Telegram Web Link
❇️ همایش ایران‌شناسی

🔘 همایش بزرگداشت ابولقاسم ‌فردوسی

پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری با همکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کشور و دانشگاه فردوسی مشهد، همزمان با بزرگداشت سالانه فردوسی و روز پاسداشت زبان فارسی، همایش ملی بزرگداشت فردوسی را، با عنوان «بازشناسی نقش شاهنامه فردوسی در هویت ملی» در دانشگاه فردوسی مشهد و آرامگاه حکیم فرزانه طوس برگزار می‌کند.

همایش «بازشناسی نقش شاهنامه فردوسی در هویت ملی» می‌کوشد، ابتدا سهم شاهنامه فردوسی را در تحکیم و تثبیت هویت ملی در ایران تاریخی و معاصر تبیین کند و تداوم این نقش را در متون حماسی فارسی (اعم از حماسه‌های ملی، تاریخی و دینی یا حماسه‌های عامیانه) و نسبت انواع هنرها (معماری، موسیقی، نقاشی، خوشنویسی، هنرهای تجسمی، سینما و نمایش) را با این مفاهیم محل مداقه پژوهشگران قرار دهد.

بررسی نقش شاهنامه فردوسی در تحکیم هویت ملی در طول هزار سال پس از سرایش اثر، تبیین گفتمان ملی «فرهنگ حماسی» در تاریخ سیاسی- فرهنگی ایران بزرگ و تحلیل نقش خراسان- طوس و مشهد در این گفتمان، تبیین و شناخت «هنر حماسی»، در کنار ادبیات حماسی و بررسی نقش هنر حماسی در ترویج اجتماعی وحدت ملی و تشویق و ترغیب پژوهشگران به تحقیق در زمینه‌های سیاسی- اجتماعی مطالعات شاهنامه‌ و گفتگو و تبادل نظر شاهنامه‌پژوهان در خصوص افزایش کارآیی اجتماعی مطالعات دانشگاهی از جمله اهداف برگزاری این همایش است.

همایش ملی بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی ۲۵ و ۲۶ اردیبهشت ماه در دانشگاه فردوسی مشهد و آرامگاه حکیم فرزانه توس برگزار می‌شود.
روال اندیشه نویسنده در یک جامعه بسته

آرزوی من این بود که در دوره‌ای که می‌زیستم، سخنگوی وجدان ایران باشم و در این راه کوشیده‌ام.

هر کس که بگوید از عمر خودش راضی است، مقداری کوته‌نظری به خرج داده است، یا به بیان دیگر قناعت به خرج داده است. این را نباید گفت. ولی برسرهم فکر می‌کنم همه وظیفه‌ای را که بر عهده داشتم در حد محدودیت جامعه ایرانی به انجام رسانده‌ام.
جامعه ایرانی برای کسانی مثل من، جامعه بسیار محدود و بسته‌ای بوده است؛ یعنی امکان این‌که انسان تمام استعداد و توان خودش را به کار بیندازد وجود نداشت نه در گذشته، نه بعدها.
گاهی اوقات در یک جامعه بسته، عکس‌العمل و واکنش می‌تواند زاینده باشد.
من روی این موضوع تکیه کردم؛ یعنی خواستم از بستگی‌ها نتیجه‌گیری متقابل بکنم و هیچ‌وقت خودم را تلف نکنم.
بنابراین بیخود ننشستم تا وضع مساعدتر شود یا همـراهـی نشان دهد تا قابل قبول بشود. سعی کردم که کار خودم را بکنم. تا حد ممکن وقتم را تلف نکنم و دنبال اصلیتش باشم که قبول داشتم و به دنبال چیزهای فرعی نروم.
از این جهت فکر می‌کنم روی‌هم‌رفته زندگی به اندازه‌ای که توانایی بوده است، حاصل در اختیارم گذاشت. بنابراین از آنچه گذشته است ناراضی نیستم در واقع در وضع موجود ایران، بهتر و بیشتر از این نمی‌شد نتیجه حاصل داشت.
در واقع من اگر از کشوری دیگر بودم و زبانم غیر از زبان فارسی بود و زبان بزرگ جهانی شناخته‌شده‌ای می‌داشتم چه بسا نوعی دیگر پرورش پیدا می‌کردم و به چیزهای دیگری دسترسی پیدا می‌کردم.
واقعاً ایران مانند یک قفس بود.
ایران برای دنیای فکر یک دنیای بسته و قفس‌مانند بود و امکان جولان دادن و پر و بال زدن در آن بسیار کم مقدور بود. در این حد محدود، من هر کاری را که از دستم بر می‌آمد، کردم و انجام دادم.

دکتر اسلامی نُدوشن،
📚زندگی، عشق و دیگر هیچ

__
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_eslaminodoushan
Forwarded from ایران بوم
تاریخ و ادب پارسی دوشادوش یکدیگر حرکت کرده اند. آنچه در تاریخ نیامده در ادب و به خصوص در شعر پارسی می توان دیده شود، و در مقابل، درک ریشه های ادب پارسی، بی آنکه به حوادث تاریخی توجه شود امکان پذیر نیست.

 برگرفته از کتاب ایران و تنهاییش نوشته دکتر  محمد علی اسلامی ندوشن

@iranboom_ir
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
پیکار رستم با فزون‌طلبی
و آزِ افراسیابی‌ست.
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه


▪️رستم در دو دوره از زندگی خود دو‌ نوع مبارزه
را مشخص می‌کند:
یکی با آز و دیگری با تعصّب.

دیوِ آز در تفکر مزدیسنا، مهمترین همدستِ اهریمن در نبرد با اهورا مزدا شناخته می‌شود و در موعود زرتشتی برای آنکه رستگاریِ بشر تحقق پیدا کند، باید او نخست، همهٔ قدرت خود را از دست بدهد.
در روایت ملّی نیز (شاهنامه) سهمگینیٍ آز کمتر از روایت دینی نیست. ضحّاک و افراسیاب بر اثر آز به تبهکاری رانده می‌شوند. همهٔ رنج و فساد بشر از آز ناشی می‌شود و کیخسرو از بیم آن از پادشاهی کناره می‌گیرد.
مرحلهٔ نخست پیکار رستم با آز افراسیابی است.

افراسیاب چشمِ طمع به آبادی و نعمت ایرانشهر دوخته است. می‌خواهد آن را از آن خود کند برای این منظور و برای حفظ سلطهٔ اهریمنی خویش از انهدام و ریختن خون مردم و ریختن خون بی‌گناهان (مانند افریرت و سیاوش) ابا ندارد.
او نیز مانند ضحاک، آبادی خود را در خرابی می‌بیند. آز در مفهوم کلی خود فزون‌طلبی است. اقلیّتی قدرتمند می‌خواهند که همهٔ مواهب دنیا و ثروت از جمله فرمانروایی را در انحصار خود داشته باشند. پس، آزادی دیگران را آفت این انحصار می‌بینند و برای جلوگیری از تجاوز به این انحصار، به خود حق می‌دهند که دیگران یعنی اکثریت مردم را در دایرهٔ محدودی مقیّد دارند و اجازه ندهند که از آن پای فراتر نهند. در محدودهٔ این دایره و با تصویب خود آنها، هر چه گفته شود و کرده شود، مجاز است؛ ولی به محض آن که کسی خواست پای از آن بیرون نهد مجازات‌های سنگین در انتظارش خواهد بود. به همین سبب سرکشی‌های سیاسی (مسلکی و دینی نیز که وابسته به آن می‌شود) همواره گذشت‌ناپذیر شناخته شده است. انوشبرده ساسانی‌ها گواه روشنی بر این معناست.

اما ،آز، تنها در دیگران دشمن آزادی قرار نمی‌گیرد. آز خودی زبانش کمتر از آز بیرونی نیست. این آز، دوم در درون شخص او را از شناخت گوهر آزادی باز می‌دارد و موجب می‌شود تا آن را با کالای کم‌بهای لذت‌های حقیر مبادله کند. بنا به فرمان این آز خانگی است که اکثریت، به ستم اقلیت گردن نهاده‌اند.

داستان داستان‌ها
[مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار]
زنده‌یاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن، صص ۷۸–۷۷
آز: افزون‌جویی، زیاده‌جویی، حرص، ولع، تنگ‌چشمی
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#هانس_هاینریش_شدر :
به‌ رغم حجم عظیم سروده‌‌های فردوسی که هفت جلد کتاب را در بر می‌گرفت، شهرت شاهنامه در زمانی کمتر از عمر یک نسل به‌ تمام سرزمین‌‌های فارسی ‌زبان گسترش یافت.

زندگی فردوسی زندگی مردی است که در راه آفرینش این شاهکار بزرگ به‌ تنهایی و انزوا کشانده شد. او دهقان زاده‌ای بود با ثروتی ناچیز که در اوج خلاقیت ادبی و پس از مرگ زودهنگام سلف خود دقیقی، بر آن شد تا روایات و داستان‌‌های ملی به‌ هم پیوسته‌ای را که به‌ نثر نگاشته شده و از گذشته‌‌های دور به جا مانده بود، در قالب اشعاری حماسی بسراید.فردوسی بیش از یک عمر در سرودن شاهنامه سپری کرد.


پادشاهان و پهلوانان کهن که سرنوشت شان قدرت داستان پردازی و قوه‌ تخیل فردوسی را برانگیخت، رفته رفته به‌ دوستان و همراهان او تبدیل شدند و مونس و همدم او گشتند.فردوسی غروب عظمت و فرود آزادی سرزمینش را خود تجربه ‌کرده بود و اینک انعکاس آن را در افول دوران حماسه‌آفرینی ایران بازمی‌یافت.



@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.irپ
گفتگو با دکتر حمید طبسی، استاد دانشگاه درباره شاهنامه و اهمیت آن

شاهنامه از آنِ همه کسانی است که به ایران مهر می‌ورزند


دکتر حمید طبسی بر این باور است که شاهنامه، کتابی اوج دهنده و تعالی بخش است و زمانی که آن را می‌خوانیم، تو گویی بر تارکِ هفت اختر گام نهاده ایم!

#دکتر_حمید_طبسی، خود را دهقان زاده‌ای از بیهقِ سبزوار معرفی‌ می‌کند که پاسداشت تاریخ و فرهنگ ایران را مایه خوش دلی خودش می‌داند. آشنایی اش با فردوسی به دوران کودکی و روایت‌هایی برمی گردد که مادربزرگش از رستم و سهراب نقل می‌کرده است.
این میل به مرور زیادت گرفت و او برای تحصیل در دانشگاه، رشته زبان و ادبیات فارسی را انتخاب کرد و تا مقطع دکتری ادامه داد و حالا ۲۶ سال است که خود را راوی شاهنامه می‌داند؛ در دانشگاه و بیرون از دانشگاه. یکی از مکان‌هایی که جلساتش را در آن برگزار می‌کند، #خردسرای_فردوسی است.

می‌گوید مخاطبانش از هر سن و قشری هستند:
«شاهنامه متعلق به قشرِ خاصی نیست و سن وسال هم نمی‌شناسد. شاهنامه از آنِ تمامیِ کسانی است که به ایران و فضیلت‌های اخلاقی و انسانی مهر می‌ورزند.» افزون بر این، آثاری در ارتباط با شاهنامه تألیف کرده است.

دکتر طبسی،  زاده شهریور ۱۳۴۹ است. به گفته خودش، در خانواده‌ای ساده و زلال اندیش متولد شده است. او پس از آنکه تحصیلات خود را در مقاطعِ ابتدایی و راهنمایی و متوسطه در زادگاهش می‌گذراند، راهیِ آذربایجان شرقی می‌شود تا کارشناسیِ زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه تبریز بخواند که در آن سال‌ها گروهِ ادبیاتِ بنام و پرآوازه‌ای داشته است.
از اوایل دهه ۷۰، برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد به خراسان برمی گردد و در دانشگاه فردوسی مشهد مشغول به تحصیل می‌شود. پس از اخذ مدرک، به عنوان عضو هیئت علمی به استخدام دانشگاه آزاد اسلامی- واحد جیرفت- درمی آید و پس از چند سالی، در مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی ادامه تحصیل می‌دهد و دانشنامه دکتری خود را از دانشگاه فردوسی مشهد دریافت می‌کند.

در گستره مطالعاتِ ادبی، شاهنامه شناسی حوزه موردعلاقه اوست و به همین دلیل گاهی هم که دست به قلم می‌شود، ترجیح می‌دهد در همین عرصه فعالیت کند. حدود بیست سال پیش از این، «کیهان شناسی شاهنامه» را تألیف کرده و کتابی موسوم به «ز کردارِ گرشاسپ» را نیز آماده چاپ دارد.

همچنین تاکنون مقالاتی را نظیرِ «فردوسی و دانش اخترشناسی»، «هرمزدِ گیتی فروز (تأملی در بیتی از شاهنامه)»، «فرخی در برابر اساطیر»، «کلات از دگرسوی و راهِ چرم»، «گرشاسپ و هراکلس (بحثی در اسطوره شناسیِ تطبیقی)»، «کردارشناسیِ گرشاسپ در گذار از اسطوره به حماسه و تاریخ»، «نقشِ ادب عامه در تبیین موقعیت البرز اساطیری»، «ز بدگوی و بختِ بد آمد گناه (نقشِ شعرای دربار غزنه در رنجشِ محمود از فردوسی)» و... به چاپ رسانده است.

آنچه در ادامه می‌آید گفت وگوی مکتوب شهرآرا با اوست، کمی درباره خودش و بیشتر درباره شاهنامه فردوسی

@kheradsarayeferdowsi
@ESHTADAN
‍ نهم اردیبهشت‌ماه زادروز محمّد معین

مزایای فرهنگ فارسی معین


- تعداد لغات فرهنگ حاضر (۱) بیش از لغاتی است که در فرهنگ‌های فارسی قدیم و جدید آمده (صرف نظر از فرهنگ لغت‌نامۀ دهخدا که دائرةالمعارف است)؛ چه هرچند تعداد مواد فرهنگ ناظم‌الاطباء و فرهنگ آنندراج بیش از فرهنگ حاضر است، باید گفت که بسیاری از لغات عربی که در آنها آمده هرگز در فارسی (متون نظم و نثر و تداول فارسی‌زبانان) به کار نرفته و بنابراین اصلاً در قلمرو فارسی در نیامده و نباید در فرهنگ‌های فارسی آنها را وارد کرد.
- فرهنگ‌های متداول فارسی (قدیم و جدید) اصولاً به اعلام توجهی نکرده‌اند و فقط عده‌ای محدود از اعلام را در طی لغات گنجانیده‌اند و فقط در فرهنگ‌‌ معاصر تعدادی از اعلام را جداگانه آورده‌اند که هرچند سعی مؤلفان آنها مشکور است کماً و کیفاً قابل مقایسه با اعلام کتاب حاضر نیستند.
- ترکیب‌های خارجی مورد توجه فرهنگ‌نویسان ما نبوده و فقط محدودی در بعضی فرهنگ‌های گذشته (آنندراج، ناظم‌الاطباء) و یکی از فرهنگ‌های معاصر آمده که قابل قیاس با تعداد ترکیبات مندرج در بخش دوم کتاب حاضر نیست.
- ضبط تلفظ لغات با حروف لاتینی مخصوص نخستین بار در کتاب حاضر به کار رفته، هرچند در فرهنگ ناظم الاطباء استاد محترم آقای سعید نفیسی حروف لاتینی را به کار برده‌اند، ولی به‌واسطۀ آماده نبودن حروف مخصوص ناگزیر شده‌اند حروف معمولی چاپخانه‌ها را به کار برند.
- ریشه و وجه اشتقاق لغات و اعلام در هیچ‌یک از فرهنگ‌های فارسی (قدیم و جدید) داده نشده. فرهنگ حاضر نخستین فرهنگ مستقلی است که در این راه گام برداشته.
- نخستین بار است که در فرهنگی فارسی اشاره به غیرمستعمل بودن (= غم.) و کم‌استعمال بودن (کم.) لغات مندرج شده است.
- فرهنگ‌های متداول فارسی از چاپ نقشه به‌علت اشکالات فراوان صرف‌نظر کرده‌اند و فقط یک فرهنگ به چاپ تعدادی محدود اقدام نموده و آن هم از لحاظ کمیت و کیفیت قابل مقایسه با فرهنگ حاضر نیست.
- نمره‌بندی مواد (لغات و اعلام) موجب سهولت مراجعه و کشف منظور خواهد شد. این کار تاکنون در هیچ‌یک از فرهنگ‌های فارسی و بسیاری از فرهنگ‌های اروپایی انجام نشده.
- نمره‌بندی معانی مختلف یک ماده نیز سبب سهولت پیدا کردن معنی مقصود و تمییز معانی متعدد خواهد شد. این طریقه در فرهنگ‌های فارسی سابقه ندارد و بسیاری از فرهنگ‌های اروپایی فاقد آن‌اند.

دکتر محمّد معین

(۱) منظور از فرهنگ/ کتاب حاضر در این نوشتار فرهنگ فارسی معین است.

[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰ (چاپ دوم در دست انتشار)، ج ۳، ص ۱۲۱۷-۱۲۱۹]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
نهم اردیبهشت‌ماه سالروز درگذشت غلامحسین صدیقی

صدیقی، دانشمند کم‌نظیر که بود؟


غلامحسین صدیقی از خاندان میرزا رضا صدیق‌الدولۀ نوری و فرزند صدیق دفتر، در سال ۱۲۸۴ زاده شده بود. پس از به پایان رسانیدن تحصیلات متوسطه در مدرسه‌های آلیانس و دارالفنون و پذیرفته شدن در امتحان اعزام محصّل به سال ۱۳۰۸ از سوی دولت به فرانسه فرستاده شد. پس از اخذ دیپلم ادبیات، در دانشسرای عالی مشهور «سن‌کلود» به تحصیل پرداخت و چون دورۀ آنجا را به پایان برد، دورۀ دکتری را در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه سوربن آغاز کرد و به اخذ درجۀ دکتری موفق شد. رسالۀ دکتری‌اش در موضوع «جنبش‌های دینی ایرانیان در قرن‌های دوم و سوم هجری» است و در سال ۱۹۳۸ در پاریس به چاپ رسیده. او رساله‌اش را خاضعانه به معلّمان ایرانی و فرانسوی خود اهدا کرد و سرآغاز کتاب را به این بیت پیشاوری مزیّن ساخت:

پس آموزگارت مسیحای تُست
دمِ پاکش افسون احیای تُست

تألیف این رسالۀ علمی دقیق که از زمان انتشار شهرت گرفت و تاکنون هماره یکی از مراجع مطالعات محقّقان در زمینۀ مورد بحث بوده است، مبتنی است بر استفاده از اهم متون عربی و فارسی گذشته که تا آن زمان شناخته و نشر شده بود. همچنین مبتنی است بر اکثر تحقیقات و انتشارات خاورشناسی درجۀ اوّل به زبان‌های مختلف اروپایی. اما آنچه یادداشتها و برگرفته‌های صدیقی از کتب را در این کتاب جلوه داده و ماندگار ساخته، قدرت استنباط علمی و تازگی و ابتکاری بودن تجسّس اوست. عناوین فصول و مباحث مهم این کتاب عالمانه چنین است: وضع دینی ایران پیش از فتح عرب، وضع دینی در ایران در دورۀ خلفای چهارگانه و امویان و عباسیان، موبدها و کارهای نوشتنی آنها، آداب ایرانی، آتشکده‌ها، مانویت و زندقه، آیین مزدک، بهافرید، سنباد، استاذسیس، مقنع، خرمدینان، بابک.
دکتر صدیقی به مناسبت علاقه‌مندی واقعی فرهنگی و گستردگی و پهناوری دانش، در چند مجمع علمی بین‌المللی و کمیسیون ملّی یونسکو و شوراهای فرهنگی عضویت داشت و چندی هم به مناسبت توجه و عنایت علی‌اکبر دهخدا با شوق و شور همکاری علمی و فرهنگی آن مرحوم را پذیرفت و تألیف و تنقیح دو جزوۀ لغت‌نامه را بر عهده گرفت و به پایان رسانید. همچنین سید حسن تقی‌زاده و علی‌اصغر حکمت که به‌خوبی بر مقام علمی و فرهنگی او واقف بودند، او را شایستۀ عضویت در هیئت مؤسّسین انجمن آثار ملّی دانستند و صدیقی در چند سال آخر حیات انجمن مذکور، ریاست هیئت مؤسّسین را بر عهده داشت.
صدیقی در پژوهش دارای روحیۀ علمی بود و هیچ‌گاه از پیروی روش علمی دوری نمی‌کرد؛ به همین مناسبت بسیار محتاط بود. کمتر دلش رضایت می‌داد حاصل تحقیقات و مطالعات خود را که همیشه می‌گفت ناتمام است، منتشر سازد. طبعاً آنچه به قلم او منتشر شده همه نمونۀ آراستۀ تألیفات و مرحلۀ کمال در استدلال و مبتنی بر استنباط دقیق و درخور توجّه کاملان است.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۰۲۰-۱۰۲۳]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
Forwarded from اتچ بات
🔶🔷🔸دهم اردیبهشت ماه، روز ملی خلیج فارس فرخنده و خجسته باد.


🔹اشاره‎ای کوتاه به: نام خلیج‎فارس، از آغاز تا کنون

۱-  در سنگ نبشته‎ی داریوش بزرگ، به نام: «دریایی که از پارس آید» ثبت شده است.
فلادویوس آریانوس، مورخ یونانی در کتاب «آنا بازیس»، این دریا را به نام «پرسیکون کاای‏تاس» نوشته است.
استرابون جغرافیا دان یونانی نیز نام «پرسیکون کاای‌‎تاس» را برای این دریا به کار برده است.
ساسانیان آنرا دریای پارس می‎نامیده‎اند.
«ابوعلی احمد بن‎رسته» صاحب کتاب «الاعلاق النفسیه» آن را خلیج فارس می‎نامد.
جغرافی‎دانی بنام «سهراب» مولف کتاب «عجائب الاقالیم السبعه الی نهایه العماره» آن را دریای فارس می‎نامد.
«ابوالقاسم عبیداله بن‎عبدالله بن‎احمد خرداد به خراسانی» نیز در کتاب «عجائب الهندوالبره و البحره و الجزائر» آن را دریای پارس نامیده است.
«ابواسحق ابراهیم بن‎محمد الفارسی الاصظحری» از آن بنام دریای فارس یاد کرده است.
«ابوالحسن علی‎ بن الحسین بن علی مسعودی» در دو کتاب خود به نام‎های «مروج الذهب معادن الجوهر» و «التنیه الاشراف»، آن را دریای پارس خوانده است.
«طاهربن المطهر المقدسی» در کتاب «البدأ والتاریخ»، آنرا «خلیج فارس» نامیده است.
«ابوریحان بیرونی» در دو کتاب «التفهیم لاوائل صناعه التنجم» و «قانون مسعودی»، نام این خلیج را دریای پارس و خلیج فارس آورده است.
«ابوالقاسم محمد بن‎ حوقل» در کنارب «صوره الارض» آن را «بحر فارس» نامیده است.
در کتاب «حدود العالم من المشرق الالمفرب» که به سال 372 تألیف گردیده نام خلیج فارس خلیج پارس یاد شده و بحر احمر یا دریای قلزم را خلیج عربی ثبت نموده است.
«شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن ابوبکر شامی مقدسی» معروف به بشاری در کتاب «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»، آن را بحر فارس خوانده است.
در کتاب جهان نامه‏ی تألیف محمد بن نجیب بکران، بحر پارس نامیده شده است.
«بزرگ ابن شهریار را مهرمزی»، دریا نورد ایرانی سده‌‏ی چهارم خورشیدی در کتاب خود «عجائب الهند» نیز این دریا را، خلیج فارس نامیده است.
«ابن ‎بلخی» در کتاب خود به نام «فارس نامه»، این دریا را خلیج فارس نامیده است.
در دایره‎ المعارف «بستانی» نیز خلیج فارس، به همین نام ذکر شده و هم چنین «قاندیک یسوئی» در کتاب خود «المرأع الوضیته فی الکره الارضیه» و «اسماعیل علی مصری» هم در کتاب معروف خود «النخبه الازهریه فی الکره الارضیه»، نام خلیج فارس را بر این دریا اطلاق نموده‌‎اند.
«جرجی زیدان لبنانی» در تألیف معروف خود «التمدن الاسلامی» که با مقدمه و تحقیق و تحشیه «دکتر حسین مونس استاد تاریخ دانشگاه قاهره» تجدید چاپ شده است و هم چنین «محمد فرید وجدی» در دایره المعارف اسلامی قرن بیستم، خلیج فارس یاد نموده‎اند و نام «خلیج فارس» در کتاب «الدلیل العراقی» که سالنامه‏ی رسمی سال 1936 دولت عراق بوده، کراراً به چشم می‎خورد.
امین الریحانی در کتاب الملوک العرب و «شیخ حافظ وهبه» در کتاب «جزیره العرب»، خلیج فارس را به نام اصلی و معروف خود الخلیج الفارسی یاد نموده‎اند.
«طه الهاشمی» رییس ستاد ارتش سابق عراق در کتاب خود «جغرافی العراق»، خلیج فارس را به نام اصلی آن «الخلیج الفارسی» قید کرده است.
«لسترنج خاور شناس بزرگ» در کتاب قطوری که بوسیله‎ی دو نفر از نویسندگان عراق «بشیر فرنسیس» و «گورگیس عواد» تحت عنوان «بلدان الخلافه الشرقیه» که از انگلیسی به عربی ترجمه نموده‎اند و به هزینة «المجمع العلم العراقی»، چاپ و انتشار یافته است «خلیج فارس»، در سرتاسر آن کتاب پر بها، به نام حقیقی خود «الخلیج الفارسی» یاد شده است.
و ...


منبع: تاریخ سیاسی خلیج فارس - صادق نشات - شرکت نسبی کانون کتاب

@iranboom_ir
🔹نقل: کانال ایران بوم
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
شعرِ پفک نمکیِ عصرِ ما
#یکشنبه_ها_و_حافظ


▪️در روزگاری که از طریق اینترنت شما می‌توانید در یک ثانیه محصول خلاقیّتِ ذوق خود را به تمامِ آحاد کرهٔ زمین اطلاع‌رسانی کنید آیا پنجاه سال کافی نیست که حقانیت هنری شما ثابت شود؟
مادام که نزدیک‌ترین اعضای خانوادهٔ شما به خلاقیّت شما عکس‌العملی نشان نمی‌دهند و از سوی جامعه و تاریخ هیچ خبری نیست، پنجاه سال دیگر هم ادعا را ادامه دهید.
فروغ فرخزاد وقتی «تولّدی دیگر» را منتشر کرد در سراسر ایران، ظرف چند ماه، تمام دوستداران شعر، شیفتهٔ نوآوری و مدرنیسمِ او شدند و بخش‌های بسیاری از «تولّدی دیگر» را به حافظه‌هاشان سپردند. قبول خاطر یعنی همین و لا غیر.

 اگر «مصاحبه» و «نظریه‌پردازی» می‌توانست هنرمند به جامعه تحویل دهد، ما درین پنجاه سال بعد از فروغ، حداقل پانصد نابغه در عالم شعر‍ِ مدرن تحویل گرفته بودیم.
قبول خاطر تنها معیاری است در هنر که تقلّب‌بردار نیست، هر راه دیگری که عرضه شود، در معرض انواع تقلّب‌هاست.

اگر این کتاب «برق تجلّی» را در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه پرینستون ندیده بودم، خود نیز باور نمی‌کردم که در همین قرن اخیر در نسل پدربزرگ من و شما یعنی در آستانهٔ مشروطیت، شاعری فارسی‌زبان، در ایالت سین‌کیانگ کشور چین دیوان شعرش را، چاپ کند و نخستین شعر کتابش استقبال غزل حافظ
الا یٰا اَیّها‌َ ٱلْسّاقی اَدِر کَأساً و ناوِلْها
باشد. عنوانی که شاعر به شعر خویش داده چنین است:
تضمین مصارع غیب‌اللسان بلبل شیرازی حضرت خواجه شمس الدین حافظ.
شاعری برخاسته از ایالت سین‌کیانگ چین در نسل مشروطیت به جاذبهٔ حافظ و قبول خاطرِ شعر او چنین دلبستگی و شوقی نسبت به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در خویش احساس کرده است، حال شما توقّع دارید ادبیاتِ «پفک نمکیِ» جیغِ بنفشِ مرحومِ بیجانِ ژله‌ای همسایهٔ آپارتمان روبروی شاعر مدرن را، امروز در تهران با او در حدِّ یک سلام برای یک ثانیه، همدل و همراه کند، توقع بی‌جایی است.
 آن وقتی که ملّاحانِ چین، به روایت ابن بطوطه، بر امواج خروشان شاخابه‌های رودخانهٔ شهر «خن‌سا» شعر سعدی را ترانه داشتند، این موسیقی شعر و فرم هنری سعدی و نبوغ او بود که آنان را به این کار وا می‌داشت.
فرم حیرت‌آور شعر حافظ و موسیقی شعر او توانسته است مردی از مردم چین را شیفتهٔ حافظ و فرهنگ ایران‌زمین کند و او را به سرودن شعر به زبان پارسی وادارد. معجزهٔ حافظ و معجزهٔ شعر فارسی مورد نظر است.
شعر پفک‌نمکیِ عصرِ ما، حتی همسایهٔ آپارتمان روبروی شاعر را نیز به همدلی با او نمی‌خواند، ولی شعر حافظ پس از هفت قرن، از شیراز به چین سفر می‌کند و دل از مردم چین می‌رباید.

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، صص ۲۹۶–۲۸۷
درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ
یکشنبه‌ها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
Forwarded from ایران بوم
محمد بهمن‌بیگی (۲۶ بهمن ۱۲۹۹ - ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹) نویسندهٔ ایرانی و بنیان‌گذار آموزش و پرورش عشایری در ایران بود.
یادش گرامی باد.
@IRANBOOM_IR

محمد بهمن‌بیگی، بنیادگذار آموزش عشایر در ایران، در خانواده‌ی محمودخان، کلانتر تیره‌ی بهمن‌بیگلو ایل قشقایی در منطقه‌ی چاه‌کاظم در شهرستان لارستان به هنگام کوچ دیده به جهان گشود.
از مهمترین آثار و نوشته های محمد بهمن بیگی می توان به "عرف و عادت در عشایر فارس"، " بخارای من ایل من"،" اگر قره‌قاچ نبود" ،" به اجاقت قسم " و " طلای شهامت" نام برد.


زبان فارسی و آموزش عشایر - وطن ما وطن بزرگ‌تری است
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/forozesh/foroozesh-5/10018-


آموزش عشایر و تغییر خط
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dabireh/3611-

آشنایی با محمد بهمن‌بیگی؛ پدر آموزش عشایری - بخارای من ایل من بود
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9989-


#محمد_بهمن_بیگی ،پایه گذار تفکری نو در آموزش
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/767-

تعلیمات عشایر؛ غیر ممکنی که ممکن شد
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/639-


https://www.tg-me.com/iranboom_ir
خانه و باغ دکتر اسلامی ندوشن ثبت ملی شد.
خانه و باغ دکتر اسلامی ندوشن در زادگاهش روز یکشنبه دهم اردیبهشت و همزمان با ایام اولین سالگرد درگذشت این نویسنده صاحب نام در فهرست آثار ملی کشور به شماره 33926 ثبت ملی گردید.
این میراث ارزشمند تاریخی و فرهنگی را دکتر اسلامی ندوشن پیش از درگذشتش به منظور تاسیس باغ فرهنگ و هنر به موسسه مردم نهاد فرهنگی و اجتماعی اندیشه روشن ندوشن اهداء کرده بود.
اسلامی ندوشن سالها پیش تر نیز با اهدای خانه اجدادی خود به فرهنگِ ندوشن و به کمک همسر دانشور خود خانم دکتر شیرین بیانی زمینه تاسیس خانه فرهنگ این شهر کوچک تاریخی را فراهم کرد که دربردارنده کتابخانه، نگارخانه، سالن آمفی تئاتر می باشد.
https://www.entekhab.ir/fa/amp/news/724583
______
کانال دکتر اسلامی نُدوشن
@dr_rslaminodoushan
نخستین یادکرد آذربایجان در شاهنامه

آذربایجان همواره یکی از اقالیم و ایالت‌های مهم سرزمین ایران بوده است. از کهن‌ترین گواهی‌هایِ این تعلّق و زیرمجموعگی کتیبۀ کردیر/ کرتیر، موبد نامدارِ دورۀ ساسانی، در سرمشهد (واقع در جنوب کازرون) است که در حدود سال (۲۹۰م) (اواخرِ پادشاهی بهرام دوم) نوشته شده و در ذکر شهرها و مناطق ایران/ ایرانشهر از آذربایجان نیز در کنار پارس، سپاهان، کرمان، سیستان، گرگان و ... یاد کرده است. در ادب فارسی هم این گونه است و برای نمونه در منظومۀ ویس و رامین (سرودۀ بینِ ۴۳۲ و ۴۴۶ ه.ق) که داستانِ آن اصلِ پارتی دارد «آذربایگان» بخشی از ایران است:

گزیده هرچه در ایران بزرگان
از آذربایگان وز ری و گرگان

به گرد آور سپاه از بوم ایران
از آذربایگان و ری و گیلان

نخستین یادکردِ آذربایجان و شهرهای آن در شاهنامه در دورۀ پادشاهی کاووس و پس از آمدن نوۀ او، کیخسرو، از توران به ایران است. در این هنگام میانِ گودرزیان و نوذریان بر سرِ جانشینی کی‌کاووس نزاع در می‌گیرد. گودرز و خاندانش و بسیاری از ایرانیان کیخسرو را جانشین کاووس و شاهِ جدیدِ ایران می‌دانند ولی طوس به بهانۀ تبارِ تورانیِ مادرِ کیخسرو، فریبرز پسر کاووس را سزاوار تخت و تاج می‌شناسد. با اوج‌گیری اختلاف، دو طرف در برابرِ هم لشکر می‌آرایند و کاووس برای اینکه مانعِ جنگ و خون‌ریزی شود و از سوی دیگر با انتخاب خود، میان فرزند (فریبرز) و نواده (کیخسرو) ترجیح و تبعیضی قایل نشود شرط جانشینی خود را موفقیّت در آزمونی تعیین می‌کند و آن گشودنِ دژِ اهریمنیِ بهمن در «اردبیل» است:

دو فرزند ما را کنون با دو خیل
بباید شدن تا درِ اردویل

به مرزی که آنجا دز بهمن است
همه ساله پرخاش آهرمن است

به رنج است از آهرمن، آتش‌پرست
نیارد بدان مرز موبد نشست

از ایشان یکی کان بگیرد به تیغ
ندارم ازو تخت شاهی دریغ

طبق این ابیات، در منطقۀ اردبیل دژی به نام بهمن وجود دارد که نیروهای اهریمنی در آن هستند و مردمانِ دین‌دارِ آن ناحیه را آزار می‌دهند. فریبرز و طوس و لشکریانشان روانۀ اردبیل می‌شوند ولی در نزدیکی حصنِ بهمن از جادوی اهریمنان زمین گرم و آتشناک می‌شود و چون در یک هفته اقامت در آنجا نمی‌توانند درِ دژ و راهی برای ورود به آن بارۀ بلند بیابند ناکام باز می‌گردند. پس از ایشان گودرز و کیخسرو و همراهانشان به آنجا می‌روند و کیخسرو نامه‌ای می‌نویسد و بر سرِ نیزه می‌بندد و آن را به گیو می‌دهد تا به دیوار دژ بهمن فرو کند. بعد از این کار دیوار حصار شکاف برمی‌دارد و همه جا تیره می‌شود و کیخسرو فرمان می‌دهد که دژ را تیرباران کنند. بر اثرِ تیراندازیِ سپاهیان دیوان بسیاری درون دژ کشته می‌شوند و تاریکی به روشنایی تبدیل می‌شود. کیخسرو و گودرز وارد حصار می‌شوند و داخل آن شهری آبادان می‌یابند و:

بفرمود خسرو بدان جایگاه
یکی گنبدی تا بد ابر سیاه

درازا و پهنای او ده کمند
به گِرد اندرش طاقهای بلند

ز بیرون چو نیم از تگِ تازی اسپ
برآورد و بنهاد آذرگشسپ

نشستند گِرد اندرش موبدان
ستاره‌شناسان و هم بخردان

در آن شارستان کرد چندان درنگ
که آتشکده گشت با بوی و رنگ

پس از ساختن آتشکدۀ آذرگشسپ، کیخسرو از اردبیل به پارس پایتخت ایران بازمی‌گردد و کاووس او را به جانشینی خویش بر تخت شهریاری می‌نشاند.

[آذربایجان و شاهنامه: تحقیقی درباره جایگاه آذربایجان، ترکان و زبان ترکی در شاهنامه و پایگاه هزارساله شاهنامه در آذربایجان، تألیف دکتر سجاد آیدنلو، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ۳۹ - ۴۱]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
رونمایی از تندیس مولانای بزرگ در شهر دوشنبه تاجیکستان.
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
📜 متن شهرستان‌های ایرانشهر

🏷 در این متن، واژهٔ بلوچان با رنگ سرخ مشخص شده. در پایین تصویر واژ‌ه‌های بارزان و بلوچان به‌خط پهلوی و بازنویسی آنها به‌ لاتین جایگذاری شده‌اند.

📚سرچشمه‌:
Henric samuel nyberg (2003): « A manual of pahlavi ». Asatir-tehran. Pp: 115, 147-8.

#تاریخ
#باستان
@balochs_history
💠 بلوچان در متن پارسی میانهٔ «شهرستان‌های ایرانشهر»

‏━━━━━━━━⪻⌑⪼━━━━━━━━

🔷 «شهرستان‌های ایرانشهر»، گزارش فارسی میانهٔ کوچکی است که در اواخر دورهٔ ساسانیان نوشته شده و در آن نام بخش‌ها، سرزمین‌ها و شهرستان‌های ایرانشهر «سرزمین ایرانیان» بازگو شده است. در بخشی از این متن باستانی، نام بلوچان آمده است [بنگرید].

🔹 آوانویسی متن:
28) 21 Šahrestān ī andar padišxwārgar kard ēstēd ad armāyīl enyā az framān armāyīl awēšan kōfyārān kar kē-šān az až-i dehāg kōf pad šāhryarīh windād ēstād.
29) kōfyār 7 hēnd: dumbāwand <ud> wisēmagān ud āhagān ud wispūhr ud sōbārān ud musragān ud *barōzān ud marinzān.
30) ēn ān būd kē-šān az až-i dehāg kōf pad šahryārīh windād ēstād.

🔹 بازگردان متن به فارسی نو:
۲۸) بیست و یک شهرستان که در پدشخوارگر ساخته شده است، یا ارماییل ساخته یا به فرمان ارماییل، کوهیارانی ساخته‌اند که کوه را از دست ضحاک برای فرمانروایی گرفته‌اند.
۲۹) کوهیاران هفت هستند: وسیمگانِ دماوند، آهَگان، وِسپور، سوباران، مسرگان، بلوچان و مرنزان.
۳۰) اینان بودند که از (دست) ضحاک کوه را برای فرمانروایی در اختیار گرفتند.

🔻ـ*barozan: بَروزان در اینجا ترجمهٔ جناب تورج دریایی است. اما مارکوارت و نوبرگ آنرا بلوچان خوانده‌اند. تورج دریایی این واژه را بارزان ترجمه کرده و آنرا با بَروزان و بارجان یکی خوانده است. درحالیکه نوشتار بارزان و بلوچان در خط پهلوی دارای تفاوت‌هایی است [بنگرید به پایین تصویر].

‏━━━━━━━━⪻⌑⪼━━━━━━━━

📚سرچشمه‌ها:
📕Henric samuel nyberg (2003): « A manual of pahlavi ». Asatir-tehran. Pp: 115, 147-8.
📙تورج دریایی (۱۳۴۶): «شهرستان‌های ایرانشهر. مترجم: شهرام جلیلیان». تهران: توس‌، ۱۳۸۸. صص: ۳۳، ۳۹‌.

#تاریخ
#باستان
@balochs_history
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
آزادی یا اسارت
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه


▪️حرف بر سر چیست؟ جنگ بر سر چیست؟ در یک کلمه می‌توان گفت بر سر آزادی و اسارت. جان و جوهر تراژدی رستم را «مقاومت» تشکیل می‌دهد، نظیر همان مقاومتی که «پرومتئوس» یونانی در برابر زئوس به خرج داد؛ هر دو «نه» می‌گویند تا آنچه را که اصل و گوهر زندگی می‌دانند محفوظ بماند.
مرد آزاد چه راهی باید در پیش گیرد؟ آیا زندگی را به هر قیمت که بود بپذیرد و یا خود در تعیین بهای آن دست داشته باشد؟ اگر رستم برای پاسخ دادن به این سؤال انتخاب شده است برای آن است که تواناترین و نامورترین فرد دنیای شاهنامه است؛ چنانکه از قول فردوسی در تاریخ سیستان آمده: «خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم نیافرید.»
اما توانائی و ناموری او در آن است که نمایندهٔ مردم است؛ پروردهٔ تخیّل هزاران هزار آدمیزاد است که در طی زمان‌های دراز او را به عنوان کسی که باید تجسمی از رؤیاها و آرزوهایشان باشد، آفریده‌اند.
اسفندیار که نمایندهٔ اتحاد دین و دولت است، او را بر سر این دوراهی می‌نهد:
یا دست به بنده بده و آسوده بچر، یا آزادی را برگزین و نابود شو!
ولی قضیه به همین سادگی تمام نمی‌شود؛ روزگار که بازیگر است راه سومی نیز در آستین دارد و آن این است که شکارگر آزادی خود نخست در دامی که نهاده بیفتد، تا سپس نوبت به گزینندهٔ آزادی برسد؛ کسی که آزادی را پذیرفت وقتی دست‌بسته نمرد، در هر حال فاتح است، زیرا آنچه را که خواسته به دست آورده، ولو به بهای زندگی خود.

داستان داستان‌ها
زنده‌یاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
صص ۱۵–۱۴
مطالب این رسانه را دربارهٔ کتاب ملّی ایرانیان با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from ایرانشهری
اگر بخواهيم چهار شالوده برای جهان‌بينی فردوسی در ميان شالوده‌های بسيار ديگر برگزينيم و آنها را چونان شالوده‌های شاهوار در ميان بنهيم، بی‌گمان چنين خواهد بود. نخست «خرد» است زيرا انسان ايرانی انسانی خردمند است.گاهي ما شاهنامه را به‌درستی «خردنامه» می‌ناميم چون نامه خرد است. از همين روست كه در بسياری از بيت‌های شاهنامه خرد ستوده شده است. آنچه به‌راستی در ميان دهش‌های ايزدی ستودنی است خرد به‌شمار می‌آيد.


شايد پرسيده شود كه پس چرا كسانی از عارفان خرد را خوار می‌دارند؟پاسخ بدين پرسش آن است كه اين كسان هم خرد را خوار نمی‌دارند و همچنان سودايی خرد هستند اما ميیخواهند به خردی والاتر برسند. فردوسی می‌گويد برای آنكه به آيين و درست زندگی كنی به خرد نياز داری اما خواست او از اين سخن آن نيست كه با خرد ميیتوانيم هر گره‌ای را بگشاييم و پاسخ هر پرسشی را بيابيم.

بزرگان نهان‌گرای خرد را خوار نمی‌دارند اما می‌گويند آدمی زمانی در پويه، رهرويی و جست‌وجوی خويشتن و در رسيدن به خداوند به جايی می‌رسد كه از خرد كاری ساخته نيست. آنجا آنچه به‌كار می‌آيد يكسره شگفتی و رهايی از خويشتن است، هر چيز را بايد در جای خود شناخت و ارج نهاد.

دومين شالوده جهان‌بينی فردوسی «داد» است. شاهنامه تنها نامه خرد نيست نامه داد هم هست. داد چيست؟ داد در كاركرد شاهنامه‌ای آن كمابيش برابر با آيين و سامان است. كاربرد داد بسيار گسترده‌تر از آن است كه ما آن را تا مرز ويژگی و رفتار فردی فرو بكاهيم و فرود بياوريم. اين داد نمونه‌ و بازتابی از آن داد هستی شناختی است. جهان بر داد بنياد گرفته است و اين سامان سترگ كه ما در جهان هستی می‌بينيم بر آمده از داد است.اگر داد نمی‌بود دانش‌های گوناگون و پايه‌ای پديد نمی‌آمد. پس هيچ بيدادگری نمی‌تواند در آرامش و بهروزی زندگی كند چون با جهان هماهنگ نيست.


سومين شالوده جهان‌بينی فردوسی «نام» است. شاهنامه تنها نامه خرد يا نامه داد نيست نامه نام هم هست. اما نام در قاموس شاهنامه معنايی بسيار فراتر و ژرف‌تر و گسترده‌تر از آن معنايی دارد كه ما از اين واژه ميیخواهيم.

هر كس يا هر چيزی نامی دارد اما نام در شاهنامه نهاد و سرشت و خوی است. همان است كه منش را می سازد. چرا نام چنين كاركردی يافته است؟ پاسخی كه من بدين پرسش می‌دهم اين است كه چون نام در باورهای باستانی به ويژه در دبستان‌های راز همه هستی و چيستی را در خود نهفته می‌دارد. هر كس همان است كه نام او آشكار می دارد. در بينش باستانی پيوند نام با نامور پيوندی است ساختاری و حتی هستی شناختی و هر كس می‌بايد همان نامی را داشته باشد كه دارد.

می توان گفت كه جهان را نام‌ها ساخته‌اند. نام به‌ويژه در منش و فرهنگ پهلوانی كاربردی بسيار گسترده دارد. هم از آن است كه پهلوانان از گفتن نام خويش به دشمنان پرهيز می‌كردند، چون نام، آسيب جای آنان بود و اگر دشمن نام پهلوان را بداند به گونه‌ای رازآلود بر وی چيرگی يافته است.

چهارمين ويژگی شاهنامه «شادی» است. شاهنامه نامه شادی است. ايرانی اگر شاد نباشد در ايرانی بودن آن می‌بايد گمان‌مند شد. در فرهنگ‌هايی كه من می شناسم به‌راستی هيچيک از ديد بزرگداشت شادی همسنگ و همپايه فرهنگ ايرانی نمی توانند بود. بزم‌های شادی و جشن‌ها در فرهنگ ايرانی جايگاهی بسيار والا دارند اما آدمی هنگامی به شادی می‌رسد كه به سه منش خرد، داد و نام دست يافته باشد، شادی فرايند و دستاورد آن سه شالوده است.

http://farhangnevis.ir/Portals/0/images/news/n00201525-b.jpg

میرجلال الدین کزازی
🛡🛡🛡🛡
به کانال کوروش بزرگ و جمع 30 هزار ایران دوست بپیوندید 👇🏻👇🏻👇🏻

🆔 https://www.tg-me.com/joinchat-CSKFTTulf6yXcDQ0J56Bjw
پیوسته غمت مرا مشوّش دارد
عیش خوش من عشق تو ناخَوش دارد
بر آتشِ چهره، زلف جعدت گویی
از بهرِ دلم نعل در آتش دارد
*

#ملک‌علیشاه‌بن‌سلطان‌تکش

*پ.ن:
نعل در آتش داشتن:

نعل در آتش افکندن یکی از شگردهای ساحران و دعانویسان بوده است که با این کار می‌خواستند کسی را به دیگری، یا عاشقی را به معشوقی برسانند و مشتاق کنند. به همین دلیل بر روی نعل حروف ابجد یا نام طرف مورد نظر را حک می‌کردند و آن را در زیر آتش پنهان می‌نمودند؛ سپس با خواندن اورادی، معشوق یا حریف به عاشق علاقه‌مند می‌شد و مضطربانه به سراغ او می‌رفت.
در نهان‌خانهٔ عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم

(حافظ)

اما عطار بیتی دارد در منطق‌الطیر که در آن از کرهٔ فلک نام می‌برد:
چون فلک را کره‌ای سرکش کند
از هلالش نعل در آتش کند


با توجه به این بیتِ عطار، گویا برای نعل در آتش افکندن، از نعل کرهٔ اسب استفاده می‌کردند. آنچه تصدیق‌کنندهٔ این سخن است اشارهٔ عبوالوهاب معموری در شرح بیت زیر از دیوان خاقانی است:
بابلیان عید را نعل در آتش نهند
کز حد بابل رسید عید و مه نو به هم


که می‌نویسد: «شنیده شد که اصطلاح سحرهٔ بابل آن است که در شب عید، نعل نخستین که کرهٔ اسب را به آن نعل کنند و انداخته باشد، در آتش نهند»؛ بنابراین، ساحران نخستین نعلِ کُرهٔ اسب را در آتش می‌افکندند و بدین ترتیب در این بیتِ عطار نیز ارتباط کُره و نعل در آتش انداختن روشن می‌شود.

باسپاس از همراه گرامی جناب محمد

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج ۱: ۹۴.
جادو در ادبیات فارسی؛ محمدحسین محمدی؛ مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران؛ ۱۳۸۳؛ شمارهٔ ۱۷۰ و ۱۷۱.
فرهنگ اشارات؛ سیروس شمیسا؛ میترا؛ ۱۳۸۷.
در باب بیتی از منطق‌الطیر؛ سعید مهدوی فر؛ کتاب ماه ادبیات؛ شمارهٔ ۸۱؛ دی ماه ۱۳۹۲.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
شانزدهم اردیبهشت‌ماه سالروز درگذشت بدیع‌الزمان فروزانفر

شرح مثنوی


از تألیفات درخشان و برجستۀ فروزانفر شرحی است که بر مثنوی شریف نوشت و سه مجلّد آن انتشار یافت. اگرچه آن مرحوم خود در مقدمۀ جلد اول اشارت‌گونه‌ای اجمالی به سبب‌سازان آن تألیف کرده است، اما سزاوار می‌نماید من آگاهی خود را در آن باره برای دوستداران بنویسم و بماند.
روزی در تابستان ۱۳۴۳ به میل مرحوم فروزانفر به باغچۀ ییلاقی ایشان رفتم تا در خدمتشان به تیغستان به دیدن علی دشتی برویم. دشتی صحبت را به مولانا و دیوان شمس کشانید. گفت حالا که چاپ دیوان رو به پایان نهاده است تألیف چه کتابی را در دست خواهید گرفت؟ فروزانفر به فکر فرورفت. پاسخی نگفت. من گفتم چندی پیش که خدمتشان بودم چون سخن به متون چاپ‌نشده کشیده شد و ایشان می‌پرسیدند چه میکروفیلم‌هایی تازه به کتابخانه رسیده است، نسخۀ تألیف بهاءالدین نقشبند را معرفی کردم. جناب فروزانفر پسندیدند که آن را تصحیح و آمادۀ چاپ کنند. دشتی چابکانه گفت خیر، به آقای فروزانفر می‌برازد که شرح مثنوی بنویسد. جز ایشان کسی دیگر در همۀ قلمرو زبان فارسی نیست که بتواند چنین خدمتی را عهده‌دار شود. روی از من گرداند و چشمانش را در چشمان فروزانفر دوخت. گفت شما اکنون کاری ندارید. فرصتی پیش آمده است که می‌توانید به نگارش شرح مثنوی بپردازید و ثمرۀ مطالعات و درس‌های دراز خود را که از منابع زیاد و کهنی مایه گرفته است بنویسید. فروزانفر پاسخی شافی نداد تا دلالت بر قبول تام پیشنهاد داشته باشد.
چند روز پس از آن دشتی به من تلفن کرد و خواست به دیدنش بروم. رفتم. گفت دربارۀ آن پیشنهادی که به فروزانفر کردم مطلب را دنبال کن و برو و با ایشان صحبت کن و بدان که برای جبران صرف وقت ایشان و هزینه‌های چاپی با دکتر اقبال صحبت می‌کنم. شرکت نفت می‌تواند کمک برساند. پس با فروزانفر در این باره گفتگویی کردم ولی چون نمی‌دانستم که شرکت نفت به چه میزان کمک خواهد کرد، مطلب چندی میان ما ماند. عاقبت نامه‌ای (فروردین ۱۳۴۴) از دشتی کم‌حوصله رسید. در آن نامه به زبان معهود خود جویا شده بود چرا کار را به سرانجام نرسانده‌ایم. پس بنا به اشارت دشتی با دکتر اقبال ملاقات کردم و چون اعتبار مالی کافی فراهم شد، قراردادی که مرضی خاطر فروزانفر بود منعقد شد. ترتیب کار بر آن استقرار یافت که فروزانفر به‌تدریج اوراقی را که آماده می‌شود (به قول چاپخانه‌ای‌ها «خبر») به چاپخانه بدهد و کتاب آرام‌آرام حروفچینی شود و به چاپ برسد. شهد الله که فروزانفر بی وقفه به کار پرداخت و سه مجلد آن کتاب دقیق و عمیق در مدت سه سال (از مهر ۱۳۴۶ تا اسفند ۱۳۴۸) صورت طبع به خود گرفت و مقبول طباع دیرپسند واقع شد.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۳۸۹ - ۳۹۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
2024/09/26 21:44:45
Back to Top
HTML Embed Code: