🕯💡دولت ایران نه سوسیالیستی به معنی کلاسیک و مدرنش و نه لیبرال به معنی کلاسیک و مدرنش و نه نئولیبرال است
بلکه توتالیتاریسم بنیادگرایی و:
دولت رانتیر
رانت محصول انحصار، و انحصار زاییدهي تصمیمات سیاسی و دخالت دولتها در بازار است. بصورت کلی اگر عمده منابع درآمد یک دولت، ناشی از انحصارات و فروش کالا یا ارایهي خدمات با قیمتی بالاتر از حد طبیعی باشد، این دولت رانتیر (تحصیلدار) است. استقلال مالی دولت، ریسک سیاسی ناشی از بوجود آمدن گروههاي همسود و رقیب را افزایش میدهد. در نتیجه گروههاي رقیب شکل نمیگیرند و یا در حاشیه قرار می گیرند. دولتهاي رانتیر با ایجاد دستگاههاي عریض و طویل و استخدامهاي گسترده، بخش عمدهاي از جامعه را به خود وابسته کرده و استمرار دولت خویش را تضمین میکنند. در چنین فضایی، حتی سرمایهداري نیز به دولت وابسته است. نبود طبقات اجتماعی مستقل از دولت در کنار سیاستهاي بیثبات دولتی در قبال تشکیل و انباشت سرمایه (گاهی تشویق و گاه مصادرهي اموال)، باعث گردیده تا هیچ گاه امنیت مالی بوجود نیاید و سرمایه داران براي در امان ماندن از مصادرهي اموال خویش همواره از دولتها پیروي کنند. این پیروي تا زمانی که نظام سیاسی قادر به تأمین منافع طبقات بالا است ادامه پیدا میکند و با نقصان در اقتدار سیاسی دولت و ناتوانی آن در فشار بر طبقات بالا، این طبقات از دولت فاصله میگیرند و گرد کسانی که در حال به دست آوردن قدرت هستند، جمع می شوند. براساس آنچه گفته شد، هر دولتی که عمده درآمدهاي سالانهي خود را از منابع خارجی و از محل فروش کالا و خدمات با قیمتهایی بسیار بالاتر از هزینههاي تولید و بطور مستقیم تأمین کند، دولت رانتیر محسوب میشود.
ز نظر ببلاوي، دولتهاي رانتیر داراي ویژگیهاي زیر هستند
- رانت دریافتی منشاء خارجی داشته و هیچ گونه ارتباطی با فرآیند تولید داخلی ندارد
-درصد ناچیزي از نیروي کار، مشغول تولید در آن بخش میباشند و اکثریت جامعه در حال توزیع یا مصرف رانت هستند
-رانت بیش از 42 درصد از درآمدهاي دولت را شامل میشود.
📸حامیپروري و شبکههاي حامی-پیرو(patron/client)
(توضیح: سیستم حامی/پیرو را می توان به عنوان یک رابطه متقابل بین فردی که دارای اقتدار، موقعیت اجتماعی، ثروت، یا برخی منابع شخصی دیگر (حامی) و دیگری که از حمایت یا نفوذ آنها بهره می برد (پیرو) تعریف کرد.)
حامیپروري، مهمترین شکل فساد در حکومت است. دولتهاي ضعیف همراه با عدم نهادینگی احزاب در کنار وجود منابع طبیعیِ تأمینکنندهي رانت، مساعدترین محیط براي حامیپروري و رشد شبکههاي حامی-پیرو را بوجود میآورد. براي همین دولتهاي رانتیر با بوروکراسی حجیم بهترین فرصت را براي حاکمان جهت حامیپروري از طریق اشتغال نزدیکان و توزیع رانت فراهم میکنند. از آنجا که رویههاي قانونی در دولتهاي رانتی بسیار ضعیف است و همواره امکان زیر پاگذاشتن و تغییر آن وجود دارد، قابل اعتمادترین روش براي حاکمان در ادارهي امور این خواهد بود که با استفاده از فرآیند حامیپروري، نزدیکان خود را براي ادارهي امور بگمارند. تا هم از وفاداري آنها اطمینان داشته باشند و هم امور را آنگونه که میخواهند، اداره نمایند. در نظامهاي حامی - پیرو آنچه اهمیت دارد وفاداري است نه تخصص و کارآمدي . دولتهاي رانتی براي حفظ ثبات سیاسی و کنترل و جلب حمایت جامعه، از درآمدهاي رانتی بهره میگیرند. مزایاي ناشی از رانتها، ضمن بوجود آمدن حمایت گروهها و نخبگان طبقهي حاکم و پیروي آنها از سیاستهاي دولت، نخبگان غیرحاکم و مخالف دولت را نیز جذب و خاموش میکند و از بروز هرگونه چالشی با قدرت دولت جلوگیري مینماید. به سبب تمرکز منابع اقتصادي در دست دولت و وابستگی طبقات اجتماعی به منابع و تصمیمات دولتی، طبقات مستقل قادر به شکلگیري نیستند و حتی طبقهي سرمایهدار نیز وابسته به دولت است که به واسطه شبکههاي حامیپیرو رشد یافته تا از سیاستهاي دولت پیروي و از دولتمردان حمایت کند. طبقات متوسط تحصیل کرده و جدید نیز به واسطه اشتغال در نهادهاي وابسته به دولت، طبقهاي وابسته را بوجود میآورند. از این رو، با پیروي از باندهاي مختلف قدرت و حمایت از آنها در کسب قدرت، به دنبال کسب مشاغل و مناصب دولتی هستند و از این طریق نیز آنها جذب شبکههاي حامی– پیرو میشوند. از سوي دیگر بروکراتها نیز با استفاده از موقعیت خویش پروژههاي دولتی را با بیشترین هزینه به انجام میرسانند و با استفاده از حاشیههاي امن که این شبکهها براي آنها فراهم آورده است، از پرداخت حق و حقوق دولتی، مانند مالیات طفره میروند و سبب رشد فساد مالی میگردند.
دولت رانتی، اقتصاد دولتی، فرهنگ سیاسی و سرمایه اجتماعی در ایران
م.ح.پناهی-ا.امینی
@cafe_andishe95
بلکه توتالیتاریسم بنیادگرایی و:
دولت رانتیر
رانت محصول انحصار، و انحصار زاییدهي تصمیمات سیاسی و دخالت دولتها در بازار است. بصورت کلی اگر عمده منابع درآمد یک دولت، ناشی از انحصارات و فروش کالا یا ارایهي خدمات با قیمتی بالاتر از حد طبیعی باشد، این دولت رانتیر (تحصیلدار) است. استقلال مالی دولت، ریسک سیاسی ناشی از بوجود آمدن گروههاي همسود و رقیب را افزایش میدهد. در نتیجه گروههاي رقیب شکل نمیگیرند و یا در حاشیه قرار می گیرند. دولتهاي رانتیر با ایجاد دستگاههاي عریض و طویل و استخدامهاي گسترده، بخش عمدهاي از جامعه را به خود وابسته کرده و استمرار دولت خویش را تضمین میکنند. در چنین فضایی، حتی سرمایهداري نیز به دولت وابسته است. نبود طبقات اجتماعی مستقل از دولت در کنار سیاستهاي بیثبات دولتی در قبال تشکیل و انباشت سرمایه (گاهی تشویق و گاه مصادرهي اموال)، باعث گردیده تا هیچ گاه امنیت مالی بوجود نیاید و سرمایه داران براي در امان ماندن از مصادرهي اموال خویش همواره از دولتها پیروي کنند. این پیروي تا زمانی که نظام سیاسی قادر به تأمین منافع طبقات بالا است ادامه پیدا میکند و با نقصان در اقتدار سیاسی دولت و ناتوانی آن در فشار بر طبقات بالا، این طبقات از دولت فاصله میگیرند و گرد کسانی که در حال به دست آوردن قدرت هستند، جمع می شوند. براساس آنچه گفته شد، هر دولتی که عمده درآمدهاي سالانهي خود را از منابع خارجی و از محل فروش کالا و خدمات با قیمتهایی بسیار بالاتر از هزینههاي تولید و بطور مستقیم تأمین کند، دولت رانتیر محسوب میشود.
ز نظر ببلاوي، دولتهاي رانتیر داراي ویژگیهاي زیر هستند
- رانت دریافتی منشاء خارجی داشته و هیچ گونه ارتباطی با فرآیند تولید داخلی ندارد
-درصد ناچیزي از نیروي کار، مشغول تولید در آن بخش میباشند و اکثریت جامعه در حال توزیع یا مصرف رانت هستند
-رانت بیش از 42 درصد از درآمدهاي دولت را شامل میشود.
📸حامیپروري و شبکههاي حامی-پیرو(patron/client)
(توضیح: سیستم حامی/پیرو را می توان به عنوان یک رابطه متقابل بین فردی که دارای اقتدار، موقعیت اجتماعی، ثروت، یا برخی منابع شخصی دیگر (حامی) و دیگری که از حمایت یا نفوذ آنها بهره می برد (پیرو) تعریف کرد.)
حامیپروري، مهمترین شکل فساد در حکومت است. دولتهاي ضعیف همراه با عدم نهادینگی احزاب در کنار وجود منابع طبیعیِ تأمینکنندهي رانت، مساعدترین محیط براي حامیپروري و رشد شبکههاي حامی-پیرو را بوجود میآورد. براي همین دولتهاي رانتیر با بوروکراسی حجیم بهترین فرصت را براي حاکمان جهت حامیپروري از طریق اشتغال نزدیکان و توزیع رانت فراهم میکنند. از آنجا که رویههاي قانونی در دولتهاي رانتی بسیار ضعیف است و همواره امکان زیر پاگذاشتن و تغییر آن وجود دارد، قابل اعتمادترین روش براي حاکمان در ادارهي امور این خواهد بود که با استفاده از فرآیند حامیپروري، نزدیکان خود را براي ادارهي امور بگمارند. تا هم از وفاداري آنها اطمینان داشته باشند و هم امور را آنگونه که میخواهند، اداره نمایند. در نظامهاي حامی - پیرو آنچه اهمیت دارد وفاداري است نه تخصص و کارآمدي . دولتهاي رانتی براي حفظ ثبات سیاسی و کنترل و جلب حمایت جامعه، از درآمدهاي رانتی بهره میگیرند. مزایاي ناشی از رانتها، ضمن بوجود آمدن حمایت گروهها و نخبگان طبقهي حاکم و پیروي آنها از سیاستهاي دولت، نخبگان غیرحاکم و مخالف دولت را نیز جذب و خاموش میکند و از بروز هرگونه چالشی با قدرت دولت جلوگیري مینماید. به سبب تمرکز منابع اقتصادي در دست دولت و وابستگی طبقات اجتماعی به منابع و تصمیمات دولتی، طبقات مستقل قادر به شکلگیري نیستند و حتی طبقهي سرمایهدار نیز وابسته به دولت است که به واسطه شبکههاي حامیپیرو رشد یافته تا از سیاستهاي دولت پیروي و از دولتمردان حمایت کند. طبقات متوسط تحصیل کرده و جدید نیز به واسطه اشتغال در نهادهاي وابسته به دولت، طبقهاي وابسته را بوجود میآورند. از این رو، با پیروي از باندهاي مختلف قدرت و حمایت از آنها در کسب قدرت، به دنبال کسب مشاغل و مناصب دولتی هستند و از این طریق نیز آنها جذب شبکههاي حامی– پیرو میشوند. از سوي دیگر بروکراتها نیز با استفاده از موقعیت خویش پروژههاي دولتی را با بیشترین هزینه به انجام میرسانند و با استفاده از حاشیههاي امن که این شبکهها براي آنها فراهم آورده است، از پرداخت حق و حقوق دولتی، مانند مالیات طفره میروند و سبب رشد فساد مالی میگردند.
دولت رانتی، اقتصاد دولتی، فرهنگ سیاسی و سرمایه اجتماعی در ایران
م.ح.پناهی-ا.امینی
@cafe_andishe95
⚱ملیگرایی اصیل و پیشرو را چگونه میتوان از ملیگرایی ارتجاعی تمیز داد؟ این از مهمترین و حساسترین مسائل امروز ما است و در مرحله اول کار دشوار و بسیار پر ظرافتی است، چرا که در بسیاری نقاط مرزها به باریکی مو به نظر میرسند و گویی گزینش میان رستگاری و هلاکت را تنها یک گام به اینسو یا آنسوی خط معین میکند.
تنها راه این است که این تمایزگذاری را همچون یک هنر والا که از جنس اندیشه و سیاست است، تدوین کرده و زیستن سیاسی آن را گام به گام تجربه کرده و بیاموزیم. راه دشواری است اما باید با شجاعت و خرد وارد آن شد و پیش رفت، در غیر این صورت محکوم به آنیم که کژراهه جنبش نفت و پنجاه و هفت را باز هم و این بار در لباس هخامنشی و با واژگان پارسی اصیل تکرار کنیم.
به باور من نقطه آغاز روشن کردن این چراغ است که ملیگرایی اصیل و پیشرو با خرد، آزادی و تجدد در هم تنیده است و هیچگاه منافع ملی، تمامیت ارضی و هویت ملی را در تقابل با رفاه و امنیت و آزادی تعریف نمیکند. به بیان دیگر به خوبی میداند که اگر گروهی آمدند و منافع ملی را در مسیری تعریف کردند که به انزوا، فقر و تقابل با بخش پیشرو و بهروز جهان امروز منتهی میشود، آن مسیر قطعا ملی و تامین کننده منافع راستین ملت ایران نبوده است.
ملیگرایی اصیل و پیشرو به خوبی آگاه است که رفاه و خوشبختی ملت ایران در گرو حفظ تمامیت ارضی و سرمایههای تاریخی این سرزمین است. حفاظت از خاک در تقابل با انسان و آزادی و حقوق او نیست، بلکه لازمه و تضمین کننده این آزادی و حقوق است. ملیگرایی اصیل ایران را در اولویت قرار میدهد اما این اولویت بخشی برای تامین آزادی، امنیت و رفاه ساکنان این سرزمین است، نه برای حفاظت از یک هویت انتزاعی و تقابل محور که باید رفاه و آزادی ساکنان این سرزمین تا نفر آخر فدای آن شود.
💎ملیگرایی پیشرو تاریخ و فرهنگ و میراث هویت ملی را برای ورزیده شدن، پیچیده شدن و آموختن راه رفاه و پیشرفت و آزادی در جهان امروز میخواهد، نه برای محکوم کردن ملت ایران به ماندن در گذشته. ملیگرایی پیشرو بر خلاف ملیگرایی ارتجاعی پاسداری از هویت ملی را این گونه نمیفهمد که ما محکومیم که همچون نیاکانمان بیاندیشیم و زندگی کنیم. هویت ملی از نگاه ملیگرایی ارتجاعی یک زنجیر سنگین است که باید تا ابد به دست و پای ملت ایران بسته شود.
ملیگرایی ارتجاعی به سان شرطههای قرون وسطایی به جوان امروز ایرانی نهیب میزند که ایرانی زندگی کن و ایرانی بیاندیش و دائما میترساند که جهان با ما دشمن است، فقط هم با ما دشمن است، تمام کشورهای منطقه و جهان میخواهند کشور ما را تکه تکه کنند، پس باید به قلعه برویم و سنگر بگیریم... ما تافتهای کاملا جدا بافتیم که شبیه هیچکس نیستیم. ما سرنوشت و تقدیری ویژه داریم که از آن گریزی نیست...ما در این جهان تنهاییم، همه فقط به ما نگاه میکنند و کار دیگری ندارند، تنهایی فرهنگی داریم، تنهایی نژادی داریم و بالاخره تنهایی ژئوپلتیک و هیچگاه هیچ دوستی در جهان نخواهیم داشت و حالا در چنین وضعیت هول آوری ای جوان خام تو میخواهی خوش بگذرانی و راحت باشی؟
طوس طهماسبی
@cafe_andishe95
تنها راه این است که این تمایزگذاری را همچون یک هنر والا که از جنس اندیشه و سیاست است، تدوین کرده و زیستن سیاسی آن را گام به گام تجربه کرده و بیاموزیم. راه دشواری است اما باید با شجاعت و خرد وارد آن شد و پیش رفت، در غیر این صورت محکوم به آنیم که کژراهه جنبش نفت و پنجاه و هفت را باز هم و این بار در لباس هخامنشی و با واژگان پارسی اصیل تکرار کنیم.
به باور من نقطه آغاز روشن کردن این چراغ است که ملیگرایی اصیل و پیشرو با خرد، آزادی و تجدد در هم تنیده است و هیچگاه منافع ملی، تمامیت ارضی و هویت ملی را در تقابل با رفاه و امنیت و آزادی تعریف نمیکند. به بیان دیگر به خوبی میداند که اگر گروهی آمدند و منافع ملی را در مسیری تعریف کردند که به انزوا، فقر و تقابل با بخش پیشرو و بهروز جهان امروز منتهی میشود، آن مسیر قطعا ملی و تامین کننده منافع راستین ملت ایران نبوده است.
ملیگرایی اصیل و پیشرو به خوبی آگاه است که رفاه و خوشبختی ملت ایران در گرو حفظ تمامیت ارضی و سرمایههای تاریخی این سرزمین است. حفاظت از خاک در تقابل با انسان و آزادی و حقوق او نیست، بلکه لازمه و تضمین کننده این آزادی و حقوق است. ملیگرایی اصیل ایران را در اولویت قرار میدهد اما این اولویت بخشی برای تامین آزادی، امنیت و رفاه ساکنان این سرزمین است، نه برای حفاظت از یک هویت انتزاعی و تقابل محور که باید رفاه و آزادی ساکنان این سرزمین تا نفر آخر فدای آن شود.
💎ملیگرایی پیشرو تاریخ و فرهنگ و میراث هویت ملی را برای ورزیده شدن، پیچیده شدن و آموختن راه رفاه و پیشرفت و آزادی در جهان امروز میخواهد، نه برای محکوم کردن ملت ایران به ماندن در گذشته. ملیگرایی پیشرو بر خلاف ملیگرایی ارتجاعی پاسداری از هویت ملی را این گونه نمیفهمد که ما محکومیم که همچون نیاکانمان بیاندیشیم و زندگی کنیم. هویت ملی از نگاه ملیگرایی ارتجاعی یک زنجیر سنگین است که باید تا ابد به دست و پای ملت ایران بسته شود.
ملیگرایی ارتجاعی به سان شرطههای قرون وسطایی به جوان امروز ایرانی نهیب میزند که ایرانی زندگی کن و ایرانی بیاندیش و دائما میترساند که جهان با ما دشمن است، فقط هم با ما دشمن است، تمام کشورهای منطقه و جهان میخواهند کشور ما را تکه تکه کنند، پس باید به قلعه برویم و سنگر بگیریم... ما تافتهای کاملا جدا بافتیم که شبیه هیچکس نیستیم. ما سرنوشت و تقدیری ویژه داریم که از آن گریزی نیست...ما در این جهان تنهاییم، همه فقط به ما نگاه میکنند و کار دیگری ندارند، تنهایی فرهنگی داریم، تنهایی نژادی داریم و بالاخره تنهایی ژئوپلتیک و هیچگاه هیچ دوستی در جهان نخواهیم داشت و حالا در چنین وضعیت هول آوری ای جوان خام تو میخواهی خوش بگذرانی و راحت باشی؟
طوس طهماسبی
@cafe_andishe95
🔸حمایت جبهه ملی در انقلاب ۵۷ از آیتالله خمینی...
▪️گفتگویی تاریخی از کریم سنجابی (رهبر جبهه ملی، وزیر امور خارجه دولت بازرگان) در مصاحبه با BBC فارسی:
▪️«ما با نظریات آیتالله خمینی که در واقع منعکسکننده آمال و آرزوهای ملت ایران است، کاملا موافق هستیم. من به عنوان نمایندهی یک جبهه از ملت ایران کمال تاثر و تالم را دارم که قدر این شخص بزرگوار را آن طور که باید و شاید نشناختند و گوش به حرفهای او ندادند و وضعیت به اینجا رسیده است.
البته من پیش خودم این طور تعبیر می کنم که در یک ملتی که قریب به ۹۸ درصد آن مسلمان است اگر بر طبق اصول دموکراسی و با رای آزاد مردم ایران، مبعوثان واقعی ملت انتخاب شوند و یک نظام و حکومتی را برقرار کنند، میشود آن را حکومت اسلامی نامید که با آن چه که آیتالله خمینی میگوید شاید تفاوت زیادی نداشته باشد.»
▪️کریم سنجابی که دبیرکل جبهه ملی ایران بود در آبان ۱۳۵۷ به پاریس رفت و با همراهی ابوالحسن بنیصدر، سلامتیان و سایر میلیون در پاریس به دیدار خمینی رفت. وی بیانیهای سه مادهای به خمینی پیشنهاد داد که مورد موافقت آیتالله قرارگرفت. این بیانیه ۳ مادهای پایان رژیم سلطنتی، مراجعه به آراء مردم و لزوم برقراری دموکراسی بر اساس موازین اسلام و استقلال را اعلام کرد.
▪️جبهه ملی با امضای این بیانیه شعار معروف و همیشگی خود «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» را کنار گذاشت. در دیماه ۵۷ جبهه ملی شاپور بختیار را به دلیل پذیرش پست نخستوزیری به اتفاق آرا از این جبهه اخراج کرد.
▪️کریم سنجابی حقوقدان که در دوره نخست وزیری مصدق مدتی وزیر فرهنگ بود، بعد از انقلاب در دولت موقت بازرگان به مدت ۵۵ روز وزیر امور خارجه شد. در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ و به دنبال اعتراض جبهه ملی به لایحه قصاص، آیت الله خمینی حکم ارتداد جبهه ملی را صادر کرد.
▪️پس از اعلام ارتداد جبهه ملی توسط آیت الله خمینی و دستگیری اعضای جبهه ملی، سنجابی به مدت ۱۴ ماه مخفی بود و سرانجام از راه کردستان به ترکیه و از آنجا به پاریس و سپس به ایالات متحده آمریکا رفت.
▪️سنجابی در کتاب خاطرات خود به نام امیدها و ناامیدیها در این مورد چنین میگوید: «... چند روز بعد از ۲۵ خرداد ۶۰ ما خانههای خود را ترک کردیم و در حال اختفای مطلق افتادیم و در حال اختفا بود که آقای علی اردلان، ورجاوند، مسعود حجازی و عده زیادی از فعالان ما را گرفتند و توقیف کردند و یکی از آنها، یکی از بازاریهای فداکار و رفیق ما بنام کریم دستمالچی را هم اعدام کردند. (نگاه کنید به واکنش گروه دیگری از پنجاهوهفتیها به این اعدام) شنیدیم به خانه ما ریخته اثاثه آن را غارت کرده و خانه را در تصرف گرفتهاند …» «... من و همسرم پس از ۱۴ ماه اختفای همیشه آمیخته با وحشت و نگرانی تن به بار گران فرار و هجرت از وطن دادیم و روزچهارشنبه ششم مرداد ۱۳۶۱ با اتوبوس کوچکی که دوستان ما فراهم کرده بودند… با چشمانی اشکبار عزیزان خود را پشت سر گذاشتیم …»
سنجابی در تیرماه ۱۳۷۴ در سن ۹۰ سالگی در ایالت ایلینوی آمریکا درگذشت.
نجات بهرامی
@cafe_andishe95
▪️گفتگویی تاریخی از کریم سنجابی (رهبر جبهه ملی، وزیر امور خارجه دولت بازرگان) در مصاحبه با BBC فارسی:
▪️«ما با نظریات آیتالله خمینی که در واقع منعکسکننده آمال و آرزوهای ملت ایران است، کاملا موافق هستیم. من به عنوان نمایندهی یک جبهه از ملت ایران کمال تاثر و تالم را دارم که قدر این شخص بزرگوار را آن طور که باید و شاید نشناختند و گوش به حرفهای او ندادند و وضعیت به اینجا رسیده است.
البته من پیش خودم این طور تعبیر می کنم که در یک ملتی که قریب به ۹۸ درصد آن مسلمان است اگر بر طبق اصول دموکراسی و با رای آزاد مردم ایران، مبعوثان واقعی ملت انتخاب شوند و یک نظام و حکومتی را برقرار کنند، میشود آن را حکومت اسلامی نامید که با آن چه که آیتالله خمینی میگوید شاید تفاوت زیادی نداشته باشد.»
▪️کریم سنجابی که دبیرکل جبهه ملی ایران بود در آبان ۱۳۵۷ به پاریس رفت و با همراهی ابوالحسن بنیصدر، سلامتیان و سایر میلیون در پاریس به دیدار خمینی رفت. وی بیانیهای سه مادهای به خمینی پیشنهاد داد که مورد موافقت آیتالله قرارگرفت. این بیانیه ۳ مادهای پایان رژیم سلطنتی، مراجعه به آراء مردم و لزوم برقراری دموکراسی بر اساس موازین اسلام و استقلال را اعلام کرد.
▪️جبهه ملی با امضای این بیانیه شعار معروف و همیشگی خود «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» را کنار گذاشت. در دیماه ۵۷ جبهه ملی شاپور بختیار را به دلیل پذیرش پست نخستوزیری به اتفاق آرا از این جبهه اخراج کرد.
▪️کریم سنجابی حقوقدان که در دوره نخست وزیری مصدق مدتی وزیر فرهنگ بود، بعد از انقلاب در دولت موقت بازرگان به مدت ۵۵ روز وزیر امور خارجه شد. در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ و به دنبال اعتراض جبهه ملی به لایحه قصاص، آیت الله خمینی حکم ارتداد جبهه ملی را صادر کرد.
▪️پس از اعلام ارتداد جبهه ملی توسط آیت الله خمینی و دستگیری اعضای جبهه ملی، سنجابی به مدت ۱۴ ماه مخفی بود و سرانجام از راه کردستان به ترکیه و از آنجا به پاریس و سپس به ایالات متحده آمریکا رفت.
▪️سنجابی در کتاب خاطرات خود به نام امیدها و ناامیدیها در این مورد چنین میگوید: «... چند روز بعد از ۲۵ خرداد ۶۰ ما خانههای خود را ترک کردیم و در حال اختفای مطلق افتادیم و در حال اختفا بود که آقای علی اردلان، ورجاوند، مسعود حجازی و عده زیادی از فعالان ما را گرفتند و توقیف کردند و یکی از آنها، یکی از بازاریهای فداکار و رفیق ما بنام کریم دستمالچی را هم اعدام کردند. (نگاه کنید به واکنش گروه دیگری از پنجاهوهفتیها به این اعدام) شنیدیم به خانه ما ریخته اثاثه آن را غارت کرده و خانه را در تصرف گرفتهاند …» «... من و همسرم پس از ۱۴ ماه اختفای همیشه آمیخته با وحشت و نگرانی تن به بار گران فرار و هجرت از وطن دادیم و روزچهارشنبه ششم مرداد ۱۳۶۱ با اتوبوس کوچکی که دوستان ما فراهم کرده بودند… با چشمانی اشکبار عزیزان خود را پشت سر گذاشتیم …»
سنجابی در تیرماه ۱۳۷۴ در سن ۹۰ سالگی در ایالت ایلینوی آمریکا درگذشت.
نجات بهرامی
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥فیلم «رقاص وسیاستمدار»
محصول دهه نود سینمای مصر،
موضوع : چیزی مانند پرستوهای سیاسی امروز ایران که برای افشای رازهای مقامات به کار میگرفتند و گاه ترورهای اطلاعاتی با پرتاب از بالکنها که از آن با «لیالیالحمراء، شبهای سرخ» یاد میشد
نبیله مشهورترین رقاصهای است که توسط سرویس اطلاعاتی استخدام شده تا پرده از زندگی صلاح قابیل سیاستمدارمعروف مصری بردارد.
📹 دیالوگی از فیلم :
+ من نمیتوانم یک رقاصه را میانجی خودم کنم
-این چه حرفیه اینقدر رقاصه رقاصه میکنی...؟
+ تو بیادبی!
-تو هم دروغگویی، چون پیش از اینکه به مردم دروغ بگویی به خودت دروغ میگی
هر کدام از ما به نوعی رقاصی میکنیم، من کمرم رو تکون میدم، تو در سخنرانی زبونت رو!
+ولی این دوتا خیلی فرق داره
-من فرقش رو برات میگم؛ ما دوتا که در تلویزیون ظاهر میشیم، مردم با دیدن من شاد میشن، اما به محض دیدن تو، تلویزیون رو خاموش میکنند، چون رقص من برای مردمه ولی رقص تو نه...
@cafe_andishe95
محصول دهه نود سینمای مصر،
موضوع : چیزی مانند پرستوهای سیاسی امروز ایران که برای افشای رازهای مقامات به کار میگرفتند و گاه ترورهای اطلاعاتی با پرتاب از بالکنها که از آن با «لیالیالحمراء، شبهای سرخ» یاد میشد
نبیله مشهورترین رقاصهای است که توسط سرویس اطلاعاتی استخدام شده تا پرده از زندگی صلاح قابیل سیاستمدارمعروف مصری بردارد.
📹 دیالوگی از فیلم :
+ من نمیتوانم یک رقاصه را میانجی خودم کنم
-این چه حرفیه اینقدر رقاصه رقاصه میکنی...؟
+ تو بیادبی!
-تو هم دروغگویی، چون پیش از اینکه به مردم دروغ بگویی به خودت دروغ میگی
هر کدام از ما به نوعی رقاصی میکنیم، من کمرم رو تکون میدم، تو در سخنرانی زبونت رو!
+ولی این دوتا خیلی فرق داره
-من فرقش رو برات میگم؛ ما دوتا که در تلویزیون ظاهر میشیم، مردم با دیدن من شاد میشن، اما به محض دیدن تو، تلویزیون رو خاموش میکنند، چون رقص من برای مردمه ولی رقص تو نه...
@cafe_andishe95
🖌 زمانی برای عذرخواهی مردان تیزخشم
روزی در جبهههای جنگ، منطقۀ آبادان، نبرد سختی درگرفته بود. نزدیکهای روستای سلمانیه (که پارسال که از پس ۴۰ سال دوباره به آنجا رفتم محلیها «سلمانه» تلفظش میکردند) عراقیهای بدسگال حمله آورده بودند. توپ و خمپاره و تیربار همه جا را به رنگ و بوی سرب، باروت، تیانتی درآورده بود. در گرماگرم نبرد که من هم مثل هر کسی، با مقادیری هراس، تلاش میکردم با چسبیدن به زمین، گلولهها و ترکشها را تا اطلاع ثانوی ناکام بگذارم، ناگاه چشمم به قامت بلند یکی از همرزمان افتاد که انگار نه انگارِ این هنگامۀ آتش و زخم و مرگ، راست راست راه میرفت و با حالتی خندهناک گفت: «نه! اینا انگار راست راستی قصد جون ما را دارن!»
این آقا کی بود؟ اسمش که نه یادم مانده و نه اهمیتی دارد، ولی رسمش چرا. درست روز قبل، که خط آرام بود و خبری از درگیری نبود، ایشان خودش یکتنه یک درگیری بهراه انداخت: بر سر کم بودن مقدار گوشت موجود در یقلوی ناهارش. باور کنید یا نه، تا فردایش خورۀ این فکر رهایم نمیکرد که مگر ممکن است در گیرودار این همه ماجرا و مسأله، کسی که هر لحظه ممکن است به مغاک مرگ فرو رود، مشکلش بودن یا نبودنِ گوشت در غذایش باشد. حالا همان کسی که دیروزش آن بود امروزش این بود که به شکلی حیرتآور خطر و مرگ را به مضحکه گرفته بود!
بعدها تجربیات دیگری در همین مایه از سر گذراندم. اینکه کسی که رنگ جنگ به خود ندیده بود و اگر دیده بود رنگ به رویش نمانده بود، بیمحابا مینوشت و میگفت و باکیش از گزمه و شحنه نبود. یا کسی که در ورزشهای پرخطر که خالی از بازی با جان نبود محابا نداشت و هم او اگر رنگ لباس محتسبی میدید راه عقبعقب را پیش میگرفت. سرانجام اینکه فهمیدم انواع شجاعت هست، و ابداً تضمینی نیست که کسی که در یکی پیشتاز و جانباز است در دیگری ترسان و هراسان نباشد.
این همه را گفتم تا برسم به اینکه در شگفت نشوید اگر کسانی را دیدید که مردوار و پایدار عمری را در سلولهای آدمیخوار گذراندهاند، ولی دریغ از یک ذره شجاعت در نقد گذشته خود و اقرار به اشتباه. آن شجاعت دیگر است و این شجاعت دیگر. میگویند آن زمانه و آن فضا چنان اقتضایی داشت و همه همینطور بودند و ما هم بیگناه، پس لااقل اینک که فضا و زمان عوض شده است شما هم به رسم زمانه شوید و با صراحت بگویید که آن حرفها تمامش، یا تقریباً تمامش، یاوه بود. از تاج-زاده یاد بگیرید و از او پیشتر بروید.
❌آنانی که در تبدیل لیبرالیسم نه فقط به یک فحش بلکه در وانمایی آن همچون منشأ تمام بدیها چه کوششها که نکردند، که شعارهای الزرع للزارع (و لابد الجنس للکارگر) ولو کان غاصبا، روکش دینی افکارِ تا بن کمونیستیشان بود و رسوایی در حدی که تیتر کرده بودند «دولت باید از واردات کامپیوتر جلوگیری کند چون امپریالیسم آن را ساخته است» الان هم که سرودهای انقلابی (که مشهورترینهایش کار امثال کرامت دانشیان و منفردزاده و شهرام پازوکی و محمدرضا لطفی بود نه آخوندها و مداحان) پخش میشود، به جای دریغ و درد و حسرت، لابد خاطرههای شور مقدس انقلابی را بهیاد میآورند و مردان تیزخشم و پیکارشان را. و نهانگار که حاصل آن تیزخشمی جز فلاکت و عقبماندگی نبود و نشد.
سفارش من به کسانی که، بسا با نهایت شجاعت و حسن نیت، در قالب ملیمذهبی، امتی، شریعتیستی، مجاهد، فدایی، پیکاری، تودهای، خطِ فلانی، و دهها اسم دیگر (که البته همگی رسم واحدی داشتند) این است که دست از لجاج با عقل خود بردارند و شجاعت اقرار به آن اشتباه بزرگ را تمرین کنند. پشت هم به زندان و دادگاه رفتن، یا غرقه کردن خود در انبوه انتقادات بدیهی و توصیههای مطلقاً بیفایده و بلکه مسخره در مورد روال جاری امور سیاسی را بهانۀ فرار از اعتراف اصلی نکنید. قدری به قضاوت مردم، به قضاوت تاریخ فکر کنید.
در رمان «پابرهنهها» اثر استانکو، که راجع به زندگی یک جماعت عقبمانده روستایی است، جایی صحنهای را روایت میکند که فرد سالخوردهای به دادگاه مراجعه کرده و خواهان طلاق است، قاضی از او میپرسد که چرا میخواهی جدا شوی، جواب میدهد بد است و زشت، قاضی میگوید چهل سال وقت لازم داشتی تا این را بفهمی!؟
از چنین تمسخری خوف نکنید. حتی چهل سال خود را به کوری زدن، بهتر از تا وقت مرگ چنین کردن است. اعتراف کنید، بخشیده شوید، و با وجدان سبکتری به مزار تاریخ بپیوندید. بیایید اعتراف کنید و آن همه بیباکی در فکر و عملِ نابودگر را با اندکی شجاعت برای خود را به کوچۀ علی چپ نزدن جبران کنید.
ای غلطکردگان، اعتراف کنید که غلط کردید.
دکتر مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
روزی در جبهههای جنگ، منطقۀ آبادان، نبرد سختی درگرفته بود. نزدیکهای روستای سلمانیه (که پارسال که از پس ۴۰ سال دوباره به آنجا رفتم محلیها «سلمانه» تلفظش میکردند) عراقیهای بدسگال حمله آورده بودند. توپ و خمپاره و تیربار همه جا را به رنگ و بوی سرب، باروت، تیانتی درآورده بود. در گرماگرم نبرد که من هم مثل هر کسی، با مقادیری هراس، تلاش میکردم با چسبیدن به زمین، گلولهها و ترکشها را تا اطلاع ثانوی ناکام بگذارم، ناگاه چشمم به قامت بلند یکی از همرزمان افتاد که انگار نه انگارِ این هنگامۀ آتش و زخم و مرگ، راست راست راه میرفت و با حالتی خندهناک گفت: «نه! اینا انگار راست راستی قصد جون ما را دارن!»
این آقا کی بود؟ اسمش که نه یادم مانده و نه اهمیتی دارد، ولی رسمش چرا. درست روز قبل، که خط آرام بود و خبری از درگیری نبود، ایشان خودش یکتنه یک درگیری بهراه انداخت: بر سر کم بودن مقدار گوشت موجود در یقلوی ناهارش. باور کنید یا نه، تا فردایش خورۀ این فکر رهایم نمیکرد که مگر ممکن است در گیرودار این همه ماجرا و مسأله، کسی که هر لحظه ممکن است به مغاک مرگ فرو رود، مشکلش بودن یا نبودنِ گوشت در غذایش باشد. حالا همان کسی که دیروزش آن بود امروزش این بود که به شکلی حیرتآور خطر و مرگ را به مضحکه گرفته بود!
بعدها تجربیات دیگری در همین مایه از سر گذراندم. اینکه کسی که رنگ جنگ به خود ندیده بود و اگر دیده بود رنگ به رویش نمانده بود، بیمحابا مینوشت و میگفت و باکیش از گزمه و شحنه نبود. یا کسی که در ورزشهای پرخطر که خالی از بازی با جان نبود محابا نداشت و هم او اگر رنگ لباس محتسبی میدید راه عقبعقب را پیش میگرفت. سرانجام اینکه فهمیدم انواع شجاعت هست، و ابداً تضمینی نیست که کسی که در یکی پیشتاز و جانباز است در دیگری ترسان و هراسان نباشد.
این همه را گفتم تا برسم به اینکه در شگفت نشوید اگر کسانی را دیدید که مردوار و پایدار عمری را در سلولهای آدمیخوار گذراندهاند، ولی دریغ از یک ذره شجاعت در نقد گذشته خود و اقرار به اشتباه. آن شجاعت دیگر است و این شجاعت دیگر. میگویند آن زمانه و آن فضا چنان اقتضایی داشت و همه همینطور بودند و ما هم بیگناه، پس لااقل اینک که فضا و زمان عوض شده است شما هم به رسم زمانه شوید و با صراحت بگویید که آن حرفها تمامش، یا تقریباً تمامش، یاوه بود. از تاج-زاده یاد بگیرید و از او پیشتر بروید.
❌آنانی که در تبدیل لیبرالیسم نه فقط به یک فحش بلکه در وانمایی آن همچون منشأ تمام بدیها چه کوششها که نکردند، که شعارهای الزرع للزارع (و لابد الجنس للکارگر) ولو کان غاصبا، روکش دینی افکارِ تا بن کمونیستیشان بود و رسوایی در حدی که تیتر کرده بودند «دولت باید از واردات کامپیوتر جلوگیری کند چون امپریالیسم آن را ساخته است» الان هم که سرودهای انقلابی (که مشهورترینهایش کار امثال کرامت دانشیان و منفردزاده و شهرام پازوکی و محمدرضا لطفی بود نه آخوندها و مداحان) پخش میشود، به جای دریغ و درد و حسرت، لابد خاطرههای شور مقدس انقلابی را بهیاد میآورند و مردان تیزخشم و پیکارشان را. و نهانگار که حاصل آن تیزخشمی جز فلاکت و عقبماندگی نبود و نشد.
سفارش من به کسانی که، بسا با نهایت شجاعت و حسن نیت، در قالب ملیمذهبی، امتی، شریعتیستی، مجاهد، فدایی، پیکاری، تودهای، خطِ فلانی، و دهها اسم دیگر (که البته همگی رسم واحدی داشتند) این است که دست از لجاج با عقل خود بردارند و شجاعت اقرار به آن اشتباه بزرگ را تمرین کنند. پشت هم به زندان و دادگاه رفتن، یا غرقه کردن خود در انبوه انتقادات بدیهی و توصیههای مطلقاً بیفایده و بلکه مسخره در مورد روال جاری امور سیاسی را بهانۀ فرار از اعتراف اصلی نکنید. قدری به قضاوت مردم، به قضاوت تاریخ فکر کنید.
در رمان «پابرهنهها» اثر استانکو، که راجع به زندگی یک جماعت عقبمانده روستایی است، جایی صحنهای را روایت میکند که فرد سالخوردهای به دادگاه مراجعه کرده و خواهان طلاق است، قاضی از او میپرسد که چرا میخواهی جدا شوی، جواب میدهد بد است و زشت، قاضی میگوید چهل سال وقت لازم داشتی تا این را بفهمی!؟
از چنین تمسخری خوف نکنید. حتی چهل سال خود را به کوری زدن، بهتر از تا وقت مرگ چنین کردن است. اعتراف کنید، بخشیده شوید، و با وجدان سبکتری به مزار تاریخ بپیوندید. بیایید اعتراف کنید و آن همه بیباکی در فکر و عملِ نابودگر را با اندکی شجاعت برای خود را به کوچۀ علی چپ نزدن جبران کنید.
ای غلطکردگان، اعتراف کنید که غلط کردید.
دکتر مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
🗃توماس هابز در کتاب لویاتان گفت که خیر آن چیزی است که مورد تمنا است و شرّ آن چیزی که مورد بیزاری است، و مهمترین تمناها آز و جاه است که یکی در پی ثروت و دیگری در پی قدرت است، و بر این نکته انگشت نهاد که خوشی و ناخوشی حرکاتی درونی هستند که ناشی از تحول احوال جسم است وقتی به سمت چیزی حرکت میکنیم که فکر میکنیم سودمند است و از قِبَلِ آن به ما حال خوشی دست میدهد؛
و بر عکس، وقتی از چیزی دوری میکنیم که فکر میکنیم مضر است و از رهگذر آن دچار ناخوشی میشویم.
و نهایتاً فارغ از میل ما، خیری و شری و اخلاقی در کار نیست.
📔فایده گرایی
جان استیوارت میل، ترجمه: مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
و بر عکس، وقتی از چیزی دوری میکنیم که فکر میکنیم مضر است و از رهگذر آن دچار ناخوشی میشویم.
و نهایتاً فارغ از میل ما، خیری و شری و اخلاقی در کار نیست.
📔فایده گرایی
جان استیوارت میل، ترجمه: مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
💰💎بهیقین، هیچ جامعهای که اکثریت عظیمی از اعضایش فقیر و درمانده باشند نمیتواند سالم و سعادتمند باشد.
در ضمن، این عین انصاف و عدالت است که کسانی که خوراک و پوشاک و مسکن کل جامعه را تأمین میکنند باید چنان سهمی از محصول کار خود داشته باشند که خود نیز بتوانند بهنحوی منصفانه بخورند و بپوشند و سقفی بالای سر خود داشته باشند.“
آدام اسمیت.اقتصاددان و پدر سرمایه داری
@cafe_andishe95
در ضمن، این عین انصاف و عدالت است که کسانی که خوراک و پوشاک و مسکن کل جامعه را تأمین میکنند باید چنان سهمی از محصول کار خود داشته باشند که خود نیز بتوانند بهنحوی منصفانه بخورند و بپوشند و سقفی بالای سر خود داشته باشند.“
آدام اسمیت.اقتصاددان و پدر سرمایه داری
@cafe_andishe95
📋وقتی اصطلاح کیش شخصیت را به هر نوع تلاش برای تجلیل از رهبران تقلیل میدهیم، در واقع با این کار، آنچه را در دیکتاتوریهای مدرن اتفاق افتاده کوچک کرده ایم. هنگامی که روسای جمهور و نخست وزیرانی که به صورت دموکراتیک انتخاب شدهاند تصاویرشان را روتوش میکنند، یا در برابر کودکانی میایستند که در ستایش آنها شعر میخوانند یا اسمشان را روی سکههای طلا حک میکنند، یا خودشان را با چابلوسان احاطه میکنند، مشغول نمایش سیاسیاند.
شاید مشمئزکننده باش، یا خودشیفتگی و حتی شیادی به نظر بیاید اما کیش شخصیت نیست.
اینکه پیروانی داشته باشند که آنها را رهبری نابغه خطاب کنند هم کیش شخصیت نیست.
در نخستین مرحله کیش شخصیت، رهبر باید آنقدر نفوذ داشته باشد که مخالفانش را تحقیر و مجبور کند در ملاء عام به او ادای احترام کنند.
اما کیش شخصیت در اوج خودش، آنجایی است که دیگر کسی نمیتواند مطمئن باشد چه کسی طرفدار دیکتاتور است و چه کسی مخالف او است.
📙کتاب آداب دیکتاتوری
@cafe_andishe95
شاید مشمئزکننده باش، یا خودشیفتگی و حتی شیادی به نظر بیاید اما کیش شخصیت نیست.
اینکه پیروانی داشته باشند که آنها را رهبری نابغه خطاب کنند هم کیش شخصیت نیست.
در نخستین مرحله کیش شخصیت، رهبر باید آنقدر نفوذ داشته باشد که مخالفانش را تحقیر و مجبور کند در ملاء عام به او ادای احترام کنند.
اما کیش شخصیت در اوج خودش، آنجایی است که دیگر کسی نمیتواند مطمئن باشد چه کسی طرفدار دیکتاتور است و چه کسی مخالف او است.
📙کتاب آداب دیکتاتوری
@cafe_andishe95
🌋 دوباره سالگرد انقلاب اسلامی شد و لاف زدنها درباره پیشرفتهای مشعشع نظام مقدس شروع شد.دیروز مناظره ای میدیدم بین آقایان دکتر نیلی و دکتر مالجو.یک طرف مناظره (آقای نیلی) میگفت مردم ایران در این ده سال گذشته فقیرتر شدهاند اما طرف مقابل،ایران امروز را مقایسه میکرد با ایران نود سال پیش و مدعی بود که مردم ما نسبت به زمان رضا شاه وضعشان خیلی بهتر شده !!! فقط نگفت امروز مردم تلفن و موبایل و ماشین شخصی دارند اما آن زمان با درشکه و الاغ رفت و آمد میکردند!!! اینهم از مثلا دکتر اقتصاد ما که ماله گرفته دستش و مشغول سفیدنمایی است.یکی دیگر از همین مالهکشان محترم استدلال میکرد آقا کجا نشستی که ایران در زمینه نانو و رویان جزو چهار کشور اول جهان است و قله علم و تکنولوژی را فتح کرده است.یک سرچ کوچولو کردم و دیدم حداقل ده هزار حوزه علم و تکنولوژی در جهان وجود دارد و حالا گیریم در دو سه تا حوزه هم موفقیتهایی به دست آمده.اما اگر کسی واقعا خواهان این باشد که ببیند کشورش طی چهل سال گذشته پیشرفت داشته یا عقب گرد باید اقتصاد ایران را مقایسه کند با کشورهای اطرافش.
آمار بانک جهانی درباره رشد کشورهای منطقه خاورمیانه بسیار روشن و گویاست.سران جمهوری اسلامی هجده سال پیش در سند چشم انداز بیست ساله شان هدف گذاری کرده بودند که ایران در سال هزار و چهار صد و چهار،یعنی دو سال دیگر، به بزرگترین اقتصاد منطقه تبدیل شود.حالا ملاحظه میفرمایید که سوء مدیریتها چه به روز اقتصاد ایران آورده است.به جای این که در راس جدول باشیم در انتهای جدول قرار داریم.یعنی شکست مطلق.این ادعا نیست، آمار به ما می گوید که ایران عقب افتاده و بدجوری هم عقب افتاده.حضرات که جرأت اذعان به این شکست فاحش را ندارند گمان میکنند با به رخ کشیدن موشک و پهپاد میتوان خود را «بازیگر جهانی» جلوه داد و قدرتنمایی کرد اما «بازیگر جهانی» واقعی آن کشوری است که اقتصادش قدرتمند باشد و نظام حکومتیاش متکی به آرای مردم.آنهایی که دم از رسیدن به قله میزنند لطفاً این آمار بانک جهانی را خوب بخوانند و بعدش فکر کنند چرا حداقل یک سوم مردم ایران فقط طی یک دهه اخیر به زیر خط فقر سقوط کردهاند؟ چرا اقتصاد ایران باید حتی از عراق جنگزده هم پایینتر باشد؟طی بیست سال گذشته حداقل چهل درصد مردم جهان از زیر خط فقر خارج شدهاند اما طی همین مدت سی درصد ایرانیها به زیر خط فقر سقوط کردهاند.هر مقام حکومتیای که چشم بر این واقعیت ها ببندد و دم از پیشرفت بزند مرتکب فریبکاری و مردم فریبی شده است
🔺بیژن اشتری
@cafe_andishe95
آمار بانک جهانی درباره رشد کشورهای منطقه خاورمیانه بسیار روشن و گویاست.سران جمهوری اسلامی هجده سال پیش در سند چشم انداز بیست ساله شان هدف گذاری کرده بودند که ایران در سال هزار و چهار صد و چهار،یعنی دو سال دیگر، به بزرگترین اقتصاد منطقه تبدیل شود.حالا ملاحظه میفرمایید که سوء مدیریتها چه به روز اقتصاد ایران آورده است.به جای این که در راس جدول باشیم در انتهای جدول قرار داریم.یعنی شکست مطلق.این ادعا نیست، آمار به ما می گوید که ایران عقب افتاده و بدجوری هم عقب افتاده.حضرات که جرأت اذعان به این شکست فاحش را ندارند گمان میکنند با به رخ کشیدن موشک و پهپاد میتوان خود را «بازیگر جهانی» جلوه داد و قدرتنمایی کرد اما «بازیگر جهانی» واقعی آن کشوری است که اقتصادش قدرتمند باشد و نظام حکومتیاش متکی به آرای مردم.آنهایی که دم از رسیدن به قله میزنند لطفاً این آمار بانک جهانی را خوب بخوانند و بعدش فکر کنند چرا حداقل یک سوم مردم ایران فقط طی یک دهه اخیر به زیر خط فقر سقوط کردهاند؟ چرا اقتصاد ایران باید حتی از عراق جنگزده هم پایینتر باشد؟طی بیست سال گذشته حداقل چهل درصد مردم جهان از زیر خط فقر خارج شدهاند اما طی همین مدت سی درصد ایرانیها به زیر خط فقر سقوط کردهاند.هر مقام حکومتیای که چشم بر این واقعیت ها ببندد و دم از پیشرفت بزند مرتکب فریبکاری و مردم فریبی شده است
🔺بیژن اشتری
@cafe_andishe95
🔺ادوارد برنشتاین عاقلترین مارکسیست جهان🕯
برنشتاين، يك روزنامه نگار آلماني، نخست از پيروان سرسخت ماركسيسم (سوسياليسم علمي) بود و آن را تنها راه نجات بشر از بدبختي، غم، جنگ و تباهي مي دانست و با اين افكار چون نتوانست در آلمان به كار روزنامه نگاري ادامه دهد به انگلستان رفت و در آنجا به مدت 21 سال به انتشار روزنامه پرداخت. با توجه به روانشناسي بشر،
برنشتاين بعدا پاره اي از اصول ماركسيسم را غير عملي ديد و در اين زمينه، به نشر نظرات خود در روزنامه سوسيال دمكرات Der Sozial Demokrat دست زد.
يكي از موارد اختلاف نظر برنشتاين با ماركسيسم اين بود كه عقيده داشت طبقه متوسط جامعه نبايد از ميان برداشته شود؛ همين نتيجه اي كه چين در تجريه اي كه از سال 1982 آغاز كرده به آن رسيده و بسياري از احزاب كمونيست ديگر هم به آن گردن نهاده ، و پذيرفته اند كه ساختن بناي سوسياليسم بايد تدريجي، و شروع آن از سوسيال دمكراسي باشد.
مورد اختلاف ديگر اين بود كه برنشتاين باور نداشت كه كاپيتاليسم با تضادهاي داخلي اش از درون متلاشي شود. طبق فرضيه برنشتاين، طبقه زحمتكش يك جامعه بايد نخست روشن و آگاه شود، رشد كند و به تدريج به صورت يك وزنه سياسي در آيد و از راههاي دمكراتيك به قدرت (حكومت) برسد و يا اين كه سهم چشمگيري از آن را به دست آورد (شريک قدرت شود) و از اين جايگاه به تضعيف بنيادهاي كاپيتاليستي بپردازد. آنگاه با سوسيال دمكراسي آغاز و سپس، مرحله به مرحله، سوسياليسم را جايگزين آن سازد و در جريان عبور از مراحل، بايد مراقب فرصت طلبان باشد كه خود را وارد تحويل نكنند، دست اندر کار آن نشوند كه ورود آنان، تكامل را از مسير خود منحرف و با شكست رو به روخواهد ساخت . يكي از مثالهاي او در اين زمينه از اين قرار است كه شكارچي ماهر، نخست شكار خود را خسته مي كند و از پاي در آوردن شكار خسته كار بسيار آساني است، ولي بايد توجه داشت كه در اين شرايط هم هر فرد و گروهي مي خواهد آن «خسته و فرسوده» را شكار كند. بايد مراقب فرصت طلبان بود.
تجدیدنظر طلبی او داری راهبردهای زیر است:
💡او تروریسم انقلابی کمونیستها هم دوره اش را مردود شمرد.
💡دیکتاتوری پرولتاریا را بی ارزش شناخت.
💡کمون پاریس را اتفاقی غیر قابل تکرار و قابلیتی ندارد.
💡سرمایه داری فرو نخواهد پاشید.
💡بر خلاف نظر مارکس انهدام نظام سرمایه داری لازمه سوسیالیسم نیست.
💡انقلاب لازم نیست.خشونت محکوم است.
💡کمونیسم مارکسی به دولت قدر قدرت می انجامد(نظریه مارکس از این باب ضعیف است)
💡دولت نهادی دشمنخو و جانبدار هم نیست.و لازم نیست از بین برود.
💡دموکراسی مستقیم را رد می کند.دموکراسی بورژایی مطلوب است و می تواند اختلاف طبقاتی و بی عدالتی را بکاهد.این را با سوسیالیسم دموکراتیک پی می گرفت.
💡با دولتی کردن دولت زوال نمیابد.
رفرم و اصلاح در همین نظام دموکرتیک( به اصطلاح کمونیستهای راستکیش) بورژاویی باید در دستور کار باشد.
🔦فروپاشی اقتصاد سرمایه داری نا ممکن است.
💡اجتماعی کردن موسسات اقتصادی ناممکن و مضر است.
💡آزادی فردی لیبرال بسیار اصولی و مهم است و نباید با آن مخالف بود.
💡کارگران هم انقلابی نیستند و نخواهند بود.
🎚جبرگرایی کمونیستی با اراده گرایی کارگران در تضاد است(ضعف کمونیسم مارکس) و اراده گرایی اصالت دارد.
🧰در واقع تجدیدنظر طلبی او بازگشتی به لیبرالیسم و عدول از کمونیسم اشل مارکس بود.
لیبراسیون
@cafe_andishe95
برنشتاين، يك روزنامه نگار آلماني، نخست از پيروان سرسخت ماركسيسم (سوسياليسم علمي) بود و آن را تنها راه نجات بشر از بدبختي، غم، جنگ و تباهي مي دانست و با اين افكار چون نتوانست در آلمان به كار روزنامه نگاري ادامه دهد به انگلستان رفت و در آنجا به مدت 21 سال به انتشار روزنامه پرداخت. با توجه به روانشناسي بشر،
برنشتاين بعدا پاره اي از اصول ماركسيسم را غير عملي ديد و در اين زمينه، به نشر نظرات خود در روزنامه سوسيال دمكرات Der Sozial Demokrat دست زد.
يكي از موارد اختلاف نظر برنشتاين با ماركسيسم اين بود كه عقيده داشت طبقه متوسط جامعه نبايد از ميان برداشته شود؛ همين نتيجه اي كه چين در تجريه اي كه از سال 1982 آغاز كرده به آن رسيده و بسياري از احزاب كمونيست ديگر هم به آن گردن نهاده ، و پذيرفته اند كه ساختن بناي سوسياليسم بايد تدريجي، و شروع آن از سوسيال دمكراسي باشد.
مورد اختلاف ديگر اين بود كه برنشتاين باور نداشت كه كاپيتاليسم با تضادهاي داخلي اش از درون متلاشي شود. طبق فرضيه برنشتاين، طبقه زحمتكش يك جامعه بايد نخست روشن و آگاه شود، رشد كند و به تدريج به صورت يك وزنه سياسي در آيد و از راههاي دمكراتيك به قدرت (حكومت) برسد و يا اين كه سهم چشمگيري از آن را به دست آورد (شريک قدرت شود) و از اين جايگاه به تضعيف بنيادهاي كاپيتاليستي بپردازد. آنگاه با سوسيال دمكراسي آغاز و سپس، مرحله به مرحله، سوسياليسم را جايگزين آن سازد و در جريان عبور از مراحل، بايد مراقب فرصت طلبان باشد كه خود را وارد تحويل نكنند، دست اندر کار آن نشوند كه ورود آنان، تكامل را از مسير خود منحرف و با شكست رو به روخواهد ساخت . يكي از مثالهاي او در اين زمينه از اين قرار است كه شكارچي ماهر، نخست شكار خود را خسته مي كند و از پاي در آوردن شكار خسته كار بسيار آساني است، ولي بايد توجه داشت كه در اين شرايط هم هر فرد و گروهي مي خواهد آن «خسته و فرسوده» را شكار كند. بايد مراقب فرصت طلبان بود.
تجدیدنظر طلبی او داری راهبردهای زیر است:
💡او تروریسم انقلابی کمونیستها هم دوره اش را مردود شمرد.
💡دیکتاتوری پرولتاریا را بی ارزش شناخت.
💡کمون پاریس را اتفاقی غیر قابل تکرار و قابلیتی ندارد.
💡سرمایه داری فرو نخواهد پاشید.
💡بر خلاف نظر مارکس انهدام نظام سرمایه داری لازمه سوسیالیسم نیست.
💡انقلاب لازم نیست.خشونت محکوم است.
💡کمونیسم مارکسی به دولت قدر قدرت می انجامد(نظریه مارکس از این باب ضعیف است)
💡دولت نهادی دشمنخو و جانبدار هم نیست.و لازم نیست از بین برود.
💡دموکراسی مستقیم را رد می کند.دموکراسی بورژایی مطلوب است و می تواند اختلاف طبقاتی و بی عدالتی را بکاهد.این را با سوسیالیسم دموکراتیک پی می گرفت.
💡با دولتی کردن دولت زوال نمیابد.
رفرم و اصلاح در همین نظام دموکرتیک( به اصطلاح کمونیستهای راستکیش) بورژاویی باید در دستور کار باشد.
🔦فروپاشی اقتصاد سرمایه داری نا ممکن است.
💡اجتماعی کردن موسسات اقتصادی ناممکن و مضر است.
💡آزادی فردی لیبرال بسیار اصولی و مهم است و نباید با آن مخالف بود.
💡کارگران هم انقلابی نیستند و نخواهند بود.
🎚جبرگرایی کمونیستی با اراده گرایی کارگران در تضاد است(ضعف کمونیسم مارکس) و اراده گرایی اصالت دارد.
🧰در واقع تجدیدنظر طلبی او بازگشتی به لیبرالیسم و عدول از کمونیسم اشل مارکس بود.
لیبراسیون
@cafe_andishe95
بهترین راه کنترل اوپوزسیون این است که خودمان آن را رهبری کنیم.
🔰ولادیمیر لنین. دیکتاتور بولشویسم و موسس شوروی کمونیستی
@cafe_andishe95
🔰ولادیمیر لنین. دیکتاتور بولشویسم و موسس شوروی کمونیستی
@cafe_andishe95
📤ما می دانیم که آنها دروغ می گویند، آنها می دانند که آنها دروغ می گویند، آنها حتی می دانند که ما می دانیم که آنها دروغ می گویند، ما همچنین می دانیم که آنها می دانند که ما می دانیم که آنها هم دروغ می گویند،
آنها البته می دانند که ما قطعا می دانیم که آنها می دانند ما آنها را می شناسیم.
آنها نیز دروغ می گویند، اما هنوز هم دروغ می گویند. در کشور ما دروغ صرفاً به مقوله اخلاقی تبدیل نشده است، بلکه صنعت ستون این کشور شده است.
📃آلکساندر سولژنیتسین
@cafe_andishe95
آنها البته می دانند که ما قطعا می دانیم که آنها می دانند ما آنها را می شناسیم.
آنها نیز دروغ می گویند، اما هنوز هم دروغ می گویند. در کشور ما دروغ صرفاً به مقوله اخلاقی تبدیل نشده است، بلکه صنعت ستون این کشور شده است.
📃آلکساندر سولژنیتسین
@cafe_andishe95
📒✝لئواشتراوس در کتاب «نقد دین نزد اسپینوزا» میگوید برای فیلسوف هلندی تئوکراسی (=حکومتِ دینی) رژیمی است که با زندگی تخیلی–عاطفیِ آدمی سازگارتر است.
چنین رژیمی نه بر پایهی عقل و حقوق طبیعی آدمی، که بر پایهی خرافات بنا شده است.
بر این اساس میتوانیم بگوییم تئوکراسی بر اساس ایثار، عشق، تعصب و دیگر عواطف انسانی بنا شده است، در حالیکه دموکراسی بر پایهی عقل، مدارا، و حقوق شکل میگیرد.
☪تئوکراسی اجازه میدهد زندگی تخیلی و عاطفی آدمیان حقانیت خود را هر آینه تصدیق کند و به رخ بکشد.
در حالیکه دموکراسی بر مبنای کاهش تخیلات و عواطف و محدود کردن آنها بنا شده است.
ایدهآلِ دموکراسی دیگریِ تئوکراسی است: زندگی بر پایهی عقل و حقوق در برابر زندگی بر پایهی تخیل و عواطف.
بدون شک این تقابل انتزاعی است و در واقعیت این تمایز اینقدر مطلق نیست.
با این همه گرایش غالب در دموکراسی و تئوکراسی چنین است.
🔅روشنگریمدرن به درستی میکوشد خطر زندگی تخیلیعاطفی و خصوصاً تخیلات و عواطف مذهبی را به ما نشان دهد.
📚 اسپینوزا- لئواشتراوس.اسمان آبی
@cafe_andishe95
چنین رژیمی نه بر پایهی عقل و حقوق طبیعی آدمی، که بر پایهی خرافات بنا شده است.
بر این اساس میتوانیم بگوییم تئوکراسی بر اساس ایثار، عشق، تعصب و دیگر عواطف انسانی بنا شده است، در حالیکه دموکراسی بر پایهی عقل، مدارا، و حقوق شکل میگیرد.
☪تئوکراسی اجازه میدهد زندگی تخیلی و عاطفی آدمیان حقانیت خود را هر آینه تصدیق کند و به رخ بکشد.
در حالیکه دموکراسی بر مبنای کاهش تخیلات و عواطف و محدود کردن آنها بنا شده است.
ایدهآلِ دموکراسی دیگریِ تئوکراسی است: زندگی بر پایهی عقل و حقوق در برابر زندگی بر پایهی تخیل و عواطف.
بدون شک این تقابل انتزاعی است و در واقعیت این تمایز اینقدر مطلق نیست.
با این همه گرایش غالب در دموکراسی و تئوکراسی چنین است.
🔅روشنگریمدرن به درستی میکوشد خطر زندگی تخیلیعاطفی و خصوصاً تخیلات و عواطف مذهبی را به ما نشان دهد.
📚 اسپینوزا- لئواشتراوس.اسمان آبی
@cafe_andishe95
Forwarded from فریدون؛ فصلنامه فکری-تحلیلی
دکتر رضا عرب در مقالهی «از خطابهی شاه تا خطبهی فقیه؛ چشمانداز محمدرضاشاه و آیتالله خامنهای در متن سخنرانیها» تلاش کرده با تکیه بر ابزارهای کامپیوتری و با استفاده از تکنیکهای تحلیلی که علم زبانشناسی در اختیار میگذارد، جهانبینی محمدرضاشاه و خامنهای را از خلال سخنرانیهای آنان بیرون بکشد.
او تمام سخنرانیهای شاه در ۱۰ سال پایانی حکومت (بین ۱۳۴۷ و ۱۳۵۷) و نیز، تمام سخنرانیهای آیتالله خامنهای بین ۱۳۸۷ و ۱۳۹۷ را استخراج کرد.
او مینویسد: «به این سبک از پژوهش "زبانشناسی پیکرهای" میگویند(Corpus Linguistics). زبانشناسی پیکرهای می تواند کلیت یک پژوهش باشد یا ابزاری متدولوژیک برای یک تحلیل.
با بهرهگیری از زبانشناسی پیکرهای میتوان مجموعههای زبانی با میلیونها واژه را تحلیل کرد. وقتی دادههای زبانی به صورت یک فایل مناسب ذخیره شد، در نرمافزار یا پورتال آنلاین مناسب بارگذاری میشود. در این پژوهش، از پورتال اسکچ انجین استفاده شده است.
در این مقاله هر دو پیکره از سالهای دههی سوم حکومت هر دو انتخاب شده زیرا به نظر در تثبیت شدهترین سطح از زبان و گفتمانِ خود هستند.
رضا عرب درباره حضور واژه «دشمن» در ادبیات شاه و خامنهای مینویسد: «"دشمن" در زبان خامنهای به طور خارقالعادهای ۲۸۲۸ بار تکرار شده که معادل ۱۵۰۰ در میلیون یا ۱۵ دهم درصد است. اگر این را با شاه مقایسه کنیم که تنها پنج بار از واژه "دشمن" استفاده کرده (معادل ۱۵ در میلیون یا ۰۰۱۵/۰ درصد) به روانرنجوریِ خامنهای بیشتر پی خواهیم برد.
برای مثال، استفادهی شاه از واژه "دشمن" در یک دیدار خارجی بود؛ دیدار او از یوگسلاوی که او خطاب به آنها و با اشاره به جنگ علیه آلمان نازی میگوید: ؛به پیکاری جانانه با دشمن برخاستید و اینک صلح را برای مردم دنیا تبلیغ میکنید؛ (۱۱/۳/۱۳۵۲). اما بسیار کم پیش میآید که خامنهای سخنرانی داشته باشد و اشارهای به مفهوم "دشمن" نکند که حتی شامل بخشهایی از ملت ایران میشود. برای نمونه: "دشمن از اینگونه عناصر در داخل ملتها دارد؛ در داخل ملت ما هم اینجور کسانی هستند؛ (۴/۹/۱۳۸۸)».
---------------------------
دکتر رضا عرب پژوهشگر در دانشگاه گریفیث استرالیاست. حوزهی پژوهشی او زبانشناسی اجتماعی است.
لینک مقاله در «فریدون»:
https://www.fereydoun.org/articles/shah-khamenei-linguistic-approach
@fereydoun_magazin
دکتر رضا عرب در مقالهی «از خطابهی شاه تا خطبهی فقیه؛ چشمانداز محمدرضاشاه و آیتالله خامنهای در متن سخنرانیها» تلاش کرده با تکیه بر ابزارهای کامپیوتری و با استفاده از تکنیکهای تحلیلی که علم زبانشناسی در اختیار میگذارد، جهانبینی محمدرضاشاه و خامنهای را از خلال سخنرانیهای آنان بیرون بکشد.
او تمام سخنرانیهای شاه در ۱۰ سال پایانی حکومت (بین ۱۳۴۷ و ۱۳۵۷) و نیز، تمام سخنرانیهای آیتالله خامنهای بین ۱۳۸۷ و ۱۳۹۷ را استخراج کرد.
او مینویسد: «به این سبک از پژوهش "زبانشناسی پیکرهای" میگویند(Corpus Linguistics). زبانشناسی پیکرهای می تواند کلیت یک پژوهش باشد یا ابزاری متدولوژیک برای یک تحلیل.
با بهرهگیری از زبانشناسی پیکرهای میتوان مجموعههای زبانی با میلیونها واژه را تحلیل کرد. وقتی دادههای زبانی به صورت یک فایل مناسب ذخیره شد، در نرمافزار یا پورتال آنلاین مناسب بارگذاری میشود. در این پژوهش، از پورتال اسکچ انجین استفاده شده است.
در این مقاله هر دو پیکره از سالهای دههی سوم حکومت هر دو انتخاب شده زیرا به نظر در تثبیت شدهترین سطح از زبان و گفتمانِ خود هستند.
رضا عرب درباره حضور واژه «دشمن» در ادبیات شاه و خامنهای مینویسد: «"دشمن" در زبان خامنهای به طور خارقالعادهای ۲۸۲۸ بار تکرار شده که معادل ۱۵۰۰ در میلیون یا ۱۵ دهم درصد است. اگر این را با شاه مقایسه کنیم که تنها پنج بار از واژه "دشمن" استفاده کرده (معادل ۱۵ در میلیون یا ۰۰۱۵/۰ درصد) به روانرنجوریِ خامنهای بیشتر پی خواهیم برد.
برای مثال، استفادهی شاه از واژه "دشمن" در یک دیدار خارجی بود؛ دیدار او از یوگسلاوی که او خطاب به آنها و با اشاره به جنگ علیه آلمان نازی میگوید: ؛به پیکاری جانانه با دشمن برخاستید و اینک صلح را برای مردم دنیا تبلیغ میکنید؛ (۱۱/۳/۱۳۵۲). اما بسیار کم پیش میآید که خامنهای سخنرانی داشته باشد و اشارهای به مفهوم "دشمن" نکند که حتی شامل بخشهایی از ملت ایران میشود. برای نمونه: "دشمن از اینگونه عناصر در داخل ملتها دارد؛ در داخل ملت ما هم اینجور کسانی هستند؛ (۴/۹/۱۳۸۸)».
---------------------------
دکتر رضا عرب پژوهشگر در دانشگاه گریفیث استرالیاست. حوزهی پژوهشی او زبانشناسی اجتماعی است.
لینک مقاله در «فریدون»:
https://www.fereydoun.org/articles/shah-khamenei-linguistic-approach
@fereydoun_magazin
⚪️🔴واتسلاو هاول در زمانی که با رژیم کمونیستی چکسلواکی مبارزه میکرد اعتقاد داشت انسان تحت سرکوب باید تا آنجا که میتواند زندگی کردنش توام با حقیقت باشد و از دروغ و ریا اجتناب کند.
درخواستش از مردم این بود که اگر به هر دلیلی نمیتوانید با این رژیم مبارزه کنید حداقل سعی کنید در پیله دروغی که رژیم برایتان ساخته زندگی نکنید.هاول معتقد بود :
"حکومت در ذهن هر کسی یک پست دیدبانی دارد..در این سرزمین تاریخ واقعی توسط حکومت مصادره و به شبهتاریخ مبدل شده است...رژیم مملکت را تبدیل کرده به سرزمین فراموشی...چند دهه فراموشی موجب بروز تزویر و بیتفاوتی شده است....شمار آدمهایی که پروپاگاندای رسمی را صادقانه باور دارند کمتر از هر زمان دیگری شده است اما شمار آدم های دورو و شیاد مستمرا رو به افزایش است،تا حدی که هر شهروندی در واقع مجبور است مزور و شیاد باشد...ما به ندرت رژیمی شبیه این داشته ایم؛رژیمی که حاضر باشد همه نوع امکاناتی را چنین بیشرمانه و علنی در اختیار کسانی بگذارد که از هر حرکت و اقدامش ، حتی جنایت های علنی و فاحشش ،حمایت میکنند.این آدمها حاضر به هر نوع حمایتی از رژیم هستند،به شرطی که در قبال این حمایتشان،امتیازاتی مادی و انحصاری دریافت کنند.
📍این آدمهای فاقد اصول و سستعنصر آمادهاند تا در ازای رسیدن به قدرت و اهداف شخصی دست به انجام هر کاری بزنند.جای تعجب ندارد که هر چقدر زمان میگذرد ،مناصب دولتی بیشتری توسط آدمهای جاهطلب،شارلاتانها و در یک کلام تبهکاران اشغال میشود..."
📗از کتاب"انقلاب های هزار و نهصد و هشتاد و نه؛سقوط امپراتوری شوروی در اروپا "،ترجمه بیژن اشتری،نشر ثالث.
بیژن اشتری
@cafe_andishe95
درخواستش از مردم این بود که اگر به هر دلیلی نمیتوانید با این رژیم مبارزه کنید حداقل سعی کنید در پیله دروغی که رژیم برایتان ساخته زندگی نکنید.هاول معتقد بود :
"حکومت در ذهن هر کسی یک پست دیدبانی دارد..در این سرزمین تاریخ واقعی توسط حکومت مصادره و به شبهتاریخ مبدل شده است...رژیم مملکت را تبدیل کرده به سرزمین فراموشی...چند دهه فراموشی موجب بروز تزویر و بیتفاوتی شده است....شمار آدمهایی که پروپاگاندای رسمی را صادقانه باور دارند کمتر از هر زمان دیگری شده است اما شمار آدم های دورو و شیاد مستمرا رو به افزایش است،تا حدی که هر شهروندی در واقع مجبور است مزور و شیاد باشد...ما به ندرت رژیمی شبیه این داشته ایم؛رژیمی که حاضر باشد همه نوع امکاناتی را چنین بیشرمانه و علنی در اختیار کسانی بگذارد که از هر حرکت و اقدامش ، حتی جنایت های علنی و فاحشش ،حمایت میکنند.این آدمها حاضر به هر نوع حمایتی از رژیم هستند،به شرطی که در قبال این حمایتشان،امتیازاتی مادی و انحصاری دریافت کنند.
📍این آدمهای فاقد اصول و سستعنصر آمادهاند تا در ازای رسیدن به قدرت و اهداف شخصی دست به انجام هر کاری بزنند.جای تعجب ندارد که هر چقدر زمان میگذرد ،مناصب دولتی بیشتری توسط آدمهای جاهطلب،شارلاتانها و در یک کلام تبهکاران اشغال میشود..."
📗از کتاب"انقلاب های هزار و نهصد و هشتاد و نه؛سقوط امپراتوری شوروی در اروپا "،ترجمه بیژن اشتری،نشر ثالث.
بیژن اشتری
@cafe_andishe95
بلاهت در آشپزخانه
زن در مقام آشپز تهی مغزی هولناکی که با آن خورد و خوراك خانواده و آقای خانه فراهم میشود زن نمی فهمد غذا یعنی چه و بازهم می خواهد آشپز باشد
در کله زن اگر فکری میبود در طول هزاران سالی که پخت و پز به عهده او بوده است، می بایست واقعیات اساسی فیزیولوژی را کشف کرده و همچنین فن درمان را به اختیار درآورده بوده باشد.
دست پخت بد زنانه به علت غیبت محض عقل در آشپزخانه سبب شده است که رشد بشر این همه به درازا بکشد و این همه آسیب بیند امروز هم وضع چندان بهتر از آن نیست.
خطابه ای برای دختران مدارس عالی
این سخن از کیست ملاهادی سبزواری؟
ارتجاع دینی اسلام؟
ارتجاع یهود و مسیح؟
سنتگرایان واپسگرا؟
می توانید در بخش کامنت نویسنده متن را حدس بزنید.فردا در ادیت اضافه خواهد شد
🔴با وجود اینکه این سخنان بسیار مسخره غیر عقلانی توهین آمیز و ارتجاعی و با مرتجعترین اقشار تناسب دارد اما نوشته فردریش نیچه بود
@cafe_andishe95
زن در مقام آشپز تهی مغزی هولناکی که با آن خورد و خوراك خانواده و آقای خانه فراهم میشود زن نمی فهمد غذا یعنی چه و بازهم می خواهد آشپز باشد
در کله زن اگر فکری میبود در طول هزاران سالی که پخت و پز به عهده او بوده است، می بایست واقعیات اساسی فیزیولوژی را کشف کرده و همچنین فن درمان را به اختیار درآورده بوده باشد.
دست پخت بد زنانه به علت غیبت محض عقل در آشپزخانه سبب شده است که رشد بشر این همه به درازا بکشد و این همه آسیب بیند امروز هم وضع چندان بهتر از آن نیست.
خطابه ای برای دختران مدارس عالی
این سخن از کیست ملاهادی سبزواری؟
ارتجاع دینی اسلام؟
ارتجاع یهود و مسیح؟
سنتگرایان واپسگرا؟
می توانید در بخش کامنت نویسنده متن را حدس بزنید.فردا در ادیت اضافه خواهد شد
🔴با وجود اینکه این سخنان بسیار مسخره غیر عقلانی توهین آمیز و ارتجاعی و با مرتجعترین اقشار تناسب دارد اما نوشته فردریش نیچه بود
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
بلاهت در آشپزخانه زن در مقام آشپز تهی مغزی هولناکی که با آن خورد و خوراك خانواده و آقای خانه فراهم میشود زن نمی فهمد غذا یعنی چه و بازهم می خواهد آشپز باشد در کله زن اگر فکری میبود در طول هزاران سالی که پخت و پز به عهده او بوده است، می بایست واقعیات اساسی…
🏮آموزش انسانیت و اخلاق توسطِ مادرِ مسیحی به فرزندِ ضدِ مسیحِ ضد زن.📃
📚نیچه در کتاب دجال خود نوشته:
مسیحیت را دین شفقت مینامند . ـ ترحم متضاد هیجان های نیرو بخشی است که بر نیروی احساس زندگانی می افزایند: ترحم اثری افسر نده دارد. انسان زمانی که رحم می آورد، قدرت خویش را از دست می دهد. کاهش نیرو که زندگانی خود قبلا بر اثر رنج در انسان تحمل کرده است اينك بارحم افزون تر و دو چندان می گردد. رنج خود به وسیله رحم همه گیر می شود، گاهی رنج می تواند از دست دادن زندگانی جمعی و نیروی زندگانی را که با مقدار علل خود پیوندی بی معنی دارد، فراهم کند - در مثل مرگ مسیح و مسیحیان نخستین ) این نخستین جنبه قضیه است اما جنبه حتی مهمتری نیز هست. اگر انسان رحم را بر حسب ارزش واکنشهائی که معمولاً موجب میشود داوری کند، خصلت خطر ناک و مرگبارش روشن تر جلوه می.کند.
رحم کلا قانون تکامل را که خود قانون گزینش است بی اثر می کند رحم آنچه را که مستعد ویرانی است حفظ میکند؛ رحم از محروم شدگان از ارث و محکومین زندگانی دفاع میکند و از راه وفور انواع بدسرشتیها که در زندگانی نگه میدارد به خود زندگانی سیمائی تیره ومشكوك میدهد. انسان جرأت کرده است که رحم را فضیلت بخواند که در هر اخلاق شریف ناتوانی...
📌با وجود مغلطه تقلیل اخلاق انسانی به اخلاق مسیحیت.استفاده ضعیف و سطحی و نابجا از آموزه های داروین ،ترویج سنگدلی و بی رحمی ضد بشری؛دروغپردازی در باره از دست رفتن قدرت در صورت رحم و دیگر اشتباهات متن
به رفتار والای مادر نیچه می پردازیم:
📍خانم Franziska Oehler مادر نیچه زن مسیحی معتقدی بود که با اخلاق انسانی فرزند رنجور بیمار و علیل خود را که زندگی نباتی افتاده بود، حدود ۸ سال تا زمان مرگش با امکانات ضعیف قرن نوزدهمی تحمل و پرستاری و مراقبت کرد به امید اینکه احوالش بهتر شود.
مادر رنجدیده و بزرگوار نیچه به خواستش نرسید و نیچه شانس اورده بود که مادری مهربان و اخلاقی داشت که قرایتی سطحی از داروین و اخلاق نداشت .
سنگدل نبود بلکه سمپاتی و همدردی انسانی با ضعیفان(اینجا نیچه)داشت.مثل پسرش باور نداشن ضعیفان و بیماران باید نابود شوند!
او مثل انسانی بسیار انسان به فرزند ملحد اخلاق ستیز خویش درس انسانیت و اخلاق داد افسوس که دیر شده بود و نیچه نتوانست از آموزه اخلاقی مادرش بهره ببرد اما پیروان زنده او می توانند همچنان به اهمیت اخلاق پی ببرند.
پس اخلاق مادر نیچه قدرتمندتر انسانی تر و والاتر از اخلاقی بود که نیچه والا می دانست و در قیاس بین این دو سبک اخلاقی برتری با مادر نیچه است.
@cafe_andishe95
📚نیچه در کتاب دجال خود نوشته:
مسیحیت را دین شفقت مینامند . ـ ترحم متضاد هیجان های نیرو بخشی است که بر نیروی احساس زندگانی می افزایند: ترحم اثری افسر نده دارد. انسان زمانی که رحم می آورد، قدرت خویش را از دست می دهد. کاهش نیرو که زندگانی خود قبلا بر اثر رنج در انسان تحمل کرده است اينك بارحم افزون تر و دو چندان می گردد. رنج خود به وسیله رحم همه گیر می شود، گاهی رنج می تواند از دست دادن زندگانی جمعی و نیروی زندگانی را که با مقدار علل خود پیوندی بی معنی دارد، فراهم کند - در مثل مرگ مسیح و مسیحیان نخستین ) این نخستین جنبه قضیه است اما جنبه حتی مهمتری نیز هست. اگر انسان رحم را بر حسب ارزش واکنشهائی که معمولاً موجب میشود داوری کند، خصلت خطر ناک و مرگبارش روشن تر جلوه می.کند.
رحم کلا قانون تکامل را که خود قانون گزینش است بی اثر می کند رحم آنچه را که مستعد ویرانی است حفظ میکند؛ رحم از محروم شدگان از ارث و محکومین زندگانی دفاع میکند و از راه وفور انواع بدسرشتیها که در زندگانی نگه میدارد به خود زندگانی سیمائی تیره ومشكوك میدهد. انسان جرأت کرده است که رحم را فضیلت بخواند که در هر اخلاق شریف ناتوانی...
📌با وجود مغلطه تقلیل اخلاق انسانی به اخلاق مسیحیت.استفاده ضعیف و سطحی و نابجا از آموزه های داروین ،ترویج سنگدلی و بی رحمی ضد بشری؛دروغپردازی در باره از دست رفتن قدرت در صورت رحم و دیگر اشتباهات متن
به رفتار والای مادر نیچه می پردازیم:
📍خانم Franziska Oehler مادر نیچه زن مسیحی معتقدی بود که با اخلاق انسانی فرزند رنجور بیمار و علیل خود را که زندگی نباتی افتاده بود، حدود ۸ سال تا زمان مرگش با امکانات ضعیف قرن نوزدهمی تحمل و پرستاری و مراقبت کرد به امید اینکه احوالش بهتر شود.
مادر رنجدیده و بزرگوار نیچه به خواستش نرسید و نیچه شانس اورده بود که مادری مهربان و اخلاقی داشت که قرایتی سطحی از داروین و اخلاق نداشت .
سنگدل نبود بلکه سمپاتی و همدردی انسانی با ضعیفان(اینجا نیچه)داشت.مثل پسرش باور نداشن ضعیفان و بیماران باید نابود شوند!
او مثل انسانی بسیار انسان به فرزند ملحد اخلاق ستیز خویش درس انسانیت و اخلاق داد افسوس که دیر شده بود و نیچه نتوانست از آموزه اخلاقی مادرش بهره ببرد اما پیروان زنده او می توانند همچنان به اهمیت اخلاق پی ببرند.
پس اخلاق مادر نیچه قدرتمندتر انسانی تر و والاتر از اخلاقی بود که نیچه والا می دانست و در قیاس بین این دو سبک اخلاقی برتری با مادر نیچه است.
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽💰چند وقته ویدیوهایی تو اینستا منتشر میشه که میگه مالیات در اروپا وحشتناکه. حالا دولت و مجلس دارن این حرفها رو بهانه میکنن تا مالیاتهایی از مردم بگیرن که بیشتر شبیه خراجه تا مالیات.
این دوستمون توی این ویدیو به خوبی توضیح داده که چرا مالیات در اروپا به هیچوجه شبیه اون اراجیفی که تو اینستا تبلیغ میکنن نیست.
دو نکتهٔ مهم رو هم من به حرفاش اضافه میکنم.
📊اول اینکه توی اروپا تورم از طریق «چاپ پول» تقریبا نزدیک به صفره. در واقع ایرانیها اگر یک ریال هم مالیات ندن، باز هر سال دولت با خلق نقدینگی ارزش پولشون رو کممیکنه. وقتی ارزش پولت مثلا ۳۰٪ کم میشه دقیقا شبیه اینه که ۳۰٪ از کل پولت رو به حساب ادارهٔ دارایی واریز کردی
📉دوم اینکه دولت سالانه میلیاردها دلار نفت و معادن ایران رو استخراج میکنه و میفروشه. پولش رو هم هر جور که دلش بخواد هزینه میکنه. اروپاییها چنین چیزی رو هرگز ندارن.
کاد
@cafe_andishe95
این دوستمون توی این ویدیو به خوبی توضیح داده که چرا مالیات در اروپا به هیچوجه شبیه اون اراجیفی که تو اینستا تبلیغ میکنن نیست.
دو نکتهٔ مهم رو هم من به حرفاش اضافه میکنم.
📊اول اینکه توی اروپا تورم از طریق «چاپ پول» تقریبا نزدیک به صفره. در واقع ایرانیها اگر یک ریال هم مالیات ندن، باز هر سال دولت با خلق نقدینگی ارزش پولشون رو کممیکنه. وقتی ارزش پولت مثلا ۳۰٪ کم میشه دقیقا شبیه اینه که ۳۰٪ از کل پولت رو به حساب ادارهٔ دارایی واریز کردی
📉دوم اینکه دولت سالانه میلیاردها دلار نفت و معادن ایران رو استخراج میکنه و میفروشه. پولش رو هم هر جور که دلش بخواد هزینه میکنه. اروپاییها چنین چیزی رو هرگز ندارن.
کاد
@cafe_andishe95