دیوانگی موهبتی الهی یا نفرین الهی
فلسفه هنر
🖌یوسف محمدی
کم نبودند افراد سرشناسی که در بزنگاه های خاصی در زندگی مجنون شدند و راه را بر روی زندگی غیرعقلانی بازکردند. برای مثال نیچه در بزنگاهی در میدان تورین در ۱۸۹۹ با دیدن تازیانه خوردن اسبی او را در آغوش می گیرد و سپس در کسوف روحی و دیوانگی فرو می رود. در میان نقاشان ونگوگ هم در خیره گی به خورشید و مزرعه آفتابگردان در جنون نشاط آوری فرو رفته بود... و یا مودلیانی هم دوره پیکاسو درجنون نقاشی می کشید و در جنون هم پایش را از دنیا بیرون گذاشت. در موسیقی هم همین امر برای پاگانینی، موتسارت و بتهوون رقم خورد. به ترتیب دوران باروک، کلاسیک و شروع رمانتیک،
اما اولین جنبه از دیوانگی را باید در قرن پنجم قبل از میلاد جستجو کرد. برای مثال نقاشی در دوره کلاسیک جایگاه برجسته ای دارد پیش از دوره کلاسیک نقاشان از تکنیک سایه روشن استفاده می کردند تنها گاهی به سمت نقاشی تک رنگ می رفتند. نقاشی قرن پنجم پیش از میلاد گرایش کلاسیکی را نشان میداد و به واسطه فرم های طبیعی و بعد انسانی متمایز شده بود. نقاشی این دوره به موضوعات متفاوتی پرداخت از جمله اُدوسئوس دیوانگی را شبیه سازی کرد. در آن زمان دور دیوانگی ناشناخته بود، در واقع نوعی از سرخوشی مستانه وجود داشت، جنون الهی ای که برای فرد مجنون برتری محسوب می شد. و البته انواع دیوانگی های دیگر که بنحوی زمزمه و واگویه با خود بود. گرچه هنگامیکه مردم افراد را در این حالت مشاهده می کردند از آنها دوری می جستند، اما در عینحال برای آنان احترام ویژه ای قائل و معتقد بودند آنها به معرفتی رسیده اند که مردم عادی از آن سردر نمی آورند.
برای نمونه در تشریفاتی خاص مجنونان، مراسم تشریفاتی رادرون فرقه خدای دیونیسوس که رقص در کوهستان نام داشت، انجام می دادند. هدف چنین مناسک هایی فرصتی برای مردم بود که بتوانند خود را از انگیزه های غیر منطقی آزاد کنند، زیرا معتقد بودند اگر انسان دیوانگی نکند جامعه دچار بحران می شود. همچنین دیونیسوس خدای محبوب سرمستی و شادی، قدرت لغو مسئولیت فردی را داشت؛ چنین قدرتی به مردم اجازه می داد ذات ناخودآگاه خود را نشان و رهایی بدون هیچ عقلانیتی را تجربه کنند.
ایجاد خلسه و هذیان گویی شخصی که او را در روند هنری یاری می کند(الهام خود را از خود پیدا می کند) ابتدا در اندیشه های دموکریتوس اتمیست نضج یافت. او معتقد بود الهامات اساسی به هنرمندان و مردان اندیشه تنها در زمانی حادث می شود که دست از عقل می شویند و رها درناخودآگاه (ذهن اتمتیک الهی) می شوند. همچنین افلاطون معتقد بود دیوانگی سویی از الهام الهی و خوانشی از دنیای مُثُل است.به طور خلاصه میتوان گفت به نظر افلاطون هر چیزی در این عالم با ایدهای در عالم مُثُل ارتباط دارد یا روگرفتی از آن است. بالولقع، میتوان کثرت موجود در عالم مادیات را با توسل به وحدت وجود و یک ایده کلی تبیین کرد.
با تمام این اوصاف دیوانگی تاانتهای قرن ۱۷ همچنان بر همین مدار معرفت گردید تا زمانی که دیوانگی طرد شد و فرد عقلانی در مرتبه بالاتر قرار گرفت. تمایز میان دیوانه و سالم از قرن ۱۷ به بعد به واسطه روانکاوی و روانپزشکی تولید گردید و انسان در قالب فردی غیر دیوانه کنترل و منظم شد و دیوانه به دیوانه خانه رفت تا بتواند دوباره عقل از دست رفته را بازیابد و در جامعه پذیرفته شود. انسان قانونی و شهروندی که به حکومت و قانون احترام میگذارد.
🔵🔵در جستار بالا از کتاب تاریخ زیبایی شناسی نوشته ووادیسواف تاتارکیوویچ، جستار«جنون الهی در یونان باستان» نوشته ایرنه ماریه آنه بهره گرفته ام.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
فلسفه هنر
🖌یوسف محمدی
کم نبودند افراد سرشناسی که در بزنگاه های خاصی در زندگی مجنون شدند و راه را بر روی زندگی غیرعقلانی بازکردند. برای مثال نیچه در بزنگاهی در میدان تورین در ۱۸۹۹ با دیدن تازیانه خوردن اسبی او را در آغوش می گیرد و سپس در کسوف روحی و دیوانگی فرو می رود. در میان نقاشان ونگوگ هم در خیره گی به خورشید و مزرعه آفتابگردان در جنون نشاط آوری فرو رفته بود... و یا مودلیانی هم دوره پیکاسو درجنون نقاشی می کشید و در جنون هم پایش را از دنیا بیرون گذاشت. در موسیقی هم همین امر برای پاگانینی، موتسارت و بتهوون رقم خورد. به ترتیب دوران باروک، کلاسیک و شروع رمانتیک،
اما اولین جنبه از دیوانگی را باید در قرن پنجم قبل از میلاد جستجو کرد. برای مثال نقاشی در دوره کلاسیک جایگاه برجسته ای دارد پیش از دوره کلاسیک نقاشان از تکنیک سایه روشن استفاده می کردند تنها گاهی به سمت نقاشی تک رنگ می رفتند. نقاشی قرن پنجم پیش از میلاد گرایش کلاسیکی را نشان میداد و به واسطه فرم های طبیعی و بعد انسانی متمایز شده بود. نقاشی این دوره به موضوعات متفاوتی پرداخت از جمله اُدوسئوس دیوانگی را شبیه سازی کرد. در آن زمان دور دیوانگی ناشناخته بود، در واقع نوعی از سرخوشی مستانه وجود داشت، جنون الهی ای که برای فرد مجنون برتری محسوب می شد. و البته انواع دیوانگی های دیگر که بنحوی زمزمه و واگویه با خود بود. گرچه هنگامیکه مردم افراد را در این حالت مشاهده می کردند از آنها دوری می جستند، اما در عینحال برای آنان احترام ویژه ای قائل و معتقد بودند آنها به معرفتی رسیده اند که مردم عادی از آن سردر نمی آورند.
برای نمونه در تشریفاتی خاص مجنونان، مراسم تشریفاتی رادرون فرقه خدای دیونیسوس که رقص در کوهستان نام داشت، انجام می دادند. هدف چنین مناسک هایی فرصتی برای مردم بود که بتوانند خود را از انگیزه های غیر منطقی آزاد کنند، زیرا معتقد بودند اگر انسان دیوانگی نکند جامعه دچار بحران می شود. همچنین دیونیسوس خدای محبوب سرمستی و شادی، قدرت لغو مسئولیت فردی را داشت؛ چنین قدرتی به مردم اجازه می داد ذات ناخودآگاه خود را نشان و رهایی بدون هیچ عقلانیتی را تجربه کنند.
ایجاد خلسه و هذیان گویی شخصی که او را در روند هنری یاری می کند(الهام خود را از خود پیدا می کند) ابتدا در اندیشه های دموکریتوس اتمیست نضج یافت. او معتقد بود الهامات اساسی به هنرمندان و مردان اندیشه تنها در زمانی حادث می شود که دست از عقل می شویند و رها درناخودآگاه (ذهن اتمتیک الهی) می شوند. همچنین افلاطون معتقد بود دیوانگی سویی از الهام الهی و خوانشی از دنیای مُثُل است.به طور خلاصه میتوان گفت به نظر افلاطون هر چیزی در این عالم با ایدهای در عالم مُثُل ارتباط دارد یا روگرفتی از آن است. بالولقع، میتوان کثرت موجود در عالم مادیات را با توسل به وحدت وجود و یک ایده کلی تبیین کرد.
با تمام این اوصاف دیوانگی تاانتهای قرن ۱۷ همچنان بر همین مدار معرفت گردید تا زمانی که دیوانگی طرد شد و فرد عقلانی در مرتبه بالاتر قرار گرفت. تمایز میان دیوانه و سالم از قرن ۱۷ به بعد به واسطه روانکاوی و روانپزشکی تولید گردید و انسان در قالب فردی غیر دیوانه کنترل و منظم شد و دیوانه به دیوانه خانه رفت تا بتواند دوباره عقل از دست رفته را بازیابد و در جامعه پذیرفته شود. انسان قانونی و شهروندی که به حکومت و قانون احترام میگذارد.
🔵🔵در جستار بالا از کتاب تاریخ زیبایی شناسی نوشته ووادیسواف تاتارکیوویچ، جستار«جنون الهی در یونان باستان» نوشته ایرنه ماریه آنه بهره گرفته ام.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
تصویر ضمیمه نوشتار است.
تابلوی باخوس و آریادنه با نام جشن های الهی (جنون الهی) اثر تتسیانو وچلی(تیسین) نقاش ایتالیایی دوران رنسانس و منتسب به مکتب ونیز است. وی این اثر را به سال ۱۵۲۲ قرن شانزدهم کشیده است.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
تابلوی باخوس و آریادنه با نام جشن های الهی (جنون الهی) اثر تتسیانو وچلی(تیسین) نقاش ایتالیایی دوران رنسانس و منتسب به مکتب ونیز است. وی این اثر را به سال ۱۵۲۲ قرن شانزدهم کشیده است.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
پیرامون غریبگویی یک کارگردان سینما
🖌دکتر علی فیروز بادی (روانپزشک)
آن که بتواند تو را به باور چرندیات وادار کند، میتواند تو را به سوی ارتکاب بیرحمی و قساوت سوق دهد.
ولتر
در فضای همهگیری کرونا که انسانها را وادار به تحمل بار هیجانات گوناگونی گرده است، برخی برای تعدیل احساسات غیرقابل تحمل خود به انواع و اقسام باورها و دیدگاهها متوسل میشوند که بعضی از آنها مصداق چرندیات هستند. اما کاربرد آنها تخفیف دادن حس اضطراب و نگرانی برخی از انسانها در فضایی است که حس کنترل کمی بر روی آن وجود دارد.
آخرین اظهار نظرها از این دسته مصاحبه کوتاهی از یک کارگردان بود که در آن در قالب چند جمله بر تمامی اقدامات پیشگیرانه از قبیل زدن ماسک و جلوگیری از تجمعات خط کشیده و آنها را بیمعنی و بیمورد دانسته است. اگر اعتقاد به چنین جملاتی محدود و منحصر به همین فرد بود میشد خیلی نگران نشد اما واقعیت آن است که ذهن مضطرب بعضی از افراد در جستجوی چنین گزارههایی از جانب افراد مشهور است تا از آن تاییدی برای دیدگاههای خود بسازند و از این طریق توجیهی برای رفتار خود پیدا کنند. انکار و نادیده گرفتن مشکل یکی از واکنشهای شایع افراد در برابر خطر است و در شرایط کرونایی بعضی به علت آن که توان مواجهه و رویارویی مستقیم با خطر را در خود نمیبینند به شکلی ناخودآگاه به انکار آن میپردازند و آن را حاصل توطئهای پنهان از جانب قدرتهای جهانی میبینند. حال با پخش مصاحبهای این چنینی خیالشان راحت میشود که میتوانند به همراه دوستان در تعطیلات پیش رو به سفر بروند و از این طریق با توطئه دشمنان مبارزه کنند.
کرونا بیش از هر زمان دیگری اهمیت علم، رویکرد علمی و شواهد علمی را به ما نشان داد. شاید هیچ پدیدهی دیگری نمیتوانست با چنین حجمی بطلان نسبیگرایی افراطی دیدگاههای پسامدرن را که برای علم اعتباری فراتر از جادو قایل نبودند نشان دهد. دیدگاهی که علم را نیز فرا-روایتی در کنار دیگر روایتها میبیند به ناچار باید اعتباری برابر برای واکسن و معجون جادوگر قبیله قابل باشد. اکنون بشر این واقعیت را لمس کرده که تنها و تنها یک چیز است که میتواند او را در عبور از این گذرگاه مهم تاریخ پر فراز و نشیب یاری کند و آن چیزی جز علم نیست.
تا جایی که به باورهای عوامانه مربوط میشود میتوان چنین گفت که این چنین باورهایی همیشه در تاریخ حضور داشتهاند و علم راه خود را از درون چنین چالشهای نفسگیری یافته و همچنان نیز به راه خود ادامه میدهد. اما میتوان با آلن سوکال موافق بود که میگوید: " زودباوری در حوزههای کم اهمیت، اذهان انسانی را برای فریب خوردن در جنبههایی که از اهمیت بیشتری برخوردارند مهیا میکند و از آن سو، مجهز شدن به تفکر انتقادی که علم را از شبه علم جدا کند به فرد قدرت مقابله با دروغهای قدرتمداران را میبخشد".
پ.ن.
☯اما آیا علم همه چیز است؟
دیدگاهها یتان را با ما در میان بگذارید.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🖌دکتر علی فیروز بادی (روانپزشک)
آن که بتواند تو را به باور چرندیات وادار کند، میتواند تو را به سوی ارتکاب بیرحمی و قساوت سوق دهد.
ولتر
در فضای همهگیری کرونا که انسانها را وادار به تحمل بار هیجانات گوناگونی گرده است، برخی برای تعدیل احساسات غیرقابل تحمل خود به انواع و اقسام باورها و دیدگاهها متوسل میشوند که بعضی از آنها مصداق چرندیات هستند. اما کاربرد آنها تخفیف دادن حس اضطراب و نگرانی برخی از انسانها در فضایی است که حس کنترل کمی بر روی آن وجود دارد.
آخرین اظهار نظرها از این دسته مصاحبه کوتاهی از یک کارگردان بود که در آن در قالب چند جمله بر تمامی اقدامات پیشگیرانه از قبیل زدن ماسک و جلوگیری از تجمعات خط کشیده و آنها را بیمعنی و بیمورد دانسته است. اگر اعتقاد به چنین جملاتی محدود و منحصر به همین فرد بود میشد خیلی نگران نشد اما واقعیت آن است که ذهن مضطرب بعضی از افراد در جستجوی چنین گزارههایی از جانب افراد مشهور است تا از آن تاییدی برای دیدگاههای خود بسازند و از این طریق توجیهی برای رفتار خود پیدا کنند. انکار و نادیده گرفتن مشکل یکی از واکنشهای شایع افراد در برابر خطر است و در شرایط کرونایی بعضی به علت آن که توان مواجهه و رویارویی مستقیم با خطر را در خود نمیبینند به شکلی ناخودآگاه به انکار آن میپردازند و آن را حاصل توطئهای پنهان از جانب قدرتهای جهانی میبینند. حال با پخش مصاحبهای این چنینی خیالشان راحت میشود که میتوانند به همراه دوستان در تعطیلات پیش رو به سفر بروند و از این طریق با توطئه دشمنان مبارزه کنند.
کرونا بیش از هر زمان دیگری اهمیت علم، رویکرد علمی و شواهد علمی را به ما نشان داد. شاید هیچ پدیدهی دیگری نمیتوانست با چنین حجمی بطلان نسبیگرایی افراطی دیدگاههای پسامدرن را که برای علم اعتباری فراتر از جادو قایل نبودند نشان دهد. دیدگاهی که علم را نیز فرا-روایتی در کنار دیگر روایتها میبیند به ناچار باید اعتباری برابر برای واکسن و معجون جادوگر قبیله قابل باشد. اکنون بشر این واقعیت را لمس کرده که تنها و تنها یک چیز است که میتواند او را در عبور از این گذرگاه مهم تاریخ پر فراز و نشیب یاری کند و آن چیزی جز علم نیست.
تا جایی که به باورهای عوامانه مربوط میشود میتوان چنین گفت که این چنین باورهایی همیشه در تاریخ حضور داشتهاند و علم راه خود را از درون چنین چالشهای نفسگیری یافته و همچنان نیز به راه خود ادامه میدهد. اما میتوان با آلن سوکال موافق بود که میگوید: " زودباوری در حوزههای کم اهمیت، اذهان انسانی را برای فریب خوردن در جنبههایی که از اهمیت بیشتری برخوردارند مهیا میکند و از آن سو، مجهز شدن به تفکر انتقادی که علم را از شبه علم جدا کند به فرد قدرت مقابله با دروغهای قدرتمداران را میبخشد".
پ.ن.
☯اما آیا علم همه چیز است؟
دیدگاهها یتان را با ما در میان بگذارید.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
تأملات
یوسف.م.
بایگانی های ناخودآگاه چیز عجیبی است، انسان نمی تواند آن را براساس شاخصی خاص تنظیم کند یا با آنها در یک راستا قرار گیرد. تنها می توان نظاره گری کرد و نهایت اینکه گرد و خاکشان را گرفت و دوباره در جای گذاشت. وظیفه دشوار ما همین است تمیز کردن پرونده های گذشته، در حالیکه تمنای ما گردوخاک است.
تصویر از
دبرا کارنل با عنوان
«نور سیاه»
در نمایشگاه «ناخودآگاه نوین»
The new unconscious
به سرپرستی دانیالا کالامارس
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
a virtual & pop-up exhibit
Creations Gallery (NYC)
October 2015
یوسف.م.
بایگانی های ناخودآگاه چیز عجیبی است، انسان نمی تواند آن را براساس شاخصی خاص تنظیم کند یا با آنها در یک راستا قرار گیرد. تنها می توان نظاره گری کرد و نهایت اینکه گرد و خاکشان را گرفت و دوباره در جای گذاشت. وظیفه دشوار ما همین است تمیز کردن پرونده های گذشته، در حالیکه تمنای ما گردوخاک است.
تصویر از
دبرا کارنل با عنوان
«نور سیاه»
در نمایشگاه «ناخودآگاه نوین»
The new unconscious
به سرپرستی دانیالا کالامارس
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
a virtual & pop-up exhibit
Creations Gallery (NYC)
October 2015
رویای نولان در سراشیبی
✅ خطوطی درباب «تنت» آخرین ساخته کریستوفر نولان
Tenet
🖌یوسف محمدی
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
✅ خطوطی درباب «تنت» آخرین ساخته کریستوفر نولان
Tenet
🖌یوسف محمدی
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
رویای نولان در سراشیبی
خطوطی درباره ی «تنت»
🖌یوسف محمدی
کریستوفر نولان به مثابه ی فیلمسازی صاحب سبک شناخته می شود؛ فیلمسازی که آگاه به قواعد سینمای بدنه است و هم ایده های مستقل خویش را دنبال میکند؛ اماآخرین اثر وی هیچ کدام از این دو عناصر را ندارد. نه به سینمای بدنه وفادار مانده است و نه آنکه حیاتی از سبک و سیاق و استقلال نولان در آن مبرهن است. تنت فیلمی افسارگسیخته است، نمیتوان آن را در چارچوب و الگویی قرارداد و سپس آن راتحلیل کرد؛ امافیلمهای گذشته وی را میتوان براساس اسلوب خاصی تحلیل کرد وسپس براساس عناصرتحلیلی نتیجه گیری کرد. زین رو تنت را نمیتوان درهیچ قالب تحلیلی و توصیفی گنجاند. اثربیشترین ضربه را از فیلم نامه اش میخورد؛ فیلمنامه ای که حول آن داستانهایی هم نقل شد(مانند خواندن آن توسط پتینسون در یک اتاق محرمانه و یا شخصی رساندن فیلم نامه)تمام فیلمنامه حول یک قانون است؛ قانون دوم ترمودینامیک که درتعریفی سادههمه چیز به یک بینظمی یا اصطلاحا آنتروپی پیش می رود تا جایی که بینظمی درنهایت به یک نظم بی نظمانه میرسد. اگر فیلم مدارش را بر روی همین قضیه میکشید،بنحوی یک قالب علمی ای را ساطع می کرد و در پی آن شخصیت ها و پیرنگ داستان می توانست بنحوی بایسته و شایسته شکل گیرد، اما نولان به این اکتفا نکرد و فیلم را یک قدم دیگر برزمینی سست بنا کرد که دیگر هیچ سمت و سویی آشنا درآن یافت نمیشود.
معکوس زمان (باید توجه کرد که سفر در زمان مسأله ای دیگراست.) فرضیه ای است که زمان رااز قابلیت تکینه شده آزاد می کند و بدان وجهی سیال میدهد، به عبارت دیگر معکوس زمان مقاومتی است که میتوان ازوقایعی که براساس زمان فیزیکی کارکرد دارد، جلوگیری کرد. این فرضیه چنان پرپیچ و خم است که حتا توضیح و تحلیل آن به زبان ساده هم دشوار و ثقیل است چه برسد آنرا درقالب نوشتار علمی توصیف کنیم.
همین فرضیه درجایی ازفیلم مخاطب را رها می کند و چنان می گوید که «لازم نیست بفهمیش فقط حسش کن» اما مخاطب در کجا ایستاده که نباید بفهمد و باید حس کند و چه چیز را حس کند؟ سینما پیوند میان مخاطب و تصویر است، هرچه تصویر و روایت گنگ تر باشد، مخاطب سردرگم تر می شود و هرچه صیقل یافته تر مخاطب به نهانْ اعماق هاهم پی خواهد برد. درتنت همه چیزفدای خطوط تئوریک که هیچ بن و ریشه ای هم در علم مدرن ندارند، میشود. یالااقل چندان وقعی برآن نشده است. وقتی پی ها را چنین بنا میکنیم نتیجه ها کم کم رخنمون میشوند.
شخصیت ها درهمان نطفه خفه شده اند و چنان سست و کاسِدهستند که نه تنها پیوند وثیقیبا تصویر ندارند، بل خارج ازتصویر قرار دارند. به عبارت دیگر شخصیت هایی که گویی سوبژکتیویته کارگردان هستند وبه مرز عینیت اولیه هم نمیرسند.
کارگردانی در کنار فیلمبرداری اثرازضعف عمده ای برخوردار است. حتادرفیلم سختْ تماسِ«میان ستاره ای» افکار نولان به مثابه ی کارگردان درفیلم کاملن محسوس است و مخاطب(خاص یا عام) میتوانست حضور نولان در پَسِ مانیتورتدوین راحس کند. فیلمبرداری«تنت»هم همین ضعف را داراست. «هویتم ون هویتما» فیلمبردارصاحب سبک و خوش ذوقی ست، اما درتنت اوهم سردرگم در فرضیه ای نافهمیدنی،اما حس شدنی که همانا نتیجه ناامید کننده ای رابه دنبال دارد، است. نولان کاربا«ون هویتما» را پس ازفیلم بتمن برمیخیزد آغاز کرد و در فیلمهای پیشینش ازجمله: میان ستاره ای و دانکرک تصاویر منضبط و منظمی رابه واسطه ی وی ثبت و ضبط کرد، اما فیلمبرداری تنت بنحوی فارغ از تعیناتی که هر فیلم بردار برای خود قائل است، دیده میشود. فیلمبرداری اثر دچار مشکلات روایتگری و مشوش است. دوربین دچارعدم فهم فضاوالگوی ذهنی کارگردان است،در نتیجه تصاویر کجدار و مریزی را شاهد هستیم که تنها می بایست حس کنیم. مضاف برآنکه موسیقی اثرهم تاثیری معکوس درپی دارد و قادر نیست به یُمنِ صدا بارلحظات مُنَقِص رابه دوش کشد.
رویای نولان درهمین لحظه فرو میریزد. کارگردان خوش قریحه وصاحب امضا به درون فضایی نامتجانس که هیچ عنصری کوچکترین آگاهی ای رابرای نجات ازاین فروریزش ارائه نمیدهد، میرود. تحلیل ونقد هایی که بر مدار تحلیل های فراروایت پیش میروند و فیلم را اثری سترگ،اماسخت فهم قلمداد میکنند، بنحوی فرار روبه جلویی رابرای عدم رویکردی منصفانه و منطقی درپیش میگیرند.این ایده که مخاطب پیش ازتماشای چنین آثاری میبایست کتابی بخواند، به نظریه ای آگاه باشد یاذهنی فراسینماتیک داشته باشداز بیخ وبن باطل است،چراکه سینما ثابت کرده که مفاهیم ثقیل را میتوان با تصویربه سهولت منتقل کرد(در سوی دیگرچنان است که نمیتوان راحترین مسائل رابه یمن تصویر منتقل کرد.)
از اینرواثر نولان خارج ازاین میدان است؛ زمین رویایی نولان نه میتواند ونه میخواهد در ساده ترین وضعیت مفهومی را انتقال دهد، حتا دغدغه ای درقالب روایتی و همه چیز تنهابه یک حس ساده انگارانه و دیدگانیتقلیل میابد.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
خطوطی درباره ی «تنت»
🖌یوسف محمدی
کریستوفر نولان به مثابه ی فیلمسازی صاحب سبک شناخته می شود؛ فیلمسازی که آگاه به قواعد سینمای بدنه است و هم ایده های مستقل خویش را دنبال میکند؛ اماآخرین اثر وی هیچ کدام از این دو عناصر را ندارد. نه به سینمای بدنه وفادار مانده است و نه آنکه حیاتی از سبک و سیاق و استقلال نولان در آن مبرهن است. تنت فیلمی افسارگسیخته است، نمیتوان آن را در چارچوب و الگویی قرارداد و سپس آن راتحلیل کرد؛ امافیلمهای گذشته وی را میتوان براساس اسلوب خاصی تحلیل کرد وسپس براساس عناصرتحلیلی نتیجه گیری کرد. زین رو تنت را نمیتوان درهیچ قالب تحلیلی و توصیفی گنجاند. اثربیشترین ضربه را از فیلم نامه اش میخورد؛ فیلمنامه ای که حول آن داستانهایی هم نقل شد(مانند خواندن آن توسط پتینسون در یک اتاق محرمانه و یا شخصی رساندن فیلم نامه)تمام فیلمنامه حول یک قانون است؛ قانون دوم ترمودینامیک که درتعریفی سادههمه چیز به یک بینظمی یا اصطلاحا آنتروپی پیش می رود تا جایی که بینظمی درنهایت به یک نظم بی نظمانه میرسد. اگر فیلم مدارش را بر روی همین قضیه میکشید،بنحوی یک قالب علمی ای را ساطع می کرد و در پی آن شخصیت ها و پیرنگ داستان می توانست بنحوی بایسته و شایسته شکل گیرد، اما نولان به این اکتفا نکرد و فیلم را یک قدم دیگر برزمینی سست بنا کرد که دیگر هیچ سمت و سویی آشنا درآن یافت نمیشود.
معکوس زمان (باید توجه کرد که سفر در زمان مسأله ای دیگراست.) فرضیه ای است که زمان رااز قابلیت تکینه شده آزاد می کند و بدان وجهی سیال میدهد، به عبارت دیگر معکوس زمان مقاومتی است که میتوان ازوقایعی که براساس زمان فیزیکی کارکرد دارد، جلوگیری کرد. این فرضیه چنان پرپیچ و خم است که حتا توضیح و تحلیل آن به زبان ساده هم دشوار و ثقیل است چه برسد آنرا درقالب نوشتار علمی توصیف کنیم.
همین فرضیه درجایی ازفیلم مخاطب را رها می کند و چنان می گوید که «لازم نیست بفهمیش فقط حسش کن» اما مخاطب در کجا ایستاده که نباید بفهمد و باید حس کند و چه چیز را حس کند؟ سینما پیوند میان مخاطب و تصویر است، هرچه تصویر و روایت گنگ تر باشد، مخاطب سردرگم تر می شود و هرچه صیقل یافته تر مخاطب به نهانْ اعماق هاهم پی خواهد برد. درتنت همه چیزفدای خطوط تئوریک که هیچ بن و ریشه ای هم در علم مدرن ندارند، میشود. یالااقل چندان وقعی برآن نشده است. وقتی پی ها را چنین بنا میکنیم نتیجه ها کم کم رخنمون میشوند.
شخصیت ها درهمان نطفه خفه شده اند و چنان سست و کاسِدهستند که نه تنها پیوند وثیقیبا تصویر ندارند، بل خارج ازتصویر قرار دارند. به عبارت دیگر شخصیت هایی که گویی سوبژکتیویته کارگردان هستند وبه مرز عینیت اولیه هم نمیرسند.
کارگردانی در کنار فیلمبرداری اثرازضعف عمده ای برخوردار است. حتادرفیلم سختْ تماسِ«میان ستاره ای» افکار نولان به مثابه ی کارگردان درفیلم کاملن محسوس است و مخاطب(خاص یا عام) میتوانست حضور نولان در پَسِ مانیتورتدوین راحس کند. فیلمبرداری«تنت»هم همین ضعف را داراست. «هویتم ون هویتما» فیلمبردارصاحب سبک و خوش ذوقی ست، اما درتنت اوهم سردرگم در فرضیه ای نافهمیدنی،اما حس شدنی که همانا نتیجه ناامید کننده ای رابه دنبال دارد، است. نولان کاربا«ون هویتما» را پس ازفیلم بتمن برمیخیزد آغاز کرد و در فیلمهای پیشینش ازجمله: میان ستاره ای و دانکرک تصاویر منضبط و منظمی رابه واسطه ی وی ثبت و ضبط کرد، اما فیلمبرداری تنت بنحوی فارغ از تعیناتی که هر فیلم بردار برای خود قائل است، دیده میشود. فیلمبرداری اثر دچار مشکلات روایتگری و مشوش است. دوربین دچارعدم فهم فضاوالگوی ذهنی کارگردان است،در نتیجه تصاویر کجدار و مریزی را شاهد هستیم که تنها می بایست حس کنیم. مضاف برآنکه موسیقی اثرهم تاثیری معکوس درپی دارد و قادر نیست به یُمنِ صدا بارلحظات مُنَقِص رابه دوش کشد.
رویای نولان درهمین لحظه فرو میریزد. کارگردان خوش قریحه وصاحب امضا به درون فضایی نامتجانس که هیچ عنصری کوچکترین آگاهی ای رابرای نجات ازاین فروریزش ارائه نمیدهد، میرود. تحلیل ونقد هایی که بر مدار تحلیل های فراروایت پیش میروند و فیلم را اثری سترگ،اماسخت فهم قلمداد میکنند، بنحوی فرار روبه جلویی رابرای عدم رویکردی منصفانه و منطقی درپیش میگیرند.این ایده که مخاطب پیش ازتماشای چنین آثاری میبایست کتابی بخواند، به نظریه ای آگاه باشد یاذهنی فراسینماتیک داشته باشداز بیخ وبن باطل است،چراکه سینما ثابت کرده که مفاهیم ثقیل را میتوان با تصویربه سهولت منتقل کرد(در سوی دیگرچنان است که نمیتوان راحترین مسائل رابه یمن تصویر منتقل کرد.)
از اینرواثر نولان خارج ازاین میدان است؛ زمین رویایی نولان نه میتواند ونه میخواهد در ساده ترین وضعیت مفهومی را انتقال دهد، حتا دغدغه ای درقالب روایتی و همه چیز تنهابه یک حس ساده انگارانه و دیدگانیتقلیل میابد.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
✅گزیده سینمایی
فیلم من ابتدا در سرم متولد میشود، بعد روی کاغذ میمیرد. بعد دوباره با آدمهای زنده و اشیای واقعی که به کار میبرم زندگی را از سر میگیرد، امّا این ها خود روی نوار فیلم کُشته میشوند تا وقتی که به ترتیب معینی پشتسرهم ردیف و روی پرده افکنده شدند، باز مانند گُلهایی که در آب بگذاریشان، بشکفند.
سوزان سانتاگ
🔗فیلم شاخص وی Duet for cannibals است. وی در سال ۲۰۰۴ در نیویورک دیده از جهان فرو بست.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
فیلم من ابتدا در سرم متولد میشود، بعد روی کاغذ میمیرد. بعد دوباره با آدمهای زنده و اشیای واقعی که به کار میبرم زندگی را از سر میگیرد، امّا این ها خود روی نوار فیلم کُشته میشوند تا وقتی که به ترتیب معینی پشتسرهم ردیف و روی پرده افکنده شدند، باز مانند گُلهایی که در آب بگذاریشان، بشکفند.
سوزان سانتاگ
🔗فیلم شاخص وی Duet for cannibals است. وی در سال ۲۰۰۴ در نیویورک دیده از جهان فرو بست.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
دیالوگ انتهایی فیلم بری لیندون اثر استنلی کوبریک.
(فیلم از آثار مهجور کوبریک است که کمتر دیده شده، اما به جد اثری درخور و بی بدیل است. فیلم ۵ جایزه اسکار را از آن خود کرد از جمله فیلمبرداری «جان الکات» که در نوع خود مثال زدنی است. به این تصویر نگاه کنید تا فیلم برداری اثر را در ذهن تداعی کنید.)
همه آدمهایی که در این فیلم دیدید که برخی عشق ورزیدند، برخی حسادت کردند، ..... یک نقطه مشترک دارند و آن این است که همه اینها زیر خاک هستند.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
(فیلم از آثار مهجور کوبریک است که کمتر دیده شده، اما به جد اثری درخور و بی بدیل است. فیلم ۵ جایزه اسکار را از آن خود کرد از جمله فیلمبرداری «جان الکات» که در نوع خود مثال زدنی است. به این تصویر نگاه کنید تا فیلم برداری اثر را در ذهن تداعی کنید.)
همه آدمهایی که در این فیلم دیدید که برخی عشق ورزیدند، برخی حسادت کردند، ..... یک نقطه مشترک دارند و آن این است که همه اینها زیر خاک هستند.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
گزیده مطالعات
از زندگی تو نیمی سپری شده است.
عقربه ساعت به پیش میرود.
روح لرزان تو از مدتها قبل سرگردان و پُرسنده است.
اما بیآنکه چیزی بیابد لختی درنگ میکند.
از زندگی تو نیمی سپری شده است؛
و هر لحظهی آن درد و خطا بوده است.
آیا باز هم میخواهی جستجو کنی؟
چه چیز را؟
و چرا؟
-من به دنبال دلیلِ دلیل میگردم..!
✅عکس از «نیکلاس گودن» است.
📖حکمت شادان
📝فریدریش نیچه
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
از زندگی تو نیمی سپری شده است.
عقربه ساعت به پیش میرود.
روح لرزان تو از مدتها قبل سرگردان و پُرسنده است.
اما بیآنکه چیزی بیابد لختی درنگ میکند.
از زندگی تو نیمی سپری شده است؛
و هر لحظهی آن درد و خطا بوده است.
آیا باز هم میخواهی جستجو کنی؟
چه چیز را؟
و چرا؟
-من به دنبال دلیلِ دلیل میگردم..!
✅عکس از «نیکلاس گودن» است.
📖حکمت شادان
📝فریدریش نیچه
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
یونگ نظرجالبی درباب سینما دارد. او درباره رابطه کارگردان و مخاطب نقطه نظری روانکاوانه دارد جابجایی سوبژکتیویته ها که گرچه امری راحت به نظر میرسد، اما در عمل چنین نیست.
خطوط ذیل دیدگاه وی را مبرهن تر نشان میدهد:
«کارگردان صاف و ساده همان تماشاگر است. بنابراین وظیفه سنگین کارگردان این است که جای آن فرد خیمازهکش را بگیرد، که تماشاگر باشد و تشخیص دهد از اتفاقاتی که در طول روز میافتند کدامها [روی پرده] فاجعه خواهند بود و کدامها جشن و شادمانی . کار او این است که بر رویدادهای تصادفی ریاست کند.»
🔗در تصویر یونگ خیره به مجسمه سقراط است
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
خطوط ذیل دیدگاه وی را مبرهن تر نشان میدهد:
«کارگردان صاف و ساده همان تماشاگر است. بنابراین وظیفه سنگین کارگردان این است که جای آن فرد خیمازهکش را بگیرد، که تماشاگر باشد و تشخیص دهد از اتفاقاتی که در طول روز میافتند کدامها [روی پرده] فاجعه خواهند بود و کدامها جشن و شادمانی . کار او این است که بر رویدادهای تصادفی ریاست کند.»
🔗در تصویر یونگ خیره به مجسمه سقراط است
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
درباره آثار پاول جنکینز هنرمند معاصر
🖌انتخاب و نوشته: مونا پیشواپور
Paul Jenkins(1923-2012)
آثار نقاشی انتزاعی با رنگهای شفاف و درخشان هنرمند آمریکایی،پاول جنکینز آنقدر از لحاظ بصری جذاب و انتقال دهنده نوعی حس لطافت و جریانی فی البداهه است که مشتاق شدم چند نمونه از آثار این هنرمند رو براتون به اشتراک بگذارم.
نکته ای که آثار او را از دیگر هنرمندان متمایز می کند عدم استفاده او از قلموی نقاشی در خلق آثار است،او به پیگمنت ها اجازه میداد که پخش بشوند،در هم ادغام شوند و بر روی سطح بوم حرکت کنند، و جالب است بدانید که رنگ را با چاقو هدایت می کرد تا سطح رنگی روان بسازد. او در سالهای جوانی در یک کارخانه سرامیک کار می کرده است و تاثیرات آن را در متود خلق آثارش به وضوح می توانیم بینیم. آثار او به عنوان تجسم کاراکتر و روح آبستره ی هنر بعد از جنگ آمریکا توصیف می شود.
آثار او شامل کلسیون دائمی موزه ها و گالری های بین المللی در واشنگتن،نیویورک ،لندن،پاریس و نقاط دیگر نگهداری می شوند.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🖌انتخاب و نوشته: مونا پیشواپور
Paul Jenkins(1923-2012)
آثار نقاشی انتزاعی با رنگهای شفاف و درخشان هنرمند آمریکایی،پاول جنکینز آنقدر از لحاظ بصری جذاب و انتقال دهنده نوعی حس لطافت و جریانی فی البداهه است که مشتاق شدم چند نمونه از آثار این هنرمند رو براتون به اشتراک بگذارم.
نکته ای که آثار او را از دیگر هنرمندان متمایز می کند عدم استفاده او از قلموی نقاشی در خلق آثار است،او به پیگمنت ها اجازه میداد که پخش بشوند،در هم ادغام شوند و بر روی سطح بوم حرکت کنند، و جالب است بدانید که رنگ را با چاقو هدایت می کرد تا سطح رنگی روان بسازد. او در سالهای جوانی در یک کارخانه سرامیک کار می کرده است و تاثیرات آن را در متود خلق آثارش به وضوح می توانیم بینیم. آثار او به عنوان تجسم کاراکتر و روح آبستره ی هنر بعد از جنگ آمریکا توصیف می شود.
آثار او شامل کلسیون دائمی موزه ها و گالری های بین المللی در واشنگتن،نیویورک ،لندن،پاریس و نقاط دیگر نگهداری می شوند.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🛎جمعه ها و معرفی فیلم ۲۴ بهمن ۱۳۹۹
در این جمعه ۱ فیلم را در نظر گرفته ایم.
🛑توضیح ثابت 👇👇👇
✔️در معرفی فیلم طبق روال جمعه ها تصمیم بر این شد تا چند فیلم را معرفی کنیم. پرواضح است که این فیلم ها، فیلم هایی هستند که در چند وقت اخیر دیده ام. در این میان خیلی از فیلم هایی که از کارگردان های مورد علاقه نظیر تارکوفسکی، برگمان، برسون، وایلدر، ویسکونتی، هیچکاک و... که در سالهای دور دیده ام پرداخت نمی شود، مگر آنکه نقد و یانوشته ای کوتاه درباره شان بنویسم.
🖌یوسف محمدی
🎞معرفی فیلم:
بازیابی(ازنو متولد شدن) کارگردان: یواخیم ترایر(نروژ) ۲۰۰۶
Reprise
Joachim Trier
Norway
Imdb:7/4/10
RT:88/100
LT:3.7/5
کمتر پیش آمده از سینمای نروژ سخنی به میان آید. چراکه در حوزه اسکاندیناوی کشورهایی مثل سوئد، دانمارک و فنلاند بس بسیار کارگردان های صاحب سبک و پرآوازه داشته است که در این میان نروژ محذوف یا مورد غفلت واقع شده است. سینمای نروژ در این سالیان پیشرفت قابل توجهی داشته است. سینمایی که برخلاف سایر ایده های کشورهای دیگر این منطقه بیشتر به ذهنیت افراد و موضوعات روزمره زندگی و اختلالات روحی و روانی افراد در درون زندگی می پردازد. کارگردان مورد نظر در این مطلب «یواخیم ترایر» است وی دو فیلم اولش رادرقالب زندگی روزمره جوانان در نروژ ساخت؛ جوانانی که به ظاهر شاد می آیند، ظاهر می شوند، اما در مکنون پرازآشفتگی در درون و روابط خویش هستند. فیلم «بازیابی» یا به ترجمه ی روانتر«از نو متولد شدن» آغاز چنین سمت و سویی از سوی فیلمساز متمایز، اما صاحب ایده واصیل نروژی است.
فیلم درباره رابطه ی دو دوست(فیلیپ و اریک) است که از قضا به نویسندگی هم علاقه دارند و رمانهای نخست شان با استقبال مردم مواجه شده است. دو دوست این فیلم بیشتر اوقات در کنار هم هستند و درباره ایده ها و کیفیت زندگی شان بایکدیگر گفتگو میکنند. در ادامه یکی از آنها(فیلیپ) با مشکلات عدیده ی روحی و مشکلاتی در رابطه اش دست از نویسندگی می کشد، دوست دیگر(اریک) به کمک او شتافته، اما آیا کمک وی می تواند موثر باشد؟.... آیا زندگی خلاصه شده در یک عقلانیت که در آن التزام است روی خود را بپوشانی و در هیئت یک نویسنده درآیی...
🔗پ.ن: اولین فیلمی که از این کارگردان دیدم ۱۰ سال پیش بود به اسم «اسلو ۳۱ آگوست» ۲۰۱۱ فیلمی به شدت غمناک تر و فضایی سیاه تر نسبت به فیلم بازیابی، محتوای فیلم دوم ترایر هم افسردگی،تنهایی و اختلالات روانی و درونی افراد و مواجهه با دیگریِ خود است. ترایر در فیلم های بعدی اش سبک و سیاقی دیگر را درپیش گرفت.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
در این جمعه ۱ فیلم را در نظر گرفته ایم.
🛑توضیح ثابت 👇👇👇
✔️در معرفی فیلم طبق روال جمعه ها تصمیم بر این شد تا چند فیلم را معرفی کنیم. پرواضح است که این فیلم ها، فیلم هایی هستند که در چند وقت اخیر دیده ام. در این میان خیلی از فیلم هایی که از کارگردان های مورد علاقه نظیر تارکوفسکی، برگمان، برسون، وایلدر، ویسکونتی، هیچکاک و... که در سالهای دور دیده ام پرداخت نمی شود، مگر آنکه نقد و یانوشته ای کوتاه درباره شان بنویسم.
🖌یوسف محمدی
🎞معرفی فیلم:
بازیابی(ازنو متولد شدن) کارگردان: یواخیم ترایر(نروژ) ۲۰۰۶
Reprise
Joachim Trier
Norway
Imdb:7/4/10
RT:88/100
LT:3.7/5
کمتر پیش آمده از سینمای نروژ سخنی به میان آید. چراکه در حوزه اسکاندیناوی کشورهایی مثل سوئد، دانمارک و فنلاند بس بسیار کارگردان های صاحب سبک و پرآوازه داشته است که در این میان نروژ محذوف یا مورد غفلت واقع شده است. سینمای نروژ در این سالیان پیشرفت قابل توجهی داشته است. سینمایی که برخلاف سایر ایده های کشورهای دیگر این منطقه بیشتر به ذهنیت افراد و موضوعات روزمره زندگی و اختلالات روحی و روانی افراد در درون زندگی می پردازد. کارگردان مورد نظر در این مطلب «یواخیم ترایر» است وی دو فیلم اولش رادرقالب زندگی روزمره جوانان در نروژ ساخت؛ جوانانی که به ظاهر شاد می آیند، ظاهر می شوند، اما در مکنون پرازآشفتگی در درون و روابط خویش هستند. فیلم «بازیابی» یا به ترجمه ی روانتر«از نو متولد شدن» آغاز چنین سمت و سویی از سوی فیلمساز متمایز، اما صاحب ایده واصیل نروژی است.
فیلم درباره رابطه ی دو دوست(فیلیپ و اریک) است که از قضا به نویسندگی هم علاقه دارند و رمانهای نخست شان با استقبال مردم مواجه شده است. دو دوست این فیلم بیشتر اوقات در کنار هم هستند و درباره ایده ها و کیفیت زندگی شان بایکدیگر گفتگو میکنند. در ادامه یکی از آنها(فیلیپ) با مشکلات عدیده ی روحی و مشکلاتی در رابطه اش دست از نویسندگی می کشد، دوست دیگر(اریک) به کمک او شتافته، اما آیا کمک وی می تواند موثر باشد؟.... آیا زندگی خلاصه شده در یک عقلانیت که در آن التزام است روی خود را بپوشانی و در هیئت یک نویسنده درآیی...
🔗پ.ن: اولین فیلمی که از این کارگردان دیدم ۱۰ سال پیش بود به اسم «اسلو ۳۱ آگوست» ۲۰۱۱ فیلمی به شدت غمناک تر و فضایی سیاه تر نسبت به فیلم بازیابی، محتوای فیلم دوم ترایر هم افسردگی،تنهایی و اختلالات روانی و درونی افراد و مواجهه با دیگریِ خود است. ترایر در فیلم های بعدی اش سبک و سیاقی دیگر را درپیش گرفت.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic