Telegram Web Link
🎓 واژهٔ « شِعر » در شاهنامه و تصحیح انتقادی (قیاسی)

در اوایل شاهنامه، هنگامی که داستان دقیقی را بیان میکند:

جوانی بیامد گشاده زبان سخن گفتنش خوب و طبعش روان
”به شعر آرم این نامه را“ گفت ”من“ ازو شادمان شد دل انجمن
بر او تاختن کرد، ناگاه، مرگ نهادش به سر بر، یکی تیره ترگ

همهٔ دستنویسهای شاهنامه این رج را ”به شعر آرم“ یا ”به نظم آرم“ نوشته اند، امّا به نظر استاد جنیدی این واژه در سخن فردوسی جایی ندارد و فردوسی ”پیوند“ و ”پیوستن“ را برای شعر به کار برده است. بنابراین، رج بالا را به این صورت تصحیح انتقادی میکنند:

”بپیوندم این نامه را“ گفت ”من“ ازو شادمان شد دل انجمن
بر او تاختن کرد، ناگاه، مرگ نهادش به سر بر، یکی تیره ترگ

گواه بر درستی داوری استاد این است که پایینتر از این سخن، در یک رج که همهٔ دستنویسها به یک گونه آورده اند، فردوسی ”پیوند“ را برای شعر به کار میبرد، پس از مرگ دقیقی:

دل رَوشنِ من چو برگشت ازوی سوی نامهٔ خسروان کرد روی
که این نامه را دست پِیش آورم! به پیوندِ گفتار خْوِیش آورم!

همچنین در آغاز داستان زال و رودابه، که همهٔ دستنویسها به یک گونه آورده اند:

کنون پرشگفتی یکی داستان بپیوندم از گفتهٔ باستان
بپیوندم: میسُرایم، به شعر در می آورم.

در آغاز داستان رستم و سهراب، در یک رج که همهٔ دستنویسها به یک گونه آورده اند، ”پیوستن“ را به معنای شعر گفتن (نظم گفتن) آورده است:

ز گفتار دهقان یکی داستان بپیوندم از گفتهٔ باستان

سخن فردوسی پیش از به خواب دیدن دقیقی:

همی خواهم از دادگر یکْ خدای که چندان بمانم به گیتی به جای
که این نامهٔ شهریاران پیش بپَیوندم از خوب گفتارِ خویش
اُ زان پس تن بی هنر خاک راست روان و توان، مینوی پاک راست

از این گفتار پیداست که فردوسی بیم داشته است که مرگ او را نیز مانند دقیقی در رباید و کارش ناتمام بماند، و نگران پاداش از جانب محمود غزنوی نبوده است.

بپیوست نامه به هر کشوری به هر نامداری و هر مهتری
به سران تمام بخشهای پادشاهیش نامه نوشت.

آخرین لت از شاهنامه را دستنویسها به صورتهای گوناگون نوشته اند (به نام جهانداور کردگار، چو هشتاد و چار از برش برشمار، ...). استاد جنیدی آن را با بهره بردن از واژهٔ ”پیوستن“ به این صورت ویرایش کرده اند:

سرآمد کنون نامهٔ یزدگرد به ماه سپندارمذ، روزِ اِرد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار که پیوستم این نامهٔ نامدار

***
شایان یاداوری است که «شَعر» واژهٔ دیگری است به معنای موی روییده بر بدن جاندار (فرهنگ نظام).

پس از پیروزی بهرام پورگشسپ بر خاقان چین، هرمزد بجای قدردانی برایش خلعت ناسزاوار میفرستد:

چو بنهاد بر نامه بر، مُهر، شاه بفرمود تا دوکدانی سیاه
بیارند، با دوک و پنبه در اوی نهاده بسی ناسزا رنگ و بوی
هم از شَعر، پیراهن لاژورد یکی سرخ مقنا و شلوارِ زرد
فرستاده ای بدمنش برگزید که آن خلعت ناسزا را سزید

پیراهن آبی از موی جانوران، مقنایی سرخ رنگ و شلواری زرد، همراه با فرستاده ای بداندیش که سزاوار آن خلعت باشد.

🔸نقل:بنیاد نیشابور
@ESHTADAN
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
دریغا زریاب!
و دریغا فرهنگ ایرانی!

یادداشت محمدرضا_شفیعی کدکنی دربارهٔ استاد عباس زریاب خوئی
بخارا، شمارهٔ ۱۰۴، بهمن-اسفند ۱۳۹۳
بخش دوم و پایانی



۲- اکنون که او دیگر در میان ما نیست، لحظه به لحظه، زیان بزرگ غیاب او را از آفاق فرهنگ معاصر ایران، بیشتر و هولناک‌تر احساس می‌کنیم و به‌گونه‌ای ژرف‌تر درمی‌یابیم که چه غبن بزرگی بوده است محروم شدن دانشگاه تهران، در این پانزده ساله اخیر از وجود او. من از آنجا که هیچ‌گاه اهل سیاست و هیچ حزب و جماعت و دسته‌ای نبوده‌ام و نخواهم بود ندانستم و نتوانستم بدانم که چرا از یک سوی، دانشگاه تهران را از فیض دانش بیکران و بینش ژرف او، محروم کردند و از سوی دیگر با خواهش و تقاضا و اصرار او را به مؤسسات فرهنگی و تحقیقی دیگر، برای تدریس و تحقیق و تألیف و ترجمه، فراخواندند. جز اینکه خصومت‌های شخصی را عامل این کار بدانم موجب دیگری برای توجیه این غبن بزرگ تاریخی نمی‌توانم تصور کنم و با اینکه سی سال در محضر او شاگردی کردم و با او در «کتابخانه مجلس سنا» و «دایره‌المعارف فارسی» و «دانشگاه تهران» سالیان دراز افتخار همکاری داشتم، هرگز دلم بار نداد که در این‌باره از او پرسشی کنم. او نیز در این‌باره سکوتی حکیمانه داشت.

۳- در این عصر، با محققان و استادان و فضلا و شبه‌ فضلای بسیاری توفیق حشر و نشر داشته‌ام و آنها را در چند دسته دیده‌ام: گروهی می‌شناسم-و چه انبوه!- که «نخوانده»‌ها و «ندانسته»های خویش را به قلم می‌آورند و گاه با لعابی از اصطلاحات دهن پرکن شرقی و غربی، خیل عظیمی از «عوام روشنفکران» را نیز فریفته خویش می‌کنند؛ هم اینان‌اند که اگر کسی از «تحقیقات» و نوشته‌های خودشان امتحانشان کند از عهده پاسخ برنمی‌آیند. در نوشته‌های اینان تمام «افعال مثبت» را می‌توان «منفی» کرد و تمام «افعال منفی» را «مثبت» و آب از آب تکان نخواهد خورد!

گروه دوم، آنان که هر چه دارند همان است که نوشته‌اند و گاه این نوشته‌ها تکرار گونه‌های یک «دانسته» است که غالباً از مصادیق علم برگرفته از «افواه‌الرجال» است و یا پشت جلد کتاب‌ها. گروه سوم آنها که هرچه دانسته‌اند نوشته‌اند یا به گونه یادداشت باقی گذاشته‌اند، امثال قزوینی و پورداوود و دهخدا و کسروی و تقی‌زاده و اقبال و معین و همایی و مینوی و خانلری (از گذشتگان) و جمعی از استادان حی و حاضر که خداوند آنان را برای پاسداری از فرهنگ ایران زمین در زینهار خویش نگه دارد! اینان‌اند که سازندگان فرهنگ ملی ما در عصر حاضر به شمار می‌روند، در کنار آفرینندگانی از نوع بهار و هدایت و نیما و شهریار.

ولی نوع چهارم و نادری نیز در این میان هست که اینان خوانده‌ها و نوشته‌ها و اندیشیده‌هاشان، به هیچ روی، با آنچه از ایشان به صورت مکتوب باقی مانده است، هماهنگ نیست، یعنی میراث تألیفی و مکتوب ایشان، از حجم دانسته‌ها و برق هوش و ژرفای اطلاعات ایشان حکایت نمی‌کند، گیرم چندین اثر برجسته از ایشان باقی بماند. در میان آنانی که از نزدیک به سالیان محضر ایشان را درک کردم، دکتر علی‌اکبر فیاض (مصحح تاریخ بیهقی) و استاد بدیع‌الزمان فروزانفر از اینان بودند و زریاب نیز یکی دیگر.

۴- با اینکه تألیفات و ترجمه‌ها و مقالات زریاب، در حد چشمگیری است و او را در صدر پدید‌آورندگان فرهنگ ایرانی در عصر ما قرار می‌دهد، ولی باز هم می‌توانم با اطمینان که دانسته‌ها و خوانده‌ها و اندیشیده‌های او، چندین برابر آن چیزی است که از وی به عنوان میراث مکتوب باقی می‌ماند.

از این بابت نیز مرگ او، غبن بزرگی است برای فرهنگ ایرانی و دریغی دیگر که چرا بیشتر از این ننوشت و یا دردناک‌تر اینکه بگویم با کارهای گلی، که پیرانه‌سر- برای گذران زندگی روزمره‌اش بر دوش او گذاشتند- نگذاشتند که آنچه را دلش می‌خواست بنویسد، آخر مگر این مملکت چند «زریاب» داشت؟

#دریغا_زریاب

https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
✍🏻 بخشی از سخنرانی استاد #عباس_زریاب‌خویی در دومین سمینار #نگارش_فارسی (در تاریخ ۶۳/۶/۱۴)

«اگر اکنون در برابر تودۀ عظیم لغات و اصطلاحات علمی و فنی بیگانه قرار گرفته‌ایم نباید دست‌وپای خود را گم کنیم. باید به استعداد و نبوغ دانشمندان جوان و مترجمان زبردست خود مجال بدهیم که آنچه را به ذهن می‌رسد در این روز بازار فرهنگی عرضه کنند و از آشوب و هرج‌ومرج موقتی که پدیدار می‌شود نترسیم. ارادۀ عام ملت ما و ضمیر فرهنگی تودۀ آگاه ما این لغات را غربال خواهد کرد و آنچه را که با روح زبان سازگار است برخواهد گزید و بقیه را به دور خواهد ریخت. هدف اصلی فرهنگستان‌های ما باید تشخیص این لغات سازگار و ملایم با روح زبان باشد نه جعل و وضع لغات جامدی که در ذهن شنونده مانند معادل‌های فرنگی آن هیچ اثری برنمی‌انگیزد».📚

📖منبع: مقالۀ «نظریاتی دربارۀ وضع لغات علمی و فرهنگی» از کتاب ای زبان پارسی، ج دوم، ص ۱۰۷۱.

@xabarname
@ESHTADAN
#منوفارسی

میلاد عظیمی

مدتی است که کارزار و هشتگی راه افتاده به اسم #منوفارسی و ذیل آن در مذمت ستم زبان فارسی و «رنج اقلیت‌های زبانی در ایران» می‌گویند و می‌نویسند. بی‌بی‌سی فارسی سلسله‌جنبان و آتش‌بیار این کارزار است. پیداست که در پی کدام هدف هستند و چه بیرقی را باد می‌زنند و مرا با آن کار نیست.

به نظرم اما از این هیاهوها نباید دل بد کرد. بلکه می‌توان از همین تهدیدها فرصت ساخت؛ فرصت تقویت انسجام و وحدت ملی. فرصت بسط وفاق ملی. اگر این کارزاری که ضد ایران و زبان فارسی به راه انداخته‌اند، نتیجه‌اش این باشد که دوستاران ایران و زبان فارسی هشیارتر شوند و بهانه به دست این و آن ندهند، مبارک است. می‌دانم که رندان در هر حال بهانه‌ای خواهند جست اما احتیاط و پرهیز از مواضع تهمت، شرط عقل و حزم است.

روزگار غریبی است. روزگار خیال‌اندیشی و کژبینی. روزگار سیطرهٔ سیاست بر همه‌چیز. باید با هزار دقت و وسواس گام زد. برای مثال می‌گویم. شوخی با لباس و زبان و لهجهٔ اقوام، در فیلم و سریال، موجب برخی کژخوانی‌ها و سوءتفاهم‌ها می‌شود و دستمایهٔ تفتین بدخواهان. این بهانه را کاملا باید از دست آنان گرفت. در این موضوع باید احتیاط و وسواس فراوان داشت.

نتیجهٔ این کارزار و هشتگ برای ما باید این باشد که ایمان بیاوریم که تقویت زبان فارسی، به‌عنوان زبان رسمی و رابط بین‌الاقوامی، هیچ ملازمتی با تضعیف زبان‌ها وگویش‌های دیگر ندارد. که فرهنگ بومی و فولکلور و زبان مادری اقوام ایرانی سخت مغتنم و محترم است. سرمایهٔ ملی است و حفظ و ترویج آن وظیفهٔ ملی است.

باید مکر بدخواهان را به خودشان برگرداند. راهش هم دعوا و مجادله نیست. راهش احترام است و مهربانی و مدارا. از خودمان آغاز کنیم. به فرهنگ بومی و زبان مادری و لحن و لهجهٔ هم احترام بگذاریم.

تا دل ملت ایران، با هر قوم و دین و زبانی، با ایران و فرهنگ مشترک ملی و زبان فارسی است، بیمی نیست. اما اگر مردم را از دست بدهیم، همه چیز را باخته‌ایم.




@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#صفر_عبدالله :

در مورد شیرین بودن زبان فارسی در تمام دنیا پذیرفته شده است. زیباترین و شیرین‌ترین زبان‌ها، زبان شعر و ادب، زبان فارسی است. این را اروپایی ‌ها هم اعتراف کرده­ اند. یک فرانسوی زمانی گفته بود که فارسی به حدی شیرین است که انگار فرانسوی شرق است، بعد یکی از ایرانی‌ها گفته بود که نه، فرانسوی هم شیرین است، انگار فارسی‌ِ غرب است. من در انستیتوی ادبیات جهان در مسکو کار کردم و با بسیاری از ادبیات جهان آشنایی دارم. بدون تردید خصوصاً در شعر، هیچ ملتی و هیچ زبانی به اندازه فارسی پشتوانه قوی ندارد شما اگر بگویید که مثلاً زبان شکسپیر که 500 سال پیش بود الان برای مردم انگلیس مورد فهم نیست، چون زبان او، زبان قدیم انگلیسی است. در حالی که من و شما الان اشعار رودکی سمرقندی را که در قرون سوم و چهارم می‌ زیسته می‌خوانیم و لذت می‌ بریم.

@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#سجاد_آیدنلو
فارسی با نهایت احترام و افتخار زبان ملی ما ایرانیان است.

#عزت_الله_فولادوند: افتخار می‌کنم که در سده بیست و یکم هنوز به زبان فردوسی و حافظ می‌نویسم

🔸باشگاه شاهنامه پژوهان _ گفتار: اما هر چه در ستایش عقل بگوییم باز می‌بینیم عرصه‌ای پهناور و پر راز ناگفته مانده و آن قلمرو دل است و عشق؛ به قول مولوی هرچه گویم عشق از آن بالاتر است؛ من تا هر جا که به یاد دارم در سراسر زندگی دل در گرو عشق به ایران داشته‌ام ایران اگر درست بنگریم و دلتنگی‌ها را کنار بگذاریم، از شگفتی های جهان است؛ کشوری است یگانه که بر خلاف بسیاری کشورهای دیگر که محو شده‌اند و به گذشته‌ها پیوسته‌اند در طول هزاران سال به رغم سهمگین‌ترین حوادث، و به‌رغم هجوم رومی و مغول و ترک و تازی، و به‌رغم کینه‌های کسانی که از بیرون و درون کمر به برانداختن آن بسته بودند با متانت و سرسختی ایستاد؛ و آشکار و پنهان مبارزه کرد و نگذاشت بدخواهان و کینه ورزان و ویرانگران به کام دل برسند. یکی از گرانمایه‌ترین میراث‌های مردم این سرزمین زبان فارسی بوده است؛ زبانی که در فلسفه و تاریخ و علوم و شعر و نثر پیوسته در اوج قدرت بوده است و همچنان امروز زنده و پابرجاست.



@shahnamehpajohan
@ESHTADAN
Forwarded from Berasad
🔷یادواره استاد ابراهیم پورداود، همراه با رونمایی از کتاب «اوستای پارسی» برگزار می شود


🔸دبیرستان ماندگار فیروزبهرام یادواره استاد ابراهیم پورداود همراه با رونمایی از کتاب اوستای پارسی را برگزار می کند...

🔗https://www.berasad.com/?p=120905

🆔 @berasad
سعدی و حافظ را باید خدا بسازد...

رونوشت راپرتی از محمدعلی فروغی در دست است که در دی ماه ۱۳۰۸ زمانی که دورۀ دوم ریاست شورای جامعۀ ملل را بر عهده داشته، از ژنو خطاب به اولیای امور در ایران نوشته و در آن به مسائل مورد بحث در جلسات شورا اشاره‌های خوبی کرده و در پایان این راپرت جداگانه به مسئلۀ اقلیتها پرداخته و به حمایت دولت انگلستان از بعضی اقلیتها به قصد تفرقه‌افکنی نیز اشاره کرده است:
«امضاکنندگان عهدنامه‌ها (بعد از جنگ بین‌الملل) تعهداتی نمودند مبنی بر حفظ حقوق اقلیتها که در زیردست اکثریت مظلوم نشوند، مثلاً بتوانند مدارس و کلیسا و امثال این چیزها برای خود داشته باشند و زبان و دین و مذهب و آداب و اموال خود را بتوانند حفظ کنند و مستهلک در اکثریت ناهمجنس خود نشوند... ولی صورت قضیه در معنی این شده که دوَلی که دارای اقلیتها در خاک خود هستند مایل‌اند حتی‌الامکان آنها را محو کنند و ملت خود را متحدالشکل سازند، و اقلیتها برعکس سعی دارند برای دولی که برخلاف میل جزء آنها شده‌اند زحمت بتراشند، و حفظ اعتدال بین این دو نظر بسیار مشکل می‌باشد، خاصه اینکه اقلیت هر مملکتی پشت‌گرمی به اکثریت مملکت دیگر دارد... در مملکت ما هم عناصر مختلفه هست... از سه عنصر مهم ترک و کرد و عرب نباید غافل بود و حاجت به تذکار نیست که مجاورت خوزستان یعنی اراضی عرب‌نشین ما با عراق، و مجاورت کردستانها با عراق و ترکیه و مجاورت تمام شمال و شمال غربی ما (که بسیاری از سکنه‌اش ترکی‌زبان‌اند) با ترکیه، و قفقاز و ترکستان موجب نگرانی بلکه مخاطره است... عنصر ترک خود را در همه جا دارد آراسته می‌کند. به استحکام دولت سویت هم برای سدّ تجاوزات آنها نمی‌توان مطمئن و امیدوار بود. عنصر کرد را هم متأسفانه انگلیسها بدهوا کرده‌اند. اگر هم آنها نمی‌کردند سوء سیاست ترکها و اسباب و علل دیگر این نتیجه را می‌داد. عربها هم که دارند جانی می‌گیرند. پس اقلیتهای ما همه پشت‌گرمی و تکیه‌گاه پیدا می‌کنند... باید متوجه بود که هیچ دولتی ولو اینکه عناصرش متحدالجنس باشند استحکام پیدا نمی‌کند، مگر اینکه سکنه‌ای که در تحت او واقع‌اند از حکومت خود راضی باشند. زور و قوّهٔ جبریه نمی‌تواند دولت را نگاه بدارد و اگر هم بدارد موقتی است و این اصل که در همۀ موارد صحیح است نسبت به اقلیتها صحیح‌تر و مسلّم شده است و چارهٔ کار جز این نیست که دولت و حکومت و مأمورین دولتی با مردم عموماً قسمی رفتار کنند که راضی باشند. مقصودم این نیست که نسبت به اقلیتها متملّق باید بود و ضعف باید نشان داد، بلکه اولاً باید آنها ببینند که دولت و مأمورین آنها را با سایر مردم به یک چشم نگاه می‌کنند، و یک عنصر را بر عنصر دیگر مزیت نمی‌دهند، و عالم عالم یگانگی است، ظلم و تعدی و اجحاف نباید ببینند، متعرّض دین و مذهب و زبان و آداب و رسوم و ترتیب زندگانی مردم نباید شد، مگر مسئلۀ چادرنشینی و ایلیاتی که البته باید به مرور و حسن تدبیر موقوف شود و رفع هر نقص و عیبی در زندگانی و عادات مردم هست و هر بهبودی که در احوال مردم لازم باشد باید به مدارا و بدون آزار و اذیت و حکم و زور و مزاحمت فراهم بشود و به تربیت و نصیحت و ترغیب و تشویق صورت بگیرد. اقدامات شدیده اگر هم پیشرفت کند بی‌اساس است و عاقبت ندارد و مفسده حاصل می‌کند. برای متحدالجنس نمودن ایرانیان بهترین کارها نشر معارف فارسی و ایرانی است، اما آن هم نه به طوری که محسوس شود که می‌خواهند آنها را فارسی کنند. مثلاً بنده هیچ معتقد نیستم کسی ترکی یا کردی یا عربی حرف زدن را منع کند، فارسی گفتن را اجباری نماید. از حسن اتفاق ترکی و کردی هیچ‌کدام زبان ادبی نیستند و اقلیتهای ما مایهٔ ادبی و معارفی را ندارند و به سهولت در زبان و ادبیات و معارف فارسی مستهلک می‌شوند. اما زبان و ادبیات و معارف فارسی را هم باید ترقی داد. مدت چندین قرن تمام ممالک مجاور ایران از هندوستان و افغانستان و ترکستان و قفقاز و عراق و خاک عثمانی یعنی از دریای بنگاله تا دریای آدریاتیک جولانگاه هنرنمایی ایرانی بود به سبب هنرمندی ایرانیها و مخصوصاً از دولت سر فردوسی و سعدی و مولوی و حافظ که هنوز هم اثرات آن در دنیا باقی است. سعدی و حافظ ساختن البته در قدرت کسی نیست و باید خدا بسازد، اما دولت و ملت ایران اگر درصدد ترقی معارف خود باشند و معارف قدیم را هم حفظ کنند مقصود حاصل می‌شود.
حاصل کلام این است که عناصر مختلف مملکت باید مشمول عدل و انصاف باشند و در رفاه و آسایش و اطمینان خاطر و سرفرازی زندگی کنند و هیچ‌گونه داعی و محرک برای اینکه به سوی دیگری غیر از دولت متبوعهٔ خود نگاه کنند یا به فکر استخلاص خود از آن دولت بیفتند نداشته باشند... ضمناً معارف ایرانی ترقی داده شود و به حسن تدبیر ترویج و بسط یابد.

به نقل از صفحۀ اینستاگرام دکتر محمد افشین‌وفایی

https://www.instagram.com/p/CZm0Xg2qX7C/?utm_medium=copy_link

@AfsharFoundation
⁠⁣هفدهم بهمن‌ماه سالروز درگذشت مهدی بیانی، بنیادگذار کتابخانۀ ملّی ایران

دکتر مهدی بیانی استاد دانشگاه تهران، رئیس کتابخانۀ ملّی سلطنتی و مدیر مجلۀ پیام نوین که از متخصصان بنام در شناخت خطوط و نسخه‌شناسی و از مروّجان حقیقی فن کتابداری و ایجاد کتابخانه در ایران بود، از میان ما رفت.
مرحوم بیانی در رشتۀ ادبیات به اخذ درجۀ دکتری از دانشگاه تهران نایل آمده بود و در مجامع ادبی و مراکز ایران‌شناسی جهان شناخته‌ شده بود و به آرا و عقایدش در باب نسخه‌های خطی اعتبار خاص می‌نهادند و مکرراً به ممالک خارجی دعوت شده و در کنفرانس‌ها و کنگره‌ها شرکت کرده بود.
بیانی خطی خوش داشت. خطوط قدیم و قلم‌های مختلف را نیکو می‌شناخت. کتاب‌شناس و نسخه‌شناس بود. خود مجموعه‌‌ای گران‌قدر از نسخ‌ خطی قدیم جمع ساخته بود و مجموعه‌ای مهمتر و نفیس‌تر از مرقّعات و خطوط گرد آورده بود که از گنجینه‌های کم‌مانند است.
سال‌های دراز ریاست کتابخانۀ ملّی را بر عهده داشت و اساساً بنیادگذار آن مرکز علمی است. اوست که کتاب‌های کتابخانۀ سلطنتی و کتابخانۀ عمومی معارف قدیم را تحویل گرفت و با علاقه و حوصله مقدمات ایجاد کتابخانۀ ملّی را فراهم کرد.
سال‌های دراز نیز تدریس کرد و شاگردان بسیاری تربیت فرمود و با این تنوع کار از چاپ و نشر کتاب کوتاهی نداشت. فهرستی که آن مرحوم خود فراهم کرده بود نشانی است از کارهای مفید و باارزش ادبی که اخیراً با نشر دورۀ کتاب بسیار نفیس احوال و آثار خوشنویسان صورتی دیگر گرفته است. امید می‌رفت با انتشار کامل این کتاب آرزوی دیرین خود را جامۀ عمل بپوشاند ولی دست اجل قلمش را شکست. دنبالۀ کار به عهدۀ دختر درس‌خوانده و علاقه‌مندش افتاد که کار پدر را به انجام رساند.
یادش در ضمیر دوستان هماره جاویدان خواهد بود، و شادی روانش را از درگاه خداوندی خواستارند.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۲۸۹-۲۹۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
Forwarded from شفیعی کدکنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
زبان‌های قومی سر جای خودش است. کرد باید کردی یاد بگیرد. آذربایجانی باید ترکی یاد بگیرد.
من آذربایجانی‌ام. خیلی خوب ترکی حرف می‌زنم، از ادبیات و آهنگ ترکی لذت می‌برم اما معتقدم یک چیزی همهٔ ما را به هم وصل می‌کند و آن زبان فارسی‌ست...



استاد دکتر ژاله آموزگار دکترای زبان‌های باستانی از دانشگاه سوربن فرانسه و استاد بازنشستهٔ دانشگاه تهران.
#ایران
#زبان_فارسی
#ژاله_آموزگار
⁠⁣همزیستی ⁠⁠⁠⁠⁠⁣زبان ملّی و زبان‌های محلّی

من اگر تعمیم زبان فارسی را در تمام کشور لازم می‌دانم، تعصب و نظر خاصی به این زبان از نظر سیاسی ندارم. هر یک از زبان‌های دیگر ایرانی را، اگر گویش اکثریت بود برای تعمیم و تعلیم به جای آن می‌پذیرفتم و کوشش می‌کردم. حرف نگارنده این است که یک زبانی باید در کشور وجود داشته باشد که همۀ مردم از کوچک و بزرگ آن را بفهمند و بتوانند به‌وسیلۀ آن با هم مکالمه و مکاتبه کنند و کتب و مجلات و جرائد را در آن زبان بخوانند تا از افکار هم آگاه گردند. زبان فقط یک وسیله است. هدف نیست. یک زبان مشترک عمومی برای حسن تفاهم میان مردم یک کشور لازم است. زبان‌های محلی را نفی و نهی نباید کرد. همزیستی زبان ملی و عمومی و زبان‌های خصوصی محلی مانع هم نیستند. در اینکه زبان دری فارسی در میان دیگر زبان‌های رایج در ایران اکثریت و مرجعیت و ادبیت بیشتر یافته و عمومی‌تر و رسمی و از عناصر درجۀ اول ملیت ایران شده است شک نیست. اگر یکی از گویش‌های ایرانی کردی یا لری یا گیلکی این چنین مقامی را پیدا کرده بود آن را انتخاب می‌کردیم. مقصود آنکه تعصب بر سر زبان مورد ندارد. باید دید چگونه بهتر می‌توان رفع احتیاج عمومی و ملی نمود، گرچه یکدلی و همدلی از همزبانی بهتر می‌باشد.

[افغان‌نامه، تألیف دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۰، ج ۳، ص ۲۸۲ ]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی

@AfsharFoundation
⁠⁣نوزدهم بهمن‌ماه زادروز مجتبی مینوی

مینوی از مدافعان راستین و دلسوز و مبارز زبان فارسی فصیح یعنی میراث سعدی و حافظ و قائم‌مقام و اقران آنها بود‌. به هیچ روی بد زبان فارسی را نمی‌توانست دید. تحمّل خواندن و دیدن فارسی سره‌شده، فارسی ساختگی، فارسی من‌درآوردی، فارسی فرهنگستانی، فارسی فرنگی‌مآبی، فارسی پاک کسروی، فارسی اداری، فارسی بی‌فعل و ... نداشت. ناچار چند بار در این باره مقاله نوشت. او در مقابل سیل ویرانگر زبان، پهلوانی‌ها کرد. گاهی هم یک‌تنه حمله برد و طرف را بشکست.
در باب املاء و خط فارسی مطالعات طولانی و دقیق داشت و چندین بار در این زمینه مقاله نوشت. یک بار هم با جمعی که در دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران به نوشتن رساله‌ای در شیوۀ خط فارسی پرداختند، همکاری کرد. جز این، یکی از بارها که به‌سختی زمزمۀ تغییر خط عنوان شده بود، رساله‌ای مفصل تحت عنوان «اصلاح یا تغییر خط» توسط مجلۀ یغما منتشر ساخت، رساله‌ای که دلایل مذکور در آن قوی بود و معنوی، به وجهی که زبان دست‌درازان و دست زبان‌درازان نسبت به زبان فارسی بسته شد.
در کتاب بررسی کلی هنر ایران (به زبان انگلیسی و از آثار پوپ) مقاله‌ای از مینوی دربارۀ خطوط فارسی در دوران اسلامی هست. این مقاله یکی از بهترین مآخذ در این موضوع است و گویای اطلاع عمیق آن «مرد ملّا» در این زمینه‌ها.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۴۸۵-۴۸۶]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
تدوين دستور هیچ‌وقت پایان‌پذیر نیست که بگويیم دستوری بنویسم برای همیشه. دائم زبان تغییر می‌کند و باید گرایش‌های جدید لحاظ بشود. بهترین دستور زبان این است که چهارچوب و ساختار زبان را توصیف کند. باید اصول کلی ساختار زبان فارسی تدوین بشود و معانی که پشت این‌ها نهفته است و چارچوب‌هايي كه برای بیان آن مفاهیم به کار می‌رود گفته بشود و به‌صورت مصرح، چون‌که همیشه زبان‌شناسان توصیه می‌کنند، می‌گويند در توصیف هیچ‌چیزی را تصریح نشده و مفروض نباید انگاشت، بایستی صراحتاً بیان شود. باید تمام قواعد روشن را روی کاغذ بیاوریم. ما از مادر و محیط زبانمان را یاد گرفته‌ایم و به‌صورت طبیعی به کار برده‌ایم. زبان لایه‌های مختلف و سطوح مختلف دارد و باید یاد بدهیم که این لایه‌ها هرکدام در جاهای مختلفی در اجتماع به کار می‌رود.
متن کامل #مصاحبه با دکتر #علی‌اشرف_صادقی را در خبرنامۀ شماره ۱۱ از صفحۀ ۶ تا ۸ بخوانید.
@xabarname
Forwarded from HATEF هاتف
🔹🔸🔹به فراخور بیستم بهمن ماه زادروز دانشمند ایران شناس، مفسر اوستا،استاد ممتاز فرهنگ و زبان های باستانی دانشکده ادبیات و علوم انسانی و حقوق ایران باستان، در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، روانشاد:
#ابراهیم_پورداود "۲۰ بهمن ۱۲۶۴، رشت-۲۶ آبان ۱۳۴۷، تهران "
خور[خوربیابانک] که مانند جزیره ای در دل اقیانوس ریگ جای دارد و از هرسوی,کویر و نمکزار آنرا فراگرفته, چهار هزار از مردم مرز و بوم ما در آنجا به سر میبرند و آن بخشی است از
#جندق_و_بیابانک , در آن سرزمین دورافتاده هنوز بسیاری از آیین پیشین به جای مانده, چنانکه گوش (لهجه) آنان از دستبرد زبان بیگانه تازی نسبتاً برکنار مانده است.……………………

برگرفته:📙آناهیتا, پنجاه گفتار
پورداود,به کوشش:مرتضی گرجی,تهران, مؤسسه چاپ وانتشارات امرکبیر, ۱۳۴۱، چ۱،
ص۲۴۸،
#خور_بیابانک_فرهنگ_گویش
#گویش_خوری
#کتاب_شناسی
@HATEFTA #hatef #هاتف
⁠⁣بیست و یکم بهمن‌ماه سالروز درگذشت عباس اقبال آشتیانی

اقبال در دورۀ زندگانی خود کوشش بسیار کرد و در حدود سی جلد کتاب مهم و تعداد بسیار زیادی مقالات در روزنامه‌ها و مجلات انتشار داد.
از خدمات مهم او نشر مجلۀ یادگار بود که پنج سال از آن منتشر شد و در شمار بهترین مجلاتی بود که در زبان فارسی انتشار یافت...
یکی از بهترین‌ کارهای او در رشتۀ تاریخ کتابی است که در تاریخ مغول تألیف کرد. در زمینۀ تاریخ ایران به حوادث مربوط به ایام سلاجقه نیز علاقه داشت و کتابی که در خصوص وزرای آن عهد نوشته بود پس از مرگش به طبع رسید. نیز دو متن فارسی عتبة الکتبة (مجموعه‌ای است از مکاتبات دوران سلجوقی) و سمط العلی را (که در تاریخ پادشاهی سلاجقۀ کرمان است) در این موضوع به چاپ رسانید.
قسمت دیگر از تاریخ ایران که مورد علاقه و تحقیق او بود دوران پادشاهی صفویان و قاجارهاست. دربارۀ صفویه متن مجمع‌ التواریخ را چاپ کرد. سلسله مقالاتی که دربارۀ حوادث ایام مزبور و شرح حال رجال این دوره انتشار داد نیز گواهی صادق بر این مدعاست.
در خصوص قاجاریه مقالات او حتماً و حقاً سندیت دارد. همچنین کتاب سه سال در دربار ایران تألیف دکتر فوریه، طبیب مخصوص ناصرالدّین‌شاه، را به فارسی ترجمه کرد. ترجمۀ دو کتاب یادداشت‌های ژنرال تره‌زل و مأموریت ژنرال گاردان در ایران نیز در همین مباحث است. سرگذشت امیرکبیر هم از آثار خوب او در حوادث این دوران به شمار می‌آید.
روزنامۀ میرزا محمّد کلانتر فارس و تاریخ نو تألیف جهانگیرمیرزای قاجار را نیز تصحیح و چاپ کرد. انتشار کتاب جنگ‌های ایران و انگلیس با حواشی مفیدی که بر آن افزوده نیز اطلاع و علاقۀ بسیار و تبحر قطعی او را در تاریخ قاجاریه نشان می‌دهد.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۱۴۷-۱۴۸]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
بیست و چهارم بهمن‌ماه سالروز درگذشت فروغ فرّخزاد

غزل


چون سنگ‌ها صدای مرا گوش می‌کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می‌کنی

رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه‌های وسوسه مغشوش می‌کنی

دست مرا که ساقۀ سبز نوازش‌ است
با برگ‌های مرده هماغوش می‌کنی

گمراه‌تر ز روح شرابی و دیده را
در شعله می‌نشانی و مدهوش می‌کنی

ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستی‌ات که مرا نوش می‌کنی

تو درّۀ بنفش غروبی که روز را
بر سینه می‌فشاری و خاموش می‌کنی

در سایه‌ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه‌پوش می‌کنی؟

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
هیچ روشنفکری بهتر از فروغ
به ستیزهٔ با سنّت برنخاست.

[با یاد شاعر فقید فروغ فرخزاد در سالگرد درگذشت ایشان]



▪️ما در قرن بیستم روشنفکران بسیاری داشته‌ایم که به ويرانی «سنّت»ها کمر بسته و برخاسته‌اند و تمام کوشش آنان تخریب اساس سنّت‌ها بوده است چه به صورت آثار داستانیِ بزرگ (بوف کور در نیمهٔ اول قرن بیستم) و چه در شکل مقالات و کتاب‌های بسیار وسیع و استدلالی (آثار کسروی و ارانی)، اما هیچ‌یک از آنان، بی‌گمان، در درونِ خویش تا بدین پایه [که فروغ فرخزاد توانست] گسیختگی از سنّت را نتوانسته‌اند تصویر کنند.

در بوف کور، دشمنی صریح با سنّت، خواننده را، حتی گاه، به ستیز خردمندانه با نویسنده فرا می‌خواند. اما در تصویری که فروغ از گسستنِ خویش ارائه می‌دهد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، غیرمستقیم، این سنّت است که از ما دور می‌شود و ما را رها می‌کند. باید بپذیریم که عالی‌ترین تصویر عبور از سنّت، در ادبیات نیمهٔ دوم قرن بیستم ما، در شعر اوست که زیباترین تجلّی خود را آشکار می‌کند.

شاملو و اخوان با همهٔ ستیزه آشکاری که گاه با الاهیّات و سنّتِ اِلاهیّاتیِ حاکم داشته‌اند،
نتوانسته‌اند چنین «گذاری» را، در بیان هنریِ خويش آینگی کنند، گیرم صریح‌ترین رویارویی با الاهیّات را نیز در شعرِ خود عرضه کرده باشند برای نمونه، «گزارش» از اخوان ثالث و «در آستانه» از شاملو.

از این دیدگاه، که دیدگاهِ هنری است و هیچ زرّادخانهٔ مجهّز به بمب اتمی و ئیدروژنی هم نمی‌تواند به جنگش بیاید، بنگریم، هیچ روشنفکری بهتر از فروغ به ستیزهٔ با سنّت برنخاسته است، دیگران شعار داده‌اند و دشنام و اگر به تحلیل سبک‌شناسیک آثارشان بپردازیم، در جدال با سنّت، خود گرفتار تناقض‌های خنده‌آوری نیز شده‌اند.

محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، صص ۵۶۹–۵۶۸
#فروغ_فرخزاد
شاهنامه رمزی از تمدن دیرپای ایران زمین
🖋دکتر جواد طباطبایی

پیشتر، به مناسبت دیگری نیز آن چه دانشمند و رجل سیاسی برجسته ایران، محمدعلی فروغی، از یکی از دیدارهای خود با آتاتورک گزارش کرده بود آورده ام، اما اینک بار دیگر آن سخنان را تکرار میکنم. فروغی از آتاتورک نقل می کند که به او گفته بوده است: «شما ایرانیها قدر ملیت خود را نمی شناسید، و معنی آن را نمی فهمید، و نمیدانید که ریشه داشتن، و حق آب و گل داشتن، در قسمتی از زمین چه نعمت عظیمی است. و ملیت وقتی مصداق پیدا می کند که آن ملت را بزرگان ادب و حکمت و سیاست ، و در معارف و تمدن بشری، سابقه ممتد باشد. شما قدر و قیمت بزرگان خود را نمی شناسید و عظمت شاهنامه را درنمی یابید که این کتاب سند مالکیت و ملیت و ورقه هویت شماست، و من ناگزیرم برای ملت ترک چنین سوابقی را دست و پا کنم.» کسی که اندکی از تاریخ قلب سرزمین های تورکستان بزرگ بداند، و ذهن او انباشته از ایدئولوژی های جدید «پسامدرنيت» نباشد،
نمی تواند در بدیهی بودن اعتراف آتاتورک تردیدی به خود راه دهد. تردیدی نیست که ما ایرانیان، که پیوسته در تاریخ فرهنگ خودمان همچون ماهی در آب بوده ایم، اهمیت شاهنامه و بسیاری دیگر از نامه های ارجمندی را که ستونهای استوار ملیت ایران هستند به درستی نمی توانیم دریابیم. حتی اتاتورک نیز می دانست که شاهنامه، و نیز بسیاری از همان نامه های دیگرِ تمدن ایرانی کتابهایی میان کتاب های بسیار دیگر نیستند، بلکه همچون رمزی از تمدن دیرپایی هستند که ایرانیان آن را از «انفجار کوه و انقلاب اقیانوس گذر» داده اند. اینکه آتاتورک به جایگاه چنین نامه هایی التفاتی پیدا کرده بود از هوشمندی او به عنوان مؤسس برای نظام ملت ناموجودی است که او می بایست برای آن «سوابقی دست و پا» می کرد. آتاتورک، به عنوان رجل سیاسی مؤسس، به اقتضای الزامات تأسیس ترکیه جدید، با داعیه های ناسیونالیسم ترکی، به این ضرورتِ دست و پا کردن سابقه ای برای ماقبل تاریخ ملتی» که می بایست از ترکان و بقایای رومیان فراهم می آورد به این نکته پی برده بود و نیازی به گفتن نیست که تصوری از بسیاری از الزامات این دست و پا کردنِ سابقه برای مردمانی بی سابقه نمی‌توانست داشته باشد، اما سده های پیشتر ادیبی مانند ابن اثیر، که اهل ایدئولوژی نبود و جایگاه نامه های مهم در تمدن عربی و ایرانی را می دانست، این نکته را دریافته بود که تنها ملتی کهن، مانند ایرانیان، می توانند «شاهنامه» داشته باشند و ادب عربی، که اگر هم بتوان زبان یک «ملت» واحد به شمار آورد، اما زبان «ملی» نیست، به خلاف زبان فارسی که پیوسته زبانِ آیینی و ملی یک ملت تاریخی واحد بوده، در شرایط امتناعِ تدوین «شاهنامه» قرار دارد.
🆔@Ir_Azariha
#میر_جلال_الدین_کزازی :


🔸اگرجهانیان اندکی درباره جشن سپندارمذگان ما می‌دانستند، هرگز به ولنتاین دل خوش نمی‌کردند و سپندارمذگان، جشن بزرگداشت زن می‌شد.

🔸در فرهنگ‌هایی که من می‌شناسم جشنی هم‌پایه جشن سپندارمذگان و بزرگداشت زن پدید نیامده است. گاهی کسانی که با فرهنگ ایرانی بیگانه‌اند را می‌بینم که خام‌اندیش این جشن را با ولنتاین می‌سنجند. اگر این دو جشن هم‌مانندی با یکدیگر داشته باشند در گرامیداشت زن است اما ولنتاین جشنی است که پیشینه دیرینه ندارد و از یک رخداد تاریخی مایه گرفته است اما اسپندارمذ جشنی کهن، آیینی و باور شناختی است.


🔸سپندارمذ یکی از ۶ فرشته در آیین نیاکان است که ۶ ویژگی بنیادین اهورامزدا را می‌سازد که با او هفت بی‌آکَفت را پدید می‌آورد. آکَفت به معنی سستی و عیب است. در میان ۶ امشاسپند پنج فرشته در نمادشناسی کهن ایرانی نرینه هستند و تنها یک فرشته مادینه ستوده می‌شود که آن سپندارمز است.

🔸 این ویژگی مادینه در سپندارمذ انگیزه‌ای نیرومند شده است تا جشن بزرگداشت امشاسپند، جشن بزرگداشت زن به‌ویژه زن ایرانی شود.

⁣⁣⁣⁣@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
⁠⁣بیست و هفتم بهمن‌ماه سالروز درگذشت محمدجعفر محجوب

او دانشمندی ادیب بود. صاحب ذوق والای ادبی بود‌. شعرشناس بود‌. پژوهشگر دانشگاهی در رشتۀ فرهنگ عامه بود‌. خوش‌حافظه و خوش‌سلیقه در شعرخوانی بود. آگاه کم‌رقیبی در زمینۀ ادبیات داستانی و حماسی و پیشینۀ آنها بود. تندنویس و بسیارنویس بود‌.
دوستی با او سال‌هایی پیش آمد که در مجلس تندنویس بود و اوقات فراغت را در کتابخانۀ مجلس به مطالعۀ جراید قدیم و کتاب‌های ادبی می‌پرداخت. در آن زمان از جوانان روزنامه‌نویس و نویسندگان تند و تیز بود. گرایشی تام و تمام به جریان‌های چپ داشت. ولی نسبتاً زود دریافت که راه تحقیق و تجسّس علمی با های و هو و هیاهوی سیاسی سازگاری ندارد. وادی سیاست جز تیه ضلالت و گرفتاری نیست. پس دل به بحث و درس دانشگاهی بست و دانست که درک محضر استادانی مانند بهار و نفیسی و پورداود و اقبال و همایی و فروزانفر و مدرس رضوی و خطیبی و خانلری و معین و صفا، شرفی و کششی دارد که کوشش‌های اجتماعی و هیجانی روز از آن عاری است. چون این راه را به استواری دنبال کرد، خود به مقام استادی رسید و جوهر دانایی خود را نیک عرضه کرد.
در آغاز جوانی دورۀ شاهنامه‌خوانی با او داشتیم. یادش به خیر باد که مرحوم مرتضی کیوان آن را اساس گذاشت. محجوب معمولاً شاهنامه می‌خواند و با سابقه‌ای که از سخنوری و نقالی زورخانه‌ها داشت اشعار را بسیار گیرا ادا می‌کرد، دوستان از طرز خواندن او لذت می‌بردند.
وقتی جمالزاده موادّ فرهنگ عامیانۀ خود را به من سپرد که چاپ کنم چون آن کتاب محتاج به بررسی و تنظیم دقیق داشت، این کارِ گران را از محجوب درخواست کردم‌. او با دو سه سال کار توانست کتاب را آراسته کند. کتاب به چاپ رسید و اکنون نایاب است.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۱۵۷-۱۱۵۸]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
2024/09/29 15:25:04
Back to Top
HTML Embed Code: