Telegram Web Link
Audio
عقاید یک دلقک/ ۱۵
Audio
عقاید یک دلقک/ ۱۶
Audio
عقاید یک دلقک/ ۱۷
Forwarded from لیلا کردبچه
دورهٔ دهم (و آخر) کارگاه مجازی شعر «لیلا کردبچه»، در تابستان ۱۴۰۳، در شانزده جلسه برگزار می‌شود.

جلسه اول: دربارهٔ شعر
جلسه دوم: زبان شعر
جلسه سوم: موسیقی شعر۱
جلسه چهارم: موسیقی شعر۲
جلسه پنجم: موسیقی شعر۳
جلسه ششم: جلوه‌های دیداری شعر ۱
جلسه هفتم: جلوه‌های دیداری شعر۲
جلسه هشتم: جلوه‌های دیداری شعر۳
جلسه نهم: ساختارهای نحوی۱
جلسه دهم: ساختارهای نحوی۲
جلسه یازدهم: ساختار نحوی۳
جلسه دوازدهم: صورخیال۱
جلسه سیزدهم: صورخیال۲
جلسه چهاردهم: صورخیال۳
جلسه پانزدهم: تناسب‌ها و تداعی‌ها
جلسه شانزدهم: ساختار شعر و جریان‌های شعر معاصر

شانزده جلسه طی دو ماه، به صورت دو جلسهٔ دوساعتی در هفته، و همراه با کار کلاسی و نقد شعر برگزار می‌شود

شروع دوره: هفتهٔ اول تیر
پایان دوره: هفتهٔ آخر مرداد


شماره برای هماهنگی (پیامک، تلگرام، واتساپ)

09195710795
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برقص پیش از آنکه پروانه‌ها
خاطرۀ گل‌های پیراهنت را
برای شکوفه‌های پلاسیده تعریف کنند
و حریر نازکِ دامنت را
دست‌های زبرِ زندگی نخ‌کش‌کند


#لیلا_کردبچه
#تارا_محمدی


اجرای تارا مطهری ، نماینده استان انتاریو کانادا، در مسابقات اسکیت قهرمانی کانادا ، با آهنگ «خونه ما»‌
شعری چاپ نشده از #فروغ_فرخزاد



...در ارتباط دو شاعر بزرگ معاصر از دیداری می توان یاد کرد که در آن زنده یاد فروغ فرخزاد با زنده یاد سیاوش کسرایی برای دیدن زندانی های سیاسی رفتند .
حاصل این دیدار برای شاعرِ تولّدی دیگر ، شعری است که در مجموعه  آثارش دیده نمی شود و تا کنون نیز اشاره ای بدان نشده است. این شعر را که از روی یک دستنوشته نقل می‌شود، در مردادماه ۱۳۳۷ خورشیدی سروده شده است

▫️کاوه گوهرین




افسوس من چه کور بوده‌ام از عشق
افسوس من چه دور بوده‌ام از درد
افسوس بر ستارهء خاموش
افسوس بر جرقهء دل سرد

در پشت میله‌ها
دیدم که آفتاب به زنجیر بسته بود
فریاد داشت زندگی، از رنج زیستن
امّا لبانِ پنجره، خاموش و خسته بود
چیزی در آن میان
درهم شکسته بود

دریای چشم‌ها
آوای چشم‌ها
چشمانِ آشنا شده با خارهای مرگ
محصور در سیاهیِ دیوارهای مرگ
در پشت میله‌ها

افسوس من چه بوده‌ام در باغِ دوستی
تک‌شاخه‌ای نداده به کس، تاجِ بار و برگ
تندیس‌وار، با خود و بیگانه از همه
استاده در گذرگهِ رگباری از تگرگ

در پشتِ میله‌ها
چون آتشی که در برِ خورشید می‌نهند
پا تا به سر ز شرمِ حقارت گداختم
آری در آن دقایقِ کوتاه
من عشق را و دردِ بشر را شناختم

بدرود با ستارهء خاموش
بدرود با جرقّهء دل‌سرد
امّید بر دریچهء آتش
امّید بر ترانهء شبگرد!


#فروغ_فرخزاد


@Booef

وتسأل: ما معنی لاجیء؟
سیقولون: هو من إقتلع من أرض الوطن
‏وتسأل: ما معنى كلمة وطن؟
سيقولون: هو البيت وشجرة التوت وقنُّ الدجاجِ وقفير النحلِ ورائحة الخبز والسماء الأولى،
وتسأل: هل تتسع كلمة واحدة من ثلاثة أحرف لكل هذه المحتويات وتضيق بنا؟



و می‌پرسی: معنای پناهنده چیست؟
پاسخ می‌دهند: کسی که از زمینِ وطن رانده شد.
و می‌پرسی: واژه‌ی وطن به چه معناست؟
خواهند گفت: که خانه و درخت توت،
لانه‌ی مرغان وُ کندوی زنبور،
عطر نان است و نخستین آسمان ...
و می‌پرسی: چگونه یک واژه با سه حرف
برای این همه مفهوم وسعت دارد
اما بر ما تنگ آمده است؟



#محمود_درويش

@Booef
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت

کس بی‌تو خوش نباشد
رو قصه دگر کن ...

#مولانا

@Booef
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رفت روی تخت و خوابید
غمش هم
جای دیگری نداشت برود
کنارش دراز کشید...

#هاروکی_موراکامی

@Booef
برای اینکه بتوانم این زندگی را دو قدم پیش ببرم
باید دست‌کم ده‌نفر باشم
اما من سه نفر بیشتر نیستم
یکی که دوستت دارد
یکی که رفته کمک بیاورد
و دیگری که زیر دست‌وپا مانده‌است


#حسین‌شکربیگی

@Booef
گفتم که چه شد شیشه‌ی دل؟ گفت شکستم
گفتم که چرا؟ خنده‌زنان گفت که مستم


#طالب

@Booef
چه زيباست به ياد آوردن تو
ميان خبرهاى جنگ و پيروزى
ميان اين همهمه و خستگى.

#ناظم_حکمت

@Booef
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانی ست،
چه بگویم؟


#بیژن_الهی

@Booef
سپاسگزار دست‌های سحرخیزم باش
به‌خاطر تمام صبح‌هایی که در شلوغ‌ترین ایستگاه مترو
گریه‌هایم را
از غریبه‌های ساعتِ هفت صبح پنهان کرده‌اند

سپاسگزار باران‌های بی‌هنگام باش
به‌خاطر تمام روزهایی که زیرِ قولم زده‌ام
که: «در خیابان گریه نمی‌کنم دیگر»

سپاسگزار چشم‌هایم باش
به‌خاطر تمام شب‌هایی که واژه‌ها کفافِ دلتنگی‌ام را نداده‌اند
و ساعت‌ها در سکوت گریه کرده‌ام



شنیده‌ام هرکه شباهت به دریا داشته باشد
هیچ‌کس گریه‎هایش را جدّی نمی‌گیرد
تو امّا گریه‌های مرا جدّی بگیر

پنهان به تو می‌گویم:
من هیچ شباهتی به هیچ دریایی ندارم،
گریه‌های مرا جدّی بگیر
و قدرِ تخته‌پاره‌های به‌ساحل‌رسیدۀ شعرهایم را بدان

این کلمات را
به‌زور از میان سیل گریه بیرون کشیده‌ام
این کلمات از آب گذشته‌اند
این کلمات
پرنده‌های خیسِ کزکرده کُنج پنجره‌اند
در دقایقِ آرامِ پس از طوفان.


#لیلا_کردبچه

@Booef
تا این‌که شبی زنش به خوابش آمد
چشمانش
مثل دو بهار سبز، تازه
تازه روییده
مثل دو بهارِ ناگهان
مثلِ
شعری که به ناگهان بگوید شاعر
و گفت:
بازی
تا کی؟
از کی
تا کی؟
کی برده که بازد در این بازی؟
او گفت: فقط بدان کمی پاهایم،
زخمی است
قدری قلبم، قلبم
اما
دیوار سفید ساده‌ای در مغزم هست
انگار شبیه آهنی مصقول
آنگاه بقیه‌اش سراپا معقول
یک روز اگر برای من فرصت شد
و حوصله‌ی شنیدنش را هم
تو
پیدا کردی
شاید
خواهم گفت
و بعد کسی نبود در خوابش
مغزش
ویرانه‌ی شهرهای شرقی بود
چون بلخ و چو نیشابور
یا ری
مغزش
ویرانه‌ی شهرهای شرقی بود


#رضا_براهنی

@Booef
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بسیار کوتاه درباره‌ی رمان شازده احتجاب اثر هوشنگ گلشیری، منتشر شده در سال ۱۳۴۸، همراه با برش‌هایی از اقتباس سینمایی آن به کارگردانی بهمن فرمان‌آرا

از متن کتاب:
"وقتی آدم به تاریکی نگاه می‌کند، به آنجا، می‌داند که چه چیزها ممکن است باشد، اما نمی‌داند چه‌ها می‌گذرد. برای همین است که در تاریکی خیلی خبرهاست."


#شازده_احتجاب
 #هوشنگ_گلشیری
#بهمن_فرمان_آرا

@Booef
به تو فکر می‌کنم
و بودن با تو همان قدر دور است
که زمرد در بازار جواهر فروشان

عشق در من ارثیهء پدری بود
مادرم دلباختهء شمعدانی‌های جهان شد
من دلباختهء تو

دوست دارم بدانم
سیاهی چشمانت
به روزگار کدام شاعر ختم می‌شود

از خدا خواستم زودتر بمیرم
تا هرگز زنی زیباتر از تو نبینم
گفتم بر مزارم بنویسند
این جا گریزگاه مردی است
که از تاریکی زندگی
به سیاهی چشمان زنی پناه برد.


#جوادگنجعلی

@Booef
2024/06/20 11:36:52
Back to Top
HTML Embed Code: