🧠روانشناسی سیاسی حاکمان ایران🔦
امتناع دیالوگ با دیکتاتور
روانشناسی سیاسی علمی است که به خوی و خصلت رهبران سیاسی و اهل قدرت می پردازد اینکه چگونه می اندیشند و چگونه عمل می کنند.چه تصوراتی از خود و دیگران دارند همه ذیل این شاخه علمی مورد بررسی قرار می گیرند.ترس زدگی،بی اعتمادی به دیگران حتی اعضای خانواده خود،خودشیفتگی و غرور،خودبزرگ بینی،خود حق پنداری از جمله خوی و خصلت هایی هستند که روانشناسان سیاسی با مطالعه رفتارها و دست نوشته های حاکمان به آنها اشاره کرده اند.
چند روز پیش آقای رئیسی در جمله ای اشاره کردند که درآفریقا یکی از حقوقدانان به ما نزدیک شد و گفت من تقریباً همه قوانین اساسی کشورهای جهان را مطالعه کرده ام ولی باید اعتراف کنم قانون اساسی جمهوری اسلامی یکی از مترقی ترین قوانین اساسی جهان است.
ایشان به این علت این خاطره احتمالاً ساختگی را مطرح می کنند که این روزها بیش ازهمه بر تغییر قانون اساسی و اصلاحات بنیادین آن تاکید می شود.پیامد ضمنی سخنان رئیسی این است که لزومی ندارد تغییری صورت بگیرد چون مترقی ترین قانون اساسی جهان را داریم.
همین رفتار خودشیفته گون را چند سال پیش احمدی نژاد رئیس جمهور پوپولیست جمهوری اسلامی ایران هم مطرح کرده بودند به این معنا که حین سخنرانی ایشان در مجمع عمومی سازمان ملل شاهد هاله نور بوده اند. و بدینوسیله می خواست به مخاطبان اش بگوید که وی و جمهوری اسلامی که مبتنی برشریعت اسلامی و با تکیه برآموزه های دینی و تشیع دوازده امامی اداره می شود از قدسیت خاصی برخوردار است و امر قدسی البته امری نیست که تن به نقد بسپارد.دربرابر امرقدسی فقط باید سر خم کرد و تعظیم نمود.
🗓
با شنیدن این جملات یاد سفرنامه مظفرالدین شاه به فرنگ افتادم.ببینیم ایشان چه می گویند
«هنگام ترک انگلیس مردم افسوس می خوردند ازاینکه ما می رویم»
هنگام بازگشت از سفر نخستین و هنگام ورود به تبریز ازمذاکراتش با کنسول های روس و انگلیس و عثمانی و اینکه درهمه بلاد کفر بروی خوش گذشته است ودرباره استقبال پرشور مردم درخاطرات خود چنین نوشته است:
«تقریباً تمام اهالی درخارج و داخل اطراف معابر جمع شده بودند.اقلاً به قصد یکصدهزارنفر دراطراف خیابان و کوچه و بازار از زن و مرد ایستاده و ازدیدن ما اظهار مسرت و خوشحالی می نمودند و متصل سلام و صلوات می فرستادند»
و ادامه می دهد:
«جمعیت مردم همه از مرد و زن در اطراف خیابان و بام ها به قدری جمع شده بودند که مافوق نداشت و تماماً از روی یک ذوق مخصوصی اظهار خوشحالی و مسرت و شکرگزاری زیاد ازدیدن ما می کردند»
این خودشیفتگی و خودبزرگ بینی البته سویه دیگری هم دارد فرد خودبزرگ بین لاجرم دیگران را کوچک و حقیر می بیند.فقط اوست که شجاع است.فقط اوست که قبله عالم است و فقط اوست که می فرمایند!زبان این جماعت و شیوه بیان شان پر از تحقیر دیگری است.
«جناب اشرف اتابک اعظم آمدند قدری فرمایشات کردیم و بعد استراحت فرمودیم»
دیکتاتورمطلق العنان همه را خدمتگزار و نوکر و کنیز خود می بیند
«بعد از گردش پارک دومونو آمدیم منزل و شب را درمنزل بودیم و شام خوردیم و خوبیدیم.بعضی ازنوکرها هم بودنند» و «جناب اشرف اعظم و وزیر دربار و سایر نوکرها بودند.رفتیم به مهمانخانه ای که قوام السلطنه برای ما گرفته است بسیارهتل خوبی است حقیقتا بسیار نوکر خوبی است ازخدمات نوکری اش راضی هستیم»
زبان دیکتاتور خودشیفته زبان امری است.ازبالا به پایین است.امکان گفتگو با او وجود ندارد فقط باید دربرابر او سرتعظیم فرودآورد و آری گفت.وزیر که درپیشگاه او نوکری بیش نیست همین رفتار خودشیفته گون را با زیر دستان خود می کند.و اینگونه می شود که زبان جامعه به زبان مداهنه و چاپلوسی،به زبانی غیر ارتباطی بدل می شود.عباراتی چون «تصدقت بروم»،«فدایت شوم»،«قربانت بشوم»،«امرامرشماست»،«چاکریم»،«مخلصیم»،«گوش به فرمانیم»،«هرچه خسرو بگوید شیرین است» تداوم همان وضعیت دیکتاتوری و زبان ایدئولوژیک و عادات زبانی نهادینه شده است.
ما نه تنها باید با دیکتاتوری سیاسی مبارزه کنیم بلکه باید همزمان مبارزه ای گسترده را برای پالایش ذهن و زبان خود آغازکنیم.زبانی که بر برابری حقوقی،شهروندی مدرن،و به قول هابرماس زبانی شایسته کنش ارتباطی عقلانی مبتنی باشد.
دیالوگ با دیکتاتور امکان ندارد.چون دیالوگ امری دو سویه و ارتباطی متقابل است.در حالی که دیکتاتوری امری یکسویه و از بالا به پایین است.اگر امروز حاکمان سیاسی ایران قادر به گفتگو با جامعه نیستند بخشی از آن را باید در روانشناسی سیاسی برآمده از فرهنگ دیکتاتوری جست.فرهنگی که تک تک ما را می تواند آلوده کند.
✍🏼قربان عباسی
@cafe_andishe95
امتناع دیالوگ با دیکتاتور
روانشناسی سیاسی علمی است که به خوی و خصلت رهبران سیاسی و اهل قدرت می پردازد اینکه چگونه می اندیشند و چگونه عمل می کنند.چه تصوراتی از خود و دیگران دارند همه ذیل این شاخه علمی مورد بررسی قرار می گیرند.ترس زدگی،بی اعتمادی به دیگران حتی اعضای خانواده خود،خودشیفتگی و غرور،خودبزرگ بینی،خود حق پنداری از جمله خوی و خصلت هایی هستند که روانشناسان سیاسی با مطالعه رفتارها و دست نوشته های حاکمان به آنها اشاره کرده اند.
چند روز پیش آقای رئیسی در جمله ای اشاره کردند که درآفریقا یکی از حقوقدانان به ما نزدیک شد و گفت من تقریباً همه قوانین اساسی کشورهای جهان را مطالعه کرده ام ولی باید اعتراف کنم قانون اساسی جمهوری اسلامی یکی از مترقی ترین قوانین اساسی جهان است.
ایشان به این علت این خاطره احتمالاً ساختگی را مطرح می کنند که این روزها بیش ازهمه بر تغییر قانون اساسی و اصلاحات بنیادین آن تاکید می شود.پیامد ضمنی سخنان رئیسی این است که لزومی ندارد تغییری صورت بگیرد چون مترقی ترین قانون اساسی جهان را داریم.
همین رفتار خودشیفته گون را چند سال پیش احمدی نژاد رئیس جمهور پوپولیست جمهوری اسلامی ایران هم مطرح کرده بودند به این معنا که حین سخنرانی ایشان در مجمع عمومی سازمان ملل شاهد هاله نور بوده اند. و بدینوسیله می خواست به مخاطبان اش بگوید که وی و جمهوری اسلامی که مبتنی برشریعت اسلامی و با تکیه برآموزه های دینی و تشیع دوازده امامی اداره می شود از قدسیت خاصی برخوردار است و امر قدسی البته امری نیست که تن به نقد بسپارد.دربرابر امرقدسی فقط باید سر خم کرد و تعظیم نمود.
🗓
با شنیدن این جملات یاد سفرنامه مظفرالدین شاه به فرنگ افتادم.ببینیم ایشان چه می گویند
«هنگام ترک انگلیس مردم افسوس می خوردند ازاینکه ما می رویم»
هنگام بازگشت از سفر نخستین و هنگام ورود به تبریز ازمذاکراتش با کنسول های روس و انگلیس و عثمانی و اینکه درهمه بلاد کفر بروی خوش گذشته است ودرباره استقبال پرشور مردم درخاطرات خود چنین نوشته است:
«تقریباً تمام اهالی درخارج و داخل اطراف معابر جمع شده بودند.اقلاً به قصد یکصدهزارنفر دراطراف خیابان و کوچه و بازار از زن و مرد ایستاده و ازدیدن ما اظهار مسرت و خوشحالی می نمودند و متصل سلام و صلوات می فرستادند»
و ادامه می دهد:
«جمعیت مردم همه از مرد و زن در اطراف خیابان و بام ها به قدری جمع شده بودند که مافوق نداشت و تماماً از روی یک ذوق مخصوصی اظهار خوشحالی و مسرت و شکرگزاری زیاد ازدیدن ما می کردند»
این خودشیفتگی و خودبزرگ بینی البته سویه دیگری هم دارد فرد خودبزرگ بین لاجرم دیگران را کوچک و حقیر می بیند.فقط اوست که شجاع است.فقط اوست که قبله عالم است و فقط اوست که می فرمایند!زبان این جماعت و شیوه بیان شان پر از تحقیر دیگری است.
«جناب اشرف اتابک اعظم آمدند قدری فرمایشات کردیم و بعد استراحت فرمودیم»
دیکتاتورمطلق العنان همه را خدمتگزار و نوکر و کنیز خود می بیند
«بعد از گردش پارک دومونو آمدیم منزل و شب را درمنزل بودیم و شام خوردیم و خوبیدیم.بعضی ازنوکرها هم بودنند» و «جناب اشرف اعظم و وزیر دربار و سایر نوکرها بودند.رفتیم به مهمانخانه ای که قوام السلطنه برای ما گرفته است بسیارهتل خوبی است حقیقتا بسیار نوکر خوبی است ازخدمات نوکری اش راضی هستیم»
زبان دیکتاتور خودشیفته زبان امری است.ازبالا به پایین است.امکان گفتگو با او وجود ندارد فقط باید دربرابر او سرتعظیم فرودآورد و آری گفت.وزیر که درپیشگاه او نوکری بیش نیست همین رفتار خودشیفته گون را با زیر دستان خود می کند.و اینگونه می شود که زبان جامعه به زبان مداهنه و چاپلوسی،به زبانی غیر ارتباطی بدل می شود.عباراتی چون «تصدقت بروم»،«فدایت شوم»،«قربانت بشوم»،«امرامرشماست»،«چاکریم»،«مخلصیم»،«گوش به فرمانیم»،«هرچه خسرو بگوید شیرین است» تداوم همان وضعیت دیکتاتوری و زبان ایدئولوژیک و عادات زبانی نهادینه شده است.
ما نه تنها باید با دیکتاتوری سیاسی مبارزه کنیم بلکه باید همزمان مبارزه ای گسترده را برای پالایش ذهن و زبان خود آغازکنیم.زبانی که بر برابری حقوقی،شهروندی مدرن،و به قول هابرماس زبانی شایسته کنش ارتباطی عقلانی مبتنی باشد.
دیالوگ با دیکتاتور امکان ندارد.چون دیالوگ امری دو سویه و ارتباطی متقابل است.در حالی که دیکتاتوری امری یکسویه و از بالا به پایین است.اگر امروز حاکمان سیاسی ایران قادر به گفتگو با جامعه نیستند بخشی از آن را باید در روانشناسی سیاسی برآمده از فرهنگ دیکتاتوری جست.فرهنگی که تک تک ما را می تواند آلوده کند.
✍🏼قربان عباسی
@cafe_andishe95
📍مغلطه و کذبیاتی با تالی های فاسد و ضد بشری در باب اخلاق📌
📄نوشتار :
"بازداشتن خویش از آسیب رساندن به یکدیگر
و زور گفتن به یکدیگر
و بهره کشیدن از یکدیگر و
خواست خویش را با خواست دیگری همساز کردن - اگر که شرایط آن فراهم باشد ،(یعنی اگر قدرت و سنجه هایارزشی دو تن براستی یکسان باشد و جان در يك قالب باشند) به يك معنای خام به صورت رفتار خوب میان افراد در می آید.
اما همین که بخواهیم این اصل را فراتر بریم و اگر بشود آن را همچون اصل بنیادی جامعه ،بینگاریم یکباره ثابت خواهد کرد که ماهیت آن عبارت است از خواست نفی زندگی یعنی اصل پاشیدگی و سرنگونی درین باب میباید به بیخ و بن کار اندیشید و در برابر هر گونه ضعف احساساتی ایستادگی کرد زیرا زندگی در ذات ،خویش از آن خویش کردن است و آسیب رساندن و چیره گشتن بر آنچه بیگانه است و ناتوانتر؛ سرکوفتن است و سخت بودن و صورتهای خویش را بزور خوراندن و به تن خویش اندر کشیدن و کمتر و ملایمتر از ،همه بهره کشیدن - اما چرا باید همیشه واژه هایی را بکار برد که باطنی بدگو از دیرباز انگ خود را بر آنها زده است؟"
➖➖➖
🔍نقد:متن کاملا دروغ پردازانه و مغلطه گون است ظاهرا قصد اثبات چیزی را دارد از کلمه اثبات به طور جعلی هم استفاده کرده اما مغلطه هایش متن را بی آبرو میکند.
ابتدا چند عمل انسانی که مطلوب زیست در جامعه انسانی (و نه حیوانی) است را آورده با مغلطه های قدیمی آنرا تنها آموزه مسیحیت و افلاطون و غیره دانسته و با این دلیل کودکانه و سطحی اعلام فرا رفتن از این اصل را دارد.سوال این است به چه حقی از این اصول مفید فراتر رفتی؟آیا اگر فراتر رفتی خصوصیات بهتری را جایگزین کردی؟یا اخلاق رمه وار و ضد بشری ماقبل تمدن را معرفی کردی؟پس در دید نگارنده باید خود را از آسیب زدن به دیگران بر حذر نداشت به عبارتی این اصل آزادی که دیگران نباید متضرر شوند توسط نیچه نفی می شود.
یا زور گفتن و دیکتاتوری در مرام نیچه تقدیس میشود(دقت کنید همه اینها نشانه های پیشامدرن و ارتجاعی هستند که اشاره گر به وضع طبیعی یا شرایط غیر مدنی-تمدنی است نه سخنی پیشرو و فراتر از درک ما)
یا بهره کشیدن و برده کردن افراد که در منش فکری نیچه ایراد به خصوصی ندارد.
به ناگاه با مغلطه بدون هیچ اثباتی اعلام داشته که اینها همان خواست زندگی بوده ! که از ریشه کذب است.مگر با دسته احشام طرف بودیم که اینها خواست زندگی آنها باشند؟چگونه اصل زندگی مبنی بر نظر خود را اثبات کردی؟
چه دلیلی دارد رفتار های توحش اور توصیه شده توسط فرد خواست معادلِ زندگی باشد ؟فرد عاقل نیز می پرسد خوب چرا بدون اینها نتوان انسانی زیست؟ نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی؟
چگونه با مغلطه این اخلاق تمدنی و انسانی را با ضعف احساسات برابر دانسته؟!
عقل و منطق برای برپایی آزادی و حریم شخصی برای افراد توسط قانون که باید پاسدار همینن حقوق فردی می شود، چه می شود؟
آیا اخلاق رمه ای که چنین رفتارهای ضد بشری را توجیح میکند از ذهنی اسیر جنون و بیماری و ضعف احساسی بر نخواسته است؟!
آیا هر انچه از دیرباز رد شده الزاما باطل و بدی و ضعف را توجیه میکرده؟آیا وقتی تو را به پاسداری حقوق و جان و مال خود و دیگران توصیه کنند(به فرض اینکه ارزشی کهن بوده باید) به مقابله با آن برخواست و هر ایده مطلوبی را نیز مثل دینامیتی بی عقل منفجر و نابود کرد؟
اشکال بزرگ افرادی که کل را رد میکنند این است که کل شامل جزئیاتی ظریف است که می تواند مثبت منفی و در طیفی بین این دو قرار بگیرد.
افراد رادیکال سطحی وقتی کلیتها را رد میکنند قسمتی از سخنانشان درست در می آید چون قسمت های منفی آن کلیت را رد کرده اند.
اما همزمان با سبکسریِ غیر انتقادی بخش مثبت کلیت تاریخ را نیز نفی کرده اند!
این متن پر از دروغ مغلطه گمراهی با راه احکام و پیشنهادت سبکسرانه و سخیف فاقد قدرت استدلال و خام و بی منطق دستپخت آقای نیچه بود.ابتدا باید به عمق تباهی متن پی برد سپس توجه داد که این طرز اندیشه دارای چه تالی های فاسدی است.
ایراد بزرگ ضد آزادی، ضد لیبرالی و ضد بشری و ضد حقوق بشری این لاطائلات نیز دامنگیر افراد می شود و از طریق تالی های فاسد اندیشه فلسفی را در باب اخلاق سطحی را نمایندگی میکند.
@cafe_andishe95
📄نوشتار :
"بازداشتن خویش از آسیب رساندن به یکدیگر
و زور گفتن به یکدیگر
و بهره کشیدن از یکدیگر و
خواست خویش را با خواست دیگری همساز کردن - اگر که شرایط آن فراهم باشد ،(یعنی اگر قدرت و سنجه هایارزشی دو تن براستی یکسان باشد و جان در يك قالب باشند) به يك معنای خام به صورت رفتار خوب میان افراد در می آید.
اما همین که بخواهیم این اصل را فراتر بریم و اگر بشود آن را همچون اصل بنیادی جامعه ،بینگاریم یکباره ثابت خواهد کرد که ماهیت آن عبارت است از خواست نفی زندگی یعنی اصل پاشیدگی و سرنگونی درین باب میباید به بیخ و بن کار اندیشید و در برابر هر گونه ضعف احساساتی ایستادگی کرد زیرا زندگی در ذات ،خویش از آن خویش کردن است و آسیب رساندن و چیره گشتن بر آنچه بیگانه است و ناتوانتر؛ سرکوفتن است و سخت بودن و صورتهای خویش را بزور خوراندن و به تن خویش اندر کشیدن و کمتر و ملایمتر از ،همه بهره کشیدن - اما چرا باید همیشه واژه هایی را بکار برد که باطنی بدگو از دیرباز انگ خود را بر آنها زده است؟"
➖➖➖
🔍نقد:متن کاملا دروغ پردازانه و مغلطه گون است ظاهرا قصد اثبات چیزی را دارد از کلمه اثبات به طور جعلی هم استفاده کرده اما مغلطه هایش متن را بی آبرو میکند.
ابتدا چند عمل انسانی که مطلوب زیست در جامعه انسانی (و نه حیوانی) است را آورده با مغلطه های قدیمی آنرا تنها آموزه مسیحیت و افلاطون و غیره دانسته و با این دلیل کودکانه و سطحی اعلام فرا رفتن از این اصل را دارد.سوال این است به چه حقی از این اصول مفید فراتر رفتی؟آیا اگر فراتر رفتی خصوصیات بهتری را جایگزین کردی؟یا اخلاق رمه وار و ضد بشری ماقبل تمدن را معرفی کردی؟پس در دید نگارنده باید خود را از آسیب زدن به دیگران بر حذر نداشت به عبارتی این اصل آزادی که دیگران نباید متضرر شوند توسط نیچه نفی می شود.
یا زور گفتن و دیکتاتوری در مرام نیچه تقدیس میشود(دقت کنید همه اینها نشانه های پیشامدرن و ارتجاعی هستند که اشاره گر به وضع طبیعی یا شرایط غیر مدنی-تمدنی است نه سخنی پیشرو و فراتر از درک ما)
یا بهره کشیدن و برده کردن افراد که در منش فکری نیچه ایراد به خصوصی ندارد.
به ناگاه با مغلطه بدون هیچ اثباتی اعلام داشته که اینها همان خواست زندگی بوده ! که از ریشه کذب است.مگر با دسته احشام طرف بودیم که اینها خواست زندگی آنها باشند؟چگونه اصل زندگی مبنی بر نظر خود را اثبات کردی؟
چه دلیلی دارد رفتار های توحش اور توصیه شده توسط فرد خواست معادلِ زندگی باشد ؟فرد عاقل نیز می پرسد خوب چرا بدون اینها نتوان انسانی زیست؟ نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی؟
چگونه با مغلطه این اخلاق تمدنی و انسانی را با ضعف احساسات برابر دانسته؟!
عقل و منطق برای برپایی آزادی و حریم شخصی برای افراد توسط قانون که باید پاسدار همینن حقوق فردی می شود، چه می شود؟
آیا اخلاق رمه ای که چنین رفتارهای ضد بشری را توجیح میکند از ذهنی اسیر جنون و بیماری و ضعف احساسی بر نخواسته است؟!
آیا هر انچه از دیرباز رد شده الزاما باطل و بدی و ضعف را توجیه میکرده؟آیا وقتی تو را به پاسداری حقوق و جان و مال خود و دیگران توصیه کنند(به فرض اینکه ارزشی کهن بوده باید) به مقابله با آن برخواست و هر ایده مطلوبی را نیز مثل دینامیتی بی عقل منفجر و نابود کرد؟
اشکال بزرگ افرادی که کل را رد میکنند این است که کل شامل جزئیاتی ظریف است که می تواند مثبت منفی و در طیفی بین این دو قرار بگیرد.
افراد رادیکال سطحی وقتی کلیتها را رد میکنند قسمتی از سخنانشان درست در می آید چون قسمت های منفی آن کلیت را رد کرده اند.
اما همزمان با سبکسریِ غیر انتقادی بخش مثبت کلیت تاریخ را نیز نفی کرده اند!
این متن پر از دروغ مغلطه گمراهی با راه احکام و پیشنهادت سبکسرانه و سخیف فاقد قدرت استدلال و خام و بی منطق دستپخت آقای نیچه بود.ابتدا باید به عمق تباهی متن پی برد سپس توجه داد که این طرز اندیشه دارای چه تالی های فاسدی است.
ایراد بزرگ ضد آزادی، ضد لیبرالی و ضد بشری و ضد حقوق بشری این لاطائلات نیز دامنگیر افراد می شود و از طریق تالی های فاسد اندیشه فلسفی را در باب اخلاق سطحی را نمایندگی میکند.
@cafe_andishe95
📣دروغرسانی(disinformation)
انتشار عامدانه و برنامهریزی شده اطلاعات نادرست یا گمراهکننده برای فریب مخاطبان است. در فارسی به آن دروغپراکنی و انتشار اخبار ساختگی هم گفته میشود.
دروغرسانی با غلطرسانی (misinformation) که ناشی از اشتباه و سهو است، تفاوت دارد. به بیان بهتر اطلاعات غلط زمانی که به صورت هدفمند و عمداً و به منظور فریب دادن منتشر شود، شکل دروغرسانی بهخود میگیرد. این دو مفهوم همچنین با لطمهرسانی (malinformation) تفاوت دارند
واژه انگلیسیِ مفهومِ دروغرسانی تا اواخر دهه ۱۹۸۰ در لغتنامهها وجود نداشت و در واقع این عبارت ترجمهای از معادل روسی дезинформация با ترجمه به عنوان dezinformatsiya است.
کاربرد این عبارت که اشاره به یک تاکتیک روسی دارد در سال ۱۹۲۳ همزمان با تأسیس «بنیاد ویژه شایعهسازی» برای عملیات مخفی توسط معاون رئیس کا گ ب آغاز شد. این اصطلاح همچنین در سال ۱۹۳۹ در آلمان تحت عنوان «سرویس خبرپراکنی آلمان» استفاده شدهاست. ایون پاکبا ارشد رسمی پلیس مخفی رومانیایی میگوید: این کلمه اولین بار توسط جوزف استالین در طول جنگ جهانی دوم مورد استفاده بودهاست.
@cafe_andishe95
انتشار عامدانه و برنامهریزی شده اطلاعات نادرست یا گمراهکننده برای فریب مخاطبان است. در فارسی به آن دروغپراکنی و انتشار اخبار ساختگی هم گفته میشود.
دروغرسانی با غلطرسانی (misinformation) که ناشی از اشتباه و سهو است، تفاوت دارد. به بیان بهتر اطلاعات غلط زمانی که به صورت هدفمند و عمداً و به منظور فریب دادن منتشر شود، شکل دروغرسانی بهخود میگیرد. این دو مفهوم همچنین با لطمهرسانی (malinformation) تفاوت دارند
واژه انگلیسیِ مفهومِ دروغرسانی تا اواخر دهه ۱۹۸۰ در لغتنامهها وجود نداشت و در واقع این عبارت ترجمهای از معادل روسی дезинформация با ترجمه به عنوان dezinformatsiya است.
کاربرد این عبارت که اشاره به یک تاکتیک روسی دارد در سال ۱۹۲۳ همزمان با تأسیس «بنیاد ویژه شایعهسازی» برای عملیات مخفی توسط معاون رئیس کا گ ب آغاز شد. این اصطلاح همچنین در سال ۱۹۳۹ در آلمان تحت عنوان «سرویس خبرپراکنی آلمان» استفاده شدهاست. ایون پاکبا ارشد رسمی پلیس مخفی رومانیایی میگوید: این کلمه اولین بار توسط جوزف استالین در طول جنگ جهانی دوم مورد استفاده بودهاست.
@cafe_andishe95
تقی رحمانی از فعالان ملی - مذهبی، پس از عمری مبارزه با پادشاهی در ایران و تبلیغ شریعتی و اسلام و عاشورا، به حضور پادشاه و ملکه سوئد شرفیاب شد و ادای احترام کرد.
صفحه اینستاگرام نرگس محمدی با انتشار این عکس، به زبان انگلیسی نوشت که این دیدار «افتخاری بزرگ» بود.
@cafe_andishe95
صفحه اینستاگرام نرگس محمدی با انتشار این عکس، به زبان انگلیسی نوشت که این دیدار «افتخاری بزرگ» بود.
@cafe_andishe95
Forwarded from Kayhan.London.Channel کیهان لندن
نظرسنجی جدید مؤسسه اِرفی:
پژوهش در رابطه با گرایش سیاسی در ایران
مؤسسه «پژوهش و پیشبینی تجربی» (اِرفی) مستقر در آمریکا امروز چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۲ یک نظرسنجی تازه در ارتباط با گرایشهای سیاسی ایرانیان برای بررسی وضعیت کنونی ایران و جایگاه جمهوری اسلامی در جامعه منتشر کرده است.
این نظرسنجی با عنوان «پژوهش در رابطه با گرایش سیاسی در ایران» تنظیم شده و شامل ۲۱ پرسش است که پاسخ به آنها حدود ۴ دقیقه زمان میبرد. نتایج این نظرسنجی مانند قبلیها در وبسایت این مؤسسه پژوهشی منتشر خواهد شد.
حمایت از جمهوری اسلامی در یک جنگ فرضی علیه اسرائیل یا آمریکا، سیاست اسرائيل علیه جمهوری اسلامی، رأی پاسخدهندگان به جمهوری اسلامی و شکل حکومت آینده ایران جزو موضوعاتی هستند که در این نظرسنجی مطرح شدهاند.
برای شرکت در این نظرسنجی لطفا به لینک زیر مراجعه کنید:
https://erfi.questionpro.com/Iranian
@KayhanLondonChannel
پژوهش در رابطه با گرایش سیاسی در ایران
مؤسسه «پژوهش و پیشبینی تجربی» (اِرفی) مستقر در آمریکا امروز چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۲ یک نظرسنجی تازه در ارتباط با گرایشهای سیاسی ایرانیان برای بررسی وضعیت کنونی ایران و جایگاه جمهوری اسلامی در جامعه منتشر کرده است.
این نظرسنجی با عنوان «پژوهش در رابطه با گرایش سیاسی در ایران» تنظیم شده و شامل ۲۱ پرسش است که پاسخ به آنها حدود ۴ دقیقه زمان میبرد. نتایج این نظرسنجی مانند قبلیها در وبسایت این مؤسسه پژوهشی منتشر خواهد شد.
حمایت از جمهوری اسلامی در یک جنگ فرضی علیه اسرائیل یا آمریکا، سیاست اسرائيل علیه جمهوری اسلامی، رأی پاسخدهندگان به جمهوری اسلامی و شکل حکومت آینده ایران جزو موضوعاتی هستند که در این نظرسنجی مطرح شدهاند.
برای شرکت در این نظرسنجی لطفا به لینک زیر مراجعه کنید:
https://erfi.questionpro.com/Iranian
@KayhanLondonChannel
🏳️کانت را شاید اولین فیلسوفی دانست که با نوشتن کتاب نقد عقل محض که تلاشی برای تعیین حد و مرزهای عقل نظری بود ،اعلام داشت که متافیزیک دینی در حوزه عقل نظری قرار ندارد ولذا نفیا واثباتا نمیتوان در مورد دین در حوزه عقل نظری سخن گفت.ومشهور است که او معتقد بود که درتلاش بوده است تا با تعیین حدود عقل نظری ،دین را از زیر فشار سنگین عقل گرایی زمانه خود که مصادف با عصر روشنگری در غرب است نجات دهد.
کانت بلافاصله بعد از نگارش کتاب نقادی عقل نظری شروع به نوشتن کتاب نقادی عقل عملی اقدام نمود. ودر ان تلاش کرد که دفاع از دین را نه در حوزه عقل نظری وبلکه در حوزه عقل عملی ویا اخلاقیات قرار دهد .این اقدام کانت در انتقال نیاز خدا ودین از حوزه عقل نظری به حوزه عقل عملی ،تکرار انقلاب کپرنیکی او در حوزه عقل نظری بود.
که برخلاف باورهای سنتی که اخلاق را مستلزم اثبات وجود خدا میدانستند ،کانت ،وجود خدا را منوط به نیاز انسان به اخلاقیات میکرد .
به هر حال به نظر میرسد که براهین کانت در دو کتاب نقد عقل نظری ونقد عقل عملی انقدر از پشتوانه های قوی برخوردار بود که جریان قدرتمند کثیری از فلاسفه و متکلمین مشهور به نوکانتی ها بعد از مرگ او بوجود آید، که علیرغم اختلافات و تنوع باورها وارای خود در مسیری که توسط کانت هموار شده بود حرکت کنند .وپیرو راهی باشند که کانت بنا کرده بود.
کرکگارد را میتوان از اولین پیروان کانت دانست که توانست با نفوذ به قلب گفته های کانت ،حوزه ایمان را از حوزه مباحث عقل نظری جدا کند .
👁🗨او در این راه به شدت به مخالفت با ارای نظام مند هگلیان ومتکلمانی پرداخت که تلاش میکردند تا بار دیگر اثبات وجود خدا را در حوزه عقل نظری قرار دهند.
کرکگارد ،ضمن مخالفت با این دسته از فلاسفه ومتکلمین ،پا را فراتر از کانت نهاد وبا قرار دادن ایمان مطلق به وجود خداوند ،اعلام نمود که ایمان به خداوند مستلزم عبور از مرزهای عقل واخلاق وحتا ضدیت با آنها میباشد.
ایمان بعنوان جوهر دین ،نه ازطریق مباحث عقلی ونطری وبلکه مستلزم جهش ایمانی وپرش از روی حوزه های عقل واخلاق وآخرین ومهمترین انتخاب فردی است.
وکلیسا وباورهای جزمی کلیسا وسلسله مراتب روحانیت کلیسایی هیچ جایی در انتخاب فرد ندارند .
از این بابت میتوان کرکگارد را که عموما از او بعنوان پدر اگزیستانسیالیسم نام برده میشود را در جمله متالهین نوکانتی دانست
امیر مسعود
@cafe_andishe95
کانت بلافاصله بعد از نگارش کتاب نقادی عقل نظری شروع به نوشتن کتاب نقادی عقل عملی اقدام نمود. ودر ان تلاش کرد که دفاع از دین را نه در حوزه عقل نظری وبلکه در حوزه عقل عملی ویا اخلاقیات قرار دهد .این اقدام کانت در انتقال نیاز خدا ودین از حوزه عقل نظری به حوزه عقل عملی ،تکرار انقلاب کپرنیکی او در حوزه عقل نظری بود.
که برخلاف باورهای سنتی که اخلاق را مستلزم اثبات وجود خدا میدانستند ،کانت ،وجود خدا را منوط به نیاز انسان به اخلاقیات میکرد .
به هر حال به نظر میرسد که براهین کانت در دو کتاب نقد عقل نظری ونقد عقل عملی انقدر از پشتوانه های قوی برخوردار بود که جریان قدرتمند کثیری از فلاسفه و متکلمین مشهور به نوکانتی ها بعد از مرگ او بوجود آید، که علیرغم اختلافات و تنوع باورها وارای خود در مسیری که توسط کانت هموار شده بود حرکت کنند .وپیرو راهی باشند که کانت بنا کرده بود.
کرکگارد را میتوان از اولین پیروان کانت دانست که توانست با نفوذ به قلب گفته های کانت ،حوزه ایمان را از حوزه مباحث عقل نظری جدا کند .
👁🗨او در این راه به شدت به مخالفت با ارای نظام مند هگلیان ومتکلمانی پرداخت که تلاش میکردند تا بار دیگر اثبات وجود خدا را در حوزه عقل نظری قرار دهند.
کرکگارد ،ضمن مخالفت با این دسته از فلاسفه ومتکلمین ،پا را فراتر از کانت نهاد وبا قرار دادن ایمان مطلق به وجود خداوند ،اعلام نمود که ایمان به خداوند مستلزم عبور از مرزهای عقل واخلاق وحتا ضدیت با آنها میباشد.
ایمان بعنوان جوهر دین ،نه ازطریق مباحث عقلی ونطری وبلکه مستلزم جهش ایمانی وپرش از روی حوزه های عقل واخلاق وآخرین ومهمترین انتخاب فردی است.
وکلیسا وباورهای جزمی کلیسا وسلسله مراتب روحانیت کلیسایی هیچ جایی در انتخاب فرد ندارند .
از این بابت میتوان کرکگارد را که عموما از او بعنوان پدر اگزیستانسیالیسم نام برده میشود را در جمله متالهین نوکانتی دانست
امیر مسعود
@cafe_andishe95
🗽جان لاک، بیش از سه سدهی پیش، در دو رسالهاش درباب حکومت، جبّاریّت(tyranny) را «اِعمالِ قدرت فراتر از حقّ» تعریف کرد؛ حقّی که صاحب هیچکس نیست. جبّار در واقع فراتر از حقّ، حکومت میکند. به تعبیر خود لاک، جبّاران و ستمگران حقّ خود میدانند که «ارادهی خود» را بر «وضع قانون» تحمیل کنند.
در اندیشهی سیاسی لاک، قدرت سیاسی غایت نهایی و ذاتی نیست، فینفسه ملاک و معیار نیست. قدرت محلّ سنجش و آزمون است نه خودِ آن. در اندیشهی انسانمدار لاک، که انسان(فرد) غایت است، حقّ فرد سنجه و ترازوست، سنجه و ترازویِ مشروعیّت قدرتِ سیاسی استوار بر قانون. این حقّ هم ذاتی و طبیعی و خدادادی و البته برابر و یکسان است؛ همهی انسانها آزاد و مُحقّ آفریده شدهاند. از این حیث، رسالت اصلی حکومت حراست و صیانت از حقوق افراد است، خاصّه حقّ زندگی، آزادی و مالکیّت. دولت، چه در دست یک فرد باشد چه یک جمع، وقتی از این وظیفه عدول میکند، قدم در راه خودکامگی و استبداد نهاده است. محرومیّت مردم از حقوق یعنی وضع جنگی.
📍 فلسفهی تشکیل حکومت، پایان جنگ است. تجاوز دولت به حقوق، «اعلان جنگ به مردم» است. ایدهی حقّ فردی، در گفتمان سیاسی، یکی از آن چیزهایی است که مرز میان جبّاریّت و عدالت را روشن میکند.
🔍حقّ فرد در سیاست، حدّ حکومت و قدرت است. حقّ، نخستین چیزی است که لگام بر قدرتِ سیاسی میزند و سلطه و اقتدار دولت را رام میکند. به این معنا، حقوق، مهارگر حاکمان است. حاکمیّت قانون در واقع حاکمیّت حقّ است چون قانونی که بناست عادلانه وضع شود و بر سر آن توافق شود، باید بر محور حقوق باشد. حاکمیّت حقّ همان قدرتِ محدود و مشروط است که مکلّف به پاسداشتن حقوق فردی شهروندان است. حاکمیّت حقّ، حدود و شروط اِعمال قدرت را روشن میکند. بازگردیم به سخن اوّل. با برداشت روشنی از لاک میتوان دریافت که خروج از حاکمیّت حقّ، آغاز جبّاریّت است. عدالت تنها در حدود این حاکمیّت معنادار است.
اندیشهی حقّ ذاتی فرد، جوهر لیبرالیسم است؛ تاریخ لیبرالیسم، بسط این جوهر است، در سیاست، اقتصاد، فلسفه، دین.
📎 تفکّر لیبرالی با این ایده آغاز میشود که انسان، فینفسه دارای حقوقی است و دولت در حفاظت از این حقوق مسئول است. بیجهت نیست که جان لاک به پدر لیبرالیسم مشهور شده است، همو بود که به اندیشهی حقّ پر و بالی نو داد. هرچند روایت معلّمان لیبرال از حدود دولت، اقتصاد، جامعه و... متفاوت است امّا بر سر پذیرش اصول حقّ توافق اقلّی وجود دارد. آنچنان که جان رالز یادآوری میکند که تفاوت در برداشت از حقّ باید در حدود اصول مشترکِ حقّ باشد.
این نکته را هم فراموش نکنیم که آن کسی که بهحقّ به پدر لیبرالیسم مشهور شده و ایدهی حقّ فرد را بهنحوی جدید سامان داده، یعنی جان لاک، یک فیلسوف دیندار، یک مسیحی بسیار مؤمن و متدیّن و آگاه به کتاب مقدّس بود که نگرش دینی خودش را در رسالهی سیاسیاش هم جاری میکرد. لاک، لیبرالیسم را اساساً بر بستری از برداشت مسیحی پروراند. او در رسالهی خود، راوی برداشتی از مسیحیّت است که از حقوق انسان استقبال میکند. همانطور که جان گری میگوید، آموزهی حقوق طبیعی لاک بر مدار طبیعت الهی است. در واقع، طبیعت مظهر خداست. در رساله بر این نکته تأکید شده که خداوند به انسان حقوق را اعطاء کرده است، حقّ زندگی و آزادی و دارایی همه حقوق خدادادی است. این را از این جهت ذکر شد که برخلاف تصوّر افراطی سکولاری که شکل گرفته، لازمهی لیبرالیسم حذف و طرد دین نیست. تاریخ لیبرالیسم اصولاً تاریخ ستیز با دین نیست. همچنین، مدرنیته و روشنگری بهمعنای سکوت مطلق در برابر دین و رهایی از امر دینی نیست.
✍🏼تفکر
@cafe_andishe95
در اندیشهی سیاسی لاک، قدرت سیاسی غایت نهایی و ذاتی نیست، فینفسه ملاک و معیار نیست. قدرت محلّ سنجش و آزمون است نه خودِ آن. در اندیشهی انسانمدار لاک، که انسان(فرد) غایت است، حقّ فرد سنجه و ترازوست، سنجه و ترازویِ مشروعیّت قدرتِ سیاسی استوار بر قانون. این حقّ هم ذاتی و طبیعی و خدادادی و البته برابر و یکسان است؛ همهی انسانها آزاد و مُحقّ آفریده شدهاند. از این حیث، رسالت اصلی حکومت حراست و صیانت از حقوق افراد است، خاصّه حقّ زندگی، آزادی و مالکیّت. دولت، چه در دست یک فرد باشد چه یک جمع، وقتی از این وظیفه عدول میکند، قدم در راه خودکامگی و استبداد نهاده است. محرومیّت مردم از حقوق یعنی وضع جنگی.
📍 فلسفهی تشکیل حکومت، پایان جنگ است. تجاوز دولت به حقوق، «اعلان جنگ به مردم» است. ایدهی حقّ فردی، در گفتمان سیاسی، یکی از آن چیزهایی است که مرز میان جبّاریّت و عدالت را روشن میکند.
🔍حقّ فرد در سیاست، حدّ حکومت و قدرت است. حقّ، نخستین چیزی است که لگام بر قدرتِ سیاسی میزند و سلطه و اقتدار دولت را رام میکند. به این معنا، حقوق، مهارگر حاکمان است. حاکمیّت قانون در واقع حاکمیّت حقّ است چون قانونی که بناست عادلانه وضع شود و بر سر آن توافق شود، باید بر محور حقوق باشد. حاکمیّت حقّ همان قدرتِ محدود و مشروط است که مکلّف به پاسداشتن حقوق فردی شهروندان است. حاکمیّت حقّ، حدود و شروط اِعمال قدرت را روشن میکند. بازگردیم به سخن اوّل. با برداشت روشنی از لاک میتوان دریافت که خروج از حاکمیّت حقّ، آغاز جبّاریّت است. عدالت تنها در حدود این حاکمیّت معنادار است.
اندیشهی حقّ ذاتی فرد، جوهر لیبرالیسم است؛ تاریخ لیبرالیسم، بسط این جوهر است، در سیاست، اقتصاد، فلسفه، دین.
📎 تفکّر لیبرالی با این ایده آغاز میشود که انسان، فینفسه دارای حقوقی است و دولت در حفاظت از این حقوق مسئول است. بیجهت نیست که جان لاک به پدر لیبرالیسم مشهور شده است، همو بود که به اندیشهی حقّ پر و بالی نو داد. هرچند روایت معلّمان لیبرال از حدود دولت، اقتصاد، جامعه و... متفاوت است امّا بر سر پذیرش اصول حقّ توافق اقلّی وجود دارد. آنچنان که جان رالز یادآوری میکند که تفاوت در برداشت از حقّ باید در حدود اصول مشترکِ حقّ باشد.
این نکته را هم فراموش نکنیم که آن کسی که بهحقّ به پدر لیبرالیسم مشهور شده و ایدهی حقّ فرد را بهنحوی جدید سامان داده، یعنی جان لاک، یک فیلسوف دیندار، یک مسیحی بسیار مؤمن و متدیّن و آگاه به کتاب مقدّس بود که نگرش دینی خودش را در رسالهی سیاسیاش هم جاری میکرد. لاک، لیبرالیسم را اساساً بر بستری از برداشت مسیحی پروراند. او در رسالهی خود، راوی برداشتی از مسیحیّت است که از حقوق انسان استقبال میکند. همانطور که جان گری میگوید، آموزهی حقوق طبیعی لاک بر مدار طبیعت الهی است. در واقع، طبیعت مظهر خداست. در رساله بر این نکته تأکید شده که خداوند به انسان حقوق را اعطاء کرده است، حقّ زندگی و آزادی و دارایی همه حقوق خدادادی است. این را از این جهت ذکر شد که برخلاف تصوّر افراطی سکولاری که شکل گرفته، لازمهی لیبرالیسم حذف و طرد دین نیست. تاریخ لیبرالیسم اصولاً تاریخ ستیز با دین نیست. همچنین، مدرنیته و روشنگری بهمعنای سکوت مطلق در برابر دین و رهایی از امر دینی نیست.
✍🏼تفکر
@cafe_andishe95
💰«پولی که یک کارآفرین به دست میآورد، تنها و تنها بخش کوچکی از ثروتی است که او خلق کرده و بیشترِ آن به مازادِ مصرفکننده تبدیل میشود. هر چقدر هم که ثروت بیل گیتس زیاد باشد، میتوان گفت که در مقایسه با ارزشی که مایکروسافت برای بشریت خلق کرده، یک قطره در مقابل دریاست.»
✍🏼راینر زیتلمن ) مورخ، نویسنده و کارآفرین آلمانی است.
وی در ۱۹۵۷ در فرانکفورت آلمان بدنیا آمد. در دوره تحصیل به مائوییسم گرایش داشت. از ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۶ در دانشگاه فنی دارمشتات به تحصیل تاریخ و علوم سیاسی پرداخت. در ۱۹۸۳ مدرک لیسانس و در ۱۹۸۷ با نمره ممتاز مدرک فوق لیسانسش را دریافت کرد.
📁در سال ۲۰۱۷، مطالعات زیتلمن راجع به ابرثروتمندترین افرادی که بیش از دهها و صدها میلیون دلار دارایی دارند با عنوان «نخبهثروتمندان: بررسی پیشگامانه روانشناسی ابرثروتمندان» به چاپ رسید. این کتاب بر اساس مصاحبههای مفصل زیتلمن با ۴۵ فرد ابرثروتمند و در قالب یک پژوهش کیفی در علوم اجتماعی شکل گرفته بود. چرا که به دلیل محدود بودن جامعه آماری افرادی که از چنین ثروتهایی برخوردار هستند، انجام یک پژوهش کمی عملاً ممکن نبود. عمده مصاحبهشوندگان میلیونرهای خودساخته بودند. این پژوهش نشان میداد که بخش بزرگی از ابرثروتمندان، از دوران مدرسه یا دانشگاه به فعالیتهای کارآفرینانه میپرداختهاند. همچنین دستاوردهای تحصیلی، نقش مؤثری در رسیدن به سطح بالایی از ثروت بازی نکردهاست. در میان این ابرثروتمندان، ۲۵ درصدی که بیشترین ثروت را کسب کرده بودند، اعضای بیشتری مدرک دانشگاهی نداشتند تا ۲۵ درصدی که (در همین جامعه آماری) کمترین ثروت خالص را داشتند. موضوع جالب دیگر این بود که فرایند تصمیمگیری ابرثروتمندان مصاحبه شده توسط زیتلمن بیشتر حسی بود تا تحلیلی.
📊این پژوهش نشان میداد که دانش ضمنی، که خود نتیجه آموزش غیررسمی و غیرتصریحی است، نقش به مراتب پررنگتری در موفقیت این افراد بازی کرده تا دانش تصریحی و آکادمیک. همه مصاحبهشوندگان تست «بیگ فایو» شخصیت را کامل کردند. نتایج این تست نشان میداد که وجدان بیدار، یکی از خصایص پررنگ شخصیتی و روانرنجوری یکی از خصایص کمرنگ شخصیتی بین مصاحبهشوندگان بودهاست.
🗒همچنین شخصیت باز و برونگرایی نسبت به تجربیات جدید یکی از ویژگیهای قوی بین این گروه از افراد بود که با پژوهشهای قبلی رابطهای وثیق نشان میداد. در نقطه مقابل، عمده مطالعات قبلی نقش مهارتهای فروشندگی را در موفقیت مالی ابرثروتمندان کماهمیت یافته بودند. این در حالیست که مصاحبهشوندگان اهمیت مهارتهای فروشندگی را بسیار مهم میدانستند. اکثر ایشان در مسیر ثروتمند شدن موانع و شکستهای بزرگی را پشت سر گذاشته بودند. در نتیجه مصاحبهها، معلوم شد که شباهتهای بسیاری در نحوه مواجهه این افراد با شکست و عدم موفقیت وجود دارد. یکی از یافتههای کلیدی این مطالعه این بود که بسیاری از افراد خودساخته، از روحیه مقلد و تاثیرپذیر برخوردار نبودهاند و مکرراً خلاف جریانهای متعارف شنا کردهاند و ثروتشان در نتیجه مخالفخوانی و رویکرد متفاوتشان به دست آمدهاست.
این پژوهش توجهات بسیاری را در نقاط مختلف دنیا و به زبانهای متنوعی جلب کرد. فایننشال تایمز نوشت: «پژوهش رینر زیتلمن بر روی روانشناسی ابرثروتمندان پروژه جسورانهای است. افراد کمی تا این اندازه شایسته انجام چنین پژوهشی هستند. دکتر زیتلمن یک تاریخدان، یک جامعهشناس، یک روزنامهنگار، و یک بیزنسمن و سرمایهگذار است. هیچ پژوهش قابل مقایسهای در این زمینه وجود ندارد و نتیجه کار برای تمام کسانی که بخواهند ویژگیها و انگیزههای کارآفرینهای ثروتمند را درک کنند، اثری خواندنی است. این قبیل افراد پیشرانهای رشد اقتصادی هستند، از نوآوری حمایت، و مشاغل جدید خلق و به پروژههای خیریه کمک میکنند. با اینحال چرا چنین پژوهشی پیش از این به انجام نرسیده بود؟ شاید به این خاطر که دسترسی به این قبیل افراد و طراحی نظرسنجیای که بتواند نتایج معناداری از گفتگو با ایشان استخراج کند، دشوار است.»
@cafe_andishe95
✍🏼راینر زیتلمن ) مورخ، نویسنده و کارآفرین آلمانی است.
وی در ۱۹۵۷ در فرانکفورت آلمان بدنیا آمد. در دوره تحصیل به مائوییسم گرایش داشت. از ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۶ در دانشگاه فنی دارمشتات به تحصیل تاریخ و علوم سیاسی پرداخت. در ۱۹۸۳ مدرک لیسانس و در ۱۹۸۷ با نمره ممتاز مدرک فوق لیسانسش را دریافت کرد.
📁در سال ۲۰۱۷، مطالعات زیتلمن راجع به ابرثروتمندترین افرادی که بیش از دهها و صدها میلیون دلار دارایی دارند با عنوان «نخبهثروتمندان: بررسی پیشگامانه روانشناسی ابرثروتمندان» به چاپ رسید. این کتاب بر اساس مصاحبههای مفصل زیتلمن با ۴۵ فرد ابرثروتمند و در قالب یک پژوهش کیفی در علوم اجتماعی شکل گرفته بود. چرا که به دلیل محدود بودن جامعه آماری افرادی که از چنین ثروتهایی برخوردار هستند، انجام یک پژوهش کمی عملاً ممکن نبود. عمده مصاحبهشوندگان میلیونرهای خودساخته بودند. این پژوهش نشان میداد که بخش بزرگی از ابرثروتمندان، از دوران مدرسه یا دانشگاه به فعالیتهای کارآفرینانه میپرداختهاند. همچنین دستاوردهای تحصیلی، نقش مؤثری در رسیدن به سطح بالایی از ثروت بازی نکردهاست. در میان این ابرثروتمندان، ۲۵ درصدی که بیشترین ثروت را کسب کرده بودند، اعضای بیشتری مدرک دانشگاهی نداشتند تا ۲۵ درصدی که (در همین جامعه آماری) کمترین ثروت خالص را داشتند. موضوع جالب دیگر این بود که فرایند تصمیمگیری ابرثروتمندان مصاحبه شده توسط زیتلمن بیشتر حسی بود تا تحلیلی.
📊این پژوهش نشان میداد که دانش ضمنی، که خود نتیجه آموزش غیررسمی و غیرتصریحی است، نقش به مراتب پررنگتری در موفقیت این افراد بازی کرده تا دانش تصریحی و آکادمیک. همه مصاحبهشوندگان تست «بیگ فایو» شخصیت را کامل کردند. نتایج این تست نشان میداد که وجدان بیدار، یکی از خصایص پررنگ شخصیتی و روانرنجوری یکی از خصایص کمرنگ شخصیتی بین مصاحبهشوندگان بودهاست.
🗒همچنین شخصیت باز و برونگرایی نسبت به تجربیات جدید یکی از ویژگیهای قوی بین این گروه از افراد بود که با پژوهشهای قبلی رابطهای وثیق نشان میداد. در نقطه مقابل، عمده مطالعات قبلی نقش مهارتهای فروشندگی را در موفقیت مالی ابرثروتمندان کماهمیت یافته بودند. این در حالیست که مصاحبهشوندگان اهمیت مهارتهای فروشندگی را بسیار مهم میدانستند. اکثر ایشان در مسیر ثروتمند شدن موانع و شکستهای بزرگی را پشت سر گذاشته بودند. در نتیجه مصاحبهها، معلوم شد که شباهتهای بسیاری در نحوه مواجهه این افراد با شکست و عدم موفقیت وجود دارد. یکی از یافتههای کلیدی این مطالعه این بود که بسیاری از افراد خودساخته، از روحیه مقلد و تاثیرپذیر برخوردار نبودهاند و مکرراً خلاف جریانهای متعارف شنا کردهاند و ثروتشان در نتیجه مخالفخوانی و رویکرد متفاوتشان به دست آمدهاست.
این پژوهش توجهات بسیاری را در نقاط مختلف دنیا و به زبانهای متنوعی جلب کرد. فایننشال تایمز نوشت: «پژوهش رینر زیتلمن بر روی روانشناسی ابرثروتمندان پروژه جسورانهای است. افراد کمی تا این اندازه شایسته انجام چنین پژوهشی هستند. دکتر زیتلمن یک تاریخدان، یک جامعهشناس، یک روزنامهنگار، و یک بیزنسمن و سرمایهگذار است. هیچ پژوهش قابل مقایسهای در این زمینه وجود ندارد و نتیجه کار برای تمام کسانی که بخواهند ویژگیها و انگیزههای کارآفرینهای ثروتمند را درک کنند، اثری خواندنی است. این قبیل افراد پیشرانهای رشد اقتصادی هستند، از نوآوری حمایت، و مشاغل جدید خلق و به پروژههای خیریه کمک میکنند. با اینحال چرا چنین پژوهشی پیش از این به انجام نرسیده بود؟ شاید به این خاطر که دسترسی به این قبیل افراد و طراحی نظرسنجیای که بتواند نتایج معناداری از گفتگو با ایشان استخراج کند، دشوار است.»
@cafe_andishe95
⚫️ناسیونالیسم رمانتیک یک مسیر کلیدی را در فلسفهی هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) شکل داد.
هگل بر این باور بود که «روح زمانه» یا زایتگایست (Zeitgeist) در هر زمانه و دورانی خاص در ملتی خاص خود را نمودار ساخته یا متجلی میکند. هگل قائل بر این نکته بود که وقتی مردم یا ملتی تعیینکنندهی اصلی تاریخ میشوند معنایش این است که لحظهی سیاسی و فرهنگی برای آنها فرا رسیده است و به خاطر نقش آلمانیها در رفرماسیون دینی و تکوین جنبش پروتستانیزم، هگل معتقد بود که این بار روح زمانه یا دوران در ملت آلمان پدیدار گشته است و آنها هستند که باید ارابهی تاریخ را مطابق با میل خود پیش برانند. در اروپای قارهای رمانتیکها از همان آغاز انقلاب فرانسه را با آغوش گرم پذیرفتند و چندان طول نکشید که متوجه شدند، دارند با ضدانقلابها در نظام امپراتوری چندملیتی ناپلئون میجنگند. حس حاکمیت بر خود و آگاهی ملی که نیروهای انقلابی را قادر ساخته بود تا رژیمهای اشرافی و آریستوکراتیک را در جنگ شکست دهند دوباره دور هم جمع شدند و تجدید قوا کردند تا این بار در برابر امپراتوری فرانسه مقاومت کنند (۱۸۰۴-۱۸۱۴). در پروس، تکوین تمدید و تجدید حیات روحی بهعنوان ابزاری جهت درگیر شدن در نبرد علیه ناپلئون از سوی یوهان گوتلیب فیخته (۱۷۶۲-۱۸۱۴)، پیرو و شاگر کانت به کار گرفته شد. واژهی volkstrum یا folk hood در آلمان بهعنوان بخشی از این مقاومت در برابر هژمونی و استیلای فرانسه مطرح شد. فیخته اتحاد ملت بر اساس زبان را در خطابهی سیزدهم خود با عنوان «خطاب به ملت آلمان» در سال ۱۸۰۶ مطرح کرد، وی چنین گفت:
«اولین، اصلیترین و واقعیترین مرزهای دولتها بدون شک مرزهای داخلی آنهاست. آنهایی که به یک زبان مشابه تکلم میکنند از طریق پیوندهای نامرئی متعددی که طبیعت برایشان فراهم آورده به هم پیوند مییابند، این پیوند مردمان از طریق زبان مدتها قبل از اینکه هنر انسانی خود را بیاغازد آغاز شده است، آنها یکدیگر را میفهمند و این قدرت را دارند که کماکان خود را قابل فهم سازند، آنها به یکدیگر متعلق هستند و طبیعت آنها را همچون کلی لایتجزا گرد آورده است، تنها وقتی ملتی یا افرادی به خود واگذار شدند، خواهند توانست طبق خصیصههای ویژهای که دارند خود را و آرمانهای خود را محقق سازند و تنها وقتی هر فرد بتواند ویژگیها و خصیصههای فردی خود را در هماهنگی با ویژگیهای مشترک ملت خود تجلی دهد، تنها بله تنها در آن صورت است که تجلی الوهیت خود را در آینهی واقعیاش به آن صورت که باید باشد ممکن و عملی خواهد ساخت. »
دکتر قربان عباسی
@cafe_andishe95
هگل بر این باور بود که «روح زمانه» یا زایتگایست (Zeitgeist) در هر زمانه و دورانی خاص در ملتی خاص خود را نمودار ساخته یا متجلی میکند. هگل قائل بر این نکته بود که وقتی مردم یا ملتی تعیینکنندهی اصلی تاریخ میشوند معنایش این است که لحظهی سیاسی و فرهنگی برای آنها فرا رسیده است و به خاطر نقش آلمانیها در رفرماسیون دینی و تکوین جنبش پروتستانیزم، هگل معتقد بود که این بار روح زمانه یا دوران در ملت آلمان پدیدار گشته است و آنها هستند که باید ارابهی تاریخ را مطابق با میل خود پیش برانند. در اروپای قارهای رمانتیکها از همان آغاز انقلاب فرانسه را با آغوش گرم پذیرفتند و چندان طول نکشید که متوجه شدند، دارند با ضدانقلابها در نظام امپراتوری چندملیتی ناپلئون میجنگند. حس حاکمیت بر خود و آگاهی ملی که نیروهای انقلابی را قادر ساخته بود تا رژیمهای اشرافی و آریستوکراتیک را در جنگ شکست دهند دوباره دور هم جمع شدند و تجدید قوا کردند تا این بار در برابر امپراتوری فرانسه مقاومت کنند (۱۸۰۴-۱۸۱۴). در پروس، تکوین تمدید و تجدید حیات روحی بهعنوان ابزاری جهت درگیر شدن در نبرد علیه ناپلئون از سوی یوهان گوتلیب فیخته (۱۷۶۲-۱۸۱۴)، پیرو و شاگر کانت به کار گرفته شد. واژهی volkstrum یا folk hood در آلمان بهعنوان بخشی از این مقاومت در برابر هژمونی و استیلای فرانسه مطرح شد. فیخته اتحاد ملت بر اساس زبان را در خطابهی سیزدهم خود با عنوان «خطاب به ملت آلمان» در سال ۱۸۰۶ مطرح کرد، وی چنین گفت:
«اولین، اصلیترین و واقعیترین مرزهای دولتها بدون شک مرزهای داخلی آنهاست. آنهایی که به یک زبان مشابه تکلم میکنند از طریق پیوندهای نامرئی متعددی که طبیعت برایشان فراهم آورده به هم پیوند مییابند، این پیوند مردمان از طریق زبان مدتها قبل از اینکه هنر انسانی خود را بیاغازد آغاز شده است، آنها یکدیگر را میفهمند و این قدرت را دارند که کماکان خود را قابل فهم سازند، آنها به یکدیگر متعلق هستند و طبیعت آنها را همچون کلی لایتجزا گرد آورده است، تنها وقتی ملتی یا افرادی به خود واگذار شدند، خواهند توانست طبق خصیصههای ویژهای که دارند خود را و آرمانهای خود را محقق سازند و تنها وقتی هر فرد بتواند ویژگیها و خصیصههای فردی خود را در هماهنگی با ویژگیهای مشترک ملت خود تجلی دهد، تنها بله تنها در آن صورت است که تجلی الوهیت خود را در آینهی واقعیاش به آن صورت که باید باشد ممکن و عملی خواهد ساخت. »
دکتر قربان عباسی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
⚫️ناسیونالیسم رمانتیک یک مسیر کلیدی را در فلسفهی هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) شکل داد. هگل بر این باور بود که «روح زمانه» یا زایتگایست (Zeitgeist) در هر زمانه و دورانی خاص در ملتی خاص خود را نمودار ساخته یا متجلی میکند. هگل قائل بر این نکته بود که وقتی مردم یا ملتی…
⚫️از عجایب روزگار برخی هگلیان
که هگل خود دولت پرست بود به لیبرالها میگویند دولت گرا!
⚫️دولت مد نظر هگل ارگانیک است یعنی مشابه دولت فاشیسم غایت است نه وسیله(تفاوت با دولت لیبرال)
⚫️جمعگرا و کلگرا هستند به لیبرالها میگویند غیر فردگرا.
⚫️خود هگل ناسیونالیست بوده و آن هم با گرایش رمانتیک نامطلوب و به ملی گراهای ایران جمعگرا و منحط می گویند!
@cafe_andishe95
که هگل خود دولت پرست بود به لیبرالها میگویند دولت گرا!
⚫️دولت مد نظر هگل ارگانیک است یعنی مشابه دولت فاشیسم غایت است نه وسیله(تفاوت با دولت لیبرال)
⚫️جمعگرا و کلگرا هستند به لیبرالها میگویند غیر فردگرا.
⚫️خود هگل ناسیونالیست بوده و آن هم با گرایش رمانتیک نامطلوب و به ملی گراهای ایران جمعگرا و منحط می گویند!
@cafe_andishe95
▪️رضاشاه و روحانیون
یکی از مهمترین جنبههای حملهٔ رضاشاه به قدرت روحانیّت، اقدام او برای تصویب و اجرای یک نظام قضایی غیرمذهبی بدون مشارکت روحانیون بود. این اقدام عمدتاً با راهنمایی علیاکبر داور وزیر دادگستری (بعداً وزیر دارایی) انجام گرفت که در دانشگاه ژنو در رشتهٔ حقوق تحصیل کرده بود. این اصلاحات در قیاس با بقیهٔ اقدامات اجباری سریع رضاشاه در مسیر غربی کردن ایران، نسبتاً با کندی و بهتدریج انجام گرفت. سه مجموعه قوانین جداگانه مبتنی بر الگوهای غربی به مجلس پیشنهاد و تصویب شدند: در ۱۳۰۴ قانون تجارت، در ۱۳۰۵ قانون جزاء، و در ۱۳۰۷ قانون مدنی.
شکل نهایی این قانون در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۰۷، یعنی دو روز پیش از الغای رسمی قراردادهای کاپیتولاسیون، که از یک سال پیش ایران آنها را رد کرده بود، به تصویب مجلس رسید. در تئوری، یک سیستم جدید دادگاههای غیرشرعی برای به اجرا گذاشتن این قوانین تازه ایجاد شد. امّا در عمل تا مدتی امور قضایی هنوز کماکان در اختیار روحانیون بود. امّا حمله حکومت به روحانیون ادامه یافت. مدرس در مهرماه ۱۳۰۷ بازداشت و به خراسان تبعید شد.
در اردیبهشت ۱۳۱۱ محضرهای شرعی از حق ثبت اسناد ممنوع شدند و بدین ترتیب روحانیون از درآمد خود از طریق محضرداری محروم گشتند. در دی ماه ۱۳۱۵ مقرّراتی وضع شد که طبق آن همهٔ قضات چه «فارغالتحصیلان دانشکدهٔ حقوق تهران یا یک دانشگاه خارجی ... [و چه دیگران] ملزم بودند امتحانات مخصوصی را بگذرانند» و روحانیون دیگر اجازه نداشتند در دادگاههای غیرمذهبی به کار بپردازند.
📚رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، استفانی کرونین، ترجمهٔ مرتضی ثاقبفر، تهران، جامی، ۱۳٩۶، صص ۱۳۵ و ۱۳۶.
جهان اشراقی
@cafe_andishe95
یکی از مهمترین جنبههای حملهٔ رضاشاه به قدرت روحانیّت، اقدام او برای تصویب و اجرای یک نظام قضایی غیرمذهبی بدون مشارکت روحانیون بود. این اقدام عمدتاً با راهنمایی علیاکبر داور وزیر دادگستری (بعداً وزیر دارایی) انجام گرفت که در دانشگاه ژنو در رشتهٔ حقوق تحصیل کرده بود. این اصلاحات در قیاس با بقیهٔ اقدامات اجباری سریع رضاشاه در مسیر غربی کردن ایران، نسبتاً با کندی و بهتدریج انجام گرفت. سه مجموعه قوانین جداگانه مبتنی بر الگوهای غربی به مجلس پیشنهاد و تصویب شدند: در ۱۳۰۴ قانون تجارت، در ۱۳۰۵ قانون جزاء، و در ۱۳۰۷ قانون مدنی.
شکل نهایی این قانون در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۰۷، یعنی دو روز پیش از الغای رسمی قراردادهای کاپیتولاسیون، که از یک سال پیش ایران آنها را رد کرده بود، به تصویب مجلس رسید. در تئوری، یک سیستم جدید دادگاههای غیرشرعی برای به اجرا گذاشتن این قوانین تازه ایجاد شد. امّا در عمل تا مدتی امور قضایی هنوز کماکان در اختیار روحانیون بود. امّا حمله حکومت به روحانیون ادامه یافت. مدرس در مهرماه ۱۳۰۷ بازداشت و به خراسان تبعید شد.
در اردیبهشت ۱۳۱۱ محضرهای شرعی از حق ثبت اسناد ممنوع شدند و بدین ترتیب روحانیون از درآمد خود از طریق محضرداری محروم گشتند. در دی ماه ۱۳۱۵ مقرّراتی وضع شد که طبق آن همهٔ قضات چه «فارغالتحصیلان دانشکدهٔ حقوق تهران یا یک دانشگاه خارجی ... [و چه دیگران] ملزم بودند امتحانات مخصوصی را بگذرانند» و روحانیون دیگر اجازه نداشتند در دادگاههای غیرمذهبی به کار بپردازند.
📚رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، استفانی کرونین، ترجمهٔ مرتضی ثاقبفر، تهران، جامی، ۱۳٩۶، صص ۱۳۵ و ۱۳۶.
جهان اشراقی
@cafe_andishe95
🌐 بهترین کشورهای جهان براساس #شاخص_کیفیت_زندگی در 2023
✅رتبههای اول و برتر:
#لوکزامبورگ
#هلند
#ایسلند
#دانمارک
#فنلاند
#سوئیس
#عمان
استرالیا، نروژ، اسپانیا، استونیا، آلمان، ژاپن، سوئد، #امارات_متحده_عربی، امریکا
✅رتبههای اول و برتر:
#لوکزامبورگ
#هلند
#ایسلند
#دانمارک
#فنلاند
#سوئیس
#عمان
استرالیا، نروژ، اسپانیا، استونیا، آلمان، ژاپن، سوئد، #امارات_متحده_عربی، امریکا
💡مشخص کردن و اجبار کردن اینکه چه چیز مردم را خوشبخت میکند و باعث لذت و شادی آنها می شود، نه تنها ممکن نیست بلکه هرگونه کوششی برای طراحی جامعه ای که در آن شادی و لذت و خوشبختی بیشینه باشد ما را در خطر افتادن در ورطه اتوپیاییسم قرار می دهد
✍🏼سِر کارل ریموند پوپر-فیلسوف لیبرال
در جای دیگر پوپر از «کانت» نقل می کند:
⚜️«هیچ کس نمی تواند مرا مجبور سازد که بر طبق تلقی از رفاه و سعادت دیگران سعادتمند باشم زیرا هرکس سعادت خود را به نحوی که می پسندد دنبـال مـی کنـد... حکومتی که احیاناً بر مبنای اصل خیرخواهی نسبت به مردم تأسيس مـی شـود... حکومت پدر سالار... حادترین نوع استبداد است که بتوان در نظر آورد»
🔅از این نظر پوپر مشخص کردن هرگونه خیر و خوشی برای آحاد مردم را اشتباهی بزرگ میداند که منجر به به وجود آمدن حکومتهای استبدادی می شود و نیز آنکه بر سر این خیر و خوشیها توافق همگانی وجود ندارد.
وی در این باره در کتاب «جامعه باز و دشمنانش» چنین میگوید:
🔱" در بین همه آرمانهای سیاسی، آرمان شاد و سعادتمند ساختن مردم احتمالاً خطرناک ترین آرمانهاست. چنین آرمانی به کوشش برای تحمیل ارزشهای والاتر ما بر دیگران می انجامد. چنین آرمانی به آرمان گرایی و گرایشهای رمانتیک منجر میشود ما اطمینان داریــم کـه همگان در جامعه کامل و زیبا و خیالی ما خوشبخت خواهند بود و بی شک اگر ما یکدیگر را دوست بداریم بهشت بر روی زمین برقرار خواهد شد... اما کوشش برای برقراری بهشت بر روی زمین در عوض دوزخ به پا میکند به عدم مدارا می انجامد و به تأمین رستگاری از طریق برقراری دستگاه تفتیش عقاید منجر می شود"
@cafe_andishe95
✍🏼سِر کارل ریموند پوپر-فیلسوف لیبرال
در جای دیگر پوپر از «کانت» نقل می کند:
⚜️«هیچ کس نمی تواند مرا مجبور سازد که بر طبق تلقی از رفاه و سعادت دیگران سعادتمند باشم زیرا هرکس سعادت خود را به نحوی که می پسندد دنبـال مـی کنـد... حکومتی که احیاناً بر مبنای اصل خیرخواهی نسبت به مردم تأسيس مـی شـود... حکومت پدر سالار... حادترین نوع استبداد است که بتوان در نظر آورد»
🔅از این نظر پوپر مشخص کردن هرگونه خیر و خوشی برای آحاد مردم را اشتباهی بزرگ میداند که منجر به به وجود آمدن حکومتهای استبدادی می شود و نیز آنکه بر سر این خیر و خوشیها توافق همگانی وجود ندارد.
وی در این باره در کتاب «جامعه باز و دشمنانش» چنین میگوید:
🔱" در بین همه آرمانهای سیاسی، آرمان شاد و سعادتمند ساختن مردم احتمالاً خطرناک ترین آرمانهاست. چنین آرمانی به کوشش برای تحمیل ارزشهای والاتر ما بر دیگران می انجامد. چنین آرمانی به آرمان گرایی و گرایشهای رمانتیک منجر میشود ما اطمینان داریــم کـه همگان در جامعه کامل و زیبا و خیالی ما خوشبخت خواهند بود و بی شک اگر ما یکدیگر را دوست بداریم بهشت بر روی زمین برقرار خواهد شد... اما کوشش برای برقراری بهشت بر روی زمین در عوض دوزخ به پا میکند به عدم مدارا می انجامد و به تأمین رستگاری از طریق برقراری دستگاه تفتیش عقاید منجر می شود"
@cafe_andishe95
🔸انقلاب ۵۷ یک بازگشت به عقب، یک خودکشی عمومی با آرزوی آزادی بود.
-
▪️در یکی از روزهای گرم تابستان سال ۱۳۵۳ خورشیدی در حالی که در حال رانندگی در مسیر دفتر کارش بود به وسیله تیمی مسلح از سازمان فداییان خلق ترور شد. او صبح روز بیستم مردادماه به قتل رسید و ترور او را یکی از پرسروصداترین ترورهای دهه پنجاه خورشیدی دانستهاند. این ترور بازتاب بسیار منفی در میان کارگران کارخانه های متعلق به این سرمایهدار داشت.
▪️پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تکمیل اقدام چریکهای فدایی ، کارخانجات او مانند بسیاری از صنایع بزرگ دیگر توسط بنیاد مستضعفان مصادره شد. چپهای مارکسیست - لنینیست مثل فداییان و پیکار و حزب توده و روحانیت انقلابی و مجاهدین خلق و ملی مذهبیها و مصدقیها یا به عبارتی همه پنجاه و هفتیها در ضدیت با امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا(استکبار ) و ضدیت با سرمایهداری و کارآفرینی و پادشاهی خاندان پهلوی مشترک بودند. همه پنجاه و هفتیها بعد از پیروزی انقلاب طرفدار مصادره کارخانه ها و بانکها و اموال سرمایه داران بودند.
▪️فاتح یزدی مالک مجموعه بزرگی از کارخانجات از جمله کارخانجات روغن نباتی جهان، جهان چیت، پتوبافی جهان، چای جهان، صابون جهان بود. او یک کارآفرین به معنای دقیق کلمه و یک سرمایه دار ایرانی بود.
▪️تروریستهایی که او را به قتل رساندند معتقد بودند که فاتح در برابر اعتصابات کارگران کارخانه نساجی با دعوت از نیروهای امنیتی ایستادگی کرده است. آنها سرمایه داران و کارآفرینان بخش خصوصی را سرمایه دار کمپرادور و وابسته میدانستند و بعد ار پیروزی انقلاب بر اساس الگوی شوروی خواهان مصادره اموال و اعدام همه سرمایهداران بودند.
▪️غلامحسین ساعدی نمایشنانه نویس چپگرا در شماره هفتم فصلنامه الفبا که در پاریس بعد از فرار او از ایران منتشر شد نوشت : «فتحعلی پناهیان جوان بیست و چند ساله … بچه عجیبی بود، سیانور در گوشه زبانش. همان بود که سرمایهدار گردنکلفت کرجی (فاتح) را کشت. همان که چای جهان را داشت.»
▪️فتحعلی پناهیان مثل بقیه جریکها مبارزه مسلحانه را تنها راه رهایی مردم ایران میدانست و معتقد بود هر شکل دیگری از مبارزه فقط یک کجراهه است. او برادرزاده محمود پناهیان، وزیر دفاع فرقه دموکرات آذربایجان بود که بعد از جمع شدن بساط تجزیه طلبان فرقه به شوروی گریخت.
▪️فاتح فعالیتهای عامالمنفعه و خیرخواهانه بسیاری نیز انجام داد که از آن میان میتوان به ساخت ورزشگاه و زروخانه، مرکز فنی حرفهای، سردخانه، بیمارستان کسرا ، دانشکده اقتصاد، پارک، مدرسه در جهانشهر کرج و ساخت یک واحد خوابگاه به متراژ ۳۴۰۰ متر مربع در کوی دانشگاه در سال ۱۳۴۸ اشاره کرد.
▪️فاتح ۴۰۰ دستگاه خانه برای پرسنل كارخانههايی كه احداث كرده بود، ساخت كه در کرج به ۴۰۰ دستگاه معروف شد. تا آن زمان هيچ سرمايهدار يا كارخانهداری چنين كاری را نمیكرد. ساخت چنين خانههای سازمانی برای كارگران اقدام بسيار بزرگی محسوب میشد.
▪️جهانشهر بهترین محله کرج است با درختان فراوان و باغ هایی که بسیاری از آنها نابود شده اند، اما فضاي سبزی كه اينک در كرج هست، مديون همت والا و آيندهنگری وی است. اگر بالای تپه اسلامآباد برويد فضاي سبز جهانشهر را كاملا مشخص میبينيد. هيچ كجای محدوده شهری كرج چنين فضاي سبزی ندارد.
▪️در سال ۱۳۴۷ تعداد کارمندان و کارگران مجموعه صنعتی و کشاورزی جهان در شهر کرج بیش از ۳۰۰۰ نفر بوده است. فاتح در باغش در جهانشهر کرج دفن شده است. چریکهای فدایی حتی شاخه اکثریت هیچگاه از قتل محمد صادق فاتح اظهار ندامت نکردند . اما بعد از حمله ۷ اکتبر حماس به اسراییل ، فرخ نگهدار عملیات حماس را ستود و آن را با عملیات چریکها ی فدایی در سیاهکل همسنگ دانست.
▪️هر چند هنوز برخی از مردان و زنان بالای ۶۵ سال که به دلایل نوستالوژیک دل در گرو انواع شاخه های مارکسیستی و مصدقی و مجاهد و روحانیون مبارز چپ دوره جوانی دارند، ستایشگر انقلاب ۵۷ هستند، اما باید بپذیرند که این انقلاب ضدامپریالیستی دستاوردی جز فقر و سرکوب و نکبت نداشتهاست. انقلاب ۵۷ در کلیت خود انقلابی علیه یک نظام توسعهگرا و سکولار مبتنی بر عقلانیت با حداکثر آزادیهای اجتماعی و آزادی برای زنان ، اقلیتهای دینی و مذهبی و بازگشت به عصر قاجار و قبل از آن و انقلابی علیه غرب و لیبرال دمکراسی بود.
▪️فرقی نمی کرد که در انقلاب ۵۷ هژمونی با روحانیت مبارز بود یا مجاهدین خلق یا چریکها و یا بدتر از همه حزب توده. این یک انقلاب ضد مدرن و ضد تمدن غرب بود. شاید اگر چپهای سکولار(فداییان خلق و حزب توده)یا مجاهدین خلق سرکردگی انقلاب را به دست میگرفتند ، وضعیت ایران فاجعه بارتر از این می شد.انقلاب ۵۷ یک بازگشت به عقب، یک خودکشی عمومی با آرزوی آزادی بود.
📎 Nejat Bahrami
@cafe_andishe95
-
▪️در یکی از روزهای گرم تابستان سال ۱۳۵۳ خورشیدی در حالی که در حال رانندگی در مسیر دفتر کارش بود به وسیله تیمی مسلح از سازمان فداییان خلق ترور شد. او صبح روز بیستم مردادماه به قتل رسید و ترور او را یکی از پرسروصداترین ترورهای دهه پنجاه خورشیدی دانستهاند. این ترور بازتاب بسیار منفی در میان کارگران کارخانه های متعلق به این سرمایهدار داشت.
▪️پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تکمیل اقدام چریکهای فدایی ، کارخانجات او مانند بسیاری از صنایع بزرگ دیگر توسط بنیاد مستضعفان مصادره شد. چپهای مارکسیست - لنینیست مثل فداییان و پیکار و حزب توده و روحانیت انقلابی و مجاهدین خلق و ملی مذهبیها و مصدقیها یا به عبارتی همه پنجاه و هفتیها در ضدیت با امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا(استکبار ) و ضدیت با سرمایهداری و کارآفرینی و پادشاهی خاندان پهلوی مشترک بودند. همه پنجاه و هفتیها بعد از پیروزی انقلاب طرفدار مصادره کارخانه ها و بانکها و اموال سرمایه داران بودند.
▪️فاتح یزدی مالک مجموعه بزرگی از کارخانجات از جمله کارخانجات روغن نباتی جهان، جهان چیت، پتوبافی جهان، چای جهان، صابون جهان بود. او یک کارآفرین به معنای دقیق کلمه و یک سرمایه دار ایرانی بود.
▪️تروریستهایی که او را به قتل رساندند معتقد بودند که فاتح در برابر اعتصابات کارگران کارخانه نساجی با دعوت از نیروهای امنیتی ایستادگی کرده است. آنها سرمایه داران و کارآفرینان بخش خصوصی را سرمایه دار کمپرادور و وابسته میدانستند و بعد ار پیروزی انقلاب بر اساس الگوی شوروی خواهان مصادره اموال و اعدام همه سرمایهداران بودند.
▪️غلامحسین ساعدی نمایشنانه نویس چپگرا در شماره هفتم فصلنامه الفبا که در پاریس بعد از فرار او از ایران منتشر شد نوشت : «فتحعلی پناهیان جوان بیست و چند ساله … بچه عجیبی بود، سیانور در گوشه زبانش. همان بود که سرمایهدار گردنکلفت کرجی (فاتح) را کشت. همان که چای جهان را داشت.»
▪️فتحعلی پناهیان مثل بقیه جریکها مبارزه مسلحانه را تنها راه رهایی مردم ایران میدانست و معتقد بود هر شکل دیگری از مبارزه فقط یک کجراهه است. او برادرزاده محمود پناهیان، وزیر دفاع فرقه دموکرات آذربایجان بود که بعد از جمع شدن بساط تجزیه طلبان فرقه به شوروی گریخت.
▪️فاتح فعالیتهای عامالمنفعه و خیرخواهانه بسیاری نیز انجام داد که از آن میان میتوان به ساخت ورزشگاه و زروخانه، مرکز فنی حرفهای، سردخانه، بیمارستان کسرا ، دانشکده اقتصاد، پارک، مدرسه در جهانشهر کرج و ساخت یک واحد خوابگاه به متراژ ۳۴۰۰ متر مربع در کوی دانشگاه در سال ۱۳۴۸ اشاره کرد.
▪️فاتح ۴۰۰ دستگاه خانه برای پرسنل كارخانههايی كه احداث كرده بود، ساخت كه در کرج به ۴۰۰ دستگاه معروف شد. تا آن زمان هيچ سرمايهدار يا كارخانهداری چنين كاری را نمیكرد. ساخت چنين خانههای سازمانی برای كارگران اقدام بسيار بزرگی محسوب میشد.
▪️جهانشهر بهترین محله کرج است با درختان فراوان و باغ هایی که بسیاری از آنها نابود شده اند، اما فضاي سبزی كه اينک در كرج هست، مديون همت والا و آيندهنگری وی است. اگر بالای تپه اسلامآباد برويد فضاي سبز جهانشهر را كاملا مشخص میبينيد. هيچ كجای محدوده شهری كرج چنين فضاي سبزی ندارد.
▪️در سال ۱۳۴۷ تعداد کارمندان و کارگران مجموعه صنعتی و کشاورزی جهان در شهر کرج بیش از ۳۰۰۰ نفر بوده است. فاتح در باغش در جهانشهر کرج دفن شده است. چریکهای فدایی حتی شاخه اکثریت هیچگاه از قتل محمد صادق فاتح اظهار ندامت نکردند . اما بعد از حمله ۷ اکتبر حماس به اسراییل ، فرخ نگهدار عملیات حماس را ستود و آن را با عملیات چریکها ی فدایی در سیاهکل همسنگ دانست.
▪️هر چند هنوز برخی از مردان و زنان بالای ۶۵ سال که به دلایل نوستالوژیک دل در گرو انواع شاخه های مارکسیستی و مصدقی و مجاهد و روحانیون مبارز چپ دوره جوانی دارند، ستایشگر انقلاب ۵۷ هستند، اما باید بپذیرند که این انقلاب ضدامپریالیستی دستاوردی جز فقر و سرکوب و نکبت نداشتهاست. انقلاب ۵۷ در کلیت خود انقلابی علیه یک نظام توسعهگرا و سکولار مبتنی بر عقلانیت با حداکثر آزادیهای اجتماعی و آزادی برای زنان ، اقلیتهای دینی و مذهبی و بازگشت به عصر قاجار و قبل از آن و انقلابی علیه غرب و لیبرال دمکراسی بود.
▪️فرقی نمی کرد که در انقلاب ۵۷ هژمونی با روحانیت مبارز بود یا مجاهدین خلق یا چریکها و یا بدتر از همه حزب توده. این یک انقلاب ضد مدرن و ضد تمدن غرب بود. شاید اگر چپهای سکولار(فداییان خلق و حزب توده)یا مجاهدین خلق سرکردگی انقلاب را به دست میگرفتند ، وضعیت ایران فاجعه بارتر از این می شد.انقلاب ۵۷ یک بازگشت به عقب، یک خودکشی عمومی با آرزوی آزادی بود.
📎 Nejat Bahrami
@cafe_andishe95
Forwarded from کتابخانهٔ کافه اندیشه
خلاصه کتاب رهبر عزیز
صحنه ابتدایی این کتاب، دیدار جنگ جین سونگ با کیم جونگ ایل است. دیداری که بسیار خواندنی است و اتفاقات عجیبی رخ میدهد. خود جنگ جین سونگ با آنکه همشه اطلاعات زیادی در اختیار داشته و از اوضاع کشور آگاه بوده، از نحوه دیدار با کیم جونگ ایل بسیار شگفتزده میشود. این دیدار جایگاه مهم جنگ جین سونگ را در کره شمالی نشان میدهد و نکته مهمتر اینکه، از نزدیک دیدن رهبر تصورات ذهنی او را به هم میریزد و باعث میشود دوباره در مورد کشور و رهبرش فکر کند:
در حالی که برای ادای احترام تا کمر خم میشوم، چشمانم صحنه غمانگیزی را میبینند: پاهای کیم جونگ ایل زیر رومیزی. او کفشهایش را درآورده است. حتی ژنرال هم به پادرد مبتلاست! همیشه او را موجودی قدسی پنداشته بودم که حتی به توالت هم احتیاج ندارد. این را در مدرسه به ما آموزش داده بودند و حزب هم همین را میگوید: زندگی ژنرال ما زنجیرهای پیوسته از معجزات است که حتی اگر تمام زندگیهای فانیمان را هم روی هم بگذارند، با آن برابر نمیشود. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۲۹)
همانطور که پیشتر هم گفتیم، جنگ جین سونگ شاعر بود، اما نه یک شاعر عادی. او شعری درباره رهبر عزیز گفته بود که بسیار مورد توجه شخص رهبر واقع شده بود و همین موضوع اعتبار بینظیری به او بخشیده بود. اعتباری که بهترین زندگی ممکن در کره شمالی را برای او به ارمغان آورد. دیگر حتی جاسوسها و ماموران حکومتی هم نمیتوانستند زندگی او را تحت نظر داشته باشند و یا کوچکترین اتهامی به او بزنند، چرا که او از پذیرفتهشدگان است و رهبر را هم از نزدیک دیده است. این بدان معناست که تهمت زدن به جنگ جین سونگ، یا متهم کردن او به کاری نادرست، مساوی با تهمت زدن به رهبر عزیز و زیر سوال بردن اوست، و هیچ احدی در کره شمالی حتی جرات آن را ندارد که در مورد رهبرش فکر بد بکند چه برسد به تهمت زدن به او یا هرچیز دیگر.
جنگ جین سونگ بعد از اینکه بسیار مورد توجه بود یک وظیفه مهم دیگر را هم به عهده گرفت: سرودن شعری درباره چگونگی لبخند رهبر عزیز. قبل از انجام این ماموریت مهم، جنگ جین سونگ درخواست میکند که سری به شهر و خانوادهاش بزند. رفتن به زادگاهش و دیدن فقر و بدبختی و همچنین نبود غذا دومین ضربه به تفکرات و روح او بود.
چرا ما ملتی فقیر بودیم؟ اگر رهبر کبیرمان بزرگ بود، چرا مردمش از گرسنگی میمردند؟ اصلاحات چینیها را خوشبخت کرد، چرا حزب ما به تغییری در سیاستهایش نمیاندیشد؟ از اینکه این سوالها مثل چشمه در ذهنم میجوشیدند متنفر بودم. وقتی فکر میکردم از شر یکیشان خلاص شدهام، سر و کله یکی دیگر پیدا میشد. هیچ وقتِ دیگری در عمرم اینقدر سوال برای پرسیدن از خودم، حزب و رهبر عزیز در ذهن نداشتم. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۲۹)
با وجود همهی اینها، جنگ جین سونگ میدانست که جایگاه خوبی دارد و نباید زندگی خودش و خانوادهاش را نابود کند پس روی انجام دادن وظیفه مهم خود و سرودن شعر تمرکز میکند. این ماموریت بسیار خاص نیازمند مطالعه و تحقیق بسیار بود تا شعری که سروده میشود بیهمتا باشد. در نتیجه جنگ جین سونگ به اطلاعات، کتابها، مجلات، روزنامهها و بسیاری دیگر از نوشتههای ممنوعه دسترسی داشت. در نتیجه همین دسترسی، کتاب ممنوعهای را که امانت گرفته بود را به دوست قرض میدهد.
فاجعه وقتی است که دوستش این کتاب را گم میکند و آنها دیگر چارهای جز فرار ندارند.
در قسمت دیگری از پشت جلد کتاب آمده است:
جَنگ جین سونگ در کره شمالی زندگی شاد و خوبی داشت: حتی هنگامی که کشور دچار قحطی بود و آدمهای بسیاری از گرسنگی مردند، جیره غذایی او قطع نشد، مجوز سفر داشت، اطلاعات سانسورنشده در اختیارش بود و با شخص کیم جونگ ایل نشست و برخاست میکرد. به نظر میرسید زندگیاش در پیونگ یانگ در امن و امان است. اما این امتیازات و رفاه در آستانه نابودی بود چرا که مجله ممنوعهای را که به دوستش داده بود گم شده بود. حالا جنگ جین سونگ برای نجات جان خودش و خانوادهاش چارهای جز فرار نداشت.
@book_archives
صحنه ابتدایی این کتاب، دیدار جنگ جین سونگ با کیم جونگ ایل است. دیداری که بسیار خواندنی است و اتفاقات عجیبی رخ میدهد. خود جنگ جین سونگ با آنکه همشه اطلاعات زیادی در اختیار داشته و از اوضاع کشور آگاه بوده، از نحوه دیدار با کیم جونگ ایل بسیار شگفتزده میشود. این دیدار جایگاه مهم جنگ جین سونگ را در کره شمالی نشان میدهد و نکته مهمتر اینکه، از نزدیک دیدن رهبر تصورات ذهنی او را به هم میریزد و باعث میشود دوباره در مورد کشور و رهبرش فکر کند:
در حالی که برای ادای احترام تا کمر خم میشوم، چشمانم صحنه غمانگیزی را میبینند: پاهای کیم جونگ ایل زیر رومیزی. او کفشهایش را درآورده است. حتی ژنرال هم به پادرد مبتلاست! همیشه او را موجودی قدسی پنداشته بودم که حتی به توالت هم احتیاج ندارد. این را در مدرسه به ما آموزش داده بودند و حزب هم همین را میگوید: زندگی ژنرال ما زنجیرهای پیوسته از معجزات است که حتی اگر تمام زندگیهای فانیمان را هم روی هم بگذارند، با آن برابر نمیشود. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۲۹)
همانطور که پیشتر هم گفتیم، جنگ جین سونگ شاعر بود، اما نه یک شاعر عادی. او شعری درباره رهبر عزیز گفته بود که بسیار مورد توجه شخص رهبر واقع شده بود و همین موضوع اعتبار بینظیری به او بخشیده بود. اعتباری که بهترین زندگی ممکن در کره شمالی را برای او به ارمغان آورد. دیگر حتی جاسوسها و ماموران حکومتی هم نمیتوانستند زندگی او را تحت نظر داشته باشند و یا کوچکترین اتهامی به او بزنند، چرا که او از پذیرفتهشدگان است و رهبر را هم از نزدیک دیده است. این بدان معناست که تهمت زدن به جنگ جین سونگ، یا متهم کردن او به کاری نادرست، مساوی با تهمت زدن به رهبر عزیز و زیر سوال بردن اوست، و هیچ احدی در کره شمالی حتی جرات آن را ندارد که در مورد رهبرش فکر بد بکند چه برسد به تهمت زدن به او یا هرچیز دیگر.
جنگ جین سونگ بعد از اینکه بسیار مورد توجه بود یک وظیفه مهم دیگر را هم به عهده گرفت: سرودن شعری درباره چگونگی لبخند رهبر عزیز. قبل از انجام این ماموریت مهم، جنگ جین سونگ درخواست میکند که سری به شهر و خانوادهاش بزند. رفتن به زادگاهش و دیدن فقر و بدبختی و همچنین نبود غذا دومین ضربه به تفکرات و روح او بود.
چرا ما ملتی فقیر بودیم؟ اگر رهبر کبیرمان بزرگ بود، چرا مردمش از گرسنگی میمردند؟ اصلاحات چینیها را خوشبخت کرد، چرا حزب ما به تغییری در سیاستهایش نمیاندیشد؟ از اینکه این سوالها مثل چشمه در ذهنم میجوشیدند متنفر بودم. وقتی فکر میکردم از شر یکیشان خلاص شدهام، سر و کله یکی دیگر پیدا میشد. هیچ وقتِ دیگری در عمرم اینقدر سوال برای پرسیدن از خودم، حزب و رهبر عزیز در ذهن نداشتم. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۲۹)
با وجود همهی اینها، جنگ جین سونگ میدانست که جایگاه خوبی دارد و نباید زندگی خودش و خانوادهاش را نابود کند پس روی انجام دادن وظیفه مهم خود و سرودن شعر تمرکز میکند. این ماموریت بسیار خاص نیازمند مطالعه و تحقیق بسیار بود تا شعری که سروده میشود بیهمتا باشد. در نتیجه جنگ جین سونگ به اطلاعات، کتابها، مجلات، روزنامهها و بسیاری دیگر از نوشتههای ممنوعه دسترسی داشت. در نتیجه همین دسترسی، کتاب ممنوعهای را که امانت گرفته بود را به دوست قرض میدهد.
فاجعه وقتی است که دوستش این کتاب را گم میکند و آنها دیگر چارهای جز فرار ندارند.
در قسمت دیگری از پشت جلد کتاب آمده است:
جَنگ جین سونگ در کره شمالی زندگی شاد و خوبی داشت: حتی هنگامی که کشور دچار قحطی بود و آدمهای بسیاری از گرسنگی مردند، جیره غذایی او قطع نشد، مجوز سفر داشت، اطلاعات سانسورنشده در اختیارش بود و با شخص کیم جونگ ایل نشست و برخاست میکرد. به نظر میرسید زندگیاش در پیونگ یانگ در امن و امان است. اما این امتیازات و رفاه در آستانه نابودی بود چرا که مجله ممنوعهای را که به دوستش داده بود گم شده بود. حالا جنگ جین سونگ برای نجات جان خودش و خانوادهاش چارهای جز فرار نداشت.
@book_archives
Forwarded from کتابخانهٔ کافه اندیشه
جملاتی از متن کتاب رهبر عزیز
وقتی برای چاپ کتابهای درسی در کشور به اندازه کافی کاغذ نبود، بیشتر افراد توانایی خرید یک رمان انقلابی قطور را نداشتند. اما با شعر میشد اصول وفاداری به خاندان کیم را به صورت خلاصه و البته تاثیرگذار در یک صفحه روزنامه گنجاند. در نتیجه، شعر در نقش رایجترین وسیله اعمال دیکتاتوری فرهنگی کیم جونگ ایل ظهور کرد. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۳۷)
در زبان کره شمالی دو گونه متفاوت سخن گفتن وجود دارد: یکی مربوط به رهبر است و دیگری مربوط به سایرین. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۶۶)
در اوایل دهه ۱۹۸۰، دولت کره شمالی اعلام کرد که حضور شهروندان معلول در پیونگ یانگ زیبایی شهر را خراب میکند و همه آنان را به روستاها تبعید کرد. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۷۰)
در کره شمالی، خبری از آزادی سفر نیست و فقط با ارائه مجوز رسمیِ سفر است که میشود بلیت خرید. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۷۵)
کره شمالی اصرار دارد که شکست ژاپن، در سال ۱۹۴۵، نتیجه مستقیم دستاوردهای کیم ایل سونگ در مقام رهبری چریک در مقاومت علیه ژاپن است. جنگ دو کره را، که در واقع با آتشبس به پایان رسید، پیروزی قاطع کیم ایل سونگ بر امپریالیسم ایالات متحده میدانند. حتی تاریخ جنگ سرد، که در کره شمالی به عنوان یک تاریخ کمونیستی تدریس میشود، هم حول محور تلاشهای کیم ایل سونگ میچرخد. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۱۵۹)
برای ما پناهندگان فراری، معمولا چیزهایی که نمیتوانیم با خودمان ببریم دردناکتر از چیزهایی است که از آنها فرار میکنیم. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۱۹۸)
از لحاظ فنی، کره شمالی هنوز در جنگ با آمریکاست، به همین دلیل، در داخل کشور به کمکهای انساندوستانه خارجی «غنیمت جنگی» میگویند. رژیم کره شمالی خودش را مقید به ایدئولوژی جوچه میداند و در آن واژه «کمک» ممنوع است، چون تهدیدی برای «اتکا به خود» محسوب میشود. در نتیجه، هدایایی که هر ماه کارکنان سازمان جبهه متحد دریافت میکردند، «غنایم جنگی» به حساب میآمد که سازمانهای مذهبی کره جنوبی و بینالمللی آنها را با نام کمکهای انساندوستانه اهدا کرده بودند. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۲۱۷)
در سیاهی کره شمالی، تنها جاهایی که بیست و چهار ساعت شبانهروز برق داشتند اطراف تندیسهای کیم ایل سونگ بود. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۲۴۵)
انتظار مرگ قطعی را کشیدن از مرگ سختتر است. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۲۶۳)
اگر دروغی را صد بار تکرار کنید، حتی کسی هم که دروغ را ساخته در آخر آن را باور خواهد کرد. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۲۸۷)
وقتی ماموران کره شمالی میخواهند مجرمی را، که خطر فرارش وجود دارد، از کشور دیگری به کره شمالی برگردانند اول دست و پایش را میشکنند و سپس برای رد کردنش از مرز در تابوت میگذارندش. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۳۳۱)
آزادی وطن من است. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۳۳۶)
@book_archives
وقتی برای چاپ کتابهای درسی در کشور به اندازه کافی کاغذ نبود، بیشتر افراد توانایی خرید یک رمان انقلابی قطور را نداشتند. اما با شعر میشد اصول وفاداری به خاندان کیم را به صورت خلاصه و البته تاثیرگذار در یک صفحه روزنامه گنجاند. در نتیجه، شعر در نقش رایجترین وسیله اعمال دیکتاتوری فرهنگی کیم جونگ ایل ظهور کرد. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۳۷)
در زبان کره شمالی دو گونه متفاوت سخن گفتن وجود دارد: یکی مربوط به رهبر است و دیگری مربوط به سایرین. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۶۶)
در اوایل دهه ۱۹۸۰، دولت کره شمالی اعلام کرد که حضور شهروندان معلول در پیونگ یانگ زیبایی شهر را خراب میکند و همه آنان را به روستاها تبعید کرد. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۷۰)
در کره شمالی، خبری از آزادی سفر نیست و فقط با ارائه مجوز رسمیِ سفر است که میشود بلیت خرید. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۷۵)
کره شمالی اصرار دارد که شکست ژاپن، در سال ۱۹۴۵، نتیجه مستقیم دستاوردهای کیم ایل سونگ در مقام رهبری چریک در مقاومت علیه ژاپن است. جنگ دو کره را، که در واقع با آتشبس به پایان رسید، پیروزی قاطع کیم ایل سونگ بر امپریالیسم ایالات متحده میدانند. حتی تاریخ جنگ سرد، که در کره شمالی به عنوان یک تاریخ کمونیستی تدریس میشود، هم حول محور تلاشهای کیم ایل سونگ میچرخد. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۱۵۹)
برای ما پناهندگان فراری، معمولا چیزهایی که نمیتوانیم با خودمان ببریم دردناکتر از چیزهایی است که از آنها فرار میکنیم. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۱۹۸)
از لحاظ فنی، کره شمالی هنوز در جنگ با آمریکاست، به همین دلیل، در داخل کشور به کمکهای انساندوستانه خارجی «غنیمت جنگی» میگویند. رژیم کره شمالی خودش را مقید به ایدئولوژی جوچه میداند و در آن واژه «کمک» ممنوع است، چون تهدیدی برای «اتکا به خود» محسوب میشود. در نتیجه، هدایایی که هر ماه کارکنان سازمان جبهه متحد دریافت میکردند، «غنایم جنگی» به حساب میآمد که سازمانهای مذهبی کره جنوبی و بینالمللی آنها را با نام کمکهای انساندوستانه اهدا کرده بودند. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۲۱۷)
در سیاهی کره شمالی، تنها جاهایی که بیست و چهار ساعت شبانهروز برق داشتند اطراف تندیسهای کیم ایل سونگ بود. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۲۴۵)
انتظار مرگ قطعی را کشیدن از مرگ سختتر است. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۲۶۳)
اگر دروغی را صد بار تکرار کنید، حتی کسی هم که دروغ را ساخته در آخر آن را باور خواهد کرد. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۲۸۷)
وقتی ماموران کره شمالی میخواهند مجرمی را، که خطر فرارش وجود دارد، از کشور دیگری به کره شمالی برگردانند اول دست و پایش را میشکنند و سپس برای رد کردنش از مرز در تابوت میگذارندش. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۳۳۱)
آزادی وطن من است. (کتاب رهبر عزیز – صفحه۳۳۶)
@book_archives
Telegram
attach 📎
لیبرالیسم و طبقه کارگر
🌈لیبرالیسم و طبقه کارگر
🌀 جدیدترین قسمت دورهمی اقتصادی با موضوع «لیبرالیسم و طبقه کارگر» با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی با میزبانی مرتضی کاظمی در استودیوی فردایاقتصاد برگزار شده است.
🌀 در این گفتوگو ضمن بررسی تاریخچه مواجهه اندیشههای اقتصادی با موضوع کارگران به نقش رویکردهای آزادیخواهانه در توجه به طبقه کارگر و موضوعات مربوطه از جمله نظام بازنشستگی و مسأله دستمزد دستوری و همچنین نقش آنتروپرنورها در کمک ایجاد خدمات رفاهی بهمنظور بهبود زندگی کارگران پرداخته شده است.
✍️ با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی
https://www.tg-me.com/+SAxktAWqp8ppBV69
🌀 جدیدترین قسمت دورهمی اقتصادی با موضوع «لیبرالیسم و طبقه کارگر» با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی با میزبانی مرتضی کاظمی در استودیوی فردایاقتصاد برگزار شده است.
🌀 در این گفتوگو ضمن بررسی تاریخچه مواجهه اندیشههای اقتصادی با موضوع کارگران به نقش رویکردهای آزادیخواهانه در توجه به طبقه کارگر و موضوعات مربوطه از جمله نظام بازنشستگی و مسأله دستمزد دستوری و همچنین نقش آنتروپرنورها در کمک ایجاد خدمات رفاهی بهمنظور بهبود زندگی کارگران پرداخته شده است.
✍️ با حضور موسی غنینژاد و مهدی تدینی
https://www.tg-me.com/+SAxktAWqp8ppBV69
🔎پژوهندۀ فرانسوی دوته کتاب بسیار جالبی نوشته است تحت عنوان؛ «جادو و دینِ قبایل آفریقای شمالی». دوته در این کتاب میکوشد تعریفی موجز و جامع و مانع از اسطوره ارائه دهد. بنابر نظر او خدایان و اهریمنانی که در جوامع ابتدایی مییابیم، چیزی جز شخصیت یافتن آرزوهای جمعی نیستند.
وی میگوید اسطوره؛ «شخصیت یافتنِ آرزوهای جمعی است.»
این فرمول دوته را میتوان موجزترین و بُرندترین بیان، برای مفهوم جدید رهبری یا دیکتاتوری دانست. نیاز به فراخوانی رهبر تنها زمانی ظاهر میشود که آرزوی جمعی قوتی مقاومتناپذیر یافته باشد؛ و همه امیدها نیز در تحقق این آرزو به شیوههای عادی و مرسوم به نومیدی انجامیده باشد. در چنین دورانی نه تنها این آرزو با شدت احساس میشود، بلکه در وجود یک شخص تبلور پیدا میکند. بدین معنی که این آرزوی جمعی در برابر چشم انسان؛ به شکل ملموس تجسم مییابد، و به صورت یک فرد ظاهر میشود. شدّتِ این آرزوی جمعی در وجود رهبر تبلور پیدا میکند. پیوندهای پیشین اجتماعی مانند قانون، عدالت، قانون اساسی و نهادهای اجتماعی، بیارزش و بیاعتبار اعلام میشوند. تنها آنچه بر جای میماند قدرت و مرجعیت عرفانی رهبر است و ارادۀ او بالاترین قانون است.
اما بدیهی است که به صورت شخص در آمدن آرزوهای یک ملتِ بزرگ متمدن نمیتواند به همان شیوهای تحقق پیدا کند که در یک قبیلۀ وحشی انجام میگیرد.
البته انسان متمدن در معرض شدیدترین هیجانات واقع میگردد و هنگامی که هیجانات به نقطۀ اوج خود برسند، وی [انسان متمدن] آماده است که تسلیمِِ غیرعقلانیترین تِمایلات شود.
📕اسطورۀ دولت
ارنست کاسیرر
ترجمۀ یداله موقن.
صفحۀ ۴۰۳
تهران، انتشارات هرمس.
@cafe_andishe95
وی میگوید اسطوره؛ «شخصیت یافتنِ آرزوهای جمعی است.»
این فرمول دوته را میتوان موجزترین و بُرندترین بیان، برای مفهوم جدید رهبری یا دیکتاتوری دانست. نیاز به فراخوانی رهبر تنها زمانی ظاهر میشود که آرزوی جمعی قوتی مقاومتناپذیر یافته باشد؛ و همه امیدها نیز در تحقق این آرزو به شیوههای عادی و مرسوم به نومیدی انجامیده باشد. در چنین دورانی نه تنها این آرزو با شدت احساس میشود، بلکه در وجود یک شخص تبلور پیدا میکند. بدین معنی که این آرزوی جمعی در برابر چشم انسان؛ به شکل ملموس تجسم مییابد، و به صورت یک فرد ظاهر میشود. شدّتِ این آرزوی جمعی در وجود رهبر تبلور پیدا میکند. پیوندهای پیشین اجتماعی مانند قانون، عدالت، قانون اساسی و نهادهای اجتماعی، بیارزش و بیاعتبار اعلام میشوند. تنها آنچه بر جای میماند قدرت و مرجعیت عرفانی رهبر است و ارادۀ او بالاترین قانون است.
اما بدیهی است که به صورت شخص در آمدن آرزوهای یک ملتِ بزرگ متمدن نمیتواند به همان شیوهای تحقق پیدا کند که در یک قبیلۀ وحشی انجام میگیرد.
البته انسان متمدن در معرض شدیدترین هیجانات واقع میگردد و هنگامی که هیجانات به نقطۀ اوج خود برسند، وی [انسان متمدن] آماده است که تسلیمِِ غیرعقلانیترین تِمایلات شود.
📕اسطورۀ دولت
ارنست کاسیرر
ترجمۀ یداله موقن.
صفحۀ ۴۰۳
تهران، انتشارات هرمس.
@cafe_andishe95
🎆 روز اوّل از ماه دی، به مناسبت برخورد نام و نعت خداوند جشن گرفته میشد و آن را خرّمروز مینامیدند و روزی بزرگ بود مشحون از آداب و مراسم دینی و غیردینی. ابوریحان بیرونی و گردیزی و دیگران روز اوّل دی ماه را خرّمروز نامیدهاند، امّا خلف تبریزی خرّمروز را روز هشتم از ماه دی دانسته و گفته به مناسبت برخورد نام روز و ماه، خرّمروز جشن بوده است. زرتشتیان، بهویژه پارسیان این روز را بسیار محترم شمرده و آن را دی دادار جشن مینامند.٭
ابوریحان میگوید دیماه را خورماه نیز میگویند. و هم او در کتاب قانون مسعودی گوید روز اوّل دی ماه را خُرَهروز - خورَهروز نامند، چنانکه گَردیزی نیز اشارت به نامزد بودن این روز به جشن خرَهروز میکند. بیگمان این اشاره است به جشن روز خورشید که انگیزهای دیگر داشته است برای یک جشن بزرگ. جشن پیروزی نیکی بر بدی، روشنی بر تاریکی و توفیق خورشید که از پنج تاریکی رها شده و تولّد مییابد.
آخرین شب آذر ماه، بلندترین شب سال و آخرین روز آذر در سالی در سير شمسی (= به اصطلاح دینکَرد سال ناقص شمسی که ۳۹۰ روز است، سال هوشمردی (همان بنای تقویم شاهنشاهی و قدیمی میان زرتشتیان متأخّر و سال درست شمسی که ۳۶۵ روز و حدود ربع روز است سال وَ هیزکَی خوانده شده) کوتاهترین روز سال است. در گفتار و بخش ویژهی مهرگان، ضمن بحث و پژوهش در مورد شب یلدا که نخستین شب دی میباشد و روز اوّل دی که خورروز یا روز خورشید است، مطالبی گذشت. واژه یلدا به معنی تولّد آمده و میان پیروان آیین مهر، روز تولّد خورشید شکستناپذیر است، چون از این روز بهتدریج خورشید بیشتر در آسمان میپاید و شبها کوتاهتر و روزها بلندتر میشود. به همین جهت است که با توجّه به مطالب بخش نخست، ایرانیان سال را در دورهای از ادوار تاریخی خود، از آغاز زمستان و ماه دی، با روز خورشید و ماه خداوند به قول بیرونی (فَلَٲِن دیماه عِندَهُم شَهرُ الله المُعَظَّم) آغاز میکردند، و در واقع نوروزشان به اعتباری بود. چنانکه بارعام از سوی شاهان برگزار شده و دادخواهی میشد برابر با آنچه که از آداب مشهور نوروز و مهرگان بود:
«دی ماه و آن را خورماه نیز میگویند. نخستین روز آن خرّمروز است و این روز و این ماه هر دو به نام خدای تعالی که هرمزد است نامیده شده، یعنی پادشاهی حكيم و صاحب رایی آفریدگار، و در این روز عادت ایرانیان چنین بود که پادشاه از تخت شاهی به زیر میآمد و جامهی سپید میپوشید و در بیابان بر فرشهای سپید مینشست، و دربانها و یساولان و قراولان را که هیبت ملک بدانهاست به کنار میراند و در امور دنیا فارغالبال نظر مینمود و هر کس که نیازمند میشد که با پادشاه سخن بگوید خواه که گدا باشد یا دارا، و شریف باشد یا وضيع - بدون هیچ حاجب و درمانی به نزد پادشاه میرفت و بدون هیچ مانعی با او گفتوگو میکرد. و در این روز پادشاه با دهقانان و برزیگران مجالست میکرد و در یک سفره با ایشان غذا میخورد و میگفت: من امروز مانند یکی از شما هستم و من با شما برادر میباشم زیرا قوام دنیا به کارهایی است که به دست شما میشود و قوام عمارت آن هم به پادشاه است، و نه پادشاه را از رعیت گریزی است و نه رعیت را از پادشاه. و چون حقیقت امر چنین شد، پس من که پادشاه هستم با شما برزیگران برادر خواهم بود و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود، بهخصوص که دو برادر مهربان هوشنگ و ويکرد چنین بودند».
🎇 خرمروز، به اعتباری، جشن خورروز بوده است و خرم از آن جهت که بسیار مبارک و مقدّس شمرده میشد. این عید و روز را نود روز نیز گفتهاند به آن جهت که تا نوروز، نود روز فاصله بوده است.
گاهشماری و جشنهای #ایران_باستان
پژوهش و نوشتهی #هاشم_رضی، تهران، انتشارات بهجت، چاپ دوم، ۱۳۸۲، صص ۶۷۶-۶۷۷
📓📖مآخذ:
- آثار الباقیه، ص ۲۹۵، زين الاخبار، ص ۲۴۵
- برهان قاطع، جلد دوم، ص ۷۳۸
- فهرست جشنهای زرتشتیان هندوستان را جیوانجی مُدی با اشاره به آداب و مراسم، در کتاب خود: مراسم و آداب دینی نقل کرده است:
Jivanji - modi: The Religious and Customs, P.458-463.
-تاریخ گردیزی ، صص ۵۲۲-۵۲۳
جهان اشراقی
@cafe_andishe95
ابوریحان میگوید دیماه را خورماه نیز میگویند. و هم او در کتاب قانون مسعودی گوید روز اوّل دی ماه را خُرَهروز - خورَهروز نامند، چنانکه گَردیزی نیز اشارت به نامزد بودن این روز به جشن خرَهروز میکند. بیگمان این اشاره است به جشن روز خورشید که انگیزهای دیگر داشته است برای یک جشن بزرگ. جشن پیروزی نیکی بر بدی، روشنی بر تاریکی و توفیق خورشید که از پنج تاریکی رها شده و تولّد مییابد.
آخرین شب آذر ماه، بلندترین شب سال و آخرین روز آذر در سالی در سير شمسی (= به اصطلاح دینکَرد سال ناقص شمسی که ۳۹۰ روز است، سال هوشمردی (همان بنای تقویم شاهنشاهی و قدیمی میان زرتشتیان متأخّر و سال درست شمسی که ۳۶۵ روز و حدود ربع روز است سال وَ هیزکَی خوانده شده) کوتاهترین روز سال است. در گفتار و بخش ویژهی مهرگان، ضمن بحث و پژوهش در مورد شب یلدا که نخستین شب دی میباشد و روز اوّل دی که خورروز یا روز خورشید است، مطالبی گذشت. واژه یلدا به معنی تولّد آمده و میان پیروان آیین مهر، روز تولّد خورشید شکستناپذیر است، چون از این روز بهتدریج خورشید بیشتر در آسمان میپاید و شبها کوتاهتر و روزها بلندتر میشود. به همین جهت است که با توجّه به مطالب بخش نخست، ایرانیان سال را در دورهای از ادوار تاریخی خود، از آغاز زمستان و ماه دی، با روز خورشید و ماه خداوند به قول بیرونی (فَلَٲِن دیماه عِندَهُم شَهرُ الله المُعَظَّم) آغاز میکردند، و در واقع نوروزشان به اعتباری بود. چنانکه بارعام از سوی شاهان برگزار شده و دادخواهی میشد برابر با آنچه که از آداب مشهور نوروز و مهرگان بود:
«دی ماه و آن را خورماه نیز میگویند. نخستین روز آن خرّمروز است و این روز و این ماه هر دو به نام خدای تعالی که هرمزد است نامیده شده، یعنی پادشاهی حكيم و صاحب رایی آفریدگار، و در این روز عادت ایرانیان چنین بود که پادشاه از تخت شاهی به زیر میآمد و جامهی سپید میپوشید و در بیابان بر فرشهای سپید مینشست، و دربانها و یساولان و قراولان را که هیبت ملک بدانهاست به کنار میراند و در امور دنیا فارغالبال نظر مینمود و هر کس که نیازمند میشد که با پادشاه سخن بگوید خواه که گدا باشد یا دارا، و شریف باشد یا وضيع - بدون هیچ حاجب و درمانی به نزد پادشاه میرفت و بدون هیچ مانعی با او گفتوگو میکرد. و در این روز پادشاه با دهقانان و برزیگران مجالست میکرد و در یک سفره با ایشان غذا میخورد و میگفت: من امروز مانند یکی از شما هستم و من با شما برادر میباشم زیرا قوام دنیا به کارهایی است که به دست شما میشود و قوام عمارت آن هم به پادشاه است، و نه پادشاه را از رعیت گریزی است و نه رعیت را از پادشاه. و چون حقیقت امر چنین شد، پس من که پادشاه هستم با شما برزیگران برادر خواهم بود و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود، بهخصوص که دو برادر مهربان هوشنگ و ويکرد چنین بودند».
🎇 خرمروز، به اعتباری، جشن خورروز بوده است و خرم از آن جهت که بسیار مبارک و مقدّس شمرده میشد. این عید و روز را نود روز نیز گفتهاند به آن جهت که تا نوروز، نود روز فاصله بوده است.
گاهشماری و جشنهای #ایران_باستان
پژوهش و نوشتهی #هاشم_رضی، تهران، انتشارات بهجت، چاپ دوم، ۱۳۸۲، صص ۶۷۶-۶۷۷
📓📖مآخذ:
- آثار الباقیه، ص ۲۹۵، زين الاخبار، ص ۲۴۵
- برهان قاطع، جلد دوم، ص ۷۳۸
- فهرست جشنهای زرتشتیان هندوستان را جیوانجی مُدی با اشاره به آداب و مراسم، در کتاب خود: مراسم و آداب دینی نقل کرده است:
Jivanji - modi: The Religious and Customs, P.458-463.
-تاریخ گردیزی ، صص ۵۲۲-۵۲۳
جهان اشراقی
@cafe_andishe95
🍉یلداتون مبارک🥜
🌌شب یلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیمکره شمالی زمین است.
این شب به زمان بین غروب آفتاب
از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) اطلاق میشود.
🔮ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام شب یلدا را جشن میگیرند.
این شب در نیمکره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است
و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیشتر و طول شب کوتاهتر میشود.
💚مراسم شب یلدا (شب چله) از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافت
و جشن «ساتورن» خوانده میشد.
🤍واژه «یلدا» به معنای «زایش زادروز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر میشوند و تابش نور ایزدی افزونی مییابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید میخواندند و برای آن جشن بزرگی برپا میکردند
❤️از این رو به دهمین ماه سال دی (دی در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده) میگفتند که ماه تولد خورشید بود.
🔺یلدا و جشنهایی که در این شب برگزار میشود، یک سنت باستانی است.
🔺مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل میداد و در طول سال با سپری شدن فصلها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیتهای خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.
🔺آنان ملاحظه میکردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند میشود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر میتوانستند استفاده کنند.
🔺این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکشاند.
🔺بدینسان در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع میشد و در اوستا
واژه Sareda, «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را افاده میکند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است.
🍉در برهان قاطع ذیل واژه «یلدا» چنین آمده است:
«یلدا شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شبهاست در تمام سال و در آن شب و یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل میکند و گویند آن شب به غایت شوم و نامبارک میباشد و بعضی گفتهاند شب یلدا یازدهم جدی است».
🍉سفره شب یلدا، «میَزد» نام داشت و شامل میوههای تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار میشد.
🍉روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ میخواندند و به استراحت میپرداختند و تعطیل عمومی بود.
🍉فردوسی به استناد منابع خود، یلدا و خور روز، را به هوشنگ از شاهان پیشدادی ایران (کیانیان که از سیستان پارس برخاسته بودند) نسبت داده و در این زمینه از جمله گفته است:
که ما را ز دین بهی ننگ نیست
به گیتی، به از دین هوشنگ نیست
همه راه داد است و آیین مهر
نظر کردن اندر شمار سپهر
@cafe_andishe95
🌌شب یلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیمکره شمالی زمین است.
این شب به زمان بین غروب آفتاب
از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) اطلاق میشود.
🔮ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام شب یلدا را جشن میگیرند.
این شب در نیمکره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است
و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیشتر و طول شب کوتاهتر میشود.
💚مراسم شب یلدا (شب چله) از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافت
و جشن «ساتورن» خوانده میشد.
🤍واژه «یلدا» به معنای «زایش زادروز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر میشوند و تابش نور ایزدی افزونی مییابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید میخواندند و برای آن جشن بزرگی برپا میکردند
❤️از این رو به دهمین ماه سال دی (دی در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده) میگفتند که ماه تولد خورشید بود.
🔺یلدا و جشنهایی که در این شب برگزار میشود، یک سنت باستانی است.
🔺مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل میداد و در طول سال با سپری شدن فصلها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیتهای خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.
🔺آنان ملاحظه میکردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند میشود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر میتوانستند استفاده کنند.
🔺این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکشاند.
🔺بدینسان در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع میشد و در اوستا
واژه Sareda, «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را افاده میکند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است.
🍉در برهان قاطع ذیل واژه «یلدا» چنین آمده است:
«یلدا شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شبهاست در تمام سال و در آن شب و یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل میکند و گویند آن شب به غایت شوم و نامبارک میباشد و بعضی گفتهاند شب یلدا یازدهم جدی است».
🍉سفره شب یلدا، «میَزد» نام داشت و شامل میوههای تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار میشد.
🍉روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ میخواندند و به استراحت میپرداختند و تعطیل عمومی بود.
🍉فردوسی به استناد منابع خود، یلدا و خور روز، را به هوشنگ از شاهان پیشدادی ایران (کیانیان که از سیستان پارس برخاسته بودند) نسبت داده و در این زمینه از جمله گفته است:
که ما را ز دین بهی ننگ نیست
به گیتی، به از دین هوشنگ نیست
همه راه داد است و آیین مهر
نظر کردن اندر شمار سپهر
@cafe_andishe95