Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎤بهرام بیضایی از #احسان_یارشاطر می گوید
📍این سرزمین نمانده است مگر به این جنبش های یک تنه در هر عصری ...
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
📍این سرزمین نمانده است مگر به این جنبش های یک تنه در هر عصری ...
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
Forwarded from دژنپشت
.
آذرباد مهر سپندان
دهم شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
اذرباد مهر سپندان، یا آذرباد پسر مهر اسپند، موبد دانشمند روزگار شاهنشاهی شاپور دوم، دهمین شاهنشاه ساسانی بود. آگاهی چندانی از زندگانی و کردارهای آذرباد بنمانده. دانسته است که کنستانتین، امپراتور روم، فرزانگانی را بهر گستراندن آیین ترسایی به ایران بفرستاد. این آذرباد در برابر ایشان بایستاد و برتری آیین ایرانی زرتشت را بازنمود. به استواندن باورهای خویش بگذاشت تا نُه مَن روی گداخته بر سینهاش ریختند و از آن آزمون جانسوز، تندرست برآمد و این بر راستی و سزاواری او و دین زرتشتی بیفزود.
پژوهشی که در زندگی و فکر آذرباد مهر سپندان شده، و شاید تنها بررسی در این باره باشد، کتابی است در ۲۰۵ برگ که انتشارات فروهر سال ۱۳۷۹ چاپ کرده. استاد رهام اشه این کتاب را به یاری خانم شهین سراج نوشتهاند.
کتاب چهار بخش دارد.
در بخش نخستین زمان و جای آذرباد وارسیده شده.
در بخش دوم سخنان آذرباد گرد آورده شده، از کتابهای دیگر. در همین بخش اندرزهای آذرباد به پسرش آمده. اما ننوشتهاند که این اندرزها را سالها پیش استاد محمدتقی بهار به فارسی گردانیده و هم بسرودهاند.
بخش سوم پی آذرباد را از لابهلای منابع پارسیگ، عربی و فارسی بگرفته. در این بخش بسیاری از نسکهای کهن و هم کتابهای دوران پس از اسلام در ایران وارسی شده.
در چهارمین بخش، باز سخنانی از آذرباد به عربی و فارسی آمده.
آذرباد مهر سپندان فرزانهای بود که به کار و کوشش و پایبندی به زندگانی دنیوی فرامیخواند. داستان گفتاورد (مناظره) او با مانی، پیامبر ایرانی روزگار ساسانیان، هم در کتاب آورده شده. مانی دین خود را بر دوری از دنیا استوار گردانده بود و پیروانش را به ویران کردن دنیا میخواند!
گزارشی از آن گفتاورد در برابر هم آورده شده.
آیین ایرانی زرتشت و این دسته از پیروان اندیشمند آن که آدمی را به آبادانی و آباد کردن جهان میخواند راه درمان بیماری عرفانزدگی و صوفیمسلکی است که راستی را در دوری از دنیا پنداشته است.
نام آذرباد مهر سپندان دانشمند اینجهانی ایرانی گرامی باد.
شاید که یک چند واژه از او بیاموزیم. اگر بهرهاش از انبوه فرزانگان باختری از ارسطو تا کانت و تا به ژیژک بیشتر نباشد، که هست، کمتر نخواهد بود.
خوب بود که در درسهای دانشگاهی فلسفه و علوم انسانی جایی برای فکر ارجمند ایرانی باز میبود.
.https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
آذرباد مهر سپندان
دهم شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
اذرباد مهر سپندان، یا آذرباد پسر مهر اسپند، موبد دانشمند روزگار شاهنشاهی شاپور دوم، دهمین شاهنشاه ساسانی بود. آگاهی چندانی از زندگانی و کردارهای آذرباد بنمانده. دانسته است که کنستانتین، امپراتور روم، فرزانگانی را بهر گستراندن آیین ترسایی به ایران بفرستاد. این آذرباد در برابر ایشان بایستاد و برتری آیین ایرانی زرتشت را بازنمود. به استواندن باورهای خویش بگذاشت تا نُه مَن روی گداخته بر سینهاش ریختند و از آن آزمون جانسوز، تندرست برآمد و این بر راستی و سزاواری او و دین زرتشتی بیفزود.
پژوهشی که در زندگی و فکر آذرباد مهر سپندان شده، و شاید تنها بررسی در این باره باشد، کتابی است در ۲۰۵ برگ که انتشارات فروهر سال ۱۳۷۹ چاپ کرده. استاد رهام اشه این کتاب را به یاری خانم شهین سراج نوشتهاند.
کتاب چهار بخش دارد.
در بخش نخستین زمان و جای آذرباد وارسیده شده.
در بخش دوم سخنان آذرباد گرد آورده شده، از کتابهای دیگر. در همین بخش اندرزهای آذرباد به پسرش آمده. اما ننوشتهاند که این اندرزها را سالها پیش استاد محمدتقی بهار به فارسی گردانیده و هم بسرودهاند.
بخش سوم پی آذرباد را از لابهلای منابع پارسیگ، عربی و فارسی بگرفته. در این بخش بسیاری از نسکهای کهن و هم کتابهای دوران پس از اسلام در ایران وارسی شده.
در چهارمین بخش، باز سخنانی از آذرباد به عربی و فارسی آمده.
آذرباد مهر سپندان فرزانهای بود که به کار و کوشش و پایبندی به زندگانی دنیوی فرامیخواند. داستان گفتاورد (مناظره) او با مانی، پیامبر ایرانی روزگار ساسانیان، هم در کتاب آورده شده. مانی دین خود را بر دوری از دنیا استوار گردانده بود و پیروانش را به ویران کردن دنیا میخواند!
گزارشی از آن گفتاورد در برابر هم آورده شده.
آیین ایرانی زرتشت و این دسته از پیروان اندیشمند آن که آدمی را به آبادانی و آباد کردن جهان میخواند راه درمان بیماری عرفانزدگی و صوفیمسلکی است که راستی را در دوری از دنیا پنداشته است.
نام آذرباد مهر سپندان دانشمند اینجهانی ایرانی گرامی باد.
شاید که یک چند واژه از او بیاموزیم. اگر بهرهاش از انبوه فرزانگان باختری از ارسطو تا کانت و تا به ژیژک بیشتر نباشد، که هست، کمتر نخواهد بود.
خوب بود که در درسهای دانشگاهی فلسفه و علوم انسانی جایی برای فکر ارجمند ایرانی باز میبود.
.https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
Forwarded from اهل تمیز
سلاح مخصوص پهلوان
در روایات حماسی هندواروپایی
▪️در روایات پهلوانی ایرانی شاید بتوان تیر گزِ به آتش راست شده و در آب رز پروردهای را، بسان رزمافزار جادویی بهشمار آورد که رستم به راهنمایی سیمرغ به شیوهای خاص ساخته و بر چشم اسفندیار رویینتن میزند و از نیزهای که اسفندیار بنا به روایتی در نزدیکی بلخ بامی و بنا به روایتی دیگر، که توسط مورخ ارمنی سبئوس نقل شده، در محلی به نام Kazbion که باید تصحیفی از «گوزبن» باشد، در مرز ایران و توران بر زمین فرو برده بود و از بیم آن نیزه دشمنان ایران را یارای آن نبود که از مرز بگذرند و از تیر آرش و ابزارهای ویژۀ جم که ذکرشان در وندیداد آمده است، به عنوان سلاحهای سحرآمیز یاد کرد.
▪️تنها نمونۀ روشن از رزمافزارهای ایزدی در روایات ایرانی، شاید همان تیر معروف آرش شیوا تیر باشد که در اوستا، یشت هشتم، بند ۶، بدان اشاره شده و مطابق روایتی کهن که بیرونی نقل کرده چنان مینماید که آن را مطابق نمونهای ازلی به راهنمایی زن_ایزد اسفندارمذ که بیرونی از او به صیغۀ مذکر یاد کرده، ساخته بودند: «فحضر ملک من الملائکه اسمه اسفندارمذ و امر ان یتخذ قوسا و نشابة علی مقدار مثله لصانعها علی ما بین فی کتاب الابستا.» البته در فرگرد دوم وندیداد از دو افزار ایزدی که اهورامزاد به جمشید میبخشد یاد شده: یکی aštrā یعنی گواز یا تازیانۀ زرین و دیگری suwrā، تیر یا انگشتری یا سیخک و تازیانه که هر دو از نیروی ورج برخوردار بودند، اما این که این دو ابزار یا یکی از آن دو هرگز کاربرد رزمی داشته یا نه، معلوم نیست. همچنین در این میان ببرِ بیان رستم را، که مطابق روایات عامیانه هدیهای بوده ایزدی که فرشته آن را از بهشت برای تهمتن آورده بود، نباید فراموش کرد.
▪️سلاح مخصوص پهلوان در بسیاری از موارد یادگار پدر و نیاکان است و یا مردهریگی است گرانبها که از یلی باستانی به جای مانده که سرانجام به دست پهلوان میرسد و با آن، پدر یا آموزگار و پرورندۀ گرد جوان، او را طی مراسمی که شبیه آیین راه و رسمآموزی است زیناوند میکند. در شاهنامه هنگامی که زال به درخواست بزرگان ایران حاضر میشود پسرش رستم را، که هنوز به چشم او کودکی خرد و کارناآزموده است، برای رویارویی با افراسیاب، آن تور اژدهافش که به ایران تاخته بود، به میدان جنگ گسیل دارد، میفرماید تا گرز سام را که یادگار گرشاسب نریمان بود برای رستم بیاورند.
▪️علاوه بر رزمافزارهای گرشاسب، پهلوان آریایی...مطابق روایات کهن ایرانی مذکور در اوستا، گرز گاوسار فریدون نیز سلاحی خجسته و فیروزیبخش است که پس از او به شهریارانی دیگر چون کیخسرو و گشتاسب رسیده است و در آینده نیز به دست سوشیانت موعود خواهد رسید تا با آن دروغ را از جهان برافکند (یشت نوزدهم، بندهای ٩٣_٩۰).
📚سایههای شکارشده، گزیده مقالات فارسی دکتر بهمن سرکاراتی، نشر طهوری، صص ٣٨۰_٣٧۰
@ahle_tamyz
در روایات حماسی هندواروپایی
▪️در روایات پهلوانی ایرانی شاید بتوان تیر گزِ به آتش راست شده و در آب رز پروردهای را، بسان رزمافزار جادویی بهشمار آورد که رستم به راهنمایی سیمرغ به شیوهای خاص ساخته و بر چشم اسفندیار رویینتن میزند و از نیزهای که اسفندیار بنا به روایتی در نزدیکی بلخ بامی و بنا به روایتی دیگر، که توسط مورخ ارمنی سبئوس نقل شده، در محلی به نام Kazbion که باید تصحیفی از «گوزبن» باشد، در مرز ایران و توران بر زمین فرو برده بود و از بیم آن نیزه دشمنان ایران را یارای آن نبود که از مرز بگذرند و از تیر آرش و ابزارهای ویژۀ جم که ذکرشان در وندیداد آمده است، به عنوان سلاحهای سحرآمیز یاد کرد.
▪️تنها نمونۀ روشن از رزمافزارهای ایزدی در روایات ایرانی، شاید همان تیر معروف آرش شیوا تیر باشد که در اوستا، یشت هشتم، بند ۶، بدان اشاره شده و مطابق روایتی کهن که بیرونی نقل کرده چنان مینماید که آن را مطابق نمونهای ازلی به راهنمایی زن_ایزد اسفندارمذ که بیرونی از او به صیغۀ مذکر یاد کرده، ساخته بودند: «فحضر ملک من الملائکه اسمه اسفندارمذ و امر ان یتخذ قوسا و نشابة علی مقدار مثله لصانعها علی ما بین فی کتاب الابستا.» البته در فرگرد دوم وندیداد از دو افزار ایزدی که اهورامزاد به جمشید میبخشد یاد شده: یکی aštrā یعنی گواز یا تازیانۀ زرین و دیگری suwrā، تیر یا انگشتری یا سیخک و تازیانه که هر دو از نیروی ورج برخوردار بودند، اما این که این دو ابزار یا یکی از آن دو هرگز کاربرد رزمی داشته یا نه، معلوم نیست. همچنین در این میان ببرِ بیان رستم را، که مطابق روایات عامیانه هدیهای بوده ایزدی که فرشته آن را از بهشت برای تهمتن آورده بود، نباید فراموش کرد.
▪️سلاح مخصوص پهلوان در بسیاری از موارد یادگار پدر و نیاکان است و یا مردهریگی است گرانبها که از یلی باستانی به جای مانده که سرانجام به دست پهلوان میرسد و با آن، پدر یا آموزگار و پرورندۀ گرد جوان، او را طی مراسمی که شبیه آیین راه و رسمآموزی است زیناوند میکند. در شاهنامه هنگامی که زال به درخواست بزرگان ایران حاضر میشود پسرش رستم را، که هنوز به چشم او کودکی خرد و کارناآزموده است، برای رویارویی با افراسیاب، آن تور اژدهافش که به ایران تاخته بود، به میدان جنگ گسیل دارد، میفرماید تا گرز سام را که یادگار گرشاسب نریمان بود برای رستم بیاورند.
▪️علاوه بر رزمافزارهای گرشاسب، پهلوان آریایی...مطابق روایات کهن ایرانی مذکور در اوستا، گرز گاوسار فریدون نیز سلاحی خجسته و فیروزیبخش است که پس از او به شهریارانی دیگر چون کیخسرو و گشتاسب رسیده است و در آینده نیز به دست سوشیانت موعود خواهد رسید تا با آن دروغ را از جهان برافکند (یشت نوزدهم، بندهای ٩٣_٩۰).
📚سایههای شکارشده، گزیده مقالات فارسی دکتر بهمن سرکاراتی، نشر طهوری، صص ٣٨۰_٣٧۰
@ahle_tamyz
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
سیزدهم شهریورماه زادروز احمد مهدوی دامغانی
استادِ راد، مهدوی دامغانیا
بسیار مهربانی و بسیار دانیا
در پارسیّ و تازی، بر مرکبِ سخن
امروز روز، فارِسِ هر دو زبانیا
بر گنجِ باستانیِ درِّ دری کنون
گنجور رهشناسی و هم پشتوانیا ...
ای ننگشان که قدر تو نشناختند و رفت
بر جان تو ستم که چنین و چنانیا
جسم تو بر کرانۀ گوی زمین مکین
روح تو با ستاره کند همعنانیا
دانم که بهر بندگی خاصگان حق
وقف است سال و ماه تو را زندگانیا
این بندگی به میری عالم نمیدهی
زین رو به چشم من تو امیر جهانیا
جز مدحشان که زینت عرش است و قدسیان
هر مدحتی که هست گم است و گمانیا ...
آدم در زندگی کمتر کسی را میتواند «دربست» قبول داشته باشد، هر قدر به آن شخص ارادت و اخلاص داشته باشد. اما من دکتر مهدوی را دربست قبول دارم و او را نمونۀ یک ایرانی دانشمند و ایدهآل میدانم. این مسئله از نوادر امور است و استثنا از قاعدهای عام و جهانشمول. شما هر قدر فانی در وجود کسی باشید، باز از اختلافات جزئی نمیتوانید برکنار بمانید، اما در مورد دکتر مهدوی من اینچنین حالتی دارم. دکتر مهدوی از نظر من مظهر ایمان در معنی خالص و زلال است. اینهمه دانش و جهاندیدگی و نشست و برخاست با همه نوع مردم، در ایران و فرانسه و آمریکا، هیچ نتوانسته است کوچکترین خدشهای در تجربۀ روحی و ایمانی او ایجاد کند.
استادِ راد، خادم فرهنگ و دانشمند فرزانه، دکتر احمد مهدوی دامغانی
زادۀ ۱۳ شهریور ۱۳۰۵، مشهد
درگذشتۀ در ۲۷ خرداد ۱۴۰۱، فیلادلفیا
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
عضو شورای تولیت و هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
[«خاموشی استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی»، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، فرهنگ قومس (فصلنامۀ فرهنگی-پژوهشی استان سمنان)، شمارۀ ۷۱ (تابستان ۱۴۰۱)، صص ۳۷-۳۸]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
استادِ راد، مهدوی دامغانیا
بسیار مهربانی و بسیار دانیا
در پارسیّ و تازی، بر مرکبِ سخن
امروز روز، فارِسِ هر دو زبانیا
بر گنجِ باستانیِ درِّ دری کنون
گنجور رهشناسی و هم پشتوانیا ...
ای ننگشان که قدر تو نشناختند و رفت
بر جان تو ستم که چنین و چنانیا
جسم تو بر کرانۀ گوی زمین مکین
روح تو با ستاره کند همعنانیا
دانم که بهر بندگی خاصگان حق
وقف است سال و ماه تو را زندگانیا
این بندگی به میری عالم نمیدهی
زین رو به چشم من تو امیر جهانیا
جز مدحشان که زینت عرش است و قدسیان
هر مدحتی که هست گم است و گمانیا ...
آدم در زندگی کمتر کسی را میتواند «دربست» قبول داشته باشد، هر قدر به آن شخص ارادت و اخلاص داشته باشد. اما من دکتر مهدوی را دربست قبول دارم و او را نمونۀ یک ایرانی دانشمند و ایدهآل میدانم. این مسئله از نوادر امور است و استثنا از قاعدهای عام و جهانشمول. شما هر قدر فانی در وجود کسی باشید، باز از اختلافات جزئی نمیتوانید برکنار بمانید، اما در مورد دکتر مهدوی من اینچنین حالتی دارم. دکتر مهدوی از نظر من مظهر ایمان در معنی خالص و زلال است. اینهمه دانش و جهاندیدگی و نشست و برخاست با همه نوع مردم، در ایران و فرانسه و آمریکا، هیچ نتوانسته است کوچکترین خدشهای در تجربۀ روحی و ایمانی او ایجاد کند.
استادِ راد، خادم فرهنگ و دانشمند فرزانه، دکتر احمد مهدوی دامغانی
زادۀ ۱۳ شهریور ۱۳۰۵، مشهد
درگذشتۀ در ۲۷ خرداد ۱۴۰۱، فیلادلفیا
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
عضو شورای تولیت و هیئت گزینش کتاب و جایزۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
[«خاموشی استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی»، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، فرهنگ قومس (فصلنامۀ فرهنگی-پژوهشی استان سمنان)، شمارۀ ۷۱ (تابستان ۱۴۰۱)، صص ۳۷-۳۸]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایران بوم
آغاز کار نوسازی آرامگاه فردوسی بزرگ در توس...
در چنین روزی (12 شهريور) سال1307 كار نوسازي آرامگاه فردوسي، ايراني بزرگي كه خود را وقف خدمت به ايران و زبان پارسي كرده بود در توس خراسان آغاز شد.
اين ساختمان باشكوه پس از تكميل و آنگاه تزيين مجدد، طي مراسمي كم نظير با حضور ايرانشناسان سراسر جهان، اديبان كشور و مقامات فرهنگي و دولتي گشايش يافت.
مورخان متفقا «ابوالقاسم فردوسي» را تنها فرد در سراسر تاريخ بشر خوانده اند كه بدون هرگونه چشمداشت، همه عمر خودرا صرف زنده كردن تاريخ وطنش (ايران)، خصلت هاي نيك هموطنان (ايرانيان) و زبان نياكان (زبان پارسي) و خدمت بي دريغ به شناساندن فرهنگ و تمدن كهن ميهنش كرد و به نوشته مرحوم دكتر رضا زاده شفق، شصت هزار بيت شعر گفت تا شكوه ايران باقي بماند و باعث افتخار و دلگرمي نسلهاي بعد باشد تا بدانند كه چه ميراثي گرانبها و با عظمت برايشان باقي مانده است و با همه توان بكوشند كه اين ميراث همچنان سربلند، بزرگ و عزيز باقي بماند. فردوسي براي به نظم در آوردن تاريخ ايران، اسناد و نامه هاي فراوان خواند كه خود او گفته است:
«بسي رنج بردم بسي نامه (مكتوب و سند) خواندم ـ زگفتار تازي (اسنادي كه به زبان عربي نوشته شده بود) و از پهلواني (اسنادي كه به پارسي دوران اشكاني و ساساني بود)»
به مناسبت هزار ساله شدن فردوسي كه ايرانيان بايد هميشه مرهون زحمات، احساس و عواطف وطندوستانه او باشند يك هفته در سراسر كشور جشن گرفته شد و بهترين خيابان و ميدان تهران به اسم او نامگذاري گرديد. در شهرهاي ديگر مدارس و تالارها و خيابانها به نام فردوسي نامگذاري شد و بعدا مدارس تازه ساز و دانشگاه، كه اين قدرشناسي ها باز هم براي مردي كه گفت:
چو ايران نباشد تن من مباد و ...
همه سر به سر تن به كشتن دهيم
به از آن كه ايران به دشمن دهيم
كم است.
ترديد نيست که فردوسي بيش از هركس ديگر به ايران و ايراني خدمت بي شائبه كرده است. فرق فردوسي با ساير ايراندوستان بنام، در اين بوده است كه بدون چشمداشت عمر خود را وقف خدمت به وطن و زبان فارسي كرد. ايرانيان هر روز كه مي گذرد بيشتر متوجه عمق و عظمت خدمات بي دريغ فردوسي مي شوند.
دکتر انوشیروان کیهانی زاده / امروز در تاریخ
@iranboom_ir
در چنین روزی (12 شهريور) سال1307 كار نوسازي آرامگاه فردوسي، ايراني بزرگي كه خود را وقف خدمت به ايران و زبان پارسي كرده بود در توس خراسان آغاز شد.
اين ساختمان باشكوه پس از تكميل و آنگاه تزيين مجدد، طي مراسمي كم نظير با حضور ايرانشناسان سراسر جهان، اديبان كشور و مقامات فرهنگي و دولتي گشايش يافت.
مورخان متفقا «ابوالقاسم فردوسي» را تنها فرد در سراسر تاريخ بشر خوانده اند كه بدون هرگونه چشمداشت، همه عمر خودرا صرف زنده كردن تاريخ وطنش (ايران)، خصلت هاي نيك هموطنان (ايرانيان) و زبان نياكان (زبان پارسي) و خدمت بي دريغ به شناساندن فرهنگ و تمدن كهن ميهنش كرد و به نوشته مرحوم دكتر رضا زاده شفق، شصت هزار بيت شعر گفت تا شكوه ايران باقي بماند و باعث افتخار و دلگرمي نسلهاي بعد باشد تا بدانند كه چه ميراثي گرانبها و با عظمت برايشان باقي مانده است و با همه توان بكوشند كه اين ميراث همچنان سربلند، بزرگ و عزيز باقي بماند. فردوسي براي به نظم در آوردن تاريخ ايران، اسناد و نامه هاي فراوان خواند كه خود او گفته است:
«بسي رنج بردم بسي نامه (مكتوب و سند) خواندم ـ زگفتار تازي (اسنادي كه به زبان عربي نوشته شده بود) و از پهلواني (اسنادي كه به پارسي دوران اشكاني و ساساني بود)»
به مناسبت هزار ساله شدن فردوسي كه ايرانيان بايد هميشه مرهون زحمات، احساس و عواطف وطندوستانه او باشند يك هفته در سراسر كشور جشن گرفته شد و بهترين خيابان و ميدان تهران به اسم او نامگذاري گرديد. در شهرهاي ديگر مدارس و تالارها و خيابانها به نام فردوسي نامگذاري شد و بعدا مدارس تازه ساز و دانشگاه، كه اين قدرشناسي ها باز هم براي مردي كه گفت:
چو ايران نباشد تن من مباد و ...
همه سر به سر تن به كشتن دهيم
به از آن كه ايران به دشمن دهيم
كم است.
ترديد نيست که فردوسي بيش از هركس ديگر به ايران و ايراني خدمت بي شائبه كرده است. فرق فردوسي با ساير ايراندوستان بنام، در اين بوده است كه بدون چشمداشت عمر خود را وقف خدمت به وطن و زبان فارسي كرد. ايرانيان هر روز كه مي گذرد بيشتر متوجه عمق و عظمت خدمات بي دريغ فردوسي مي شوند.
دکتر انوشیروان کیهانی زاده / امروز در تاریخ
@iranboom_ir
چهاردهم شهریورماه زادروز بدیعالزمان فروزانفر
دانۀ هفتخوشه
داستان کسانی که مالهای خود را در راه خدا انفاق مینمایند، همان قصّۀ دانهای است که هفت خوشه برآورد و در هریک صد دانه باشد و خدا برای هرکه خواهد از این بیشتر کند، زیرا او بسیار بخشنده و از نیّت مردم آگاه است.
آنان که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند و در پی آنچه دادهاند منّتی و آزاری نمیآورند، مزدشان نزد پروردگار ایشان ثابت باشد و هیچ بیمی بر ایشان نیست و نه هرگز غمگین شوند.
سخن نیکو و گذشت بهتر است از صدقهای که در پی آن از طرف بخشندگان آزاری باشد و خدای بینیاز و بردبار است (بقره، ۲۶۱-۲۶۳).
[آیات منتخب از کلامالله مجید، ترجمۀ بدیعالزمان فروزانفر، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۴۰۲، ص ۲۰-۲۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔸یادی از استاد بدیعالزمان فروزانفر
🔸محمدحسین بُشرویهای، در چهاردهم شهریور ۱۲۷۶ در بُشرویه (از شهرهای خراسان جنوبیِ امروز) و در خانوادهای که اهل فضل و دانش بودند، دیده به دنیا گشود. پدرش، آقا شیخ علی بشرویهای، از بزرگان بشرویه و از شاعران دورۀ مشروطه بود. نام استاد، تا جوانی، «محمدحسین بشرویهای» بود. تخلص شعریِ خود را نیز «جلیل ضیاء» قرار داد. اندکی بعدتر، لقب «فروزانفر» را، که ترجمۀ فارسیِ «جلیل ضیاء» است، برگزید. لقب «بدیعالزمان» را در حدود ۱۲۹۸ و بهسبب سرودن قصیدهای در وصف بهار، از احمدِ قوام (قوامالسلطنه)، والی خراسان در آن روزگار، دریافت کرد.
🔴 برای دیدن متن کامل یادداشت به نشانی زیر در وبگاه فرهنگستان مراجعه کنید:
https://apll.ir/?p=13108
@ESHTADAN
دانۀ هفتخوشه
داستان کسانی که مالهای خود را در راه خدا انفاق مینمایند، همان قصّۀ دانهای است که هفت خوشه برآورد و در هریک صد دانه باشد و خدا برای هرکه خواهد از این بیشتر کند، زیرا او بسیار بخشنده و از نیّت مردم آگاه است.
آنان که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند و در پی آنچه دادهاند منّتی و آزاری نمیآورند، مزدشان نزد پروردگار ایشان ثابت باشد و هیچ بیمی بر ایشان نیست و نه هرگز غمگین شوند.
سخن نیکو و گذشت بهتر است از صدقهای که در پی آن از طرف بخشندگان آزاری باشد و خدای بینیاز و بردبار است (بقره، ۲۶۱-۲۶۳).
[آیات منتخب از کلامالله مجید، ترجمۀ بدیعالزمان فروزانفر، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۴۰۲، ص ۲۰-۲۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔸یادی از استاد بدیعالزمان فروزانفر
🔸محمدحسین بُشرویهای، در چهاردهم شهریور ۱۲۷۶ در بُشرویه (از شهرهای خراسان جنوبیِ امروز) و در خانوادهای که اهل فضل و دانش بودند، دیده به دنیا گشود. پدرش، آقا شیخ علی بشرویهای، از بزرگان بشرویه و از شاعران دورۀ مشروطه بود. نام استاد، تا جوانی، «محمدحسین بشرویهای» بود. تخلص شعریِ خود را نیز «جلیل ضیاء» قرار داد. اندکی بعدتر، لقب «فروزانفر» را، که ترجمۀ فارسیِ «جلیل ضیاء» است، برگزید. لقب «بدیعالزمان» را در حدود ۱۲۹۸ و بهسبب سرودن قصیدهای در وصف بهار، از احمدِ قوام (قوامالسلطنه)، والی خراسان در آن روزگار، دریافت کرد.
🔴 برای دیدن متن کامل یادداشت به نشانی زیر در وبگاه فرهنگستان مراجعه کنید:
https://apll.ir/?p=13108
@ESHTADAN
🔶🔸ایرانی که در شاهنامه آمده است، محدود به جغرافیای فعلی ایران نیست. اگر بگوییم وزیر فرهنگ ایران چنین صحبتی کرد، مرزهای سیاسی مشخصی مد نظر ماست، اما زمانی که میگوییم ایران در دوره ساسانی به این مرز جغرافیایی محدود نیست. علاوه بر این ایران حیطه معنایی شامل خیلی چیزها میشود.
#حسن_انوری
#حسن_انوری:
🔸زبان فارسی عنصر هویت ایران است
زبان فارسی برای ایران، مهمترین عنصر فرهنگی است. این زبان مهمترین عامل اتحاد اقوام ایرانی است. ایران قومیتهای مختلفی دارد که هرکدام زبان خاص خودشان را دارند؛ کردها به زبان کردی، بلوچها به زبان بلوچی و ترکها به زبان ترکی صحبت میکنند. اما زمانی که به هم میرسند با زبان فارسی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. در واقع زبان فارسی وسیله ارتباط اقوام مختلف است. زبان فارسی عنصر هویت ایران است و این موضوع مهمترین ویژگی زبان فارسی است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#حسن_انوری
#حسن_انوری:
🔸زبان فارسی عنصر هویت ایران است
زبان فارسی برای ایران، مهمترین عنصر فرهنگی است. این زبان مهمترین عامل اتحاد اقوام ایرانی است. ایران قومیتهای مختلفی دارد که هرکدام زبان خاص خودشان را دارند؛ کردها به زبان کردی، بلوچها به زبان بلوچی و ترکها به زبان ترکی صحبت میکنند. اما زمانی که به هم میرسند با زبان فارسی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. در واقع زبان فارسی وسیله ارتباط اقوام مختلف است. زبان فارسی عنصر هویت ایران است و این موضوع مهمترین ویژگی زبان فارسی است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
باشگاه شاهنامه پژوهان | ایران را باشگاه شاهنامه پژوهی خواهیم کرد
باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه فردوسی، شاهنامه خوانی، سایت شاهنامه، شاهنامه پژوهی، فردوسی
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
روزی روزگاری دریاچهٔ ارومیه
دریاچهٔ ارومیه در روزگار باستان ماتینا یا مانتینا Μαντίηνη نامیده میشد.
به نظر میرسد که نام maiteni با نام هوریایی mitâni mitanni که شکل دیگر آن طبق اسناد بهدست آمده از کرکوک maiteni (و همینطور matiêni) است، در ارتباط باشد. Mati (mait_) ریشهٔ این اسامی و eni , ani ظاهراً پسوندهایی هستند که در زبانهای آسیانیک، بهخصوص در زبانهای هوریانی_اورارتویی رایج بودهاند. این پسوندها به معنی صفتِ ملکی یا انتساب به مکان هستند. دراینزمینه به این کلمات توجه کنید: hattini (از "هیتی" از hatti) یا Hattina (مکان، همچنین کشور هیتیان)، lulluina(مکان، همچنین کشور lullu, به معنی لولوبیان و....).
هنگام بررسی اصطلاح قومشناختی mati نباید نوع دیگری از تلفظ آن را که به صورت manti است فراموش کنیم. استرابو manti را دریاچهٔ ارومیه، Μαντίηνη میدانست. شاید بتوانیم توسط این شکل پلی بزنیم به نام کشوری که در اطراف دریاچهٔ ارومیه قرار داشت، یعنی کشور (mana) manna, و همچنین بهاصطلاح قومشناختی ummân manda برگرفته از یک منبع نامشخص متعلق به هزارهٔ سوم پ.م و ظاهراً نام قوم یا گروه قومی بوده که در حدود سرزمینهای اورارتو_ارومیه میزیسته، و بعدها در منابع آشوری_بابلی در مقایسه با مادها، سکاها و کیمریان و سایر اقوام به "بربرهای" شرقی تغییر نام یافتهاند. (پادشاهی ماد: ۱۰۰_۹۹)
ارمنستان دریاچههای بزرگ نیز دارد، یکی از آنها مانتیانه نام دارد که معنایش رنگ آبی است. پس از دریاچهٔ میوتیس بزرگترین دریاچهٔ آبِ شور است که میگویند تا آتروپاتی گستردگی دارد. از آنجا نمک استخراج میکنند. آبِ آن سودا دارد و لباسها را پاک و نو میکند. اما به همین علت آبِ آن آلوده بوده و قابل آشامیدن نیست. رود دجله پس از سرچشمه گرفتن از سرزمین کوهستانی نیفاتس از این دریاچه میگذرد و آبِ آن، به سبب سرعتِ جریان با آبِ دریاچه مخلوط نمیشود. به همین مناسبت این رود را تیگرس می نامند. زیرا واژهای مادی تیرتیگرس است. در رودخانه انواع ماهی پیدا میشود اما دریاچه تنها یک نوع ماهی دارد. در گوشهٔ دریاچه، رود، به گودالی میریزد. پس از آنکه در زیرزمین مسافتِ قابلِ ملاحظهای را میپیماید نزدیکِ خالونیتییس بر روی زمین میآید. از اینجا رود رو به پایین به سوی اوپیس و دیوارِ سیرامیس میرود و گوردیانه و تمام بینالنهرین را در طرف راست میگذارد. اما فرات برعکس همین سرزمین را در طرفِ چپ خود دارد. چون به یکدیگر نزدیک شده و سرزمین بینالنهرین را بوجود میآورند اولی از سلوکیه گذر کرده و به خلیج فارس میرسد و دومی از بابل عبور میکند تا به همان دریا برسد.... (استرابو: ۱۱_۱۴_۱۱)
#دریاچهارومیه #ارومیه #دجله #فرات #آتروپاتی #آذربایجان #ماد #مادها #ایران #نیفاتس #تیگرس #خالونیتییس #گوردیانه #اوپیس #سمیرامیس #بینالنهرین #عراق #مانتینا #ماتینا #کرکوک #هیتیان #لولوبی #هوریانی #بابل #آبی #نمک #اورارتویی #سلوکیه #هخامنشیان
پادشاهی ماد؛ اقرار علییف؛ ترجمهٔ کامبیز میربهاء؛ ققنوس؛ ۱۳۸۸.
جغرافیای استرابو؛ سرزمینهای زیرِ فرمان هخامنشیان؛ ترجمهٔ همایون صنعتیزاده؛ موقوفات دکترمحمود افشار؛ ۱۳۹۳: ۵۷تا۵۸)
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
دریاچهٔ ارومیه در روزگار باستان ماتینا یا مانتینا Μαντίηνη نامیده میشد.
به نظر میرسد که نام maiteni با نام هوریایی mitâni mitanni که شکل دیگر آن طبق اسناد بهدست آمده از کرکوک maiteni (و همینطور matiêni) است، در ارتباط باشد. Mati (mait_) ریشهٔ این اسامی و eni , ani ظاهراً پسوندهایی هستند که در زبانهای آسیانیک، بهخصوص در زبانهای هوریانی_اورارتویی رایج بودهاند. این پسوندها به معنی صفتِ ملکی یا انتساب به مکان هستند. دراینزمینه به این کلمات توجه کنید: hattini (از "هیتی" از hatti) یا Hattina (مکان، همچنین کشور هیتیان)، lulluina(مکان، همچنین کشور lullu, به معنی لولوبیان و....).
هنگام بررسی اصطلاح قومشناختی mati نباید نوع دیگری از تلفظ آن را که به صورت manti است فراموش کنیم. استرابو manti را دریاچهٔ ارومیه، Μαντίηνη میدانست. شاید بتوانیم توسط این شکل پلی بزنیم به نام کشوری که در اطراف دریاچهٔ ارومیه قرار داشت، یعنی کشور (mana) manna, و همچنین بهاصطلاح قومشناختی ummân manda برگرفته از یک منبع نامشخص متعلق به هزارهٔ سوم پ.م و ظاهراً نام قوم یا گروه قومی بوده که در حدود سرزمینهای اورارتو_ارومیه میزیسته، و بعدها در منابع آشوری_بابلی در مقایسه با مادها، سکاها و کیمریان و سایر اقوام به "بربرهای" شرقی تغییر نام یافتهاند. (پادشاهی ماد: ۱۰۰_۹۹)
ارمنستان دریاچههای بزرگ نیز دارد، یکی از آنها مانتیانه نام دارد که معنایش رنگ آبی است. پس از دریاچهٔ میوتیس بزرگترین دریاچهٔ آبِ شور است که میگویند تا آتروپاتی گستردگی دارد. از آنجا نمک استخراج میکنند. آبِ آن سودا دارد و لباسها را پاک و نو میکند. اما به همین علت آبِ آن آلوده بوده و قابل آشامیدن نیست. رود دجله پس از سرچشمه گرفتن از سرزمین کوهستانی نیفاتس از این دریاچه میگذرد و آبِ آن، به سبب سرعتِ جریان با آبِ دریاچه مخلوط نمیشود. به همین مناسبت این رود را تیگرس می نامند. زیرا واژهای مادی تیرتیگرس است. در رودخانه انواع ماهی پیدا میشود اما دریاچه تنها یک نوع ماهی دارد. در گوشهٔ دریاچه، رود، به گودالی میریزد. پس از آنکه در زیرزمین مسافتِ قابلِ ملاحظهای را میپیماید نزدیکِ خالونیتییس بر روی زمین میآید. از اینجا رود رو به پایین به سوی اوپیس و دیوارِ سیرامیس میرود و گوردیانه و تمام بینالنهرین را در طرف راست میگذارد. اما فرات برعکس همین سرزمین را در طرفِ چپ خود دارد. چون به یکدیگر نزدیک شده و سرزمین بینالنهرین را بوجود میآورند اولی از سلوکیه گذر کرده و به خلیج فارس میرسد و دومی از بابل عبور میکند تا به همان دریا برسد.... (استرابو: ۱۱_۱۴_۱۱)
#دریاچهارومیه #ارومیه #دجله #فرات #آتروپاتی #آذربایجان #ماد #مادها #ایران #نیفاتس #تیگرس #خالونیتییس #گوردیانه #اوپیس #سمیرامیس #بینالنهرین #عراق #مانتینا #ماتینا #کرکوک #هیتیان #لولوبی #هوریانی #بابل #آبی #نمک #اورارتویی #سلوکیه #هخامنشیان
پادشاهی ماد؛ اقرار علییف؛ ترجمهٔ کامبیز میربهاء؛ ققنوس؛ ۱۳۸۸.
جغرافیای استرابو؛ سرزمینهای زیرِ فرمان هخامنشیان؛ ترجمهٔ همایون صنعتیزاده؛ موقوفات دکترمحمود افشار؛ ۱۳۹۳: ۵۷تا۵۸)
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
#بئاتریس_سالاس:
شاهنامه فردوسی یک دایرهالمعارف است
شاهنامه فردوسی یک دایرهالمعارف است و من ترجمه «ژول مول» که یک اثر منثور است برای ترجمه انتخاب کردم زیرا به زبان اسپانیولی هم نزدیک بود.27 سال است که در ایران زندگی میکنم. من مسئولیت ترجمه کامل شاهنامه فردوسی به زبان اسپانیولی را قبول کردم که تاکنون 5 جلد از این ترجمه منتشر شده است و هماکنون در حال تکمیل دو جلد دیگر آن هستم. چنانچه از ترجمه اثری مانند شاهنامه سخن میرود مترجم میداند که حداقل 7 سال برای ترجمه آن باید وقت صرف کند و اگر این مسئولیت را میپذیرد پس باید کارش را دوست داشته باشد. من ادبیات را دوست دارم و فرهنگ ایران را هم همینطور. باید بگویم که ترجمه من از برگردان فرانسوی این اثر، یعنی ترجمه «ژول مول» انجام شده است.
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
#بئاتریس_سالاس:
شاید تصادفی بود ولی از صفحه اول عاشق شاهنامه شدم
شاید تصادفی بود ولی از صفحه اول عاشق شاهنامه شدم. درست است که شاهنامه یک اثر طولانی است ولی مثل یک دایرهالمعارف است که در آن از فلسفه گرفته تا عشق، دین و حتی ستارگان سخن به میان میآید. برای من مسئولیت بزرگی است. درست است که ترجمه آن گاهی ممکن است خسته کننده باشد ولی من واقعا شاهنامه را دوست دارم. خواندن شاهنامه کمک میکند به انسان بهتری تبدیل شویم. من احساس خستگی نمیکنم. گاهی ساعتها روی ترجمه کار میکنم و اگر کسی درباره خوردن شام سوال کند پاسخ میدهم: من وسط جنگ تورانم، کدام شام؟
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
https://www.tg-me.com/eshtadan
شاهنامه فردوسی یک دایرهالمعارف است
شاهنامه فردوسی یک دایرهالمعارف است و من ترجمه «ژول مول» که یک اثر منثور است برای ترجمه انتخاب کردم زیرا به زبان اسپانیولی هم نزدیک بود.27 سال است که در ایران زندگی میکنم. من مسئولیت ترجمه کامل شاهنامه فردوسی به زبان اسپانیولی را قبول کردم که تاکنون 5 جلد از این ترجمه منتشر شده است و هماکنون در حال تکمیل دو جلد دیگر آن هستم. چنانچه از ترجمه اثری مانند شاهنامه سخن میرود مترجم میداند که حداقل 7 سال برای ترجمه آن باید وقت صرف کند و اگر این مسئولیت را میپذیرد پس باید کارش را دوست داشته باشد. من ادبیات را دوست دارم و فرهنگ ایران را هم همینطور. باید بگویم که ترجمه من از برگردان فرانسوی این اثر، یعنی ترجمه «ژول مول» انجام شده است.
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
#بئاتریس_سالاس:
شاید تصادفی بود ولی از صفحه اول عاشق شاهنامه شدم
شاید تصادفی بود ولی از صفحه اول عاشق شاهنامه شدم. درست است که شاهنامه یک اثر طولانی است ولی مثل یک دایرهالمعارف است که در آن از فلسفه گرفته تا عشق، دین و حتی ستارگان سخن به میان میآید. برای من مسئولیت بزرگی است. درست است که ترجمه آن گاهی ممکن است خسته کننده باشد ولی من واقعا شاهنامه را دوست دارم. خواندن شاهنامه کمک میکند به انسان بهتری تبدیل شویم. من احساس خستگی نمیکنم. گاهی ساعتها روی ترجمه کار میکنم و اگر کسی درباره خوردن شام سوال کند پاسخ میدهم: من وسط جنگ تورانم، کدام شام؟
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from شفیعی کدکنی
زمانه بس که پلید و پَلَشت و مسخره شد
عیارْسنجی خورشید کارِ شبپَره شد
درایِ هرزهدرایان درآمد از درِ شهر
به کبریا و به هر نیک در مکابره شد
محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: فتوآرت، محمد محمدشاهی
#دانشکده_ادبیات_دانشگاه_تهران
#دانشگاه_تهران
#دانشگاه
عیارْسنجی خورشید کارِ شبپَره شد
درایِ هرزهدرایان درآمد از درِ شهر
به کبریا و به هر نیک در مکابره شد
محمدرضا شفیعی کدکنی
عکس: فتوآرت، محمد محمدشاهی
#دانشکده_ادبیات_دانشگاه_تهران
#دانشگاه_تهران
#دانشگاه
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
حافظ، ما و اکنون
شعر و سخن حضرت حافظ بگونهای حیرتانگیز در بطن و متن زندگی و تاریخ ما جاریست و چنان زنده و تروتازه است که گویی زمان بر آن نگذشته و همین امروز سروده و گفته شده است. گویی حافظ نه گذشته که معاصر ماست. از پارهای جهات این البته خبر خوبی نیست. گاه میتواند چنین معنی شود که این حافظ نیست که زنده و حی و حاضر است. این ماییم که ماندهایم و مردهایم و همچنان در شرایط ضعف و زوال و انحطاط درجا میزنیم.
مسألهی پیچیده و غامض و چندسویهای است که وارسی همهی سویههای آن نه تنها در این یادداشت کوتاه که در یک کتاب قطور نیز شدنی نیست. پس به همین اشاره بسنده میکنیم و میگذریم. با حافظ به سرنوشت تاریخیمان بیندیشیم. بحرانهای جامعهی ایران را در پنج حوزه میتوان به تبیین و تحلیل نشست: ۱- عقلانیت و معرفت ۲- حکومت و مدیریت ۳- اقتصاد و معیشت ۴- منش و اخلاق و معنویت ۵- هویت
مسائل و معضلات این حوزهها بگونهای پویا و سیال و تاریخمند با یکدیگر در تعامل و در پیوندند.
یک وجه بحران ایران کنونی بحران مدیریت است. حوزهی عمل، به معنای مدیریتی آن، به تسخیر نابخردان و پندارزدگان کممایه یا بیمایه درآمده است. شایستگان از صحنه رانده شدهاند. فهم و تحلیل و تبیین این وجه از بحران بدون توجه به روابط آن با بحران دیگر حوزهها، بویژه بحران عقلانیت و بحران اخلاق، شدنی نیست.
شیخاجل رحمةالله علیه اشارهای لطیف و ظریف دارد که تناقضات حوزهی عمل و مدیریت را بگونهای بسیار بامعنا بیان میکند:
پندی اگر بشنوی ای پادشاه
در همه عالم به از این پند نیست
جز به خردمند مفرمای عمل
گرچه عمل کار خردمند نیست!
به حافظ برگردیم و ختم کنیم:
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آنکار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس:
توبهفرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
گوئیا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
...
شیخ ابوسعید ابوالخیر رحمةالله علیه میفرمود که همهی پیامبران آمدند تا به بشر بگویند که خدا رحمت میکند کسی را که یک گام فراتر برود و نشیند. در این حرفی نیست؛ اما روی دیگر سکه این است که خدا رحمت میکند کسی را که سر جای خود بنشیند و حد و اندازهی خود را بداند.
حدیثی از حضرت امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام در حافظه دارم که امیدوارم مضمون ان را درست نقل کنم. میفرماید: از رحمت خدا دور است کسی که امری از امور مردم و مسلمانان را برعهده بگیرد در حالی که شایستگی و تواناییاش را ندارد. بر این باورم که هر جامعهای اگر تنها به همین یک حدیث عامل و پایبند باشد همهی دروازههای پیشرفت و توسعه و بالندگی و پویایی و سعادت و سربلندی به رویاش گشوده میشود.انشاءالله حمل بر غلو و گزافه نمیکنید.
جامعهای که در آن ناآزمودگان را کارهای بزرگ فرمایند و بوریاباف را به کارگاه حریر ببرند روی سعادت و آسایش و آرامش نخواهد دید. بر چنین جامعهای باید خون گریست.
به ناآزمودگانی که به ناشایستگی و برپایهی مقتضیات سیاست و حکومت باندزده و فرقهگرا بر جایگاه بزرگان تکیه میزنند باید گفت که ای عزیز از چاه جاه بپرهیز و بدان که جاهطلبی چاهطلبیست. آنچه شرط بلاغ بود گفتیم به امید آنکه از آن پند گیرند نه ملال.
چو میبینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
جامعهی ایرانی بایستی سنت قدیم اندرزنامهنویسیاش را زنده و پویا و مدرن کند. ایران به چنین کاری، در کنار صد کار دیگر، نیاز عاجل دارد.
#داریوش_رحمانیان
دوازدهم شهریور هزار و چهارصد و دو
https://www.tg-me.com/mardomnameh
شعر و سخن حضرت حافظ بگونهای حیرتانگیز در بطن و متن زندگی و تاریخ ما جاریست و چنان زنده و تروتازه است که گویی زمان بر آن نگذشته و همین امروز سروده و گفته شده است. گویی حافظ نه گذشته که معاصر ماست. از پارهای جهات این البته خبر خوبی نیست. گاه میتواند چنین معنی شود که این حافظ نیست که زنده و حی و حاضر است. این ماییم که ماندهایم و مردهایم و همچنان در شرایط ضعف و زوال و انحطاط درجا میزنیم.
مسألهی پیچیده و غامض و چندسویهای است که وارسی همهی سویههای آن نه تنها در این یادداشت کوتاه که در یک کتاب قطور نیز شدنی نیست. پس به همین اشاره بسنده میکنیم و میگذریم. با حافظ به سرنوشت تاریخیمان بیندیشیم. بحرانهای جامعهی ایران را در پنج حوزه میتوان به تبیین و تحلیل نشست: ۱- عقلانیت و معرفت ۲- حکومت و مدیریت ۳- اقتصاد و معیشت ۴- منش و اخلاق و معنویت ۵- هویت
مسائل و معضلات این حوزهها بگونهای پویا و سیال و تاریخمند با یکدیگر در تعامل و در پیوندند.
یک وجه بحران ایران کنونی بحران مدیریت است. حوزهی عمل، به معنای مدیریتی آن، به تسخیر نابخردان و پندارزدگان کممایه یا بیمایه درآمده است. شایستگان از صحنه رانده شدهاند. فهم و تحلیل و تبیین این وجه از بحران بدون توجه به روابط آن با بحران دیگر حوزهها، بویژه بحران عقلانیت و بحران اخلاق، شدنی نیست.
شیخاجل رحمةالله علیه اشارهای لطیف و ظریف دارد که تناقضات حوزهی عمل و مدیریت را بگونهای بسیار بامعنا بیان میکند:
پندی اگر بشنوی ای پادشاه
در همه عالم به از این پند نیست
جز به خردمند مفرمای عمل
گرچه عمل کار خردمند نیست!
به حافظ برگردیم و ختم کنیم:
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آنکار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس:
توبهفرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
گوئیا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
...
شیخ ابوسعید ابوالخیر رحمةالله علیه میفرمود که همهی پیامبران آمدند تا به بشر بگویند که خدا رحمت میکند کسی را که یک گام فراتر برود و نشیند. در این حرفی نیست؛ اما روی دیگر سکه این است که خدا رحمت میکند کسی را که سر جای خود بنشیند و حد و اندازهی خود را بداند.
حدیثی از حضرت امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام در حافظه دارم که امیدوارم مضمون ان را درست نقل کنم. میفرماید: از رحمت خدا دور است کسی که امری از امور مردم و مسلمانان را برعهده بگیرد در حالی که شایستگی و تواناییاش را ندارد. بر این باورم که هر جامعهای اگر تنها به همین یک حدیث عامل و پایبند باشد همهی دروازههای پیشرفت و توسعه و بالندگی و پویایی و سعادت و سربلندی به رویاش گشوده میشود.انشاءالله حمل بر غلو و گزافه نمیکنید.
جامعهای که در آن ناآزمودگان را کارهای بزرگ فرمایند و بوریاباف را به کارگاه حریر ببرند روی سعادت و آسایش و آرامش نخواهد دید. بر چنین جامعهای باید خون گریست.
به ناآزمودگانی که به ناشایستگی و برپایهی مقتضیات سیاست و حکومت باندزده و فرقهگرا بر جایگاه بزرگان تکیه میزنند باید گفت که ای عزیز از چاه جاه بپرهیز و بدان که جاهطلبی چاهطلبیست. آنچه شرط بلاغ بود گفتیم به امید آنکه از آن پند گیرند نه ملال.
چو میبینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
جامعهی ایرانی بایستی سنت قدیم اندرزنامهنویسیاش را زنده و پویا و مدرن کند. ایران به چنین کاری، در کنار صد کار دیگر، نیاز عاجل دارد.
#داریوش_رحمانیان
دوازدهم شهریور هزار و چهارصد و دو
https://www.tg-me.com/mardomnameh
Telegram
مردمنامه (تاریخ مردم)
📜 مردمنامه
🌍 فصلنامه مطالعات تاریخ مردم
✒️ به سردبیری داریوش رحمانیان
🔗 دسترسی به فضاهای مجازی و لینکهای خرید:
http://zil.ink/mardomnameh
📮ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطلب:
@Parastoorahimi66
🌍 فصلنامه مطالعات تاریخ مردم
✒️ به سردبیری داریوش رحمانیان
🔗 دسترسی به فضاهای مجازی و لینکهای خرید:
http://zil.ink/mardomnameh
📮ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطلب:
@Parastoorahimi66
Forwarded from دژنپشت
.
ابوریحان بیرونی
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
مردی که بیشتر زندگانی پربارش در دربارهای فرمانروایان بگذشت. گزافه نیست که بگوییم گر پشتیبانی فرمانروایان نبود دنیا از آن همه دستاوردهای دانشی بیبهره میماند. ابوریحان بیرونی نمونه والای راهرفتن با حکومتها، با آزادگی و خودسالاری علمی است.
۱۸ شهریور ۳۵۲خورشیدی، بیرون شهر خوارزم بزاد، در فرارود از خاک ایران قدیم؛ و بدین روی بیرونی خوانده شد.
از جوانی به دربار خوارزمشاهیان قدیم پیوست، در نشستگاه ایشان، شهر کات، به خاور جیحون.
آنان دانش پرور بودند. با او مهربانی کردند تا درس بخواند و ببالید.
پس به اندرون ایران آمد. به دربار قابوس وشمگیر پیوست و «آثارالباقیه» را به نام او بنوشت. آثارالباقیه آگاهیهایی از تواریخ، گاهشماریها، جشنها و سرگذشتهای اقوام قدیم دارد، با فصلهایی در ریاضی، طبیعیات، فلسفه، رسم نقشه جغرافیا، علل جزر و مد و برجهیدن آب از چاه و چشمه، و ... .
به خوارزم بازگشت. به دربار مامونیان پیوست، و تحقیقاتش را پی گرفت و کشفیاتی در ستارهشناسی کرد.
سال ۳۹۷ خورشیدی دولت مامونیان خوارزم برافتاد. به غزنین رفت. به دربار سلطان محمود غزنوی پیوست و تا انجام زندگانی در دربارهای سه سلطان غزنوی بماند.
سلطان محمود که به غزا به هندوستان میشد در رکابش برفت. دانشمندان هندو، افکار و کتابهایشان را شناخت. زبان سنسکریت بیاموخت. «تحقیق ماللهند» را بنوشت که مرجعی است در باره دانشمندان هندی و چگونگی آن بوم.
کتاب تازه خودش را در ریاضیات به نام سلطان مسعود «قانون مسعودی» بنامید. سلطان به پاداش، پیلی بار نقره بفرستاد. ابوریحان نپذیرفت.
جیب یک درجه، از مسالههای عالی ریاضی، را استخراج کرد. نقشههای جغرافیایی رسم کرد. مساحت کره زمین را معلوم کرد، که با یافتههای علمی امروز اختلاف اندکی دارد.
عمده نامآوریش در ریاضیات بود. در فنون ادب، تاریخ، جغرافی، گیاهان، داروها، معدنها، مذهبها، و آداب اقوام مجتهد بود. زبانهای عربی، سنسکریت، سریانی، عبری، و یونانی میدانست. تا چیزی بر خودش آشکار نمیشد سخنی نمیگفت. سخنش راستی بود و دور از تعصب و غرض.
از پیشگامان تجربه بود، و ناساز با حس و استقرا. در مذاهب به کینه نمینگریست. با بزرگان دینها گفتوگوها میکرد. به عربی مینوشت. شماری از داستانهای نامدار فارسی و کتابهایی از سنسکریت، به عربی گردانید. در نگارش فارسی هم چیره بود.
با حیوانات دوست بود. دشمن خرافات و هر آنچیزی بود که خرد نپذیرد. با ابوعلی سینا و دیگر دانشمندان دوستی و دادوستد علمی داشت.
برخی مسایل دنیا را بررسید و در بارهاش رای علمی داد. نخستین کس بود که آشکار گرداند کال سوئز را داریوش، شاهنشاه هخامنشی، کَنده است.
کره جغرافیایی و ابزارهای پایش ستارگان بساخت. ۴۶۰ سال پیش از کریستف کلمب، نخستین کس بود که وجود خشکی بزرگی (قاره امریکا) را اندران سوی کره زمین استوانید. ترازویی دقیق ساخت، دقیقتر از ترازوی ارشمیدس. معلوم کرد که زمرد بر بینایی افعی کار نمیکند. پوچی قضیه زهرآگینی الماس را اثبات کرد.
شب ۲۶ آذر ۴۲۷خورشیدی در غزنین درگذشت.
ما ایرانیان کنونی به فکر و آیین ابوریحان نیازمندیم. ما که از نگاه قطبی به جهان و پیکارگریهای دونکیشوتی با قدرتهای حاکمه زیانهای بیحساب دیدهایم.
بسیار هم نیازمندیم.
.
- برداشت از «اختراعات و اکتشافات و فن نجوم»، نوشته استاد جلالالدین همایی.
و دیباچه استاد همایی بر «التفهیم» ابوریحان بیرونی.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
ابوریحان بیرونی
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
مردی که بیشتر زندگانی پربارش در دربارهای فرمانروایان بگذشت. گزافه نیست که بگوییم گر پشتیبانی فرمانروایان نبود دنیا از آن همه دستاوردهای دانشی بیبهره میماند. ابوریحان بیرونی نمونه والای راهرفتن با حکومتها، با آزادگی و خودسالاری علمی است.
۱۸ شهریور ۳۵۲خورشیدی، بیرون شهر خوارزم بزاد، در فرارود از خاک ایران قدیم؛ و بدین روی بیرونی خوانده شد.
از جوانی به دربار خوارزمشاهیان قدیم پیوست، در نشستگاه ایشان، شهر کات، به خاور جیحون.
آنان دانش پرور بودند. با او مهربانی کردند تا درس بخواند و ببالید.
پس به اندرون ایران آمد. به دربار قابوس وشمگیر پیوست و «آثارالباقیه» را به نام او بنوشت. آثارالباقیه آگاهیهایی از تواریخ، گاهشماریها، جشنها و سرگذشتهای اقوام قدیم دارد، با فصلهایی در ریاضی، طبیعیات، فلسفه، رسم نقشه جغرافیا، علل جزر و مد و برجهیدن آب از چاه و چشمه، و ... .
به خوارزم بازگشت. به دربار مامونیان پیوست، و تحقیقاتش را پی گرفت و کشفیاتی در ستارهشناسی کرد.
سال ۳۹۷ خورشیدی دولت مامونیان خوارزم برافتاد. به غزنین رفت. به دربار سلطان محمود غزنوی پیوست و تا انجام زندگانی در دربارهای سه سلطان غزنوی بماند.
سلطان محمود که به غزا به هندوستان میشد در رکابش برفت. دانشمندان هندو، افکار و کتابهایشان را شناخت. زبان سنسکریت بیاموخت. «تحقیق ماللهند» را بنوشت که مرجعی است در باره دانشمندان هندی و چگونگی آن بوم.
کتاب تازه خودش را در ریاضیات به نام سلطان مسعود «قانون مسعودی» بنامید. سلطان به پاداش، پیلی بار نقره بفرستاد. ابوریحان نپذیرفت.
جیب یک درجه، از مسالههای عالی ریاضی، را استخراج کرد. نقشههای جغرافیایی رسم کرد. مساحت کره زمین را معلوم کرد، که با یافتههای علمی امروز اختلاف اندکی دارد.
عمده نامآوریش در ریاضیات بود. در فنون ادب، تاریخ، جغرافی، گیاهان، داروها، معدنها، مذهبها، و آداب اقوام مجتهد بود. زبانهای عربی، سنسکریت، سریانی، عبری، و یونانی میدانست. تا چیزی بر خودش آشکار نمیشد سخنی نمیگفت. سخنش راستی بود و دور از تعصب و غرض.
از پیشگامان تجربه بود، و ناساز با حس و استقرا. در مذاهب به کینه نمینگریست. با بزرگان دینها گفتوگوها میکرد. به عربی مینوشت. شماری از داستانهای نامدار فارسی و کتابهایی از سنسکریت، به عربی گردانید. در نگارش فارسی هم چیره بود.
با حیوانات دوست بود. دشمن خرافات و هر آنچیزی بود که خرد نپذیرد. با ابوعلی سینا و دیگر دانشمندان دوستی و دادوستد علمی داشت.
برخی مسایل دنیا را بررسید و در بارهاش رای علمی داد. نخستین کس بود که آشکار گرداند کال سوئز را داریوش، شاهنشاه هخامنشی، کَنده است.
کره جغرافیایی و ابزارهای پایش ستارگان بساخت. ۴۶۰ سال پیش از کریستف کلمب، نخستین کس بود که وجود خشکی بزرگی (قاره امریکا) را اندران سوی کره زمین استوانید. ترازویی دقیق ساخت، دقیقتر از ترازوی ارشمیدس. معلوم کرد که زمرد بر بینایی افعی کار نمیکند. پوچی قضیه زهرآگینی الماس را اثبات کرد.
شب ۲۶ آذر ۴۲۷خورشیدی در غزنین درگذشت.
ما ایرانیان کنونی به فکر و آیین ابوریحان نیازمندیم. ما که از نگاه قطبی به جهان و پیکارگریهای دونکیشوتی با قدرتهای حاکمه زیانهای بیحساب دیدهایم.
بسیار هم نیازمندیم.
.
- برداشت از «اختراعات و اکتشافات و فن نجوم»، نوشته استاد جلالالدین همایی.
و دیباچه استاد همایی بر «التفهیم» ابوریحان بیرونی.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
#جواد_طباطبایی:
ایرانشهر نامی تاریخی است
در آغاز فرمانروایی ساسانیان، ایرانیان کشور خود را در ادامۀ نام باستانی آن «ایرانشهر» نامیده بودند. «ایرانشهری» هر امر منسوب به این واقعیت تاریخی است. این ایرانشهر، چنانکه محمد بن جریر طبری گفته، تداوم تاریخی «استثنایی» داشته و تا سدۀ ششم نیز این نام برای ایران رواج داشته است که میتوان آن را در همۀ تاریخهای این دوره دید. چنانکه میدانیم، نام ایران بیش از هزار بار در شاهنامه آمده، اما به جای نام «ایرانشهر» «شهرِ ایران» ــ به همان معنا که در دیگر نوشتههای تاریخی این دوره نیز آمده چندین بار تکرار شده است. دلیل اینکه ایرانشهر در حماسۀ ملّی نیامده این است که «ایرانشهر» با وزن شعری آن اثر سازگار نبوده است، چنانکه در بیت زیر میتوان دید که اگر به جای شهر ایران ایرانشهر آمده بود اخلالی در شعر ایجاد میکرد :
سپهبد سوی شهر ایران کشید
سپه را به نزد دلیران کشید
بنابراین، ایرانشهر نامی تاریخی است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
ایرانشهر نامی تاریخی است
در آغاز فرمانروایی ساسانیان، ایرانیان کشور خود را در ادامۀ نام باستانی آن «ایرانشهر» نامیده بودند. «ایرانشهری» هر امر منسوب به این واقعیت تاریخی است. این ایرانشهر، چنانکه محمد بن جریر طبری گفته، تداوم تاریخی «استثنایی» داشته و تا سدۀ ششم نیز این نام برای ایران رواج داشته است که میتوان آن را در همۀ تاریخهای این دوره دید. چنانکه میدانیم، نام ایران بیش از هزار بار در شاهنامه آمده، اما به جای نام «ایرانشهر» «شهرِ ایران» ــ به همان معنا که در دیگر نوشتههای تاریخی این دوره نیز آمده چندین بار تکرار شده است. دلیل اینکه ایرانشهر در حماسۀ ملّی نیامده این است که «ایرانشهر» با وزن شعری آن اثر سازگار نبوده است، چنانکه در بیت زیر میتوان دید که اگر به جای شهر ایران ایرانشهر آمده بود اخلالی در شعر ایجاد میکرد :
سپهبد سوی شهر ایران کشید
سپه را به نزد دلیران کشید
بنابراین، ایرانشهر نامی تاریخی است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔸رونمایی از تازه ترین اثر استاد هوشنگ جاوید.
۲۰شهریور، ساعت ۱۰ صبح، حوزه هنری
https://www.tg-me.com/eshtadan
۲۰شهریور، ساعت ۱۰ صبح، حوزه هنری
https://www.tg-me.com/eshtadan
#محمد_امین_ریاحی :
فردوسی شاهنامه را به اراده خود سروده است
فردوسی شاهنامه را در شهر خود و به اراده خود و سالها پیش از به قدرت رسیدن محمود، آغاز کرده و سروده است، اما این حقیقت برای قصه گویان پذیرفتنی نبود. مگر می شد تصور کرد که کسی سی یا سی و پنج سال کار و زندگی را رها کند و در خانه خود بنشیند و کتابی به این عظمت را به نظم آورد؟ در آن روزگار سفارش تالیف کتابها، جز اسباب حشمت بزرگان و برنامه های تبلیغاتی حکومت ها بود. پادشاهان، امیران، وزیران و توانگران به همان سان که شاعرانی در پیرامون خود داشتند که قصاید و مدایحی می سرودند و صله می گرفتند،د انشمندان،ادیبان و شاعران هم کتاب هایی به نام پادشاه تصنیف می کردند و این از موجبات نیکنامی بزرگان در حیات آنها و بقای نامشان پس از مرگ شمرده می شد؛ و چون در شاهنامه ی فردوسی، بارها جای جای از همان آغاز تا پایان آن، نام محمود و مدح او هست، پس این تصویر در ذهن افسانه پرداز راه می یابد که در همه این سی و پنج سال شاعر در کنار پادشاه و برخوردار از مراحم شاهنامه مشغول کار خود بوده است؟
@shahnamehpajohan
#محمد_امین_ریاحی:
محمود هیچ علاقه ای به گذشته ایران نداشت
امروز مسلم شده است که محمود هیچگونه علاقه ای به مفاخر گذشته ایران نداشت و به همین دلیل وقتی شاهنامه فردوسی به دست او رسید، قدر آن را نشناخت. ما در دیوان های شاعرانی مثل فرخی و عنصری آشکار می بینیم که ستایش پادشاهان و پهلوانان باستانی ایران را نمی پسندید و ترجیح میداد که مثلا بگویند در سپاه او صد کیخسرو و رستم هست. اما خیال افسانه پردازان کاری با حقیقت نداشت، آنها ذوق و خواست خود را به محمود نسبت می دادند و می گفتند: محمود صد دل نه یک دل به نظم درآمدن شاهنامه بود، دربه در دنبال متن منثور شاهنامه می گشت تا به مدد طالع، آن را ازخورّه فیروز، شاهزاده دیلمی یا از حکام کرمان به دست آورد. افسانه ی کم دروغ تر و راست مانندتر و نزدیک تر به عصر محمود می گوید که آن را از خزانه سامانیان حاصل کرد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
فردوسی شاهنامه را به اراده خود سروده است
فردوسی شاهنامه را در شهر خود و به اراده خود و سالها پیش از به قدرت رسیدن محمود، آغاز کرده و سروده است، اما این حقیقت برای قصه گویان پذیرفتنی نبود. مگر می شد تصور کرد که کسی سی یا سی و پنج سال کار و زندگی را رها کند و در خانه خود بنشیند و کتابی به این عظمت را به نظم آورد؟ در آن روزگار سفارش تالیف کتابها، جز اسباب حشمت بزرگان و برنامه های تبلیغاتی حکومت ها بود. پادشاهان، امیران، وزیران و توانگران به همان سان که شاعرانی در پیرامون خود داشتند که قصاید و مدایحی می سرودند و صله می گرفتند،د انشمندان،ادیبان و شاعران هم کتاب هایی به نام پادشاه تصنیف می کردند و این از موجبات نیکنامی بزرگان در حیات آنها و بقای نامشان پس از مرگ شمرده می شد؛ و چون در شاهنامه ی فردوسی، بارها جای جای از همان آغاز تا پایان آن، نام محمود و مدح او هست، پس این تصویر در ذهن افسانه پرداز راه می یابد که در همه این سی و پنج سال شاعر در کنار پادشاه و برخوردار از مراحم شاهنامه مشغول کار خود بوده است؟
@shahnamehpajohan
#محمد_امین_ریاحی:
محمود هیچ علاقه ای به گذشته ایران نداشت
امروز مسلم شده است که محمود هیچگونه علاقه ای به مفاخر گذشته ایران نداشت و به همین دلیل وقتی شاهنامه فردوسی به دست او رسید، قدر آن را نشناخت. ما در دیوان های شاعرانی مثل فرخی و عنصری آشکار می بینیم که ستایش پادشاهان و پهلوانان باستانی ایران را نمی پسندید و ترجیح میداد که مثلا بگویند در سپاه او صد کیخسرو و رستم هست. اما خیال افسانه پردازان کاری با حقیقت نداشت، آنها ذوق و خواست خود را به محمود نسبت می دادند و می گفتند: محمود صد دل نه یک دل به نظم درآمدن شاهنامه بود، دربه در دنبال متن منثور شاهنامه می گشت تا به مدد طالع، آن را ازخورّه فیروز، شاهزاده دیلمی یا از حکام کرمان به دست آورد. افسانه ی کم دروغ تر و راست مانندتر و نزدیک تر به عصر محمود می گوید که آن را از خزانه سامانیان حاصل کرد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
باشگاه شاهنامه پژوهان | ایران را باشگاه شاهنامه پژوهی خواهیم کرد
باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه فردوسی، شاهنامه خوانی، سایت شاهنامه، شاهنامه پژوهی، فردوسی
آرمان معنوی شاهنامه
این آرمان را میتوان در شعار نبرد نیکی با بدی خلاصه کرد. نبرد با بدی به کار بستن آرمانهای اخلاقی ایرانی؛ همچون یکتاپرستی، خداترسی، دینداری، میهندوستی، مهر به زن و فرزند، دستگیری از درماندگان، خردمندی، دادخواهی، دوراندیشی، میانهروی، آدابدانی، مهماننوازی، جوانمردی، بخشش، سپاسگزاری، خشنودی، خرسندی، کوشایی، نرمش یا مدارا، وفاداری، راستی، پیمانداری، شرم و آهستگی، خاموشی، دانشآموزی، سخندانی و دیگر و دیگر. در ستایش هریک از این آرمانهای اخلاقی یا نکوهش صفتهای عکس آن چون دروغ، آز، خشم، کینه، بیداد، کاهلی، پیمانشکنی، نیاز، رشک، شتاب ... از شاهنامه مثالهای فراوان میتوان برشمرد.
اخلاق شاهنامه ساخته و پرداختۀ فردوسی نیست بلکه بخشی از میراث معنوی ایران باستان است که از آموزشهای زرتشت و پیش از او ریشه گرفته و در زمان ساسانیان گسترش یافته و با عنوان فرهنگ یا آیین صورت منظّم و مدوّن پذیرفته و سپس از آنجا با عنوان ادب به آثار فارسی و عربی راه یافته است. ولی دو نفر در این انتقال اخلاق ایرانی و اصولاً کلّ فرهنگ ایران به دورۀ اسلامی سهم بسزایی دارند: یکی عبدالله مقفّع (روزبه دادویه) در انتقال آن به فرهنگ عرب و دیگر فردوسی طوسی در انتقال آن به ایران بعد از اسلام. فردوسی با این انتقال، آن آسیبی را که از پیروزی تازیان بر پیوستگی فرهنگ ایران رسیده بود تا حدّ بسیاری بازسازی کرد.
[سخنهای دیرینه: سی گفتار در مورد فردوسی و شاهنامه، دکتر جلال خالقی مطلق، به کوشش علی دهباشی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ص ۱۹۳-۱۹۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹بیستم شهریور، زادروز استاد خالقی مطلق بر ایشان و دوستداران فرهنگ ایران خجسته باد.🌷
https://www.tg-me.com/eshtadan
این آرمان را میتوان در شعار نبرد نیکی با بدی خلاصه کرد. نبرد با بدی به کار بستن آرمانهای اخلاقی ایرانی؛ همچون یکتاپرستی، خداترسی، دینداری، میهندوستی، مهر به زن و فرزند، دستگیری از درماندگان، خردمندی، دادخواهی، دوراندیشی، میانهروی، آدابدانی، مهماننوازی، جوانمردی، بخشش، سپاسگزاری، خشنودی، خرسندی، کوشایی، نرمش یا مدارا، وفاداری، راستی، پیمانداری، شرم و آهستگی، خاموشی، دانشآموزی، سخندانی و دیگر و دیگر. در ستایش هریک از این آرمانهای اخلاقی یا نکوهش صفتهای عکس آن چون دروغ، آز، خشم، کینه، بیداد، کاهلی، پیمانشکنی، نیاز، رشک، شتاب ... از شاهنامه مثالهای فراوان میتوان برشمرد.
اخلاق شاهنامه ساخته و پرداختۀ فردوسی نیست بلکه بخشی از میراث معنوی ایران باستان است که از آموزشهای زرتشت و پیش از او ریشه گرفته و در زمان ساسانیان گسترش یافته و با عنوان فرهنگ یا آیین صورت منظّم و مدوّن پذیرفته و سپس از آنجا با عنوان ادب به آثار فارسی و عربی راه یافته است. ولی دو نفر در این انتقال اخلاق ایرانی و اصولاً کلّ فرهنگ ایران به دورۀ اسلامی سهم بسزایی دارند: یکی عبدالله مقفّع (روزبه دادویه) در انتقال آن به فرهنگ عرب و دیگر فردوسی طوسی در انتقال آن به ایران بعد از اسلام. فردوسی با این انتقال، آن آسیبی را که از پیروزی تازیان بر پیوستگی فرهنگ ایران رسیده بود تا حدّ بسیاری بازسازی کرد.
[سخنهای دیرینه: سی گفتار در مورد فردوسی و شاهنامه، دکتر جلال خالقی مطلق، به کوشش علی دهباشی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ص ۱۹۳-۱۹۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹بیستم شهریور، زادروز استاد خالقی مطلق بر ایشان و دوستداران فرهنگ ایران خجسته باد.🌷
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
attach 📎
Forwarded from انسانشناس ایرانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلم تاریخ مردمشناسی ایران و جهان
پژوهشکده مردمشناسی_ پویا رئیسی
سمینار روز ملی مردمشناسی فردا ۲۱ شهریور از ساعت ۱۳ تا ۱۶ در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری سالن خلیج فارس برگزار میشود.
برگزار کنندگان: پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، موزه ملی ایران، مرکز معرفی فرهنگی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، مرکز اسناد پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، کانون هنری دایا
پژوهشکده مردمشناسی_ پویا رئیسی
سمینار روز ملی مردمشناسی فردا ۲۱ شهریور از ساعت ۱۳ تا ۱۶ در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری سالن خلیج فارس برگزار میشود.
برگزار کنندگان: پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، موزه ملی ایران، مرکز معرفی فرهنگی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، مرکز اسناد پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، کانون هنری دایا
Forwarded from ایران بوم
گویش های ایرانی
پرویز ناتل خانلری
در اسناد تاریخی
در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی ، گذشته از فارسی دری که زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه - چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده می شد که به آئین زرتشتی (زردشتی) باقی مانده بودند ؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این سرزمین پهناور متداول بوده ، ذکری آمده و گاهی نمونه های کوتاه ، یا به نسبت بلندتر، از بعضی آن ها ثبت شده است.
در این کتب که از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است که فهرست آن ها را در زیر می آوریم:
1. ارانی : گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کرده اند.
مقدسی درباره آن می نویسد: « در اران سخن می گویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.»
2. مراغی : حمدالله مستوفی می نویسد: « تومان مراغه چهار شهر است : مراغه و بسوی (؟) و خوارقان و لیلان ... مردمش سفید چهره و ترک وش می باشند ... و زبانشان پهلوی مغیر است. »
در نسخه دیگر « پهلوی معرب » ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمه ی معرب تصحیف مغرب باشد ، یعنی گویش پهلوی مغربی . زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همه ی گویش های محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی می خواندند.
3. همدانی و زنجانی : مقدسی درباره ی گویش این ناحیه تنها دو کلمه زیر را ثبت کرده است: « واتم » و « واتوا ».
شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان « مردم زنگان و همدان » می شمارد.
حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان می نویسد : زبانشان پهلوی راست است.
4. کردی : یاقوت حموی قصیده ای ملمع از یک شاعر کُرد به نام « نوشروان بغدادی » معروف به « شیطان العراق » در کتاب خود آورده است.
5. خوزی : گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبان های متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری درباره ی گویش این ناحیه می نویسد : « عامه ی ایشان به فارسی و عربی سخن می گویند ، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است. » و ظاهرا مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است.
مقدسی نیز درباره ی گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می کند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است ، نه گویش خاص محلی.
6. دیلمی : اصطخری درباره ی این ناحیه می نویسد: « زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است »
مقدسی نیز می گوید : « زبان ناحیه ی دیلم متفاوت و دشوار است.»
7. گیلی یا گیلکی : ظاهرا گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری می نویسد : « در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافته ام طایفه ای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است. »
و مقدسی می گوید : « گیلکان حرف خاء ( یا حاء ) به کار می برند.»
8. طبری یا (مازندرانی) : این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. می دانیم که کتاب « مرزبان نامه » به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است.
ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان « نیکی نامه » ذکر می کند و آن را به « اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین » مؤلف « مرزبان نامه » نسبت می دهد. در « قابوس نامه » نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر می گفته اند یاد کرده و نمونه ای از اشعار ایشان را آورده است. در « تاریخ رویان » اولیاء الله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است.
اخیرا چند نسخه ی خطی از ترجمه ی ادبیات عرب به گویش طبری و نسخه هایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آن ها می توان دریافت که گویش طبری در قرن های نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعه ای از دو بیتی های طبری که به « امیری » معروف و به شاعری موسوم به « امیر پازواری » منسوب است ، در مازندران وجود داشته که « برنهارد درن » خاور شناس روسی نسخه آن ها را به دست آورده و زیر عنوان « کنزالاسرار » در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمه ی فارسی چاپ کرده است.
مقدسی می نویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است ، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/1912-zaban-ha-goyesh-haye-irani.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
پرویز ناتل خانلری
در اسناد تاریخی
در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی ، گذشته از فارسی دری که زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه - چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده می شد که به آئین زرتشتی (زردشتی) باقی مانده بودند ؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این سرزمین پهناور متداول بوده ، ذکری آمده و گاهی نمونه های کوتاه ، یا به نسبت بلندتر، از بعضی آن ها ثبت شده است.
در این کتب که از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است که فهرست آن ها را در زیر می آوریم:
1. ارانی : گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کرده اند.
مقدسی درباره آن می نویسد: « در اران سخن می گویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.»
2. مراغی : حمدالله مستوفی می نویسد: « تومان مراغه چهار شهر است : مراغه و بسوی (؟) و خوارقان و لیلان ... مردمش سفید چهره و ترک وش می باشند ... و زبانشان پهلوی مغیر است. »
در نسخه دیگر « پهلوی معرب » ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمه ی معرب تصحیف مغرب باشد ، یعنی گویش پهلوی مغربی . زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همه ی گویش های محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی می خواندند.
3. همدانی و زنجانی : مقدسی درباره ی گویش این ناحیه تنها دو کلمه زیر را ثبت کرده است: « واتم » و « واتوا ».
شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان « مردم زنگان و همدان » می شمارد.
حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان می نویسد : زبانشان پهلوی راست است.
4. کردی : یاقوت حموی قصیده ای ملمع از یک شاعر کُرد به نام « نوشروان بغدادی » معروف به « شیطان العراق » در کتاب خود آورده است.
5. خوزی : گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبان های متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری درباره ی گویش این ناحیه می نویسد : « عامه ی ایشان به فارسی و عربی سخن می گویند ، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است. » و ظاهرا مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است.
مقدسی نیز درباره ی گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می کند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است ، نه گویش خاص محلی.
6. دیلمی : اصطخری درباره ی این ناحیه می نویسد: « زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است »
مقدسی نیز می گوید : « زبان ناحیه ی دیلم متفاوت و دشوار است.»
7. گیلی یا گیلکی : ظاهرا گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری می نویسد : « در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافته ام طایفه ای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است. »
و مقدسی می گوید : « گیلکان حرف خاء ( یا حاء ) به کار می برند.»
8. طبری یا (مازندرانی) : این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. می دانیم که کتاب « مرزبان نامه » به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است.
ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان « نیکی نامه » ذکر می کند و آن را به « اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین » مؤلف « مرزبان نامه » نسبت می دهد. در « قابوس نامه » نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر می گفته اند یاد کرده و نمونه ای از اشعار ایشان را آورده است. در « تاریخ رویان » اولیاء الله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است.
اخیرا چند نسخه ی خطی از ترجمه ی ادبیات عرب به گویش طبری و نسخه هایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آن ها می توان دریافت که گویش طبری در قرن های نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعه ای از دو بیتی های طبری که به « امیری » معروف و به شاعری موسوم به « امیر پازواری » منسوب است ، در مازندران وجود داشته که « برنهارد درن » خاور شناس روسی نسخه آن ها را به دست آورده و زیر عنوان « کنزالاسرار » در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمه ی فارسی چاپ کرده است.
مقدسی می نویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است ، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/1912-zaban-ha-goyesh-haye-irani.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
www.iranboom.ir
زبان ها و گویش های ایرانی
اشتادان Eshtadan
نامه_ای_از_دکتر_عبدالحسین_زرین_کوب_به_دکتر_محمدابراهیم_باستانی_پاریزی.PDF
در بخارای تابستان ۱۴۰۲ نامهای از استاد عبدالحسین زرینکوب به استاد باستانی پاریزی منتشر شده که سوزناک و عجیب است و از اسناد فرهنگی عصر.
زرینکوب نوشته دانشگاه طهران به مجرد یک گمان نادرست حاصل چهل سال زحمت او را به باد داده است. نوشته در فرنگ از او دعوت شده که در دانشگاههای آنجا تدریس کند اما نپذیرفته است:
«از چهل سال عمر که صرف تعلیم و تربیت جوانان وطن کردهام چه طرفی بستم که حالا بیایم برای کفاف معاش...».
وقتی آشفتگی بلکه درماندگی زرینکوب برای تأمین ارز بهمنظور پرداخت هزینههای عمل جراحی قلبش را میخواندم و دیدم کار استاد بزرگ، پیرانهسر، به فروش فرش و کتاب و اثاث البیت رسیده بود، نمیدانم چرا این دو بیت ملکالشعرای بهار از خاطرم میگذشت:
شد منقطع هزینهٔ دور علاج من
زین صرفهجویی سره دولت به زر رسید
بویحیی ار برفت «حکیمی» به جای ماند
وای ار گدا به دولت و اقبال و فر رسید
https://www.tg-me.com/n00re30yah
زرینکوب نوشته دانشگاه طهران به مجرد یک گمان نادرست حاصل چهل سال زحمت او را به باد داده است. نوشته در فرنگ از او دعوت شده که در دانشگاههای آنجا تدریس کند اما نپذیرفته است:
«از چهل سال عمر که صرف تعلیم و تربیت جوانان وطن کردهام چه طرفی بستم که حالا بیایم برای کفاف معاش...».
وقتی آشفتگی بلکه درماندگی زرینکوب برای تأمین ارز بهمنظور پرداخت هزینههای عمل جراحی قلبش را میخواندم و دیدم کار استاد بزرگ، پیرانهسر، به فروش فرش و کتاب و اثاث البیت رسیده بود، نمیدانم چرا این دو بیت ملکالشعرای بهار از خاطرم میگذشت:
شد منقطع هزینهٔ دور علاج من
زین صرفهجویی سره دولت به زر رسید
بویحیی ار برفت «حکیمی» به جای ماند
وای ار گدا به دولت و اقبال و فر رسید
https://www.tg-me.com/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi