Telegram Web Link
نهفته رخ و دیو در کرشمه و ناز...

دلنوشته ای برای افغانستان من
@mardomnameh
از شادیهای زایدالوصف من افتخار داشتن سِمَت استاد راهنمایی دو دانشجوی افغانستانی است که قرار است در مقطع دکترا تحصیل کنند. من تلاش خواهم کرد با چنگ و دندان آنها را حفظ کنم. علت این امر دانایی، صداقت و حتی گفتار و لهجه بسیار زیبای آنها است. تلاش خواهم کرد از طریق آنها فرهنگ، تاریخ و هنر افغانستان را بهتر بشناسم از همان آغاز آشنایی، مصرّانه خواستم مرا با موسیقی افغانستان آشنا کنند. فهم و دانش آنها هم از تاریخ ایران چشمگیر است و هم از تاریخ افغانستان. من به آنها بیشتر به دید معلم خودم نگاه میکنم تا دانشجویانم. هرگاه تماسی با این دانشجویان برقرار می شد با لهجه ای بس مهربانانه می گفتند: استاد؛ صحتمند و جورید... انگار برای من شعر می خواندند و مرا با گفتاری فراموش شده اما پُر از راستی آشنا میکردند که در نهانخانه هر ایرانی و در خلال متون کلاسیک ادبی ما موج می زند. یکبار در نوشتاری (که خاطرم نیست از کیست) خواندم در فرودگاه کابل، کودک افغانستانی به سوی یک ایرانی دست طلب دراز نمود، دوستش با پرخاش او را چنین نهیب زد:« ننگ بر تو باد از بیگانه دریوزگی میکنی؟»  حتی ادبیات محاوره ای آنها نیز تکه ای از تاریخ بیهقی است. تا قبل از برآمدن طالبان این زاهدان عبوس، حریصانه در کلاب هاوس و هرجا که ردپایی از گپ و گفت افغانها بود در بضاعت وقتم حاضر می شدم؛ بارها بیدل خوانی را همراه با شاعران نکته سنج افغان به سماع نشستم با حضور شاعرانی چون نجیب بارور و دیگران. در وقتی از این گفتگوها، صداقت و صمیمت بی نهایت افراد فرهنگی آنها را تحسین کردم که خرده شرری از آن برای هر یک از ما رستگاری دو جهانی است...

فرهنگ ایرانی در افغانستان عین دریاچه رو به خشکی ارومیه می ماند که با تمام ویژگیهای منحصر به فردش در ناتوانی، نادانی و نظّاره گی ما دارد از دست می رود. اکنون برای این عروس زبان فارسی و این فرهنگ غنی ایرانی با همه تنوّع اش که افغانستان نیز بخش مهمی از آن است چه باید کرد؟ گویی ما در پیوند و نسبت قدرت با دانش و زبان، رستم وار و از سرغفلت، تمام توان خود را برای کشتن سهراب فارسی به کار بستیم. فکر اینکه روزگاری این شکوه زبانی محو و کم فروغ شود و جای احمدشاه مسعود و پسرش که تا جدیدترین اشعار شاعران معاصر را از برداشته و دارند و شجریان را از خود می دانند، مشتی رند لایعقل و مست خرافاتی را نظاره کنم، حسابی زجرم میدهد. انگار سیلی محکمی بر گوشمان نواخته شده باشد و از مهیب صدای آن هنوز گیجیم و در شوک که چکار بکنیم. لختی می اندیشم، اکنون با این دو دانشجو بلکه دو استاد افغانستانی چه کنم؟ با یکی از آنها قرار  گذاشتیم بر نگارش تاریخ زنان افغانستان در دوره معاصر که طالبان آمدند. دارم به اخبار گوش میدهم و نظاره گر شلاق زدن زنان و دختران افغانستانی به جرم پوشیدن شلوار قرمز... صدای ضجّه شان تا ناکجاباد می رود. به نظرات کودنانه آنها که زن را در «پستوی خانه نهان باید کرد». زنان از تاریخ، هنر، ادبیات و از هرچه هویت زنانه و زیبایی خدایی است باید محو شوند. باید مجدداً زن را در زیر خروارها نشان و نماد مردسالارانه مدفون کرد و کار اصحاب فرهنگ و خود زنان را برای دیده شدن و روایتگری سخت و سخت تر نمود. در این کشاکش دانایی و توحش به یاد آقای بازیگر، مرحوم عزت الله انتظامی می افتم که در سال 1380 در مقطعی حساس چه حمایت جانانه ای از برادران و خواهران افغانستانی کرد و چگونه سیل کمک و محبت را به سمت آنها جاری نمود که از فرط زیادی، امکان جمع آوری آنها نبود. اما زمانه امروز برای ما با چنین تنگناهایی همچون گذشته نیست و نه گویا میل به خوب شدن دارد. کلافی سردرگم شده این وضعیت«باد بی نیازی خداوند است که می وزد، سامان سخن گفتن نیست»

اما برای من این دانشجویان خوب افغانستانی در مقایسه با هر طالب و طالب زاده ای و در میان این همه تعصب و جهل، یادآور این شعر استاد شفیعی کدکنی است:

گه ملحد و گه دهری و کافر باشد/ گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد

باید بکشد عذاب تنهایی را  /  مردی که ز عصر خود فراتر  باشد

شهریور ماه 1400 / شهاب شهیدانی
@mardomnameh
@ESHTADAN
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
نقش تاریخی «مراکز» و «شبکه‌ها»
یادداشتی تازه از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
تابستان ۱۴۰۰، مجلهٔ بخارا، شمارهٔ ۱۴۴
بخش پایانی


▪️ساخت و صورت در هنرها، جوهر فرهنگ و جوهر آن زبان است. شاعران شیعی هرگز در مرکز فرهنگ عصر خود نبوده‌اند؛ در حاشیه بوده‌اند و غالباً از طبقهٔ کم سواد و کم فرهنگ. وقتی که در عصر صفوی به مرکز فرهنگ راه یافتند و عامل «جاذبه» به گونه‌ای نیرومند شکل گرفت و در میان شیعیان متکلم و فیلسوف و دانشمند و نقاش و هنرمند، از هر هنری، به ظهور رسید و جذب شد، شاعران بزرگ شیعی نیز ظهور کردند مانند صائب و کلیم و طالب و دیگر شاعران. آن زمان بود که محتشم توانست آن شاهکار بی‌مانند شعر شیعی را بسراید.

پس نمی‌توان در حاشیهٔ فرهنگ یک عصر ایستاد و زیست و در خلاقیت هنری، میدان‌دار اصلی بود. غرض از طرح این مسأله و این همه حرف‌ها همین بود که برای شاعر و هنرمند بزرگ بودن، در هر عصری، شرط اصلی این است که با تمام مسائل آن عصر آمیزش داشته باشیم تا بتوانیم روح عصر را - هر چه هست - درک کنیم و به خلاقیت هنری بپردازیم. شعر شیعی دورهٔ ما، رقیبان بسیاری دارد که میدان‌های جاذبه را در اختیار خود دارند و به زبان صریح‌تری می‌توان گفت فاقد میدان جاذبه است، با همهٔ عشقی که جامعهٔ ما به امامان و مشاهد متبرکه ایشان دارند.

▪️پوست‌کنده‌تر بگویم:
جمهوری اسلامی، فاقد نگاهِ کلانِ فلسفی به هنر و زیبایی است تا آنجا که شنیدن بهترین مدایح حضرت رسول را، در شعر احمد شوقی، از حنجرهٔ بزرگترین نابغهٔ آواز عصر، ام کلثوم، حاضر نیست بشنود و آن را «حرام» می‌داند. این چنین جهان‌بینیی، نمی‌تواند میدان جاذبه‌ای عظیم باشد و هر چه خوب و زیباست از سراسر جهان جذب کند.
هر کسی ممکن است، علتی و یا عللی برای فروماندگی جوامع اسلامی داشته باشد، من هم درین باره نظر خودم را دارم. به نظر من دو چیز عامل این فروماندگی است و آن دور شدن از دو نقطه از زندگی‌نامه و رسالت پیامبر است:

۱) دوری از ملاحظات اقتصادی پیامبر و مبارزهٔ شدید او با فقر
۲) دوری از جهان جمال‌شناسی و خلق زیبایی در سیرهٔ حضرت رسول است که بخش اعظم آن در قرآن کریم و سخنان آن حضرت تجلی دارد.

دو مرکز اصلی «جاذبه»های اسلام، قرنهاست که در محاق است: زیبایی و درک زیبایی، مبارزه با فقر در جامعه. پیروزی پیامبر و اسلام، فقط در همین دو «جاذبه» بوده است؛ دیگر شبکه‌ها زیر مجموعهٔ این دو «جاذبه»اند اصلاً این دو به مثابهٔ «جسم» و «جان»اند که از هم تجزیه‌ناپذیرند. جسم، اقتصاد است و جان زیبایی.
#شفیعی_کدکنی
#بخش_پایانی


یادداشت نقش تاریخی «مراکز و «شبکه‌ها»
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی


بخش نخست:
https://www.tg-me.com/shafiei_kadkani/2148
بخش دوم:
https://www.tg-me.com/shafiei_kadkani/2155
بخش سوم:
https://www.tg-me.com/shafiei_kadkani/2156
بخش پایانی:
https://www.tg-me.com/shafiei_kadkani/2164
2_5341797679556989186.mp4
1.1 MB
🔴 تخریب قلعه تاریخی گرشک ولایت هلمند
منابع محلی می گویند طالبان قرار است جای این قلعه مدرسه دینی بسازند

👉@KhorasanJan

@ESHTADAN
۲۱ سپتامبربرابر با ۳۰ شهریور روز جهانی صلح گرامی باد.

روز جهانی صلح مصوبه پنجاه‌وهفتمین جلسه‌مجمع عمومی سازمان ملل متحد است.
@ESHTSDAN
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
در چنگِ تو سرودِ رهایی نهفته ماند
[به بهانهٔ درگذشت استاد فقید پرویز مشکاتیان]


ای دوست وقتِ خفتن و خاموشی‌ات نبود 
وز اين ديار دور فراموشی‌ات نبود
تو روشنا‌سرودِ وطن بودی و چو آب 
با خاکِ تيره روزِ هم‌آغوشی‌ات نبود
ميخانه‌ها ز نعرهٔ تو مست می‌شدند 
رندی حريفِ مستی و می‌نوشی‌ات نبود
دودِ چراغ‌موشیِ دزدان تو را چنين 
مدهوش کرد و موسمِ خاموشی‌ات نبود
سهرابِ اضطرابِ وطن بودی و کسی
زينان به فکر داروی بيهوشی‌ات نبود
در پرده ماند نغمهٔ آزادیِ وطن 
کانديشه، جز به رفتن و چاوشی‌ات نبود
در چنگِ تو سرودِ رهایی نهفته ماند 
زين نغمه هيچ‌گاه فراموشی‌ات نبود
ای سوگوارِ صبح نشابورِ سرمه‌گون 
عصری چنين سزای سيه‌پوشی‌ات نبود


محمدرضا شفیعی کدکنی
۲۱ سپتامبر ۲۰۰۹، پرينستون
[این قطعه، در روزنامهٔ اعتماد مورخ ۹ مهر ۱۳۸۸ چاپ شده است.]

عکس: سایه، داریوش.م، پرویز مشکاتیان، محمدرضا شفیعی کدکنی
زمستان ۱۳۸۱، منزل سایه

#پرویز_مشکاتیان
۲۴ اردیبهشت ۱۳۳۴ | نیشابور 
۳۰ شهریور ۱۳۸۸ | تهران
پروفسور پیر لکوک، مترجم شاهنامه منتخب ⁠بیست‌ و‌ هشتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار



هیئت گزینش کتاب و جایزهٔ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار بیست‌ و‌ هشتمین جایزهٔ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار را به پاس بیش از پنجاه سال مطالعه و تحقیق جدّی در زمینۀ فقه‌اللغۀ ایرانی و فرهنگ و ادیان ایران باستان به دانشمند بلژیکی، پروفسور پیر لکوک اهدا کرد.

پروفسور پیر لکوک نزدیک به دو دهه در مقام صاحب کرسی زبان‌شناسی و فقه‌اللغۀ ایرانی در مدرسۀ کاربردی مطالعات عالی پاریس به تدریس فرهنگ و زبا‌ن‌های ایرانی پرداخته و سالیانی دراز در دانشگاه سوربن جدید و مدرسۀ لوور زبان‌های ایرانی و کتیبه‌های فارسی باستان، فارسی میانه و پارتی را تدریس کرده و شاگردان بسیاری پرورده‌ است.
او از پیشگامان مطالعۀ علمی گویش‌های ایرانی منطبق با موازین زبان‌شناسی نوین است. وی با اقامت طولانی در سیوند فارس به گردآوری و بررسی دقیق گویش مردمان آن روستا پرداخت و رسالۀ دکتری خود را نیز به همین موضوع اختصاص داد.
پروفسور لکوک در کتاب کتیبه‌های هخامنشی تمام سنگ‌نبشته‌‌های موجود فارسی باستان را با نظر به تحریر‌های عیلامی و بابلی‌شان بار دیگر ترجمه و تحلیل کرد و با ترجمۀ کتیبه‌های فارسی‌ باستان، فارسی میانه و پارتی و تدوین دستور زبان و واژه‌نامۀ این کتیبه‌ها دانش زبان‌شناسی ایرانی را ارتقا بخشید.
ترجمۀ کامل اوستا و شاهنامۀ فردوسی به زبان فرانسوی از درخشان‌ترین خدمات علمی اوست.

جایزۀ پروفسور پیر لکوک که شامل قالیچه‌ای ابریشمی اثر هنرمندان نائینی و آراسته به نام ایشان و لوح تقدیر و پایزه‌ای است که چهرۀ واقف و نشان موقوفات بر آن نقش بسته، جمعه بیست و ششم شهریورماه ۱۴۰۰ در منزل پروفسور لکوک در پاریس به وی اهدا شد. این جایزه قرار بود در مقرّ سازمان یونسکو در پاریس اهدا شود، اما با توجه به شرایط جسمانی پروفسور لکوک محل اهدای جایزه به منزل ایشان تغییر یافت.

منبع کانال بنیاد موقوفات افشار
@ibnaibna
@ESHTADAN
Tasnifeh Parandeh Shoushtari
Mohammad Reza Shajarian
🌲یکم مهرماه میلاد خسرو آواز ایران: #محمد_رضا_شجریان فرخنده و گرامی باد.
@ESHTADAN
Forwarded from روابط عمومی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رونمایی از تیتراژ مستند جریان شجریان
همزمان با سالروز تولد استاد محمد رضا شجریان انجام شد


همزمان با سالروز تولد استاد محمد رضا شجریان از تیتراژ سریال مستند «جریان شجریان» رونمایی شد.

مراحل تولید سریال مستند «جریان شجریان» به کارگردانی وحید سعیدی با ساخت تیتراژ ابتدایی توسط مهدیار سزاوارهمچنان ادامه دارد.

احمد رنجبر تحقیق و نگارش متن این سریال مستند را انجام داده که در آن زندگی هنری استاد شجریان در هفت بخش روایت شده است.

شجریان یک جریان بی‌پایان است؛ جریانی جاودانه که از قرنی به قرن دیگر و از نسلی به نسل دیگر ساری و جاری است. این مستند روایتی است از این جریان مانا.

لازم به ذکر است تصنیف ها به شکل نمادین انتخاب شده اند.

عوامل این اثر عبارتند از کارگردان: وحید سعیدی، نگارش و تحقیق: احمد رنجبر، ساخت تیتراژ: مهدیار سزاوار، طراح گرافیک تصویری: سلمان رییس عبداللهی، طراح لوگو و پوستر: سید علیرضا میرزا مصطفی.
◀️ شناخت و ریشه‌شناسی نام‌های اسطوره‌های ایران

مهر (میترا)

🔷 مهر (میترا)، نام یکی از بزرگترین و کهن‌ترین ایزدان آریایی است، در گاه‌شماری ایران باستان روز شانزدهم هر ماه (مهر روز) و همچنین نام هفتمین ماه سال (مهر ماه) به این ایزد کهن آریایی منسوب است. در ایران باستان در روز شانزدهم مهر ماه جشنی در بزرگداشت این ایزد کهن آریایی برگزار می‌شده به نام جشنِ مهرگان.

🔶 این ایزد کهن آریایی در تاریخ معنوی ایران، هندوستان و آسیای کوچک (صغیر) پیشینه‌ای بسیار کهن دارد، نام او در اوستا و سنگ نوشته‌های شاهان هخامنشی به ریخت «میثر» در پهلوی «میتر» در سانسکریت «میترا» در زبان رومی «میتراس» و در زبان پارسی امروزی به ریخت «مهر» یا «میترا» می‌باشد.

🔷مهر در روزگاران پیش از زرتشت، یکی از بزرگترین خدایان بود.‌ زرتشت در اصلاحات دینی خود ایزد مهر و بسیاری دیگر از خدایان کهن آریایی را نادیده گرفت و کوشش کرد تا چند خداپرستی را به یکتا پرستی و پرستش اهورامزدا بدل کند، با آنکه زرتشت ایزد مهر را از مقام خدایی فرو کشید.

🔶 اما سنت دیرین نیرومند، در روزگاران پس از زرتشت ایزد مهر را چون فرشته‌ای در خدمت اهورامزدا گماشت و آن را آفریده اهورامزدا کرد و از آن پس ایزد مهر به ریخت یک ایزد درجه دوم و زیر دست اهورامزدا رنگ و لعاب زرتشتی پیدا کرد،

🔷در گات‌ها، کهن ترین بخش اوستا که سرودهای نیایشی منسوب به خود زرتشت هستند، واژه مهر (میثر) تنها یک بار به معنی عهد و پیمان، به کار رفته است، اما در سایر بخش‌های اوستا مهر، ایزد راستی، دلیری، فروغ و روشنایی و عهد و پیمان می باشد. در بخشی از اوستا به نام مهر یشت، که در وصف و ستایش اوست هم مهر قدیم با همه قدرت آن و هم مهر زرتشتی که فرشته عهد و پیمان و فروغ است، هر دو پیداست.

🔶مهر در سانسکریت به معنای «دوست» است. در زبان پارسی امروزی مهر به معنای «خورشید، عهد و پیمان، دلبستگی و محبت» می‌باشد. برای واژهٔ مهر پژوهشگران معانی گوناگونی را آورده اند. برخی آنرا با واژهٔ معادل سانسکریت یکی دانسته‌اند و دوست معنی کرده‌اند. برخی آنرا با خورشید یکی دانسته‌اند و آنرا خدای خورشید پنداشته‌اند. اما بیشتر پژوهشگران ایرانی بر معنی«پیمان» اصرار می‌ورزند و آن را تقریبا پذیرفته اند.

🔷دهخدا برای واژه مهر معانی زیر را در کتابش آورده است:«عشق، محبت، حب، دوستی، وداد، ود، عطوفت، عهد، پیمان و خورشید» دارمستر واژهٔ مهر را به معنی «دوستی و محبت» می‌داند. یوستی می‌گوید:«مهر واسطهٔ بین فروغ محدث و فروغ ازلی است به عبارت دیگر واسطهٔ بین آفریدگار و آفریدگان است»

مسعود سعد در بیتی اغلب این معنی‌ها را جمع کرده است:

روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزا ای نگار مهر چهر مهربان


🔶 هیچ یک از این معنی‌ها مخالف یکدیگر نیستند و معنی اصلی واژه، یعنی معنی ریشه‌ای آن «پیوستن و واسطه بودن» است. معناهای دیگر بعدها به واسطه خویشکاری‌های این ایزد کهن آریایی به وجود آمده است. نویسندگان ریشه‌های گوناگونی را برای واژهٔ «مهر» مطرح کرده‌اند و بر پایهٔ همان نظریه آن را تعبیر کرده‌اند.

🔷در بخشی از کتاب مقدس اوستا به نام «مهر یشت» که در وصف و خویشکاری‌های ایزد مهر می‌باشد، گاهی این واژه به معنی «پیمان» می‌باشد. در بخشی دیگر از اوستا به نام «وندیداد» نیز این واژه نیز به معنی «پیمان» به کار رفته است.

🔶مهر گیاه، که از گیاهان اسطوره‌ای ایران کهن است و شبیه دو انسان به هم پیچیده است، در نظر اول نام مهر را به یاد می‌آورد و از روزگار باستان آتشکده خرداد مهر به نام این ایزد موسوم بوده است:

چه آذرگشسب و چه خرداد مهر
فروزان چو ناهید و بهرام و مهر
( فردوسی)

🔷مهر در ادبیات پارسی به ندرت به عنوان ایزد عهد و پیمان به کار رفته است و به فراوانی به معنی محبت، دوستی و خورشید و آفتاب، که اتفاقاً با بنیادهای کهن آن هم بی‌ارتباط نیست، مطرح است.

🔶گذشته از این، وجود ترکیب‌ها و واژه‌ها و نام‌های گوناگونی که با واژهٔ مهر مثل مهرداد، مهر بند گشای، میترات و ... ساخته شده است. اهمیت این واژه و سابقه‌های تاریخی آن را در زبان پارسی امروزی نشان می‌دهد.

📚بن مایه:

🔷 جهان فروری؛ دکتر بهرام فره‌وشی؛ انتشارات دانشگاه تهران.

🔶 فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی؛ دکتر محمدجعفر یاحقی.

🔷دانشنامه مزدیسنا؛ دکتر جهانگیر اوشیدری.

🔶فرهنگ‌ ایران باستان؛ شادروان ابراهیم پورداوود.

با سپاس از جناب کوهی گرامی
@Hosseinkoohi1360


https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
خویشکاری ریدکان و اندرز به کودکان

خویشکاری (وظیفه) ریدکان (کودکان) بدین فرمان دبیرستان‌خدای (مدیر مدرسه) داده است:

۱. هر روز بسی پیش‌تر از اینکه خورشید برآید از بستر برخیزید.
۲. خویشتن دست و روی با دستشوی (صابون) و آب خوب بشویید.
۳. به‌گاه (به‌موقع) از روی داد (طبق قاعدۀ معمول) به دبیرستان شوید.
۴. به جای ویژۀ خویش دست یازید.
۵. اندر دبیرستان چشم و گوش و دل و زبان را به فرهنگ دارید.
۶. چون‌تان از دبیرستان فرازهلند (مرخص کنند) اندر راه هوشیارانه و با فرهنگ (از روی ادب) روید.
۷. آشنا بهْ مردم (شخصی آشنا) را که‌تان به پذیره آید (از برابر آید) هرکس که باشد، نماز به‌آیین برید (ادای احترام کنید).
۸. کار خانه نیز آنچه هست هوشیارانه و با اندرز کنید.
۹. به هیچ روی پدر و مادر میازارید.
۱۰. خواهر و برادر و بنده و پرستار و ستور مزنید، به نیک آیین دارید (پسندیده رفتار کنید).
۱۱. دژساز مَبوید (بدخو نباشید) با بهان، خوب‌ساز بوید (نیک‌خو).
۱۲. که‌تان نان (غذا) خوردن فرمایند بینی ویرایید (پاک کنید) و دست شویید.
۱۳. نان به پیش نهید، بنشینید، «ایثا آد یزمئید» بگویید، «اشم وهو» بگویید (دعای طعام خوردن) و نان خورید.
۱۴. همینکه نان خوردید جای ویرایید (پاک کنید)، آب به دست دهید، سر موی پیش نهید و به سر بر نهید.
۱۷. اِسپَرَم و خلال دندان به جای ویژۀ خویش بازبرید.
۱۸. به (به شنیدن) اندرز نشینید، خوش خسبید، درست آخیزید.
۱۹. دبیرستان به کام بینید (در مدرسه و کسب علم کامروا باشید).
۲۰. بهْ (بهترین) درود.

[دوازده متن باستانی، تدوین، ترجمه، توضیح و تفسیر دکتر بیژن غیبی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۵، ص ۲۴۶]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@ESHTADAN
📚متاسفانه هنوز از شیوه تاریخ‌نگاری نو غفلت می‌کنیم




منصوره اتحادیه، استاد اسبق دانشگاه تهران، مورخ و ناشر معتقد است: متاسفانه تاریخ‌نگاران و پژوهشگران ما کمتر سراغ تاریخ‌نگاری نو می‌روند، شیوه تاریخ‌نگاری که خیلی حرف‌ها و بحث‌های جدیدی را مطرح می‌کند، امروز در غرب تاریخ‌نگاری جدید دنبال این است که اگر صحبت از زنان است؛ منظور کدام زنان است؟ زن روستایی، زن اقلیت‌های مذهبی، زن پیر یا جوان و...👇
b2n.ir/g03424
@ibnaibna
@ESHTADAN
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
رهروِ عشق
[در سوگ و ستایش امام حسین ع]



▪️باز در خاطره‌ها، ياد تو ای رهروِ عشق‌
شعلهٔ سركشِ آزادگی افروخته است

يک جهان بر تو و بر همّت و مردانگی‌ات‌
از سرِ شوق و طلب، ديدهٔ جان دوخته است

نقشِ پيكار تو در صفحهٔ تاريخ جهان
‌می‌درخشد، چو فروغ سَحَر از ساحل شب

پرتوش بر همه كس تابد و می‌آموزد
پايداری و وفاداری در راه طلب

چهرِ رنگين شفق، می‌دهد از خون تو ياد
كه ز جان بر سر پيمان ازل ريخته شد

راست، چون منظرهٔ تابلوی آزادی‌ست
که فروزنده به تالارِ شب آویخته شد

رسمِ آزادی و پيكار و حقيقت‌جويی
همه‌جا صفحهٔ تابندهٔ آیین تو بود

آن‌چه بر ملّت اسلام، حياتی بخشيد
جنبشِ عاطفه و نهضتِ خونين تو بود

تا ز خون تو جهانی شود از بند آزاد
بر سر ايدهٔ انسانی خود جان دادی

در رهِ كعبهٔ حق‌جويی و مردی و شرف
‌آفرين بر تو كه هفتاد و دو قربان دادی

آن‌كه از مكتب آزادگی‌ات درس آموخت
‌پيش آمالِ ستم‌گر ز چه تسليم شود؟

زور و سرمايهٔ دشمن نفريبد او را
كه اسير ستمِ مردمِ دژخيم شود

رهروِ كعبهٔ عشقی و در آفاق وجود
با پرِ شوق، سوی دوست برآری پرواز

يكه‌تازِ ملكوتی كه به صحرایِ ازل
‌روی از خواستهٔ عشق نتابيدی باز

جان به قربانِ تو ای رهبرِ آزادی و عشق‌
كه روانت سرِ تسليم نياورد فرود

ز آن فداكاریِ مردانه و جانبازیِ پاک
جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود

محمدرضا شفیعی کدکنی


https://www.instagram.com/shafiei_kadkani

⬛️به مناسبت اربعین سالار شهیدان
@ESHTADAN
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
همیشه این پرسش باقی‌ست که اینهمه دلبستگی و شیدایی یک انسان به انسان دیگر [مولانا و شمس] چه گونه قابل توجیه است؟

▪️حقیقت امر این است که به اعتبار دیگری است، یعنی شمس به عنوان شمس مطرح نیست بلکه شمس یکی از وجوهِ تجلّی «انسانِ اِلاهی» در تاریخ است و این امری است که از آغاز تاریخ بشریت جلوه‌ها و ظهورات گوناگونی داشته است.
مولوی ستایشگر ظهورات «انسانِ الاهی» در تاریخ است، در حقیقت خود را در آینهٔ وجود شمس می‌نگرد و چیزی را که امتدادی است از آغاز تا بی‌نهایت:
آن سرخ‌قبایی که چو مه پار برآمد
امسال درین خرقهٔ زنگار برآمد
آن تُرک که آن سال به یغماش بدیدی
آن است که امسال عربوار برآمد

محمدرضا شفیعی کدکنی
غزلیات شمس تبریزی، جلد اول، ص ۶۰
#بزرگداشت_شمس_تبریزی
#بزرگداشت_خداوندگار

https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
خوی و خصلتِ شمس




▪️شمس مردی دیر‌جوش، تنگ‌حوصله و بی‌اعتنا به تمام موازینِ حاکم بر عُرف و عادت‌های زمان بوده است: خود غریبی در جهان چون شمس کو؟ از آن مردانی که خشت زیر سر و بر تارَک هفت‌اختر پای دارند و داوریِ خلق جهان را، به پشیزی نمی‌گیرند. نگاه شمس به مسائلِ عصر، در حوزهٔ دین و اخلاق و تصوّف، نگاهی‌ است بی‌رحم و تند و بی‌پروا. بسیاری از بزرگانِ عصر را به هیچ نمی‌گرفته است. گاه مردمانی گمنام را –با همهٔ خروجی که از معیارهای اخلاقی و دینیِ عصر داشته‌اند– می‌ستوده و با ایشان اُنس می‌گرفته است. «کافران را دوست می‌دارم، از این وجه که دعویِ دوستی نمی‌کنند...» یا «کسی که ما را دید یا مسلمانِ مسلمان شود یا مُلحدِ مُلحد.» و شیوهٔ گفتارش به گونه‌ای بوده است که نا‌آشنایان حمل بر دعوی می‌کرده‌اند: «همه سخنم به وجه کبریا می‌آید، همه دعوی می‌نماید.» و خود نیز در کار خویش سردرگم بوده است: «چنان که آن خطّاط سه گونه خط نبشتی: یکی او خواندی لاغیر، یکی هم او خواندی هم غیر، یکی نه او خواندی نه غیرِ او. آن منم که سخن گویم. نه من دانم نه غیر من.»
شمس تبریزی از نظرگاه مولانا مظهر کمال «انسانیت» است و مظهر کمال «عشق» و از دیدگاه مولانا این دو مفهوم رابطه‌ای اجتناب‌ناپذیر دارند که هرچه «انسانیت» کامل‌تر باشد «عشق» از کمال بیشتری برخوردار است، زیرا عشق امانتِ الاهی است که تنها به انسان سپرده شده است:
چون امانت‌های حق را آسمان طاقت نداشت
شمس تبریزی چگونه گستریدش در زمین

▪️وحدت روحانی که میان مردان خدا وجود دارد، برای کسانی که از این تجربهٔ معنوی به دوراند، به دشواری فهمیده می‌شود. وقتی که شمس می‌گوید کسی می خواستم از جنس خود که او را قبله سازم اثر کمال صدق است و تا آنجا در این صدق لهجه پیش می‌رود که به دلیل فنایِ مولانا در خداوند میان او و حق تعالی فرقی نمی‌گذارد: اگر از تو پرسند که مولانا را چون شناختی؟ بگو از قولش می‌پرسی: انّما اَمرُهُ اذا اراد شیئاً ان یقولَ له کن فیکون اگر از فعلش میپرسی: کُلَّ یومٍ هوَ فی شَأن و اگر از صفتش می‌پرسی: قل هُوَ اللّه اَحَد و اگر از نامش می‌پرسی: اللّه الذی لا اله الا هُوَ عالمُ الغَیبِ والشّهاده هُوَ الرّحمنُ الرّحیم و اگر از ذاتش می‌پرسی: لیسَ کمثله شَی‌ْء و هُوَ السّمیعُ البَصیر.

▪️از گفتار‌های شمس، به روشنی دانسته می‌شود که به مسألهٔ خرقه‌گرفتن و خرقه‌دادن، که در عصر او بنیادی‌ترین مسأله در نظامِ خانقاهی تلقّی می‌شده است، چندان اعتقادی نداشته و آنچه برای او اهمیت داشته مسألهٔ «صحبت» و اشتراکِ عوالمِ روحی بوده است و خرقهٔ خود را نیز از دست حضرت رسول و در خواب گرفته بوده است «ما را رسول علیه‌السلام در خواب خرقه داد. نه آن خرقه که بعد از دو روز بدَرَد و ژنده شود و در تون‌ها افتد و بدان استنجا کنند، بلکه خرقهٔ صحبت، صحبتی نه که در فهم گنجد، صحبتی که آن را دی و امروز و فردا نیست. عشق را با دی و امروز و با فردا چه کار؟»

▪️معیار شمس برای ارزیابیِ مردمان «عشق» بوده است نه علم و نه فضل و نه زهد و عبادت، حتی پدرش را به این دلیل مورد انتقاد قرار می‌داده است که از «عشق» بی‌خبر بوده است: «نیک‌مرد بود و کَرَمی داشت. در سخن گفتن آبش از محاسن فرود آمدی. الّا عاشق نبود. مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر». ما نمی‌دانیم که در گفتگوهای میان او و مولانا در روزهای نخستین چه سخنانی رد و بدل شده است ولی آنچه مایهٔ جذب این دو بوده است، بی‌گمان همان مقولهٔ «عشق» و جانِ عاشقانه‌داشتن بوده است.

▪️آنچه از دیدار شمس برای مولانا حاصل شد، یک نتیجهٔ بنیادی داشت که معیارهای ارزشی مولانا را دگرگون کرد، یعنی ارزش‌هایی که برای یک فقیه یا یک مذکّر و واعظ، در آن روز وجود داشت و گاه چه مایه گرفتاری‌ها برای صاحبانش به حاصل می‌آورد، او را از چنگ آن معیارها رهایی بخشید. مولانا را از زندان عادات و عُرف‌ها و از زنجیر معیارهای زمانه آزاد کرد. شاید تا آن روزگار، مولانا این حقایق را به کمال دریافته بود، اما در عمل نمی‌خواست تن به آنها در‌دهد. شمس زنجیرهٔ این معیارها را درید و به او آموخت که در آن سوی این عُرف و عادت‌ها می‌توان در جهانِ دیگر زیست و با مردمان دیگر. ممکن است تا آن زمان مولانا از دیدار مردانی چون صدرالدّین قونوی یا نجم‌الدّین دایه و امثال ایشان، که مردان معیارهایِ بلند زمانه بودند، بیشتر شادمان می‌شد ولی بعد از شمس برای او مردمان ساده و زلالی همچون صلاح الدین زرکوب، ارزشی بسی والاتر داشتند حتی اگر اُمّی محض بودند و از خواندن و نوشتن بی‌بهره. از نظر مولانا پیر کسی است که متّصف به صفات حق باشد:
بدان که پیر سراسر صفات حق باشد
وگرچه پیر نماید به صورت بشری


محمدرضا شفیعی کدکنی
غزلیات شمس تبریزی، جلد اول، تهران: ۱۳۸۸، صص ۲۱–۱۸
#بزرگداشت_شمس_تبریزی
#بزرگداشت_خداوندگار
Forwarded from شفیعی کدکنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@shafiei_kadkani

ـــــ
«مثنوی معنوی حضرت مولانا بزرگ‌ترین حماسهٔ روحانی بشریّت است که خداوند برای جاودانه کردنِ فرهنگ ایرانی آن را به زبان پارسی هدیه کرده است.»

▪️محال است که شما یک صفحه از مثنوی را، برای نمونه، ده بار بخوانید و هر بار در نظر شما جلوه‌ای دیگر نداشته باشد. این از معجزات این کتاب است، کتابی که نه آغازِ آن به شیوهٔ دیگرِ کتابها است و نه پایانِ آن. جای دیگری نوشته بودم انس و الفت با ادب عرفانی، اگر به حقیقت برای کسی حاصل شود، مثنوی را «به لحاظِ صورت و فُرم نیز قوی‌‌ترین اثرِ زبان فارسی به شمار خواهد آورد.» نه اینکه بگوید معانیِ بسیار خوبی است اما در شیوهٔ بیان یا صورتْ دارای ضعف و نقص است.

▪️مثنوی ساختاری پیچیده و سیّال دارد. بوطیقای روایت و قصّه، در آن، پیوسته شکل عوض می‌کند و به هیچ‌روی قابل طبقه‌بندی نیست.

▪️در ادبیات جهان برای هر مؤلفی می‌توان فرم‌های خاصی در نظر گرفت و حاصل آفرینش او را در آن فرم‌ها طبقه‌بندی کرد الّا مثنوی که مثل جریانِ رودخانه، هر لحظه به شکلی درمی‌آید.

محمدرضا شفیعی کدکنی
مقدمهٔ غزلیات شمس تبریزی
#بزرگداشت_خداوندگار
ویدیو: مثنوی‌خوانی استاد شجریان بر سر مزار مولانا.
در افسانه‌ها آمده است که قُقنوس مرغی است خوشرنگ و خوش آواز که منقار او سیصد و شصت سوراخ دارد و بر کوه بلندی در مقابل باد نشیند و صداهای عجیب از منقار او برآید. گفته‌اند که هزار سال عمر کند و چون سال هزارم به سر آید، و عمرش به آخر رسد، هیزم فراوانی گرد آورد و بر بالای آن نشیمن گیرد و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند، بدانگونه که آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و او در آتشِ خود بسوزد و از خاکسترش تخمی حادث گردد و از آن قُقنوسی دیگر پدید آید. گفته‌اند که او را جفت نیست و موسیقی را از آواز او دریافته‌اند.
بین افسانه‌ی قُقنوس و سرگذشتِ ایران تشابهی می‌توان دید. ایران نیز چون آن مرغِ شگفتِ بی‌همتا، بارها در آتشِ خود سوخته است و باز از خاکسترِ خویش زائیده شده.

#ایران_را_از_یاد_نبریم

💎کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن

🆔 @sarv_e_sokhangoo
@ESHTADAN
Forwarded from HATEF هاتف
ملک مهرداد بهار
(۱۰ مهر ۱۳۰۹ - ۲۲ آبان ۱۳۷۳)
فرزند برومند ملک الشعرا
ایران‌شناس، ادیب، استاد زبانهای باستانی ایران،اسطوره شناس و پژوهشگر ادیان ایران باستان
@ESHTADAN
@HATEFTA
جشن مهرگان

#مهر
#مهرگان
#جشن_مهرگان

🔷جشن باستانی مهرگان یکی از کهن ترین جشن های ایران باستان است، که در بزرگداشت یکی از کهن‌ترین ایزدان آریایی به نام ایزد مهر، در روز شانزدهم مهر ماه، برگزار می‌شود.‌

🔶به دلیل اختلافی که میان گاه‌شماری زرتشتیان و گاه‌شماری هجری خورشیدی وجود دارد، امروزه زرتشتیان این جشن باستانی را مطابق با گاه‌شماری هجری خورشیدی در روز دهم مهر ماه برگزار می‌کنند.

🔷 در جشن باستانی مهرگان يكی از نيايش‌هايی كه سروده می‌شود مهر نيايش از خرده اوستا است. برگردان بخشی از اين سرود كه كوتاه شده مهر‌يَشت از سروده‌های كهن و يادگار آيين مهر می‌باشد، چنين است:

می‌ستاييم مهر پيوندگار جان و جهان را
كه راست ‌گفتار و پُرآوازه است

بسيار شنوا و بسيار بيناست
خوش‌پيكر و بلند بالا و دور بين
نيرومند و بی‌خواب و هميشه بيدار است.

می‌ستاييم مهر پيرامون كشور، مهر درون كشور، مهر بيرون كشور، مهر بالای كشور، مهر پايين كشور، مهر پيشاپيش كشور و مهر پسين كشور، و مهر هستی بخش بلند پايه جاودان پاک را با برسم از درخت چيده،

می‌ستاييم ستارگان را، ماه و خورشيد و مهر همه كشورها و كشور مدار را

برای فروغ و شكوهی كه مهر، پيوندگار جان و جهان دارد

و برای رامش و به نشينی كه به ايرانشهر می‌بخشد.

می‌ستاییم مهر را، مهر پيوندگار جان و جهان را.

بشود كه مهر برای ياری ما آيد
بشود كه مهر برای به‌كامی ما آيد
بشود كه مهر برای شادمانی ما آيد
بشود كه مهر برای آمرزش ما آيد
بشود كه مهر برای تندرستی ما آيد
بشود كه مهر برای نيرومندی ما آيد
بشود كه مهر برای آسودگی ما آيد
بشود كه مهر برای پاکی ما آيد

(برداشت از تارنمای موبد کورش نیکنام)
با سپاس از جناب کوهی
@Hosseinkoohi1360

https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در گوشه ای ، از نهفتگانیم ؛
در باغ بھی ، شکفتگانیم .
شادیم و ز دل شکفتگان ، ما
آری ! نه ز دل شکفتگانیم .
بیدار ز خفتن تن آییم
در بستر دل ، چو خفتگانیم
از خویش برون روان ، بگوییم
: « بدرود ، تَنا ! که رفتگانیم . »
هر کس که شکفت ، تن شکن شد ؛
چون نار شکفته ، کَفتگانیم .
ورقاوش ، ازین تن گرانپوی
پرواز ، به جان ، گرفتگانیم .
با دوست که دل شکفته از اوست
تک مانده ز خویش ، جفتگانیم
مهرابه‌ی دل ، ز مهر ، يکسر
از هر چه جز اوست ، رُفتگانیم
نوش آذر مهر اوست ، در دل ؛
زین آتش پاک ، تفتگانیم
با دوست به سر بریم و شادیم ؛
بدرود جز اوی گفتگانیم .
در رشته کشیم دانه‌ی دل
ما گوهرِ مهر سُفتگانیم
در هاون روزگار ناساز
نی آب دریغ کُفتگانیم
«در هیچ ، مپیچ ، ای همه هیچ ! »
این پند ، نکو شنفتگانیم
بر ما ، گذرَد زمان دگرسان ؛
هفتاده شمار هفتگانیم
ما را به کژی فرامخوانید ؛
ما راسترَوان ، نه چفتگانیم
زروان ! به زبان لُگام برزن
خاموش ! که بیش گفتگانیم
کرج ، ۹۹/۶/۱۹

🔥 اندیشکده  آژفنداک هوَخشَتَره  🔥
╔════  💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare

اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
📚 #فکر_کردن_از_کتاب_خواندن_هم_مهمتر_است
یادگار زریران کهن‌ترین تعزیه‌نامه و نمایشنامۀ ایرانی است که به دست ما رسیده‌است. خط و زبانش پهلوی ساسانی است، اگرچه در این متن واژه‌ها و ویژگی‌هایی از زبان پهلوی اشکانی و پارتی به چشم می‌خورَد و احتمال می‌رود که در زمان اشکانیان سروده شده باشد. ماجرای این نمایش دربارهٔ جنگ گشتاسب پادشاه ایران ــ که به دین نو زرتشتی گرویده ــ با ارجاسپ پادشاه خیونان است. ارجاسپ گستاخانه در نامه‌ای از گشتاسب می‌خواهد یا دین نو را رها کند و به دین کهن بازگردد و یا آمادۀ جنگ شود. پس از یک ماه، هردو سپاه روبه‌روی هم قرار می‌گیرند و در این جنگ چند تن از فرزندان و برادران گشتاسب، ازجمله زریر، که قهرمان اصلی داستان است، در راه دفاع از دین زرتشتی کشته می‌شوند و درنهایت جنگ به سود ایرانیان پایان می‌یابد.
یحیی ماهیار نوابی این متن پهلوی را به فارسی ترجمه کرده‌است، هرچند او سعی کرده ترجمه‌ای نزدیک به زبان پهلوی ارائه دهد. در بخش نخست کتاب، متن پهلوی یادگار زریران آمده‌است؛ بخش دوم کتاب شامل ترجمۀ متن پهلوی یادگار زریران و مقایسۀ آن با شاهنامۀ فردوسی است. در بخش دیگری از کتاب، آوانویسی متن پهلوی و در انتهای کتاب واژه‌نامۀ پهلوی-فارسی برای خواننده فراهم شده‌است. به‌دلیل ضبط واژه‌ها به خط پهلوی، آوانویسی آنها نیز داده شده‌است.


♦️نقل: چشم و چراغ
به مناسبت یازدهم مهر ماه سالروز در گذشت زنده یاد دکتر یحیی ماهیار نوابی
@ESHTADA
2024/09/30 13:20:25
Back to Top
HTML Embed Code: