🪔بی گمان این گفته مورد ایراد واقع خواهد شد که از عقل به دور است که مردم داور اعمال خود باشند ، زیرا خود خواهی موجب می شود که آدمیان ، از راه عدالت به دور افتند ، و در باره اعمال خود و دوستانشان قضاوتی یک جانبه داشته باشند . و از سوی دیگر بد نهادی و تند خویی و کینه جویی سبب می گردد که آنان در کیفر دادن دیگران راه افراط بپویند ، و مآلا حاصل این وضع چیزی جز آشفتگی و بی نظمی نیست و بدین علت است که خداوند ایجاد حکومت را مقرر فرمود تا از غرض ورزی و افراط کاری آدمیان ممانعت کند ،
من بدون هیچ بحثی می پذیرم که
📌حکومت مدنی چاره و درمان راستین ناراحتیهایی است که در وضع طبیعی وجود دارد ،
و قطعا درجایی افراد ، خود داور اعمالشان باشند ، ناراحتیهای بزرگی روی خواهد داد .
چرا که به آسانی می توان تصور کرد که آنکس که چنان از راه عدالت بدور باشد که برادر خود را گزند رساند ، مشکل بتوان از او چشم داشت که چنان دادگر باشد که خود را برای اعمال ناپسند خود ، محکوم سازد .
اما آرزو مندم آنانکه در این باره به من ایراد گرفته اند ، این نکته را به دیده داشته باشند که سلاطین خود کامه هم جز آدمیان عادی نیستند ،
پس این سوال پیش می آید که اگر حکومت درمان کننده دردهایی است که لزوما از خود داوری های افراد در امور خویش بر می خیزد مآلا وضع طبیعی را غیر قابل دوام و تحمل می سازد ،
پس بودن چه نوع حکومتی ، و تا چه میزان ، از نبودنش در وضع طبیعی بهتر است ؟
آیا حکومتی که در آن یک تن فرمان براند و خود داور اعمال خویش باشد و بدون آنکه مورد کوچکترین سوال و کمترین نظارتی از جانب رعایایش ، یعنی کسانی که ارضا کننده تمایلات او هستند قرار گیرد ، هر آنچه میل کند بر سر آنها بیاورد ، از وضع طبیعی بهتر است ؟
آیا حکومتی که در آن ، سلطان انجام هرچه را که بخواهد ، خواه از روی عقل باشد و خواه به انگیزه اغراض و شهوات ، مردم فرمانبردارش باشند ، از وضعی که در آن هیچ کس موظف نیست که با دیگری چنین کند ، واگر کسی مامور قضاوت شود و در مورد خود و یا کس دیگری به خطا داوری کند ، در مقابل همه افراد بشر مسؤل و پاسخگو باشد بهتر است .
جان لاک _ حکومت مدنی
@cafe_andishe95
من بدون هیچ بحثی می پذیرم که
📌حکومت مدنی چاره و درمان راستین ناراحتیهایی است که در وضع طبیعی وجود دارد ،
و قطعا درجایی افراد ، خود داور اعمالشان باشند ، ناراحتیهای بزرگی روی خواهد داد .
چرا که به آسانی می توان تصور کرد که آنکس که چنان از راه عدالت بدور باشد که برادر خود را گزند رساند ، مشکل بتوان از او چشم داشت که چنان دادگر باشد که خود را برای اعمال ناپسند خود ، محکوم سازد .
اما آرزو مندم آنانکه در این باره به من ایراد گرفته اند ، این نکته را به دیده داشته باشند که سلاطین خود کامه هم جز آدمیان عادی نیستند ،
پس این سوال پیش می آید که اگر حکومت درمان کننده دردهایی است که لزوما از خود داوری های افراد در امور خویش بر می خیزد مآلا وضع طبیعی را غیر قابل دوام و تحمل می سازد ،
پس بودن چه نوع حکومتی ، و تا چه میزان ، از نبودنش در وضع طبیعی بهتر است ؟
آیا حکومتی که در آن یک تن فرمان براند و خود داور اعمال خویش باشد و بدون آنکه مورد کوچکترین سوال و کمترین نظارتی از جانب رعایایش ، یعنی کسانی که ارضا کننده تمایلات او هستند قرار گیرد ، هر آنچه میل کند بر سر آنها بیاورد ، از وضع طبیعی بهتر است ؟
آیا حکومتی که در آن ، سلطان انجام هرچه را که بخواهد ، خواه از روی عقل باشد و خواه به انگیزه اغراض و شهوات ، مردم فرمانبردارش باشند ، از وضعی که در آن هیچ کس موظف نیست که با دیگری چنین کند ، واگر کسی مامور قضاوت شود و در مورد خود و یا کس دیگری به خطا داوری کند ، در مقابل همه افراد بشر مسؤل و پاسخگو باشد بهتر است .
جان لاک _ حکومت مدنی
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥دکتر مرتضی مردیها در مورد خوشبینی سعدی
@cafe_andishe95
@cafe_andishe95
NimSekke E13
Sekke Podcast
🌈«نبرد بر سر بازار آزاد»
🔸در حالی که انقلاب کینزی در حال بازنویسی سرفصلهای درسی رشته اقتصاد بود، فریدمن عَلَم دفاع از اقتصاد لیبرال را برداشت. موضوع مناقشه همچنان همان موضوع مناقشهی هایک و کینز بود. سوال اصلی این بود: دولت تا چه حد باید در اقتصاد دخالت کند؟ اما این بار شرایط تغییر کرده بود. پاسخ به این سوال دیگر چندان آسان نبود. نه ساموئلسون و نه فریدمن هیچگاه تصور نمیکردند که دیالوگ آنها بیش از ۵۰ سال بهطول انجامد.
اندیشکده اقتصاد و توسعه
@cafe_andishe95
🔸در حالی که انقلاب کینزی در حال بازنویسی سرفصلهای درسی رشته اقتصاد بود، فریدمن عَلَم دفاع از اقتصاد لیبرال را برداشت. موضوع مناقشه همچنان همان موضوع مناقشهی هایک و کینز بود. سوال اصلی این بود: دولت تا چه حد باید در اقتصاد دخالت کند؟ اما این بار شرایط تغییر کرده بود. پاسخ به این سوال دیگر چندان آسان نبود. نه ساموئلسون و نه فریدمن هیچگاه تصور نمیکردند که دیالوگ آنها بیش از ۵۰ سال بهطول انجامد.
اندیشکده اقتصاد و توسعه
@cafe_andishe95
✝️پروتستانیسم و شکل گیری مدرنیته 🔅
به دلیل اهمیتی که پروتستانیسم به فرد و آزادی فردی در زمینه ی مذهبی بخشید می توان پرسید که آیا امکان پیدایش فردباوری و فراتر از آن، مدرنیته را فراهم نکرده است؟ ارنست ترولچ این پرسش را با نکته بینی و به گونه ای روشمند بر رسیده است و پاسخی بسیار متفاوت و بیش تر منفی به آن داده است که به نظر درست می آید. او موضع خود را در این باره در چند کنفرانس بیان کرد که در سال ۱۹۱۱ در کتابی به نام "اهمیت پروتستانیسم در پیدایش جهان مدرن" به چاپ رسید.
ترولتچ بر آن است تا نقش پروتستانیسم را در شکل گیری مدرنیته –که با فردباوری ، خردباوری، نسبی گرایی و خودمختاری نسبت به دین مشخص می شود– با موشکافی روشن سازد. او می پذیرد که «بنیاد اصلی فردباوری مدرن» در این «ایده ی مسیحی» جای دارد «که انسان متعهد است تا به یاری کشش خویش به سوی پروردگار، پروردگاری که سرچشمه ی زندگی آدمی و کل جهان است، به شخصیتی کمال یافته تبدیل شود.»
بنابراین از آنجا که پروتستانیسم در پرورش فردباوری دینی و گسترش آن به سراسر زندگی مشارکت ورزید می توان گفت که «در پیدایی جهان مدرن سهم چشمگیری داشت». اما به سبب محدود ماندن نقش آن در این زمینه، نباید در اهمیت آن گزافه گفت: «بخش مهمی از بنیادهای جهان مدرن در دولت، جامعه، اقتصاد، علم و هنر کاملاً مستقل از پروتستانیسم پدیدار شد.»
ترولتچ برای توضیح این نقش، نخست میان پروتستانیسم آغازین یعنی پروتستانیسم دین پیرایی لوتری و کالونی و پروتستانیسم مدرن –از پایان سده ی هژدهم به این سو– تمایز می گذارد. پروتستانیسم آغازین در واقع فرهنگ قرون وسطایی را ادامه داد و دولت و جامعه را تابع دین گرداند. در حالی که پروتستانیسم مدرن دولت را نسبت به امور دینی بی تفاوت دانست و جهان سکولار رهیده از سرپرستی دینی را پذیرفت.
در واقع پروتستانیسم آغازین عملاً هیچ تأثیری در پیدایش جهان مدرن نداشت. برعکس، برخی جریان ها که پروتستانیسم آغازین مطرودشان می شمرد –مانند یزدان شناسی بشر دوستانه، «باتیسم» و «معنویت شناسی فردباور»– در این روند نقشی مهم بازی کردند.
اما پروتستانیسم مدرن یا پروتستانیسم نوین را باید بیشتر فرآورده جهان مدرن دانست تا علت آن، زیرا در واقع امر، از مدرنیته نتیجه شده است.
باری، نتیجه گیری تــرولـچ کـه نقش پروتستانیسم را در پیدایش جهان مدرن بسیار کاهش می دهد از این واقعیت بر می خیزد:
«سخن گفتن از تأثیر پروتستانیسم در پیدایی فرهنگ مدرن تنها با ارجاع به گرایش های گوناگون پروتستانیسم آغازین ممکن است زیرا پروتستانیسم نوین چیزی جز عنصر تشکیل دهنده ی این فرهنگ مدرن نیست، فرهنگی که به شیوه ای بسیار ژرف بر آن اثر نهاده است».
در وهله ی دوم، ترولچ بر این باور است که تأثیر پروتستانیسم در شکل گیری جهان مدرن غیر مستقیم بوده است و ناخواسته و ناآگاهانه انجام گرفته است. در واقعیت پروتستانیسم نیز مانند کاتولیسیسم با مدرنیته بیگانه بود و به طور مستقیم آن را پدید نیاورد: «آری پروتستانیسم نه تنها زمینه ساز بی میانجی باروری جهان مدرن نبود بلکه برعکس و به رغم همه ی ایده های مهم و نوینش، همچون تجدید و تحکیم آرمان فرهنگ الزام آور کلیسا پدیدار شد».
اگر بتوان برای پروتستانیسم در پیدایی جهان مدرن سهمی قائل شد این سهم غیر مستقیم و تأثیرش از این رو پیچیده بود که بسته به زمینه های گوناگون، به شیوه های مختلفی اعمال می شد. ترولج قاطعانه و با باریک اندیشی چگونگی نمود این تأثیر را در زمینه های گوناگون مانند خانواده، حقوق، دولت و سازمان های آن، حقوق بشر، زندگی و اندیشه ی اقتصادی، زندگی اجتماعی و اصول مربوط به آن، علم و هنر بر می رسد.
از دید او، پروتستانیسم سده های شانزدهم و هفدهم در زمینه ی امور قضایی «به سبب عدم ایجاد اصل فرهنگی تازه ای» عملاً هیچ اثری نگذاشت.
در واقع پروتستانیسم در این زمینه نه تنها «فرهنگ تازه ای به شمار نمی آمد، بلکه در اساس به شرایط و وضعیت قرون وسطایی تداوم بخشید». در زمینه ی سیاسی نیز نقش پروتستانیسم هرچند حقیقی اما ناچیز بود:
«پروتستانیسم نه دولتی غیر دینی بنیاد نهاد، نه ایده ی مدرن از دولت پرورید و نه یک اخلاق اجتماعیِ (اتیک) خودمختار ویژه ی سیاست آفرید». هرچند پروتستانیسم «دولت را از وابستگی قضایی و حقوقی به کلیسا رهانید» و دست کم در اصول، «خودمختار شدن قطعی اش» را تحقق بخشید. «اما در این مورد به هیچ روی سخن از ایده ی مدرن دولت در میان نبود. پروتستانیسم برعکس، همچنان به دولت به مثابه ی نهادی با سرشت دینی می نگریست و غایت آن را پاسداری از امت مسیحی و حفظ هنجارهای اخلاقی می شمرد (...) یعنی بزرگترین خدمت دولت را این می دانست که یاری رسان نیک خواه کلیسا باشد».
@cafe_andishe95
به دلیل اهمیتی که پروتستانیسم به فرد و آزادی فردی در زمینه ی مذهبی بخشید می توان پرسید که آیا امکان پیدایش فردباوری و فراتر از آن، مدرنیته را فراهم نکرده است؟ ارنست ترولچ این پرسش را با نکته بینی و به گونه ای روشمند بر رسیده است و پاسخی بسیار متفاوت و بیش تر منفی به آن داده است که به نظر درست می آید. او موضع خود را در این باره در چند کنفرانس بیان کرد که در سال ۱۹۱۱ در کتابی به نام "اهمیت پروتستانیسم در پیدایش جهان مدرن" به چاپ رسید.
ترولتچ بر آن است تا نقش پروتستانیسم را در شکل گیری مدرنیته –که با فردباوری ، خردباوری، نسبی گرایی و خودمختاری نسبت به دین مشخص می شود– با موشکافی روشن سازد. او می پذیرد که «بنیاد اصلی فردباوری مدرن» در این «ایده ی مسیحی» جای دارد «که انسان متعهد است تا به یاری کشش خویش به سوی پروردگار، پروردگاری که سرچشمه ی زندگی آدمی و کل جهان است، به شخصیتی کمال یافته تبدیل شود.»
بنابراین از آنجا که پروتستانیسم در پرورش فردباوری دینی و گسترش آن به سراسر زندگی مشارکت ورزید می توان گفت که «در پیدایی جهان مدرن سهم چشمگیری داشت». اما به سبب محدود ماندن نقش آن در این زمینه، نباید در اهمیت آن گزافه گفت: «بخش مهمی از بنیادهای جهان مدرن در دولت، جامعه، اقتصاد، علم و هنر کاملاً مستقل از پروتستانیسم پدیدار شد.»
ترولتچ برای توضیح این نقش، نخست میان پروتستانیسم آغازین یعنی پروتستانیسم دین پیرایی لوتری و کالونی و پروتستانیسم مدرن –از پایان سده ی هژدهم به این سو– تمایز می گذارد. پروتستانیسم آغازین در واقع فرهنگ قرون وسطایی را ادامه داد و دولت و جامعه را تابع دین گرداند. در حالی که پروتستانیسم مدرن دولت را نسبت به امور دینی بی تفاوت دانست و جهان سکولار رهیده از سرپرستی دینی را پذیرفت.
در واقع پروتستانیسم آغازین عملاً هیچ تأثیری در پیدایش جهان مدرن نداشت. برعکس، برخی جریان ها که پروتستانیسم آغازین مطرودشان می شمرد –مانند یزدان شناسی بشر دوستانه، «باتیسم» و «معنویت شناسی فردباور»– در این روند نقشی مهم بازی کردند.
اما پروتستانیسم مدرن یا پروتستانیسم نوین را باید بیشتر فرآورده جهان مدرن دانست تا علت آن، زیرا در واقع امر، از مدرنیته نتیجه شده است.
باری، نتیجه گیری تــرولـچ کـه نقش پروتستانیسم را در پیدایش جهان مدرن بسیار کاهش می دهد از این واقعیت بر می خیزد:
«سخن گفتن از تأثیر پروتستانیسم در پیدایی فرهنگ مدرن تنها با ارجاع به گرایش های گوناگون پروتستانیسم آغازین ممکن است زیرا پروتستانیسم نوین چیزی جز عنصر تشکیل دهنده ی این فرهنگ مدرن نیست، فرهنگی که به شیوه ای بسیار ژرف بر آن اثر نهاده است».
در وهله ی دوم، ترولچ بر این باور است که تأثیر پروتستانیسم در شکل گیری جهان مدرن غیر مستقیم بوده است و ناخواسته و ناآگاهانه انجام گرفته است. در واقعیت پروتستانیسم نیز مانند کاتولیسیسم با مدرنیته بیگانه بود و به طور مستقیم آن را پدید نیاورد: «آری پروتستانیسم نه تنها زمینه ساز بی میانجی باروری جهان مدرن نبود بلکه برعکس و به رغم همه ی ایده های مهم و نوینش، همچون تجدید و تحکیم آرمان فرهنگ الزام آور کلیسا پدیدار شد».
اگر بتوان برای پروتستانیسم در پیدایی جهان مدرن سهمی قائل شد این سهم غیر مستقیم و تأثیرش از این رو پیچیده بود که بسته به زمینه های گوناگون، به شیوه های مختلفی اعمال می شد. ترولج قاطعانه و با باریک اندیشی چگونگی نمود این تأثیر را در زمینه های گوناگون مانند خانواده، حقوق، دولت و سازمان های آن، حقوق بشر، زندگی و اندیشه ی اقتصادی، زندگی اجتماعی و اصول مربوط به آن، علم و هنر بر می رسد.
از دید او، پروتستانیسم سده های شانزدهم و هفدهم در زمینه ی امور قضایی «به سبب عدم ایجاد اصل فرهنگی تازه ای» عملاً هیچ اثری نگذاشت.
در واقع پروتستانیسم در این زمینه نه تنها «فرهنگ تازه ای به شمار نمی آمد، بلکه در اساس به شرایط و وضعیت قرون وسطایی تداوم بخشید». در زمینه ی سیاسی نیز نقش پروتستانیسم هرچند حقیقی اما ناچیز بود:
«پروتستانیسم نه دولتی غیر دینی بنیاد نهاد، نه ایده ی مدرن از دولت پرورید و نه یک اخلاق اجتماعیِ (اتیک) خودمختار ویژه ی سیاست آفرید». هرچند پروتستانیسم «دولت را از وابستگی قضایی و حقوقی به کلیسا رهانید» و دست کم در اصول، «خودمختار شدن قطعی اش» را تحقق بخشید. «اما در این مورد به هیچ روی سخن از ایده ی مدرن دولت در میان نبود. پروتستانیسم برعکس، همچنان به دولت به مثابه ی نهادی با سرشت دینی می نگریست و غایت آن را پاسداری از امت مسیحی و حفظ هنجارهای اخلاقی می شمرد (...) یعنی بزرگترین خدمت دولت را این می دانست که یاری رسان نیک خواه کلیسا باشد».
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
✝️پروتستانیسم و شکل گیری مدرنیته 🔅 به دلیل اهمیتی که پروتستانیسم به فرد و آزادی فردی در زمینه ی مذهبی بخشید می توان پرسید که آیا امکان پیدایش فردباوری و فراتر از آن، مدرنیته را فراهم نکرده است؟ ارنست ترولچ این پرسش را با نکته بینی و به گونه ای روشمند بر رسیده…
ادامه)
فراموش نباید کرد که در مورد سازمان دهی دولت، کالوینیسم تأثیر محسوس تری از لوتریسم داشت. در واقع لوتریسم برای «حکومت مطلقه سودمند» بود و خود را «از بنیاد، محافظه کار و بی تفاوت» نشان داد و بدین سان با حکومت مطلقه و محافظه کاری پروسی هماهنگی داشت.
اما کالوینیسم نقش متفاوت و مهمتری بازی کرد و به پشتیبانی از حق پایداری در برابر قدرت جبارانه برخاست. افزون بر این نظام نمایندگی کلیسای کالونی بر درک و دریافت از دولت تأثیر نهاد و کالوینیسم در ایجاد چارچوبی شرکت ورزید که امکان بالندگی و گسترش دموکراسی را فراهم آورد، هر چند که در این مورد نقشش محدود و نامستقیم بود.
با این همه نباید «دموکراتیک شدن جهان مدرن را به طور مستقیم و منحصراً به کالوینیسم نسبت داد. خردباوری ناب که به طبیعت قانونمند و رهیده از نیت های دینی باور داشت، در این زمینه نقشی تعیین کننده تر بازی کرد».
درست است که حقوق بشر و به ویژه آزادی عقیده و وجدان که در پایان سده ی هژدهم با قانون های اساسی ایالت های آمریکا اعلام شد خاستگاهی دینی داشت اما باید پوریتانیسم را سرچشمه ی این جریان اندیشگی دانست که به هیچ روی کالوینیست نبود.
«در پیدایش حقوق بشر اثری از پروتستانتیسمِ خشکه مقدس دیده نمی شود بلکه تأثیر فرقه هایی را می توان یافت که به سوی ینگه دنیا رانده شده بودند و پروتستانیسم از آنها بیزار بود که از جمله می توان از جریان روح باوری نام برد».
سرانجام، همانگونه که می دانیم اغلب بر تأثیر پروتستانیسم در پهنه ی اجتماعی و روابط میان اجتماع و فرد انگشت می گذارند و حتا پروتستانیسم را «پدرِ فردباوریِ ویژه ی جهان مدرن» می خوانند. اما از دید ترولچ، این مسئله در واقع، بسیار پیچیده تر از اینهاست و از این رو باید با نکته بینی بیشتری به آن پرداخت.
آری گرچه فردباوریِ مذهبیِ پروتستانیسم «در پیدایی فردباوری مدرن نقشی فوق العاده بازی کرد» اما این جریان در عمل هیچ پی آیندی در پهنه ی اجتماعی نداشت زیرا پروتستانیسم در این زمینه اساساً محافظه کار است: «هرچند پروتستانیسم در اصولِ دریافت خود از روابط فرد و اجتماع، به طور کلی فردباور و ضد خودکامگی می نماید، اما جریان های اصلی آن به گونه ای شگفت انگیز محافظه کار بودند».
به دیگر سخن، فردباوری دینی نه به فردباوری اجتماعی انجامید و نه جای فرد را در جامعه دگرگون ساخت. همچنان که برابری پذیرفته شده در پهنه ی دینی برابری در پهنه ی اجتماعی را در پی نیاورد.
بدین سان ترولچ چنین نتیجه می گیرد که پروتستانیسم تنها در زمینه ی دینی اثری مستقیم و قطعی گذاشت و در دیگر زمینه ها نفوذش نامستقیم و محدود بود.
آری دین می تواند پدیده های اجتماعی یا سیاسی را همراهی کند اما نمی تواند آنها را برانگیزد، می تواند تحولات را آسان گرداند اما نمی تواند موجب آنها شود. پهنه ی دین از بنیاد با جهان سیاسی و اجتماعی تفاوت دارد و نفوذش به سپهر دینی محدود می شود.*
⭕️باری، پروتستانیسم مدرنیته را نیافرید اما چارچوب دینی مناسبی در اختیارش نهاد که همانا دینیت مدرن بود. پروتستانیسم خاستگاه مدرنیته نبود اما آن را همراهی کرد و با آن هماهنگ شد. حتا می توان گفت که مدرنیته بــر پروتستانیسم تأثیر گذاشت و آن را دگرگون ساخت. افزون بر این پروتستانیسم فردباوری مدرن را پدید نیاورد. در واقع فردباوری مدرن بیرون از آن و بدون آن پدیدار شد، اما پروتستانیسم به جای این که مانند کاتولیسیسم آن را طرد کند به یاری فردباوری ویژه ی خویش آن را با آغوش باز پذیرفت و در خود ادغام کرد. پروتستانیسم از آن پس به طور طبیعی با مدرنیته همراه شد، با آن تحول یافت و بدین سان تبدیل به مذهب مدرنیته گردید:
«مذهب شخص باوری پروتستانی (...) مذهبی که بنیادش بر اعتقاد و وجدان اخلاقی نهاده است دینیتی است که با فرهنگ مدرن فردباور انطباق یافت و خود را با آن سازگار گرداند. به سخن درست، از آنجا که این انطباق پذیرفته شد و تحقق یافت پروتستانیسم نیز دستخوش دگرگشت های چندی شد».
بنابراین باید از انطباق و هماهنگی پروتستانیسم و فردباوری مدرن سخن گفت و نه از تأثیر پروتستانیسم در شکل گیری فردباوری مدرن. به زبان روشن تر، پروتستانیسم آغازین را نمی توان خاستگاه فردباوری مدرن دانست. در واقع فردباوری مدرن به شیوه ای خودمختار شکل گرفت و سپس در پروتستانیسم، چارچوبی درخور و پشتیبانی کارآمد یافت و حتا می توان گفت که در پرورش پروتستانیسم مدرن سهیم بوده است. در نتیجه، پروتستانیسم آغازین –لوتری یا کالوینیستی– به طور مستقیم خاستگاه مدرنیته ی سیاسی به شمار نمی آید. می دانیم که مدرنیته ی سیاسی نزدیک به پایان سده ی هژدهم یعنی در دوره ای پدیدار گردید که پروتستانیسم نوین نیز آمادگی هماهنگ سازی خود با آن را یافته بود.
📗کتاب«مدرنیته سیاسی»-موریس باربیه -کانال یدالله موقن صفحات 74 تا 80
@cafe_andishe95
فراموش نباید کرد که در مورد سازمان دهی دولت، کالوینیسم تأثیر محسوس تری از لوتریسم داشت. در واقع لوتریسم برای «حکومت مطلقه سودمند» بود و خود را «از بنیاد، محافظه کار و بی تفاوت» نشان داد و بدین سان با حکومت مطلقه و محافظه کاری پروسی هماهنگی داشت.
اما کالوینیسم نقش متفاوت و مهمتری بازی کرد و به پشتیبانی از حق پایداری در برابر قدرت جبارانه برخاست. افزون بر این نظام نمایندگی کلیسای کالونی بر درک و دریافت از دولت تأثیر نهاد و کالوینیسم در ایجاد چارچوبی شرکت ورزید که امکان بالندگی و گسترش دموکراسی را فراهم آورد، هر چند که در این مورد نقشش محدود و نامستقیم بود.
با این همه نباید «دموکراتیک شدن جهان مدرن را به طور مستقیم و منحصراً به کالوینیسم نسبت داد. خردباوری ناب که به طبیعت قانونمند و رهیده از نیت های دینی باور داشت، در این زمینه نقشی تعیین کننده تر بازی کرد».
درست است که حقوق بشر و به ویژه آزادی عقیده و وجدان که در پایان سده ی هژدهم با قانون های اساسی ایالت های آمریکا اعلام شد خاستگاهی دینی داشت اما باید پوریتانیسم را سرچشمه ی این جریان اندیشگی دانست که به هیچ روی کالوینیست نبود.
«در پیدایش حقوق بشر اثری از پروتستانتیسمِ خشکه مقدس دیده نمی شود بلکه تأثیر فرقه هایی را می توان یافت که به سوی ینگه دنیا رانده شده بودند و پروتستانیسم از آنها بیزار بود که از جمله می توان از جریان روح باوری نام برد».
سرانجام، همانگونه که می دانیم اغلب بر تأثیر پروتستانیسم در پهنه ی اجتماعی و روابط میان اجتماع و فرد انگشت می گذارند و حتا پروتستانیسم را «پدرِ فردباوریِ ویژه ی جهان مدرن» می خوانند. اما از دید ترولچ، این مسئله در واقع، بسیار پیچیده تر از اینهاست و از این رو باید با نکته بینی بیشتری به آن پرداخت.
آری گرچه فردباوریِ مذهبیِ پروتستانیسم «در پیدایی فردباوری مدرن نقشی فوق العاده بازی کرد» اما این جریان در عمل هیچ پی آیندی در پهنه ی اجتماعی نداشت زیرا پروتستانیسم در این زمینه اساساً محافظه کار است: «هرچند پروتستانیسم در اصولِ دریافت خود از روابط فرد و اجتماع، به طور کلی فردباور و ضد خودکامگی می نماید، اما جریان های اصلی آن به گونه ای شگفت انگیز محافظه کار بودند».
به دیگر سخن، فردباوری دینی نه به فردباوری اجتماعی انجامید و نه جای فرد را در جامعه دگرگون ساخت. همچنان که برابری پذیرفته شده در پهنه ی دینی برابری در پهنه ی اجتماعی را در پی نیاورد.
بدین سان ترولچ چنین نتیجه می گیرد که پروتستانیسم تنها در زمینه ی دینی اثری مستقیم و قطعی گذاشت و در دیگر زمینه ها نفوذش نامستقیم و محدود بود.
آری دین می تواند پدیده های اجتماعی یا سیاسی را همراهی کند اما نمی تواند آنها را برانگیزد، می تواند تحولات را آسان گرداند اما نمی تواند موجب آنها شود. پهنه ی دین از بنیاد با جهان سیاسی و اجتماعی تفاوت دارد و نفوذش به سپهر دینی محدود می شود.*
⭕️باری، پروتستانیسم مدرنیته را نیافرید اما چارچوب دینی مناسبی در اختیارش نهاد که همانا دینیت مدرن بود. پروتستانیسم خاستگاه مدرنیته نبود اما آن را همراهی کرد و با آن هماهنگ شد. حتا می توان گفت که مدرنیته بــر پروتستانیسم تأثیر گذاشت و آن را دگرگون ساخت. افزون بر این پروتستانیسم فردباوری مدرن را پدید نیاورد. در واقع فردباوری مدرن بیرون از آن و بدون آن پدیدار شد، اما پروتستانیسم به جای این که مانند کاتولیسیسم آن را طرد کند به یاری فردباوری ویژه ی خویش آن را با آغوش باز پذیرفت و در خود ادغام کرد. پروتستانیسم از آن پس به طور طبیعی با مدرنیته همراه شد، با آن تحول یافت و بدین سان تبدیل به مذهب مدرنیته گردید:
«مذهب شخص باوری پروتستانی (...) مذهبی که بنیادش بر اعتقاد و وجدان اخلاقی نهاده است دینیتی است که با فرهنگ مدرن فردباور انطباق یافت و خود را با آن سازگار گرداند. به سخن درست، از آنجا که این انطباق پذیرفته شد و تحقق یافت پروتستانیسم نیز دستخوش دگرگشت های چندی شد».
بنابراین باید از انطباق و هماهنگی پروتستانیسم و فردباوری مدرن سخن گفت و نه از تأثیر پروتستانیسم در شکل گیری فردباوری مدرن. به زبان روشن تر، پروتستانیسم آغازین را نمی توان خاستگاه فردباوری مدرن دانست. در واقع فردباوری مدرن به شیوه ای خودمختار شکل گرفت و سپس در پروتستانیسم، چارچوبی درخور و پشتیبانی کارآمد یافت و حتا می توان گفت که در پرورش پروتستانیسم مدرن سهیم بوده است. در نتیجه، پروتستانیسم آغازین –لوتری یا کالوینیستی– به طور مستقیم خاستگاه مدرنیته ی سیاسی به شمار نمی آید. می دانیم که مدرنیته ی سیاسی نزدیک به پایان سده ی هژدهم یعنی در دوره ای پدیدار گردید که پروتستانیسم نوین نیز آمادگی هماهنگ سازی خود با آن را یافته بود.
📗کتاب«مدرنیته سیاسی»-موریس باربیه -کانال یدالله موقن صفحات 74 تا 80
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
Photo
حذف ايران از ترانزيت بين المللی
پس از نشست اخیر گروه 20 و اعلام راهاندازی کریدور هند-خاورمیانه-اروپا، نبرد کریدورها برای کسب بیشترین سهم از تجارت جهانی افزایش یافت.در نقشه فوق مسیر آبی رنگ نشاندهنده کریدور عرب-مد است که هند را به اروپا وصل میکند و مسیر زردرنگ کریدور شمال-جنوب است که برای اتصال روسیه به هند از طریق ایران برنامهریزی شده و خطوط قرمز رنگ نیز نشاندهنده شاخههای ابتکار کمربند و جاده یا BRI چین است.به باور کارشناسان مهمترین هدف کریدور هند-اروپا رقابت با قدرت فزاینده چین در منطقه و کاهش اهمیت ژئواکونومیکی ایران، ترکیه و حتی روسیه میباشد.
در نقشه جدید کریدور میانه که توسط اروپا رونمایی شد، کشورهای آسیایی میانه بدون روسیه و ایران بعنوان رابط اقتصادی غرب و شرق قرار گرفتند و بانک اروپا 40 درصد از هزینه کریدور را به مبلغ 120 میلیارد دلار بعهده گرفت و طبق برنامه ريزيها اين کریدور پيش از پایان این دهه تکمیل خواهد شد.
هر پنچ کشور ترکمنستان،قزاقستان،ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان همراه با آلمان در بیانیهای بر لزوم رعایت تحریمهای جهانی وضع شده علیه روسیه و در پی تهاجم نظامی این کشور به اوکراین تاکید کردند.گویا کشورهای همچون آذربایجان و ارمنستان نیز برای آینده بهتر از فرمانبری از روسیه گذر کرده و اتفاقات کوریدورهای منطقه نشان میدهد که گویا تحریمهای روسیه و ایران بنا نیست تا سالهای آینده رفع گردد.
این پروژه که خلیج فارس را از مسیر عراق و ترکیه به اروپا متصل میکند، در سال 2028 تکمیل خواهد شد و پیشبینی میشود 17 میلیارد دلار هزینه داشته باشد.
@cafe_andishe95
پس از نشست اخیر گروه 20 و اعلام راهاندازی کریدور هند-خاورمیانه-اروپا، نبرد کریدورها برای کسب بیشترین سهم از تجارت جهانی افزایش یافت.در نقشه فوق مسیر آبی رنگ نشاندهنده کریدور عرب-مد است که هند را به اروپا وصل میکند و مسیر زردرنگ کریدور شمال-جنوب است که برای اتصال روسیه به هند از طریق ایران برنامهریزی شده و خطوط قرمز رنگ نیز نشاندهنده شاخههای ابتکار کمربند و جاده یا BRI چین است.به باور کارشناسان مهمترین هدف کریدور هند-اروپا رقابت با قدرت فزاینده چین در منطقه و کاهش اهمیت ژئواکونومیکی ایران، ترکیه و حتی روسیه میباشد.
در نقشه جدید کریدور میانه که توسط اروپا رونمایی شد، کشورهای آسیایی میانه بدون روسیه و ایران بعنوان رابط اقتصادی غرب و شرق قرار گرفتند و بانک اروپا 40 درصد از هزینه کریدور را به مبلغ 120 میلیارد دلار بعهده گرفت و طبق برنامه ريزيها اين کریدور پيش از پایان این دهه تکمیل خواهد شد.
هر پنچ کشور ترکمنستان،قزاقستان،ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان همراه با آلمان در بیانیهای بر لزوم رعایت تحریمهای جهانی وضع شده علیه روسیه و در پی تهاجم نظامی این کشور به اوکراین تاکید کردند.گویا کشورهای همچون آذربایجان و ارمنستان نیز برای آینده بهتر از فرمانبری از روسیه گذر کرده و اتفاقات کوریدورهای منطقه نشان میدهد که گویا تحریمهای روسیه و ایران بنا نیست تا سالهای آینده رفع گردد.
این پروژه که خلیج فارس را از مسیر عراق و ترکیه به اروپا متصل میکند، در سال 2028 تکمیل خواهد شد و پیشبینی میشود 17 میلیارد دلار هزینه داشته باشد.
@cafe_andishe95
🛢🗒در مدت کوتاهی بعد از افزایش درآمدهای نفتی، طبقه کارگر نیز از این ثروت منتفع شد.
تقاضاهای مربوط به افزایش دستمزدها بعد از وقوع چند اعتصاب در ۱۹۷۲-۱۹۷۱ با واکنش مثبت دولت مواجه شد. در ابتدا، دستمزدها ۲۵ درصد افزایش یافت. در صنایع بزرگ، دولت حتی با تقاضاهای افزایش ۴۰ درصدی دستمزدها نیز موافقت کرد.
در مه ۱۹۷۴ شورای عالی کار حداقل دستمزدهای جدید را اعلام کرد و دستمزدهای صنعتی روزانه از ۱۰۰ ریال به ۲۰۴ ریال افزایش یافت. از آن پس دستمزدها عملاً به سرعت رشد کردند: در صنایع نساجی این افزایش در ۱۹۷۳ به ۱۰۰ درصد و در ۱۹۷۵ به ۲۰۰ درصد رسید.
در صنعت اتومبیلسازی و در حد فاصل سالهای میان ۱۹۷۵-۱۹۷۱ دستمزدها تا ۴۰۰ درصد افزایش یافتند. بیکاری عملاً از میان رفت و [کشور] با کمبود نیروی کار مواجه شد و برای مشاغل جدید به اجبار از نیروی کار خارجی استفاده شد.
افزایش دستمزدها بالاتر از افزایش شاخص کالاهای مصرفی بود.
در ۱۹۷۵-۱۹۷۴ دستمزد کارگران ساختمانی تا ۷۷ درصد افزایش یافت.
به طورکلی، دو سال بعد از افزایش درآمدهای نفتی، عموم مردم از این ثروت غیرمنتظره منتفع شدند. انتظارات مردم به آرامی بالا رفت و یکی از این انتظارات تحقق مستمر تقاضاهای روزافزون بود.
📗زمینههای اجتماعی انقلاب ایران، حسین بشیریه، ترجمه علی اردستانی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۳، صص ۱۳۴ و ۱۳۵
تاریخ تمون ایران و جهان
@cafe_andishe95
تقاضاهای مربوط به افزایش دستمزدها بعد از وقوع چند اعتصاب در ۱۹۷۲-۱۹۷۱ با واکنش مثبت دولت مواجه شد. در ابتدا، دستمزدها ۲۵ درصد افزایش یافت. در صنایع بزرگ، دولت حتی با تقاضاهای افزایش ۴۰ درصدی دستمزدها نیز موافقت کرد.
در مه ۱۹۷۴ شورای عالی کار حداقل دستمزدهای جدید را اعلام کرد و دستمزدهای صنعتی روزانه از ۱۰۰ ریال به ۲۰۴ ریال افزایش یافت. از آن پس دستمزدها عملاً به سرعت رشد کردند: در صنایع نساجی این افزایش در ۱۹۷۳ به ۱۰۰ درصد و در ۱۹۷۵ به ۲۰۰ درصد رسید.
در صنعت اتومبیلسازی و در حد فاصل سالهای میان ۱۹۷۵-۱۹۷۱ دستمزدها تا ۴۰۰ درصد افزایش یافتند. بیکاری عملاً از میان رفت و [کشور] با کمبود نیروی کار مواجه شد و برای مشاغل جدید به اجبار از نیروی کار خارجی استفاده شد.
افزایش دستمزدها بالاتر از افزایش شاخص کالاهای مصرفی بود.
در ۱۹۷۵-۱۹۷۴ دستمزد کارگران ساختمانی تا ۷۷ درصد افزایش یافت.
به طورکلی، دو سال بعد از افزایش درآمدهای نفتی، عموم مردم از این ثروت غیرمنتظره منتفع شدند. انتظارات مردم به آرامی بالا رفت و یکی از این انتظارات تحقق مستمر تقاضاهای روزافزون بود.
📗زمینههای اجتماعی انقلاب ایران، حسین بشیریه، ترجمه علی اردستانی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۳، صص ۱۳۴ و ۱۳۵
تاریخ تمون ایران و جهان
@cafe_andishe95
سلاخ خانه شماره پنج،کورت ونه گات.pdf
2.9 MB
📙کتاب سلاخ خانه شماره ۵.کورت ونه گات
+فیلم
+فیلم
Slaughterhouse-Five.1972.srt
169.2 KB
زیرنویس فارسی
@cafe_andishe95
@cafe_andishe95
🔒انگیزهی کسانی که در صدد ممانعت از آزادیهای دیگران برمیآیند، از سه شق خالی نیست:
اول؛ آنکه میخواهند ارادهی خود را بر دیگران تحمیل کنند.
دوم؛ آنکه در پی همرنگی و یکدستی اجتماع هستند. نمیخواهند برخلاف دیگران فکر کنند و نیز نمیخواهند که دیگران برخلاف آنان بیندیشند.
سوم؛ آنکه چنین میپندارند که سؤال «چگونه باید زیست؟» یک پاسخ بیش ندارد(همانگونه که پاسخ هر سؤال درست و اصیل یکی بیش نتواند بود) و بر آنند که این پاسخ را میتوان چه از طریق توسل به عقل و چه از راه شهود یا وحی یا با پیروی از مسلک و طریقتی خاص یا با ایجاد وحدت بین نظریه و عمل، بدست آورد. پس این پاسخ از هریک از راههایی که به شرح بالا، برای وصول به علم یقینی در اختیار داریم، بدست آید اعتبارش را میتوان مشخص کرد و لذا انحراف از آن، خطا و مخل سلامت انسانها خواهد بود.
به اعتقاد این گروه، وضع قوانین برای جلوگیری از کسانی که دیگران را از حقیقت منحرف میسازند-با صرفنظر از هر رویه و نیتی که داشته باشند-و حتی خفه کردن آنها، موجه و صحیح خواهد بود.
📚چهار مقاله درباره آزادی-سر آیزایا برلین
@cafe_andishe95
اول؛ آنکه میخواهند ارادهی خود را بر دیگران تحمیل کنند.
دوم؛ آنکه در پی همرنگی و یکدستی اجتماع هستند. نمیخواهند برخلاف دیگران فکر کنند و نیز نمیخواهند که دیگران برخلاف آنان بیندیشند.
سوم؛ آنکه چنین میپندارند که سؤال «چگونه باید زیست؟» یک پاسخ بیش ندارد(همانگونه که پاسخ هر سؤال درست و اصیل یکی بیش نتواند بود) و بر آنند که این پاسخ را میتوان چه از طریق توسل به عقل و چه از راه شهود یا وحی یا با پیروی از مسلک و طریقتی خاص یا با ایجاد وحدت بین نظریه و عمل، بدست آورد. پس این پاسخ از هریک از راههایی که به شرح بالا، برای وصول به علم یقینی در اختیار داریم، بدست آید اعتبارش را میتوان مشخص کرد و لذا انحراف از آن، خطا و مخل سلامت انسانها خواهد بود.
به اعتقاد این گروه، وضع قوانین برای جلوگیری از کسانی که دیگران را از حقیقت منحرف میسازند-با صرفنظر از هر رویه و نیتی که داشته باشند-و حتی خفه کردن آنها، موجه و صحیح خواهد بود.
📚چهار مقاله درباره آزادی-سر آیزایا برلین
@cafe_andishe95
🟥مارکس با تمام اشتباهات کمونیستیش در فهم جایگاه زنان فرسنگها از نیچه جلوتر بود▪️
در میانه قرن 19 دو متفکر آلمانی با هم قابل قیاس هستند چرا که هم پر طرفدار بوده اند و هم همزمانی قرنی دارند.نیچه آرای بسیار ارتجاعی و عقب مانده درباره زنان دارد که در عین شگفتی منطبق بر نظریات پیش مدرن ارتجاع دینی است.او خود این ارتجاع را در کتاب تبارشناسی اخلاق ص178 به صراحت اعلام کرده:
"کتاب های مدرن اگر ماندگار باشند که خوشبختانه از این بابت جای نگرانی نیست بدان شرط که آیندگانی با ذوقی قویتر سخت تر و سالمتر باشند و هر چیز مدرن آیندگان را به چکار خواهد آمد :به جای داروی قی آور به جای آن لعاب شیرین اخلاقی و دروغبافی هاشان «به سبب زنانگی ذاتی ای» که در آنها هست و خوش دارد خود را ایدئالیسم بنامد."
یکی از بدترین توهینهایی که در کنار باقی لفاظی های خود علیه چیزهای مدرن بکار می برد صفت زنانه است که به یک آیکون تکراری در آثارش برای توهین و تحقیر تبدیل شده و به گوشه ای از فکر فلسفیش ارتقا یافته.هنر رمانتیک زنانه است چون منحط است و منحط است چون زنانه است.اینجا با یک باور ساده خرافی طرف نیستیم که از عقب ماندگی فهم در کانتکس خود ناشی باشد چرا که مارکس هم در همان دوره بوده یا جان استوارت میل لیبرال مدرن و چنین دیدگاه های واپسگر نداشتند.پس این دو متفکر مدرن پیشرو و نظرات نیچه ارتجاعی و ماقبل مدرن هستند.
جای دیگر در ص161 تبارشناسی بدفهمی شوم و تباه ترین اندیشه در باره خود را شک به نیک بختی خود میداند که این شنیعترین حرکت را زنانه گری ننگین خطاب میکند.در ص144 پرهیز از زنان را به ورزشکاران و سوارکاران نسبت داده پیش از این نیز فلسفه و فیلسوف را بیزار از زنان و رابطه جنسی دانسته(تا چه حد تفکر شبه دینی است!)
در ص138 شوپنهاوار را برتر از بقیه میداند زیرا یک ویژگی اش دوری از زنان بود.
برای توهین به مسیحیت در سپیده دمان ص75 می گوید:" چیزی شرقی و زنانه در مسیحیت هست"
در اینجا کاملا نماینده تحجر و ارتجاعی است که با نظرات واپسگرایان دینی هیچ فرقی دیده نمی شود:
"در هیچ زمانهای به اندازهی زمانهی ما مردان با جنسِ ضعیف با این همه احترام رفتار نکردهاند، که این نیز، مانندِ بیحرمتی به پیری، از پیآمدهایِ گرایش و طبعی است از اساس دموکراتیک. جایِ شگفتی نیست اگر که به زودی از این احترام بهرهگیریِ ناشایست شود. به زودی بیشتر خواهند خواست و طلبکارتر خواهند شد. سرانجام، کمابیش از این احترامگذاری دلزده خواهند شد و به رقابت بر سرِ حقوق بر خواهند خاست و، به راستی، جنگی تمام عیار به راه خواهند انداخت: بله، زن حیا را از دست خواهد داد؛ و زود بیفزاییم که ذوق و سلیقهی خود را نیز. ترس از مرد را از یاد خواهد بُرد. اما زنی که «ترس را از یاد ببرد»، تاوانِ آن را با از دست دادنِ غریزههایِ زنانهی خویش خواهد پرداخت. زن هنگامی به میانِ معرکه میتازد که آنچه در مرد ترسانگیز است، و یا، سرراست بگوییم، مردانگیِ مرد را دیگر نخواهند و نپرورند - این نکته هم درست است هم فهمیدنی. اما آنچه فهمیدناش به این آسانی نیست آن است که در پیِ چنین وضعی زن - تباه خواهد شد. خودمان را نفریبیم: این همان چیزی است که امروز در جریان است.هر جا که روحِ صنعتی بر روحِ سپاهیگری و نژادگی چیره شده است، زن در طلبِ خود-فرمانیِ اقتصادی و حقوقِ کارمندانه برآمده است. «زن در جایگاهِ کارمند» کتیبهای است کوبیده بر سرِ دروازهی جامعهی مدرنی که در کارِ پدید آمدن است. با این دستیابی به حقوقِ تازه، زن در راهِ «آقایی» میکوشد و پرچمِ «پیشرفت» را بر میدارد، اما با آشکارگیِ هولناکی عکسِ داستان روی میدهد: یعنی، زن پس میرود".( فراسوی نیک و بد ص ۲۳۹)
در چنین گفت زرتشت: زیرا شیرین ترین زن نیز تلخ است.(بخش یکم) زن را هنوز توان دوستي نيست. زنان هنوز گربه اند و پرنده، يا، دستِبالا مادهگاو.(بخش دوست.ص70)
@cafe_andishe95
در میانه قرن 19 دو متفکر آلمانی با هم قابل قیاس هستند چرا که هم پر طرفدار بوده اند و هم همزمانی قرنی دارند.نیچه آرای بسیار ارتجاعی و عقب مانده درباره زنان دارد که در عین شگفتی منطبق بر نظریات پیش مدرن ارتجاع دینی است.او خود این ارتجاع را در کتاب تبارشناسی اخلاق ص178 به صراحت اعلام کرده:
"کتاب های مدرن اگر ماندگار باشند که خوشبختانه از این بابت جای نگرانی نیست بدان شرط که آیندگانی با ذوقی قویتر سخت تر و سالمتر باشند و هر چیز مدرن آیندگان را به چکار خواهد آمد :به جای داروی قی آور به جای آن لعاب شیرین اخلاقی و دروغبافی هاشان «به سبب زنانگی ذاتی ای» که در آنها هست و خوش دارد خود را ایدئالیسم بنامد."
یکی از بدترین توهینهایی که در کنار باقی لفاظی های خود علیه چیزهای مدرن بکار می برد صفت زنانه است که به یک آیکون تکراری در آثارش برای توهین و تحقیر تبدیل شده و به گوشه ای از فکر فلسفیش ارتقا یافته.هنر رمانتیک زنانه است چون منحط است و منحط است چون زنانه است.اینجا با یک باور ساده خرافی طرف نیستیم که از عقب ماندگی فهم در کانتکس خود ناشی باشد چرا که مارکس هم در همان دوره بوده یا جان استوارت میل لیبرال مدرن و چنین دیدگاه های واپسگر نداشتند.پس این دو متفکر مدرن پیشرو و نظرات نیچه ارتجاعی و ماقبل مدرن هستند.
جای دیگر در ص161 تبارشناسی بدفهمی شوم و تباه ترین اندیشه در باره خود را شک به نیک بختی خود میداند که این شنیعترین حرکت را زنانه گری ننگین خطاب میکند.در ص144 پرهیز از زنان را به ورزشکاران و سوارکاران نسبت داده پیش از این نیز فلسفه و فیلسوف را بیزار از زنان و رابطه جنسی دانسته(تا چه حد تفکر شبه دینی است!)
در ص138 شوپنهاوار را برتر از بقیه میداند زیرا یک ویژگی اش دوری از زنان بود.
برای توهین به مسیحیت در سپیده دمان ص75 می گوید:" چیزی شرقی و زنانه در مسیحیت هست"
در اینجا کاملا نماینده تحجر و ارتجاعی است که با نظرات واپسگرایان دینی هیچ فرقی دیده نمی شود:
"در هیچ زمانهای به اندازهی زمانهی ما مردان با جنسِ ضعیف با این همه احترام رفتار نکردهاند، که این نیز، مانندِ بیحرمتی به پیری، از پیآمدهایِ گرایش و طبعی است از اساس دموکراتیک. جایِ شگفتی نیست اگر که به زودی از این احترام بهرهگیریِ ناشایست شود. به زودی بیشتر خواهند خواست و طلبکارتر خواهند شد. سرانجام، کمابیش از این احترامگذاری دلزده خواهند شد و به رقابت بر سرِ حقوق بر خواهند خاست و، به راستی، جنگی تمام عیار به راه خواهند انداخت: بله، زن حیا را از دست خواهد داد؛ و زود بیفزاییم که ذوق و سلیقهی خود را نیز. ترس از مرد را از یاد خواهد بُرد. اما زنی که «ترس را از یاد ببرد»، تاوانِ آن را با از دست دادنِ غریزههایِ زنانهی خویش خواهد پرداخت. زن هنگامی به میانِ معرکه میتازد که آنچه در مرد ترسانگیز است، و یا، سرراست بگوییم، مردانگیِ مرد را دیگر نخواهند و نپرورند - این نکته هم درست است هم فهمیدنی. اما آنچه فهمیدناش به این آسانی نیست آن است که در پیِ چنین وضعی زن - تباه خواهد شد. خودمان را نفریبیم: این همان چیزی است که امروز در جریان است.هر جا که روحِ صنعتی بر روحِ سپاهیگری و نژادگی چیره شده است، زن در طلبِ خود-فرمانیِ اقتصادی و حقوقِ کارمندانه برآمده است. «زن در جایگاهِ کارمند» کتیبهای است کوبیده بر سرِ دروازهی جامعهی مدرنی که در کارِ پدید آمدن است. با این دستیابی به حقوقِ تازه، زن در راهِ «آقایی» میکوشد و پرچمِ «پیشرفت» را بر میدارد، اما با آشکارگیِ هولناکی عکسِ داستان روی میدهد: یعنی، زن پس میرود".( فراسوی نیک و بد ص ۲۳۹)
در چنین گفت زرتشت: زیرا شیرین ترین زن نیز تلخ است.(بخش یکم) زن را هنوز توان دوستي نيست. زنان هنوز گربه اند و پرنده، يا، دستِبالا مادهگاو.(بخش دوست.ص70)
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🟥مارکس با تمام اشتباهات کمونیستیش در فهم جایگاه زنان فرسنگها از نیچه جلوتر بود▪️ در میانه قرن 19 دو متفکر آلمانی با هم قابل قیاس هستند چرا که هم پر طرفدار بوده اند و هم همزمانی قرنی دارند.نیچه آرای بسیار ارتجاعی و عقب مانده درباره زنان دارد که در عین شگفتی…
ادامه)
"بلاهت در آشپزخانه:زن در مقام آشپز تهی مغزی هولناکی که با آن خورد و خوراك خانواده و آقای خانه فراهم میشود زن نمی فهمد غذا یعنی چه و بازهم می خواهد آشپز باشد .در کله زن اگر فکری میبود در طول هزاران سالی که پخت و پز به عهده او بوده است، می بایست واقعیات اساسی فیزیولوژی را کشف کرده و همچنین فن درمان را به اختیار درآورده بوده باشد.دست پخت بد زنانه به علت غیبت محض عقل در آشپزخانه سبب شده است که رشد بشر این همه به درازا بکشد و این همه آسیب بیند امروز هم وضع چندان بهتر از آن نیست. خطابه ای برای دختران مدارس عالی"( فراسوی نیک و بد گزینگویه 234، ص 210).
کارل مارکس با یک جمله هوشمندانه مدرن ،تهوع واپسگرایی را پس می زند که نشانگر برتری مطلق مدرنها بر نیچه است:
«تغییر یک دوره تاریخی را همواره میتوان با میزان پیشرفت زنان بهسمت آزادی تعیین کرد، چراکه در اینجا، در رابطه بین زن و مرد، رابطه بین قوی و ضعیف، پیروزی سرشت انسانی بر ستمگری مشهودتر از هر جای دیگر است. درجهی رهایی زنان، معیاری طبیعی برای رهایی همگانی است.»(کارل مارکس، خانواده مقدس)
@cafe_andishe95
"بلاهت در آشپزخانه:زن در مقام آشپز تهی مغزی هولناکی که با آن خورد و خوراك خانواده و آقای خانه فراهم میشود زن نمی فهمد غذا یعنی چه و بازهم می خواهد آشپز باشد .در کله زن اگر فکری میبود در طول هزاران سالی که پخت و پز به عهده او بوده است، می بایست واقعیات اساسی فیزیولوژی را کشف کرده و همچنین فن درمان را به اختیار درآورده بوده باشد.دست پخت بد زنانه به علت غیبت محض عقل در آشپزخانه سبب شده است که رشد بشر این همه به درازا بکشد و این همه آسیب بیند امروز هم وضع چندان بهتر از آن نیست. خطابه ای برای دختران مدارس عالی"( فراسوی نیک و بد گزینگویه 234، ص 210).
کارل مارکس با یک جمله هوشمندانه مدرن ،تهوع واپسگرایی را پس می زند که نشانگر برتری مطلق مدرنها بر نیچه است:
«تغییر یک دوره تاریخی را همواره میتوان با میزان پیشرفت زنان بهسمت آزادی تعیین کرد، چراکه در اینجا، در رابطه بین زن و مرد، رابطه بین قوی و ضعیف، پیروزی سرشت انسانی بر ستمگری مشهودتر از هر جای دیگر است. درجهی رهایی زنان، معیاری طبیعی برای رهایی همگانی است.»(کارل مارکس، خانواده مقدس)
@cafe_andishe95
▪️تئوری استبداد و سرکوب و جنایت علیه بشریت از نیچه:
«هر نظام اشراف سالار نیکو و سالمی قربانی شدن انبوه بیشمار (Unzahl) مردمی را که میباید برای خاطر آن سرکوب شوند و
به صورت مردمی ناقص، برده و ابزار درآیند خواهد پذیرفت»
📗منبع :نیچه- فراسوی نیک و بد
@cafe_andishe95
«هر نظام اشراف سالار نیکو و سالمی قربانی شدن انبوه بیشمار (Unzahl) مردمی را که میباید برای خاطر آن سرکوب شوند و
به صورت مردمی ناقص، برده و ابزار درآیند خواهد پذیرفت»
📗منبع :نیچه- فراسوی نیک و بد
@cafe_andishe95
🔺نام خلیج فارس در گذرنامهی «شیخ زاید» بنیانگذار امارات متحده عربی در سال ۱۹۵۱
ای همیشه نیلگون، ای خلیج فارس
نام نامی ات همواره جاودانه است
نام نامی ات همواره بر زبان موج
جاودان ترین سرود عاشقانه است
🌹🌊گرامی باد 10 اردیبهشت روز
خلیج همیشگی فارس
@cafe_andishe95
ای همیشه نیلگون، ای خلیج فارس
نام نامی ات همواره جاودانه است
نام نامی ات همواره بر زبان موج
جاودان ترین سرود عاشقانه است
🌹🌊گرامی باد 10 اردیبهشت روز
خلیج همیشگی فارس
@cafe_andishe95