Telegram Web Link
✍🏻 زادروز #صادق_هدایت

داش آکل با قدم‌های بلند جلو امام‌جمعه رفت، ایستاد و گفت: «آقای امام، حاجی خدابیامرز وصیت کرد و هفت سال آزگار ما را توی هچل انداخت. پسر از همه کوچکترش که پنج‌ساله بود حالا دوازده سال دارد. این هم حساب و کتاب دارایی حاجی است. (اشاره کرد به سه نفری که دنبال او بودند). تا به امروز هم هرچه خرج‌شده با مخارج امشب همه را از جیب خودم داده‌ام. حالا دیگر ما به سی خودمان، آن‌ها هم به سی خودشان!»
تا اینجا که رسید بغض بیخ گلویش را گرفت. سپس بدون اینکه دیگر چیزی بیفزاید یا منتظر جواب بشود، سرش را زیر انداخت و با چشم‌های اشک‌آلود از در بیرون رفت. در کوچه نفس راحتی کشید، حس کرد آزاد شده و بار مسئولیت از روی دوشش برداشته‌شده، ولی دل او شکسته و مجروح بود.
(سه قطره خون، صادق هدایت، امیرکبیر، ۱۳۳۰، چاپ دوم، صفحۀ ۵۵)
@xabarname

🔸به فراخور ۲۸ بهمن، زاد روز #صادق_هدایت " ۲۸بهمن ۱۲۸۱ تهران-۱۹ فروردین ۱۳۳۰ پاریس"
@ESHTADAN
گزارش نشست زبان فارسی آیینه ایران
۲۷ بهمن ماه
سخنرانان
نگار داوری اردکانی فاطمه عظیمی فرد علیرضا حسن زاده
دبیر نشست مصطفی اسدزاده
برگزار کنندگان: پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات و پژوهشکده مردم شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
به دو مناسبت روز جهانی مردم شناسی و روز جهانی زبان مادری
قابل مشاهده در لینک زیر
خبرگزاری ایسنا
https://www.google.com/amp/s/www.isna.ir/amp/1400112821805/
⁠⁣⁠⁣بیست‌ و نهم بهمن‌ماه سالروز درگذشت نادر نادرپور

كهن ديارا ديار يارا دل از تو كندم ولى ندانم
كه گر گريزم كجا گريزم؟ و گر بمانم كجا بمانم؟

نه پاى رفتن، نه تاب ماندن، چگونه گويم درخت خشكم؟
عجب نباشد اگر تبرزن، طمع ببندد در استخوانم

در اين جهنم، گل بهشتى، چگونه رويد؟ چگونه بويد؟
من اى بهاران، ز ابر نيسان، چه بهره گيرم كه خود خزانم؟

به حكم يزدان شكوه پيرى مرا نشايد، مرا نزيبد
چرا كه پنهان به حرف شيطان سپرده‌ام دل كه نوجوانم

صداى حق را سكوت باطل در آن دل شب چنان فروكشت
كه تا قيامت در اين مصيبت گلو فشارد غم نهانم

كبوتران را به گاه رفتن سر نشستن به بام من نيست
كه تا پيامى به خط جانان ز پاى آنان فروستانم

سفينۀ دل نشسته در گل، چراغ ساحل نمى‌درخشد
در اين سياهى سپيده‌اى كو؟ كه چشم حسرت در او نشانم

الا خدايا گره‌گشايا به چاره‌جويى مرا مدد كن
بود كه بر خود درى گشايم، غم درون را برون كشانم

چنان سراپا شب سيه را، به چنگ و دندان، درآورم پوست
كه صبح عريان به خون نشيند، بر آستانم، در آسمانم

كهن ديارا ديار يارا به عزم رفتن دل از تو كندم
ولى جز اينجا وطن گزيدن، نمى‌توانم نمى‌توانم

نادر نادرپور "۱۶خرداد ۱۳۰۸ کرمان -۲۹ بهمن ۱۳۷۸ لس آنجلس "

@AfsharFoundation
🔴 بیست و نهم بهمن سالروز ساخت "راه آهن شمال به جنوب"

🔸در پی به پادشاهی رسیدن "رضاشاه"و تصمیم به ساخت راه آهن در ایران . رشته راه آهن سراسری از دریای مازندران تا خلیج فارس شهرهای بزرگ و مراکز پر جمعیت و نواحی کشاورزی ایران را به یکدیگر متصل می سازند و برای تأمین هزینه آن در تاریخ ۹ خرداد سال ۱۳۰۴ خورشیدی قانون انحصار قند و شکر و چای از تصویب مجلس گذشت که به موجب آن مقرر شد از هر سه کیلو قند و شکر که به ایران وارد می شد دو ریال و از هر سه کیلو چای شش ریال جهت هزینه ساختمان راه آهن سراسری دریافت گردد.پس از دو سال که مقدمات امر فراهم گردید عملیات ساختمانی ساخت راه آهنی سراسری از شمال و جنوب شروع و ۱۱ سال بعد یعنی در روز۲۹ بهمن سال ۱۳۱۵ خورشیدی خط راه آهن شمال و جنوب کشور به یکدیگر متصل شد .

راه آهن سراسری #ایران سال پیش در #یونسکو ثبت جهانی شد.


پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from ایران ورجاوند Irān-i Varjāvand (@Iranvarjavand_bot)
💠 فرهنگ و هنر

💠 زبان مادری در ستیز با زبان پارسی نیست

💠 یک استاد زبان و ادبیات فارسی از زبان مادری به عنوان پیشینه نیاکانی یاد کرد و افزود: اگر مادران زبان مادری را در سخن گفتن با کودکانشان به کار نبرند، زبان مادری از میان خواهد رفت.

میرجلال الدین کزازی به مناسبت روز جهانی زبان مادری (۲ اسفند- ۲۱ فوریه) در گفت و گو با ایسنا، در خصوص چرایی این نامگذاری، گفت:  گفت: این زبان را از آن روی زبان مادری می نامند که مادر در آموختن آن به دیگران بیشترین کارکرد را دارد، زیرا مادر است که از سالیان خُردی با فرزندان خود سخن می گوید و برای آنان لالایی می خواند.

وی افزود: این سخنان که به زبانی گفته می شود که زبان مادر است، در یاد کودک، افزون بر آن در نهاد او کارگر می افتد و پایدار می ماند، از همین روی فراموش نمی شود.

کزازی گفت: اگر مادران زبان مادری را به کار نبرند در سخن گفتن با کودکانشان، زبان مادری از میان خواهد رفت. پس آموزش مادران در پایداری زبان مادری کارکردی بنیادین دارد و هیچ آموزشی نمی تواند هم سنگ و هم سان با آن باشد.

وی تصریح کرد: اگر گویش بومی که همان زبان مادری‌اند اندک اندک از میان می رود، از آنجاست که مادران به زبانی دیگر با فرزندان خود در سالیان کودکی سخن می گویند.

“زبان مادری” در ستیز با “زبان پارسی” نیست

این استاد زبان و ادبیات فارسی خاطرنشان کرد: نکته دیگر که همواره باید بر آن درنگ ورزید آن است که زبان مادری هرگز در ستیز با زبان فراگیر میهنی نیست و رویارویی درآن جای ندارد.

وی افزود: ساختار مردم شناختی ایران از کهن ترین روزگاران تا امروز بدین گونه بوده که تیره ها و تبارهایی گوناگون در پهنه ایران زمین می زیسته اند و می زی‌اند. بسیاری از این تیره ها و تبارها زبان و گویش بومی داشته و دارند که همین زبان…
Forwarded from ایران بوم
زبان پارسی - سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی)
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/10207

زبان پارسی(1) دُرّیست شهوار
نه دُر، دریای جوشانِ گهربار

فرو مانَد زبانها از بیانش
 بُوَد برتر ز گوهر واژگانش

به ذاتش انگبین و قند دارد
به تار وپود دل پیوند دارد

چنان پیوسته با دلها و جانها
که دیهیمی است بر فرقِ زبانها

ز سُتواری چو کوهِ بیستونست
چراغ‌ِ روشنی‌بخشِ قرونست

هزاران سال را پیوند دادست
چو کوهی پیشِ توفان ایستادست

زمانِ بی‌کسی غمخوار و کس بود
 وطن را یاور و فریادرس بود

به هنگامِ خطر ما را نگهبان
  به روزِ سختی و غم یارِ ایران

مبادا هیچکس بیگانه با خویش
  که از بیگانگی دلها شود ریش

اگر قومی زبان از خود ندارد
   پی بیگانگان ره می‌سپارد

چنین قومی چنان خود را کند گم
 که جان‌فرساتر است از نیشِ کژدم

مجو از خویشتن گم‌کردگان شور
 چراغی گر تهی شد، کی دهد نور؟

به هرحال این زبانِ نغز و شیرین
  بشد گسترده در دنیایِ دیرین

میانِ مردمِ تاجیک و افغان
 زبانِ‌پارسی شد پرتوافشان

به غزنین و سمرقند و بخارا
  فروغ افکند این مهرِ دلارا

هنوزم گویش آنان دَری هست
  دَری آن‌جا زبانِ مادری هست

زمانها بُد زبانِ مردمِ هند
چو مِی جوشید چندی در خُمِ هند

که حافظ هم بر آن دارد اشاره
ولیکن با زبان استعاره(٢)

هنوزم پارسی در هند باقیست
 هنوز این جامِ مِی را هند ساقیست

شد از قونیه هم چندی فراتر
ز یُمنش مولوی اَفشاند شکّر
سرانجام این زبان در طولِ تاریخ
 بگسترده‌است تا چین و خُتن بیخ

نه دور از طبعِ هر صاحبدلی هست
  نه در وقتِ‌ نگارِش مشکلی هست

نه دستور زبانش هست دشوار
 نه دشوار است در هنگامِ گفتار

زبانِ شعر و شور و عشق و فرهنگ
خوش‌الفاظ و خوش‌آوا و خوش‌آهنگ

زبانِ‌ حافظ و سعدی و خیام
  زبانِ پیر توس و پیر بسطام

زبانِ مولوی، عطار، جامی
 زبانِ رودکی، صائب، نظامی

ز آسانی چنان آبِ روانست
    فروغ‌ِ دیده و آرام جانست

گهی چون نغمه گرم است و دلاویز
  گهی بر سان امواج سبک‌خیز

ز شیرینی چو رویایِ جوانی است
فرح‌زاتر ز آبِ‌ زندگانی است

سبک پرواز چون مرغٍ خیال است
  همه احساس‌و‌عشق‌و شور وحال است

توانا و توان‌بخش و توانمند
  که ما را داده با خود سخت پیوند

زبانِ پارسی کز پارس(3) برخاست
  ستونِ استوارِ وحدتِ ماست

اگر شهنامه را پیرِ سخن گفت
 به معنی ، دُرّ لفظِ پارسی سفت

به بحرانی‌ترین ادوارِ ایران
  هم او گنج دَری را شد نگهبان

که تا ایران و ایرانی بجا هست
  رهین منّت آن ناخدا هست

بسی قرن از زمان او گذشته‌است
  ولی شعرش جدا از ما نگشته است

هنوز آن شعر، شعرِ‌روز باشد
جهان‌آرا و جان‌افروز باشد

هنوز آن شعرها باشد چون شکّر
 بود گلواژه‌هایش تازه و تر

نه بوی کهنگی می‌آید از آن
  نه سنگین است در گوشِ دل و جان

بسا دیگر زبان را کاین توان نیست
 زمان چون بگذرد بر آن جوان نیست

ولیکن پارسی همواره برناست
 بهاری نقش‌پرداز و دل‌آراست

نگر اعجازِ‌ الفاظِ دَری را
  به حیرت برده تیر(4) و مشتری(5) را

چنان ارژنگ مانی رنگ در رنگ
   همه الفاظِ زیبایش خوش‌آهنگ

بود میراث پرارجِ نیاکان
 فروغِ فکر و شورِ جانِ پاکان

که در گوش دل و‌جان دلنشین است
  چو خورشید فلک مهرآفرین است

برای قومِ ایرانی عزیزست
  زبانِ اهل دل، تا رستخیزست

مفاهیمِ نو و امروزی، آسان
 کند جایِ خودش را باز در آن

اگر شعر دَری شعری جهانیست
 ز یُمن این زبان آسمانیست

زبان پارسی را می‌ستاییم
  که تا هستیم با آن همنواییم

 

پی‌نوشت‌ها:

1- زبان پارسی بی‌شک یکی از مهمترین و استوارترین پایه‌های فرهنگ و ملیت ماست که شعر و ادب غنی و بی‌همتای فارسی به آن بستگی کامل دارد. این زبان آهنگین و شیرین امروز در دانشگاههای معتبر جهان تدریس می‌شود و در گستره پهناوری از کشورهای مجاور ایران مردم بدان سخن می‌گویند. این مثنوی را بهمین مناسبت سرودم و آن را در دومین همایش جهانی زبان پارسی در دانشگاه تهران بازگو کردم و اکنون آن را به همه دوستداران فرهنگ و زبان پارسی پیش‌کش می‌نمایم.
2- اشاره به این شعر حافظ: شکرشکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود
3- در پیدایش زبان پارسی دَری بجز زبان پهلوی ساسانی که تاثیر مستقیم داشته، زبانهای پهلوی اشکانی و فارسی باستان و اوستایی هم موثر بوده‌اند.
4- تیر یا عطارد که نزدیکترین سیاره به خورشید است قدما آن را دبیر و نویسنده فلک می‌دانستند.
5- مشتری یا برجیس یا ژوپیتر بزرگترین سیاره منظومه شمسی که قدما آن را قاضی فلک می‌دانستند.

http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13803-zaban-farsi-tooran-ir.html

https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA



به فراخور بیست و یکم فوریه، برابر با دوم اسفند، روز جهانی زبان مادری


مزگت - مسجد

فارسی میانه: mazgit، از اصل آرامی msgd، مأخوذ است.

عربی: مسجد، از عربی به زبان‌های اروپایی راه یافته است.

مآخذ: فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، دکتر محمد حسن‌دوست، انتشارات فرهنگستان زبان فارسی.


مسجد در گویش‌های دشت کویر:

گویش‌های خوری، فرویگی، ایراجی، گرگی

شهرستان خوروبیابانک، شهرهای خوربیابانک، فرخی و روستاهای ایراج و گرمه

خوری: مزگُ mazgo

فرويگی: مزگَ mazga

ايراجی: مزگَ mazga

گرگی: مزگَ mazga

لهجه فارسی رایج در همه شهرها و روستاهای شهرستان خوروبیابانک: مسچد/ مَچِّد

بیتی از ادب شفاهی مردم روستاهای اُردیب و ایراج، در گویش ایراجی، زبان‌زد است:

باصوریگون دِ مَزگَه
مَردُم بِشَن دِ قلعه

(باصری ها در مسجد هستند/ مردم بروند به قلعه)

دِ de: در، اندر، تو، داخل. در ضبط دیگر، به جای دِ de، تو tu، به لفظ to، و نیز به be آمده است.

بانگ به هنگام:

بر زبان‌ها است که مردم ایراج، در زمان تعرض و تجاوز باصری‌ها به قلعه پناه می‌بردند.
سحرگاه یکی از روزها، مؤذن ایراجی به مسجد می‌رود تا بر گل‌دسته شود و اذان صبح گوید. باصری‌ها را که نیم‌شب به ایراج رسیده بودند، در مسجد خفته دید. چاره اندیشید که میان اذان، به گویش ایراجی مردم را آگاه کند. هم‌چنان که اذان می‌گفت، بانگ برآورد که:

"باصوریگون دِ مَزگه
مردم بِشَن به قلعه"

(باصری ها در مسجد هستند-مردم بروند به قلعه)، و مردم چون این پیام بشنیدند در قلعه پناه گرفتند.



منابع:

دکتر بهرام فره‌وشی (۱۳۴۶)، فرهنگ زبان پهلوی.

دکتر بهرام فره‌وشی (۱۳۵۸)، فرهنگ فارسی به پهلوی.

دکتر بهرام فره‌وشی (۱۳۵۵)، واژنامه خوری.

دکتر صادق کیا (۱۳۹۰)، واژه‌نامه شصت و هفت گویش ایرانی.

لسان‌الحق طباطبایی (۱۳۹۹)، بوستان پرگل و سیب، فرهنگ مردم آردیب.
🌴

#خور_و_بیابانک #گویش‌های_مرکز_ایران
برگرفته از:
@HATEFTA
با سپاس از جناب لسان‌الحق طباطبایی

🌴

@zabanhaye_darkhatare_IRAN🇮🇷
درخت نيوتن بر زمین افتاد
📢 طوفان "درخت سیب نیوتن" را انداخت

◀️ «درخت سیب نیوتن» در باغ گیاه‌شناسی دانشگاه کمبریج در اثر طوفان یونیس از ریشه در آمده است.

◀️ دکتر ساموئل بروکینگتون مدیر این باغ گفت که درخت در سال ۱۹۵۴ کاشته شده بود و برای ۶۸ سال در ورودی این باغ قرار داشت.
✍🏻 خواجه‌نصیرالدین طوسی (۵۹۷-۶۷۲ ق)، متکلم، فیلسوف، ریاضی‌دان، منجم و دانشمند ایرانی است. یکی از آثار وی اخلاق ناصری است که آن را به تقاضای ناصرالدین ابوالفتح عبدالرحیم بن ابی‌منصور، حاکم قُهستان (جنوب خراسان)، تألیف کرد. اخلاق ناصری به نثر فارسی و از قدیمی‌ترین و مهم‌ترین آثار در حوزۀ اخلاق و حکمت عملی است و در سی فصل تألیف شده است. فصول این کتاب تحت سه عنوانِ تهذیب نفس (آراستن خوی) و تدبیر منزل (خانه‌داری) و سیاست مُدُن (کشورداری) دسته‌بندی شده است.
پس از تألیف اخلاق ناصری، کتاب‌های بسیاری در این موضوع پرداخته شده که تقریباً همه تقلید یا اقتباس از آن است. #جلال‌الدین_همایی منتخب اخلاق ناصری را در سال ۱۳۲۰ برای دبیرستان‌ها فراهم کرده است.
(منبع: دانشنامۀ زبان و ادب فارسی. جلد ۱. ذیل مدخل اخلاق ناصری. جلد ۳. ذیل مدخل خواجه‌نصیرالدین طوسی.)
@xabarname

✍🏼 سرگذشت «مهندس»

واژۀ فارسی «اندازه» که از واژه‌ای در زبان ایرانی باستان سرچشمه گرفته است، با ورود به زبان عربی به‌صورت «هندسه» درآمد. سپس طبق قواعد عربی واژۀ «مهندس» بر اساس آن ساخته شد و به شکلی جدید، به فارسی برگشت. مهندس به‌معنی اندازه‌گیر و محاسبه‌گر و کسی که هندسه می‌داند بوده و کاربرد آن را در آثار شماری از شاعران و نویسندگان کهن، ازجمله فردوسی و مولوی و حافظ و بیهقی و ناصرخسرو می‌توان دید.
اما کاربرد مهندس برای مفهومی که امروز در علم جدید استفاده می‌شود، احتمالاً تحت تأثیر ترکی عثمانی است که همین واژه را در برابر engineer به کار می‌برند.
یکی از نخستین مهندسان ایرانی، میرزا رضا تبریزی (مهندس‌باشی)، معمار مدرسۀ دارالفنون است که بیش از دویست سال پیش برای تحصیل به خارج از ایران اعزام شد.
#واژه‌شناسی
@cheshmocheragh

@ESHTADAN
⁠⁣پنجم اسفندماه جشن سپندارمذگان و روز عشق

پیش‌گامی و آزادی دختر در عشق‌ورزی و ازدواج

پیش‌گامی و آزادی دختر در عشق‌ورزی و ازدواج از آیین‌های زن/ مادرسالاری است که به دلیل ارزش اجتماعی برتر و حرمت تقدّس‌آمیز بانوان، حق انتخاب و پیش‌قدمی در موضوع ازدواج بر خلاف جوامع یا اعصار مرد/ پدرسالار، از آن زنان بوده است.
در شاهنامه تهمینه شبانگاه به خوابگاه رستم می‌‌آید و آشکار می‌کند:

ترایم کنون گر بخواهی مرا
نبیند جز این مرغ و ماهی مرا

این آیین زن/مادرسالارانه در منظومه‌های پهلوانی پس از شاهنامه هم بارها تکرار شده است. در گرشاسپ‌نامه گورنگ اختیار شوی‌گزینی را به دخترش سپرده است و دختر که دیری است شیفتۀ جمشید است با دیدن او- چنان‌که تهمینه در برابر رستم- از شهریار ایران خواستگاری می‌کند:

ز مهر تو دیری‌ست تا خسته‌ام
به بند هوای تو دلبسته‌ام

... ترا ام کنون گر پذیری مرا
بر آیینِ به جفت گیری مرا

دهم جان گر از دل به من بنگری
کنم خاک تن تا به پی بسپری

یکی دیگر از نمودهای داستانی آیین آزادی و اختیار دختران در شوی‌گزینی روایاتی است که در آنها دختر در مراسمی ویژه یا جشن و بزم مردی را از میان گروه خواستگارانش به همسری انتخاب می‌کند. در داستان «زیادرِس و اُداتیس» هومارتس، پدر اُداتیس، بزمی می‌آراید و از دخترش می‌خواهد تا از بین میهمانان یکی را برای همسری برگزیند. در شاهنامه مشابه این رسم به قیصر روم نسبت داده شده و در چنین انجمنی است که کتایون از میان دلیران بسیار، گشتاسپ را به شوهری می‌پذیرد.

[در حضرت سیمرغ: بیست‌ و‌ پنج مقاله و یادداشت دربارۀ شاهنامه و ادب حماسی ایران، دکتر سجاد آیدنلو، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۶، ص ۶۸-۷۱]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
@ESHTSDAN
‌ششم اسفند زادروز هوشنگ ابتهاج (سایه)
سخنسرای نامور معاصر و منتخب بیست‌و‌سومین جایزهٔ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار


متن لوح بیست و سومین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار، اهدایی به هوشنگ ابتهاج (سایه)

به نام پروردگار

سخنور ارجمند شاعر بلندپایه استاد امیرهوشنگ ابتهاج (ه.ا‌ سایه)

جناب‌عالی بیش از هفتاد سال است که با اشعار خود کام فارسی‌زبانان را شیرین کرده‌اید و اشعارتان در طول این سالیان در ذهن و ضمیر خوانندگان شعر فارسی نفوذ کرده است و مردم نیز بسیاری از آنها را در حافظۀ خویش ثبت کرده‌اند و برخی از آنها حکم امثال سائره یافته است.

جناب‌عالی از سخن‌سرایانی هستید که با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی پیوندی عاطفی و عمیق دارید.

جناب‌عالی در عین نوآوری و نگاهی تازه به زندگی امروز، خود را از وظیفۀ شعر که همانا ایجاد همدلی میان ایرانیان و فارسی‌زبانان جهان است دور نساخته‌اید و زبان فارسی معاصر را تحکیم بخشیده‌اید.

جناب‌عالی با آثار ارزندۀ شعری خود و کتاب‌های سیاه‌مشق و تاسیان از دیرباز تا کنون جایگاه والایی در میان شاعران و سخن‌شناسان کسب کرده‌اید.

جناب‌عالی با تصحیح ارزشمند خود از دیوان حافظ نام خود را در کنار خدمتگزاران به فرهنگ و ادب ایران‌زمین جاودانه ساخته‌اید.

چون اشعار استوار و تندرست جنا‌ب‌عالی مقصود واقف این موقوفات را که تعمیم زبان فارسی است برآورده است مایۀ سرافرازی است که بیست و سومین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار یزدی به شما تعلّق می‌گیرد.

امید است تقدیم قالیچه‌ای که به دست هنرمندان نائین به همین منظور به نام جناب‌عالی بافته شده و بر کتیبۀ آن نام آن سخنور گرامی نقش بسته است یادگاری از ارتباط معنوی جناب‌عالی با این بنیاد باشد.

تندرستی شما و شادمانی روان واقف را آرزومندیم.

دکتر سیّد مصطفی محقق داماد

رئیس شورای تولیت بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۵

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
#زادروز‌شاعر
ششم اسفند
#هوشنگ‌ابتهاج، ه. ا.سایه
شاعر

#زندگینامه

ابتهاج در ششم اسفند ۱۳۰۶در رشت به دنیا آمد. پدرش یکی از افراد سرشناس رشت بود. تحصیلات ابتدایی را در همان رشت و تحصیلات تکمیلی را در تهران گذراند.

در سال ۱۳۲۵ او اولین دفتر شعر خودرا با نام "نخستین نغمه ها "منتشر کرد. اشعار این کتاب را ابتهاج براساس یک عشق ناکام در دوران جوانی و همچنین شرایط پر از التهاب ایران در زمان جنگ دوم جهانی نگاشته است.

در دهه سی او به همراه دیگر سرشناس شعر نو همانند نیمایوشیج و احمد شاملو انجمن ادبی "شمع سوخته "را تشکیل دادند.

ابتهاج در ابتدا غزل می سرود سپس تحت تاثیر جریان شعر نیمایی به سرودن شعر نو روی آورد ولی از آنجا که احساس می کرد شعر نو بیان مناسبی برای احساسات او نیست همانند دیگر شاعر سرشناس ایران "شهریار "دوباره به سرودن غزل روی آورد.

ابتهاج پس از کناره گیری "داوود پیرنیا "از برنامه گل ها از سال ۱۳۵۰ تا سال ۱۳۵۶ سرپرست این برنامه رادیویی بود.

از مهمترین اقدامات او در برنامه گل ها این بود که برخی از خوانندگان سنتی ما همانند "حسین قوامی و "محمدرضا شجریان "اشعار شعر نو را به صورت سنتی اجرا کردند و همچنین تصنیف های خاطر انگیز همچون "تو ای پری کجایی "و "ای ایران ای سرای امید "
را در همین زمان سروده است.

از مهمترین کارهای او تصحیح دیوان حافظ می باشد که با عنوان "حافظ به سعی سایه "نام دارد و برای اولین بار در سال ۱۳۷۴ منتشر شد. ابتهاج بخش بزرگی از عمر خود را صرف حافظ پژوهی کرده است.

خانه ابتهاج در تهران در سال ۱۳۸۷با نام" خانه ارغوان "ثبت سازمان میراث فرهنگی شد. علت این نام گذاری وجود درخت ارغوان زیبایی است در این خانه، که ابتهاج شعر معروف ارغوان خود را برای این درخت گفته است.

برخی از #آثار

نخستین نغمه ها ۱۳۲۵
سراب ۱۳۳۰
سیاه مشق ۱۳۳۲
زمین۱۳۳۴
چند برگ از یلدا، ۱۳۴۴
تا صبح شب یلدا، ۱۳۶۰
حافظ به سعی سایه، ۱۳۷۴

🔸نقل:از گروه تلگرامی انجمن تاریخ و فرهنگ ایران.
@ESHTADAN
⁠⁣⁠هفتم اسفندماه سالروز درگذشت علی‌اکبر دهخدا

وقتی صوراسرافیل در تهران نشر می‌شد مقالات دهخدا به نام «چرند پرند» شهرتی یافته بود. دهخدا را که به نام «دخو» نامیده می‌شد در طنز و مطایبه و هزل قوی‌دست نشان داد. اما نشر سه شمارۀ صوراسرافیل در سویس دهخدا را شاعری گران‌قدر و پرمایه و ادیب شناساند. در نخستین شمارۀ صوراسرافیل که در سویس نشر شد شعری باحال و گیرا و پرسوز در رثای میرزا جهانگیرخان درج شده بود که یکی از بهترین اشعار در یادبود مرگ دوست، در میان آثار زبان فارسی به شمار می‌رود.
دهخدا سالیان دراز رئیس دانشکدۀ حقوق بود (ظ ۱۳۰۲-۱۳۲۰) اما دلبستگی او به لغت و ادب او را در خانه نشانده و از بام تا شام با کتابهای کهن فارسی دمخور ساخته بود.
حاصل سی سال مطالعه و ممارست در کتابهای فارسی سه اثر مختلف بزرگ و مهم می‌باشد:
۱. جمع‌آوری امثال و حکم که در چهار جلد به چاپ رسیده است.
۲. جمع‌آوری لغات و اعلامی که در میان کتابهای فارسی دیده می‌شود و به نام لغت‌نامۀ دهخدا به چاپ می‌رسد.
۳. تصحیح و تحشیۀ برخی از متون معتبر و مهم زبان فارسی مانند: دیوان ناصرخسرو، دیوان فرخی، دیوان حافظ، دیوان منوچهری، دیوان مسعود سعد، دیوان سوزنی، دیوان اشرف و لغت فرس اسدی.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۱۶۳]

@AfsharFoundation

✍🏻 #علی‌اکبر_دهخدا (۱۲۵۷ - ۷ اسفند ۱۳۳۴)
💥دهخدای طنزپرداز

دهخدا در هر شمارۀ روزنامۀ صوراسرافیل (۱۲۸۶-۱۲۸۷ ش)، مقاله‌ای طنزآمیز با عنوان چرندپرند نوشت. سلسله مقاله‌های چرندپرند، به امضای دخو، خرمگس، سگ حسن‌دله، جغد، غلام‌گدا آزادخان علی‌اللهی، روزنومه‌چی، کمیتۀ اسیرالجوال، خادم الفقراء، دخوعلی‌شاه، رئیس انجمن لات‌ولوت‌ها، برهنۀ خوشحال و نخودهمه‌آش به چاپ می‌رسید. دهخدا با نوشتن چرندپرند، علاوه بر گسترش طنزپردازی نخستین پایه‌گذار ساده‌نویسی در ایران به شمار می‌رود که کار او را #محمدعلی_جمال‌زاده با نوشتن یکی بود یکی نبود و صادق هدایت در مجموعۀ قصه‌هایش به کمال رسانیدند.
درودیان، ولی‌الله (۱۳۸۷). زبان کوچه در چرندپرند دهخدا. اندیشه و هنر. ش ۱۳ و ۱۴. ص ۱۰۳ و ۱۰۴.
@xabarname
@ESHTADAN
به انگیزه سالروز درگذشت غلامحسین بنان - مردی با صدای بدون زاویه

امروز سالمرگ غلامحسین بنان، استاد موسیقی سنتی ایران است. در کارنامه هنری بنان، ۳۵۰ اثر به ثبت رسیده که در برنامه های موسیقی ایرانی، گل های جاویدان، گل های رنگارنگ، گل های صحرایی و گل های تازه اجرا شده است.

بنان به اجرای ترانه تمایل نداشت و بیشتر آوازخواندن را دوست داشت، اما به تشویق روح الله خالقی، کم کم به تصنیف و قطعات ضربی روی آورد. از آثار این خواننده محبوب ایرانی می توان به آتشین لاله، آتش جاودان، حالا چرا، از یاد رفته، اشک و آه، امید زندگانی، ای ایران، بهار دلنشین، بوی جوی مولیان، کاروان و گریه شمع اشاره کرد که برای  ارتباط  با آنان  نیاز به  دانستن  نت ، سولفژ، هارمونی ، آکورد یا هرنوع  دانش  موسیقی  نیست .

بنان  در سال  ۱۲۹۰ در خانواده ای  هنرمند در تهران  به  دنیا آمد. مادرش - دختر محمد تقی  رکن الدوله ، برادر ناصرالدین شاه - ارگ  می نواخت. پدرش  کریم  خان  بنان الدوله ، فرزند میرزاالله  مستوفی  از صدایی  خوش  برخوردار بود و خواهرش  نیز نزد مرتضی  نی  داوود تار می نواخت .

خانه بنان  محل  آمد و شد هنرمندان  مختلف  بود و اولین  کسی  که  به  استعداد بنان  پی برد، مرحوم  مرتضی  نی داوود بود و از بنان الدوله  خواست  تا اجازه  دهد با غلامحسین  موسیقی  کار کند.بدین  ترتیب  غلامحسین  از ۱۱ سالگی  به  فراگیری  موسیقی  پرداخت.  بعدها فن  تلفیق  و طرز ادای  شعر را از میرزا طاهر رسایی  (ضیاءالذاکرین ) آموخت  و مدتی  هم  از ناصر سیف  کسب  فیض  کرد.این  دو از روحانیون  مطلع  به  موسیقی  بودند که  سهم  به سزایی  در رشد هنری  بنان  داشتند.صدای  بنان  بم ، کوتاه  و دارای  حالتی  بود که  برای  ظرافت های  آواز ایرانی  بسیار مناسب  است .

شادروان  حسین  ملاح  در مورد کیفیت  صدای  بنان  می نویسد:ازدیدگاه  زیباشناسی ،صوت  خوش  بنان  را می توان  به  خطی  منحنی  تشبیه  کرد که  عاری  از هرگونه  زاویه  است  و شنونده  مطلقا زبری ، درشتی  و عدم  نرمش  در آن  حس  نمی کند. زنده یاد روح الله  خالقی می نویسد: صدای  بنان  بسیار لطیف ، شیرین ، زیبا وخوش آهنگ  است . کوتاه  می خواند، ولی  در همین  کوتاهی،  ذوق  و هنر بسیار نهفته  است .

غلت ها وتحریرهای  او چون  رشته های  مروارید غلتانی  به  هم  پیوسته  و مانند آب  روان  است .وی  بنان  را گوهر گرانبهای  موسیقی  ایران  می داند و می افزاید: من  ازصدای  بنان  مسحور می شوم؛ لذتی  بی پایان  می برم  که  فوق  آن  متصور نیست . تصور نمی کنم  خواننده ای  به  ذوق  ولطف  و استعداد بنان  در قدیم  داشته  باشیم  و به  این زودی ها هم  پیدا کنیم .

بنان  از سوی  علینقی  وزیری  و عبدالعلی  وزیری  به  خالقی  معرفی  شد و برای  امتحان  آواز به  رادیو رفت  و قطعه ای  را در سه گاه  با ویلن  ابوالحسن  صبا اجرا کرد که  تسلطش  مورد تأیید حاضران  قرار گرفت .استاد بنان ، با راه اندازی  انجمن  موسیقی  در سال  ۱۳۲۳ و تأسیس  هنرستان  موسیقی  در سال  ۱۳۲۸ به  فعالیت  دراین  دو مرکز پرداخت .

درسال های  فعالیت  حرفه ای،  بیشتر به  شیوه  آواز ادیب  خوانساری  متمایل  شد و در ردیف ، از استاد صبا تأثیر پذیرفت  و سرانجام  شیوه  و روش  خاصی  برای  خود ابداع  کرد.مهارت  در تلفیق  شعر و موسیقی ، انتخاب  دستگاه  مناسب  با شعر و قدرت  در انتقال  مفاهیم ، از ویژگی های  بارز شیوه  آواز استاد بنان  بود.او هنگامی  شعری  را به  تغنی  می گرفت  که  تمامی  معانی  و دقایق  آن  را درک  و آنگاه  دستگاه  مناسب  با آن  را انتخاب  کرده  ومی  خواند، لذا تمامی  حالات  جمله  از قبیل  استفهام ، تمنا، اعتراض ، توصیف ، شکایت  و غیره  را به خوبی  ادا می کرد.پس از شروع  برنامه  گلها در سال  ۱۳۳۴ دومین  برنامه  با صدای  بنان  با غزل  من  مست  و تو دیوانه ، ما را که  برد خانه  اجرا شد و از آن  پس  پای  ثابت  این  گونه  برنامه ها شد.

در سال  ۱۳۳۶ در اثر تصادف  اتومبیل  چشم  راست  خود را از دست  داد و از آن  پس  از عینک  دودی  استفاده  می کرد.

شادروان غلامحسین بنان، ۲۸ سال بعد را با یک چشم به زندگی ادامه داد و سرانجام در هشتم اسفند ،۱۳۶۴ پس از یک دوره بیماری درگذشت. مزار وی در امامزاده طاهر کرج واقع است.

http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10190-gholam-hossein-banan.html

https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
Forwarded from کتیبه
شعری در وصف پیامبراکرم(ص) بر مقبرۀ عارف ایرانی در مولتان/ پاکستان.

سخی سلطان علی اکبر شاه شمسی، از نوادگان شاه شمس سبزواری عارف ایرانی (560ق سبزوار، 675ق مولتان) است.
بنای بسیار زیبای مقبره به سبک مقابر دورۀ تُغلق‌شاهیان، در سه طبقه با زیربنایی هشت ضلعی، برجکهای مخروطی‌شکل و گنبدی زیبا در سال ۹۹۳ق بنا شده است. داخل مقبره، بسیار پرنقش و نگار است. دیوارها با گچبری‌ها و نقوش اسلیمی که برخی بسیار موقّر و نادر است پوشیده شده است.
نمای بیرونی این بنای آجری با کاشیهای فیروزه‌ای حاوی اشعاری از ابوسعید ابوالخیر، حافظ، مولوی و چند شاعر محلی تزئین شده است.

متن کتیبه، ابیاتی منسوب به مولوی است که نغمه‌پردازان در کشورهای ایران، پاکستان، هندوستان، افغانستان و تاجیکستان، هرساله آنرا در نعت حضرت رسول، میخوانند:

ای دستهٔ گل مرحبا
با بوی ریحان آمدی
جان همه عالم تویی
کز عالم جان آمدی
...
...
...
ای شمس تبریزی لقا
می‌خوان تو نعت مصطفی
زیرا که در بستان سرا
مرغ خوش الحان آمدی.

#مرتضی_رضوانفر
پژوهشگاه میراث فرهنگی

تصاویر بیشتر از این بنا، در کانال تلگرامی کتیبه.
https://www.tg-me.com/katibefarsi
⁠⁣صدق

حضرت رسول صلّی الله علیه و آله را پرسیدند که کمال چیست؟ گفت کردار به صدق و گفتار به حق. و معنی صدق و راستی در شش چیز بود و هرکه در همه به کمال رسد صدّیق بود.
صدق اوّل در زبان است که هیچ دروغ نگوید نه در خبری که دهد از کسی یا از حال خویش از گذشته و نه وعده‌ای که دهد در مستقبل، زیراکه دل از زبان صفت گیرد و از کج گفتن کج گردد و از راست گفتن راست گردد.
صدق دوم آنکه در مناجات با حق تعالی صدق از خود طلب کند....
صدق سوم در عزم بود که اگر کسی وی را ولایتی باشد، عزم کند که عدل کند و اگر مال باشد عزم کند تا همه را به صدقه دهد... صدیق آن بود که همیشه در خود عزم خیرات به غایت قوّت یابد.
صدق چهارم در وفا بود... صدق پنجم آن بود که هیچ چیز در اعمال فراننماید که باطن بدان صفت نبود... از این گفت رسول (ص) که بار خدایا سرّ مرا بهتر از علانیه گردان و علانیۀ مرا نیکو کن....
صدق ششم آنکه در مقامات دین حقیقت آن از خود طلب کند و به اوایل و ظواهر آن قناعت نکند چون زهد و محبّت و توکّل و رجا و خوف و رضا و شوق که هیچ مؤمن از اندک این خالی نباشد ولیکن آن ضعیف بود و آنکه در این قوی بود او صادق بود.

[فرائد الادب، عبدالعظیم گرکانی، به کوشش دکتر ناصر رحیمی، محمدرسول دریاگشت، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۸، ص ۶۵۹-۶۶۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation

🔹سالگشت مبعث پیامبر اسلام مبارکباد.
@ESHTADAN
#پرویز_ناتل_خانلری در نامه ای به فرزندش می نویسد :

اکنون که این نامه را می‌نویسم زمانه آبستن حادثه‌هاست. شاید دنیا زیر و رو‌ شود و همه‌چیز دگرگون گردد. این نیز ممکن است که باز زمانی روزگار چنان بماند. من نیز مانند هر پدری آرزو دارم که دوران جوانی تو به خوشی بگذرد. اما جوانی بر من خوش نگذشته است و امید ندارم که روزگار تو بهتر باشد.سرگذشت من خون دل خوردن و دندان به جگر افشردن بود و‌ می‌ترسم که سرگذشت تو نیز همین باشد. شاید بر من عیب بگیری که چرا دل از وطن برنداشته و تو‌ را به دیاری دیگر نبرده‌ام تا در آنجا با خاطری آسوده‌تر به سر ببری.راستی آن است که این عزیمت بارها از خاطرم گذشته است. اما من و‌ تو از آن نهالها نیستیم که آسان بتوانیم ریشه از خاک خود برکنیم و در آب و هوایی دیگر نمو کنیم. پدران تو تا آنجا که من خبر دارم همه با کتاب و قلم سروکار داشته‌اند، یعنی از آن طایفه بوده‌اند که مامورند میراث ذوق و اندیشه گذشتگان را به آیندگان بسپارند. جان و دل چنین مردمی با هزاران بند و پیوند به زمین و اهل زمین خود بسته است. از این‌همه تعلق، گسستن کار آسانی نیست.

@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
سودابه


▪️زنی که موجب بدنامی زنان شاهنامه شده سودابه است، سودابه دختر پادشاه هاماوران است که آن را با سرزمین یمن کنونی تطبیق داده‌اند، و چون کاووس بدانجا لشکر می‌کشد و آن را تسخیر می‌کند او را به زنی می‌گیرد. پس از چندی پادشاه هاماوران، به نیرنگ، کاووس و همراهانش را اسیر می‌کند، و مدتی در بند می‌کشد. در تمام این مدت سودابه در کنار شوهرش در زندان می‌ماند و از او پرستاری می‌کند. چندی بعد، رستم به نجات کاووس می‌شتابد و او را رها می‌سازد و هاماوران را از نو به تسلط ایران در می‌آورد. کاووس، سودابه را با خود به ایران می‌آورد. سودابه زنی است که از زیبایی و رعنایی و مکّاری و لوندی و زیان‌آوری به نحو کامل برخورداری دارد، و چه بدین سبب، و چه به سبب وفاداری‌ای که هنگام اسارت به کاووس نشان داده، مورد محبت و عنایت خاص پادشاه است، و در واقع می‌شود گفت که زن سوگلی اوست.

اما نابکاری سودابه زمانی بروز می‌کند که عشقی گناه‌آلود نسبت به نا‌پسری خود سیاوش در دل می‌پروراند. سیاوش در این زمان خیلی جوان است، شاید کمتر از بیست سال دارد. سودابه با زمینه‌چینی، او را به شبستان خود فرا می‌خواند و عشق خروشان خود را بدو ابراز می‌کند. لیکن سیاوش که جوان مهذّب و پارسایی است دست رد بر سینه او می‌نهد.

سودابه اصرار می‌ورزد و چون کام نمی‌یابد، هم از بیم رسوایی و هم برای آنکه انتقام خود را از گرفته باشد، او را در نزد پادشاه به قصد تجاوز به خود متهم می‌کند. درست مثل زلیخا که نیز بر اثر نومیدی و سرخوردگی به یوسف تهمت زد. درست مثل فدر، ملکهٔ یونانی که بر نا‌پسری خود هیپولیت عاشق شد و چون از او جواب رد شنید تهمت ناپاک‌چشمی و دست درازی بر او بست.

سیاوش برای اثبات بی‌گناهی خود از میان تودهٔ آتش می‌گذرد و تندرست از آن بیرون آید، اما چون سودابه از توطئه و تحریک دست‌بردار نیست، شاهزاده برای دور شدن از محيط مسموم دربار کاووس، داوطلبِ سپهسالاری لشکری می‌شود که برای جنگ با افراسیاب عازم است. سرانجام هم‌ چون راه بازگشتی برای خود نمی‌بیند به توران زمین نزد افراسیاب پناه می‌برد و همین امر چنانکه داستانش را می‌دانیم موجب تباهی او می‌گردد. پس از قتل سیاوش، سودابه به انتقام خون او به دست رستم کشته می‌گردد.
در واقع مسبب مرگ سیاوش، سودابه است. این زن که نمونهٔ برجستهٔ یک زن نابکار است، هم شهوت‌ران است و هم حسابگر. در اظهار عشق خود به سیاوش هم نظر سیاسی دارد و هم قصد کام‌طلبی، تنها زن شاهنامه است که مانند هلن یونانی فاجعه‌آفرین است. در حق اوست که رستم به کاووس می‌گوید:

کسی کاو بود مهتر انجمن
کفن بهتر او را ز فرمان زن
سیاوش ز گفتار زن (سودابه) شد به باد
خجسته زنی کاو ز مادر نزاد

و باز در اشاره به اوست که راجع به زن گفته است:

زبان دیگر و دلش جای دگر
از او پای یابی که جویی تو سر

و باز درباره سودابه گفته شده است:

چو این داستان سربسر بشنوی
به آید تو را گر به زن نگروی

به گیتی بجز پارسا زن مجوی
زن بد‌کنش خواری آرد به روی

اشاره‌های بدبینانهٔ دیگر نیز جابه‌جا راجع به زنِ بد می‌بینیم:

دل زن همان دیو را هست جای
زِ گفتار باشند جوینده‌رای

و یا:

به اختر کسی‌دان که دخترش نیست
چو دختر بود روشن‌اخترش نیست

و یا:
کرا از پس پرده دختر بود
اگر تاج دارد بد اختر بود
این بود زن بد.

استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
آواها و ایماها، ص ۱۵–۱۴

پ.ن:
زین‌پس پنجشنبه‌ها به شاهنامه می‌پردازیم.
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه

🔹نقل:کانال تلگرامی شفیعی کدکنی
@ESHTADAN
‍ ‍ #تقویم_فرهنگی امروز، ۱۳ اسفند

چنین روزی در سال ۱۳۸۸، محمد خوانساری ـ دانشمند فلسفه، چهره ماندگار منطق، و از مفاخر فرهنگی ایران ـ درگذشت.
روانشاد محمد خوانساری در سال ۱۳۰۰ در اصفهان متولد شد. تحصیلات مقدماتی را در مکتبخانه آغاز کرد و آموزش ابتدایی تا متوسطه را در مدرسه ادامه داد. مدتی نیز به تحصیلات حوزوی پرداخت. سپس وارد دانشسرای مقدماتی شد و در ۱۳۱۹ دانشنامه‌ی دیپلم ادبی گرفت.
محمد خوانساری در سال ۱۳۲۳ در رشته‌ی فلسفه و علوم تربیتی دانشگاه تهران دوره‌ی لیسانس را به پایان رساند. مدتی در دانشگاه تدریس کرد و در ۱۳۳۲ دوره‌ی دکتری ادبیات را هم پشت سر گذاشت. در ۱۳۳۷ به فرانسه رفت و در دانشگاه پاریس در رشته‌ی فلسفه و منطق تحصیل کرد و دانشنامه‌ی دکتری در این رشته را در ۱۳۴۰ از دانشگاه پاریس دریافت کرد.
دکتر محمد خوانساری پس از بازگشت به میهن، در دانشگاه به تدریس فلسفه و منطق، علوم تربیتی، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی پرداخت و سرانجام در ۱۳۶۱ از دانشکده‌ی فلسفه و ادبیات دانشگاه تهران بازنشسته گردید. دکتر خوانساری در سال ۱۳۸۲ به عنوان چهره‌ی ماندگار در منطق برگزیده شد. وی صاحب تألیفات متعددی در منطق، فلسفه، روان‌شناسی، انسان‌شناسی، ادبیات و عرفان است. «فرهنگ اصطلاحات منطقی» (همراه با واژنامه‌ی فرانسه و انگلیسی) و «منطق صوری» از آثار مشهور استاد در حوزه‌ی منطق است. مقولات ـ ترجمه‌ی کتاب معروف ارسطو ـ نیز اثر دیگر وی است.
استاد دکتر محمد خوانساری در ۱۳ اسفند ۱۳۸۸ در ۸۸ سالگی در تهران شمع وجودش خاموش گشت و در قطعه‌ی نام‌آوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، دکتر محمد خوانساری را به عنوان یکی از مفاخر ایران‌زمین معرفی کرده است.
گردآوری و تنظیم: #آرش_امجدی
@UT_Central_Library
@ESHTADAN
2024/11/17 11:22:19
Back to Top
HTML Embed Code: