Telegram Web Link
دلم میخواد یه پلاکارد بگیرم دستم که روش نوشته:
من با يه نخ خيلى نازك به اين دنيا وصلم
با من مدارا کنید ..
من غرق غم،استرس،اضطراب،احساس عقب بودن،سختى و فشار هستم. خیلی خستم و در عین حال تلاش ميكنم كه اين نخ نازك بريده نشه و سعی میکنم شرایط رو هندل کنم با من مهربون باشید.

@Blue_towri 💙
میدونی فرقِ "دوست داشتن" و "عاشق شدن" چیه؟ وقتی یه آدم مهربونِ و مدام بهت خوبی میکنه و همه جوره هواتو داره بهش علاقه مند میشی.. اما این علاقه طوری نیست که اگه یروز نبینیش دلتنگی پدرتو دربیاره! فقط بخاطر خوب بودناش بهش علاقه داری.. اما عاشق شدن دقیقا برعکسِ دوست داشتنِ.. حتی اگه طرف بدترین اخلاقُ داشته باشه حتی اگه خوردت کنه و غرورتو بشکنه.. بازم نمیتونی دوسش نداشته باشیُ اگه حتی یک روز نبینیش یاحتی یک ساعت ازش بی خبر باشی بی قراری میکنی.. مدام دلتنگی میاد سراغتُ دیوونت میکنه! به این میگن عشق..
از چشم افتادن می‌تونه خیلی قشنگ باشه. فکر کن تمامتو واسه یکی می‌ذاری، میدوئی، تلاش می‌کنی واسه بودنش، اولویتت می‌شه، می‌جنگی و بار ها شکست می‌خوری، شب های زیادی ناراحت می‌مونی و بازم توی قلبته. یهو یه روز یه کاری انجام می‌ده یا یه حرفی می‌زنه که تو کلاً نا امید می‌شی و از چشمت می‌افته. انگار یک چیزی درون تو اون فردو رها می‌کنه. فرکانسی که بین تو اون بود قطع می‌شه. صبح روز بعد که از خواب پا می‌شی نه ناراحتی نه عصبی. همه چیز توی اروم ترین حالت خودشه. انگار نه انگار همچین فردی وجود داشته. صبحانتو می‌خوری، بعد مدتی به خودت می‌رسی، ذهنت خالیه و می‌تونی بالاخره به چیزای غیر اون فکر کنی. می‌تونی تمرکزتو بذاری روی خودتو کارای مورد علاقت و ایندت. می‌تونی یه نفس راحت بدون اون بکشی و بالاخره قشنگیای زندگی که به خاطر اون تاریک شده بودن رو ببینی. چیزی که به نظرت غیر ممکن بود.
آدمیزاد هیچی نیست، جز آثار به جا مونده از دردایی که کشیده.
@Blue_towri 💙
هرزه نیست اگر گذاشت او را ببوسی
خواست تا بدانی
حس دوست داشتنش آنقدر قوی بود ، که از تمام اعتقاداتش گذشت

@Blue_towri💙
این بیت مولانا که میگه:
«من از عالم تو را تنها گزینم
روا داری که من غمگین نشینم؟!»

خیلی غربت و تنهایی داره؛ گلایه‌دار میگه بین همه‌ی کسایی که میتونستم انتخاب کنم، فقط تورو خواستم ولی انگار برات مهم نیستم و اهمیتی ندادی به غمم، ولم کردی یه گوشه که تکی خون دل بخورم…
وقتی تو خشم و عصبانیت کلمات سیاه رو به اونیکه دوستتون داره شلیک می‌کنید، بعدش که آروم شدید و آب سردتونو خوردید و عقلتون سر جاش اومد انتظار نداشته باشید همه چی مثل روز اول بشه و بخاطر اینکه مدیریت خشم ندارید درکتون کنه.
اون هنوز داره زخم‌هایی که به روح و روانش زدید تیمار می‌کنه.
همونیکه یه زمانی زخم‌هایی که دیگران به روح و روان شما زدن تیمار کرد. زخم‌هایی که خودتون بهتر از هر کس دیگه‌ای می‌‌دونید چقدر عمیق و کاری هستن.
هر بار که شاهد این اتفاقات میون دو نفر هستم دلم می‌خواد برم جلوی دهن اونیکه چشماشو بسته و داره خودشو تخلیه می‌کنه بگیرم و بگم نگو... نگو... اینا رو نگو... یک ساعت بعد پشیمون می‌شی. یک ساعت بعد یادت میفته چه بلایی سر اونیکه همیشه مراقبت بود آوردی... حیف که اینکار دخالت محسوب میشه.
کاش میشد نامرئی شد و کنارش نشست.
نشست و ساعت‌ها بهش خیره شد،
بدون اینکه بفهمه چقدر درگیرشی...
اگه بخوام بگم بلوغ فکری از کجا شروع میشه، میگم:
«یه روز آدمایی که میترسیدی از دست بدی رو خودت حذفشون میکنی..!»
‏«رک بگویم از همه رنجیده‌ام!
‏از غریب و آشنا ترسیده‌ام.
‏بی‌خیالِ سردیِ آغوش‌ها،
‏من به آغوشِ خودم چسبیده ام...»
اینو یه جا پین کنید، بنویسید که جلوی چشمتون باشه و دقیقا توی تمام روابط دوستی، اجتماعی، عاطفی و حتی خانوادگی‌تون هم پیاده کنید؛

«حتی اگر برای مردم دراز بکشید
تا از رویتان رد شوند،
بسیاری از آن‌ها شاکی خواهند بود که به اندازه‌ی کافی پهن نیستید!
مراقب باشید که وقت و انرژی
باارزش خود را فقط برای افرادی
خرج کنید که ارزشش را دارند.»
بهترین تعریف از چشم افتادن این بود که خوندم:
"بعضیا رفتارشون باعث میشه دیگه هیچوقت مثل قبل دوسشون نداشته باشیم اما همیشه دلمون واسه اون موقع ک دوسشون داشتیم تنگ میشه."
نمیخوام مثل همه شعار بدم بگم:
اونی که میخواد بره رو بذارید بره!

نه اتفاقا!
اگه میخوایش با جون و دل نذار بره...
کاری کن نه تنها از رفتن پشیمون بشه،
بلکه پشیمون باشه از اینکه یه روزی خیالِ به رفتن داشت...!

اما اگه بعدِ تلاشِ تو، بازم موندنی نبود،
خودت پیش قدم شو برا رفتن...
یه رفتنِ واقعی و بی‌برگشت...
یه رفتن سرد اما محکم...
کیفیت خودتونو رو ببرید بالا ، آدمِ درست حسابی ، آدمِ درست و حسابی میپسنده!💙
معلومه که واست کافی نبودم، من از سرتم زیادی بودم عزیزم.
2024/11/05 23:12:49
Back to Top
HTML Embed Code: