Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
✅ مدرسه تابستانی زبان فارسی برای غیرفارسی زبانان جهان برگزار میشود:
💠 به منظور گسترش آموزش زبان فارسی در میان غیرفارسیزبانان، بنیاد سعدی با همکاری اوستاک مدرسۀ تابستانی آموزش زبان فارسي و ایرانشناسی را همراه با تورهایی در شهرهای مختلف برای فارسی آموزان خارجی برگزار میکند.
💠 این دورۀ آموزشی ۲۴ روزه برای فارسیآموزان همۀ سطوح زبانی مناسب است و به آنها کمک میکند تا با قرارگرفتن در بافت واقعی زبان فارسی، مهارتهای زبانی خود را تقویت کنند.
🗓️شروع ثبت نام:
۱۰ تیر ۱۴۰۱
🗓️پایان ثبت نام:
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
✍️آزمون تعیین سطح:
۱۷ تا ۲۱ مرداد ۱۴۰۱
🗓️ شروع دوره:
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
🗓️ پایان دوره:
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
🔗آگاهی از نحوه ثبت نام و دریافت اطلاعات بیشتر:👇🏻
https://avestak.com/summer-school-of-persian-language-and-iranian-studies/
https://avestak.com/
🔗پیوند ثبت نام:👇🏻
https://avestak.com/apply/
📞راههای تماس برای دریافت اطلاعات بیشتر:👇🏻
🌐وبگاه:👇🏻
https://avestak.com
📱شماره واتساپ:👇🏻
+۹۸۹۲۱۷۴۲۶۱۶۰
🔗اینستاگرام:👇🏻
@Avestakinstitute
🔗مشروح این خبر در وبگاه بنیاد سعدی:👇🏻
https://s1f.ir/jcfxi
#بنیاد_سعدی
💠 به منظور گسترش آموزش زبان فارسی در میان غیرفارسیزبانان، بنیاد سعدی با همکاری اوستاک مدرسۀ تابستانی آموزش زبان فارسي و ایرانشناسی را همراه با تورهایی در شهرهای مختلف برای فارسی آموزان خارجی برگزار میکند.
💠 این دورۀ آموزشی ۲۴ روزه برای فارسیآموزان همۀ سطوح زبانی مناسب است و به آنها کمک میکند تا با قرارگرفتن در بافت واقعی زبان فارسی، مهارتهای زبانی خود را تقویت کنند.
🗓️شروع ثبت نام:
۱۰ تیر ۱۴۰۱
🗓️پایان ثبت نام:
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
✍️آزمون تعیین سطح:
۱۷ تا ۲۱ مرداد ۱۴۰۱
🗓️ شروع دوره:
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
🗓️ پایان دوره:
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
🔗آگاهی از نحوه ثبت نام و دریافت اطلاعات بیشتر:👇🏻
https://avestak.com/summer-school-of-persian-language-and-iranian-studies/
https://avestak.com/
🔗پیوند ثبت نام:👇🏻
https://avestak.com/apply/
📞راههای تماس برای دریافت اطلاعات بیشتر:👇🏻
🌐وبگاه:👇🏻
https://avestak.com
📱شماره واتساپ:👇🏻
+۹۸۹۲۱۷۴۲۶۱۶۰
🔗اینستاگرام:👇🏻
@Avestakinstitute
🔗مشروح این خبر در وبگاه بنیاد سعدی:👇🏻
https://s1f.ir/jcfxi
#بنیاد_سعدی
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🏵آموزگار دوره سوم مدرسهای در الیگودرز لرستان به دانشآموزان خود مهر به ایران را اموزش می دهد.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
Forwarded from ایران بوم
«زندگینامهٔ تحلیلی حکیم ابوالقاسم فردوسی» در یک کتاب
کتاب «زندگینامهی تحلیلی فردوسی»
نوشتهٔ علیرضا شاپور شهبازی
ترجمهٔ هایده مشایخ
نشر هرمس
در مقدمهی کتاب، هدف از این پژوهش، ارائهی گزارشی منسجم، متکی بر جزییات و مستند از زندگی، افکار و دستاوردهای فردوسی عنوان شده است.
کتاب در شش فصل تدوین شده است. بخش نخست به بررسی منابع و مطالعات انجامشده اختصاص دارد. همچنین نویسنده در فصلهای دیگر به تربیت و شخصیت، دین فردوسی و اوایل زندگی او پرداخته است. بحث دربارهی فردوسی و سلطان محمود، هجونامهی سلطان محمود، مرگ و خاکسپاری از دیگر موضوعهای مورد بحث در این کتاب است.
علیرضا شاپور شهبازی سوم شهریور سال ۱۳۲۱ خورشیدی در شیراز به دنیا آمد. دانشآموختهی باستانشناسی و تاریخ ایران در مقطع دکتری در دانشگاه هاروارد بود. از این باستانشناس و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران دهها کتاب و مقاله به زبانهای فارسی و انگلیسی منتشر شده است. او استاد دانشگاه اورگن شرقی در آمریکا بود که در ۲۵ تیرماه ۱۳۸۵ درگذشت.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/9174-l----r---.html
@iranboom_ir
کتاب «زندگینامهی تحلیلی فردوسی»
نوشتهٔ علیرضا شاپور شهبازی
ترجمهٔ هایده مشایخ
نشر هرمس
در مقدمهی کتاب، هدف از این پژوهش، ارائهی گزارشی منسجم، متکی بر جزییات و مستند از زندگی، افکار و دستاوردهای فردوسی عنوان شده است.
کتاب در شش فصل تدوین شده است. بخش نخست به بررسی منابع و مطالعات انجامشده اختصاص دارد. همچنین نویسنده در فصلهای دیگر به تربیت و شخصیت، دین فردوسی و اوایل زندگی او پرداخته است. بحث دربارهی فردوسی و سلطان محمود، هجونامهی سلطان محمود، مرگ و خاکسپاری از دیگر موضوعهای مورد بحث در این کتاب است.
علیرضا شاپور شهبازی سوم شهریور سال ۱۳۲۱ خورشیدی در شیراز به دنیا آمد. دانشآموختهی باستانشناسی و تاریخ ایران در مقطع دکتری در دانشگاه هاروارد بود. از این باستانشناس و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران دهها کتاب و مقاله به زبانهای فارسی و انگلیسی منتشر شده است. او استاد دانشگاه اورگن شرقی در آمریکا بود که در ۲۵ تیرماه ۱۳۸۵ درگذشت.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/9174-l----r---.html
@iranboom_ir
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (کوروش👑)
پیشنهاد برابرهای پارسی برای واژه عربی مرمت :
در فرهنگستان زبان و ادب فارسی چند دههی گذشته، واژههای «ویرایش»، «ویراستار» و «ویراسته» از مصدرwirāstan و -wirāy «ویراستن ،ویرای» که از زبان پارسی میانه ( پهلوی ساسانی) به پارسی دری رسیده ساخته شد، که کمک شایانی به پُر بار شدن زبان پارسی نو کرده است. از آنجا که در زبان پارسی میانه مصدر winnārīdan, ترتیب دادن، ، ویراستن, و ماده ماضی winnārist از ماده گذشته و پسوند ist- ماده مضارع winnār از ایرانی باستان -wi-ni-dār-a* داریم که به زبان پارسی دری نرسیده است.میتوان از این مصدرهای کاربردی فراموش شده بهره برد و در زبان پارسی دری واژه «ویناردن» را بجای« مرمت کردن» ، و واژه «وینارت » به جای« مرمت» و واژه« وینارتار» یا «وینارگر، وینار کار» بجای واژه « مرمت کار»( کسیکه که پیشه اش مرمت است) پیشنهاد داد.
دکتر فرهوشی نیز این مصدر را بگونه vinārtan خواندهاند و به درستی vinārtan را مرمت کردن و nisārišnīkīh مرمت و نوسازی، در واژه نامه پهلوی که پژوهش ایشان است آوردهاند.
🖊پژوهش از: مهدی زمانیان
𐬬𐬁𐬯𐬞𐬊𐬵𐬭𐬈·𐬯𐬁𐬯𐬁𐬥𐬍.
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
بنمایهها:
بررسی ریشه شناختی فعلهای زبان پهلوی دکتر یداله منصوری.
بررسی ریشه شناختی فعلهای زبان فارسی دکتر یداله منصوری.
واژه نامه پهلوی دکتر فرهوشی
واژه نامه دهخدا.
(با سپاس از رهنمودهای استاد گرامی خانم دکتر ویدا نداف دکترای فرهنگ و زبانهای باستانی ایران🌺🙏🙏🙏🙏🙏).
در فرهنگستان زبان و ادب فارسی چند دههی گذشته، واژههای «ویرایش»، «ویراستار» و «ویراسته» از مصدرwirāstan و -wirāy «ویراستن ،ویرای» که از زبان پارسی میانه ( پهلوی ساسانی) به پارسی دری رسیده ساخته شد، که کمک شایانی به پُر بار شدن زبان پارسی نو کرده است. از آنجا که در زبان پارسی میانه مصدر winnārīdan, ترتیب دادن، ، ویراستن, و ماده ماضی winnārist از ماده گذشته و پسوند ist- ماده مضارع winnār از ایرانی باستان -wi-ni-dār-a* داریم که به زبان پارسی دری نرسیده است.میتوان از این مصدرهای کاربردی فراموش شده بهره برد و در زبان پارسی دری واژه «ویناردن» را بجای« مرمت کردن» ، و واژه «وینارت » به جای« مرمت» و واژه« وینارتار» یا «وینارگر، وینار کار» بجای واژه « مرمت کار»( کسیکه که پیشه اش مرمت است) پیشنهاد داد.
دکتر فرهوشی نیز این مصدر را بگونه vinārtan خواندهاند و به درستی vinārtan را مرمت کردن و nisārišnīkīh مرمت و نوسازی، در واژه نامه پهلوی که پژوهش ایشان است آوردهاند.
🖊پژوهش از: مهدی زمانیان
𐬬𐬁𐬯𐬞𐬊𐬵𐬭𐬈·𐬯𐬁𐬯𐬁𐬥𐬍.
🔥 اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
بنمایهها:
بررسی ریشه شناختی فعلهای زبان پهلوی دکتر یداله منصوری.
بررسی ریشه شناختی فعلهای زبان فارسی دکتر یداله منصوری.
واژه نامه پهلوی دکتر فرهوشی
واژه نامه دهخدا.
(با سپاس از رهنمودهای استاد گرامی خانم دکتر ویدا نداف دکترای فرهنگ و زبانهای باستانی ایران🌺🙏🙏🙏🙏🙏).
Forwarded from یادداشتهای سید احمدرضا قائممقامی
مرغ بپرّ (دربارهٔ سابقهٔ یک ساخت دستوری و لغوی)
در نقدی که بر کتاب آقای حسندوست نوشتهایم، توضیح دادهایم که کلماتی چون بخرد و بنام و بگاه/پگاه چگونه ساخته شدهاند. اکنون آن را به زبان دیگر و به اختصار و با ذکر شاهدی دیگر تکرار میکنیم، بدون وارد شدن در جزئیات آنچه مربوط به ادوار قدیمتر زبانهای ایرانی است.
در ایرانی باستان و هندی باستان و بعضی دیگر از زبانهای هندیواروپایی، از ترکیب حرف اضافه و اسم میتوان کلماتی مرکب ساخت. این مثالها از اوستاست:
pati-puthra, pati-tavah, pati-vīra.
همین الگوست که مبنای ساخت کلماتی مانند pad-xrad پهلوی و بخرد فارسی است. یکی از این کلمات بپر در فارسی و pad-parr در پهلوی است به معنای بالدار.
مرحوم یزدگردی در کتاب حواصل و بوتیمار (ص ۶ و ۲۳۰) این دو بیت را از فردوسی و ناصر خسرو نقل کرده و ساخت بپر را در آن دو بیت با بزن و برو و بخور در فارسی امروزی سنجیده و بنابراین مشتق از مادهٔ مضارع پریدن تصور کرده است:
از آن پس جهانجوی خستهجگر
برون کرد مردی چو مرغی بپر
روزی به پرّ طاعت از این گنبد بلند
بیرون پریده گیر چو مرغ بپرّ مرا
این رأی آن مرحوم نادرست است. مانند این خطا را مرحوم محمود شفیعی در کتاب ارجمند شاهنامه و دستور (ص ۲۹۳) کرده و به قید احتمال گفته است که بپر در آن بیت فردوسی به معنای مصدر (پریدن) به کار رفته است. در هر دو بیت، بپر یعنی بالدار.
این بیت گرشاسپنامهٔ اسدی (ص ۳۹۶ چاپ مرحوم یغمایی) معنای بپر را روشنتر میکند:
همان خشت و تیر است مار بپر
فسونگر سواران پرخاشخر
مار بپر یعنی مار بالدار و همان است که در بندهشن در ذکر خرفستران و پرندگان آمده است (ترجمهٔ مرحوم مهرداد بهار، صص ۹۸، ۹۹، ۱۰۳؛ بهار به «پردار» ترجمه کرده)، از جمله:
bāz ī spēd rāy gōwēd kū mār ī pad-parr ōzanēd.
دربارهٔ باز سپید گوید که مار بالدار را میکشد.
به این منابع رجوع فرمایند:
J. Duchesne-Guillemin, Les composés de l'Avesta, p. 197.
J. Wackernagel, Altindische Grammatik, II, 1, pp. 69ff., 308ff.
این یادداشت را با ابراز مودت صمیمانه به دوست یکدل و گرانمایه، آقای میرسالار رضوی، از بهترین دانشجویان دانشگاه تهران و دانشجوی فعلی دانشگاه پرینستون، به پایان میآورم که اگر در طی این سالها کلاس درس من رونقی داشت و اشتیاق و علاقهای را در دل بعضی برانگیخت از اثر صحبت او و دوستان نزدیک او و چند تن دیگر بود. این یادداشت نیز از آثار همان صحبت است.
در نقدی که بر کتاب آقای حسندوست نوشتهایم، توضیح دادهایم که کلماتی چون بخرد و بنام و بگاه/پگاه چگونه ساخته شدهاند. اکنون آن را به زبان دیگر و به اختصار و با ذکر شاهدی دیگر تکرار میکنیم، بدون وارد شدن در جزئیات آنچه مربوط به ادوار قدیمتر زبانهای ایرانی است.
در ایرانی باستان و هندی باستان و بعضی دیگر از زبانهای هندیواروپایی، از ترکیب حرف اضافه و اسم میتوان کلماتی مرکب ساخت. این مثالها از اوستاست:
pati-puthra, pati-tavah, pati-vīra.
همین الگوست که مبنای ساخت کلماتی مانند pad-xrad پهلوی و بخرد فارسی است. یکی از این کلمات بپر در فارسی و pad-parr در پهلوی است به معنای بالدار.
مرحوم یزدگردی در کتاب حواصل و بوتیمار (ص ۶ و ۲۳۰) این دو بیت را از فردوسی و ناصر خسرو نقل کرده و ساخت بپر را در آن دو بیت با بزن و برو و بخور در فارسی امروزی سنجیده و بنابراین مشتق از مادهٔ مضارع پریدن تصور کرده است:
از آن پس جهانجوی خستهجگر
برون کرد مردی چو مرغی بپر
روزی به پرّ طاعت از این گنبد بلند
بیرون پریده گیر چو مرغ بپرّ مرا
این رأی آن مرحوم نادرست است. مانند این خطا را مرحوم محمود شفیعی در کتاب ارجمند شاهنامه و دستور (ص ۲۹۳) کرده و به قید احتمال گفته است که بپر در آن بیت فردوسی به معنای مصدر (پریدن) به کار رفته است. در هر دو بیت، بپر یعنی بالدار.
این بیت گرشاسپنامهٔ اسدی (ص ۳۹۶ چاپ مرحوم یغمایی) معنای بپر را روشنتر میکند:
همان خشت و تیر است مار بپر
فسونگر سواران پرخاشخر
مار بپر یعنی مار بالدار و همان است که در بندهشن در ذکر خرفستران و پرندگان آمده است (ترجمهٔ مرحوم مهرداد بهار، صص ۹۸، ۹۹، ۱۰۳؛ بهار به «پردار» ترجمه کرده)، از جمله:
bāz ī spēd rāy gōwēd kū mār ī pad-parr ōzanēd.
دربارهٔ باز سپید گوید که مار بالدار را میکشد.
به این منابع رجوع فرمایند:
J. Duchesne-Guillemin, Les composés de l'Avesta, p. 197.
J. Wackernagel, Altindische Grammatik, II, 1, pp. 69ff., 308ff.
این یادداشت را با ابراز مودت صمیمانه به دوست یکدل و گرانمایه، آقای میرسالار رضوی، از بهترین دانشجویان دانشگاه تهران و دانشجوی فعلی دانشگاه پرینستون، به پایان میآورم که اگر در طی این سالها کلاس درس من رونقی داشت و اشتیاق و علاقهای را در دل بعضی برانگیخت از اثر صحبت او و دوستان نزدیک او و چند تن دیگر بود. این یادداشت نیز از آثار همان صحبت است.
Forwarded from فرهنگ جاوید (هوشنگ جاوید)
راه اندازی مجله وزین سخن
از بیان : دکترپرویز ناتل خانلری
جنگ به ایران کشید، متفقین به ایران آمدند ، من کفیل اداره آموزش عالی بودم وبیست سی تومان اضافه حقوق می گرفتم، ازآن کارناچار استعفا کردم وآن درآمد اضافی هم قطع شد،قیمت ها بالا رفت ، خانه بزرگتری درخیابان آناتول فرانس پشت دانشگاه به مبلغ یک صدوسی تومان اجاره کرده بودیم ، که یک طبقه آن را من وهمسرم وطبقه دیگر را مادروخواهرانم دراختیار داشتیم، اما اجاره خانه ها به طور عجیبی بالا رفت ، وصاحبخانه که می دانست من استطاعت پرداخت بیش ازآن مبلغ را نداشتم حکم تخلیه خانه را ازدادگستری گرفت، ناچار از مادر وخواهرانم جداشدم ، یک خانه کوچک گیرآوردیم ومن وهمسرم به آنجا رفتیم وکسان دیگرم خانه کوچک دیگری درهمان محل اجاره کردند، جنگ وجیره بندی بود، وسیله حمل ونقل بسیار کم بود ودشواریاب، مادرم ساعت ها در راه های دور دنبال نان سیلو می رفت، وخوراک ما غالبا ازهمان نان با کمی قلیه کدو یا چیزهای دیگری ازاین قبیل بود، من بسیار ضعیف شده بودم وزنم به چهل وهشت کیلو رسیده بود، هرکس مرا می دید تعجب می کرد، به چندین دکتر مراجعه کردم ، بعضی احتمال سل می دادند و دواها تجویز می کردندکه اثری نداشت، مسئله بی غذایی بود، دراین ضمن مجله سخن را تاسیس کرده بودم که خرجش بیش از درآمدش بود ومبلغی مقروض شده بودم .
بن مایه : از دفتر خاطرات دکتر پرویز ناتل خانلری،مجله ایرانشناسی، سال پنجم.
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
کانال فرهنگ جاوید را پیگیر باشید .
از بیان : دکترپرویز ناتل خانلری
جنگ به ایران کشید، متفقین به ایران آمدند ، من کفیل اداره آموزش عالی بودم وبیست سی تومان اضافه حقوق می گرفتم، ازآن کارناچار استعفا کردم وآن درآمد اضافی هم قطع شد،قیمت ها بالا رفت ، خانه بزرگتری درخیابان آناتول فرانس پشت دانشگاه به مبلغ یک صدوسی تومان اجاره کرده بودیم ، که یک طبقه آن را من وهمسرم وطبقه دیگر را مادروخواهرانم دراختیار داشتیم، اما اجاره خانه ها به طور عجیبی بالا رفت ، وصاحبخانه که می دانست من استطاعت پرداخت بیش ازآن مبلغ را نداشتم حکم تخلیه خانه را ازدادگستری گرفت، ناچار از مادر وخواهرانم جداشدم ، یک خانه کوچک گیرآوردیم ومن وهمسرم به آنجا رفتیم وکسان دیگرم خانه کوچک دیگری درهمان محل اجاره کردند، جنگ وجیره بندی بود، وسیله حمل ونقل بسیار کم بود ودشواریاب، مادرم ساعت ها در راه های دور دنبال نان سیلو می رفت، وخوراک ما غالبا ازهمان نان با کمی قلیه کدو یا چیزهای دیگری ازاین قبیل بود، من بسیار ضعیف شده بودم وزنم به چهل وهشت کیلو رسیده بود، هرکس مرا می دید تعجب می کرد، به چندین دکتر مراجعه کردم ، بعضی احتمال سل می دادند و دواها تجویز می کردندکه اثری نداشت، مسئله بی غذایی بود، دراین ضمن مجله سخن را تاسیس کرده بودم که خرجش بیش از درآمدش بود ومبلغی مقروض شده بودم .
بن مایه : از دفتر خاطرات دکتر پرویز ناتل خانلری،مجله ایرانشناسی، سال پنجم.
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEHYoFT8GunTc2HSnQ
کانال فرهنگ جاوید را پیگیر باشید .
Telegram
فرهنگ جاوید
ویژه پرداختن به فرهنگ مردم ایران
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
براساس پژوهش میدانی کتابخانه ای و اسناد
پذیرای مطالب شما در زمینه ی فرهنگ مردم
کشورمان
Forwarded from چشموچراغ
بهمناسبت زادروز دکتر #منوچهر_ستوده
🏔 البرز
نخستین بار نام البرز در اوستا، که قدیمیترین اثر کتبی ما ایرانیان است، دیده میشود. کوه «هرا» یا «هرائیتی» یا «هرابرزئیتی»، که نام آن مکرر در اوستا آمدهاست، در ترجمۀ پهلوی «هربرز» و در فارسی کنونی «البرز» شدهاست. در زامیادیَشت آمده: «نخستین کوهی که از زمین برخاست، ای سپنتمان #زرتشت، هرئیتی بلند است که همهٔ ممالک غربی و شرقی را احاطه کردهاست»...
... در رشنیَشت چنین ضبط است: «اگر تو ای رشن (فرشتهٔ عدالت)، در قلهٔ هرائیتی (البرز) باشی، در آنجایی که گرداگرد آن ستارگان و ماه و خورشید دور میزنند، باز ما تو را به یاری میخوانیم»، و در جای دیگر همین کتاب آمده: «در ترک هربرز (قلهٔ البرز) خورشید و ماه و ستارگان دور میزنند»... .
برگرفته از مقالهٔ «البرز (۱)»، منوچهر ستوده، مجلهٔ مهر، سال هشتم، ش ۲، اردیبهشت ۱۳۳۱، ص ۱۱۳–۱۱۷.
#پرسه_در_متون
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
🏔 البرز
نخستین بار نام البرز در اوستا، که قدیمیترین اثر کتبی ما ایرانیان است، دیده میشود. کوه «هرا» یا «هرائیتی» یا «هرابرزئیتی»، که نام آن مکرر در اوستا آمدهاست، در ترجمۀ پهلوی «هربرز» و در فارسی کنونی «البرز» شدهاست. در زامیادیَشت آمده: «نخستین کوهی که از زمین برخاست، ای سپنتمان #زرتشت، هرئیتی بلند است که همهٔ ممالک غربی و شرقی را احاطه کردهاست»...
... در رشنیَشت چنین ضبط است: «اگر تو ای رشن (فرشتهٔ عدالت)، در قلهٔ هرائیتی (البرز) باشی، در آنجایی که گرداگرد آن ستارگان و ماه و خورشید دور میزنند، باز ما تو را به یاری میخوانیم»، و در جای دیگر همین کتاب آمده: «در ترک هربرز (قلهٔ البرز) خورشید و ماه و ستارگان دور میزنند»... .
برگرفته از مقالهٔ «البرز (۱)»، منوچهر ستوده، مجلهٔ مهر، سال هشتم، ش ۲، اردیبهشت ۱۳۳۱، ص ۱۱۳–۱۱۷.
#پرسه_در_متون
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
Forwarded from خردسرای فردوسی
بیستوهشتم تیرماه زادروز سیمین بهبهانی، نویسنده، شاعر و غزلسرای معاصر ایرانی
سیمین بهبهانی، متولد تهران.
فارغالتحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه تهران.
سال ۱۳۴۸ : عضویت در شورای شعر و موسیقی رادیو ایران.
سال ۱۳۵۷ : عضویت در کانون نویسندگان ایران.
از مجموعههای شعری وی میتوان به «سهتار شکسته»، «رستاخیز» و «خطی ز سرعت و از آتش» اشاره کرد.
دوباره میسازمت، وطن!
دوباره میسازمت، وطن! اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم، اگرچه با استخوان خویش
دوباره میبویم از تو گل، به میل نسل جوان تو
دوباره میشویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش
کسی که «عظم رمیم» را دوباره انشا کند به لطف
چو کوه میبخشدم شکوه به عرصۀ امتحان خویش
اگرچه پیرم، ولی هنوز، مجال تعلیم اگر بود
جوانی آغاز میکنم کنار نوباوگان خویش
حدیث «حبّ الوطن» ز شوق، بدان روش ساز میکنم
که جان شود هر کلام دل، چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی، به جاست کز تاب شعلهاش
گمان ندارم به کاهشی، ز گرمی دودمان خویش
دوباره میبخشیم توان، اگرچه شعرم به خون نشست
دوباره میسازمت به جان، اگرچه بیش از توان خویش
(اسفند ۱۳۶۰)
@kheradsarayeferdowsi
سیمین بهبهانی، متولد تهران.
فارغالتحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه تهران.
سال ۱۳۴۸ : عضویت در شورای شعر و موسیقی رادیو ایران.
سال ۱۳۵۷ : عضویت در کانون نویسندگان ایران.
از مجموعههای شعری وی میتوان به «سهتار شکسته»، «رستاخیز» و «خطی ز سرعت و از آتش» اشاره کرد.
دوباره میسازمت، وطن!
دوباره میسازمت، وطن! اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم، اگرچه با استخوان خویش
دوباره میبویم از تو گل، به میل نسل جوان تو
دوباره میشویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش
کسی که «عظم رمیم» را دوباره انشا کند به لطف
چو کوه میبخشدم شکوه به عرصۀ امتحان خویش
اگرچه پیرم، ولی هنوز، مجال تعلیم اگر بود
جوانی آغاز میکنم کنار نوباوگان خویش
حدیث «حبّ الوطن» ز شوق، بدان روش ساز میکنم
که جان شود هر کلام دل، چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی، به جاست کز تاب شعلهاش
گمان ندارم به کاهشی، ز گرمی دودمان خویش
دوباره میبخشیم توان، اگرچه شعرم به خون نشست
دوباره میسازمت به جان، اگرچه بیش از توان خویش
(اسفند ۱۳۶۰)
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from دژنپشت
نگاهی به پادشاهی زو تهماسب در شاهنامه
گذشتن و بخشیدن راه رهایی از گرفتاریهاست.
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۲۹ تیر ۱۴۰۱
وقتی که زو پسر تهماسپ پادشاه ایران شد اوضاع بس ناگوار بود. سپاهیان تورانی از زمان نوذر، شاه پیشین، به سرزمین هایی از ایران تاخته بودند. نوذر پادشاه ایران در جنگ کشته شده بود. زال چهان پهلوان (فرمانده کل قوا) بود و تخت شاهی بی سرنشین مانده. زال شبی با فرماندهان سپاه رای زد و گفت که تاج و تخت بر سپاهیان نزیبد.
گشتند تا زو پسر تهماسب را یافتند، از تخم فریدون، و بر تختش نشاندند.
زو به داد و نیکی جهان را تازه کرد. مأموران حکومت را از گرفتن و بستن و کشتن و از هر بدی با مردم بازداشت.
اما از ادامه سال ها جنگ، تنگی و گرفتاری در مملکت ایران افتاده بود. از آسمان نمی نمیبارید و زمین و گیاهان خشکیده بود. نان پیدا نمی شد.
سپاهیان ایران و توران هشت ماه روبهروی هم صف بسته بودند. زندگانی پیوسته سختتر می شد. چنان شد که گفتی تاروپود سپاه و مملکت از هم خواهد گسست.
تا در میان یکایک مردم سخنی افتاد که اگر روزگار با ما روی ناسازگاری دارد خود مقصریم. سختی و گرفتاری از آن است که پیوسته به بیهوده در پی کینتوزی با جهان هستیم.
پس فرستادهای به نزد شاه ایران فرستادند با این پیام که دست از کینه و دشمنی بشویند، بر یکدیگر ببخشند و صلح و دوستی پیش گیرند.
پادشاه ایران پذیرفت. ایران با توران، دشمن نیرومند دیرینه، بر آن نهادند که کین و دشمنی را کنار نهند، گذشته را فراموش کنند، و به دوستی و راستی رو کنند.
مرز را جایی در پیرامون آب جیحون گرفتند که نام خرگاه داشت. مقرر شد که زال و سپاهیان ایران از آن مرز نگذرند و تورانیان هم از پا از خرگاه جلوتر نهنند.
سپاهیان هر کشور به سرزمین خود بازگشتند و هر کس در دنیای خودش آرام گرفت.
چون میان ایران و دشمن، دوستی حکمفرما شد تنگی و گرفتاری از میان برخاست. از کوهستان آوای رعد برخاست و باران باریدن گرفت. زمین خشکیده، پر از بوی و رنگ و نگار شد. جهان چون عروسی آراسته شد و هر کجا جویهای آب روان گشت..
فردوسی در اینجا میگوید که وقتی آدمی نهاد و خوی پلنگان بگیرد و پیوسته در کار دشمنی با جهان باشد زمانه بر خودش تاریک و تنگ می گردد.
از پس آن که شاه ایران دست از جنگ و دشمنی شست، کارها رو به گشایش نهاد. در هر کجا جشنگاهی بر پا کردند. روزگار فراخی و فراوانی فرا رسید.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
گذشتن و بخشیدن راه رهایی از گرفتاریهاست.
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۲۹ تیر ۱۴۰۱
وقتی که زو پسر تهماسپ پادشاه ایران شد اوضاع بس ناگوار بود. سپاهیان تورانی از زمان نوذر، شاه پیشین، به سرزمین هایی از ایران تاخته بودند. نوذر پادشاه ایران در جنگ کشته شده بود. زال چهان پهلوان (فرمانده کل قوا) بود و تخت شاهی بی سرنشین مانده. زال شبی با فرماندهان سپاه رای زد و گفت که تاج و تخت بر سپاهیان نزیبد.
گشتند تا زو پسر تهماسب را یافتند، از تخم فریدون، و بر تختش نشاندند.
زو به داد و نیکی جهان را تازه کرد. مأموران حکومت را از گرفتن و بستن و کشتن و از هر بدی با مردم بازداشت.
اما از ادامه سال ها جنگ، تنگی و گرفتاری در مملکت ایران افتاده بود. از آسمان نمی نمیبارید و زمین و گیاهان خشکیده بود. نان پیدا نمی شد.
سپاهیان ایران و توران هشت ماه روبهروی هم صف بسته بودند. زندگانی پیوسته سختتر می شد. چنان شد که گفتی تاروپود سپاه و مملکت از هم خواهد گسست.
تا در میان یکایک مردم سخنی افتاد که اگر روزگار با ما روی ناسازگاری دارد خود مقصریم. سختی و گرفتاری از آن است که پیوسته به بیهوده در پی کینتوزی با جهان هستیم.
پس فرستادهای به نزد شاه ایران فرستادند با این پیام که دست از کینه و دشمنی بشویند، بر یکدیگر ببخشند و صلح و دوستی پیش گیرند.
پادشاه ایران پذیرفت. ایران با توران، دشمن نیرومند دیرینه، بر آن نهادند که کین و دشمنی را کنار نهند، گذشته را فراموش کنند، و به دوستی و راستی رو کنند.
مرز را جایی در پیرامون آب جیحون گرفتند که نام خرگاه داشت. مقرر شد که زال و سپاهیان ایران از آن مرز نگذرند و تورانیان هم از پا از خرگاه جلوتر نهنند.
سپاهیان هر کشور به سرزمین خود بازگشتند و هر کس در دنیای خودش آرام گرفت.
چون میان ایران و دشمن، دوستی حکمفرما شد تنگی و گرفتاری از میان برخاست. از کوهستان آوای رعد برخاست و باران باریدن گرفت. زمین خشکیده، پر از بوی و رنگ و نگار شد. جهان چون عروسی آراسته شد و هر کجا جویهای آب روان گشت..
فردوسی در اینجا میگوید که وقتی آدمی نهاد و خوی پلنگان بگیرد و پیوسته در کار دشمنی با جهان باشد زمانه بر خودش تاریک و تنگ می گردد.
از پس آن که شاه ایران دست از جنگ و دشمنی شست، کارها رو به گشایش نهاد. در هر کجا جشنگاهی بر پا کردند. روزگار فراخی و فراوانی فرا رسید.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
Forwarded from چشموچراغ
♟به مناسبت روز جهانی شطرنج
یک اصطلاح کهن در شطرنج:
«شهرخ زدن» هنگامی است که حریف، با یک حرکت غافلگیرانه، ضمن کیش دادن شاه، رخ را نیز زیر ضرب قرار میدهد، و چون طرف مقابل چارهای جز رفع کیش ندارد، مهرهٔ رخ بهراحتی کشته میشود. این حرکت قدرت حریف را بهشدت میکاهد.
مبارک بُوَد فالِ فرخ زدن/ نه بر رخ زدن بلکه شهرخ زدن (نظامی)
شهرخ زدن (یا شاهرخ زدن) نهایتِ مهارت در کار و زدن ضربهٔ مهلک به حریف است. این حرکت، جز در موارد نادر، در بازی بهدست نمیآید؛ بنابراین، «شهرخ زدن» در برخی متون بهمعنی کناییِ اغتنام فرصت نیز آمدهاست:
نزدی شاهرخ و فوت شد امکان، حافظ!/ چه کنم، بازی ایام مرا غافل کرد (حافظ)
برخی شارحان در توضیح این اصطلاح به بیراهه رفته و بهاشتباه آن را رخِ شاهانه و غلبهکننده و شاه را با رخ مات کردن معنی کردهاند.
منابع: شیرزاد طایفی و مهدی رمضانی، مقالهٔ «بازخوانی انتقادی شروح آثار #خاقانی و #نظامی، با تکیه بر برخی از اصطلاحات بازیهای نرد و شطرنج»، در مجلهٔ متنشناسی ادب فارسی، سال سیزدهم، ش ۲، تابستان ۱۴۰۰، ش پیاپی: ۵۰، ص ۱۸ و ۱۹؛ لغتنامهٔ دهخدا.
#پرسه_در_متون
#یک_نکته_ات_بگویم
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
یک اصطلاح کهن در شطرنج:
«شهرخ زدن» هنگامی است که حریف، با یک حرکت غافلگیرانه، ضمن کیش دادن شاه، رخ را نیز زیر ضرب قرار میدهد، و چون طرف مقابل چارهای جز رفع کیش ندارد، مهرهٔ رخ بهراحتی کشته میشود. این حرکت قدرت حریف را بهشدت میکاهد.
مبارک بُوَد فالِ فرخ زدن/ نه بر رخ زدن بلکه شهرخ زدن (نظامی)
شهرخ زدن (یا شاهرخ زدن) نهایتِ مهارت در کار و زدن ضربهٔ مهلک به حریف است. این حرکت، جز در موارد نادر، در بازی بهدست نمیآید؛ بنابراین، «شهرخ زدن» در برخی متون بهمعنی کناییِ اغتنام فرصت نیز آمدهاست:
نزدی شاهرخ و فوت شد امکان، حافظ!/ چه کنم، بازی ایام مرا غافل کرد (حافظ)
برخی شارحان در توضیح این اصطلاح به بیراهه رفته و بهاشتباه آن را رخِ شاهانه و غلبهکننده و شاه را با رخ مات کردن معنی کردهاند.
منابع: شیرزاد طایفی و مهدی رمضانی، مقالهٔ «بازخوانی انتقادی شروح آثار #خاقانی و #نظامی، با تکیه بر برخی از اصطلاحات بازیهای نرد و شطرنج»، در مجلهٔ متنشناسی ادب فارسی، سال سیزدهم، ش ۲، تابستان ۱۴۰۰، ش پیاپی: ۵۰، ص ۱۸ و ۱۹؛ لغتنامهٔ دهخدا.
#پرسه_در_متون
#یک_نکته_ات_بگویم
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
اشتادان Eshtadan
♟به مناسبت روز جهانی شطرنج یک اصطلاح کهن در شطرنج: «شهرخ زدن» هنگامی است که حریف، با یک حرکت غافلگیرانه، ضمن کیش دادن شاه، رخ را نیز زیر ضرب قرار میدهد، و چون طرف مقابل چارهای جز رفع کیش ندارد، مهرهٔ رخ بهراحتی کشته میشود. این حرکت قدرت حریف را بهشدت…
۲۰ ژوئیه #روز_جهانی_شطرنج است. این روز به پیشنهاد یونسکو برگزار میشود. ۲۰ ژوئیه سال۱۹۲۴ روزی است که فدراسیون بینالمللی شطرنج تشکیل شد.
@ESHTANDA
@ESHTANDA
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
گیومرث؛
نخستین انسان
▪️ پس از بیهوشی اهریمن، اورمزد آفرینش گیتی را آغاز میکند. او از زمانِ بیکران زمانِ محدود یا کرانهمند را میآفریند تا در هنگام مناسب آفرینش را به حرکت درآورد و سپس آفرینش پدیدههای گیتی را آغاز کند. او در یک سال و در شش نوبت پیشنمونههای شش پدیدۀ اصلی آفرینش را میآفریند که عبارتند از آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان.
پیشنمونهٔ آب بهصورت یک قطره است به پهنای همهٔ آبها.
پیشنمونهٔ زمین، زمینی است گرد و هموار، بدون هیچ پستی و بلندی، در جاهایی سخت و در جاهایی نرم.
پیشنمونهٔ گیاه، گیاهی است به صورت یک شاخه، دربرگیرندهٔ همهٔ گیاهان عالم.
پیشنمونهٔ چهار پایان مفید، گاو «ایوداد» یا «ایوَ کْداد» به معنی یکتاآفریده است که در کنارهٔ راست رودخانهٔ وِهْدائیتی (بهدائیتی، دائیتی خوب) در ایرانویج یا ایرانویز آفریده میشود. او مانند ماه سفید و روشن است و بالايش به اندازهٔ سه «نای» است. اورمزد او را همچنین برای یاری آب و گیاه میآفریند.
پیشنمونهٔ انسان گیومرث است که به معنی «زندهٔ میرا» است. موجودی است درخشان مانند خورشید که بالایش به اندازهٔ چهار نای است و پهنایش به اندازه بالایش.
او در کنارهٔ چپ رودخانهٔ دائیتی آفریده میشود. او نمونهٔ انسان کامل است و برای یاری و کمک به آفریدگار خلق میشود و به همین جهت، گیومرث را مرد اَهْلو (یا مرد مقدس) نیز نامیدهاند.
در اعتقادات کهن ایرانی برای اهریمن آفرینش مادی قائل نشدهاند.
به روایت شاهنامه تاریخ اساطیری ایران با گیومرث شروع میشود. در شاهنامه، گیومرث به جای پیشنمونه انسان، نخستین کدخدای جهان است که مردمان را میپرورد و پوشیدنی و خورش نو برای آنان پدید میآورد. سی سال پادشاه است و همه در اطاعت او. مردمان کیش او بر میگیرند. او پسری خوبروی و نیرومند و نامجو به نام سیامک دارد و در مقابل، اهریمن پسری دارد بدسگال و گرگصفت که نسبت به سلطهٔ گیومرث و سیامک رشک میبرد. سروش خبر این کینه را به گیومرث میرساند. او سیامک را با سپاهی به مقابلهٔ دیو میفرستد. سیامک با دیو سیاه نبرد میکند. دیو سیاه بر سیامک چیره میشود؛ چنگ میزند و جگرگاهش را میدرد. گیومرث از این خبر دژم و سوگوار میشود، ولی با یاری هوشنگ، پسر سیامک، به کینهخواهی و نبرد با دیوسیاه میپردازد. چون هوشنگ بر دیوسیاه پیروز میشود، پادشاهی سی ساله گیومرث به سر میرسد.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۴۶–۴۰
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
گیومرث؛
نخستین انسان
▪️ پس از بیهوشی اهریمن، اورمزد آفرینش گیتی را آغاز میکند. او از زمانِ بیکران زمانِ محدود یا کرانهمند را میآفریند تا در هنگام مناسب آفرینش را به حرکت درآورد و سپس آفرینش پدیدههای گیتی را آغاز کند. او در یک سال و در شش نوبت پیشنمونههای شش پدیدۀ اصلی آفرینش را میآفریند که عبارتند از آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان.
پیشنمونهٔ آب بهصورت یک قطره است به پهنای همهٔ آبها.
پیشنمونهٔ زمین، زمینی است گرد و هموار، بدون هیچ پستی و بلندی، در جاهایی سخت و در جاهایی نرم.
پیشنمونهٔ گیاه، گیاهی است به صورت یک شاخه، دربرگیرندهٔ همهٔ گیاهان عالم.
پیشنمونهٔ چهار پایان مفید، گاو «ایوداد» یا «ایوَ کْداد» به معنی یکتاآفریده است که در کنارهٔ راست رودخانهٔ وِهْدائیتی (بهدائیتی، دائیتی خوب) در ایرانویج یا ایرانویز آفریده میشود. او مانند ماه سفید و روشن است و بالايش به اندازهٔ سه «نای» است. اورمزد او را همچنین برای یاری آب و گیاه میآفریند.
پیشنمونهٔ انسان گیومرث است که به معنی «زندهٔ میرا» است. موجودی است درخشان مانند خورشید که بالایش به اندازهٔ چهار نای است و پهنایش به اندازه بالایش.
او در کنارهٔ چپ رودخانهٔ دائیتی آفریده میشود. او نمونهٔ انسان کامل است و برای یاری و کمک به آفریدگار خلق میشود و به همین جهت، گیومرث را مرد اَهْلو (یا مرد مقدس) نیز نامیدهاند.
در اعتقادات کهن ایرانی برای اهریمن آفرینش مادی قائل نشدهاند.
به روایت شاهنامه تاریخ اساطیری ایران با گیومرث شروع میشود. در شاهنامه، گیومرث به جای پیشنمونه انسان، نخستین کدخدای جهان است که مردمان را میپرورد و پوشیدنی و خورش نو برای آنان پدید میآورد. سی سال پادشاه است و همه در اطاعت او. مردمان کیش او بر میگیرند. او پسری خوبروی و نیرومند و نامجو به نام سیامک دارد و در مقابل، اهریمن پسری دارد بدسگال و گرگصفت که نسبت به سلطهٔ گیومرث و سیامک رشک میبرد. سروش خبر این کینه را به گیومرث میرساند. او سیامک را با سپاهی به مقابلهٔ دیو میفرستد. سیامک با دیو سیاه نبرد میکند. دیو سیاه بر سیامک چیره میشود؛ چنگ میزند و جگرگاهش را میدرد. گیومرث از این خبر دژم و سوگوار میشود، ولی با یاری هوشنگ، پسر سیامک، به کینهخواهی و نبرد با دیوسیاه میپردازد. چون هوشنگ بر دیوسیاه پیروز میشود، پادشاهی سی ساله گیومرث به سر میرسد.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۴۶–۴۰
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from اتچ بات
🔸🔹🔸یادی از جلالالدین همایی در سالروز درگذشتش - نویسندهای که کمتر به زندگیاش توجه شده است
جلالالدین همایی ادیب، شاعر و استاد زبان و ادبیات فارسی، در سیزدهمین روز دیماه ۱۲۷۸ در محلهی پاقلعهی اصفهان به دنیا آمد. جلالالدین از چهار – پنج سالگی به خواندن قرآن، غرلیات حافظ، گلستان سعدی و... نزد پدر و مادرش پرداخت. پس از مدتی وارد مکتب و مدرسه شد و حدود ۲۰ سال از عمرش را صرف تحصیل علوم اسلامی کرد. پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر متخلص به طرب و جدش ملا محمدرضا همایی شیرازی هر دو از شعرا و دانشمندان معروف عصر خود بودند. همایی از سن یازده سالگی به مدت بیست سال در مدرسه «نماورد» از مدارس قدیم و معروف اصفهان که مرکز دانش و فرهنگ این شهر بود به کسب علوم اسلامی پرداخت . وی طی این سالها ادبیات عرب، فقه، اصول، تفسیر، درایه، رجال، هیأت، نجوم، استخراج تقویم، فنون ریاضی، طب و فلسفه را نزد بزرگترین علما و روحانیان ایران فراگرفت و خود نیز مدتی مدرس بزرگترین حوزههای علمی و ادبی اصفهان بود.
همایی که همزمان با تحصیل، در حوزههای علمیه تدریس هم میکرد، با گذراندن تحصیلات عالیه به درجهی اجتهاد هم رسید. در سال ۱۳۰۷ به تهران آمد و در وزارت معارف، استخدام و موظف شد در تبریز کار کند. او در سال ۱۳۱۰ به تهران برگشت و در دانشکدهی افسری و دبیرستانهای دارالفنون، شرف و نظام به تدریس پرداخت. ذبیحالله صفا، حسین خطیبی و علیاکبر شهابی از شاگردان همایی در این دوره بودند.
در سالهای بعد نیز همایی به تدریس در کلاس ادبی دانشسرای عالی و کلاس روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق مشغول شد. سپس سالیان دراز به تدریس در دورههای لیسانس، فوق لیسانس و دکتری در دانشکدهی ادبیات پرداخت تا اینکه در سال ۱۳۴۵با تقاضای خود بازنشسته شد.
«تاریخ ادبیات ایران»، «غزالینامه»، «فنون بلاغت و صناعات ادبی»، «مولوینامه»، «دیوان سنا» (مجموعهی اشعار)، «مجمعالفصحاء» و «تصوف در اسلام»، همچنین تصحیح «نصیحتالملوک امام محمد غزالی» و تصحیح «مصباحالهدایة و مفتاح الکفایة» عزالدین محمود کاشانی، تصحیح «معیار العقول» منصوب به شیخ بوعلی سینا و تصحیح «غزالینامه» امام محمد غزالی، تصحیح «ولد نامه» نوشته سلطان ولد، از آثار برجایمانده از جلالالدین همایی هستند.
جلالالدین همایی ۲۹ تیرماه ۱۳۵۹ درگذشت. آرامگاه او تکیهی لسانالارض در تخت فولاد اصفهان است.
خانهای که همایی در اصفهان در آن به دنیا آمده، مشهور به خانهی استاد جلالالدین همایی، در سال ۱۳۷۶ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9785-jalal-din-homaei.html
🔸پایان شب سخن سرایی،
میگفت ز سوز دل #همایی :
"فریاد كزین رباط كهگل ،
جان میكنم و نمیكنم دل.
مرگ آخته تیغ بر گلویم،
من مست هوا و آرزویم.
۲۹ تیرماه سالروز درگذشت استاد جلال الدین همایی.
یادش گرامی باد.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9785-jalal-din-homaei.html
@iranboom_ir
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
نقل:ایران بوم
@ESHTADAN
جلالالدین همایی ادیب، شاعر و استاد زبان و ادبیات فارسی، در سیزدهمین روز دیماه ۱۲۷۸ در محلهی پاقلعهی اصفهان به دنیا آمد. جلالالدین از چهار – پنج سالگی به خواندن قرآن، غرلیات حافظ، گلستان سعدی و... نزد پدر و مادرش پرداخت. پس از مدتی وارد مکتب و مدرسه شد و حدود ۲۰ سال از عمرش را صرف تحصیل علوم اسلامی کرد. پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر متخلص به طرب و جدش ملا محمدرضا همایی شیرازی هر دو از شعرا و دانشمندان معروف عصر خود بودند. همایی از سن یازده سالگی به مدت بیست سال در مدرسه «نماورد» از مدارس قدیم و معروف اصفهان که مرکز دانش و فرهنگ این شهر بود به کسب علوم اسلامی پرداخت . وی طی این سالها ادبیات عرب، فقه، اصول، تفسیر، درایه، رجال، هیأت، نجوم، استخراج تقویم، فنون ریاضی، طب و فلسفه را نزد بزرگترین علما و روحانیان ایران فراگرفت و خود نیز مدتی مدرس بزرگترین حوزههای علمی و ادبی اصفهان بود.
همایی که همزمان با تحصیل، در حوزههای علمیه تدریس هم میکرد، با گذراندن تحصیلات عالیه به درجهی اجتهاد هم رسید. در سال ۱۳۰۷ به تهران آمد و در وزارت معارف، استخدام و موظف شد در تبریز کار کند. او در سال ۱۳۱۰ به تهران برگشت و در دانشکدهی افسری و دبیرستانهای دارالفنون، شرف و نظام به تدریس پرداخت. ذبیحالله صفا، حسین خطیبی و علیاکبر شهابی از شاگردان همایی در این دوره بودند.
در سالهای بعد نیز همایی به تدریس در کلاس ادبی دانشسرای عالی و کلاس روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق مشغول شد. سپس سالیان دراز به تدریس در دورههای لیسانس، فوق لیسانس و دکتری در دانشکدهی ادبیات پرداخت تا اینکه در سال ۱۳۴۵با تقاضای خود بازنشسته شد.
«تاریخ ادبیات ایران»، «غزالینامه»، «فنون بلاغت و صناعات ادبی»، «مولوینامه»، «دیوان سنا» (مجموعهی اشعار)، «مجمعالفصحاء» و «تصوف در اسلام»، همچنین تصحیح «نصیحتالملوک امام محمد غزالی» و تصحیح «مصباحالهدایة و مفتاح الکفایة» عزالدین محمود کاشانی، تصحیح «معیار العقول» منصوب به شیخ بوعلی سینا و تصحیح «غزالینامه» امام محمد غزالی، تصحیح «ولد نامه» نوشته سلطان ولد، از آثار برجایمانده از جلالالدین همایی هستند.
جلالالدین همایی ۲۹ تیرماه ۱۳۵۹ درگذشت. آرامگاه او تکیهی لسانالارض در تخت فولاد اصفهان است.
خانهای که همایی در اصفهان در آن به دنیا آمده، مشهور به خانهی استاد جلالالدین همایی، در سال ۱۳۷۶ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9785-jalal-din-homaei.html
🔸پایان شب سخن سرایی،
میگفت ز سوز دل #همایی :
"فریاد كزین رباط كهگل ،
جان میكنم و نمیكنم دل.
مرگ آخته تیغ بر گلویم،
من مست هوا و آرزویم.
۲۹ تیرماه سالروز درگذشت استاد جلال الدین همایی.
یادش گرامی باد.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9785-jalal-din-homaei.html
@iranboom_ir
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
نقل:ایران بوم
@ESHTADAN
Telegram
attach 📎
Forwarded from چشموچراغ
🧿چشمارو
«چشمارو/چشمآرو» به این معانی آمدهاست: حِرز، تعویذ، دعای دفع چشم بد، چیزی که بهجهت دفع چشمزخم سازند.
اما آن «چیز» چیست؟ در آخر سال، بر روی کوزهای سفالین، نقش چهرهٔ آدمی را با چشم و ابرویی هرچه زیباتر رسم میکنند و میآرایند. این سفالِ آراسته چشمارو نام دارد (چشم + الف واسطه + رو). سپس، برای دفع چشمزخم، در آن سکه میریزند و در شب #چهارشنبه_سوری از بام به کوچه میافکنند. چشمارو میشکند و از سکههایش منتظران و گذرندگان برخوردار میشوند. این رسم را #عطار در اسرارنامه آوردهاست. او آدمی را به چشمارویی تشبیه میکند که اجل او را درهم میشکند؛ جان همچون سکهها بهدر برده میشود و کالبد خاکی، همانند سفالی بیسود، برجای میمانَد:
سفالی را بیارایند زیبا/ فروپوشند او را شَعر و دیبا
کنند از حیله چشماروی او ساز/ که چشماروی دارد چشم بد باز
این رسم برای عروس در هنگام دیدار مهمانان با عروس هم انجام میگرفته تا چشم بد به آن سبو برسد نه به عروس.
خلاصهشده از مقالهٔ «چشمارو چیست؟»، احمدعلی رجایی [بخارایی]، در مجموعهٔ سعدیشناسی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، نشر دانشنامهٔ فارس، دفتر سیزدهم، اردیبهشت ۱۳۸۹، ص ۲۰۴–۲۰۸.
#پرسه_در_متون
🌱دکتر #احمدعلی_رجایی_بخارایی (۱۲۹۵-۱۳۵۷)
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
«چشمارو/چشمآرو» به این معانی آمدهاست: حِرز، تعویذ، دعای دفع چشم بد، چیزی که بهجهت دفع چشمزخم سازند.
اما آن «چیز» چیست؟ در آخر سال، بر روی کوزهای سفالین، نقش چهرهٔ آدمی را با چشم و ابرویی هرچه زیباتر رسم میکنند و میآرایند. این سفالِ آراسته چشمارو نام دارد (چشم + الف واسطه + رو). سپس، برای دفع چشمزخم، در آن سکه میریزند و در شب #چهارشنبه_سوری از بام به کوچه میافکنند. چشمارو میشکند و از سکههایش منتظران و گذرندگان برخوردار میشوند. این رسم را #عطار در اسرارنامه آوردهاست. او آدمی را به چشمارویی تشبیه میکند که اجل او را درهم میشکند؛ جان همچون سکهها بهدر برده میشود و کالبد خاکی، همانند سفالی بیسود، برجای میمانَد:
سفالی را بیارایند زیبا/ فروپوشند او را شَعر و دیبا
کنند از حیله چشماروی او ساز/ که چشماروی دارد چشم بد باز
این رسم برای عروس در هنگام دیدار مهمانان با عروس هم انجام میگرفته تا چشم بد به آن سبو برسد نه به عروس.
خلاصهشده از مقالهٔ «چشمارو چیست؟»، احمدعلی رجایی [بخارایی]، در مجموعهٔ سعدیشناسی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، نشر دانشنامهٔ فارس، دفتر سیزدهم، اردیبهشت ۱۳۸۹، ص ۲۰۴–۲۰۸.
#پرسه_در_متون
🌱دکتر #احمدعلی_رجایی_بخارایی (۱۲۹۵-۱۳۵۷)
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
Forwarded from ایران بوم
حاج حسین آقا ملک؛ بازرگانمرد فرهنگی
@iranboom_ir
امروز، چهارم امرداد خورشیدی، ۵۰ سال از درگذشت حاج حسین آقا ملک میگذرد؛ مردی بزرگ در تاریخ نیکوکاری و فرهنگ و تاریخ این سرزمین. فرهنگوری که با بهرهگیری از دارایی موروثی خانوادگی، آثار تاریخی و کتابهای خطی چند هزار ساله ایران را خرید، گرد آورد و وقف کرد تا از گزند روزگار و دستاندازی دهر در امان بمانند.
حاج حسین آقا ملک، بنیانگذار و واقف کتابخانه و موزه ملی ملک، همچنین اهداکننده و واقف چند میلیون متر مربع زمین در خراسان و تهران برای بهرهگیری مردم و نیز بسیاری کارهای عامالمنفعه دیگر، راه و رسم دلکندن و زیستن به نیکوکاری، دارایی و توانایی برای یاری به دیگران را به ما آموخت. او زمین وقف و هبه کرد، باغهای شخصی خویش را برای بهرهگیری مردم اهدا کرد، به تجدید بنای شیرخوارگاه کمک رساند، شهریه و مستمری سالانه به مستمندان آبرومند و کارمندان از کارافتاده کهنسال اختصاص داد، کفالت نوباوگان را برعهده گرفت، دبستان و دبیرستان، بیمارستان، مسجد و حمام ساخت و قنات و چاه وقف کرد تا مردمان سرزمیناش از ثروتی که پدر برایش به یادگار گذارده بود، بهره بگیرند. او سرانجام در ششم آبان 1316 خورشیدی، هشتاد سال پیش، کتابخانه و موزه ملی ملک را بر بارگاه آسمانی امام رضا علیهالسلام وقف تقدیم کرد تا همگان از سرچشمه وقف و نیکوکاری وی بهرهمند شوند. دیگر وقفنامههای او که بیشتر، زمینهایی گسترده را در خراسان دربرمیگرفتند، در دهههای بعد سازمان یافته و تنظیم شدند.
کتابخانه و موزه ملی ملک، نخستین موزه وقفی- خصوصی ایران و یکی از شش کتابخانه بزرگ کشور در حوزه نسخههای خطی به شمار میآید. گنجینهای که در گذشته، فخر بازارتهران بود و امروز از پسِ هشت دهه روزگار پرحادثه، نگین انگشتری محوطه تاریخی باغ ملی تهران است. این مجموعه، دو بخش کتابخانه و موزه را با گنجینهای از نفایس فرهنگی ایران از جمله نسخههای خطی، سکهها، تمبرها، قالیها و تابلوهای نقاشی تاریخی به همراه برترین آثار خوشنویسی و نگارگری تاریخ ایران در خود جای داده است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/38975
@iranboom_ir
امروز، چهارم امرداد خورشیدی، ۵۰ سال از درگذشت حاج حسین آقا ملک میگذرد؛ مردی بزرگ در تاریخ نیکوکاری و فرهنگ و تاریخ این سرزمین. فرهنگوری که با بهرهگیری از دارایی موروثی خانوادگی، آثار تاریخی و کتابهای خطی چند هزار ساله ایران را خرید، گرد آورد و وقف کرد تا از گزند روزگار و دستاندازی دهر در امان بمانند.
حاج حسین آقا ملک، بنیانگذار و واقف کتابخانه و موزه ملی ملک، همچنین اهداکننده و واقف چند میلیون متر مربع زمین در خراسان و تهران برای بهرهگیری مردم و نیز بسیاری کارهای عامالمنفعه دیگر، راه و رسم دلکندن و زیستن به نیکوکاری، دارایی و توانایی برای یاری به دیگران را به ما آموخت. او زمین وقف و هبه کرد، باغهای شخصی خویش را برای بهرهگیری مردم اهدا کرد، به تجدید بنای شیرخوارگاه کمک رساند، شهریه و مستمری سالانه به مستمندان آبرومند و کارمندان از کارافتاده کهنسال اختصاص داد، کفالت نوباوگان را برعهده گرفت، دبستان و دبیرستان، بیمارستان، مسجد و حمام ساخت و قنات و چاه وقف کرد تا مردمان سرزمیناش از ثروتی که پدر برایش به یادگار گذارده بود، بهره بگیرند. او سرانجام در ششم آبان 1316 خورشیدی، هشتاد سال پیش، کتابخانه و موزه ملی ملک را بر بارگاه آسمانی امام رضا علیهالسلام وقف تقدیم کرد تا همگان از سرچشمه وقف و نیکوکاری وی بهرهمند شوند. دیگر وقفنامههای او که بیشتر، زمینهایی گسترده را در خراسان دربرمیگرفتند، در دهههای بعد سازمان یافته و تنظیم شدند.
کتابخانه و موزه ملی ملک، نخستین موزه وقفی- خصوصی ایران و یکی از شش کتابخانه بزرگ کشور در حوزه نسخههای خطی به شمار میآید. گنجینهای که در گذشته، فخر بازارتهران بود و امروز از پسِ هشت دهه روزگار پرحادثه، نگین انگشتری محوطه تاریخی باغ ملی تهران است. این مجموعه، دو بخش کتابخانه و موزه را با گنجینهای از نفایس فرهنگی ایران از جمله نسخههای خطی، سکهها، تمبرها، قالیها و تابلوهای نقاشی تاریخی به همراه برترین آثار خوشنویسی و نگارگری تاریخ ایران در خود جای داده است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/38975
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
هوشنگ؛
[هنوشْیَنگه]
▪️لقب او در اوستا پَرَداته است، به معنی «نخستین کسی که برای حکومت تعیین شده» که در پهلوی و فارسی به صورت پیشداد در میآید و آغاز سلسلهٔ پیشدادیان از اینجاست.
در برخی از متنهای پهلوی هوشنگ و «وئيکَرْد» دو برادری هستند که یکی فرمانروایی را بنیان مینهد و دیگری کشاورزی را. هوشنگ و تهمورث در برخی از روایتها جزء نخستین فرمانروایان افسانهای فرض شدهاند. هوشنگ را فرمانروای هفت کشور دانستهاند که دیوان و جادوگران از مقابل او میگریزند. دیوهای مَزَن (مازَن یا مازَنْدر) به دست او نابود میشوند.
در شاهنامه، هوشنگ فرزندزادهٔ گیومرث است. هوشنگ بر دیو سیاه پیروز میشود. کشف آتش را به او نسبت میدهند. بنا به روایت شاهنامه، هوشنگ روزی با تنی چند از ملازمان به سوی کوه میرود. از دور ماری تیرهتن و تیزتاز را میبیند که دود از دهانش بر میخیزد. هوشنگ با نیروی تمام سنگی به سویش پرتاب میکند که به سنگی دیگر میخورد و به این ترتیب فروغ آتش پدیدار میشود و رازِ آتش کشف میگردد. جشن سده را یادبودی از این واقعه میدانند.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۴۶–۴۰
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
هوشنگ؛
[هنوشْیَنگه]
▪️لقب او در اوستا پَرَداته است، به معنی «نخستین کسی که برای حکومت تعیین شده» که در پهلوی و فارسی به صورت پیشداد در میآید و آغاز سلسلهٔ پیشدادیان از اینجاست.
در برخی از متنهای پهلوی هوشنگ و «وئيکَرْد» دو برادری هستند که یکی فرمانروایی را بنیان مینهد و دیگری کشاورزی را. هوشنگ و تهمورث در برخی از روایتها جزء نخستین فرمانروایان افسانهای فرض شدهاند. هوشنگ را فرمانروای هفت کشور دانستهاند که دیوان و جادوگران از مقابل او میگریزند. دیوهای مَزَن (مازَن یا مازَنْدر) به دست او نابود میشوند.
در شاهنامه، هوشنگ فرزندزادهٔ گیومرث است. هوشنگ بر دیو سیاه پیروز میشود. کشف آتش را به او نسبت میدهند. بنا به روایت شاهنامه، هوشنگ روزی با تنی چند از ملازمان به سوی کوه میرود. از دور ماری تیرهتن و تیزتاز را میبیند که دود از دهانش بر میخیزد. هوشنگ با نیروی تمام سنگی به سویش پرتاب میکند که به سنگی دیگر میخورد و به این ترتیب فروغ آتش پدیدار میشود و رازِ آتش کشف میگردد. جشن سده را یادبودی از این واقعه میدانند.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۴۶–۴۰
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه