▫️ماه ستوده سخن
🔸اردیبهشت ادبیترین ماه سال است، در گاهشمار فرهنگی ایران، با جشن و آیین بزرگداشت سعدی آغاز می گیرد و با آیینها و جشنهای فردوسی و خیام، پایان میپذیرد:
سه سخنور بزرگ و نامبردار که آوازهای بلند و جهانی یافتهاند، و یکی از آنان پایهی “ناخودآگاهیِ تباریِ” ایرانی را در ایران پس از اسلام، ریخته است و دو تن از آنان مِهرازانی اند که زبان شکرین و شیوای پارسی را بنیادی استوار و پایدار نهادهاند و تنی دیگر نیز نامورترین چارانهسرای ایران است و شناخته شده ترین سخنور ایرانی، در پهنه گیتی.
اردیبهشت از این روی، بهشتیست، ادب ورجاوند و بیمانند پارسی را.
#میرجلال_الدین_کزازی
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
🔸اردیبهشت ادبیترین ماه سال است، در گاهشمار فرهنگی ایران، با جشن و آیین بزرگداشت سعدی آغاز می گیرد و با آیینها و جشنهای فردوسی و خیام، پایان میپذیرد:
سه سخنور بزرگ و نامبردار که آوازهای بلند و جهانی یافتهاند، و یکی از آنان پایهی “ناخودآگاهیِ تباریِ” ایرانی را در ایران پس از اسلام، ریخته است و دو تن از آنان مِهرازانی اند که زبان شکرین و شیوای پارسی را بنیادی استوار و پایدار نهادهاند و تنی دیگر نیز نامورترین چارانهسرای ایران است و شناخته شده ترین سخنور ایرانی، در پهنه گیتی.
اردیبهشت از این روی، بهشتیست، ادب ورجاوند و بیمانند پارسی را.
#میرجلال_الدین_کزازی
@shahnamehpajohan
Www.shahnamehpajohan.ir
🌱 اردیبهشت با نام چامهسرایان بزرگ آغاز میشود.
روز بزرگداشت خداوندگار ادب و شهسوار سخن، «سعدی» جاودانه، روز پرواز «ملکالشعرای بهار»، سخنسرایی که مهر به میهن را به چامه کشید و روز پرواز «سهراب سپهری»، فرزند آب و خرد و روشنی و درگذشت «اقبال لاهوری» را گرامی میداریم و به روان مینویشان درود میفرستیم.
🌸 نمونههایی از چامههای پارسی سعدی، بهار، سهراب و اقبال:
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دیماه و اردیبهشت
برآید که ما خاک باشیم و خشت
🦚 #سعدی
امروز نه کس ز عشق آگه چو من است
کز شکر عشقم همه شیرینسخن است
در هر مژهی من به ره خسرو عشق
نیروی هزار تیشهی کوهکن است
🌳 #بهار
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان
که از آن چهرهی من پیداست
چیزهایی هست که نمیدانم
میدانم سبزهای را بکنم خواهم مرد
🪴 #سهراب_سپهری
گمان مبر که به پایان رسید کار مُغان
هزار بادهی ناخورده در رَگ تاک است
🍃 #اقبال_لاهوری
#چکامه_پارسی
🌿🌺 @AdabSar
روز بزرگداشت خداوندگار ادب و شهسوار سخن، «سعدی» جاودانه، روز پرواز «ملکالشعرای بهار»، سخنسرایی که مهر به میهن را به چامه کشید و روز پرواز «سهراب سپهری»، فرزند آب و خرد و روشنی و درگذشت «اقبال لاهوری» را گرامی میداریم و به روان مینویشان درود میفرستیم.
🌸 نمونههایی از چامههای پارسی سعدی، بهار، سهراب و اقبال:
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دیماه و اردیبهشت
برآید که ما خاک باشیم و خشت
🦚 #سعدی
امروز نه کس ز عشق آگه چو من است
کز شکر عشقم همه شیرینسخن است
در هر مژهی من به ره خسرو عشق
نیروی هزار تیشهی کوهکن است
🌳 #بهار
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان
که از آن چهرهی من پیداست
چیزهایی هست که نمیدانم
میدانم سبزهای را بکنم خواهم مرد
🪴 #سهراب_سپهری
گمان مبر که به پایان رسید کار مُغان
هزار بادهی ناخورده در رَگ تاک است
🍃 #اقبال_لاهوری
#چکامه_پارسی
🌿🌺 @AdabSar
Forwarded from اتچ بات
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
#شاه_مردان
▪️ظاهراً در متون عربی چنین صفت یا لقبی برای آن حضرت به نظر نرسیده است و سابقهٔ اطلاق این صفت هم بریشان ظاهراً از قرن ششم که عصر شکوفایی فتوّت و جوانمردی است قدیمتر نیست. سعدی در بوستان، چاپ استاد یوسفی گفته:
جوانمرد اگر راست خواهی ولیست
کرم پیشهٔ شاهِ مردان علیست
و بالاترين حدّ انسانيت را به جوانمردان نسبت مىدهد و خود تصريح دارد كه آخرين حدِّ سير روحانىاش، پس از آن همه تحصيل در مدارس علوم اسلامى از قبيل نظاميّهٔ بغداد، پيوستن به جوانمردان بوده است:
نشستم با جوانمردان قلّاش
بشُستم هرچه خواندم بر اديبان
و بهترين قهرمانان داستانهاى او، از نوع جوانمرداناند، چنان كه در داستان آن جوانمرد تبريزى مىبينيم كه دزدى را از راه ديوار به سراى خويش مىبرد و دستار و رختِ خود را بدو مىدهد تا در دزدى ناكام نباشد و در پايان مىگويد:
عجب نايد از سيرتِ بخردان
كه نيكى كنند از كرم با بدان
و در المجالس و المواعظ، تألیف جمال استاجی، از آثارِ اوایل قرن هفتم نسخهٔ توبینگن، از آن حضرت به عنوان شاهِ مردان یاد میشود.
شاید قدیمترین جایی که لقب شاه مردان در مورد حضرت دیده شده است در کتاب گزیده (در اخلاق و تصوّف) از آثار قرن پنجم یا قرن ششم، تألیف ابونصر طاهر بن محمدِ خانقاهی است که میگوید:
فتح موصلی گفت:
به خواب دیدم شاهِ مردان را گفتم مرا پندی دِه. گفت: « هیچ چیز ندیدم نیکوتر از تواضعِ توانگران بر درویشان.»
محمدرضا شفیعی کدکنی
قلندریّه در تاریخ، تهران:۱۳۸۶
ص ۷۵ و صص ۵۲۸–۵۲۷
#شاه_مردان
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
@ESHTADAN
ـــــــــــــــــــــــ
#شاه_مردان
▪️ظاهراً در متون عربی چنین صفت یا لقبی برای آن حضرت به نظر نرسیده است و سابقهٔ اطلاق این صفت هم بریشان ظاهراً از قرن ششم که عصر شکوفایی فتوّت و جوانمردی است قدیمتر نیست. سعدی در بوستان، چاپ استاد یوسفی گفته:
جوانمرد اگر راست خواهی ولیست
کرم پیشهٔ شاهِ مردان علیست
و بالاترين حدّ انسانيت را به جوانمردان نسبت مىدهد و خود تصريح دارد كه آخرين حدِّ سير روحانىاش، پس از آن همه تحصيل در مدارس علوم اسلامى از قبيل نظاميّهٔ بغداد، پيوستن به جوانمردان بوده است:
نشستم با جوانمردان قلّاش
بشُستم هرچه خواندم بر اديبان
و بهترين قهرمانان داستانهاى او، از نوع جوانمرداناند، چنان كه در داستان آن جوانمرد تبريزى مىبينيم كه دزدى را از راه ديوار به سراى خويش مىبرد و دستار و رختِ خود را بدو مىدهد تا در دزدى ناكام نباشد و در پايان مىگويد:
عجب نايد از سيرتِ بخردان
كه نيكى كنند از كرم با بدان
و در المجالس و المواعظ، تألیف جمال استاجی، از آثارِ اوایل قرن هفتم نسخهٔ توبینگن، از آن حضرت به عنوان شاهِ مردان یاد میشود.
شاید قدیمترین جایی که لقب شاه مردان در مورد حضرت دیده شده است در کتاب گزیده (در اخلاق و تصوّف) از آثار قرن پنجم یا قرن ششم، تألیف ابونصر طاهر بن محمدِ خانقاهی است که میگوید:
فتح موصلی گفت:
به خواب دیدم شاهِ مردان را گفتم مرا پندی دِه. گفت: « هیچ چیز ندیدم نیکوتر از تواضعِ توانگران بر درویشان.»
محمدرضا شفیعی کدکنی
قلندریّه در تاریخ، تهران:۱۳۸۶
ص ۷۵ و صص ۵۲۸–۵۲۷
#شاه_مردان
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
@ESHTADAN
Telegram
attach 📎
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی :
من هنگامی که در آکسفورد بودم،نسخههای خطی فراوانی را میدیدم و یادداشتبرداری میکردم.یکی از این جُنگها بسیار جالب بود.یکی از اعضای کمپانی هند شرقی،همچون بیدل شعر گفته بود.اما همین افراد،هنگامی که مسلط شدند،گفتند:«گور پدر زبان فارسی! بیایید و اردو را که یک زبان محلی است،بگیرید و بزرگش کنید.»
میدانستند زبان فارسی؛شاهنامه،مثنوی، سعدی و حافظ و نظامی دارد و میتواند با شکسپیر،کشتی بگیرد. اما زبان اردو نمیتواند با شکسپیر کشتی بگیرد.(در نتیجه چنین سیاستی)بچه هندی میگوید: «گور پدر زبان اردو.من که میتوانم شکسپیر بخوانم چرا باید همراه با این زبان اردو بمانم؟! اصلاً زبانم را انگلیسی میکنم.»
چنانکه کردند. آنهایی که به زبانهای محلی(برای بزرگ شدن بیش از اندازه واقعیشان)فشار میآورند،میدانند چه میکنند.آنها میدانند در لهجه کدکنی، شاهنامه وجود ندارد،مثنوی وجود ندارد و این لهجه وقتی خیلی بزرگ شود، ۴ تا داستان و ۲ شعر بندتنبانی از آن به وجود میآید.در نتیجه کودکی (که در هوای آن زبان محلی بالیده) میگوید:«من فاتحه این (زبان و فرهنگ) را خواندم. من شکسپیر میخوانم یا پوشکین میخوانم.»
🔸نقل:باشگاه شاهنامه پژوهان
@ESHTADAN
من هنگامی که در آکسفورد بودم،نسخههای خطی فراوانی را میدیدم و یادداشتبرداری میکردم.یکی از این جُنگها بسیار جالب بود.یکی از اعضای کمپانی هند شرقی،همچون بیدل شعر گفته بود.اما همین افراد،هنگامی که مسلط شدند،گفتند:«گور پدر زبان فارسی! بیایید و اردو را که یک زبان محلی است،بگیرید و بزرگش کنید.»
میدانستند زبان فارسی؛شاهنامه،مثنوی، سعدی و حافظ و نظامی دارد و میتواند با شکسپیر،کشتی بگیرد. اما زبان اردو نمیتواند با شکسپیر کشتی بگیرد.(در نتیجه چنین سیاستی)بچه هندی میگوید: «گور پدر زبان اردو.من که میتوانم شکسپیر بخوانم چرا باید همراه با این زبان اردو بمانم؟! اصلاً زبانم را انگلیسی میکنم.»
چنانکه کردند. آنهایی که به زبانهای محلی(برای بزرگ شدن بیش از اندازه واقعیشان)فشار میآورند،میدانند چه میکنند.آنها میدانند در لهجه کدکنی، شاهنامه وجود ندارد،مثنوی وجود ندارد و این لهجه وقتی خیلی بزرگ شود، ۴ تا داستان و ۲ شعر بندتنبانی از آن به وجود میآید.در نتیجه کودکی (که در هوای آن زبان محلی بالیده) میگوید:«من فاتحه این (زبان و فرهنگ) را خواندم. من شکسپیر میخوانم یا پوشکین میخوانم.»
🔸نقل:باشگاه شاهنامه پژوهان
@ESHTADAN
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــ
و بهدست من امروز جز این قلم نیست، باری خدمتی میکنم.
«ابوالفضل بیهقی»
خاموشی خادم فرهنگ و فرزند ایران؛
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن.
▪️اگرچه جان عزیز است، و مرگ نادلخواه، با این حال چیزی فراتر از مرگ و زندگی هست، یعنی جستوجوی نوعی معنا در زندگی، و آن این است که «شرف» آلوده نشود. از میانِ مواهبی که به انسان بخشیده شده، «نام» بالاترین است، و نام عبارت از آن است که شخص آنچه را که «جوهرِ زندگی» میشناسد، در حفظ آن تا پای جان بایستد.
محمدعلی اسلامی ندوشن
▪️فقدان استاد اسلامی ندوشن غم بزرگ و جانکاهی را بر دلهای همهٔ ما نشاند.
از صمیم قلب به استاد عزیزمان دکتر شیرین بیانی، همسر بزرگوار دکتر اسلامی ندوشن غممباد میگوییم
و با همهٔ علاقهمندان، دلبستگان و فرزندان ایران به سوگ خاموشی خادم بزرگ فرهنگ ایران مینشینیم.
دیر شد، آری
دیر و همه رنج ناگزیر شد آری
چهرِ وطن سالخورد و پیر شد آری
با همه اینها به یاد آر که گیتی
در دل دیرینگی هماره جوان است
سوی هزاران هزار چهرهٔ دیگر
رود زمان نغز و پر سرود روان است.
ایران را از یاد نخواهیم برد استاد ندوشن!
بدرود!
رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
ـــــــــــــ
و بهدست من امروز جز این قلم نیست، باری خدمتی میکنم.
«ابوالفضل بیهقی»
خاموشی خادم فرهنگ و فرزند ایران؛
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن.
▪️اگرچه جان عزیز است، و مرگ نادلخواه، با این حال چیزی فراتر از مرگ و زندگی هست، یعنی جستوجوی نوعی معنا در زندگی، و آن این است که «شرف» آلوده نشود. از میانِ مواهبی که به انسان بخشیده شده، «نام» بالاترین است، و نام عبارت از آن است که شخص آنچه را که «جوهرِ زندگی» میشناسد، در حفظ آن تا پای جان بایستد.
محمدعلی اسلامی ندوشن
▪️فقدان استاد اسلامی ندوشن غم بزرگ و جانکاهی را بر دلهای همهٔ ما نشاند.
از صمیم قلب به استاد عزیزمان دکتر شیرین بیانی، همسر بزرگوار دکتر اسلامی ندوشن غممباد میگوییم
و با همهٔ علاقهمندان، دلبستگان و فرزندان ایران به سوگ خاموشی خادم بزرگ فرهنگ ایران مینشینیم.
دیر شد، آری
دیر و همه رنج ناگزیر شد آری
چهرِ وطن سالخورد و پیر شد آری
با همه اینها به یاد آر که گیتی
در دل دیرینگی هماره جوان است
سوی هزاران هزار چهرهٔ دیگر
رود زمان نغز و پر سرود روان است.
ایران را از یاد نخواهیم برد استاد ندوشن!
بدرود!
رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن : شاهنامه کتاب مردم ایران است
شاهنامه کتاب مردم ایران است. گرچه به دست یک نفر پدید آمده، گوئی هزاران هزار نفر در ایجاد آن دست داشتهاند، زیرا عمق روح ایرانی و کامها و ناکامیهای او را سروده است. همانگونه که گفتم، اگر شاهنامه هم نبود، ایران با همین آب و همین خاک و همین کوه، بر جای میماند. البرز همان البرز میبود، ولی کو آن سیمرغ که زال را در آن پرورد، تا رستم از آن پدید آید، و کو آن غار که ضحّاک در آن به بند کشیده شد؟ در آن صورت کشوری میشد بیزبان که هرچه به او میگفتند، جواب نداشت، و بیپنجره، که افق در برابرش نبود.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
شاهنامه کتاب مردم ایران است. گرچه به دست یک نفر پدید آمده، گوئی هزاران هزار نفر در ایجاد آن دست داشتهاند، زیرا عمق روح ایرانی و کامها و ناکامیهای او را سروده است. همانگونه که گفتم، اگر شاهنامه هم نبود، ایران با همین آب و همین خاک و همین کوه، بر جای میماند. البرز همان البرز میبود، ولی کو آن سیمرغ که زال را در آن پرورد، تا رستم از آن پدید آید، و کو آن غار که ضحّاک در آن به بند کشیده شد؟ در آن صورت کشوری میشد بیزبان که هرچه به او میگفتند، جواب نداشت، و بیپنجره، که افق در برابرش نبود.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
باشگاه شاهنامه پژوهان | ایران را باشگاه شاهنامه پژوهی خواهیم کرد
باشگاه شاهنامه پژوهان
شاهنامه، شاهنامه فردوسی، شاهنامه خوانی، سایت شاهنامه، شاهنامه پژوهی، فردوسی
Forwarded from شفیعی کدکنی
4_6005603201779240231.pdf
312.8 KB
@shafiei_kadkani
ــــــــــــ
اگر شاهنامه نمیبود...
[برای ارجنامهٔ جلال خالقی مطلق]
به قلم دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
١- ایران، گذشتهٔ پرشکوه خود را فراموش میکرد.
٢- مفاهیمی چون داد و دهش، خرد و راستی، والامنشی و دانش، با این برجستگی به گوش ایرانی نمیخورد، که قهرمانان نیکوکار شاهنامه آنها را در زندگی خود به نمود آورند.
٣- دو جبههٔ نیکی و بدی اینگونه رو در روی هم قرار نمیگرفتند که سرانجام هم به پیروزی نیکی و شکست تبهکار خاتمه یابد.
۴– زبان فارسی چنان بنیاد محکمی به خود نمیگرفت که از ترکستان چین تا ساحل مدیترانه و از هند و کشمیر و بنگال، تا قفقاز و آسیای مرکزی، نیمی از آسیا را بپوشاند، و حتی در اروپا تا سنی و هرزگوین پیش رود.
۵– ادبیات فارسی به این غنا و تنوع دست نمییافت، که نزدیک به همهٔ سایه روشنهای زندگی بشری را در خود جای دهد.
۶– عرفان ایرانی که ریشهٔ مشترک با شاهنامه دارد، اینگونه بالیده نمیشد.
۷- یک دید جهانشمول نسبت به زندگی، که فارغ باشد از افتراقهای قومی و زبانی و آئینی، در تفکر ایرانی راه نمییافت که بگوید:
تو داد و دهش کن، فریدون توئی...
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ــــــــــــ
اگر شاهنامه نمیبود...
[برای ارجنامهٔ جلال خالقی مطلق]
به قلم دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
١- ایران، گذشتهٔ پرشکوه خود را فراموش میکرد.
٢- مفاهیمی چون داد و دهش، خرد و راستی، والامنشی و دانش، با این برجستگی به گوش ایرانی نمیخورد، که قهرمانان نیکوکار شاهنامه آنها را در زندگی خود به نمود آورند.
٣- دو جبههٔ نیکی و بدی اینگونه رو در روی هم قرار نمیگرفتند که سرانجام هم به پیروزی نیکی و شکست تبهکار خاتمه یابد.
۴– زبان فارسی چنان بنیاد محکمی به خود نمیگرفت که از ترکستان چین تا ساحل مدیترانه و از هند و کشمیر و بنگال، تا قفقاز و آسیای مرکزی، نیمی از آسیا را بپوشاند، و حتی در اروپا تا سنی و هرزگوین پیش رود.
۵– ادبیات فارسی به این غنا و تنوع دست نمییافت، که نزدیک به همهٔ سایه روشنهای زندگی بشری را در خود جای دهد.
۶– عرفان ایرانی که ریشهٔ مشترک با شاهنامه دارد، اینگونه بالیده نمیشد.
۷- یک دید جهانشمول نسبت به زندگی، که فارغ باشد از افتراقهای قومی و زبانی و آئینی، در تفکر ایرانی راه نمییافت که بگوید:
تو داد و دهش کن، فریدون توئی...
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from چشموچراغ
📗مجموعهمقالات دکتر #محمد_معین. بهکوشش مَهدُخت معین. تهران: مؤسسهٔ انتشارات معین، دو جلد، ۱۳۶۴، ۱۳۶۷.
مجموعهٔ دوجلدی «مجموعهمقالات دکتر محمد معین» شامل مقالههایی است که استاد محمد معین در طول عمر بسیار پربار خود در موضوعات مختلف ادبی و زبانی تألیف کردهاست. برخی از آنها را خود جمعآوری کرده بوده و گاهی حاشیهای بر آن افزوده بوده؛ مابقی را دکتر مَهدُخت معین، دختر ایشان، گردآوری کرده و در نهایت در دو جلد به چاپ رساندهاست. جلد نخست این مجموعه شامل ۲۶ مقاله است و جلد دوم ۳۸ مقاله را دربردارد. مقالهها به ترتیب تاریخ مرتب شدهاند. از موضوعاتی که در این مجموعه به آنها پرداخته شده، به این چند مقاله اشاره میکنیم: خاقانی و آئین مسیح، نسخهٔ خطی تفسیر سورهٔ یوسف، جام جهاننما، فن آموزش در دبستانها، زبان از نظر روانشناسی، کشف مبدأ داستان آفرینش، ابتذال عناوین علمی، لغات فارسی ابنسینا، و تأثیر آنها در ادبیات. در انتهای جلد نخست فهرستی از آثار محمد معین آمدهاست.
در ابتدای هر یک از دو جلد، بهجای مقدمه، بخشی آمده با عنوان «یاد یادها» که در آن به گفتهها و نوشتههای بزرگانی اشاره دارد که به طریقی با زندهیاد استاد دکتر محمد معین در ارتباط بودهاند.
🌱 زادروز استاد دکتر محمد معین
#معرفی_کتاب
#فکر_کردن_از_کتاب_خواندن_هم_مهمتر_است
@cheshmocheragh
مجموعهٔ دوجلدی «مجموعهمقالات دکتر محمد معین» شامل مقالههایی است که استاد محمد معین در طول عمر بسیار پربار خود در موضوعات مختلف ادبی و زبانی تألیف کردهاست. برخی از آنها را خود جمعآوری کرده بوده و گاهی حاشیهای بر آن افزوده بوده؛ مابقی را دکتر مَهدُخت معین، دختر ایشان، گردآوری کرده و در نهایت در دو جلد به چاپ رساندهاست. جلد نخست این مجموعه شامل ۲۶ مقاله است و جلد دوم ۳۸ مقاله را دربردارد. مقالهها به ترتیب تاریخ مرتب شدهاند. از موضوعاتی که در این مجموعه به آنها پرداخته شده، به این چند مقاله اشاره میکنیم: خاقانی و آئین مسیح، نسخهٔ خطی تفسیر سورهٔ یوسف، جام جهاننما، فن آموزش در دبستانها، زبان از نظر روانشناسی، کشف مبدأ داستان آفرینش، ابتذال عناوین علمی، لغات فارسی ابنسینا، و تأثیر آنها در ادبیات. در انتهای جلد نخست فهرستی از آثار محمد معین آمدهاست.
در ابتدای هر یک از دو جلد، بهجای مقدمه، بخشی آمده با عنوان «یاد یادها» که در آن به گفتهها و نوشتههای بزرگانی اشاره دارد که به طریقی با زندهیاد استاد دکتر محمد معین در ارتباط بودهاند.
🌱 زادروز استاد دکتر محمد معین
#معرفی_کتاب
#فکر_کردن_از_کتاب_خواندن_هم_مهمتر_است
@cheshmocheragh
Telegram
Forwarded from 🌲تاریخ و زندگی🌲 (Javad Abbasi)
Forwarded from آذری ها |Azariha
به مناسبت دهم اردیبهشت
💢روز ملّی خلیج فارس، سالروز آزادی جزیره هرمز
▫️روز ملی خلیج فارس درست همانروزی است که ارتش ایران به فرماندهی امامقلیخان حاکم فارس موفق شد پس از ۱۳۰ سال به حضور پرتغالیها در جزیره هرمز پایان دهد. جزیره هرمز تنها با ۴۰ کیلومتر مربع درست در دهانه خلیجفارس واقع شده و با نزدیکیای که به سواحل ایران دارد، موقعیت مناسبی برای تجارت داشته و به دلیل جزیرهای بودن از امنیت کافی نیز برخوردار بوده است. املای صحیح آن هرموز یا هرمزد برگرفته از کلمات خورموز یا خورموغ به معنی لنگرگاه و بندر ایالت موغستان (میناب) بوده است که به واسطه کثرت استفاده امروزه هرمز خوانده میشود. ملوک هرمز که پس از ویرانی بندر میناب ناشی از حملات پیدرپی جهانگشایان خود را به هرمز رسانده بودند، با استفاده از تساهل مذهبی و آزادیهای تجاری این جزیره را به بندری آباد و مشهور مبدل ساختند که تجار سراسر جهان با حضور در آن به کار تجارت و بازرگانی اشتغال داشتند.
▫️هرمز در آستانه قرن دهم هجری/پانزدهم میلادی با فاجعهای مواجه شد که نه تنها این جزیره، بلکه کل جهان آن روز را در خود فرو برد. جهانگشایان اروپایی این بار سوار بر کشتیهای قدرتمند و توپدار خود با گذر از دماغه امیدنیک در جنوب آفریقا سر از اقیانوس هند و خلیجفارس و ثروتهای خفته در شرق درآوردند. در سال ۹۰۹ میلادی آلبوکرک (Alfonso de Albouquerque) دریانورد پرتغالی که پایش به آسیا باز شده بود، با راهنمایی یکی از دریانوردان مشهور ایرانی گذرش به خلیج فارس افتاد و با آن نواحی آشنایی پیدا کرد و بلافاصله با حضور در دربار امانوئل، پادشاه پرتغال طرح خود را برای اشغال جزایر خلیج فارس ارائه نمود و به تصویب رساند. او سال ۹۱۲ م به خلیج فارس بازگشت و پس از کشتار و وحشیگری فراوان موفق به فتح هرمز در سال ۹۱۳ م شد و قلعهای در آن جزیره ساخت. آلبوکرک نه تنها دریانوردی جسور، بلکه استراتژیست بزرگی هم بود. به باور وی اگر کسی تنگه هرمز، تنگه باب المندب و تنگه مالاکا را در دست داشته باشد، بر همه آبهای اقیانوس هند میتواند فرمانروایی کند و در راستای تشکیل همین فرمانروایی بود که با قرار دادن مرکز دریایی کشورش در جزیره گوا در هند، مستعمرات ساحلی این کشور را اداره مینمود.
▫️در سال ۱۰۱۰ اللهوردیخان حاکم فارس با استفاده از فرصتی که دست داد با استفاده از تفنگچیان و شمشیرزنان جنوبی موفق به اعاده قدرت مرکزی ایران بر بحرین شد. بازگشت بحرین به دامان کشور مقدمهای شد تا شاه عباس به فکر تصرف دیگر نواحی اشغالی بیفتد. این فتح تقریبا آسان که با درایت حاکم فارس صورت گرفته بود، سلطه پرتغالیها را در مرکز خلیجفارس برچید اما آن را پایان نداد. در اوایل سال ۱۰۱۰ق/ ۱۶۰۱م، فیلیپ پادشاه اسپانیا که پرتغال را هم در تصرف خود داشت هیاتی دیگر را روانه ایران کرد.
▫️شاه عباس برای سرکوبی پرتغالیها دست دوستی به سوی رقیب آنها یعنی انگلیسیها دراز کرد و خواستار مشارکت نیروی دریایی کمپانی هندشرقی انگلیس در جنگ با پرتغال و اسپانیا شد. اتحاد ایران و انگلیس برضد پرتغالیها بتدریج صورت گرفت و مذاکرات به تأنی پیش رفت. امری که باعث تسریع در کار شد این بود که 4 کشتی انگلیسی دو کشتی پرتغالی را در دریا به اسارت گرفتند و به جاسک بردند. روی فریر فرمانده پرتغالی با نیروی مجهزی به جاسک حمله برد و بین کشتیهای پرتغالی و انگلیسی رسما جنگ درگرفت. در این جنگ که نخستین برخورد رسمی کشتیهای دو کشور بود پرتغالیها بسختی شکست خوردند و حیثیت سیاسی و نظامی پرتغال در انظار ایرانیان و دیگر ساکنان سواحل خلیج فارس کاستی گرفت و دولت ایران با آرزوی برانداختن تسلط پرتغالیان در خلیج فارس با عمال کمپانی هند شرقی به منظور برکنار کردن حریف از صحنه سیاست و تجارت دست در دست هم نهادند و بعد از یک سال مذاکره، طرفین بر اصول اتحاد در جنگ با دشمن مشترک همداستان شدند و در میناب قراردادی در این زمینه امضا کردند.
▫️بر اساس این قرارداد و طی چند رشته جنگ سخت ارتش ایران و متحدان انگلیسی موفق به تصرف جرون و قشم شدند. بعد از تصرف قشم، نوبت به تصرف جزیره هرمز رسید. روز ۲۷ ربیع الثانی قلعه هرمز در محاصره درآمد و در دهم جمادی الثانی، پادگان هرمز نیز ناگزیر تسلیم شد. اسرای پرتغالی، باز طبق قرارداد به انگلیسیها تسلیم شدند و به هندوستان منتقل گردیدند، ولی اعراب غالبا به جرم خیانت کشته شدند و غنایم و خزاین و سلاحها و توپهای پرتغالیان نیز نصیب فاتحان شد و بیشتر آن غنایم به دست ایرانیان افتاد.
متن کامل مقاله را در اینجا بخوانید
🆔@Ir_Azariha
💢روز ملّی خلیج فارس، سالروز آزادی جزیره هرمز
▫️روز ملی خلیج فارس درست همانروزی است که ارتش ایران به فرماندهی امامقلیخان حاکم فارس موفق شد پس از ۱۳۰ سال به حضور پرتغالیها در جزیره هرمز پایان دهد. جزیره هرمز تنها با ۴۰ کیلومتر مربع درست در دهانه خلیجفارس واقع شده و با نزدیکیای که به سواحل ایران دارد، موقعیت مناسبی برای تجارت داشته و به دلیل جزیرهای بودن از امنیت کافی نیز برخوردار بوده است. املای صحیح آن هرموز یا هرمزد برگرفته از کلمات خورموز یا خورموغ به معنی لنگرگاه و بندر ایالت موغستان (میناب) بوده است که به واسطه کثرت استفاده امروزه هرمز خوانده میشود. ملوک هرمز که پس از ویرانی بندر میناب ناشی از حملات پیدرپی جهانگشایان خود را به هرمز رسانده بودند، با استفاده از تساهل مذهبی و آزادیهای تجاری این جزیره را به بندری آباد و مشهور مبدل ساختند که تجار سراسر جهان با حضور در آن به کار تجارت و بازرگانی اشتغال داشتند.
▫️هرمز در آستانه قرن دهم هجری/پانزدهم میلادی با فاجعهای مواجه شد که نه تنها این جزیره، بلکه کل جهان آن روز را در خود فرو برد. جهانگشایان اروپایی این بار سوار بر کشتیهای قدرتمند و توپدار خود با گذر از دماغه امیدنیک در جنوب آفریقا سر از اقیانوس هند و خلیجفارس و ثروتهای خفته در شرق درآوردند. در سال ۹۰۹ میلادی آلبوکرک (Alfonso de Albouquerque) دریانورد پرتغالی که پایش به آسیا باز شده بود، با راهنمایی یکی از دریانوردان مشهور ایرانی گذرش به خلیج فارس افتاد و با آن نواحی آشنایی پیدا کرد و بلافاصله با حضور در دربار امانوئل، پادشاه پرتغال طرح خود را برای اشغال جزایر خلیج فارس ارائه نمود و به تصویب رساند. او سال ۹۱۲ م به خلیج فارس بازگشت و پس از کشتار و وحشیگری فراوان موفق به فتح هرمز در سال ۹۱۳ م شد و قلعهای در آن جزیره ساخت. آلبوکرک نه تنها دریانوردی جسور، بلکه استراتژیست بزرگی هم بود. به باور وی اگر کسی تنگه هرمز، تنگه باب المندب و تنگه مالاکا را در دست داشته باشد، بر همه آبهای اقیانوس هند میتواند فرمانروایی کند و در راستای تشکیل همین فرمانروایی بود که با قرار دادن مرکز دریایی کشورش در جزیره گوا در هند، مستعمرات ساحلی این کشور را اداره مینمود.
▫️در سال ۱۰۱۰ اللهوردیخان حاکم فارس با استفاده از فرصتی که دست داد با استفاده از تفنگچیان و شمشیرزنان جنوبی موفق به اعاده قدرت مرکزی ایران بر بحرین شد. بازگشت بحرین به دامان کشور مقدمهای شد تا شاه عباس به فکر تصرف دیگر نواحی اشغالی بیفتد. این فتح تقریبا آسان که با درایت حاکم فارس صورت گرفته بود، سلطه پرتغالیها را در مرکز خلیجفارس برچید اما آن را پایان نداد. در اوایل سال ۱۰۱۰ق/ ۱۶۰۱م، فیلیپ پادشاه اسپانیا که پرتغال را هم در تصرف خود داشت هیاتی دیگر را روانه ایران کرد.
▫️شاه عباس برای سرکوبی پرتغالیها دست دوستی به سوی رقیب آنها یعنی انگلیسیها دراز کرد و خواستار مشارکت نیروی دریایی کمپانی هندشرقی انگلیس در جنگ با پرتغال و اسپانیا شد. اتحاد ایران و انگلیس برضد پرتغالیها بتدریج صورت گرفت و مذاکرات به تأنی پیش رفت. امری که باعث تسریع در کار شد این بود که 4 کشتی انگلیسی دو کشتی پرتغالی را در دریا به اسارت گرفتند و به جاسک بردند. روی فریر فرمانده پرتغالی با نیروی مجهزی به جاسک حمله برد و بین کشتیهای پرتغالی و انگلیسی رسما جنگ درگرفت. در این جنگ که نخستین برخورد رسمی کشتیهای دو کشور بود پرتغالیها بسختی شکست خوردند و حیثیت سیاسی و نظامی پرتغال در انظار ایرانیان و دیگر ساکنان سواحل خلیج فارس کاستی گرفت و دولت ایران با آرزوی برانداختن تسلط پرتغالیان در خلیج فارس با عمال کمپانی هند شرقی به منظور برکنار کردن حریف از صحنه سیاست و تجارت دست در دست هم نهادند و بعد از یک سال مذاکره، طرفین بر اصول اتحاد در جنگ با دشمن مشترک همداستان شدند و در میناب قراردادی در این زمینه امضا کردند.
▫️بر اساس این قرارداد و طی چند رشته جنگ سخت ارتش ایران و متحدان انگلیسی موفق به تصرف جرون و قشم شدند. بعد از تصرف قشم، نوبت به تصرف جزیره هرمز رسید. روز ۲۷ ربیع الثانی قلعه هرمز در محاصره درآمد و در دهم جمادی الثانی، پادگان هرمز نیز ناگزیر تسلیم شد. اسرای پرتغالی، باز طبق قرارداد به انگلیسیها تسلیم شدند و به هندوستان منتقل گردیدند، ولی اعراب غالبا به جرم خیانت کشته شدند و غنایم و خزاین و سلاحها و توپهای پرتغالیان نیز نصیب فاتحان شد و بیشتر آن غنایم به دست ایرانیان افتاد.
متن کامل مقاله را در اینجا بخوانید
🆔@Ir_Azariha
آذریها
روز ملّی خلیج فارس، سالروز آزادی جزیره هرمز - آذریها
صادق راستگو: روز ملی خلیج فارس درست همانروزی است که ارتش ایران به فرماندهی امامقلیخان حاکم فارس موفق شد پس از ۱۳۰ سال به حضور پرتغالیها در جزیره هرمز پایان ...
Forwarded from کانال رسمی بنیاد نیشابور
دریای پارس نوشته فریدون جنیدی-129.pdf
1.2 MB
#دریای_پارس در #اوستا و #نوشته_ها_ی_پهلوی نوشتهٔ استاد #فریدون_جنیدی چاپ شده در مجله #گلچرخ_مهر سال ۱۳۷۷ شماره ۲۰
شانزدهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت بدیعالزمان فروزانفر
سفینۀ کالاهای بیشبها
موجی نیرومند از دریابار مرگ برآمد و سفینۀ کالاهای بیشبها را از میان برداشت و به جاودانگی سپرد. موج مرگ بود و سفینه فروزانفر.
فروزانفر خود موجی بود. موجی سراسر شور و تابناکی. موجی که صدفهای خیرهکننده از ژرفای معارف اسلامی به کنار آورد و جهانی را از گوهرهای ارزنده متمتع ساخت.
دانش وسیع فروزانفر در زمینۀ معارف اسلامی و ادبیات فارسی بود. ذوق درخشان، قوۀ نقد و سنجش ممتاز، شمّ استوار و بالاخره قدرت ابتکار توانایی آن را به او داده بود که به اسلوب پسندیده اهل ادب و تحقیق را از تتبعات خود بهرهور سازد. به هنگام تدریس و سخن گفتن نیز همین صفت موجب میشد که سخنان او در دل شاگردان و شنوندگانش اثر کند.
فروزانفر محضری بسیار دلنشین داشت. شعرهای بلند و خیالانگیز میخواند. سینهاش مخزن نکتههای ادبی و تاریخی بود. شوخطبع و نکتهسنج بود. حاضرجوابی کممانند بود. بسیار موقعشناس بود. میزان کارش زیاد بود. سحرخیز و راهپیما و طبیعتدوست بود. در پانزده سال اخیر عمر دل به سفر بسته بود. دیدن دنیای بزرگ و شهرهای جهان مطلوبش بود. خوشسفر و خستگیناپذیر بود. تیزهوش و تندذهن و باریکاندیش بود. شعرش کم بود اما خوب بود و به اسلوب محکم استادان قدیم بود. با شاگردانش الفتی و انسی گرم و دوستانه داشت.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج۲، ۳۸۱-۳۸۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
سفینۀ کالاهای بیشبها
موجی نیرومند از دریابار مرگ برآمد و سفینۀ کالاهای بیشبها را از میان برداشت و به جاودانگی سپرد. موج مرگ بود و سفینه فروزانفر.
فروزانفر خود موجی بود. موجی سراسر شور و تابناکی. موجی که صدفهای خیرهکننده از ژرفای معارف اسلامی به کنار آورد و جهانی را از گوهرهای ارزنده متمتع ساخت.
دانش وسیع فروزانفر در زمینۀ معارف اسلامی و ادبیات فارسی بود. ذوق درخشان، قوۀ نقد و سنجش ممتاز، شمّ استوار و بالاخره قدرت ابتکار توانایی آن را به او داده بود که به اسلوب پسندیده اهل ادب و تحقیق را از تتبعات خود بهرهور سازد. به هنگام تدریس و سخن گفتن نیز همین صفت موجب میشد که سخنان او در دل شاگردان و شنوندگانش اثر کند.
فروزانفر محضری بسیار دلنشین داشت. شعرهای بلند و خیالانگیز میخواند. سینهاش مخزن نکتههای ادبی و تاریخی بود. شوخطبع و نکتهسنج بود. حاضرجوابی کممانند بود. بسیار موقعشناس بود. میزان کارش زیاد بود. سحرخیز و راهپیما و طبیعتدوست بود. در پانزده سال اخیر عمر دل به سفر بسته بود. دیدن دنیای بزرگ و شهرهای جهان مطلوبش بود. خوشسفر و خستگیناپذیر بود. تیزهوش و تندذهن و باریکاندیش بود. شعرش کم بود اما خوب بود و به اسلوب محکم استادان قدیم بود. با شاگردانش الفتی و انسی گرم و دوستانه داشت.
[نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج۲، ۳۸۱-۳۸۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
تاریکی تاریخ
بعضی از ظرفا تاریخ را تاریک گفتهاند از جهت اینکه دسترس به اخبار واقعی آن نیست و جوینده باید در ظلمات ایام به جستجوی وقایع پراکنده عمری بگذراند. این مشابهت لفظی میان تاریخ و تاریک وقتی قوت میگیرد که کسی بخواهد قوانین و قواعدی برای تاریخ کشف کند و مانند سایر علوم نوامیس اصلی تاریخ را بیابد و بشناساند. این علم چون به سرنوشت فرد و جامعۀ انسانی مربوط است و زمان در میان اجزاء آن افتراقی پیوندناپذیر میاندازد، از دخول در تحت ضوابط خیلی قطعی امتناع دارد. علم نور است اما علم تاریخ نوری است بسیار ضعیف و لرزان که هر لحظه خاموش و باز روشن میشود و کمتر کسی به اطمینان تمام پیش پایی به چراغ او تواند دید. نفس انسان که مبدأ بسیاری از وقایع تاریخی میشود گوهری است آزاد و در عین آزادی دستخوش هزاران عامل خفی و جلی که هیچیک طوق اطاعت به قانونهای طبیعی یا ریاضی را به گردن نمیگیرند و اجتماعات بشری هم با اینکه به وسیلۀ قوانین استواری اداره میشود، هنوز حقیقت آن قوانین به دست نیامده است. پس اگر تاریخ تاریک است، فلسفۀ تاریخ تاریک در تاریک است، ظلمات بعضها فوق بعض.
لکن از آنجا که این علم وابستگی تام به حیات بشر دارد چه از حیث علاقه به گذشته و چه از جهت احتیاج به حاضر و چه از لحاظ بیم آینده از جستجوی قواعد آن ناگزیریم و با وجود آن تاریکیها چون راه منحصر است مجبور به رفتن هستیم و باید خود را به جایی برسانیم. جایی که علم تاریخ در میان ملل پیشرفتۀ امروز که همه قسم وسایل کار دارند این حکم را داشته باشد بدیهی است در ایران تاریکی آن شدیدتر است. تقریباً در این کشور هنوز تاریخ انتقادی کاملی دیده نمیشود که اخبار را از سرچشمهها گرفته و به محک امتحان و انتقاد زده باشد تا محقق تاریخ بتواند قواعدی از آنها بیرون آورد و اسلوبی به دست بدهد.
[مقالهها و رسالهها، تألیف غلامرضا رشید یاسمی، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۲۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
🔹نقل: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار. به مناسبت ۱۸ اردیبهشت ،سالروز درگذشت زنده یاد: غلامرضا رشید یاسمی "۲۹ آبان ۱۲۷۵ کرمانشاه-۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۰تهران"
@ESHTADAN
بعضی از ظرفا تاریخ را تاریک گفتهاند از جهت اینکه دسترس به اخبار واقعی آن نیست و جوینده باید در ظلمات ایام به جستجوی وقایع پراکنده عمری بگذراند. این مشابهت لفظی میان تاریخ و تاریک وقتی قوت میگیرد که کسی بخواهد قوانین و قواعدی برای تاریخ کشف کند و مانند سایر علوم نوامیس اصلی تاریخ را بیابد و بشناساند. این علم چون به سرنوشت فرد و جامعۀ انسانی مربوط است و زمان در میان اجزاء آن افتراقی پیوندناپذیر میاندازد، از دخول در تحت ضوابط خیلی قطعی امتناع دارد. علم نور است اما علم تاریخ نوری است بسیار ضعیف و لرزان که هر لحظه خاموش و باز روشن میشود و کمتر کسی به اطمینان تمام پیش پایی به چراغ او تواند دید. نفس انسان که مبدأ بسیاری از وقایع تاریخی میشود گوهری است آزاد و در عین آزادی دستخوش هزاران عامل خفی و جلی که هیچیک طوق اطاعت به قانونهای طبیعی یا ریاضی را به گردن نمیگیرند و اجتماعات بشری هم با اینکه به وسیلۀ قوانین استواری اداره میشود، هنوز حقیقت آن قوانین به دست نیامده است. پس اگر تاریخ تاریک است، فلسفۀ تاریخ تاریک در تاریک است، ظلمات بعضها فوق بعض.
لکن از آنجا که این علم وابستگی تام به حیات بشر دارد چه از حیث علاقه به گذشته و چه از جهت احتیاج به حاضر و چه از لحاظ بیم آینده از جستجوی قواعد آن ناگزیریم و با وجود آن تاریکیها چون راه منحصر است مجبور به رفتن هستیم و باید خود را به جایی برسانیم. جایی که علم تاریخ در میان ملل پیشرفتۀ امروز که همه قسم وسایل کار دارند این حکم را داشته باشد بدیهی است در ایران تاریکی آن شدیدتر است. تقریباً در این کشور هنوز تاریخ انتقادی کاملی دیده نمیشود که اخبار را از سرچشمهها گرفته و به محک امتحان و انتقاد زده باشد تا محقق تاریخ بتواند قواعدی از آنها بیرون آورد و اسلوبی به دست بدهد.
[مقالهها و رسالهها، تألیف غلامرضا رشید یاسمی، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۲۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
🔹نقل: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار. به مناسبت ۱۸ اردیبهشت ،سالروز درگذشت زنده یاد: غلامرضا رشید یاسمی "۲۹ آبان ۱۲۷۵ کرمانشاه-۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۰تهران"
@ESHTADAN
Forwarded from ایران بوم
به مناسبت زادروز شادروان جبار باغچهبان - نقاش ِ دنیای سکوت
فرینوش اکبرزاده
پاشیدن ِ رنگ ِ کلمات به دنیایی که سرشار از سکوت بوده، کاری است که باغچهبان باغچه اطفال با دل و جان انجام داده و اکنون دنیایی رنگین تر را برای فرزندان این سرزمین موجب شده است.
امروز، یادآور روزی است که ما مردم ایران زمین را در سوگ از دست دادن یکی از نوابغ پر مهر خود نشاند؛ هرچند «جبار باغچهبان (میرزا جبار عسگرزاده)» همواره در میان حرکات و اصوات بی صدایی که خلق کرده، زنده و جاوید خواهد ماند.
باغچه بان را خیلی ها در حد اسم می شناسند، اما برای کودکان ناشنوا، او پدری مهربان بوده و تا همیشه یادش با کلماتش گرامی می ماند.
این را وقتی خیلی خوب لمس کردم که وارد حیاط مدرسه باغچهبان شدم، مدرسهای قدیمی و بسیار ساکت تر از تصویری که از یک مدرسه ابتدایی در ذهن دارید؛ با حیاطی نه چندان بزرگ و کودکانی که مشتقانه به صورت و دستهایت نگاه می کنند.
مدرسه باغچهبان اگرچه در همان مکان قدیمی و اولیه بنیان گذاریاش توسط جبار باغچه بان قرار ندارد، اما محلی است برای آموزش کودکانی که دنیای ساکتشان را با کلماتی از جنس حرکت دستان مشتاق و پر توانشان، رنگ و رویی دیگر بخشیدهاند.
هرچند صحبت با این کودکان برای ما که با زبان ارتباطی آنها آشنا نیستیم کمی دشوار می نماید، اما سخت نیست در گوشه گوشه حیاط و سالن مدرسه یافتن کودکانی که با حرکاتشان مفهومی را منتقل می کند؛ و ناگهان صدای خنده ای شادمانه و کودکانه آدم را به دنیایی که در آن قرار دارد باز می گرداند.
آموزش با حرکات دست و ایما و اشاره با تلاشهای او وارد نظام آموزشی ایران شد و وسایل کمک آموزشی متفاوتی که امروز کودکان ناشنوا برای یادگرفتن مفاهیم مختلف از آنها بهره می گیرند هم ثمره تلاشهای این مرد خوش قلب و مهربان است. هرچند این تنها دغدغه باغچه بان نبود و امروز فعالیت صدها مهدکودک و مرکز پیش دبستانی را نیز مدیون همین تلاشگر آموزش کودکان هستیم. اعتقاد وی به اهمیت آموزشهای قبل از دبستان، کودکانی را که در سالهای اول دبستان به دلیل کمبود آموزش مفاهیم مختلف با مشکل مواجه می شدند، یاری رساند و اکنون شاهد توسعه گسترده این مراکز و آموزشهای ارائه شده در آنها برای کودکان خردسال هستیم.
مولف کتاب «بابا برفی» اولین نویسنده و ناشر کتاب کودک در ایران نیز است. او از سال 1307 علیرغم دشواری های فراوان چاپ و کلیشه، چاپ کتابهای مخصوص کودکان را با تصاویری که خود آنها را ترسیم می کرد آغاز نمود و در نهایت بابا برفی باغچه بان، از سوی شورای جهانی کتاب کودک به عنوان بهترین کتاب کودک انتخاب شد.
نگارش کتاب حساب ویژه و کتاب آموزش کر و لال ها، تنظیم روش شفاهی در تعلیم ناشنوایان، اختراع گوشی استخوانی یا تلفن گنگ، کشف خواص اصوات و تقسیم بندی آنها تهیه وسایل مختلف بصری برای تدریس ناشنوایان و اختراع گاهنما از دیگر خدماتی است که باغچه بان باغچه اطفال طی سالهای زندگی اش برای تسهیل زندگی ناشنوایان انجام داده و به یادگار گذاشته است.
اگر امروز کودک ناشنوا و ناگویایی را میبینیم که قادر به صحبت کردن هست، بی شک به دلیل تلاشها و اقدامات باغچه بان در طراحی و به کار گیری روش آموزشی شفاهی برای این افراد است؛ روشی مبتنی بر صحبت کردن و لب خوانی که توانسته تاثیر زیادی در زندگی ناشنوایان بگذارد.
82 سال زندگی پرثمر این قهرمان ملی، او را به معلم همیشگی کودکان ناشنوای ایران و بسیاری کشورهای دیگر تبدیل کرده است؛ مردی که به کودکان ناشنوا یاد داد از چشم به جای گوش خود بهره بگیرند و دنیای خود را با ارتباطی بسیار گسترده تر از قبل بسازند.
چهارم آذرماه سالروز درگذشت بنیانگذار آموزش ناشنوایان در ایران، باغچهبان باغچۀ اطفال و نقاش دنیای سکوت، جبار باغچه بان است
آثار
برنامه کار آموزگار - ۱۳۰۲
الفبای آسان - ۱۳۰۳
الفبای دستی مخصوص ناشنوایان - ۱۳۰۳
زندگی کودکان - ۱۳۰۸
گرگ و چوپان - ۱۳۰۸
خانم خزوک - ۱۳۱۱
پیر و ترب - ۱۳۱۱
بازیچه دانش - ۱۳۱۱
دستور تعلیم الفبا - ۱۳۱۴
علم آموزش برای دانشسراها - ۱۳۲۰
بادکنک - ۱۳۲۴
الفبای خودآموز برای سالمندان - ۱۳۲۶
الفبا - ۱۳۲۷
اسرار تعلیم و تربیت یا اصول تعلیم الفبا - ۱۳۲۷
الفبای گویا - ۱۳۲۹
برنامهٔ یکساله - ۱۳۲۹
کتاب اول ابتدایی - ۱۳۳۰
حساب - ۱۳۳۴
کتاب اول ابتدایی - ۱۳۳۵
آدمی اصیل و مقیاس واحد آدمی - ۱۳۳۶
درخت مروارید - ۱۳۳۷
رباعیات باغچهبان - ۱۳۳۷
روش آموزش کر و لالها - ۱۳۴۳
من هم در دنیا آرزو دارم - ۱۳۴۵
بابا برفی - ۱۳۴۶
عروسان کوه - ۱۳۴۷
زندگینامهٔ باغچهبان به قلم خودش - ۱۳۵۶
شب به سر رسید - ۱۳۷۳
کبوتر من - ۱۳۷۳
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10986-jabar-baghche-ban.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
فرینوش اکبرزاده
پاشیدن ِ رنگ ِ کلمات به دنیایی که سرشار از سکوت بوده، کاری است که باغچهبان باغچه اطفال با دل و جان انجام داده و اکنون دنیایی رنگین تر را برای فرزندان این سرزمین موجب شده است.
امروز، یادآور روزی است که ما مردم ایران زمین را در سوگ از دست دادن یکی از نوابغ پر مهر خود نشاند؛ هرچند «جبار باغچهبان (میرزا جبار عسگرزاده)» همواره در میان حرکات و اصوات بی صدایی که خلق کرده، زنده و جاوید خواهد ماند.
باغچه بان را خیلی ها در حد اسم می شناسند، اما برای کودکان ناشنوا، او پدری مهربان بوده و تا همیشه یادش با کلماتش گرامی می ماند.
این را وقتی خیلی خوب لمس کردم که وارد حیاط مدرسه باغچهبان شدم، مدرسهای قدیمی و بسیار ساکت تر از تصویری که از یک مدرسه ابتدایی در ذهن دارید؛ با حیاطی نه چندان بزرگ و کودکانی که مشتقانه به صورت و دستهایت نگاه می کنند.
مدرسه باغچهبان اگرچه در همان مکان قدیمی و اولیه بنیان گذاریاش توسط جبار باغچه بان قرار ندارد، اما محلی است برای آموزش کودکانی که دنیای ساکتشان را با کلماتی از جنس حرکت دستان مشتاق و پر توانشان، رنگ و رویی دیگر بخشیدهاند.
هرچند صحبت با این کودکان برای ما که با زبان ارتباطی آنها آشنا نیستیم کمی دشوار می نماید، اما سخت نیست در گوشه گوشه حیاط و سالن مدرسه یافتن کودکانی که با حرکاتشان مفهومی را منتقل می کند؛ و ناگهان صدای خنده ای شادمانه و کودکانه آدم را به دنیایی که در آن قرار دارد باز می گرداند.
آموزش با حرکات دست و ایما و اشاره با تلاشهای او وارد نظام آموزشی ایران شد و وسایل کمک آموزشی متفاوتی که امروز کودکان ناشنوا برای یادگرفتن مفاهیم مختلف از آنها بهره می گیرند هم ثمره تلاشهای این مرد خوش قلب و مهربان است. هرچند این تنها دغدغه باغچه بان نبود و امروز فعالیت صدها مهدکودک و مرکز پیش دبستانی را نیز مدیون همین تلاشگر آموزش کودکان هستیم. اعتقاد وی به اهمیت آموزشهای قبل از دبستان، کودکانی را که در سالهای اول دبستان به دلیل کمبود آموزش مفاهیم مختلف با مشکل مواجه می شدند، یاری رساند و اکنون شاهد توسعه گسترده این مراکز و آموزشهای ارائه شده در آنها برای کودکان خردسال هستیم.
مولف کتاب «بابا برفی» اولین نویسنده و ناشر کتاب کودک در ایران نیز است. او از سال 1307 علیرغم دشواری های فراوان چاپ و کلیشه، چاپ کتابهای مخصوص کودکان را با تصاویری که خود آنها را ترسیم می کرد آغاز نمود و در نهایت بابا برفی باغچه بان، از سوی شورای جهانی کتاب کودک به عنوان بهترین کتاب کودک انتخاب شد.
نگارش کتاب حساب ویژه و کتاب آموزش کر و لال ها، تنظیم روش شفاهی در تعلیم ناشنوایان، اختراع گوشی استخوانی یا تلفن گنگ، کشف خواص اصوات و تقسیم بندی آنها تهیه وسایل مختلف بصری برای تدریس ناشنوایان و اختراع گاهنما از دیگر خدماتی است که باغچه بان باغچه اطفال طی سالهای زندگی اش برای تسهیل زندگی ناشنوایان انجام داده و به یادگار گذاشته است.
اگر امروز کودک ناشنوا و ناگویایی را میبینیم که قادر به صحبت کردن هست، بی شک به دلیل تلاشها و اقدامات باغچه بان در طراحی و به کار گیری روش آموزشی شفاهی برای این افراد است؛ روشی مبتنی بر صحبت کردن و لب خوانی که توانسته تاثیر زیادی در زندگی ناشنوایان بگذارد.
82 سال زندگی پرثمر این قهرمان ملی، او را به معلم همیشگی کودکان ناشنوای ایران و بسیاری کشورهای دیگر تبدیل کرده است؛ مردی که به کودکان ناشنوا یاد داد از چشم به جای گوش خود بهره بگیرند و دنیای خود را با ارتباطی بسیار گسترده تر از قبل بسازند.
چهارم آذرماه سالروز درگذشت بنیانگذار آموزش ناشنوایان در ایران، باغچهبان باغچۀ اطفال و نقاش دنیای سکوت، جبار باغچه بان است
آثار
برنامه کار آموزگار - ۱۳۰۲
الفبای آسان - ۱۳۰۳
الفبای دستی مخصوص ناشنوایان - ۱۳۰۳
زندگی کودکان - ۱۳۰۸
گرگ و چوپان - ۱۳۰۸
خانم خزوک - ۱۳۱۱
پیر و ترب - ۱۳۱۱
بازیچه دانش - ۱۳۱۱
دستور تعلیم الفبا - ۱۳۱۴
علم آموزش برای دانشسراها - ۱۳۲۰
بادکنک - ۱۳۲۴
الفبای خودآموز برای سالمندان - ۱۳۲۶
الفبا - ۱۳۲۷
اسرار تعلیم و تربیت یا اصول تعلیم الفبا - ۱۳۲۷
الفبای گویا - ۱۳۲۹
برنامهٔ یکساله - ۱۳۲۹
کتاب اول ابتدایی - ۱۳۳۰
حساب - ۱۳۳۴
کتاب اول ابتدایی - ۱۳۳۵
آدمی اصیل و مقیاس واحد آدمی - ۱۳۳۶
درخت مروارید - ۱۳۳۷
رباعیات باغچهبان - ۱۳۳۷
روش آموزش کر و لالها - ۱۳۴۳
من هم در دنیا آرزو دارم - ۱۳۴۵
بابا برفی - ۱۳۴۶
عروسان کوه - ۱۳۴۷
زندگینامهٔ باغچهبان به قلم خودش - ۱۳۵۶
شب به سر رسید - ۱۳۷۳
کبوتر من - ۱۳۷۳
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10986-jabar-baghche-ban.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
Forwarded from خردسرای فردوسی
«پیام شاهنامه، پایندگی زبان فارسی»
در بزرگداشت #فردوسی_و_پاسداشت_زبان_فارسی( از ۲۴ تا ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱)
#برگزارکنندگان:
- مؤسسه فرهنگی خردسرای فردوسی
- دانشگاه فردوسی مشهد
- قطب علمی فردوسی و شاهنامه
- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی
- انجمن ترویج زبان وادب فارسی ایران(شعبه خراسان)
#افتتاحیه:
🔹خیرمقدم و گزارش دبیر علمی همایش، دکتر محمدجعفر یاحقی
🔹خیرمقدم و سخنان مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی
🔹سخنان وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری
🔸برنامه هنری
🔹سخنرانی محمدکاظم کاظمی: «تعاملات فارسی ایران و افغانستان»
🔹رونمایی از مجموعه مقالات همایش و ویژهنامه پاژ
🔸مراسم اهدای نشان فردوسی به برگزیدگان ادبی و هنری
زمان: شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۷ تا ۲۰
تالار اجتماعات دکتر رحیمیزاده، دانشکدهٔ علوم دانشگاه فردوسی مشهد
@kheradsarayeferdowsi
در بزرگداشت #فردوسی_و_پاسداشت_زبان_فارسی( از ۲۴ تا ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱)
#برگزارکنندگان:
- مؤسسه فرهنگی خردسرای فردوسی
- دانشگاه فردوسی مشهد
- قطب علمی فردوسی و شاهنامه
- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی
- انجمن ترویج زبان وادب فارسی ایران(شعبه خراسان)
#افتتاحیه:
🔹خیرمقدم و گزارش دبیر علمی همایش، دکتر محمدجعفر یاحقی
🔹خیرمقدم و سخنان مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی
🔹سخنان وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری
🔸برنامه هنری
🔹سخنرانی محمدکاظم کاظمی: «تعاملات فارسی ایران و افغانستان»
🔹رونمایی از مجموعه مقالات همایش و ویژهنامه پاژ
🔸مراسم اهدای نشان فردوسی به برگزیدگان ادبی و هنری
زمان: شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۷ تا ۲۰
تالار اجتماعات دکتر رحیمیزاده، دانشکدهٔ علوم دانشگاه فردوسی مشهد
@kheradsarayeferdowsi
✅ قانونی شدن حفاری و فروش میراث تاریخی ایران
اخیراً نمایندگان محترم مجلس طرحی را با عنوان جذاب «استفاده بهینه از اشیا باستانی و عتیقهجات» پیشنهاد کردهاند که در واقع همان «حفاری و فروش قانونی میراث فرهنگی» ست.
این طرح به تمامی دارندگان مدرک کارشناسی ارشد و دکتری رشتههای تاریخ و باستانشناسی و حتی تاریخ طب و تاریخ ادیان! که دورهی «کوتاه» میراث فرهنگی را بگذرانند و پول مجوز بدهند اجازه میدهد بیل و کلنگ برداشته و بدون هیچ نظارتی در هر نقطهای که خواستند (به جز اماکن تاریخی که به ثبت ملی رسیدهاند) اقدام به حفاری کنند!
اینکه مجلس محترم میخواهد به افرادی با مدرک تاریخ طب و تاریخ ادیان اجازه دهد با یک دورهی آموزشی به قول خودشان کوتاهمدت! (انگار که حفاری باستانشناختی در حد کارگاه گلدوزی و آشپزی ست) مجوز بدهد میراث باستانی کشور را بجویند به کنار!
ماده ۳ روشن میکند که نمایندگان محترم حتی فرق متخصصان رشته باستانشناسی و تاریخ را از هم تشخیص نداده و فکر میکنند فرد دارای کارشناسی ارشد یا دکتری تاریخ میتواند به صورت علمی و بدون آموزش طولانی مدت و یادگیری مبانی علم باستانشناسی و نظارت استادی کارکشته دست به حفاری بزند!
بنده به عنوان یک دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ در دانشگاه تهران که گرایشم هم تاریخ ایران باستان است باید اعلام کنم که دانشجویان تاریخ، حتی در گرایش ایران باستان، یک واحد هم دربارهی آموزش حفاری باستانشناختی و روشها و مراحل علمی آن نخوانده و نمیخوانند و هیچ تفاوتی با یک فرد عادی ندارند.
گذشته از آن، دارندگان مدرک دکتری باستانشناسی و اساساً هر فردی حتی با سالها سابقهی حفاری، چطور میتواند بدون نظارت قانونی مورد اعتماد قرار بگیرد؟ ماده ۵ اعلام میکند که حفظ امنیت ناحیهی حفاری به عهده فرد کاوشگر است! و در صورت تضییع یا تخریب! جایگاه باستانی باید پاسخگو باشد! خیلی ممنون! شما حتی اگر به کفشداری یک مکان زیارتی مثل حرم امام رضا در مشهد هم بروید، برای حفاظت از کفش های مردم تمهیدات سفت و سختتری اندیشیدهاند!
مطابق ماده ۶، کاوشگر محترم پس از کشف آثار باستانی که بهتر است در این دیدگاه به آن گنج بگوییم، فهرستی را به میراث فرهنگی اعلام میکند و کارشناسان بر آن قیمت میگذارند. حالا اینکه شاید کاوشگر محترم تصمیم گرفت آثار را در گونی بریزد و ببرد دبی بفروشد به کنار.
مواد ۱۲ تا ۱۴ اعلام میکنند پس از تعیین قیمت، اگر موزهها و میراث فرهنگی شی تاریخی را خریدند که هیچ، اگر نه پس از گذشت چند ماه تمام ایرانیان، خارجیان و اساساً هر شخصی که حاضر باشد پولی به حساب کاوشگر محترم بریزد، میتواند میراث فرهنگی و تاریخی ایران را به صورت قانونی صاحب شود و والسلام!
همهی ما از وضعیت اقتصادی میراث فرهنگی آگاهیم، سازمانی که حتی پول تعمیر و گسترش ساختمان فعلی موزه ایران باستان را ندارد، مشخص است که برای خرید این اشیا قدم پیش نخواهد گذاشت! پس میرسیم به بحث مشتریان پولدار خارجی. از همه دردناکتر این که در بخش مزایای طرح، نخستین مزیت آن، ارز آوری نوشته شده است! یعنی خود نمایندگان محترم هم میدانند که غالب این آثار قرار است از کلکسیونها و موزههای خارجی سر در بیاورند!
✍️ فاطمه کاملی، دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان دانشگاه تهران، ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
📌 لینک خبر: 👇👇👇
🔗https://www.google.com/amp/s/www.farsnews.ir/amp/14010217000336
اخیراً نمایندگان محترم مجلس طرحی را با عنوان جذاب «استفاده بهینه از اشیا باستانی و عتیقهجات» پیشنهاد کردهاند که در واقع همان «حفاری و فروش قانونی میراث فرهنگی» ست.
این طرح به تمامی دارندگان مدرک کارشناسی ارشد و دکتری رشتههای تاریخ و باستانشناسی و حتی تاریخ طب و تاریخ ادیان! که دورهی «کوتاه» میراث فرهنگی را بگذرانند و پول مجوز بدهند اجازه میدهد بیل و کلنگ برداشته و بدون هیچ نظارتی در هر نقطهای که خواستند (به جز اماکن تاریخی که به ثبت ملی رسیدهاند) اقدام به حفاری کنند!
اینکه مجلس محترم میخواهد به افرادی با مدرک تاریخ طب و تاریخ ادیان اجازه دهد با یک دورهی آموزشی به قول خودشان کوتاهمدت! (انگار که حفاری باستانشناختی در حد کارگاه گلدوزی و آشپزی ست) مجوز بدهد میراث باستانی کشور را بجویند به کنار!
ماده ۳ روشن میکند که نمایندگان محترم حتی فرق متخصصان رشته باستانشناسی و تاریخ را از هم تشخیص نداده و فکر میکنند فرد دارای کارشناسی ارشد یا دکتری تاریخ میتواند به صورت علمی و بدون آموزش طولانی مدت و یادگیری مبانی علم باستانشناسی و نظارت استادی کارکشته دست به حفاری بزند!
بنده به عنوان یک دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ در دانشگاه تهران که گرایشم هم تاریخ ایران باستان است باید اعلام کنم که دانشجویان تاریخ، حتی در گرایش ایران باستان، یک واحد هم دربارهی آموزش حفاری باستانشناختی و روشها و مراحل علمی آن نخوانده و نمیخوانند و هیچ تفاوتی با یک فرد عادی ندارند.
گذشته از آن، دارندگان مدرک دکتری باستانشناسی و اساساً هر فردی حتی با سالها سابقهی حفاری، چطور میتواند بدون نظارت قانونی مورد اعتماد قرار بگیرد؟ ماده ۵ اعلام میکند که حفظ امنیت ناحیهی حفاری به عهده فرد کاوشگر است! و در صورت تضییع یا تخریب! جایگاه باستانی باید پاسخگو باشد! خیلی ممنون! شما حتی اگر به کفشداری یک مکان زیارتی مثل حرم امام رضا در مشهد هم بروید، برای حفاظت از کفش های مردم تمهیدات سفت و سختتری اندیشیدهاند!
مطابق ماده ۶، کاوشگر محترم پس از کشف آثار باستانی که بهتر است در این دیدگاه به آن گنج بگوییم، فهرستی را به میراث فرهنگی اعلام میکند و کارشناسان بر آن قیمت میگذارند. حالا اینکه شاید کاوشگر محترم تصمیم گرفت آثار را در گونی بریزد و ببرد دبی بفروشد به کنار.
مواد ۱۲ تا ۱۴ اعلام میکنند پس از تعیین قیمت، اگر موزهها و میراث فرهنگی شی تاریخی را خریدند که هیچ، اگر نه پس از گذشت چند ماه تمام ایرانیان، خارجیان و اساساً هر شخصی که حاضر باشد پولی به حساب کاوشگر محترم بریزد، میتواند میراث فرهنگی و تاریخی ایران را به صورت قانونی صاحب شود و والسلام!
همهی ما از وضعیت اقتصادی میراث فرهنگی آگاهیم، سازمانی که حتی پول تعمیر و گسترش ساختمان فعلی موزه ایران باستان را ندارد، مشخص است که برای خرید این اشیا قدم پیش نخواهد گذاشت! پس میرسیم به بحث مشتریان پولدار خارجی. از همه دردناکتر این که در بخش مزایای طرح، نخستین مزیت آن، ارز آوری نوشته شده است! یعنی خود نمایندگان محترم هم میدانند که غالب این آثار قرار است از کلکسیونها و موزههای خارجی سر در بیاورند!
✍️ فاطمه کاملی، دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان دانشگاه تهران، ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
📌 لینک خبر: 👇👇👇
🔗https://www.google.com/amp/s/www.farsnews.ir/amp/14010217000336
فارس
متن طرح مجلس برای استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنجها
متن طرح مجلس برای استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنجها منتشر شد.
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و یکم اردیبهشتماه سالروز درگذشت دکتر محمدرضا باطنی، منتخب بیست و هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار
دکتر باطنی و زبان علمی فارسی
محمدرضا باطنی در ایجاد زبان علمی فارسی تأثیری قابل ملاحظه داشت. گفتمان زبانشناسی مدرن در ایران بدون آثاری که او نوشت نمیتوانست به صورتی که اکنون دیده میشود شکل گیرد. توجّه او به امکانات واژهسازی فارسی و تلاش برای برابرگذاری اصطلاحات زبانشناسی در رشد این علم در ایران نقش اساسی داشت. این نکته نیز مهم است که در این راه او همواره به امکانات طبیعی و درونی زبان توجه داشت و نه، مثلاً به باستانگرایی یا معادلگذاریهای غریب. او همواره معتقد بوده است که بدون فعالسازی نظام واژهسازی طبیعی فارسی امکان ایجاد زبان علمی و پیشرفت آن ممکن نیست. از همان نخستین مقالاتی که او نوشت و بهویژه کتابهایی که ترجمه کرد این سلامت و طبیعی بودن در عین سلاست و نیز صراحت مشهود است.
محمدرضا باطنی به این امر نیز توجّه داشت که علم فقط برای علما نیست و زبان علمی باید بتواند در خدمت توسعۀ علمی جامعه نیز باشد. به گمان او علم باید بتواند از محوطۀ دانشگاه فراتر رود. این توجّه و تعهد حاصل از آن موجب شد بکوشد مفاهیم تخصصی علمی را در قالبی همگانفهم بریزد و از این رهگذر نهتنها گروه وسیعتری از افراد جامعه را در یافتههای علمی شریک کند، بلکه زبان این ارتباط علمی عمومی را سادهتر و روشنتر کند. این یکی از قابلیتهای کممانند آثار اوست که هم اهل فن و هم غیرمتخصصان به سهم خود میتوانند از آنها بهرهمند شوند.
حسین سامعی
[دفترچۀ بیست و هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، اهداشده به دکتر محمدرضا باطنی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۳۵-۳۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
دکتر باطنی و زبان علمی فارسی
محمدرضا باطنی در ایجاد زبان علمی فارسی تأثیری قابل ملاحظه داشت. گفتمان زبانشناسی مدرن در ایران بدون آثاری که او نوشت نمیتوانست به صورتی که اکنون دیده میشود شکل گیرد. توجّه او به امکانات واژهسازی فارسی و تلاش برای برابرگذاری اصطلاحات زبانشناسی در رشد این علم در ایران نقش اساسی داشت. این نکته نیز مهم است که در این راه او همواره به امکانات طبیعی و درونی زبان توجه داشت و نه، مثلاً به باستانگرایی یا معادلگذاریهای غریب. او همواره معتقد بوده است که بدون فعالسازی نظام واژهسازی طبیعی فارسی امکان ایجاد زبان علمی و پیشرفت آن ممکن نیست. از همان نخستین مقالاتی که او نوشت و بهویژه کتابهایی که ترجمه کرد این سلامت و طبیعی بودن در عین سلاست و نیز صراحت مشهود است.
محمدرضا باطنی به این امر نیز توجّه داشت که علم فقط برای علما نیست و زبان علمی باید بتواند در خدمت توسعۀ علمی جامعه نیز باشد. به گمان او علم باید بتواند از محوطۀ دانشگاه فراتر رود. این توجّه و تعهد حاصل از آن موجب شد بکوشد مفاهیم تخصصی علمی را در قالبی همگانفهم بریزد و از این رهگذر نهتنها گروه وسیعتری از افراد جامعه را در یافتههای علمی شریک کند، بلکه زبان این ارتباط علمی عمومی را سادهتر و روشنتر کند. این یکی از قابلیتهای کممانند آثار اوست که هم اهل فن و هم غیرمتخصصان به سهم خود میتوانند از آنها بهرهمند شوند.
حسین سامعی
[دفترچۀ بیست و هفتمین جایزۀ ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، اهداشده به دکتر محمدرضا باطنی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۳۵-۳۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی
@AfsharFoundation
Forwarded from زبانشناسی همگانی
⚫️ قصه پر غصه استاد زبانشناس!
استاد محمدرضا باطنی سال ۱۳۶۰ در چهل و هفت سالگی، سنی که تازه یک استاد دانشگاه به بار مینشیند، تن به بازنشستگی اجباری داد. اگر بازنشسته نمیشد در همان دورانی که هر چند روز یک بار لیست بلند بالایی از استادان اخراجی در روزنامهها منتشر میشد، اخراجش میکردند. استاد از آن روزها میگوید: بعد که بر حسب تصادف فهرست اخراجیها را دیدم چون الفبایی بود نام خودم را اول لیست دیدم. در سرتاسر زندگیاش عضو هیچ گروه سیاسی نبوده، اما تاب تحمل ناروایی را نیز هرگز نداشته است. به اعضای ستاد انقلاب فرهنگی رک و راست گفته بود فرهنگ، انقلاب برنمیدارد، به فرض هم که بردارد به ستاد احتیاج ندارد، به ستاد هم که احتیاج داشته باشد آیا شما بهترین پنج نفری بودید که میبایست گزیده میشدید؟
روایت باطنی از روزهای انقلاب فرهنگی:
"بهار سال ۵۹ بود. دانشگاهها تعطیل شد، ولی ما به دانشکده سر میزدیم. یک روز خبر دادند که ستاد انقلاب فرهنگی از استادان دانشکده ادبیات خواسته است در دانشکده حقوق جمع شوند تا مطالبشان را برای آنها بگویند. پس از افتتاح جلسه، آقای سروش مفصل صحبت کرد. بعد هم یک نفر دیگر حرف زد. اینها به این نیت آمده بودند که وانمود کنند با استادان مشورت شدهاست و بعدها نگویند پشت درهای بسته تصمیم گرفتهاند. این بود که بلند شدم و گفتم "فرهنگ، انقلاب برنمیدارد..."
پس از ترک دانشگاه و بازنشستگی اجباری، خانهنشین شد؛ کلافه از بیکاری و دستخوش افسردگی شدید.
روایت استاد ار خانهنشینی:
"در آن روزها چنان حالم بد شده بود که دنبال کارهای بازنشستگیام هم نمیرفتم. آنقدر از دانشگاه زده شده بودم که حتا دلم نمیخواست بروم کتابهایم را از اتاقم در کتابخانه مرکزی بردارم. به همین جهت از دکتر حقشناس که اتاقش درست کنار اتاق من بود خواهش کردم این کار را بکند. دکتر حقشناس با کتابهایم از راه رسید. گریه نکردم اما با بغض تمام این شعر را خواندم:
"یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت"
بعد از آن بود که دچار افسردگی شدید شدم. تا این که یک روز تلفن زنگ زد و به کار دعوتش کردند؛ یک کارخانه گچ تحریر مدیرعامل میخواست. اگر چه او اهل کارهائی از این دست نبود اما چون دعوتکننده دکتر ضیایی، معاون پیشین دانشگاه تهران، بود پذیرفت. پنج شش ماهی از کار تازهاش نگذشته بود که سیل انقلاب آن کارخانه کوچک را هم بلعید؛ و پی آمد مصادره کارخانه، خانهنشینی دوباره بود. ناگزیر میبایست به جستجوی کار دیگری برمیآمد، اما برای یک استاد دانشگاه که سالها سروکارش با علم بوده، چه کاری درخور است: "یک شب با خودم فکر کردم که کار اصلی من در زندگی، کار علمی است. حالا اگر از زبانشناسی زده شدهام و نمیخواهم حتا فکرش را هم بکنم، پس بروم دنبال یک کار دیگر. آمدم نشستم به ترجمه کردن. اولینش همان کتاب "درآمدی بر فلسفه" بوخینسکی بود..." و بعد هم کتابهای دیگری چون "انسان به روایت زیستشناسی" که به اتفاق همسرش ترجمه کرد، "فیزیولوژی خواب"، "دانشنامهً مصور"، "ساخت و کار ذهن"، و... اما این کارها برای کی نان و آب داشت که برای دکتر باطنی داشته باشد.
پس از چندی همکاری با انتشارات فرهنگ معاصر را آغاز کرد و دست به کار فرهنگنویسی شد. بیش از سه دهه دست در این کار داشت. میگوید: "من از طریق دکتر حقشناس با مؤسسه فرهنگ معاصر آشنا شدم. ابتدا قرار شد برای فرهنگ معاصر یک فرهنگ انگلیسی_فارسی توریستی کوچک تهیه کنم". اما بعد ناشر پیشنهاد کرد که همان را کمی مفصلتر کند که به درد دبیرستان بخورد. چندی بعد باز ناشر از وی خواست آن را کاملتر کند و به صورت یک فرهنگ یک جلدی درآورد: "به این ترتیب، فرهنگنویسی آهستهآهسته در من رسوخ کرد و تمام توجهم را به خود جلب کرد".
ویراست اول فرهنگ یک جلدیِ انگلیسی_فارسی معاصر پس از هفت سال منتشر شد و جایزۀ اول کتاب سال را از آنِ خود کرد: "ولی من از شرکت در مراسم و گرفتن جایزهای که به کتاب تعلق میگرفت امتناع کردم".
آخرین دستاورد او و همکارانش "فرهنگ فعلهای گروهی" (phrasal verbs) است.
متولد ۱۳۱۳ اصفهان بود. اما سالها در تهران زندگی میکرد. در این شهر پر ازدحام با همسرش شهین (شاگرد سابقش که بیش از ۵۰ سال از ازدواجشان گذشته) در محلی آرام، در آپارتمانی نسبتا راحت اما بی ذرهای تجمل و جلال و جبروت، سکونت داشت. امروز سهشنبه ۲۱ اردیبهشت در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
از آثار او در حوزه زبانشناسی میتوان به «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی»، «مسائل زبانشناسی نوین»، «نگاهی تازه به دستور زبان»، «چهار گفتار درباره زبان»، «درباره زبان»، «زبان و تفکر»، «پیرامون زبان و زبانشناسی» و... اشاره کرد.
نقلقولها از کتاب:
با مهر: جشننامهٔ دکتر محمدرضا باطنی | انتشارات فرهنگ معاصر.
@tarighatfarsi
🇮🇷 @linguiran
استاد محمدرضا باطنی سال ۱۳۶۰ در چهل و هفت سالگی، سنی که تازه یک استاد دانشگاه به بار مینشیند، تن به بازنشستگی اجباری داد. اگر بازنشسته نمیشد در همان دورانی که هر چند روز یک بار لیست بلند بالایی از استادان اخراجی در روزنامهها منتشر میشد، اخراجش میکردند. استاد از آن روزها میگوید: بعد که بر حسب تصادف فهرست اخراجیها را دیدم چون الفبایی بود نام خودم را اول لیست دیدم. در سرتاسر زندگیاش عضو هیچ گروه سیاسی نبوده، اما تاب تحمل ناروایی را نیز هرگز نداشته است. به اعضای ستاد انقلاب فرهنگی رک و راست گفته بود فرهنگ، انقلاب برنمیدارد، به فرض هم که بردارد به ستاد احتیاج ندارد، به ستاد هم که احتیاج داشته باشد آیا شما بهترین پنج نفری بودید که میبایست گزیده میشدید؟
روایت باطنی از روزهای انقلاب فرهنگی:
"بهار سال ۵۹ بود. دانشگاهها تعطیل شد، ولی ما به دانشکده سر میزدیم. یک روز خبر دادند که ستاد انقلاب فرهنگی از استادان دانشکده ادبیات خواسته است در دانشکده حقوق جمع شوند تا مطالبشان را برای آنها بگویند. پس از افتتاح جلسه، آقای سروش مفصل صحبت کرد. بعد هم یک نفر دیگر حرف زد. اینها به این نیت آمده بودند که وانمود کنند با استادان مشورت شدهاست و بعدها نگویند پشت درهای بسته تصمیم گرفتهاند. این بود که بلند شدم و گفتم "فرهنگ، انقلاب برنمیدارد..."
پس از ترک دانشگاه و بازنشستگی اجباری، خانهنشین شد؛ کلافه از بیکاری و دستخوش افسردگی شدید.
روایت استاد ار خانهنشینی:
"در آن روزها چنان حالم بد شده بود که دنبال کارهای بازنشستگیام هم نمیرفتم. آنقدر از دانشگاه زده شده بودم که حتا دلم نمیخواست بروم کتابهایم را از اتاقم در کتابخانه مرکزی بردارم. به همین جهت از دکتر حقشناس که اتاقش درست کنار اتاق من بود خواهش کردم این کار را بکند. دکتر حقشناس با کتابهایم از راه رسید. گریه نکردم اما با بغض تمام این شعر را خواندم:
"یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت"
بعد از آن بود که دچار افسردگی شدید شدم. تا این که یک روز تلفن زنگ زد و به کار دعوتش کردند؛ یک کارخانه گچ تحریر مدیرعامل میخواست. اگر چه او اهل کارهائی از این دست نبود اما چون دعوتکننده دکتر ضیایی، معاون پیشین دانشگاه تهران، بود پذیرفت. پنج شش ماهی از کار تازهاش نگذشته بود که سیل انقلاب آن کارخانه کوچک را هم بلعید؛ و پی آمد مصادره کارخانه، خانهنشینی دوباره بود. ناگزیر میبایست به جستجوی کار دیگری برمیآمد، اما برای یک استاد دانشگاه که سالها سروکارش با علم بوده، چه کاری درخور است: "یک شب با خودم فکر کردم که کار اصلی من در زندگی، کار علمی است. حالا اگر از زبانشناسی زده شدهام و نمیخواهم حتا فکرش را هم بکنم، پس بروم دنبال یک کار دیگر. آمدم نشستم به ترجمه کردن. اولینش همان کتاب "درآمدی بر فلسفه" بوخینسکی بود..." و بعد هم کتابهای دیگری چون "انسان به روایت زیستشناسی" که به اتفاق همسرش ترجمه کرد، "فیزیولوژی خواب"، "دانشنامهً مصور"، "ساخت و کار ذهن"، و... اما این کارها برای کی نان و آب داشت که برای دکتر باطنی داشته باشد.
پس از چندی همکاری با انتشارات فرهنگ معاصر را آغاز کرد و دست به کار فرهنگنویسی شد. بیش از سه دهه دست در این کار داشت. میگوید: "من از طریق دکتر حقشناس با مؤسسه فرهنگ معاصر آشنا شدم. ابتدا قرار شد برای فرهنگ معاصر یک فرهنگ انگلیسی_فارسی توریستی کوچک تهیه کنم". اما بعد ناشر پیشنهاد کرد که همان را کمی مفصلتر کند که به درد دبیرستان بخورد. چندی بعد باز ناشر از وی خواست آن را کاملتر کند و به صورت یک فرهنگ یک جلدی درآورد: "به این ترتیب، فرهنگنویسی آهستهآهسته در من رسوخ کرد و تمام توجهم را به خود جلب کرد".
ویراست اول فرهنگ یک جلدیِ انگلیسی_فارسی معاصر پس از هفت سال منتشر شد و جایزۀ اول کتاب سال را از آنِ خود کرد: "ولی من از شرکت در مراسم و گرفتن جایزهای که به کتاب تعلق میگرفت امتناع کردم".
آخرین دستاورد او و همکارانش "فرهنگ فعلهای گروهی" (phrasal verbs) است.
متولد ۱۳۱۳ اصفهان بود. اما سالها در تهران زندگی میکرد. در این شهر پر ازدحام با همسرش شهین (شاگرد سابقش که بیش از ۵۰ سال از ازدواجشان گذشته) در محلی آرام، در آپارتمانی نسبتا راحت اما بی ذرهای تجمل و جلال و جبروت، سکونت داشت. امروز سهشنبه ۲۱ اردیبهشت در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
از آثار او در حوزه زبانشناسی میتوان به «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی»، «مسائل زبانشناسی نوین»، «نگاهی تازه به دستور زبان»، «چهار گفتار درباره زبان»، «درباره زبان»، «زبان و تفکر»، «پیرامون زبان و زبانشناسی» و... اشاره کرد.
نقلقولها از کتاب:
با مهر: جشننامهٔ دکتر محمدرضا باطنی | انتشارات فرهنگ معاصر.
@tarighatfarsi
🇮🇷 @linguiran