📑 #پرونده_واکاوی_خودکشی(۶)
#دپارتمان_فلسفه_هنر
تحلیل #بدنمندی_در_هنر_تعاملی
#پرفورمنس_طناب_دار_امیر_معبد
#کشتزار عنوان پرفورمنسی است که امیر معبد در 14 آبان 1390در محوطة گالری محسن به اجرا در آورد. در این اجرا، شاهد تجارب زنده و غیرقابل پیش بینی در تعامل مخاطبان با رویداد و اجراگر هستیم.
اولین ارتباط مخاطب با پرفورمنس، با دیدن آمبولانس پارک شده جلوی در ورودی گالری شكل می گیرد. مخاطبان، پس از انتظاری نسبتا طولانی، به گالری وارد می شوند و با اشیا و فضایی هراس آور روبرو می شوند. مخاطبان با دیدن معبد، در میان #چارچوبی_که_طناب_داری از آن آویزان است یكه می خورند. خنده های هنرمندان و هنر دوستانی که مدتی پشت در گالری در انتظار ایستاده بودند، با دیدن معبد و طناب داری که به گردنش آویخته است، به نحو مشهودی بر صورتشان یخ می بندد و منجمد می شود و این در حالی است که یخِ منجمد زیر پای مُعبد کم کم آب می شود و طناب، گردن او را لحظه به لحظه بیشتر می فشارد. #قطعه_یخی که زیر پای او قرار دارد #به_رنگ_قرمز است و آب شدن آن شبیه خونی است که در حال جاری شدن از زیر پای معبد است. این شئ هراس آور با باد گرمی که بوسیلة دستگاه به آن دمیده می شود، ذوب می شود و با آب شدن یخ، فاصلة معبد از سكوی زیر پایش بیشتر می شود. با آب شدن کامل آن، زیر پای او خالی می شود و او بر طناب دار آویخته می شود.
در #توصیف_پدیدارشناسانة این فضا، ما می خواهیم بدانیم که بدنمندی مخاطبان چگونه آنها را با پرفورمنس پیوند میدهد.
در نگاه پدیدارشناسانه به پرفورمنس، رویداد اجرا، جهانی است که در آن افراد و اشیا بواسطة بدنمندی در هم گره خورده اند.
مرلوپونتی وقتی از آمیختگِی قصدیِت من و دیگری و از امتداد بدن من در بدن دیگری می گوید، از #جهان_مشترکی سخن به میان می آورد که بدنهای ما، به طور همزمان، در آن اقامت دارند. این به منزلة در هم تنیدگی من با دیگری به شیوة بدنمندانه و تقاطع بدن من با بدن دیگری د ر جهان است .
به عبارتی ، من به عنوان سوژه ای منفرد، دارای جهانی متمایز، مستقل و خاصِ آگاهی خودم نیستم، بلكه حضور و تجربة بدنمندانة من از دیگری و دیگران از من، به تجربه ای جسمانی از سوژ ه ای میانجامد، که مرلوپونتی آن را تحت عنوان #تجربة_سوژة_پیشا_شخصی بیان می کند.
این تجربه ای مشترک از جهانی واحد است و نه جهانی بسته، نزد سوژه بطور خاص و یا حاصل ادراکات حسی سوژه و دیگری، بصورت جدا مانده از هم.
#مجاورت_با_دیگری یا #تلاقی_بدنمندانة ما، نظرگاهی است که پدیدارشناسی مرلوپونتی را به سوی اخلاق سوق می دهد.
حضور بدنمند مخاطبان و در هم تنیدگی آنها با اجرا و اجراگر، تمامیت کار هنری را به چالش میکشد و کار هنری را به رویدادی غیرقابل پیش بینی و خارج از کنترل هنرمند مبدل می سازد. حضور بدنِی اجراگر و مخاطب، فضایی برای مشارکت را می گشاید.
______________________
📚#تلخیص از رساله ی دکتری زهرا رهبرنیا با موضوع هنر تعاملی در پدیدارشناسی مرلوپونتی
📚 #beyondthemusic
#رسانه_ورای_موسیقی
#دپارتمان_فلسفه_هنر
تحلیل #بدنمندی_در_هنر_تعاملی
#پرفورمنس_طناب_دار_امیر_معبد
#کشتزار عنوان پرفورمنسی است که امیر معبد در 14 آبان 1390در محوطة گالری محسن به اجرا در آورد. در این اجرا، شاهد تجارب زنده و غیرقابل پیش بینی در تعامل مخاطبان با رویداد و اجراگر هستیم.
اولین ارتباط مخاطب با پرفورمنس، با دیدن آمبولانس پارک شده جلوی در ورودی گالری شكل می گیرد. مخاطبان، پس از انتظاری نسبتا طولانی، به گالری وارد می شوند و با اشیا و فضایی هراس آور روبرو می شوند. مخاطبان با دیدن معبد، در میان #چارچوبی_که_طناب_داری از آن آویزان است یكه می خورند. خنده های هنرمندان و هنر دوستانی که مدتی پشت در گالری در انتظار ایستاده بودند، با دیدن معبد و طناب داری که به گردنش آویخته است، به نحو مشهودی بر صورتشان یخ می بندد و منجمد می شود و این در حالی است که یخِ منجمد زیر پای مُعبد کم کم آب می شود و طناب، گردن او را لحظه به لحظه بیشتر می فشارد. #قطعه_یخی که زیر پای او قرار دارد #به_رنگ_قرمز است و آب شدن آن شبیه خونی است که در حال جاری شدن از زیر پای معبد است. این شئ هراس آور با باد گرمی که بوسیلة دستگاه به آن دمیده می شود، ذوب می شود و با آب شدن یخ، فاصلة معبد از سكوی زیر پایش بیشتر می شود. با آب شدن کامل آن، زیر پای او خالی می شود و او بر طناب دار آویخته می شود.
در #توصیف_پدیدارشناسانة این فضا، ما می خواهیم بدانیم که بدنمندی مخاطبان چگونه آنها را با پرفورمنس پیوند میدهد.
در نگاه پدیدارشناسانه به پرفورمنس، رویداد اجرا، جهانی است که در آن افراد و اشیا بواسطة بدنمندی در هم گره خورده اند.
مرلوپونتی وقتی از آمیختگِی قصدیِت من و دیگری و از امتداد بدن من در بدن دیگری می گوید، از #جهان_مشترکی سخن به میان می آورد که بدنهای ما، به طور همزمان، در آن اقامت دارند. این به منزلة در هم تنیدگی من با دیگری به شیوة بدنمندانه و تقاطع بدن من با بدن دیگری د ر جهان است .
به عبارتی ، من به عنوان سوژه ای منفرد، دارای جهانی متمایز، مستقل و خاصِ آگاهی خودم نیستم، بلكه حضور و تجربة بدنمندانة من از دیگری و دیگران از من، به تجربه ای جسمانی از سوژ ه ای میانجامد، که مرلوپونتی آن را تحت عنوان #تجربة_سوژة_پیشا_شخصی بیان می کند.
این تجربه ای مشترک از جهانی واحد است و نه جهانی بسته، نزد سوژه بطور خاص و یا حاصل ادراکات حسی سوژه و دیگری، بصورت جدا مانده از هم.
#مجاورت_با_دیگری یا #تلاقی_بدنمندانة ما، نظرگاهی است که پدیدارشناسی مرلوپونتی را به سوی اخلاق سوق می دهد.
حضور بدنمند مخاطبان و در هم تنیدگی آنها با اجرا و اجراگر، تمامیت کار هنری را به چالش میکشد و کار هنری را به رویدادی غیرقابل پیش بینی و خارج از کنترل هنرمند مبدل می سازد. حضور بدنِی اجراگر و مخاطب، فضایی برای مشارکت را می گشاید.
______________________
📚#تلخیص از رساله ی دکتری زهرا رهبرنیا با موضوع هنر تعاملی در پدیدارشناسی مرلوپونتی
📚 #beyondthemusic
#رسانه_ورای_موسیقی
🔗 #زندگی_در_آشویتس
ذهنی که کشته می شود یا خود، خود را می کشد.
واکاوی پرونده خودکشی (۷)
🖌 مصطفی مهرآیین
۱)#ژیژک،فیلسوف معاصر،معتقد بود ما با دو نوع روایت از آشویتس روبرو هستیم:روایت کسانی که می کوشند به نحو خطی و منسجم و با دقت و با ذکر جزییات از فاجعه آشویتس سخن بگویند و روایت کسانی که به شکل نامنسجم و آشفته و پر تناقض از این ماجرا سخن می گویند.ژیژک روایت نوع دوم را به حقیقت آشویتس نزدیکتر می داند چون معتقد است تروما و رنج و دردی که افراد درون آشویتس تجربه کرده اند ذهن را به صورتی سامان می بخشد که چیزی جز یک فرم پریشان گو نمی تواند حاصل آن باشد.ازاینرو،فرم روایی آشفته بیشتر می تواند ما را با حقیقت تجربه زیسته افراد در آشویتس آشنا سازد تا روایت های منسجم خطی که دارای آغاز و پایان روشن هستند.
۲.جامعه ما سال هاست که تبدیل به یک اردوگاه آشویتس بزرگ شده است که وجه کشنده گی آن به جای آنکه در اتاق های گاز متمرکز باشد در لحظه به لحظه زندگی ما پراکنده شده است.همه جای زندگی ما تبدیل به لحظات مرگ شده است.نظام روانی ما،اشیاء موجود در جامعه ما،انسان های اطراف ما،زبان ما،نظام تصمیم گیری ما،آداب و مناسک ما،....همه و همه،تبدیل به ابزار مرده سازی شده است.
۳.طبعا چنان که در آغاز به زبان ژیژک گفتم در این نوع زندگی ما تنها می توانیم دارای یک فرم ذهنی شویم و آن چیزی نیست جز ذهن بیمار پریشان گو که صرف قالب و شکلش حقیقت جامعه ما را به ما نشان می دهد.حقیقت جامعه ما در فرم زندگی ما نهفته است.مرزهای این چنین جامعه ای چیزی جز پریشان حالی و پریشان گویی نیست.
۴.نتیجه طبیعی چنین زندگی کشنده ای چیزی نیست جز آنچه در زبان رهبران سیاسی و افراد به ظاهر روشنفکر و تحصیل کرده می بینیم.ما تنها با یک آشویتس بزرگ عینی روبرو نیستیم.آشویتس واقعی اکنون خود را در ذهن و زبان سیاسیون و تحلیل گران سیاسی اجتماعی ما نشان می دهد.حسن روحانی همانقدر پرت و پلا می گوید که صادق زیبا کلام و رائفی و راغفر و فاضلی و نوه های آیت الله خمینی و.....کاش بتوان تصور کرد لحظه ای که این اردوگاه بزرگی که آن را اجتماع و زندگی اجتماعی می نامیم اندکی متوقف شود تا این ذهن و زبان های پریشانگو که می کوشند هر ثانیه ما را با حقیقت رنج شان روبرو کنند نیز اندکی ساکت و آرام بگیرند.این جامعه نیازمند سکوت است.
https://ibb.co/hNgXmp
تصویر ضمیمه: نقاشی Alex Levin با نام «پرواز از آشویتس» سایت شخصی هنرمند.
☯#رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ذهنی که کشته می شود یا خود، خود را می کشد.
واکاوی پرونده خودکشی (۷)
🖌 مصطفی مهرآیین
۱)#ژیژک،فیلسوف معاصر،معتقد بود ما با دو نوع روایت از آشویتس روبرو هستیم:روایت کسانی که می کوشند به نحو خطی و منسجم و با دقت و با ذکر جزییات از فاجعه آشویتس سخن بگویند و روایت کسانی که به شکل نامنسجم و آشفته و پر تناقض از این ماجرا سخن می گویند.ژیژک روایت نوع دوم را به حقیقت آشویتس نزدیکتر می داند چون معتقد است تروما و رنج و دردی که افراد درون آشویتس تجربه کرده اند ذهن را به صورتی سامان می بخشد که چیزی جز یک فرم پریشان گو نمی تواند حاصل آن باشد.ازاینرو،فرم روایی آشفته بیشتر می تواند ما را با حقیقت تجربه زیسته افراد در آشویتس آشنا سازد تا روایت های منسجم خطی که دارای آغاز و پایان روشن هستند.
۲.جامعه ما سال هاست که تبدیل به یک اردوگاه آشویتس بزرگ شده است که وجه کشنده گی آن به جای آنکه در اتاق های گاز متمرکز باشد در لحظه به لحظه زندگی ما پراکنده شده است.همه جای زندگی ما تبدیل به لحظات مرگ شده است.نظام روانی ما،اشیاء موجود در جامعه ما،انسان های اطراف ما،زبان ما،نظام تصمیم گیری ما،آداب و مناسک ما،....همه و همه،تبدیل به ابزار مرده سازی شده است.
۳.طبعا چنان که در آغاز به زبان ژیژک گفتم در این نوع زندگی ما تنها می توانیم دارای یک فرم ذهنی شویم و آن چیزی نیست جز ذهن بیمار پریشان گو که صرف قالب و شکلش حقیقت جامعه ما را به ما نشان می دهد.حقیقت جامعه ما در فرم زندگی ما نهفته است.مرزهای این چنین جامعه ای چیزی جز پریشان حالی و پریشان گویی نیست.
۴.نتیجه طبیعی چنین زندگی کشنده ای چیزی نیست جز آنچه در زبان رهبران سیاسی و افراد به ظاهر روشنفکر و تحصیل کرده می بینیم.ما تنها با یک آشویتس بزرگ عینی روبرو نیستیم.آشویتس واقعی اکنون خود را در ذهن و زبان سیاسیون و تحلیل گران سیاسی اجتماعی ما نشان می دهد.حسن روحانی همانقدر پرت و پلا می گوید که صادق زیبا کلام و رائفی و راغفر و فاضلی و نوه های آیت الله خمینی و.....کاش بتوان تصور کرد لحظه ای که این اردوگاه بزرگی که آن را اجتماع و زندگی اجتماعی می نامیم اندکی متوقف شود تا این ذهن و زبان های پریشانگو که می کوشند هر ثانیه ما را با حقیقت رنج شان روبرو کنند نیز اندکی ساکت و آرام بگیرند.این جامعه نیازمند سکوت است.
https://ibb.co/hNgXmp
تصویر ضمیمه: نقاشی Alex Levin با نام «پرواز از آشویتس» سایت شخصی هنرمند.
☯#رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from اتچ بات
مختصری در باب خودکشی (۷)
#حدیث_م
“سکته ی قلبی کرد مرد”، “تصادف کرد مرد”... شاید تا به حال دوبار این عبارت ها را در جواب سوالی که علت مرگ ناگهانی یک فرد را جویا شدم شنیدم، و این در حالی بود که او در حقیقت خودکشی کرده بود.
لاپوشانی کردن خودکشی یک فرد از سوی خانواده و نزدیکان حاکی از این است که این مسئله پیوند نزدیکی با مفهوم بسیار آشنای “آبروریزی” دارد و آن بت بزرگی که هر خانواده ای از خود ساخته است به یکباره با این اتفاق متلاشی می شود. چرا که گاهی خودکشی یکی از اعضا به طور غیر مستقیم نشان از زیر سوال رفتن و رد صلاحیت کل خانواده و نزدیکان است... رد صلاحیت در زمینه ی هر آنچه که در جامعه به عنوان وظیفه ی یک خانواده تعریف شده است و آن گونه که یک خانواده “باید” می بود و نبود.
بنابراین گاهی در فرایند خودکشی بیش از این که فرد متوفی موضوعیت پیدا کند و حس ترحم حس غالب باشد، انگشت سنگین اتهام به سمت خانواده و نزدیکانی می رود که برچسب “بی کفایت” و امثالهم را خورده اند و لذا پنهان کردن علت واقعی این فقدان برای فرار از این قضاوت های بی رحمانه و پرسش های مغرضانه از سوی دیگران شاید تا حدی قابل درک باشد، اما توجیه پذیر نیست.
سانسور خودکشی به قیمت حفظ آبرو، این عاقبت را در پیش دارد که ما بیش از پیش با دستان خود این مسئله ی اجتماعی را به حاشیه و پستو بفرستیم و آن را به خیل مسائل دیگری که تا به امروز با همین بهانه در یک انباری روی هم تلنبار کرده ایم، بپیوندانیم. باری، این انباری هر لحظه اگر درش باز شود، آواری است که بر سرمان فرود می آید و پرداختن به یکایک آن ها بی شک مثنوی هفتاد من کاغذ است.
@Beyondthemusic
#حدیث_م
“سکته ی قلبی کرد مرد”، “تصادف کرد مرد”... شاید تا به حال دوبار این عبارت ها را در جواب سوالی که علت مرگ ناگهانی یک فرد را جویا شدم شنیدم، و این در حالی بود که او در حقیقت خودکشی کرده بود.
لاپوشانی کردن خودکشی یک فرد از سوی خانواده و نزدیکان حاکی از این است که این مسئله پیوند نزدیکی با مفهوم بسیار آشنای “آبروریزی” دارد و آن بت بزرگی که هر خانواده ای از خود ساخته است به یکباره با این اتفاق متلاشی می شود. چرا که گاهی خودکشی یکی از اعضا به طور غیر مستقیم نشان از زیر سوال رفتن و رد صلاحیت کل خانواده و نزدیکان است... رد صلاحیت در زمینه ی هر آنچه که در جامعه به عنوان وظیفه ی یک خانواده تعریف شده است و آن گونه که یک خانواده “باید” می بود و نبود.
بنابراین گاهی در فرایند خودکشی بیش از این که فرد متوفی موضوعیت پیدا کند و حس ترحم حس غالب باشد، انگشت سنگین اتهام به سمت خانواده و نزدیکانی می رود که برچسب “بی کفایت” و امثالهم را خورده اند و لذا پنهان کردن علت واقعی این فقدان برای فرار از این قضاوت های بی رحمانه و پرسش های مغرضانه از سوی دیگران شاید تا حدی قابل درک باشد، اما توجیه پذیر نیست.
سانسور خودکشی به قیمت حفظ آبرو، این عاقبت را در پیش دارد که ما بیش از پیش با دستان خود این مسئله ی اجتماعی را به حاشیه و پستو بفرستیم و آن را به خیل مسائل دیگری که تا به امروز با همین بهانه در یک انباری روی هم تلنبار کرده ایم، بپیوندانیم. باری، این انباری هر لحظه اگر درش باز شود، آواری است که بر سرمان فرود می آید و پرداختن به یکایک آن ها بی شک مثنوی هفتاد من کاغذ است.
@Beyondthemusic
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🔗 #خودکشی_به_مثابه_فراموشی
پرونده واکاوی خود کشی(۸)
🖌 مه ناز محمد جعفر
خود کشی به فراموشی می ماند. به فراموشی سپرده شدن و به فراموشی ابدی سپردن ِ خویشتن
فراموشی، معادلی برای ناپدید شدن است همان گونه که در اسطوره شناسی یونانی هادس، خدای زیر زمین و دوزخ، یکی از پسران کورنوس (خدای زمان) در کنار زئوس (خدای آسمانها) و پوزه دیون (خدای دریاها)، حاکم جهان مردگان بود و در عین حال نامش معنی «ناپدید شدن» میداد و یونانیان گروهی از مردگان خود را «نونومنوی» (nonomenoi)به معنی ناپدیدشده و بی نام، خطاب می کردند: کالبدی که روح خود را از دست داده است، نمادی از ناپاکی همچون واژه فونستوس (funestus) بوده و هست که حضورش بر خلاف کالبد زنده ایجاد ترس و اضطراب و وحشت از «آلودگی» میکند. این همان مرزی است که مری داگلاس در حد فاصل میان برون (جهان دیگری و شیطانی) و برون (جهان خودی و خدایی) قائل میشود: کالبد بی جان از روح جدا میشود تا دو سفر آغاز شوند: سفری به مرگ و سفری به فراموشی. دیالکتیک مرگ و فراموشی نیز از همینجا آغاز میشود. کنترل کالبدی، هدایت اندیشه و کنش و بخصوص مرزهای نامرئیای که از خلال زبان، ما را درون خود اسیر کرده و ما را ناچار به تبعیت از خود میکنند، اینجا هستند تا ما با این پدیدهها صرفا در زمانها و مکانهای خاصی وارد رابطه حسی، ذهنی، کنشی شویم.
و آنجا که می گریزیم و خود را به یک فراموشی ابدی بسپاریم.
این انیمیشن؛ فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک را به یاد می آورد؛ آنجا که مرد داستان می کوشد و در عالم رویا می دود تا بنای خاطراتی که گواه از عشق زنی در قلب او می دهد را که در حال محو شدن و مدفون شدن بودند را به یاد آورد و حفظ کند.
رابطه حافظه و عشق در آن فیلم، به مثابه رابطه خودکشی و فراموشی در انیمیشن می ماند. که مرد هرچه می دود. به گردِ ویرانی کالبد زن نمی رسد.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
پرونده واکاوی خود کشی(۸)
🖌 مه ناز محمد جعفر
خود کشی به فراموشی می ماند. به فراموشی سپرده شدن و به فراموشی ابدی سپردن ِ خویشتن
فراموشی، معادلی برای ناپدید شدن است همان گونه که در اسطوره شناسی یونانی هادس، خدای زیر زمین و دوزخ، یکی از پسران کورنوس (خدای زمان) در کنار زئوس (خدای آسمانها) و پوزه دیون (خدای دریاها)، حاکم جهان مردگان بود و در عین حال نامش معنی «ناپدید شدن» میداد و یونانیان گروهی از مردگان خود را «نونومنوی» (nonomenoi)به معنی ناپدیدشده و بی نام، خطاب می کردند: کالبدی که روح خود را از دست داده است، نمادی از ناپاکی همچون واژه فونستوس (funestus) بوده و هست که حضورش بر خلاف کالبد زنده ایجاد ترس و اضطراب و وحشت از «آلودگی» میکند. این همان مرزی است که مری داگلاس در حد فاصل میان برون (جهان دیگری و شیطانی) و برون (جهان خودی و خدایی) قائل میشود: کالبد بی جان از روح جدا میشود تا دو سفر آغاز شوند: سفری به مرگ و سفری به فراموشی. دیالکتیک مرگ و فراموشی نیز از همینجا آغاز میشود. کنترل کالبدی، هدایت اندیشه و کنش و بخصوص مرزهای نامرئیای که از خلال زبان، ما را درون خود اسیر کرده و ما را ناچار به تبعیت از خود میکنند، اینجا هستند تا ما با این پدیدهها صرفا در زمانها و مکانهای خاصی وارد رابطه حسی، ذهنی، کنشی شویم.
و آنجا که می گریزیم و خود را به یک فراموشی ابدی بسپاریم.
این انیمیشن؛ فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک را به یاد می آورد؛ آنجا که مرد داستان می کوشد و در عالم رویا می دود تا بنای خاطراتی که گواه از عشق زنی در قلب او می دهد را که در حال محو شدن و مدفون شدن بودند را به یاد آورد و حفظ کند.
رابطه حافظه و عشق در آن فیلم، به مثابه رابطه خودکشی و فراموشی در انیمیشن می ماند. که مرد هرچه می دود. به گردِ ویرانی کالبد زن نمی رسد.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🌀#ثبت_نام_دوره_آموزشی_انیمیشن
با درود خدمت دوستان عزیز
رسانه ورای موسیقی با هدف بهبود فعالیت های فرهنگی و اجتماعی با همکاری #موسسه_هنری_برسام اقدام به برگزاری #دوره_جامع و #کوتاه_مدت انیمیشن سازی نموده است.
چرا #انیمشین؟ دنیای انیمیشن بیش از آنکه در انتزاع وجود داشته باشد در تصویر ها نمود پیدا می کند.
بنابراین کیفیت تمام فعالیت های خارج از فضای مجازی ما با موسسات دیگر در اولویت قرار خواهد گرفت. چرا که همیشه کیفیت را فدای چیزی نکردیم و نخواهیم کرد.
دوستانی که خود یا نزدیکانشان به انیمشین سازی علاقه دارند، این دوره را از دست ندهند.
عزیزانی که به واسطه #رسانه_ورای_موسیقی در کلاس ها شرکت کنند از تخفیف برخوردار خواهند شد. فقط کافی است هنگام ثبت نام اسم این رسانه آورده شود.
🎯 ثبت نام با تخفیف و پشتیبانی:
@BarsamArtStudies
09358308764
ارادت سروران گرامی
🖋تیم ورای موسیقی
📖@beyondthemusic
#رسانه_ورای_موسیقی
با درود خدمت دوستان عزیز
رسانه ورای موسیقی با هدف بهبود فعالیت های فرهنگی و اجتماعی با همکاری #موسسه_هنری_برسام اقدام به برگزاری #دوره_جامع و #کوتاه_مدت انیمیشن سازی نموده است.
چرا #انیمشین؟ دنیای انیمیشن بیش از آنکه در انتزاع وجود داشته باشد در تصویر ها نمود پیدا می کند.
بنابراین کیفیت تمام فعالیت های خارج از فضای مجازی ما با موسسات دیگر در اولویت قرار خواهد گرفت. چرا که همیشه کیفیت را فدای چیزی نکردیم و نخواهیم کرد.
دوستانی که خود یا نزدیکانشان به انیمشین سازی علاقه دارند، این دوره را از دست ندهند.
عزیزانی که به واسطه #رسانه_ورای_موسیقی در کلاس ها شرکت کنند از تخفیف برخوردار خواهند شد. فقط کافی است هنگام ثبت نام اسم این رسانه آورده شود.
🎯 ثبت نام با تخفیف و پشتیبانی:
@BarsamArtStudies
09358308764
ارادت سروران گرامی
🖋تیم ورای موسیقی
📖@beyondthemusic
#رسانه_ورای_موسیقی
Telegram
attach 📎
🔗 #شوق_مرگ_غزالی_انتظار_مرگ_هدایتی
واکاوی پرونده خودکشی(۹)
🖌 آرش نراقی
پرسش اصلی فلسفه سقراط این بود که چگونه باید زندگی کنیم، و پرسش اصلی فلسفه کامو این بود که چرا نباید خودکشی کنیم. برای سقراط اصل زیستن به دلیل نیاز نداشت، اما از منظر کامو بار "بودن" چندان گران و عبث می نمود که فرد برای توجیه اش باید بهانه ای می جست.
اما به نظرم مهمترین بحران زندگی مدرن بی معنا شدن زندگی نیست، بی معنا شدن مرگ است. در نگاه غایت انگارانه ی جهان پیشامدرن، مرگ بخشی از فرآیند طبیعی زندگی بود: میوه بر شاخسار چندان پخته می شد که آرام آرام شاخه را سست می گرفت و از بند شاخسار رها می شد. مرگ معنا داشت، سفر از یک ساحت هستی به ساحتی دیگر بود. فرد از پری سنگینی می کرد و به سوی خاک می شتافت. اما در روزگار مدرن دشوار بتوان واقعه مرگ را معنا بخشید. مردن بیشتر به "سقط" شدن می ماند، واقعه ای بغایت تصادفی و عبث. ما به سوی عبث مرگ می شتابیم تا از عبث زندگی بگریزیم.
ابوحامد غزالی زندگی اش را چنان سرشار می یافت که به وقت مرگ آرام به سوی قبله چرخید و به آرامی مرد. اما صادق هدایت زندگی اش را چندان تهی می یافت که آرام شیر گاز را گشود و به آرامی مرد. ما شوق مرگ غزالی وار داریم، اما انگار مرگ هدایتی در انتظار ماست!
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
واکاوی پرونده خودکشی(۹)
🖌 آرش نراقی
پرسش اصلی فلسفه سقراط این بود که چگونه باید زندگی کنیم، و پرسش اصلی فلسفه کامو این بود که چرا نباید خودکشی کنیم. برای سقراط اصل زیستن به دلیل نیاز نداشت، اما از منظر کامو بار "بودن" چندان گران و عبث می نمود که فرد برای توجیه اش باید بهانه ای می جست.
اما به نظرم مهمترین بحران زندگی مدرن بی معنا شدن زندگی نیست، بی معنا شدن مرگ است. در نگاه غایت انگارانه ی جهان پیشامدرن، مرگ بخشی از فرآیند طبیعی زندگی بود: میوه بر شاخسار چندان پخته می شد که آرام آرام شاخه را سست می گرفت و از بند شاخسار رها می شد. مرگ معنا داشت، سفر از یک ساحت هستی به ساحتی دیگر بود. فرد از پری سنگینی می کرد و به سوی خاک می شتافت. اما در روزگار مدرن دشوار بتوان واقعه مرگ را معنا بخشید. مردن بیشتر به "سقط" شدن می ماند، واقعه ای بغایت تصادفی و عبث. ما به سوی عبث مرگ می شتابیم تا از عبث زندگی بگریزیم.
ابوحامد غزالی زندگی اش را چنان سرشار می یافت که به وقت مرگ آرام به سوی قبله چرخید و به آرامی مرد. اما صادق هدایت زندگی اش را چندان تهی می یافت که آرام شیر گاز را گشود و به آرامی مرد. ما شوق مرگ غزالی وار داریم، اما انگار مرگ هدایتی در انتظار ماست!
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
Animation_Topics
<unknown>
💡پادکست محتوای دوره جامع و کوتاه مدت سفری به #دنیای_انیمیشن سه بعدی
🎯مشاوره و ثبتنام:
@BarsamArtStudies
۰۲۱-۸۸۸۰۰۱۵۲
۰۲۱-۸۸۸۰۰۵۹۱
@beyondthemusic
🎯مشاوره و ثبتنام:
@BarsamArtStudies
۰۲۱-۸۸۸۰۰۱۵۲
۰۲۱-۸۸۸۰۰۵۹۱
@beyondthemusic
🔗 #خطوط_برجسته
واکاوی پرونده خود کشی (۱۰)
«چگونه است که به رغم چنین تکفیر چشمگیری، هنوز هم مردم دست به خودکشی میزنند؟ خون نومیدان در همان سرخرگهایی جریان ندارد که خون آدمهای بیعاطفهای که فراغبال بر سر پرسشهایی چنین بیثمر مجادله میکنند. انسان رازی است برای انسان. فقط میدانند که چگونه او را سرزنش کنند اما نمیشناسندش.»
https://ibb.co/czoyzK
تصویر ۵ می ۲۰۱۸ دویست اُمین سالروز تولد کارل مارکس . ۵ می ۱۸۱۸.
🔗#کارل_مارکس
🔄ترجمه حسن مرتضوی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
واکاوی پرونده خود کشی (۱۰)
«چگونه است که به رغم چنین تکفیر چشمگیری، هنوز هم مردم دست به خودکشی میزنند؟ خون نومیدان در همان سرخرگهایی جریان ندارد که خون آدمهای بیعاطفهای که فراغبال بر سر پرسشهایی چنین بیثمر مجادله میکنند. انسان رازی است برای انسان. فقط میدانند که چگونه او را سرزنش کنند اما نمیشناسندش.»
https://ibb.co/czoyzK
تصویر ۵ می ۲۰۱۸ دویست اُمین سالروز تولد کارل مارکس . ۵ می ۱۸۱۸.
🔗#کارل_مارکس
🔄ترجمه حسن مرتضوی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
imgbb.com
665003303001 5780774840001 5780749054001 vs
Image 665003303001 5780774840001 5780749054001 vs hosted in imgbb.com
تحلیل " خودکشی ناگهانی " بر اساس نظریه تحلیل اوهام :
واکاوی پرونده خودکشی (۱۱)
بر اساس نظریه روانکاوی , در افراد افسرده، در تلاش برای تسکین سوپرایگو از طریق تسلیم شدن، ایگو به اشتباه محاسباتی دچار می شود. بخشش مورد انتظار بدست نمی آید چرا که بخش قضاوت کننده شخصیت ، از طریق واپس روی ، بصورت نامرسوم و نامرتبط هجومی شده و توانایی برای بخشش را از دست می دهد.
در افراد افسرده سادیسم به سمت درون فرد چرخش نموده و از کشتن دیگری به کشتن خود تغییر جهت می دهد.
از نقطه نظر ایگو، خودکشی بیان این حقیقت است که تنش شدید وارد شده بر سوپر ایگو برای فرد غیر قابل تحمل می گردد.
بر اساس نظریه تحلیل اوهام و بررسی نتایج جلسات رواندرمانی ، تجمیع اوهام ایجاد شده بر اساس ناکامیهای مکرر در زندگی و شکل گیری هسته های وهمی ناشی از آن ، به مرور به خلق جریان قدرتمندی از تکانه های آسیب زننده و غیر قابل کنترل می انجامد که در نهایت به تضعیف جریان واقعیت منجر شده و به شکل رفتارهای ناگهانی وهمی تسکین دهنده ، در قالب نابودی ارگانیسم نمایان می گردد.
خودکشی تخلیه ناگهانی بارهای انرژی متراکم شده ای را باعث می شود که با حذف بدن ، قابلیت انجام می یابند.
🖌 محمد رضا ابراهیمی
رواندرمان-روانکاو.
https://streamable.com/m4573
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
واکاوی پرونده خودکشی (۱۱)
بر اساس نظریه روانکاوی , در افراد افسرده، در تلاش برای تسکین سوپرایگو از طریق تسلیم شدن، ایگو به اشتباه محاسباتی دچار می شود. بخشش مورد انتظار بدست نمی آید چرا که بخش قضاوت کننده شخصیت ، از طریق واپس روی ، بصورت نامرسوم و نامرتبط هجومی شده و توانایی برای بخشش را از دست می دهد.
در افراد افسرده سادیسم به سمت درون فرد چرخش نموده و از کشتن دیگری به کشتن خود تغییر جهت می دهد.
از نقطه نظر ایگو، خودکشی بیان این حقیقت است که تنش شدید وارد شده بر سوپر ایگو برای فرد غیر قابل تحمل می گردد.
بر اساس نظریه تحلیل اوهام و بررسی نتایج جلسات رواندرمانی ، تجمیع اوهام ایجاد شده بر اساس ناکامیهای مکرر در زندگی و شکل گیری هسته های وهمی ناشی از آن ، به مرور به خلق جریان قدرتمندی از تکانه های آسیب زننده و غیر قابل کنترل می انجامد که در نهایت به تضعیف جریان واقعیت منجر شده و به شکل رفتارهای ناگهانی وهمی تسکین دهنده ، در قالب نابودی ارگانیسم نمایان می گردد.
خودکشی تخلیه ناگهانی بارهای انرژی متراکم شده ای را باعث می شود که با حذف بدن ، قابلیت انجام می یابند.
🖌 محمد رضا ابراهیمی
رواندرمان-روانکاو.
https://streamable.com/m4573
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
Streamable
Streamable - free video publishing
Check out this video on Streamable using your phone, tablet or desktop.
احمد شاملو دربارهٔ تجربه زندان ساعدی و احوالات او پس از آزادی چنین گفته:
🔗 #پست_خارج
#دپارتمان_ادبیات
تنظیم: س.ن.
«آنچه از او زندان شاه را ترک گفت، جنازه نیم جانی بیش نبود. آن مرد با آن خلاقیت جوشانش پس از شکنجههای جسمی و بیشتر روحی زندان اوین، دیگر مطلقاً زندگی نکرد. آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مُرد. وقتی درختی را در حال بالندگی اره میکنید، با این کار در نیروی بالندگی او دست نبردهاید، بلکه خیلی ساده او را کشتهاید. ساعدی مسائل را درک میکرد و میکوشید عکسالعمل نشان بدهد. اما دیگر نمیتوانست. او را اره کرده بودند.»
بخشی از آخرین نامهی غلامحسین ساعدی به همسرش:
«عیال ناز نازی خودم حال من اصلاً خوب نیست، دیگر یک ذره حوصله برایم باقی نمانده، وضع مالی خراب، از یک طرف. بی خانمانی، از یک طرف. و اینکه دیگر نمیتوانم خودم را جمع وجور کنم. ناامیدِ ناامید شده ام. اگر خودکشی نمیکنم فقط به خاطرِ تو است، والا یکباره دست میکشیدم از این زندگی و خودم را راحت میکردم. از همه چیز خستهام، بزرگترین عشقِ من که نوشتن است برایم مضحک شده، نمیفهمم چه خاکی به سرم بکنم.
تصمیم دارم به هرصورتی شده، فکری به حال خودم بکنم. خیلی خیلی سیاه شدهام. تیره و بدبخت و تیرهبخت شدهام. تمام هموطنان در اینجا کثافت کاملاند. کثافت محضاند. منِ بیچاره چه گناهی کرده بودم که باید به این روز بیفتم. من از همه چیز خستهام. سه روز پیش به نیت خودکشی رفتم بیرون و خواستم کاری بکنم که راحت شوم و تنها و تنها فکر غصههای تو بود که مرا به خانه برگرداند. هیچکس حوصلهی مرا ندارد، هیچکس مرا دوست ندارد، چون حقایق را میگویم. دیگر چند ماه است که از کسی دیناری قرض نگرفتهام. شلوارم پارهپاره است. دگمه هایم ریخته. لب به غذا نمیزنم. میخواهم پای دیواری بمیرم. به من خیلی ظلم شده. به تمام اعتقاداتم قسم، اگر تو نبودی، الان هفت کفن پوسانده بودم. من خستهام، بی خانمانم، دربه درم. تمام مدت جگرم آتش میگیرد. من حاضر نشدهام حتی یک کلمه فرانسه یاد بگیرم. من وطنم را میخواهم. من زنم را میخواهم. بدون زنم مطمئن باش تا چند ماه دیگر خواهم مرد. من اگر تو نباشی خواهم مرد، و شاید پیش از این که مرگ مرا انتخاب کند، من او را انتخاب کنم.
به دادم برس.
شوهر»
https://ibb.co/nAOo1z
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #پست_خارج
#دپارتمان_ادبیات
تنظیم: س.ن.
«آنچه از او زندان شاه را ترک گفت، جنازه نیم جانی بیش نبود. آن مرد با آن خلاقیت جوشانش پس از شکنجههای جسمی و بیشتر روحی زندان اوین، دیگر مطلقاً زندگی نکرد. آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مُرد. وقتی درختی را در حال بالندگی اره میکنید، با این کار در نیروی بالندگی او دست نبردهاید، بلکه خیلی ساده او را کشتهاید. ساعدی مسائل را درک میکرد و میکوشید عکسالعمل نشان بدهد. اما دیگر نمیتوانست. او را اره کرده بودند.»
بخشی از آخرین نامهی غلامحسین ساعدی به همسرش:
«عیال ناز نازی خودم حال من اصلاً خوب نیست، دیگر یک ذره حوصله برایم باقی نمانده، وضع مالی خراب، از یک طرف. بی خانمانی، از یک طرف. و اینکه دیگر نمیتوانم خودم را جمع وجور کنم. ناامیدِ ناامید شده ام. اگر خودکشی نمیکنم فقط به خاطرِ تو است، والا یکباره دست میکشیدم از این زندگی و خودم را راحت میکردم. از همه چیز خستهام، بزرگترین عشقِ من که نوشتن است برایم مضحک شده، نمیفهمم چه خاکی به سرم بکنم.
تصمیم دارم به هرصورتی شده، فکری به حال خودم بکنم. خیلی خیلی سیاه شدهام. تیره و بدبخت و تیرهبخت شدهام. تمام هموطنان در اینجا کثافت کاملاند. کثافت محضاند. منِ بیچاره چه گناهی کرده بودم که باید به این روز بیفتم. من از همه چیز خستهام. سه روز پیش به نیت خودکشی رفتم بیرون و خواستم کاری بکنم که راحت شوم و تنها و تنها فکر غصههای تو بود که مرا به خانه برگرداند. هیچکس حوصلهی مرا ندارد، هیچکس مرا دوست ندارد، چون حقایق را میگویم. دیگر چند ماه است که از کسی دیناری قرض نگرفتهام. شلوارم پارهپاره است. دگمه هایم ریخته. لب به غذا نمیزنم. میخواهم پای دیواری بمیرم. به من خیلی ظلم شده. به تمام اعتقاداتم قسم، اگر تو نبودی، الان هفت کفن پوسانده بودم. من خستهام، بی خانمانم، دربه درم. تمام مدت جگرم آتش میگیرد. من حاضر نشدهام حتی یک کلمه فرانسه یاد بگیرم. من وطنم را میخواهم. من زنم را میخواهم. بدون زنم مطمئن باش تا چند ماه دیگر خواهم مرد. من اگر تو نباشی خواهم مرد، و شاید پیش از این که مرگ مرا انتخاب کند، من او را انتخاب کنم.
به دادم برس.
شوهر»
https://ibb.co/nAOo1z
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ImgBB
303295 9001
Image 303295 9001 hosted in ImgBB
💎 #بی_معنایی_تصویری_نزد_ویتگنشتاین
#فلسفه_هنر_نقاشی
#دپارتمان_هنر_نقاشی
پست خارج
🖌 مهناز_محمدجعفر
☑️ آیا #نقاشی نوعی #زبان است؟
☑️ آیا واژه ها و تصاویر دو نوع زبان مختلف را تشکیل داده اند؟
☑️ #هنر چگونه زبانی است؟
بسیار شنیده ایم که یک تصویر بیش از هزار واژه ارزش دارد و هیچ مقدار از واژه ها نمی توانند تصویری را دقیقا توصیف کنند. در نگاه اول، توصیف #هنر_به_منزلهی_نوعی_زبان کاملا غیر قابل قبول به نظر می آید؛ البته به جز عبارات آشنا مثل این «هنرمند میخواسته بگوید که»: یا «او با آن نقاشی به بیان این نکته می پردازد که:» اما در واکنش به کسی که اعتقاد دارد #هنر_نقاشی_نوعی_زبان است، می توان از او خواست به زبان هنر چیزی بگوید. به طور مثال بگوید دستشویی کجاست؟ به احتمال قوی او می گوید هنر از این نوع زبان نیست.
اما به راستی هنر چه نوع زبانی است؟ آیا هنر چیزی شبیه انگلیسی یا آلمانی ست؟ از این ادعا می توان اینطور نتیجه گرفت که هر اثر هنری خاصی، مانند جمله ای است که در درون زبان هنر تولید شده است.
آیا #نقاشی، همچون زبانِ واژگان، ممکن است بی معنا باشد؟ بی معنایی نحوی زمانی رخ می دهد که زنجیره ای از واژگان نظم درست و مناسبی نداشته باشد؛ اما پرسش این است که آیا بی نظمی مشابهی ممکن است در #نظم_تصویری وجود داشته باشد؟ مشکل بتوان نمونه هایی کاملا روشن را در نقاشی تصور کرد که بی معنا باشند.
بی تردید ممکن است در برخی آثار با همنشینی نامتعارف چیزها روبرو شویم و ترکیب بندی هایی را ببینیم که در دنیای واقعی هرگز دیده نمی شود؛ مانند لوکوموتیو بخاری که در نقاشی #زمان_میخکوب_شده اثر #رنه_ماگریت؛ از درون بخاری دیواری بیرون زده است. همنشینی های سوررئال ممکن است چشم گیر؛ جالب توجه و اغوا کننده باشد؛ اما الزاما بی معنا نیستند. اظهار نظری از #ویتگنشتاین وجود دارد که امکان یک نوع #بیمعنایی_تصویری به ذهن را القا می کند.
«چنان می نماید که گویی می توانیم بگوییم: زبانِ واژگانی امکان ترکیب بی معنای واژه ها را به وجود می آورد؛ اما زبان تصویر به ما امکان تصور چیزی بی معنا را نمی دهد. بنابراین آیا می توان گفت که زبان ِ طراحی نیز امکان طراحی های بی معنا را به وجود نمی آورد؟ فرض کنید طرح هایی وجود می داشتند که بنا بود اجسامی بر اساس آنها ساخته و پرداخته شود. در این حالت برخی از طرح ها معنا دارد و برخی ندارند. حال چه پیش می آید اگر من ترکیب های بی معنایی از واژه ها را به تصویر آورم؟؟؟ »
ادامه دارد...
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
نقاشی پیوست: زمان میخکوب شده، اثر #رنه_ماگریت
👇👇👇
https://ibb.co/c3Lrwo
#فلسفه_هنر_نقاشی
#دپارتمان_هنر_نقاشی
پست خارج
🖌 مهناز_محمدجعفر
☑️ آیا #نقاشی نوعی #زبان است؟
☑️ آیا واژه ها و تصاویر دو نوع زبان مختلف را تشکیل داده اند؟
☑️ #هنر چگونه زبانی است؟
بسیار شنیده ایم که یک تصویر بیش از هزار واژه ارزش دارد و هیچ مقدار از واژه ها نمی توانند تصویری را دقیقا توصیف کنند. در نگاه اول، توصیف #هنر_به_منزلهی_نوعی_زبان کاملا غیر قابل قبول به نظر می آید؛ البته به جز عبارات آشنا مثل این «هنرمند میخواسته بگوید که»: یا «او با آن نقاشی به بیان این نکته می پردازد که:» اما در واکنش به کسی که اعتقاد دارد #هنر_نقاشی_نوعی_زبان است، می توان از او خواست به زبان هنر چیزی بگوید. به طور مثال بگوید دستشویی کجاست؟ به احتمال قوی او می گوید هنر از این نوع زبان نیست.
اما به راستی هنر چه نوع زبانی است؟ آیا هنر چیزی شبیه انگلیسی یا آلمانی ست؟ از این ادعا می توان اینطور نتیجه گرفت که هر اثر هنری خاصی، مانند جمله ای است که در درون زبان هنر تولید شده است.
آیا #نقاشی، همچون زبانِ واژگان، ممکن است بی معنا باشد؟ بی معنایی نحوی زمانی رخ می دهد که زنجیره ای از واژگان نظم درست و مناسبی نداشته باشد؛ اما پرسش این است که آیا بی نظمی مشابهی ممکن است در #نظم_تصویری وجود داشته باشد؟ مشکل بتوان نمونه هایی کاملا روشن را در نقاشی تصور کرد که بی معنا باشند.
بی تردید ممکن است در برخی آثار با همنشینی نامتعارف چیزها روبرو شویم و ترکیب بندی هایی را ببینیم که در دنیای واقعی هرگز دیده نمی شود؛ مانند لوکوموتیو بخاری که در نقاشی #زمان_میخکوب_شده اثر #رنه_ماگریت؛ از درون بخاری دیواری بیرون زده است. همنشینی های سوررئال ممکن است چشم گیر؛ جالب توجه و اغوا کننده باشد؛ اما الزاما بی معنا نیستند. اظهار نظری از #ویتگنشتاین وجود دارد که امکان یک نوع #بیمعنایی_تصویری به ذهن را القا می کند.
«چنان می نماید که گویی می توانیم بگوییم: زبانِ واژگانی امکان ترکیب بی معنای واژه ها را به وجود می آورد؛ اما زبان تصویر به ما امکان تصور چیزی بی معنا را نمی دهد. بنابراین آیا می توان گفت که زبان ِ طراحی نیز امکان طراحی های بی معنا را به وجود نمی آورد؟ فرض کنید طرح هایی وجود می داشتند که بنا بود اجسامی بر اساس آنها ساخته و پرداخته شود. در این حالت برخی از طرح ها معنا دارد و برخی ندارند. حال چه پیش می آید اگر من ترکیب های بی معنایی از واژه ها را به تصویر آورم؟؟؟ »
ادامه دارد...
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
نقاشی پیوست: زمان میخکوب شده، اثر #رنه_ماگریت
👇👇👇
https://ibb.co/c3Lrwo
ImgBB
IMG 20180714 184929 hosted at ImgBB
Image IMG 20180714 184929 hosted in ImgBB
🔗 #دپارتمان_فلسفه_هنر
🔖 #تاریخ_زیبایی_شناسی
✏️ نویسنده: #فیلیپ_پی_هلی
پست خارج
مقاله تاریخ زیبایی شناسی نوشته فلیپ. پی. هلی، (ترجمه شده) موجز و مفید به روند تطور نظریات فلاسفه حول زیبایی شناسی می پردازد. نکته بارز در این مقاله تحلیل و توصیف همزمان فیلیپ. پی. هلی. تکثر، تضارب آراء حول مفهوم زیبایی را مبسوط شرح میدهد.
دانلود از لینک ذیل👇
https://docdro.id/vSbC5dm
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔖 #تاریخ_زیبایی_شناسی
✏️ نویسنده: #فیلیپ_پی_هلی
پست خارج
مقاله تاریخ زیبایی شناسی نوشته فلیپ. پی. هلی، (ترجمه شده) موجز و مفید به روند تطور نظریات فلاسفه حول زیبایی شناسی می پردازد. نکته بارز در این مقاله تحلیل و توصیف همزمان فیلیپ. پی. هلی. تکثر، تضارب آراء حول مفهوم زیبایی را مبسوط شرح میدهد.
دانلود از لینک ذیل👇
https://docdro.id/vSbC5dm
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
www.docdroid.net
pdfjoiner.pdf
View and download pdfjoiner.pdf on DocDroid
🔗 #نقل_قول
🔗 #دپارتمان_سینما
🔄 ترجمه از
ورای موسیقی.
یه فیلم خب, میتونه شبیه موسیقی باشه تا یه قصه, موسیقی به خوبی می تونه تشریح کنه مود ها و احساسات رو, تم, و چیزهایی که در احساسات نهان شده, و معنی بعد از تمام اینها پدیدار میشه.
https://ibb.co/nomSzK
🔗 #استنلی_کوبریک.
#Stanley_Kubrick
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #دپارتمان_سینما
🔄 ترجمه از
ورای موسیقی.
یه فیلم خب, میتونه شبیه موسیقی باشه تا یه قصه, موسیقی به خوبی می تونه تشریح کنه مود ها و احساسات رو, تم, و چیزهایی که در احساسات نهان شده, و معنی بعد از تمام اینها پدیدار میشه.
https://ibb.co/nomSzK
🔗 #استنلی_کوبریک.
#Stanley_Kubrick
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ImgBB
IMG 20181004 115306 904
Image IMG 20181004 115306 904 hosted in ImgBB
پیوند نقاشی و موسیقی
ریتم در نقاشی
#پژوهش_هنر
پست خارج
🖌فریده آفرین
به گفته دلوز «ترکیب بندی تنها راه تعریف هنر است.» مفصل بندی و انواع دیگر، راهی برای ایجاد نسبت های گوناگون و در همان حال مفارقت از برخی نسبتها است. معادلهای ترکیب بندی را نظم و ترتیب دادن، آرایش دادن عناصر، سرهم بندی کردن، شکل دادن، ساختاربندی یا وفق دادن و حتی مدولاسیون دانسته اند.
ریتم در هنر (به ویژه نقاشی حالات مختلفی دارد. ریتم متعارف، حاصل از آرایش امور مشابه است که مدام تکرار میشود و به تقارن، وزن و تعادل برابر و پایدار می انجامد. به گفته دلوز فرود - تکرار، تکرار هم زمان عناصر این همان است که در فواصل برابر رخ می دهد. به این ترتیب مانند تیک تاک ساعت بعد از وقفه، مجدد به همان ضرب می رسیم. این تعریف بر نظمی بازگشت پذیر تأکید دارد و با الگویی پیش بینی پذیر صورت بندی می شود. شاید بتوان ریتم حاصل از ترکیب بندی هنر کلاسیک را دارای چنین ضرباهنگی دانست. این ریتم آرامش حاصل از تقارن ایجاد می کند. این نوع ریتم، توجه کمتری به خود جلب می کند و توان ما را به چالش وانمیدارد. ترکیب بندی حاصل از آن نیز ملودیک است.
افزون بر این، ریتم به آرایش امور متفاوت و تکرار نابرابر عناصر، موتیف ها یا شکل ها در یک روند گفته می شود. در این نوع ریتم، عناصر متفاوتند و دوم اینکه به طور یکسان و مشابه تکرار نمیشوند. حاصل این تکرار فاصله های نابرابر و پویایی بیشتری است. این نوع ریتم معرف سطح ترکیب بندی سمفونیک است. دلوز آن را ریتم - تکرار می گوید که به صورت ریتمیک و متغیر تکرار می گردد. ریتم در سطح ترکیب بندی زیباشناختی نزد دلوز بدوا از قوانین تجسمی یا هنری تبعیت نمی کند، اما به منزله سنتز یا آهنگ بر آمده از نسبت امور نامتعین بین دو بدن، دو سطح احساس و دو تاش برقرار میشود که در عوض هر یک از این بدنها با دو بدن یا بیشتر شکل گرفته است. در حالی که در سویهای دیگر بدن ها درون بدنهای عظیم تر و مرکبتر متحد شده اند.»
#Gilles_Deleuze
پ.ن. ریتم از نگاه دلوز همان مفهوم Groove است که در موسیقی جز و تجربی بداهه از اهمیت بسزایی برخوردار است.
https://ibb.co/jaa3rz
نقاشی ضمیمه اثر دبرا هود با عنوان موسیقی جز انتزاعی برگرفته از وبسایت هنرمند.
#Debra_Hurd
Abstract jazz music
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ریتم در نقاشی
#پژوهش_هنر
پست خارج
🖌فریده آفرین
به گفته دلوز «ترکیب بندی تنها راه تعریف هنر است.» مفصل بندی و انواع دیگر، راهی برای ایجاد نسبت های گوناگون و در همان حال مفارقت از برخی نسبتها است. معادلهای ترکیب بندی را نظم و ترتیب دادن، آرایش دادن عناصر، سرهم بندی کردن، شکل دادن، ساختاربندی یا وفق دادن و حتی مدولاسیون دانسته اند.
ریتم در هنر (به ویژه نقاشی حالات مختلفی دارد. ریتم متعارف، حاصل از آرایش امور مشابه است که مدام تکرار میشود و به تقارن، وزن و تعادل برابر و پایدار می انجامد. به گفته دلوز فرود - تکرار، تکرار هم زمان عناصر این همان است که در فواصل برابر رخ می دهد. به این ترتیب مانند تیک تاک ساعت بعد از وقفه، مجدد به همان ضرب می رسیم. این تعریف بر نظمی بازگشت پذیر تأکید دارد و با الگویی پیش بینی پذیر صورت بندی می شود. شاید بتوان ریتم حاصل از ترکیب بندی هنر کلاسیک را دارای چنین ضرباهنگی دانست. این ریتم آرامش حاصل از تقارن ایجاد می کند. این نوع ریتم، توجه کمتری به خود جلب می کند و توان ما را به چالش وانمیدارد. ترکیب بندی حاصل از آن نیز ملودیک است.
افزون بر این، ریتم به آرایش امور متفاوت و تکرار نابرابر عناصر، موتیف ها یا شکل ها در یک روند گفته می شود. در این نوع ریتم، عناصر متفاوتند و دوم اینکه به طور یکسان و مشابه تکرار نمیشوند. حاصل این تکرار فاصله های نابرابر و پویایی بیشتری است. این نوع ریتم معرف سطح ترکیب بندی سمفونیک است. دلوز آن را ریتم - تکرار می گوید که به صورت ریتمیک و متغیر تکرار می گردد. ریتم در سطح ترکیب بندی زیباشناختی نزد دلوز بدوا از قوانین تجسمی یا هنری تبعیت نمی کند، اما به منزله سنتز یا آهنگ بر آمده از نسبت امور نامتعین بین دو بدن، دو سطح احساس و دو تاش برقرار میشود که در عوض هر یک از این بدنها با دو بدن یا بیشتر شکل گرفته است. در حالی که در سویهای دیگر بدن ها درون بدنهای عظیم تر و مرکبتر متحد شده اند.»
#Gilles_Deleuze
پ.ن. ریتم از نگاه دلوز همان مفهوم Groove است که در موسیقی جز و تجربی بداهه از اهمیت بسزایی برخوردار است.
https://ibb.co/jaa3rz
نقاشی ضمیمه اثر دبرا هود با عنوان موسیقی جز انتزاعی برگرفته از وبسایت هنرمند.
#Debra_Hurd
Abstract jazz music
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ImgBB
Cool Jazzlg
Image Cool Jazzlg hosted in ImgBB
🔗 #مرگ_سقراط
واکاوی پرونده خودکشی(۱۲)
🔗 #دپارتمان_فلسفه_هنر
🖌 پوریا مرادی
در نقاشی باروک (برخلاف هنر رنسانس که غالباً در آن لحظه ای پیش از رخداد نشان داده می شد) دراماتیک ترین لحظه موکد میشود، این سبک نقاشی بر پایه درام قدرتمند، رنگهای غنی و نورپردازی سایه روشن استوار شده است. نقاشی فوق با نام "سقراط جام شوکران را می نوشد" نمونه خوبی برای آشنایی با این سبک است.
برخلاف نقاشی معروف "مرگ سقراط" اثر ژاک لوئی داوید در این تابلو اثری از اطمینان در چهره سقراط دیده نمیشود، نقاش چهره ی سقراط را در سایه فروبرده، زاویه بدن و نگاههای دو کاراکتر را در خطوطی قطری در تقابل قرار داده، همه اینها بعلاوه کنتراست بالا، سیاهی عمیق و نورپردازی کم مایه موجب تعلیقی درونی در تابلو شده است، قرار دادن کتاب باز جلوی سقراط میتواند معنای دوگانه ای از پوچی دانش بشری و یا اهمیت آن داشته باشد.
https://ibb.co/iHDtte
Socrates drinks the Hemlock
Gioacchino Assereto 1640/1649
#baroque
#baroquepainting
#gioacchinoassereto
رسانه ورای موسیقی
☯ @Beyondthemusic
ImgBB
IMG 20181005 185052 495
Image IMG 20181005 185052 495 hosted in ImgBB
🔗#از_کجا_آمدهایم_کیستیم_به_کجا_میرویم
واکاوی پرونده خودکشی(۱۳)
🔗#ذیل_یک_اثر
🔗 #دپارتمان_پژوهش_هنر
تنظیم
🖌 یوسف محمدی
یک تابلو نقاشی اثر پل گوگن،نقاش فرانسوی
که در سمت چپ بالای تابلو اصلی این عنوان را به زبان فرانسه نوشت.
(D'où Venons Nous / Que Sommes Nous / Où Allons Nous)
در دستخط هنرمند که روی بوم نوشته است علامت سوال و خط تیره وجود ندارد و همه کلمات با حروف بزرگ نوشته شده است. در سمت راست بالای تابلو به صورت: پ.گوگن/۱۸۹۷ امضا کرده و تاریخ زده است.
تابلو در تاهیتی کشیده شده است، و در موزه هنرهای زیبای بوستون، ایالت ماساچوست،آمریکا نگهداری میشود.
#زمینه
گوگن از سن یازده تا شانزده سالگی بیرون اورلئان در پُتی سِمینِر د لا شاپل–سن–مِمَن دانش آموز بود.
درس آداب نماز کاتولیکی جزوی از درسهای مدرسه بود،معلم این درس اسقف اورلئان، فلیکس–آنتوان–فیلیبر دوپانلوپ بود. دوپانلوپ آموزش و دستورهای مذهبی اش را طوری ترتیب داه بود که در ذهن پسران جوان مدرسهای جای بگیرد؛و آنها را به سوی عکس العمل روحی صحیحی از طبیعت زندگی رهبری کند.
سه سوال اساسی درسهای او اینها بودند: انسان از کجا میآید؟ به کجا میرود؟ چگونه پیش میرود؟
گرچه گوگن بعدها اظهار میکرد که ضد روحانیت است،این سوالهای دوپانلوپ آشکارا درذهنش مانده بود.
سال ۱۸۹۱ در جستجوی یک جامعه خالص و سادهتر از هموطنان فرانسوی اش، به تاهیتی رفت.به اضافه چندین نقاشی دیگر که -افسانه فردگرایی شدید او را نشان میدهد- این نقاشی را در سال ۱۸۹۷ یا ۱۸۹۸ کامل کرد.
گوگن آن را یک شاهکار و تجلیگاه اوج افکار والا یش در نظر میگرفت.
در ۱۸۹۸، نقاشی را برای ژرژ–دانیل د مونفرید به پاریس فرستاد.
در نتیجه تابلو نزد چند نفر به امانت گذاشته شده و به چند پاریسی و تاجران اروپایی و کلکسیون داران فروخته شد تا اینکه در سال ۱۹۳۶ گالری ماری هاریمن در نیویورک آن را خرید.موزه هنرهای زیبای بوستون آنرا از گالری ماری هاریمن در ۱۶ آوریل ۱۹۳۶ گرفت.
تابلو از ۱۷ فوریه تا ۱۲ ماه مه سال ۲۰۰۷ در موسسه هنری شیکاگو در نمایشگاه «از سزان تا پیکاسو» در معرض نمایش قرار داشت.
سبک نقاشی و تجزیه وتحلیل آن
گوگن بدنبال تکمیل اثرش - قسم خورد که خودکشی خواهد کرد "که نکرد"، چیزی که قبلاً سعی کرده بود بیان کند، نشان میدهد که نقاشی باید از راست به چپ خوانده شود،با سه گروه عمده تصاویر که سه سوال مطرح شده در عنوان را بیان میکنند.
سه زن با یک کودک شروع زندگی را نشان میدهد؛
گروهی که در وسط هستند سمبول روزمرگی بزرگسالی است،
و در گروه آخر طبق گفته هنرمند:
«یک پیر زن با نزدیک شدن مرگ با قرار گرفتن بر روی زانوان افکار خود را با آن تطبیق داده و تسلیم شده است.» یک پرنده سفید عجیب،بی حاصل بودن کلمات را نشان میدهد.
بت آبی در زمینه ظاهراً نشانگر چیزی است که گوگن آن را «ماورا» توصیف میکند.بطور کلی گوگن درباره این اثر گفت:من باور دارم که این تابلو نه تنها از همه کارهای پیشین من بهتر است،بلکه هرگز دیگر نخواهم توانست تابلویی بهتر از آن یا شبیه آن بکشم.»
گوگن چنان متقاعد شده بود که در بقیه عمرش موفق نخواهد بود که سعی کرد خودکشی کند اما ناموفق بود.
نقاشی تاکیدی بر پیشقدم بودن گوگن در سبک پسادریافتگری است،هنر او روی استفاده از رنگهای روشن و ضربات تند قلم تاکید میکرد،در حالیکه براساس اصول امپرسیونیستها هدف انتقال نیروی هیجانی و اکسپرسیونیستی بود پسادریافتگری در پیوستگی با دیگر حرکتهای آوانگارد قرن بیستم شامل: کوبیسم و فوویسم ظاهر شد...
https://ibb.co/cKCBEK
رسانه ورای موسیقی
☯ @Beyondthemusic
واکاوی پرونده خودکشی(۱۳)
🔗#ذیل_یک_اثر
🔗 #دپارتمان_پژوهش_هنر
تنظیم
🖌 یوسف محمدی
یک تابلو نقاشی اثر پل گوگن،نقاش فرانسوی
که در سمت چپ بالای تابلو اصلی این عنوان را به زبان فرانسه نوشت.
(D'où Venons Nous / Que Sommes Nous / Où Allons Nous)
در دستخط هنرمند که روی بوم نوشته است علامت سوال و خط تیره وجود ندارد و همه کلمات با حروف بزرگ نوشته شده است. در سمت راست بالای تابلو به صورت: پ.گوگن/۱۸۹۷ امضا کرده و تاریخ زده است.
تابلو در تاهیتی کشیده شده است، و در موزه هنرهای زیبای بوستون، ایالت ماساچوست،آمریکا نگهداری میشود.
#زمینه
گوگن از سن یازده تا شانزده سالگی بیرون اورلئان در پُتی سِمینِر د لا شاپل–سن–مِمَن دانش آموز بود.
درس آداب نماز کاتولیکی جزوی از درسهای مدرسه بود،معلم این درس اسقف اورلئان، فلیکس–آنتوان–فیلیبر دوپانلوپ بود. دوپانلوپ آموزش و دستورهای مذهبی اش را طوری ترتیب داه بود که در ذهن پسران جوان مدرسهای جای بگیرد؛و آنها را به سوی عکس العمل روحی صحیحی از طبیعت زندگی رهبری کند.
سه سوال اساسی درسهای او اینها بودند: انسان از کجا میآید؟ به کجا میرود؟ چگونه پیش میرود؟
گرچه گوگن بعدها اظهار میکرد که ضد روحانیت است،این سوالهای دوپانلوپ آشکارا درذهنش مانده بود.
سال ۱۸۹۱ در جستجوی یک جامعه خالص و سادهتر از هموطنان فرانسوی اش، به تاهیتی رفت.به اضافه چندین نقاشی دیگر که -افسانه فردگرایی شدید او را نشان میدهد- این نقاشی را در سال ۱۸۹۷ یا ۱۸۹۸ کامل کرد.
گوگن آن را یک شاهکار و تجلیگاه اوج افکار والا یش در نظر میگرفت.
در ۱۸۹۸، نقاشی را برای ژرژ–دانیل د مونفرید به پاریس فرستاد.
در نتیجه تابلو نزد چند نفر به امانت گذاشته شده و به چند پاریسی و تاجران اروپایی و کلکسیون داران فروخته شد تا اینکه در سال ۱۹۳۶ گالری ماری هاریمن در نیویورک آن را خرید.موزه هنرهای زیبای بوستون آنرا از گالری ماری هاریمن در ۱۶ آوریل ۱۹۳۶ گرفت.
تابلو از ۱۷ فوریه تا ۱۲ ماه مه سال ۲۰۰۷ در موسسه هنری شیکاگو در نمایشگاه «از سزان تا پیکاسو» در معرض نمایش قرار داشت.
سبک نقاشی و تجزیه وتحلیل آن
گوگن بدنبال تکمیل اثرش - قسم خورد که خودکشی خواهد کرد "که نکرد"، چیزی که قبلاً سعی کرده بود بیان کند، نشان میدهد که نقاشی باید از راست به چپ خوانده شود،با سه گروه عمده تصاویر که سه سوال مطرح شده در عنوان را بیان میکنند.
سه زن با یک کودک شروع زندگی را نشان میدهد؛
گروهی که در وسط هستند سمبول روزمرگی بزرگسالی است،
و در گروه آخر طبق گفته هنرمند:
«یک پیر زن با نزدیک شدن مرگ با قرار گرفتن بر روی زانوان افکار خود را با آن تطبیق داده و تسلیم شده است.» یک پرنده سفید عجیب،بی حاصل بودن کلمات را نشان میدهد.
بت آبی در زمینه ظاهراً نشانگر چیزی است که گوگن آن را «ماورا» توصیف میکند.بطور کلی گوگن درباره این اثر گفت:من باور دارم که این تابلو نه تنها از همه کارهای پیشین من بهتر است،بلکه هرگز دیگر نخواهم توانست تابلویی بهتر از آن یا شبیه آن بکشم.»
گوگن چنان متقاعد شده بود که در بقیه عمرش موفق نخواهد بود که سعی کرد خودکشی کند اما ناموفق بود.
نقاشی تاکیدی بر پیشقدم بودن گوگن در سبک پسادریافتگری است،هنر او روی استفاده از رنگهای روشن و ضربات تند قلم تاکید میکرد،در حالیکه براساس اصول امپرسیونیستها هدف انتقال نیروی هیجانی و اکسپرسیونیستی بود پسادریافتگری در پیوستگی با دیگر حرکتهای آوانگارد قرن بیستم شامل: کوبیسم و فوویسم ظاهر شد...
https://ibb.co/cKCBEK
رسانه ورای موسیقی
☯ @Beyondthemusic
imgbb.com
IMG 20181006 115328 375
Image IMG 20181006 115328 375 hosted in imgbb.com
نهنگ تنها
پست خارج
🔗 #درباره_یک_قطعه
🔗 #دپارتمان_موسیقی
Band: #Iday
Album: #Soaring
Genre: #Ambinet
Origin: #Russian
________________________________
مدت دو دهه است که دانشمندان در جستجوی صدای اسرار آمیز نهنگی هستند که به نهنگ تنهایی معروف شده است و فرکانس صدایی تولید میکند که به هیچ گونه نهنگ دیگری در جهان شباهت ندارد. محدوده صوتی آواز والهای آبی بین ۱۵ تا ۲۰ هرتز است در حالی که آواز این نهنگ ماده فرکانسی معادل ۵۲ هرتز داشت؛ در نتیجه توسط هیچ نهنگ دیگری قابل شنیدن و شناسایی نبود. این نهنگ که به خاطر فرکانس صدایش «52 هرتز» نیز نامیده میشود، تنهاترین نهنگ دنیا خوانده میشود که هیچ پاسخی برای نغمههای عاشقانهاش دریافت نمیکند. «52 هرتز» نه تنها در فرکانسی به مراتب بالاتر میخواند، بلکه بسیار کوتاهتر و به دفعات بیشتری نسبت به دیگر گونههای نهنگ میخواند، تو گویی به زبانی صحبت میکند که تنها خود آن را میفهمد و عجیبتر آنکه در انتخاب مسیر مهاجرت خود هم هرگز مسیر سایر نهنگها را انتخاب نمیکند!
گروه iday که یک گروه موسیقی روسی است، با الهام از زندگی این نهنگ یک قطعه ساخته که از صدای ضبط شده همین نهنگ تنها هم در این قطعه استفاده کرده.
صدای پس زمینه ی آهنگ، آوای تنهاترین نهنگ دنیاست.
https://ibb.co/n2kiuK
کاور اختصاصی آلبوم
دانلود این قطعه از لینک زیر👇
https://instaud.io/2LCp
رسانه ورای موسیقی
☯ @Beyondthemusic
پست خارج
🔗 #درباره_یک_قطعه
🔗 #دپارتمان_موسیقی
Band: #Iday
Album: #Soaring
Genre: #Ambinet
Origin: #Russian
________________________________
مدت دو دهه است که دانشمندان در جستجوی صدای اسرار آمیز نهنگی هستند که به نهنگ تنهایی معروف شده است و فرکانس صدایی تولید میکند که به هیچ گونه نهنگ دیگری در جهان شباهت ندارد. محدوده صوتی آواز والهای آبی بین ۱۵ تا ۲۰ هرتز است در حالی که آواز این نهنگ ماده فرکانسی معادل ۵۲ هرتز داشت؛ در نتیجه توسط هیچ نهنگ دیگری قابل شنیدن و شناسایی نبود. این نهنگ که به خاطر فرکانس صدایش «52 هرتز» نیز نامیده میشود، تنهاترین نهنگ دنیا خوانده میشود که هیچ پاسخی برای نغمههای عاشقانهاش دریافت نمیکند. «52 هرتز» نه تنها در فرکانسی به مراتب بالاتر میخواند، بلکه بسیار کوتاهتر و به دفعات بیشتری نسبت به دیگر گونههای نهنگ میخواند، تو گویی به زبانی صحبت میکند که تنها خود آن را میفهمد و عجیبتر آنکه در انتخاب مسیر مهاجرت خود هم هرگز مسیر سایر نهنگها را انتخاب نمیکند!
گروه iday که یک گروه موسیقی روسی است، با الهام از زندگی این نهنگ یک قطعه ساخته که از صدای ضبط شده همین نهنگ تنها هم در این قطعه استفاده کرده.
صدای پس زمینه ی آهنگ، آوای تنهاترین نهنگ دنیاست.
https://ibb.co/n2kiuK
کاور اختصاصی آلبوم
دانلود این قطعه از لینک زیر👇
https://instaud.io/2LCp
رسانه ورای موسیقی
☯ @Beyondthemusic
ImgBB
a2933014424 16
Image a2933014424 16 hosted in ImgBB
پرونده خودکشی(۱۴)
🔗 #دپارتمان_ادبیات
انتخاب و تنظیم
س.ن.
--------------------------------------------------------
مادرم خودکشی کرد
پدرم را از کار اخراج کردند
دوستانم به خاطر نان شب کشته شدند
و خیلی های دیگر را
در کوره های آدم سوزی سوزاندند!
جنگ به شکل های گوناگونی در وجود هر انسان نهفته است.
هیچ اهمیتی ندارد
ما را به دنیای بهتری دلخوش کنند
هفت میلیارد نفر هر جا که پا بگذارند
همین بساط است
که می بینید!
🔗 #سابیر_هاکا
نقاشی ضمیمه شده👇
https://ibb.co/fbrBZU
🌅 The Suicide of Dorothy Hale
🎨 Frida Kahlo
تابلو خودکشی دوروتی هال
از معروفترین آثار فریدا کالو نقاش سوسیالیست مکزیکی...
رسانه ورای موسیقی
☯ @Beyondthemusic
🔗 #دپارتمان_ادبیات
انتخاب و تنظیم
س.ن.
--------------------------------------------------------
مادرم خودکشی کرد
پدرم را از کار اخراج کردند
دوستانم به خاطر نان شب کشته شدند
و خیلی های دیگر را
در کوره های آدم سوزی سوزاندند!
جنگ به شکل های گوناگونی در وجود هر انسان نهفته است.
هیچ اهمیتی ندارد
ما را به دنیای بهتری دلخوش کنند
هفت میلیارد نفر هر جا که پا بگذارند
همین بساط است
که می بینید!
🔗 #سابیر_هاکا
نقاشی ضمیمه شده👇
https://ibb.co/fbrBZU
🌅 The Suicide of Dorothy Hale
🎨 Frida Kahlo
تابلو خودکشی دوروتی هال
از معروفترین آثار فریدا کالو نقاش سوسیالیست مکزیکی...
رسانه ورای موسیقی
☯ @Beyondthemusic
imgbb.com
IMG 20181008 132906 613
Image IMG 20181008 132906 613 hosted in imgbb.com
Forwarded from اتچ بات
#ونگوگ؛ او که #جامعه #خودکشیاش کرد!
پرونده واکاوی خودکشی(۱۴)
#دپارتمان_هنر_نقاشی
#خوانش_آرتویی_از_مرگ_ونگوگ
🖋 #مهناز_محمدجعفر
مجنون اصیل کیست؟ انسانی که ترجیح داده مجنون شود. پس جامعه در دیوانه خانه هایش همه ی آنانی را که می خواست از دست شان خلاص شود یا از خود در برابرشان محافظت کند به بند کشیده است. چرا که مجانین از بدل شدن به همدستان آن جامعه در کثافتکاری های کلانش امتناع ورزیدند.
مجنون انسانی ست که جامعه نمی خواست او را بشنود و می خواست او را از به زبان آوردن حقایق تاب نیاوردنی باز دارد.
نه! ونگوگ مجنون نبود.
اما نقاشی هایش انفجار آتشِ یونانی و بمب هایِ اتم بود. و زاویهی دیدشان بر خلاف سایر نقاشی های محبوب آن دوره؛ سازشکاریِ موهومِ بورژوازی امپراطوری دوم و مزدوران ناپلئون سوم را سرنگون میساخت.
نام روان پزشک؛ در قیاس با روشن بینی ونگوگ که نیرویی پویا بوده؛ نام بوزینه هایی است که خود آزار و اذیت شده اند و برای تخفیفِ وحشتناک ترین حالاتِ تشویش و خفگی انسان هیچ در دست ندارند مگر مشتی اصطلاح مضحک.
ونگوگ به زبان دقیقِ کلمه بابت حالتی هذیانی نمرد. او بدین خاطر مُرد که بدنش کارزار مساله ای بود که روح شیطانی بشریت از ابتدا بر سرش مبارزه کرده است.
مسالهی چیرگی گوشت بر روح یا بدن بر گوشت. یا روح بر بدن و گوشت.
ونگوگ در سر تا سر زندگی اش با انرژی و عزمی غریب در پی خود ِ خویش بوده است و خود کشیاش به خاطر جنون و هراس از ناکامی نبود. برعکس او کامیاب شده و کشف کرده بود که چه هست و که هست. آن هم وقتی که آگاهی ِ جمعی ِجامعه؛ برای مجازات او بابت گریختن وی از چنگال هایش؛ او را خود کشی کرد.
#رسانه_ورای_موسیقی
@beyondthemusic
#ونگوگ؛ او که #جامعه #خودکشیاش کرد!
پرونده واکاوی خودکشی(۱۴)
#دپارتمان_هنر_نقاشی
#خوانش_آرتویی_از_مرگ_ونگوگ
🖋 #مهناز_محمدجعفر
مجنون اصیل کیست؟ انسانی که ترجیح داده مجنون شود. پس جامعه در دیوانه خانه هایش همه ی آنانی را که می خواست از دست شان خلاص شود یا از خود در برابرشان محافظت کند به بند کشیده است. چرا که مجانین از بدل شدن به همدستان آن جامعه در کثافتکاری های کلانش امتناع ورزیدند.
مجنون انسانی ست که جامعه نمی خواست او را بشنود و می خواست او را از به زبان آوردن حقایق تاب نیاوردنی باز دارد.
نه! ونگوگ مجنون نبود.
اما نقاشی هایش انفجار آتشِ یونانی و بمب هایِ اتم بود. و زاویهی دیدشان بر خلاف سایر نقاشی های محبوب آن دوره؛ سازشکاریِ موهومِ بورژوازی امپراطوری دوم و مزدوران ناپلئون سوم را سرنگون میساخت.
نام روان پزشک؛ در قیاس با روشن بینی ونگوگ که نیرویی پویا بوده؛ نام بوزینه هایی است که خود آزار و اذیت شده اند و برای تخفیفِ وحشتناک ترین حالاتِ تشویش و خفگی انسان هیچ در دست ندارند مگر مشتی اصطلاح مضحک.
ونگوگ به زبان دقیقِ کلمه بابت حالتی هذیانی نمرد. او بدین خاطر مُرد که بدنش کارزار مساله ای بود که روح شیطانی بشریت از ابتدا بر سرش مبارزه کرده است.
مسالهی چیرگی گوشت بر روح یا بدن بر گوشت. یا روح بر بدن و گوشت.
ونگوگ در سر تا سر زندگی اش با انرژی و عزمی غریب در پی خود ِ خویش بوده است و خود کشیاش به خاطر جنون و هراس از ناکامی نبود. برعکس او کامیاب شده و کشف کرده بود که چه هست و که هست. آن هم وقتی که آگاهی ِ جمعی ِجامعه؛ برای مجازات او بابت گریختن وی از چنگال هایش؛ او را خود کشی کرد.
#رسانه_ورای_موسیقی
@beyondthemusic
Telegram
attach 📎