#علی_دشتی
(۱۱ فروردین ۱۲۷۶ عراق - ۲۶ دی ۱۳۶۰ #تهران)
پژوهشگر، نویسنده، اندیشمند، مترجم، منتقد ادبی، روزنامهنگار و دیپلمات.
کتاب ۲۳ سال از آثار اوست.
📚کتاب شناسی
🔹سیری در دیوان شمس
🔸در قلمرو سعدی
🔹دمی با خیام
🔸خاقانی شاعری دیر آشنا
🔹کاخ ابداع
🔹نقشی از حافظ
🔸نگاهی به صائب
🔹پرده پندار
🔸در دیار صوفیان
🔹عقلا برخلاف عقل
🔹سایه
🔸هندو
🔹جادو
https://www.tg-me.com/eshtadan
(۱۱ فروردین ۱۲۷۶ عراق - ۲۶ دی ۱۳۶۰ #تهران)
پژوهشگر، نویسنده، اندیشمند، مترجم، منتقد ادبی، روزنامهنگار و دیپلمات.
کتاب ۲۳ سال از آثار اوست.
📚کتاب شناسی
🔹سیری در دیوان شمس
🔸در قلمرو سعدی
🔹دمی با خیام
🔸خاقانی شاعری دیر آشنا
🔹کاخ ابداع
🔹نقشی از حافظ
🔸نگاهی به صائب
🔹پرده پندار
🔸در دیار صوفیان
🔹عقلا برخلاف عقل
🔹سایه
🔸هندو
🔹جادو
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from Critic channel
4_5875400855884140700.pdf
913.7 KB
Forwarded from ایران بوم
واژههای فارسیِ عربی شده
بانو آسیه اسبقی زمانی که برای پایاننامهی کارشناسی ارشدش در دانشگاه الدنبورگ آلمان و سپس تدوین کتابش (دگردیسی معنایی واژگان عربی در فارسی) به مطالعهی دقیق فرهنگهای فارسی از گونهی لغتنامهی دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ نفیسی و برهان قاطع، و مقایسهی آنها با واژهنامههای معتبر عربی مانند لسانالعرب، متن اللغه، تاجالعروس، محیط المحیط، المنجد، المعجم، فقهاللغه و المعرب پرداخته بود در ضمن بررسی و تحقیق، پیوسته به واژگانی برمیخورد که در فرهنگهای عربی در برابر آنها واژهی «فارسیه» درج شده بود. او میگوید: «در حالی که من هم همانند بسیاری از هموطنانم واژگان مزبور را تا آن زمان عربیالاصل میپنداشتم». به این ترتیب او شروع به جمعآوری آن واژگان نمود. شمار این واژگان بالغ بر سه هزار است که از یکسو ریشهی آنها از طریق زبانهای میانهی ایرانی (فارسی میانه، پارتی و سُغدی) تا زبانهای باستانی ایرانی (فارسی باستان و اوستایی) و از طرف دیگر چون رشتهی تحصیلی ایشان علاوه بر ایرانشناسی و زبان و ادبیات عرب، زبانهای سامی هم است، ردّ پای واژگان مزبور را در دیگر زبانهای سامی به غیر از عربی مانند آسوری، عبری، حبشی، آرامی صبی و مهمتر از همه اکدی (بابلی نو) مورد برررسی قرار داد. کتاب ایشان که حدود 300 صفحه است در سال 1988 به زبان آلمانی در انتشارات Otto Harrassowits در ویسبادن با نام Persische Lehnworter im Arabischen (واژههای به وامگرفتهی فارسی در زبان عربی) به چاپ رسیده است. در این رابطه همچنان میتوان به گفتار دکتر مهدی محقق با عنوان «عناصر فارسی در زبان عربی» اشاره کرد که در کتاب «بیست گفتار» ایشان آمده است. از اینرو بهنظر میرسد نگاهبانی از این گروه واژگان، در حقیقت نگهداشت صورت تازهتر برخی واژگان از دسترفتهی ایرانی است.
دو دیگر این که واژگان عربی در زبان فارسی دچار دگردیسی معنایی شدهاند بهطوری که یک عربزبان از جملههای بهظاهر پر از واژگان عربی یک فارسیزبان هم نمیتواند به درک منظور او نایل آید و آن اندک واژههایی هم که بار معنایی عربی خود را حفظ کردهاند از نظر قواعد و دستور زبان عربی، درست نیستند. واژهی محسوس که امروز در فلسفه و روانشناسی به کار میرود و در گفتوگوهای عامه روان است، نمونهای کوچک از این مورد است. این واژه از لحاظ صرف و نحو عربی درست نیست زیرا فعل حس کردن در عربی «احس» از باب افعال است و مفعول آن «مُحَسّ» است نه محسوس. البته اگر جایگزینی مناسب - که ریشه در زبان کهن فارسی داشته و خویشاوند واژگان امروزین ما باشد - برای این دسته از واژگان یافت یا ساخته شود بهتر خواهد بود
در حالیکه ذخیرهی واژگان عربی در زبان فارسی فراوان است، واژههای بسیاری نیز از زبان فارسی به زبان عربی راه یافته است. در سدهی اخیر دانسته شده که شماری از واژگان قرآن و انبوهی از لغات زبان عربی از زبانهای متداول در میانرودان (بینالنهرین) باستان و زبانهای ایرانی و از جمله فارسی برگرفته شده و سپس مطابق با قواعد و تصریف زبان عربی دچار تغییرات آوایی و گاه معنایی شده و مشتقاتی نیز برای آنها ساخته شده است.
سهم دانشمندان ایرانی - به عنوان بزرگترین و پرشمارترین نویسندگان متنهای عربی - در ورود واژگان ایرانی به این زبان و حتا ساخت دستور زبان و اصول صرف و نحو برای آن بسیار بارز بوده است. تشخیص واژگان دخیل در قرآن و زبان عربی، همواره کار سادهای نیست و نیاز به آشنایی با زبانهای دیگر متداول در منطقه، و نیز اصول و قواعد زبانشناسی و ریشهشناسی لغات دارد.
برای تشخیص واژگان دخیل در زبان عربی و قرآن، تاکنون کتابها و فرهنگنامههای گوناگونی منتشر شده است. مانند کتاب مشهور آرتور جفری (Arthur Jeffery، 1959-1892 میلادی)، استاد استرالیایی زبانهای سامی در مدرسهی مطالعات شرقی قاهره که به نام «واژههای دخیل در قرآن مجید» با ترجمهی فریدون بدرهای به فارسی ترجمه و منتشر شده است (انتشارات توس، 1372). در این کتاب 275 لغت غیرعربی معرفی شده است.
یکی دیگر از بهترین کوششها در این زمینه، کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی» نوشته زندهیاد سیدمحمدعلی امامشوشتری (1351-1281) است که انجمن آثار ملی آن را در سال 1347 منتشر کرد و در بردارندهی حدود سه هزار وامواژه و ریشههای آن است.
اثر مهم دیگر در این باره عبارت است از کتاب «الالفاظ الفارسیه المعرب» (بیروت، 1908 م.)، نوشتهی «السید ادی شیر اثوری» (1867- 1915 میلادی)، زبانشناس و متخصص زبان و ادبیات سریانی. ادی شیر، اسقف کلیسای کاتولیک کلدانی و متولد شهر کرکوک (تابع دولت عثمانی وقت) بود.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/3209-vaje-haye-farsi-arabi-shode.html
@iranboom_ir
بانو آسیه اسبقی زمانی که برای پایاننامهی کارشناسی ارشدش در دانشگاه الدنبورگ آلمان و سپس تدوین کتابش (دگردیسی معنایی واژگان عربی در فارسی) به مطالعهی دقیق فرهنگهای فارسی از گونهی لغتنامهی دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ نفیسی و برهان قاطع، و مقایسهی آنها با واژهنامههای معتبر عربی مانند لسانالعرب، متن اللغه، تاجالعروس، محیط المحیط، المنجد، المعجم، فقهاللغه و المعرب پرداخته بود در ضمن بررسی و تحقیق، پیوسته به واژگانی برمیخورد که در فرهنگهای عربی در برابر آنها واژهی «فارسیه» درج شده بود. او میگوید: «در حالی که من هم همانند بسیاری از هموطنانم واژگان مزبور را تا آن زمان عربیالاصل میپنداشتم». به این ترتیب او شروع به جمعآوری آن واژگان نمود. شمار این واژگان بالغ بر سه هزار است که از یکسو ریشهی آنها از طریق زبانهای میانهی ایرانی (فارسی میانه، پارتی و سُغدی) تا زبانهای باستانی ایرانی (فارسی باستان و اوستایی) و از طرف دیگر چون رشتهی تحصیلی ایشان علاوه بر ایرانشناسی و زبان و ادبیات عرب، زبانهای سامی هم است، ردّ پای واژگان مزبور را در دیگر زبانهای سامی به غیر از عربی مانند آسوری، عبری، حبشی، آرامی صبی و مهمتر از همه اکدی (بابلی نو) مورد برررسی قرار داد. کتاب ایشان که حدود 300 صفحه است در سال 1988 به زبان آلمانی در انتشارات Otto Harrassowits در ویسبادن با نام Persische Lehnworter im Arabischen (واژههای به وامگرفتهی فارسی در زبان عربی) به چاپ رسیده است. در این رابطه همچنان میتوان به گفتار دکتر مهدی محقق با عنوان «عناصر فارسی در زبان عربی» اشاره کرد که در کتاب «بیست گفتار» ایشان آمده است. از اینرو بهنظر میرسد نگاهبانی از این گروه واژگان، در حقیقت نگهداشت صورت تازهتر برخی واژگان از دسترفتهی ایرانی است.
دو دیگر این که واژگان عربی در زبان فارسی دچار دگردیسی معنایی شدهاند بهطوری که یک عربزبان از جملههای بهظاهر پر از واژگان عربی یک فارسیزبان هم نمیتواند به درک منظور او نایل آید و آن اندک واژههایی هم که بار معنایی عربی خود را حفظ کردهاند از نظر قواعد و دستور زبان عربی، درست نیستند. واژهی محسوس که امروز در فلسفه و روانشناسی به کار میرود و در گفتوگوهای عامه روان است، نمونهای کوچک از این مورد است. این واژه از لحاظ صرف و نحو عربی درست نیست زیرا فعل حس کردن در عربی «احس» از باب افعال است و مفعول آن «مُحَسّ» است نه محسوس. البته اگر جایگزینی مناسب - که ریشه در زبان کهن فارسی داشته و خویشاوند واژگان امروزین ما باشد - برای این دسته از واژگان یافت یا ساخته شود بهتر خواهد بود
در حالیکه ذخیرهی واژگان عربی در زبان فارسی فراوان است، واژههای بسیاری نیز از زبان فارسی به زبان عربی راه یافته است. در سدهی اخیر دانسته شده که شماری از واژگان قرآن و انبوهی از لغات زبان عربی از زبانهای متداول در میانرودان (بینالنهرین) باستان و زبانهای ایرانی و از جمله فارسی برگرفته شده و سپس مطابق با قواعد و تصریف زبان عربی دچار تغییرات آوایی و گاه معنایی شده و مشتقاتی نیز برای آنها ساخته شده است.
سهم دانشمندان ایرانی - به عنوان بزرگترین و پرشمارترین نویسندگان متنهای عربی - در ورود واژگان ایرانی به این زبان و حتا ساخت دستور زبان و اصول صرف و نحو برای آن بسیار بارز بوده است. تشخیص واژگان دخیل در قرآن و زبان عربی، همواره کار سادهای نیست و نیاز به آشنایی با زبانهای دیگر متداول در منطقه، و نیز اصول و قواعد زبانشناسی و ریشهشناسی لغات دارد.
برای تشخیص واژگان دخیل در زبان عربی و قرآن، تاکنون کتابها و فرهنگنامههای گوناگونی منتشر شده است. مانند کتاب مشهور آرتور جفری (Arthur Jeffery، 1959-1892 میلادی)، استاد استرالیایی زبانهای سامی در مدرسهی مطالعات شرقی قاهره که به نام «واژههای دخیل در قرآن مجید» با ترجمهی فریدون بدرهای به فارسی ترجمه و منتشر شده است (انتشارات توس، 1372). در این کتاب 275 لغت غیرعربی معرفی شده است.
یکی دیگر از بهترین کوششها در این زمینه، کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی» نوشته زندهیاد سیدمحمدعلی امامشوشتری (1351-1281) است که انجمن آثار ملی آن را در سال 1347 منتشر کرد و در بردارندهی حدود سه هزار وامواژه و ریشههای آن است.
اثر مهم دیگر در این باره عبارت است از کتاب «الالفاظ الفارسیه المعرب» (بیروت، 1908 م.)، نوشتهی «السید ادی شیر اثوری» (1867- 1915 میلادی)، زبانشناس و متخصص زبان و ادبیات سریانی. ادی شیر، اسقف کلیسای کاتولیک کلدانی و متولد شهر کرکوک (تابع دولت عثمانی وقت) بود.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/3209-vaje-haye-farsi-arabi-shode.html
@iranboom_ir
Forwarded from دانشگاه تهران
🔹دانشنامه هشت جلدی نیشابور بزرگ در دانشگاه تهران رونمایی میشود
دانشنامه هشت جلدی «نیشابور بزرگ»، دوم بهمن ماه در تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران رونمایی میشود.
https://news.ut.ac.ir/fa/news/32553
@UT_NEWSLINE
دانشنامه هشت جلدی «نیشابور بزرگ»، دوم بهمن ماه در تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران رونمایی میشود.
https://news.ut.ac.ir/fa/news/32553
@UT_NEWSLINE
Forwarded from مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامى
آیین یادبود «ابوالفضل خطیبی» در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
🔹دبا: آیین یادبود زندهیاد دکتر ابوالفضل خطیبی، شاهنامهپژوه و پژوهشگر تاریخ ایران و ادب فارسی در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی برگزار میشود.
در این مجلس، کاظم موسوی بجنوردی، ژاله آموزگار و علیاشرف صادقی سخن خواهند گفت.
🔹 این مجلس دوشنبه، سوم بهمن، از ساعت ١۵ تا ١٧، بهنشانی نیاوران، کاشانک، نرسیده به سهراه آجودانیه، شمارۀ ٢١٠، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مرکز همایشهای بینالمللی رایزن، تالار رسول اکرم(ص) برپا میشود.
@cgie_org_ir
🔹دبا: آیین یادبود زندهیاد دکتر ابوالفضل خطیبی، شاهنامهپژوه و پژوهشگر تاریخ ایران و ادب فارسی در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی برگزار میشود.
در این مجلس، کاظم موسوی بجنوردی، ژاله آموزگار و علیاشرف صادقی سخن خواهند گفت.
🔹 این مجلس دوشنبه، سوم بهمن، از ساعت ١۵ تا ١٧، بهنشانی نیاوران، کاشانک، نرسیده به سهراه آجودانیه، شمارۀ ٢١٠، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مرکز همایشهای بینالمللی رایزن، تالار رسول اکرم(ص) برپا میشود.
@cgie_org_ir
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
🔸افسانه های زندگی فردوسی / محمدامین ریاحی
برای انبوه شنوندگان که گوش به آواز شاهنامه خوان و دل به داستانهای فردوسی سپرده بودند،این کنجکاوی و پرسشها مطرح بود که:فردوسی گوینده بزرگ این داستانها که بوده و چه گونه زیسته است؟ این همه داستانهای دلاویز را از کجا به دست آورده است؟ در روزگاری که هر شاعری منظومه ی خود را به تشویق و حمایت یکی از بزرگان عصر می سروده،کتابی به این عظمت به فرمان کدام پادشاه فراهم آمده است؟ چرا آن پادشاه قدر شاعر و منظومه اش را نشناخته است؟
برای خواندن ادامه متن و رفتن به تارنما(سایت) باشگاه شاهنامه پژوهان اینجا بزنید
@shahnamehpajohan
برای انبوه شنوندگان که گوش به آواز شاهنامه خوان و دل به داستانهای فردوسی سپرده بودند،این کنجکاوی و پرسشها مطرح بود که:فردوسی گوینده بزرگ این داستانها که بوده و چه گونه زیسته است؟ این همه داستانهای دلاویز را از کجا به دست آورده است؟ در روزگاری که هر شاعری منظومه ی خود را به تشویق و حمایت یکی از بزرگان عصر می سروده،کتابی به این عظمت به فرمان کدام پادشاه فراهم آمده است؟ چرا آن پادشاه قدر شاعر و منظومه اش را نشناخته است؟
برای خواندن ادامه متن و رفتن به تارنما(سایت) باشگاه شاهنامه پژوهان اینجا بزنید
@shahnamehpajohan
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خِرَد و مِحنت
▪️از اقتضای خردکیشی است که در تمام شاهنامه هر گونه سرپیچی از داد – که خود چیزی جز آیین و فرمان خرد نیست – همواره مجازات خود را به دنبال دارد و این نیز در جای خود قانون تخلفناپذیر طبیعت و حیاتِ انسانی و لاجرم خردِ انسانی در سراسر کارهای عالم ضرورتش را الزام میکند. از اینجا است که سلم و تور به انتقام خون ایرج کشته میشوند و باید کشته شوند. ضحّاک با همه گُربزیها و چارهگریهایش و افراسیاب با همه دلیریها و زیرکسازیها که دارند، هیچ یک از کیفر بیدادهای خویش در امان نمیمانند و نباید بمانند. حتی رستم و اسفندیار، دو پهلوان محبوب و نجیب دنیای شاهنامه به خاطر لحظههایی که به الزام دیوِ خشم از حکمِ خرد سر فرو میتابند، به بادافرهٔ سنگینِ گناهان خویش گرفتار میآیند. جمشید و کاوس دو فرمانروای درخشان و نامآور دنیای باستان هم جریمهٔ خروج از حدّ خرد را به محنتهایی که در پایان عمر با آن روبه رو میشوند، میپردازند.
جلوههای گوناگون این خردگرایی در تمام عرصهٔ شاهنامه موج در موج به چشم میخورد. این گرایش برای فردوسی نوعی میراث دوگانه است، هر دو از خاستگاهِ فرهنگِ وی، مذهب و مأخذ کار. وی نه فقط به سبب گرایش مذهبی خود را به این خردگرایی متعهد مییابد، بلکه مأخذ یا مأخذ کار او نیز جز در افسانههای شگفت که غیرممکن اما تأویلپذیرند، همهجا این التزامِ خردپذیری را منعکس میکند. بدینگونه هم طرز فکر شخصی فردوسی، شاهنامهاش را یک خردنامهٔ واقعی میسازد، هم آن چه شاهنامهٔ وی به مأخذ باستانی و پهلوانی خویش مدیون است، آن را عرصهٔ حکمرانی خرد نشان میدهد. تحت تأثیر این خردگرایی استوار و بیتزلزل، فردوسی اسطوره و داستان حماسی را به گونهای از تاریخ تبدیل میکند و حتّی به تاریخ رنگ فلسفه میدهد و هر جا که لازم آید، با احاله به رمز و تأویل آنچه در توالی رویدادها فقط بر حسب احتمال «ممکن» به نظر میرسد، به تعبیر ارسطو بر حسب ضرورتِ ممکن فرامینماید.
این که انگیزه حوادث ارزشهای اخلاقی است و حتی انقلاب کاوه هم که در طرز بیان فردوسی سوز و حرارت دکان او را دارد، یک آشوب بیهدف و یک انفجار مهارناپذیر غرایز ویرانگر و پرخاشجوی عامه باقی نمیماند، آن را مبتنی بر هدفهای بخردانهای نشان میدهد که شایستهٔ خردگرایی حاکم بر دنیای شاهنامه است.
در کتابی چنین عظیم که بدینسان به نام خداوند جان و خرد آغاز میشود، انسان همهجا صدای «جان» را میشوند که در اینجا در عرصهٔ تنازع برای بقا با هر آن چه انسان را حقیر میکند، کشمکش دایم، دارد. اما فضایی که این صدا طنین نبض حیات را در آن جاودانه میکند، فضای صاف و روشن خرد جاودانه است.
زندهیاد استاد عبدالحسین زرینکوب
مقالهٔ «خرد و خردگرایی در شاهنامه»
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
خِرَد و مِحنت
▪️از اقتضای خردکیشی است که در تمام شاهنامه هر گونه سرپیچی از داد – که خود چیزی جز آیین و فرمان خرد نیست – همواره مجازات خود را به دنبال دارد و این نیز در جای خود قانون تخلفناپذیر طبیعت و حیاتِ انسانی و لاجرم خردِ انسانی در سراسر کارهای عالم ضرورتش را الزام میکند. از اینجا است که سلم و تور به انتقام خون ایرج کشته میشوند و باید کشته شوند. ضحّاک با همه گُربزیها و چارهگریهایش و افراسیاب با همه دلیریها و زیرکسازیها که دارند، هیچ یک از کیفر بیدادهای خویش در امان نمیمانند و نباید بمانند. حتی رستم و اسفندیار، دو پهلوان محبوب و نجیب دنیای شاهنامه به خاطر لحظههایی که به الزام دیوِ خشم از حکمِ خرد سر فرو میتابند، به بادافرهٔ سنگینِ گناهان خویش گرفتار میآیند. جمشید و کاوس دو فرمانروای درخشان و نامآور دنیای باستان هم جریمهٔ خروج از حدّ خرد را به محنتهایی که در پایان عمر با آن روبه رو میشوند، میپردازند.
جلوههای گوناگون این خردگرایی در تمام عرصهٔ شاهنامه موج در موج به چشم میخورد. این گرایش برای فردوسی نوعی میراث دوگانه است، هر دو از خاستگاهِ فرهنگِ وی، مذهب و مأخذ کار. وی نه فقط به سبب گرایش مذهبی خود را به این خردگرایی متعهد مییابد، بلکه مأخذ یا مأخذ کار او نیز جز در افسانههای شگفت که غیرممکن اما تأویلپذیرند، همهجا این التزامِ خردپذیری را منعکس میکند. بدینگونه هم طرز فکر شخصی فردوسی، شاهنامهاش را یک خردنامهٔ واقعی میسازد، هم آن چه شاهنامهٔ وی به مأخذ باستانی و پهلوانی خویش مدیون است، آن را عرصهٔ حکمرانی خرد نشان میدهد. تحت تأثیر این خردگرایی استوار و بیتزلزل، فردوسی اسطوره و داستان حماسی را به گونهای از تاریخ تبدیل میکند و حتّی به تاریخ رنگ فلسفه میدهد و هر جا که لازم آید، با احاله به رمز و تأویل آنچه در توالی رویدادها فقط بر حسب احتمال «ممکن» به نظر میرسد، به تعبیر ارسطو بر حسب ضرورتِ ممکن فرامینماید.
این که انگیزه حوادث ارزشهای اخلاقی است و حتی انقلاب کاوه هم که در طرز بیان فردوسی سوز و حرارت دکان او را دارد، یک آشوب بیهدف و یک انفجار مهارناپذیر غرایز ویرانگر و پرخاشجوی عامه باقی نمیماند، آن را مبتنی بر هدفهای بخردانهای نشان میدهد که شایستهٔ خردگرایی حاکم بر دنیای شاهنامه است.
در کتابی چنین عظیم که بدینسان به نام خداوند جان و خرد آغاز میشود، انسان همهجا صدای «جان» را میشوند که در اینجا در عرصهٔ تنازع برای بقا با هر آن چه انسان را حقیر میکند، کشمکش دایم، دارد. اما فضایی که این صدا طنین نبض حیات را در آن جاودانه میکند، فضای صاف و روشن خرد جاودانه است.
زندهیاد استاد عبدالحسین زرینکوب
مقالهٔ «خرد و خردگرایی در شاهنامه»
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
Forwarded from ایران بوم
انتشار دستاوردهاي دهخدا
مجلس شوراي ملي ۲۹ ديماه سال ۱۳۲۴، تلاش فرهنگی علی اکبر دهخدا را یک کار عام المنفعه اعلام و دولت را مأمور چاپ و انتشار فرهنگ دهخدا و تکمیل کار و ادامه پژوهش های او كرد.
با مصوّبه مجلس، هزينه اين كار فرهنگي عام المنفعه بر عهده دولت قرارگرفت و دفتري براي انجام آن تأسيس و شماري از زبانشناسان، تاريخدانان و اديبان در آن سرگرم بكار شدند.
علي اكبر دهخدا از نويسندگان و فرهنگيان بنام كشور مدت ها عضو شوراي عالي معارف (فرهنگ)، رئيس دانشكده حقوق و مشاورِ عالي وزارت فرهنگ بود. وي همچنين يك روزنامه نگار برجسته و از طنزنويسان اوليه جرايد ايران بود.
تاربرگ امروز در تاریخ
@iranboom_ir
مجلس شوراي ملي ۲۹ ديماه سال ۱۳۲۴، تلاش فرهنگی علی اکبر دهخدا را یک کار عام المنفعه اعلام و دولت را مأمور چاپ و انتشار فرهنگ دهخدا و تکمیل کار و ادامه پژوهش های او كرد.
با مصوّبه مجلس، هزينه اين كار فرهنگي عام المنفعه بر عهده دولت قرارگرفت و دفتري براي انجام آن تأسيس و شماري از زبانشناسان، تاريخدانان و اديبان در آن سرگرم بكار شدند.
علي اكبر دهخدا از نويسندگان و فرهنگيان بنام كشور مدت ها عضو شوراي عالي معارف (فرهنگ)، رئيس دانشكده حقوق و مشاورِ عالي وزارت فرهنگ بود. وي همچنين يك روزنامه نگار برجسته و از طنزنويسان اوليه جرايد ايران بود.
تاربرگ امروز در تاریخ
@iranboom_ir
حیّیه و اشاره دربارهٔ ترجمهٔ نامهای خاص
در فهرست ابن ندیم، در ذیل عنوان «نامهای فرقههایی که بین عیسی علیه السلام و محمد پیامبر علیه السلام بودهاند»، نام بعضی فرق مسیحی یا گنوسی مسطور است که در نسخههای چاپی غالباً مغلوطند. چون محققان فهرستی نزدیک به این فهرست از نامها را در مقالات ناشئ اکبر نیز یافتهاند، بعضی از نامهای فرقههای کتاب الفهرست را میتوان تصحیح کرد. یکی از این نامها حسبیّه است (چاپ تجدد، ص ۴۰۵؛ چاپ ایمن فؤاد سید، ج ۲، ص ۴۱۵) که با توجه به عبارت ناشئ بایست به حیّیّه تصحیح شود و در جای دیگر شده است ( به کتاب آقای توماس با عنوان عقاید مسیحی در کلام اسلامی، ص ۲۷ و ۲۸ رجوع فرمایند). ناشئ دربارهٔ این فرقه چندان چیزی نگفته: «و امّا الحیّیّه فیُعظّمون الحیّه مع المسیح.»
در اینکه این فرقه معادل کدام فرقه است دو راه پیش ماست. یا باید آن را برابر دانست با آنچه محققان غربی
Naassenes
میگویند یا با آنچه
Ophites/Ophians
میگویند. نام اول مشتق است از ناحاش عبری به معنای مار و نام دوم مشتق است از ophis یونانی به همین معنی. نسبت این دو فرقه یا این دو گروه معلوم نیست. احتمالاً دو فرقه به این دو نام وجود نداشته باشد و هیچ گروهی از گنوسیها این دو نام را خود بر خود ننهاده باشد؛ ظاهراً در اصل گروههایی از جماعات گنوسی بودهاند که آنها را بعضی هرطقهنویسان مسیحی به این نامها نامیده بودهاند. در وصف و شرحی که مسیحیان دربارهٔ این دو نوشتهاند وصف و شرحشان دربارهٔ گروه دوم بیشتر و مفصلتر است و احتمالاً حیّیّه در گفتهٔ ناشی معادل Ophites است.
حال ما باید چه کنیم؟ راه معقول همان است که ناشئ اکبر رفته: نام را ترجمه کرده. ما نیز باید این فرقهها یا معروف به فرقهها را ماریان یا ماریها یا چیزی مانند آن بنامیم. این بسیار معقولتر است از نامهایی مانند ناسن یا اوفایت یا اوفین یا مانند این نامهای مضحک که خواننده از لفظ آنها هیچ درنمییابد. اساساً ترجمهٔ نام و لقب و نام خاص در طول تاریخِ ترجمه گرایشی بوده که فایدهاش گاه از صِرفِ نقل کلمهٔ اصلی بیشتر، بلکه بسیار بیشتر، بوده. یحیی نحوی، بطلمیوس محب الاب یا پدردوست (فیلوپاتر) و مانند این نامها بر نقل صورت یونانی این القاب، که برای بسیاری از خوانندگان زبانهای فارسی و عربی بیمعنی هستند، برتری آشکار دارد. تصور بفرمایند که یک کلمهٔ قاطیغوریاس چه اندازه نویسندگان تاریخ حکما به فارسی و عربی را به مهملگویی انداخته (و عجیب است که گاه هنوز میاندازد)، ولی معادل عربی آن آیا چنین کرده؟ بیت عربایه را به فارسی اربایستان میگفتهاند و بیت ارمایه را اسورستان. جایی که چنین میتوان کرد و لفظ فارسی روشنتر است (آن هم لفظی ساختهشده با پسوندی که فارسی آن را به زبانهای دیگر هم وام داده است)، چه جای کلمات ناروشن مبهم به زبانهای دیگر است؟ مخصوصاً کسانی که از زبانهای اروپایی لقبها و عنوانها را به تصور خود به صورتی نزدیکتر به زبان اصلی نقل میکنند، و مثلاً ترجیح میدهند جان فیلیپونس بنویسند، توجه ندارند که این لقبها و عنوانها گاه خود «ترجمه» از زبانهای دیگر است.
حال گروهی پیدا شده که آبشخورش شده زبان انگلیسی و دعوی دقت دارد و مدعی است که مثلاً کتاب مقدس وافی به مقصود نیست و باید همان بایبل گفت و نوشت و در ظاهر دلایلی نیز اقامه میکند و این مع الاسف پیروانی نیز یافته. کتاب مقدس در فارسی عَلَم شده و سر جایش نشسته و خوب هم نشسته. چه کار با ما دارد که ما سیخونکش بزنیم؟ خدا نکند کسی درس علوم قدیمه بخواند و بعد از آن زبان خارجه بیاموزد. تلافی تمامی سالهایی را که «کونسرواتور» بوده میخواهد در همان سال اولی که انگلیسی یاد گرفته درآورد و صفها را بشکند و طرحهای نو دراندازد.
بحث را محدود به کتاب مقدس و دو سه لفظ نباید کرد. تاریخ ترجمهٔ لقبها و عنوانها و نامهای خاص از قبل از اسلام تا ژیل بلاسِ میرزا حبیب خود مبحث بامزهای است که کاش کسی آن را به شکل مقالهای طرح کند. آن گاه پیش گرفتن راه تازه و معقولتر با در نظر گرفتن سنت (و این سنت چیزی بیمعنی نیست) آسانتر خواهد بود.
یک نکته هم دربارهٔ املا بگوییم. اگر کسی بخواهد به شیوهای که این اواخر در خط فارسی باب شده، کلمهای مانند حیّیّه را بنویسد، باید حیّییّه یا حیّییّه بنویسد. هیچ عرب عاقلی چنین نمیکند، چون هم سنت خطش را میشناسد هم احتمالاً قدری کلیّات آواشناسی را بهتر از نورسیدگان ما میداند. باب شده که پیِر را پییر بنویسند و آقای آشوری سیِنا را به املای کردیِ سییهنا مینویسد، و گویا توجه ندارند که ما پییاز و خییال و خییار و رییال و دییه و سییاه و سییَه نمینویسیم. گویا از بخت بد خط فارسی است که علاوه بر نقص، خدا هم توی سرش زده که هر کس برای آن دستوری مینویسد و فرمانی میدهد.
https://www.tg-me.com/YaddashtQaemmaqami
در فهرست ابن ندیم، در ذیل عنوان «نامهای فرقههایی که بین عیسی علیه السلام و محمد پیامبر علیه السلام بودهاند»، نام بعضی فرق مسیحی یا گنوسی مسطور است که در نسخههای چاپی غالباً مغلوطند. چون محققان فهرستی نزدیک به این فهرست از نامها را در مقالات ناشئ اکبر نیز یافتهاند، بعضی از نامهای فرقههای کتاب الفهرست را میتوان تصحیح کرد. یکی از این نامها حسبیّه است (چاپ تجدد، ص ۴۰۵؛ چاپ ایمن فؤاد سید، ج ۲، ص ۴۱۵) که با توجه به عبارت ناشئ بایست به حیّیّه تصحیح شود و در جای دیگر شده است ( به کتاب آقای توماس با عنوان عقاید مسیحی در کلام اسلامی، ص ۲۷ و ۲۸ رجوع فرمایند). ناشئ دربارهٔ این فرقه چندان چیزی نگفته: «و امّا الحیّیّه فیُعظّمون الحیّه مع المسیح.»
در اینکه این فرقه معادل کدام فرقه است دو راه پیش ماست. یا باید آن را برابر دانست با آنچه محققان غربی
Naassenes
میگویند یا با آنچه
Ophites/Ophians
میگویند. نام اول مشتق است از ناحاش عبری به معنای مار و نام دوم مشتق است از ophis یونانی به همین معنی. نسبت این دو فرقه یا این دو گروه معلوم نیست. احتمالاً دو فرقه به این دو نام وجود نداشته باشد و هیچ گروهی از گنوسیها این دو نام را خود بر خود ننهاده باشد؛ ظاهراً در اصل گروههایی از جماعات گنوسی بودهاند که آنها را بعضی هرطقهنویسان مسیحی به این نامها نامیده بودهاند. در وصف و شرحی که مسیحیان دربارهٔ این دو نوشتهاند وصف و شرحشان دربارهٔ گروه دوم بیشتر و مفصلتر است و احتمالاً حیّیّه در گفتهٔ ناشی معادل Ophites است.
حال ما باید چه کنیم؟ راه معقول همان است که ناشئ اکبر رفته: نام را ترجمه کرده. ما نیز باید این فرقهها یا معروف به فرقهها را ماریان یا ماریها یا چیزی مانند آن بنامیم. این بسیار معقولتر است از نامهایی مانند ناسن یا اوفایت یا اوفین یا مانند این نامهای مضحک که خواننده از لفظ آنها هیچ درنمییابد. اساساً ترجمهٔ نام و لقب و نام خاص در طول تاریخِ ترجمه گرایشی بوده که فایدهاش گاه از صِرفِ نقل کلمهٔ اصلی بیشتر، بلکه بسیار بیشتر، بوده. یحیی نحوی، بطلمیوس محب الاب یا پدردوست (فیلوپاتر) و مانند این نامها بر نقل صورت یونانی این القاب، که برای بسیاری از خوانندگان زبانهای فارسی و عربی بیمعنی هستند، برتری آشکار دارد. تصور بفرمایند که یک کلمهٔ قاطیغوریاس چه اندازه نویسندگان تاریخ حکما به فارسی و عربی را به مهملگویی انداخته (و عجیب است که گاه هنوز میاندازد)، ولی معادل عربی آن آیا چنین کرده؟ بیت عربایه را به فارسی اربایستان میگفتهاند و بیت ارمایه را اسورستان. جایی که چنین میتوان کرد و لفظ فارسی روشنتر است (آن هم لفظی ساختهشده با پسوندی که فارسی آن را به زبانهای دیگر هم وام داده است)، چه جای کلمات ناروشن مبهم به زبانهای دیگر است؟ مخصوصاً کسانی که از زبانهای اروپایی لقبها و عنوانها را به تصور خود به صورتی نزدیکتر به زبان اصلی نقل میکنند، و مثلاً ترجیح میدهند جان فیلیپونس بنویسند، توجه ندارند که این لقبها و عنوانها گاه خود «ترجمه» از زبانهای دیگر است.
حال گروهی پیدا شده که آبشخورش شده زبان انگلیسی و دعوی دقت دارد و مدعی است که مثلاً کتاب مقدس وافی به مقصود نیست و باید همان بایبل گفت و نوشت و در ظاهر دلایلی نیز اقامه میکند و این مع الاسف پیروانی نیز یافته. کتاب مقدس در فارسی عَلَم شده و سر جایش نشسته و خوب هم نشسته. چه کار با ما دارد که ما سیخونکش بزنیم؟ خدا نکند کسی درس علوم قدیمه بخواند و بعد از آن زبان خارجه بیاموزد. تلافی تمامی سالهایی را که «کونسرواتور» بوده میخواهد در همان سال اولی که انگلیسی یاد گرفته درآورد و صفها را بشکند و طرحهای نو دراندازد.
بحث را محدود به کتاب مقدس و دو سه لفظ نباید کرد. تاریخ ترجمهٔ لقبها و عنوانها و نامهای خاص از قبل از اسلام تا ژیل بلاسِ میرزا حبیب خود مبحث بامزهای است که کاش کسی آن را به شکل مقالهای طرح کند. آن گاه پیش گرفتن راه تازه و معقولتر با در نظر گرفتن سنت (و این سنت چیزی بیمعنی نیست) آسانتر خواهد بود.
یک نکته هم دربارهٔ املا بگوییم. اگر کسی بخواهد به شیوهای که این اواخر در خط فارسی باب شده، کلمهای مانند حیّیّه را بنویسد، باید حیّییّه یا حیّییّه بنویسد. هیچ عرب عاقلی چنین نمیکند، چون هم سنت خطش را میشناسد هم احتمالاً قدری کلیّات آواشناسی را بهتر از نورسیدگان ما میداند. باب شده که پیِر را پییر بنویسند و آقای آشوری سیِنا را به املای کردیِ سییهنا مینویسد، و گویا توجه ندارند که ما پییاز و خییال و خییار و رییال و دییه و سییاه و سییَه نمینویسیم. گویا از بخت بد خط فارسی است که علاوه بر نقص، خدا هم توی سرش زده که هر کس برای آن دستوری مینویسد و فرمانی میدهد.
https://www.tg-me.com/YaddashtQaemmaqami
Telegram
یادداشتهای سید احمدرضا قائممقامی
یادداشتهای سید احمدرضا قائممقامی
این کانال زیر نظر دکتر قائممقامی و توسط یکی از دانشجویان ایشان اداره میشود.
نشانی صفحۀ اینستاگرام:
www.instagram.com/ghaem.maghami_s.a.r/
این کانال زیر نظر دکتر قائممقامی و توسط یکی از دانشجویان ایشان اداره میشود.
نشانی صفحۀ اینستاگرام:
www.instagram.com/ghaem.maghami_s.a.r/
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
فردوسی مدافع ملّیت ایرانی
از اواخر سدۀ چهارم به بعد ایران عملاً به دست قبایل ترک و سپس مغول افتاد. از سوی دیگر دین جدید که در تحت شعار امّت اسلامی، فرهنگ و ملّیت عربی را تبلیغ میکرد ضربههای شدیدی بر اندیشههای ملّیگرایی در ایران فرود میآورد و بعد هم تصوّف با تبلیغ اندیشۀ جهانمیهنی خود دست کم در زمینۀ تضعیف اندیشههای ملّی در ایران کمک شایانی کرد. در یک چنین جبهۀ ازهمگسیختهای است که فردوسی به عنوان آخرین مدافع ملّیت ایرانی قد علم میکند. ملّتی که هویت خویش را از دست داده بود و نگران و سرگردان میرفت تا در یک جهان چندملّیتی بهکلّی متلاشی گردد ناگهان شناسنامۀ خود را بازیافت. فردوسی با آفرینش شاهنامه رشتۀ از همگسیختۀ ملّیت ایرانی را از نو گره زد. از آن پس صدها بد حادثه و آشوب زمانه بر ما گذشت. نام بچهها و کوچههایمان هم بیگانه گشت، ولی هویّت ایرانی خود را همچنان نگه داشتهایم و این را تا حدود زیادی مدیون شاهنامهایم.
به قول بهار:
آنچه کورش کرد و دارا وآنچه زردشت مهین
زنده گشت از همّت فردوسی سحرآفرین...
شد درفش کاویانی باز برپا تا کشید
این سوار پارسی رخش فصاحت زیر زین
[سخنهای دیرینه: سی گفتار در مورد فردوسی و شاهنامه، دکتر جلال خالقی مطلق، به کوشش علی دهباشی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ص ۱۱۹-۱۲۰]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
از اواخر سدۀ چهارم به بعد ایران عملاً به دست قبایل ترک و سپس مغول افتاد. از سوی دیگر دین جدید که در تحت شعار امّت اسلامی، فرهنگ و ملّیت عربی را تبلیغ میکرد ضربههای شدیدی بر اندیشههای ملّیگرایی در ایران فرود میآورد و بعد هم تصوّف با تبلیغ اندیشۀ جهانمیهنی خود دست کم در زمینۀ تضعیف اندیشههای ملّی در ایران کمک شایانی کرد. در یک چنین جبهۀ ازهمگسیختهای است که فردوسی به عنوان آخرین مدافع ملّیت ایرانی قد علم میکند. ملّتی که هویت خویش را از دست داده بود و نگران و سرگردان میرفت تا در یک جهان چندملّیتی بهکلّی متلاشی گردد ناگهان شناسنامۀ خود را بازیافت. فردوسی با آفرینش شاهنامه رشتۀ از همگسیختۀ ملّیت ایرانی را از نو گره زد. از آن پس صدها بد حادثه و آشوب زمانه بر ما گذشت. نام بچهها و کوچههایمان هم بیگانه گشت، ولی هویّت ایرانی خود را همچنان نگه داشتهایم و این را تا حدود زیادی مدیون شاهنامهایم.
به قول بهار:
آنچه کورش کرد و دارا وآنچه زردشت مهین
زنده گشت از همّت فردوسی سحرآفرین...
شد درفش کاویانی باز برپا تا کشید
این سوار پارسی رخش فصاحت زیر زین
[سخنهای دیرینه: سی گفتار در مورد فردوسی و شاهنامه، دکتر جلال خالقی مطلق، به کوشش علی دهباشی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ص ۱۱۹-۱۲۰]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
📢میرجلال الدین کزازی : به درستی نمی دانم چرا یکم بهمن زادروز #فردوسی شمرده شده است
@shahnamehpajohan
#میر_جلال_الدین_کزازی در سخنان خود با اشاره به یکم بهمن ماه گفت : به درستی نمی دانم که چرا این روز زادروز فردوسی شمرده شده است اما در آن چند و چون و مگر هست. این زمینه ای است ادبی و تاریخی که همواره باید بدان اندیشید و در آن کاوید اما از این دید که روزی را ما روز فردوسی بشماریم و آن روز را گرامی بداریم ، این زمینه چندان ارجی نمی تواند داشت. این شاهنامه پژوه و استاد زبان و ادب فارسی همچنین افزود : مشخص نبودن زادروز فردوسی بهانه ای بهینه در بیش اندیشیدن و پرداختن به فردوسی و شاهنامه او خواهد بود. از نگاهی بسیار فراخ، هر روز که ما در آن به ابرمرد فرهنگ و ادب ایران بیندیشیم و به شاهکار ورجامند و بی مانند او، آن روز ، خجسته روز فردوسی و شاهنامه خواهد بود.
#جلال_خالقی_مطلق : درباره روز تولد فردوسی هیچ اطلاعی نداریم
🔸بر طبق بررسی چند تاریخ که فردوسی خود در شاهنامه به دست داده است, احتمال نزدیک به یقین سال تولد او ۳۲۹ هجری قمری است که سال درگذشت رودکی نیز هست . درباره ی روز تولد شاعر هیچ اطلاعی نداریم و آنچه ادعا شده فاقد اعتبار است . سال پایان سرایش شاهنامه ۲۵ اسفند ۴۰۰ هجری است و سال درگذشت شاعر, از دو تاریخ ۴۱۱ و ۴۱۶ که گزارش کرده اند, دومین محتمل تر است.
#سجاد_آیدنلو :
هیچ مبنای علمی برای زادروز فردوسی نداریم
یکی از مواردی که در مسائل مربوط به شاهنامهشناسی برداشتهای اشتباه را به دنبال داشته، ۳ بیتی است که در بخش تاریخی شاهنامه آمده است. در آنجا فردوسی به شصتوسهسالگی خودش اشاره کرده است: چو آدینه هرمزد بهمن بود/ بر این کار فرخ نشیمن بود// میلعل پیش آورم هاشمی/ ز بیشی که خُنبش نگیرد کمی// چو شصتوسه شد سال و شد گوش کر/ ز گیتی چرا جویم آیین و فر. عدهای این را مبنا قرار داده اند و، چون فردوسی گفته ۶۳ سالم شد و از روز «هرمزد بهمن»، یعنی نخستین روز بهمنماه، یاد کرده است.
بهغلط استنباط کردهاند که این روز تولد فردوسی است. این استنباط اگرچه بههیچوجه درست نیست، در دو سه سال اخیر در شبکههای مجازی تبلیغ و ترویج میشود.
در این ۳ بیت اصلا اشارهای به تولد فردوسی نداریم. چون اول بهمنماه روز جمعه است و جمعه در سنتهای اسلامی مقدس است و اول هر ماه هم در سنت ایرانِ پیش از اسلام، تقارن اینها را به فال نیک گرفته و گفته به شادی برگزار کن و بعد در ادامه هم گفته که من ۶۳ سالم شده و گوشم هم سنگین شده است.
@Shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
@shahnamehpajohan
#میر_جلال_الدین_کزازی در سخنان خود با اشاره به یکم بهمن ماه گفت : به درستی نمی دانم که چرا این روز زادروز فردوسی شمرده شده است اما در آن چند و چون و مگر هست. این زمینه ای است ادبی و تاریخی که همواره باید بدان اندیشید و در آن کاوید اما از این دید که روزی را ما روز فردوسی بشماریم و آن روز را گرامی بداریم ، این زمینه چندان ارجی نمی تواند داشت. این شاهنامه پژوه و استاد زبان و ادب فارسی همچنین افزود : مشخص نبودن زادروز فردوسی بهانه ای بهینه در بیش اندیشیدن و پرداختن به فردوسی و شاهنامه او خواهد بود. از نگاهی بسیار فراخ، هر روز که ما در آن به ابرمرد فرهنگ و ادب ایران بیندیشیم و به شاهکار ورجامند و بی مانند او، آن روز ، خجسته روز فردوسی و شاهنامه خواهد بود.
#جلال_خالقی_مطلق : درباره روز تولد فردوسی هیچ اطلاعی نداریم
🔸بر طبق بررسی چند تاریخ که فردوسی خود در شاهنامه به دست داده است, احتمال نزدیک به یقین سال تولد او ۳۲۹ هجری قمری است که سال درگذشت رودکی نیز هست . درباره ی روز تولد شاعر هیچ اطلاعی نداریم و آنچه ادعا شده فاقد اعتبار است . سال پایان سرایش شاهنامه ۲۵ اسفند ۴۰۰ هجری است و سال درگذشت شاعر, از دو تاریخ ۴۱۱ و ۴۱۶ که گزارش کرده اند, دومین محتمل تر است.
#سجاد_آیدنلو :
هیچ مبنای علمی برای زادروز فردوسی نداریم
یکی از مواردی که در مسائل مربوط به شاهنامهشناسی برداشتهای اشتباه را به دنبال داشته، ۳ بیتی است که در بخش تاریخی شاهنامه آمده است. در آنجا فردوسی به شصتوسهسالگی خودش اشاره کرده است: چو آدینه هرمزد بهمن بود/ بر این کار فرخ نشیمن بود// میلعل پیش آورم هاشمی/ ز بیشی که خُنبش نگیرد کمی// چو شصتوسه شد سال و شد گوش کر/ ز گیتی چرا جویم آیین و فر. عدهای این را مبنا قرار داده اند و، چون فردوسی گفته ۶۳ سالم شد و از روز «هرمزد بهمن»، یعنی نخستین روز بهمنماه، یاد کرده است.
بهغلط استنباط کردهاند که این روز تولد فردوسی است. این استنباط اگرچه بههیچوجه درست نیست، در دو سه سال اخیر در شبکههای مجازی تبلیغ و ترویج میشود.
در این ۳ بیت اصلا اشارهای به تولد فردوسی نداریم. چون اول بهمنماه روز جمعه است و جمعه در سنتهای اسلامی مقدس است و اول هر ماه هم در سنت ایرانِ پیش از اسلام، تقارن اینها را به فال نیک گرفته و گفته به شادی برگزار کن و بعد در ادامه هم گفته که من ۶۳ سالم شده و گوشم هم سنگین شده است.
@Shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
تمدید مهلت شرکت در «نخستین همایش ملّی زبانها و گویشهای مناطق مرزی ایران»
🔸درپی درخواست علاقهمندان به شرکت در «نخستین همایش ملّی زبانها و گویشهای مناطق مرزی ایران» و باتوجهبه تعطیلات اداری روزهای گذشته، بنا به اعلام دبیرخانۀ این همایش مهلت ارسال مقاله به این رویداد علمی تا دهم بهمنماه ۱۴۰۱ تمدید شد. علاقهمندان میتوانند با مطالعۀ راهنمای تدوین مقاله در وبگاه همایش نسبت به نامنویسی و ارسال مقالۀ خود تا این تاریخ اقدام نمایند.
🔸گفتنیاست همایش ملّی زبانها و گویشهای مناطق مرزی ایران، چهارشنبه، دهم اسفندماه ۱۴۰۱، با همکاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی در دانشگاه بیرجند برگزار میشود.
🌐https://apll.ir/?p=11424
🔸درپی درخواست علاقهمندان به شرکت در «نخستین همایش ملّی زبانها و گویشهای مناطق مرزی ایران» و باتوجهبه تعطیلات اداری روزهای گذشته، بنا به اعلام دبیرخانۀ این همایش مهلت ارسال مقاله به این رویداد علمی تا دهم بهمنماه ۱۴۰۱ تمدید شد. علاقهمندان میتوانند با مطالعۀ راهنمای تدوین مقاله در وبگاه همایش نسبت به نامنویسی و ارسال مقالۀ خود تا این تاریخ اقدام نمایند.
🔸گفتنیاست همایش ملّی زبانها و گویشهای مناطق مرزی ایران، چهارشنبه، دهم اسفندماه ۱۴۰۱، با همکاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی در دانشگاه بیرجند برگزار میشود.
🌐https://apll.ir/?p=11424
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ناامنی و نیاز
[تأثیر اقلیم و جغرافیا در پرورش شخصیّت ایرانی]
▪️عاملی که در پرورش شخصیت ایرانی تأثیرگذار بوده، اقلیم و جغرافیاست. یک سرزمین خشک، پیوسته سر مردم خود را به جانب آسمان به بالا نگاه میدارد، که از او انتظار باران داشته باشند، و این امر آنان را در حال چشم به راه بودن قرار میدهد. چنین مردمی سرنوشت خود را در دست آسمان میبینند که سال خوبی به آنان ارزانی دارد. این، به صورت یک « نیاز » ذاتی در میآید. ایرانی همواره با این دو حالت سروکار داشته:
ناامنی و نیاز.
و چنانکه میبینیم ادبیّات فارسی دری سرشار است از بازتاب این دو حالت.
آنهمه غلو، اوج گرفتن، پیچیدن به پای طبیعت، بیقراری، به گل و سبزه و چشمه و هامون متوسل شدن؛ نوعی استغاثه به درگاه آسمان است، تا به فریاد زمین برسد.
حافظ که بیش از دیگران در عمق روح ایرانی نفوذ کرده است، این کلمهٔ «نیاز» را در تمام بُعد دور و درازش به کار میبرد:
«نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند»،
« که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز»،
«نیازی عرضه کن بر نازنینی» این «نیاز» وسیعتر از آن است که به یک «معشوق» منحصر بماند. ندائی درونی است به کل دستگاه آفرینش که کارکرد اقلیم، یکی از نمودهایش میتواند باشد.
لفظ «تشنه» نیز با همان حدّت ادا میشود. «در لب تشنهٔ ما بین و مدار آب دریغ»،
«تشنهٔ بادیه را هم به زلالی دریاب»،
«رندان تشنهلب را جامی نمیدهد کس».
در مقابل نیاز کلمهٔ فیض قرار میگیرد. «چون آبروی لاله و گل فیض حسن توست»، «در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود»، «به فیض جرعهٔ جام تو تشنهایم ولی... »
کمبود آب با فراوانی آفتاب همراه است. اندیشهٔ ایرانی پروردهٔ سرزمینی است که خورشید بر آن استیلا دارد. بیجهت نیست که شاهنامه آن را «خورشید فرمانروا» میخواند، و در شاهنامه همهٔ کردارهای بزرگ با دمیدن آفتاب آغاز میشود.
ایران گهوارهٔ «مهرپرستی» است، و حافظ خورشید را به درون خانه میآورد، و در تلألوء جام بازتاب میدهد:
« خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد!...».
اما از سوی دیگر، تابش تند آفتاب تشنگیانگیز هم میشود. در مجموع، این حالت هجر و فراق و محرومی و عجز و طلب که زبانزد غزل فارسی است، از همین معنا سرچشمه میگیرد، و در کنار آن انتظار و امید و مژده و دیدار نیز هست، و نشاندهندهٔ آن است که طی هزار سال، امید و نومیدی و گشاد و بَست، دوش به دوش، بر روح ایرانی حکمفرما بوده.
خورشید در حالت دوگانهٔ خود بر این کشور چیرگی داشته: یکی روشنائی و گرمی، و دیگری تفّ، یعنی حرارت خشککننده. موضوع نیاز و عطش، گذشته از شعر در سایر شاخههای هنری و عقیدتی نیز راه یافته است.
مگر نه آن است که سقّاخانه، آبدان، نذرِ آب، جزو مناسک درآمده و دهها مَثَل و حکایت آن را همراهی میکند؟
تأمل در حافظ؛
[بررسی هفتاد و هفت غزل در ارتباط با تاریخ و فرهنگ ایران]
زندهیاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
صص ۲۹–۲۸
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
ناامنی و نیاز
[تأثیر اقلیم و جغرافیا در پرورش شخصیّت ایرانی]
▪️عاملی که در پرورش شخصیت ایرانی تأثیرگذار بوده، اقلیم و جغرافیاست. یک سرزمین خشک، پیوسته سر مردم خود را به جانب آسمان به بالا نگاه میدارد، که از او انتظار باران داشته باشند، و این امر آنان را در حال چشم به راه بودن قرار میدهد. چنین مردمی سرنوشت خود را در دست آسمان میبینند که سال خوبی به آنان ارزانی دارد. این، به صورت یک « نیاز » ذاتی در میآید. ایرانی همواره با این دو حالت سروکار داشته:
ناامنی و نیاز.
و چنانکه میبینیم ادبیّات فارسی دری سرشار است از بازتاب این دو حالت.
آنهمه غلو، اوج گرفتن، پیچیدن به پای طبیعت، بیقراری، به گل و سبزه و چشمه و هامون متوسل شدن؛ نوعی استغاثه به درگاه آسمان است، تا به فریاد زمین برسد.
حافظ که بیش از دیگران در عمق روح ایرانی نفوذ کرده است، این کلمهٔ «نیاز» را در تمام بُعد دور و درازش به کار میبرد:
«نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند»،
« که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز»،
«نیازی عرضه کن بر نازنینی» این «نیاز» وسیعتر از آن است که به یک «معشوق» منحصر بماند. ندائی درونی است به کل دستگاه آفرینش که کارکرد اقلیم، یکی از نمودهایش میتواند باشد.
لفظ «تشنه» نیز با همان حدّت ادا میشود. «در لب تشنهٔ ما بین و مدار آب دریغ»،
«تشنهٔ بادیه را هم به زلالی دریاب»،
«رندان تشنهلب را جامی نمیدهد کس».
در مقابل نیاز کلمهٔ فیض قرار میگیرد. «چون آبروی لاله و گل فیض حسن توست»، «در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود»، «به فیض جرعهٔ جام تو تشنهایم ولی... »
کمبود آب با فراوانی آفتاب همراه است. اندیشهٔ ایرانی پروردهٔ سرزمینی است که خورشید بر آن استیلا دارد. بیجهت نیست که شاهنامه آن را «خورشید فرمانروا» میخواند، و در شاهنامه همهٔ کردارهای بزرگ با دمیدن آفتاب آغاز میشود.
ایران گهوارهٔ «مهرپرستی» است، و حافظ خورشید را به درون خانه میآورد، و در تلألوء جام بازتاب میدهد:
« خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد!...».
اما از سوی دیگر، تابش تند آفتاب تشنگیانگیز هم میشود. در مجموع، این حالت هجر و فراق و محرومی و عجز و طلب که زبانزد غزل فارسی است، از همین معنا سرچشمه میگیرد، و در کنار آن انتظار و امید و مژده و دیدار نیز هست، و نشاندهندهٔ آن است که طی هزار سال، امید و نومیدی و گشاد و بَست، دوش به دوش، بر روح ایرانی حکمفرما بوده.
خورشید در حالت دوگانهٔ خود بر این کشور چیرگی داشته: یکی روشنائی و گرمی، و دیگری تفّ، یعنی حرارت خشککننده. موضوع نیاز و عطش، گذشته از شعر در سایر شاخههای هنری و عقیدتی نیز راه یافته است.
مگر نه آن است که سقّاخانه، آبدان، نذرِ آب، جزو مناسک درآمده و دهها مَثَل و حکایت آن را همراهی میکند؟
تأمل در حافظ؛
[بررسی هفتاد و هفت غزل در ارتباط با تاریخ و فرهنگ ایران]
زندهیاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
صص ۲۹–۲۸
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
📚گویش اردستانی
اثر زنده یاد: سحر برنده
ناشر: فرهنگستان زبان و ادب فارسی
🔹معرفی کتاب
https://www.tg-me.com/eshtadan
اثر زنده یاد: سحر برنده
ناشر: فرهنگستان زبان و ادب فارسی
🔹معرفی کتاب
https://www.tg-me.com/eshtadan
#ژاله_آموزگار : خطیبی، عاشقانه شاهنامه را ورق زده
کارنامه مدخلنویسی خطیبی چنانکه میدانید پربار است. کتابهایش خواندنی و سرشار از مطلب نو است. همه میدانید بیشتر مقالههای او رنگ و بوی شاهنامه دارد. او سالها در این زمینه از محضر استادان بزرگ بهره برد و آموخت و سپس خوش پس داد. عاشقانه شاهنامه را ورق زده و در لابهلای ابیات آن به رویا فرو رفته است. در جستجوی نکات تازه آن تلاش کرده و نوآوریهایی را پیش کشیده است. گاهی به قولی، به طوری و به نوعی تابوشکنی کرده است. چنین کاری جرات میخواهد و پشتوانه علمی و استدلالی!
🔸#ژاله_آموزگار : خطیبی، عاشقانه شاهنامه را ورق زده
کارنامه مدخلنویسی خطیبی چنانکه میدانید پربار است. کتابهایش خواندنی و سرشار از مطلب نو است. همه میدانید بیشتر مقالههای او رنگ و بوی شاهنامه دارد. او سالها در این زمینه از محضر استادان بزرگ بهره برد و آموخت و سپس خوش پس داد. عاشقانه شاهنامه را ورق زده و در لابهلای ابیات آن به رویا فرو رفته است. در جستجوی نکات تازه آن تلاش کرده و نوآوریهایی را پیش کشیده است. گاهی به قولی، به طوری و به نوعی تابوشکنی کرده است. چنین کاری جرات میخواهد و پشتوانه علمی و استدلالی!
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔹نقل: باشگاه شاهنامه پژوهان
https://www.tg-me.com/eshtadan
کارنامه مدخلنویسی خطیبی چنانکه میدانید پربار است. کتابهایش خواندنی و سرشار از مطلب نو است. همه میدانید بیشتر مقالههای او رنگ و بوی شاهنامه دارد. او سالها در این زمینه از محضر استادان بزرگ بهره برد و آموخت و سپس خوش پس داد. عاشقانه شاهنامه را ورق زده و در لابهلای ابیات آن به رویا فرو رفته است. در جستجوی نکات تازه آن تلاش کرده و نوآوریهایی را پیش کشیده است. گاهی به قولی، به طوری و به نوعی تابوشکنی کرده است. چنین کاری جرات میخواهد و پشتوانه علمی و استدلالی!
🔸#ژاله_آموزگار : خطیبی، عاشقانه شاهنامه را ورق زده
کارنامه مدخلنویسی خطیبی چنانکه میدانید پربار است. کتابهایش خواندنی و سرشار از مطلب نو است. همه میدانید بیشتر مقالههای او رنگ و بوی شاهنامه دارد. او سالها در این زمینه از محضر استادان بزرگ بهره برد و آموخت و سپس خوش پس داد. عاشقانه شاهنامه را ورق زده و در لابهلای ابیات آن به رویا فرو رفته است. در جستجوی نکات تازه آن تلاش کرده و نوآوریهایی را پیش کشیده است. گاهی به قولی، به طوری و به نوعی تابوشکنی کرده است. چنین کاری جرات میخواهد و پشتوانه علمی و استدلالی!
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔹نقل: باشگاه شاهنامه پژوهان
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
@Tabaa24
Forwarded from ایران بوم
هفتم بهمن ماه، سالروز درگذشت مجتبی مینوی تهرانی (۱۹ بهمن ۱۲۸۱، تهران - ۷ بهمن ۱۳۵۵، تهران) ادیب، نویسنده، مصحح، مورخ و مترجم است.
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
از مجتبی مینوی کتابهای متعددی منتشر شدهاست که مهمترین آنها عبارتند از:
تصحیحها:
نامه تنسر (۱۳۱۱)
نوروزنامه (۱۳۱۲)
ویس و رامین، فخرالدین اسعد گرگانی (۱۳۱۴)
مصنفات افضلالدین کاشانی (با همکاری یحیی مهدوی) (دو جلد ۱۳۳۰ و ۱۳۳۷)
عیونالحکمه، ابن سینا (۱۳۳۳)
کلیله و دمنه، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی (۱۳۴۳)
سیرت جلال الدین منکبرنی (۱۳۴۴)
تنکسوقنامه یا طب اهل ختا، رشیدالدین فضلالله همدانی (۱۳۵۰)
احوال و اقوال شیخ ابوالحسن خرقانی بهضمیمه منتخب نورالعلوم (۱۳۵۴)
اخلاق ناصری، خواجه نصیرالدین طوسی (پس از مرگش) (با همکاری علیرضا حیدری)ترجمههاویرایشکشف دو لوح تاریخی همدان، ارنست هرتسفلد (۱۳۰۵)
معلومات تاریخی دربارهٔ آثار ملی اصفهان و فارس،ارنست هرتسفلد (۱۳۰۶)
اطلال شهر پارسه، ارنست هرتسفلد (۱۳۰۸)کشف الواح تاریخی بنای تخت جمشید، ارنست هرتسفلد (۱۳۱۲)
وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانیان، آرتور کریستنسن (۱۳۱۴)
تألیفات:
آزادی و آزادفکری (۱۳۳۸)
فردوسی و شعر او (۱۳۴۶)
سایر آثار:
مازیار (به انضمام نوشته صادق هدایت) ۱۳۱۲
پانزده گفتار (دربارهٔ چند تن از رجال ادب اروپا) ۱۳۳۵
داستانها و قصهها (مجموعه گفتارها و نوشتهها) ۱۳۴۹
نقد حال (مجموعه گفتارها و نوشتهها) ۱۳۵۱
تاریخ و فرهنگ (مجموعه گفتارها و نوشتهها) ۱۳۵۲
کتابخانه مینوی از جمله بخشهای وابسته به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که وقف مجتبی مینوی است و در خیابان شریعتی قرار دارد. خانوادهء مینوی در سال ۱۳۵۶ این مجموعهٔ کمنظیر و بسیار غنی را به ملت ایران هدیه کرد. ابتدا، کتابها به مالکیت بنیاد شاهنامهٔ فردوسی درآمد و سپس با ادغام بنیاد مزبور در مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی کنونی)، کتابخانه تابع مؤسسهٔ مزبور شد و در سال ۱۳۶۲ رسماً بازگشایی و پذیرای محققان و دانش پژوهان شد. این کتابخانه، در حال حاضر به صورت واحدی از مدیریت کتابخانههای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اداره میشود. مجموعهٔ کتابخانه شامل تقریباً ۲۰۰۰۰ جلد کتاب به زبانهای فارسی، عربی، اردو، انگلسی، فرانسه، ایتالیایی، روسی و . . است. این کتابخانه همچنین دارای نسخههای خطی و عکسی در زمینههای ایران شناسی، اسلامشناسی، تاریخ، ادبیات و جغرافیا است. در بسیاری موارد، یادداشتهای خطی مینوی نیز در حاشیهٔ کتابها ثبت شده است که بر ارزش و اهمیت کتابها میافزاید.
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
از مجتبی مینوی کتابهای متعددی منتشر شدهاست که مهمترین آنها عبارتند از:
تصحیحها:
نامه تنسر (۱۳۱۱)
نوروزنامه (۱۳۱۲)
ویس و رامین، فخرالدین اسعد گرگانی (۱۳۱۴)
مصنفات افضلالدین کاشانی (با همکاری یحیی مهدوی) (دو جلد ۱۳۳۰ و ۱۳۳۷)
عیونالحکمه، ابن سینا (۱۳۳۳)
کلیله و دمنه، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی (۱۳۴۳)
سیرت جلال الدین منکبرنی (۱۳۴۴)
تنکسوقنامه یا طب اهل ختا، رشیدالدین فضلالله همدانی (۱۳۵۰)
احوال و اقوال شیخ ابوالحسن خرقانی بهضمیمه منتخب نورالعلوم (۱۳۵۴)
اخلاق ناصری، خواجه نصیرالدین طوسی (پس از مرگش) (با همکاری علیرضا حیدری)ترجمههاویرایشکشف دو لوح تاریخی همدان، ارنست هرتسفلد (۱۳۰۵)
معلومات تاریخی دربارهٔ آثار ملی اصفهان و فارس،ارنست هرتسفلد (۱۳۰۶)
اطلال شهر پارسه، ارنست هرتسفلد (۱۳۰۸)کشف الواح تاریخی بنای تخت جمشید، ارنست هرتسفلد (۱۳۱۲)
وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانیان، آرتور کریستنسن (۱۳۱۴)
تألیفات:
آزادی و آزادفکری (۱۳۳۸)
فردوسی و شعر او (۱۳۴۶)
سایر آثار:
مازیار (به انضمام نوشته صادق هدایت) ۱۳۱۲
پانزده گفتار (دربارهٔ چند تن از رجال ادب اروپا) ۱۳۳۵
داستانها و قصهها (مجموعه گفتارها و نوشتهها) ۱۳۴۹
نقد حال (مجموعه گفتارها و نوشتهها) ۱۳۵۱
تاریخ و فرهنگ (مجموعه گفتارها و نوشتهها) ۱۳۵۲
کتابخانه مینوی از جمله بخشهای وابسته به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که وقف مجتبی مینوی است و در خیابان شریعتی قرار دارد. خانوادهء مینوی در سال ۱۳۵۶ این مجموعهٔ کمنظیر و بسیار غنی را به ملت ایران هدیه کرد. ابتدا، کتابها به مالکیت بنیاد شاهنامهٔ فردوسی درآمد و سپس با ادغام بنیاد مزبور در مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی کنونی)، کتابخانه تابع مؤسسهٔ مزبور شد و در سال ۱۳۶۲ رسماً بازگشایی و پذیرای محققان و دانش پژوهان شد. این کتابخانه، در حال حاضر به صورت واحدی از مدیریت کتابخانههای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اداره میشود. مجموعهٔ کتابخانه شامل تقریباً ۲۰۰۰۰ جلد کتاب به زبانهای فارسی، عربی، اردو، انگلسی، فرانسه، ایتالیایی، روسی و . . است. این کتابخانه همچنین دارای نسخههای خطی و عکسی در زمینههای ایران شناسی، اسلامشناسی، تاریخ، ادبیات و جغرافیا است. در بسیاری موارد، یادداشتهای خطی مینوی نیز در حاشیهٔ کتابها ثبت شده است که بر ارزش و اهمیت کتابها میافزاید.
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
دُکّانِ ریا
#یکشنبه_ها_و_حافظ
ببینید، اصولاً مسأله و مشکلِ جامعهٔ ایرانی و شرقی همین مسألهٔ «ریا»ست. به نظر من یکی از علل پیشرفت ملل غرب این است که در آنجا دیگر دکانِ ریا نمیبینید. البته ریایِ اجتماعی هست که خطرناکتر است و بیشتر فریب میدهد.
خاطرم هست شاعری که نسبتاً خوب هم شعر میگفت و به شاعر پرولتاریا و خَلق معروف بود و خانهاش هم در متفرّعاتِ عباسآباد بود، وقتی که عدّهای جوانِ کارگرزاده یا از خانوادهٔ کارگری میخواستند او را ببینند، شاعر، خویشاوندی یا دوستی داشت که خانهاش در جوادیه بود، قرار ملاقات را با این جوانها در خانهٔ او ترتیب میدهد و این خطرناکترین نوع ریاست. اگر من تسبیحی در دست بگیرم و روزی هزار بار بگویم «اللّهمَّ صَلِّ علیٰ محمد...» هیچ کس آنقدر از من ضربه نمیخورد که من خانهام در عباسآباد باشد و قرار ملاقاتم را در جوادیه بگذارم.
علت اینکه شعر حافظ مرحله به مرحله تمام لحظههای زندگیِ جامعهٔ ایران را سرشار میکند این است که محور و ستون فقرات شعر حافظ نقد «ریا»ست. در تحلیلِ دقیق شعرِ حافظ محال است که به یک مقدار هجو و به یک مقدار مدح نرسیم.
نکتهای را که میگویم خوب دقت کنید که تا آخر عمر به دردتان خواهد خورد:
به اعتقاد من هیچ شعری نیست مگر این که در تحلیل نهایی، یا هجو باشد یا مدح. شما وقتی رستم و اسفندیار را میخوانید یا حتی دیوان شمس و هر اثر دیگری که به ظاهر نه هجو است و نه مدح، در اوج خود و در ژرفساخت پایانیاش به یک هستهٔ مدح یا هجو خواهید رسید.
اگر به عمقِ دیوانِ حافظ بروید او کاری جز این نکرده که دو سِت set و مجموعهٔ اجتماعی را در مقابل هم قرار داده و یکی را مدح و دیگری را هجو کرده است. یکی از این دو مجموعه مشغول ریاست – ریا یا در مدّ ِ ولاٰ الضّالیـن بوده یا در رفتار اجتماعی–و صوفی و پشمینهپوش و خرقه و خانقاه رمز آن است و مورد هجوِ حافظ قرار گرفته است؛ و مجموعهٔ دیگر، ریش و ابرو را میتراشد و نَردِ عشق میبازد. این مجموعه در رند و قلندر و پیر و خرابات تجلّی میکند. همین گروه است که موردِ مدح و تحسین حافظ بوده است. و اصلاً کل دیوان حافظ جز این نیست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۲۲۹–۲۲۸
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
دُکّانِ ریا
#یکشنبه_ها_و_حافظ
ببینید، اصولاً مسأله و مشکلِ جامعهٔ ایرانی و شرقی همین مسألهٔ «ریا»ست. به نظر من یکی از علل پیشرفت ملل غرب این است که در آنجا دیگر دکانِ ریا نمیبینید. البته ریایِ اجتماعی هست که خطرناکتر است و بیشتر فریب میدهد.
خاطرم هست شاعری که نسبتاً خوب هم شعر میگفت و به شاعر پرولتاریا و خَلق معروف بود و خانهاش هم در متفرّعاتِ عباسآباد بود، وقتی که عدّهای جوانِ کارگرزاده یا از خانوادهٔ کارگری میخواستند او را ببینند، شاعر، خویشاوندی یا دوستی داشت که خانهاش در جوادیه بود، قرار ملاقات را با این جوانها در خانهٔ او ترتیب میدهد و این خطرناکترین نوع ریاست. اگر من تسبیحی در دست بگیرم و روزی هزار بار بگویم «اللّهمَّ صَلِّ علیٰ محمد...» هیچ کس آنقدر از من ضربه نمیخورد که من خانهام در عباسآباد باشد و قرار ملاقاتم را در جوادیه بگذارم.
علت اینکه شعر حافظ مرحله به مرحله تمام لحظههای زندگیِ جامعهٔ ایران را سرشار میکند این است که محور و ستون فقرات شعر حافظ نقد «ریا»ست. در تحلیلِ دقیق شعرِ حافظ محال است که به یک مقدار هجو و به یک مقدار مدح نرسیم.
نکتهای را که میگویم خوب دقت کنید که تا آخر عمر به دردتان خواهد خورد:
به اعتقاد من هیچ شعری نیست مگر این که در تحلیل نهایی، یا هجو باشد یا مدح. شما وقتی رستم و اسفندیار را میخوانید یا حتی دیوان شمس و هر اثر دیگری که به ظاهر نه هجو است و نه مدح، در اوج خود و در ژرفساخت پایانیاش به یک هستهٔ مدح یا هجو خواهید رسید.
اگر به عمقِ دیوانِ حافظ بروید او کاری جز این نکرده که دو سِت set و مجموعهٔ اجتماعی را در مقابل هم قرار داده و یکی را مدح و دیگری را هجو کرده است. یکی از این دو مجموعه مشغول ریاست – ریا یا در مدّ ِ ولاٰ الضّالیـن بوده یا در رفتار اجتماعی–و صوفی و پشمینهپوش و خرقه و خانقاه رمز آن است و مورد هجوِ حافظ قرار گرفته است؛ و مجموعهٔ دیگر، ریش و ابرو را میتراشد و نَردِ عشق میبازد. این مجموعه در رند و قلندر و پیر و خرابات تجلّی میکند. همین گروه است که موردِ مدح و تحسین حافظ بوده است. و اصلاً کل دیوان حافظ جز این نیست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۲۲۹–۲۲۸
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
Forwarded from Iranian Studies News پژوهشهای ایرانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠 گفتوگویی نایاب با ابراهیم پورداوود
پورداوود در این فیلم از جشن سده میگوید.
مستند جشن سده ساخته منوچهر عسگرینسب
@IranianStudiesNews
پورداوود در این فیلم از جشن سده میگوید.
مستند جشن سده ساخته منوچهر عسگرینسب
@IranianStudiesNews
Forwarded from ایران بوم
جشن سده طلايه نوروز نامدار
محمد بهمنی قاجار
جشن سده از بزرگترین و كهنترین آیینهای باقی مانده از دوران باستان است و در توصیف آن همواره از گذشتههای بسیار كهن یاد شده است حتی گروهی از محققان قدمت آن را تا حدود 6000 سال پیش تخمین میزنند؛ اما آنچه تاریخی نسبتاً دقیق از زمان پیدایی سده به دست میدهد، آن است كه براساس روایات ملی و خصوصاً شاهنامه فردوسی، جشن سده قبل از ظهور دین زرتشتی برقرار بوده؛ زیرا فردوسی كشف و پیدایش آتش را كه موجب برپایی جشن سده شده، مربوط به دوره هوشنگ پیشدادی میداند و این میرساند كه ایرانیان از آن هنگام كه نخستین آتشكدهها را قبل از ظهور زرتشت بنا نهادند،1 به برپایی این آیین همت گماردند. در واقع قدیمیترین و نخستین آتشكده ایران، آتشكدهای است كه هوشنگ، نوه كیومرث، پس از پیدایش آتش بنا نهاد.2 هوشنگ آتش را شناخت و با دیدن ارزش آن نخستین آتشكده را بنا نهاد و به مناسبت پیدایی آن، جشن سده را برپا كرد.بر پایه این اساطیر، تا زمان هوشنگ پیشدادی مردم آتش را نمیشناختند، تا اینکه روزی هوشنگ با گروهی از یاران خود به سوی كوه میرفت، مار هولانگیزی پدیدار شد، هوشنگ سنگی به سوی او پرتاب كرد، سنگ به سنگی دیگر خورد و شرارههای آتش از آن برخاست، هوشنگ جهانآفرین را ستایش كرد و گفت: این فروغ، فروغ ایزدی است، باید آن را گرامی بداریم و بدان شاد باشیم. چون شب فرا رسید فرمان داد تا به همان گونه شراره از سنگ جهاندند و آتشی بزرگ برپا كردند و به پاس فروغی كه یزدان بر هوشنگ آشكار كرده بود،جشن ساختند و شادی كردند.
بنابراین آبان روز یعنی دهم هر ماه و ابوریحان بیرونی ضمن بیان تاریخ روز جشن سده آن را فقط آبان روز نگفته و میگوید:
«سده، آبان روز است از بهمن و آن دهم باشد كه اندر شبش كه روز دهم است و میان روز یازدهم آتشها زنند به كوز (جوز) یا (گردو) و بادام و گرد برگرد آن شراب خورند و شادی نمایند» و بدین ترتیب دقیقاً تاریخ برگزاری جشن سده با بیان دقیق ابوریحان بیرونی مشخص میشود. بیرونی این مطلب را در كتاب «التفهیم لاوائل صناعه التنجیم» كه برخلاف بیشتر آثارش به زبان فارسی نوشته، ذكر كرده است.
مراسم این جشن در آغاز شامگاه دهم بهمن است كه ایرانیان بر بامها، كوهها و بلندیها آتش میافروختند و كوههای بزرگی از آتش برپا میكردند و برخلاف جشن چهارشنبه سوری كه آن را در حیاط خانه و كوچهها با بوتههای كوچك آتش برگزار كرده و از روی آن میپرند، آتش سده را بسیار بزرگ مهیا کرده و در اطراف آن به پایكوبی و خواندن آواز میپرداختند. «جشن سده در روزگار ساسانیان با شكوه بسیار برگزار میشد و این جشن را فقط خانوادهها بر بالای بلندیها و پشت بامها برگزار نمیكردند، بلكه مردم در كاخ سده گرد میآمدند و به شادی میپرداختند.»9 جشن سده در بعد از اسلام نیز با شكوه فراوان برگزار میشد، حتی خلفا در بغداد، این جشن را به همراه جشنهای نوروز و مهرگان گرامی میداشتند.10 همچنین مورخان و نویسندگانی چون بیرونی، بیهقی، گردیزی و مسكویه و غیره از برگزاری جشن سده در دوره غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و آلزیار بسیار نوشتهاند.
یكی از جشنهای بزرگی كه برای سده گرفته شده و در تاریخ ضبط است، جشنی است كه «مرداویج زیاری» در اصفهان برپا كرد. میدانیم كه مرداویج میخواست تمامی سنتهای باستانی ایران را دوباره زنده كند. وی فرمان داده بود تا این جشن را با شكوهی تمام برپا كنند و بر دو جانب زایندهرود و پشتههای اطراف آن، تودههای بزرگی از خار و هیزم گرد آوردند و نفتاندازان و رامشگران فراهم آورده بودند و شهر را با شمع و مشعل آراسته، تنههای توخالی نخلها را به خار و خاشاك انباشته بودند و گردوهای توخالی را به نفت و قیر انباشتند و آنها را به پای پرندگان بسته، آتش زده بودند و خوان بزرگی آراسته و هزاران گاو و گوسفند بریان بر آنها نهادند؛ ولی اینها، مرداویج را كه میخواست جشن شكوه بیشتری داشته باشد، خوش نیامد و این همه آراستگی و آتش را خرد و كوچك دید!11
غزنویان نیز جشن سده را با عظمت بسیار برگزار میكردند. ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی مورخ مشهور دوره غزنوی (470-385)
در تاریخ مسعودی معروف به تاریخ بیهقی به یكی از جشنهای سده در زمان غزنویان اشاره میكند كه در آن كوهی بزرگ از آتش چنان برافروخته بودند كه از 10 فرسنگ دورتر دیده میشد. سلطان محمود غزنوی كه دربار خود را به سبك ساسانی در آورده بود، جشن سده را همچون دوران باستان با تشریفات فراوان برگزار میكرد و شاعران در مدح او و وصف جشن سده، چکامه میسرودند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/jashnha/79-bahman/155-jashne-sadeh.html
💠ایرانبوم؛ نگرشی به تاریخ و فرهنگ دیرپای ایرانزمین🌳🌲
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
محمد بهمنی قاجار
جشن سده از بزرگترین و كهنترین آیینهای باقی مانده از دوران باستان است و در توصیف آن همواره از گذشتههای بسیار كهن یاد شده است حتی گروهی از محققان قدمت آن را تا حدود 6000 سال پیش تخمین میزنند؛ اما آنچه تاریخی نسبتاً دقیق از زمان پیدایی سده به دست میدهد، آن است كه براساس روایات ملی و خصوصاً شاهنامه فردوسی، جشن سده قبل از ظهور دین زرتشتی برقرار بوده؛ زیرا فردوسی كشف و پیدایش آتش را كه موجب برپایی جشن سده شده، مربوط به دوره هوشنگ پیشدادی میداند و این میرساند كه ایرانیان از آن هنگام كه نخستین آتشكدهها را قبل از ظهور زرتشت بنا نهادند،1 به برپایی این آیین همت گماردند. در واقع قدیمیترین و نخستین آتشكده ایران، آتشكدهای است كه هوشنگ، نوه كیومرث، پس از پیدایش آتش بنا نهاد.2 هوشنگ آتش را شناخت و با دیدن ارزش آن نخستین آتشكده را بنا نهاد و به مناسبت پیدایی آن، جشن سده را برپا كرد.بر پایه این اساطیر، تا زمان هوشنگ پیشدادی مردم آتش را نمیشناختند، تا اینکه روزی هوشنگ با گروهی از یاران خود به سوی كوه میرفت، مار هولانگیزی پدیدار شد، هوشنگ سنگی به سوی او پرتاب كرد، سنگ به سنگی دیگر خورد و شرارههای آتش از آن برخاست، هوشنگ جهانآفرین را ستایش كرد و گفت: این فروغ، فروغ ایزدی است، باید آن را گرامی بداریم و بدان شاد باشیم. چون شب فرا رسید فرمان داد تا به همان گونه شراره از سنگ جهاندند و آتشی بزرگ برپا كردند و به پاس فروغی كه یزدان بر هوشنگ آشكار كرده بود،جشن ساختند و شادی كردند.
بنابراین آبان روز یعنی دهم هر ماه و ابوریحان بیرونی ضمن بیان تاریخ روز جشن سده آن را فقط آبان روز نگفته و میگوید:
«سده، آبان روز است از بهمن و آن دهم باشد كه اندر شبش كه روز دهم است و میان روز یازدهم آتشها زنند به كوز (جوز) یا (گردو) و بادام و گرد برگرد آن شراب خورند و شادی نمایند» و بدین ترتیب دقیقاً تاریخ برگزاری جشن سده با بیان دقیق ابوریحان بیرونی مشخص میشود. بیرونی این مطلب را در كتاب «التفهیم لاوائل صناعه التنجیم» كه برخلاف بیشتر آثارش به زبان فارسی نوشته، ذكر كرده است.
مراسم این جشن در آغاز شامگاه دهم بهمن است كه ایرانیان بر بامها، كوهها و بلندیها آتش میافروختند و كوههای بزرگی از آتش برپا میكردند و برخلاف جشن چهارشنبه سوری كه آن را در حیاط خانه و كوچهها با بوتههای كوچك آتش برگزار كرده و از روی آن میپرند، آتش سده را بسیار بزرگ مهیا کرده و در اطراف آن به پایكوبی و خواندن آواز میپرداختند. «جشن سده در روزگار ساسانیان با شكوه بسیار برگزار میشد و این جشن را فقط خانوادهها بر بالای بلندیها و پشت بامها برگزار نمیكردند، بلكه مردم در كاخ سده گرد میآمدند و به شادی میپرداختند.»9 جشن سده در بعد از اسلام نیز با شكوه فراوان برگزار میشد، حتی خلفا در بغداد، این جشن را به همراه جشنهای نوروز و مهرگان گرامی میداشتند.10 همچنین مورخان و نویسندگانی چون بیرونی، بیهقی، گردیزی و مسكویه و غیره از برگزاری جشن سده در دوره غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و آلزیار بسیار نوشتهاند.
یكی از جشنهای بزرگی كه برای سده گرفته شده و در تاریخ ضبط است، جشنی است كه «مرداویج زیاری» در اصفهان برپا كرد. میدانیم كه مرداویج میخواست تمامی سنتهای باستانی ایران را دوباره زنده كند. وی فرمان داده بود تا این جشن را با شكوهی تمام برپا كنند و بر دو جانب زایندهرود و پشتههای اطراف آن، تودههای بزرگی از خار و هیزم گرد آوردند و نفتاندازان و رامشگران فراهم آورده بودند و شهر را با شمع و مشعل آراسته، تنههای توخالی نخلها را به خار و خاشاك انباشته بودند و گردوهای توخالی را به نفت و قیر انباشتند و آنها را به پای پرندگان بسته، آتش زده بودند و خوان بزرگی آراسته و هزاران گاو و گوسفند بریان بر آنها نهادند؛ ولی اینها، مرداویج را كه میخواست جشن شكوه بیشتری داشته باشد، خوش نیامد و این همه آراستگی و آتش را خرد و كوچك دید!11
غزنویان نیز جشن سده را با عظمت بسیار برگزار میكردند. ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی مورخ مشهور دوره غزنوی (470-385)
در تاریخ مسعودی معروف به تاریخ بیهقی به یكی از جشنهای سده در زمان غزنویان اشاره میكند كه در آن كوهی بزرگ از آتش چنان برافروخته بودند كه از 10 فرسنگ دورتر دیده میشد. سلطان محمود غزنوی كه دربار خود را به سبك ساسانی در آورده بود، جشن سده را همچون دوران باستان با تشریفات فراوان برگزار میكرد و شاعران در مدح او و وصف جشن سده، چکامه میسرودند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/jashnha/79-bahman/155-jashne-sadeh.html
💠ایرانبوم؛ نگرشی به تاریخ و فرهنگ دیرپای ایرانزمین🌳🌲
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
Forwarded from تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین (ج.ط نژند)
شهراه شنیده و ندیده رَهِ شاه
زآن راهپرستی و شُدَستی گمراه
اقوالِ شریعت به زبان دانستی
ای همچو خرِ لنگ حریصِ جو و کاه.
#پیرجمال #پیرجمالاردستانی #جمالی
#جمالالدیناحمداردستانی
فرهنگ ایران زمین؛ بنیادگذاران محمّدتقی دانشپژوه، دکترمنوچهر ستوده، مصطفی مقرّبی، دکترعباس زریاب خویی، ایرج افشار؛ صاحب امتیاز: ایرج افشار؛جلد بیستونهم؛ ۱۳۷۵؛ بازچاپ سخن؛ ۱۳۸۵؛ میزانالحق؛ پیرجمال اردستانی؛ به کوشش محمود مدبری؛ ۴۰۲.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
زآن راهپرستی و شُدَستی گمراه
اقوالِ شریعت به زبان دانستی
ای همچو خرِ لنگ حریصِ جو و کاه.
#پیرجمال #پیرجمالاردستانی #جمالی
#جمالالدیناحمداردستانی
فرهنگ ایران زمین؛ بنیادگذاران محمّدتقی دانشپژوه، دکترمنوچهر ستوده، مصطفی مقرّبی، دکترعباس زریاب خویی، ایرج افشار؛ صاحب امتیاز: ایرج افشار؛جلد بیستونهم؛ ۱۳۷۵؛ بازچاپ سخن؛ ۱۳۸۵؛ میزانالحق؛ پیرجمال اردستانی؛ به کوشش محمود مدبری؛ ۴۰۲.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Telegram
تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایرانزمین
یادداشتهایی برای روشنگریِ تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیاتِ ایرانِ بزرگِ تاریخی
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand
ج.ط نژند (سروش نژند)
@S_nazhand