Forwarded from خردسرای فردوسی
بیستوهشتم تیرماه زادروز سیمین بهبهانی، نویسنده، شاعر و غزلسرای معاصر ایرانی
سیمین بهبهانی، متولد تهران.
فارغالتحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه تهران.
سال ۱۳۴۸ : عضویت در شورای شعر و موسیقی رادیو ایران.
سال ۱۳۵۷ : عضویت در کانون نویسندگان ایران.
از مجموعههای شعری وی میتوان به «سهتار شکسته»، «رستاخیز» و «خطی ز سرعت و از آتش» اشاره کرد.
دوباره میسازمت، وطن!
دوباره میسازمت، وطن! اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم، اگرچه با استخوان خویش
دوباره میبویم از تو گل، به میل نسل جوان تو
دوباره میشویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش
کسی که «عظم رمیم» را دوباره انشا کند به لطف
چو کوه میبخشدم شکوه به عرصۀ امتحان خویش
اگرچه پیرم، ولی هنوز، مجال تعلیم اگر بود
جوانی آغاز میکنم کنار نوباوگان خویش
حدیث «حبّ الوطن» ز شوق، بدان روش ساز میکنم
که جان شود هر کلام دل، چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی، به جاست کز تاب شعلهاش
گمان ندارم به کاهشی، ز گرمی دودمان خویش
دوباره میبخشیم توان، اگرچه شعرم به خون نشست
دوباره میسازمت به جان، اگرچه بیش از توان خویش
(اسفند ۱۳۶۰)
@kheradsarayeferdowsi
سیمین بهبهانی، متولد تهران.
فارغالتحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه تهران.
سال ۱۳۴۸ : عضویت در شورای شعر و موسیقی رادیو ایران.
سال ۱۳۵۷ : عضویت در کانون نویسندگان ایران.
از مجموعههای شعری وی میتوان به «سهتار شکسته»، «رستاخیز» و «خطی ز سرعت و از آتش» اشاره کرد.
دوباره میسازمت، وطن!
دوباره میسازمت، وطن! اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم، اگرچه با استخوان خویش
دوباره میبویم از تو گل، به میل نسل جوان تو
دوباره میشویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش
کسی که «عظم رمیم» را دوباره انشا کند به لطف
چو کوه میبخشدم شکوه به عرصۀ امتحان خویش
اگرچه پیرم، ولی هنوز، مجال تعلیم اگر بود
جوانی آغاز میکنم کنار نوباوگان خویش
حدیث «حبّ الوطن» ز شوق، بدان روش ساز میکنم
که جان شود هر کلام دل، چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی، به جاست کز تاب شعلهاش
گمان ندارم به کاهشی، ز گرمی دودمان خویش
دوباره میبخشیم توان، اگرچه شعرم به خون نشست
دوباره میسازمت به جان، اگرچه بیش از توان خویش
(اسفند ۱۳۶۰)
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from دژنپشت
نگاهی به پادشاهی زو تهماسب در شاهنامه
گذشتن و بخشیدن راه رهایی از گرفتاریهاست.
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۲۹ تیر ۱۴۰۱
وقتی که زو پسر تهماسپ پادشاه ایران شد اوضاع بس ناگوار بود. سپاهیان تورانی از زمان نوذر، شاه پیشین، به سرزمین هایی از ایران تاخته بودند. نوذر پادشاه ایران در جنگ کشته شده بود. زال چهان پهلوان (فرمانده کل قوا) بود و تخت شاهی بی سرنشین مانده. زال شبی با فرماندهان سپاه رای زد و گفت که تاج و تخت بر سپاهیان نزیبد.
گشتند تا زو پسر تهماسب را یافتند، از تخم فریدون، و بر تختش نشاندند.
زو به داد و نیکی جهان را تازه کرد. مأموران حکومت را از گرفتن و بستن و کشتن و از هر بدی با مردم بازداشت.
اما از ادامه سال ها جنگ، تنگی و گرفتاری در مملکت ایران افتاده بود. از آسمان نمی نمیبارید و زمین و گیاهان خشکیده بود. نان پیدا نمی شد.
سپاهیان ایران و توران هشت ماه روبهروی هم صف بسته بودند. زندگانی پیوسته سختتر می شد. چنان شد که گفتی تاروپود سپاه و مملکت از هم خواهد گسست.
تا در میان یکایک مردم سخنی افتاد که اگر روزگار با ما روی ناسازگاری دارد خود مقصریم. سختی و گرفتاری از آن است که پیوسته به بیهوده در پی کینتوزی با جهان هستیم.
پس فرستادهای به نزد شاه ایران فرستادند با این پیام که دست از کینه و دشمنی بشویند، بر یکدیگر ببخشند و صلح و دوستی پیش گیرند.
پادشاه ایران پذیرفت. ایران با توران، دشمن نیرومند دیرینه، بر آن نهادند که کین و دشمنی را کنار نهند، گذشته را فراموش کنند، و به دوستی و راستی رو کنند.
مرز را جایی در پیرامون آب جیحون گرفتند که نام خرگاه داشت. مقرر شد که زال و سپاهیان ایران از آن مرز نگذرند و تورانیان هم از پا از خرگاه جلوتر نهنند.
سپاهیان هر کشور به سرزمین خود بازگشتند و هر کس در دنیای خودش آرام گرفت.
چون میان ایران و دشمن، دوستی حکمفرما شد تنگی و گرفتاری از میان برخاست. از کوهستان آوای رعد برخاست و باران باریدن گرفت. زمین خشکیده، پر از بوی و رنگ و نگار شد. جهان چون عروسی آراسته شد و هر کجا جویهای آب روان گشت..
فردوسی در اینجا میگوید که وقتی آدمی نهاد و خوی پلنگان بگیرد و پیوسته در کار دشمنی با جهان باشد زمانه بر خودش تاریک و تنگ می گردد.
از پس آن که شاه ایران دست از جنگ و دشمنی شست، کارها رو به گشایش نهاد. در هر کجا جشنگاهی بر پا کردند. روزگار فراخی و فراوانی فرا رسید.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
گذشتن و بخشیدن راه رهایی از گرفتاریهاست.
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۲۹ تیر ۱۴۰۱
وقتی که زو پسر تهماسپ پادشاه ایران شد اوضاع بس ناگوار بود. سپاهیان تورانی از زمان نوذر، شاه پیشین، به سرزمین هایی از ایران تاخته بودند. نوذر پادشاه ایران در جنگ کشته شده بود. زال چهان پهلوان (فرمانده کل قوا) بود و تخت شاهی بی سرنشین مانده. زال شبی با فرماندهان سپاه رای زد و گفت که تاج و تخت بر سپاهیان نزیبد.
گشتند تا زو پسر تهماسب را یافتند، از تخم فریدون، و بر تختش نشاندند.
زو به داد و نیکی جهان را تازه کرد. مأموران حکومت را از گرفتن و بستن و کشتن و از هر بدی با مردم بازداشت.
اما از ادامه سال ها جنگ، تنگی و گرفتاری در مملکت ایران افتاده بود. از آسمان نمی نمیبارید و زمین و گیاهان خشکیده بود. نان پیدا نمی شد.
سپاهیان ایران و توران هشت ماه روبهروی هم صف بسته بودند. زندگانی پیوسته سختتر می شد. چنان شد که گفتی تاروپود سپاه و مملکت از هم خواهد گسست.
تا در میان یکایک مردم سخنی افتاد که اگر روزگار با ما روی ناسازگاری دارد خود مقصریم. سختی و گرفتاری از آن است که پیوسته به بیهوده در پی کینتوزی با جهان هستیم.
پس فرستادهای به نزد شاه ایران فرستادند با این پیام که دست از کینه و دشمنی بشویند، بر یکدیگر ببخشند و صلح و دوستی پیش گیرند.
پادشاه ایران پذیرفت. ایران با توران، دشمن نیرومند دیرینه، بر آن نهادند که کین و دشمنی را کنار نهند، گذشته را فراموش کنند، و به دوستی و راستی رو کنند.
مرز را جایی در پیرامون آب جیحون گرفتند که نام خرگاه داشت. مقرر شد که زال و سپاهیان ایران از آن مرز نگذرند و تورانیان هم از پا از خرگاه جلوتر نهنند.
سپاهیان هر کشور به سرزمین خود بازگشتند و هر کس در دنیای خودش آرام گرفت.
چون میان ایران و دشمن، دوستی حکمفرما شد تنگی و گرفتاری از میان برخاست. از کوهستان آوای رعد برخاست و باران باریدن گرفت. زمین خشکیده، پر از بوی و رنگ و نگار شد. جهان چون عروسی آراسته شد و هر کجا جویهای آب روان گشت..
فردوسی در اینجا میگوید که وقتی آدمی نهاد و خوی پلنگان بگیرد و پیوسته در کار دشمنی با جهان باشد زمانه بر خودش تاریک و تنگ می گردد.
از پس آن که شاه ایران دست از جنگ و دشمنی شست، کارها رو به گشایش نهاد. در هر کجا جشنگاهی بر پا کردند. روزگار فراخی و فراوانی فرا رسید.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
Forwarded from چشموچراغ
♟به مناسبت روز جهانی شطرنج
یک اصطلاح کهن در شطرنج:
«شهرخ زدن» هنگامی است که حریف، با یک حرکت غافلگیرانه، ضمن کیش دادن شاه، رخ را نیز زیر ضرب قرار میدهد، و چون طرف مقابل چارهای جز رفع کیش ندارد، مهرهٔ رخ بهراحتی کشته میشود. این حرکت قدرت حریف را بهشدت میکاهد.
مبارک بُوَد فالِ فرخ زدن/ نه بر رخ زدن بلکه شهرخ زدن (نظامی)
شهرخ زدن (یا شاهرخ زدن) نهایتِ مهارت در کار و زدن ضربهٔ مهلک به حریف است. این حرکت، جز در موارد نادر، در بازی بهدست نمیآید؛ بنابراین، «شهرخ زدن» در برخی متون بهمعنی کناییِ اغتنام فرصت نیز آمدهاست:
نزدی شاهرخ و فوت شد امکان، حافظ!/ چه کنم، بازی ایام مرا غافل کرد (حافظ)
برخی شارحان در توضیح این اصطلاح به بیراهه رفته و بهاشتباه آن را رخِ شاهانه و غلبهکننده و شاه را با رخ مات کردن معنی کردهاند.
منابع: شیرزاد طایفی و مهدی رمضانی، مقالهٔ «بازخوانی انتقادی شروح آثار #خاقانی و #نظامی، با تکیه بر برخی از اصطلاحات بازیهای نرد و شطرنج»، در مجلهٔ متنشناسی ادب فارسی، سال سیزدهم، ش ۲، تابستان ۱۴۰۰، ش پیاپی: ۵۰، ص ۱۸ و ۱۹؛ لغتنامهٔ دهخدا.
#پرسه_در_متون
#یک_نکته_ات_بگویم
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
یک اصطلاح کهن در شطرنج:
«شهرخ زدن» هنگامی است که حریف، با یک حرکت غافلگیرانه، ضمن کیش دادن شاه، رخ را نیز زیر ضرب قرار میدهد، و چون طرف مقابل چارهای جز رفع کیش ندارد، مهرهٔ رخ بهراحتی کشته میشود. این حرکت قدرت حریف را بهشدت میکاهد.
مبارک بُوَد فالِ فرخ زدن/ نه بر رخ زدن بلکه شهرخ زدن (نظامی)
شهرخ زدن (یا شاهرخ زدن) نهایتِ مهارت در کار و زدن ضربهٔ مهلک به حریف است. این حرکت، جز در موارد نادر، در بازی بهدست نمیآید؛ بنابراین، «شهرخ زدن» در برخی متون بهمعنی کناییِ اغتنام فرصت نیز آمدهاست:
نزدی شاهرخ و فوت شد امکان، حافظ!/ چه کنم، بازی ایام مرا غافل کرد (حافظ)
برخی شارحان در توضیح این اصطلاح به بیراهه رفته و بهاشتباه آن را رخِ شاهانه و غلبهکننده و شاه را با رخ مات کردن معنی کردهاند.
منابع: شیرزاد طایفی و مهدی رمضانی، مقالهٔ «بازخوانی انتقادی شروح آثار #خاقانی و #نظامی، با تکیه بر برخی از اصطلاحات بازیهای نرد و شطرنج»، در مجلهٔ متنشناسی ادب فارسی، سال سیزدهم، ش ۲، تابستان ۱۴۰۰، ش پیاپی: ۵۰، ص ۱۸ و ۱۹؛ لغتنامهٔ دهخدا.
#پرسه_در_متون
#یک_نکته_ات_بگویم
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
اشتادان Eshtadan
♟به مناسبت روز جهانی شطرنج یک اصطلاح کهن در شطرنج: «شهرخ زدن» هنگامی است که حریف، با یک حرکت غافلگیرانه، ضمن کیش دادن شاه، رخ را نیز زیر ضرب قرار میدهد، و چون طرف مقابل چارهای جز رفع کیش ندارد، مهرهٔ رخ بهراحتی کشته میشود. این حرکت قدرت حریف را بهشدت…
۲۰ ژوئیه #روز_جهانی_شطرنج است. این روز به پیشنهاد یونسکو برگزار میشود. ۲۰ ژوئیه سال۱۹۲۴ روزی است که فدراسیون بینالمللی شطرنج تشکیل شد.
@ESHTANDA
@ESHTANDA
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
گیومرث؛
نخستین انسان
▪️ پس از بیهوشی اهریمن، اورمزد آفرینش گیتی را آغاز میکند. او از زمانِ بیکران زمانِ محدود یا کرانهمند را میآفریند تا در هنگام مناسب آفرینش را به حرکت درآورد و سپس آفرینش پدیدههای گیتی را آغاز کند. او در یک سال و در شش نوبت پیشنمونههای شش پدیدۀ اصلی آفرینش را میآفریند که عبارتند از آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان.
پیشنمونهٔ آب بهصورت یک قطره است به پهنای همهٔ آبها.
پیشنمونهٔ زمین، زمینی است گرد و هموار، بدون هیچ پستی و بلندی، در جاهایی سخت و در جاهایی نرم.
پیشنمونهٔ گیاه، گیاهی است به صورت یک شاخه، دربرگیرندهٔ همهٔ گیاهان عالم.
پیشنمونهٔ چهار پایان مفید، گاو «ایوداد» یا «ایوَ کْداد» به معنی یکتاآفریده است که در کنارهٔ راست رودخانهٔ وِهْدائیتی (بهدائیتی، دائیتی خوب) در ایرانویج یا ایرانویز آفریده میشود. او مانند ماه سفید و روشن است و بالايش به اندازهٔ سه «نای» است. اورمزد او را همچنین برای یاری آب و گیاه میآفریند.
پیشنمونهٔ انسان گیومرث است که به معنی «زندهٔ میرا» است. موجودی است درخشان مانند خورشید که بالایش به اندازهٔ چهار نای است و پهنایش به اندازه بالایش.
او در کنارهٔ چپ رودخانهٔ دائیتی آفریده میشود. او نمونهٔ انسان کامل است و برای یاری و کمک به آفریدگار خلق میشود و به همین جهت، گیومرث را مرد اَهْلو (یا مرد مقدس) نیز نامیدهاند.
در اعتقادات کهن ایرانی برای اهریمن آفرینش مادی قائل نشدهاند.
به روایت شاهنامه تاریخ اساطیری ایران با گیومرث شروع میشود. در شاهنامه، گیومرث به جای پیشنمونه انسان، نخستین کدخدای جهان است که مردمان را میپرورد و پوشیدنی و خورش نو برای آنان پدید میآورد. سی سال پادشاه است و همه در اطاعت او. مردمان کیش او بر میگیرند. او پسری خوبروی و نیرومند و نامجو به نام سیامک دارد و در مقابل، اهریمن پسری دارد بدسگال و گرگصفت که نسبت به سلطهٔ گیومرث و سیامک رشک میبرد. سروش خبر این کینه را به گیومرث میرساند. او سیامک را با سپاهی به مقابلهٔ دیو میفرستد. سیامک با دیو سیاه نبرد میکند. دیو سیاه بر سیامک چیره میشود؛ چنگ میزند و جگرگاهش را میدرد. گیومرث از این خبر دژم و سوگوار میشود، ولی با یاری هوشنگ، پسر سیامک، به کینهخواهی و نبرد با دیوسیاه میپردازد. چون هوشنگ بر دیوسیاه پیروز میشود، پادشاهی سی ساله گیومرث به سر میرسد.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۴۶–۴۰
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
گیومرث؛
نخستین انسان
▪️ پس از بیهوشی اهریمن، اورمزد آفرینش گیتی را آغاز میکند. او از زمانِ بیکران زمانِ محدود یا کرانهمند را میآفریند تا در هنگام مناسب آفرینش را به حرکت درآورد و سپس آفرینش پدیدههای گیتی را آغاز کند. او در یک سال و در شش نوبت پیشنمونههای شش پدیدۀ اصلی آفرینش را میآفریند که عبارتند از آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان.
پیشنمونهٔ آب بهصورت یک قطره است به پهنای همهٔ آبها.
پیشنمونهٔ زمین، زمینی است گرد و هموار، بدون هیچ پستی و بلندی، در جاهایی سخت و در جاهایی نرم.
پیشنمونهٔ گیاه، گیاهی است به صورت یک شاخه، دربرگیرندهٔ همهٔ گیاهان عالم.
پیشنمونهٔ چهار پایان مفید، گاو «ایوداد» یا «ایوَ کْداد» به معنی یکتاآفریده است که در کنارهٔ راست رودخانهٔ وِهْدائیتی (بهدائیتی، دائیتی خوب) در ایرانویج یا ایرانویز آفریده میشود. او مانند ماه سفید و روشن است و بالايش به اندازهٔ سه «نای» است. اورمزد او را همچنین برای یاری آب و گیاه میآفریند.
پیشنمونهٔ انسان گیومرث است که به معنی «زندهٔ میرا» است. موجودی است درخشان مانند خورشید که بالایش به اندازهٔ چهار نای است و پهنایش به اندازه بالایش.
او در کنارهٔ چپ رودخانهٔ دائیتی آفریده میشود. او نمونهٔ انسان کامل است و برای یاری و کمک به آفریدگار خلق میشود و به همین جهت، گیومرث را مرد اَهْلو (یا مرد مقدس) نیز نامیدهاند.
در اعتقادات کهن ایرانی برای اهریمن آفرینش مادی قائل نشدهاند.
به روایت شاهنامه تاریخ اساطیری ایران با گیومرث شروع میشود. در شاهنامه، گیومرث به جای پیشنمونه انسان، نخستین کدخدای جهان است که مردمان را میپرورد و پوشیدنی و خورش نو برای آنان پدید میآورد. سی سال پادشاه است و همه در اطاعت او. مردمان کیش او بر میگیرند. او پسری خوبروی و نیرومند و نامجو به نام سیامک دارد و در مقابل، اهریمن پسری دارد بدسگال و گرگصفت که نسبت به سلطهٔ گیومرث و سیامک رشک میبرد. سروش خبر این کینه را به گیومرث میرساند. او سیامک را با سپاهی به مقابلهٔ دیو میفرستد. سیامک با دیو سیاه نبرد میکند. دیو سیاه بر سیامک چیره میشود؛ چنگ میزند و جگرگاهش را میدرد. گیومرث از این خبر دژم و سوگوار میشود، ولی با یاری هوشنگ، پسر سیامک، به کینهخواهی و نبرد با دیوسیاه میپردازد. چون هوشنگ بر دیوسیاه پیروز میشود، پادشاهی سی ساله گیومرث به سر میرسد.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۴۶–۴۰
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from اتچ بات
🔸🔹🔸یادی از جلالالدین همایی در سالروز درگذشتش - نویسندهای که کمتر به زندگیاش توجه شده است
جلالالدین همایی ادیب، شاعر و استاد زبان و ادبیات فارسی، در سیزدهمین روز دیماه ۱۲۷۸ در محلهی پاقلعهی اصفهان به دنیا آمد. جلالالدین از چهار – پنج سالگی به خواندن قرآن، غرلیات حافظ، گلستان سعدی و... نزد پدر و مادرش پرداخت. پس از مدتی وارد مکتب و مدرسه شد و حدود ۲۰ سال از عمرش را صرف تحصیل علوم اسلامی کرد. پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر متخلص به طرب و جدش ملا محمدرضا همایی شیرازی هر دو از شعرا و دانشمندان معروف عصر خود بودند. همایی از سن یازده سالگی به مدت بیست سال در مدرسه «نماورد» از مدارس قدیم و معروف اصفهان که مرکز دانش و فرهنگ این شهر بود به کسب علوم اسلامی پرداخت . وی طی این سالها ادبیات عرب، فقه، اصول، تفسیر، درایه، رجال، هیأت، نجوم، استخراج تقویم، فنون ریاضی، طب و فلسفه را نزد بزرگترین علما و روحانیان ایران فراگرفت و خود نیز مدتی مدرس بزرگترین حوزههای علمی و ادبی اصفهان بود.
همایی که همزمان با تحصیل، در حوزههای علمیه تدریس هم میکرد، با گذراندن تحصیلات عالیه به درجهی اجتهاد هم رسید. در سال ۱۳۰۷ به تهران آمد و در وزارت معارف، استخدام و موظف شد در تبریز کار کند. او در سال ۱۳۱۰ به تهران برگشت و در دانشکدهی افسری و دبیرستانهای دارالفنون، شرف و نظام به تدریس پرداخت. ذبیحالله صفا، حسین خطیبی و علیاکبر شهابی از شاگردان همایی در این دوره بودند.
در سالهای بعد نیز همایی به تدریس در کلاس ادبی دانشسرای عالی و کلاس روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق مشغول شد. سپس سالیان دراز به تدریس در دورههای لیسانس، فوق لیسانس و دکتری در دانشکدهی ادبیات پرداخت تا اینکه در سال ۱۳۴۵با تقاضای خود بازنشسته شد.
«تاریخ ادبیات ایران»، «غزالینامه»، «فنون بلاغت و صناعات ادبی»، «مولوینامه»، «دیوان سنا» (مجموعهی اشعار)، «مجمعالفصحاء» و «تصوف در اسلام»، همچنین تصحیح «نصیحتالملوک امام محمد غزالی» و تصحیح «مصباحالهدایة و مفتاح الکفایة» عزالدین محمود کاشانی، تصحیح «معیار العقول» منصوب به شیخ بوعلی سینا و تصحیح «غزالینامه» امام محمد غزالی، تصحیح «ولد نامه» نوشته سلطان ولد، از آثار برجایمانده از جلالالدین همایی هستند.
جلالالدین همایی ۲۹ تیرماه ۱۳۵۹ درگذشت. آرامگاه او تکیهی لسانالارض در تخت فولاد اصفهان است.
خانهای که همایی در اصفهان در آن به دنیا آمده، مشهور به خانهی استاد جلالالدین همایی، در سال ۱۳۷۶ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9785-jalal-din-homaei.html
🔸پایان شب سخن سرایی،
میگفت ز سوز دل #همایی :
"فریاد كزین رباط كهگل ،
جان میكنم و نمیكنم دل.
مرگ آخته تیغ بر گلویم،
من مست هوا و آرزویم.
۲۹ تیرماه سالروز درگذشت استاد جلال الدین همایی.
یادش گرامی باد.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9785-jalal-din-homaei.html
@iranboom_ir
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
نقل:ایران بوم
@ESHTADAN
جلالالدین همایی ادیب، شاعر و استاد زبان و ادبیات فارسی، در سیزدهمین روز دیماه ۱۲۷۸ در محلهی پاقلعهی اصفهان به دنیا آمد. جلالالدین از چهار – پنج سالگی به خواندن قرآن، غرلیات حافظ، گلستان سعدی و... نزد پدر و مادرش پرداخت. پس از مدتی وارد مکتب و مدرسه شد و حدود ۲۰ سال از عمرش را صرف تحصیل علوم اسلامی کرد. پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر متخلص به طرب و جدش ملا محمدرضا همایی شیرازی هر دو از شعرا و دانشمندان معروف عصر خود بودند. همایی از سن یازده سالگی به مدت بیست سال در مدرسه «نماورد» از مدارس قدیم و معروف اصفهان که مرکز دانش و فرهنگ این شهر بود به کسب علوم اسلامی پرداخت . وی طی این سالها ادبیات عرب، فقه، اصول، تفسیر، درایه، رجال، هیأت، نجوم، استخراج تقویم، فنون ریاضی، طب و فلسفه را نزد بزرگترین علما و روحانیان ایران فراگرفت و خود نیز مدتی مدرس بزرگترین حوزههای علمی و ادبی اصفهان بود.
همایی که همزمان با تحصیل، در حوزههای علمیه تدریس هم میکرد، با گذراندن تحصیلات عالیه به درجهی اجتهاد هم رسید. در سال ۱۳۰۷ به تهران آمد و در وزارت معارف، استخدام و موظف شد در تبریز کار کند. او در سال ۱۳۱۰ به تهران برگشت و در دانشکدهی افسری و دبیرستانهای دارالفنون، شرف و نظام به تدریس پرداخت. ذبیحالله صفا، حسین خطیبی و علیاکبر شهابی از شاگردان همایی در این دوره بودند.
در سالهای بعد نیز همایی به تدریس در کلاس ادبی دانشسرای عالی و کلاس روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق مشغول شد. سپس سالیان دراز به تدریس در دورههای لیسانس، فوق لیسانس و دکتری در دانشکدهی ادبیات پرداخت تا اینکه در سال ۱۳۴۵با تقاضای خود بازنشسته شد.
«تاریخ ادبیات ایران»، «غزالینامه»، «فنون بلاغت و صناعات ادبی»، «مولوینامه»، «دیوان سنا» (مجموعهی اشعار)، «مجمعالفصحاء» و «تصوف در اسلام»، همچنین تصحیح «نصیحتالملوک امام محمد غزالی» و تصحیح «مصباحالهدایة و مفتاح الکفایة» عزالدین محمود کاشانی، تصحیح «معیار العقول» منصوب به شیخ بوعلی سینا و تصحیح «غزالینامه» امام محمد غزالی، تصحیح «ولد نامه» نوشته سلطان ولد، از آثار برجایمانده از جلالالدین همایی هستند.
جلالالدین همایی ۲۹ تیرماه ۱۳۵۹ درگذشت. آرامگاه او تکیهی لسانالارض در تخت فولاد اصفهان است.
خانهای که همایی در اصفهان در آن به دنیا آمده، مشهور به خانهی استاد جلالالدین همایی، در سال ۱۳۷۶ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9785-jalal-din-homaei.html
🔸پایان شب سخن سرایی،
میگفت ز سوز دل #همایی :
"فریاد كزین رباط كهگل ،
جان میكنم و نمیكنم دل.
مرگ آخته تیغ بر گلویم،
من مست هوا و آرزویم.
۲۹ تیرماه سالروز درگذشت استاد جلال الدین همایی.
یادش گرامی باد.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9785-jalal-din-homaei.html
@iranboom_ir
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
نقل:ایران بوم
@ESHTADAN
Telegram
attach 📎
Forwarded from چشموچراغ
🧿چشمارو
«چشمارو/چشمآرو» به این معانی آمدهاست: حِرز، تعویذ، دعای دفع چشم بد، چیزی که بهجهت دفع چشمزخم سازند.
اما آن «چیز» چیست؟ در آخر سال، بر روی کوزهای سفالین، نقش چهرهٔ آدمی را با چشم و ابرویی هرچه زیباتر رسم میکنند و میآرایند. این سفالِ آراسته چشمارو نام دارد (چشم + الف واسطه + رو). سپس، برای دفع چشمزخم، در آن سکه میریزند و در شب #چهارشنبه_سوری از بام به کوچه میافکنند. چشمارو میشکند و از سکههایش منتظران و گذرندگان برخوردار میشوند. این رسم را #عطار در اسرارنامه آوردهاست. او آدمی را به چشمارویی تشبیه میکند که اجل او را درهم میشکند؛ جان همچون سکهها بهدر برده میشود و کالبد خاکی، همانند سفالی بیسود، برجای میمانَد:
سفالی را بیارایند زیبا/ فروپوشند او را شَعر و دیبا
کنند از حیله چشماروی او ساز/ که چشماروی دارد چشم بد باز
این رسم برای عروس در هنگام دیدار مهمانان با عروس هم انجام میگرفته تا چشم بد به آن سبو برسد نه به عروس.
خلاصهشده از مقالهٔ «چشمارو چیست؟»، احمدعلی رجایی [بخارایی]، در مجموعهٔ سعدیشناسی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، نشر دانشنامهٔ فارس، دفتر سیزدهم، اردیبهشت ۱۳۸۹، ص ۲۰۴–۲۰۸.
#پرسه_در_متون
🌱دکتر #احمدعلی_رجایی_بخارایی (۱۲۹۵-۱۳۵۷)
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
«چشمارو/چشمآرو» به این معانی آمدهاست: حِرز، تعویذ، دعای دفع چشم بد، چیزی که بهجهت دفع چشمزخم سازند.
اما آن «چیز» چیست؟ در آخر سال، بر روی کوزهای سفالین، نقش چهرهٔ آدمی را با چشم و ابرویی هرچه زیباتر رسم میکنند و میآرایند. این سفالِ آراسته چشمارو نام دارد (چشم + الف واسطه + رو). سپس، برای دفع چشمزخم، در آن سکه میریزند و در شب #چهارشنبه_سوری از بام به کوچه میافکنند. چشمارو میشکند و از سکههایش منتظران و گذرندگان برخوردار میشوند. این رسم را #عطار در اسرارنامه آوردهاست. او آدمی را به چشمارویی تشبیه میکند که اجل او را درهم میشکند؛ جان همچون سکهها بهدر برده میشود و کالبد خاکی، همانند سفالی بیسود، برجای میمانَد:
سفالی را بیارایند زیبا/ فروپوشند او را شَعر و دیبا
کنند از حیله چشماروی او ساز/ که چشماروی دارد چشم بد باز
این رسم برای عروس در هنگام دیدار مهمانان با عروس هم انجام میگرفته تا چشم بد به آن سبو برسد نه به عروس.
خلاصهشده از مقالهٔ «چشمارو چیست؟»، احمدعلی رجایی [بخارایی]، در مجموعهٔ سعدیشناسی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، نشر دانشنامهٔ فارس، دفتر سیزدهم، اردیبهشت ۱۳۸۹، ص ۲۰۴–۲۰۸.
#پرسه_در_متون
🌱دکتر #احمدعلی_رجایی_بخارایی (۱۲۹۵-۱۳۵۷)
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
Forwarded from ایران بوم
حاج حسین آقا ملک؛ بازرگانمرد فرهنگی
@iranboom_ir
امروز، چهارم امرداد خورشیدی، ۵۰ سال از درگذشت حاج حسین آقا ملک میگذرد؛ مردی بزرگ در تاریخ نیکوکاری و فرهنگ و تاریخ این سرزمین. فرهنگوری که با بهرهگیری از دارایی موروثی خانوادگی، آثار تاریخی و کتابهای خطی چند هزار ساله ایران را خرید، گرد آورد و وقف کرد تا از گزند روزگار و دستاندازی دهر در امان بمانند.
حاج حسین آقا ملک، بنیانگذار و واقف کتابخانه و موزه ملی ملک، همچنین اهداکننده و واقف چند میلیون متر مربع زمین در خراسان و تهران برای بهرهگیری مردم و نیز بسیاری کارهای عامالمنفعه دیگر، راه و رسم دلکندن و زیستن به نیکوکاری، دارایی و توانایی برای یاری به دیگران را به ما آموخت. او زمین وقف و هبه کرد، باغهای شخصی خویش را برای بهرهگیری مردم اهدا کرد، به تجدید بنای شیرخوارگاه کمک رساند، شهریه و مستمری سالانه به مستمندان آبرومند و کارمندان از کارافتاده کهنسال اختصاص داد، کفالت نوباوگان را برعهده گرفت، دبستان و دبیرستان، بیمارستان، مسجد و حمام ساخت و قنات و چاه وقف کرد تا مردمان سرزمیناش از ثروتی که پدر برایش به یادگار گذارده بود، بهره بگیرند. او سرانجام در ششم آبان 1316 خورشیدی، هشتاد سال پیش، کتابخانه و موزه ملی ملک را بر بارگاه آسمانی امام رضا علیهالسلام وقف تقدیم کرد تا همگان از سرچشمه وقف و نیکوکاری وی بهرهمند شوند. دیگر وقفنامههای او که بیشتر، زمینهایی گسترده را در خراسان دربرمیگرفتند، در دهههای بعد سازمان یافته و تنظیم شدند.
کتابخانه و موزه ملی ملک، نخستین موزه وقفی- خصوصی ایران و یکی از شش کتابخانه بزرگ کشور در حوزه نسخههای خطی به شمار میآید. گنجینهای که در گذشته، فخر بازارتهران بود و امروز از پسِ هشت دهه روزگار پرحادثه، نگین انگشتری محوطه تاریخی باغ ملی تهران است. این مجموعه، دو بخش کتابخانه و موزه را با گنجینهای از نفایس فرهنگی ایران از جمله نسخههای خطی، سکهها، تمبرها، قالیها و تابلوهای نقاشی تاریخی به همراه برترین آثار خوشنویسی و نگارگری تاریخ ایران در خود جای داده است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/38975
@iranboom_ir
امروز، چهارم امرداد خورشیدی، ۵۰ سال از درگذشت حاج حسین آقا ملک میگذرد؛ مردی بزرگ در تاریخ نیکوکاری و فرهنگ و تاریخ این سرزمین. فرهنگوری که با بهرهگیری از دارایی موروثی خانوادگی، آثار تاریخی و کتابهای خطی چند هزار ساله ایران را خرید، گرد آورد و وقف کرد تا از گزند روزگار و دستاندازی دهر در امان بمانند.
حاج حسین آقا ملک، بنیانگذار و واقف کتابخانه و موزه ملی ملک، همچنین اهداکننده و واقف چند میلیون متر مربع زمین در خراسان و تهران برای بهرهگیری مردم و نیز بسیاری کارهای عامالمنفعه دیگر، راه و رسم دلکندن و زیستن به نیکوکاری، دارایی و توانایی برای یاری به دیگران را به ما آموخت. او زمین وقف و هبه کرد، باغهای شخصی خویش را برای بهرهگیری مردم اهدا کرد، به تجدید بنای شیرخوارگاه کمک رساند، شهریه و مستمری سالانه به مستمندان آبرومند و کارمندان از کارافتاده کهنسال اختصاص داد، کفالت نوباوگان را برعهده گرفت، دبستان و دبیرستان، بیمارستان، مسجد و حمام ساخت و قنات و چاه وقف کرد تا مردمان سرزمیناش از ثروتی که پدر برایش به یادگار گذارده بود، بهره بگیرند. او سرانجام در ششم آبان 1316 خورشیدی، هشتاد سال پیش، کتابخانه و موزه ملی ملک را بر بارگاه آسمانی امام رضا علیهالسلام وقف تقدیم کرد تا همگان از سرچشمه وقف و نیکوکاری وی بهرهمند شوند. دیگر وقفنامههای او که بیشتر، زمینهایی گسترده را در خراسان دربرمیگرفتند، در دهههای بعد سازمان یافته و تنظیم شدند.
کتابخانه و موزه ملی ملک، نخستین موزه وقفی- خصوصی ایران و یکی از شش کتابخانه بزرگ کشور در حوزه نسخههای خطی به شمار میآید. گنجینهای که در گذشته، فخر بازارتهران بود و امروز از پسِ هشت دهه روزگار پرحادثه، نگین انگشتری محوطه تاریخی باغ ملی تهران است. این مجموعه، دو بخش کتابخانه و موزه را با گنجینهای از نفایس فرهنگی ایران از جمله نسخههای خطی، سکهها، تمبرها، قالیها و تابلوهای نقاشی تاریخی به همراه برترین آثار خوشنویسی و نگارگری تاریخ ایران در خود جای داده است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/38975
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
هوشنگ؛
[هنوشْیَنگه]
▪️لقب او در اوستا پَرَداته است، به معنی «نخستین کسی که برای حکومت تعیین شده» که در پهلوی و فارسی به صورت پیشداد در میآید و آغاز سلسلهٔ پیشدادیان از اینجاست.
در برخی از متنهای پهلوی هوشنگ و «وئيکَرْد» دو برادری هستند که یکی فرمانروایی را بنیان مینهد و دیگری کشاورزی را. هوشنگ و تهمورث در برخی از روایتها جزء نخستین فرمانروایان افسانهای فرض شدهاند. هوشنگ را فرمانروای هفت کشور دانستهاند که دیوان و جادوگران از مقابل او میگریزند. دیوهای مَزَن (مازَن یا مازَنْدر) به دست او نابود میشوند.
در شاهنامه، هوشنگ فرزندزادهٔ گیومرث است. هوشنگ بر دیو سیاه پیروز میشود. کشف آتش را به او نسبت میدهند. بنا به روایت شاهنامه، هوشنگ روزی با تنی چند از ملازمان به سوی کوه میرود. از دور ماری تیرهتن و تیزتاز را میبیند که دود از دهانش بر میخیزد. هوشنگ با نیروی تمام سنگی به سویش پرتاب میکند که به سنگی دیگر میخورد و به این ترتیب فروغ آتش پدیدار میشود و رازِ آتش کشف میگردد. جشن سده را یادبودی از این واقعه میدانند.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۴۶–۴۰
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
هوشنگ؛
[هنوشْیَنگه]
▪️لقب او در اوستا پَرَداته است، به معنی «نخستین کسی که برای حکومت تعیین شده» که در پهلوی و فارسی به صورت پیشداد در میآید و آغاز سلسلهٔ پیشدادیان از اینجاست.
در برخی از متنهای پهلوی هوشنگ و «وئيکَرْد» دو برادری هستند که یکی فرمانروایی را بنیان مینهد و دیگری کشاورزی را. هوشنگ و تهمورث در برخی از روایتها جزء نخستین فرمانروایان افسانهای فرض شدهاند. هوشنگ را فرمانروای هفت کشور دانستهاند که دیوان و جادوگران از مقابل او میگریزند. دیوهای مَزَن (مازَن یا مازَنْدر) به دست او نابود میشوند.
در شاهنامه، هوشنگ فرزندزادهٔ گیومرث است. هوشنگ بر دیو سیاه پیروز میشود. کشف آتش را به او نسبت میدهند. بنا به روایت شاهنامه، هوشنگ روزی با تنی چند از ملازمان به سوی کوه میرود. از دور ماری تیرهتن و تیزتاز را میبیند که دود از دهانش بر میخیزد. هوشنگ با نیروی تمام سنگی به سویش پرتاب میکند که به سنگی دیگر میخورد و به این ترتیب فروغ آتش پدیدار میشود و رازِ آتش کشف میگردد. جشن سده را یادبودی از این واقعه میدانند.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۴۶–۴۰
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ذکر السّیل
▪️روز شنبه نهم ماهِ رجب میان دو نماز بارانکی خرد خرد میبارید چنان که زمین تَرگونه میکرد.
و گروهی از گلهداران در میان روز غزنین فرود آمدند.
هرچند گفتند از آنجا برخیزید که مُحال بوَد بر گذرِ سیل بودن، فرمان نمیبردند، تا باران قویتر شد، کاهلوار برخاستند و خویشتن را به پای آن دیوارها افگندند.
و آن هم خطا بود، که بر راهِ گذر سیل بودند.
و پاسی از شب بگذشته سیلی در رسید که اقرار دادند پیران کهن که بر آن جمله یاد ندارند. و درختِ بسیار از بیخ بکنده میآورد و مغافصه در رسید، گلّهداران بجَستند و جان گرفتند.
بسیار کاروانسرای که بر رستهٔ وی بود ویران کرد و بازارها همه ناچیز شد و آب تا زیرِ قلعت آمد.
و این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حسابِ هیچ شمارگیر نیاید.
و از چند ثقهٔ زاولی شُنودم که پس از آنکه سیل بنشست مردمان زر و سیم و جامهٔ تباهشده مییافتند، که سیل آنجا افگنده بود، و خدای عزَّ و جل تواند دانست که به گرسنگان چه رسید از نعمت.
تاریخ بیهقی،
به تصحیح دکتر محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی
صص ۲۶۱–۲۵۹
مغافصه: به ناگاه گرفتن
#سیل
ـــــــــــــــــــــــ
ذکر السّیل
▪️روز شنبه نهم ماهِ رجب میان دو نماز بارانکی خرد خرد میبارید چنان که زمین تَرگونه میکرد.
و گروهی از گلهداران در میان روز غزنین فرود آمدند.
هرچند گفتند از آنجا برخیزید که مُحال بوَد بر گذرِ سیل بودن، فرمان نمیبردند، تا باران قویتر شد، کاهلوار برخاستند و خویشتن را به پای آن دیوارها افگندند.
و آن هم خطا بود، که بر راهِ گذر سیل بودند.
و پاسی از شب بگذشته سیلی در رسید که اقرار دادند پیران کهن که بر آن جمله یاد ندارند. و درختِ بسیار از بیخ بکنده میآورد و مغافصه در رسید، گلّهداران بجَستند و جان گرفتند.
بسیار کاروانسرای که بر رستهٔ وی بود ویران کرد و بازارها همه ناچیز شد و آب تا زیرِ قلعت آمد.
و این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حسابِ هیچ شمارگیر نیاید.
و از چند ثقهٔ زاولی شُنودم که پس از آنکه سیل بنشست مردمان زر و سیم و جامهٔ تباهشده مییافتند، که سیل آنجا افگنده بود، و خدای عزَّ و جل تواند دانست که به گرسنگان چه رسید از نعمت.
تاریخ بیهقی،
به تصحیح دکتر محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی
صص ۲۶۱–۲۵۹
مغافصه: به ناگاه گرفتن
#سیل
وجين كردن كتاب در ايران بلا و خطاست
ایرج افشار
در اين سالها بنا به تقليد نابجا از اسلوب رايج در كتابخانه هاى معمولى امريكا سه كتابخانه اساسى كشور ضرر بسيار كرد.
نخست در دانشكده حقوق دانشگاه تهران بود به زمان رياست دكتر منوچهر گنجى. مديريت كتابخانه در آن وقت با خانمى بود كه نامش را از ياد برده ام و به دست آنها چنان اتفاق شومى روى داد بدين بهانه كه آنچه كتاب غيرحقوقى بود از آنجا رانده شود مانند قسمت زيادى از مجموعه هاى دكتر محمد مصدق، ذكاءالملك فروغى، دكتر رضازاده شفق، على اكبر داور، صادق صاحب نسق قمى، دكتر صادق رضازاده شفق، مجيد موقر و ديگران. از جمله كتابهاى خريدارى شده در زمينه هاى متنوع ايرانشناسى به سرپرستى دكتر محسن صبا بود كه ماجرايش رإ چون نوشته ام تكرار نمى كنم. البته اندكى از كتابهاى وجين شده آنجا به زور و ضرب رئيس وقت دانشگاه به كتابخانه مركزى انتقال يافت. آن رفتار مغول وار بود.
ديگر كتابخانه مركزى دانشگاه است كه بى هيچ معيارى وجين شد و بسيارى از كتب چاپى قديمى آنجا مخصوصاً خارجىها به انبارى نزديك چهارراه كالج سوق داده شد و به مؤسسات و شايد هم اشخاص گفتند بيايند و هرچه مى خواهند جدا كنند و ببرند. و معتاقباً مقاديرى از آنها حتى با مُهر دكتر مصدق، خط سعيد نفيسى و ديگران توسط كتابفروشىها به اين و آن فروخته شد.
ديگر كتابخانه وزارت امور خارجه بود كه وجين كارى آن از جمله باعث طرد مجموعه پلى كپى شده از اسناد مهمى درباره ايران بود كه فريدون آدميت از آرشيوهاى انگليس گردآورده و به وزارت خارجه داده بود و قس على ذلك.
مگر كتابخانه هاى ايران چه مقدار كتاب و پس از آن با چه معيار و ميزانى دارند كه وجين كردن به قصد تهيه جا يا بى مصرف بودن كتابها ضرورت دارد. به علاوه وجين كردن با چه اجازهاى انجام مى شود.
مگر، به مانند سابق كتاب ثبت و ضبط ندارد و جزو اموال دولتى نيست. سابق رسم بر اين بود كه اگر صاحبجمع كتابخانه عوض مى شد ضرورت و حكم اين بود كه مى بايد كتابها طبق صورت به صاحبجمع بعدى تحويل رسمى بشود و عمل قبض و اقباض آنها در صورت مجلسى به امضا برسد.
به هر تقدير گذشته را بايد گذشته گرفت و مجازاتى هم براى اين نوع تفريطها نيست. پس بينوايى كتابخانه هاى ايران حكم مى كند كه مرجع صاحب صلاحيت قاعده وجين كردن را بر كتابداران و حتى رئيس كتابخانه و مقام بالاتر او (مثلاً وزارت) ممنوع و قابل تعقيب كنند و در صورت لزوم ضوابط محدود و معمولى براى آن تدوين شود.
مسلّم است اگر بار ديگر چنين عملياتى در يكى از كتابخانه هاى عمده انجام شود ديگر نه از تاك نشان خواهد ماند نه از تاكنشان؛ يعنى كوشش كسانى كه جان كَندند و مجموعه هايى را براى فرزندان اين سرزمين ذخيره كرده بودند آسان آسان به هدر مى رود.
تازه ها و پاره های ایرانشناسی( قسمت 60)، ایرج افشار، مجله بخارا، شماره 67
به نقل از کتابخانهی تخصصی اسلام و ایران
@iranianlls
🔹نقل: انجمن حقوق شناسی
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
ایرج افشار
در اين سالها بنا به تقليد نابجا از اسلوب رايج در كتابخانه هاى معمولى امريكا سه كتابخانه اساسى كشور ضرر بسيار كرد.
نخست در دانشكده حقوق دانشگاه تهران بود به زمان رياست دكتر منوچهر گنجى. مديريت كتابخانه در آن وقت با خانمى بود كه نامش را از ياد برده ام و به دست آنها چنان اتفاق شومى روى داد بدين بهانه كه آنچه كتاب غيرحقوقى بود از آنجا رانده شود مانند قسمت زيادى از مجموعه هاى دكتر محمد مصدق، ذكاءالملك فروغى، دكتر رضازاده شفق، على اكبر داور، صادق صاحب نسق قمى، دكتر صادق رضازاده شفق، مجيد موقر و ديگران. از جمله كتابهاى خريدارى شده در زمينه هاى متنوع ايرانشناسى به سرپرستى دكتر محسن صبا بود كه ماجرايش رإ چون نوشته ام تكرار نمى كنم. البته اندكى از كتابهاى وجين شده آنجا به زور و ضرب رئيس وقت دانشگاه به كتابخانه مركزى انتقال يافت. آن رفتار مغول وار بود.
ديگر كتابخانه مركزى دانشگاه است كه بى هيچ معيارى وجين شد و بسيارى از كتب چاپى قديمى آنجا مخصوصاً خارجىها به انبارى نزديك چهارراه كالج سوق داده شد و به مؤسسات و شايد هم اشخاص گفتند بيايند و هرچه مى خواهند جدا كنند و ببرند. و معتاقباً مقاديرى از آنها حتى با مُهر دكتر مصدق، خط سعيد نفيسى و ديگران توسط كتابفروشىها به اين و آن فروخته شد.
ديگر كتابخانه وزارت امور خارجه بود كه وجين كارى آن از جمله باعث طرد مجموعه پلى كپى شده از اسناد مهمى درباره ايران بود كه فريدون آدميت از آرشيوهاى انگليس گردآورده و به وزارت خارجه داده بود و قس على ذلك.
مگر كتابخانه هاى ايران چه مقدار كتاب و پس از آن با چه معيار و ميزانى دارند كه وجين كردن به قصد تهيه جا يا بى مصرف بودن كتابها ضرورت دارد. به علاوه وجين كردن با چه اجازهاى انجام مى شود.
مگر، به مانند سابق كتاب ثبت و ضبط ندارد و جزو اموال دولتى نيست. سابق رسم بر اين بود كه اگر صاحبجمع كتابخانه عوض مى شد ضرورت و حكم اين بود كه مى بايد كتابها طبق صورت به صاحبجمع بعدى تحويل رسمى بشود و عمل قبض و اقباض آنها در صورت مجلسى به امضا برسد.
به هر تقدير گذشته را بايد گذشته گرفت و مجازاتى هم براى اين نوع تفريطها نيست. پس بينوايى كتابخانه هاى ايران حكم مى كند كه مرجع صاحب صلاحيت قاعده وجين كردن را بر كتابداران و حتى رئيس كتابخانه و مقام بالاتر او (مثلاً وزارت) ممنوع و قابل تعقيب كنند و در صورت لزوم ضوابط محدود و معمولى براى آن تدوين شود.
مسلّم است اگر بار ديگر چنين عملياتى در يكى از كتابخانه هاى عمده انجام شود ديگر نه از تاك نشان خواهد ماند نه از تاكنشان؛ يعنى كوشش كسانى كه جان كَندند و مجموعه هايى را براى فرزندان اين سرزمين ذخيره كرده بودند آسان آسان به هدر مى رود.
تازه ها و پاره های ایرانشناسی( قسمت 60)، ایرج افشار، مجله بخارا، شماره 67
به نقل از کتابخانهی تخصصی اسلام و ایران
@iranianlls
🔹نقل: انجمن حقوق شناسی
@ESHTADAN
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from ایران بوم
نگاهی به زندگی و آثار شیخ شهاب الدین سهروردی - ۱
@iranboom_ir
هشتم امرداد در تقویم روز سهروردی نام گرفته است. به همین مناسبت نگاهی کوتاه به زندگی و آراء فلسفی این حکیم ایرانی خواهیم داشت.
شیخ شهاب الدین سهروردی چهره برجسته ای در حکمت ، فلسفه و عرفان در فرهنگ ایران است. او در سال 549 هجری قمری در قریه سهرورد زنجان دیده به جهان گشود. اولین آموخته های او در شهر مراغه نزد مجدالدین جیلی بود . سهروردی نزد جیلی،فقیه مشهور آن زمان،فقه را آموخت و در همانجا و نزد همین استاد با فخر رازی،منتقد بزرگ فلسفه مشاء،همدرس بود.
سهروردی پس از تکمیل تحصیلات به اصفهان رفت تا نزد ظهیرالدین فارسی،علم منطق را بیاموزد. او در همین شهر بود که برای نخستین بار با افکار ابن سینا روبرو شد و پس از مدتی تسلط خاصی بر آن پیدا کرد.
سهروردی پس از اتمام تحصیلات رو به عرفان و سلوک معنوی آورد. شیخ در جریان سفرهایش مدتی با جماعت صوفیه هم کلام شد و به مجاهدت نفس و ریاضت مشغول شد .
هنگامی که سفرهای سهروردی گسترده تر شده بود به آناتولی رسید و از آنجا به حلب سوریه رسید. در همان شهر با ملک ظاهر ،پسر صلاح الدین ایوبی ، دیدار کرد. ملک ظاهر شیفته شیخ شده و مقدمش را گرامی داشت و از او خواست که در آن جا بماند. سهروردی پذیرفت و درس و بحث خود را در مدرسه حلاویه آغاز کرد. در همین مدرسه بود که شاگرد و پیرو وفادارش شمس الدین شهروزی به او پیوست.
شیخ همیشه در بیان مسائل، به خصوص احکام و مسائل مربوط به دین بی باک بود و همین صراحت بیان او بود که سرانجام فقهای قشری عامه علیه او شوریدند، او را مرتد خوانده و سخنانش را خلاف اصول دین دانستند. این کینه و عناد تا جایی رسید که ملک ظاهر را تشویق به قتل او کردند. اما ملک ظاهر نمی پذیرفت و به خواست آنان توجهی نمی کرد. اما فقها با ارسال شکوائیه به صلاح الدین ایوبی او را مجاب کردند که فرمان قتل شیخ را صادر کند. سرانجام صلاح الدین ایوبی در نامه ای از پسرش خواست به دلیل برخی ملاحظات سیاسی شیخ را به قتل برساند.
بدین ترتیب شیخ را زندانی کرده و در سن 36 یا 38 سالگی به قتل رسید. مشهور است که او را به دار آویختند یا خفه کردند. جنازه شیخ را در روز جمعه آخر ذی الحجه سال 587 هـ.ق از زندان بیرون آوردند. جرم او معاندت با شرایع دینی بود.
از سهروردی در طول عمر کوتاه خود حدود پنجاه کتاب و رساله به یادگار مانده است. آثار او نه تنها حاوی مهمترین آثار وی است بلکه به طرز شگفتی از نظر فصاحت و بلاغت تحسین شده و دارای نثری پخته و قوی است.
آثار سهروردی را می توان به چهار بخش تقسیم کرد :
1- کتاب های صرفا فلسفی وی که به زبان عربی است. تلویحات ، المقاومات و مطارحات و معروف ترین کتاب فلسفی وی، حکمت الاشراق، از این جمله اند.
2- رساله های عرفانی وی که به زبان پارسی و برخی به عربی است. از این جمله عقل سرخ ، آواز پر جبرئیل ، صفیر سیمرغ و لغت موران به پارسی و هیاکل النور و کلمة التصوف به عربی است
3- ترجمه ها و شروحی که او بر کتب پیشینیان ، قرآن و احادیث نوشته است. مانند ترجمه فارسی رسالة الطیر ابن سینا و شرحی بر اشارات و تنبیهات ابن سینا و تفاسیری بر چند سوره قرآن کریم .
4- دعاها و مناجات نامه هایی که به زبان عربی است و آنها را الواردات و التقدیسات نامیده است. برخی بر این باورند که روش اشراقی را ابن سینا بنیان نهاده و معتقدند ابن سینا در کتاب منطق المشرقین و سه فصل آخر کتاب اشارات و تنبیهات به آن اشاره کرده است. اما با تمام این احوال همه دوستداران فلسفه معتقدند اگر ابن سینا بینانگذار فلسفه اشراق باشد یا نباشد، این سهروردی است که حکمت اشراق را به حد اعلا و تکامل رسانده است. سهروردی در این کتاب به نوعی از بحث وجود رسیده که تنها به نیروی عقل و قیاس برهانی اکتفا نمی کند ، بلکه شیوه استدلالی محض را با سیر و سلوک قلبی همراه می سازد. سهروردی برای تدوین فلسفه خویش منابع متعددی داشت که با گردآوری آنها و تنظیم شگفت انگیز ایشان در کنار هم فلسفه ی نوین خود را پایه گذاری کرد. این منابع به سه دسته کل تقسیم شده اند:
5. حکمت الهی یونان ، سهروردی بر خلاف فیلسوفان پیشین که تنها به ارسطو توجه ویژه ای داشتند شیفته فیثاغورث و امپدکلوس و به ویژه افلاطون بود ، تا حدی که افلاطون را پیشوای حکمای اشراق می داند.
6. حکمت مشاء، بدون شک این حکمت مشائی بود که مقدمهی اشراق شده است. سهروردی با گردآوری آثار مشائین به خصوص ابن سینا توانست اینگونه از آرا مشاء را در حکمت اشراق استفاده کند.
@iranboom_ir
هشتم امرداد در تقویم روز سهروردی نام گرفته است. به همین مناسبت نگاهی کوتاه به زندگی و آراء فلسفی این حکیم ایرانی خواهیم داشت.
شیخ شهاب الدین سهروردی چهره برجسته ای در حکمت ، فلسفه و عرفان در فرهنگ ایران است. او در سال 549 هجری قمری در قریه سهرورد زنجان دیده به جهان گشود. اولین آموخته های او در شهر مراغه نزد مجدالدین جیلی بود . سهروردی نزد جیلی،فقیه مشهور آن زمان،فقه را آموخت و در همانجا و نزد همین استاد با فخر رازی،منتقد بزرگ فلسفه مشاء،همدرس بود.
سهروردی پس از تکمیل تحصیلات به اصفهان رفت تا نزد ظهیرالدین فارسی،علم منطق را بیاموزد. او در همین شهر بود که برای نخستین بار با افکار ابن سینا روبرو شد و پس از مدتی تسلط خاصی بر آن پیدا کرد.
سهروردی پس از اتمام تحصیلات رو به عرفان و سلوک معنوی آورد. شیخ در جریان سفرهایش مدتی با جماعت صوفیه هم کلام شد و به مجاهدت نفس و ریاضت مشغول شد .
هنگامی که سفرهای سهروردی گسترده تر شده بود به آناتولی رسید و از آنجا به حلب سوریه رسید. در همان شهر با ملک ظاهر ،پسر صلاح الدین ایوبی ، دیدار کرد. ملک ظاهر شیفته شیخ شده و مقدمش را گرامی داشت و از او خواست که در آن جا بماند. سهروردی پذیرفت و درس و بحث خود را در مدرسه حلاویه آغاز کرد. در همین مدرسه بود که شاگرد و پیرو وفادارش شمس الدین شهروزی به او پیوست.
شیخ همیشه در بیان مسائل، به خصوص احکام و مسائل مربوط به دین بی باک بود و همین صراحت بیان او بود که سرانجام فقهای قشری عامه علیه او شوریدند، او را مرتد خوانده و سخنانش را خلاف اصول دین دانستند. این کینه و عناد تا جایی رسید که ملک ظاهر را تشویق به قتل او کردند. اما ملک ظاهر نمی پذیرفت و به خواست آنان توجهی نمی کرد. اما فقها با ارسال شکوائیه به صلاح الدین ایوبی او را مجاب کردند که فرمان قتل شیخ را صادر کند. سرانجام صلاح الدین ایوبی در نامه ای از پسرش خواست به دلیل برخی ملاحظات سیاسی شیخ را به قتل برساند.
بدین ترتیب شیخ را زندانی کرده و در سن 36 یا 38 سالگی به قتل رسید. مشهور است که او را به دار آویختند یا خفه کردند. جنازه شیخ را در روز جمعه آخر ذی الحجه سال 587 هـ.ق از زندان بیرون آوردند. جرم او معاندت با شرایع دینی بود.
از سهروردی در طول عمر کوتاه خود حدود پنجاه کتاب و رساله به یادگار مانده است. آثار او نه تنها حاوی مهمترین آثار وی است بلکه به طرز شگفتی از نظر فصاحت و بلاغت تحسین شده و دارای نثری پخته و قوی است.
آثار سهروردی را می توان به چهار بخش تقسیم کرد :
1- کتاب های صرفا فلسفی وی که به زبان عربی است. تلویحات ، المقاومات و مطارحات و معروف ترین کتاب فلسفی وی، حکمت الاشراق، از این جمله اند.
2- رساله های عرفانی وی که به زبان پارسی و برخی به عربی است. از این جمله عقل سرخ ، آواز پر جبرئیل ، صفیر سیمرغ و لغت موران به پارسی و هیاکل النور و کلمة التصوف به عربی است
3- ترجمه ها و شروحی که او بر کتب پیشینیان ، قرآن و احادیث نوشته است. مانند ترجمه فارسی رسالة الطیر ابن سینا و شرحی بر اشارات و تنبیهات ابن سینا و تفاسیری بر چند سوره قرآن کریم .
4- دعاها و مناجات نامه هایی که به زبان عربی است و آنها را الواردات و التقدیسات نامیده است. برخی بر این باورند که روش اشراقی را ابن سینا بنیان نهاده و معتقدند ابن سینا در کتاب منطق المشرقین و سه فصل آخر کتاب اشارات و تنبیهات به آن اشاره کرده است. اما با تمام این احوال همه دوستداران فلسفه معتقدند اگر ابن سینا بینانگذار فلسفه اشراق باشد یا نباشد، این سهروردی است که حکمت اشراق را به حد اعلا و تکامل رسانده است. سهروردی در این کتاب به نوعی از بحث وجود رسیده که تنها به نیروی عقل و قیاس برهانی اکتفا نمی کند ، بلکه شیوه استدلالی محض را با سیر و سلوک قلبی همراه می سازد. سهروردی برای تدوین فلسفه خویش منابع متعددی داشت که با گردآوری آنها و تنظیم شگفت انگیز ایشان در کنار هم فلسفه ی نوین خود را پایه گذاری کرد. این منابع به سه دسته کل تقسیم شده اند:
5. حکمت الهی یونان ، سهروردی بر خلاف فیلسوفان پیشین که تنها به ارسطو توجه ویژه ای داشتند شیفته فیثاغورث و امپدکلوس و به ویژه افلاطون بود ، تا حدی که افلاطون را پیشوای حکمای اشراق می داند.
6. حکمت مشاء، بدون شک این حکمت مشائی بود که مقدمهی اشراق شده است. سهروردی با گردآوری آثار مشائین به خصوص ابن سینا توانست اینگونه از آرا مشاء را در حکمت اشراق استفاده کند.
Forwarded from ایران بوم
نگاهی به زندگی و آثار شیخ شهاب الدین سهروردی - ۲
7. حکمت ایران باستان ، از نکات برجسته و جالب توجه سهروردی علاقهی خاص او به حکمت پارسی باستان است به خصوص شخص زردشت است. این توجه ویژه به حدی است که برخی اصطلاحات حکمت اشراق را از اوستا و منابع پهلوی گرفته است . او در کتاب حکمت الاشراق ، زردشت را حکیم فاضل نمیده و حتی خودش را زنده کننده حکمت ایران باستان دانسته است. جالب آنکه شیخ مانی و مزدک را مصلحین زردشتی گری نمی داند بلکه آن دو را نکوهش کرده و بدعت گذار نامیده است.
سهروردی حقیقت را امری واحد می دانست و آن را منسوب به خداوندی واحد دانسته و اصطلاح « الحق من ربک » را از قرآن وام گرفته است. سهروردی می گوید : « حقیقت ، خورشید واحدی است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمی یابد. شهر واحدی است که باب های کثیری دارد و راههای فراوان به آن منتهی است ».
سهروردی عقیده داشت در ایران باستان ملتی می زیست که مردم را به حق رهبری می کرد و آنان را پرستنده حق واحد می دانست. سهروردی افراد این ملت را پهلوانان و جوان مردانی یگانه پرست می دانست و ایشان را با این کلام معرفی می کند : « خداوند ولی کسانی است که ایمان آورند و ایشان را از ظلمت به سوی نور هدایت می کند » او حکمای ایرانیان باستان را کسانی می داند که با شیوه اشراقی به مقام عرفانی والایی رسیده اند.
سهروردی پهلوانان فرزانه ای چون کیومرث و تهمورث و حکیمانی چون زردشت و جاماسپ را برای اولین بار در فلسفه معرفی می کند. وی واقعیت اشیاء را به نور تمثیل می کند و آنچه را که تفاوت میان آنهاست در شدت و ضعف نورانیت آنها می داند. او معتقد است که نوری واحد عامل آشکار شدن اشیاء است و هستی مطلق و نور محض را « نورالانوار » خداوند می داند .
منبع : خبر گزاری مهر
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
7. حکمت ایران باستان ، از نکات برجسته و جالب توجه سهروردی علاقهی خاص او به حکمت پارسی باستان است به خصوص شخص زردشت است. این توجه ویژه به حدی است که برخی اصطلاحات حکمت اشراق را از اوستا و منابع پهلوی گرفته است . او در کتاب حکمت الاشراق ، زردشت را حکیم فاضل نمیده و حتی خودش را زنده کننده حکمت ایران باستان دانسته است. جالب آنکه شیخ مانی و مزدک را مصلحین زردشتی گری نمی داند بلکه آن دو را نکوهش کرده و بدعت گذار نامیده است.
سهروردی حقیقت را امری واحد می دانست و آن را منسوب به خداوندی واحد دانسته و اصطلاح « الحق من ربک » را از قرآن وام گرفته است. سهروردی می گوید : « حقیقت ، خورشید واحدی است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمی یابد. شهر واحدی است که باب های کثیری دارد و راههای فراوان به آن منتهی است ».
سهروردی عقیده داشت در ایران باستان ملتی می زیست که مردم را به حق رهبری می کرد و آنان را پرستنده حق واحد می دانست. سهروردی افراد این ملت را پهلوانان و جوان مردانی یگانه پرست می دانست و ایشان را با این کلام معرفی می کند : « خداوند ولی کسانی است که ایمان آورند و ایشان را از ظلمت به سوی نور هدایت می کند » او حکمای ایرانیان باستان را کسانی می داند که با شیوه اشراقی به مقام عرفانی والایی رسیده اند.
سهروردی پهلوانان فرزانه ای چون کیومرث و تهمورث و حکیمانی چون زردشت و جاماسپ را برای اولین بار در فلسفه معرفی می کند. وی واقعیت اشیاء را به نور تمثیل می کند و آنچه را که تفاوت میان آنهاست در شدت و ضعف نورانیت آنها می داند. او معتقد است که نوری واحد عامل آشکار شدن اشیاء است و هستی مطلق و نور محض را « نورالانوار » خداوند می داند .
منبع : خبر گزاری مهر
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایران زمین
www.iranboom.ir
www.iranboom.ir
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خرابات
▪️مسجد سمبل مقام و جایگاه زهد و تقوی است و خرابات در مقابل آن قرار دارد. خرابات در زبان عربی جمع خرابه است و بار عرفانی و زمینهٔ فرهنگی خاصی ندارد. اولین نمونههای کاربرد این کلمه قبل از سنایی دارای معنای زشت و مستهجنی بود و هنوز هم در تاجیکستان و افغانستان و مشرق ایران به معنای فاحشهخانه به کار میرود. در عصر منوچهری دقیقاً به معنی فاحشهخانه به کار میرفته است. سنایی اولین کسی بود که این کلمه را تطهیر کرد. در دیوان حافظ این کلمه حالت ملکوتی به خود میگیرد:
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
و با سنایی بود که معنای این کلمه عوض شد و از بُعد و ساحَت و معنای زشتش به در آمد.
از جمله خصوصیات ملامتیّه حرکت متضاد با عادتهای زمانه به اعتبار افکار و اقوال و احوال بود. حافظ هم که تا حدودی در این دستگاه عرفانی قرار میگیرد از این قاعده مستثنی نیست.
ملکالشعراء بهار ریشهٔ این کلمه را اینگونه مییابد:
خرابات » خرآباد » خورآباد = خورشید آباد (خور بدون واو زیاد دیده شده).
در زبانشناسی عمومی، ت و دال جزو صامتهایی است که مبدل به یکدیگر میشوند و این قانونی کلی است.
خور = خورشید در رابطه با معابد میترائیسم (مذهب ایرانیان پیش از اسلام).
شعرهای عربیی وجود دارد که مؤید این نظریه است که مسلمانان در دیرهای مسیحیان شراب مینوشیدهاند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
جلد سوم، صص ۱۶۲–۱۶۱
#یکشنبهها_و_حافظ
#حافظ
#خرابات
ـــــــــــــــــــــــ
خرابات
▪️مسجد سمبل مقام و جایگاه زهد و تقوی است و خرابات در مقابل آن قرار دارد. خرابات در زبان عربی جمع خرابه است و بار عرفانی و زمینهٔ فرهنگی خاصی ندارد. اولین نمونههای کاربرد این کلمه قبل از سنایی دارای معنای زشت و مستهجنی بود و هنوز هم در تاجیکستان و افغانستان و مشرق ایران به معنای فاحشهخانه به کار میرود. در عصر منوچهری دقیقاً به معنی فاحشهخانه به کار میرفته است. سنایی اولین کسی بود که این کلمه را تطهیر کرد. در دیوان حافظ این کلمه حالت ملکوتی به خود میگیرد:
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
و با سنایی بود که معنای این کلمه عوض شد و از بُعد و ساحَت و معنای زشتش به در آمد.
از جمله خصوصیات ملامتیّه حرکت متضاد با عادتهای زمانه به اعتبار افکار و اقوال و احوال بود. حافظ هم که تا حدودی در این دستگاه عرفانی قرار میگیرد از این قاعده مستثنی نیست.
ملکالشعراء بهار ریشهٔ این کلمه را اینگونه مییابد:
خرابات » خرآباد » خورآباد = خورشید آباد (خور بدون واو زیاد دیده شده).
در زبانشناسی عمومی، ت و دال جزو صامتهایی است که مبدل به یکدیگر میشوند و این قانونی کلی است.
خور = خورشید در رابطه با معابد میترائیسم (مذهب ایرانیان پیش از اسلام).
شعرهای عربیی وجود دارد که مؤید این نظریه است که مسلمانان در دیرهای مسیحیان شراب مینوشیدهاند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
جلد سوم، صص ۱۶۲–۱۶۱
#یکشنبهها_و_حافظ
#حافظ
#خرابات
Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خرابات
مسجد سمبل مقام و جایگاه زهد و تقوی است و خرابات در مقابل آن قرار دارد. خرابات در زبان عربی جمع خرابه است و بار عرفانی و زمینهٔ فرهنگی خاصی ندارد. اولین نمونههای کاربرد این کلمه قبل از سنایی دارای معنای زشت و مستهجنی بود و هنوز هم در تاجیکستان و افغانستان و مشرق ایران به معنای فاحشهخانه به کار میرود. در عصر منوچهری دقیقاً به معنی فاحشهخانه به کار میرفته است. سنایی اولین کسی بود که این کلمه را تطهیر کرد. در دیوان حافظ این کلمه حالت ملکوتی به خود میگیرد:
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
و با سنایی بود که معنای این کلمه عوض شد و از بُعد و ساحَت و معنا زشتش به در آمد.
از جمله خصوصیات ملامتیّه حرکت متضاد با عادتهای زمانه به اعتبار افکار و اقوال و احوال بود. حافظ هم که تا حدودی در این دستگاه عرفانی قرار میگیرد از این قاعده مستثنی نیست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
جلد سوم، صص ۱۶۲–۱۶۱
#یکشنبهها_و_حافظ
#خرابات
ویدیو:
خرقهٔ زهد مرا آب خرابات ببرد
خانهٔ عقل مرا آتش میخانه بسوخت
حافظ
مرحوم استاد #سید_خلیل_عالی_نژاد
دف: استاد کامبیز محیط مافی، ۱۳۷۲
مسجد سمبل مقام و جایگاه زهد و تقوی است و خرابات در مقابل آن قرار دارد. خرابات در زبان عربی جمع خرابه است و بار عرفانی و زمینهٔ فرهنگی خاصی ندارد. اولین نمونههای کاربرد این کلمه قبل از سنایی دارای معنای زشت و مستهجنی بود و هنوز هم در تاجیکستان و افغانستان و مشرق ایران به معنای فاحشهخانه به کار میرود. در عصر منوچهری دقیقاً به معنی فاحشهخانه به کار میرفته است. سنایی اولین کسی بود که این کلمه را تطهیر کرد. در دیوان حافظ این کلمه حالت ملکوتی به خود میگیرد:
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
و با سنایی بود که معنای این کلمه عوض شد و از بُعد و ساحَت و معنا زشتش به در آمد.
از جمله خصوصیات ملامتیّه حرکت متضاد با عادتهای زمانه به اعتبار افکار و اقوال و احوال بود. حافظ هم که تا حدودی در این دستگاه عرفانی قرار میگیرد از این قاعده مستثنی نیست.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
جلد سوم، صص ۱۶۲–۱۶۱
#یکشنبهها_و_حافظ
#خرابات
ویدیو:
خرقهٔ زهد مرا آب خرابات ببرد
خانهٔ عقل مرا آتش میخانه بسوخت
حافظ
مرحوم استاد #سید_خلیل_عالی_نژاد
دف: استاد کامبیز محیط مافی، ۱۳۷۲
Forwarded from چشموچراغ
هرکس فروغی را میشناسد، میداند که آن مرحوم حکیم بود و اهل ادعا و گزافگویی و غرور نبود... . میگفت خارجیان شعرای ما را بهتر از ما میشناسند و قدرشان را بهتر از ما میدانند، و از گفتوگویی که بعضی دانشمندان فرنگ راجع به سخنسرایان ایران کردهاند حکایت میکرد و گریه به او دست میداد. میگفت: روزی در جامعهٔ ملل یکی آمد و گفت: شما مال آن مملکتی هستید که شاعرش میگوید بنیآدم اعضای یکدیگرند...؟ بعد گفت: آنچه شما صدها سال پیش گفتهاید دنیا امروز فهمیده... . فروغی این را گفت و گریه کرد. میگفت: خارجیها شعرای ما را افتخار عالم بشریت میدانند و ما قدرشان را نمیدانیم.
خودم بسیار از خارجیها را دیدهام که میگویند #سعدی تنها افتخار ایران نیست، بلکه افتخار بشریت است.
خلاصهشده از: #عبدالرحمن_فرامرزی، مقالهٔ «دستدرازی به زبان فارسی»، در مجلهٔ یغما، ش ۹، ۱۳۲۳ (ش پیاپی ۲۶۷)، ص ۵۱۹.
#پرسه_در_متون
🌿زادروز #محمدعلی_فروغی، ادیب و سیاستمدار
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
خودم بسیار از خارجیها را دیدهام که میگویند #سعدی تنها افتخار ایران نیست، بلکه افتخار بشریت است.
خلاصهشده از: #عبدالرحمن_فرامرزی، مقالهٔ «دستدرازی به زبان فارسی»، در مجلهٔ یغما، ش ۹، ۱۳۲۳ (ش پیاپی ۲۶۷)، ص ۵۱۹.
#پرسه_در_متون
🌿زادروز #محمدعلی_فروغی، ادیب و سیاستمدار
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
#محمود_دولت_آبادی
( ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ #سبزوار)
نویسنده.
رمان دهجلدی #کلیدر نامآورترین اثر اوست. برخی از آثار دولتآبادی به چندین زبان باختری و خاوری برگردانده شده و به چاپ رسیدهاند. داستان بیشتر نوشتههای واقعگرایانه دولتآبادی در روستاهای #خراسان رخ میدهد و راوی رنج و محنت روستاییان شرق ایران روایت میکند.
#جای_خالی_سلوچ، #طریق_بسمل_شدن و #سلوک از دیگر آثار ارزشمند ایشان است.
دولتآبادی جایزه ادبی خانه فرهنگهای جهان، جایزهٔ ادبی یان میخالسکی سوییس و جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه را از آن خود کرده است.
( ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ #سبزوار)
نویسنده.
رمان دهجلدی #کلیدر نامآورترین اثر اوست. برخی از آثار دولتآبادی به چندین زبان باختری و خاوری برگردانده شده و به چاپ رسیدهاند. داستان بیشتر نوشتههای واقعگرایانه دولتآبادی در روستاهای #خراسان رخ میدهد و راوی رنج و محنت روستاییان شرق ایران روایت میکند.
#جای_خالی_سلوچ، #طریق_بسمل_شدن و #سلوک از دیگر آثار ارزشمند ایشان است.
دولتآبادی جایزه ادبی خانه فرهنگهای جهان، جایزهٔ ادبی یان میخالسکی سوییس و جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه را از آن خود کرده است.
Forwarded from ایران بوم
۸۴ سال پیش در ۱۱ امرداد ۱۳۱۷، شیرین بیانی ـ مورّخ، پژوهشگر و از مفاخر فرهنگی ایران ـ به دنیا آمد.
شیرین بیانی به سال 1317ش. در تهران و در خانوادهای فرهنگی- سیاسی متولّد شد. پدرش دکتر خانبابا بیانی، استاد ممتاز دانشگاه تهران، بنیانگذار دانشگاه تبریز، بنیانگذار گروه آموزشی تاریخ دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، استقلال و توسعهی بخش دانشسرای عالی (تربیت معلّم امروزی)؛ و صاحب تألیفات متعدد در زمینهی تاریخ است. مادر وی باستانشناس، متخصّص سکّهشناسی، مدرّس رشتهی باستانشناسی و هنر دانشگاه تهران، موزهدار موزهی ایران باستان (موزهی ملّی ایران کنونی)، مؤلّف چند کتاب معتبر در بارهی سکّه و مُهر و مقالات متعدّد؛ و همچنین نقّاش میباشد؛ و خواهرش سوسن بیانی به کار تدریس در دانشگاه تهران در رشتهی باستانشناسی اشتغال دارد.
شیرین بیانی پس از اخذ دیپلم ادبی با رتبهی اوّل از دبیرستان انوشیروان دادگر تهران؛ در سال 1336ش. وارد دانشگاه شد. دورهی کارشناسی را در رشتهی تاریخ در دانشگاه تهران با رتبهی اوّل، گذرانید. برای ادامهی تحصیل به فرانسه رفت و در دانشگاه سُوربُن پاریس موفّق به اخذ دکتری در رشتهی تاریخ با درجهی بسیار عالی، به سال 1342ش. گردید.
در سال 1343ش. وارد کادر آموزشی دانشگاه تهران، دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی، گروه آموزشی تاریخ شد؛ و در سال 1356ش. پس از طی مراحل معمول، به مرتبهی استادی رسید. تخصّص وی در زمینهی عهد مغول و مغولشناسی میباشد؛ ولی به ضرورت کار گروه تاریخ، تدریس تاریخ دوران باستان ایران را نیز از همان ابتدای ورود، عهده دار شد.
تألیفات وی عبارتند از:
1- تاریخ آلجلایر
2- زن در ایران عصر مغول
3- ایران در برخورد با مغول
4- هشت مقاله در زمینهی تاریخ
5- شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان
6- مجموعهی سه جلدی دین و دولت در ایران عهد مغول؛ که این مجموعه در سال 1375ش. بهترین کتاب سال ایران؛ و در همان سال بهترین کتاب سال دانشگاه تهران شناخته شد.
7- تیسفون و بغداد در گذر تاریخ
8- دین و دولت در عهد ساسانی و چند مقالهی دیگر
9- تاریخ ایلخانان در ایران
10- تاریخ ایران باستان – از ورود آریائیها تا سقوط هخامنشیان
11- دمساز دوصد کیش – دربارهی مولانا جلالالدّین
12- پنجرهای رو به تاریخ – نوزده مقاله
13- سعدی، خاک شیراز و بوی عشق (زیر چاپ)
ترجمهها:
1- نظام اجتماعی مغولان – فئودالیسم خانهبهدوشی
2- چنگیزخان
3- تاریخ سرّی مغولان
4- تاریخ ایلام
حدود بیست مقاله که در مجموعهها و مجلّات معتبر داخلی و خارجی به چاپ رسیده است. حدود چهل سخنرانی ایراد شده در مجامع بینالمللی و داخلی؛ که اغلب آنها به چاپ رسیده است.
شیرین بیانی به بیست وهفت کشور سفر تحقیقاتی داشته؛ و به اخذ بیش از بیست تقدیرنامه (لوح تقدیر) از مؤسّسات فرهنگی و دانشگاهها نائل آمده است. در دی ماه سال 1382ش. طی مراسم بزرگداشتی از جانب "انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران" به اخذ "لوح تقدیر" و جایزه نائل آمده؛ و نام وی در فهرست "مفاخر فرهنگی ایران" ثبت گردیده است؛ و به همین مناسبت تمبر یادبودی از وی به چاپ رسیده است. وی استاد راهنمای هفت رسالهی دکتری و بیش از بیست رسالهی کارشناسی ارشد بوده؛ و سرانجام در سال 1386ش. به افتخار بازنشستگی نائل آمده است؛ ولی همچنان به کار پژوهش، تألیف کتاب، مقاله، ایراد سخنرانی و راهنمائی دانشجویان اشتغال دارد.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/266-nekodasht-dr-bayani.html
@Iranboom_ir
شیرین بیانی به سال 1317ش. در تهران و در خانوادهای فرهنگی- سیاسی متولّد شد. پدرش دکتر خانبابا بیانی، استاد ممتاز دانشگاه تهران، بنیانگذار دانشگاه تبریز، بنیانگذار گروه آموزشی تاریخ دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، استقلال و توسعهی بخش دانشسرای عالی (تربیت معلّم امروزی)؛ و صاحب تألیفات متعدد در زمینهی تاریخ است. مادر وی باستانشناس، متخصّص سکّهشناسی، مدرّس رشتهی باستانشناسی و هنر دانشگاه تهران، موزهدار موزهی ایران باستان (موزهی ملّی ایران کنونی)، مؤلّف چند کتاب معتبر در بارهی سکّه و مُهر و مقالات متعدّد؛ و همچنین نقّاش میباشد؛ و خواهرش سوسن بیانی به کار تدریس در دانشگاه تهران در رشتهی باستانشناسی اشتغال دارد.
شیرین بیانی پس از اخذ دیپلم ادبی با رتبهی اوّل از دبیرستان انوشیروان دادگر تهران؛ در سال 1336ش. وارد دانشگاه شد. دورهی کارشناسی را در رشتهی تاریخ در دانشگاه تهران با رتبهی اوّل، گذرانید. برای ادامهی تحصیل به فرانسه رفت و در دانشگاه سُوربُن پاریس موفّق به اخذ دکتری در رشتهی تاریخ با درجهی بسیار عالی، به سال 1342ش. گردید.
در سال 1343ش. وارد کادر آموزشی دانشگاه تهران، دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی، گروه آموزشی تاریخ شد؛ و در سال 1356ش. پس از طی مراحل معمول، به مرتبهی استادی رسید. تخصّص وی در زمینهی عهد مغول و مغولشناسی میباشد؛ ولی به ضرورت کار گروه تاریخ، تدریس تاریخ دوران باستان ایران را نیز از همان ابتدای ورود، عهده دار شد.
تألیفات وی عبارتند از:
1- تاریخ آلجلایر
2- زن در ایران عصر مغول
3- ایران در برخورد با مغول
4- هشت مقاله در زمینهی تاریخ
5- شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان
6- مجموعهی سه جلدی دین و دولت در ایران عهد مغول؛ که این مجموعه در سال 1375ش. بهترین کتاب سال ایران؛ و در همان سال بهترین کتاب سال دانشگاه تهران شناخته شد.
7- تیسفون و بغداد در گذر تاریخ
8- دین و دولت در عهد ساسانی و چند مقالهی دیگر
9- تاریخ ایلخانان در ایران
10- تاریخ ایران باستان – از ورود آریائیها تا سقوط هخامنشیان
11- دمساز دوصد کیش – دربارهی مولانا جلالالدّین
12- پنجرهای رو به تاریخ – نوزده مقاله
13- سعدی، خاک شیراز و بوی عشق (زیر چاپ)
ترجمهها:
1- نظام اجتماعی مغولان – فئودالیسم خانهبهدوشی
2- چنگیزخان
3- تاریخ سرّی مغولان
4- تاریخ ایلام
حدود بیست مقاله که در مجموعهها و مجلّات معتبر داخلی و خارجی به چاپ رسیده است. حدود چهل سخنرانی ایراد شده در مجامع بینالمللی و داخلی؛ که اغلب آنها به چاپ رسیده است.
شیرین بیانی به بیست وهفت کشور سفر تحقیقاتی داشته؛ و به اخذ بیش از بیست تقدیرنامه (لوح تقدیر) از مؤسّسات فرهنگی و دانشگاهها نائل آمده است. در دی ماه سال 1382ش. طی مراسم بزرگداشتی از جانب "انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران" به اخذ "لوح تقدیر" و جایزه نائل آمده؛ و نام وی در فهرست "مفاخر فرهنگی ایران" ثبت گردیده است؛ و به همین مناسبت تمبر یادبودی از وی به چاپ رسیده است. وی استاد راهنمای هفت رسالهی دکتری و بیش از بیست رسالهی کارشناسی ارشد بوده؛ و سرانجام در سال 1386ش. به افتخار بازنشستگی نائل آمده است؛ ولی همچنان به کار پژوهش، تألیف کتاب، مقاله، ایراد سخنرانی و راهنمائی دانشجویان اشتغال دارد.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/266-nekodasht-dr-bayani.html
@Iranboom_ir
Forwarded from چشموچراغ
🛫 سالگرد گشایش فرودگاه مهرآباد
در سال ۱۳۰۳، در وزارت جنگ، انجمنی با حضور نمایندگان وزارت جنگ و وزارت فرهنگ تشکیل شد که حدود سیصد واژه را تصویب کرد. بعدها بخشی از این واژهها در فرهنگستان اول و دوم تصویب و تأیید شد. «فرودگاه» (در برابر aérodrome) یکی از همان واژههاست که در فهرست واژههای پیشنهادیِ #فرهنگستان_دوم (۱۳۴۷–۱۳۵۸) آمد. فرودگاه جای فرود و پرواز است، اما در آن تنها جنبهٔ «فرودآمدن» در نظر گرفته شده؛ چنانکه گویشوران عربی، آلمانی، و انگلیسی نیز، بهترتیب، در واژههای مَطار (محل پرواز)، Flughafen (بندر پرواز) و airport (بندر هوایی) نگرش ویژهٔ خود را در واژهگزینی داشتهاند.
کاربرد فرودگاه، بهمعنی منزل، محل فرودآمدن، و لشکرگاه، در متون کهن فارسی نیز سابقه دارد. برای نمونه، در تاریخ فیروزشاهی (قرن نهم هجری) میخوانیم: سلطان فیروزشاه در آن روز از فرودگاه کوچ میکرد... .
منابع: مقالهٔ «توضیح در تاریخچهٔ فرهنگستان» (دکتر #عیسی_صدیق)؛ تاریخ مختصر زبان فارسی (دکتر #محسن_ابوالقاسمی)؛ برابرهای فارسی پیشنهادی گروههای واژهگزینی #فرهنگستان_زبان_ایران؛ لغتنامهٔ دهخدا؛ سامانهٔ جستوجوی دادگان #فرهنگستان زبان و ادب فارسی
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
در سال ۱۳۰۳، در وزارت جنگ، انجمنی با حضور نمایندگان وزارت جنگ و وزارت فرهنگ تشکیل شد که حدود سیصد واژه را تصویب کرد. بعدها بخشی از این واژهها در فرهنگستان اول و دوم تصویب و تأیید شد. «فرودگاه» (در برابر aérodrome) یکی از همان واژههاست که در فهرست واژههای پیشنهادیِ #فرهنگستان_دوم (۱۳۴۷–۱۳۵۸) آمد. فرودگاه جای فرود و پرواز است، اما در آن تنها جنبهٔ «فرودآمدن» در نظر گرفته شده؛ چنانکه گویشوران عربی، آلمانی، و انگلیسی نیز، بهترتیب، در واژههای مَطار (محل پرواز)، Flughafen (بندر پرواز) و airport (بندر هوایی) نگرش ویژهٔ خود را در واژهگزینی داشتهاند.
کاربرد فرودگاه، بهمعنی منزل، محل فرودآمدن، و لشکرگاه، در متون کهن فارسی نیز سابقه دارد. برای نمونه، در تاریخ فیروزشاهی (قرن نهم هجری) میخوانیم: سلطان فیروزشاه در آن روز از فرودگاه کوچ میکرد... .
منابع: مقالهٔ «توضیح در تاریخچهٔ فرهنگستان» (دکتر #عیسی_صدیق)؛ تاریخ مختصر زبان فارسی (دکتر #محسن_ابوالقاسمی)؛ برابرهای فارسی پیشنهادی گروههای واژهگزینی #فرهنگستان_زبان_ایران؛ لغتنامهٔ دهخدا؛ سامانهٔ جستوجوی دادگان #فرهنگستان زبان و ادب فارسی
https://www.tg-me.com/cheshmocheragh
Telegram
چشموچراغ
با پژوهشگران گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کشف دوبارۀ زیباییهای زبان و ادبیات فارسی همراه شوید.
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
سروش: cheshmcheragh
اینستاگرام: _cheshmocheragh_
فیسبوک: Persian Terminology
توییتر: persiantermino1
ایتا: cheshmocheragh2
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
تهمورث
▪️تهمورث/ تخمورَپ (تَخمه اورُپه) در متنها معمولاً با صفت زیناوند (هوشیار) میآید. مدت فرمانروایی او را سیسال گفتهاند. او نیز با دیوها میجنگد و بر آنها چیره میشود. در اوستا آمده است که او از ایزد وَیو میخواهد که او را یاری کند تا بر اهریمن پیروز شود و بر او همچون اسبی سوار گردد. شاید دنبالهٔ همین سنّت است که در داستانی متأخر آمده است که تهمورث مدت سیسال اهریمن را به بند میکشد و همچون بارهای بر او سوار میشود؛ تا اینکه اهریمن همسر تهمورث را با انگبین و ابریشم فریب میدهد و نقطهضعف تهمورث را درمییابد و در گذرگاه البرز او را بر زمین میزند و او را میبلعد که سرانجام جمشید او را از شکم اهریمن بیرون میکشد.
در متنهای پهلوی رفتن نژادهای گوناگون از خونیرس به کشورهای دیگر در زمان فرمانروایی تهمورث صورت میگیرد. مردم بر پشت گاو اساطیری سَرَسوک مینشینند و به سوی سرزمین جدید میروند. در طی این سفر و بر پشت این گاو است که شبی در میان دریا، باد بر آتشدانهای پرآتشی که بر سه جای پشت گاو قرار دارد میکوبد و آنها را به دریا میاندازد. این سه آتش چون سه «جان» دوباره به جایی که در پشت گاو داشتند برمیگردند و همهجا را روشن میکنند. این سه آتش که نمادی از سه آتش مهم اساطیری آذرفرنبغ (آتش موبدان)، آذرگُشنَسب (آتش ارتشتاران) و آذربُرزین مهر (آتش کشاورزان) تلقّی شدهاند نور بر همهجا میافشانند و راه را به رهروان مینمایانند.
در روایت شاهنامه نیز تهمورث پسر هوشنگ است و لقب دیوبند دارد که بر اهریمن به افسون پیروز میشود، سوار او میشود، دیوان را به بند میکشد و دیوان برای حفظ جان خود راز نگارش را به او میآموزند. در شاهنامه نیز پادشاهی تهمورث سیسال ذکر شده است.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۴۷_۴۸
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
تهمورث
▪️تهمورث/ تخمورَپ (تَخمه اورُپه) در متنها معمولاً با صفت زیناوند (هوشیار) میآید. مدت فرمانروایی او را سیسال گفتهاند. او نیز با دیوها میجنگد و بر آنها چیره میشود. در اوستا آمده است که او از ایزد وَیو میخواهد که او را یاری کند تا بر اهریمن پیروز شود و بر او همچون اسبی سوار گردد. شاید دنبالهٔ همین سنّت است که در داستانی متأخر آمده است که تهمورث مدت سیسال اهریمن را به بند میکشد و همچون بارهای بر او سوار میشود؛ تا اینکه اهریمن همسر تهمورث را با انگبین و ابریشم فریب میدهد و نقطهضعف تهمورث را درمییابد و در گذرگاه البرز او را بر زمین میزند و او را میبلعد که سرانجام جمشید او را از شکم اهریمن بیرون میکشد.
در متنهای پهلوی رفتن نژادهای گوناگون از خونیرس به کشورهای دیگر در زمان فرمانروایی تهمورث صورت میگیرد. مردم بر پشت گاو اساطیری سَرَسوک مینشینند و به سوی سرزمین جدید میروند. در طی این سفر و بر پشت این گاو است که شبی در میان دریا، باد بر آتشدانهای پرآتشی که بر سه جای پشت گاو قرار دارد میکوبد و آنها را به دریا میاندازد. این سه آتش چون سه «جان» دوباره به جایی که در پشت گاو داشتند برمیگردند و همهجا را روشن میکنند. این سه آتش که نمادی از سه آتش مهم اساطیری آذرفرنبغ (آتش موبدان)، آذرگُشنَسب (آتش ارتشتاران) و آذربُرزین مهر (آتش کشاورزان) تلقّی شدهاند نور بر همهجا میافشانند و راه را به رهروان مینمایانند.
در روایت شاهنامه نیز تهمورث پسر هوشنگ است و لقب دیوبند دارد که بر اهریمن به افسون پیروز میشود، سوار او میشود، دیوان را به بند میکشد و دیوان برای حفظ جان خود راز نگارش را به او میآموزند. در شاهنامه نیز پادشاهی تهمورث سیسال ذکر شده است.
تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۴۷_۴۸
مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه