Telegram Web Link
🎥‍ روایت مردی که شروع داستانش با انصراف از دانشگاه به خاطر اعتیاد به الکل و بعد ورود به کاخ سفید در دوران ریاست‌جمهوری “ریچارد نیکسون” به عنوان یک کارآموز است و تبدیل شدن به یک عامل سیاسی مهم و نهایتاً رسیدن به سمت معاون اولی در دولت “جرج دابلیو. بوش”، بی تردید قدرتمندترین شخص در بین همتایان قبل و بعد از خودش، “دیک چینی”.
کریستین بیل” که به خاطر تغییر دادن فاحش وزنش برای نقش‌های مختلف مشهور است این‌بار هم دست به این کار زد و علاوه بر مورد تحسین قرار گرفتن نامزد اسکار هم شد. “ایمی آدامز” و “سم راکول” هم برای نقش‌های مکمل نامزد اسکار شدند و فیلم از تیم بازیگری خوبی برخوردار بود گرچه که “کریستین بیل” از طرف دختر “دیک چینی” مورد انتقاد قرار گرفت. علاوه این فیلم در نود و یکمین دوره جوایز اسکار هشت نامزدی کسب کرد که فقط یکی از آنها را به دست آورد.
📽 Vice (2018)
ابوالفضل مدنی

#معرفی_فیلم

🆔 zil.ink/Coofilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🪄 آنا د آرماس خون‌تون نیوفته😮‍💨
📷 اینستاگرام کوفیلم

#mix

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 شرایط دشوار....

#fun

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🎥 "خاطرات آنا ماگدالنا باخ" اثر زوج سینمایی، "استراوب" و "هویله" است. اگر به موسیقی کلاسیک علاقه دارید و از شنیدن باخ لذت می‌برید پس این فیلم هم شما را خسته نخواهد کرد. فیلم روایتی اول شخص از دیدگاه "آنا ماگدالنا"، همسر "باخ" است درباره زندگی خود "باخ". از فراز و نشیب‌های زندگی او می‌گوید. از آموزش‌هایش به دیگران و ایمانش به خدا و موسیقی نواختنش برای او. به مظلومیت "باخ" در زندگی می‌پردازد. از دشمنانش می‌گوید. آن‌هایی که سعی داشتند او را کافر بدانند. یا آن‌هایی که اصرار داشتند بر تغییر سبک موسیقی وی. در جای جای فیلم روایت همسر قطع می‌شود و موسیقی‌ای از "باخ" معرفی و نواخته می‌شود. این سکانس‌ها را شاید بتوان تفسیر و بازسازی زیبایی‌شناسانه‌ی کارگردان از موسیقی و ارکسترهای "باخ" دانست. از لحاظ بصری زمانی که چند دقیقه را صرف شنیدن و دیدن ارکستر با رهبری "باخ" می‌کنیم، دوربین اصولا ثابت و بدون حرکت است و کات نمی‌خورد تا با محیط و موسیقی به خوبی ارتباط برقرار کرده و خو بگیریم. و در نهایت ارتباط خوبی با اصل موسیقی او برقرار کنیم. پس دلیل لانگ تیک‌های فیلم آشکار است و مخاطب علاقه‌مند توجیهی برای خستگی ندارد. از ماجرای ساخت فیلم هم اگر بگوییم، فیلمنامه به "برسون" داده شد تا آن را بررسی کند و در صورتی که از آن خوشش آمد، فیلم را بسازد. "برسون" البته استقبال کرد اما توصیه‌ای داشت مبنی بر اینکه زوج "استراوب" و "هویله" آن را بسازند. سرانجام پس از سال‌ها تلاش برای یافتن بازیگرهای مناسب و تامین بودجه فیلم در ۱۹۶۸ ساخته شد.
📽 Chronik der anna magdalena bach (1968)
✍️ امیرحسین یاسینی

#معرفی_فیلم

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🖼 پوسترهای جذاب از فیلم های جذاب!

#Poster

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
#Cinema_Gallery

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
📝 مستر ربات: دنیا جای خطرناکیه الیوت، نه به‌خاطر کسایی که کارای بد می‌کنن، به‌خاطر کسایی که می‌بینن و کاری نمی‌کنن..
📽 Mr. Robot 2015 - 2019

#دیالوگ_ماندگار

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🎥 "حرکت اشتباه" قسمت دوم از "سه‌گانه‌ی جاده" با نقش‌آفرینی "رودریگر فولگر" است. فیلم همچون اکثر آثار "وندرس" از موسیقی خاص خودش بهره می‌برد. داستان، روایت جوانی ا‌ست که خواستار نویسنده شدن است و با پولی که از مادرش قرض می‌گیرد پا به سفری به شهر "بن" آلمان می‌گذارد. در مسیر با اشخاص مختلفی آشنا می‌شود، اعم از یک پیرمرد که در گذشته نازی بوده است، دختری که که لام تا کام سخن نمی‌گوید و معشوق بازیگری به نام ترزه که برمی‌گزیند. البته جوانکی به نام برنارد که شیفته‌ی شعر خواندن نویسنده‌ی ما شده است هم به آن‌ها می‌پیوندد. او خود را شاعر می‌نامد و مثل "فولگر" به دنبال ایده‌هایی برای نوشته‌هایش است. کل فیلم ماجرای نویسنده نیست، بلکه باید فراخ‌تر نگریست: بخشی از فیلم صرف گفت‌وگوهای پیرمرد و "فولگر"– به‌طور کلی بین دو نسل جنگ و پس از جنگ– می‌شود. بحثی مطرح می‌شود مبنی بر اینکه ادبیات ارجح‌تر و مهم‌تر است یا سیاست؟ پیرمرد که هنوز در گذشته سیر می‌کند سیاست را محق می‌داند و نویسنده‌ می‌گوید که نمی‌تواند سیاست را در نوشته‌هایش متبلور سازد. در کل "وندرس" سه‌گانه‌ای خوش‌ساخت ارائه کرد که پس از آن به سمت فیلم‌های مشهورترش گام برداشت.
📽 Wrong Move (1975)
✍️ امیرحسین یاسینی

#معرفی_فیلم

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🪄 ولی رفاقت این دوتا❤️‍🩹🫂
📷 اینستاگرام کوفیلم

#mix

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🔰 راز شخصیت‌های منفی "دیوید فینچر": زودیاک "قسمت دوم"

📝 به اولین نامه زودیاک می‌رسیم! "این یک پیغام از طرف زودیاک است." یک موضوع در مورد این نامه بسیار شوکه‌کننده است. اینکه چگونه در ۱۵ دقیقه ابتدای فیلم، ما با یک نامه طرف می‌شویم، بی‌آنکه هیچ معمایی در داستان در مورد قتل‌ها مطرح شود یا چند قتل زنجیره‌ای رخ دهد و پلیس بخواهد ارتباط میان آن‌ها را کشف کند؟ فلسفه خود نامه در واقع نشان‌دهنده بی‌کفایتی نیروهای پلیس و اهمیت‌ندادن روزنامه‌ها (که نماینده رسانه زمان خود است) به قتل‌هایی که به دست زودیاک رخ می‌داد است. در یکی از طعنه‌آمیزترین جملات زودیاک، می‌شنویم که می‌گوید: این نامه را در صفحه اول روزنامه چاپ کنید. آن‌ها هم این کار را انجام می‌دهند! در ادامه، پاول (با بازی "رابرت داونی جونیور") جمله‌ای می‌گوید: قصد ما فروش بیشتر است نه پیداکردن قاتل! تمام این‌ها بدین معناست که فلسفه اصلی زودیاک، بی‌کفایت جلوه‌دادن پلیس و رسانه‌هاست.
در نامه اصلی صرفاً جزئیات قتل را توضیح می‌دهد و نکته جالبی را قید می‌کند: اینکه او در شب کریسمس هم پسر را به قتل رساند و هم دختر! این موضوع بسیار جالب است؛ چون ما متوجه شدیم که زودیاک، شخصیت پسر را به قتل نرساند و فقط دختر را با ضرب گلوله کشت؛ اما آیا خود زودیاک نمی‌دانست که پسر زنده مانده؟ قطعاً می‌دانست؛ چون در ادامه قید می‌کند که فقط به زانوی پسر شلیک کرده. اما چرا گفت که هر دو را به قتل رسانده؟ خود این موضوع هم برای احمق جلوه‌دادن خودش در دید پلیسی است که او می‌داند چقدر بی‌کفایت‌اند. او با قیدکردن این مورد که جفتشان را به قتل رسانده، این تصویر را در ذهن پلیس و مخاطب ایجاد می‌کند که شاید اصلاً او یک قاتل سریالی‌ای که قابل‌دسترسی نباشد نیست و از قضا بسیار هم احمق است. درحالی‌که این تصویر، دقیقاً همان تصویری است که زودیاک می‌خواهد از او داشته باشیم.
در ادامه با متن رمزی‌اش مواجه می‌شویم که نکات خیلی جالبی را از هدف او به ما ارائه می‌کند: لذت! اما نه هر لذتی؛ لذت اخروی! او می‌گوید هیچ‌چیز لذت‌بخش‌تر از کشتن انسان نیست حتی کشتن حیوانات! نکته اول: زودیاک یک شکارچی است. این‌گونه که انسان‌ها را به قتل می‌رساند، دقیقاً مثل برخوردی است که یک شکارچی با شکار حیوان خود دارد. در اولین قتل، بدون شنیدن حتی یک کلمه شروع به شلیک‌کردن از یک فاصله بسیار نزدیک کرد (بدون هیچ خصومت شخصی). او حتی به تک‌تک جزئیات اسلحه‌ها و گلوله‌هایی که با آن‌ها افراد را به قتل می‌رساند نیز آشنایی دارد. پس او در واقع یک شکارچی بسیار ماهر است که در کار خود کمتر خطایی انجام می‌دهد.
"هرکسی که من می‌کشم، در آخرت برده من می‌شود" این دیالوگ از چه کسی می‌تواند سر بزند؟ از یک تجسم واقعی شیطان! هیچ‌کدام از دیالوگ‌های زودیاک به‌اندازه این جمله او رعشه بر تن مخاطب نمی‌اندازد. این جمله یک موضوع را روشن می‌کند؛ اینکه کشتارهای زودیاک هرگز و هرگز انتها ندارد. او تا جایی که بتواند انسان‌ها را به قتل می‌رساند تا بتواند طبق فلسفه خود، بردگان بیشتری برای آخرتش جمع‌آوری کند. اما مقصود از آخرت چیست؟ درواقع این تجسمی که زودیاک از آخرت خود دارد، برگرفته از نوعی پوچی‌ای در این دنیاست که او به آن رسیده. شاید در جایی از زندگی خود متوجه خالی بودن زندگی‌اش شده و در نهایت تصمیم بر کشتن انسان‌ها برای خود گرفته. هرچه که باشد، مشخص است که این فلسفه در ذهن زودیاک شکل‌گرفته. در ذهن آدم بسیار خطرناکی هم شکل گرفته است!
✍️ عرفان دانش

#پرونده

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🎭 آموزشی

#fun

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🔰 مدخلی کوتاه بر دومین اثر "خاویر دولان"
⚠️ هشدار اسپویل

🎥 دومین فیلم "دولان" جوان که در ۲۱ سالگی ساخته شد را می‌توان صرف نظر از باقی تفاسیر ادای دینی به "پازولینی" دانست. هم "دولان" و هم "پازولینی"به خوبی "مارکی دو ساد" را کاویده بودند. "پازولینی" که از آن آداپته (اقتباس) می‌ساخت و "دولان" هم فیلم‌هایش را با جملات او آغاز می‌کرد. در کل او به "ساد" علاقه‌ی زیادی داشت. در فیلم اولش، پسر به مادر پیشنهاد می‌کند از توی فلان کشو "فلسفه در اتاق خواب" را بردارد و بخواند. سکانس علاوه بر خشم پسر و داد زدن‌هایش از ته گلو که مو به تن سیخ می‌کند، حاوی طنزی ظریف و البته تلخ در گستاخی پسر است. بسیار ملایم‌تر از "ساد" اما درست همانطور که او می‌پسندید– فیلم دومش "Heartbeats "روایتی ا‌ست از یک مثلث عشقی. از دو دوست با جنسیت‌های متفاوت که دوستی‌شان در آستانه‌ی فروپاشی و زندگی‌شان غوطه‌ور در بی‌معنایی ا‌ست. اما با ورود شخصی به زندگی آن‌ها همه‌چیز تغییر می‌کند و هر دو به او علاقه‌مند می‌شوند و همچون گذشته به ظاهر، رفتار و زندگی خود اهمیت می‌دهند. اما چرا ادای دین به "پازولینی"؟ اگر "Teorema"ی پازولینی را ببینیم ارتباط انکارناپذیری با این فیلم پیدا می‌کنیم. افرادی که در دنیای مدرن معنای "بودن"شان را از دست داده‌اند، در رویا و حسرت آنچه داشته‌اند بودند، که شخصی وارد زندگی‌شان می‌شود و به کلی جهان آن افراد را زیر و رو می‌کند. البته این معنایی موقت است و جهان مدرن مجددا فرو می‌ریزد: وقتی آن شخص معنابخش آنها را ترک می‌کند، عملا به وضعیتی بدتر از پیش وجود آن شخص می‌رسند. ایده‌ی کلی "دولان" در این فیلم از "پازولینی" گرفته شده است هرچند او حرف‌های متفاوتی دارد.
در آخر مثل باقی فیلم‌های او باید اشاره‌ای به موسیقی فیلم داشته باشیم: او همیشه موسیقی‌های خوبی را برای فیلم انتخاب می‌کند. خوب از آن‌ جهت که کاملا متناسب با داستان فیلم است، و حتی فراتر می‌رود: متناسب با موقعیت سوژه در فیلم. سکانس‌های رقص که در آن مخاطب با موسیقی‌ای غیر از موسیقی‌ای که کاراکتر با آن می‌رقصد، فیلم را مشاهده می‌کند، آن‌طور طراحی شده است که مخاطب را درون ذهن سوبژه ببرد و او را به امری سوبژکتیو بدل کند. حال آن‌که فرد مشغول رقصیدن درون جمعیت باشد.
📽 Heartbeats (2011)
✍️ امیرحسین یاسینی

#Review

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
🖼 پوسترهای جذاب از فیلم های جذاب!

#Poster

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
#Cinema_Gallery

zil.ink/CooFilm | کوفیلم
2024/10/06 09:16:21
Back to Top
HTML Embed Code: