Telegram Web Link

آدم‌های بیخود و بی‌مصرفی شده‌ایم،
دیگر حتی متاثر هم نمی‌شویم،

دلمان به حال خودمان هم نمی‌سوزد و این عجیب و غم‌انگیز است...

🔗 #اریش_ماریا_رمارک

رسانه ورای موسیقی

@Beyondthemusic
#هنر

📚 #هادی_عزیزی

نام اثر: مجسمه "هیچ" اثر پرویز تناولی

کلمه «هیچ» که تناولی آن را به اشکال گوناگون و اعجاب انگیزی خلق کرده، برای مدت های مدید الهام بخش آثار او بوده است. این واژه که در زبان فارسی از سه حرف تشکیل شده، برای وی نماد نوعی تناقض در گذشته و حسی از بی معنایی یا انحلال نسبت به یک زمان حال ناخوشایند است. خود او از کلمه «هیچ» به عنوان واکنشی نسبت به محیط اطرافش یاد کرده است: «دانشگاهی که به روشهای تدریس آن اعتقادی نداشتم، هنرمندانی که پدیده های جدید هنر غرب را در بوق و کرنا می کردند، اشراف زادگانی که کالاهای دست دوم غربی ها را می‌خریدند، در من نوعی واکنش اعتراض آمیز ایجاد کردند و "هیچ" صدای این اعتراض بود.»
یکی از دلایل گرایش او به سوی قالب خطاطی این کلمه شباهت آن به پیکر انسان است. و یکی از هنرمندانه ترین ترکیباتی است که تنها با سه حرف الفبای فارسی ساخته شده است. همانگونه که تناولی می‌گوید: «اگر شباهت اعجاب‌آور میان هیچ و انسان وجود نداشت، هرگز به ساختن آن مبادرت نمی ورزیدم!!!!»

رسانه‌ی ورای موسیقی

☯️ @beyondthemusic

https://ibb.co/fw4VUf

🔗 #پژوهش_هنر

پل والري درباره نقاشی (شاعر، نویسنده، و فيلسوف فرانسوی) :

«اگر که غرض نقاشی این بود که نقشی از جهان مشهود ارائه کند ، یا با توزیع هماهنگ رنگ و صورت کاری کند که چشم و ذهن را خوش بیاید، کار نسبتا ساده می بود؛ اما فراگِرد نقاشی در حقیقت بسیار پیچیده تر از این است. ما در مواجهه با هر تابلو بزرگی با دستگاه کاملی از ارزشها روبه رو می شویم، که پاره ای از آن علمی، پاره ای صوری و پاره ی معنوی است. نقاش تعدادی امیال و نیات و شرایط را که از چهار گوشه ی ذهن و وجود دریافت کرده است در یک زمینه مادی تنظیم و ترکیب می‌کند؛ لحظه ای درباره ی مدلش می اندیشد و لحظه ای درباره رنگهایش و خمیرهای روغنی اش و تونهایش ، لحظه ای درباره ی گوشت بدن انسان می اندیشد ولحظه ای درباره ی پارچه ای که رنگ را باید روی آن بگذارد، اما همه ی این توجهات مستقل از یکدیگر در امر نقاشی ناچار با یکدیگر متحد می شوند و همه ی آن لحظه های متمایز که گاهی پراکنده اند و گاهی بازیافته و گاهی معلق و گاهی گریخته - همه در زیرِ دستِ نقاش به یک پرده ی نقاشی تبدیل می شوند.»

🔗 #Paul_Valéry

https://ibb.co/dg9vvL

رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
پیوند موسیقی و سینما

📎#قضیه باخ و برگمان

🖋️#معین_صمصامی

بررسی قضیه باخ و برگمان در ساراباند

تارکوفسکی گفته است؛« باخ در موسیقی به سادگی مطلق رسیده است
برگمان این فهم از موسیقی باخ را که عمیقاً نیز به آن رسیده در فیلم های خود جاودانه کرده است. آنجایی که در ساراباندش ،در پایان دوئت ملاقات مارین و هنریک، هنگامی که مارین پس از رفتن هنریک قصد ترک کلیسا را دارد ، ساراباند از سوییت پنجم باخ برای ویولنسل جاری می‌شود،و نور نیز از پنجره های کلیسا، انگار خورشید از پشت ابر بیرون آمده باشد. مارین به تابلوی محراب که مسیح را به تصویر کشیده است نگاه میکند. و سکانس با کلوزآپ مارین که عمیقاً ایمانش را _ و شاید ایمان برگمان را_ به تصویر کشیده است به سیاهی فید میشود.ساده پاک و زلال. دیگر خبری از کلیسا های زشت ، هولناک و با سایه های زاویه دار که در فیلم های قبلی برگمان بودند نیست. تنها چیز ؛سادگی و زلالی است. سادگی و زلالی ایمان باخ و مارین . و این اوج همنشینی موسیقی و سینماست...

🔗#برگمان
🔗#باخ

https://ibb.co/fQuR20

رسانه ورای موسیقی
☯️@Beyondthemusic
ما تباه شده ایم

🖌 یوسف محمدی

قدری تأمل لازم است تا دریابیم که این جمله از بیخ و بن غلط است. ما هیچ وقت به طور مستمر ما نبوده ایم. این جمله بر این استنباط کج صحه می گذارد که ما در یک ساختار قرار گرفته ایم و نتیجه در هر صورت تباهی بوده است. به این می گویند فرار از نقد خویشتن ، من از بوردیو وام می گیرم که «حرف شرافتمندانه دیگر نباید متوجه ساختارهای کلان باشد، بلکه نقد ما، نقدی بسنده است.» نقد ما یعنی اگر برای مثال تباهی ما را فرا گرفته است، ما در آن زیست نمودیم. ما علیه آن قد نکشیدیم، بلکه آن را در خود حل کرده ایم و نتیجه آن اینست که من ، من را به مثابه ی تمام کناره گیری ها، تمام حل شدن ها بدون ذره ای مقاومت، تمام چشم پوشی ها، تمام گذر کردن ها مبادا از اینکه کسی صدایمان کند، تمام صورت های ابدی و ازلی من، قانون بقای من در برابر به محاق رفتن دیگری است. حال برای دلخوشی و گذر کردن چند باره من را با ما خلط می کنیم و اصلن متوجه این نیستیم که منطق این صورت بندی صوری در نهایت چیست. ما تباه شده ایم، نه، ما با تمام روی خود باید اعتراف کنیم که ما خود تباهی هستیم، خود حل شده از پیش هستیم، اما من را به زبان نمی آوریم. دستور زبان چه به موقع به کارمان می آید تا خود را پشت یک ما نظاره کنیم، اما چه نظاره کردنی.... ما اینجا هنوز با تمام توان ذره ای من نیستیم.

رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #فلسفه_هنر

آخماتووا به روایت ژیژک

آنا آخماتووا در خاطراتش بازگو می‌کند که وقتی در اوج تصفیه‌های استالینی در صف بلندی در برابر زندان لنینگراد منتظر بوده است تا از پسر بازداشت‌شده‌اش لِف خبر بگیرد چه برایش پیش آمده است:
روزی یک نفر از آن جمعیت انبوه مرا شناخت. در پشت سر من زن جوانی قرار داشت که از سرما لب‌هایش کبود شده بود و قطعاً هرگز مرا به اسم نمی‌شناخت. او پس از شنیدن نام من از رخوتی که همه‌ی ما را فرا گرفته بود بیرون آمد و نجواکنان پرسید (آن‌جا همه نجواکنان صحبت می‌کردند) «آیا می‌توانی این وضع را توصیف کنی؟» من پاسخ دادم «بله می‌توانم». این‌جا بود که روی چهره‌اش که دیگر به چهره‌ی آدمیزاد نمی‌آمد لبخند بی‌جان و زودگذری نقش بست.

https://ibb.co/dHPzvL
📖 #خشونت
🖌 #اسلاوی_ژیژک

مقدمه ص ۱۳-۱۴

تصویر پرتره آنا آخماتووا اثر ناتال آلتمن

رسانه ورای موسیقی

@Beyondthemusic
معرفی کتاب

فیلم همچون فلسفه

🎥پیشنهاد
یوسف محمدی

کتاب ساده و تأمل برانگیز فیلم همچون فلسفه: اندیشیدن بر پرده درباره این موضوع است که فیلم ها چگونه در ایده های پیچیده ی فلسفی به کندوکاو می پردازند. توماس وارتنبرگ در اینک تاب که با قلمی روشن و سرگرم کننده نوشته شده است، به توانایی فیلم ها برای بحث و. حتی نقد ایده هایی می پردازد که بسیاری از فلاسفه قرن های متمادی درگیر آن بوده اند: ایده هایی همچون ماهیت شخص بودن، مبنای اخلاق و شک گرایی معرفت شناختی.
وارتنبرگ نخست بحث می کند که چگونه فرم های خاص گفتمان های فلسفی به شیوه ای سینمایی بیان می شوند و سپس تبیینی نظام مند از روش هایی که فیلم ها می توانند به فلسفه بپردازند، ارائه می کند وارتنبرگ با تمرکز بر فیلم های مردی که لیبرتی والانس را کشت، عصر جدید، ماتریکس، درخشش ابدی یک ذهن پاک، چرد سوم، چشمک و امپایر، نشان می دهد که چگونه در این فیلم ها ایده های فلسفی مهمی طرح می شود.
خواندن کتاب حاضر برای دانشجویان فلسفه به سینما، زیبایی شناسی و نظریه ی فیلم علاقه دارند مفید است، همچنین فیلم دوستانی که به دلالت های فلسفی فیلم ها علاقه مندند نیز می توانند از این کتاب بهره ببرند.


https://ibb.co/cBBFKf

رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #تاملات
🔄ترجمه تنظیم:
یوسف محمدی

«من در یک خانواده رادیکال فرهنگی بزرگ شدم که در آن احساسات قوی و هیجانات خارج از عرف ممنوع بود. فیلم های من پرداخت و به تصویر درآوردن این هیجانات و احساسات قوی بوده است که طی سالیان دراز در ذهنم حک شده بود.»


https://ibb.co/fZWgs0

🔗 #لارس_فونتریه
🔗 #Lars_Von_Trier

رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
پیوند موسیقی و سینما

📎#قضیه باخ و برگمان

🖋️#معین_صمصامی

بررسی قضیه باخ و برگمان در ساراباند II.

چرایی این که برگمان، ساراباند باخ را برای فیلمش انتخاب کرده است دلایلی دارد. ساراباند زیست برگمان است؛ و مرگی که زیستنش را باعث میشود. دوئت هایی که پر از تنش، حزن، آشفتگی و حتی شهوت اند. ساراباند هم مونولوگی است که زیست سازنده اش را واگویه میکند و هم ترجمان تصویری مدرن از ساراباند باخ . و چه استادانه

دیگر دلیل همخوانی فرم است؛ ساراباند که در اصل یک رقص سه ضربی اسپانیایی است که از حدود ۱۵۸۰ میلادی به وجود آمده و طی زمان دستخوش تغییرات زیادی شد. و در نهایت در باروک به فرمی سازی بدل شد. ساراباند رقصی دونفره است. همیشه دونفر هستند که با یک دیگر در چالش اند. برگمان نیز این فیلم در ده دوئت حرفش را میزند. پس چه چیز در فیلم مهم تر از فرم و چه فرمی بهتر از دوئت و چه اسمی بهتر از ساراباند برای ساراباند؟!

و دلیل آخر؛ برگمان گفته است:« وقتی به ساراباند گوش میکنم، به یاد مرگ می افتم
چه میشود که این قوچ پیر در پایان عمرش _ سینمایش فیلمی میسازد از موسیقی مرگ خویش
چه کارگردانی میتواند اینقدر خود را در اثر جاودانه سازد و اثر را یک «خود مصور» در سینما کند. مگر هست کسی جز برگمان؟! گمان نمی کنم.
________________
با هم به شاهکاری از باخ به نام
«Prelude & Fugue No. 10 In E Minor, BWV 855: Prelude»
از کتاب اول ؛ The Well Tempered Clavier
با نوازندگی اسطوره باخ نوازی گلن گولد گوش میکنیم. باشد آنانی که باخ در پلی لیست هایشان دیده نمی‌شود، رستگار شوند!!!
_____
_______
پی نوشت: I. «قوچ پیر» لقبی است که لیو اولمان به اینگمار برگمان داده است.

🔗#برگمان
🔗#باخ
🔗#فرم
🔗#ساراباند

https://ibb.co/jYYnX0

رسانه ورای موسیقی
☯️@Beyondthemusic
Forwarded from اتچ بات
شیء انگاری عبارت است از تلقی پدیده های انسانی به صورتی که گویی آنها اشائند، یعنی درک آنها به عنوان پدیده های غیربشری یا احتمالا فوق بشری. روش دیگر بیان این مطلب آن است که شیء انگاری عبارت است از تلقی فراورده های فعالیت آدمی به نحوی که گویی آنها چیزی غیر از فراورده های آدمی هستند- از قبیل حقایق طبیعت، نتایج قوانین کیهانی، یا تجلیات اراده ی کیهانی، یا تجلیات اراده ی الهی. شیء انگاری حاکی است که آدمی می تواند اصالت خود را در خلق جهان انسانی از یاد ببرد و نیز دیالکتیک میان آدمی- فراورنده- و فراورده هايش از آگاهی وی حذف گردد.جهان شیء انگاشته شده، بنابر تعريف، جهانی است ناانسانی شده. آدمی چنین جهانی را بیشتر به مثابه واقعیتی بیگانه ادراک می کند تا به عنوان واقعیت خاصی که محصول فعالیت مولد او باشد.

📚 برشی از کتاب "ساخت اجتماعی واقعیت”، پتر برگر و توماس لوکمان

عکس: حدیث م.

#رسانه_ورای_موسیقی
خدا از جنس زور زدن نیست.

🔗 #فلسفه_انتقادی

🖌 یوسف محمدی

هر چیز غنی و عمیق بدون زور زدن حاصل می شود. «خدا از جنس زور زدن نیست» و ایضا همه چی. هر روز دیده ایم و خب می بینیم که برای رسیدن به یک جای والا در هنر، اندیشه و برداشتن قدم هایی برای زندگی بهتر ، زندگی بهتر نه به معنای آنچه باید باشد، بلکه آنچه می خواهیم باید زور بزنیم، زمخت باشی، دستانت از فرط این فشار درد بیاید،. این شیوه استیلا امری خشک شده و بی انعطاف بر میل تر و انعطاف پذیر انسان است. آیا #داستایوفسکی برای نوشتن زور میزد؟ به مغزش فشار وارد می کرد، که اگر چنین بود بدون اثری تنها در همین فشار از دست می رفت؛ هم او بود که تنها در جمله ای پایه ای از فلسفه #اگزیستانسیالیست را بنا نهاد « بدون اعتقاد به وجدان (خدا) همه چیز مجاز است» اما در هنر #آدورنو وقتی که از صنعت فرهنگ سخن می گوید آن را از جنس زور زدنِ می داند ، الگوهایی که زور می زنند تا به یک روند عقلانی و آزاد تعبیر شوند. در موسیقی چطور؟ می شنوم که می گویند #پاگانینی آن فرزند شیطان با آن شکل نوازندگی سالها زور زد. این را که می گوید؟ همان کس که می خواهد زور زدن به میل و غریزه انسان وصل کند. او نوازنده ای بود که جنون همان عنصر از دست رفته امروز را بر روی ساز آورد در این چه زور زدنی است.! در جنون تنها رهایی و سبک بالی است. اما مذهب ، مذهب سالها و قرن ها تلاش کرده که آدمیان زور زن بار بیاورد، برای نزدیکی به خدا باید رنج بکشی ، سختی بکشی، خود را نادیده بگیری. به این انسان مذهب زده نگاه کنید هیچ اثری از میل، شادی، غریزه خویشتن دیده نمی شود. او یک اسیر و زندانی در دست کسانی است که تا آخر عمر به او می گویند« برای گناهانت استغفار کن، گریه کن، زور بزن» اما چه کسی است که امروز بگوید انسان ،هنر ، هستی و قلم از جنس رقص است. « تنها به آن خدایی اعتقاد دارم که رقص بداند» یا بگذارید بهتر بگم« بی رقص هیچ صدایی از ملکوت شنیده نمی شود.


https://ibb.co/iNYtaL
تصویر اثر:


#Nicolas_poussin
1638
Title:
🔗 Dance to the music and time

رسانه ورای موسیقی

@Beyondthemusic
پیشنهاد کتاب

مَنگی

🔗 #دپارتمان_ادبیات

منگی درباره شخصیتی بی نام است. این شخصیت که راوی داستان هم هست، همچون اکثر آدمهای دورو برش در یک کشتارگاه کار می کند. کاری که دوستش ندارد و به امید اینکه روزی بتواند کشتارگاه و محل زندگی اش را ترک کند، روزها را می گذراند. اما او فقط حرف می زند. عملی در کار نیست. دریغ از یک گام به جلو. او حتی تلاش نمی کند تا لااقل شکست بخورد. او اسير محیط کار و جامعه اش مانده و تنها آرزوی رهایی از این موقعیت را دارد. عنوان رمان - منگی۔ اشاره به همین وضعیت دارد. او منگ است. می داند، وضعیتی که دارد وضعیت مناسبی نیست اما وضعیت مناسب را هم نمی شناسد. آدمها از چیزی که نمی شناسند، می ترسند و راوی هم از این وضعیت مستثنا نیست. او می ترسد و هیچ گامی به جلو برنمی دارد. در نتیجه هیچگاه از جایش تکان نمی خورد. این حکایت، حکایتی مکرر در جهان معاصر است. جهان معاصر، انسانها را در وضعیتی مشابه وضعیت راوی «منگی» قرار داده است. وضعیتی که از آن به «اختگی» هم می توان تعبير
کرد.
برشی از کتاب:
همیشه، یه ساعتی هست که تمومی نداره. شبیه ساعت های دیگه ست. جوری که بهش شک نمی کنیم. بعد، واردش میشیم و توش گیر می افتیم. ساحل اون طرفی رو می بینیم، ولی خیال می کنیم هیچ وقت اونجا نمی رسیم. بیهوده دست و پا می زنیم. انگار هرچی زمان می گذره، داریم ازش دورتر میشیم. وقتی ثانیه ها می چسبن به ته کفشهامون، وقتی داریم هر دقیقه رو مثل یه توپ آهنی دنبال خودمون می کشیم، خیال می کنیم اون بیرون، روزها و شب ها پشت سر هم میان و میرن، فصل ها جای هم رو میگیرن و ما اینجا
فراموش شدیم.

https://ibb.co/dXyLSA

🖌 نویسنده: #ژوئل_اگلوف

🔄 ترجمه: اصغر نوری

رسانه ورای موسیقی

@Beyondthemusic
#تاملات

همه ی چیزهای با ارزش در زندگی از طریق فائق آمدن به تجربه ی منفی مرتبط با آن به دست می آید. هر تلاشی برای فرار از چیزهای منفی، اجتناب، سرکوب یا ساکت کردن آنها فقط نتیجه ی معکوس می دهد. اجتناب از رنج، خود یک نوع رنج است. اجتناب از درگیری، خود یک نوع درگیری است. انکار شکست، خود یک نوع شکست است. پنهان کردن چیزهای شرم آور، خود مایه ی شرم
است.

https://ibb.co/iHXUqV
از کتاب
هنر ظریف بی خیالی(دایورت کردن)

نوشته: #مارک_منسن

رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic

«تنها اموری که تاریخ ندارند تعریف پذیر هستند.»
نیچه: تبار شناسی اخلاق ر.ک. ص ۱۱۳.

کوتاه نوشت درباره گزاره فوق

🖌یوسف محمدی

گزاره مهمی است که در این صفحه آمده است. مراد نیچه از این جمله چیست؟ او می خواهد به ما بگوید، (البته با شدتی کمتر از آنچه در غروب بت ها شاهد هستیم، پُتک نیست.) که هر چه تاریخ دارد در قالب یک تعریف واحد قرار نمی گیرد. در واقع، هر آنچه هست برساخت شده است و حقیقت استعلایی وجود ندارد. در غروب بت ها هم باز به همین نکته اشاره می کند
«تاریخ دروغ می گوید، فریب می‌دهد، هر آنچه (تاریخ) به گواهی حس ها بی انجامد ، دروغ است. در واقع حس ها دروغ نمی گویند آن چیزی که در آنها قرار می دهیم به عنوان حقیقت دروغ است.»
این رویکرد درسی است که #نیچه از اسپینوزا گرفته است. #اسپینوزا هم به تاریخ و عهد عتیق باور نداشت و آن را ساخت و پرداخته کنیسه می دانست، در واقع، کار آخر اسپینوزا بر روی تبار شناسی داستان های عهد عتیق بود که مرگ امان نداد تا این کار شگرف را به انجام برساند.
بعد ها نیچه به سبب اینکه پیوند نزدیکی در عنفوان جوانی و نوجوانی با مذهب داشته است به اندیشه اسپینوزا راه می برد، در خدمت در ارتش این موضوع بیشتر ذهن او را درگیر می کند. البته سوی دیگر نیچه #دومونتنی و #اپیکور را هم تنها به سبب آری گفتن به زندگی و حال و نقد یک حقیقت حک شده، چیزی که پیشتر و پیشترها بوده است، و تنها همین بودن، کفایتِ شدنْ می کند، مورد ستایش قرار می دهد. کسانی که( دو مونتنی و اپیکور) ساده و بی آلایش به دنبال این بودند که عمیق ترین درجه خِرد از احترام به غرایز و شورها بدست می آید.

پ.ن.
در اندیشمندان معاصر #میشل_فوکو شارحِ با اطمینانی برای بسط رویکرد نیچه است، او از همان نخست، به نقش گفتمان و بعد ها قدرت در سامانه مندی حقیقت و ایجاد آن پی برد. از درون این منظومه، بزنگاه های تاریخی که منجر به عمل اجتماعی شدند، اهمیت یافت.
در نتیجه پر بیراه نیست اگراسپینوزا، نیچه و فوکو را در یک سوی قرار دهیم تبار شناسانی که تاریخ را پس زدند و از سوی دیگر آن را پیش کشیدند.

رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Protest songs have helped shape history proving that when people come together and raise their voices extraordinary things can happen.
موسیقی اعتراضی در طول تاریخ اثبات کرده ، وقتی مردم با هم متحد شوند و یکصدا فریاد زنند ، اتفاقات فوق العاده ای روی خواهد داد .
@homusic
پست بالا👆👆👆 را از کانال تلگرام آقای همایون خش اندیش نوشتار هایی درباره موسیقی ارسال کردیم، از ایشان پیش از این چند نوشتار درخور توجه درباره موسیقی در کانال قرار داده ایم.
یادداشت هایی در باب حقیقت
مقدمه(۱)

🔗 #دپارتمان_فلسفه

🖌 یوسف محمدی

چند سال پیش در ایتالیا قانونی تصویب شد که نباید ماهی های قرمز در تنگ ها نگهداری شوند. چرا که این تنگ ها تصویر تحریف شده ای از واقعیت ارائه می دهد که مصداق بارز ظلم به ماهی های قرمز است. بعد از چندی مطالعه ای انجام شد که نتیجه آن چنین بود: آن چیزی که ماهی قرمز می‌بیند درست است که تصویر تحریف شده از واقعیت است، اما بعد از مدتی ماهی خود را با این تصویر وفق می دهد و الگوهایی می سازد که به واسطه آنها جریان بیرون از تنگ را به درستی تشخیص می دهد. پس جای نگرانی نیست و ظلمی به ماهی های قرمز نمی شود. حال فرض کنیم ما در چنین تنگی هستیم و تصویر تحریف شده ای از واقعیت بیرون می بینیم. حال مگر مهم است که تصویر تحریف شده ای از واقعیت را می بینیم، نه! مهم اینست که ما هم الگوهای خاصی را در ذهن ساخته و پرداخته می کنیم که روال زندگی را تنظیم می کند. تمام زندگی،برخوردها، روابط، شکست ها، در اوج و حضیض قرار گرفتن ها و... برای ما فهمیدنی می شوند. یعنی می توانیم پیش بینی کنیم که اگر در این لحظه به فردی دروغ بگوییم، او با ما می ماند، همان طور که ماهی قرمز از شکست نور به شیوه های متعدد متوجه می شد که کسی از خانه آمده که آب تنگ را با آب تازه جایگزین کند.
اما مسأله را می بایست به نحو دیگری دنبال کرد....

https://ibb.co/NSrC1MM

تصویر اثر #رنه_مگریت با عنوان زندگی در تنگ ماهی است.
#Rene_Magritte

Life in fish bowl


ادامه یادداشت هایی در باب حقیقت در مطالب بعدی بارگذاری خواهد شد.

رسانه ورای موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #جملات_نابهنگام

هیچ مترسکی را شبیه گرگ نساخته اند!

شبیه پلنگ یا خرس هم نساخته اند!

به گمانم ترسناک تر از آدمیزاد نیافته اند مترسک سازها!


🔗 #توماس_هابز

«انسان گرگ انسان است.»

رسانه ورای موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #تاملات


همه‌ٔ چیزهایِ عظیم و مهمی که می‌شناسیم کار عَصبی‌هاست.

همهٔ مکتب‌ها را آن‌ها بنیان گذاشته‌اند و همه ‌ی شاهکارها را آن‌ها ساخته‌اند و نه کسان دیگر. بشریت هرگز نخواهد فهمید که چقدر به آن‌ها مدیون است و بخصوص آن‌ها برای ارائهٔ این همه چیز به بشریت چقدر رنج کشیده‌اند.
ما از شنیدن موسیقی خوب، از دیدن نقاشی زیبا لذت می‌بریم، اما نمی‌دانیم که برای سازندگان‌شان به چه بهایی تمام شده‌اند، به قیمت چه بیخوابی‌ها، چه گریه‌ها، چه خنده‌های عصبی، چه کهیرها، چه آسم‌ها، چه صرع‌ها، و چه مقدار اضطراب مرگ که از همهٔ آن‌هایِ دیگر بدتر است.


https://ibb.co/6vg5DV2

📕در جستجوی زمان از دست رفته

🔗 #مارسل_پروست

#Marcel_Proust
In Search of A Lost Time

رسانه ورای موسیقی
@Beyondthemusic
2024/10/01 07:17:08
Back to Top
HTML Embed Code: