Telegram Web Link
📎نقد شوپنهاور به هگل🔗



یکی از بنیادهای فلسفه های لاک، هیوم، کانت و شوپنهاور این اصل است که مفاهیم درباره ی جهان تنها تا جایی معنا دارند که چه مستقیم و چه غیر مستقیم از مشاهده و تجربه ی جهان نتیجه شوند، چیزهای  واقعی، موقعیت ها، و رویدادها هستند که مفاهیم  تجربی ما را به وجود می آورند، و هر مفهومی که این گونه نتیجه نشده باشد خالی از محتوای تجربی است.

اما شوپنهاور میگوید هگل این رابطه را باژگون میکند. او به جای این که واقعیت تجربه را زاینده ی مفاهیم ببیند مفاهیم را زاینده ی واقعیت تجربی می بیند او مفاهیم را چیزهایی می بیند که بر اساس اصل انتزاعی دیالکتیک، خودشان حرکت و تغییر می کنند و واقعیت را به دنبال خود می کشند و تغییر تاریخی را در جهان رقم می زنند. شوپنهاور همه ی این ها را اوهام بی معنی می داند. زیرا ذاتا غیر ممکن و لذا چیزهایی هستند که تنها شخصی بی خبر از مبادی تفکر فلسفی میتواند مطرح کند. او طوری به هگل واکنش نشان می دهد که گویی او  شخصی است که درباره ی دایره ی چهارگوش و انسان چهارپا یاوه سرایی می کند.

📕 مقایسه واکنش او به هگل با واکنش مارکس، که انتقاد اصلی اش از هگل مشابه آن بود اما از دیگر جهات به تحسین و پیروی او ادامه داد.  این مقایسه ما را به یاد چیز دیگری که در مقالات شوپنهاور معلوم می شود می اندازد. نفرت او از دولت پرستی، نه تنها به این دلیل که آن نیز به لحاظ فکری بی معنی است بلکه به این خاطر که ستایش مبالغه آمیز هگل از دولت بیشتر منجر به کمونیسم می شود.

📚فلسفه شوپنهاور صص ۳۳۲_ ۳۳۳
✍️برایان مگی-آرسین

@cafe_andishe95
انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی
رویارویی دو انقلاب در مبانی و در سیاست

گفتگوی فرخنده مدرس با حجت کلاشی (بخش دوم)


🔹مشاهده در یوتیوب👇

https://www.youtube.com/watch?v=i9JQZtAfc0Y


#بازگشت_به_مشروطه
#سازمان_مشروطه_ایران


@mashrootehorg
🎷«سیاست هنرمندان»🏛

استوری مربوط به خانم تیلور سویفت واکنش‌هایی هم داشت، مبنی بر اینکه ایشان گویا ابزاری تبلیغاتی برای چپ امریکا یا همان حزب دمکرات شده است و نباید آب به آسیاب آن ریخت. این هوشیاری مبارکی است، در‌عین‌حال، ملاحظاتی هم در این میانه قابل تأمل است.

🎼هنر تا عصر مدرن و حتی تا قرن بیستم اصولاً یک پدیدۀ اعیانی و آریستوکرات بود. مجسمه و نقاشی چیزی نبود که عامۀ اکثریت بتوانند سفارش دهند یا بخرند. این خاص خاصان بود. حتی موسیقی کلاسیک و تئاتر کلاسیک در قدیم هم که برای بهره‌مندی از آن قاعدتاً قرار نبود چیزی بیش از قیمت یک بلیط هزینه شود، لابد برای لایه‌های متوسط به بالا قابل استفاده بود. با به عرصه آمدن سینما و گرامافون (و حتی تئاتر بولوار) ماجرا تغییر کرد و حتی مقادیری وارونه شد.‌ بلیط سینما و صفحۀ گرام ارزان بود، و از همین جهت مشتری آن سطح وسیعی از جامعه، شامل لایه‌های پایین‌دست، را در برگرفت. برای همین هم غریب نبود اگر این صنعت یا تجارت مخاطبِ هدفِ خود را بیشتر در میان عامه جست و یافت و ناگزیر رو به این راه نهاد که با ذائقۀ آنان بیشتر تطبیق کند.
به اولین فیلم‌های سینما اگر توجه کنیم می‌بینیم که در آن، اغلب، فقرا شخصیت مثبت فیلم هستند و اغنیا شخصیت منفی. کافی است فیلم‌های چاپلین را به یاد آوریم که قهرمان اصلی آن یک دوره‌گرد بی‌شغل و بی‌خانمان است و هرچند گاهی دله‌دزدی و دیگر خرده‌خلاف‌ها هم‌ می‌کند ولی محبوب است، و برعکس، کسانی که از رده و ردیف او نیستند، حال چه جنتلمن باشند و کارخانه‌دار چه پلیس و کارمند، بسا که موجوداتی ابله و مسخره بازنمایی می‌شوند.

به گمان‌من، یک علت‌ مهم چنین رویکردی، وجۀ مالی و تجاری و مشتری‌گیر بودن آن است. عامه، جمعیت بیشتری دارد و تطبیق با ذائقۀ فرهنگی و اجتماعی آن، در کنار عوامل دیگری چون رمانتیسم و جذابیت‌های صوری، نقش مهمی در جذب جمعیت دارد.

🎻در مورد موسیقی هم تاحدودی‌ ماجرا از همین قرار است. موسیقی البته، به اندازۀ سینما و فیلم، رتوریک و محتوا ندارد و عامه‌پسند بودنش بسا که از طریق نوع ملودی و ترانه یا آواز هویت می‌یابد (مثل پاپ و راک و جاز در برابر سمفونی کلاسيک). محتوای ترانه‌ها عموماً مغازله و شکر و شکایت از یار است، چه از نوع کلاسیک و چه جدید. با اشاراتی گهگاهی به ماهیت زندگی و دنیا و انسان و نظایر آن. باوجود‌این، در ادوار اخیر به‌خصوص، گاهی ترانه‌ها شامل گزاره‌هایی در چند و چون اموری جز اینها هم شدند. چه گزاره‌هایی، چه ادعاهایی در ترانه‌ها ممکن است جلب توجه بیشتری از مشتریان بکند؟ چیزهایی که با مدهای رایج روشنفکری، ادعای اخلاق و درستکاری و دادگری (righteousness)، که قدرت اغفال عامه را دارد، بیشتر جور درآید. حالا دعوای نگرانی برای محیط زیست باشد یا دفاع از بینوایان یا تاختن به صاحب‌منصبان سیاسی و مالی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🎷«سیاست هنرمندان»🏛(۱ استوری مربوط به خانم تیلور سویفت واکنش‌هایی هم داشت، مبنی بر اینکه ایشان گویا ابزاری تبلیغاتی برای چپ امریکا یا همان حزب دمکرات شده است و نباید آب به آسیاب آن ریخت. این هوشیاری مبارکی است، در‌عین‌حال، ملاحظاتی هم در این میانه قابل تأمل…
🎷«سیاست هنرمندان»🏛


همچون یک نمونه، به ترانۀ مایکل جکسون با نام they don't care about us
توجه کنید که هم در لیریک و هم در کلیپ تمام‌قد به تألیف دل‌های مستمندان ایستاده است. یا به ترانۀ دیگر او earth song که در آن کلام و تصویر مُشیر به نابودی محیط زیست است و اعلام نگرانی برای آن و حتی، به‌شکلی تلویحی، اشاره به بالادستانی که عامل آن معرفی می‌شوند. (هرچند او با ریگان، رییس‌جمهور خیلی ریپابلیکن، هم در کاخ سفید دیدار کرد!)

حدس این دشوار نیست که مدیربرنامه‌ها و مشاوران هنرمندان بزرگ به آنها می‌آموزند که اگر می‌خواهند محبوب‌تر باشند و بازارشان داغ‌تر باشد، بهتر است با مدهای رایج درستی و دلسوزی و دادگری همراه باشند. این همراهی یک‌قسمش همان گنجاندن اشاراتی به آن موارد در فیلم‌ها و ترانه‌ها است. باری، چیز دیگری هم هست که شاید از این هم مسأله‌سازتر هم باشد: سلبریتی‌ها تشویق می‌شوند که با احزاب و جریا‌ن‌های پروگرسیست همراهی کنند. از باب نمونه، سریال بیوگرافی آقای مایکل جردن (بسکتبالیست) صراحتاً به این اشاره دارد که تا چه حد برای دفاع از حزب دمکرات و کاندیداهای آن مورد توصیه، بلکه تحت فشار بوده است. همه یا اکثر شخصیت‌های هنری و ورزشی ولی به هوشمندی جردن نیستند. اغلب استعداد زیادی برای گول خوردن و جذب شدن به بازار عامه‌گرایی یا حتی عوام‌فریبی سیاسی و روشنفکری دارند. گفته‌اند در هالیوود تا ۹۰ درصد دست‌اندرکاران به ساز دمکرات‌ها می‌رقصند.

🎤در ترانه‌های خانم سویفت اشارات صریحی به مواضع «پروگرسیست» ندیدم، ولی بیرون از آن در عرصه سوشال اکتیویسم چنین ابرازاتی دارد که البته کسانی هم از این شهرت و محبوبیت برای پیشبرد آنها استفاده می‌کنند. این که خود او تا چه حد به این مواضع باور دارد و تا چه حد با بازار عقاید خوش‌فروش همراهی می‌کند، من نمی‌دانم.‌ باری، هرچه که باشد، آیا می‌توان به این استناد، ارزش هنر او و زیبایی و جذابیت کار او را انکار کرد؟ بدیهی است که کسی چون من نمی‌تواند تأثیرگذاری منفی سیاسی و فرهنگی امثال او را نادیده بگیرد، ولی این نمی‌تواند مانع دوست‌داشتن وجه هنری او باشد.

✍🏼دکتر مرتضی مردیها
........
پی‌نوشت:

بارها به دانشجویان دکتری در رشته‌های علوم سیاسی و مطالعات فرهنگی پیشنهاد کرده‌ام به تحلیل‌ محتوای برخی فیلم‌ها یا ترانه‌ها، از این جهت خاص، دست ببرند و داده‌هایی از این طریق فراهم کنند که می‌تواند دری دیگر به تحلیل برخی امور فرهنگی و سیاسی باز کند، ولی گویا کسی حوصلۀ پیمودن چنین راه‌های طی‌نشده‌ای را نداشت.
@cafe_andishe95
💥🔥📚یکی از بی نظیرترین و برترین کتابهای تاریخ اندیشه سیاسی تقدیم به شما عزیزان:

خداوندان اندیشه سیاسی در سه جلد

از کانال کتابخانه کافه اندیشه
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
Khodavandane Andisheye Siasi_1.pdf
10.2 MB
📕 خداوندان اندیشه‌ی سیاسی
✍🏻 مایکل برسفورد فاستر، ویلیام تامس جونز، لین و. لنکستر
🖋 جوادشیخ‌الاسلامی، علی رامین
🔵 جلد یک
📚 @Book_Archives
Khodavandane Andisheye Siasi_2.pdf
6.4 MB
📕 خداوندان اندیشه‌ی سیاسی
✍🏻 مایکل برسفورد فاستر، ویلیام تامس جونز، لین و. لنکستر
🖋 جوادشیخ‌الاسلامی، علی رامین
🔴 جلد دو
📚 @Book_Archives
Khodavandane Andisheye Siasi_3.pdf
7.5 MB
📕 خداوندان اندیشه‌ی سیاسی
✍🏻 مایکل برسفورد فاستر، ویلیام تامس جونز، لین و. لنکستر
🖋 جوادشیخ‌الاسلامی، علی رامین
⚪️ جلد سه
📚 @Book_Archives
📕 #خداوندان_اندیشه‌ی_سیاسی
✍🏻 #مایکل_برسفورد_فاستر، #ویلیام_تامس_جونز، #لین_و_لنکستر
🖋 #جواد_شیخ‌الاسلامی، #علی_رامین

کتاب «خداوندان اندیشه سیاسی» که به قلم سه تن از استادان سرشناس رشته‌ی علوم سیاسی: ویلیام تامس جونز، لین لنکستر و مایکل برسفورد فاستر نوشته شده است، افکار، اندیشه‌ها، مکاتب فکری و سیاسی اصحاب علم سیاست را از عهد باستان تا عصر جدید با زبانی ساده و دقیق بازگو می‌کند. این مجموعه کتاب در برگیرنده‌ی سه مجلد جداگانه است که در هر جلد در رابطه با شماری از اندیشمندان سیاسی سخن به میان آمده است. ترتیب مجلدها به شکل زیر است:
🔵 جلد نخست:
بخش نخست: افلاطون، ارسطو
بخش دوم: سیسرون، آگوستین، توماس آکویناس، ماکیاول
🔴 جلد دوم:
بخش نخست: ماکیاول، بدن، هابز، لاک
بخش دوم: مونتسکیو، روسو، برک، بنتام
⚪️جلد سوم:
بخش نخست: هگل، آگوست کنت، جان استوارت میل.
📚 @Book_Archives
📓🔬اگر مجلدی را به دست بگيريم؛
براي نمونه، در الهيات يا مابعدالطبيعه‌ي مدرسی؛ بياييد بپرسيم، آيا حاوی هيچ استدلال مجردی در خصوص كميّت يا عدد هست؟ نه.

آيا حاوی هيچ استدلالِ تجربی ای در خصوصِ وجود يا امرِ واقع هست؟ نه. پس به شعله‌ها بسپاريدش: چرا كه حاویِ چيزی نمي تواند باشد جز سفسطه و توهّم.


📚📖 دیوید هيوم -كاوشی در خصوص فهم بشری


@cafe_andishe95
سیاست‌های توسعه صنعتی کره جنوبی🔩

کره جنوبی یکی از کشورهایی است که با اجرای چند مورد به رشد و توسعه اقتصادی رسید و این موفقیت در طی پنج دهه اتفاق افتاد. برای اینکه روند رشد این کشور را بهتر درک کنیم، فعالیت‌ها و سیاست‌های توسعه‌ای کره را در پنج دهه بررسی می‌کنیم.
در سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ کره جنوبی در میان فقیرترین کشورهای جهان قرار داشت و سرانه تولید ناخالص ملی (GNP) در سال ۱۹۶۰ از ۱۰۰ دلار کمتر بوده است اما دولت با اجرای سیاست‌های توسعه صنعتی، نوآوری، خوشه سازی و منابع انسانی توانست این مؤلفه اقتصادی کشور خود را به ۲۰ هزار دلار در سال ۲۰۰۷ افزایش دهد.
این سیاست‌ها برای اولین‌بار در سال ۱۹۶۲ تکامل پیدا کرد. به‌طوری که در دهه ۱۹۶۰ تا اوایل دهه ۱۹۷۰ توسعه صنایع مبتنی بر نیروی کار ارزان مدنظر بوده است.

دهه ۱۹۵۰
در این دهه یکی از منابع اصلی تأمین مالی دولت از طریق کمک‌های خارجی بوده است. سازمان ملل متحد در این دهه دستور تأسیس آژانس بازسازی کره را دارد و این از نقاط عطف این دهه است. عمده ارز دولتی کشور یعنی حدود ۷۰ درصد از طریق دریافت کمک‌های خارجی تأمین می‌شده است و صنایع فرآوری سبک نیز از طریق کمک‌های خارجی جذب شده راه‌اندازی شد. به‌طورکلی کره در دهه ۱۹۵۰ سیاست جایگزینی واردات و جذب کمک‌های خارجی را پیش گرفت.
دهه ۱۹۶۰ تا اوایل دهه ۱۹۷۰
توسعه صنایع سبک صادرات محور از طریق اعمال سیاست توسعه صادرات از اهداف دولت در این برهه بوده است. در این دهه قوانین بسیاری در راستای توسعه صنایع تصویب شد؛ قوانینی مانند قانون توسعه صادرات، قانون آژانس توسعه تجارت کره، قانون توسعه صادرات صنایع پیچیده، قانون تجارت، قانون بیمه صادرات و قانون بانک صادرات – واردات کره تصویب شد و هدف از تصویب آن‌ها توسعه صادرات بوده است. منسوجات، سیمان، فولاد و صنایع دیگر از صنایع کلیدی این دوره بودند.
دهه ۱۹۷۰
در این دوره برخی موارد منجر به اتخاذ رویکرد توسعه صادرات در صنایع شیمیایی شد. وابستگی صنایع صادراتی به مواد و کالاهای تولید شده به‌وسیله صنایع سنگین و شیمیایی، گسترش سریع کسری تراز تجاری ازجمله موارد بودند. پتروشیمی، فولاد، ماشین‌آلات از صنایع کلیدی این برهه بودند. مواردی که باعث ارتقا توسعه صنعتی این کشور شد توسعه صنایع محلی، ارتقای توسعه مجتمع‌های صنعتی، تصویب قوانینی با تمرکز بر توسعه صادرات HCIها و تأسیس مناطق آزاد صادراتی بوده است. به‌طورکلی فعالیت‌ها در دهه ۱۹۷۰ به‌گونه‌ای بوده است که منجر به توسعه صنایع سنگین و شیمیایی صادرات گرا شده است.
دهه ۱۹۸۰
مداخله دولت در این برهه باعث ایجاد مشکلات بسیاری شد، از طرفی رکود اقتصاد جهانی نیز این مشکلات را تشدید کرد؛ رشد ناهمگون سرمایه‌گذاری به دلیل دخالت و حمایت گسترده دولت در صنایع شیمیایی و سنگین یکی از این مشکلات بوده است. انتقادها از سیاست‌های دولت شدت گرفت اما دولت با تغییر به‌موقع سیاست‌ها کشور را از یک بحران عمیق نجات داد. راه‌اندازی پارک‌های کشاورزی و صنعتی از تصمیمات نجات‌دهنده بود. بروز فساد و تمرکزگرایی در اقتصاد از دیگر عواقب مداخلات وسیع دولت بوده است. عقلایی کردن صنایع کاری بود که در این دوره زمانی انجام شد.
🇰🇷
دهه ۱۹۹۰
از این برهه با عنوان شتاب توسعه صنعتی کره و توسعه صنایع با فناوری بالا یاد می‌شود. قانون آمایش صنعتی، قانون توزیع صنایع، قانون کنترل میزان بهره‌برداری از زمین‌های موجود، قانون موارد ویژه حمایت از مجتمع‌های فنی و صنعتی از مهم‌ترین قوانین تصویب شده در این دوره بودند. اهداف اصلی کشور در این دوره ارتقای فضای کسب‌وکار، توسعه پارک‌های فناوری و چند مورد دیگر بوده است.
دهه ۲۰۰۰
تمرکز سیاست‌های این دهه بر روی ارتقاء صنایع دانش‌بنیان، ایجاد اقتصاد مبتنی بر نوآوری و توسعه متوازن بخش‌های مختلف بوده است. پارک‌های صنعتی های-تِک، پارک‌های صنعتی فرهنگی و زیست پارک‌ها در این دوره رشد کردند.
دهه ۲۰۱۰
توسعه سبز با تمرکز بر مناطق اقتصادی از اهدافی بود که دولت به دنبال اجرایی آن در این دوره بوده است و توسعه صنعتی سبز در این برهه پیگیری شد. صنایع کلیدی کره در دهه اخیر عمدتاً صنایع نوع چهارم هستند.
🇰🇷
جمع‌بندی
به‌طورکلی چهارچوب محتوایی تدوین سند سیاست‌های صنعتی، معدنی و تجاری کشور شامل الزامات سیاستی سطح کلان، سیاست‌های بین بخشی (افقی) و سیاست‌های بخشی (عمودی) می‌شود.
کره جنوبی ازجمله کشورهایی است که توانست با اجرای سیاست‌های توسعه صنعتی به پیشرفت‌ها و توسعه اقتصادی گسترده‌ای برسد. برخی از فعالیت‌ها و سیاست‌ها اجرایی در طی پنج دهه به شرح زیر بوده است: توسعه صنایع مبتنی بر نیروی کار در دهه ۱۹۶۰ تا اوایل دهه ۱۹۷۰، توسعه صنایع فناوری پیشرفته در اواخر دهه ۱۹۷۰ تا دهه ۱۹۸۰، توسعه استارتاپ‌های جدید و توسعه فناوری در دهه ۱۹۹۰، توسعه سیاست‌های نوآوری منطقه‌ای و یکپارچه‌سازی خوشه‌های صنعتی🇰🇷
@cafe_andishe95
🌃دو چيز هست كه هر چه بيشتر و دقيق‌تر در آن‌ها انديشه می‌كنم، جانم را از تحسين و هيبتي تازه‌تر و فزون‌تر سرشار مي‌سازند:

آسمان‌هايِ پُر ستاره در بالاي سرم و قانون اخلاق در درونم.




كانت -
نقد عقل عملی
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚠️هر دروغی  که می‌گوییم حقیقت را بدهکار می‌کنیم و دیر یا زود باید بهای آنرا بپردازیم
(جمله نهایی "لگاسف" دانشمند هسته ای روسیه در سریال چرنوبیل)

در سریال چرنوبیل  می بینم؛
چطور با تعصب به دانسته‌های خود می‌توانیم موجب ایجاد فاجعه شویم. این امر مانع از شناخت درست ریسک‌ها می شود
چطور ذهنیت‌های محدود انسان می‌تواند واقعیت‌ها را آنطور که هست نبیند. این امر مانع از سنجش درست و دقیق اندازه و اثر گذاری ریسک می‌شود.
چطور در مقابل رویداد ها آمـاده نیستیم. این امـر مانع از عکس العمل سریع می‌گردد.
چطور با لاپوشانی می‌خواهیم مسیر را اصلاح کنیم.این موجب ازبین رفتن زمـان و نیرو و اعتبار می‌گردد.
همه موارد  بالا در هرشرکتی هـم وجود دارد. هرکدام از ما که مدیر شرکتی هستیم ، صاحب کسب وکـاری هستیم هم می توانیم چرنوبیل خود را بسازیم.
تفکر
@cafe_andishe95
🐷کدام ذهنیت گروه‌هایی نظیر القاعده، داعش، بوکوحرام و... را به منتهای خشونت کور سوق می‌دهد؟

چرا آدم‌ها را جلوی دوربین سر می‌برند؟ افراد غیر نظامی و شهروندان عادی را در سراسر جهان هدف قرار می‌دهند، زنان و کودکان را می‌ربایند و به بردگی می‌گیرند بدون آنکه از منظر محاسبات مادی و این‌جهانی شانسی برای پیروزی یا دستیابی به یک هدف ملموس و نهادی داشته باشند؟
نبرد آنان از قوانین مرسوم سیاست بین‌الملل تبعیت نمی‌کند. نه کشور و مرزی وجود دارد و نه منافع ملموس، نه دفاعی مطرح است و نه دشمن براساس ربط، منطق یا اختلاف منافع مرسوم در الگوهای کلاسیک سیاست جهانی انتخاب می‌شود. در منطق آنان تو نمی‌جنگی به این خاطر که دشمن روی به سوی تو، کشور یا دارایی‌ات کرده و قصد هجوم دارد، برعکس! تو می‌جنگی تا دشمن رویش را به سمت تو بگرداند، متوجه تو شود و اصلا بفهمد که تو هم وجود داری! تو هیچ وسیله و راهی به جز جنگ برای اینکه دیده شوی و به حساب آورده شوی نداری! ابزار کافی و لازم برای جنگ را هم نداری، تمام درد تو این است که آن روزگاری که اجدادت را شمشیر و اسب و نیزه کفایت می‌کرد تا طاق کسری و دروازه قسطنطیه و آندلس را بگشایند گذشته و دیگر باز نمی‌گردد.
🔻
پس وقتی ابزار کافی برای جنگ هم نداری، باید به شیوه خاصی بجنگی: اینجا است که عملیات انتحاری و حمله کور به غیر نظامیان لازم می‌شود. عملیات انتحاری و کشتار کور غیر نظامیان باید مسکنت و حقارت تو و برادرانت در عرصه مادی و پیشرفته جنگ را جبران کند. بدون آنها تو اصلا دیده نمی‌شوی، برای کسی مسئله نمی‌شوی و امکان در میدان بودن را نداری. اگر امکانش بود دوست داشتی مسلسل و بمب را همچون دیگر مظاهر دنیای جدید دور بیندازی و با اسب و شمشیر بجنگی اما افسوس که نمی‌شود، دوست داری دنیا به روزهای خوش گذشته برگردد، آن روزها که اجدادت حاکم و فرمانروای مدیترانه، بالکان و جنوب اسپانیا بودند و زنان قبیله‌ات در حریم امن خانه و حرمسرا محصور و محفوظ بودند و مدل تلویزیونی نمی‌شدند، از دست تو و خانه فرار نمی‌کردند. مال خودت و قبیله‌ات می‌ماندند.
اما نمی‌شود! هرگز دوباره تکرار نمی‌شود!

پس با این زندگی و دنیایی که اینقدر با تو بی‌رحم است چه باید کرد؟ تو هم که نمی‌توانی تغییر کنی، پس فقط می‌ماند آنکه مرگ را در برابر زندگی و دنیای آنان قرار دهی، تو دیگر در میدان زندگی حرفی برای گفتن نداری و این تنها مرگ است که می‌تواند سرها را بار دیگر به سوی تو و اجدادت بگرداند. حالا که آنان زندگی را و دنیا را مال خودشان کرده‌اند، تو در برابر، مرگ را ستایش کن، حالا که آنان دنیای ساده و کوچک اجدادت را نابود کرده‌اند، طعم مرگ را به تمام دنیای آنها بچشان، حالا که آنان ابزار فوق پیشرفته دارند و تو دستت به رهبران، فرماندهان و حتی خیلی وقت‌ها به سربازان آنها نمی‌رسد، پس به مردم عادی در کوچه و خیابان حمله کن و در خون غرقشان کن، حالا که بمب‌افکن نداری جان خود و برادرانت را به بمب‌هایی متحرک تبدیل کن...
فقط دست بر ندار، بجنگ به هر شکل که می‌توانی، به هر وسیله که می‌شود، مبادا متوقف شوی، مبادا سازش کنی، مبادا صلح کنی، چرا که دیگر هیچکس تو را نمی‌بیند، هیچ چیز برای عرضه در این دنیای پر زرق و برق بیگانه و بی اعتنا نداری، بدان که تمام دارایی تو در این دنیا دشمن است. اگر دشمن نداشته باشی و نجنگی، دیگر هیچ در چنته نداری...به قدر ریگ بیابان هم نیستی...
طوس طهماسبی
@cafe_andishe95
💎مضرات اخلاق ستیزی

دروغ از نظر اخلاقی رذیلت است چرا که عقل انسان درستکار آن را نمی پسندد .موجب سلب اعتماد  وباور افراد به هم شده و احساس توهین به شعور فرد و بازیچه امیال فرد دروغگو قرار گرفتن، خود سرچشمه مسمومیت روابط انسانی است.اعتبار و شخصیت فرد فرو می ریزد.همچنین نشان ترس و ضعف روحی فرد دروغگو نیز هست.دوستی هارا نیز  تخریب میکند.خود نوعی اختلال روانی است که افراط در ان زندگی را به مخاطره جدی هم می اندازد.برای خود فرد نیز دردسر آفرین است.خودشناسی فرد در اثر برساخت شخصیت کاذب برای خود آسیب میبیند و اصولا نماد راستین شرافت نیز بود و چه دوئل هایی بر سر دروغگو خطاب کردن افراد در نگرفته و....
پس فرد بهره مند از عقل به فراست و تجربه در می یابد که دروغ گفتن قاعدتا نادرست است مگر موارد استثنا و نادر که چاره دیگر نباشد و خیر بزرگ به دیگران برساند.

پس اینجا فلاسفه ضد اخلاق و و عقل ستیز که مبانی ارزشها را زیر سوال می برند و افعالی امثال دروغ را اشتباه (غیر اخلاقی)نمی دانند یا چون آن را از منکرات دینی هم میبینند به تخریب پایه های ان همت می گمارند،راهبر ناشایستی به سوی پلشتی و رذالت هستند.
غرض اینجا پند اخلاقی نبود بلکه منظور آن است که متفکرین اخلاق ستیز چه راه باطل و نهیلیستی در پیش گرفته اند که گفتن این بدیهیات را ضرورت می بخشد.
به یک نمونه از این دروغها توجه کنیم که نیچه در کتاب آنک انسان ساخته است:

"خدا ، جاودانگیِ روح ،رستگاری،  آخرت : به هیچ‌کدام از این دست مفاهیم نه هرگز توجهی کردم، نه وقت‌ای برایشان گذاشتم، حتی در دورانِ بچگی  شاید به قدرِ کافی برایشان بچه نبودم؟
خداناباوری موضوعی نیست که به عنوان نتیجه ی تحقیق بدان رسیده باشم، حتی یک رویداد هم برایم نیست: خداناباوری همچون نوعی غریزه برای من بدیهی است.
من برای قناعت کردن به پاسخ‌های حاضر و آماده، زیاده از حد کنجکاو، شکاک، و جسور هستم. خدا یک پاسخِ خام است، یک بی‌ظرافتی برای ما اندیشه‌ورزان - اساساً قسمی [دستورِ] ممنوعیتِ حاضر و آماده است برای ما: تو را اندیشیدن نشاید!..."

___
نگارنده متن در اشاره به تاریخ زندگی خود کاملا از عمل غیر اخلاقی دروغ استفاده کرده و شاید اگر به اخلاق پایبندی داشت دست به این کار نمی زد می دانیم که
نیچه پس از دانش‌آموختگی در سپتامبر ۱۸۶۴،به امید رسیدن به مقام کشیش پروتستان، در دانشگاه بن به تحصیلِ الهیات و فیلولوژی کلاسیک مشغول شده بود.
نیچه در " غروب بتان  " نیز  می گوید:

"در موردِ فیلسوفان نیز _که گونه‌اي دیگر از زاهدان‌اند _کسب-و-کارِشان چنین می‌طلبد که جز به برخی حقیقت‌ها رخصتِ رو نشان دادن ندهند: یعنی، جز به آن‌هایي که اعتبارِ کسب-و-کارِ ایشان را نزدِ عامّه نگاه می‌دارد. به زبانِ کانتی، حقیقت‌هایِ عقلِ عملی. ایشان می‌دانند که همان چیزهايي را باید اثبات کنند که عمل می‌کنند و یکدیگر را با این می‌شناسند که بر سرِ «حقایق» همرای اند. «دروغ نباید بگویی» به زبانِ ساده، حضرتِ فیلسوف، مبادا از حقیقت دم بزنی"

یا
"اخلاق از قدیم‌الایام متخصص انواعِ دغلبازی ها در زمینه‌ی «متقاعد سازی» بود"(سپیده دمان)
"زندگی محصولِ اخلاق نیست: اخلاق خواهانِ فریب است و بر پایه‌ی فریب زندگی می‌کند" (انسانی بس انسانی)
___
پس چه مسیحیت بگوید چه نگوید چه فیلسوف عاقلی ارزش راستگویی را تایید کند یا نکند، مهم نیست و دروغ غیر اخلاقیست و غیر عقلی است و برای دروغگو رسوایی است که می ماند.

@cafe_andishe95
🔴کمونیسم:
تصویر چپ؛ آن که ادایش را درمی‌آورد.
تصویر راست؛ آن که کمونیسم را واقعا زندگی می‌کند.


انجمن علمی اقتصاد
@cafe_andishe95
💡کرامت💎


در نزد کانت، عقلانیت ( عملی) بنیادِ اساسیِ مسئله  آزادی و کرامت  است، بنابراین تلاش برای بهتر شدنِ وضع انسانی چیزی جز تحقق این دو ایده نمی باشد، به این دلیل که از درونِ انسان نشئت می گیرد،یعنی آنچه که باعث تعیینِ هویت و خودمختاریِ انسان میشود.

بر اساس این تفسیر میتوان گفت عقلانیت مهمترین حامیِ آزادی است، که پیشرفتِ اخلاقی و رشد عقلانی را میسر میسازد، بنابراین، انسانیت زمانی هویدا خواهد شد که با مسئله کرامت خویشاوند باشد،  یعنی آنچه که باعث هدایتِ کردار انسان میشود.به تعبیر کانت، اینجاست که جایگاه ( انسان) معنایِ خاصی پیدا می کند، یعنی ( کمال پذیری انسان)، کرامت در نظر کانت آن اصلِ اخلاقی است که بر خودمختاریِ فرد بنا شده باشد.

در واقع کانت بر اساسِ این موضوع، سعی بر آن دارد تا اصالت انسان را نشان دهد، در باور کانت کرامت یک ایده اخلاقی است و  چنان دارای ارزش خاص و مهمی است که نمی توان با چیزی قیاس کرد، به این دلیل که انسانیت و جایگاه اخلاقی او را به رسمیت می شناسد ( یک تلاشِ فردی برای بازشناسیِ خودم)، بنابراین مبنایِ هر وظیفه غایتِ آن کرامت است، اینکه انسان قادر باشد بینِ خیر و شر تمایزی قائل شود. پس معیارِ اصلی آن چیزی جز این نیست. که کردارِ انسان بر اساسِ عقل و کرامتش بنا شود، این نگرش بیانگرِ  هویتِ انسان است. چرا که نمیتوان  او را  یک ابزار یا وسیله در نظر گرفت، بنابراین، کانت ارزش و بزرگی انسان  را در وجه طبیعیِ آن نمیداند.چون خود نوعی دشمنی با اصلِ اخلاقی انسان است به تعبیری( دشمنِ نامرئی) لذا، یک تقلا و جدل همواره وجود دارد. و کرامت اخلاقی سبب می شود که انسان از درون به بردگی کشیده نشود. چون در غیر این صورت نمیتوانیم صفت خوب بودن را تشخیص دهیم، در نظر کانت کرامت چیزی جز منشاء‌ کمال و تعالیِ انسان نیست،کرامت به خودم  یک نوع انسانیت است، پیشرفتِ اخلاقی که بر اساسِ امری عقلانی درست زیستن را به وجود می آورد. و در تقابل با کسان در این است. که او را به عنوانِ یک ابزار تلقی نکنم،


آرسین
@cafe_andishe95
🚩ناسیونالیسم ایدئولوژی نیست.

برخی کمونیستها هم ناسیونالیسم خاص خود را دارند که با دولت توتالیتر کمونیستی ترکیب می کنند
.

کمونیسم ملی به اشکال از سیاست‌های مختلفی گفته می‌شود که در آن کمونیسم توسط رهبران کشورهای مختلف با استفاده از اشکال ملی‌گرایی یا هویت ملی برای شکل‌دادن سیاستی مستقل از انترناسیونالیسم کمونیستی به تصویب رسیده یا اجرا شده است. کمونیسم ملی برای توصیف جنبش‌ها و رژیم‌هایی بکار می‌رود که سعی در ایجاد یک نوع کاملاً منحصر به فرد کمونیسم بر اساس شرایط ملی و نه پیروی از سیاست‌های تعیین شده توسط سایر ملل کمونیست مانند اتحاد جماهیر شوروی دارند. در هر دولت، امپراتوری یا وابستگی مستقل، رابطه بین طبقه و ملت ویژگی‌های خاص خود را داشت.

کمونیست‌های اوکراینی واسیل شاخرایی و مازلاخ و سپس سلطان گالی اف مسلمان، منافع دولت بلشویکی روسیه را در تضاد با منافع ملی کشورهای خود می‌دانستند. رژیم‌های کمونیستی که تلاش کرده‌اند سیاست‌های خارجی و داخلی مستقل و مغایر با منافع اتحاد جماهیر شوروی را دنبال کنند، به عنوان نمونه‌هایی از «کمونیسم ملی» توصیف شده است، اما این شکل از کمونیسم ملی با رژیم‌ها یا جنبش‌های کمونیستی که شعارهای ناسیونالیستی را در بر می‌گیرند متفاوت است. به عنوان مثال می‌توان به یوسیپ بروز تیتو و جهت مستقل او که یوگسلاوی را از اتحاد جماهیر شوروی دور کرد، کمونیسم لیبرال ضد شوروی ایمره نادی ، سوسیالیسم الکساندر دوبژک با چهره ای انسانی و کمونیسم یانوش کادار اشاره کرد

رژیم‌های کمونیستی که سعی کرده‌اند با تلفیق آرمان‌های کمونیستی / سوسیالیستی و ناسیونالیسم، نوع کمونیسم خود را دنبال کنند، به عنوان «کمونیست ملی» توصیف شده‌اند. اینها شامل جمهوری سوسیالیستی رومانی به رهبری نیکولای چائوسسکو، کمپوچیای دمکراتیک به رهبری پول پوت و کره شمالی تحت سلطه جوچه است

کمونیسم همان‌طور که کارل مارکس و فریدریش انگلس تصور می‌کردند قرار بود بسیار بین‌المللی باشد زیرا انتظار می‌رفت که پرولتاریا انترناسیونالیسم درگیری طبقاتی را بسیار بالاتر از ناسیونالیسم به عنوان اولویت طبقه کارگر قرار دهد. ناسیونالیسم به عنوان ابزاری تلقی می‌شد که بورژوازی از آن برای تقسیم و اداره پرولتاریا (ناسیونالیسم بورژوایی) استفاده می‌کرد. در حالی که نفوذ کمونیسم بین‌الملل از اواخر قرن نوزدهم تا دهه ۱۹۲۰ بسیار شدید بود، دهه‌های پس از آن - آغاز با سوسیالیسم در یک کشور و پیشرفت به جنگ سرد و جنبش عدم تعهد، کمونیسم ملی را به یک واقعیت سیاسی بزرگتر تبدیل کرد.


@cafe_andishe95
مهدی تدینی .درباره ترامپ و بایدن در رابطه با اروپاییها.
@cafe_andishe95
2024/09/30 16:27:09
Back to Top
HTML Embed Code: