🔗 #تاملات
🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی
________________________________
#آدورنو متفکر آلمانی، جملۀ معروفی دارد:
- بعد از آشویتس شعر توجیهی ندارد، یا (چطور می شود بعد از آشویتس شعر گفت؟)
اما من از خود میپرسم چطور میشود بعد از شعر، بعد از اینهمه شعر، آشويتس داشت؟
https://ibb.co/b9Dxsz
عکس از : زهرا ماحوزی
🔗 #یدالله_رویایی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی
________________________________
#آدورنو متفکر آلمانی، جملۀ معروفی دارد:
- بعد از آشویتس شعر توجیهی ندارد، یا (چطور می شود بعد از آشویتس شعر گفت؟)
اما من از خود میپرسم چطور میشود بعد از شعر، بعد از اینهمه شعر، آشويتس داشت؟
https://ibb.co/b9Dxsz
عکس از : زهرا ماحوزی
🔗 #یدالله_رویایی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ImgBB
10356147 981756971837813 5094062460527190740 n
Image 10356147 981756971837813 5094062460527190740 n hosted in ImgBB
🔗 #جامعهشناسی
🔗 #پیشنهاد_خوانش
#حسن_محدثی
♦️سالانه دهها هزار نفر به حج میروند اما جامعه متحول نمیشود
🔸برنامههای آموزشی کاروانهای ایرانی بسیار فقیرانه است
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۱ شهريور
"خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- خداداد خادم: نویسندگان معتبری در تاریخ معاصر ایران بودهاند که از حج و حاجیان نوشتند. برخی مانند مرحوم علی شریعتی به وجه الهیاتی حج صحه گذاشتهاند و برخی مانند جلال آل احمد از منظر انتقادی به جامعه اسلامی و مناسک آن پرداختهاند. در نسلهای جدیدتر هم نویسندگانی مانند علی طهماسبی در سفرنامه حج خود کوشیدند از منظر اسطورهای از حج سخن بگویند.
اما این بار حسن محدثی، استاد جامعهشناسی که تخصص اصلیاش هم جامعهشناسی دین است در سفری که در سال 1386 به مکه داشته تلاش کرده این بار از منظر یک زائر ـ محقق به حج و مناسک بنگرد! مخاطب اصلی او در کتاب جدیدش با عنوان «حاجی خودتی» (نشر نقد فرهنگ)، حاجیها هستند که طی سالهای اخیر از سوی بخشی از جامعه مورد انتقاد هم قرار گرفتند. با او درباره این کتاب گفتوگوی تفصیلی داشتهایم که مشروح آن را میخوانید:
🔻ابتدا از عنوان کتاب «حاجی خودتی» بگوئید که چرا این نام را انتخاب کردید؟
ما از نوجوانی با این موضوع (تعبیر حاجی خودتی) یعنی عنوان کتاب درگیر و مواجه بودیم و بارها من از افراد مختلف شنیده بودم که در مقام اعتراض گفته بودند که حاجی خودتی! یعنی حاجی را یک لقب توهینآمیز تلقی میکردند! تصور میکردم که فقط در گیلان است که به حاجی واکنش نشان میدهند اما بعدها دیدم که در جاهای دیگر نیز همین طور است و عمومیت دارد. در واقع، یک تلقی منفی از این کلمه وجود دارد و افراد واکنشهای گوناگونی نسبت به آن نشان میدهند. بنابراین، خواستم از این واکنش استفاده کنم چراکه جنبه طنزآمیز هم به کار میدهد.
به هر حال باید بین حج و حاجی فرق گذاشت. این دو با هم متفاوتاند. بنابراین، این کتاب در عین حال که درباره حج سخن میگوید، اما حاجی بودن را مورد مناقشه و بحث قرار میدهد. چون قرار است بهصورت طنز سخن گفته شود این ایده و تعبیر، مناقشه و نقد را منعکس میکند؛ چراکه یکی از اهداف من در این کتاب این بود که میخواستم فرهنگ دینی موجود را نقد کنم. بنابراین، این عنوان چنین امکانی را به من میداد که هم مایهای از طنز داشته باشد و هم مایههایی از نقد را منعکس کند.
🔻چرا با زبان طنز تجربه زیسته خود را روایت کردهاید؟
واقعیت در خیلی از جهات طنزآمیز است؛ یعنی رویدادها گاهی چنان روی میدهند و در کنار هم قرار میگیرند که مضحک و خندهدار هستند. من میخواستم یک امر دینی را نقد کنم، اما معمولاً به امور دینی با نگاه خیلی احترامآمیز و تقدسآمیز نگریسته میشود و این سبب میشود که آن چیزی که در جهان واقعی دینی رخ میدهد، بیان نشود. بنابراین، من هم با این نوع مقدسسازی امور عادی مشکل دارم و این را هم از جامعهشناسی دین و هم از نگاه دینیای که دارم آموختهام.
معتقدم که تا زمانی که فرهنگ دینی خودمان را نقد نکنیم، نمیتوانیم ایرادات آن را بگیریم و وضعیت دینی و اخلاقی بهتری داشته باشیم. ضمن اینکه امروزه درباره دین و موضوعات دینی نوشتن و سخن گفتن بسیار از گذشته سختتر شده است. به دلیل اینکه نیروها و حکومت دینی حاکم شده و قدرت را در دست گرفته اما کارنامه بایستهیی نداشته است. بنابراین، سخن گفتن از امور دینی بسیار سختتر شده است. لذا طنز ابزار خوبی است که بتوانیم از امور دینی صحبت کنیم و زندگی و بحث از حیات دینی را به جامعه بکشانیم و راجع به آن بحث کنیم و مخاطب داشته باشیم؛ چراکه امروزه ما با بحران مخاطب هم مواجه هستیم. باید زبان و سبک ویژه خودمان را پیدا کنیم تا مخاطب خاص خودمان را داشته باشیم."
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
(متن کامل این گفتوگو را در لینک زیر میتوانید مطالعه کنید.)
http://www.ibna.ir/fa/doc/mizgerd/264786/%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D9%81%D8%B1-%D8%AD%D8%AC-%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D9%85%D8%AA%D8%AD%D9%88%D9%84-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF
حسن محدثی گیلوایی / 11 شهریور 1397
🔗 #پیشنهاد_خوانش
#حسن_محدثی
♦️سالانه دهها هزار نفر به حج میروند اما جامعه متحول نمیشود
🔸برنامههای آموزشی کاروانهای ایرانی بسیار فقیرانه است
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۱ شهريور
"خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- خداداد خادم: نویسندگان معتبری در تاریخ معاصر ایران بودهاند که از حج و حاجیان نوشتند. برخی مانند مرحوم علی شریعتی به وجه الهیاتی حج صحه گذاشتهاند و برخی مانند جلال آل احمد از منظر انتقادی به جامعه اسلامی و مناسک آن پرداختهاند. در نسلهای جدیدتر هم نویسندگانی مانند علی طهماسبی در سفرنامه حج خود کوشیدند از منظر اسطورهای از حج سخن بگویند.
اما این بار حسن محدثی، استاد جامعهشناسی که تخصص اصلیاش هم جامعهشناسی دین است در سفری که در سال 1386 به مکه داشته تلاش کرده این بار از منظر یک زائر ـ محقق به حج و مناسک بنگرد! مخاطب اصلی او در کتاب جدیدش با عنوان «حاجی خودتی» (نشر نقد فرهنگ)، حاجیها هستند که طی سالهای اخیر از سوی بخشی از جامعه مورد انتقاد هم قرار گرفتند. با او درباره این کتاب گفتوگوی تفصیلی داشتهایم که مشروح آن را میخوانید:
🔻ابتدا از عنوان کتاب «حاجی خودتی» بگوئید که چرا این نام را انتخاب کردید؟
ما از نوجوانی با این موضوع (تعبیر حاجی خودتی) یعنی عنوان کتاب درگیر و مواجه بودیم و بارها من از افراد مختلف شنیده بودم که در مقام اعتراض گفته بودند که حاجی خودتی! یعنی حاجی را یک لقب توهینآمیز تلقی میکردند! تصور میکردم که فقط در گیلان است که به حاجی واکنش نشان میدهند اما بعدها دیدم که در جاهای دیگر نیز همین طور است و عمومیت دارد. در واقع، یک تلقی منفی از این کلمه وجود دارد و افراد واکنشهای گوناگونی نسبت به آن نشان میدهند. بنابراین، خواستم از این واکنش استفاده کنم چراکه جنبه طنزآمیز هم به کار میدهد.
به هر حال باید بین حج و حاجی فرق گذاشت. این دو با هم متفاوتاند. بنابراین، این کتاب در عین حال که درباره حج سخن میگوید، اما حاجی بودن را مورد مناقشه و بحث قرار میدهد. چون قرار است بهصورت طنز سخن گفته شود این ایده و تعبیر، مناقشه و نقد را منعکس میکند؛ چراکه یکی از اهداف من در این کتاب این بود که میخواستم فرهنگ دینی موجود را نقد کنم. بنابراین، این عنوان چنین امکانی را به من میداد که هم مایهای از طنز داشته باشد و هم مایههایی از نقد را منعکس کند.
🔻چرا با زبان طنز تجربه زیسته خود را روایت کردهاید؟
واقعیت در خیلی از جهات طنزآمیز است؛ یعنی رویدادها گاهی چنان روی میدهند و در کنار هم قرار میگیرند که مضحک و خندهدار هستند. من میخواستم یک امر دینی را نقد کنم، اما معمولاً به امور دینی با نگاه خیلی احترامآمیز و تقدسآمیز نگریسته میشود و این سبب میشود که آن چیزی که در جهان واقعی دینی رخ میدهد، بیان نشود. بنابراین، من هم با این نوع مقدسسازی امور عادی مشکل دارم و این را هم از جامعهشناسی دین و هم از نگاه دینیای که دارم آموختهام.
معتقدم که تا زمانی که فرهنگ دینی خودمان را نقد نکنیم، نمیتوانیم ایرادات آن را بگیریم و وضعیت دینی و اخلاقی بهتری داشته باشیم. ضمن اینکه امروزه درباره دین و موضوعات دینی نوشتن و سخن گفتن بسیار از گذشته سختتر شده است. به دلیل اینکه نیروها و حکومت دینی حاکم شده و قدرت را در دست گرفته اما کارنامه بایستهیی نداشته است. بنابراین، سخن گفتن از امور دینی بسیار سختتر شده است. لذا طنز ابزار خوبی است که بتوانیم از امور دینی صحبت کنیم و زندگی و بحث از حیات دینی را به جامعه بکشانیم و راجع به آن بحث کنیم و مخاطب داشته باشیم؛ چراکه امروزه ما با بحران مخاطب هم مواجه هستیم. باید زبان و سبک ویژه خودمان را پیدا کنیم تا مخاطب خاص خودمان را داشته باشیم."
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
(متن کامل این گفتوگو را در لینک زیر میتوانید مطالعه کنید.)
http://www.ibna.ir/fa/doc/mizgerd/264786/%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D9%81%D8%B1-%D8%AD%D8%AC-%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D9%85%D8%AA%D8%AD%D9%88%D9%84-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF
حسن محدثی گیلوایی / 11 شهریور 1397
خبرگزاری کتاب ايران (IBNA)
ایبنا - سالانه دهها هزار نفر به حج میروند اما جامعه متحول نمیشود
حسن محدثی، مولف کتاب «حاجی خودتی» میگوید: تعدادی از حاجیان که این سفر را انجام میدهند و وجاهت اجتماعی هم با این لقب پیدا میکنند، بسیاری اوقات انسانهای شایستهای نبودند، و از این وجاهت دینی سوءاستفاده کردهاند. یکی از پرسشهایمان این بود که چگونه است که…
Forwarded from اتچ بات
#قصارها
#شطحيات
کوتاه از نیچه:
-باورهای محکم و قاطع، حقیقت را بیش از دروغ تهدید می کنند.
-حتی شجاعترین انسان ها هم به ندرت جرأت آنچه را که واقعا می دانند دارند.
-هیچ پدیده ی اخلاقی ای وجود ندارد، تنها تعبیرهای اخلاقی از پدیده ها وجود دارد.
-افرادی که به عمق مسائل پی می برند کمتر به آن وفادار می مانند، چرا که این اعماق را آفتابی می کنند و دیدن آنچه در اعماق است همیشه خوشایند و دلپذیر نیست.
-تداوم آرمان مسیحی حتی برای آرمانهایی که با آن به رقابت برمی خیزد و گاه از آن پیشی می جویند از بزرگترین خواسته هاست.برای نیرومندتر شدن به مخالفان، مخالفانی نیرومند، نیاز دارند.
@Beyondthemusic
#شطحيات
کوتاه از نیچه:
-باورهای محکم و قاطع، حقیقت را بیش از دروغ تهدید می کنند.
-حتی شجاعترین انسان ها هم به ندرت جرأت آنچه را که واقعا می دانند دارند.
-هیچ پدیده ی اخلاقی ای وجود ندارد، تنها تعبیرهای اخلاقی از پدیده ها وجود دارد.
-افرادی که به عمق مسائل پی می برند کمتر به آن وفادار می مانند، چرا که این اعماق را آفتابی می کنند و دیدن آنچه در اعماق است همیشه خوشایند و دلپذیر نیست.
-تداوم آرمان مسیحی حتی برای آرمانهایی که با آن به رقابت برمی خیزد و گاه از آن پیشی می جویند از بزرگترین خواسته هاست.برای نیرومندتر شدن به مخالفان، مخالفانی نیرومند، نیاز دارند.
@Beyondthemusic
Telegram
attach 📎
🔗 #خطوط_برجسته
________________________________
دلم میخواهد بروم و میان آدمخوارها زندگی کنم.
دولت دارد ما را میبلعد.
روی همه چیز دست گذاشته: فلسفه، حقوق، هنر، هوا...
مردم دیگر زیر چکمهٔ ژاندارمها و ردای کشیشها بهتنگ آمدهاند
🖌#گوستاو_فلوبر
📖 #تربیت_احساسات
🔗 #درباره_رمان:
این رمان یکی از بهترین رمان هایی است که خواندم. یادم می آمد خواندنش را با یکی از دوستان گرمابه و گلستان (هادی آقاجانزاده) آغاز کردیم. وقتی جلو می رفتیم صفحه به صفحه با شخصیت ها همزاد پنداری وثیقی می کردیم. به نظرم، هر کس از نسل ما این کتاب را بخواند حتمن در بایگانی ذهنش همیشه تازه به نظر می رسد. کمتر رمان هایی هستند که چنین خاصیت و برجستگی داشته باشند، آدم وقتی می خواند با غریزه اش می خواند، غریزه ای که خلوص آن فارغ از هر تَبهگِنی است. شاید روزی دوباره به این رمان بازگردم، اما حالا نه!
#یوسف_محمدی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
________________________________
دلم میخواهد بروم و میان آدمخوارها زندگی کنم.
دولت دارد ما را میبلعد.
روی همه چیز دست گذاشته: فلسفه، حقوق، هنر، هوا...
مردم دیگر زیر چکمهٔ ژاندارمها و ردای کشیشها بهتنگ آمدهاند
🖌#گوستاو_فلوبر
📖 #تربیت_احساسات
🔗 #درباره_رمان:
این رمان یکی از بهترین رمان هایی است که خواندم. یادم می آمد خواندنش را با یکی از دوستان گرمابه و گلستان (هادی آقاجانزاده) آغاز کردیم. وقتی جلو می رفتیم صفحه به صفحه با شخصیت ها همزاد پنداری وثیقی می کردیم. به نظرم، هر کس از نسل ما این کتاب را بخواند حتمن در بایگانی ذهنش همیشه تازه به نظر می رسد. کمتر رمان هایی هستند که چنین خاصیت و برجستگی داشته باشند، آدم وقتی می خواند با غریزه اش می خواند، غریزه ای که خلوص آن فارغ از هر تَبهگِنی است. شاید روزی دوباره به این رمان بازگردم، اما حالا نه!
#یوسف_محمدی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #جامعه_به_زوال_رفته_برمیگردد؟
تنظیم تیم:
🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی
🔗 #دپارتمان_فلسفه
🔗 #پیشنهاد
هگل در پدیدارشناسی روح به تحلیل برادرزاده رامو اثر دنیس دیدرو می پردازد. در اینجا با قهرمانی روبه روییم که نمونه یی است از آدم طفیلی قرن هجدهم در جامعه فرانسوی. اما این قهرمان، وجودی دوپاره میان آگاهی والا و آگاهی پست است. او می داند در جامعه یی که «ملاکش طلا است، روح نسبت به خود غریبه می شود و هر چیزی در واقع عکس آن است که می نماید». (هیپولیت،۱۳۷۱؛ ۱۶۱) آنچه فرد انجام می دهد برای خاطر خود در مقام شخص است. او پاسخگوی کردار خودش است نه پاسخگوی کل جوهری که به آن تعلق دارد. در چنین جامعه یی هیچ چیز جدی نیست و هر کاری نمایی است از دروغ و ریا. هگل این حالت روحی را حاکم بر دورانی می داند در حال زوال؛ نوعی پایان فرهنگ. این حالت نشانه آن است که جامعه جوهریت خود را از دست داده است.(هیپولیت، ۱۳۷۱؛۱۶۱) حالت گسیختگی موجود در برادرزاده رامو بیانگر عدم انسجام فرهنگ یک دوره معین است. «برای به دست آوردن پاکی محض از دست رفته باید دوباره به امر فی نفسه و جوهر کلی بازگشت. ولی چنین کاری به عینه مقدور نیست.»
(هیپولیت، ۱۳۷۱؛۱۶۲) برای گریز از این وضع یا باید به تعقل محض بازگشت یا به ایمان خالص.
لوکاچ برای نظریه پردازان بورژوا راه چاره یی نمی بیند جز اینکه یا به پیروی از الگوی رمانتیکی دوره قهرمانی، اسطوره یا شعر بشر اولیه را ستایش کنند و در نتیجه برای خروج از تباهی انسان که سرمایه داری آن را به وجود آورده است، به گذشته برگردند(شلینگ) یا برعکس تضاد تحمل ناپذیر جامعه سرمایه داری را به شکل رایجی از آشتی بکشانند. (هگل) (آدورنو،۱۳۸۱؛۴۱۷)
لوکاچ می گوید فلسفه کلاسیک آلمانی از این پیش تر نمی آید. یعنی نمی تواند تضاد بنیادینی را دریابد که جامعه سرمایه داری موجد آن است. تضاد میان شیوه اجتماعی تولید و مالکیت خصوصی. به زعم لوکاچ، هگل فقط توانست این تضاد را پیش بینی کند. او دریافت که «این خصلت مترقی که تولید و جامعه را از بنیاد دگرگون می کند، از ژرف ترین تباهی انسان نیز که خود به ضرورت می آفریند، جدایی ناپذیر است.» (آدورنو،۱۳۸۱ ؛۴۱۶ ) پیداست که این نقد متوجه خود لوکاچ نیز هست. یعنی لوکاچ در دوره مارکسیستی از لوکاچ در دوره پیش مارکسیستی اش انتقاد می کند. با این حال لوکاچ در هر دو دوره اش، دست کم در دو چیز تغییر نمی کند. یکی نفرت رمانتیک اش از دوران مدرن که میشل لووی در مقاله یی به آن پرداخته است و این نفرت را در آثار مارکسیستی اش باز حفظ می کند. به عنوان مثال در معنای رئالیسم معاصر، در رمان تاریخی. نیز این امر که میان جان قهرمان و سرشت جهان، به رغم اختلاف شان پیوندی وجود دارد. رمان شرح فراق است. شرح دور ماندن از خانه است. شرح بی خانمانی استعلایی فرد است. هم جان تباه است و هم جهان. اما هر دو از یک سرشت اند. وضع آرمانی شده جامعه یونان باستان دیگر دست یافتنی نیست. رمان این را نشان می دهد.
امر کلی نمی تواند دیگر در جان جزیی متحقق شود. در دوره مارکسیستی لوکاچ، وظیفه تحقق این امر به دوش پرولتاریا گذاشته می شود. قهرمان رمان باید در آستانه سرزمین موعود سوسیالیستی متوقف شود. با تحقق سوسیالیسم رمان نیز به پایان می رسد.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
تنظیم تیم:
🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی
🔗 #دپارتمان_فلسفه
🔗 #پیشنهاد
هگل در پدیدارشناسی روح به تحلیل برادرزاده رامو اثر دنیس دیدرو می پردازد. در اینجا با قهرمانی روبه روییم که نمونه یی است از آدم طفیلی قرن هجدهم در جامعه فرانسوی. اما این قهرمان، وجودی دوپاره میان آگاهی والا و آگاهی پست است. او می داند در جامعه یی که «ملاکش طلا است، روح نسبت به خود غریبه می شود و هر چیزی در واقع عکس آن است که می نماید». (هیپولیت،۱۳۷۱؛ ۱۶۱) آنچه فرد انجام می دهد برای خاطر خود در مقام شخص است. او پاسخگوی کردار خودش است نه پاسخگوی کل جوهری که به آن تعلق دارد. در چنین جامعه یی هیچ چیز جدی نیست و هر کاری نمایی است از دروغ و ریا. هگل این حالت روحی را حاکم بر دورانی می داند در حال زوال؛ نوعی پایان فرهنگ. این حالت نشانه آن است که جامعه جوهریت خود را از دست داده است.(هیپولیت، ۱۳۷۱؛۱۶۱) حالت گسیختگی موجود در برادرزاده رامو بیانگر عدم انسجام فرهنگ یک دوره معین است. «برای به دست آوردن پاکی محض از دست رفته باید دوباره به امر فی نفسه و جوهر کلی بازگشت. ولی چنین کاری به عینه مقدور نیست.»
(هیپولیت، ۱۳۷۱؛۱۶۲) برای گریز از این وضع یا باید به تعقل محض بازگشت یا به ایمان خالص.
لوکاچ برای نظریه پردازان بورژوا راه چاره یی نمی بیند جز اینکه یا به پیروی از الگوی رمانتیکی دوره قهرمانی، اسطوره یا شعر بشر اولیه را ستایش کنند و در نتیجه برای خروج از تباهی انسان که سرمایه داری آن را به وجود آورده است، به گذشته برگردند(شلینگ) یا برعکس تضاد تحمل ناپذیر جامعه سرمایه داری را به شکل رایجی از آشتی بکشانند. (هگل) (آدورنو،۱۳۸۱؛۴۱۷)
لوکاچ می گوید فلسفه کلاسیک آلمانی از این پیش تر نمی آید. یعنی نمی تواند تضاد بنیادینی را دریابد که جامعه سرمایه داری موجد آن است. تضاد میان شیوه اجتماعی تولید و مالکیت خصوصی. به زعم لوکاچ، هگل فقط توانست این تضاد را پیش بینی کند. او دریافت که «این خصلت مترقی که تولید و جامعه را از بنیاد دگرگون می کند، از ژرف ترین تباهی انسان نیز که خود به ضرورت می آفریند، جدایی ناپذیر است.» (آدورنو،۱۳۸۱ ؛۴۱۶ ) پیداست که این نقد متوجه خود لوکاچ نیز هست. یعنی لوکاچ در دوره مارکسیستی از لوکاچ در دوره پیش مارکسیستی اش انتقاد می کند. با این حال لوکاچ در هر دو دوره اش، دست کم در دو چیز تغییر نمی کند. یکی نفرت رمانتیک اش از دوران مدرن که میشل لووی در مقاله یی به آن پرداخته است و این نفرت را در آثار مارکسیستی اش باز حفظ می کند. به عنوان مثال در معنای رئالیسم معاصر، در رمان تاریخی. نیز این امر که میان جان قهرمان و سرشت جهان، به رغم اختلاف شان پیوندی وجود دارد. رمان شرح فراق است. شرح دور ماندن از خانه است. شرح بی خانمانی استعلایی فرد است. هم جان تباه است و هم جهان. اما هر دو از یک سرشت اند. وضع آرمانی شده جامعه یونان باستان دیگر دست یافتنی نیست. رمان این را نشان می دهد.
امر کلی نمی تواند دیگر در جان جزیی متحقق شود. در دوره مارکسیستی لوکاچ، وظیفه تحقق این امر به دوش پرولتاریا گذاشته می شود. قهرمان رمان باید در آستانه سرزمین موعود سوسیالیستی متوقف شود. با تحقق سوسیالیسم رمان نیز به پایان می رسد.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #نوشتار_اختصاصی
🔗 #در_حال_گذار_نه_ما_در_حال_گداز_هستیم.
________________________________
در فیزیک مدرن نقش ضد ماده اهمیت بسزایی دارد. در واقع تولید ضد ماده در فیزیک مدرن امری سخت است. برخورد دو ضد ماده با یکدیگر به انفجاری می انجامد که هزاران برابر قوی تر از بمب اتم عمل می کند، این برخورد می تواند لحظه انفجار بزرگ را در فیزیک شبیه سازی کند.
اما چرا راه دور برویم ، ما را چه به انفجار بزرگ و شروع هستی. در جامعه امروز ما دو ضد ماده تحرکات ویژه ای دارند که لحظه ی برخوردشان انفجاری انسانی و عاطفی را باعث می شود.
ضد ماده اول از عمل به مانند موریانه حکومت ایجاد شده است که از بیرون مردم را می خورد، این روند هر روز ملموس تر از روز قبل خود را نشان می دهد. خوردن حیات، امر روزمره، عصب های کنترل کننده توازن بدن و ذهن و در نهایت از هم پاشیدگی ذرات زندگی نتیجه آن است. اما، این شرط لازم است نه کافی، ضد ماده دیگری در حال جریان است. ما بی تفاوت از بی تفاوتی هایمان سر سری می گذریم. مردمی که یکدیگر را از درون و سطوح خُرد زندگی می خورند. همان مردم متمدنی که در یک لحظه نشان می دهند که تمدن توهم و دروغی بیش نبوده است. اخلاقی که ردای دروغین ندارد ، بل خود دروغی بوده است. از ویژگی موریانگی که در درون جامعه وجود دارد که ظلم، قساوت و بی تفاوتی را به سرحدات رسانده است، ضد ماده ای به مراتب قوی تر تولید میشود. ما هیچ وقت چنین تَبهگِن تا سرحدات نبوده ایم و تاریخ در عین طبع شوخ مداری، شوخی ندارد و جوابی سخت به ما می دهد. حال دو ضد ماده در یک میدان جریان دارند ، دو نیروی دافعه که دیر یا زود بهم می رسند، انفجاری سهمگین نتیجه ی آن است؛ انفجاری که ما را گداز خواهد کرد. پیکری فسیح که بالای سر ما، ما را می پاید.
اگر فکر می کنیم معجزه ای رخ می دهد، رخ دادن آن اعجاز است.
ما در میان و بیرون دو ضد ماده هستیم، در میان، از ما و حکومت تولید می شود و در بیرون، زعم ما اینست که وقتی تولید می کنیم از آن خارج هستیم که سخت در اشتباهیم. بیرون و در میان یکی شده است و این یعنی انفجار نزدیک است. ما صالحانی نیستیم که به صدای هگل زمین نصیبمان شود. زمین از آنِ ماده است، ماده ای که می تواند ضد ماده را دور کند و آن را معدوم یا مجهول نماید.
ما در حال گداز هستیم.
🖌 #یوسف_محمدی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #در_حال_گذار_نه_ما_در_حال_گداز_هستیم.
________________________________
در فیزیک مدرن نقش ضد ماده اهمیت بسزایی دارد. در واقع تولید ضد ماده در فیزیک مدرن امری سخت است. برخورد دو ضد ماده با یکدیگر به انفجاری می انجامد که هزاران برابر قوی تر از بمب اتم عمل می کند، این برخورد می تواند لحظه انفجار بزرگ را در فیزیک شبیه سازی کند.
اما چرا راه دور برویم ، ما را چه به انفجار بزرگ و شروع هستی. در جامعه امروز ما دو ضد ماده تحرکات ویژه ای دارند که لحظه ی برخوردشان انفجاری انسانی و عاطفی را باعث می شود.
ضد ماده اول از عمل به مانند موریانه حکومت ایجاد شده است که از بیرون مردم را می خورد، این روند هر روز ملموس تر از روز قبل خود را نشان می دهد. خوردن حیات، امر روزمره، عصب های کنترل کننده توازن بدن و ذهن و در نهایت از هم پاشیدگی ذرات زندگی نتیجه آن است. اما، این شرط لازم است نه کافی، ضد ماده دیگری در حال جریان است. ما بی تفاوت از بی تفاوتی هایمان سر سری می گذریم. مردمی که یکدیگر را از درون و سطوح خُرد زندگی می خورند. همان مردم متمدنی که در یک لحظه نشان می دهند که تمدن توهم و دروغی بیش نبوده است. اخلاقی که ردای دروغین ندارد ، بل خود دروغی بوده است. از ویژگی موریانگی که در درون جامعه وجود دارد که ظلم، قساوت و بی تفاوتی را به سرحدات رسانده است، ضد ماده ای به مراتب قوی تر تولید میشود. ما هیچ وقت چنین تَبهگِن تا سرحدات نبوده ایم و تاریخ در عین طبع شوخ مداری، شوخی ندارد و جوابی سخت به ما می دهد. حال دو ضد ماده در یک میدان جریان دارند ، دو نیروی دافعه که دیر یا زود بهم می رسند، انفجاری سهمگین نتیجه ی آن است؛ انفجاری که ما را گداز خواهد کرد. پیکری فسیح که بالای سر ما، ما را می پاید.
اگر فکر می کنیم معجزه ای رخ می دهد، رخ دادن آن اعجاز است.
ما در میان و بیرون دو ضد ماده هستیم، در میان، از ما و حکومت تولید می شود و در بیرون، زعم ما اینست که وقتی تولید می کنیم از آن خارج هستیم که سخت در اشتباهیم. بیرون و در میان یکی شده است و این یعنی انفجار نزدیک است. ما صالحانی نیستیم که به صدای هگل زمین نصیبمان شود. زمین از آنِ ماده است، ماده ای که می تواند ضد ماده را دور کند و آن را معدوم یا مجهول نماید.
ما در حال گداز هستیم.
🖌 #یوسف_محمدی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #تاملات
«انسان هنوز یک مزیت بر ماشین دارد:
او قادر است خودش خودش را بفروشد.»
🔵تصویر: دیگو ریورا، فریدا کالو در آکادمی هنر دیترویت
🔗 #استانیسلاو_یرژی_لتس
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
«انسان هنوز یک مزیت بر ماشین دارد:
او قادر است خودش خودش را بفروشد.»
🔵تصویر: دیگو ریورا، فریدا کالو در آکادمی هنر دیترویت
🔗 #استانیسلاو_یرژی_لتس
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
⬛️ محسن وزیری مقدم، از پیشگامان هنر مدرن ایران امروز صبح به تاریخ ۱۶ شهریور چشم از جهان فروبست.
@Beyondthemusic
@Beyondthemusic
🔗 #خطوط_برجسته
تنظیم از
🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی
________________________________
صاحبان قدرت دوست دارند شما روی صندلی به رخوت لم بدهید و احساسات تان را روی صفحه های نمایشگر بریزید.بروید بیرون.جسم تان را به جاهای ناشناخته ببرید و با آدم های غریبه دمخور شوید.دوستان تازه بیابید و با آن ها همراه شوید.
🔗 #تیموتی_اسنایدر
🔵 این عبارت برگرفته از کتاب درباره ی استبداد (بیست درس از قرن بیستم)که با عنوان «در برابر استبداد» ترجمه و منتشر شده است، انتخاب گردیده است.
https://ibb.co/hkh1Ee
📖 #On_Tyranny
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
تنظیم از
🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی
________________________________
صاحبان قدرت دوست دارند شما روی صندلی به رخوت لم بدهید و احساسات تان را روی صفحه های نمایشگر بریزید.بروید بیرون.جسم تان را به جاهای ناشناخته ببرید و با آدم های غریبه دمخور شوید.دوستان تازه بیابید و با آن ها همراه شوید.
🔗 #تیموتی_اسنایدر
🔵 این عبارت برگرفته از کتاب درباره ی استبداد (بیست درس از قرن بیستم)که با عنوان «در برابر استبداد» ترجمه و منتشر شده است، انتخاب گردیده است.
https://ibb.co/hkh1Ee
📖 #On_Tyranny
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
imgbb.com
IMG 20180907 174542
Image IMG 20180907 174542 hosted in imgbb.com
🔗 #هیروشیما_عشق_من
🔗 #روایت
تنظیم
🔗 #دپارتمان_سینما
________________________________
آلن رنه کارگردان فرانسوی فیلم «هیروشیما عشق من» که فیلم نامه ی آن را مارگریت دوراس نوشته بود، در گفت وگویی پیرامون آشنایی و ملاقاتش با دوراس راجع به ساختن این فیلم می گوید: «تمام بعدازظهر بحث حول این که چرا من فیلمی درباره ی بمب اتمی نمی ساختم و این که چرا چنین فیلمی نمی تواند ساخته شود دور زد. در جریان صحبت من گفتم: «خنده دار است ما سه چهار ساعت صحبت کردیم و در تمام این مدت هواپیماهایی که حامل بمب اتمی هستند اطراف کره ی زمین و در ورای مکالمه ی ما چرخ می زنند و آماده ی ریختن بمب هستند و ما هیچ تغییری در رفتارمان نمی دهیم. چای می نوشیم و زندگی روزمره عین گذشته می گذرد. شاید فیلمی که باید ساخته شود فیلمی نیست که در ذهن ماست و در آن بمب اتمی سوژه اصلی است. برعکس شاید باید یک داستان عشقی کلاسیک بسازیم که بمب اتمی پس زمینه ی این داستان در ورای شخصیت ها، چیزی شبیه یک دورنما باشد.
https://ibb.co/cUDmEe
(تصویر از سایت siskelfilmcenter.orgآلن رنه و امانوئلا لیقوا (ریوا) در پشت صحنه فیلم هیروشیما عشقِ من۱۹۵۹)
🔗 #آلن_رنه
🔗 #مارگارت_دوراس
🎞 #Alain_Resnais
📝 #Marguerite_Duras
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #روایت
تنظیم
🔗 #دپارتمان_سینما
________________________________
آلن رنه کارگردان فرانسوی فیلم «هیروشیما عشق من» که فیلم نامه ی آن را مارگریت دوراس نوشته بود، در گفت وگویی پیرامون آشنایی و ملاقاتش با دوراس راجع به ساختن این فیلم می گوید: «تمام بعدازظهر بحث حول این که چرا من فیلمی درباره ی بمب اتمی نمی ساختم و این که چرا چنین فیلمی نمی تواند ساخته شود دور زد. در جریان صحبت من گفتم: «خنده دار است ما سه چهار ساعت صحبت کردیم و در تمام این مدت هواپیماهایی که حامل بمب اتمی هستند اطراف کره ی زمین و در ورای مکالمه ی ما چرخ می زنند و آماده ی ریختن بمب هستند و ما هیچ تغییری در رفتارمان نمی دهیم. چای می نوشیم و زندگی روزمره عین گذشته می گذرد. شاید فیلمی که باید ساخته شود فیلمی نیست که در ذهن ماست و در آن بمب اتمی سوژه اصلی است. برعکس شاید باید یک داستان عشقی کلاسیک بسازیم که بمب اتمی پس زمینه ی این داستان در ورای شخصیت ها، چیزی شبیه یک دورنما باشد.
https://ibb.co/cUDmEe
(تصویر از سایت siskelfilmcenter.orgآلن رنه و امانوئلا لیقوا (ریوا) در پشت صحنه فیلم هیروشیما عشقِ من۱۹۵۹)
🔗 #آلن_رنه
🔗 #مارگارت_دوراس
🎞 #Alain_Resnais
📝 #Marguerite_Duras
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ImgBB
IMG 20180907 214159
Image IMG 20180907 214159 hosted in ImgBB
🔗 #ما_و_مسئله_اندیشه
🖌 ایمان نمدیان پور
بازخوانی سنت دقیقا به چه معناست. سنت یک وضعیت چندگانه و متکثرتاریخی دارد.می توان مولفه های آن را سبک زندگی، متون کلاسیک ، نظام و اداب اسطوره ای و دین دانست ، که در مجموع در یک مفصل مشترکی به نام سنت صورت بندی می شوند. اساسا غرب با واکاوی سنت، خود را بازساری کرد. غرب مشخصا با خوانش انتقادی دین و متون کلاسیک رخ داده های گذشته ی تاریخ خود و لایه های آن را مورد با زبینی مضاعف قرار داد.
کنت ،دورکیم ،وبر،مارکس و ...به طور مشخص گذشته جهان خود را خوانش کردند و امروز هم در غرب این خوانش به طور جدی امتداد دارد. البته امروز ایرانیان نیز در این بین درحال خوانش متون کلاسیک غرب هستند و تمام اینها بر فربه گی غرب خواهد افزود. قسمتی از بازخوانی ما به زعم عده ای از اندیشمندان بازخوانی غرب است. پرسش بنیادین در تاریخ ما این است که ما چگونه باید خود را خوانش کنیم. به طور مشخص درلحظات آغازین تاریخ مواجهات ما با غرب، متفکران مشروطه به چند طیف تقسیم شده بودند. عده ای دقیقا به دلیل عدم تولید ایده و عدم تامل در وضعیت منطق تاریخ و مناسبات نظام تولیدی وعدم فهم شرایط امکان ایده، تغییر،تحول و توسعه را درغربی شدن،غربی اندیشیدن و روند تکوین غرب فرض کردند. به طور مشخص این جریان امروز ترجیح می دهد با خوانش متفکران کلاسیک و مدرن غرب راه رهایی از وضعیت متصلب اندیشه نشان دهد. خوانش کانت، هگل، وبر، دورکیم و....نوع نگاه اکثر فعالان فکری این طیف در ایران است. مترجمانی همچون فرهادپور،اباذری ،بابک احمدی و تعداد زیادی از دانشجویان متاثر از این جریان این روش را پیشه خود قرار دادند. به طور مشخص این نوع نگاه تاریخ درازی دارد، و واجد پیش فرض های معرفت شناختی مشخصی است. یکی ازپیش فرض های بنیادین این نگاه جهانشمول دانستن ایده و توان بسط ایده ها در تمام جهان ها است.گویا ایده ها همچون فرمول های ریاضی و فیزیک در تمام وضعیت ها قابل تعمیم هستند. در این نگاه ایده، ایده است و اساسا تفاوتی بین شرق، غرب وجود ندارد. تمایز تاریخ غرب و تاریخ شرق و ایران آنچنان مورد توجه نیست. دوگانگی و دوگانه ساختن جهان و شرق و غرب سازی زیست بوم و من و دیگری سازی در عرصه اندیشه قابل فهم نیست.انسان به مثابه انسان بودن قابل فهم است، دقیقا همان نگاه زمخت غیر تازیخی فلسفی که فاقد رویکرد انسان شناختی و جامعه شناختی است. مشخصه اصلی این جریان عدم خوانش تاریخ زیست بوم تاریخ ایران است. گویا با خوانش روح هگل و تاریخ اروپا این توان را خواهیم داشت که تاریخ روح ایرانی را بازخوانی کنیم. تاریخ این جریان اساسا نشان از ناکامی تحلیل مشخص از تاریخ فرهنگی ،اقتصادی سیاسی ایران دارد. می توان گفت این جریان حتی اگر بتوان این واژه را بکار برد یک غرب شناسی درجه چندم هم محسوب نمی شوند. تفاوت نظام تولید در شرق و غرب، تفاوت حکومت مطلقه در غرب و خودکامگی در ایران تفاوت منطق عرفان ایرانی و غرب و مشخصا تفاوت اسلام و مسحیت از جمله تمایز های بنیادینی محسوب می شود که این تیپ مترجمان کمتر به آن توجه کرده اند. خوانش کج و کوله چپ اروپایی برای مخاطبین بیشتر از خوانش تاریخ چپ ایرانی اهمیت دارد. میل نظام دانشگاهی و خیل عظیمی از متفکران خرد و درشت ایرانی برای فهم غرب، در پاره ای موارد روشی درست و در قسمت های زیادی بدون تامل به مبانی ایران اسلامی است. اکثر پایان نامه های دانشگاهی و مقالات علمی در ایران در توضیح روش ،دقیقا گمان می کنند با روش آزموده شده در غرب می توان مفهوم انحراف، فساد، تحلیل فرهنگی و غیره را تبیین کرد. این امر دقیقا از عدم فهم تمایز دو نظام ایران و غرب برمی خیزد. نفی این جریان به معنای درغلتیدن به جریان بومی گرایی نیست و نباید گمان کرد بین این دو جریان حد وسطی وجود ندارد.تمدن ها در یک دیالکتیک تاریخی شکل می گیرند و اساسا از یکدیگر وام دار هستند. نمیتوان تمدنی را به طور مطلق جدا از تمدن های دیگر تصور کرد.امروز هژمونی غالب جوامع، نظام و غول بی اخلاق بنام سرمایه داری است که در تمام جوامع بسط یافته و خود را به مثابه یک گفتمان غالب معرفی کرده است. منطق نظام سرمایه داری ایران و غیر ایران نمی شناسد و با منطق مصرف و سود جهان خود را بسط می دهد. بنابراین برای فهم منطق غرب و رشد آن لاجرم خوانش سنت غرب به ما در فهم تکوین لحظه های قبل و بسط غربی شدن کمک خواهد کرد. غرب یک شدن تاریخی است و افق آن نامشخص و ایران نیز در حال شدن و صیرورت تاریخی است. قسمتی از تجربیات غرب می تواند به ما در فهم تفسیر جهان ایرانی کمک کند نه تمام تجربیات غرب. قسمت دیگر تاملات ما اساسا باید با پاره های از سنت متفاوت خوانش شود. خوانش مولوی و سعدی و ... نوع نظام اخلاقی و سنت متصلب ما را برایمان شفاف خواهد کرداگر رهایی از خودکامگی فردی میسر است.
#رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🖌 ایمان نمدیان پور
بازخوانی سنت دقیقا به چه معناست. سنت یک وضعیت چندگانه و متکثرتاریخی دارد.می توان مولفه های آن را سبک زندگی، متون کلاسیک ، نظام و اداب اسطوره ای و دین دانست ، که در مجموع در یک مفصل مشترکی به نام سنت صورت بندی می شوند. اساسا غرب با واکاوی سنت، خود را بازساری کرد. غرب مشخصا با خوانش انتقادی دین و متون کلاسیک رخ داده های گذشته ی تاریخ خود و لایه های آن را مورد با زبینی مضاعف قرار داد.
کنت ،دورکیم ،وبر،مارکس و ...به طور مشخص گذشته جهان خود را خوانش کردند و امروز هم در غرب این خوانش به طور جدی امتداد دارد. البته امروز ایرانیان نیز در این بین درحال خوانش متون کلاسیک غرب هستند و تمام اینها بر فربه گی غرب خواهد افزود. قسمتی از بازخوانی ما به زعم عده ای از اندیشمندان بازخوانی غرب است. پرسش بنیادین در تاریخ ما این است که ما چگونه باید خود را خوانش کنیم. به طور مشخص درلحظات آغازین تاریخ مواجهات ما با غرب، متفکران مشروطه به چند طیف تقسیم شده بودند. عده ای دقیقا به دلیل عدم تولید ایده و عدم تامل در وضعیت منطق تاریخ و مناسبات نظام تولیدی وعدم فهم شرایط امکان ایده، تغییر،تحول و توسعه را درغربی شدن،غربی اندیشیدن و روند تکوین غرب فرض کردند. به طور مشخص این جریان امروز ترجیح می دهد با خوانش متفکران کلاسیک و مدرن غرب راه رهایی از وضعیت متصلب اندیشه نشان دهد. خوانش کانت، هگل، وبر، دورکیم و....نوع نگاه اکثر فعالان فکری این طیف در ایران است. مترجمانی همچون فرهادپور،اباذری ،بابک احمدی و تعداد زیادی از دانشجویان متاثر از این جریان این روش را پیشه خود قرار دادند. به طور مشخص این نوع نگاه تاریخ درازی دارد، و واجد پیش فرض های معرفت شناختی مشخصی است. یکی ازپیش فرض های بنیادین این نگاه جهانشمول دانستن ایده و توان بسط ایده ها در تمام جهان ها است.گویا ایده ها همچون فرمول های ریاضی و فیزیک در تمام وضعیت ها قابل تعمیم هستند. در این نگاه ایده، ایده است و اساسا تفاوتی بین شرق، غرب وجود ندارد. تمایز تاریخ غرب و تاریخ شرق و ایران آنچنان مورد توجه نیست. دوگانگی و دوگانه ساختن جهان و شرق و غرب سازی زیست بوم و من و دیگری سازی در عرصه اندیشه قابل فهم نیست.انسان به مثابه انسان بودن قابل فهم است، دقیقا همان نگاه زمخت غیر تازیخی فلسفی که فاقد رویکرد انسان شناختی و جامعه شناختی است. مشخصه اصلی این جریان عدم خوانش تاریخ زیست بوم تاریخ ایران است. گویا با خوانش روح هگل و تاریخ اروپا این توان را خواهیم داشت که تاریخ روح ایرانی را بازخوانی کنیم. تاریخ این جریان اساسا نشان از ناکامی تحلیل مشخص از تاریخ فرهنگی ،اقتصادی سیاسی ایران دارد. می توان گفت این جریان حتی اگر بتوان این واژه را بکار برد یک غرب شناسی درجه چندم هم محسوب نمی شوند. تفاوت نظام تولید در شرق و غرب، تفاوت حکومت مطلقه در غرب و خودکامگی در ایران تفاوت منطق عرفان ایرانی و غرب و مشخصا تفاوت اسلام و مسحیت از جمله تمایز های بنیادینی محسوب می شود که این تیپ مترجمان کمتر به آن توجه کرده اند. خوانش کج و کوله چپ اروپایی برای مخاطبین بیشتر از خوانش تاریخ چپ ایرانی اهمیت دارد. میل نظام دانشگاهی و خیل عظیمی از متفکران خرد و درشت ایرانی برای فهم غرب، در پاره ای موارد روشی درست و در قسمت های زیادی بدون تامل به مبانی ایران اسلامی است. اکثر پایان نامه های دانشگاهی و مقالات علمی در ایران در توضیح روش ،دقیقا گمان می کنند با روش آزموده شده در غرب می توان مفهوم انحراف، فساد، تحلیل فرهنگی و غیره را تبیین کرد. این امر دقیقا از عدم فهم تمایز دو نظام ایران و غرب برمی خیزد. نفی این جریان به معنای درغلتیدن به جریان بومی گرایی نیست و نباید گمان کرد بین این دو جریان حد وسطی وجود ندارد.تمدن ها در یک دیالکتیک تاریخی شکل می گیرند و اساسا از یکدیگر وام دار هستند. نمیتوان تمدنی را به طور مطلق جدا از تمدن های دیگر تصور کرد.امروز هژمونی غالب جوامع، نظام و غول بی اخلاق بنام سرمایه داری است که در تمام جوامع بسط یافته و خود را به مثابه یک گفتمان غالب معرفی کرده است. منطق نظام سرمایه داری ایران و غیر ایران نمی شناسد و با منطق مصرف و سود جهان خود را بسط می دهد. بنابراین برای فهم منطق غرب و رشد آن لاجرم خوانش سنت غرب به ما در فهم تکوین لحظه های قبل و بسط غربی شدن کمک خواهد کرد. غرب یک شدن تاریخی است و افق آن نامشخص و ایران نیز در حال شدن و صیرورت تاریخی است. قسمتی از تجربیات غرب می تواند به ما در فهم تفسیر جهان ایرانی کمک کند نه تمام تجربیات غرب. قسمت دیگر تاملات ما اساسا باید با پاره های از سنت متفاوت خوانش شود. خوانش مولوی و سعدی و ... نوع نظام اخلاقی و سنت متصلب ما را برایمان شفاف خواهد کرداگر رهایی از خودکامگی فردی میسر است.
#رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #سنگ_قبرها_و_مسئلهی_جاودانگی
🔗 #دپارتمان_فلسفه
✍#محمدمهدی_اردبیلی
۱. سنگ قبر هرچند میکوشد تا خود را نمادِ مرگ نشان دهد، اما سودای حیاتی جاودان را در سر میپروراند. این جاودانگی نه تنها از طریق عملکرد انتزاعیِ نامها، بلکه به مادیترین شیوهی ممکن و به میانجیِ دمِدستیترین و بیجانترین موجود، یعنی "سنگ" تحقق مییابد. جاودانگی سنگها، سودای جاودانگیِ نفوس را در خود دارد. و این خود گواهی است بر این حقیقت انکارناپذیر که راه بقای روح از استخوان (در مقام تنها بازمانده از بدنِ فرد) میگذرد، از سختترین سنگها و صُلبترین نهادها ...
۲. قبرها از سنگاند، زیرا سنگها بناست جبرانکنندهی فناپذیریِ جسم باشند. به بیان دیگر، "میل به جاودانگی"، به واسطهی عجزش از تکیه زدن بر بدنِ مادیِ نابودشونده و نیز عجزش از تصدیقِ عینی (ابژکتیوِ) ایدهی ناملموس بقای روح، از آغاز تاریخ، به دنبال پایدارترین تجلیِ مادی برای اثبات بقای خویش بوده است و چه مادهای پایدارتر از سنگ که حتی قابلیت درجِ انتزاعیترین میانجیِ تضمینکنندهی جاودانگیِ شخص بر خود را دارد: یعنی توانایی درجِ نام را؟
اما اگر سنگها زیر بارِ این مسئولیت خطیر کمر خم کنند چه؟
خوشخیالیِ جاودانگیِ شخصی را این واقعیت بر هم میزند که حتی سنگها نیز نابود میشوند. سنگهای شکسته و فرسوده در گورستانها، که چنان تحت تاثیر عوامل اقلیمی و انسانی شسته و تخریب شدهاند که دیگر توان حفظ نامها را ندارند، خود نمایشی دیگر از شکست پروژهی میل به جاودانگی شخصی در انسانهاست.
۳. میدانیم که صدای حقیقتِ نفیکننده در قبرستانها رساتر شنیده میشود. اما باید از دچار شدن به رمانتیسمِ اگزیستانسیالیستی رایج درباره قبرستان در مقام امری زیباییشناختی و نیز در مقام مکانِ مواجههی اصیل با مرگ (به معنای هایدگری یا در سنت عرفانی) آن اجتناب کرد. قبرستان کارکردی دوگانه دارد. از یک سو، هشداردهندهی مرگ و پایان توهمِ فرد است؛ اما از سوی دیگر، قبرستانها، از مقبرههای عظیم فراعنه گرفته تا سادهترین سنگ قبرها، بارزترین نمادِ تاریخیِ شکست امید افراد به جاودانگی فردی نیز به شمار میروند. این امید کاذب، بیش از همیشه، خود را در تصاویر روی گورها و نام و عناوین اغراقشده یا حتی جنس مرغوب و ارتفاع سنگ قبرها نشان میدهد. اما عملاً از فرد چه میماند جز توهمِ جاودانگیِ نامی بر سنگقبری که دیگر حتی از پس تحمل همان نام هم برنمیآید؟ پس اگر حقیقتی رهاییبخش نیز در گورستان باشد _که هست _ بیش از همه، در گورهای بینام یا مخدوشی یافت میشود که تجلیِ ناپدیدشوندگی و اضمحلالِ فردند. اگر جاودانگیای هم در کار باشد، نه در حفظ و بقای فرد، بلکه در اضمحلالِ جاودانهی اوست تا ابد..
https://ibb.co/h5Kkc9
مجموعه عکس های گرفته شده با نام«سنگ قبرها» از لنز دوربین پاوئولین مونتگومری ۲۰۱۳. .این عکس سنگ قبرهای کودکان است با نام Angels represent spirituality.
https://blogs.libraries.indiana.edu
مجموعه نوشتارها با مضمون فوق با کلید واژه «مرگ» در بایگانی کانال قابل دسترس است.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #دپارتمان_فلسفه
✍#محمدمهدی_اردبیلی
۱. سنگ قبر هرچند میکوشد تا خود را نمادِ مرگ نشان دهد، اما سودای حیاتی جاودان را در سر میپروراند. این جاودانگی نه تنها از طریق عملکرد انتزاعیِ نامها، بلکه به مادیترین شیوهی ممکن و به میانجیِ دمِدستیترین و بیجانترین موجود، یعنی "سنگ" تحقق مییابد. جاودانگی سنگها، سودای جاودانگیِ نفوس را در خود دارد. و این خود گواهی است بر این حقیقت انکارناپذیر که راه بقای روح از استخوان (در مقام تنها بازمانده از بدنِ فرد) میگذرد، از سختترین سنگها و صُلبترین نهادها ...
۲. قبرها از سنگاند، زیرا سنگها بناست جبرانکنندهی فناپذیریِ جسم باشند. به بیان دیگر، "میل به جاودانگی"، به واسطهی عجزش از تکیه زدن بر بدنِ مادیِ نابودشونده و نیز عجزش از تصدیقِ عینی (ابژکتیوِ) ایدهی ناملموس بقای روح، از آغاز تاریخ، به دنبال پایدارترین تجلیِ مادی برای اثبات بقای خویش بوده است و چه مادهای پایدارتر از سنگ که حتی قابلیت درجِ انتزاعیترین میانجیِ تضمینکنندهی جاودانگیِ شخص بر خود را دارد: یعنی توانایی درجِ نام را؟
اما اگر سنگها زیر بارِ این مسئولیت خطیر کمر خم کنند چه؟
خوشخیالیِ جاودانگیِ شخصی را این واقعیت بر هم میزند که حتی سنگها نیز نابود میشوند. سنگهای شکسته و فرسوده در گورستانها، که چنان تحت تاثیر عوامل اقلیمی و انسانی شسته و تخریب شدهاند که دیگر توان حفظ نامها را ندارند، خود نمایشی دیگر از شکست پروژهی میل به جاودانگی شخصی در انسانهاست.
۳. میدانیم که صدای حقیقتِ نفیکننده در قبرستانها رساتر شنیده میشود. اما باید از دچار شدن به رمانتیسمِ اگزیستانسیالیستی رایج درباره قبرستان در مقام امری زیباییشناختی و نیز در مقام مکانِ مواجههی اصیل با مرگ (به معنای هایدگری یا در سنت عرفانی) آن اجتناب کرد. قبرستان کارکردی دوگانه دارد. از یک سو، هشداردهندهی مرگ و پایان توهمِ فرد است؛ اما از سوی دیگر، قبرستانها، از مقبرههای عظیم فراعنه گرفته تا سادهترین سنگ قبرها، بارزترین نمادِ تاریخیِ شکست امید افراد به جاودانگی فردی نیز به شمار میروند. این امید کاذب، بیش از همیشه، خود را در تصاویر روی گورها و نام و عناوین اغراقشده یا حتی جنس مرغوب و ارتفاع سنگ قبرها نشان میدهد. اما عملاً از فرد چه میماند جز توهمِ جاودانگیِ نامی بر سنگقبری که دیگر حتی از پس تحمل همان نام هم برنمیآید؟ پس اگر حقیقتی رهاییبخش نیز در گورستان باشد _که هست _ بیش از همه، در گورهای بینام یا مخدوشی یافت میشود که تجلیِ ناپدیدشوندگی و اضمحلالِ فردند. اگر جاودانگیای هم در کار باشد، نه در حفظ و بقای فرد، بلکه در اضمحلالِ جاودانهی اوست تا ابد..
https://ibb.co/h5Kkc9
مجموعه عکس های گرفته شده با نام«سنگ قبرها» از لنز دوربین پاوئولین مونتگومری ۲۰۱۳. .این عکس سنگ قبرهای کودکان است با نام Angels represent spirituality.
https://blogs.libraries.indiana.edu
مجموعه نوشتارها با مضمون فوق با کلید واژه «مرگ» در بایگانی کانال قابل دسترس است.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ImgBB
Tombstones006 953x1024
Image Tombstones006 953x1024 hosted in ImgBB
🔗 #تاملات
ترجمه از ورای موسیقی
🔶 #هنر ، امروز باید برای زنده ماندن از ساخت مایه های جدید برخوردار باشد....
📖 #ویکتور_شکلوفسکی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ترجمه از ورای موسیقی
🔶 #هنر ، امروز باید برای زنده ماندن از ساخت مایه های جدید برخوردار باشد....
📖 #ویکتور_شکلوفسکی
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلم آثار #واسیلی_کاندینسکی هنرمند برجسته سبک آبستره
قطعهای از موسیقی #ریچارد_واگنر به تصاویر رنگ و بویی خاص بخشیده است.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
قطعهای از موسیقی #ریچارد_واگنر به تصاویر رنگ و بویی خاص بخشیده است.
☯ #رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic