Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«جوانان ایران ارتباط ویژهای با من برقرار میکنند چرا که پیام و نگاهم را درک میکنند و میفهمند که من متعلق به زمان خودم هستم با ایدههایی کاملا جدید و امروزی. علاوه بر آن، نام پهلوی و میراثی که از پدر و پدربزرگم به دوش میکشم نیز در جامعه ایران بازتاب مثبتی دارد.»
نسخه کامل گفتگویم با Joe Lonsdale کارآفرین و سرمایهگذار حوزه فناوری در پادکست American Optimist:
https://youtu.be/MmoEeCx30Fc
@OfficialRezaPahlavi
نسخه کامل گفتگویم با Joe Lonsdale کارآفرین و سرمایهگذار حوزه فناوری در پادکست American Optimist:
https://youtu.be/MmoEeCx30Fc
@OfficialRezaPahlavi
🔻تصویر پایین نشان میدهد که قلمرو امپراتوری عثمانی پس از شکست در پایان جنگ اول جهانی به چه روزی افتاد. عثمانی که در قرن شانزدهم نیرومندترین قدرت جهانی بود و نیروهایش تا دروازه وین در قلب اروپا پیشروی کرده بودند، در طول دو قرن بعدی روند رکود و انحطاط را طی کرد، تا جایی که در قرن نوزده میلادی نامش را مرد بیمار اروپا گذاشته بودند.
☑️عوامل این سقوط بزرگ را در دو عامل کلیدی میتوان خلاصه کرد: اول عقب ماندن از روند تحولات فنی و اقتصادی جهان و تحجر و رکود فکری و فرهنگی و دوم گسترش بیش از ظرفیت قلمرو امپراتوری در شرایطی که عواید اقتصادی این گسترش تناسبی با هزینههای هنگفت آن نداشت.
▫️ماکس بوت مورخ آمریکایی در مورد سقوط امپراتوریها از قرن پانزده میلادی به بعد، عبارت پر معنایی دارد: "امپراتوری مغول انقلاب باروت را از دست داد، چینیها، عثمانیها و هندیها انقلاب صنعتی اول را از دست دادند، فرانسویها و انگلیسیها بخشهایی از انقلاب صنعتی دوم را و شورویها انقلاب اطلاعاتی را."
▪️عثمانیها تنها قدرت مسلمانی بودند که توانستند به موقع تشکیلات نظامی خود را با سلاح گرم سازمان دهند و همین رمز اصلی سیطره و پیروزی آنها بر عربها، مملوکان مصر و صفویان بود، اما پس از آن نتوانستند اهمیت تحولات تاریخ ساز بعدی نظیر سفرهای تجاری دریایی دوربرد، ماشین چاپ و تحولات در علم پزشکی را دریابند و به این ترتیب طبیعی بود که از موج بعدی تحول در آغاز انقلاب صنعتی هم جا بمانند.
▪️عثمانیها ماشین چاپ را به عنوان بدعتی کفرآمیز ممنوع کردند و این موضوع مانع روند انتقال و انباشت دانش و همچنین تحول دستگاه اداری و حکمرانی گردید. عثمانیها تا مدتها از پذیرش روشهای جدید پزشکی غرب برای درمان بیماریهای مسری مرگبار نظیر وبا و طاعون سرباز زدند و این امر در کنار عقب ماندگی در ابزارسازی و روشهای جدید کشاورزی سبب رکود جمعیت در قلمرو امپراتوری گردید. در دورانی که خیز بزرگ اروپا آغاز میشد، عثمانیها هنوز در گیرو دار تحجر و خرافات بودند. به عنوان مثال در پایان قرن شانزده میلادی، رصدخانههای تازه تاسیس دولتی را با این اعتقاد که موجب شیوع طاعون در کشور شده منهدم کردند.
🔸رکود فنآوری و صنعت در عثمانی به جایی رسیده بود که از قرن هفدهم آنها کشتی و اسلحه را از اروپاییان میخریدند و در قرن نوزدهم میلادی در ایالات عرب امپراتوری حتی فنآوری بسیار سادهای نظیر گاری چرخ دار یافت نمیشد.
این که با چنین وضعیتی حیات عثمانی تا دهه دوم قرن بیستم به درازا کشید، تنها به دلیل امکان حیات در میانه تضادهای قدرتهای اروپایی بود. مثلا در نیمه قرن نوزده، در جنگ کریمه دخالت انگلستان و فرانسه، عثمانی را از نابودی قطعی توسط امپراتوری روسیه نجات داد. در موارد دیگری همچون سرکوب وحشیانه بلغارها و یونانیها، قدرتهای مرکزی اروپا به داد عثمانی رسیده و مانع از برخورد نظامی غرب با امپراتوری میشدند.
🔺عثمانی به دلیل موقعیت ژئوپلتیک ویژه و ممتازش، همواره از سوی برخی قدرتهای اروپایی به عنوان عاملی برای موازنه، مانعی مفید یا عنصر کم خطری که نمیبایست توسط قدرتهای رقیب بلعیده شود و وجودش کم ضررتر از نابودیاش است، نگریسته میشد. با همین منطق انگلیسیها از عثمانی در برابر شورش خطرناک دولت پویاتر محمد علی پاشا در مصر حمایت کردند.
🔘اما در نهایت جنگ بزرگ جهانی اول آزمونی نهایی بود که تمام ضعفها و پوسیدگیها را به نقطه تلاشی رساند. برای دولتهای درگیر تحجر و انحطاط یک جنگ بزرگ همواره خطرناکترین آزمون بقا است که معمولا از آن زنده بیرون نمیآیند.
✍️توس طهماسبی
@cafe_andishe95
☑️عوامل این سقوط بزرگ را در دو عامل کلیدی میتوان خلاصه کرد: اول عقب ماندن از روند تحولات فنی و اقتصادی جهان و تحجر و رکود فکری و فرهنگی و دوم گسترش بیش از ظرفیت قلمرو امپراتوری در شرایطی که عواید اقتصادی این گسترش تناسبی با هزینههای هنگفت آن نداشت.
▫️ماکس بوت مورخ آمریکایی در مورد سقوط امپراتوریها از قرن پانزده میلادی به بعد، عبارت پر معنایی دارد: "امپراتوری مغول انقلاب باروت را از دست داد، چینیها، عثمانیها و هندیها انقلاب صنعتی اول را از دست دادند، فرانسویها و انگلیسیها بخشهایی از انقلاب صنعتی دوم را و شورویها انقلاب اطلاعاتی را."
▪️عثمانیها تنها قدرت مسلمانی بودند که توانستند به موقع تشکیلات نظامی خود را با سلاح گرم سازمان دهند و همین رمز اصلی سیطره و پیروزی آنها بر عربها، مملوکان مصر و صفویان بود، اما پس از آن نتوانستند اهمیت تحولات تاریخ ساز بعدی نظیر سفرهای تجاری دریایی دوربرد، ماشین چاپ و تحولات در علم پزشکی را دریابند و به این ترتیب طبیعی بود که از موج بعدی تحول در آغاز انقلاب صنعتی هم جا بمانند.
▪️عثمانیها ماشین چاپ را به عنوان بدعتی کفرآمیز ممنوع کردند و این موضوع مانع روند انتقال و انباشت دانش و همچنین تحول دستگاه اداری و حکمرانی گردید. عثمانیها تا مدتها از پذیرش روشهای جدید پزشکی غرب برای درمان بیماریهای مسری مرگبار نظیر وبا و طاعون سرباز زدند و این امر در کنار عقب ماندگی در ابزارسازی و روشهای جدید کشاورزی سبب رکود جمعیت در قلمرو امپراتوری گردید. در دورانی که خیز بزرگ اروپا آغاز میشد، عثمانیها هنوز در گیرو دار تحجر و خرافات بودند. به عنوان مثال در پایان قرن شانزده میلادی، رصدخانههای تازه تاسیس دولتی را با این اعتقاد که موجب شیوع طاعون در کشور شده منهدم کردند.
🔸رکود فنآوری و صنعت در عثمانی به جایی رسیده بود که از قرن هفدهم آنها کشتی و اسلحه را از اروپاییان میخریدند و در قرن نوزدهم میلادی در ایالات عرب امپراتوری حتی فنآوری بسیار سادهای نظیر گاری چرخ دار یافت نمیشد.
این که با چنین وضعیتی حیات عثمانی تا دهه دوم قرن بیستم به درازا کشید، تنها به دلیل امکان حیات در میانه تضادهای قدرتهای اروپایی بود. مثلا در نیمه قرن نوزده، در جنگ کریمه دخالت انگلستان و فرانسه، عثمانی را از نابودی قطعی توسط امپراتوری روسیه نجات داد. در موارد دیگری همچون سرکوب وحشیانه بلغارها و یونانیها، قدرتهای مرکزی اروپا به داد عثمانی رسیده و مانع از برخورد نظامی غرب با امپراتوری میشدند.
🔺عثمانی به دلیل موقعیت ژئوپلتیک ویژه و ممتازش، همواره از سوی برخی قدرتهای اروپایی به عنوان عاملی برای موازنه، مانعی مفید یا عنصر کم خطری که نمیبایست توسط قدرتهای رقیب بلعیده شود و وجودش کم ضررتر از نابودیاش است، نگریسته میشد. با همین منطق انگلیسیها از عثمانی در برابر شورش خطرناک دولت پویاتر محمد علی پاشا در مصر حمایت کردند.
🔘اما در نهایت جنگ بزرگ جهانی اول آزمونی نهایی بود که تمام ضعفها و پوسیدگیها را به نقطه تلاشی رساند. برای دولتهای درگیر تحجر و انحطاط یک جنگ بزرگ همواره خطرناکترین آزمون بقا است که معمولا از آن زنده بیرون نمیآیند.
✍️توس طهماسبی
@cafe_andishe95
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
دور جدید لشکرکشی اوباش رژیم زنستیز اسلامی به خیابانها برای تحمیل حجاب اجباری به زنان ایران، نشانگر هراس، درماندگی و شکنندگی روزافزون این رژیم در سطح داخلی و بینالمللی است. جمهوری اسلامی امروز، پس از تحریم سیرک انتخابات از سوی اکثریت ایرانیان، افتضاح موشکپراکنی ناموفق به اسرائیل و ناتوانی در دفاع از حریم هوایی کشور، و نیز فلاکت اقتصادی ناشی از فساد و بیکفایتی ریشهدار، بیش از پیش نزد مردم ایران و جهانیان منزوی و منفور شده است.
هدف رژیم ایرانستیز و رهبر هراسیده آن از این لشکرکشی خیابانی، هراس افکندن در قلب زنانیست که با ایستادگی خود در برابر حجاب اجباری، هر روز و هر لحظه رژیم را به چالش میکشند و عقب میرانند. دلاوری گردآفریدهای ایران را میستایم و برای مردان میهنم پیامی دارم:
امروز بیش از هر زمان دیگری در کنار خواهران و مادران و دختران و همسران و همه زنان ایران بایستید و از آنان دفاع کنید. آنکه در این تجاوز سازمانیافته، زنان ایران را میآزارد دشمن است: دشمن شما و دشمن ایران. دفاع از زنان میهنمان یک وظیفه انسانی و ملیست. در این مسیر، آنها که به دفاع از زنان ایران برمیخیزند، پا جای پای سلسله بلندی از جاویدنامان در درازنای تاریخ پرشکوهمان میگذارند؛ دلاورانی که در برابر متجاوزان ایستادند، گارد جاویدان ایران بودند تا خاک و نام ایران جاویدان بماند.
رضا پهلوی
@OfficialRezaPahlavi
هدف رژیم ایرانستیز و رهبر هراسیده آن از این لشکرکشی خیابانی، هراس افکندن در قلب زنانیست که با ایستادگی خود در برابر حجاب اجباری، هر روز و هر لحظه رژیم را به چالش میکشند و عقب میرانند. دلاوری گردآفریدهای ایران را میستایم و برای مردان میهنم پیامی دارم:
امروز بیش از هر زمان دیگری در کنار خواهران و مادران و دختران و همسران و همه زنان ایران بایستید و از آنان دفاع کنید. آنکه در این تجاوز سازمانیافته، زنان ایران را میآزارد دشمن است: دشمن شما و دشمن ایران. دفاع از زنان میهنمان یک وظیفه انسانی و ملیست. در این مسیر، آنها که به دفاع از زنان ایران برمیخیزند، پا جای پای سلسله بلندی از جاویدنامان در درازنای تاریخ پرشکوهمان میگذارند؛ دلاورانی که در برابر متجاوزان ایستادند، گارد جاویدان ایران بودند تا خاک و نام ایران جاویدان بماند.
رضا پهلوی
@OfficialRezaPahlavi
⚫️⁉️آیا راه باریک آزادی به ایران میرسد؟
«راه باریک آزادی» کتابیست ارزشمند، اثر مشترک عجم اوغلو اقتصاددان و استاد دانشگاه MIT و همکار قدیمیش جیمز رابینسون، اندیشمند علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو که به فارسی ترجمه شده است.
🔻از نظر نویسندگان راه باریک آزادی مسیری است به سمت توسعه (رفاه اقتصادی، عدالت اجتماعی، حفظ واتقای کرامت انسانی، نظم اجتماعی و امنیت ملی و حفظ محیط زيست پایدار) و خوشبختی یک ملت که از توازن قدرت بین جامعه و حکومت حاصل میشود.
🏛در تقسیم بندی رابطه دولت وجامعه چهار حالت اتفاق میافتد.
1️⃣دولت ضعیف و جامعه ضعیف
2️⃣دولت قوی و جامع ضعیف
3️⃣دولت ضعیف و جامعه قوی
4️⃣دولت قوی و جامعه قوی
فقط در حالت چهارم یعنی دولت قوی و جامعه قوی هست، که ملتی به سعادت و خوشبختی میرسد.
وقتی که جامعه به اندازه کافی قوی و نهادمند باشد که توان کنترل دولت را داشته، تا مانع از ورود دولت به حریم خصوصي جامعه شده و آزادیهای قانونی و طبیعی شهروندان را سلب نکند و قانون برای اقویا و ضعفا کاملا یکسان اجرا شود. بطوریکه حاکم جامعه در دادگاه با ضعیفترین شهروندان به صورت یکسان و همانند محاکمه شوند.همچنین دولت هم به اندازه کافی کارامد باشد که بتواند خدمات و کالاهای عمومی مانند امینت، نظم ،عدالت و ... را برای همه شهروندان تامین نماید.با توجه به تجزیه و تحلیل مؤلفههای قدرت، آیا میتوان ادعا کرد که ایران در حال وارد شدن به راه باریک آزادی است؟ (جامعه قوی و دولت قوی)
🔻قدرت مولفه های مختلفی دارد.قدرت رسانه، قدرت نهادهای مدنی واحزاب، قدرت نظامی ، پول و ثروت، قدرت سازماندهی طرفداران و قدرت سرمایه های نمادین ، قدرت اقناع افکار عمومی و قدرت علم و دانش و آگاهی و اندیشمندان...
🔻دولت قوی و جامعه ضعیف منجر به استبداد و زورگویی حکومت وتضییع حقوق شهروندان میگردد.
🔻جامعه قوی و دولت ضعیف منجر به هرج و مرج ، عدم ارائه خدمات و کالاهای عمومی به شهروندان و ناکامی در اجرای قانون و عدالت میشود.
🔻تنها جایی که قدرت جامعه و قدرت دولت مساوی و متعادل باشد، دالان باریک آزادی شکل میگیرد، که منجر به خوشبختی و توسعه یک ملت میشود.و نهایتا راه باریک آزادی به رفاه اقتصادی با ثبات ، عدالت اجتماعی، حفظ و اتقای کرامت انسانی، نظم اجتماعی و امنیت ملی و حفظ محیط زيست پایدار منجر میشود.
🔻یکی از مولفههای مهم قدرت رسانه هست، که امروزه، به برکت تکنولوژی و گسترش شبکههای اجتماعی از انحصار حاکمیت خارج شده است.
وقتی رسانه در اختیار و انحصار حاکمیت باشد، حاکمیت از آن در جهت سلطه به جامعه استفاده و از نشر فساد و ناکامی و ناکارآمدی خویش جلوگیری کرده و اطلاعات رو مطابق میل و در جهت تطهیر خود منتشر میکند.بطور قطع و یقین میتوان گفت که علی رغم اختصاص بودجههای هنگفت و سرسام آور برای رسانههای حکومتی، امروزه قدرت جامعه در این بخش از حاکمیت، هم در تولید و هم در نشر محتوا پیشی گرفته است.
🔻یکی دیگر از مولفههای قدرت در غیاب احزاب و نهادهای مدنی، اندیشمندان جامعه هستند.امروزه ، کمتر اندیشمند وطن دوستی میتوان یافت که در کنار حاکمیت ایستاده باشد، و از سیاستهای مخرب آن حمایت و یا توجیه گر ناکارآمدی ها باشد. بنابراین در دومین مولفه قدرت هم جامعه از حاکمیت پیشی گرفته است.
🔻سیاستهای غلط هم روز بروز باعث افزایش فقر، نارضایتی حتی حامیان ایدئولوژیک حاکمیت و باعث تردید آنها به کارآمدی حاکميت و نهایتا کاهش حمایت آنان میشود.گرچه همچنان زور نظامی و انتظامی بعنوان مزیت برتر، در دست حاکمیت است، ولی کاربرد بیشتر از آن تقریبا امکان پذیر نیست.
در این حالت تنها چیزی که قربانی و فدا میگردد سعادت و خوشبختی یک ملت است.
علی مرادی
@cafe_andishe95
«راه باریک آزادی» کتابیست ارزشمند، اثر مشترک عجم اوغلو اقتصاددان و استاد دانشگاه MIT و همکار قدیمیش جیمز رابینسون، اندیشمند علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو که به فارسی ترجمه شده است.
🔻از نظر نویسندگان راه باریک آزادی مسیری است به سمت توسعه (رفاه اقتصادی، عدالت اجتماعی، حفظ واتقای کرامت انسانی، نظم اجتماعی و امنیت ملی و حفظ محیط زيست پایدار) و خوشبختی یک ملت که از توازن قدرت بین جامعه و حکومت حاصل میشود.
🏛در تقسیم بندی رابطه دولت وجامعه چهار حالت اتفاق میافتد.
1️⃣دولت ضعیف و جامعه ضعیف
2️⃣دولت قوی و جامع ضعیف
3️⃣دولت ضعیف و جامعه قوی
4️⃣دولت قوی و جامعه قوی
فقط در حالت چهارم یعنی دولت قوی و جامعه قوی هست، که ملتی به سعادت و خوشبختی میرسد.
وقتی که جامعه به اندازه کافی قوی و نهادمند باشد که توان کنترل دولت را داشته، تا مانع از ورود دولت به حریم خصوصي جامعه شده و آزادیهای قانونی و طبیعی شهروندان را سلب نکند و قانون برای اقویا و ضعفا کاملا یکسان اجرا شود. بطوریکه حاکم جامعه در دادگاه با ضعیفترین شهروندان به صورت یکسان و همانند محاکمه شوند.همچنین دولت هم به اندازه کافی کارامد باشد که بتواند خدمات و کالاهای عمومی مانند امینت، نظم ،عدالت و ... را برای همه شهروندان تامین نماید.با توجه به تجزیه و تحلیل مؤلفههای قدرت، آیا میتوان ادعا کرد که ایران در حال وارد شدن به راه باریک آزادی است؟ (جامعه قوی و دولت قوی)
🔻قدرت مولفه های مختلفی دارد.قدرت رسانه، قدرت نهادهای مدنی واحزاب، قدرت نظامی ، پول و ثروت، قدرت سازماندهی طرفداران و قدرت سرمایه های نمادین ، قدرت اقناع افکار عمومی و قدرت علم و دانش و آگاهی و اندیشمندان...
🔻دولت قوی و جامعه ضعیف منجر به استبداد و زورگویی حکومت وتضییع حقوق شهروندان میگردد.
🔻جامعه قوی و دولت ضعیف منجر به هرج و مرج ، عدم ارائه خدمات و کالاهای عمومی به شهروندان و ناکامی در اجرای قانون و عدالت میشود.
🔻تنها جایی که قدرت جامعه و قدرت دولت مساوی و متعادل باشد، دالان باریک آزادی شکل میگیرد، که منجر به خوشبختی و توسعه یک ملت میشود.و نهایتا راه باریک آزادی به رفاه اقتصادی با ثبات ، عدالت اجتماعی، حفظ و اتقای کرامت انسانی، نظم اجتماعی و امنیت ملی و حفظ محیط زيست پایدار منجر میشود.
🔻یکی از مولفههای مهم قدرت رسانه هست، که امروزه، به برکت تکنولوژی و گسترش شبکههای اجتماعی از انحصار حاکمیت خارج شده است.
وقتی رسانه در اختیار و انحصار حاکمیت باشد، حاکمیت از آن در جهت سلطه به جامعه استفاده و از نشر فساد و ناکامی و ناکارآمدی خویش جلوگیری کرده و اطلاعات رو مطابق میل و در جهت تطهیر خود منتشر میکند.بطور قطع و یقین میتوان گفت که علی رغم اختصاص بودجههای هنگفت و سرسام آور برای رسانههای حکومتی، امروزه قدرت جامعه در این بخش از حاکمیت، هم در تولید و هم در نشر محتوا پیشی گرفته است.
🔻یکی دیگر از مولفههای قدرت در غیاب احزاب و نهادهای مدنی، اندیشمندان جامعه هستند.امروزه ، کمتر اندیشمند وطن دوستی میتوان یافت که در کنار حاکمیت ایستاده باشد، و از سیاستهای مخرب آن حمایت و یا توجیه گر ناکارآمدی ها باشد. بنابراین در دومین مولفه قدرت هم جامعه از حاکمیت پیشی گرفته است.
🔻سیاستهای غلط هم روز بروز باعث افزایش فقر، نارضایتی حتی حامیان ایدئولوژیک حاکمیت و باعث تردید آنها به کارآمدی حاکميت و نهایتا کاهش حمایت آنان میشود.گرچه همچنان زور نظامی و انتظامی بعنوان مزیت برتر، در دست حاکمیت است، ولی کاربرد بیشتر از آن تقریبا امکان پذیر نیست.
در این حالت تنها چیزی که قربانی و فدا میگردد سعادت و خوشبختی یک ملت است.
علی مرادی
@cafe_andishe95
⚜️کانت می گوید عقل ابزار کارآمدی برای رسیدن به سعادت نیست. اگر چنین بود بسیار سعادتمند میبودیم. اگر آفریده شده بودیم که به دنبال سعادت باشیم باید به جای عقل غرایزی مثل غرایز زنبور عسل میداشتیم؛ البته غرایزی که متناسب با ما و برای رسیدن به سعادت دقیق و بی اشکال باشند. اما آنچه به ما داده شده اینهایند:
۱_ وجدان: چرا که درست و غلط اخلاقی را درک می کنیم ، و در برابر آنچه به لحاظ اخلاقی درست است احساس وظیفه میکنیم حتی اگر قرار باشد بهایی مثل سعادتمندی مان را برایش بپردازیم و وقتی که وظیفه مان را انجام نمیدهیم احساس گناه میکنیم
۲_ اختیار: چرا که قابلیت ارتکاب کارهای اشتباه را داریم و در صورت ارتکاب شایسته سرزنش و نکوهشیم. لذا بنابر ۱ و ۲ معلوم می شود که هدف ما از زندگی در این دنیا نیل به سعادت نیست، بلکه رعایت اخلاق است. بدیهی است که دلایل کانت در اینکه اخلاق را بالاتر ازسعادت قرار داده است قابل توجه است.
📘بیایید فلسفه بورزیم، ص ۱۹۱
●ریچارد کریل-آرسین
@cafe_andishe95
۱_ وجدان: چرا که درست و غلط اخلاقی را درک می کنیم ، و در برابر آنچه به لحاظ اخلاقی درست است احساس وظیفه میکنیم حتی اگر قرار باشد بهایی مثل سعادتمندی مان را برایش بپردازیم و وقتی که وظیفه مان را انجام نمیدهیم احساس گناه میکنیم
۲_ اختیار: چرا که قابلیت ارتکاب کارهای اشتباه را داریم و در صورت ارتکاب شایسته سرزنش و نکوهشیم. لذا بنابر ۱ و ۲ معلوم می شود که هدف ما از زندگی در این دنیا نیل به سعادت نیست، بلکه رعایت اخلاق است. بدیهی است که دلایل کانت در اینکه اخلاق را بالاتر ازسعادت قرار داده است قابل توجه است.
📘بیایید فلسفه بورزیم، ص ۱۹۱
●ریچارد کریل-آرسین
@cafe_andishe95
🪔بی گمان این گفته مورد ایراد واقع خواهد شد که از عقل به دور است که مردم داور اعمال خود باشند ، زیرا خود خواهی موجب می شود که آدمیان ، از راه عدالت به دور افتند ، و در باره اعمال خود و دوستانشان قضاوتی یک جانبه داشته باشند . و از سوی دیگر بد نهادی و تند خویی و کینه جویی سبب می گردد که آنان در کیفر دادن دیگران راه افراط بپویند ، و مآلا حاصل این وضع چیزی جز آشفتگی و بی نظمی نیست و بدین علت است که خداوند ایجاد حکومت را مقرر فرمود تا از غرض ورزی و افراط کاری آدمیان ممانعت کند ،
من بدون هیچ بحثی می پذیرم که
📌حکومت مدنی چاره و درمان راستین ناراحتیهایی است که در وضع طبیعی وجود دارد ،
و قطعا درجایی افراد ، خود داور اعمالشان باشند ، ناراحتیهای بزرگی روی خواهد داد .
چرا که به آسانی می توان تصور کرد که آنکس که چنان از راه عدالت بدور باشد که برادر خود را گزند رساند ، مشکل بتوان از او چشم داشت که چنان دادگر باشد که خود را برای اعمال ناپسند خود ، محکوم سازد .
اما آرزو مندم آنانکه در این باره به من ایراد گرفته اند ، این نکته را به دیده داشته باشند که سلاطین خود کامه هم جز آدمیان عادی نیستند ،
پس این سوال پیش می آید که اگر حکومت درمان کننده دردهایی است که لزوما از خود داوری های افراد در امور خویش بر می خیزد مآلا وضع طبیعی را غیر قابل دوام و تحمل می سازد ،
پس بودن چه نوع حکومتی ، و تا چه میزان ، از نبودنش در وضع طبیعی بهتر است ؟
آیا حکومتی که در آن یک تن فرمان براند و خود داور اعمال خویش باشد و بدون آنکه مورد کوچکترین سوال و کمترین نظارتی از جانب رعایایش ، یعنی کسانی که ارضا کننده تمایلات او هستند قرار گیرد ، هر آنچه میل کند بر سر آنها بیاورد ، از وضع طبیعی بهتر است ؟
آیا حکومتی که در آن ، سلطان انجام هرچه را که بخواهد ، خواه از روی عقل باشد و خواه به انگیزه اغراض و شهوات ، مردم فرمانبردارش باشند ، از وضعی که در آن هیچ کس موظف نیست که با دیگری چنین کند ، واگر کسی مامور قضاوت شود و در مورد خود و یا کس دیگری به خطا داوری کند ، در مقابل همه افراد بشر مسؤل و پاسخگو باشد بهتر است .
جان لاک _ حکومت مدنی
@cafe_andishe95
من بدون هیچ بحثی می پذیرم که
📌حکومت مدنی چاره و درمان راستین ناراحتیهایی است که در وضع طبیعی وجود دارد ،
و قطعا درجایی افراد ، خود داور اعمالشان باشند ، ناراحتیهای بزرگی روی خواهد داد .
چرا که به آسانی می توان تصور کرد که آنکس که چنان از راه عدالت بدور باشد که برادر خود را گزند رساند ، مشکل بتوان از او چشم داشت که چنان دادگر باشد که خود را برای اعمال ناپسند خود ، محکوم سازد .
اما آرزو مندم آنانکه در این باره به من ایراد گرفته اند ، این نکته را به دیده داشته باشند که سلاطین خود کامه هم جز آدمیان عادی نیستند ،
پس این سوال پیش می آید که اگر حکومت درمان کننده دردهایی است که لزوما از خود داوری های افراد در امور خویش بر می خیزد مآلا وضع طبیعی را غیر قابل دوام و تحمل می سازد ،
پس بودن چه نوع حکومتی ، و تا چه میزان ، از نبودنش در وضع طبیعی بهتر است ؟
آیا حکومتی که در آن یک تن فرمان براند و خود داور اعمال خویش باشد و بدون آنکه مورد کوچکترین سوال و کمترین نظارتی از جانب رعایایش ، یعنی کسانی که ارضا کننده تمایلات او هستند قرار گیرد ، هر آنچه میل کند بر سر آنها بیاورد ، از وضع طبیعی بهتر است ؟
آیا حکومتی که در آن ، سلطان انجام هرچه را که بخواهد ، خواه از روی عقل باشد و خواه به انگیزه اغراض و شهوات ، مردم فرمانبردارش باشند ، از وضعی که در آن هیچ کس موظف نیست که با دیگری چنین کند ، واگر کسی مامور قضاوت شود و در مورد خود و یا کس دیگری به خطا داوری کند ، در مقابل همه افراد بشر مسؤل و پاسخگو باشد بهتر است .
جان لاک _ حکومت مدنی
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥دکتر مرتضی مردیها در مورد خوشبینی سعدی
@cafe_andishe95
@cafe_andishe95
NimSekke E13
Sekke Podcast
🌈«نبرد بر سر بازار آزاد»
🔸در حالی که انقلاب کینزی در حال بازنویسی سرفصلهای درسی رشته اقتصاد بود، فریدمن عَلَم دفاع از اقتصاد لیبرال را برداشت. موضوع مناقشه همچنان همان موضوع مناقشهی هایک و کینز بود. سوال اصلی این بود: دولت تا چه حد باید در اقتصاد دخالت کند؟ اما این بار شرایط تغییر کرده بود. پاسخ به این سوال دیگر چندان آسان نبود. نه ساموئلسون و نه فریدمن هیچگاه تصور نمیکردند که دیالوگ آنها بیش از ۵۰ سال بهطول انجامد.
اندیشکده اقتصاد و توسعه
@cafe_andishe95
🔸در حالی که انقلاب کینزی در حال بازنویسی سرفصلهای درسی رشته اقتصاد بود، فریدمن عَلَم دفاع از اقتصاد لیبرال را برداشت. موضوع مناقشه همچنان همان موضوع مناقشهی هایک و کینز بود. سوال اصلی این بود: دولت تا چه حد باید در اقتصاد دخالت کند؟ اما این بار شرایط تغییر کرده بود. پاسخ به این سوال دیگر چندان آسان نبود. نه ساموئلسون و نه فریدمن هیچگاه تصور نمیکردند که دیالوگ آنها بیش از ۵۰ سال بهطول انجامد.
اندیشکده اقتصاد و توسعه
@cafe_andishe95
✝️پروتستانیسم و شکل گیری مدرنیته 🔅
به دلیل اهمیتی که پروتستانیسم به فرد و آزادی فردی در زمینه ی مذهبی بخشید می توان پرسید که آیا امکان پیدایش فردباوری و فراتر از آن، مدرنیته را فراهم نکرده است؟ ارنست ترولچ این پرسش را با نکته بینی و به گونه ای روشمند بر رسیده است و پاسخی بسیار متفاوت و بیش تر منفی به آن داده است که به نظر درست می آید. او موضع خود را در این باره در چند کنفرانس بیان کرد که در سال ۱۹۱۱ در کتابی به نام "اهمیت پروتستانیسم در پیدایش جهان مدرن" به چاپ رسید.
ترولتچ بر آن است تا نقش پروتستانیسم را در شکل گیری مدرنیته –که با فردباوری ، خردباوری، نسبی گرایی و خودمختاری نسبت به دین مشخص می شود– با موشکافی روشن سازد. او می پذیرد که «بنیاد اصلی فردباوری مدرن» در این «ایده ی مسیحی» جای دارد «که انسان متعهد است تا به یاری کشش خویش به سوی پروردگار، پروردگاری که سرچشمه ی زندگی آدمی و کل جهان است، به شخصیتی کمال یافته تبدیل شود.»
بنابراین از آنجا که پروتستانیسم در پرورش فردباوری دینی و گسترش آن به سراسر زندگی مشارکت ورزید می توان گفت که «در پیدایی جهان مدرن سهم چشمگیری داشت». اما به سبب محدود ماندن نقش آن در این زمینه، نباید در اهمیت آن گزافه گفت: «بخش مهمی از بنیادهای جهان مدرن در دولت، جامعه، اقتصاد، علم و هنر کاملاً مستقل از پروتستانیسم پدیدار شد.»
ترولتچ برای توضیح این نقش، نخست میان پروتستانیسم آغازین یعنی پروتستانیسم دین پیرایی لوتری و کالونی و پروتستانیسم مدرن –از پایان سده ی هژدهم به این سو– تمایز می گذارد. پروتستانیسم آغازین در واقع فرهنگ قرون وسطایی را ادامه داد و دولت و جامعه را تابع دین گرداند. در حالی که پروتستانیسم مدرن دولت را نسبت به امور دینی بی تفاوت دانست و جهان سکولار رهیده از سرپرستی دینی را پذیرفت.
در واقع پروتستانیسم آغازین عملاً هیچ تأثیری در پیدایش جهان مدرن نداشت. برعکس، برخی جریان ها که پروتستانیسم آغازین مطرودشان می شمرد –مانند یزدان شناسی بشر دوستانه، «باتیسم» و «معنویت شناسی فردباور»– در این روند نقشی مهم بازی کردند.
اما پروتستانیسم مدرن یا پروتستانیسم نوین را باید بیشتر فرآورده جهان مدرن دانست تا علت آن، زیرا در واقع امر، از مدرنیته نتیجه شده است.
باری، نتیجه گیری تــرولـچ کـه نقش پروتستانیسم را در پیدایش جهان مدرن بسیار کاهش می دهد از این واقعیت بر می خیزد:
«سخن گفتن از تأثیر پروتستانیسم در پیدایی فرهنگ مدرن تنها با ارجاع به گرایش های گوناگون پروتستانیسم آغازین ممکن است زیرا پروتستانیسم نوین چیزی جز عنصر تشکیل دهنده ی این فرهنگ مدرن نیست، فرهنگی که به شیوه ای بسیار ژرف بر آن اثر نهاده است».
در وهله ی دوم، ترولچ بر این باور است که تأثیر پروتستانیسم در شکل گیری جهان مدرن غیر مستقیم بوده است و ناخواسته و ناآگاهانه انجام گرفته است. در واقعیت پروتستانیسم نیز مانند کاتولیسیسم با مدرنیته بیگانه بود و به طور مستقیم آن را پدید نیاورد: «آری پروتستانیسم نه تنها زمینه ساز بی میانجی باروری جهان مدرن نبود بلکه برعکس و به رغم همه ی ایده های مهم و نوینش، همچون تجدید و تحکیم آرمان فرهنگ الزام آور کلیسا پدیدار شد».
اگر بتوان برای پروتستانیسم در پیدایی جهان مدرن سهمی قائل شد این سهم غیر مستقیم و تأثیرش از این رو پیچیده بود که بسته به زمینه های گوناگون، به شیوه های مختلفی اعمال می شد. ترولج قاطعانه و با باریک اندیشی چگونگی نمود این تأثیر را در زمینه های گوناگون مانند خانواده، حقوق، دولت و سازمان های آن، حقوق بشر، زندگی و اندیشه ی اقتصادی، زندگی اجتماعی و اصول مربوط به آن، علم و هنر بر می رسد.
از دید او، پروتستانیسم سده های شانزدهم و هفدهم در زمینه ی امور قضایی «به سبب عدم ایجاد اصل فرهنگی تازه ای» عملاً هیچ اثری نگذاشت.
در واقع پروتستانیسم در این زمینه نه تنها «فرهنگ تازه ای به شمار نمی آمد، بلکه در اساس به شرایط و وضعیت قرون وسطایی تداوم بخشید». در زمینه ی سیاسی نیز نقش پروتستانیسم هرچند حقیقی اما ناچیز بود:
«پروتستانیسم نه دولتی غیر دینی بنیاد نهاد، نه ایده ی مدرن از دولت پرورید و نه یک اخلاق اجتماعیِ (اتیک) خودمختار ویژه ی سیاست آفرید». هرچند پروتستانیسم «دولت را از وابستگی قضایی و حقوقی به کلیسا رهانید» و دست کم در اصول، «خودمختار شدن قطعی اش» را تحقق بخشید. «اما در این مورد به هیچ روی سخن از ایده ی مدرن دولت در میان نبود. پروتستانیسم برعکس، همچنان به دولت به مثابه ی نهادی با سرشت دینی می نگریست و غایت آن را پاسداری از امت مسیحی و حفظ هنجارهای اخلاقی می شمرد (...) یعنی بزرگترین خدمت دولت را این می دانست که یاری رسان نیک خواه کلیسا باشد».
@cafe_andishe95
به دلیل اهمیتی که پروتستانیسم به فرد و آزادی فردی در زمینه ی مذهبی بخشید می توان پرسید که آیا امکان پیدایش فردباوری و فراتر از آن، مدرنیته را فراهم نکرده است؟ ارنست ترولچ این پرسش را با نکته بینی و به گونه ای روشمند بر رسیده است و پاسخی بسیار متفاوت و بیش تر منفی به آن داده است که به نظر درست می آید. او موضع خود را در این باره در چند کنفرانس بیان کرد که در سال ۱۹۱۱ در کتابی به نام "اهمیت پروتستانیسم در پیدایش جهان مدرن" به چاپ رسید.
ترولتچ بر آن است تا نقش پروتستانیسم را در شکل گیری مدرنیته –که با فردباوری ، خردباوری، نسبی گرایی و خودمختاری نسبت به دین مشخص می شود– با موشکافی روشن سازد. او می پذیرد که «بنیاد اصلی فردباوری مدرن» در این «ایده ی مسیحی» جای دارد «که انسان متعهد است تا به یاری کشش خویش به سوی پروردگار، پروردگاری که سرچشمه ی زندگی آدمی و کل جهان است، به شخصیتی کمال یافته تبدیل شود.»
بنابراین از آنجا که پروتستانیسم در پرورش فردباوری دینی و گسترش آن به سراسر زندگی مشارکت ورزید می توان گفت که «در پیدایی جهان مدرن سهم چشمگیری داشت». اما به سبب محدود ماندن نقش آن در این زمینه، نباید در اهمیت آن گزافه گفت: «بخش مهمی از بنیادهای جهان مدرن در دولت، جامعه، اقتصاد، علم و هنر کاملاً مستقل از پروتستانیسم پدیدار شد.»
ترولتچ برای توضیح این نقش، نخست میان پروتستانیسم آغازین یعنی پروتستانیسم دین پیرایی لوتری و کالونی و پروتستانیسم مدرن –از پایان سده ی هژدهم به این سو– تمایز می گذارد. پروتستانیسم آغازین در واقع فرهنگ قرون وسطایی را ادامه داد و دولت و جامعه را تابع دین گرداند. در حالی که پروتستانیسم مدرن دولت را نسبت به امور دینی بی تفاوت دانست و جهان سکولار رهیده از سرپرستی دینی را پذیرفت.
در واقع پروتستانیسم آغازین عملاً هیچ تأثیری در پیدایش جهان مدرن نداشت. برعکس، برخی جریان ها که پروتستانیسم آغازین مطرودشان می شمرد –مانند یزدان شناسی بشر دوستانه، «باتیسم» و «معنویت شناسی فردباور»– در این روند نقشی مهم بازی کردند.
اما پروتستانیسم مدرن یا پروتستانیسم نوین را باید بیشتر فرآورده جهان مدرن دانست تا علت آن، زیرا در واقع امر، از مدرنیته نتیجه شده است.
باری، نتیجه گیری تــرولـچ کـه نقش پروتستانیسم را در پیدایش جهان مدرن بسیار کاهش می دهد از این واقعیت بر می خیزد:
«سخن گفتن از تأثیر پروتستانیسم در پیدایی فرهنگ مدرن تنها با ارجاع به گرایش های گوناگون پروتستانیسم آغازین ممکن است زیرا پروتستانیسم نوین چیزی جز عنصر تشکیل دهنده ی این فرهنگ مدرن نیست، فرهنگی که به شیوه ای بسیار ژرف بر آن اثر نهاده است».
در وهله ی دوم، ترولچ بر این باور است که تأثیر پروتستانیسم در شکل گیری جهان مدرن غیر مستقیم بوده است و ناخواسته و ناآگاهانه انجام گرفته است. در واقعیت پروتستانیسم نیز مانند کاتولیسیسم با مدرنیته بیگانه بود و به طور مستقیم آن را پدید نیاورد: «آری پروتستانیسم نه تنها زمینه ساز بی میانجی باروری جهان مدرن نبود بلکه برعکس و به رغم همه ی ایده های مهم و نوینش، همچون تجدید و تحکیم آرمان فرهنگ الزام آور کلیسا پدیدار شد».
اگر بتوان برای پروتستانیسم در پیدایی جهان مدرن سهمی قائل شد این سهم غیر مستقیم و تأثیرش از این رو پیچیده بود که بسته به زمینه های گوناگون، به شیوه های مختلفی اعمال می شد. ترولج قاطعانه و با باریک اندیشی چگونگی نمود این تأثیر را در زمینه های گوناگون مانند خانواده، حقوق، دولت و سازمان های آن، حقوق بشر، زندگی و اندیشه ی اقتصادی، زندگی اجتماعی و اصول مربوط به آن، علم و هنر بر می رسد.
از دید او، پروتستانیسم سده های شانزدهم و هفدهم در زمینه ی امور قضایی «به سبب عدم ایجاد اصل فرهنگی تازه ای» عملاً هیچ اثری نگذاشت.
در واقع پروتستانیسم در این زمینه نه تنها «فرهنگ تازه ای به شمار نمی آمد، بلکه در اساس به شرایط و وضعیت قرون وسطایی تداوم بخشید». در زمینه ی سیاسی نیز نقش پروتستانیسم هرچند حقیقی اما ناچیز بود:
«پروتستانیسم نه دولتی غیر دینی بنیاد نهاد، نه ایده ی مدرن از دولت پرورید و نه یک اخلاق اجتماعیِ (اتیک) خودمختار ویژه ی سیاست آفرید». هرچند پروتستانیسم «دولت را از وابستگی قضایی و حقوقی به کلیسا رهانید» و دست کم در اصول، «خودمختار شدن قطعی اش» را تحقق بخشید. «اما در این مورد به هیچ روی سخن از ایده ی مدرن دولت در میان نبود. پروتستانیسم برعکس، همچنان به دولت به مثابه ی نهادی با سرشت دینی می نگریست و غایت آن را پاسداری از امت مسیحی و حفظ هنجارهای اخلاقی می شمرد (...) یعنی بزرگترین خدمت دولت را این می دانست که یاری رسان نیک خواه کلیسا باشد».
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
✝️پروتستانیسم و شکل گیری مدرنیته 🔅 به دلیل اهمیتی که پروتستانیسم به فرد و آزادی فردی در زمینه ی مذهبی بخشید می توان پرسید که آیا امکان پیدایش فردباوری و فراتر از آن، مدرنیته را فراهم نکرده است؟ ارنست ترولچ این پرسش را با نکته بینی و به گونه ای روشمند بر رسیده…
ادامه)
فراموش نباید کرد که در مورد سازمان دهی دولت، کالوینیسم تأثیر محسوس تری از لوتریسم داشت. در واقع لوتریسم برای «حکومت مطلقه سودمند» بود و خود را «از بنیاد، محافظه کار و بی تفاوت» نشان داد و بدین سان با حکومت مطلقه و محافظه کاری پروسی هماهنگی داشت.
اما کالوینیسم نقش متفاوت و مهمتری بازی کرد و به پشتیبانی از حق پایداری در برابر قدرت جبارانه برخاست. افزون بر این نظام نمایندگی کلیسای کالونی بر درک و دریافت از دولت تأثیر نهاد و کالوینیسم در ایجاد چارچوبی شرکت ورزید که امکان بالندگی و گسترش دموکراسی را فراهم آورد، هر چند که در این مورد نقشش محدود و نامستقیم بود.
با این همه نباید «دموکراتیک شدن جهان مدرن را به طور مستقیم و منحصراً به کالوینیسم نسبت داد. خردباوری ناب که به طبیعت قانونمند و رهیده از نیت های دینی باور داشت، در این زمینه نقشی تعیین کننده تر بازی کرد».
درست است که حقوق بشر و به ویژه آزادی عقیده و وجدان که در پایان سده ی هژدهم با قانون های اساسی ایالت های آمریکا اعلام شد خاستگاهی دینی داشت اما باید پوریتانیسم را سرچشمه ی این جریان اندیشگی دانست که به هیچ روی کالوینیست نبود.
«در پیدایش حقوق بشر اثری از پروتستانتیسمِ خشکه مقدس دیده نمی شود بلکه تأثیر فرقه هایی را می توان یافت که به سوی ینگه دنیا رانده شده بودند و پروتستانیسم از آنها بیزار بود که از جمله می توان از جریان روح باوری نام برد».
سرانجام، همانگونه که می دانیم اغلب بر تأثیر پروتستانیسم در پهنه ی اجتماعی و روابط میان اجتماع و فرد انگشت می گذارند و حتا پروتستانیسم را «پدرِ فردباوریِ ویژه ی جهان مدرن» می خوانند. اما از دید ترولچ، این مسئله در واقع، بسیار پیچیده تر از اینهاست و از این رو باید با نکته بینی بیشتری به آن پرداخت.
آری گرچه فردباوریِ مذهبیِ پروتستانیسم «در پیدایی فردباوری مدرن نقشی فوق العاده بازی کرد» اما این جریان در عمل هیچ پی آیندی در پهنه ی اجتماعی نداشت زیرا پروتستانیسم در این زمینه اساساً محافظه کار است: «هرچند پروتستانیسم در اصولِ دریافت خود از روابط فرد و اجتماع، به طور کلی فردباور و ضد خودکامگی می نماید، اما جریان های اصلی آن به گونه ای شگفت انگیز محافظه کار بودند».
به دیگر سخن، فردباوری دینی نه به فردباوری اجتماعی انجامید و نه جای فرد را در جامعه دگرگون ساخت. همچنان که برابری پذیرفته شده در پهنه ی دینی برابری در پهنه ی اجتماعی را در پی نیاورد.
بدین سان ترولچ چنین نتیجه می گیرد که پروتستانیسم تنها در زمینه ی دینی اثری مستقیم و قطعی گذاشت و در دیگر زمینه ها نفوذش نامستقیم و محدود بود.
آری دین می تواند پدیده های اجتماعی یا سیاسی را همراهی کند اما نمی تواند آنها را برانگیزد، می تواند تحولات را آسان گرداند اما نمی تواند موجب آنها شود. پهنه ی دین از بنیاد با جهان سیاسی و اجتماعی تفاوت دارد و نفوذش به سپهر دینی محدود می شود.*
⭕️باری، پروتستانیسم مدرنیته را نیافرید اما چارچوب دینی مناسبی در اختیارش نهاد که همانا دینیت مدرن بود. پروتستانیسم خاستگاه مدرنیته نبود اما آن را همراهی کرد و با آن هماهنگ شد. حتا می توان گفت که مدرنیته بــر پروتستانیسم تأثیر گذاشت و آن را دگرگون ساخت. افزون بر این پروتستانیسم فردباوری مدرن را پدید نیاورد. در واقع فردباوری مدرن بیرون از آن و بدون آن پدیدار شد، اما پروتستانیسم به جای این که مانند کاتولیسیسم آن را طرد کند به یاری فردباوری ویژه ی خویش آن را با آغوش باز پذیرفت و در خود ادغام کرد. پروتستانیسم از آن پس به طور طبیعی با مدرنیته همراه شد، با آن تحول یافت و بدین سان تبدیل به مذهب مدرنیته گردید:
«مذهب شخص باوری پروتستانی (...) مذهبی که بنیادش بر اعتقاد و وجدان اخلاقی نهاده است دینیتی است که با فرهنگ مدرن فردباور انطباق یافت و خود را با آن سازگار گرداند. به سخن درست، از آنجا که این انطباق پذیرفته شد و تحقق یافت پروتستانیسم نیز دستخوش دگرگشت های چندی شد».
بنابراین باید از انطباق و هماهنگی پروتستانیسم و فردباوری مدرن سخن گفت و نه از تأثیر پروتستانیسم در شکل گیری فردباوری مدرن. به زبان روشن تر، پروتستانیسم آغازین را نمی توان خاستگاه فردباوری مدرن دانست. در واقع فردباوری مدرن به شیوه ای خودمختار شکل گرفت و سپس در پروتستانیسم، چارچوبی درخور و پشتیبانی کارآمد یافت و حتا می توان گفت که در پرورش پروتستانیسم مدرن سهیم بوده است. در نتیجه، پروتستانیسم آغازین –لوتری یا کالوینیستی– به طور مستقیم خاستگاه مدرنیته ی سیاسی به شمار نمی آید. می دانیم که مدرنیته ی سیاسی نزدیک به پایان سده ی هژدهم یعنی در دوره ای پدیدار گردید که پروتستانیسم نوین نیز آمادگی هماهنگ سازی خود با آن را یافته بود.
📗کتاب«مدرنیته سیاسی»-موریس باربیه -کانال یدالله موقن صفحات 74 تا 80
@cafe_andishe95
فراموش نباید کرد که در مورد سازمان دهی دولت، کالوینیسم تأثیر محسوس تری از لوتریسم داشت. در واقع لوتریسم برای «حکومت مطلقه سودمند» بود و خود را «از بنیاد، محافظه کار و بی تفاوت» نشان داد و بدین سان با حکومت مطلقه و محافظه کاری پروسی هماهنگی داشت.
اما کالوینیسم نقش متفاوت و مهمتری بازی کرد و به پشتیبانی از حق پایداری در برابر قدرت جبارانه برخاست. افزون بر این نظام نمایندگی کلیسای کالونی بر درک و دریافت از دولت تأثیر نهاد و کالوینیسم در ایجاد چارچوبی شرکت ورزید که امکان بالندگی و گسترش دموکراسی را فراهم آورد، هر چند که در این مورد نقشش محدود و نامستقیم بود.
با این همه نباید «دموکراتیک شدن جهان مدرن را به طور مستقیم و منحصراً به کالوینیسم نسبت داد. خردباوری ناب که به طبیعت قانونمند و رهیده از نیت های دینی باور داشت، در این زمینه نقشی تعیین کننده تر بازی کرد».
درست است که حقوق بشر و به ویژه آزادی عقیده و وجدان که در پایان سده ی هژدهم با قانون های اساسی ایالت های آمریکا اعلام شد خاستگاهی دینی داشت اما باید پوریتانیسم را سرچشمه ی این جریان اندیشگی دانست که به هیچ روی کالوینیست نبود.
«در پیدایش حقوق بشر اثری از پروتستانتیسمِ خشکه مقدس دیده نمی شود بلکه تأثیر فرقه هایی را می توان یافت که به سوی ینگه دنیا رانده شده بودند و پروتستانیسم از آنها بیزار بود که از جمله می توان از جریان روح باوری نام برد».
سرانجام، همانگونه که می دانیم اغلب بر تأثیر پروتستانیسم در پهنه ی اجتماعی و روابط میان اجتماع و فرد انگشت می گذارند و حتا پروتستانیسم را «پدرِ فردباوریِ ویژه ی جهان مدرن» می خوانند. اما از دید ترولچ، این مسئله در واقع، بسیار پیچیده تر از اینهاست و از این رو باید با نکته بینی بیشتری به آن پرداخت.
آری گرچه فردباوریِ مذهبیِ پروتستانیسم «در پیدایی فردباوری مدرن نقشی فوق العاده بازی کرد» اما این جریان در عمل هیچ پی آیندی در پهنه ی اجتماعی نداشت زیرا پروتستانیسم در این زمینه اساساً محافظه کار است: «هرچند پروتستانیسم در اصولِ دریافت خود از روابط فرد و اجتماع، به طور کلی فردباور و ضد خودکامگی می نماید، اما جریان های اصلی آن به گونه ای شگفت انگیز محافظه کار بودند».
به دیگر سخن، فردباوری دینی نه به فردباوری اجتماعی انجامید و نه جای فرد را در جامعه دگرگون ساخت. همچنان که برابری پذیرفته شده در پهنه ی دینی برابری در پهنه ی اجتماعی را در پی نیاورد.
بدین سان ترولچ چنین نتیجه می گیرد که پروتستانیسم تنها در زمینه ی دینی اثری مستقیم و قطعی گذاشت و در دیگر زمینه ها نفوذش نامستقیم و محدود بود.
آری دین می تواند پدیده های اجتماعی یا سیاسی را همراهی کند اما نمی تواند آنها را برانگیزد، می تواند تحولات را آسان گرداند اما نمی تواند موجب آنها شود. پهنه ی دین از بنیاد با جهان سیاسی و اجتماعی تفاوت دارد و نفوذش به سپهر دینی محدود می شود.*
⭕️باری، پروتستانیسم مدرنیته را نیافرید اما چارچوب دینی مناسبی در اختیارش نهاد که همانا دینیت مدرن بود. پروتستانیسم خاستگاه مدرنیته نبود اما آن را همراهی کرد و با آن هماهنگ شد. حتا می توان گفت که مدرنیته بــر پروتستانیسم تأثیر گذاشت و آن را دگرگون ساخت. افزون بر این پروتستانیسم فردباوری مدرن را پدید نیاورد. در واقع فردباوری مدرن بیرون از آن و بدون آن پدیدار شد، اما پروتستانیسم به جای این که مانند کاتولیسیسم آن را طرد کند به یاری فردباوری ویژه ی خویش آن را با آغوش باز پذیرفت و در خود ادغام کرد. پروتستانیسم از آن پس به طور طبیعی با مدرنیته همراه شد، با آن تحول یافت و بدین سان تبدیل به مذهب مدرنیته گردید:
«مذهب شخص باوری پروتستانی (...) مذهبی که بنیادش بر اعتقاد و وجدان اخلاقی نهاده است دینیتی است که با فرهنگ مدرن فردباور انطباق یافت و خود را با آن سازگار گرداند. به سخن درست، از آنجا که این انطباق پذیرفته شد و تحقق یافت پروتستانیسم نیز دستخوش دگرگشت های چندی شد».
بنابراین باید از انطباق و هماهنگی پروتستانیسم و فردباوری مدرن سخن گفت و نه از تأثیر پروتستانیسم در شکل گیری فردباوری مدرن. به زبان روشن تر، پروتستانیسم آغازین را نمی توان خاستگاه فردباوری مدرن دانست. در واقع فردباوری مدرن به شیوه ای خودمختار شکل گرفت و سپس در پروتستانیسم، چارچوبی درخور و پشتیبانی کارآمد یافت و حتا می توان گفت که در پرورش پروتستانیسم مدرن سهیم بوده است. در نتیجه، پروتستانیسم آغازین –لوتری یا کالوینیستی– به طور مستقیم خاستگاه مدرنیته ی سیاسی به شمار نمی آید. می دانیم که مدرنیته ی سیاسی نزدیک به پایان سده ی هژدهم یعنی در دوره ای پدیدار گردید که پروتستانیسم نوین نیز آمادگی هماهنگ سازی خود با آن را یافته بود.
📗کتاب«مدرنیته سیاسی»-موریس باربیه -کانال یدالله موقن صفحات 74 تا 80
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
Photo
حذف ايران از ترانزيت بين المللی
پس از نشست اخیر گروه 20 و اعلام راهاندازی کریدور هند-خاورمیانه-اروپا، نبرد کریدورها برای کسب بیشترین سهم از تجارت جهانی افزایش یافت.در نقشه فوق مسیر آبی رنگ نشاندهنده کریدور عرب-مد است که هند را به اروپا وصل میکند و مسیر زردرنگ کریدور شمال-جنوب است که برای اتصال روسیه به هند از طریق ایران برنامهریزی شده و خطوط قرمز رنگ نیز نشاندهنده شاخههای ابتکار کمربند و جاده یا BRI چین است.به باور کارشناسان مهمترین هدف کریدور هند-اروپا رقابت با قدرت فزاینده چین در منطقه و کاهش اهمیت ژئواکونومیکی ایران، ترکیه و حتی روسیه میباشد.
در نقشه جدید کریدور میانه که توسط اروپا رونمایی شد، کشورهای آسیایی میانه بدون روسیه و ایران بعنوان رابط اقتصادی غرب و شرق قرار گرفتند و بانک اروپا 40 درصد از هزینه کریدور را به مبلغ 120 میلیارد دلار بعهده گرفت و طبق برنامه ريزيها اين کریدور پيش از پایان این دهه تکمیل خواهد شد.
هر پنچ کشور ترکمنستان،قزاقستان،ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان همراه با آلمان در بیانیهای بر لزوم رعایت تحریمهای جهانی وضع شده علیه روسیه و در پی تهاجم نظامی این کشور به اوکراین تاکید کردند.گویا کشورهای همچون آذربایجان و ارمنستان نیز برای آینده بهتر از فرمانبری از روسیه گذر کرده و اتفاقات کوریدورهای منطقه نشان میدهد که گویا تحریمهای روسیه و ایران بنا نیست تا سالهای آینده رفع گردد.
این پروژه که خلیج فارس را از مسیر عراق و ترکیه به اروپا متصل میکند، در سال 2028 تکمیل خواهد شد و پیشبینی میشود 17 میلیارد دلار هزینه داشته باشد.
@cafe_andishe95
پس از نشست اخیر گروه 20 و اعلام راهاندازی کریدور هند-خاورمیانه-اروپا، نبرد کریدورها برای کسب بیشترین سهم از تجارت جهانی افزایش یافت.در نقشه فوق مسیر آبی رنگ نشاندهنده کریدور عرب-مد است که هند را به اروپا وصل میکند و مسیر زردرنگ کریدور شمال-جنوب است که برای اتصال روسیه به هند از طریق ایران برنامهریزی شده و خطوط قرمز رنگ نیز نشاندهنده شاخههای ابتکار کمربند و جاده یا BRI چین است.به باور کارشناسان مهمترین هدف کریدور هند-اروپا رقابت با قدرت فزاینده چین در منطقه و کاهش اهمیت ژئواکونومیکی ایران، ترکیه و حتی روسیه میباشد.
در نقشه جدید کریدور میانه که توسط اروپا رونمایی شد، کشورهای آسیایی میانه بدون روسیه و ایران بعنوان رابط اقتصادی غرب و شرق قرار گرفتند و بانک اروپا 40 درصد از هزینه کریدور را به مبلغ 120 میلیارد دلار بعهده گرفت و طبق برنامه ريزيها اين کریدور پيش از پایان این دهه تکمیل خواهد شد.
هر پنچ کشور ترکمنستان،قزاقستان،ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان همراه با آلمان در بیانیهای بر لزوم رعایت تحریمهای جهانی وضع شده علیه روسیه و در پی تهاجم نظامی این کشور به اوکراین تاکید کردند.گویا کشورهای همچون آذربایجان و ارمنستان نیز برای آینده بهتر از فرمانبری از روسیه گذر کرده و اتفاقات کوریدورهای منطقه نشان میدهد که گویا تحریمهای روسیه و ایران بنا نیست تا سالهای آینده رفع گردد.
این پروژه که خلیج فارس را از مسیر عراق و ترکیه به اروپا متصل میکند، در سال 2028 تکمیل خواهد شد و پیشبینی میشود 17 میلیارد دلار هزینه داشته باشد.
@cafe_andishe95
🛢🗒در مدت کوتاهی بعد از افزایش درآمدهای نفتی، طبقه کارگر نیز از این ثروت منتفع شد.
تقاضاهای مربوط به افزایش دستمزدها بعد از وقوع چند اعتصاب در ۱۹۷۲-۱۹۷۱ با واکنش مثبت دولت مواجه شد. در ابتدا، دستمزدها ۲۵ درصد افزایش یافت. در صنایع بزرگ، دولت حتی با تقاضاهای افزایش ۴۰ درصدی دستمزدها نیز موافقت کرد.
در مه ۱۹۷۴ شورای عالی کار حداقل دستمزدهای جدید را اعلام کرد و دستمزدهای صنعتی روزانه از ۱۰۰ ریال به ۲۰۴ ریال افزایش یافت. از آن پس دستمزدها عملاً به سرعت رشد کردند: در صنایع نساجی این افزایش در ۱۹۷۳ به ۱۰۰ درصد و در ۱۹۷۵ به ۲۰۰ درصد رسید.
در صنعت اتومبیلسازی و در حد فاصل سالهای میان ۱۹۷۵-۱۹۷۱ دستمزدها تا ۴۰۰ درصد افزایش یافتند. بیکاری عملاً از میان رفت و [کشور] با کمبود نیروی کار مواجه شد و برای مشاغل جدید به اجبار از نیروی کار خارجی استفاده شد.
افزایش دستمزدها بالاتر از افزایش شاخص کالاهای مصرفی بود.
در ۱۹۷۵-۱۹۷۴ دستمزد کارگران ساختمانی تا ۷۷ درصد افزایش یافت.
به طورکلی، دو سال بعد از افزایش درآمدهای نفتی، عموم مردم از این ثروت غیرمنتظره منتفع شدند. انتظارات مردم به آرامی بالا رفت و یکی از این انتظارات تحقق مستمر تقاضاهای روزافزون بود.
📗زمینههای اجتماعی انقلاب ایران، حسین بشیریه، ترجمه علی اردستانی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۳، صص ۱۳۴ و ۱۳۵
تاریخ تمون ایران و جهان
@cafe_andishe95
تقاضاهای مربوط به افزایش دستمزدها بعد از وقوع چند اعتصاب در ۱۹۷۲-۱۹۷۱ با واکنش مثبت دولت مواجه شد. در ابتدا، دستمزدها ۲۵ درصد افزایش یافت. در صنایع بزرگ، دولت حتی با تقاضاهای افزایش ۴۰ درصدی دستمزدها نیز موافقت کرد.
در مه ۱۹۷۴ شورای عالی کار حداقل دستمزدهای جدید را اعلام کرد و دستمزدهای صنعتی روزانه از ۱۰۰ ریال به ۲۰۴ ریال افزایش یافت. از آن پس دستمزدها عملاً به سرعت رشد کردند: در صنایع نساجی این افزایش در ۱۹۷۳ به ۱۰۰ درصد و در ۱۹۷۵ به ۲۰۰ درصد رسید.
در صنعت اتومبیلسازی و در حد فاصل سالهای میان ۱۹۷۵-۱۹۷۱ دستمزدها تا ۴۰۰ درصد افزایش یافتند. بیکاری عملاً از میان رفت و [کشور] با کمبود نیروی کار مواجه شد و برای مشاغل جدید به اجبار از نیروی کار خارجی استفاده شد.
افزایش دستمزدها بالاتر از افزایش شاخص کالاهای مصرفی بود.
در ۱۹۷۵-۱۹۷۴ دستمزد کارگران ساختمانی تا ۷۷ درصد افزایش یافت.
به طورکلی، دو سال بعد از افزایش درآمدهای نفتی، عموم مردم از این ثروت غیرمنتظره منتفع شدند. انتظارات مردم به آرامی بالا رفت و یکی از این انتظارات تحقق مستمر تقاضاهای روزافزون بود.
📗زمینههای اجتماعی انقلاب ایران، حسین بشیریه، ترجمه علی اردستانی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۳، صص ۱۳۴ و ۱۳۵
تاریخ تمون ایران و جهان
@cafe_andishe95
سلاخ خانه شماره پنج،کورت ونه گات.pdf
2.9 MB
📙کتاب سلاخ خانه شماره ۵.کورت ونه گات
+فیلم
+فیلم
Slaughterhouse-Five.1972.srt
169.2 KB
زیرنویس فارسی
@cafe_andishe95
@cafe_andishe95
🔒انگیزهی کسانی که در صدد ممانعت از آزادیهای دیگران برمیآیند، از سه شق خالی نیست:
اول؛ آنکه میخواهند ارادهی خود را بر دیگران تحمیل کنند.
دوم؛ آنکه در پی همرنگی و یکدستی اجتماع هستند. نمیخواهند برخلاف دیگران فکر کنند و نیز نمیخواهند که دیگران برخلاف آنان بیندیشند.
سوم؛ آنکه چنین میپندارند که سؤال «چگونه باید زیست؟» یک پاسخ بیش ندارد(همانگونه که پاسخ هر سؤال درست و اصیل یکی بیش نتواند بود) و بر آنند که این پاسخ را میتوان چه از طریق توسل به عقل و چه از راه شهود یا وحی یا با پیروی از مسلک و طریقتی خاص یا با ایجاد وحدت بین نظریه و عمل، بدست آورد. پس این پاسخ از هریک از راههایی که به شرح بالا، برای وصول به علم یقینی در اختیار داریم، بدست آید اعتبارش را میتوان مشخص کرد و لذا انحراف از آن، خطا و مخل سلامت انسانها خواهد بود.
به اعتقاد این گروه، وضع قوانین برای جلوگیری از کسانی که دیگران را از حقیقت منحرف میسازند-با صرفنظر از هر رویه و نیتی که داشته باشند-و حتی خفه کردن آنها، موجه و صحیح خواهد بود.
📚چهار مقاله درباره آزادی-سر آیزایا برلین
@cafe_andishe95
اول؛ آنکه میخواهند ارادهی خود را بر دیگران تحمیل کنند.
دوم؛ آنکه در پی همرنگی و یکدستی اجتماع هستند. نمیخواهند برخلاف دیگران فکر کنند و نیز نمیخواهند که دیگران برخلاف آنان بیندیشند.
سوم؛ آنکه چنین میپندارند که سؤال «چگونه باید زیست؟» یک پاسخ بیش ندارد(همانگونه که پاسخ هر سؤال درست و اصیل یکی بیش نتواند بود) و بر آنند که این پاسخ را میتوان چه از طریق توسل به عقل و چه از راه شهود یا وحی یا با پیروی از مسلک و طریقتی خاص یا با ایجاد وحدت بین نظریه و عمل، بدست آورد. پس این پاسخ از هریک از راههایی که به شرح بالا، برای وصول به علم یقینی در اختیار داریم، بدست آید اعتبارش را میتوان مشخص کرد و لذا انحراف از آن، خطا و مخل سلامت انسانها خواهد بود.
به اعتقاد این گروه، وضع قوانین برای جلوگیری از کسانی که دیگران را از حقیقت منحرف میسازند-با صرفنظر از هر رویه و نیتی که داشته باشند-و حتی خفه کردن آنها، موجه و صحیح خواهد بود.
📚چهار مقاله درباره آزادی-سر آیزایا برلین
@cafe_andishe95