«اعتیاد به رنج»
چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم و من مثل همیشه عادت دارم زود وارد ایستگاه قطار میشم تا بتوانم سریعتر وارد قطار بشم و برم تخت های بالا جا بگیرم .برعکس اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم وقتی رفتم داخل کوپه دو تا خانم جوان تخت های بالا جا گرفته بودن.قسمت پایین یه خانم با پسر حدودا ۹ ساله ای و یک خانم میانسال نشسته بودن.
منم بناچار همون پایین نشستم و از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم و بعد از گذشت یکی دو ساعت متوجه شدم خانمی که پسر بچه ای بهمراهش بود گریه میکنه و خانم مسن روبرویش داره با هاش صحبت میکنه ناخودآگاه به سخنان این دو بانو گوش کردم .گویا ، مادر شوهر و خواهر شوهر این بانو در کوپه بغلی بوده اند، و او فرزندش را به کوپه بغل فرستاده بود ، و به فرزندش گفته بود ببین در مورد من چه میگویند .
و فرزندش برگشته بود و هر چه شنیده بود برای مادرش تعریف کرده بود و ظاهرا حرفههای خوشایندی نزده بودندخانم مسن که زنی با کمالات بود به این مادر گفت ، تازمانی اعتیاد به رنج کشیدنت را ترک نکنی ، اوضاع همین است
برایم جالب بود ، مگر ما انسانها معتاد به رنج کشیدن میشویم؟؟
👈من آموختن را دوست دارم به نظرم جامعه بزرگترین دانشگاهی است که هر انسانی بدون پرداخت شهریه میتواند در کلاسهای آن شرکت کند و انتخاب کند در چه کلاسی در این دانشگاه درس بخواند ، اون روز من هم در کوپه در یک کارگاه عملی شرکت کردم بودم مادری معتاد به رنج ، و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند من هم سر تا پا شوق آموختن.استاد رو به خانم گریان کرد و گفت ، از کی معتاد شدی؟؟خانم گریان گفت من اصلا معتاد نیستم .من هیچی مصرف نمیکنم .استاد گفت ، چرا تو رنج کشیدن عادت روزانه ات شده مگر تو امروز مسافر نیستی ؟؟خانم گریان گفت ، چرا داریم میریم سفر.استاد گفت ، تو امروز بخاطر دغدغه ات برای سفر ، رنج مصرف نکرده بودی اما تا در کوپه نشستی ، فرزندت را فرستادی تا از کوپه کناری برایت مواد تهیه کنید و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد و تو هم مصرف کردی و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه کردن هستی .دیدگاه این استاد برایم بسیار جالب بود.خانم گریان هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبرو شده بود .گریه اش متوقف شد و گفت ولی اونا خیلی بد هستن ، چرا باید پشت سرم حرف بزنند
استاد گفت ، شغل مواد فروش ، فروش مواده
تو چرا مواد آنها را میخری ، تا زمانی تو بهایی نپردازی هیچکس به زور به تو هیچ موادی نمیدهد.ادامه داد در این دنیا همه فروشنده هستند تو مشخص کن خریدار چه چیزی هستی .
خریدار آرامشی، خریدار شادی هستی یا خریدار رنج و اندوه و من هرگز به دنیا اینگونه نگاه نکرده بودم برایم زیباترین تعبیری بود که تا کنون شنیده بودم .استاد ادامه داداگر طول روز از خودت بپرسی امروز میخوام چه چیزی را بخرم که برای زندگی ام مفید باشد بابت اجناس بنجل پولی نمیپردازید .بحث آنروز دیدگاه جدیدی را در من بوجود آورد.واقعا امروز شما خریدار چه چیزی هستید تنبلی و بطالت ، رنج و اندوه ، شادی آرامش و یا یک هدف و رضایت.ما انسانها همیشه حق انتخاب داریم.امروز وقتتان را میدهید و چه چیزی را میخرید .ما عمرمان را میدهیم و با آن خرید میکنیم عمرمان را میدهیم چه چیزی در قبال آن دریافت میکنیم.زندگی تان سرشار از خریدهای مفید باد .
دکتر نیلچی زاده
چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم و من مثل همیشه عادت دارم زود وارد ایستگاه قطار میشم تا بتوانم سریعتر وارد قطار بشم و برم تخت های بالا جا بگیرم .برعکس اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم وقتی رفتم داخل کوپه دو تا خانم جوان تخت های بالا جا گرفته بودن.قسمت پایین یه خانم با پسر حدودا ۹ ساله ای و یک خانم میانسال نشسته بودن.
منم بناچار همون پایین نشستم و از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم و بعد از گذشت یکی دو ساعت متوجه شدم خانمی که پسر بچه ای بهمراهش بود گریه میکنه و خانم مسن روبرویش داره با هاش صحبت میکنه ناخودآگاه به سخنان این دو بانو گوش کردم .گویا ، مادر شوهر و خواهر شوهر این بانو در کوپه بغلی بوده اند، و او فرزندش را به کوپه بغل فرستاده بود ، و به فرزندش گفته بود ببین در مورد من چه میگویند .
و فرزندش برگشته بود و هر چه شنیده بود برای مادرش تعریف کرده بود و ظاهرا حرفههای خوشایندی نزده بودندخانم مسن که زنی با کمالات بود به این مادر گفت ، تازمانی اعتیاد به رنج کشیدنت را ترک نکنی ، اوضاع همین است
برایم جالب بود ، مگر ما انسانها معتاد به رنج کشیدن میشویم؟؟
👈من آموختن را دوست دارم به نظرم جامعه بزرگترین دانشگاهی است که هر انسانی بدون پرداخت شهریه میتواند در کلاسهای آن شرکت کند و انتخاب کند در چه کلاسی در این دانشگاه درس بخواند ، اون روز من هم در کوپه در یک کارگاه عملی شرکت کردم بودم مادری معتاد به رنج ، و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند من هم سر تا پا شوق آموختن.استاد رو به خانم گریان کرد و گفت ، از کی معتاد شدی؟؟خانم گریان گفت من اصلا معتاد نیستم .من هیچی مصرف نمیکنم .استاد گفت ، چرا تو رنج کشیدن عادت روزانه ات شده مگر تو امروز مسافر نیستی ؟؟خانم گریان گفت ، چرا داریم میریم سفر.استاد گفت ، تو امروز بخاطر دغدغه ات برای سفر ، رنج مصرف نکرده بودی اما تا در کوپه نشستی ، فرزندت را فرستادی تا از کوپه کناری برایت مواد تهیه کنید و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد و تو هم مصرف کردی و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه کردن هستی .دیدگاه این استاد برایم بسیار جالب بود.خانم گریان هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبرو شده بود .گریه اش متوقف شد و گفت ولی اونا خیلی بد هستن ، چرا باید پشت سرم حرف بزنند
استاد گفت ، شغل مواد فروش ، فروش مواده
تو چرا مواد آنها را میخری ، تا زمانی تو بهایی نپردازی هیچکس به زور به تو هیچ موادی نمیدهد.ادامه داد در این دنیا همه فروشنده هستند تو مشخص کن خریدار چه چیزی هستی .
خریدار آرامشی، خریدار شادی هستی یا خریدار رنج و اندوه و من هرگز به دنیا اینگونه نگاه نکرده بودم برایم زیباترین تعبیری بود که تا کنون شنیده بودم .استاد ادامه داداگر طول روز از خودت بپرسی امروز میخوام چه چیزی را بخرم که برای زندگی ام مفید باشد بابت اجناس بنجل پولی نمیپردازید .بحث آنروز دیدگاه جدیدی را در من بوجود آورد.واقعا امروز شما خریدار چه چیزی هستید تنبلی و بطالت ، رنج و اندوه ، شادی آرامش و یا یک هدف و رضایت.ما انسانها همیشه حق انتخاب داریم.امروز وقتتان را میدهید و چه چیزی را میخرید .ما عمرمان را میدهیم و با آن خرید میکنیم عمرمان را میدهیم چه چیزی در قبال آن دریافت میکنیم.زندگی تان سرشار از خریدهای مفید باد .
دکتر نیلچی زاده
طبقهی بالای خانهی ما آدمهای امن و خوشبختی زندگی میکنند و این برای من بیشترین دلیلیست که در خانه، بیش از هرجای دیگری احساس آرامش و خوشبختی کنم.
خیلی مهم است که در جوار چه کسانی زندگی کنی، خیلی مهم است که چشماندازی که میبینی, تا چه اندازه خوشایند باشد. حتی گاهی مهمتر این است که قبل از خودت، برای آدمهای حوالیات آرزوی خوشبختی و خیر و آرامش کنی. نمای خانهی خودت به چه کار خودت میآید وقتی که هربار از پنجره به بیرون نگاه کنی و خانهی ویران و بیسر و سامان همسایهات را ببینی و بدترین احساس عالم را پیدا کنی و ناچار شوی پردهها را بکشی و نور و شادی را از خودت دریغ کنی؟
طبقهی بالای خانهی ما یک نفر هر روز پیانو میزند و من این پایین از آرامش و عشقی که به فاصلهی چند آجر تا من جاریست، لبخند میزنم، سرم را بالا میگیرم و خدا را عمیقا شکر میکنم.
لطفا آدمهای خوشبختی باشید، نه فقط به خاطر خودتان، به خاطر تمام کسانی هرچقدر هم که برای جهان خودشان تلاش کنند و زحمت بکشند، در نهایت محکوماند به تماشای منظرهی جهان شما. آدمهای خوشبختی باشید، به خاطر خودتان و بخاطر تمام کسانی که زندگیشان فقط چند آجر تا زندگی و احوال و رفتار شما فاصله دارد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
خیلی مهم است که در جوار چه کسانی زندگی کنی، خیلی مهم است که چشماندازی که میبینی, تا چه اندازه خوشایند باشد. حتی گاهی مهمتر این است که قبل از خودت، برای آدمهای حوالیات آرزوی خوشبختی و خیر و آرامش کنی. نمای خانهی خودت به چه کار خودت میآید وقتی که هربار از پنجره به بیرون نگاه کنی و خانهی ویران و بیسر و سامان همسایهات را ببینی و بدترین احساس عالم را پیدا کنی و ناچار شوی پردهها را بکشی و نور و شادی را از خودت دریغ کنی؟
طبقهی بالای خانهی ما یک نفر هر روز پیانو میزند و من این پایین از آرامش و عشقی که به فاصلهی چند آجر تا من جاریست، لبخند میزنم، سرم را بالا میگیرم و خدا را عمیقا شکر میکنم.
لطفا آدمهای خوشبختی باشید، نه فقط به خاطر خودتان، به خاطر تمام کسانی هرچقدر هم که برای جهان خودشان تلاش کنند و زحمت بکشند، در نهایت محکوماند به تماشای منظرهی جهان شما. آدمهای خوشبختی باشید، به خاطر خودتان و بخاطر تمام کسانی که زندگیشان فقط چند آجر تا زندگی و احوال و رفتار شما فاصله دارد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
www.golchehreh.com
www.golchehreh.com
پریا! گشنه تونه؟
پریا! تشنه تونه؟
پریا! خسته شدین؟
مرغ پر بسته شدین؟
چیه این های های تون
گریه تون وای وای تون؟
پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
#احمد_شاملو
پریا! تشنه تونه؟
پریا! خسته شدین؟
مرغ پر بسته شدین؟
چیه این های های تون
گریه تون وای وای تون؟
پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
#احمد_شاملو