Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
استاد دولتمند خال‌اُف

شاهنامه
شاهنامه سخن است،
سخن بی‌مرگی.
شاهنامه روح است،
به تن بی‌مرگی.
شاهنامه وطن است،
وطن بی‌مرگی.
آری، آری، شاهنامه وطن است!
وطنی کز من و تو،
نتوانند به شمشیر و به تزویر،
ربودن.
شاهنامه خرد است،
خردی که به جهان آموزد،
هنر از اجل جهل
نمردن.
شاهنامه ادب است،
ادبی کز ثمر سبز درختش،
جاودان بهره بگیریم.
شاهنامه نفس است، نفسی کز من و تو گر بربایند،
بمیریم!
بمیریم!
بمیریم!


استاد دولتمند خال‌اُف، بزرگترین فلک‌سرای تاجیکستان درگذشت.
تسلیت به جامعهٔ موسیقی تاجیکستان 🏴

@kheradsarayeferdowsi
📢دولتمند خال‌اُف از خوانندگان پیشگام موسیقی تاجیکستان چشم از جهان فروبست

🔸او استاد موسیقی محلی جنوب تاجیکستان بود که فلک نام دارد. موسیقی تاجیکستان شامل ۶ مقام و فلک‌سرایی است. فلک موسیقی مردمی است که شامل آوازهایی است که قرن‌ها سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و اجرا می‌شود. دولتمند بزرگ‌ترین فلک‌سرای تاجیکستان بود که دانش موسیقی را در مدرسهٔ موسیقی و دانشگاه هنر تاجیکستان آموخت و به همین دلیل با موسیقی جهان آشنایی داشت. او به واسطهٔ همین آشنایی گاه دست به نوآوری‌هایی در اجراهایش می‌زد و با این کار می کوشید تا توانایی‌های موسیقی تاجیکستان را نشان دهد.نخستین کنسرت دولتمند خال‌اُف در سال ۱۹۶۳ در سن ۱۳ سالگی از تلویزیون سراسری شوروی پیشین پخش شد و از ۲۸ سال پیش از شعرهای مولوی در کارهایش استفاده می کرد.دولتمند همان‌گونه که به موسیقی اصیل تاجکستان و اشعار مولانا پایبند است، از شعرهای شاعران معاصر نیز استفاده می‌کرد و حتی با ارکسترهای سمفونیک و گروه کر نیز کنسرت می‌گذاشت.

@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣

🔸https://www.tg-me.com/eshtadanه
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
کوهی که به فریاد ایرانیان آمد

۳۰ بهمن ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

از کتاب «یادگار زَریران» این را بدانیم که ارجاسپ تورانی به روزگار شاهنشاهی گشتاسپ به ایران تاخت.
«یادگار زَریران» گزارشی است از آن نبرد که بر سر گرویدن شاهنشاه ایران به دین زرتشت بر پا شد. تورانیان از این گروش ناخرسند شدند و به جنگ ایران آمدند.

«بندهش»، کتاب آفرینش ایرانی، در فصل پدیدآمدن کوه‌ها خبری دارد از کوهی که آن را «مَد و فریاد» نامیده بودند.

بندهش نوشته است که در آن نبرد، ایرانیان در تنگنا افتادند. پس در همان هنگام تنگنای ایرانیان، کوهی بزرگ در کومش بشکست و لختی از آن کوه در میان دشت غلطید. این رویداد سپاه ایرانیان را از تازشگران تورانی جدا کرد و چنان شد که ایرانیان وارستند و از گرفتاری برهیدند.
پس از آن، نام آن کوه را «مَد و فریاد» نامیدند.
استاد پورداوود در گزارش یشت‌ها نوشته‌اند که این نام در زبان پهلوی یعنی «آمد به فریاد».

همانند این داستان در جنوب خراسان هم شنیده شده است که آدمیان بر کوهی که به یاری بزرگان ایشان می‌آمد نامی نهاده‌اند، به فراخور حال.
داستان این کوه هم به روزگار پیامبری زرتشت پیکر بسته است.
آن کوه نام «مارکوه» دارد. قدمای بیرجند نقل می‌کردند که بدان روزگار که زرتشت پیامبر دست به کار ساختن نیایشگاهی شد همه کوه‌های دنیا به راه افتادند تا هر یک سنگی را به دست پیامبر ایرانی برسانند تا در ساختمان آن نیایشگاه به کار بندد و همه کوه‌ها در آن نیکی سترگ انباز شوند.
این کوه که در میانه بیابان خاوری بیرجند افتاده تازه به راه افتاده بود و رو به نشستگاه شاهی می‌رفت که بدانست زرتشت پیامبر کار ساختمان نیایشگاه خویش را به انجام رسانده و بیش دیگر نیازی به سنگ و ساختمایه‌های ساختمانی نیست. پس در جای خویش بایستاد.

داستان این کوه را در دوره پس از درآمدن اسلام به ایران بگردانده و آن را به ابراهیم و ساختن نیایش‌گاه نسبت دادند. به روزگار کنونی هم باز داستان بگشته و به یاری به امامی از شیعیان نسبت داده‌اند!


کوه‌های ایران، یاران و فریادرسان دیرینه ایرانیان بوده‌اند. هنوز هم هستند.
کوه‌های ایران!

https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
#علیرضا_قیامتی :
🔹فکر می کنم آینده، آینده شاهنامه ای خواهد بود

توجه به شاهنامه، گمشده مردم ایران است و آشنایی با فرهنگ نیاکانی در چند سال اخیر روزبه‌روز افزون شده و شاهنامه در میان خانواده‌های ایرانی به‌شدت گسترش پیدا کرده و روزبه‌روز دریچه‌های شاهنامه به روی مردم گشوده‌تر می‌شود. من به آینده خوش‌بین هستم و خوشبختانه شاهد هستیم شاهنامه در میان ادبیاتی‌ها و حتی دانشگاهی‌ها محدود نمانده و در میان قشرهای مختلف گسترده‌تر شده است. بانوان خانه‌داری که شاهنامه می‌خوانند درخشش دارند و در جشنواره های شاهنامه‌خوانی حضوری گسترده دارند. بانویی می‌گفت من یک‌بار هم شاهنامه را نخوانده بودم؛ اما با چند ماه تمرین و خوانش به بالاترین مراتب شاهنامه‌خوانی رسیده بود. فکر می‌کنم آینده، آینده شاهنامه‌ای خواهد بود.

@shahnamehpajohan
#علیرضا_قیامتی :
🔹اگر میخواهند ژستی بگیرند، بگذارید با شاهنامه بگیرند

چه اشکالی دارد به‌جای اینکه خانواده‌ها بگویند کودک من فلان بازی فرنگی را بلد است، کودک من داستان‌ها و رمان‌های انگلیسی بلد است و دارد فرهنگ و هنر فرانسوی را می‌آموزد، ژست بگیرند که بچه من شاهنامه بلد است؟ اگر می‌خواهند ژستی بگیرند بگذارید با شاهنامه بگیرند. این موضوع به‌تدریج نهادینه می‌شود و ممکن است برای عده معدودی در ابتدا یک‌جور پرستیژ فرهنگی و نمایش باشد؛ اما بعدها در دل و جان آن‌ها خواهد نشست؛ البته برای بسیاری این موضوع صدق نمی‌کند، خیلی‌ها واقعاً به شاهنامه عِرق دارند و به آن عشق می‌وزند. زمانی که می‌بینم در دورترین نقاط کشور از سیستان و بلوچستان گرفته تا آذربایجان، از خوزستان و بوشهر تا گلستان و گیلان شاهنامه‌خوانی رواجی درخور و شایسته دارد موجب دلگرمی و امیدآفرینی است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
#علیرضا_قیامتی :
🔸تاجیکان شاهنامه را به زبان هنر آراسته کرده اند

ما نباید به شاهنامه به‌عنوان یک متن کلاسیک و یا متن دانشگاهی نگاه کنیم که فقط دانشجویان ادبیات روی آن تحقیق کنند و ابیات الحاقی را بیرون آورند یا معنی ابیات را بفهمند. شاهنامه شناسنامه ماست و نیاز است هر ایرانی با آن آشنا شود. چرا که آن‌کس که شاهنامه را بشناسد بی‌گمان ایران را خواهد شناخت و آنجاست که مهر میهن نه با احساسات تنها بلکه با دانش و شناخت و خرد همراه خواهد شد. ما باید شاهنامه را به زبان هنر آراسته کنیم، یکی از دلایل توجه تاجیکان به شاهنامه، این است که آن‌ها شاهنامه را به زبان هنر آراسته کرده‌اند؛ می‌توان گفت ما جز هنر شاهنامه‌خوانی و نقالی تقریباً کاری برای آراسته کردن شاهنامه به هنر انجام نداده‌ایم؛ ما یک فیلم سینمایی یا سریال و یک نمایشنامه معتبر و شاخص از شاهنامه نداریم درحالی‌که تاجیکان چندین فیلم معتبر شاهنامه‌ای دارند و ده‌ها نمایش شاهنامه‌ای برجسته در تاجیکستان اجرا شده است.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir

🔹https://www.tg-me.com/eshtadan
دوم اسفندماه روز زبان مادری

تقویت زبان فارسی و انتشار دامنۀ نفوذ آن در هر گوشه و کنار از کشور و دفاع آن از هر گونه تعرض چه از خارج بیاید چه از طرف جهال و متفتنین داخلی مبادرت شود، باید بزرگ‌ترین منظور دولت باشد؛ اما نباید فراموش کرد که بر اثر موجبات جغرافیایی و تاریخی در ایران کنونی ما شاید قریب به چهار پنج میلیون ایرانی‌نژاد باشند که از طفولیت به تکلّم به زبان‌ها یا لهجه‌هایی غیر از فارسی معمولی بار آمده‌اند و فارسی برای ایشان زبان اصلی نیست. ما با اینکه از هر کس بیشتر به دفاع از زبان شیرین فارسی و ادبیات شیوای آن علاقه داریم و تا حد توانایی در این راه کوشیده و می‌کوشیم، این حقیقت را نمی‌توانیم منکر شد و از کسانی نیز نیستیم که دولت را به تعقیب سیاستی خشن در برافکندن ریشۀ این زبان‌ها و لهجه‌ها به زور و عنف دعوت کنیم؛ چه هر کار که به زور و عنف مجری گردد، در بسیاری موارد مورث عکس‌العمل‌هایی می‌شود که مضرات آن گاهی منافع منظوره را نیز از بین می‌برد و اساساً این عمل به‌هیچ‌وجه صلاح نیست و هیچ عیب ندارد که در مملکتی یک عده از مردم آن نیز بین خود به زبان یا لهجه‌ای غیر از زبان رسمی و ادبی کشور تکلم کنند.
... اما در باب دو زبان عربی و ترکی که در یک قسمت از مملکت ما میان ایرانیان معمول و زبان تکلم ایشان از بدو طفولیت است ... دولت باید در این نواحی تعلیمات به زبان فارسی را به شرطی که متضمن هیچ‌گونه تحقیر و شماتت نسبت به زبان‌های محلی ایشان نباشد، روزافزون کنند و سعی نمایند که اطفال ایرانی را که بر اثر حوادث تاریخی اجباراً به عربی یا ترکی متکلم شده‌اند، روحاً ایرانی بار بیاورند و ایشان را همین که به سن رشد و تمیز رسیدند از چنگال تبلیغات همزبانان خارجی آنان بربایند.
در تعقیب این سیاست، دولت بیش از همه باید در یک امر بسیار مواظب و شدیدالعمل باشد و آن جلوگیری از تبلیغاتی است که از خارج به همین زبان‌ها در میان مردم می‌شود؛ مخصوصاً مأمورین او نباید بگذارند که هیچ روزنامه و کتاب و مجله‌ای که به این زبان‌ها در خارج از ایران منتشر شده و مطالبی خلاف مصالح ایران و ایرانی دارد، داخل کشور و در بین مردم به‌خصوص اطفال مدارس منتشر گردد بلکه برخلاف، دولت باید اوراق و کتبی را که برای پیشرفت سیاست ایران‌خواهانۀ خود لازم می‌شمارد به همان زبان‌ها طبع و در میان مردم منتشر سازد.
اصل مسئله در این است که ایرانی ایرانی بماند و ایرانی فکر کند و جز مصالح ایران چیزی دیگر نخواهد و عشق ایران بر سراپای وجود او مستولی باشد؛ حال اگر ایرانی به فارسی تکلّم کند یا به ترکی یا به عربی چندان اهمیت ندارد.

یکی‌ست ترکی و تازی درین معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی

«سیاست زبان»، عباس اقبال (یادگار، سال ۲، شمارۀ ۶: بهمن ۱۳۲۴)
در
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۱، ص ۴۲۵-۴۲۷]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
ICIL 2024 - Book of Abstract.pdf
3.2 MB
🟣 چکیدهٔ مقالات و سخنرانی‌های یازدهمین همایش بین‌المللی زبان‌شناسی ایران

@LAATU
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی استاد ارجمند دکتر ژاله آموزگار، درباره توانمندی زبان پارسی میانه و پارسی دری در دارا بودن واژگان و واژاک‌های( اصطلاحات) دانش فرزانش( فلسفه).


اندیشکده  آژفنداک هوَخشَتَره  🔥
╔════  💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare

اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
زبان ما

۱. استرابون که در حدود میلاد مسیح می‌زیسته سخنی دربارهٔ زبانهای ایرانی از پیشینیان خود نقل کرده که ظاهراً نمودار وضع زبانی در زمان فتوحات اسکندر است. محققان امروز این سخن را مکرر بازگفته‌اند (از جمله استاد ارانسکی در مقدمهٔ فقه‌اللغهٔ ایرانی، ترجمهٔ مرحوم کشاورز، ص ۱۳۷). می‌گوید: ساکنان پارس و ماد و بلخ و سغد با جزئی تفاوت همزبانند، یعنی در واقع یک زبان دارند.

۲. مقدسی در احسن التقاسیم، ضمن آنکه متوجه اختلافات میان زبانها و گویش­های مناطق مختلف ایران بوده و سعی کرده این اختلافات را شرح دهد، گفته است که زبان اقلیمهای هشتگانهٔ عجم عجمی است، بعضی دری و فصیح و بعضی گنگ، و همه را «فارسی» می‌نامند. جز این، مقدسی از فارسی در یمن نیز یاد کرده است (از جمله رجوع فرمایند به تاریخ زبان فارسی استاد خانلری، ۱ / ۲۷۳؛ مقالهٔ مرحوم آیت‌الله‌زادهٔ شیرازی در مقالات و بررسیها، ش ۴۵-۴۶).

۳. عزیز استرآبادی، که بزم و رزم خود را در قرن هشتم هجری در آناطولی نوشته، دربارهٔ رواج و تداول فارسی در بین «همهٔ» («همگنان» یعنی «همگان») اهل روم، یعنی ترکیهٔ امروز، در کار دیوانی و در زبان خاص و عام، و سبب تألیف کتاب خود به فارسی می‌گوید (ص ۵۳۷، چاپ استانبول):
«خواستم که مضمون کتاب به زبان تازی تقریر کنم، اما چون جمهور اهالی ممالک روم به زبان پارسی مایل و راغب بودند و اغلب سُکّان و قُطّان آن بلاد به لغت دری قائل و ناطق و جمیع امثله و مناشیر و مکاتبات و محاسبات و دفاتر احکام و غیر آن بدین لغت مستعمل و متداول و دواعی و خواطر همگنان به نظم و نثر پارسی مصروف و مشغول، مبنی بر این مصلحت، فرمان مطاع لازم‌الاتّباع ... بر آن جمله بارز شد که این کتاب به زبان پارسی مسطور گردد و این درّ طری در سلک عبارت دری انتظام پذیرد تا فواید آن میان خاص و عام شایع و مستفیض شود و منافع و مستودعات آن جمله را مفهوم و مستفاد گردد.»

۴. آقا نجفی قوچانی، که کم از یک قرن قبل درگذشته، و برای تحصیل در ایران سفر کرده و به نجف رفته، می‌گوید (سیاحت شرق، چاپ امیرکبیر، ص ۲۰۷): «تمام نقاط ایران، که غالباً یک زبان هستند، کأنّهُ خانهٔ خود انسان است؛ سهل بود رفتن از طرفی به طرفی و هم به واسطهٔ وحدت جامعهٔ هیئتِ دولت و ملت یک اُنس ارتکازی بود بین افراد، ولو ملتفت الیهِ افراد نبود.»

نشر این یادداشت همزمان شد با درگذشت استاد برت فراگنر. خداوند او را بیامرزاد که خدمات شایان به ایرانشناسی کرد.

@YaddashtQaemmaqami
Forwarded from ایران بوم
زبان فارسی، عامل بنیادین وحدت و پویایی حوزه‌ی فرهنگ ایران

شادروان دکتر پرویز ورجاوند

آن‌هایی که با بررسی‌های باستان شناسی, مردم شناسی, نژاد شناسی, تاریخی و زبان شناسی این سرزمین آشنایی دارند, به روشنی می‌دانند که اکثریت عظیم باشندگان فلات ایران را دست کم از هزاره دوم پیش از میلاد آریاییان تشکیل می‌داده‌اند. این گفته به اعتبار نظریه‌ای است که معتقد به مهاجرت آریاییان به فلات ایران است, در حالی که گروهی دیگر معتقدند که ایران خود مهد آریاییان بوده است. این که نام ایران در دوران اساطیری «ایران‌ویج»، یعنی سرزمین و کشور تخمه‌ی آریایی خوانده می شده و تنها سرزمینی است که از دیر باز نام آریاییان بر آن گذارده شده, دلیل شایان توجهی بر درستی نظر این گروه دانسته شده است. هم‌چنین به اعتبار آثار به دست آمده در کاوش‌های مختلف, از ساحل آمو دریا تا شوش و از قفقاز تا کناره‌های سند, ساکنان فلات بزرگ ایران, از هزاره پنجم پیش از میلاد, از بافت مردم شناسی و فرهنگی هم‌پیوند و مشابهی برخوردار بوده‌اند. بنابر این همه کسانی که در سراسر این فلات, طی هزاران سال و نسل در پی نسل زیسته‌اند و فرهنگ ایرانی را پرورده‌اند, همه به یک بنیاد تاریخی - فرهنگی مشخص و هم‌پیوند تعلق دارند. از سوی دیگر، واقعیت‌های تاریخی حکایت از آن دارند که مردم این سرزمین نیز مانند دیگر سرزمین‌های جهان بر اثر جنگ‌ها و یورش‌ها و مهاجرت‌ها با دیگر تبارها آمیختگی داشته‌اند. تبارهایی از نژادهای دیگر در گروه‌های کوچک؛ چون هموطنان ترکمن به این سرزمین کوچ کرده و در آن سکنا گزیده‌اند. از سوی دیگر گسترده بودن فلات ایران و گوناگونی ویژگی‌های جغرافیایی آن که گاه سلسله جبال‌های بلند, یا رودهای خروشان, ارتباط بخشی را با بخش دیگر مشکل می‌ساخته, سبب گردیده تا باشندگان هر ناحیه با توجه به تاثیرات جغرافیایی منطقه و ارتباط‌های فرهنگی محدود و یا گسترده‌شان با ساکنان ناحیه‌های مجاور, هریک افزون بر حفظ جنبه‌های اساسی فرهنگ ایرانی که میان همه باشندگان فلات مشترک است, به خلق ویژگی‌های محلی به صورت پاره‌فرهنگ‌ها در جهت غنی‌تر ساختن, بارورتر ساختن و پرجاذبه‌تر ساختن فرهنگ ملی بپردازند.
بر اساس کدام ضابطه علمیِ باستان شناسی و مردم شناسی, تاریخی و فرهنگی می‌توان کرد, لر, آذربایجانی, بلوچ, خراسانی, سیستانی, مازندرانی, گیلانی, اصفهانی و کرمانی را ملیتی یا خلقی متفاوت با دیگری به شمار آورد؟ اگر تفاوت‌های گویشی در زبان این مردم ملاک جدایی آن‌ها شمرده شود که در میان هریک ازگروه‌های زبانی نیز اختلاف گویش تا حد فهم نکردن هم به همان اندازه چشمگیر است! کیست که نداند [در کردستان] میان مردمی که به گویش کردی, زازا, گورانی, سورانی و شمالی سخن می‌گویند و یا در گیلان میان کسانی که به گیلکی و طالشی حرف می‌زنند, همان قدر مشکل فهم یکدیگر وجود دارد که میان لری و آذربایجانی و یا بلوچی و مازندرانی مطرح است؛ چنان که هموطنان کرد سنندجی, لری و لکی را بهتر از کردی شمالی در می‌یابند. به همین دلیل است که دست کم در طول 1200 سال به شهادت آثار بر جای مانده, همه باشندگان این سرزمین از هرجا که بوده‌اند خود خواسته, عمده آثار فرهنگی و علمی خود را به جز در زمینه‌های فلکوریک, به زبان فارسی که زبان مشترک همگان و هم‌ریشه با دیگر زبان‌های ایرانی موجود در فلات ایران بوده است, نوشته و ضبط کرده‌اند. چگونه می‌توان فرزندان سلحشور لر و کرد این سرزمین که مادها از میان‌شان برخاسته و یکی از چند سلسله قدرت‌مند ایرانی را تشکیل داده‌اند, ملیتی و خلقی جدا از شیرازی و اصفهانی و کرمانی و آذربایجانی به شمار آورد؟ چگونه و با چه معیار علمی و سند تاریخی می‌توان به خود اجازه داد تا از آذربایجانیان, این پاسداران همیشه بیدار آزادی و استقلال ایران و حماسه آفرینان نهضت مشروطیت به عنوان خلقی متفاوت با دیگر مردم ایران سخن گفت؟ چنین است درباره مردم خوزستان و بلوچ‌های آزاده و دیگر باشندگان این سرزمین. در جریان هشت سال جنگ با عراق, مردم جای جای این سرزمین کهن‌سال از سرخس گرفته تا کنار بهمن شیر، و از ارس گرفته تا گواتر, یک بار دیگر حماسه‌های گذشته فرزندان این سرزمین در جان باختن برای دفاع از وجب به وجب خاک این سرزمین زنده ساختند. آن‌ها نمی‌خواستند تا بار دیگر عهدنامه‌ای ننگین چون ترکمانچای و گلستان بر این مردم تحمیل گردد. در جبهه‌ای نبود که اصفهانی و کرد و لر و شیرازی و کرمانی و آذربایجانی و گیلانی و بلوچ و بوشهری و غیره در کنار هم, مشتاقانه و با تمامی وجود بر دشمن نتازند و از یکپارچگی میهن و استقلال آن دفاع نکنند.
با نگرشی بر تاریخ این سرزمین, هیچ گاه در ایران زبان فارسی از سوی هیچ حکومتی بر هیچ مردمی تحمیل نشده است,

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/934-zaban-farsi-amel-yeganegi.html

@iranboom_ir
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (آریوبرزن)
واژه‌ی اَریَه به معنای ایرانی پروفسور والتر هینتس
#لفظ_ایران
#کتیبه
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
سپس خود را چنین معرفی می‌کند:《شاهِ بزرگ، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای دارای همه‌گونه مردم. شاه بر روی این زمینِ دور و دراز. پسرِ ویشتاسپه، هخامنشی، پارسی، پسرِ پارسی، ایرانی، ایرانی‌نژاد》. معلوم است که موضوعِ سخن،《حسّ قومیِ》داریوش به‌عنوانِ مردی پارسی در میانِ اقوامِ ایرانی است. گرچه او در متنِ اصلی خود را آریایی می‌خوانَد، مقصودش از این لفظ آن چیزی نیست که امروزه در محافلِ علمی رایج است. مثلاً از نظرِ داریوش این لفظ هندیان را شامل نمی‌شود، گرچه بنابر تعریفِ ما، هندیان[بخشی از هندی ها] هم آریایی هستند. از این‌رو، واژه‌ی فارسیِ باستانِ《اَریَه》را باید ایرانی ترجمه کرد.

بن‌مایه: داریوش و ایرانیان: تاریخ و فرهنگ و تمدن هخامنشیان، والتر هینتس، ترجمه‌ی پرویز رجبی، تهران، نشر ماهی، چاپ پنجم ۱۳۹۶، رویه‌ی ۲۰۷
@atorabanorg
۴ اسفند زادروز محمد دبیرسیاقی

( زاده ۵ اسفند ۱۲۹۸ قزوین -- درگذشته ۱۶ مهر ۱۳۹۷ قزوین ) نویسنده، شاعر، پژوهشگر و استاد ادبیات فارسی

دبیرسیاقی از ارکان چهارگانه «بنیاد لغت‌نامه دهخدا» و مصحح بسیاری از متن‌های کهن فارسی است. او پس از گذراندن دوره‌های ابتدایی و متوسطه در قزوین و تهران و گرفتن دیپلم از دارالفنون در ۱۳۱۸، دکتری ادبیات فارسی را در سال ۱۳۲۴ از دانشگاه تهران دریافت کرد و در ۱۳۲۵ به عضویت انجمن ایران‌شناسی درآمد. آنگاه به استادی در دانشگاه تهران و نیز دانشگاه‌های چین و مصر پرداخت و در سال ۱۳۵۳ بازنشسته شد. او میان سال‌های ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۴ در گردآوری لغت‌نامه با علی‌اکبر دهخدا همکاری داشت. از آن پس همکاری او با سازمان لغت‌نامه تا ۱۳۵۹ که کار این اثر به پایان رسید دنبال شد.
شادروان دهخدا در یک نوار صوتی از وی به‌عنوان یک جوان کوشا درباره تنظیم لغت‌نامه یاد کرده‌است.
او عضو هیئت علمی انجمن آثار و مفاخر ایران بود و نزدیک به ۸۰ متن ادبی و تاریخی را تصحیح و انتشار داد که از میان آنها می‌توان از دیوان منوچهری، نزهةالقلوب، فرهنگ سُروری و سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه نام برد.
محمد دبیرسیاقی در ۹۹ سالگی درگذشت و در گورستان بهشت حسینی قزوین به‌خاک سپرده شد.

@pdf_kotob_e_adabi
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
کوچ ایرانیان به هندوستان

۴ اسفند ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

زمانی که حافظ بسرود که آوای زبان فارسی طوطیان هند را شکرکن می‌کند از بیم گزمگان نگفت که چرا زبان فارسی به بنگاله رفته است!

کوچ ایرانیان به هندوستان از رخدادهایی است که از زمان افتادن ساسانیان درگرفته و تا نزدیک روزگار کنونی برپا بوده است.
کتابچه‌ای به نام «ایرانشاه»، نوشته استاد پورداوود به همین رخداد بزرگ دردبار پرداخته است.

به نوشته ایرانشاه، پس از برافتادن ساسانیان بسیاری از ایرانیان سر به کوه و بیابان نهادند. آنان که پشت در پشت در شهرهای بزرگ و شکوهمند می‌زیستند چندین سده کوهستان‌های خراسان را پناهگاه خویش کردند.
"کوهستان باغران" در جنوب خراسان داستان‌ها از آن هم‌میهنان ستمدیده در سینه دارد.
چون خراسان هم به دست تازشگران افتاد، ناچار روانه آبخست (جزیره) هرمز شدند که جای مغان بود و نام از همان زمان دارد. 

چون زندگانی در آبخست هرمز بر پارسیان سخت شد، میهن نیاکانی را بدرود گفتند و رهسپار هندوستان شدند.

تنها نوشتار دیگر در این باره دفتری است کوچک به نام «قصه سنجان» که بهمن کیقباد در آن، سرگذشت کوچ‌ها و کوچندگان از ایران تا به هند را سروده است. روی راستین داستان شکرشکنی طوطیان هند! 
هر کس که بخواهد سرگذشت ایرانیان را پس از افتادن ساسانیان بداند ناچار است در قصه دردناک سنجان بنگرد.

ایرانیان در هند، در گجرات ماندند و نشیمنگاه خود را «سنجان» نامیدند. به یاد چندین آبادی در ایران که برخی از آن نام سنگان دارد.
آداب و آیین‌های پارسی را زنده داشتند. یکی از آن، پیوند زناشویی و خطبه پارسی خواندن و تعیین مِهریه عروس از زر سرخ نِشابور.

دسته‌هایی از پارسیان هم به چین رفتند که درباریان و سپاهیان پیروز، پسر یزدگرد سوم، بودند، و آتشکده‌هایی بنهادند. 

دسته‌هایی از عیسویان ایرانی نیز از دست تازشگران از راه بصره به هند گریختند.
از این همه ایرانیان هند، چند سنگ‌نبشته بمانده. تاریخ یکی از آنها مهر سال387 خورشیدی.
آنان سیصدسال بعد، از گجرات به دیگر شهرها رفتند. 
اما در هند هم از دست تازشگرانی که فردوسی ایشان را از «دشت نیزه‌وران» خوانده زنهاری نماندند.
تازشگران در سده هشتم به هندوستان رسیدند و پارسیان را از دم شمشیر گذراندند. سال ۸۶۲ خورشیدی شهر سنجان را گرفتند.

پارسیان باز پریشان شدند و به کوه‌ها پناهیدند. این بار به کوهستان بهاروت هند. اندران جا آتش بهرام را برنشاندند که به نام ایرانشاه نامیده می‌شد و آن را از ایران برده بودند.

زمانی به شهری خوش آب و هوا در هند رسیدند و چون به یاد ساری در ایران افتادند آنجا را نوساری نامیدند. این نام تاکنون بر این شهر بمانده.

پارسیان هند تا همین اواخر در سختی‌ها گذرانده‌اند. گاه تازیان، گاه عیسویان، و گاه هندویان بر سر ایشان ریخته‌اند. هندوان بر ایشان تاخت آوردند که آگاهی نداشتند و گاوان را می‌کشتند. تیمور هم که به هند تاخت پارسیان بسیاری را بکشت.

اما آنان در همه روزگاران، سربلند زیستند و نیکی و نیکوکاری را ننهشتند. فردیناند یوستی دانشمند آلمانی گفته است: شرافت ایرانیان را باید در نزد پارسیان هند جست.

از زمانی که انگلیسیان بر هندوستان چیر آمدند زمانه به روی پارسیان لبخند زد.
دوره فرمانروایی رضاشاه بهترین برهه زندگانی آنان در ۱۴ سده گذشته بوده که توانستند کسانی از خود را به ایران بفرستند و پیوندهای دیرین را نو کنند.

استاد پورداوود در انجام گزارش خود آورده‌اند که هزار سال بیشتر است که ایرانیان به خاک بیگانه پناهیده‌اند. اما آتش مهر ایران در دل‌های آنان فروزان است.

نگارش ایرانشاه در اسفند ۱۳۱۴ انجام یافته. زمانی که استاد در هندوستان سرگرم گزارش اوستا بوده‌اند و این دستیافت وارسی‌های ایشان در زندگانی پارسیان است.

«ایرانشاه» ۲۶ برگ دارد. نزدیک ۳۰ برگ هم عکس‌هایی از چهره پارسیان هند و سازه‌هایی دارد که آنجا بنهاده‌اند. گواه آن که در سختی‌ها هم به تن‌آسانی نگذرانده‌اند.

استاد پورداوود به روزگار رضاشاهی می‌زیست. در آرامش و امان. حافظ هم اگر می‌بود، بی‌واهمه می‌سرود تا آیندگان بدانند که طوطیان هند از چه روی شکرشکنی کرده‌اند!
چنان شکرشکستنی دردناک! دردناک و خونین.

https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Forwarded from Light Night🌙 چراغ شب (H K)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿۲۷ بهمن ماه دیداری سرشار از عشق دکتر #کزازی از آرامگاه #فردوسی


https://www.tg-me.com/LightNightMAN1996
Forwarded from ایران بوم
فارسی افزون‌تر از یک زبان

دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

بنا به یک اصل کلی، زبان در نزد هر قوم وسیله بیان مقصود و تفهیم و تفهم است؛ ولی زبان فارسی دری نقشی افزون‌تر از این ایفا کرده است. بدین‌گونه:

۱ـ وسیله یکپارچگی سرزمینی بوده است که تحت نام ایران، و یا در قلمرو فرهنگی ایران، قرار داشته.
۲ـ موجب شده است که این کشور واجد شرایط شخصیت متمایزی بماند و در سایر کشورهای فتح‌شده اسلامی مستحیل نگردد.
۳ـ چون هنرهای دیگر از نوع موسیقی و نقاشی در دوران بعد از اسلام ممنوع یا محدود شناخته می‌شده، او از طریق شعر یا نثر شاعرانه، وظیفه و نقش آنها را هم بر عهده گرفته.
۴ـ سرنوشت ایران را به عنوان یک واحد مستقل فرهنگی، وابسته به سرنوشت خود کرده.
۵ـ آفت و انحطاط زبان فارسی، تا حدی مبیّن افت و انحطاط فرهنگی و اجتماعی ایران شناخته می‌شده.

وابستگی ایران به زبان فارسی به گونه‌ای است که اگر در روزگار پیش از اسلام از یک باشندهٔ این سرزمین می‌پرسیدند: «شما که هستید؟» می‌گفت: «من ایرانی‌ام»؛ ولی بعد از اسلام می‌بایست بگوید: «یک ایرانی که زبانش فارسی است.» در این دوران هزار و صد‌ساله، همه چیز بر گرد محور زبان گردیده و بزرگترین دستاوردی که ما داریم، یعنی ادب و اندیشه، از آن سرچشمه گرفته است. در اینجا وارد بحث نمی‌شویم که اگر فارسی دری تکوین نیافته بود، وضع ایران چگونه می‌شد، بی تردید جز این می‌شد که شده است. البته ایرانی زندگی می‌کرد؛ ولی زندگیی که در حداقل نیازهای روزمره متوقف بماند. به قول امیرمعزی:

زین سان که چرخ نیلگون، کرد این سراها را نگون
دیّار کی گردد کنون گرد دیار یار من؟

در ایران بعد از اسلام دیگر مقتضیات گذشته موجود نبود که این کشور بتواند به عنوان یک قدرت منسجم بزرگ در صحنه جهانی عرضه وجود کند. بنابراین چون نمی‌توانست از پایگاهی که طی هزار سال به عنوان یک کشور فرادست داشته بود، چشم بپوشد، از طریق زبان موقعیت جهانی خود را حفظ کرد. در واقع سیادت سیاسی دوره گذشته، تبدیل به سیادت فرهنگی گشت. اینکه در قرن سوم، در عصر سامانی، ناگهان سیل سخنوری جاری گردید و به‌خصوص سه کتاب معتبر، یعنی«خداینامه» که تاریخ حماسی ایران بود و دیگری «تاریخ بلعمی» و سومی «تفسیر طبری» به زبان ‌فارسی نگاشته شد، واقعه معنی‌داری است.

ایرانی با این سه کتاب نشان داد که می‌خواهد اعتقاد ایمانی خود را با تاریخ و یادگارهای باستانی خود همراه نگاه دارد. اتفاق شگرف آن شد که در همان سالی که رودکی از دنیا رفت (۳۲۹هـ)، فردوسی پا به هستی نهاد. شاهنامه استقرار زبان فارسی را به عنوان ادامه‌دهندهٔ حیات ملی تسجیل کرد. اینکه گفته شده است «عجم زنده کردم به این پارسی» چه این مصراع از فردوسی باشد و چه آن را از زبان او گفته باشند، واقعیت مهمی را بازگو می‌کند. از این پس دیگر ایران اطمینان یافت که همان‌گونه ایران خواهد ماند، ولو حوادث ریز و درشتی در کمینش باشند. دلیلش آنکه بعد از سامانیان، غزنویان آمدند و نخستین بار این کشور در تاریخ خود، فرمانروای بیگانه و برده‌تبار به خود دید، ولی چه باک؟ زبان فارسی باروی دفاعی مقاومی بود.

از قراری که با قدری غلو حکایت کرده‌اند، چهارصد شاعر در دربار محمود غزنوی حضور می‌یافتند. اینها چه می‌کردند و چه می‌خواستند؟ در واقع مهمان زبان فارسی بودند، و خود محمود نیز مهمان بود؛ زیرا می‌بایست مشروعیت خود را از این زبان، یعنی از طریق شعر شاعران، کسب کند. به‌تدریج زبان فارسی دری، زبان مشترک همه ایرانیان شد و موجب گشت تا آنان همدیگر را به آن بازشناسند. اگر در جنگ «سلاسل» مردم با زنجیر خود را به هم بستند و فایده‌ای نکرد (چو برگشت زنجیرها بگسلد)، و در این زمان با سلسلهٔ زبان به هم بسته شدند و مؤثر افتاد.

در ارزیابی نهایی، فشار و کژرفتاری عربها، از خلال دو حکومت اموی و عباسی، خالی از تأثیر مثبتی هم نبود، و آن این بود که ایرانی را به واکنش واداشت. انفجار استعداد و غیرت ایرانی به کار افتاد و یک نتیجه‌اش بالیدن زبان فارسی گشت. برای حفظ حیات ملی جز این چاره‌ای نبود. زبان تنها برآورندهٔ نیاز روزمره شناخته نمی‌شد، بلکه می‌بایست تضمین‌گر موجودیت ایران باشد،

یک دل‌مشغولی بزرگ برای ایرانی، حفظ «ایرانیت» بوده است؛ یعنی حالتی که می‌بایست او را از کشورهای اطراف متمایز و با گذشتهٔ خود دمساز دارد. ایرانیت را مانند قدحی شکستنی زیر بغل گرفته و در راستهٔ تاریخ به راه افتاده. اگر کسانی هم بوده‌اند (و بوده‌اند) که می‌خواسته‌اند خود را از ایرانیت جدا نگه دارند، او آنها را رها نمی‌کرده. او در تاریخ ایران و گذشتهٔ پربار آن و تراکم فرهنگ‌ها خلاصه می‌شده، و این به ایران اجازه نداده است که به کشور دیگری شبیه گردد.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/16780-farsi-afzontar-az-yek-zaban.html

https://www.tg-me.com/iranbom_ir
Forwarded from ایران بوم
زبان پارسی - سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی)
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/10207

زبان پارسی(1) دُرّیست شهوار
نه دُر، دریای جوشانِ گهربار

فرو مانَد زبانها از بیانش
 بُوَد برتر ز گوهر واژگانش

به ذاتش انگبین و قند دارد
به تار وپود دل پیوند دارد

چنان پیوسته با دلها و جانها
که دیهیمی است بر فرقِ زبانها

ز سُتواری چو کوهِ بیستونست
چراغ‌ِ روشنی‌بخشِ قرونست

هزاران سال را پیوند دادست
چو کوهی پیشِ توفان ایستادست

زمانِ بی‌کسی غمخوار و کس بود
 وطن را یاور و فریادرس بود

به هنگامِ خطر ما را نگهبان
  به روزِ سختی و غم یارِ ایران

مبادا هیچکس بیگانه با خویش
  که از بیگانگی دلها شود ریش

اگر قومی زبان از خود ندارد
   پی بیگانگان ره می‌سپارد

چنین قومی چنان خود را کند گم
 که جان‌فرساتر است از نیشِ کژدم

مجو از خویشتن گم‌کردگان شور
 چراغی گر تهی شد، کی دهد نور؟

به هرحال این زبانِ نغز و شیرین
  بشد گسترده در دنیایِ دیرین

میانِ مردمِ تاجیک و افغان
 زبانِ‌پارسی شد پرتوافشان

به غزنین و سمرقند و بخارا
  فروغ افکند این مهرِ دلارا

هنوزم گویش آنان دَری هست
  دَری آن‌جا زبانِ مادری هست

زمانها بُد زبانِ مردمِ هند
چو مِی جوشید چندی در خُمِ هند

که حافظ هم بر آن دارد اشاره
ولیکن با زبان استعاره(٢)

هنوزم پارسی در هند باقیست
 هنوز این جامِ مِی را هند ساقیست

شد از قونیه هم چندی فراتر
ز یُمنش مولوی اَفشاند شکّر
سرانجام این زبان در طولِ تاریخ
 بگسترده‌است تا چین و خُتن بیخ

نه دور از طبعِ هر صاحبدلی هست
  نه در وقتِ‌ نگارِش مشکلی هست

نه دستور زبانش هست دشوار
 نه دشوار است در هنگامِ گفتار

زبانِ شعر و شور و عشق و فرهنگ
خوش‌الفاظ و خوش‌آوا و خوش‌آهنگ

زبانِ‌ حافظ و سعدی و خیام
  زبانِ پیر توس و پیر بسطام

زبانِ مولوی، عطار، جامی
 زبانِ رودکی، صائب، نظامی

ز آسانی چنان آبِ روانست
    فروغ‌ِ دیده و آرام جانست

گهی چون نغمه گرم است و دلاویز
  گهی بر سان امواج سبک‌خیز

ز شیرینی چو رویایِ جوانی است
فرح‌زاتر ز آبِ‌ زندگانی است

سبک پرواز چون مرغٍ خیال است
  همه احساس‌و‌عشق‌و شور وحال است

توانا و توان‌بخش و توانمند
  که ما را داده با خود سخت پیوند

زبانِ پارسی کز پارس(3) برخاست
  ستونِ استوارِ وحدتِ ماست

اگر شهنامه را پیرِ سخن گفت
 به معنی ، دُرّ لفظِ پارسی سفت

به بحرانی‌ترین ادوارِ ایران
  هم او گنج دَری را شد نگهبان

که تا ایران و ایرانی بجا هست
  رهین منّت آن ناخدا هست

بسی قرن از زمان او گذشته‌است
  ولی شعرش جدا از ما نگشته است

هنوز آن شعر، شعرِ‌روز باشد
جهان‌آرا و جان‌افروز باشد

هنوز آن شعرها باشد چون شکّر
 بود گلواژه‌هایش تازه و تر

نه بوی کهنگی می‌آید از آن
  نه سنگین است در گوشِ دل و جان

بسا دیگر زبان را کاین توان نیست
 زمان چون بگذرد بر آن جوان نیست

ولیکن پارسی همواره برناست
 بهاری نقش‌پرداز و دل‌آراست

نگر اعجازِ‌ الفاظِ دَری را
  به حیرت برده تیر(4) و مشتری(5) را

چنان ارژنگ مانی رنگ در رنگ
   همه الفاظِ زیبایش خوش‌آهنگ

بود میراث پرارجِ نیاکان
 فروغِ فکر و شورِ جانِ پاکان

که در گوش دل و‌جان دلنشین است
  چو خورشید فلک مهرآفرین است

برای قومِ ایرانی عزیزست
  زبانِ اهل دل، تا رستخیزست

مفاهیمِ نو و امروزی، آسان
 کند جایِ خودش را باز در آن

اگر شعر دَری شعری جهانیست
 ز یُمن این زبان آسمانیست

زبان پارسی را می‌ستاییم
  که تا هستیم با آن همنواییم

 

پی‌نوشت‌ها:

1- زبان پارسی بی‌شک یکی از مهمترین و استوارترین پایه‌های فرهنگ و ملیت ماست که شعر و ادب غنی و بی‌همتای فارسی به آن بستگی کامل دارد. این زبان آهنگین و شیرین امروز در دانشگاههای معتبر جهان تدریس می‌شود و در گستره پهناوری از کشورهای مجاور ایران مردم بدان سخن می‌گویند. این مثنوی را بهمین مناسبت سرودم و آن را در دومین همایش جهانی زبان پارسی در دانشگاه تهران بازگو کردم و اکنون آن را به همه دوستداران فرهنگ و زبان پارسی پیش‌کش می‌نمایم.
2- اشاره به این شعر حافظ: شکرشکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود
3- در پیدایش زبان پارسی دَری بجز زبان پهلوی ساسانی که تاثیر مستقیم داشته، زبانهای پهلوی اشکانی و فارسی باستان و اوستایی هم موثر بوده‌اند.
4- تیر یا عطارد که نزدیکترین سیاره به خورشید است قدما آن را دبیر و نویسنده فلک می‌دانستند.
5- مشتری یا برجیس یا ژوپیتر بزرگترین سیاره منظومه شمسی که قدما آن را قاضی فلک می‌دانستند.

http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13803-zaban-farsi-tooran-ir.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
🔴 زبان مادری

گودرز رشتیانی استاد دانشگاه عضو هیئت علمی دانشگاه تهران


🔸زبان مادری‌ام کردی است و به جان دوستش می‌دارم. تمایزی بین کردی و فارسی نمی‌بینم. الان که به اولین سالهای دوران کودکی خود می‌نگرم می‌بینم که فارسی حرف زدن و فهمیدن آن برای من و امثال من یک فرایند طبیعی بوده. بدون آنکه آموزش دیده باشم و یا مخاطب رسانه‌ای بوده باشم در روستای رشتیان سخنانی که به فارسی بود را همانند کردی می‌فهمیدم و متوجه می‌شدم. بی‌راه نیست اگر بگویم فارسی همانند کردی همزاد من و ما بوده است.

پدربزرگم که بیشتر شاهنامه را از بر بود هم روایت کردی را زمزمه می‌کرد هم متن فارسی را. مادرم هم ناخودگاه و به تاثیر از فردوسی نام شش تن از هفت فرزندش را از شاهنامه برگزید. راز عجیبی است چگونه این کتاب در درازنای تاریخ این مرز و بوم و در دورترین نقاط نیز چنان در دل و جان امثال پدران ومادران من رسوخ یافته که روحیه امید و زندگی و عشق به وطن را در آنها به حد اعلا پرورش داده بود.

بزرگتر که شدم لذت خواندن متون کهن فارسی را تجربه کردم و دیدم ادبیات فارسی غنای کم‌نظیری دارد. فارسی امروز هم همان غنا را دارد. چه کسی از شیوایی قلم صادق هدایت لذت نمی‌برد؟ شعر اخوان ثالث هم سرزندگی سعدی و مولوی را تداعی می‌کند. هفته پیش هم از استاد علی‌اشرف صادقی شنیدم که فارسی ما در پیش از اسلام نوعی تکامل تاریخی خود را از سر گذرانده و فهمیدن تاریخ بیهقی و تاریخنامه طبری پس از هزار سال نشان دهنده ایستایی زبان فارسی نیست.

در دوران دانشگاه که با تاریخ ادبیات بیشتر آشنا شدم دریافتم که همه متون اصلی ما به فارسی بوده:
چه متنی که در منطقه ترک‌زبان نوشته شده چه متنی که به سفارش سلطان مغولی به رشته تحریر در آمده است.
بیست سال پیش در تفلیس صدای بانوی سالخورده دستفروشی توجهم را جلب کرد که در بازار میوه‌فروشی با بانگ بلندی رباعیات خیام را عرضه می‌کرد و چند سال بعد هم در دربند روسیه مهمان شهر چند هزار نفری جالگان و متاگی بودم که به زبان فارسی صحبت می‌کردند. در کمبریج انگلستان هم در گوشه ای از کنفرانس شاهد نمازخواندن یک چینی بودم که بیشتر نمازش را به فارسی خواند.

این روزها هم مشغول نهایی کردن تصحیح تاریخی از سلسله شیبانیان در آسیای‌مرکزی هستم که به فارسی نوشته شده. برنامه‌ای هم برای پنج سال آینده دارم که شش متن ناشناخته یا کمتر شناخته شده از خانات خوقند در مرزهای چین را منتشر کنم و شگفتا که همه این شش متن هم به فارسی هستند، متونی که به سفارش حاکمان ترک و مغول نوشته شده و از نظر سیاسی هیچ ارتباطی با ایران نداشته‌اند.

فارسی زبان ملی است، زبان میانجی است، زبان پیوند است و زبان عشق و مدارا.

✍🏼 گودرز رشتیانی
عضو هيات علمي دانشگاه تهران
بن مایه(منبع) و تصاویر : برگه اینستاگرام نویسنده
#فارسی #پارسی_میراث_همه_ایرانیان


پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
هفتم اسفند، سالگرد درگذشت علی‌اکبر دهخدا (۱۲۵۷-۱۳۳۴)

على‌اکبر دهخدا، ادیب، شاعر و منتقد اجتماعى معاصر در سال ۱۲۵۷ش، در محلّۀ سنگلج تهران زاده شد. پدرش، خان باباخان، که مَلّاکى متوسّط از مردم قزوین بود، هنگامى که فرزند ارشدش، على‌اکبر، نُه ساله بود، درگذشت، و مادرش، که «مَثَل اعلاى مادرى» بود، ناگزیر پنج فرزند خود را «در کنف تربیت خود گرفت». دهخدا مقدّمات فارسى، عربى و درس‌هاى دیگر را در مکتب‌خانه‌هاى قدیم فراگرفت و سپس، ده سال در نزد معلّمى به نام شیخ غلامحسین بروجردى، به یادگیرى صرف و نحو عربى، اصول فقه و کلام اسلامى مشغول شد. به علاوه، از محبّت‌ها و تشویق‌هاى روحانى تجدّدخواهِ سرشناس، شیخ هادى نجم‌آبادى، هم بهره گرفت. پس از آن، در آزمون نخستین دورۀ «مدرسۀ سیاسى» شرکت جُست و پذیرفته شد. معلّمان این مدرسه کسانى چون میرزا حسن‌خان پیرنیا (مشیرالدّوله)، میرزا حبیب‌الله، اردشیر جى، عبدالرّزاق بغایرى و دکتر مورِل فرانسوى بودند. دهخدا پس از...

🔴 برای خواندن مقالهٔ «علی‌اکبر دهخدا»، به قلم کامیار عابدی منتشرشده در جلد سوم دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی به نشانی زیر مراجعه کنید:
🌐 https://apll.ir/?p=15300
🕊📚علامه علی‌اکبر دهخدا (۱۲۵۷- ۱۳۳۴ش) در سال ۱۳۲۴ یک‌میلیون فیش خود را که بر روی کاغذها، جعبه سیگار، روزنامه و پاکت میوه و سایر اوراق، برای لغت‌نامه فراهم کرد و نوشته بود، به مجلس شورای‌ملی هدیه نمود و مجلس نیز با تصویب قانون تأسیس «مؤسسه لغت‌نامه دهخدا» چاپ آن را مقرر و هموار کرد تا کار یک‌تنه‌ی بی‌نظیر او به فرجام برسد.

🕊📚علامه دهخدا در روی قوطی سیگار هما وصیت کرده است؛
« فیش‌های لغت در دست آقای [دکتر محمد] معین خواهد بود. از الف تا یا نوشته شده‌است. هیچ‌چیز از آن نباید فزود و کاست..

📚 ۴۲۰۰ صفحه از لغت‌نامه دهخدا تا زمان حیات پربار او تهیه شده بود و اکنون در ۵۰ جلد و ۲۶۰۰۰ صفحه از این اثر بی‌مانند به چاپ رسیده است.

📚تلاش بی‌وقفه ۴۵ ساله استاد دهخدا بسان کوشش بی‌نظیر حکیم فردوسی در خلق شاهنامه در حفظ و استعلا و غنای زبان فارسی برای همیشه، ماندگار تاریخ فرهنگ ایران شد.

📚آنچه پشت سر علی اکبر دهخدا مشاهده می‌کنید، فیش‌هایی است که برای تدوین لغتنامه با خون جگر تهیه و به ملت ایران هدیه کرد.

🔰🔰برای حفظ زبان دیرین و شیرین فارسی، درست‌نویسی مهمترین کار کنونی همه‌ی ماست.
@amirsorayan
هفتم اسفندماه سالروز درگذشت علی‌اکبر دهخدا

علی‌اکبر دهخدا، عضو پیوستۀ فرهنگستان ایران و دانشمند کم‌مانندی که نیمی از عمر خود را به گردآوری فرهنگ زبان فارسی مصروف داشت، پس از هفتاد و هشت سال زندگی در هفتم اسفند ۱۳۳۴ درگذشت. دهخدا تحصیلات قدیمی را پیش شیخ غلامحسین بروجردی به انجام رسانید. هنگامی که مدرسۀ عالی علوم سیاسی در تهران تأسیس شد به منظور تحصیل علوم جدید اروپایی به آنجا رفت. زبان فرانسوی را در این مدرسه آموخت. ضمناً از محضر درس مرحوم آقا شیخ هادی نجم‌آبادی که از علمای درجۀ اول عصر خود بود کسب فیض کرد.
مرحوم محمّدحسین فروغی (ذکاء‌الملک) که معلم فارسی مدرسۀ علوم سیاسی بود، گاه تدریس ادبیات فارسی را بر عهدۀ دهخدا وامی‌گذاشت. از همین راه بود که دهخدا شهرتی یافت. در سال ۱۳۲۱ قمری معاون‌الدولۀ غفاری که سمت وزارت مختاری ایران در کشورهای بالکان را یافته بود دهخدا را به همراه خود به اروپا برد. دهخدا دو سال در اروپا و بیشتر ایام در وین مقیم بود.
هنگامی به ایران بازگشت که نهضت مشروطه‌طلبی توسعه یافت. پس با همکاری میرزا جهانگیرخان شیرازی و میرزا قاسم‌خان تبریزی به نشر روزنامۀ صوراسرافیل آغاز کرد. شهرت خاص صوراسرافیل به مناسبت مقالاتی بود که به امضای «دخو» و به نام «چرند پرند» به زبان عوام و در لباس طنز و شوخی نوشته می‌شد. «دخو» نام مستعار دهخدا بود. با بسته شدن مجلس به دست محمّدعلی‌شاه و پراکنده شدن آزادی‌خواهان دهخدا هم ناچار از آن شد که به اروپا برود. پس به سوئیس رفت و در آنجا با کمک مالی میرزا ابوالحسن پیرنیا (معاضدالسلطنه) روزنامۀ صوراسرافیل را در شهر ایوردن به چاپ رسانید. اما بیش از سه شماره نشر نشده بود که دهخدا به طرف استانبول رفت. در این شهر نیز از مجاهدت در راه آزادی نایستاد و با دوستان خود روزنامۀ سروش را انتشار داد و چهارده شماره از این روزنامه نشر شد.
چون محمّدعلی‌شاه از سلطنت خلع گردید دهخدا از تهران و کرمان به نمایندگی مجلس در دورۀ دوم انتخاب شد. پس، از عثمانی به ایران بازگشت و به خدمت در مقام نمایندگی پرداخت. دهخدا پس از بسته شدن مجلس دوم و وقوع جنگ بین‌الملل اول مدتی را در چهار محال بختیاری به انزوا گذرانید. پس از پایان جنگ به تهران آمد و در وزارت معارف به کار پرداخت.
مبارزه در میدان سیاست برای دهخدا با نشر چهارده شماره روزنامۀ سروش در استانبول و وکالت یک دوره در مجلس شورا خاتمه گرفت. دهخدا سالیان دراز (تا سال ۱۳۲۰) رئیس دانشکدۀ حقوق بود. اما دلبستگی او به لغت و ادب او را در خانه نشانده و از بام تا شام با کتاب‌های کهن فارسی دمخور ساخته بود. حاصل سی سال مطالعه و ممارست او در کتابهای فارسی دو زمینۀ بزرگ و مهم است: لغت و مَثَل.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۱۶۳-۱۶۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
به هوا دَرنگر که لشکرِ برف
چون کُنَد اندرو همی پرواز
راست همچون کبوترانِ سپید
راه گم کردگان ز هیبتِ باز


#امیر‌ابوالحسن‌علی‌بن‌الیاس‌
#آغاجی‌بخاری
#آغاچی‌بخاری
#برف #اصفهان

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج ۱: ۷۹.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
2024/11/12 17:00:28
Back to Top
HTML Embed Code: