Telegram Web Link
در باب پیوند ادعایی پوریم یهودی و سیزده به ‌در ایرانی (بخش۱)
.

تلاش قبایل موسوم به بنی‌اسرائیل برای تدوین مجموعه‌ای گسترده و دستگاه‌وار از اساطیر که بتواند همۀ هستی را توجیه کند، غالباً به مابعد عصر موسوم به اسارت بابلی بازمی‌گردد و نتیجۀ آشنایی آنان با مجموعه‌های اساطیری ایرانیان و ملّت‌های میان‌رودان (بین‌النهرین) است. علمای یهود در تدوین اساطیر خویش از بسی اساطیر ایرانی و بابلی و سومری بهره‌بردند تا برای پرسش‌هایشان پاسخ‌هایی منسجم و مدوّن ارائه کنند. یکی از این پرسش‌ها می‌توانست چنین باشد: «جشن پوریم چگونه به وجود آمد؟» امّا تعجّب نکنید اگر بگوییم این پرسش در ابتدا هیچ پاسخی در تورات نداشته‌است و با تأخیری چشمگیر نسبت به دیگر اجزای تورات بوده که کتاب اِستِر در پاسخ به این پرسش پدید آمده‌است. کهن‌ترین فهرست از مندرجات تورات که به طومارهای بحرالمیت موسوم است و در نیمه‌های قرن بیستم میلادی کشف شده‌است، نام همۀ اجزای تورات را دارد بجز کتاب استر. امّا این تنها یک سوی ماجراست. تحلیل محتوایی و نقد اسطوره‌شناختی کتاب استر هم رازهایی جالب‌تر را بازمی‌گوید. این کتاب، ساختاری اساطیری دارد و داستانی توجیه‌گر برای پیدایش یک پدیده – در این مورد، عید پوریم- است. این اسطوره قطعاً پس از دوران اسارت بابلی و در عصر سلوکی یا حتی عصر رومی ساخته‌شده‌است و اجزای بابلی، ایرانی و رومی- یونانی در آن موج می‌زند. پی‌رنگ داستان استر به‌روشنی، یک اسطورۀ کهن‌ترِ مأخوذ از اقوام میان‌رودان و عیلام است. شخصیت‌های اصلی متنازع در این داستان، یعنی استر، مردخای و هامان، زادۀ خاطراتی اند که یهودیان در دورۀ اسارت بابلی از اساطیر میان‌رودان و عیلام کسب کرده‌اند و با اندک تفاوت‌هایی در تلفظ، در اساطیر این اقوام حضور دیرینه دارند. در حقیقت، این شخصیت‌های متنازع، خدایان میان‌رودان (عشتار و مردوخ) هستند که با خدای عیلامی (هومبای) نبرد می‌کنند و حاصل این نبرد، شکست خدای عیلام است. نبردهای خدایان در آسمان، در نبردهای مردمان و دولت‌های زمینی، تجلّی عینی می‌یابد و نبرد خدایان میان‌رودان و عیلام نیز در تجلّی زمینی، با قتل عام و تخریب تمام عیار عیلام و عیلامیان در عصر آشور بانیپال، خاتمۀ تاریخی و عینی می‌یابد و همین قتل عام و تخریب، در داستان استر نیز انعکاس می‌یابد. نویسندۀ داستان اساطیری کتاب استر، باید زمان و مکانی برای این داستان فرض می‌گرفت که با حیات یهود در پیوند باشد و روایت‌های کهن میان‌رودان و عیلام که به سبب اساطیری بودن، لازمان و لامکان بودند، زمان و مکانی آشنا برای یهود بیابد. این زمان و مکان، از ایران عصر هخامنشی وام گرفته‌شد. نویسنده، آگاهی‌هایی دور و کلّی از ایران داشته‌است، امّا از بسیاری از جزئیات آگاه نبوده به‌ویژه دربارۀ اعداد و رسوم، بنابراین او در ایران و در عصر هخامنشی نمی‌زیسته. ممکن‌ترین جا برای زیست او فلسطین و ممکن‌ترین زمان، عصر اشکانی بوده که بخشی معاصر سلوکیان یونانی و بخشی هم معاصر رومیان بوده‌است، زیرا این داستان، اجزای رومی و یونانی آشکار نیز دارد. این نویسنده می‌دانسته که ایران عصر هخامنشی، خیلی خیلی بزرگ بوده، امّا نمی‌دانسته چقدر. پس ایران را دارای 127 استان معرفی می‌کند، درحالی که ایران عصر هخامنشی تنها 20 استان داشته‌است. همچنین آگاهی‌های او دربارۀ رسوم ایرانی، به طرزی تأسف‌بار، یونانی و رومی است! برای نمونه، درخواست پادشاه پارس برای بدن‌نمایی ملکه و هنر دانستن آن، انگاره‌ای رومی و یونانی است و حتی مبلّغان اصلی واقعۀ پوریم در ایران که به طور مشخّص دو سه سخنرانی‌پیشه هستند، دربارۀ عفّت و حجاب باستانی ایرانیان، تردیدی ندارند و حتی از نقش‌های تخت جمشید هم برای اثبات این عفاف ذاتی ایرانیان – چه زن و چه مرد- شاهد می‌آورند. تناقضاتی از این دست در داستان پوریم بسیار است.

امّا داستان پوریم تنها با تحلیل درون متن، مردود نمی‌شود و ضعف‌های آن را به یاری متن‌های موازی نیز می‌توان کشف کرد. برای نمونه کشتاری که با عنوان هولوکاست (همه‌کُشیِ) ایرانیان از آن یاد می‌شود و در 127 ولایت! رخ می‌دهد و به زعم قصه‌گویی جاعل با نام مستعار ناصر پورپیرار، موجب شد که ایران برای 2500 سال و تا همین هشتاد یا نود سال پیش خالی از سکنه شود، با چنین عظمت مهیبی در هیچ متن تاریخی و دینی جز خود کتاب استر یاد نشده‌است. نام شاهان هخامنشی در بسی از کتاب‌های ایرانیان از قبیل آثارالباقیۀ ابوریحان بیرونی و مروج‌الذهب مسعودی آمده‌است، امّا در هیچ کدامشان ذکری از واقعۀ عظمای پوریم نیامده‌است. نه‌تنها در منابع ایرانی بلکه در منابع یونانی و رومی و دیگر ملّت‌های باستانی نیز این واقعۀ هایله، انعکاسی ندارد.
در باب پیوند ادعایی پوریم یهودی و سیزده به ‌در ایرانی (بخش۲)

از سوی دیگر اساطیر و حماسه‌ها و روایت‌های عامه که اغلب انعکاس وقایع عظیمه از قبیل شکست‌ها و پیروزی‌ها و تهاجمات و کشتارها و بیماری‌های همه‌گیر و امثال آن‌ها هستند و به صورت شفاهی و بیرون از نظارت دولت‌ها پدید می‌آیند، مطلقاً در این باره خاموش اند و بنابراین سانسور ادعایی صهیونیسم جهانی آن هم از سه هزاره پیش تا اکنون در این مورد باطل است و اگر چنین سانسوری در این مورد وجود داشته، چرا صهیونیست‌ها خود کتاب استر را در بوق نهاده‌اند؟! بالاخره باید این واقعه را پنهان کرد یا آشکار؟!! آری، واقعۀ پوریم، داستانی اساطیری برای تفسیر و تعلیل جشنی از پیش موجود در میان شماری قبیلۀ کوچ‌رو در آسیای غربی بوده و بس و تنها در ذهن نویسندۀ این داستان رخ داده. این نویسنده آگاهی‌هایی دور از اساطیر بابلی، پادشاهی هخامنشی و کشتار و تخریب عیلام به دست آشور بانیپال داشته و در فضایی رومی و یونانی می‌زیسته و بسیار دوست داشته که وقتی از او می‌پرسند جشن پوریم چگونه پدید آمد، پاسخی برای این پرسش داشته باشد. داستانی که او در پاسخ به این پرسش بازمی‌گفته بر سبیل دیگر داستان‌های اساطیری، گفته و شنیده می‌شده تا اینکه اخیراً در حدّ و اندازه‌ای شگفت، مهم شد و عده‌ای در هر دو سوی موافقان و مخالفان، آغاز اصرار به تاریخی بودن این روایت اساطیری کردند. از دمیدن‌های نوظهور در داستانی که گویای حادثه‌ای تاریخی انگاشته نمی‌شده، دو گروه متضاد به صورتی علی‌السویه و یکسان، سود می‌برند: نخست، کوشندگان نبرد با صهیونیسم که با بازگویی این داستان، یادآور می‌شوند که اگر مراقب نباشید، صهیونیست‌ها شما را قتل عام می‌کنند و دیگر، صهیونیست‌ها که با بازگویی این داستان، یادآور می‌شوند که اگر مراقب نباشید، دشمنان یهود شما را قتل عام می‌کنند!

و امّا سیزده‌ به‌در. جشن‌های ایرانی بنا به دلالت واژۀ جشن/ یسن که به معنی نیایش و نماز است، آیین‌هایی مذهبی برای گرامی‌داشت خاطرۀ اعمال نیک نیاکان ما ایرانیان یا برای طلب چیزی از خداوند بوده‌است و اغلب هم به سبب معیشت کشاورزی و ستورپروری ایرانیان از زمان‌های بسیار دور، مصداق این طلب، آب و زمین و باروی و برکت بوده‌است. این جشن‌ها به سبب ماهیت مذهبی، اغلب به صورت جمعی برگزار می‌شدند و چون این جشن‌ها و گاه سوگ‌ها از قبیل تیرگان، تِشتَر روز (سیزدهم فروردین ماه) و سوگ سیاوش، برای طلب فزایش آب و باروری زمین و فزونی گیاه و برکت بوده، جایی جز طبیعت برای برگزاری‌شان متصوّر و ممکن نبوده و در خانه ماندن، نقض نیایش انگاشته‌می‌شده‌است. نبرد آسمانی ایزدان ایرانی با دیوان تاریکی و خشکسالی با حمایت‌های جمعی مردمان ایرانی در پهنۀ زمین همراه می‌شد و ایرانیان برای شرکت در این عمل ایزدی به پهنۀ سبزه‌زاران و کناره‌های جوی‌ها و چشمه‌ساران می‌رفتند و نرفتن را بدشگون می‌انگاشتند. سیزدهم فروردین‌ماه متعلّق به یکی از مشهورترین ایزدان آب‌فزا یعنی ایزد تیر/ تِشتَر بوده‌است و حضور شاد ایرانیان در سبزه‌زاران و کنار آب‌ها برای حمایت از او بوده که در آسمان برای ایرانیان، با دیوان سیاه آب‌اوبار نبرد می‌کرده. تکلّف کردن در غذا و شیرینی و شربت در این روز، یادگار آیین‌های کهن‌تر فدیه دادن برای خوش ساختن خاطر ایزدان بوده‌است. چنین ترکیب شاد و پر معنویتی، هیچ مناسبتی با گریز ایرانیان خوف‌زده به صحرا برای در امان ماندن از یک هولوکاست ادعایی در اساطیر قبایل چوپان شامات ندارد که دو سه نفر از سخنرانی‌پیشگان در آن می‌دمند، درحالی که رسم کهن ایرانیان برای در امان ماندن از کشتار، شهربندان و به طور ویژه در خانه ماندن بوده و برای همین بوده که کوچه‌ها را تنگ می‌ساختند و خانه‌ها را بلنددیوار و محفوظ می‌گرفتند. و اگر آن سال برای در امان ماندن از کشتار به صحرا گریختند، چرا سال بعد هم در همان روز گریختند و صدها سال و چند هزار سال دیگر هم و چرا این قدر شاد؟! رخ‌دادن این جشن در سیزدهم فروردین ماه هم ارتباط ماهوی با عدد سیزده و نحوست آن که پدیده‌ای نوآمده از فرهنگ غربی است، ندارد و همین جشن حمایت از ایزد باران‌زای آب‌فزا در روزهای غیر سیزده و ماه‌های غیر فروردین نیز برگزار می‌شده‌است و آنچه بدشگون بوده، نه عدد سیزده، بلکه در خانه ماندن و مشارکت نکردن در نیایش طلب باران و گیاه و برکت بوده‌است.

بیاییم این بار که تیشه گرفتیم تا بنای بلند میراث نیاکانمان را از بیخ بکنیم، لحظه‌ای به خود بگوییم که آری، صهیونیسم در همه جا برای ما دام نهاده و از جملۀ این دام‌ها، یکی همین نفی فرهنگ و تاریخ ما به همّت خود ماست.

#تیرروز
#تشتر
#تیشتر
#سیزده_به_در
#تیرگان
#پوریم
@iranshahr1353

صورت کامل این یادداشت:
http://anruzha.blogfa.com/post/227
@farhang_honar_irann


#پروین_اعتصامی(رخشنده اعتصامی)
(۲۵ اسفند ۱۲۸۵ #تبریز– ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ #تهران)
شاعر.
وی از کودکی زیر نظر پدرش و استادانی چون علی‌اکبر دهخدا و محمدتقی بهار سرودن شعر را آغاز کرد.
پدر او #یوسف_اعتصامی_آشتیانی، از شاعران و مترجمان دوران خود بود که در شکل‌گیری زندگی هنری پروین و کشف توانایی‌ها، و ذوق و گرایش او به سرودن شعر نقش مهمی داشت.
تنها اثر چاپ و منتشر شده از پروین، دیوان اشعار اوست، که دارای ۶۰۶ شعر شامل اشعاری در قالب‌های مثنوی، قطعه و قصیده است.
@farhang_honar_irann


#ناظم_الاطبا(میرزا علی‌اکبرخان نفیسی)
(۱۵ فروردین ماه ۱۲۲۶ #کرمان_ ۸ تیر ماه ماه سال ۱۳۰۳ #تهران)
پزشک، ادیب و دانشمند.
تألیفات پزشکی وی متعدد بوده و در زمینه‌های غیرپزشکی نیز شاخص‌ترین اثر او فرهنگ لغت بزرگ و چهارجلدی است که با عنوان #فرهنگ_ناظم_الاطبا مشهور است.
Forwarded from اتچ بات
📘کتاب تازه: «برایم شمعی بیافروز: دو سال تلاش یونسکو برای تعلیم زنان شمال خوزستان در دهۀ چهل شمسی»
ریتا ویزینگر، ترجمۀ رضا مسعودی‌نژاد
انتشارات اندیشه احسان

«برایم شمعی بیافروز» روایت تجربۀ دو سالۀ ریتا ویزینگر است که به عنوان کارشناس یونسکو در آموزش زنان به مدت دو سال در روستاهای شمال خوزستان به فعالیت مشغول بوده است. این مردم‌شناس هندی خانوادۀ خود را در وین تنها می‌گذارد و از پاییز ۱۳۴۶ ساکن دزفول می‌شود. او که به خاطر جنسیتش امکان تجربه و روایت دست‌اول زندگی سنتی زنان شهری و روستایی را داشته، از لباس زنان، فرهنگ غذایی و جزئیات چیدمان خانه‌ها می‌گوید، ما را به مراسم عروسی روستایی دعوت می‌کند و حتی جزئیات صحنۀ زایمان زنی روستایی در یک طویله را برای ما روایت می‌کند. به علاوه این کتاب به شکل مستقیم به امر توسعۀ روستایی و مشکلات آن در ایران می‌پردازد. راوی سیاست‌های تحمیلی توسعه را بر اساس تجربۀ مستقیم خود به چالش می‌کشد و به عنوان یک مردم‌شناس تلاش می‌کند که با درک فرهنگ و شیوۀ زندگی مردم روستایی، سهمی در اصلاح سیاست‌های توسعه و در نتیجه بهبود وضعیت زنان روستایی ایفا کند.
این تک‌نگاری منحصر به فرد می‌تواند مورد استفادۀ استادان و دانشجویان حوزه‌های مردم‌شناسی، مطالعات روستایی و آموزش قرار گیرد. فارغ از مخاطبین دانشگاهی، این متن روایی برای علاقه‌مندان به فرهنگ بومی شمال خوزستان کتاب بسیار جذابی است.
مترجم، رضا مسعودی‌نژاد پژوهشگر مطالعات شهری و فرهنگ، زادۀ ذزفول و ساکن لندن است. او فارغ‌التحصیل فوق‌لیسانس معماری از دانشگاه تهران و فوق‌لیسانس ریخت‌شناسی شهری از مدرسۀ بارتلت، دانشگاه یوسی‌ال است. او پس از تکمیل دکترای خود در حوزۀ مطالعات شهری و توسعه در مدرسۀ بارتلت در سال ۲۰۰۹، در آلمان و انگلستان به پژوهش و تدریس مشغول بوده است.

🔹اطلاعات بیشتر و خرید کتاب:
shorturl.at/sBNRW
#کتاب_تازه
@asmaaneh
Forwarded from وُهومَن اَمشاسِپَند (بردیا)
#جشن_فروردين‌گان

جشنی برای شادی روان و فروهر درگذشتگان در آیین ایرانی :

زرتشتيان در هر ماه، هنگامی‌كه نام روز با نام ماه برابر می‌شود، آن روز را جشن می‌گيرند و هر يک از اين جشن‌ها را به مناسبتی برگزار می‌كنند كه بي گمان برای زندگی اجتماعی انسان ها سودمند است و پيش رفت روز افزون جامعه را به‌ همراه خواهد داشت.
در همه‌ ی اين جشن‌ ها آرمان‌ هايی سپنت و ورجاوند چون ستايش اهورامزدا، گردهم‌آيی، شادی و داد و دهش ديده می‌شود.
نخستين جشن ماهانه در هر سال، جشن فروردين‌ گان نام دارد كه روز فروردين از ماه فروردين برابر با نوزدهم است و به آن «فُرودگ» هم می‌گويند.
اين جشن، در پيوند با فروهر پاک درگذشتگان و نياكان است، از اين‌رو زرتشتيان، برای شادی روان و فَروَهر درگذشتگان خود، به آرامگاه‌ها می‌ روند.
در اين جشن، هر فردی گُل، گياه، ميوه، «لُرک » (تركيبی از ميوه‌های خشک مانند، خرما، انجير، سنجد، كشمش، بادام، برگه‌خشک ميوه‌ها) با خود می‌آورد.
بانوان آش، سيرُگ، سيرو سِداب و ديگر خوراكی‌ ها را آماده می‌كنند.
سُرايش «آفرينگان دهمان»، «كَرده‌ سروش»، «همازور دهمان» و هم چنين بخش‌ هایی از «فروردين‌يَشت» و برگزاری ديگر آيين‌های دینی به وسيله‌ ی دستوران و موبدان سپيد پوش، بي گمان شادی روان و فروهر درگذشتگان را در پی خواهد داشت.
باشندگان نيز با نيايش‌ های خود و با روشن كردن شمع و گذاشتن مواد خوشبو كننده بر روی آتش پاک و سپنت، بر روان و فروهر درگذشتگان درود می‌فرستند.
دهموبدان، هنگام آفرينگان‌خوانی، ميوه‌ها را با كارد به اندازه‌های كوچک بريده و پس از پايان مراسم، همراه با لُرک، بريده‌هايی از سيرُگ و اندكی آش بين باشندگان پخش می‌كنند.

فروردين است و روز فروردين
شادی و طرب را كند تلقين
ای دو لب تو چو مِی مراده
كان باشد رسمِ روز فروردين
بر ياد خدايگان، شهِ عالم
كارسته زوست ملک داد و دين.

✔️ جشن فروردین ماه خجسته و همایون باد.

@khashatra
⁠⁣⁠بیستم فروردین‌ماه سالروز درگذشت منوچهر ستوده، منتخب هشتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار

هر چه می‌رفتیم راه بود. سرانجام به بالای گردنه رسیدیم و شاهد یکی از مناظر زیبای طبیعت شدیم.
مه از دهانهٔ منجیل بالا آمده بود و درّه‌ها را پر کرده بود و سر کوه‌ها از میان مه با آدمی سلام و علیک می‌کرد. پس از محو در زیبایی‌های طبیعت سرازیر شدیم و میان راه به آوه رسیدیم و منزل مشهدی حکمت رفتیم. مردی مهربان و آرام و پذیرای مهمان. شب را در منزل او ماندیم و فردا صبح به راه افتادیم و خود را به شترخان و گازرخان رساندیم. در گازرخان منزل شیخ مرتضی الموتی وارد شدیم. مردی بلندقد و ورزیده با لباس دهقانی و گیوه‌ای محلی به پا داشت که آن را گیوهٔ سنگ‌شکن می‌گفتند. ورنکشیده راحت از کوه بالا می‌رفت، ننه سکینه زنش بود و بچه نیاورده بود و به‌ تازگی شیخ مرتضی به شترخان رفته بود و دختری جوان را به ازدواج درآورده بود و گاه‌گاهی شبانه به او سر می‌زد. ننه سکینه از این جریان ناراحت بود و هر وقت سر شوهر را دور می‌دید دادش بلند بود. شیخ مرتضی قصه‌های شنیدنی و حکایت‌های گفتنی زیاد داشت از جمله قصهٔ آمدن حسن صباح به گازرخان و خریدن یک پوست گاو زمین برای خواندن نماز و دوال کردن این پوست و به دور قلعۀ الموت کشیدن و تصاحب کردن آن را با آب و تاب شرح می‌داد.
برای سنجیدن هوش و ذکاوت مردم به وسیلهٔ حسن صباح می‌گفت که حسن صباح در خزینهٔ حمام مشغول شستن تن و بدن خود بود و پنج شش نفر دیگر در خزینه بودند، ناگاه حسن صباح گفت: «بوی سوختگی می‌آد.» این پنج شش نفر گمان کردند لنگ‌های آنان سوخته است ناگهان از خزینه بیرون آمدند. حسن صباح فهمید که اینان از هوش و ذکاوت عاری‌اند و همین جا می‌توان بساط را پهن کرد. و صد‌ها قصهٔ دیگر که به اطالهٔ کلام می‌افزاید.
شیخ مرتضی پنج شش بار ما را به قلعه برد و آنچه از دیگران شنیده بود و در حافظه داشت برای ما بیان می‌کرد. اطاق حسن صباح را به ما نشان می‌داد و می‌گفت این همان اطاق است که حسن صباح بیست و چهار سال و سه ماه در این اطاق مانده و نقشه‌های خود را یکی پس از دیگری عملی می‌کرده.
درخت مو را کنار حوض نشان می‌داد و می‌گفت این درخت به دست حسن صباح کاشته شده است....
دور به پایان رسید و ما محبور بودیم به طهران بازگردیم. شیخ مرتضی سه قاطر برای ما گرفت. بار و بندیل ما را بار کردند و خود شیخ مرتضی دو سه کیلومتری با ما همراهی کرد. در ضمن راه به ماری برخورد. مار وحشت‌زده شد و به طرف سوراخش رفت. مار بدو شیخ مرتضی بدو. یک سوم مار داخل سوراخ شده شیخ مرتضی رسید و دُم مار را گرفت. شیخ مرتضی بکش و مار بکش. بالاخره دُم مار پاره شد و به دست شیخ مرتضی ماند و مار خود را از شرّ شیخ مرتضی خلاص کرد.
کیلومتری با ما آمد و ما را به خدا سپرد. ما هم از راه آشنستان و کوروانه به قزوین آمدیم و با اتوبوس به طهران وطن خوبان منزلگه مهرویان رسیدیم.

[البرزکوه، نگارش و گردآوری دکتر منوچهر ستوده، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۹، ص ۱۷–۱۸]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
#بیستم_فروردین: درگذشت استاد منوچهر ستوده

🔹 خون است دلم برای ایران 🔹

خون است دلم برای ایران
جان و تن من فدای ایران

بهتر ز هزار گونه آوای
در گوش دلم نوای ایران

خوشتر ز صفای باغ ایران
من را به نظر صفای ایران

همچون دم عیسای مسیحا
جان بخش بود هوای ایران

افسوس ز ظلم روس منکوس
تشدید شده عزای ایران

وان دشمن وحشی ستمکار
برده است همه غذای ایران

وین تفرقه و نفاق اشرار
خسته دل با صفای ایران

گشته است کنون بسی غم افزا
آن ساحت غم زدای ایران

اینک که وطن شدست بیمار
دانی چه دهد شفای ایران

یک رنگی ملت است و دولت
داروی شفای زای ایران

ایران عزیز را خدائیست
امید کند خدای ایران

از چشم بد شریر حفظش
تا بیش شود بهای ایران

تا مسکن اجنبیست کشور
حاصل نشود رضای ایران

زیبد که ستوده وار گویی
خون است دلم برای ایران

#منوچهر_ستوده
۱۳۲۱/۱۲/۶ بندرپهلوی (انزلی)


@kheradsarayeferdowsi
⁠⁣بیست و سوم فروردین‌ماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب

نخستین کتابش که مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار (۱۳۴۲) نام داشت زود آوازه گرفت و مایۀ ادبی درخشان او را شناساند.‌ او نشان داد در تحلیل مباحث اساطیری و حماسی قلمش گویا و تواناست. پس از آن سوگ سیاوش (۱۳۵۱) را نوشت و یکی از نمادهای ماندگار تفکر ایرانی را با جلوه‌ای نوین و با قلمی تحلیلی برایمان تازه کرد. در حالی که پیش از آنها به سوفکل و آشیل دنیای پرطمطراق یونانی پرداخته بود.
از هنگامی که به فردوسی پرداخت و بر روحیۀ تاریخی مربوط به دایرۀ دنیای زیبای ایرانی دست یافت آن را رها نکرد. فردوسی ملهم بزرگ او بود و غور در شاهنامه دلچسب برای او. باز در همین سال‌های اخیر چند گفتار جداگانه در قلمرو زمینه‌های مختلف شاهنامه‌ به رشتۀ تحریر درآورد که می‌باید همه در یک مجموعه انتشار پیدا کند.
سومین کتاب ایرانی او ملیّت و زبان نام داشت و آن را نخست در دیار غربت به چاپ رساند. زیرا به‌خوبی دریافته بود که ماندگاری ایران در تاریخ بستگی ویژه‌ای به زبان فارسی داشته است و چون بار دوم که آن را به دست چاپ سپرد با نام گویاتر هویت ایرانی و زبان فارسی منتشر ساخت، بهتر نمایانده شد که بیش از پیش متوجه بر اهمیت فرهنگی و جهانی زبان فارسی برای یگانگی و یکپارچگی فرهنگی ایران شده است. اگرچه آن را در عنوان «هویت» پوشانیده است.
خلاصۀ تفکرات سیاسی تاریخی او را می‌توان چنین برآورد کرد که هم تاریخ حماسی ایران را مهم و مؤثر و آشنایی بدان را برای همگان ضروری می‌دانست و هم زبان فارسی و آثار بازماندۀ آن را عامل اساسی شناختن هویت قرار داده بود. در کتاب‌های دیگرش مانند چند گفتار در فرهنگ ایران و یادداشت‌های دلچسب و صمیمی او هم رگه‌های تابناکی از این تفکر دیده می‌شود‌.
آخرین کتاب او به نام مرتضی کیوان (۱۳۸۲) در تهران نشر شد. آن را به یاد مرتضی کیوان گرد آورد و خواست یادگاری بر جای بماند از روزگاری که به همراه مرتضی کیوان در راهی افتاده بود که خود را با خردورزی و به شوق آزاد بودن از آن وادی که سفری خواب‌آلود بود رها ساخت. یادش باید در یادها بماند.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۴۱۶-۱۴۱۷]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
🔸🔹🔸بنابر روایت جامی درکتاب نفحات الانس علت گرایش عطاربه عرفان وتصوف آن بودکه:
روزی در دکان عطاری مشغول ومشغوف معامله بود,درویشی آنجا رسید وچندبارشی؛لله[بده درراه خدا]گفت.وی به درویش نپرداخت.درویش گفت:ای خواجه تو چه گونه خواهی مرد؟عطار گفت:چنان که تو خواهی مرد.
درویش گفت:هم چون من توانی مرد؟عطارگفت:بلی.
درویش کاسه ای چوبین داشت زیرسر نهاد وگفت:الله,وجان سپرد.عطار را حال متغیر شد ودکان برهم زد وبه این طریق درآمد.
🔸بیست و پنجم فروردین روز بزرگداشت عارف نامی ایران شیخ فرالدین محمد #عطار_نیشابوری گرامی باد.
@ESHTADAN
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــ
عطّار با زبان معرفت و عاطفه سخن می‌گوید و نه زبان علم
[۲۵ فروردین، روز بزرگداشت عطّار نیشابوری]

▪️در شعر و در هنر‌ها و در قلمروِ تجربهٔ دینی و تجربهٔ عرفانی ما با ساحتِ عاطفیِ زبان سروکار داریم، به زبانِ عطّار بزرگ با «زبان معرفت» سخن می‌گوییم و از زبان معرفت می‌شنویم نه «زبانِ علم» که قلمروِ زبانِ ارجاعی است. «زبان علم» در اینجا مفهومی دارد که عبارتِ «طول این درخت پانزده متر است» را و «طرحِ نظریهٔ نسبیت انشتن» را به طور یکسان زیرِ چتر مفهومی خود می‌گیرد. از سوی دیگر «زبان معرفت» نیز می‌تواند هم عبارت «چه صبحِ باشکوهی است» را زیرِ چترِ خود بگیرد و هم «اَنَاالحقّ‌ِ» حلّاج و «سُبحانی مااَعظمَ شأنیِ» بایزید را و هم تمام گزاره‌های موجود در تمام ادیان و مذاهب و متونِ مقدّس و عرفانی و هنری عالم را.
«زبان معرفت» را که زبانِ عاطفی است عطّار زبانی «گنگ» می‌خواند زیرا زبانِ عاطفی است و «زبان علم» را بمانند «خورشید» تابنده و همیشه روشن می‌بیند. به همین دلیل «علم» کهنه می‌شود و «هنر» همیشه نو است.

محمدرضا شفیعی کدکنی، زبان شعر در نثر صوفیه، ص ۳۲
عکس: محمد رفیع جلالی، مزار عطّار نیشابوری
منش #ایرانشهری چیست؟
#تورج_دریایی

درمتون پهلوی مدارکی وجود دارد که «منش ایرانی» را شرح داده است. درحقیقت در دوره #ساسانی #ایده_ایران ابداع شد که این ایده نه تنها ایده‌ای سیاسی که ایده‌ای جغرافیایی نیز بوده است. توجه داشته باشیم که موبدان زرتشتی در قرن سوم میلادی مرزهای «ایرانشهر» را مشخص می‌کردند. بنابراین نه تنها ایده‌ای جغرافیایی از ایرانشهر وجود داشت، ایده فرهنگی که یک ایرانی چه باورهای دینی دارد و چگونه باید باشد هم تعریف شده بود. همه اینها جزئی از منش ایرانشهری و ایرانی بودن است. در قرن پنجم شاهان ساسانی کاری کردند که این ایده فراتر از باورهای زرتشتیان باشد و هرکسی که قانون (داد) شاه را قبول دارد می‌تواند مرد یا زن شهر باشد و لازم نیست که حتما زرتشتی باشد. یک مثال برای درک بهتر می‌آورم. در قرن نهم میلادی مصادف با قرن دوم هجری که ساسانیان فروپاشیدند و دیگر موجودیتی به نام ایرانشهر وجود نداشت، یک مسیحی از فلات ایران به قسطنطنیه رفت و در آنجا فوت کرد. بر روی تابوت او نوشته شده بود «نام من فرخ گورنیو از دیار ایرانشهر آمده‌ام.» چرا باید یک مسیحی در قرن دوم هجری که از فلات ایران به قسطنطنیه می‌رود خود را یک ایرانی بداند؟ این اقدام نشانگر این مساله است که یهودیان و مسیحیان به همراه زرتشتیان، منش ایرانشهری و ایرانی بودن را قبول کرده بودند و جزئی از #دنیای_ایرانی محسوب می‌شدند.


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
تاریخ چند هزار ساله‌ی آزار و اذیت دانش‌آموزان در مدارس ایران

این روزها ویدیویی از یکی از مدارس پسرانه‌ در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که در آن ناظم مدرسه برای تربیت و تمشیت! دانش‌آموزان، همه را به صف کرده و دسته‌ای از موهای جلوی سر آنها را می‌گیرد و قیچی می‌کند.

این شیوه از آزار و اذیت شاید بسیاری را به یاد مدارس دهه‌ی شصت بیندازند ولی مرا به هزاره‌های پیش از میلاد و دوره‌ی ایلامی برد. لوحی ایلامی از حدود ۱۹۲۵ قبل از میلاد یافت شده که در آن صدراعظم (به ایلامی: تِپّیر) «کوک_سیموت»، نامه‌ای را خطاب به مدیر مدرسه‌ «توروکوزو» نوشته و او را به خاطر اذیت و آزار کاتبان سرزنش می‌کند.

او در این لوح می‌گوید: «از وزیر اعظم کوک_سیموت به توروکوزو، چرا کاتبان تازه کار (شاگردان کاتب، به ایلامی: پوهو_تِپّی) را آزار می‌دهی؟ دستور من این نیست که آنها را اذیت کنی.» {والتر هینتس، دنیای گمشده‌‌ی عیلام، ۱۳۹۶، انتشارات علمی و فرهنگی، ۷۷}

این لوح گذشته از شگفت‌آور بود تنظیم اسناد در ایلام در چهار هزار سال پیش نشان می‌دهد که معلمان این سرزمین در چند هزاره‌ی اخیر تغییر زیادی در رفتار خود نداده‌اند و متأسفانه امروزه حتی مسئولینی چون وزیر اعظم کوک_سیموت که با این معلمان برخورد کنند هم کمتر پیدا می‌شود.

✍️ فاطمه کاملی، دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان، دانشگاه تهران، ۲۵ فروردین ۱۴۰۱

🔸نقل:مردمنامه
@ESHTADAN
⁠⁣⁣بیست و هفتم فروردین‌ماه سالروز درگذشت دکتر احمد اقتداری، منتخب بیست‌ و‌ یکمین جایزهٔ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار به تاریخ ۱۳۹۲/۹/۲۸

خلیج فارس

پارس (فارس و خوزستان و خلیج فارس) آب و خاکی که قرن‌ها در مجاورت آشور و بابل و اکد و سومر بود و پس از آن مهد و زادگاه و پرستشگاه شاهنشاهان پارسی و هخامنشی و ساسانی گردیده و به دوران اسلامی به روزگاران دراز در کشاکش خوب و بد حوادث افتاده است ناگزیر آن قدر از آن در کتاب‌ها و گزارش‌های مدون و نقشه‌ها و خریطه‌ها نام رفته است که امروز دیگر برای جست‌وجوی نام آن از دیرباز تا کنون رنجی نداشته باشیم.
اکنون نام خلیج فارس را در منابع و کتبی که مشهور و معتبرند استقراء می‌کنیم:
... در کتیبه‌ای که از داریوش کبیر در تنگۀ سوئز یافته‌اند در بیان صدور دستور داریوش برای حفر ترعۀ سوئز، «دریایی که از پارس آمد» ذکر شده است...
در کتاب‌های لاتینی دربارۀ دانش جغرافیا خلیج فارس را غالباً «سینوس پرسیکوس» نوشته‌اند ولی اصطلاح «ماره پارسیکوم» یعنی «دریاری پارس» نیز برای این خلیج در کتاب‌های لاتینی کهن آمده است...
قرن‌هاست که ترجمۀ اصطلاح لاتینی «سینوس پرسیکوس» در دیگر زبان‌های زندۀ جهان باقی مانده است و همۀ ملل جهان خلیج فارس را به این نام‌ خوانده‌اند.
در دوران اسلامی نام این خلیج «بحر فارس» و «البحر الفارسی» و «خلیج الفارسی» و «خلیج فارس» یاد شده و در دائرة‌المعارف اسلامی نیز این اسامی برای خلیج فارس ضبط گردیده است...
به روزگار دیلمیان آوازۀ رونق خلیج فارس در تجارت و داد و ستد جهان‌گیر شد. به روزگار اتابکان دولت خانۀ ایران در جزیرۀ قیس (کیش) و بحرین بود؛ به روزگار صفویه، پس از آنکه شاه عباس کبیر پنجمین پادشاه صفویان حکومت ستمگرانۀ آلبوکرک پرتغالی را در سرتاسر خلیج فارس برانداخت حکام صفوی در همۀ نواحی خوزستان و پارس و خلیج فارس تا بحرین و کناره‌های نجد عربستان گماشته شدند. از آن‌ پس، رقابت‌های اقتصادی اروپاییان در خلیج فارس ماجراها و سرگذشت‌های شگفت‌انگیز و حیرت‌آوری به وجود آورد ولی به هر حال و در همۀ احوال عنصر ایرانی در خلیج فارس باقی ماند و بر خانه و کاشانۀ خود دل بست و هم اکنون نیز دل بسته است.

از مقالهٔ:
[«خلیج فارس و نام آن»، دکتر احمد اقتداری، اطلاعات سیاسی-اقتصادی، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۹، شمارهٔ ۲۷۱ و ۲۷۲، ص ۶۲ تا ۶۹]

@AfsharFoundation
دوباره شعر جعلی!

اخیراً یکی از همراهان انجمن [انجمن مبارزه با نشر جعلیات]، پستی از خانم سحر قریشی را برای ما فرستاده‌اند که شعری جعلی در آن منتشر شده است.
پستی با بازدید میلیونی! و افراد اندک‌شماری که به استفاده از نام «سعدی» اعتراض کرده‌اند اما واکنش اکثریت به‌گونه‌ای است که این تذکر‌ها را به حاشیه برده است.
ابتذال، این روزها چهرهٔ عریان‌تری پیدا کرده است و تقریباً کمتر کسی است که آن را نشناسد، با این وجود مثل همیشهٔ تاریخ، همواره بازاری برای خود داشته است و خواهد داشت.
اما آنچه این اواخر اتفاق می‌افتد تلاش برای فرهیخته‌نمایی ابتذال است که در آخر به پُز کتاب‌خوانی و شعرهای جعلی می‌رسد، به قربانی کردن نام بزرگان و به مسلخ بردن ادبیاتی که هویت ماست.
کاش این جماعت برای اظهار فضل به مسلک بوقلمون‌رنگ خود کفایت کنند.

«بیزارم از آن کهنه‌خدایی که تو داری
هر لحظه مرا تازه‌خدایی دگر آید»

این بیت از «سعدی» یا «مولانا» نیست و شاعر آن ناشناس است.

🔹نقل:ایران ورجاوند

@ESHTADAN
⁠⁣سی‌ام فروردین زادروز محمّدتقی دانش‌پژوه

دانش‌پژوه در تمام سفرهای داخلی و خارجی خود یگانه همّش بر آن بوده است که به مجموعه‌های نسخ خطی دست بیابد و به فهرست‌برداری آنها بپردازد. بی‌دلیل نیست که مستشرقان شوروی گفته‌اند که دانش‌پژوه در قبال سؤال تنظیم‌کنندگان برنامۀ سفر خود در آن کشور گفته بوده است که من فقط سه چیز می‌خواهم: کتابخانه، مسجد و گورستان (البته روشن است که برای ثبت و ضبط کتابه‌های قبور قدیم). نتیجۀ کار بزرگ و نادرالمثال دانش‌پژوه آن است که فؤاد سزگین در تألیف معتبر و مهم خود به نام Geschichte des arabischen Schrifttums و نیز بریگل در تحریر روسی کتاب‌شناسی مشهور Persian Literature; A Bio-bibliographical Survey تألیف استوری عالم فقید انگلیسی از فهارس دانش‌پژوه استفادۀ شایان برده‌اند. آن‌چنان‌که بی‌تردید می‌توان گفت که اگر بیست و چند جلد فهرست دانش‌پژوه نبود، آن دو تألیف به کمال وضع موجود نرسیده بود.
مجموعۀ فهرست‌های دانش‌پژوه منبع بزرگ و از مراجع اساس اخذ اطلاعات کتاب‌شناسی اسلامی برای تمام کسانی است که در طول بیست سال اخیر در ایران و خارج از ایران به تحقیق در مباحث مختلف مربوط به فرهنگ ایران و اسلام پرداخته‌اند.
ارجاعاتی که در مقدمه‌ها و مراجع و مصادر کتب منتشرشده در این مدت به آثار دانش‌پژوه و حتی راهنمایی‌های شفاهی او شده است گواهی است روشن‌تر بر این نکته.
دانش‌پژوه در تهیۀ فهارس خود برخلاف اکثر فهرست‌نویسان شرقی و علی‌الخصوص ایرانی سعی کرده است که فهارس و مراجع مغربی یعنی آثار شرق‌شناسان و آن هم در اکثر زبان‌ها را ببیند و به دیدۀ نقد بنگرد.
خصوصیت دیگر فهرست‌های دانش‌پژوه آن است که او در معرفی نسخه‌ها از معرفی متن و تحقیق در احوال مؤلف و سنجش و بیان احتمالات غافل نمانده است، ولو آنکه مجبور شده باشد که چندین صفحه مطلب دربارۀ نسخه‌ای منفرد اختصاص دهد که از حدّ یک فهرست معمولی خارج باشد. بعضی از آگاهان این کار او را بسیار می‌پسندند و بعضی از خرده‌گیران هم نمی‌پسندند.
اگر تا کنون در تاریخ کتاب‌شناسی اسلامی تألیفات ابن‌الندیم و حاجی خلیفه و شیخ آقا بزرگ طهرانی از مآخذ اصلی و اولی بود، اینک فهرست‌هایی که دانش‌پژوه از نسخه‌های خطی و میکروفیلم‌ها منتشر کرده است در کنار آن آثار برای همیشه و به‌طور زوال‌ناپذیر مرجع مسلّم در تحقیقات اسلامی و ایرانی خواهد بود.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۱۷۰-۱۱۷۱]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
Forwarded from چه جالب
تصویری متفاوت از پل خواجو 😍

📸آرمین دادوند

@Chejaleb
Forwarded from شفیعی کدکنی
1650471285128.png
144.7 KB
این سرافکندگی تو را بس که با شکمِ پُر،
به خواب روی و پیرامونِ تو لب‌تشنگانی از تنگدستی و در آرزوی سبوی چرمینِ آب بسوزند. آیا از خویشتن به این خرسند باشم
که مرا امیر مؤمنان بنامند اما در ناگواری‌های روزگار با مردم هم‌نفس نباشم؟


نامه به کارگزار حکومتی در بصره،
عثمان بن حنیف انصاری،
نهج‌البلاغه، علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام،
به کوشش اسد الله مبشّری، ص ۱۷۹

#حکایت_خوانی
⁠⁣یکم اردیبهشت‌ماه روز بزرگداشت سعدی

من‌ با این پیرمرد نظرباز بذله‌گوی‌‌ شیرین‌زبان معنی‌پرداز انس و الفت خاص دارم. نه برای آن است که من فارسی‌زبانم و بدایع و طیّبات او بهترین نمونۀ آن زبان است که از مادر آموخته و بدان گریسته و خندیده‌ام. بیشتر برای آن است که او با زبان بشریت با من سخن می‌گوید و من از همین گروه بشرم‌. هیچ‌ کس در بیان کردن شادی و غم فرزند آدمی‌ دلیرتر و چالاک‌تر و زبردست‌تر از او نیست. گاهی شما را بر فراز کوه‌های غم می‌برد و گاهی در نشیب‌گاه دره‌های شادی می‌کشاند. روح آدمی در زیر انگشتان او چون خمیرمایه‌ای است که به هر گونه بخواهد می‌توان سرشته کند و به هر شکلی بخواهد درمی‌آورد. چنان در اندیشۀ خواننده و شنونده فرومی‌رود و نرمک نرمک در آنجا به کاوش می‌پردازد و لکه‌های غم را با انگشت اندیشه می‌زداید و ذره‌های شادی را درشت‌تر و نیرومندتر می‌کند که پس از یکی دو بیت از حالی به حالی می‌گرداند. هرگاه که من از هر چیز درمی‌مانم اختیار خویش را به دست وی می‌سپارم و یقین دارم که پس از یکی دو دقیقه مرا از من‌ می‌ستاند و دوباره نیرومند و تندرست و درمان‌یافته به من بازمی‌دهد.

[مقالات سعید نفیسی (در زمینۀ تاریخ تصوف، فرهنگ و ادب ایران)، به کوشش مسعود عرفانیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ج ۳، ص ۵۴۶-۵۴۷]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی

@AfsharFoundation
پيدايی سعدی، رخدادی زاييده‌ی فرهنگ و انديشه‌ی ايرانی است. سعدی سخنوری است كه از آغاز با فرهنگ ايرانی آشنايی داشته است. آموزگار او در اين راه، بی‌گمان، فردوسی است. از اين رو با چنان پاسداشتی از فردوسی ياد می‌كند و نام او را بر زبان می‌آورد كه گويی برای سعدی نام فردوسی سپند است. سعدی هنگامی كه نام فردوسی را می‌آورد، در كنارش صفت پاكزاد را هم می‌گذارد. اين «پاكزادی» تنها واژه‌ای ستايش‌آميز برای نشان دادن تبار خانوادگی فردوسی نيست. بلكه سعدی اين پاكزادی را در «ايران‌زادی» و سربلندی ايرانی بودن مي‌شناسد. اين شيفتگی به فردوسی نشان‌دهنده‌ی دلبستگی فراوان سعدی به آن شاعر بزرگ زبان فارسی است. از سويی ديگر، سعدی با يادكرد از شاهنامه، مي‌كوشد تا تاريخ درخشان باستانی ايران را با اخلاق و دانش روزگار خود درآميزد.

@shahnamehpajohan

#منصور_رستگار_فسایی
2024/10/01 19:15:27
Back to Top
HTML Embed Code: