👑اصلاحاتی تحت عنوان انقلاب
یک سری از اصلاحات اجتماعی و سیاسی در تاریخ ایران هستند که اثری ژرف بر ساختار ایران گذاشتهاند. نخستین این اصلاحات، انقلاب زرتشت در پی ریختن اصولی است که به ذمّ کوچروی و ستایش یکجانشینی میپرداخت. تمام تاریخ بعدی ایران متٲثّر ازین ابتکار زرتشت است. اصلاً محتوای شاهنامه به جنگ میان یکجانشینان ایرانی با بدویان کوچروی مجاور اختصاص یافته است.
از دیگر اصلاحات میتوان به سازماندهی سیاسی داریوش بزرگ، قیام اردشیر یکم، اصلاحات قباد و انوشیروان و ادغام قزلباشها توسط شاه عباس اشاره کرد. اما پس از یکجانشین کردن عشایر توسط رضاشاه، شاید هیچ اقدامی در تاریخ ایران به اندازهی اصلاحات ارضی که تحت مادهی «الغای رژیم ارباب و رعیتی» تحت انقلاب سفید شاه و ملّت گنجانده شده است، تأثیرگذار نبوده باشد.
📲با اصلاحات ارضی، شهروند مدرن ایرانی متولّد میشود. تمام شصت سال اخیر تاریخ ایران متاثّر از این واقعه است.
ایران بزرگ فرهنگی
@cafe_andishe95
یک سری از اصلاحات اجتماعی و سیاسی در تاریخ ایران هستند که اثری ژرف بر ساختار ایران گذاشتهاند. نخستین این اصلاحات، انقلاب زرتشت در پی ریختن اصولی است که به ذمّ کوچروی و ستایش یکجانشینی میپرداخت. تمام تاریخ بعدی ایران متٲثّر ازین ابتکار زرتشت است. اصلاً محتوای شاهنامه به جنگ میان یکجانشینان ایرانی با بدویان کوچروی مجاور اختصاص یافته است.
از دیگر اصلاحات میتوان به سازماندهی سیاسی داریوش بزرگ، قیام اردشیر یکم، اصلاحات قباد و انوشیروان و ادغام قزلباشها توسط شاه عباس اشاره کرد. اما پس از یکجانشین کردن عشایر توسط رضاشاه، شاید هیچ اقدامی در تاریخ ایران به اندازهی اصلاحات ارضی که تحت مادهی «الغای رژیم ارباب و رعیتی» تحت انقلاب سفید شاه و ملّت گنجانده شده است، تأثیرگذار نبوده باشد.
📲با اصلاحات ارضی، شهروند مدرن ایرانی متولّد میشود. تمام شصت سال اخیر تاریخ ایران متاثّر از این واقعه است.
ایران بزرگ فرهنگی
@cafe_andishe95
🚨فوکو میگوید من در واقع نگران کاربرد خاصی، ناشی از توازی گولاگ ـ حبس ام... توازی یی مبتنی بر این که هر کسی گولاگ خود را دارد، گولاگ این جاست در خانه ،ما در شهرهای ما بیمارستانهای ما و زندانهای ما گولاگ این جا در سرهای ماست.» فوکو اساساً همچنان از پذیرش انحلال» کلی مسأله ای گولاگ در تقبیح هر شکل ممکنی از حبس» سرباز میزند.
اما تا آن جا که من میتوانم ملاحظه کنم، او هیچ گونه تفکیک اصولی یی میان مجمع الجزایر گولاگ و مجمع الجزایر زندان گون قائل نمیشود به اعتقاد من، مادامی که او در بند امتناع از پذیرش هرگونه لیبرالیسمی که حقوق اساسی را استیفا کند» و ابهام آفرینی در خط تفارق گناه کاری و بیگناهی است نمیتواند به چنان تفکیکی قائل شود.
فوکو به تبارشناسی گولاگ نمی پردازد و شاید مهمتر آن که در تلقی او از مجمع الجزایر زندانگون هیچ اشاره یی به این امر نمی شود که چگونه یا چرا جامعه ی ما سراسر به شکل گولاگ در می آید. زیرا چنین شرحی مستلزم نوعی ارزیابی مثبت از دولت لیبرال است و حال آن که این چیزی است که فوکو همواره در برابرش مقاومت می ورزد.
.
📚منبع کتاب :گذار از مدرنیته؟/نیچه ،فوکو،لیوتار ،دریدا/-شاهرخ حقیقی
پی نوشت:
گولاگ=اداره کل اردوگاههای کار اجباری نام نهادی بود که اردوگاههای کار اجباری در نواحی دور افتاده اتحاد جماهیر شوروی از قبیل مناطق سردسیر و یخبندان سیبری و استپهای قزاقستان، بیابانهای ترکمنستان را در زمان حکومت ژوزف استالین اداره میکرد. محکومین سیاسی که حدود یک دهم شهروندان شوروی شامل محکومین عادی و سیاسیون در اردوگاههای کار اجباری به سر بردند، در زمان استالین سه چهارم افسران و همهٔ کمونیستهای قدیمی و یاران لنین بجز خود استالین محاکمه و به جرم خیانت اعدام شدند یا با یک درجه تخفیف محکوم به کار اجباری در گولاگ شدند در ضمن تمام افراد خانواده محکومین به جرم خیانت زندانی میشدند، حتی کودکان و سالخوردگان را نیز شامل میشد. بسیاری از زندانیان از سرما، گرسنگی و خستگی جان باختند
@cafe_andishe95
اما تا آن جا که من میتوانم ملاحظه کنم، او هیچ گونه تفکیک اصولی یی میان مجمع الجزایر گولاگ و مجمع الجزایر زندان گون قائل نمیشود به اعتقاد من، مادامی که او در بند امتناع از پذیرش هرگونه لیبرالیسمی که حقوق اساسی را استیفا کند» و ابهام آفرینی در خط تفارق گناه کاری و بیگناهی است نمیتواند به چنان تفکیکی قائل شود.
فوکو به تبارشناسی گولاگ نمی پردازد و شاید مهمتر آن که در تلقی او از مجمع الجزایر زندانگون هیچ اشاره یی به این امر نمی شود که چگونه یا چرا جامعه ی ما سراسر به شکل گولاگ در می آید. زیرا چنین شرحی مستلزم نوعی ارزیابی مثبت از دولت لیبرال است و حال آن که این چیزی است که فوکو همواره در برابرش مقاومت می ورزد.
.
📚منبع کتاب :گذار از مدرنیته؟/نیچه ،فوکو،لیوتار ،دریدا/-شاهرخ حقیقی
پی نوشت:
گولاگ=اداره کل اردوگاههای کار اجباری نام نهادی بود که اردوگاههای کار اجباری در نواحی دور افتاده اتحاد جماهیر شوروی از قبیل مناطق سردسیر و یخبندان سیبری و استپهای قزاقستان، بیابانهای ترکمنستان را در زمان حکومت ژوزف استالین اداره میکرد. محکومین سیاسی که حدود یک دهم شهروندان شوروی شامل محکومین عادی و سیاسیون در اردوگاههای کار اجباری به سر بردند، در زمان استالین سه چهارم افسران و همهٔ کمونیستهای قدیمی و یاران لنین بجز خود استالین محاکمه و به جرم خیانت اعدام شدند یا با یک درجه تخفیف محکوم به کار اجباری در گولاگ شدند در ضمن تمام افراد خانواده محکومین به جرم خیانت زندانی میشدند، حتی کودکان و سالخوردگان را نیز شامل میشد. بسیاری از زندانیان از سرما، گرسنگی و خستگی جان باختند
@cafe_andishe95
مبانی_نقد_فکر_سیاسی_از_مرتضی_مردیها.pdf
5.6 MB
مبانی نقد فکر سیاسی
نوشته : مرتضی مردیها
نوشته : مرتضی مردیها
❌خیانت و بی وجودی ناصرالدین شاه در جدایی بلوچستان از ایران
انگليسيها براي سدكردن هجوم فرانسه و روسيه به هندوستان، به افغانستان لشكركشي كردند و نفوذ خود را از طريق دو دستگي و ايجاد تفرقه بين بلوچها گسترش دادند. در سال 1859 م، انگليس براي برقرار كردن رابطه مخابراتي مستقيم هند و اروپا يك رشته سيم بين اسكندريه و خليج فارس دايركرد.
در سال 1278 ه..ق دولت انگليس، گلداسميت را به منظور انجام تحقيقاتي در زمينه چگونگي امتداد اين خط تلگراف در طول صحراي مكران مأموركرد.
در سال1247ه..ش انگليس قصد تصرف بلوچستان را داشت كه ناصرالدين شاه با آنان كنار آمد و قرارشد مرزهاي بين ايران و هند مشخص گردد. مقاومت بلوچها، افسران انگليسي را به اين نتيجه رساند كه تنها از طريق كنار آمدن با سران طوايف بلوچ ميتوانند بر حاكميت خويش در بلوچستان تداوم بخشند. به همين دليل عمده سران و خانهاي بلوچ را با دادن اسلحه و مختصري مقرري فريب دادند و به بهانه عبور خط تلگراف در هر محل تلگرافخانهاي بر پا كردند و پرچم انگليس را بر فراز آن برافراشتند. بدين سان انگليسها در سراسر بلوچستان نفوذ كردند. انگليسيها با اين دسيسههاي استعمارگرانه و بي قيديهاي حاكم وقت بود كه به سال1287 ه..ق نيمي از بلوچستان ايران را جدا و به خاك پاكستان فعلي ضميمه كردند.
🗜ناصرالدين شاه از اين نقشه باخبر شد و با سفير انگليس در تهران در اين باب مذاكره نمود (همت،101:1370). سفير انگليس اظهار كرد كه اگر دولت ايران خواهان دوستي با دولت انگليس است، بايد خطوط مرزي بلوچستان را با مرز هند تعيين نمايد. ناصرالدين شاه نيز اين پيشنهاد را پذيرفت. از طرف ايران وزير خارجه ميرزا سعيدخان و آصفالدوله حاكم كرمان و چند نفر ديگر معلوم شدند. از طرف انگلستان گلداسميت و دو افسر مهندس تعيين گرديدند، اما نتيجه مطلوبي حاصل نشد. در اين جلسه قرار شد دولت انگليس سالي سه هزار تومان جهت محافظت از تيرها و سيستم تلگرافي كه در قسمت بلوچستان واقع ميشد پرداخت نمايد و تعيين مرزها به ملاحظاتي، نامعلوم و مسكوت ماند (همت:102).
بخش عمدهاي از ناحيه ماشكيد و از آن مهمتر ناحيه ميرجاوه و شهر آن و نقاط استراتژيك اين منطقه از ايران جدا شد. (سپاهي:215). با جدايي اين مناطق از خاك ايران علاوه بر اينكه ديوار دفاعي هندوستان كامل شد، مقاصد سياسي انگليس و بهرهبرداري درازمدت استعمارگران را نيز براي ساليان دراز تأمين كرد به گونهاي كه ما هم اكنون شاهد حوادث گوناگون در مرزهاي بلوچستان هستيم كه همگي توسط انگليسيها از سالها پيش طراحي شدهاند
💣 ناصرالدين شاه كه قدرت مقاومت در برابر سياست انگليسيها را نداشت، تن به تشكيل كميسيونهاي مرزي مشترك داد. نتيجه كار اين كميسيونهاي مرزي، واگذاري بخشهاي وسيعي از بلوچستان و تشكيل بخشي از منطقهي حايل براي هندوستان بود.
@cafe_andishe95
انگليسيها براي سدكردن هجوم فرانسه و روسيه به هندوستان، به افغانستان لشكركشي كردند و نفوذ خود را از طريق دو دستگي و ايجاد تفرقه بين بلوچها گسترش دادند. در سال 1859 م، انگليس براي برقرار كردن رابطه مخابراتي مستقيم هند و اروپا يك رشته سيم بين اسكندريه و خليج فارس دايركرد.
در سال 1278 ه..ق دولت انگليس، گلداسميت را به منظور انجام تحقيقاتي در زمينه چگونگي امتداد اين خط تلگراف در طول صحراي مكران مأموركرد.
در سال1247ه..ش انگليس قصد تصرف بلوچستان را داشت كه ناصرالدين شاه با آنان كنار آمد و قرارشد مرزهاي بين ايران و هند مشخص گردد. مقاومت بلوچها، افسران انگليسي را به اين نتيجه رساند كه تنها از طريق كنار آمدن با سران طوايف بلوچ ميتوانند بر حاكميت خويش در بلوچستان تداوم بخشند. به همين دليل عمده سران و خانهاي بلوچ را با دادن اسلحه و مختصري مقرري فريب دادند و به بهانه عبور خط تلگراف در هر محل تلگرافخانهاي بر پا كردند و پرچم انگليس را بر فراز آن برافراشتند. بدين سان انگليسها در سراسر بلوچستان نفوذ كردند. انگليسيها با اين دسيسههاي استعمارگرانه و بي قيديهاي حاكم وقت بود كه به سال1287 ه..ق نيمي از بلوچستان ايران را جدا و به خاك پاكستان فعلي ضميمه كردند.
🗜ناصرالدين شاه از اين نقشه باخبر شد و با سفير انگليس در تهران در اين باب مذاكره نمود (همت،101:1370). سفير انگليس اظهار كرد كه اگر دولت ايران خواهان دوستي با دولت انگليس است، بايد خطوط مرزي بلوچستان را با مرز هند تعيين نمايد. ناصرالدين شاه نيز اين پيشنهاد را پذيرفت. از طرف ايران وزير خارجه ميرزا سعيدخان و آصفالدوله حاكم كرمان و چند نفر ديگر معلوم شدند. از طرف انگلستان گلداسميت و دو افسر مهندس تعيين گرديدند، اما نتيجه مطلوبي حاصل نشد. در اين جلسه قرار شد دولت انگليس سالي سه هزار تومان جهت محافظت از تيرها و سيستم تلگرافي كه در قسمت بلوچستان واقع ميشد پرداخت نمايد و تعيين مرزها به ملاحظاتي، نامعلوم و مسكوت ماند (همت:102).
بخش عمدهاي از ناحيه ماشكيد و از آن مهمتر ناحيه ميرجاوه و شهر آن و نقاط استراتژيك اين منطقه از ايران جدا شد. (سپاهي:215). با جدايي اين مناطق از خاك ايران علاوه بر اينكه ديوار دفاعي هندوستان كامل شد، مقاصد سياسي انگليس و بهرهبرداري درازمدت استعمارگران را نيز براي ساليان دراز تأمين كرد به گونهاي كه ما هم اكنون شاهد حوادث گوناگون در مرزهاي بلوچستان هستيم كه همگي توسط انگليسيها از سالها پيش طراحي شدهاند
💣 ناصرالدين شاه كه قدرت مقاومت در برابر سياست انگليسيها را نداشت، تن به تشكيل كميسيونهاي مرزي مشترك داد. نتيجه كار اين كميسيونهاي مرزي، واگذاري بخشهاي وسيعي از بلوچستان و تشكيل بخشي از منطقهي حايل براي هندوستان بود.
@cafe_andishe95
🕊لیبرالیسم (Liberalism) تا کنون، ایدئولوژی موفقی بوده است چرا که در سدههای هفدهم و هجدهم و نوزدهم میلادی، فئودالیسم و کلیسا و پادشاهی استبدادی را به گوشۀ رینگ تاریخ راند و در قرن بیستم نیز مارکسیسم و فاشیسم (نازیسم) را مغلوب کرد.
🪽غرب جدید و در کل دنیای مدرن صورتی لیبرال پیدا کرده است و این نتیجۀ پیروزی لیبرالیسم بر رقیبان راستگرا و چپگرایش بوده است.
لیبرالیسم بر فردگرایی، آزادیخواهی، عقلانیت، برابریطلبیِ حقوقی و سیاسی، مدارا، رضایت و قانون اساسی تاکید ویژهای دارد. مفهوم "حق" نیز جزو مفاهیم بنیادین لیبرالیسم است.
🪽🪽تاکید لیبرالیسم بر آزادی در واقع تاکید بر "رهایی" بوده است؛ رهایی افراد از سلطۀ اشرافیت فئودالی، اقتدار کلیسایی و استبداد پادشاهی.
رهایی یعنی نفی موانع بیرونی؛ موانعی که مانع شکوفایی استعدادها و تواناییهای "افراد" میشود.
لیبرالیسم در برابر مارکسیسم، یک ایدئولوژی راستگراست چراکه از آزادی اقتصادی و عدم مداخله یا مداخلۀ کمتر دولت در اقتصاد دفاع میکند ولی در برابر محافظهکاری، یک ایدئولوژی چپگراست چراکه از برابری حقوقی و نفی اشرافیت و امتیازهای موروثی دفاع میکند.
بنابراین لیبرالیسم چه به لحاظ زمانی چه به لحاظ منطقی، در جایی مابین محافظه کاری و مارکسیسم قرار میگیرد.
به لحاظ تاریخی اما محافظهکاری و مارکسیسم را شکست داده و به حاشیۀ تاریخ بشر رانده است.
برخی از متفکران لیبرالیسم را واجد سه ضلع اقتصادی و سیاسی و معرفتی میدانند. این سه وجه لیبرالیسم میکوشیدند موانع پیش روی سرمایه، حقوق سیاسی بشر و رشد معرفت را مرتفع سازند.
لیبرالیسم اقتصادی، خواهان آزادی سرمایه و سرمایهداران بود و لازمۀ این امر در دوران آغازین تکوین لیبرالیسم، رهایی جامعه از شر اشرافیت فئودالی بود.
🟢لیبرالیسم سیاسی خواستار قانونمند کردن رفتار سیاستمداران و پاسخگو کردن شان در برابر مردم و مشارکت سیاسی مردم در تعیین سرنوشتشان بود و برای جا انداختن این مطالبات، بر حقوق فطری و سلبنشدنی بشر تکیه میکرد. لازمۀ لیبرالیسم سیاسی نفی استبداد سیاسی بود که عمدتا جنبۀ سلطنتی داشت.
🟣لیبرالیسم معرفتی هم مخالف استبداد کلیسا بود و بر رهایی از جزمها و خرافهها و بتها و نیندیشیدنیها تاکید میکرد. لیبرالیسم معرفتی با تک منبعی بودن معرفت مخالفت میکرد.
🔭در آن دوران، یعنی از قرون شانزدهم و هفدهم به این سو، علم جدید (Science) هم با کلیسا در تقابل بود و همین موجب شد پیوندی عمیق بین علم و لیبرالیسم پدید آید. لیبرالیسم اقتصادی مدافع سرمایهداری بود و سرمایهداری نیز در رشد علم نقش ویژهای ایفا کرد.
⚖یعنی لیبرالیسم با بیرون راندن فئودالیسم از صحنۀ تاریخ به رشد سرمایهداری کمک کرد و سرمایهداری به رشد علم کمک کرد و با به صحنه آمدن علوم جدید، تبیینهای هستیشناسانه و طبیعتشناسانۀ مسیحیت تضعیف شد و در بوتۀ تردید افتاد و کلیسا در جهان مدرن دیگر نه یگانه منبع معرفت محسوب شد و نه منبعی ارجح بر سایر منابع معرفت.
تا پیش از ظهور لیبرالیسم معرفتی، یقین امری ساده و آسانیاب بود اما فیلسوفان لیبرال عصر روشنگری با مباحث معرفتشناسانهشان، استاندارد یقینیت را بالا بردند و نشان دادند خطا در فهم بشر، امری عرضی و اتفاقی نیست بلکه ذاتی و سیستماتیک است. همۀ این آموزهها به زیان اقتدار کلیسا بود.
لیبرالیسم در مجموع ایدئولوژی طبقۀ متوسط است. یعنی نه امتیازات اشرافی طبقات فوقانی جهان قدیم را به رسمیت میشناسد، نه با از بین رفتن یا محدودیت شدید آزادی فعالیت اقتصادی شهروندان با هدف ایجاد جامعۀ بیطبقه موافق است.
🪜لیبرالیسم وجود طبقات گوناگون در جامعه را امری طبیعی و محصول تفاوت استعداد افراد میداند اما حق "تحرک اجتماعی" را نیز به رسمیت میشناسد و هیچ فرد یا طبقهای را واجد امتیازات موروثی و قانونی و ابدی نمیداند و حقوق و فرصتهای برابر را زمینۀ دستیابی به وضعیتهای برابر میداند؛ اگرچه قائل به ایجاد مصنوعی وضعیتهای برابر از طریق مداخۀ تام و تمام دولت در زندگی اقتصادی شهروندان نیست.
با این حال لیبرالیسم مدرن در قرن بیستم، در قیاس با لیبرالیسم کلاسیک قرون نوزدهم و هجدهم، تن به تعدیلاتی در نگرش اقتصادیاش داد و مداخلۀ دولت در حیات اقتصادی را، تا جایی که به آزادیهای اساسی لطمه نخورد و برابری بیشتری بین شهروندان ایجاد کند، روا دانست.
عصر ایران
@cafe_andishe95
🪽غرب جدید و در کل دنیای مدرن صورتی لیبرال پیدا کرده است و این نتیجۀ پیروزی لیبرالیسم بر رقیبان راستگرا و چپگرایش بوده است.
لیبرالیسم بر فردگرایی، آزادیخواهی، عقلانیت، برابریطلبیِ حقوقی و سیاسی، مدارا، رضایت و قانون اساسی تاکید ویژهای دارد. مفهوم "حق" نیز جزو مفاهیم بنیادین لیبرالیسم است.
🪽🪽تاکید لیبرالیسم بر آزادی در واقع تاکید بر "رهایی" بوده است؛ رهایی افراد از سلطۀ اشرافیت فئودالی، اقتدار کلیسایی و استبداد پادشاهی.
رهایی یعنی نفی موانع بیرونی؛ موانعی که مانع شکوفایی استعدادها و تواناییهای "افراد" میشود.
لیبرالیسم در برابر مارکسیسم، یک ایدئولوژی راستگراست چراکه از آزادی اقتصادی و عدم مداخله یا مداخلۀ کمتر دولت در اقتصاد دفاع میکند ولی در برابر محافظهکاری، یک ایدئولوژی چپگراست چراکه از برابری حقوقی و نفی اشرافیت و امتیازهای موروثی دفاع میکند.
بنابراین لیبرالیسم چه به لحاظ زمانی چه به لحاظ منطقی، در جایی مابین محافظه کاری و مارکسیسم قرار میگیرد.
به لحاظ تاریخی اما محافظهکاری و مارکسیسم را شکست داده و به حاشیۀ تاریخ بشر رانده است.
برخی از متفکران لیبرالیسم را واجد سه ضلع اقتصادی و سیاسی و معرفتی میدانند. این سه وجه لیبرالیسم میکوشیدند موانع پیش روی سرمایه، حقوق سیاسی بشر و رشد معرفت را مرتفع سازند.
لیبرالیسم اقتصادی، خواهان آزادی سرمایه و سرمایهداران بود و لازمۀ این امر در دوران آغازین تکوین لیبرالیسم، رهایی جامعه از شر اشرافیت فئودالی بود.
🟢لیبرالیسم سیاسی خواستار قانونمند کردن رفتار سیاستمداران و پاسخگو کردن شان در برابر مردم و مشارکت سیاسی مردم در تعیین سرنوشتشان بود و برای جا انداختن این مطالبات، بر حقوق فطری و سلبنشدنی بشر تکیه میکرد. لازمۀ لیبرالیسم سیاسی نفی استبداد سیاسی بود که عمدتا جنبۀ سلطنتی داشت.
🟣لیبرالیسم معرفتی هم مخالف استبداد کلیسا بود و بر رهایی از جزمها و خرافهها و بتها و نیندیشیدنیها تاکید میکرد. لیبرالیسم معرفتی با تک منبعی بودن معرفت مخالفت میکرد.
🔭در آن دوران، یعنی از قرون شانزدهم و هفدهم به این سو، علم جدید (Science) هم با کلیسا در تقابل بود و همین موجب شد پیوندی عمیق بین علم و لیبرالیسم پدید آید. لیبرالیسم اقتصادی مدافع سرمایهداری بود و سرمایهداری نیز در رشد علم نقش ویژهای ایفا کرد.
⚖یعنی لیبرالیسم با بیرون راندن فئودالیسم از صحنۀ تاریخ به رشد سرمایهداری کمک کرد و سرمایهداری به رشد علم کمک کرد و با به صحنه آمدن علوم جدید، تبیینهای هستیشناسانه و طبیعتشناسانۀ مسیحیت تضعیف شد و در بوتۀ تردید افتاد و کلیسا در جهان مدرن دیگر نه یگانه منبع معرفت محسوب شد و نه منبعی ارجح بر سایر منابع معرفت.
تا پیش از ظهور لیبرالیسم معرفتی، یقین امری ساده و آسانیاب بود اما فیلسوفان لیبرال عصر روشنگری با مباحث معرفتشناسانهشان، استاندارد یقینیت را بالا بردند و نشان دادند خطا در فهم بشر، امری عرضی و اتفاقی نیست بلکه ذاتی و سیستماتیک است. همۀ این آموزهها به زیان اقتدار کلیسا بود.
لیبرالیسم در مجموع ایدئولوژی طبقۀ متوسط است. یعنی نه امتیازات اشرافی طبقات فوقانی جهان قدیم را به رسمیت میشناسد، نه با از بین رفتن یا محدودیت شدید آزادی فعالیت اقتصادی شهروندان با هدف ایجاد جامعۀ بیطبقه موافق است.
🪜لیبرالیسم وجود طبقات گوناگون در جامعه را امری طبیعی و محصول تفاوت استعداد افراد میداند اما حق "تحرک اجتماعی" را نیز به رسمیت میشناسد و هیچ فرد یا طبقهای را واجد امتیازات موروثی و قانونی و ابدی نمیداند و حقوق و فرصتهای برابر را زمینۀ دستیابی به وضعیتهای برابر میداند؛ اگرچه قائل به ایجاد مصنوعی وضعیتهای برابر از طریق مداخۀ تام و تمام دولت در زندگی اقتصادی شهروندان نیست.
با این حال لیبرالیسم مدرن در قرن بیستم، در قیاس با لیبرالیسم کلاسیک قرون نوزدهم و هجدهم، تن به تعدیلاتی در نگرش اقتصادیاش داد و مداخلۀ دولت در حیات اقتصادی را، تا جایی که به آزادیهای اساسی لطمه نخورد و برابری بیشتری بین شهروندان ایجاد کند، روا دانست.
عصر ایران
@cafe_andishe95
عصر ایران
"محافظهکاری" یعنی چه؟
محافظهکاری در واکنش به لیبرالیسم و جریان عقلگرایی و جنبش روشنگری سر بر آورد و در مجموع واکنشی بود به انقلاب فرانسه و بسترهای فکری منتهی به این انقلاب.
🖌 کِس کلیا دو پلوز امپوختان!
این جمله را حتماً شنیدید. بله جملۀ همان دو جانورِ خوشبختانه کمیاب (و بهقول خود فرانسویها، آن ووآ دو دیسپغیسیون، در مسیر انقراض) در موزۀ لوور. معنی جمله این است که «چه چیزی مهمتر است؟» خب البته حرفشان روشن است، سخن من راجع به جنس این مواجهه است.
فراوان پیش میآید که آدمها بر سر اینکه چه چیز مهمتر است اختلاف نظر دارند. اصلاً شاید اصلیترین یا یکی از اصلیترین چیزهایی که مبنای اختلافنظرها، از درون خانواده تا بالاترین سطوح مدیریت، است همین باشد که چه چیز مهمتر است. میتوان سخنرانی کرد، مقاله نوشت، فیلم ساخت، تظاهرات کرد و بسا کارهای دیگر از همین نوع. ولی ممکن است بسیاری متقاعد نشوند و هنوز هم بر عقیدۀ خود بمانند، که مثلاً دیدار از تابلوی مونالیزا مهمتر از توجه به اعتراضات کشاورزان است؛ اصل مطلب اینجاست: حالا چه باید کرد؟
از منظر عقلا و انسانها و لیبرالها، هیچ کاری نمیتوان کرد. میتوان این بیت حافظ را به افسوس خواند و سری تکان داد و رفت:
آنچه سعی است من اندر طلبت بنمودم
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
باری، باری، بنیادگراها، کمونیستها، فاشیستها، تا این حد اهل کوتاه آمدن نیستند. آنها چنان دلسوز بشریت هستند که نمیتوانند دست روی دست بگذارند و بنشینند تا او خود را نابود کند. با هر روشی سعی میکنند حالیاش کنند که چه چیز مهمتر است.
از نظر شما، این حضرات آشپاش (با توجه به اعتماد به نفس و قاطعیتی که از خود نشان دادند) اگر کمی دستشان بازتر بود چه میکردند؟ آیا دوستتر نمیداشتند سوپ را توی چشموچار بازدیدکنندگان از مونالیزا بپاشند؟ یا اگر باز هم چشم آنها به این «حقیقت» باز نشد که «کِس کلیا دو پلوز امپوختان» آن وقت میشد راههای کارآمدتری را بهکار گرفت. مثلاً تابلو را از دیوار برداشت و با آن آنقدر توی مخ بازدیدکنندگان کوبید تا یا سر عقل بیایند یا مغزشان بپاشد! آخر مغزی که حرف حساب سرش نشود به چه درد میخورد!؟
این دقیقاً همان چیزی است که در شوروی، چین، و ایران اتفاق افتاد!
بارها گفتهام از فمینیسم رادیکال تا محیطزیستگرایی رادیکال، همه نقابهای خوشنمایی است بر صورت کریه زورگیری کمونیستی. آیا ویدئوی آشپاشان تأییدی قطعی بر این سخن نبود؟
بگذریم که ربط میان محیط زیست و تقاضا برای «الیمانتاسیون دوغابل» یا همان تأمین غذای مفت برای بیکارگان، چنان است که بوی ناخوشایند خرید سوسیالیستی از آن تنوره میکشد. در واقع چنانکه در اعلامیه مربوطه آمده طالب «تغییرات بنیادین برای اقلیم و برای جامعه» هستند، که گویا «اقلیم» حفاظی است گردادگرد «جامعه» تا دلسوزیِ اقلیمی رویِ سیاه مصادره اموال را بپوشاند.
دکتر مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
این جمله را حتماً شنیدید. بله جملۀ همان دو جانورِ خوشبختانه کمیاب (و بهقول خود فرانسویها، آن ووآ دو دیسپغیسیون، در مسیر انقراض) در موزۀ لوور. معنی جمله این است که «چه چیزی مهمتر است؟» خب البته حرفشان روشن است، سخن من راجع به جنس این مواجهه است.
فراوان پیش میآید که آدمها بر سر اینکه چه چیز مهمتر است اختلاف نظر دارند. اصلاً شاید اصلیترین یا یکی از اصلیترین چیزهایی که مبنای اختلافنظرها، از درون خانواده تا بالاترین سطوح مدیریت، است همین باشد که چه چیز مهمتر است. میتوان سخنرانی کرد، مقاله نوشت، فیلم ساخت، تظاهرات کرد و بسا کارهای دیگر از همین نوع. ولی ممکن است بسیاری متقاعد نشوند و هنوز هم بر عقیدۀ خود بمانند، که مثلاً دیدار از تابلوی مونالیزا مهمتر از توجه به اعتراضات کشاورزان است؛ اصل مطلب اینجاست: حالا چه باید کرد؟
از منظر عقلا و انسانها و لیبرالها، هیچ کاری نمیتوان کرد. میتوان این بیت حافظ را به افسوس خواند و سری تکان داد و رفت:
آنچه سعی است من اندر طلبت بنمودم
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
باری، باری، بنیادگراها، کمونیستها، فاشیستها، تا این حد اهل کوتاه آمدن نیستند. آنها چنان دلسوز بشریت هستند که نمیتوانند دست روی دست بگذارند و بنشینند تا او خود را نابود کند. با هر روشی سعی میکنند حالیاش کنند که چه چیز مهمتر است.
از نظر شما، این حضرات آشپاش (با توجه به اعتماد به نفس و قاطعیتی که از خود نشان دادند) اگر کمی دستشان بازتر بود چه میکردند؟ آیا دوستتر نمیداشتند سوپ را توی چشموچار بازدیدکنندگان از مونالیزا بپاشند؟ یا اگر باز هم چشم آنها به این «حقیقت» باز نشد که «کِس کلیا دو پلوز امپوختان» آن وقت میشد راههای کارآمدتری را بهکار گرفت. مثلاً تابلو را از دیوار برداشت و با آن آنقدر توی مخ بازدیدکنندگان کوبید تا یا سر عقل بیایند یا مغزشان بپاشد! آخر مغزی که حرف حساب سرش نشود به چه درد میخورد!؟
این دقیقاً همان چیزی است که در شوروی، چین، و ایران اتفاق افتاد!
بارها گفتهام از فمینیسم رادیکال تا محیطزیستگرایی رادیکال، همه نقابهای خوشنمایی است بر صورت کریه زورگیری کمونیستی. آیا ویدئوی آشپاشان تأییدی قطعی بر این سخن نبود؟
بگذریم که ربط میان محیط زیست و تقاضا برای «الیمانتاسیون دوغابل» یا همان تأمین غذای مفت برای بیکارگان، چنان است که بوی ناخوشایند خرید سوسیالیستی از آن تنوره میکشد. در واقع چنانکه در اعلامیه مربوطه آمده طالب «تغییرات بنیادین برای اقلیم و برای جامعه» هستند، که گویا «اقلیم» حفاظی است گردادگرد «جامعه» تا دلسوزیِ اقلیمی رویِ سیاه مصادره اموال را بپوشاند.
دکتر مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🖌 کِس کلیا دو پلوز امپوختان! این جمله را حتماً شنیدید. بله جملۀ همان دو جانورِ خوشبختانه کمیاب (و بهقول خود فرانسویها، آن ووآ دو دیسپغیسیون، در مسیر انقراض) در موزۀ لوور. معنی جمله این است که «چه چیزی مهمتر است؟» خب البته حرفشان روشن است، سخن من راجع…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚧دو فعال چپگرای محیط زیستی سبک مغز سعی می کنند با آسیب رساندن به شاهکار هنری داوینچی مثلا جلو تخریب محیط زیست را بگیرند.
هر دو زن دستگیر شدند. اتاق مونالیزا فوراً پس از اعتراض خالی شد و حدود یک ساعت بعد دوباره برای بازدیدکنندگان باز شد. پرتره لئوناردو داوینچی بازدیدکنندگان از سراسر جهان را جذب میکند.
شعارها:
چه چیزی با ارزشتر است؟
هنر؟ یا سیستم درست غذايي؟
سیستم کشاورزی ما بیمار است.
کشاورزها بر اثر کار میمیرند.
جهل و بی خردی این گروه های چپگرا در این است که نمی دانند ارزش شاهکارهای هنری تاریخی غیر قابل توصیف است و دستاورد بزرگ تمام بشر هستند و با بکار انداختن مغز خود می توانند راه های بهتری برای بیان اعتراض پیدا کنند مثلا در نهایت روی اموال فرد یا گروهی که محیط زیست را تخریب میکنند شعار بنویسند.
عقل که نباشد نه تنها جان بلکه بشریت در عذاب است.
@cafe_andishe95
هر دو زن دستگیر شدند. اتاق مونالیزا فوراً پس از اعتراض خالی شد و حدود یک ساعت بعد دوباره برای بازدیدکنندگان باز شد. پرتره لئوناردو داوینچی بازدیدکنندگان از سراسر جهان را جذب میکند.
شعارها:
چه چیزی با ارزشتر است؟
هنر؟ یا سیستم درست غذايي؟
سیستم کشاورزی ما بیمار است.
کشاورزها بر اثر کار میمیرند.
جهل و بی خردی این گروه های چپگرا در این است که نمی دانند ارزش شاهکارهای هنری تاریخی غیر قابل توصیف است و دستاورد بزرگ تمام بشر هستند و با بکار انداختن مغز خود می توانند راه های بهتری برای بیان اعتراض پیدا کنند مثلا در نهایت روی اموال فرد یا گروهی که محیط زیست را تخریب میکنند شعار بنویسند.
عقل که نباشد نه تنها جان بلکه بشریت در عذاب است.
@cafe_andishe95
🏛نهادها و روشهای لازم برای تضمین آزادی 🏢
برای تضمین آزادی نیاز به حکومت و نهادهایی است که در آن آزادی فردی ،امنیت،اصل مدارا،حریم خصوصی، و همه انچه برای اینها لازم است تضمین و از آن محافظت شود.
برای تضمین این منظور اصل حاکمیت قانون ،محدودبودن حکومت،انتخابی بودن رهبران سیاسی،پاسخگو بودن آنها،تفکیک قوا و تضمین حقوق شهروندان در قانون اساسی از مهمترین وجوه است.
📚تاریخ اندیشه سیاسی در غرب📖.
📍این اصول را هر لیبرال و کانسرواتیستی پذیرفته و می داند اما آنارشیستها و کمونیستها از آن لحاظ ضعف نظری و عملی دارند که از این اصل مهم غافلند.
@cafe_andishe95
برای تضمین آزادی نیاز به حکومت و نهادهایی است که در آن آزادی فردی ،امنیت،اصل مدارا،حریم خصوصی، و همه انچه برای اینها لازم است تضمین و از آن محافظت شود.
برای تضمین این منظور اصل حاکمیت قانون ،محدودبودن حکومت،انتخابی بودن رهبران سیاسی،پاسخگو بودن آنها،تفکیک قوا و تضمین حقوق شهروندان در قانون اساسی از مهمترین وجوه است.
📚تاریخ اندیشه سیاسی در غرب📖.
📍این اصول را هر لیبرال و کانسرواتیستی پذیرفته و می داند اما آنارشیستها و کمونیستها از آن لحاظ ضعف نظری و عملی دارند که از این اصل مهم غافلند.
@cafe_andishe95
🎭🔍دغدغه یا نقاب؟
این رفتار کنشگران تغییرات اقلیمی به اندازۀ کافی زننده هست و تا اینجا نیازی به صحبت نیست... اما مشکل اینجاست که برخی گمان میکنند «این جماعت یک حرف درست را به شیوۀ غلط بیان میکنند». خطری که وجود دارد همین برداشت است. یعنی اینکه گمان شود اینان حرفی درست را به شیوۀ غلط میزنند.
بگذارید جان کلام را بگویم: هر گونه حمله به شیوههای رایج تولید و اقتصاد حاکم بر جهان، حمله به معیشت میلیاردها انسان است. همین شیوههای تولید اجازه داده است جمعیت جهان چنین رشد کند و به این اعداد و ارقام برسد. مگر میشود ما به عنوان ایرانی نفهمیم دستکاری اقتصادی بیدرنگ چه بلایی سر سرانۀ مصرف گوشت میآورد؟! مگر میشود نفهمیم سفرۀ ما دقیقاً به مسائل اقتصادی ربط دارد.
البته دربارۀ «کیفیت و سطح زندگی» صحبت نمیکنم که آن هم کاملاً منوط به شیوههای تولید رایج است؛ بلکه دربارۀ «خوراک حیاتی برای بیش از هشت میلیارد انسان» صحبت میکنم.
همۀ ما میفهمیم محیط زیست مهمترین داشتۀ ماست و باید از آن مراقبت کنیم. ما دیدهایم که بیتوجهی به محیط زیست چه عواقب بدی دارد، اما آفتی که در این میان وجود دارد این است که مسئلۀ محافظت از محیطزیست به سنگر و نقابی برای جریان دیرینۀ کاپیتالیسمستیزی بدل شود.
بخشی از کنشگران زیستمحیطی صادقانه دغدغۀ محیطزیست دارند، اما برای بخش چشمگیری از این به اصطلاح کنشگران زیستمحیطی و اقلیمی «هدف» «کاپیتالیسمستیزی» است و مسائل اقلیمی و زیستمحیطی صرفاً «ابزار شیکی» برای رسیدن به این هدف است؛ ابزار شیک و تمیزی که اثری از کارنامۀ فاجعهبار نسلهای پیشین ضدلیبرال و ضد بازار آزاد در آنها دیده نمیشود.
این جریان ضدآزادی، ضدلیبرالیسم و ضدکاپیتالیسم حاضر است هر چیز را ابزاری برای هدف خود کند و مشکل اینجاست که چون دغدغۀ اصلیاش چیز دیگری است، دقیقاً جای درست کردن اَبرو چشم را کور میکنند.
برگردیم به این دو کنشگر تجاوزگر که برای بیان پیامشان به مونا لیزا سوپ پاشیدند. پیام آنها «غذای پایدار» بود. شیوۀ تولید کنونی در جهان و تأمین خوراک میلیاردها انسان دو روی یک سکهاند. کوچکترین خللی در تولید دقیقاً حمله به «غذای پایدار» میلیاردها انسان است و جهان را برمیگردان به عصر قحطی و سوءتغذیه. بازی با شیوههای تولید کنونی، بازی با سرنوشت بشر است. فریب این پیامبران دروغین را نخورید! بلایی که اینان هشدار میدهند، خودشانند.
کمونیسم از چین و مکزیک درنیامد، از اروپا درآمد و بلای جهان شد... ظهور جریانهای مشابه هم ناممکن نیست، از جمله از همین سانتیمانتالبازیهای اروپایی
✍🏼مهدی تدینی.نویسنده و تاریخ پژوه
@cafe_andishe95
این رفتار کنشگران تغییرات اقلیمی به اندازۀ کافی زننده هست و تا اینجا نیازی به صحبت نیست... اما مشکل اینجاست که برخی گمان میکنند «این جماعت یک حرف درست را به شیوۀ غلط بیان میکنند». خطری که وجود دارد همین برداشت است. یعنی اینکه گمان شود اینان حرفی درست را به شیوۀ غلط میزنند.
بگذارید جان کلام را بگویم: هر گونه حمله به شیوههای رایج تولید و اقتصاد حاکم بر جهان، حمله به معیشت میلیاردها انسان است. همین شیوههای تولید اجازه داده است جمعیت جهان چنین رشد کند و به این اعداد و ارقام برسد. مگر میشود ما به عنوان ایرانی نفهمیم دستکاری اقتصادی بیدرنگ چه بلایی سر سرانۀ مصرف گوشت میآورد؟! مگر میشود نفهمیم سفرۀ ما دقیقاً به مسائل اقتصادی ربط دارد.
البته دربارۀ «کیفیت و سطح زندگی» صحبت نمیکنم که آن هم کاملاً منوط به شیوههای تولید رایج است؛ بلکه دربارۀ «خوراک حیاتی برای بیش از هشت میلیارد انسان» صحبت میکنم.
همۀ ما میفهمیم محیط زیست مهمترین داشتۀ ماست و باید از آن مراقبت کنیم. ما دیدهایم که بیتوجهی به محیط زیست چه عواقب بدی دارد، اما آفتی که در این میان وجود دارد این است که مسئلۀ محافظت از محیطزیست به سنگر و نقابی برای جریان دیرینۀ کاپیتالیسمستیزی بدل شود.
بخشی از کنشگران زیستمحیطی صادقانه دغدغۀ محیطزیست دارند، اما برای بخش چشمگیری از این به اصطلاح کنشگران زیستمحیطی و اقلیمی «هدف» «کاپیتالیسمستیزی» است و مسائل اقلیمی و زیستمحیطی صرفاً «ابزار شیکی» برای رسیدن به این هدف است؛ ابزار شیک و تمیزی که اثری از کارنامۀ فاجعهبار نسلهای پیشین ضدلیبرال و ضد بازار آزاد در آنها دیده نمیشود.
این جریان ضدآزادی، ضدلیبرالیسم و ضدکاپیتالیسم حاضر است هر چیز را ابزاری برای هدف خود کند و مشکل اینجاست که چون دغدغۀ اصلیاش چیز دیگری است، دقیقاً جای درست کردن اَبرو چشم را کور میکنند.
برگردیم به این دو کنشگر تجاوزگر که برای بیان پیامشان به مونا لیزا سوپ پاشیدند. پیام آنها «غذای پایدار» بود. شیوۀ تولید کنونی در جهان و تأمین خوراک میلیاردها انسان دو روی یک سکهاند. کوچکترین خللی در تولید دقیقاً حمله به «غذای پایدار» میلیاردها انسان است و جهان را برمیگردان به عصر قحطی و سوءتغذیه. بازی با شیوههای تولید کنونی، بازی با سرنوشت بشر است. فریب این پیامبران دروغین را نخورید! بلایی که اینان هشدار میدهند، خودشانند.
کمونیسم از چین و مکزیک درنیامد، از اروپا درآمد و بلای جهان شد... ظهور جریانهای مشابه هم ناممکن نیست، از جمله از همین سانتیمانتالبازیهای اروپایی
✍🏼مهدی تدینی.نویسنده و تاریخ پژوه
@cafe_andishe95
چین از کمونیسم به سرمایهداری
⚒چگونه اصلاحات دنگ شیائو پنگ دوره فقر و فلاکت کمونیسم چین را تغییر داد.
🎙علی بندری از رشد و تحول اقتصادی چین می گوید
@cafe_andishe95
🎙علی بندری از رشد و تحول اقتصادی چین می گوید
@cafe_andishe95
📜تاریخگرایی هگلی مسموم کننده اندیشه
هگل در درسهای فلسفهٔ تاریخ مینویسد:
«بدون تغییر دین نمیتواند یک انقلاب سیاسی موفق شود»
----------
🔼گزاره کاملا اشتباه و تاریخگرایانه است انقلابهای شرق اروپا و آسیا و اروپا و امریکا موفق بوده اند در هیچ یک نیز هیچ نیازی به تغییر دین نبوده و نیست.
در واقع یک حکم کلگرایانه تاریخی بی معنی و ناروا توسط هگل بیان شده که تصور دارد تاریخ فرمولها و قطعیتهای قابل پیشبینی دارد و توهم شناخت کلیت تاریخ را دارد.
و تاریخگرایی خود را به دانش سیاسی تحمیل میکند و گزاره جعلی می سازد.
به قول پروفسور پوپر حس می کنند ندایی تاریخی انان را به تلاش در تغییر امور انسانی و تفاسیری می کند که ابتدا بر خوردی اشتباه با تاریخ دارد سپس این احکام را مبنای اکت خود قرار می دهد.
مثلا تالی فاسد این گفته این است که مبارز ازادیخواه تصور کند برای تغییر انقلابی ابتدا باید دین جامعه تغییر کند که به وضوح در دو سطح نظر و عمل عقیده ای باطل و بی سروته است.
اصولا این گفته خود نوعی پیش بینی تاریخی نیز در خود دارد که به زعم آیزایا برلین اصلا غیر ممکن است.
تلاش برای ایجاد قانونهایی در تاریخ و جامعه شناسی که به صورت احکام جزمی و کلگرا بیان شوند اساسا بیهوده است.
@cafe_andishe95
هگل در درسهای فلسفهٔ تاریخ مینویسد:
«بدون تغییر دین نمیتواند یک انقلاب سیاسی موفق شود»
----------
🔼گزاره کاملا اشتباه و تاریخگرایانه است انقلابهای شرق اروپا و آسیا و اروپا و امریکا موفق بوده اند در هیچ یک نیز هیچ نیازی به تغییر دین نبوده و نیست.
در واقع یک حکم کلگرایانه تاریخی بی معنی و ناروا توسط هگل بیان شده که تصور دارد تاریخ فرمولها و قطعیتهای قابل پیشبینی دارد و توهم شناخت کلیت تاریخ را دارد.
و تاریخگرایی خود را به دانش سیاسی تحمیل میکند و گزاره جعلی می سازد.
به قول پروفسور پوپر حس می کنند ندایی تاریخی انان را به تلاش در تغییر امور انسانی و تفاسیری می کند که ابتدا بر خوردی اشتباه با تاریخ دارد سپس این احکام را مبنای اکت خود قرار می دهد.
مثلا تالی فاسد این گفته این است که مبارز ازادیخواه تصور کند برای تغییر انقلابی ابتدا باید دین جامعه تغییر کند که به وضوح در دو سطح نظر و عمل عقیده ای باطل و بی سروته است.
اصولا این گفته خود نوعی پیش بینی تاریخی نیز در خود دارد که به زعم آیزایا برلین اصلا غیر ممکن است.
تلاش برای ایجاد قانونهایی در تاریخ و جامعه شناسی که به صورت احکام جزمی و کلگرا بیان شوند اساسا بیهوده است.
@cafe_andishe95
☑️جزماندیشے و شڪاڪیت افراطے هر دو بہ یڪ معنا، فلسفههاے مطلقاند؛
یڪے از دانستن یقین دارد و دیگرے از ندانستن.
چیزے ڪہ فلسفہ باید از بین ببرد یقین است، خواہ یقین از دانش و خواہ جهل!
برتراند راسل
@cafe_andishe95
یڪے از دانستن یقین دارد و دیگرے از ندانستن.
چیزے ڪہ فلسفہ باید از بین ببرد یقین است، خواہ یقین از دانش و خواہ جهل!
برتراند راسل
@cafe_andishe95
📽شوروی و سیاستش درباره تارکوفسکی 🚩
از سال (۱۹۸۶) و در پی نارضایتی عمومی،آغاز فروپاشی و تضعیف بسیاری از حکومت های کمونیستی کشورهای بلوک شرق همچون لهستان، آلمان شرقی و چکسلواکی، میخاییل گورباچُف به اصلاحات گسترده سیاسی موسوم به گلاسنوست و اقتصادی موسوم به پرسترویکا دست زد. در سال (۱۹۸۷) «ایثار» برنده جایزه بفتا شد. در همین سال مجموعه آثار تارکوفسکی برای نخستین بار در جشنواره فیلم مسکو به نمایش در آمدند. از سال (۱۹۸۹) جایزه یاد بود تارکوفسکی بنیان نهاده شد و در سال (۱۹۹۰) نیز جایزه لنین در رشته هنر به تارکوفسکی تقدیم گردید.
🚩🚩ساختار صلب سیاسی و اقتصادی حکومت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی توان مدیریت اصلاحات را نداشت و در سال (۱۹۹۱) فروپاشید.
در همین سال مدارکی دال بر تلاش سازمان اطلاعات و امنیت شوروی برای مسموم کردن تارکوفسکی و همسرش به دست آمد و حتی یکی از پزشکان اعلام کرد که علت ابتلای تارکوفسکی به بیماری سرطان و گسترش سریع آن، مشکوک و غیر طبیعی است.
عجیب اینکه سولونیتسین، بازیگر محبوبِ تارکوفسکی (در ۱۹۸۲) و لاریسا، همسرِ تارکوفسکی (در۱۹۹۵)، هر دو بر اثر بیماری سرطان ریه و ازهمان نوعی که فیلمساز بدان مبتلا شده بود، فوت کردند. در سال (۱۹۹۳) انستیتو فیلم دولتی مسکو نام جوایز سالیانه خود را به جایزه آندری تارکوفسکی تغییر داد. در سال (۱۹۹۶) نیز موزه تارکوفسکی در یوریوتسکی تأسیس گردید. در سال (۱۹۹۹) کریس مارکر مستندی درخشان با نام «یک روز از زندگی آندری آرسنیووچ» ساخت و به تارکوفسکی پیشکش نمود.
____
آندری تارکوفسکی (۱۹۳۲ – ۱۹۸۶) کارگردان، عکاس، نویسنده، تدوینگر و نظریهپرداز، روس. وی پنج فیلم اول خود را در شوروی ساخت. دو فیلم آخر او به ترتیب در ایتالیا و سوئد فیلمبرداری شدند. از ویژگیهای فیلمهای او میتوان به معنوی بودن، با زمینهای متافیزیکی به همراه برداشتهای بلند، نامتعارف بودن در ساختار دراماتیک و کاربرد هنرمندانه از تکنیک فیلمبرداری اشاره کرد
@cafe_andishe95
از سال (۱۹۸۶) و در پی نارضایتی عمومی،آغاز فروپاشی و تضعیف بسیاری از حکومت های کمونیستی کشورهای بلوک شرق همچون لهستان، آلمان شرقی و چکسلواکی، میخاییل گورباچُف به اصلاحات گسترده سیاسی موسوم به گلاسنوست و اقتصادی موسوم به پرسترویکا دست زد. در سال (۱۹۸۷) «ایثار» برنده جایزه بفتا شد. در همین سال مجموعه آثار تارکوفسکی برای نخستین بار در جشنواره فیلم مسکو به نمایش در آمدند. از سال (۱۹۸۹) جایزه یاد بود تارکوفسکی بنیان نهاده شد و در سال (۱۹۹۰) نیز جایزه لنین در رشته هنر به تارکوفسکی تقدیم گردید.
🚩🚩ساختار صلب سیاسی و اقتصادی حکومت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی توان مدیریت اصلاحات را نداشت و در سال (۱۹۹۱) فروپاشید.
در همین سال مدارکی دال بر تلاش سازمان اطلاعات و امنیت شوروی برای مسموم کردن تارکوفسکی و همسرش به دست آمد و حتی یکی از پزشکان اعلام کرد که علت ابتلای تارکوفسکی به بیماری سرطان و گسترش سریع آن، مشکوک و غیر طبیعی است.
عجیب اینکه سولونیتسین، بازیگر محبوبِ تارکوفسکی (در ۱۹۸۲) و لاریسا، همسرِ تارکوفسکی (در۱۹۹۵)، هر دو بر اثر بیماری سرطان ریه و ازهمان نوعی که فیلمساز بدان مبتلا شده بود، فوت کردند. در سال (۱۹۹۳) انستیتو فیلم دولتی مسکو نام جوایز سالیانه خود را به جایزه آندری تارکوفسکی تغییر داد. در سال (۱۹۹۶) نیز موزه تارکوفسکی در یوریوتسکی تأسیس گردید. در سال (۱۹۹۹) کریس مارکر مستندی درخشان با نام «یک روز از زندگی آندری آرسنیووچ» ساخت و به تارکوفسکی پیشکش نمود.
____
آندری تارکوفسکی (۱۹۳۲ – ۱۹۸۶) کارگردان، عکاس، نویسنده، تدوینگر و نظریهپرداز، روس. وی پنج فیلم اول خود را در شوروی ساخت. دو فیلم آخر او به ترتیب در ایتالیا و سوئد فیلمبرداری شدند. از ویژگیهای فیلمهای او میتوان به معنوی بودن، با زمینهای متافیزیکی به همراه برداشتهای بلند، نامتعارف بودن در ساختار دراماتیک و کاربرد هنرمندانه از تکنیک فیلمبرداری اشاره کرد
@cafe_andishe95
🔴🚩عجایب شوروی 💥
شوروی کشور عجایب بود. در شوروی جُکی بود که میگفت: «زنان آلمانی با خانهداری شوهرانشان را مطیع میکنند، زنان فرانسوی با زیبایی، زنان اسپانیایی با عشق و زنان روس با توسل به ۱۲ اصل کمیته اخلاقی حزب کمونیست.» اصول اخلاقی سازنده کمونیسم، مجموعهای از قوانین بود که توسط حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۶۱ تصویب شد و سپس خیلی قلعه حیواناتطور ناگهان پوستر این ۱۲ قانون بر دیوار تمام خیابانها، مدارس، ادارات دولتی و اماکن عمومی آویزان شد. انسان ترازِ کمونیستی، انسانی بود که به این ۱۲ اصل عمل میکرد و در غیر اینصورت گاها سر و کار آدم با پلیس مخفی بود پس از حدود یک دهه تحقیق و تفکر در باب اخلاق کمونیستی، حزب کمونیست شوروی در نهایت در کنگره ۲۲ام خود به سال ۱۹۶۱ «دوازده اصل اخلاقیِ سازندهی کمونیسم» را به عنوان روشی برای قرارگیری در مسیر توسعهی اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی جامعهی کمونیستی تصویب کرد. اصول اخلاقی و قوانین آن در موارد بسیاری به وسیله انتقامگیری شهروندان جامعهی کمونیستی شوروی از یکدیگر بدل شده بود. زنان یا مردانی که خواهان حق حضانت فرزندان بودند، دیگری را به رعایت نکردن اصول اخلاقی کمونیسم متهم میکردند، همسایه برای انتقام از همسایه همین کار را میکرد و یا زوجین تلاش میکردند تا با توسل به همین قوانین اخلاقی یکدیگر را تحت کنترل بگیرند. در شوروی بعد از جنگ دوم جهانی، زنان بسیاری بودند که در دهه سوم زندگی خود مجرد بودند یا ازدواج مجدد برای زنان به نسبت مردان بسیار سختتر بود و در محیط کار نیز به نسبت مردان، دستمزد کمتری
دریافت میکردند و توسل به انتقامگیری توسط متهم کردن همسرانشان به رعایت نکردن این ۱۲ اصل اخلاقی در آنان بیشتر بود.
🌏این قوانین ۱۲گانه اخلاقی اینها بود:
۱.وفاداری به کمونیسم و عشق به سرزمین سوسیالیستی مادری و سایر کشورهای سوسیالیست.
۲. انجام آگاهانه وظایف فردی برای صلاح جامعه (آنچه که حزب کمونیست میگوید). آنکه کار نمیکند، چیزی برای خوردن گیرش نمیآید.
۳. بالا بردن آگاهی خود در مورد مسئولیتهای اجتماعیِ زندگی در یک جامعهی کمونیستی و عدم رواداری نسبت به چیز یا کسی که منافع مورد نظر حزب را نقض میکند
۴. مراقبت از اموال عمومی و تلاش برای چندبرابر کردن آن با تلاش مستمر.
۵. زندگی اشتراکی و رفاقت بر مبنای همه برای یکی، یکی برای همه.
۶. روابط اجتماعی بین انسانها یعنی هر انسانی برای انسان دیگر یک دوست، رفیق و برادر کمونیست است.
۷. صداقت، پاکیزگی اخلاقی به علاوهی سادهزیستی و فروتنی چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی عمومی.
۸. احترام متقابل در خانواده و تربیت مناسب فرزندان (به عنوان کودک تراز مورد تایید حزب کمونیست که باید در آینده یک عضو مناسب و بیدردسر برای جامعه کمونیست و حزب شود).
۹. تحمل نکردن بیعدالتی، انگلهای اجتماع، بیانصافی، پیشرفت شغلی برای منافع شخصی و حرص زدن.
۱۰. عشق و برادری به تمام ملتهای کمونیستِ اتحاد جماهیر شوروی و تحمل نکردن نژادپرستی.
۱۱. هیچگونه تحملی نسبت به دشمنان کمونیسم که همانا صلح و آزادی مردم در آن است، پذیرفته شده نیست.
و در نهایت اصل ۱۲ام که پایه و اساس کمونیسم بر آن بنا نهاده شده بود: همبستگی و برادری با همهی کارگران جهان در هر نقطهای از این جهان (در جهت حفظ همین اتحادها بود که قوانینی مانند "اگر یک عدهای سوسیالیست در هر نقطهای بخواهند انقلاب کنند وظیفه شوروی حمایت کامل از آنهاست).راه نو
@cafe_andishe95
شوروی کشور عجایب بود. در شوروی جُکی بود که میگفت: «زنان آلمانی با خانهداری شوهرانشان را مطیع میکنند، زنان فرانسوی با زیبایی، زنان اسپانیایی با عشق و زنان روس با توسل به ۱۲ اصل کمیته اخلاقی حزب کمونیست.» اصول اخلاقی سازنده کمونیسم، مجموعهای از قوانین بود که توسط حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۶۱ تصویب شد و سپس خیلی قلعه حیواناتطور ناگهان پوستر این ۱۲ قانون بر دیوار تمام خیابانها، مدارس، ادارات دولتی و اماکن عمومی آویزان شد. انسان ترازِ کمونیستی، انسانی بود که به این ۱۲ اصل عمل میکرد و در غیر اینصورت گاها سر و کار آدم با پلیس مخفی بود پس از حدود یک دهه تحقیق و تفکر در باب اخلاق کمونیستی، حزب کمونیست شوروی در نهایت در کنگره ۲۲ام خود به سال ۱۹۶۱ «دوازده اصل اخلاقیِ سازندهی کمونیسم» را به عنوان روشی برای قرارگیری در مسیر توسعهی اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی جامعهی کمونیستی تصویب کرد. اصول اخلاقی و قوانین آن در موارد بسیاری به وسیله انتقامگیری شهروندان جامعهی کمونیستی شوروی از یکدیگر بدل شده بود. زنان یا مردانی که خواهان حق حضانت فرزندان بودند، دیگری را به رعایت نکردن اصول اخلاقی کمونیسم متهم میکردند، همسایه برای انتقام از همسایه همین کار را میکرد و یا زوجین تلاش میکردند تا با توسل به همین قوانین اخلاقی یکدیگر را تحت کنترل بگیرند. در شوروی بعد از جنگ دوم جهانی، زنان بسیاری بودند که در دهه سوم زندگی خود مجرد بودند یا ازدواج مجدد برای زنان به نسبت مردان بسیار سختتر بود و در محیط کار نیز به نسبت مردان، دستمزد کمتری
دریافت میکردند و توسل به انتقامگیری توسط متهم کردن همسرانشان به رعایت نکردن این ۱۲ اصل اخلاقی در آنان بیشتر بود.
🌏این قوانین ۱۲گانه اخلاقی اینها بود:
۱.وفاداری به کمونیسم و عشق به سرزمین سوسیالیستی مادری و سایر کشورهای سوسیالیست.
۲. انجام آگاهانه وظایف فردی برای صلاح جامعه (آنچه که حزب کمونیست میگوید). آنکه کار نمیکند، چیزی برای خوردن گیرش نمیآید.
۳. بالا بردن آگاهی خود در مورد مسئولیتهای اجتماعیِ زندگی در یک جامعهی کمونیستی و عدم رواداری نسبت به چیز یا کسی که منافع مورد نظر حزب را نقض میکند
۴. مراقبت از اموال عمومی و تلاش برای چندبرابر کردن آن با تلاش مستمر.
۵. زندگی اشتراکی و رفاقت بر مبنای همه برای یکی، یکی برای همه.
۶. روابط اجتماعی بین انسانها یعنی هر انسانی برای انسان دیگر یک دوست، رفیق و برادر کمونیست است.
۷. صداقت، پاکیزگی اخلاقی به علاوهی سادهزیستی و فروتنی چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی عمومی.
۸. احترام متقابل در خانواده و تربیت مناسب فرزندان (به عنوان کودک تراز مورد تایید حزب کمونیست که باید در آینده یک عضو مناسب و بیدردسر برای جامعه کمونیست و حزب شود).
۹. تحمل نکردن بیعدالتی، انگلهای اجتماع، بیانصافی، پیشرفت شغلی برای منافع شخصی و حرص زدن.
۱۰. عشق و برادری به تمام ملتهای کمونیستِ اتحاد جماهیر شوروی و تحمل نکردن نژادپرستی.
۱۱. هیچگونه تحملی نسبت به دشمنان کمونیسم که همانا صلح و آزادی مردم در آن است، پذیرفته شده نیست.
و در نهایت اصل ۱۲ام که پایه و اساس کمونیسم بر آن بنا نهاده شده بود: همبستگی و برادری با همهی کارگران جهان در هر نقطهای از این جهان (در جهت حفظ همین اتحادها بود که قوانینی مانند "اگر یک عدهای سوسیالیست در هر نقطهای بخواهند انقلاب کنند وظیفه شوروی حمایت کامل از آنهاست).راه نو
@cafe_andishe95
⛓باکونین، انقلابی دواتشهی روسی باور داشت وظیفهی یک انقلابی تنها نفیِ همه چیز و از میانبردنِ همه چیز است:
«ما انقلابی هستیم، کار ما ویرانکردن است؛ مردان نوین… خواهند دانست چه باید کرد.»…
⚒ژرژ سورل، انارشیست فرانسوی از قول مارکس نقل میکرد: «هر کس برای بعد از انقلاب نقشه بکشد، مرتجع است.»
سر آیزایا برلین، متفکران روس
این پدیده مشکل بزرگ انقلابیون دگماتیک است یعنی عجز و عدم درک از لزوم در انداختن آلترناتیو مناسب برای شرایط پس از گذار.که گذار ها را در رسیدن به دموکراسی ناکام می گذارد.
@cafe_andishe95
«ما انقلابی هستیم، کار ما ویرانکردن است؛ مردان نوین… خواهند دانست چه باید کرد.»…
⚒ژرژ سورل، انارشیست فرانسوی از قول مارکس نقل میکرد: «هر کس برای بعد از انقلاب نقشه بکشد، مرتجع است.»
سر آیزایا برلین، متفکران روس
این پدیده مشکل بزرگ انقلابیون دگماتیک است یعنی عجز و عدم درک از لزوم در انداختن آلترناتیو مناسب برای شرایط پس از گذار.که گذار ها را در رسیدن به دموکراسی ناکام می گذارد.
@cafe_andishe95
🎥کمدی کلاسیک با شکوه با دستمایه های تفاوت دیدگاه های کمونیستی و لیبرال در آلمان غربی و شرقی
One, Two, Three.1962
به کارگردانی نابغه سینما بیلی وایلدر
🎬کمدی فارس درخشانی که ضرباهنگ سریع و طنز قدرتمندانهای دارد. دست مایه کار، نمایشنامه یک پرده مولنار، استاد کمدی فارس است که وایلدر و فیلمنامهنویس محبوبش، دایموند ماهرانه آن را بسط میدهند.
🎭طنز کلامی فیلم به شدت حس و حال زمان را منتقل میکند، بدون آنکه ابعاد ایدئولوژیک افراطی بیابد. موسیقی پرهوین تلفیق درخشانی از تمهای نیمه کلاسیک و ترانههای عامهپسند آن دوره است. کاگنی مثل همیشه، نیروی جسمانی فراوان و درک کاملی از شخصیت کمدی فیلم را نشان میدهد
@cafe_andishe95
One, Two, Three.1962
به کارگردانی نابغه سینما بیلی وایلدر
🎬کمدی فارس درخشانی که ضرباهنگ سریع و طنز قدرتمندانهای دارد. دست مایه کار، نمایشنامه یک پرده مولنار، استاد کمدی فارس است که وایلدر و فیلمنامهنویس محبوبش، دایموند ماهرانه آن را بسط میدهند.
🎭طنز کلامی فیلم به شدت حس و حال زمان را منتقل میکند، بدون آنکه ابعاد ایدئولوژیک افراطی بیابد. موسیقی پرهوین تلفیق درخشانی از تمهای نیمه کلاسیک و ترانههای عامهپسند آن دوره است. کاگنی مثل همیشه، نیروی جسمانی فراوان و درک کاملی از شخصیت کمدی فیلم را نشان میدهد
@cafe_andishe95
نیچه در حالی که اعتراف به پیگیری فرهنگ میکند آن را نادیده می گیرد، همچنان که زندگانی شخصی او با دیوانگی پایان یافت همین طور فلسفه اش نیز به یک تناقض منتهی میگردد
زیرا در حالی که یک فلسفه فرهنگ است در باطن خود حاوی تخم هایی از فرهنگ ستیزی است ما از فلسفه او نمیتوانیم انتظار نجات داشته باشیم ..
نیچه میخواست بهترین گلهای نژاد بشر را ضایع کند و از رشد بازدارد و آنها را به تباهی بکشاند
تاریخ فلسفه.کاپلستون ۱۳۸۸ (۳۲۳-۳۲۴
@cafe_andishe95
زیرا در حالی که یک فلسفه فرهنگ است در باطن خود حاوی تخم هایی از فرهنگ ستیزی است ما از فلسفه او نمیتوانیم انتظار نجات داشته باشیم ..
نیچه میخواست بهترین گلهای نژاد بشر را ضایع کند و از رشد بازدارد و آنها را به تباهی بکشاند
تاریخ فلسفه.کاپلستون ۱۳۸۸ (۳۲۳-۳۲۴
@cafe_andishe95