Telegram Web Link
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
ذکر السّیل


▪️روز شنبه نهم ماهِ رجب میان دو نماز بارانکی خرد خرد می‌بارید چنان که زمین تَر‌گونه می‌کرد.
و گروهی از گله‌داران در میان روز غزنین فرود آمدند.
هرچند گفتند از آنجا برخیزید که مُحال بوَد بر گذرِ سیل بودن، فرمان نمی‌بردند، تا باران قوی‌تر شد، کاهل‌وار برخاستند و خویشتن را به پای آن دیوار‌ها افگندند.
و آن هم خطا بود، که بر راهِ گذر سیل بودند.
و پاسی از شب بگذشته سیلی در رسید که اقرار دادند پیران کهن که بر آن جمله یاد ندارند. و درختِ بسیار از بیخ بکنده می‌آورد و مغافصه در رسید، گلّه‌داران بجَستند و جان گرفتند.
بسیار کاروانسرای که بر رستهٔ وی بود ویران کرد و بازار‌ها همه ناچیز شد و آب تا زیرِ قلعت آمد.
و این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حسابِ هیچ شمارگیر نیاید.
و از چند ثقهٔ زاولی شُنودم که پس از آنکه سیل بنشست مردمان زر و سیم و جامهٔ تباه‌شده می‌یافتند، که سیل آنجا افگنده بود، و خدای عزَّ و جل تواند دانست که به گرسنگان چه رسید از نعمت.
تاریخ بیهقی،
به تصحیح دکتر محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی
صص ۲۶۱–۲۵۹
مغافصه: به ناگاه گرفتن
#سیل
وجين كردن كتاب در ايران بلا و خطاست
ایرج افشار‏

در اين سال‏ها بنا به تقليد نابجا از اسلوب رايج در كتابخانه ‏هاى معمولى امريكا سه كتابخانه اساسى كشور ضرر بسيار كرد.
نخست در دانشكده حقوق دانشگاه تهران بود به زمان رياست دكتر منوچهر گنجى. مديريت كتابخانه در آن وقت با خانمى بود كه نامش را از ياد برده ‏ام و به دست آنها چنان اتفاق شومى روى داد بدين بهانه كه آنچه كتاب غيرحقوقى بود از آنجا رانده شود مانند قسمت زيادى از مجموعه‏ هاى دكتر محمد مصدق، ذكاءالملك فروغى، دكتر رضازاده شفق، على اكبر داور، صادق صاحب نسق قمى، دكتر صادق رضازاده شفق، مجيد موقر و ديگران. از جمله كتاب‏هاى خريدارى شده در زمينه ‏هاى متنوع ايران‏شناسى به سرپرستى دكتر محسن صبا بود كه ماجرايش رإ چون نوشته‏ ام تكرار نمى ‏كنم. البته اندكى از كتاب‏هاى وجين شده آنجا به زور و ضرب رئيس وقت دانشگاه به كتابخانه مركزى انتقال يافت. آن رفتار مغول‏ وار بود.

ديگر كتابخانه مركزى دانشگاه است كه بى هيچ معيارى وجين شد و بسيارى از كتب چاپى قديمى آنجا مخصوصاً خارجى‏ها به انبارى نزديك چهارراه كالج سوق داده شد و به مؤسسات و شايد هم اشخاص گفتند بيايند و هرچه مى‏ خواهند جدا كنند و ببرند. و معتاقباً مقاديرى از آنها حتى با مُهر دكتر مصدق، خط سعيد نفيسى و ديگران توسط كتابفروشى‏ها به اين و آن فروخته شد.

ديگر كتابخانه وزارت امور خارجه بود كه وجين‏ كارى آن از جمله باعث طرد مجموعه پلى ‏كپى شده از اسناد مهمى درباره ايران بود كه فريدون آدميت از آرشيوهاى انگليس گردآورده و به وزارت خارجه داده بود و قس على ذلك.

مگر كتابخانه‏ هاى ايران چه مقدار كتاب و پس از آن با چه معيار و ميزانى دارند كه وجين كردن به قصد تهيه جا يا بى‏ مصرف بودن كتابها ضرورت دارد. به ‏علاوه وجين ‏كردن با چه اجازه‏اى انجام مى ‏شود.

مگر، به مانند سابق كتاب ثبت و ضبط ندارد و جزو اموال دولتى نيست. سابق رسم بر اين بود كه اگر صاحب‏جمع كتابخانه عوض مى ‏شد ضرورت و حكم اين بود كه مى‏ بايد كتاب‏ها طبق صورت به صاحب‏جمع بعدى تحويل رسمى بشود و عمل قبض و اقباض آنها در صورت‏ مجلسى به امضا برسد.

به هر تقدير گذشته را بايد گذشته گرفت و مجازاتى هم براى اين نوع تفريطها نيست. پس بينوايى كتابخانه ‏هاى ايران حكم مى ‏كند كه مرجع صاحب صلاحيت قاعده وجين كردن را بر كتابداران و حتى رئيس كتابخانه و مقام بالاتر او (مثلاً وزارت) ممنوع و قابل تعقيب كنند و در صورت لزوم ضوابط محدود و معمولى براى آن تدوين شود.

مسلّم است اگر بار ديگر چنين عملياتى در يكى از كتابخانه ‏هاى عمده انجام شود ديگر نه از تاك نشان خواهد ماند نه از تاك‏نشان؛ يعنى كوشش كسانى كه جان كَندند و مجموعه‏ هايى را براى فرزندان اين سرزمين ذخيره كرده بودند آسان آسان به هدر مى‏ رود.
تازه ها و پاره های ایرانشناسی( قسمت 60)، ایرج افشار، مجله بخارا، شماره 67
به نقل از کتابخانه‌ی تخصصی اسلام و ایران

@iranianlls
🔹نقل: انجمن حقوق شناسی
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from ایران بوم
نگاهی به زندگی و آثار شیخ شهاب الدین سهروردی - ۱

@iranboom_ir

هشتم امرداد در تقویم روز سهروردی نام گرفته است. به همین مناسبت نگاهی کوتاه به زندگی و آراء فلسفی این حکیم ایرانی خواهیم داشت.

 شیخ شهاب الدین سهروردی چهره‌ برجسته ا‌ی در حکمت ، فلسفه و عرفان در فرهنگ ایران است. او در سال 549 هجری قمری در قریه‌ سهرورد زنجان دیده به جهان گشود. اولین آموخته های او در شهر مراغه نزد مجدالدین جیلی بود . سهروردی نزد جیلی،فقیه مشهور آن زمان،فقه را آموخت و در همانجا و نزد همین استاد با فخر رازی،منتقد بزرگ فلسفه مشاء،همدرس بود.

سهروردی پس از تکمیل تحصیلات به اصفهان رفت تا نزد ظهیرالدین فارسی،علم منطق را بیاموزد. او در همین شهر بود که برای نخستین بار با افکار ابن سینا روبرو شد و پس از مدتی تسلط خاصی بر آن پیدا کرد.

سهروردی پس از اتمام تحصیلات رو به عرفان و سلوک معنوی آورد. شیخ در جریان سفرهایش مدتی با جماعت صوفیه هم کلام شد و به مجاهدت نفس و ریاضت مشغول شد .

هنگامی که سفرهای سهروردی گسترده تر شده بود به آناتولی رسید و از آنجا به حلب سوریه رسید. در همان شهر با ملک ظاهر ،پسر صلاح الدین ایوبی ، دیدار کرد. ملک ظاهر شیفته شیخ شده و مقدمش را گرامی داشت و از او خواست که در آن جا بماند. سهروردی پذیرفت و درس و بحث خود را در مدرسه حلاویه آغاز کرد. در همین مدرسه بود که شاگرد و پیرو وفادارش شمس الدین شهروزی به او پیوست.

شیخ همیشه در بیان مسائل، به خصوص احکام و مسائل مربوط به دین بی باک بود و همین صراحت بیان او بود که سرانجام فقهای قشری عامه علیه او شوریدند، او را مرتد خوانده و سخنانش را خلاف اصول دین دانستند. این کینه و عناد تا جایی رسید که ملک ظاهر را تشویق به قتل او کردند. اما ملک ظاهر نمی پذیرفت و به خواست آنان توجهی نمی کرد. اما فقها با ارسال شکوائیه به صلاح الدین ایوبی او را مجاب کردند که فرمان قتل شیخ را صادر کند. سرانجام صلاح الدین ایوبی در نامه ای از پسرش خواست به دلیل برخی ملاحظات سیاسی شیخ را به قتل برساند.

بدین ترتیب شیخ را زندانی کرده و در سن 36 یا 38 سالگی به قتل رسید. مشهور است که او را به دار آویختند یا خفه کردند. جنازه‌ شیخ را در روز جمعه آخر ذی الحجه سال 587 هـ.ق از زندان بیرون آوردند. جرم او معاندت با شرایع دینی بود.

از سهروردی در طول عمر کوتاه خود حدود پنجاه کتاب و رساله به یادگار مانده است. آثار او نه تنها حاوی مهمترین آثار وی است بلکه به طرز شگفتی از نظر فصاحت و بلاغت تحسین شده و دارای نثری پخته و قوی است.

آثار سهروردی را می توان به چهار بخش تقسیم کرد :

1- کتاب های صرفا فلسفی وی که به زبان عربی است. تلویحات ، المقاومات و مطارحات و معروف ترین کتاب فلسفی وی، حکمت الاشراق، از این جمله اند.

2- رساله های عرفانی وی که به زبان پارسی و برخی به عربی است. از این جمله عقل سرخ ، آواز پر جبرئیل ، صفیر سیمرغ و لغت موران به پارسی و هیاکل النور و کلمة التصوف به عربی است

3- ترجمه ها و شروحی که او بر کتب پیشینیان ، قرآن و احادیث نوشته است. مانند ترجمه‌ فارسی رسالة الطیر ابن سینا و شرحی بر اشارات و تنبیهات ابن سینا و تفاسیری بر چند سوره قرآن کریم .

4- دعاها و مناجات نامه هایی که به زبان عربی است و آنها را الواردات و التقدیسات نامیده است. برخی بر این باورند که روش اشراقی را ابن سینا بنیان نهاده و معتقدند ابن سینا در کتاب منطق المشرقین و سه فصل آخر کتاب اشارات و تنبیهات به آن اشاره کرده است. اما با تمام این احوال همه دوستداران فلسفه معتقدند اگر ابن سینا بینانگذار فلسفه اشراق باشد یا نباشد، این سهروردی است که حکمت اشراق را به حد اعلا و تکامل رسانده است. سهروردی در این کتاب به نوعی از بحث وجود رسیده که تنها به نیروی عقل و قیاس برهانی اکتفا نمی کند ، بلکه شیوه استدلالی محض را با سیر و سلوک قلبی همراه می سازد. سهروردی برای تدوین فلسفه خویش منابع متعددی داشت که با گردآوری آنها و تنظیم شگفت انگیز ایشان در کنار هم فلسفه ی نوین خود را پایه گذاری کرد. این منابع به سه دسته کل تقسیم شده اند:

5. حکمت الهی یونان ، سهروردی بر خلاف فیلسوفان پیشین که تنها به ارسطو توجه ویژه ای داشتند شیفته فیثاغورث و امپدکلوس  و به ویژه افلاطون بود ، تا حدی که افلاطون را پیشوای حکمای اشراق می داند.

6. حکمت مشاء، بدون شک این حکمت مشائی بود که مقدمه‌ی اشراق شده است. سهروردی با گردآوری آثار مشائین به خصوص ابن سینا توانست اینگونه از آرا مشاء را در حکمت اشراق استفاده کند.
Forwarded from ایران بوم
نگاهی به زندگی و آثار شیخ شهاب الدین سهروردی - ۲

7. حکمت ایران باستان ، از نکات برجسته و جالب توجه سهروردی علاقه‌ی خاص او به حکمت پارسی باستان است به خصوص شخص زردشت است. این توجه ویژه به حدی است که برخی اصطلاحات حکمت اشراق را از اوستا و منابع پهلوی گرفته است . او در کتاب حکمت الاشراق ، زردشت را حکیم فاضل نمیده و حتی خودش را زنده کننده حکمت ایران باستان دانسته است. جالب آنکه شیخ مانی و مزدک را مصلحین زردشتی گری نمی داند بلکه آن دو را نکوهش کرده و بدعت گذار نامیده است.

سهروردی حقیقت را امری واحد می دانست و آن را منسوب به خداوندی واحد دانسته و اصطلاح « الحق من ربک » را از قرآن وام گرفته است. سهروردی می گوید : « حقیقت ، خورشید واحدی است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمی یابد. شهر واحدی است که باب های کثیری دارد و راههای فراوان به آن منتهی است ».

سهروردی عقیده داشت در ایران باستان ملتی می زیست که مردم را به حق رهبری می کرد و آنان را پرستنده حق واحد می دانست. سهروردی افراد این ملت را پهلوانان و جوان مردانی یگانه پرست می دانست و ایشان را با این کلام معرفی می کند : « خداوند ولی کسانی است که ایمان آورند و ایشان را از ظلمت به سوی نور هدایت می کند » او حکمای ایرانیان باستان را کسانی می داند که با شیوه‌ اشراقی به مقام عرفانی والایی رسیده اند.

سهروردی پهلوانان فرزانه ‌ای چون کیومرث و تهمورث و حکیمانی چون زردشت و جاماسپ را برای اولین بار در فلسفه معرفی می کند. وی  واقعیت اشیاء را به نور تمثیل می کند و آنچه را که تفاوت میان آنهاست در شدت و ضعف نورانیت آنها می داند. او معتقد است که نوری واحد عامل آشکار شدن اشیاء است و هستی مطلق و نور محض را « نورالانوار » خداوند می داند .

منبع : خبر گزاری مهر

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
خرابات



▪️مسجد سمبل مقام و جایگاه زهد و تقوی است و خرابات در مقابل آن قرار دارد. خرابات در زبان عربی جمع خرابه است و‌ بار عرفانی و زمینهٔ فرهنگی خاصی ندارد. اولین نمونه‌های کاربرد این کلمه قبل از سنایی دارای معنای زشت و مستهجنی بود و هنوز هم در تاجیکستان و افغانستان و مشرق ایران به معنای فاحشه‌خانه به کار می‌رود. در عصر منوچهری دقیقاً به معنی فاحشه‌خانه به کار می‌رفته است. سنایی اولین کسی بود که این کلمه را تطهیر کرد. در دیوان حافظ این کلمه حالت ملکوتی به خود می‌گیرد:
در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

و با سنایی بود که معنای این کلمه عوض شد و از بُعد و ساحَت و معنای زشتش به در آمد.

از جمله خصوصیات ملامتیّه حرکت متضاد با عادت‌های زمانه به اعتبار افکار و اقوال و احوال بود. حافظ هم که تا حدودی در این دستگاه عرفانی قرار می‌گیرد از این قاعده مستثنی نیست.
ملک‌الشعراء بهار ریشهٔ این کلمه را این‌گونه می‌یابد:
خرابات » خرآباد » خورآباد = خورشید آباد (خور بدون واو زیاد دیده شده).
در زبان‌شناسی عمومی، ت و دال جزو صامت‌هایی است که مبدل به یکدیگر می‌شوند و این قانونی کلی است.
خور = خورشید در رابطه با معابد میترائیسم (مذهب ایرانیان پیش از اسلام).
شعرهای عربیی وجود دارد که مؤید این نظریه است که مسلمانان در دیرهای مسیحیان شراب می‌نوشیده‌‌اند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
جلد سوم، صص ۱۶۲–۱۶۱
#یکشنبه‌ها_و_حافظ
#حافظ
#خرابات
Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خرابات


مسجد سمبل مقام و جایگاه زهد و تقوی است و خرابات در مقابل آن قرار دارد. خرابات در زبان عربی جمع خرابه است و‌ بار عرفانی و زمینهٔ فرهنگی خاصی ندارد. اولین نمونه‌های کاربرد این کلمه قبل از سنایی دارای معنای زشت و مستهجنی بود و هنوز هم در تاجیکستان و افغانستان و مشرق ایران به معنای فاحشه‌خانه به کار می‌رود. در عصر منوچهری دقیقاً به معنی فاحشه‌خانه به کار می‌رفته است. سنایی اولین کسی بود که این کلمه را تطهیر کرد. در دیوان حافظ این کلمه حالت ملکوتی به خود می‌گیرد:
در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

و با سنایی بود که معنای این کلمه عوض شد و از بُعد و ساحَت و معنا زشتش به در آمد.

از جمله خصوصیات ملامتیّه حرکت متضاد با عادت‌های زمانه به اعتبار افکار و اقوال و احوال بود. حافظ هم که تا حدودی در این دستگاه عرفانی قرار می‌گیرد از این قاعده مستثنی نیست.

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
جلد سوم، صص ۱۶۲–۱۶۱
#یکشنبه‌ها_و_حافظ
#خرابات

ویدیو:
خرقهٔ زهد مرا آب خرابات ببرد
خانهٔ عقل مرا آتش میخانه بسوخت
حافظ
مرحوم استاد #سید_خلیل_عالی‌_نژاد
دف: استاد کامبیز محیط مافی، ۱۳۷۲
Forwarded from چشم‌و‌چراغ
هرکس فروغی را می‌شناسد، می‌داند که آن مرحوم حکیم بود و اهل ادعا و گزاف‌گویی و غرور نبود... . می‌گفت خارجیان شعرای ما را بهتر از ما می‌شناسند و قدرشان را بهتر از ما می‌دانند، و از گفت‌وگویی که بعضی دانشمندان فرنگ راجع به سخن‌سرایان ایران کرده‌اند حکایت می‌کرد و گریه به او دست می‌داد. می‌گفت: روزی در جامعهٔ ملل یکی آمد و گفت: شما مال آن مملکتی هستید که شاعرش می‌گوید بنی‌آدم اعضای یکدیگرند...؟ بعد گفت: آنچه شما صدها سال پیش گفته‌اید دنیا امروز فهمیده... . فروغی این را گفت و گریه کرد. می‌گفت: خارجی‌ها شعرای ما را افتخار عالم بشریت می‌دانند و ما قدرشان را نمی‌دانیم.
خودم بسیار از خارجی‌ها را دیده‌ام که می‌گویند #سعدی تنها افتخار ایران نیست، بلکه افتخار بشریت است.

خلاصه‌شده از: #عبدالرحمن_فرامرزی، مقالهٔ «دست‌درازی به زبان فارسی»، در مجلهٔ یغما، ش ۹، ۱۳۲۳ (ش پیاپی ۲۶۷)، ص ۵۱۹.
#پرسه_در_متون

🌿زادروز #محمدعلی_فروغی، ادیب و سیاستمدار

https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
#محمود_دولت_آبادی
( ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ #سبزوار)
نویسنده.
رمان ده‌جلدی #کلیدر نام‌آورترین اثر اوست. برخی از آثار دولت‌آبادی به چندین زبان باختری و خاوری برگردانده شده و به چاپ رسیده‌اند. داستان بیشتر نوشته‌های واقع‌گرایانه دولت‌آبادی در روستاهای #خراسان رخ می‌دهد و راوی رنج و محنت روستاییان شرق ایران روایت می‌کند.
#جای_خالی_سلوچ، #طریق_بسمل_شدن و #سلوک از دیگر آثار ارزشمند ایشان است.
دولت‌آبادی جایزه ادبی خانه فرهنگ‌های جهان، جایزهٔ ادبی یان میخالسکی سوییس و جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه را از آن خود کرده است.
Forwarded from ایران بوم
۸۴ سال پیش در ۱۱ امرداد ۱۳۱۷، شیرین بیانی ـ مورّخ، پژوهشگر و از مفاخر فرهنگی ایران ـ به دنیا آمد.

شیرین بیانی به سال 1317ش. در تهران و در خانواده‌ای فرهنگی- سیاسی متولّد شد. پدرش دکتر خانبابا بیانی، استاد ممتاز دانشگاه تهران، بنیانگذار دانشگاه تبریز، بنیانگذار گروه آموزشی تاریخ دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، استقلال و توسعه‌ی بخش دانشسرای عالی (تربیت معلّم امروزی)؛ و صاحب تألیفات متعدد در زمینه‌ی تاریخ است. مادر وی باستان‌شناس، متخصّص سکّه‌شناسی، مدرّس رشته‌ی باستان‌شناسی و هنر دانشگاه تهران، موزه‌دار موزه‌ی ایران باستان (موزه‌ی ملّی ایران کنونی)، مؤلّف چند کتاب معتبر در باره‌ی سکّه و مُهر و مقالات متعدّد؛ و همچنین نقّاش می‌باشد؛ و خواهرش سوسن بیانی به کار تدریس در دانشگاه تهران در رشته‌ی باستان‌شناسی اشتغال دارد.

شیرین بیانی پس از اخذ دیپلم ادبی با رتبه‌ی اوّل از دبیرستان انوشیروان دادگر تهران؛ در سال 1336ش. وارد دانشگاه شد. دوره‌ی کارشناسی را در رشته‌ی تاریخ در دانشگاه تهران با رتبه‌ی اوّل، گذرانید. برای ادامه‌ی تحصیل به فرانسه رفت و در دانشگاه سُوربُن پاریس موفّق به اخذ دکتری در رشته‌ی تاریخ با درجه‌ی بسیار عالی، به سال 1342ش. گردید.

در سال 1343ش. وارد کادر آموزشی دانشگاه تهران، دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی، گروه آموزشی تاریخ شد؛ و در سال 1356ش. پس از طی مراحل معمول، به مرتبه‌ی استادی رسید. تخصّص وی در زمینه‌ی عهد مغول و مغول‌شناسی می‌باشد؛ ولی به ضرورت کار گروه تاریخ، تدریس تاریخ دوران باستان ایران را نیز از همان ابتدای ورود، عهده دار شد.

تألیفات وی عبارتند از:

1-  تاریخ آل‌جلایر

2-  زن در ایران عصر مغول

3-  ایران در برخورد با مغول

4-  هشت مقاله در زمینه‌ی تاریخ

5-  شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان

6-  مجموعه‌ی سه جلدی دین و دولت در ایران عهد مغول؛ که این مجموعه در سال 1375ش. بهترین کتاب سال ایران؛ و در همان سال بهترین کتاب سال دانشگاه تهران شناخته شد.

7-  تیسفون و بغداد در گذر تاریخ

8-  دین و دولت در عهد ساسانی و چند مقاله‌ی دیگر

9-  تاریخ ایلخانان در ایران

10-  تاریخ ایران باستان – از ورود آریائیها تا سقوط هخامنشیان

11-  دمساز دوصد کیش – درباره‌ی مولانا جلال‌الدّین

12-  پنجره‌ای رو به تاریخ – نوزده مقاله

13-  سعدی، خاک شیراز و بوی عشق (زیر چاپ)

ترجمه‌ها:

1-  نظام اجتماعی مغولان – فئودالیسم خانه‌به‌دوشی

2- چنگیزخان

3- تاریخ سرّی مغولان

4- تاریخ ایلام

حدود بیست مقاله که در مجموعه‌ها و مجلّات معتبر داخلی و خارجی به چاپ رسیده است. حدود چهل سخنرانی ایراد شده در مجامع بین‌المللی و داخلی؛ که اغلب آنها به چاپ رسیده است.

شیرین بیانی به بیست وهفت کشور سفر تحقیقاتی داشته؛ و به اخذ بیش از بیست تقدیرنامه (لوح تقدیر) از مؤسّسات فرهنگی و دانشگاهها نائل آمده است. در دی ماه سال 1382ش. طی مراسم بزرگداشتی از جانب "انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران" به اخذ "لوح تقدیر" و جایزه نائل آمده؛ و نام وی در فهرست "مفاخر فرهنگی ایران" ثبت گردیده است؛ و به همین مناسبت تمبر یادبودی از وی به چاپ رسیده است. وی استاد راهنمای هفت رساله‌ی دکتری و بیش از بیست رساله‌ی کارشناسی ارشد بوده؛ و سرانجام در سال 1386ش. به افتخار بازنشستگی نائل آمده است؛ ولی همچنان به کار پژوهش، تألیف کتاب، مقاله، ایراد سخنرانی و راهنمائی دانشجویان اشتغال دارد.

http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/266-nekodasht-dr-bayani.html

@Iranboom_ir
Forwarded from چشم‌و‌چراغ
🛫 سالگرد گشایش فرودگاه مهرآباد

در
سال ۱۳۰۳، در وزارت جنگ، انجمنی با حضور نمایندگان وزارت جنگ و وزارت فرهنگ تشکیل شد که حدود سیصد واژه را تصویب کرد. بعدها بخشی از این واژه‌ها در فرهنگستان اول و دوم تصویب و تأیید شد. «فرودگاه» (در برابر aérodrome) یکی از همان واژه‌هاست که در فهرست واژه‌های پیشنهادیِ #فرهنگستان_دوم (۱۳۴۷–۱۳۵۸) آمد. فرودگاه جای فرود و پرواز است، اما در آن تنها جنبهٔ «فرودآمدن» در نظر گرفته شده؛ چنانکه گویش‌وران عربی، آلمانی، و انگلیسی نیز، به‌ترتیب، در واژه‌های مَطار (محل پرواز)، Flughafen (بندر پرواز) و airport (بندر هوایی) نگرش ویژهٔ خود را در واژه‌گزینی داشته‌اند.
کاربرد فرودگاه، به‌معنی منزل، محل فرودآمدن، و لشکرگاه، در متون کهن فارسی نیز سابقه دارد. برای نمونه، در تاریخ فیروز‌شاهی (قرن نهم هجری) می‌خوانیم: سلطان فیروزشاه در آن روز از فرودگاه کوچ می‌کرد... .

منابع: مقالهٔ «توضیح در تاریخچهٔ فرهنگستان» (دکتر #عیسی_صدیقتاریخ مختصر زبان فارسی (دکتر #محسن_ابوالقاسمی)؛ برابرهای فارسی پیشنهادی گروه‌های واژه‌گزینی #فرهنگستان_زبان_ایران؛ لغت‌نامهٔ دهخدا؛ سامانهٔ جست‌وجوی دادگان #فرهنگستان زبان و ادب فارسی
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
تهمورث



▪️تهمورث/ تخمورَپ (تَخمه اورُپه) در متنها معمولاً با صفت زیناوند (هوشیار) می‌آید. مدت فرمانروایی او را سی‌سال گفته‌اند. او نیز با دیوها می‌جنگد و بر آنها چیره می‌شود. در اوستا آمده است که او از ایزد وَیو می‌خواهد که او را یاری کند تا بر اهریمن پیروز شود و بر او همچون اسبی سوار گردد. شاید دنبالهٔ همین سنّت است که در داستانی متأخر آمده است که تهمورث مدت سی‌سال اهریمن را به بند می‌کشد و همچون باره‌ای بر او سوار می‌شود؛ تا اینکه اهریمن همسر تهمورث را با انگبین و ابریشم فریب می‌دهد و نقطه‌ضعف تهمورث را درمی‌یابد و در گذرگاه البرز او را بر زمین می‌زند و او را می‌بلعد که سرانجام جمشید او را از شکم اهریمن بیرون می‌کشد.


در متن‌های پهلوی رفتن نژادهای گوناگون از خونیرس به کشورهای دیگر در زمان فرمانروایی تهمورث صورت می‌گیرد. مردم بر پشت گاو اساطیری سَرَسوک می‌نشینند و به سوی سرزمین جدید می‌روند. در طی این سفر و بر پشت این گاو است که شبی در میان دریا، باد بر آتشدان‌های پرآتشی که بر سه جای پشت گاو قرار دارد می‌کوبد و آنها را به دریا می‌اندازد. این سه آتش چون سه «جان» دوباره به جایی که در پشت گاو داشتند برمی‌گردند و همه‌جا را روشن می‌کنند. این سه آتش که نمادی از سه آتش مهم اساطیری آذرفرنبغ (آتش موبدان)، آذرگُشنَسب (آتش ارتشتاران) و آذربُرزین مهر (آتش کشاورزان) تلقّی شده‌اند نور بر همه‌جا می‌افشانند و راه را به رهروان می‌نمایانند.
در روایت شاهنامه نیز تهمورث پسر هوشنگ است و لقب دیوبند دارد که بر اهریمن به افسون پیروز می‌شود، سوار او می‌شود، دیوان را به بند می‌کشد و دیوان برای حفظ جان خود راز نگارش را به او می‌آموزند. در شاهنامه نیز پادشاهی تهمورث سی‌سال ذکر شده است.

تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۴۷_۴۸


مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت سالروز درگذشت #قمرالملوک_وزیری
🎶 آوازی کمترشنیده‌شده از #قمر همراه برادران #نی‌داوود و مرتضی محجوبی (بخش‌هایی از آواز #چهارگاه)
از سری دوم ضبط‌های کمپانی بایدافون، تهران، ۱۳۱۰ش
شعر #سعدی

✍️ محمدرضا #شرایلی: این سری ضبط کمپانی بایدافن، آخرین آواز‌های ضبط‌شده از قمر را روی صفحات گرامافون در بر دارد. اگر با استفاده از هدفون این آواز را بشنوید نزدیک‌ترین صدا را به واقعیت آواز قمر و طبیعی‌ترین رنگ صدای او را خواهید شنید. تارنوازی درخشان مرتضی‌خان در این اجرا مثل همیشه ستودنی است. جواب آواز قمر را در این اجرا مرتضی‌خان تنها با تار نواخته و موسی‌خان و #محجوبی در اجرای مقدمه ضربی (شبه‌پیش‌درآمد) همراه هم نواخته‌اند.
بازنشر از صفحۀ @mohammadreza.sharayeli
@honaremusighimag
🆔@honaremusighii
Forwarded from شفیعی کدکنی
حدود نیم قرن قبل در یک مصاحبه، در ۱۳۴۴، به مناسبتی نقل کردم که روضه‌خوانِ پیرِ ده ما در روز پس از عاشورا، وقتی به توصیف اسارت اهل‌بیت و گرداندنِ سَرِ حضرت امام حسین «ع» در بازارِ شام و نیز گرداندنِ حضرت زینب «س» در کنارِ سر بریده و در میان «پرده عماری» می‌پرداخت این بیت حافظ را با صوت حزین می‌خواند:

در کار گُلاب و گُل حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد

هیچ کس نمی‌تواند تردید کند که این ابتکارِ او کشف یکی از شبکه‌های غایبِ متنِ شعر حافظ است. اگرچه بیش از آنکه مصداقِ نگاه ساختاری باشد با هرمنوتیک مشابهاتی دارد.

از این دیدگاه، هر «متن» دارای یک حافظه است. آنچه در ضمیرِ آگاه این متن موجود است، همان است که از صورت آن استخراج می‌کنیم ولی کشفِ تمامی آنچه در حافظهٔ متن موجود است و آنچه در ضمیر نابه‌خودِ آن وجود دارد، زمانِ بی‌نهایتی می‌طلبد. قرائتِ اولیه که از راهِ صورت و روابط اجزای صورت حاصل می‌شود در حقیقت استخراج ضمیر آگاهِ متن است که بسته است و محدود و آنچه از راه تأمل در ساختار حاصل می‌شود استخراجِ حافظهٔ مغفول یا ضمیرِ نابه‌خودِ متن است.
محمدرضا شفیعی کدکنی
#یکشنبه‌ها_و_حافظ
درختی که در عاشورا خون می‌گرید

یکی از زیرشاخه‌های تاریخ مردم، مسئله‌ی بررسی باورهای عامیانه و خرافات رایج است. این نوع مطالعات نه با هدف تحقیر و توهین و یا حذف خرافه‌ی مورد نظر، بلکه با هدف جمع‌آوری این باورها، بررسی علمی آنها، شباهت و تفاوتشان با دیگر نواحی، ریشه‌یابی و... پیگیری می‌شوند.

در همین باره، داستان چنار خونبار امام‌زاده علی‌اصغر روستای زرآباد در الموت قزوین قابل توجه است. مردم محلی باور دارند این درخت در روز عاشورا و برای عزاداری در شهادت امام حسین و یارانش خون می‌گرید. مسئله‌ای که باعث شده هرساله، صدها گردشگر برای دیدن این رخداد خارق‌العاده و فراطبیعی در روز عاشورا به این روستا بروند و حتی به اصطلاح خون درخت را برای تبرک بردارند.(تصویر۱)

به علاوه مردم محلی معتقدند روی برگ‌های این چنار اسامی چون یاحسین، یاالله، محمد و دیگر نام‌های ائمه نوشته شده است اما تنها کسانی این برگ‌ها را پیدا می‌کنند که دارای خلوص نیت باشند. همچنین، اعتقاد دارند اگر کسی برگ‌ها و شاخه‌های درخت را بکند یا از تنه‌ی آن بالا برود، دچار غضب و آسیب خواهد شد. به همین دلیل خودشان هم احترام درخت را نگاه داشته و برگ و شاخه‌های افتاده‌ی آن را دفن می‌کنند.

سابقه‌ی داستان این چنار در اسناد مکتوب به زمان شاه سلطان حسین صفوی (پادشاهی ۱۱۰۵-۱۱۳۵ ه.ق.) بازمی‌گردد. گویا او گروهی از عالمان از جمله میرزا قوام‌الدین محمد بن مهدی حسینی سیفی قزوینی را به زرآباد فرستاد تا درباره‌ی این درخت تفحص کنند و او رساله‌ای از مشاهدات خود، به نام چنار خونبار تألیف کرد و برای پادشاه ارسال داشت.

در دوره‌ی قاجار، نویسندگان بسیاری از درخت خونبار قزوین یاد کرده و برخی نیز ادعا کرده‌اند که خون گریه کردن درخت را به چشم دیده‌اند. از جمله‌ی این افراد، جوهری ست که در طوفان البکا، شعله پانزدهم، شعری هم برای چنار زرآباد سروده است:

با فرقه ای ز سلسله ی غم رسیدگان
هم چشم رودبار زرآباد دیدگان
در پای آن درخت شب ماتم حسین
دیدیم خون چکیدن نخل از غم حسین

جوهری ادعا دارد خود در عاشورای ۱۲۴۵ ه.ق شاهد خون گریستن درخت زرآباد بوده است. این درحالی‌ست که او هم در متن نوشته و هم در شعرش، درخت را یک نخل توصیف کرده، اما این درخت واضحا یک چنار تنومند است و محال است کسی که این درخت را از نزدیک دیده باشد آن را با درخت نخل اشتباه بگیرد.

با گسترش ارتباطات، داستان چنار خونبار زرآباد شهرت یافت، عکس‌های مختلفی از آن پخش شد و افراد بسیاری در عاشورای هر سال راهی این روستا شدند. ساکنین محلی ادعا دارند این درخت در شفای بیماران و معلولان، باز کردن بخت دختران، روای حاجات و ... کراماتی داشته و داستان‌هایی‌ نیز در این باره نقل می‌کنند که مورد استقبال مردم و رسانه‌ها قرار گرفته و حتی از سوی برخی مسئولین استان قزوین تصدیق شد.

این در حالی ست که بررسی‌های علمی نشان می‌دهد مایع ترشح شده از این درخت خون نیست بلکه صمغی قرمز رنگ است که به علت نوعی ناهنجاری در گیاه به وجود می‌آید. این صمغ در هر زمان از سال که بریدگی در تنه درخت ایجاد شود ترشح کرده و مانند خون جلوه می‌کند و ترشح آن ارتباطی با روز عاشورا ندارد.(تصویر۲) این ناهنجاری گیاهی در دیگر کشورها نیز دیده شده و اختصاصی به ایران یا درخت چنار زرآباد ندارد. (تصویر۳) از درختی با بیماری مشابه در استرالیا گرفته شده است.

همچنین، در عاشورای سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵ دکتر محمود تقی‌زاده داوری استادیار دانشگاه قم و دکتر کریم خان‌محمدی عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم، در پژوهشی با آزمایش مایع درخت اثبات کردند که این مایع، ماهیت خونی ندارد و نوعی صمغ است که در روزهای دیگر سال هم ترشح می‌کند.

به علاوه آنها متوجه شدند در برخی روزهای عاشورا هیچ صمغ یا به اصطلاح خونی از درخت ترشح نمی‌کند. مردم محلی معتقدند این مسئله به علت ضعف ایمان مردم است. حتی یکی از آنان گفته بود درخت به علت هجوم مردم بیگانه معذب شده است! برخی نیز معتقدند زمانی که درخت در روز عاشورا نمی‌گرید معلوم می‌شود که اشتباهی تقویمی رخ داده و عاشورای واقعی در روز دیگری ست! (مانند تعیین عید فطر) با این حال مشاهدات و بررسی‌های پدیدارشناختی دکتر تقی‌زاده و دکتر خان‌محمدی در عدم ماهیت خونی درخت، عدم وجود برگ‌هایی با اسامی مقدس، و دیگر مسائل تردیدی باقی نمی‌گذارند.

برای مطالعه‌ی روایات عامیانه و داستان‌هایی پیرامون کرامات چنار زرآباد، روایات تاریخی مربوطه، و فرآیند آزمایش درخت، ر‌.ک.:{محمود تقی‌زاده داوری و کریم خان‌محمدی، «بررسی پدیدارشناختی پدیده چنار خونبار الموت قزوین»، شیعه شناسی، سال هفتم، شماره ۲۷، پاییز ۱۳۸۸، ۵۵-۹۲.
Forwarded from 🌲تاریخ و زندگی🌲 (Javad Abbasi)
فضای مجازی و آگاهی تاریخی: فرصت‌ها، تهدیدها و مراقبت‌ها (4)
«به نام تاریخ، به کام نویسنده»
جواد عبّاسی
17 مرداد 1401 https://www.tg-me.com/historyandlife
در روزهای گذشته دو مطلب منتسب به زنده یاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب یکی در مورد محرم و عاشورا و دیگری در مورد چادر مشکی در فضای مجازی نشر یافت که نه منبع آنها مشخص بود و نه با مرام و منش و نگرش علمی ایشان نسبتی داشتند و طبق معمول با پرسش برخی دوستان و آشنایان از نگارنده این یادداشت در مورد درستی یا نادرستی آنها همراه بود. چنانکه می‌دانیم از این نوع مطالب (نقل قول از افراد بدون ارائه منبع معتبر) کمابیش هر روزه در فضای مجازی ردوبدل می‌شود. در نخستین نوشتار از این رشته یادداشت‌ها به ضرورت توجه به «مسأله منابع و اعتبار» در برخورد با هر نوشته تاریخی در فضای مجازی اشاره شد (https://www.tg-me.com/historyandlife/511). به طور خاص در مورد این نقل قول‌ها از بزرگان علم و فرهنگ و سیاست (از کوروش گرفته تا امیرکبیر، مصدق، دکتر زرین‌کوب، دکتر حسابی و ...) نیز همین توجه ضرورت دارد. بدین معنا که تا منبع دقیق مطلب نوشته شده مشخص نشده است شایسته نیست ایده نهفته در آن را صرفا به جهت انتساب به یک شخصیت تاریخی یا علمی پذیرفت (اگر چه ممکن است آن ایده به طور مستقل و خودبخود قابل توجه و تأمل باشد). به همین ترتیب بازنشر این نقل قول‌ها نیز موضوعیت ندارد.
در عین حال انتشار این گونه مطالب از زاویه‌ای دیگر قابل توجه و تأمل است و آن اینکه دقّت در محتوای آنها نشان می‌دهد که نویسندگان آنها معمولاً به جای گزارش مستند تاریخ، در پی بیان دغدغه‌ها و گرایش‌های فکری، فرهنگی، مذهبی یا سیاسی خود از راه انتساب آنها به شخصیت‌های تاریخی هستند. از این جهت این گونه نقل‌قول‌ها بیش از آنکه سندیت تاریخی داشته باشند، از جهت بررسی تاریخ اجتماعی، فکری و فرهنگی زمان نوشته شدن آنها برای پژوهشگران حوزه‌های مطالعات فرهنگی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی اجتماعی و مانند آنها و نیز مورخان آینده برای شناخت این نگرش‌ها و گرایش‌ها در زمانه ما اهمیت دارند و نه به عنوان سندی برای اثبات مدعای مطرح شده در آنها. بدین ترتیب که می‌توان از خلال آنها دریافت که نویسندگان و نشردهندگان این گونه روایات و یادداشت‌ها در فضای مجازی در چه شرایط و فضای زمانی چه نوع دغدغه‌ها و تمایلاتی داشته‌اند که کوشیده‌اند با انتساب آن به مشاهیر تاریخ و علم آنها را به مخاطبان خود منتقل کنند.
Forwarded from شفیعی کدکنی
تو می‌روی،
که بماند؟
که بر نهالکِ بی‌برگِ ما ترانه بخواند؟
Forwarded from نور سیاه
درگذشت سایه

 سایه اگر در هر کاری به قول خودش «تنبل» و «بازی‌گوش» بود در کار شعر شش‌دانگ و کوشنده بود.  وسواس داشت.  کمال‌طلب بود. شعرش، هرچه هست، محصول ممارست و مطالعه مستمر اوست. گاهی چند سال برای ساختن غزلی وقت صرف می‌کرد. از چشم‌دیدم می‌نویسم. 

ستون بلاغت غزل سایه،  زبان حافظ و سعدی است و او هشتاد سال شب‌وروز با شعر حافظ و سعدی زیست.
چند غزل موفق در تتبع سبک مولانا دارد. برای همین چند غزل، دو دوره کلیات شمس تصحیح فروزانفر را کلمه‌به‌کلمه خوانده بود و زیر ابیات و مصرع‌ها و لغات و ترکیبات خط کشیده بود. زنده‌یاد محمد زهرایی می‌خواست این انتخاب‌های سایه را حروف‌چینی کند و شاید هم کرده باشد.
آنچه در وهلهٔ اول می‌توان از سایه آموخت همین ممارست و کمال‌طلبی و وسواس او در کار شعر است.  به این بیت نظامی خیلی اعتقاد داشت: 
آنچه درین پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند

چون طبیعت کناره‌جویی داشت و نمی‌خواست به قول خودش بر سر بازار برود،  فرصت کافی برای تکمیل و اصلاح شعرش داشت.

شعر سایه «شرح درد» است؛ درد «انسان». انسانی که بر روی «زمین» می‌زید و باید برای بهروزی بکوشد.  مبارزه کند. راه بهروزی دورناک و صعب و «پر خون» است. سایه این راه را با عشق و امید می‌پیماید. شعر سایه منادی بزرگ عشق است. عشقی که از ساحات تن آدمی آغاز می‌شود و تا آفاق زندگی اجتماعی دامن می‌گسترد. عشقی دست‌دردست امید و انتظار و وفاداری.

 سیاست مثل خون در رگ شعر سایه روانه است. من داور بی‌طرفی برای قضاوت شعر سایه نیستم. هواخواه شعر او هستم اما گمان نمی‌کنم این سخنم دور از انصاف باشد که سایه اجمالا  شعر را تا حد شعار سیاسی فرونکاسته است.  شعر سایه و بخصوص غزلش کلیت و شمول دارد. حتی شعری که برای موضوع مشخصی سروده شده، غالبا تعمیم‌پذیر است. این ویژگی را از شمول غزل حافظ و سعدی و سمبولیسم اجتماعی نیما به میراث برده است. 

خویشکاری شاعر خلق زیبایی است و سایه شعرهای خوب و زیبا و موفقی برای لحظات رنگارنگ زندگی ما سروده است. بخشی از مردم باشنده در قلمرو زبان فارسی، با عقاید و سبک‌های مختلف زندگی، با شعر او زیسته‌اند.
سایه عمیقا اعتقاد داشت آنچه شاعر را «نجات می‌دهد»، های‌وهوی و تبلیغات نیست. شعر خوب است. می‌گفت جامعه درنهایت شعر خوب را نگه می‌دارد و شاعر باید فارغ از قال‌وقیل شعر خوب بسازد.
 
 پیرمرد اکنون از آستانه اجبار گذشته و شعرش را به غربال قاضی زمان سپرده است. ذاتش درایت و انصاف. 

خیال می‌کنم سایه در« سفر فلکی»اش هم به انتظار دمیدن سپیده از شب ایران خواهد نشست. به امید روز بهی ایران و بهروزی مردم ایران.
سفرت به خیر شاعر مهربان...

https://www.tg-me.com/n00re30yah
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ــــــــــــــــــــــ
سایه؛
آینه‌دارِ غم‌ها و شادی‌های عصرِ ما



▪️ شعر سایه استمرار بخشی از جمال‌شناسی شعر حافظ است. آن‌هایی که بوطیقایِ حافظ را به نیکی می‌شناسند، از شعر سایه سرمست می‌شوند. از لحظه‌ای که خواجهٔ شیراز دست به آفرینش چنین اسلوبی زده است و مایهٔ حیرت جهانیان شده است تا به امروز، شاعران بزرگی کوشیده‌اند در فضای هنر او پرواز کنند و گاه در این راه دستاوردهای دلپذیری هم داشته‌اند. اما با اطمینان می‌توانم بگویم که از روزگار خواجه تا به امروز، هیچ شاعری نتوانسته است به اندازهٔ سایه در این راه موفق باشد. این سخن را از سر کمال اطلاع و جستجو در تاریخ ادبیات فارسی می‌نویسم و به قول قائلش: می‌گویم و می‌آیمش از عهده برون.


▪️سایه، در عین بهره‌وری خلّاق از بوطیقایِ حافظ، همواره در آن کوشیده است که آرزوها و غم‌های انسان عصر ما را در شعر خویش تصویر کند، برخلاف تمامی کسانی که با جمال‌شناسی شعر حافظ، به تکرار سخنان او و دیگران پرداخته‌اند.
سایه بی‌آنکه مدعی خلق جهانی ویژهٔ خویش باشد، آینه‌دار غم‌ها و شادی‌های انسان عصر ماست و اگر کسانی باشند که بر باد رفتن آرزوهای بزرگ انسان عدالت‌خواه قرن بیستم را با تمام وجود خود تجربه کرده باشند، وقتی از زبان سایه می‌شنوند:
چه جای گل که درختِ کهن ز ریشه بسوخت
ازین سمومِ نفس‌کش که در جوانه گرفت
همدلی‌شان با سایه کم از هم‌دلی دردمندان دورهٔ «امیر مبارزالدین» با خواجهٔ شیراز نیست. آنجا که فرمود:
ازین سموم که بر طرفِ بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی

▪️آنچه هنر سایه را در برابر تمام غزل‌سرایان بعد از حافظ امتیاز بخشیده، همین است که او ظرایف بوطیقای حافظ را در خدمت تصویرگری بهارها و زمستان‌های تاریخی انسان درآورده است و در این راه سرآمد همهٔ اقران خویش، در طول این هفتصد سال، بوده است. می‌بینید که بدین‌گونه سایه در جهان ویژهٔ خویش، یکی از نوادر قرون و اعصار است.

▪️متجاوز از نیم قرن است که نسل‌هایِ پی‌درپیِ عاشقانِ شعرِ فارسی، حافظه‌هایشان را از شعر سایه سرشار کرده‌اند و امروز اگر آماری از حافظه‌های فرهیختهٔ شعردوست را در سراسر قلمرو زبان فارسی گرفته شود شعر هیچ‌یک از معاصران زنده نمی‌تواند با شعر سایه رقابت کند. بسیاری از مصراع‌های شعر او در حکم امثال سایره درآمده‌اند و گاه‌گاه در زندگی بدان تمثل می‌شود. از همان حدود شصت سال پیش که در نوجوانی سرود:
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست.
تا به امروز که غمگنانه با خویش زمزمه می‌کند:
یک دم نگاه کن که چه بر باد می‌دهی
چندین هزار امید بنی آدم است این

محمدرضا شفیعی کدکنی

https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفت‌وگوی تلفنی شفیعی کدکنی و سایه
با تشکر از همکار هنرمند محمد صادق اسحاقی
چکیده کتاب:
"نامِ دریای شمال ایران"
دکتر عنایت الله رضا
استاد و عضو فقید شورای عالی علمی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39122

🔹دریای شمال ایران؛درکشورهای اروپا و آمریکا و بعضی کشورهای آسیا و آفریقا آن را دریای «کاسپی» مینامند. در کشورهای عربی پیش از این «بحرالخزر» و از دو سه سده پیش «بحرالقزوین» میخوانند. در ایران از حدود 80 سال قبل آن را «دریای مازندران» نامیدند.
از متون کهن ایرانی(متون زردشتی، شاهنامۀ فردوسی، غرر ثعالبی و...) و انیرانی( مانند جغرافیای منسوب به موسی خورنی ارمنی) چنین برمی آید که مازندران و البرزکوه مورد نظر فردوسی و نوشته های دینی باستان در نزدیکی هند واقع بوده است. با این وصف، نظر همۀ مؤلفان نخستین سده های اسلامی پیرامون مازندران یکسان نبوده است، چنانچه بعضی مؤلفان مازندران را با شام و یمن یکی دانسته اند. بنابراین یکی دانستن مازندران اساطیری با طبرستان یا در محدودۀ مازندران کنونی فاقد اعتبار تاریخی است، بلکه تا سدۀ5 هجری اشاره ای به مازندران در محدودۀ تپوران یا طبرستان در هیچیک از متون جغرافیایی و تاریخی دیده نشده است. از سدۀ 5هجری اندک اندک نام مازندران در اراضی شمال ایران پدیدار گشت و رفته رفته نام طبرستان رنگ باخت چنان که یاقوت حموی در قرن7، طبرستان را سرزمینی در مازندران نامید.او در معجم البلدان مینویسد: « ... نمیدانم این سرزمین(طبرستان) از چه زمانی مازندران نام گرفته است، زیرا این نام را در کتابهای پیشینیان نیافتم، بلکه این نامی است که در افواه عامه رواج دارد و این هردو نام (طبرستان و مازندران) یکی است». او در ادامه مینویسد که این سرزمین در مجاورت گیلان و دیلم، میان ری و قومس و "دریای دیلم و گیل" واقع است. جالب آنکه ابن اسفندیار و سیدظهیرالدین مرعشی هم به نوساخته بودن نام مازندران برای سرزمین طبرستان تصریح کرده اند.
🔸در حدود سال 1316 شمسی نام مازندران بر این دریا نهاده شد در حالی که هیچگاه نتواست در میان ملل مجاور جایی برای خود باز کند، چنانچه در سفر حیدرعلی¬یف رئیس¬جمهور جمهوری نوپای آذربایجان به ایران، زمانی که گزارشگری نظر او را پیرامون دریای مازندران خواست، پاسخ شنید که :«دریایی بدین نام نمیشناسم!»؛ البته ترکها نیز درین باره متحدالقول نیستند، چنانچه به ترکی آن دریا را «خزردنیزی» میخوانند اما به روسی « kaspiskoe more» یعنی #دریای_کاسپی مینویسند.
🔹با مروری بر تاریخ مهاجرت و جابجایی اقوام در اطراف این دریا، به قطع میتوان گفت که نام«خزر» به عنوان نام اصلی دریای شمال ایران فاقد دلیل و مدرک است. این نام همانند بسیاری نامها مورد قبول جغرافی-نویسان و مؤلفان جهان نبوده است.اکنون در جهان تنها در ترکیه، ایران، افغانستان و بعضی جمهوریهای آسیای مرکزی این دریا را خزر مینامند. در آسیای مرکزی و شرق اروپا نیز همۀ اقوام ترکی زبان نام خزر را برای دریای شمال ایران به کار نمیگیرند. به عنوان نمونه در جمهوریهای قزاقستان و باشقیرستان این دریا را کاسپی kaspi dinyeze, kaspii tenizi مینامند.
نام هیرکانیا که زمانی شهرت داشت، رفته رفته از میان رفت و جای خود را به کاسپی داد. اکنون اکثریت بزرگی از مردم جهان دریای شمال ایران را «کاسپی» میخوانند. عربها نیز که واضع نام خزر براین دریا بودند، رفته رفته به پیروی از اکثریت غالب نام «دریای قزوین» (کاسپین در زبانهای انگلیسی و فرانسوی) بکار میبرند.
🔸خزران که قومی کوچنده بودند تنها سه قرن و بنابر قول دنلپ مؤلف تاریخ خزر، تاریخی 200 ساله داشتند؛ در نامۀ یوسف شاه خزران به حصدای بن شفروت نمایندۀ سلطان اموی اسپانیا در سال 960م از فاجعۀ درگیری خزران با امپراتوری روم شرقی سخن رفته که موجب ظهور نیروی جدیدی با نام روس در برابر خزران گردیده است. حملۀ روسها به دریای شمال ایران در سال 913 و 943 م نشان داد که خزران در سدۀ 10 م (4 ق) قدرت مقابله با نیروهای روس را از دست داده بودند. در نتیجه سویاتوسلاو فرمانروای روسها ضربه های سنگینی بر خزران وارد آورد و به موجودیت خزران به عنوان دولتی قدرتمند و مستقل پایان داد.
🔹حال آنکه دریای شمال ایران در عهد هخامنشیان با دونام هیرکان و کاسپی شناخته بوده است.خزر نامی گذرا بود چنانچه به غیر از دریای شمال ایران دریاهای پونتوس(دریای سیاه) و مئوتیس(دریای آزوف) هم در آثار بعضی مؤلفان خزر نامیده شده اند. اما دریای شمال ایران نام کهن خویش هیرکانیا و کاسپی را از دست نداد. نام هیرکانیا تا نیمۀ نخست سدۀ 18م/ 12ق بر نقشه¬ها باقی بود و از آن پس رفته رفته کاستی گرفت.
کاسپی نامی ایرانی است و کاسها از هزارۀ دوم پیش از میلاد تا روزگار ساسانیان در سرزمین ایران، جنوب و غرب دریای شمال ایران سکنی داشتند. اکنون آیا بهتر نیست به پیروی از اکثریت قاطع مردم جهان نام مشهور و پذیرفته شدۀ دریای_کاسپی را استفاده کنیم؟
2024/09/28 15:28:45
Back to Top
HTML Embed Code: