Telegram Web Link
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
کیخسرو


▪️کیخسرو یکی از نامداران سلسلهٔ کیانی است. او در متن‌های پهلوی شخصیتی بسیار برجسته دارد و در اوستا از جاودانان است. وقتی فرنگیس باردارِ اوست، پدرش سیاوش ناجوانمردانه کشته می‌شود. «پیران» کوشش فراوان می‌کند که مادر و فرزند از مرگ رهایی یابند. آنان به ایران می‌گریزند و مورد استقبال کیکاوس و ایرانیان قرار می‌گیرند. کیخسرو‌ بنا به روایت‌هایی در کنگ‌دژ به دنیا می‌آید و در پایان جهان باز خواهد گشت. او بتکدهٔ کنار دریاچهٔ چیچست (اورمیه) را درهم می‌کوبد و آتش آذرگشنسب، آتش ارتشتاران را بنیان می‌نهد. او پیش از ظهور زردشت به آیین اورمزد آگاهی دارد.


▪️بنا به روایت کتاب‌های پهلوی، کیخسرو ناپدید می‌شود ولی نمی‌میرد. او در محل مرموزی پنهان است. وظیفهٔ او به‌خصوص این خواهد بود که گرشاسب پهلوان را در دوران سوشیانس بیدار کند؛ در برگزیدن دین زردشتی او را رهنمون باشد و سپس از او بخواهد که ضحاک را که به دست فریدون تا پایان جهان به بند کشیده شده و در هزارهٔ اوشیدرماه بند خویش را خواهد گسست از میان ببرد. او در هزارهٔ سوشیانس بر وایِ «دیرنگ یا دیرنده خدای» می‌نشیند و به پیشواز سوشیانس می‌آید و کارهای نیک خود را بر سوشیانس بر‌می‌شمارد و پنجاه و هفت سال فرمانروای کشور می‌شود.


▪️در اساطیر کهن با ناپدید شدن کیخسرو، این دورهٔ اساطیری به سر می‌رسد و به همین دلیل از او به عنوان آخرین شاه نام می‌برند و سلطنت این دورۀ او را به سلطنت جاودانهٔ او در پایان جهان وصل می‌کنند؛ اما بعدها گشتاسب، شاه پایان جهان می‌شود که سلطنت را از کیخسرو تحویل می‌گیرد. با این حال، گویی بنا بر افسانه‌های موجود که تمایل مردم آن را به وجود آورده است و انعکاس آن در شاهنامه نیز مانده است اسطورهٔ فرمانروایی جاودانهٔ کیخسرو از ذهن‌ها بیرون نمی‌رود.

️️▪️کیخسرو سرانجام پس از نبردهای فراوان موفق می‌شود افراسیاب را از میان بردارد. به دنبال درگذشت کیکاوس که پس از نابودی افراسیاب صورت می‌گیرد، کیخسرو بر تخت می‌نشیند و پسر افراسیاب را فرمانروایی توران می‌بخشد. پس از آنکه زال و رستم را به زابلستان روانه می‌کند، دست از همهٔ تعلقات جهان می‌کشد. نیایش به جای می‌آورد و پس از قبولاندن لهراسب به جانشینی خود به طور مرموزی با چند نفر از پهلوانان چون توس و فریبرز و گیو و... ناپدید می‌شود.


تاریخ اساطیری ایران، صص ۶۵_۶۷
استاد ژاله آموزگار

مطالب این رسانه را دربارهٔ کتاب ملّی ایرانیان با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from وُهومَن اَمشاسِپَند (بردیا)
#حکم_لغو_جزیه_ی_غیر_مسلمانان

بخش نخست :

در تیرماه ۱۲۶۱ خورشیدی، پس از  ۱۲۴۵ سال، اخذ جریه (:مالیات ننگین) لغو و یوغ ستم از گردن ایرانیان غیر مسلمان،
به‌ویژه زرتشتیان پاک سرشت  و ایران دوست برداشته شد.
این دستاورد بزرگ انسانی با تلاش های خستگی ناپزیر روانشاد ؛
«مانکجی لیمجی هوشنگ هاتریا» و حمایت پارسیان هند، همراه با اهرم فشار بر دولت قاجاری ناصرالدین شاه به دست آمد.
دات (:قانون) جزیه، مالیاتی ننگین و دو چندان بود که مسلمانان پس از تازش و اشغال سرزمین های دیگر بر مرتوگان
آن سرزمین ها که به مذاهب و آیین ها دیگری باورمند بودند روا می داشتند و در برابر دریافت جزیه، به آنان پروانه می دادند در شهر و خانه و کاشانه ی خود زندگی کنند و به باورهای دینی خود پایبند بمانند. و دریافت بهای جزیه با رفتارهای تحقیر آمیز و زننده ای از سوی حاکم شرع یا روحانیون مسلمان همراه بود. و کسی از پیران و بزرگان جامعه ی دینی که می بایست جزیه به مسلمانان پرداخت کند، مبلغ جزیه را در روز مشخصی خدمت روحانی یا حاکم شرع یا فرمان دار می بردند.
و به حالت تعظیم کنان وارد می شدند و مبلغ را به زیر لحاف یا فرش طرف مقابل بدون این که به دستش بدهند قرار می دادند و سپس شخص جزیه گیرنده مطابق تراداد ؛ یک ضربه ی پس گردنی (در برخی مواقع همراه با اردنگی) به نماینده ی آن مذهب می زد و چندی توهین و تحقیر بر او روا می داشت و از این که مطابق ترادا اسلام این کافر را نمی کشد و بر او منت می گذاشت.
سپس فرد جزیه دهنده همان گونه کرنش کنان بدون این که به نماینده مسلمین پشت کند از درب خارج می شد.
گرفتن جزیه به ویژه در روزگار صفویان و قاجارها همراه با ضرب و شتم و خفت و خاری و تحقیر باورمندان به دیگر ادیان همراه بود.
و این به واسطه ی نص صریح قرآن (سوره توبه، آیه ۲۹) انجام می شد که در آن از واژه «صاغرون» به چم ؛ خوار و ذلیل شمردن و ذلیل کردن استفاده شده است.
۱
@khashatra
Forwarded from وُهومَن اَمشاسِپَند (بردیا)
بخش دوم
روانشاد مانکجی لیمیجی هوشنگ هاتریا پس از ۲۹ سال تلاش پی گیر و خرج مبالغ گزاف فرمان لغو حکم جزیه را از ناصرالدین شاه دریافت کرد. این خواسته در سه مرحله انجام شد.
#نخست ؛
عباسقلی خان معتمدالدوله، وزیر عدلیه دریافت مبلغ جزیه را عهده دارشد.
که به این صورت تا حدی دست حکام محلی از تعدی به زرتشتیان کاسته شد.

#دوم ؛
مانکجی توانست حدود ۱۰۰ تومان از مبلغ ۹۳۷۵ ریال، را کاهش دهد.

#سومین ؛
پرداخت کل مبلغ جزیه را خود و از طرف انجمن اکابر پارسیان هند عهده دار شد تا دیگر هیچ کس در هیچ جای ایران از زرتشتیان جزیه طلب نکند.

انجمن اکابر پارسیان هند حدود ۲۸ سال مبلغ جزیه را پرداخت می‌نمود‌.
و هدایا و پیشکش‌ های فراوانی را برای شاه و درباریان می‌فرستاد.

از این مدت حدود بیست سال آن را تا زمان صدور فرمان الغاء خود مانکجی اقدام به پرداخت مبلغ جزیه که رقمی بالغ بر ۹۴۵ تومان در سال بود می‌نمود.
تا این که سرانجام ناصرالدین شاه پس از ملاقات های مکرر مانکجی و نیز وزیر مختار انگلیس با وی در تیرماه ۱۲۶۱ خورشیدی، حکم الغای جزیه را خطاب به سعیدخان وزیر‌ امور خارجه صادر کرد و وزیر نامبرده با پشتیبانی ظل السلطان و نایب السلطنه و مجلس شورای دربار که همگی با مساعی مانکجی هاتریا با این نظر موافق بودند در ماه رمضان سال ۱۲۹۹ ه ق، فرمان مذکور را با مهر ناصرالدین شاه صادر نمود.
بدین ترتیب این بار سنگین مادی و مینوی پس ۱۲۴۵ سال، از دوش زرتشتیان ایران برداشته شد.
لازم به اشاره‌ است که در بخشش مالیات جزیه این اشخاص نیز مؤثر بوده‌اند :

#رئیس_انجمن_اکابر_صاحبان_پارسیان_هند و امنای آن انجمن به وسیله حکومت هندوستان.
#وساطت_مستر_ر.ف.تامسن ؛ وزیر مختار انگلیس در تهران.
#سردین_شاه_مانکجی_پتیت ؛ رییس انجمن بهبود حال زرتشتیان ایران.
#وزیر_خارجه_ی_انگلستان ؛موسوم به ارل آو گرانویل.
( برابر نامه ی ۲۷ ژوئیه ۱۸۸۲ به سفارت تهران)

پی نوشت :
۱ - مستوفیان و دفترداران حکومت قاجار علاوه بر مبلغ جزیه هر چه می‌توانستند اضافه بر این مبلغ برای خود وصول می‌کردند.
این وصول در بیشتر موارد همراه با زور و آزار زرتشتیان از آن ها گرفته می‌شد.
روانشاد مانکجی با دربار ناصر الدین‌ شاه توافق کرد که این مبلغ را یک جا به دار الخلافه تهران بپردازد.
مالیات «جزیه» به‌قدری کمرشکن بود که قسمت بزرگی از درآمد سالانه‌ی این مردمان فقیر را دربر می‌گرفت.
فشار «جزیه» به‌ ویژه پس از شامگاه سلسله ی زندیه از بد هم بدتر شد چنان‌ که بهدینان را مستاصل و پریشان‌ روزگار ساخته بود.
برای نمونه در سال ۱۲۶۵ ه‌ ق ، ۶۰ تن از زرتشتیان روستای ترک آباد یزد، که از کانون‌های دستوران و پیشوایان زرتشتی بود چون از پرداخت ۲ ریال پول جزیه عاجز بودند و مامورین حکومتی نیز با ضرب چوب، چماق، مشت، لگد و لعن مطالبه می‌کردند طاقت نیاورده با خانواده‌ ی خویش مسلمان شدند.
۲
@khashatra
Forwarded from وُهومَن اَمشاسِپَند (بردیا)
بخش پایانی

متن فرمان لغو جزیه :
نظر به سپاس داری عنایات وافره و عطایای متاکثره حضرت واهب بی منت عز اسمه که پرتو وجود تقدس ما را آرایش تاج و تخت کیان فرمود وافاضه ذات همایون ،
ما را موجب آسایش قاطبه سکان ممالک ایران بر ذمت همت ملوکانه لازم است که رفاهیت حال و فراغت بال همه ی رعایا از هر طایفه و ملت و طبقه و عشیرت را که در زیر سایه ی مرحمت بی پیرایه ی ما باید به آسودگی بغنوند مهیا داریم و به زلال موهبتی خصوص مزرع آمال هریک را سر سبز و شکفته فرماییم از جمله طایفه ی زرتشتیان یزد و کرمان که از قدیمی سکنه ی ایران و نتیجه ی دودمان پارسیانند.
رعایت احوال آن ها زائدا علی ماکان منظور نظر عنایت گستر همایون است.
به صدور این منشور رقضا دستور امر و مقرر می داریم که قرار اخذ مالیات املاک و رسوم اضافیه و سایر عوارض و وجوهات دیوانی به همان نهج که در شهر و بلوک یزد و کرمان با رعایای مسلم معامله می شود با زرتشتیان سکنه ی آن جا نیز بلا زیاده و نقصان به همان گونه معمول گردد. و نظر به این قرار چون مطالبه ی مبلغ هشتصد و چهل و پنج تومان که به اسم دیگر از طایفه ی مزبوره گرفته می شده است مرتفع خواهد نمود.
لهذا از ابتدا هذالسنه یونت خیریت دلیل و سپس مبلغ مزبور را به تخفیف ابدی مرحمت و مقرر می فرماییم.
که مقربوالخاقان مستوفیان دیوان همایون و سر رشته داران دفترخانه ی مبارک مبلغ مذبور را از حق جمیع یزد و کرمان کلیه ی موضوع و از دفتر اخراج نمایند.

حکام حال و استقبال ولایات یزد و کرمان این مبلغ مخصوص را به تخفیف ابدی برقرار دانسته از هدالسنه یونت ئیل و یا بعدها مطالبه آن را کلا و جزا موجب مواخذه و سیاست دانند و در مطالبه ی مالیات ؛
ملک و آب و مستقلات و رسوم اضافیه و غیره به همان قرار که با سایر رعایای آن جا معامله و رفتار می شود با زرتشتیان نیز معمول دارند و در عهده شناسند.

امضاها :
اوت ، آگوست 1882 میلادی

📚 بن مایه :
◀️ نسک گاهداد (:کتاب تاریخ) زرتشتیان پس از ساسانیان،
نوشته ی رشید شهمردان، رویخ ی۲۴۴

◀️ نسک فرزانگان زرتشتی،
نوشته ی رشید شهمردان چاپ نخست برگه ی ۶۳۲ تا ۶۳۴،
انتشارات : نشریه سازمان جوانان زرتشتی بمبئی ، تهران ۱۳۳۰ یزدگردی.

◀️ نسک گاهداد (:کتاب تاریخ) پهلوی و زرتشتیان،
نوشته ی ؛ جهانگیر اشیدری
انتشارات ماهنامه ی هوخت، تهران ۲۵۳۵ شاهنشاهی.

پژوهش و گردآوری ؛ بردیا بزرگمهر
۳
@khashatra
پایان🔺🔺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیفون در خانه‌های چهارصد سال پیش اصفهان.

🔸نقل از: انسان‌ شناسی ایرانی
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
❇️ یادداشت

🔘 فارسی بین، تا ببینی نقش‌های رنگ رنگ

💠 سعید رفیعی خضری: ایران سرزمین مهر و ایمان، سرزمین آفتاب و روشنایی، سرزمین عشق و عرفان، از دیرباز صحنۀ حوادث بی‌شماری بوده است. این هوّیت ملّی و ایرانی بوده که آن را در برابر این حوادث زنده و پابرجا نگه داشته است. این هویّت در بستر زبان فارسی است که رنگ می‌گیرد و می‌بالد.

این زبان، زبانی است که تن به بازی‌های قومیّتی، فرقه‌ای و گروهی نمی‌سپارد. همۀ اقوام، فرق، گروه‌ها و طبقات اجتماعی جملگی برای بیان مکنونات قلبی، افکار و اندیشه‌های خود و برای تعامل با یکدیگر محملی جز آن نمی‌شناسند. این زبان ریسمان پیوند و وحدت و راز همبستگی، وجه پُررنگ هم‌اندیشی و هم‌صدایی است.

از سپیده‌دمان تاریخِ این سرزمین تاکنون، از شاهان و شاعران و عارفان و اهل علم گرفته تا فرد فرد آحاد مردم، با این زبان به علائق ملّی و فرهنگی خود نیرو و انگیزه بخشیده‌اند. این زبان در تاریخ خود، فارسی باستان، پهلوی و دری را در گذر زمان به خود دیده، راه بر زبان و فرهنگ‌های بیگانه بسته، فرهنگ و تمدّنی سترگ را با خود به امروز آورده است.

این زبان، همان زبانی است که کوروش و داریوش بدان سخن گفتند و با آن منشورها و فرمان‌ها نوشتند؛ همان زبانی است که در دورۀ میانه اوستاها و زندها و پازندها و دینکردها و ارداویرافنامه‌ها و… با آن به رشتۀ تحریر درآمدند؛ همان زبانی است که پس از ورود اسلام و ایرانی ـ اسلامی شدن فرهنگ، هرچند با فراز و فرود، چونان گذشته به حیات خود ادامه داد و به عنوان زبان فرهنگ و هنر، ذوق و عرفان و فلسفه، تاریخ و ادب این مرزوبوم رسمیت یافت؛ همان زبانی که در دوران‌های گوناگونِ تاریخی، از صفّاری و سامانی و غزنوی و تیموری و حتی صفوی گرفته تا قاجار و پس از آن، همواره زنده و زبان شاعران و ادیبان و داستان‌سرایان و دانشمندان بوده…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠شاهدخت اندیا دختر شاه امان الله خان: حالی دری میگن، ما خو تا سال های سال #فارسی گفتیم!
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
عشق و شراب

▪️شعر حافظ سرود عشق و شراب است و شاعر جز با عشق و شراب نمی‌تواند اندوه زمانه‌یی را که در فساد و گناه و دروغ و فریب غوطه می‌خورد فراموش کند. دنیای او مثل دنیای خیام است: بی‌ثبات، و دائم در حال ویرانی. نه در تبسم گل نشان وفا هست نه در نالهٔ بلبل آهنگ امید. انسان هم بر لب بحر فناست و تا چشم بر هم زده است درون ورطه می‌افتد. در چنین دنیایی که امید و شفقت به دست جور و فتنه تباه می‌شود کدام رفیقی هست که بهتر از صراحی شراب با انسان یک‌رو و یکدله باشد؟ از این روست که شاعر برای فراموشی، برای رهایی، و برای آسودگی به شراب روی می‌آورد و در گیر و دار اندیشه‌های جانکاه از خود می‌گریزد و می‌کوشد تا آنچه را در وجود او مایهٔ دل‌نگرانی است _مثل یک بار گران یا یک زنجیر سنگین_ به کنار افکند و همچون ابونواس و خیام درد و اندوه بی‌پایان خود را در امواج شراب فروشوید.


▪️زاهد‌ چنان‌که شیوهٔ اوست زبان ملامت می‌گشاید و طاعت خود را به رخ وی می‌کشد. این ملامت به گوش رندی که همه چیز خود را به عشق فروخته است بادست. مگر نه آنچه بر سر انسان می‌رود حکم تقدیر است؟ ملحد البته خطا می‌کند که با نفی حکمت و عنایت حق، خود را از امیدی که تسلّی و آرام می‌بخشد محروم می‌دارد اما کرامت حق _با آن جلال و جبروت که دارد_ نیز عظمتش در آنست که گنهکار مأیوس را در پناه رحمت بگیرد و اگر قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند پس کرامت و عظمت خدا چیست؟ از این روست که حافظ از شیخ و زاهد و فقیه و واعظ که دائم با حدیث هول قیامت انسان را از خداوند دور و نومید می‌کنند بیزاری می‌جوید و ریاکاری و دورویی و کوته‌نظری آنها را محکوم می‌کند و حتی جنگ هفتاد و دو ملت را افسانه می‌شمرد.


▪️️این است حافظ که اندیشه و احساس او درخور شعر عصر ماست، درخور هر عصرست. مثل یک فیلسوف روزگار ما ارزش عقل و علم را به میزان نقد می‌سنجد‌ و همچون یک عارف دل‌آگاه امروزی قدر اشراق و شهود را به درست درک می‌کند. به زاهد ریاکار نیشخند رندانه می‌زند و به ظالم فریبکار دندان خشم می‌نماید. در همان حال که با اشک و دعای نیمه‌شب سر و کار دارد لبخند شک و نگاه حیرت چهرهٔ خواب‌آلوده‌اش را ترک نمی‌کند. مثل خیام در هر قدم نشانه‌یی از فنا و زوال جهان می‌بیند و مثل جلال‌الدین در هر نوا ترانه‌یی از دنیای جان می‌شنود. پریشانی و نابسامانی یک دوران خونین گناه‌آلود امید و نشاط او را سست نمی‌کند. در انزوا و عزلتی که درین گیر و دار فساد و بیداد به دست می‌آورد فرصت اندیشه پیدا می‌کند و سکون خاطری که حتی فقر و مرگ را ناچیز می‌شمارد روح فسردهٔ او را درین خلوت انزوا روشن می‌دارد. دل به عشق می‌سپارد و با طبعی که از نفس فرشتگان هم ملول می‌شود برای خاطر عشق، قال و مقال عالمی را تحمل می‌کند.


با کاروان حُلّه، صص ۲۸۱_۲۸۳
استاد عبدالحسین زرّین‌کوب


درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ
یکشنبه‌ها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
‍ شانزدهم خردادماه زادروز نادر نادرپور

آزرده ازآنم که مرا زندگی آموخت
آزرده‌تر از آن که مرا توش و توان داد
سوداگر پیری که فروشندۀ هستی‌ست
کالای بدش را به من افسوس گران داد

گفتم که زبان درکشم و دیده ببندم
دیدم که دریغا نه مرا تاب درنگ است
وه کز پیِ آن سوز نهان در رگ و خونم
خشمی‌ست که دیوانه‌تر از خشم پلنگ است

خشمی‌ست که در خندۀ من، در سخن من
چون آتش سوزندۀ خورشید هویداست
خشمی‌ست که چون کیسۀ زهر از بُن هر موی
می‌جوشد و می‌ریزد و سرچشمه‌اش آنجاست

من بندیِ این طبع برآشفتۀ خویشم
طبعی که در او زندگی از مرگ جدا نیست
هم در غم مرگ است و هم آسوده‌دل از مرگ
هم رسته ز خویش است و هم از خویش رها نیست

با من چه نشینی که من از خود به هراسم
با من چه ستیزی که من از خود به فغانم
یک روز گَرَم نرم‌تر از موم گرفتی
امروز نه آنم، نه همانم، نه چنانم

یک روز اگر چنگِ دلم نالۀ خوش داشت
امروز به ناخن مخراشش که خموش است
یک روز اگر نغمه‌گرِ شادی من بود
امروز پر از لرزۀ خشم است و خروش است

گر زانکه درین خاک بمانم همۀ عمر
یا رخت اقامت ببرم از وطن خویش
تقدیر من این است که آرام نگیرم
جز در بُن تابوت خود و در کفن خویش

نادر نادرپور

نادرپور (۱۳۰۸-۱۳۷۸) از نوادگان نادرشاه افشار بود. در دانشگاه سوربن پاریس زبان و ادبیات فرانسوی را تا مقطع لیسانس فراگرفت. چندی در وزارت فرهنگ و هنر اشتغال داشت و از اعضای نخستین هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران بود. پس از انقلاب به امریکا مهاجرت کرد و در لس‌آنجلس درگذشت.
اشعار نادرپور از زبانی فصیح و روشن و تصاویری بدیع و شاعرانه برخوردار است. دختر جام، شعر انگور، سرمۀ خورشید، از آسمان تا ریسمان، و خون و خاکستر از جمله آثار شعری اوست.

عکس از گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار

از راست ایرج افشار، نادر نادرپور
۲۰ تیر ۱۳۶۹، لس آنجلس کالیفرنیا


بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
Forwarded from اتچ بات
🔶ﻃﯽ ﺳﺎلﻫﺎی اﺧﯿﺮ ﮔﺎه در ﺷﻤﺎری از ﻧﺸﺮﯾﺎت ﻣﺤﻠﯽ آذرﺑﺎﯾﺠﺎن، ﮔﺮگ ﺑﻪﻋﻨﻮان ﺗـﻮﺗﻢ ﻣﺮدم آذرﺑﺎﯾﺠﺎن ﻣﻄﺮح ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻋﺪه ای ﻧﯿﺰ ﮐﻪ ﺧﻮد را«ﻫﻮﯾت طلب» مینامند، اﯾﻦ ﮔﺰاره را ﺑﺎ ﻗﻠﻢ ﯾﺎ رﻓﺘﺎر ﺧﻮد ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. این مقاله با ﺑﺮرﺳـﯽ ﮔـﺮگ در ﻓﻮﻟﮑﻠـﻮر آذرﺑﺎﯾﺠـﺎن و ﻧﯿـﺰ ﺑﺮرﺳـﯽ ﺑﺎزﺗـﺎب ﮔــﺮگ درﺳﺮودهﻫﺎی ﺷﺎﻋﺮان ﻧﺎﺣﯿـﮥ آذرﺑﺎﯾﺠـﺎن ﻣﺎﻧﻨـﺪ ﻗﻄـﺮان، نظامی، خاقانی، صائب و شهریار، نشان داده ﮐﻪ ﮔﺮگ در ﻫﺮ دو ﺣﻮزۀ ﻣﺬﮐﻮر، ﻣﻮﺟـﻮدی اﻫﺮﯾﻤﻨـﯽ اﺳـﺖ و ﮐﺎرﮐﺮدی ﺑﻪﺟﺰ اﯾﺠﺎد ﺷﺮ ﻧﺪارد؛ از اﯾﻦ رو ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﺪ ﺗـﻮﺗﻢ ﻣـﺮدم آذرﺑﺎﯾﺠـﺎن ﺑﺎﺷـﺪ؛ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺗﻮﺗﻢ ﺗﺮﮐﺎن ﺷﺮﻗﯽ ﯾﺎ ﻣﻐﻮﻻن ﺑﺎﺷﺪ.آیا گرگ توتم مردم آذربایجان است؟ (نقد و بررسی تاریخی و متن‌شناختی یک ادعا)
https://www.am-journal.ir/article_171621.html

🔹نقل از: ادبیات شفاهی
@ESHTADAN
#میر_جلال_الدین_کزازی :


🔸توس یکی از کهن ترین و نامورترین شهرهای ایران است و در اوستا، نامه ی مینوی ایرانیان کهن در شمار شانزده سرزمین سپند، از آن سخن رفته است. توس یکی از کانون های شکوفان فرهنگ و ادب ایران بوده است و پروردگاه شمار بسیار از نامداران.

🔸از دیگر سوی توس جایی است که دل ایران در آن می تپد: ایرانی ترین ایرانی : آنکه شاهکار برترین و گوهرین سخن پارسی و گرامی ترین آفریده و گرانمایه ترین پدیده فرهنگی ایران را: شاهنامه ، پدید آورده است، در آن آرمیده است: زباناور ورجاوند بی مانند، اوستادان اوستاد فردوسی _ که یادش جاودان ماناد و روانش، در گرثمان، شاد !


🔸از همین‌روی، توس نه‌تنها شهری ایرانی، شهری جهانی است و هر آینه،شایسته آنکه در شمار شهرهای بزرگ جهان که در فرهنگ جهانی کارساز و اثرگذار بوده اند، جای بگیرد و ارج نهاده آید.


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir

#محمد_علی_اسلامی_ندوشن :


🔸او در مایِ امروزی هم هست. هرگاه سر خود را از زندگی روزانه بلند کنیم، نخستین ایرانی که در برابر ما قرار می گیرد، فردوسی است. ولو او را نبینیم، او در کُنه ضمیر ما، وجدان نا آگاه ما، لحظه های سرشارتر زندگی ما حضور دارد. فردوسی بزرگ ترین کتاب زبان پارسی را پدید آورد، بدانگونه که پس از آن هیچ اثر مهمی از نظم و نثر، در این زبان نوشته نشد مگر آنکه تاثیری از شاهنامه در خود داشته باشد. پس از کتاب او اندیشه ایرانی، چه در عزت و چه در ذلت، هرگز شرف تاریخی خود را از یاد نبرد؛ منشور{خرد و داد} را رقم زد، که از این حیث کم کتابی با آن برابری می کند؛ آن هم با بیانی که به قول نظامی عروضی، (( سخن را به آسمان علیین بالا برد)).

@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir

🔸حضور فردوسی در دربار محمود از افسانه‌های در پیوند با زندگی این سراینده‌ بزرگ است. فردوسی هیچ‌گاه به دربارمحمود غزنوی نرفت و از دید تاریخی هم هیچ نشانه‌ای از این رخداد وجود ندارد.

#ابوالفضل_خطیبی


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃 موسیقی فارسی مازندرانی
🍃 نام ترانه : #ایران
🍃 با صدای بانوی خوش آواز مازندران بانو : #آزاده_کبریا

پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
🏷 قهرمانان شاهنامه در حماسه‌های بلوچی

🔶در حماسه‌های بلوچی، به صورت تلمیح نامی از شخصیت‌های برجسته شاهنامه آمده است که نشان می‌دهد بلوچ‌ها نسبت به اساطیر و حماسه‌های ملی خود، آگاه بوده و شاهنامه در میان آنها جایگاه ویژه‌ای داشته است.
حضور اساطیری همچون رستم، اسب رستم، کیکاووس و... در حماسه‌های بلوچی به وفور دیده می‌شود.
هویت مذهبی بلوچ‌ها در حماسه‌های آنان با نام بردن از بی‌بی فاطمه، آدم، قارون، سلیمان و... مشخص می‌شود، و هویت ملی (ایرانی بودن) آنان با نام بردن از بزرگان تاریخ و اسطوره ایران.

🔻 نمونه بعضی از اشارات به شخصیت‌های شاهنامه در حماسه‌های بلوچی:

‏━━━━━━━━⪻⌑⪼━━━━━━━━

🔰داستان چاکر و گوهرام

▫️گردِنِش ڈالشاهین تَنَک بوتان
▫️چاکر تی سرا گرز رستمی بوتان

💠 ترجمه
گردن ستبر آنان نازک گشت
اما گویا در گردن تو ای چاکر! گرز رستمی بود

‏━━━━━━━━⪻⌑⪼━━━━━━━━

🔰داستان شهداد و مهناز
زمانی که مهناز به شدت از شهداد عصبانی می‌شود به او می‌گوید:

▫️تـو اَگـاں رَڪشء ڪُرَّگـا بیاره
▫️پَـر منی کَـٹ پادَگـا بَـنـدِه
▫️چَـمـون ڪور باتَـن اگـاں بِـچـارانـی
▫️دَسـتـون مُـنـڈ باتـن اگاں بِـبـوجـانی

💠ترجمه
تو حتی اگر کره اسب رخش (اسب رستم) را هم بیاوری
و بر کنار من ببندی
چشمانم کور شوند اگر آن را نگاه کنم
دستانم فلج شوند اگر آن را باز کنم

‏━━━━━━━━⪻⌑⪼━━━━━━━━

🔰داستان میرنواب خان؛
از حماسه‌های تاریخی

▫️پَه وَتی مالا بِبیت شهیدخانءِ زر زوال
▫️عادلـیـن دارا ءُ فـریدونءِ هـم مـثـال

💠ترجمه
(میر نواب خان) به خاطر دارایی‌های خود شهید شد
او همانند دارای عادل و فریدون بود

‏━━━━━━━━⪻⌑⪼━━━━━━━━

#تاریخ
#ادبیات
#زبان
#فرهنگ_و_رسوم

@balochs_history
🏷 قهرمانان شاهنامه در حماسه‌های بلوچی

🔻بخش دوم

‏━━━━━━━━⪻⌑⪼━━━━━━━━

🔰داستان میر مهراب خان
در این داستان شاعر به تخت پادشاهی کاووس‌شاه و همچنین رستم پهلوان نامدار شاهنامه اشاره می‌کند.

▫️باگـچَـهـین سیوا قرار نِـشتَـگِـت عالی‌جناب
▫️زیب کاووس‌شاه چرخءِ شهپر ءُ رستم رکاب

💠ترجمه
عالی جناب میر مهراب خان بر تخت پادشاهی شهر سیوا قرار گرفته است
از لحاظ شهرت و نامداری به مانند کاووس شاه است و به مانند رستم بر رکاب اسب قرار گرفته است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

🔻در ادامه این داستان

▫️پشکپیت مهراب‌خان نوابێن زهم‌جَنێن همت‌گذار
▫️عادلین نوشیروان شاه ءُ جمشید تاجدار

💠ترجمه
مهراب خان باهمت و شمشیرزن باقی می‌ماند
او به مانند نوشیروان عادل و به مانند جمشید تاجدار است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

🔻در جای دیگری از این داستان

▫️گِـپـتَـگِـش وَتی بورانی لَـگام
▫️میربلوچ‌خانءِ زَهم چو سام
▫️چـو نـریـمءِ پـهـلـوان

💠ترجمه
افسار اسب‌های خود را گرفتند
شمشیر میر بلوچ خان به مانند شمشیر سام بود
و (قدرت) او به مانند نریم بود

‏━━━━━━━━⪻⌑⪼━━━━━━━━

🏷مردم بلوچ نه تنها به شاهنامه و قهرمانانش آشنا بودند بلکه حتی آنان را الگویی برای قهرمانان بومی خود می‌دانستند و در ستایش شجاهت و دلاوری آنها، آنها را با اساطیر ملی ایرانی می‌سنجیدند.
پایان.

📚سرچشمه:
بلوچ، رسول بخش (۱۳۹۱): «بررسی ادبیات منظوم بلوچ با تاکید بر حماسه و مقایسه آن با شاهنامه». صفحات ۱۵۹ تا ۱۶۱.

@balochs_history
Forwarded from سیرجان نامه
ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم
(به استاد باستانی پاریزی)

استاد باستانی!
امروز بعدازظهر، در راه سیرجان به رفسنجان، دشت شقایقِ پاریز را دیدم. تا چشم کار می‌کرد شقایقِ سرخِ داغدار بود و گیاه و سبزه و گوسفندانی که به آرامی می‌چریدند و مردمی که به جستجوی طفلی به نام شادی به دشت شقایق آمده بودند. آنجا زیرِ باران لطیفی که می‌بارید، این بیت به ذهنم رسید:
جهان گشت پر سبزه و چارپای
در و دشت گُل بود و بام و سرای
و چون این بیت را حکیم توس در وصفِ ایرانِ زمان انوشیروان سروده، در عالم خیال شاهنشاه ساسانی را دیدم که با لشکر و خدم و حشم در دشت شقایقِ پاریز نزولِ اجلال فرموده است. همان خسرو انوشه‌روانی که شما در کودکی از شنیدن روایات نبرد قومِ پاریز با او سرِ فخر بر آسمان می‌سودی:
«تصور کنید میزان خوشحالی طفلی چهارده ساله مثل مخلص را که این حرف‌ها را می‌شنید و از افتخارات کهنسال ولایت خود سرِ فخر به آسمان می‌سود و می‌دید که یک قبالهٔ حداقل هزار و پانصد ساله برای ده خود و به قول فردوسی بیچاره‌ ده خود در یک کتاب فرنگی پیدا کرده است.» (کلاه گوشهٔ نوشیروان ص۲۰۷)
شاعرِ تاریخ!
بیچاره‌دهِ تو حالا برای خودش شهری شده و به شهرشدنش بیشتر فخر می‌کند تا به تو!
تو که به قولِ استادِ علامه زریاب خویی:
«اگر کسی به اوضاع جهان واقف نباشد و فقط نوشته‌های باستانی پاریزی را بخواند خیال خواهد کرد که کرمان دل ایران است و پاریز دل کرمان» (حماسهٔ کویر ص ۳۹)
تو که وقتی در سال ۱۳۴۷ به زیارت عتبات به عراق رفتی، در بغداد دنبال جای پایی از طبری می‌گشتی فقط به این خاطر که او «هزار سال پیش در کتاب عظیم خود، یاد خیری از طایفهٔ پاریز کرده است» (کلاه گوشهٔ نوشیروان ص ۲۱۳)
  تو که الان در بهشت هم برای فرشته‌ها از کشِ‌رودخانهٔ پاریز تعریف می‌کنی! مگر نه اینکه از قول شیخ الملک سیرجانی نوشتی:
«همه جای دنیا را گشته‌ام ولی به لطافت هوای قدِ رودخانهٔ پاریز جایی را ندیده‌ام.» (هشت الهفت ص ۳۵۶)
صیاد لحظه‌های تاریخ!
عشق تو به پاریز شگرف‌ترین نمونهٔ وطن‌دوستی در تاریخ است. هفتاد سال و هفتاد کتاب و لحظه‌ای از یاد پاریز غافل نه!!
استاد باستانی پاریزی!
به راستی دیگر برای پاریز چکار باید می‌کردی که نامت بر خیابانی و تصویرت بر دیواری در پاریز نقش ببند؟!
@sirjanname
لولو از کجا آمده؟

در فرهنگ لغت علامه دهخدا ذیل لولو چنین آمده:

لولو: (اِ) قسمی سگ کوچک‌جثۀ درازپشم. || فاروق. یک سر دو گوش. کُخ. بُغ. صورت مهیبی که برای ترسانیدن اطفال سازند. (آنندراج) (برهان). وجودی وهمی که بچه‌های خرد را بدان ترسانند. بخ. مترس اطفال. ضاغث. ضاغب. لولوخرخره. لولوخرناس. صورتی مهیب که بدان کودکان را ترسانند. صورتی وهمی که بدان اطفال را ترسانند و گاه زنی با پوستینی وارون دربر و دیگی بجای کلاه برسر به اطفال خود را نماید و این بس زشت و مخالف اصول تربیت اطفال است.
- امثال :
لولو ممه را برده یا آن ممه را لولو برد.

لولو: (اِخ) نام طایفه‌ای از ایلات کُرد که در زنگار مسکن دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص۵۷ شود.

لولوبی: (اِخ) نام قدیم بلوکی در زاگرس که میان بغداد و کرمانشاهان کنونی واقع است. (از ترجمه ٔ تاریخ ایران سرپرسی سایکس ص۸۸) (از ایران باستان ج۱ص۱۱۶). || نام ساکنین این نواحی.

لولوبیوم: (اِخ) نام قدیم سرزمینی واقع در مغرب ایران و شمال دیاله و آن بر طبق مندرجات رساله ٔجغرافیایی که در عهد سارگن نوشته شده به تصرف سارگن درآمده بوده است. (تاریخ کُرد ص۲۳).


و دکتر حسن‌دوست در فرهنگ ریشه‌شناختی چنین آورده:

لولو /lū.lū/ "موجودی خیالی که بچه‌ها را با آن می‌ترسانند" (سخن).... کدام است آن حدیث و آن خبر کو
که باید زن کند خود را چو لولو
(ایرج میرزا) (۲۰۷/۸۴).
به گمان آیلرس: (WirM II/701) لولو یادآور نام ربّ‌النوع بین‌النهرینی موسوم به lilûm (قس:اکدی lilā و lilitu > عبری: lîlît) است که خود از سومریا líl-lá (نام ربّ‌النّوع باد)* گرفته شده است. (نیز نک. 69 Zimmern Akkad.FW).
وَهمَن و آساطریان (:WIDM I/114)، لولو (= بختیاری lålå) را گنگ‌واژه (= Lall-wort) می‌دانند.
نیز قس :گزی ululū "لولو"
(Ellers WirM II/746).
*دربارهٔ ارتباط میان "باد" و "موجود خیالی، شَبَه"، قس بلوچی: gwātī" جن‌گیر، جن‌گیری، که مشتق است از gwāt "باد" (Elfenbein Glossary 58f.)


اما دکتر جعفری دهقی در مقالهٔ شهریاری در ایرانِ باستان در کتابِ تاریخِ جامعِ ایران لولو را چنین معنی کرده و آورده است:

لولوبی‌ها.... در نواحی ذهاب کرمانشاه و شهر زور و سلیمانیه سکونت داشتند. در زبان اورارتویی، واژهٔ لولو به معنی بیگانه و دشمن است. این واژه تا امروز نیز در زبانِ فارسی به همین معنی به‌کار می‌رود.

#لولو #لولوبی‌ها #اورارتویی
#کرمانشاه #زور #سلیمانیه
#ریشه‌شناسی‌ #واژه‌ها #ایران

تاریخِ جامعِ ایران؛ زیرِ نظر کاظم موسوی بجنوردی؛ شهریاری در ایرانِ باستان، محمود جعفری دهقی؛ مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی؛ ۱۳۹۶؛ج۱: ۱۴۱.
لغت‌نامهٔ دهخدا؛ علی‌اکبر دهخدا؛ زیرِ نظر دکترمحمّد معین؛ مجلس‌، ۱۳۲۵ و دانشگاه تهران، ۱۳۳۷.
فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی؛ دکتر محمّد حسن‌دوست؛ فرهنگستان زبان و ادب فارسی؛ ۱۳۹۵. ج۴: ۲۵۴۴تا۲۵۴۵.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
قبایل لولوبی ظاهراً بخش وسیعی از کوه‌ها و کوهپایه‌ها را از قسمت علیای دیاله گرفته تا دریاچهٔ ارومیه (و حتی آنسوتر، به‌طرفِ شمال غربی) اشغال کرده بودند. در هوریانی "آراپخه نولو"۱ _ لولو به‌معنی کوهستانیانی بود که از میان آنها برده می‌گرفتند. در زبان اورارتویی لولو به بیگانه و دشمن می‌گفتند. اصطلاح اکدی لولوبوم یا لولوپوم۲ (و بعدها در آشور اصطلاح لولومه۳) مرکب است از ریشهٔ لولو و علامت جمع عیلامی ب_B یا پ _ P به‌اضافۀ پسوند اکدی اوم um و یا همان ریشه و علامت عیلامی اسم جمع "مه _ me" اصطلاح لولو در زبان اکدی بدون پسوند مزبور نیز دیده شده است. این مثلها نشان می‌دهد که لولوبیان از لحاظ قومی از قبایل هوریانی_اورارتویی نبوده بلکه به‌ظن غالب با عیلامیان قرابت داشتند.

۱:Arrapxe nullu
۲:lullubum , lullupum
۳:lullumè

#لولو #لولوبی‌ها #اورارتویی #آشوری #اکدی #ارومیه #دیاله #هوریان #برده
#ریشه‌شناسی #واژه‌ها #ایران

تاریخِ ماد؛ ا.م.دیاکونوف؛ ترجمهٔ کریم کشاورز؛ علمی و فرهنگی؛ ۱۳۷۷: ۱۰۰تا۱۰۱.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
🔸متن زیر فرسته استاد ارجمند، موسیقی‌دان و پژوهنده برجسته موسیقی نواحی ایران، جناب هوشنگ جاوید در باره
مطالب پیش نقل شده با عنوان لولو ازکجا آمده، از کانال تاریخ، فرهنگ، هنر، و ادبیات ایران زمین است. باسپاس از حضرتش .

https://www.tg-me.com/eshtadan

🔶درود براستاد گرانقدر
لولو lolo  لولوlulu نیست ، پاره ای ازفرهنگنامه های گذشته دراین زمینه ها اشتباهات فاحشی دارند، که بدلیل کمبودپژوهش ها ونداشتن کنکاشی نو برآنان همواره این اشتباهات تکرار شده، لولوم ها اقوام بسیار کاری سرزنده ، شادوسازنده ای بودند که بدلیل رنگارنگی آواهایشان درهمه آئین های زندگی شان به این نام شناخته می شدند، آوازهای بازمانده لوlowازاین قوم تاریخی درمیان اقوام کرمانج حکایت شگفت زنده ای است از آن قوم، چندانکه پیران کرمانج تا همین امروز اعتقاد دارند کرمانجی که لو نداند ، کرمانج نیست ، ضمن ان که واژه لو در زبان کرمانجی شمال به معنی مرد جوان و جوانمرد است، درکرمانجی بادینان وهرکی آوازهای لاوُک و  لو همچنان جریان خود را دارد و پایه ها ودرونمایه های حماسی و هجرانی خودرا با لطافت هایش دارد.
وقت آن شده که بگوییم به فرهنگ هایی مانند جهانگشا، وآنندراج و....باید نگاه دوباره انداخت.
باپوزش ازشما
به سبب مطلب لولوبی ها این اندک نوشته پیشکش شد.
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
خرابات


▪️خرابات هم از کلمات رمزی و نمادی در شعر حافظ است. سنائی و عطار و حافظ این کلمه را از معنی پست و حقیر و زشتِ آن تجرید کرده و مفهوم بسیار عالی و شریف به آن بخشیده‌اند. این هم قدرت شاعر را در تصرف در معانی می‌رساند و هم توانائی او را در تصرّف در نفوس و افکار مردم نشان می‌دهد. خرابات به گواهی جمیع نصوص و متونِ تاریخی جایگاه عیاشان و هرزه‌گردان و بدکاران و مُقامران (قماربازان) بوده است. لفظ خرابات هم این معنی را تأکید می‌کند، یعنی از لحاظ اخلاقی ویران‌ترین و پست‌ترین جائی بود که ممکن بود در شهری پیدا شود:
هم خراب از لحاظ ظاهری، زیرا مقررات اجتماعی اجازه نمی‌داد که چنین جائی در محل معتبر و مرغوبی باشد و بنای خوب و آبادی داشته باشد و هم از لحاظ معنوی؛ زیرا محل فساد و تباهی و خرابی بوده است.
حافظ و شاعران پیش از او با پیوندی معناشناسی و با یک دستکاری ماهرانه که تنها از نفوس ابداع‌گر و خلّاق ساخته است، خرابات را به آرمانشهر و مکانی مقدس و آباد و معمور از جهت معنوی و روحانی تبدیل کرده‌اند. توانائی حافظ در این است که هم به معنای اصلی پست و نکوهیده آن و هم به مفهوم والای آن از نظر خود اشاره می‌کند:

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
وین عجب بین که چه نوری زِ کجا می‌بینم

خرابات مغان را هم تجلی‌گاه نور خدا می‌داند و هم تعجب می‌کند که
چه نور والائی از چه جای نامناسبی! و نیز می‌گوید:
در عشق خانقاه و خرابات شرط نیست
هرجا که هست پرتوِ روی حبیب هست

آئینهٔ جام
شرح مشکلات دیوان حافظ
شادروان استاد عباس زریاب خوئی


درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ
یکشنبه‌ها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
Forwarded from ایران بوم
محمدحسن گنجی، (زادهٔ ۲۱ خرداد ۱۲۹۱ در بیرجند-درگذشتهٔ ۲۹ تیر ۱۳۹۱ در تهران)، استاد سرشناس جغرافیا در دانشگاه تهران بود. وی بنیان‌گذار دانش جغرافیای نوین و هواشناسی در ایران و یکی از مفاخر فرهنگی است.
یادش گرامی باد
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/32253

پرفسور محمد حسن گنجی؛ پدر علم جغرافیای ایران
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6307-dr-mohammad-hasan-ganji-dargozasht.html

دکتر محمدحسن گنجی به روایت دکتر محقق - میراث‌دار جغرافیا
http://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6650-dr-ganji-miras-dar-gjoghrafia.html


در سوگِ استاد دکتر محمدحسن گنجی - یک قرن عشق به ایران
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6354-ganji-yek-omr-eshgh-be-iran.html


گنجی که در خاک آرمید و ماندگار شد
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6361-1391-05-01-09-14-23.html


سخنرانی دکتر احمد اقتداری در مراسم تشییع پیکر استاد محمد حسن گنجی
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6419-sokhanrani-ahmad-eghtedari-ganji.html

سخنرانی عباس سعیدی در مراسم دکتر محمد حسن گنجی
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6420-abbas-saeidi-dr-ganji.html


کهنسال‌ترین دانشمند هواشناس جهان
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6276-kohansaltarin-daneshman-hava-shenas-dar-gozasht.html


‏دکتر محمد حسن گنجی
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6353-dr-mohammad-hasan-ganji-raft.html


https://www.tg-me.com/iranboom_ir/23590
2024/09/25 14:28:05
Back to Top
HTML Embed Code: