Telegram Web Link
✖️‌پوپوليسم اخلاقى به اين معناست كه اكثريت حق اخلاقى دارند شيوه زندگى‌كردن را به همه ديكته كنند.

اين يک سوءبرداشت از دموكراسى است كه هميشه آزادى فردى را تهديد مى‌كند. اشتباه اساسى در عدم تفكيک ميان دو اصل زير نهفته است: يكى اين اصل مورد قبول كه بهترين راه سپردن قدرت سياسى به اكثريت است و ديگرى اين ادعاى غيرقابل قبول كه نبايد اكثريت را در آنچه با قدرت خود انجام مى‌دهد نقد كرد و در مقابل‌شان مقاومت نشان داد.
نمى‌توان اصل اول را نپذيرفت و دموكرات بود، حال آن‌كه مى‌توان دموكرات بود و اصل دوم را نپذيرفت.

ميل و بسيارى ديگر توانسته‌اند اين عقيده را كه دموكراسى بهترين - يا كم‌ضررترين - شكل حكومت است با اين باور قاطع جمع كنند كه بسيارى امور وجود دارند كه حتى يک حكومت دموكراتيک نبايد انجام دهد. جمع ميان اين دو باور ممكن است، چرا كه هرچند يک دموكرات معتقد است

👁‍🗨دموكراسى بهتر از ديگر اشكال حكومت است، ولى در نتيجه اين اعتقاد نمى‌پذيرد كه دموكراسى يک حكومت كامل يا خطاناپذير است و هرگز نمی‌توان در مقابل آن مقاومت كرد.

📗از کتابِ قانون آزادی و اخلاق

@cafe_andishe95
🔬کشف پنیسیلین در اواخر دهه بیست قرن بیستم توسط الکساندر فلمینگ و سپس تولید انبوه آنتی بیوتیک‌ها در غرب در اوایل دهه چهل شاید بزرگ‌ترین اتفاق در عالم پزشکی و درمان بیماران مبتلا به انواع عفونت‌های میکروبی بود.

آنتی‌بیوتیک‌ها به ویژه جان صدها هزار سرباز مجروح را طی جنگ جهانی دوم از مرگ حتمی نجات دادند.اما استالین، رهبر خودکامه شوروی، بی‌آنکه کوچک‌ترین سواد و دانش علمی‌ای داشته باشد مخالفت خود را با آنتی‌بیوتیک‌ها اعلام کرد و این را ترفندی از سوی آمریکایی‌ها برای زیر سوال بردن پیشرفت های علمی اتحاد شوروی در زمینه مبارزه با بیماری‌های عفونی عنوان کرد.


رژیم شوروی تقریبا از بدو استقرارش با تأسیس چند موسسه پژوهشی در صدد یافتن راهی برای مبارزه با بیماری‌های عفونی بود و همه تمرکز خود را روی توسعه‌ی باکتریوفاژها(استفاده از ویروس ها برای نابود کردن باکتری‌ها) گذاشته بود اما سی سال کار پژوهشی در این زمینه به هیچ نتیجه ملموسی منجر نشده بود و سالیانه ده‌ها هزار تن در شوروی بر اثر بیماری‌های عفونی می‌مردند.

🗽دولت آمریکا در هزار و نهصد و چهل و دو ، در زمانی که متحد جنگی شوروی علیه آلمان هیتلری بود، به استالین پیشنهاد کرد که تکنولوژی تولید داروهای آنتی بیوتیکی را در اختیار شوروی بگذارد تا از آن برای مداوای سربازان مجروح خود استفاده کند.
اما استالین این پیشنهاد را نپذیرفت.دیکتاتور شوروی ورود آنتی بیوتیک ها از غرب را ممنوع کرد و به دانشمندان میکروب‌شناس شوروی دستور داد که تلاش‌های خود را برای تولید داروهای باکتریوفاژی تشدید کنند.استالین گفت «ما باید به امپریالیست های غربی‌ها ثابت کنیم که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از حیث علمی از آن‌ها سرتر است.»ممنوعیت ورود آنتی‌بیوتیک‌ها به شوروی به قدری جدی بود که حتی سران حکومت شوروی هم حق استفاده از آن ها را نداشتند.برای نمونه خروشچف که در آن زمان جزو ده مقام اصلی حزب کمونیست و دولت شوروی بود در پی ابتلا به آنفلوآنزا و ذات‌الریه تا آستانه مرگ پیش رفت و اگر زنده ماند صرفا به لطف یک قوطی کپسول آنتی بیوتیکی بود که یک پزشک غربی قاچاقی همراه خودش به شوروی آورده و آن را به خروشچف داده بود.باری، ممنوعیت آنتی‌بیوتیک‌ها در شوروی برای تقریباً ده سال ادامه یافت و در این فاصله صدها هزار تن دیگر جان خود را از دست دادند.

عاقبت در پی مرگ استالین این ممنوعیت برطرف شد و حتی کمی بعد تبلیغاتچی‌های شوروی مدعی شدند که کاشف پنی‌سیلین یک دانشمند شوروی بوده و نه الکساندر فلمینگ اسکاتلندی.

بیژن اشتری
@cafe_andishe95
📄نیچه و پذیرش و نرمالیزه کردن برده بودن!

بسیاری تصور حقوق بشری خود را به نیچه تسری میدهند و تصور دارند او نیز با برده داری مخالف است اما او حقوق بشر و حقوق مساوی را تحقیر و رد میکند پس یکی از تالی های این تفکر فاسد قطعا پذیرش برده داری است این با تجویز هم متفاوت است چون نیچه تنها یک فیلسوف است و بحث تجویز مطرح نیست بلکه همینکه تئوری او ضد حقوق بشر است و برده داری را پذیرفته کافی است تا چنین نتیجه گیری کنیم که در نیمه دوم قرن 19 از فیلسوف نپذیرفتنی است.گام اول اصلاح پذیرش این نکته است که توسط هوادارن نیچه انکار می شود به متن زیر دقت کنیم:

"این که ما برای ارضاء خود پسندی بیش از همه ی احساسهای دیگر امنیت شغل و تمامی انواع (لذتها ارزش قائل میشویم)ناشی از این امر مسخره است که هر کس صرف نظر از دلایل سیاسی آرزومند نابودی برده داری است و بردگی انسانها را بسیار منفور می داند. در حالی که هر کس باید به خود بگوید که بردگان در تمامی رابطه ها مطمئن تر و خوشبخت تر از کارگران جدید زندگی میکنند و کارگران برده بسیار کمتراز کارگران امروزی کار انجام میداند ما با بهره گیری از عنوان «کرامت انسانی» به اعتراض میپردازیم اما این امر جز بیان آن خودپسندی مورد علاقه ی ما نیست که در آن عدم برابری و کمتر ارزش قائل شدن جزیی از سرنوشت افراد است اما کلبیان اندیشه ای دیگر در این باب دارند، زیرا آنان افتخار را تمسخر میکنند و از این رو دیوژن نیز مدتی برده و معلم سرخانه بود."(نیچه 457-انسانی بس انسانی)

🔻نکاتی که از این متن مستفاد می شود:

1-نص صریح متن اینکه هر کس خواهان نابودی برده داری باشد امری مسخره عنوان کرده!
2-مغلطه رخ داده و وضعیت کارگر را با برده قیاس کرده که با برده متفاوت بوده و حقوق دریافت میکرده(هرچند مطلوب هم نبوده).در ضمن نوعی دشمنی با مفهوم کارکردن هم در اندیشه نیچه موجود است که از فرهنگ برده داری یونان ناشی شده که عده ایی باید کار یدی و بردگی کنند و برخی اهل تفکرند!!
3-استفاده از امر کرامت انسانی به عنوان بهانه ای برای "خودپسندی در رد برده داری" که کاملا بی ربط است.
4-عدم برابری و کمتر ارزش قائل شدن برای برخی سرنوشت و لازم تلقی شده
5-با مغلطه نفی برده داری تمسخر سروران جا زده شده


☑️پس اثبات می شود که نیچه با برده داری همدل است و هیچ مشکلی با آن ندارد برای محکم شدن بحث دو ارجاع به متون او در کتابهای دیگرش کافی است:

1-"نجات نوع بشر یعنی رهایی از چنگ سروران همچنان به خوبی پیش میرود آشکارا میتوان دید که همه چیز چه یهودیانه و مسیحیانه یا غوغایانه میشود"
(تبارشناسی اخلاق)در اینجا بردگان نکوهش میشوند که:سروران را از سر باز کرده اند و اخلاقِ فرودستان فرادست شده است.

2-«هر نظام اشراف سالار نیکو و سالمی قربانی شدن انبوه بیشمار (Unzahl) مردمی را که میباید برای خاطر آن سرکوب شوند و
به صورت مردمی ناقص، برده و ابزار درآیند خواهد پذیرفت»

(نیچه- فراسوی نیک و بد)

پس شباهتهایی بین اندیشه نیچه با دین مسیح هم وجود دارد حداقل در مشروع بودن بردگی.
@cafe_andishe95
❇️ دموکراسی دو معنا در ادبیات کلاسیک دارد:

۱. معنای اول دموکراسی، نوعی از حکومت است که بر اساس حق رأی آزاد شهروندان، رقابت دوره‌ای بین احزاب برای اعمال قدرت و تضمین حقوق برابر برای همه شکل می‌گیرد.

۲. معنای دوم آن، همان تعریف فلسفی جوامع مدرن است: یعنی جامعه‌ای متشکل از افراد برابر و صاحب اختیار که در انتخاب فعالیت‌ها، عقاید و سبک زندگی‌شان آزادند.


📚 گذشته یک توهم: جُستاری در باب اندیشه‌ کمونیسم در قرن بیستم
فرانسوا فوره

مسیر آگاهی
@cafe_andishe95
🛎با گذر از هابز و لاک به مونتسکیو موضوع سخن را هم تغییر می‌دهیم. هرچند هدف‌های سیاسی یکسان می‌مانند، اما ابزار برگزیده برای تحقق‌بخشی به آن‌ها و زبان توصیف این ابزارها از ریشه متفاوت‌اند.

گفتیم هدف‌های سیاسی یکسان می‌مانند، یعنی آماج نهاد سیاسی تأمینِ امنیتِ اشخاص و دارایی‌ها دانسته می‌شود. از این‌رو، هرچه امنیت بهتر تأمین باشد، نهاد سیاسی ارزش‌مندتر می‌گردد. اما نیاز به امنیت و حفاظت از فرد دیگر بنیادِ مشروعیتِ سیاسی و مشروعیتِ مطلق و بی‌چون‌وچرا به شمار نمی‌رود: می‌دانیم هابز و لاک به زبان حقوقِ مطلق سخن می‌گفتند ـحق مطلق یا بی‌حدومرزِ فرد در وضع طبیعی، حق مطلق یا بی‌حدومرز یا برینِ حاکمیت سیاسی ــ اما مونتسکیو این زبان را رها می‌کند و نرمش سیاستِ پیشین و زبان نسبی یعنی زبانِ استوار بر بیش وکم را از نو بر شالوده‌های نوینی برقرار می‌سازد.

برای نمونه، در حالی که لاک بر این نظر بود که پادشاهی مطلق نه‌تنها رژیم سیاسی‌ای ناپسند و رژیم سیاسی‌ای نامشروع شمرده نمی‌شود، بلکه اصلا رژیم سیاسی شمرده نمی‌شود و انسان‌ها را در وضع طبیعی‌ای بدتر از وضع طبیعی آغازین می‌نهد، مونتسکیو عیب‌ها و شایستگی‌های پادشاهی فرانسه را از دیده می‌گذراند:

هرچند اصل مشروعیت پادشاهی فرانسه از ریشه غیر لیبرالی است، اما کارکرد مؤثرش آزادی‌های کم وبیش پذیرفتنی را تضمین می‌کند. کوتاه سخن، لیبرالیسمِ مونتسکیو، برخلاف لیبرالیسمِ لاک، پرخاشگر و ترش‌رو نیست: مونتسکیو نه‌تنها در اصول بلکه در خلق وخوی و آهنگ سخن نیز لیبرال است. هرآینه مونتسکیو توانست زبان «مطلق‌گرای» لاک را رها کند، سبب این بود که توانست آزادی را بر شالوده‌ای غیر از شالوده‌هایی بنیاد گذارد که مفهوم‌های وضع طبیعی و حاکمیتِ جدایی‌ناپذیر از آن فراهم می‌آوردند.

🔑آموزهٔ حاکمیت هم راهِ نجات و هم آفتِ نخستین اندیشهٔ سیاسی مدرن بود:
راه نجاتِ آن بود، زیرا امکان طرح‌ریزی قدرتی خنثا و بی‌طرف را فراهم آورد فراتر از همهٔ منافع و سوداهای سیاسی و مذهبی‌ای که میان انسان‌ها تخم جدایی می‌پاشند و آن‌ها را به جنگ با یکدیگر رهنمون می‌شوند. این آموزه، به‌ویژه، ابزار عالی به‌کاررفته برای ساختمان جامعه‌ای انسانی و گزندناپذیر در برابر قدرت دین بود.
هم‌زمان ـو در این‌جا باید از آفت سخن گفت ــ این پرسش پیش می‌آید که آیا با ساخت و پرداخت قدرتی توانا به پذیرانشِ صلح و آرامش، قدرتی توانا به راه‌اندازی جنگی هراس‌ناک با فرمان‌گزاران خود را نیز برنیفراشتند؟ البته، لاک کوشید تا با نشاندن حاکمیت مطلق در مجلس قانون‌گذاری‌ای که خواست شهروندان را نمایندگی می‌کند، حاکمیت نتواند به کاری علیه شهروندان دست یازد. اما لاک در برابر این پرسش که اگر مجلس قانون‌گذاری به وکالت خود خیانت ورزید و راه سرکوب‌گری پیش گرفت چه باید کرد؟ چنین پاسخ می‌دهد که گذشته از دست به دامانِ آسمان شدن، چارهٔ دیگری جز شورش نیست ـچاره‌ای همواره ممکن. زیرا مردم سرچشمهٔ هرگونه مشروعیت شمرده می‌شوند.

📓📖تاریخ فکری لیبرالیسم- پیر منان
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💰سود چیست و چرا برای همه بسیار مهم است

💎آیا سود، چیز بدی است؟ آیا بدون وجود سود، جهان به جایی بهتر برای زندگی تبدیل می‌شود؟ یا برعکس، سود مشوق فعالیت‌هایی است که سبب شده زندگی بشر آسان‌تر و بهتر شود؟

💳 والتر ویلیامز اقتصاددان درباره جنبه‌های مختلف سود و اثرات آن توضیحاتی ارائه می‌کند.

@cafe_andishe95
🖌غضنفر!
شیررررررره


زمانی یک آدم عامی، ولی بذله‌گو در مقام پیچیدنِ طنز‌گونۀ نسخه از داروهای علفی، جملاتی سر هم می‌کرد. از جمله توصیه می‌کرد که «اَنغوزه» را می‌کوبی، نرم می‌کنی، می‌ریزی کف دستت، فوت می‌کنی، قوزش می‌پرد، بقیه‌اش را می‌خوری! حالا نقل ما و دمکراسی است.
دمکراسی در ممالک مترقی هم عیب‌های جدی دارد، ولی به مصداق «کچلیش کم آوازش»، بالاخره ضرر و نفعش یک‌جورهایی خرج و دخل می‌کند، ولی به ما که می‌رسد، به لطف غضنفر بيشتر که مارادونا، قوزش می‌پرد و فقط همانش می‌ماند ته کار. گویا قرار است عایدی ما از دمکراسی و انتخابات فقط اغفال و گول زدن افکار عمومی داخلی و جهانی باشد.‌ تصورم آن بود که این «انتخابات» از لحاظ کسادی چیزی در سطح یکی دو «انتخابات» قبلی می‌شود، باری این‌طور شنیدم که تیم غضنفران با تمام قوا به میدان آمده و بیم بردشان هم حتی وجود دارد.

کسانی که از این تعجب می‌کرده‌اند که هنوز آدم‌هایی هستند که باور دارند زمین مسطح است، با مشاهدۀ این وضع، بهتر است کمی از شگفتیشان بکاهند. ممکن است فکر کنید اغراق می‌کنم، ولی به‌گمانم این‌طور نیست. استدلال مبتنی بر اینکه «مگر آقای روحانی چه تخم دوزرده‌ای برای شما یا مملکت توانست بگذارد که این یکی بتواند، که گویا همان مختصر استقلال رأی و جربزه را هم ندارد، و مگر اصلاً در این نظام، رئیس جمهور کاره‌ای است که بخواهد خوب عمل کند یا بد؟» دست کمی از این مشاهده ندارد که بارها کسانی از یک نقطۀ زمین به سمت شرق یا غرب راه‌افتاده‌اند و پس از طی مسافتی طولانی و مستقیم، سرانجام، به سر جای اولشان عود کرده‌اند.

پس شک ندارد که کسانی که گردی زمین را انکار می‌کنند و کسانی که، نه یک‌بار بلکه مکرر، پایشان توی پلِ اردوکشی «انتخاباتی» در این مملکت رفته، یک جای اساسی کارشان می‌لنگد، اما کجایش؟ پاسخ این سوال دشوار نیست، هرچند غمبار است. البته استدلال‌های «صد‌من یک غاز» که هست، ولی علت ماجرا همان ضرب‌المثل معروف منتسب به «حاج‌میرزا آقاسی» صدراعظم است که «از این چاه برای مردم آبی درنیاید‌، برای چاهکن نان درمی‌آید».

اشتباه نکنید. منظور از نان لزوماً و برای همۀ این جماعت، پول و مقام نیست، برای بعضی خروج از کسالت روحی ناشی از بازنشستگی پیش‌ از‌ موعد است. برای رئیس‌جمهور مورد نظر و هیئت دولتش (که قطعاً هیچ‌کدام از این خبرچینان هیزم‌کش در آن جایی نخواهند داشت) پول و مقامی در کار هست، و هم برای خیل فرصت‌طلبانی که خصوصاً در شهرهای کوچک و دهات راه افتاده‌اند تا با زدن ستادها اشتهای برخی ناکامان را تحریک کنند که واقعاً بوی کباب می‌آید نه اینکه خر داغ کنند، و با تشویق عوام به دادن رأی به این کاندید، جایی برای خود در مدیریتِ پایین‌دست، مثلاً ادارۀ توزیع علوفه، دست و پا کنند. ولی این‌ها که در «انتخابات»های خواب‌رفته و در حال گِزگزِ این چند سال اخیر هم بودند، چه اتفاق جدیدی افتاده؟
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🖌غضنفر! شیررررررره زمانی یک آدم عامی، ولی بذله‌گو در مقام پیچیدنِ طنز‌گونۀ نسخه از داروهای علفی، جملاتی سر هم می‌کرد. از جمله توصیه می‌کرد که «اَنغوزه» را می‌کوبی، نرم می‌کنی، می‌ریزی کف دستت، فوت می‌کنی، قوزش می‌پرد، بقیه‌اش را می‌خوری! حالا نقل ما و دمکراسی…
🖌غضنفر!
شیررررررره

2)
برای این افراد، سران یا وسطانِ «اصلاح‌طلب»، عمری نمانده و نزدیک به ‌«رأی آخری‌ها» هستند. شرف برایشان کمی غریبه می‌زند، قیامت هم که حالا کو تا آن‌موقع؛ وانگهی، «کوشش بیهوده به از خفتگی»، «طاعت از دست نیاید، گنهی باید کرد»، «شکست مقدمۀ پیروزی است»، «صد بار زمین خوردی، باز باید بلند شوی»، «کار کوچکی هم بشود کرد، بهتر از هیچ کار است»، «کاچی بعض هیچی»، و «انفعال که خوب نیست» ... و بسا از این زبانزدهای مرسوم و استدلال‌های راستِ کارِ کهنه‌خرها، که گویا الان به داد این جماعت می‌رسد، تا همۀ داشته‌ها و به خصوص همۀ نداشته‌هایشان را (که خیلی بیشتر و در این مواقع به‌ویژه کارسازتر است) بگیرند سر دست و بیایند وسط که یا مرگ یا فلانی. علی‌الخصوص که این‌بار با بارهای دیگر فرق می‌کند. این‌بار کاندید «اصلاح‌طلبان» از یک قوطی خشک‌مزاج عطاری به‌ زحمت در آمده و پیش‌پیش هم واداده، و لذا اصلاً حمایت از او هم لج بالادستی‌ها را درنمی‌آورد.

شما می‌گویید چکار کنند؟ هیچ‌کار!؟ مگر می‌شود!؟ باید یک‌بار دیگر نشان دهند که هرچقدر هم آتششان بزنند، باز ققنوس‌وار از لای خل و خاکستر (و بعضی چیزهای دیگر) بیرون می‌آیند. البته شاید خرده عیب و عوارضی داشته باشد. از جمله باز دنیا گیج شود که اگر «۹۶» و «۹۸» و «۴۰۱»، پس این فعالیت انتخاباتی چیست، خب گیج شود که بشود! ما که برانداز نیستیم، چه اشکالی دارد. می‌گویید آن طرف از ماجرا سود بسیار می‌برد، خب ببرد. مهم‌نیست. مهم این است که‌ ما که در امر سیاسی و حزبی یک زندگی گیاهی داشته‌ایم، یک فقره خرناس محکم بکشیم که های! ما هنوز ریق رحمت را کاملاً سرنکشیده‌ایم! وانگهی، چه فکر کرده‌اید؟ درست که ما دو جناح با هم جر و منجَر داریم، ولی گوشت تن هم را بخوریم، استخوان هم را که دور نمی‌اندازیم. «مرگ بر شاه!» بعله.

اما نتیجه: یا می‌بریم یا می‌بازیم.‌ و در هر دو صورت برده‌ایم. اگر باختیم که دوباره برمی‌گردیم به شغل سابقمان یعنی تحلیل و انتقاد به حکومت؛ اگر هم بردیم که از فردا شروع می‌کنیم به گفتن اینکه ما که‌ کاره‌ای نیستیم، تصمیم‌ها جای دیگری گرفته می‌شود. خب، حاصل؟ حاصل؟! ای بابا، همین‌که یک شلوغ‌بازی راه بیفتد و فرشتۀ مسئولِ ضایعات، ما را چار روز دیرتر روانۀ بازیافت کند، خوب است دیگر. چرا سخت می‌گیرید؟ ما عادت داریم. از همان دوم خرداد که اوج قدرتمان بود، هر روز توپوزی و تو... خوردیم و هیچ غلط درست‌وحسابی نتوانستیم بکنیم؛ ولی این بهتر است از اینکه ما از اصل نبوده باشیم و کسی دچار این مشکل نشود که ما را کجای طبقه‌بندی موجودات بچپاند. حالا شما بگو گل‌به‌خودیِ غضنفرهای نخودی!


به این توجه نمی‌کنید که ما چند سالی می‌خواستیم یک کارهایی انجام بدهیم که نگذاشتند، مدتی هم بیکار بودیم، بعد هم که زندان، بعدش هم که تحت درمان‌های روانپزشکی تا چند احساس مختلف درد و سوزش و ضعف و خارش و غیره را با هم رفع و رجوع کنیم. الان هم رسیده‌ایم به ته خط. این آخرین شانسمان است. طاقت انفعال هم نداریم، یعنی حوصله‌مان سر رفته. حتی اگر نمایش همان است، نیاز به کمی تغییر دکور داریم؛ تا بتوانیم همان حرف‌های تکراری ستوه‌آور را سر از نو با تغییر یکی دوتا اسم بزنیم. به قیمتی ارزان می‌شویم معتدل، عمل‌گرا، غیررادیکال، رئال‌پلتیشن، و کلی صفات خوب دیگر. به اضافه اینکه از آفتاب‌نشینی به آفتابه‌کشینی هم ارتقای مقام می‌یابیم. یک چیز دیگر هم هست که درگوشی می‌گویند: که در این چند سالی که ما «اصلاح‌طلبان» در حاشیه بودیم، مردم رفتند سراغ پهلوی! و این یعنی تمام این پنجاه سال تلاش ما یک‌/تقسیم‌بر‌فوتِ الاغ شد. و این را ما هرگز طاقت نمی‌آوریم. حتی اگر میزان مچل‌شدنمان از رکورد گینس آقای ظریف هم جلو بزند.
✍🏼دکتر مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
به عقیده روسو،مضرات علوم و معارف از منافع آن بیشتر است

تاریخ فلسفه_ویل دورانت

هرجا فلسفه پیش رفته است،سلامت اخلاق آن قوم رو به انحطاط نهاده است
روسو

شباهت روسو به یک فیلسوف مثل شباهت میمون به انسان است

ولتر

تاریخ فلسفه
ویل دورانت
زریاب خوئی
صـ۲٠۹
@cafe_andishe95
💢اگر به سخن آنها(اولیای دین) گوش دهیم باید قبول کنیم مردم موقعی از ته دل مسیحی میشوند که مانند چارپایان به طویله روند

توماس پین


📗تاریخ فلسفه-ویل دورانت-زریاب خوئی

@cafe_andishe95
👵پیرزنی جلوی مقبرهٔ لنین ایستاده بود و داشت زار زار گریه می‌کرد. یک سرباز سرخ به او نزدیک می‌شود و می‌گوید: «مادرجان چرا گریه می‌کنی؟ لنین مرده ولی لنینیسم زنده است».

پیرزن می‌گوید: «من هم به خاطر همین گریه می‌کنم. ایکاش لنین زنده می‌ماند و لنینیسم می‌مرد!»


👤میخائیل میلنیچینکو-چکش و خنده

این لطیفه‌ها جدای از مضمون طنز و گاه تلخ و انتقادی خود که می‌توان آن را جزئی لاینفک از ساختار طنز اجتماعی به شمار آورد از این منظر حائز اهمیت به شمار می‌رود که مخاطب آن بداند که در سال‌های بسیاری از حیات نظام کمونیستی بیان و بازگو کردن لطیفه به ویژه با مضامین انتقاد از ساختار حاکمیت، می‌توانست منجر به تعقیب قضایی و حتی حبس راوی آن شود. با این همه این لطائف راه و جای خود را در زندگی و ذهن و زبان مردمان این سرزمین باز کردند. برخی در حافظه و برخی در گوشه و کنار یادداشت‌ها و حتی در حاشیه دفاتر تلفن مردم ثبت شدند و پس از فروپاشی کشور شوراها، سرانجام در معرض دید و خوانش و قضاوت عام قرار گرفتند.


@cafe_andishe95
🎖 رای ندادن در دوران دیکتاتوری
▫️ رای ندادن انتخاب یک فضیلت و پس‌انداز سرمایه‌ی اجتماعی‌ست



رای ندادن نیاز به هیچ نتیجه‌ای ندارد، نیاز به هیچ توضیح و توجیهی ندارد، رای ندادن نیاز به هیچ دفاعی ندارد، رای ندادن بدون نیاز از پاسخ گفتن درباره‌ی پرسش‌هایی ساختگی‌ست مانند "رای ندهیم که چه بشود؟"، رای ندادن نه تنها رفتاری قابل مواخذه نیست که در جایگاه مدعی حق عمومی(مدعی‌العموم) می‌تواند دیگران را به محاکمه و صلابه بکشد؛ این قدرت از فضیلت عمل کردن به مسوولیت شخصی در دوران دیکتاتوری می‌آید: پس از دوران هیلتریسم در آلمان نازی، هیچ کدام از شهروندانی که انتخاب کرده بودند هرگونه مشارکت خود در فرآیند سیاسی و اجتماعی نازی‌ها را متوقف کنند، نه‌تنها تحت تعقیب قرار نگرفتند که انتخاب "اخلاقی" آن‌ها در دوران دیکتاتوری، به تنهایی این "حق" و این قدرت را برای "شهروندان مسوول" به وجود آورد که دیگرانی را که از همکاری و هم‌دستی با نازی‌ها سرباز نزده بودند، مورد پرسش، محاکمه و داوری قرار دهند.

رای ندادن در عصر نوتوتالیتریسم، یک انتخاب فردی، طبیعی، عقلایی و به تمامی اخلاقی‌ست؛ فردی‌ست چون شما را از هرگونه پیروی جمعی، بی‌نیاز می‌کند، طبیعی‌ست چون انسان در شکل طبیعی از مشارکت در فرآیند شرورانه دوری می‌گزیند، عقلایی‌ست چون شهروند مسوول نسبت به تباه شدن عمر و سرمایه و زندگی خود و سرزمینش واکنش نشان می‌دهد و اخلاقی‌ست چون کنشی‌ست که خیر فردی و جمعی و پایدار را در بر می‌گیرد.

📝شهروند مسئولی که در عصر دیکتاتوری مشارکت در هر کنش سیاسی را متوقف می‌سازد و تعطیل می‌کند، به جای مصرف سرمایه‌ی اجتماعی برای دست‌یابی به سود تصادفیِ کوچک، آنی، ناپایدار و پرریسک، سرمایه‌ی اجتماعی خود را انباشت و پس‌انداز می‌کند و از این راه، سرمایه‌ای سیاسی پدید می‌آورد که بر مطلوبیتی بزرگ‌تر، پایدارتر و قطعی‌تر در آینده سرمایه‌گذاری می‌شود؛ چنین شهروندی حتا اگر خود نتیجه‌ی این کنش فردی، طبیعی، عقلایی و اخلاقی خود و بازدهی سرمایه‌گذاری‌اش بر آن مطلوبیت دست‌یافتنی در آینده را نبینید، اندوخته و میراثی از خود بر جای گذاشته که چون کاشتن بذری در زمین، نسل بعدی از آن بهره‌مند می‌شوند.

تاریخ بشر به ما می‌گوید که این فرآیندی بیهوده نیست! آبادانی سرزمین‌ها و سپیدبختی ملت‌ها را کسانی رقم زده‌اند که از فضیلت انتخاب‌های درست برخوردار بوده‌اند، اسیر سقف کوتاه جبر تحمیلی نشده‌اند و رویاهای شکوهمند و بزرگ در سر داشته‌اند و به قدری دوراندیش بوده‌اند که از مصرف نادرست سرمایه‌ی اجتماعی و سیاسی برای سپری کردن روزمره‌ای فلاکت‌بار پرهیز کنند و توشه‌ای پدید آوردند که برپایه‌ی آن بتوان آینده‌ای دیگر ساخت!

ساسان آقایی

@cafe_andishe95
📺پروپاگاندا یعنی چه؟

گونه‌ای ارتباط است که در آن، اطلاعات هماهنگ و جهت‌دار برای اثرگذاری بر افکار عمومی از طریق تبلیغات سیاسی پخش و فرستاده می‌شود. پروپاگاندا برخلاف تهیه اطلاعات غیر جانبدارانه، در اصلی‌ترین معنای خود، دادن اطلاعات با هدف نفوذ بر مخاطب است. در این راستا، اغلب اوقات، واقعیت‌ها به طور گزینشی بیان و بازنمایی می‌شوند تا از سوی مخاطب، واکنش و رفتاری احساسی و نه آگاهانه و خردمندانه سربزند.

📻روش های رایج برای موفقیت پروپاگاندا

_برچسب زدن: برانگیختن وحشت یا تعصب افراد جامعه علیه یک گروه.
_شعارهای فریبنده: دادن شعارهایی با مفهوم مبهم و کلّی.
_حمله شخصی: حمله کردن به شخصیت فرد؛ اتهام روابط نامشروع یا خیانت به کشور به جای رد کردن منطقی افکار و سخنان او.
_تکرار: تکرار بی وقفه یک حرف، مخصوصا اگر یک شعار ساده باشد، باعث می شود که کم کم به عنوان یک حقیقت بدیهی پذیرفته شود.
_توسل به اکثریت: القای این حس که اکثریت مردم پیرو این فرد یا حزب هستند و پیروزی آن قطعی است.
_دروغ بزرگ: بیان دروغی چنان بزرگ که هیچ کس فکرش را هم نمی‌کند که کسی آنقدر بی شرم باشد که چنین گستاخانه حقیقت را تحریف کند، در نتیجه همگان آن دروغ را باور خواهند کرد.
بهترین کتابها
@cafe_andishe95
🪧اخلاق‌گرایی و اقتصاد از دیدگاه آدام اسمیت🏷

آدام اسمیت بنیان‌گذار علم اقتصاد خود یک فیلسوف و برای مدتی استاد فلسفه اخلاق در دانشگاه گلاسکو اسکاتلند بود. آدام اسمیت در کتاب «نظریۀ عواطف اخلاقی» که در سال ۱۷۵۹ منتشر کرد استدلال می‌کند که رفتار اخلاقی هر انسانی مبتنی بر حس «هم‌دردی» یا «هم‌دلی» است.

«هم‌دردی یا هم‌دلی نیرویی است که به واسطه آن انسان در لذت، الم یا درد، شادی و غم دیگران شرکت می‌کند و اخلاقی بودن یعنی مطابق حس هم‌دردی رفتار کردن».

برخی از روان‌شناسان معتقدند که هم‌دردی همان «هم‌حسی» است – یکی از معمولی‌ترین محرک‌های هم‌حسی، دیدن، شنیدن یا آگاهی از این مورد است که دیگری در پریشانی است – در این موارد عمل «همانندسازی» انجام می‌گیرد و شخص خود را در درون دیگری احساس می‌کند.

در مورد اینکه چرا ما نسبت به دیگران هم‌حسی نشان می دهیم، بعضی‌ها معتقدند که هم حسی یک پدیده ذاتی است. آدام اسمیت به این اعتقاد رسید که هم‌دردی و عواطف و احساسات اخلاقی به آن منتهی می‌شود و طبیعت به‌گونه‌ای عواطف و احساسات انسانی را سامان داده که خیرخواهی یا نیک‌خواهی شامل فرد و اجتماع هر دو می‌شود. این عواطف اخلاقی به هیچ وجه ناشی از درک منافع شخصی نیست، بلکه آدام اسمیت آن را نوعی استعداد و لیاقت شخصی تلقی می‌کند که اساس آن هم‌دردی است.

📑در الگوی فکری آدام اسمیت در مورد اخلاق‌گرایی و اقتصاد نکات زیر بسیار مهم است.
اول، اسمیت معتقد است که انسان‌ها زمانی قادر خواهند بود جامعه اخلاقی را پی‌ریزی کنند که خود در یک جامعه آزاد زندگی کنند. دوم، اسمیت، برخلاف نیاکان اروپایی خود که در قرون وسطی زندگی می‌کردند، انسان را ذاتا منحرف و گناه‌کار نمی‌پنداشت بلکه پاک طینت می‌انگاشت و معتقد بود که فعالیت آزادانه انسان‌ها در جامعه آزاد تنها ضمانت اخلاقی بودن جامعه خواهد بود. سوم، تعبیر اسمیت از نکته اول این است که در جوامع غیرآزاد، اخلاقیات و اخلاق‌گرایی رشد نمی‌کند و به جای آن مسائل اقتصادی، اجتماعی و بی‌عدالتی رشد می‌کند.

🧧امروز هم آمارتیا سن استاد هندی تبار انگلیسی دانشگاه کمبریج انگلستان و برنده جایزه نوبل در اقتصاد در کتاب خود تحت عنوان «توسعه به مثابه آزادی» می‌گوید: «فرایند توسعه اقتصادی و اجتماعی با آزادی و افزایش آن رابطه مستقیم دارد.» وی در این کتاب با مثال‌های تاریخی، شواهد تجربی، و تحلیل‌های قوی و محکم استدلال می‌کند که توسعه و آزادی مکمل یکدیگرند.

بحث سن توضیح می‌دهد که آزادی به مفهوم قدرت انتخاب است که شامل آزادی از قید جهل، فقر، بردگی و غیره می‌باشد. فرد باید توانایی این را داشته باشد که آموزش ببیند. بنابراین، افردی که بی سواد است حق انتخاب کمتری دارد تا فردی که آموزش دیده است. سن مثال دیگری را هم ارائه می‌کند. روزه گرفتن اختیاری با اجبار به گرسنگی کشیدن فرق دارد. یعنی، فرد فقیری که گرسنگی می‌کشد، حق انتخاب ندارد که گرسنگی می‌کشد، ولی اگر کسی که روزه می‌گیرد و آدم ثروتمندی است و توانایی آن را دارد که از تغذیه مناسب برخوردار باشد ولی روزه می‌گیرد، او آزادتر از فرد اول است. بنابراین، از نظر من روزه گرفتن اختیاری با گرسنگی کشیدن اجباری تفاوت دارد. داشتن گزینه خوردن، روزه گرفتن را تعریف می‌کند.

در مجموع، از دیدگاه اسمیت و همچنین سن آزادی انسانی و توسعه آن منجر به اخلاق اجتماعی و رشد آن می‌شود. برای مثال، در قرن هجدهم آزادی‌های انسانی در تمام حوزه‌های اجتماعی همان رسیدن به اخلاق اجتماعی بود. آزادی و اخلاق در کنار یکدیگر قرار گرفتند و علم اقتصاد محصول آن بود. وقتی قرار است که حرکت آزادانه انسان‌ها موجبات ایجاد جامعه اخلاقی را فراهم آورد، بی تردید در بلندمدت عدالت چهره خود را به عنوان مظهری از اخلاق به جامعه نشان خواهد داد.

شواهد تجربی نشان می دهد که شاخص‌های عدالت در جوامعی بیش‌تر است که از آزادی‌های اقتصادی و سیاسی برخوردارند. یک نمونه کشور ژاپن است که اکنون به عنوان نمادی از سرمایه‌داری نوین چهره خود را به عنوان مظهری از اخلاق و عدالت نشان می‌دهد. ژاپن یک کشور پیشرفته صنعتی است که یک جامعه قانون‌مند و آزاد را همراه با مظاهر تمدن شرق و غرب دارد و در ضمن حفظ موازین اخلاقی و ارزشی شامل آداب و رسوم فرهنگی شود و همچنین شاخص‌های عدالت در عملکرد نظام اقتصادی و اجتماعی آن رعایت می‌شود.

منبع:
تاریخ عقاید اقتصادی
دکتر فریدون تفضلی
فلسفه‌‌ی علوم اجتماعی
@cafe_andishe95
✉️گاهی کاری نکردن بهترین مقاومت است...

رژیم‌های ستمگر بدون همدستی از نفس می‌افتند...اگر نمی‌توانیم به مخالفان بپیوندیم همچنان موظف‌ایم که به تکلیف خود در عرصه‌ی کاری نکردنِ هشیارانه عمل کنیم. تنها این مهم نیست که چه می‌کنیم بلکه کاری که نمی‌کنیم هم مهم است.

گوییلیم دیوید بلانت
جامعه‌شناسی
@cafe_andishe95
☑️رژیم های اقتدارگرا به بسیج مشروط انحصاری و محدود متکی هستند.رژیم اقتدار گرا به دنبال درگیرکردن مردم یا حداقل بخشی ازآنها درزندگی عمومی از طریق مشارکت شان درسازمان های رسمی تحت حمایت رژیم و مراسم مختلف دولتی است.

👁‍🗨هدف از این کار غیرسیاسی کردن زندگی عمومی ودرنهایت گرفتن جشن برای رژیم و دستاوردهایش است.

این بسیج یا فعالیت اجتماعی کنترل شده است و هیچ گونه بسیج مردمی مستقلی صورت نمی گیرد.روی دیگر این گونه بسیج مردمی تخرییب و سرکوب مداوم تمامی انواع سازمان های مستقلی است که پتانسیل خصوصی شدن دارند.

مشکل رژیم های اقتدارگرا این است که بدون کنترل گسترده سازمانی و بدون استفاده از اجبار و تهدید نگه داشتن مردم دروضعیت منفعل سیاسی بسیار دشوار خواهد بود

📚گریم گیل/کتاب پویایی دموکراسی سازی-سرای نسک

@cafe_andishe95
📍«انگار بعد از حوادث بهت‌آور و شوکه‌کننده‌ی اخیر [...] امید مردم به آینده و به امکان اصلاح امور و معنای مبارزه برای حقیقت و عدالت هم از دست رفته است. چون دیگر به هر چیزی که از دغدغه‌های روزمره و معمول معیشت‌شان فراتر رود اعتنایی ندارند؛ فقط دنبال راه فرار می‌گردند؛ تسلیم می‌شوند و تن می‌دهند به دلمردگی، به بی‌تفاوتی در قبال ارزش‌های فراشخصی و همنوعان خودشان، به انفعال روحی و افسردگی. [...]
ولی برخلاف انتظار، این بی‌تفاوتی خودش یک نیروی اجتماعی فعال شده است. آیا به جای ترس، همین بی‌تفاوتی ساده نیست که خیلی از مردم را پای صندوق‌های رأی می‌کشاند و باعث حضورشان در گردهمایی‌ها و عضویت‌شان در سازمان‌های رسمی می‌شود؟ [...]

🔗بیشتر مردم خوش ندارند روزها و شب‌هایشان به درگیری و ستیز مدام با قدرت سپری شود، خصوصاً وقتی نتیجه‌اش جز شکست آدم‌های منفرد و از هم جدا نباشد. بنابراین چرا کاری را که از تو انتظار دارند انجام ندهی؟ هزینه‌ای برایت ندارد، و به مرور زمان هم دیگر خیالش از سرت بیرون می‌رود. اصلاً ارزش فکر کردن ندارد.

یأس و سرخوردگی به دلمردگی منجر می‌شود، دلمردگی به سازگاری و همرنگی با جماعت، و همرنگی هم به ایفای نقش‌های معمول و از پیش تعیین‌شده—که بعدها همین را شاهدی بر «مشارکت سیاسی آحاد مردم» می‌گیرند. همه‌ی اینها مفهوم امروزی رفتار «بهنجار» را شکل می‌دهند، مفهومی که از اساس به‌شدت بدبینانه است.»

📚نامه‌های سرگشاده، واتسلاف هاول، ترجمه احسان کیانی‌خواه، نشر نو، صص. ۹۸-۱۰۰

@cafe_andishe95
شكل‌گيرى حكومت‌هاى خودكامه،
بدون حضور روشنفكران كوته‌بين و حقير ممكن نيست

اين گونه روشنفكران در عمل به رژيمی‌ خدمت می‌كنند كه مدعى مبـارزه بـا آن هـسـتند.


هانا آرنت
@cafe_andishe95
2024/09/28 09:29:02
Back to Top
HTML Embed Code: