Telegram Web Link
🔗 #پیرامون_روحیات_و_خلقیات_ایرانی_ها

قضاوت با شما

تنظیم:
🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی
________________________________

دکتر مقصود فراستخواه (جامعه‌شناس) یک پیمایش آزمایشی در سطح ملی، با کمک تعدادی از اعضای هئیت علمی دانشگاه های سراسر کشور انجام داده است و یکی از سؤالات آن پیمایش این بود
اگر روحیات و خلقیات ایرانی بحث انگیز است، بیشتر به کدام مؤلفه‌ها از خلقیات ایرانی مربوط می‌شود؟

🔵 نتایج برحسب رتبه، به شرح زیراست:

1- «ضعف فرهنگ کار جمعی و فعالیت مشترک گروهی»

2- «انتقاد پذیری» را بحث‌انگیز دیدند. این که ایرانیان از انتقاد آزرده و ناراحت می‌شوند و وقتی کسی از آن ها انتقاد کند، به دل می‌گیرند.

3- رودربایستی زیاد، تعریف و تمجید در حضور یکدیگر و قضاوت‌های منفی در غیاب یکدیگر اشاره کردند. گفتند، تعارف ایرانیان در حد واقعیت و رفتارشان نیست.

4- ایرانیان معمولا ً پنهان‌کاری می‌کنند و غالباً شفاف نیستند.

5- ایرانی‌ها خودمدارند؛ بیشتر خواسته‌های خود را مبنا قرار می‌دهند. بیش از این که به خواسته‌های جمعی و گروه و منافع عمومی فکر کنند، می‌خواهند خود را نجات دهند.

6- احساسات در ایران بیشتر بر خرد ورزی چیره می‌شود.

7- «دروغ» بین ایرانیان رواج دارد.

8- سرانجام معتقد بودند ایرانی‌ها به سختی می‌توانند گفت‌و‌گو و توافق پایداری انجام دهند.

کتاب:
📖 #ما_ایرانیان (نشرنی)

🖌 #مقصود_فراستخواه

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #خطوط_برجسته

انتخاب
🔗 #دپارتمان_ادبیات

جاسوس می‌پرورانید،
زنان و دختران را فاسد می‌کنید، بشر را در موقعیت یک دزد و یک جانی قرار می‌دهید، با زهر مسموم‌اش می‌سازید، در زندان‌هایتان می‌پوسانیدش...
جنگ‌های بین المللی، دروغ، هرزگی... این است تمدن شما! بله، ما دشمن این تمدن هستیم.


https://ibb.co/hG2uUp
📕#مادر

🖌 #ماکسیم_گورکی
#Maxim_Gorky
#TheMother (1906)

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #خطوط_برجسته


🔗 #دپارتمان_ادبیات


چرا در میان تمام جانداران فقط جنس انسان است که به چنین دستگاه بزرگی برای اندیشیدن دست یافته است؟ حقیقت این است که مغز بزرگ قدرت بدنی زیادی هم می طلبد. حمل مغزی بزرگ به این طرف و آن طرف، خصوصا در جمجمه ای بزرگ، کار آسانی نیست. و از آن هم دشوارتر تأمین نیروی آن است. مغز انسان خردمند در حدود دو تا سه درصد از کل وزن بدن او را در برمی گیرد، اما زمانی که بدن در حال استراحت است ۲۵ درصد از انرژی بدن را به خود اختصاص می دهد، در حالی که مغز میمون در حال استراحت فقط ۸ درصد انرژی می طلبد. انسانهای اولیه بهای بزرگ بودن مغزشان را به دو صورت می پرداختند: یکی با صرف وقت بیشتر برای یافتن غذا و دیگری با تحلیل رفتن عضلاتشان. همان طور که دولتی بودجه اش را از بخش دفاعی به بخش آموزش و پرورش منتقل می کند، انسان ها هم انرژی را از عضله دو سر بازو به رشته های عصبی منتقل می کردند. نمی شود مسلم پنداشت که این استراتژی مناسبی برای بقا در علفزارهای استوایی است. شامپانزه نمی تواند در بحث با انسان خردمند بر او غلبه کند، اما میتواند او را مثل عروسکی پارچه ای تکه پاره کند.“

📖 #انسان_خردمند(تاریخ مختصر بشر)

🖌 #یووال_نوح_هراری

🔵 این کتاب رو دریابیم

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #برنده_باش

🔗 #مطالعات_فرهنگی

🔗 #بخش_اول

🔗 #پیشنهاد_خوانش

#محسن_سلیمانی_فاخر

این روزها رادیو و تلویزیون رل همان جارچی های قدیم را در تبلیغات انجام می دهد که باعث  می شد افراد بی سواد که قدرت خواندن نداشتند از تبلیغات مطلع شوند و دیگر سواد لازم نبود که علاقه مندان از مزایای کالایی مطلع شوند یا از بخت ازمایی ها و یک شبه پولدار شدن جا بمانند. اینک رادیو و تلویزیون در قالب یک آژانس تبلیغاتی در راه تکمیل و پیشرفت تبلیغات کاذب ،همت شگرفی کرده است و مانند دلالهایی که  در انگلستان به عنوان نماینده تبلیغاتی از سال ۱۸۰۰ وجود داشتند که وظیفه آنها به دست آوردن و فروش جا در مطبوعات برای آگهی بود .آنها محلهایی را در مطبوعات برای آگهی اجاره می کردند تا به آگهی دهندگان به قیمتهای بیشتری بفروشند و این حکایت این روزهای سازمانِ سیما و صدایی ماست که چونان بنگاه های تبلیغاتی وظایف طرح ریزی ،ایجاد و اجرای کامل مبارزات رقابتی  را در مقابل کاری که انجام می دادند کارمزد خود را از آگهی دهنده و یا آگهی گیرنده و یا هر دو دریافت می داشتند .

این محتوا و جاذبه برنامه ها نیست که به مدد آمار از جذب بیننده حکایت دارد. در این وانفسای اقتصادی ،بیکاری ،بی پولی وپشت میزنشینی، بخت آزمایی و دل سپردن به شانس و اقبال شیوه مناسب و راحتی  برای ثروت دار شدن است که این سازمان عریض و طویل باز شدن بخت مردم را  از این برنامه به آن برنامه از این سامانه پیامکی به آن سامانه پیامکی حواله می دهد و افراد را ترغیب می کند اگر می خواهند به رؤیای خود برسند، عدد فلان را به فلان شماره ارسال کنند ودر مقابل  تلویزیون ،مخابرات و اسپانسرهای رنگارنگ با عواطف  و نیازعوام بازی می کنند و با هم معاملات پرسودی را به امضا می نشینند.

گرایش به آزمودن شانس و برنده شدن اتومبیل لاکچری از پیامدهای کاهش درآمد وتحقق حداقلی نیازهای رفاهی مثل اتومبیل ، سفر وخانه است که در اذهان وجود دارد، و می تواند برای آن ها تشخص ایجاد کند. تلویزیون با نگرشی جامعه شناسانه از دو ضعف عمومی توده یعنی «مشکلات اقتصادی و تنبلی اجتماعی» استفاده مطلوبی می کند تا مردم  رابه شرکت در قرعه کشی ها و«برنده باش»ها و«روبیکا»ها و«تیم برنده را حدس بزن» رابه سوی خود و منفعت خویش جذب کند.

برای نمونه مسابقه‌»برنده باش» با هدف های فرهنگی و مطالعه محور روی انتن می رود و با اجرای «محمدرضا گلزار» -این مدل سینما و صدا -پاسخ به سوالات را به میزان دریافت مالی عیار سنجی میکند و با حضور«یکتا ناصر»بازیگر سینما و شوی کارگردانش و برنده شدن  جایزه صد میلیونی ضمن فریب عوام دم از سرگرمی میزند و باز هم شانسی برنده شدن و پاسخ به سوالاتی از این دست که پایتخت کرواسی کجاست، می خواهد هم مردم را سرگرم کند ،هم فرهنگ جامعه را بالا برد ، هم مجری با رفیق کارگردان خود تعامل کند ،هم انتن پر بیننده شود ،هم اسپانسر سود کند و هم یک بزم خداپسند اجرا شود و معلوم هست و نیست که تلویزیون که روزگاری «گلزار» را ممنوع تصویر می کند امروز این شبه سوپر استار را مجری می کند و سلبریتی ها  را روی موج شانس و قرعه کشی برای مردم الگو معرفی می کند تا با یک شروع طوفانی نگاه ها  را برای این کاسبی جلب کند.

دلالی،خرید و فروش دلار و سکه  و شرکت در قرعه کشی ها ،دقیقا در طول و عرض روش های  پیشنهادی تلویزیون ،اذهان توده را  به «ره صد ساله را یک شبه طی کن» هدایت و راهبری می کند و این رسانه که باید فرهنگ سازی تلاش و کار ، حذف مصرف گرایی و مد و نیازهای کاذب را کمرنگ کند با تبلیغات و فان شوهای بی رونق ، تصنعی و کپی شده مهم ترین آسیبی که به جامعه وارد می کند به فرهنگ کار و تلاش است.

پولدار شدن در جامعه یک خواسته همگانی است و پول عامل رسیدن به امکانات، پیشرفت و تحصیل است و صدا و سیما هم از این خواست عمومی عقب نمانده است  و به جای ارائه فرهنگ صحیح به درآمد رسیدن  در یمن تلاش و کار و تحصیل و خرد ، به گونه ای  نظر توده را هدایت  می کندکه  تنها با یک پیامک صد تومانی و حضور در فلان برنامه «کودک شو» و« شبی با عبدی» ونصب اپلیکیشن  در«دورهمی» و «جام جهانی ۲۰۱۸»به آرزویت برس هر چند که موجب  رکود اقتصادی و ترویج «مزد آن گرفت که کار نکرد در جامعه  شود.»

اصولا وقتی در تبلیغات یک کالا یا یک برنامه از قرعه کشی و جایزه گذاشتن سخن به میان می آید بدان معناست که قرار است ضعف های موجود بدان وسیله پوشانده شود.زمانی که برای ارسال یک پیامک، وعده جایزه بزرگی را می دهند، این بهترین و ناسالم ترین روش ترغیب افراد برای شرکت در مسابقه ای است که می دانند شانس برنده شدن ندارند و یا حربه ای در میان است. افراد با  احتمال بسیارحداقلی به راحتی حاضرند از پول اندکی مصروفی خود بگذرند و در این معامله احساس خسران و زیان نمی کنند و این همان عوام فریبی است که هدف صاحبان مسابقات است.

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
اشياء
عكس: حديث م.
@Beyondthemusic
🔗 #برنده_باش

🔗 #مطالعات_فرهنگی

🔗 #بخش_دوم (پایانی)

🔗 #پیشنهاد_خوانش

#محسن_سلیمانی_فاخر

«#هورکهایمر و #آدورنو» در مقاله «#صنعت_فرهنگ، روشنگری برای فریب توده ها» عنوان می کنند: در وضعیت انحصاری، تمامی فرهنگ توده ای یکسان و یکنواخت بوده و این فرهنگ به واسطه ی درهم آمیختگی فرهنگ و سرگرمی تباه شده است.از این گذشته در هم آمیختگی تبلیغات و صنعت و فرهنگ موجب می شود که این هر دو به آئینی برای منحرف ساختن انسان تبدیل شوند. بر اساس نتیجه گیری آنها، موفقیت تبلیغات در صنعت فرهنگ از آنجا ناشی می شود که مصرف کننده _ به رغم آگاهی از منظور اصلی مبلغان _ خود را ناگزیر احساس می کند محصولات آنها را خریداری کرده و مورد استفاده قرار دهد.

از سویی افراد و شرکت کنندگان در این مسابقات از چه مسیری برای حضور در این بزم دعوت می‌شوند جای تامل دارد که باز هم در پشت این معاملات حتی  ازحضور تماشاچیان هم عواید مالی به یمن قراردادهای امضا شده سازمان  ها و نهادهاوجود دارد و آن سو تمام رزق و برق و هدایا به مهمانان سوپراستاری که با رقم های بالا مهمان دایمی تلویزیون شده اند می رسد، از «خندوانه» به «دورهمی» می روند وقرار است از«برنده باش» به «شبی باعبدی» بروند وبه سوالات زرد وشخصی وغیرفرهنگی پاسخ دهند واینجا تنها دلخوشی مردم امید به برنده شدن و پی بردن به علائق و معشوق های بازیگران و خوانندگان محبوب شان باقی می ماند.

از این منظر آنچه در جامعه مصرفی بسیار ملموس است رشد غلبه آگهی است. هدف تولید آگهی در جامعه مصرفی ایجاد یک مصرف کننده پویا،بادوام و قابل اتکا است. اگهی به کنشگر القا می کند مصرف این کالا نیازت را از بین می برد و تو به عنوان یک موجود اجتماعی بوسیله  این مصرف در فرایند «تعامل اجتماعی» قرار می گیری. تغییر «جامعه طبقاتی» به «جامعه توده ای» هدف دیگر این دست برنامه ها و تبلیغات مصرفی است ؛ جامعه ای که در آن «خود» به «خودِ کالایی» تبدیل شده و فرد با کالاها منطبق می شود.

در پایان ذکر این رای که اعضای مکتب فرانکفورت در برابر آنچه «صنعت فرهنگ» موسوم است موضع انتقادی داشتند،ضروری به نظر می رسد . از این رویکرد صنعت فرهنگ، تولید کننده چیزی است که به «فرهنگ انبوه  یا توده‌ای» مشهور است. این فرهنگ پدیده ای عینی و واقعی نیست، بلکه کاذب ، نادرست، مادی شده و غیر طبیعی است. نگرانی عمده نظریه پردازان حول دو محور بود،اینکه  این صنعت پدیده‌ای است نادرست وویرانگر که به قالب مجموعه‌ای از عقاید از پیش تولید انبوه گشته و به کمک رسانه‌های جمعی به خورد توده‌ها داده می‌شود.دوم اینکه آنان نگران تاثیرات مخرب،سرکوبگر،تحمیق کننده ومنفعل‌سازاین صنعت بر توده‌ها هستند.


https://ibb.co/c86wup

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #چرا_باید_فلسفه_هنر_بخوانیم؟

🔗 #دپارتمان_فلسفه

#همایون_خشندیش( نوازنده گیتار الکتریک)

بسیاری از هنرجویان و فارغ التحصیلان رشته های مختلف هنری مثل موسیقی، هنرهای تجسمی، هنرهای نمایشی و ... دلیل خواندن متون پیچیده و فلسفی و یا بعضا سایر میان رشته ها مثل جامعه شناسی هنر و غیره را نمی دانند.
در واقع اگر یک هنرمند بخواهد خود را درگیر متون پیچیده فلسفی یا سایر علوم انسانی مرتبط با هنر کند در واقع به زمان و همچنین مطالعه پیش زمینه نیاز دارد.این در حالی است که مثلا یک نوازنده گیتار یا پیانو از خود می پرسد من چرا باید وقتی که می توانم برای تمرین بگذارم را برای چنین مسائلی صرف کنم؟
قطعا جواب این سئوال از اهمیت زیادی برخوردار است. یک هنرمند فیلسوف، جامعه شناس یا حتی روانشناس نیست بعضا شاید علاقه ای به ادبیات هم نداشته باشد که مثلا اشعار یا ادبیات داستانی مطالعه کند. بیشتر علاقه دارد فقط به صورت تخصصی رشته مورد نظر خود را فرابگیرد تا بتواند در آینده به گونه‌ای جذب بازار کار احتمالی شود.
درگیرشدن با مسائلی همچون زیبایی که در قامت فلسفه هنر ظهور و بروز پیدا می کند برای یک نوازنده یا یک نقاش مسئله ای پیچیده است. اما هنرمند جامعه ما کجا و چرا باید مطالعه کند؟ ان هم مطالعاتی که در سطح بالای علمی است.این مسئله که یک هنرمند باید به رسالت اصلی خودش بپردازد جای هیچ گونه شکی نیست اما یک هنرمند قبل از اینکه به هنر خود بپردازد باید دارای ایده، نگاه و جهان بینی خودش باشد.
اکثر هنرمندان به نام که در تاریخ هنر اسامی آنها به چشم می خورد نه اینکه الزاما فلسفه هنر یا مطالبی از این دست را بشناسند، اما دارای دیدگاه بودند. دست کم در رشته هنری خودشان صاحب یک ایده و نقش آفرین بودند. اینکه یک دیدگاه چگونه می تواند شکل بگیرد به عوامل مختلفی بستگی دارد. از زندگی شخصی هنرمند گرفته تا تجربیات اجتماعی و غیره اما آن چیزی که به این نگاه عمق می بخشد و شما را به کندوکاو وادار می کند ریشه هایی در علوم انسانی دارند.
فلسفه هنر در واقع پاسخی به دیدگاه شماست. الزاما شما نیازی ندارید که آراء فلسفی همه فلاسفه را مطالعه کنید یا مقدمات منطق را بلد باشید اندک مطالعه ای در حوزه تاریخ فلسفه به شما آگاهی لازم برای ورود به بحث زیبا شناسی را می دهد. از این گذشته تاریخ هنر نیز خود یکی از منابع بسیار خوب برای ورود به فلسفه هنر است.
اگر می خواهیم هنرمندی باشیم که حرفی برای گفتن دارد از میان هزاران ایده و نگاه دیگر، باید خودمان صاحب دیدگاهی باشیم که نگاه ما را نسبت به اجتماع، دنیا، زندگی، انسان ها و... نشان دهد.این مسئله که نباید دست به تقلید کورکورانه بزنیم نیز خود حائز اهمیت است. چرا که تقلید کورکورانه نه تنها باعث ایجاد دیدگاه نمی شود بلکه هر آنچه شما داشتید و به نوعی برای شخص شما معنا داشت را از شما خواهد گرفت.
اینکه چرا باید فلسفه هنر بخوانیم از همین فراگرفتن دیدگاه شکل می گیرد. شما با درک زیبایی در مصادیق هنری و درک دوره و زمان خلق اثر نزدیک ترین دیدگاه را به آثار هنری پیدا می کنید در واقع نگاهی هرمونوتیک در تحلیل آثار هنری خواهید داشت اما همین نگاه هرمونوتیک در خلق آثار شما به عنوان یک هنرمند نیز بسیار تاثیر مثبت می گذارد.
قطعا وارد شدن به بحث زیباشناسی مقدمه ای از فلسفه را برای هنرمندان می طلبد اما اگر شما به عنوان یک هنرمند به این مسئله برسید که نیاز دارید یک ایده پرداز هنری یا یک خالق آثار بدیع هنری باشید چاره ای ندارید باید از یک جایی شروع کنید. از این نترسید که کتاب های متداول فلسفی حاوی کلمات سخت و فهمیدن دشوار هستند. از یک جایی شروع کنید و قطعا بعد از مدتی بهترین نتیجه را خواهید گرفت و تاثیر آن را بر هنر خود خواهید دید.

نوشتارهای موسیقی

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #تاملات
ترجمه از ورای موسیقی
........................................................
ممكن است فرهنگ و اعتقادات مردم تغییر کند، اما حماقت‌شان هرگز تغییر نمی‌کند. زيرا همانطور كه مگس از عسل لذت می برد مردم نیز از وعده های دروغ و پوچ لذت می برند...!!

https://ibb.co/gdwE4z


🔗 #میکا_والتاری

وی با نوشتن رمان #سینوهه (پزشک فرعون) به شهرت جهانی رسید

🔗 #Mika_Waltari

Finish writer
#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #نمیدانیم_بخندیم_یا_گریه_کنیم!

🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی

🖌 #یوسف_محمدی

بارها این جمله را در قالب های متفاوت شنیدیم.
اما در باب این شب ها به قدر کفایت مصداق دارد. من در این چند روزه نوشتارهای متعددی درباره ی محرم خواندم، بالتبع بر اساس سلیقه شخصی بعضی از آنها را مورد ستایش قرار دادم و بعضی دگر تکرار مکررات بود. اما من قصد دارم کوتاه درباره زدودن تک صدایی در محرم اشاره کنم. آیا محرم نمود و پرفورمنس مذهبیان است؟ منظور از مذهبیان کسانی است که این ماه را از آن خود می دانند و دیگران را به سبب های متفاوت ملامت می کنند. یا اینکه از چند سال اخیر ( من این نکته را بر اساس تجربه کاملن شخصی و زیسته می نویسم و در قید و بند نوشتاری آکادمیک زده نیستم عامدانه) افرادی که بنحوی در اکثر مواقع از حوزه عمومی طرد می شوند و با آنها برخورد می شود این شب ها را فرصتی می بینند که محرم را از تک صدایی خارج کنند. یادم می آید ۱۵ سال پیش (موقعیت جغرافیایی زندگی اینجانب از بدو تولد جریان اصلی هیت و تکیه بوده است) زنانی که پشت دسته زنجیر زنی با پوشش مناسب راه می رفتند با اعتراض مواجه می شدند که چه معنی دارد زن پشت دسته راه بی افتد، چشم چرانی ها زیاد می شود و عزادار حسینی از نیت اصلی دور می شود حتا سر این مسأله چه دعواهایی را شاهد بودم. اما امروز جریانی را شاهد هستیم که دیگر نه تنها زنان ، دختران حتا مردان هم از آن استقبال می کنند. مردمی که از تک صدایی (نهادینه شده) محرم استفاده می کنند تا پرفورمنس مذهبی را از آن بزدایند و آن را به یک پرفورمنس عمومی (برای همه) تبدیل کنند. این کنش وسیع به دنبال مرکزیت زدایی از هرگونه چارچوب بندی از مناسک مذهبی است. ما در این شب ها یک کُلاژ به ظاهر نامتقارن اما متقارن را شاهد هستیم. چرا که هیچ کس افسار سخن باید و نباید ها را قاطعانه در دست ندارد و چه بهتر که در دست ندارد. سخن باید و نباید، عطفی ندارد چرا که هیچ مناسکی نمی تواند قاطعانه روند ها و رفتارها را تنها به یک صدا تقلیل بدهد. در این بین دیگر سخن از کارناوال بیجا می آید چرا که کارناوال به دنبال چارچوب است. نوعی پرفورمنس که می خواهد ضرورت ها را تعیین کند چنین باشد، گرچه کارناوال به دنبال چند صدایی است اما سرانجام به دنبال برتری این صدا به آن صدا است، آن رفتار ، آن تیپ بر آن تیپ است و....
این موقعیت از تاریخ و سنت های مذهبی را هم به چالش می کشد چه کسی با چه اجازه ای می تواند بگوید درست یا نادرست چیست؟ اگر هم عده ای باشند به واسطه جریان امروز طرد می شوند.
بر می گردم به جمله آغازین بخندیم یا گریه کنیم. نقد کنیم یا ستایش ، هیچ کدام، تنها می بایست ضرورت امر جاری را درک کنیم فارغ از هرگونه وامداری به گفتمان خاصی، آنگاه می بینیم این کلاژ دقیقن مصداق بارز امر جاری است؛ امری که می خواهد قدرت و مناسک را از برج‌ عاج نشینی به پایین آورد و بگوید همینی که هست ، تصمیم با شماست بخندی یا گریه کنی. (همان طور که عده ای بچه های خود را در گهواره می گذارند از طرفی دیگر کسانی هم بازی های جنسیتی را انجام میدهند)


#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #وبر_و_مساله_ایمان

🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی

او روشن گری بود که با تمام وجود به نیروی خرد و علم باور داشت.مدافع پر شور مدرنیته در برابر منتقدان آن بود.با این حال نگرش وبر به مدرنیته تیره و مایوس کننده است.او مراحل پیشرفته مدرنیزاسیون را به امپراتوری های ملال آور شرق باستان تشبیه می کند: دیوانسالاری های اقتدارگرایی که بر حیات عمومی حاکم بودند و غرق شدن در نهضت های آیینی یا زندگی های خصوصی بسیار محدود.وبر به رغم نگرش تیره اش به آینده بشریت هرگز ایمانش را به علم از دست نداد و بر خلاف منتقدان محافظه کار یا رمانتیک مدرنیته که علم را همچون سایر ابعاد مدرنیته به لحاظ اجتماعی مخرب می دیدند ، ایمان وبر به علم هرگز متزلزل نشد.(سیدمن 1392 : 84)

🖌 #استیون_سیدمن

📖 #کشاکش_آرا_در_جامعه_شناسی

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
 #حیات_غیرارگانیک نزد نقاشی های فرانسیس بیکن

#بدن_بدون_اندام

#دپارتمان_هنر_نقاشی

🖋#مه‌ناز_محمدجعفر

فرانسیس بیکن در فیگورهایش به ترسیم بدن های بدون اندام و شدتِ واقعیتِ بدن دست می زند.

به زعم دلوز؛ بدنِ زیسته در مقایسه با قدرتی بلامنازع و غیر قابل زیست؛ امری ناچیز به حساب می آید و فرضیه پدیدارشناسانه را آنجا که تنها به بدنِ زیسته استناد می کند؛ ناکافی می داند. مرلوپونتی بدن را یک ارگانیسم زنده می دانست که جریان وجودی ارادی فرد از طریق آن زیسته می شود. اما دلوز به ارگانیسم حمله می برد. او ورای ارگانیسم؛ و فراتر از بدن های زیسته قرار دارد.

#بدن_بدون_اندام بیش از آنکه با اندام ها در تعارض باشد با سازماندهی اندام ها در تضاد است. بدن بدون اندام بدنی وحدت یافته نیست؛ اندامی سازمان یافته نیست. بلکه با فراروی از ارگانیسم به نیرویی حیاتمندتر از بدن زیسته تبدیل می شود. این بدن توسط موجی به ارتعاش در می آید و احساس را می آفریند که بر اساس تغییرات دامنه اش؛ سطوح و آستانه هایی را در بدن بر جای می گذارد. سطح و آستانه، بدون اندام در بدن شکل می گیرد.

ارگانیسم در نظر دلوز امری ذاتا مولار است که زندگی را به دام یک سازمان یابی می اندازد. البته بدن بدون اندام حالتی پیشا ارگانیک نیست که بخواهیم به آن بازگردیم بلکه باید آن را چون امری مجاور ارگانیسم دانست که بی وقفه در فرآیند بر ساختن خود قرار دارد.

🌏@beyondthemusic
#رسانه_ورای_موسیقی
افق
عکس: حدیث م.
@Beyondthemusic
🔗 #بیان_حال

🔵 بدون شرح

🔅این‌که ما گوشه‌ای گُزیده باشیم و اصطلاحاً مترقّی‌ترین متن‌های دنیا را بخوانیم معنی‌اش این نیست که همه‌ی مردمِ ما هم در دنج‌های خود همان را می‌خوانند... اگر ما می‌خواهیم کاری برای خودمان و این مردم کرده باشیم راهی نداریم جز این‌که ببینیم آن‌ها در دنجِ خود به چه می‌اندیشند. من ایمان دارم که ما مردمِ خود را نمی‌شناسیم و این مشکلِ بزرگِ روشنفکریِ ماست.

🔅امّا مشکلِ بزرگ‌تر این است که مردمِ ما هم خود را و هم یک‌دیگر را نمی‌شناسند و میان‌شان گفت‌وگو وجود ندارد. تصویرْ نافذترین راهِ شناساییِ یک‌دیگر است؛ آن هم در کشوری که نود درصدِ مردمِ آن مار را فقط از روی تصویرِ آن می‌شناسند و نه نوشته‌اش. من تصوّر می‌کنم ساخت و کنش‌های جامعه‌ی ما نیاز به دوباره‌اندیشی دارد. این جامعه نیاز دارد که باورها، عادت‌ها و رفتارهای خودش را از بیرون ببیند و بشناسد و از نو برای خودش معنا کند و فقط در سایه‌ی این معناشناسی‌ست که حرکتی فهمیده به‌ سوی نوزایی رخ می‌دهد. هیچ چیز به اندازه‌ی تصویر به این معناشناسی کمک نخواهد کرد؛ و برای همین است که تصویر این‌همه زیرِ ضربه است. تصویربردار عاداتی را که ما تا درونِ آن‌ها هستیم نمی‌بینیم از بیرون می‌بیند و چنان ثبت می‌کند که هر کس در هر شرایطی و با هر فاصله‌ای بتواند آن را ببیند و بسنجد و داوری کند؛ اگر نیازمندِ تغییر است تغییرش دهد و اگر ماندنی‌ست نگهش دارد و اگر دورریختنی‌ست دورش بریزد. جامعه‌ای که تصویری از خود ندارد اصلاً هویّت ندارد. و جامعه‌ای که تصویربردار ندارد آینه‌ای در برابر ندارد... تأکید می‌کنم ما ناچار از شناختیم. ناچار از آموختنیم.


https://ibb.co/neitKz

عکس برگرفته از خبرگزاری مهر

🗞 در جست‌وجوی سینمای ایران، گفت‌وگو با بهرام بیضایی، فصل‌نامه‌ی گفتگو، شماره‌ی ۴، تابستانِ ١٣٧٣، صفحه‌های ١٧٣ و ١٧۴


#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
Forwarded from اتچ بات
مختصری در باب خودکشی
📝 #حدیث_م

به نظر می رسد کسی که به دنبال خودکشی بدون درد و خونریزی است کماکان به حیات و زندگی دلبستگی دارد. مگر نه این که فرد، هنگامی این تصمیم خطیر را می گیرد که برای ترک هرچه زودتر جسمی که اصلا دوستش ندارد لحظه شماری می کند؟ مگر زیستن در این کالبد را، به تنهایی، عامل پشت سر گذاشتن این همه بدبختی نمی داند؟
آنوقت درد کشیدن یا نکشیدن در مسیر رسیدن به مقصدِ مرگ در این بین چه موضوعیتی دارد؟ حتی به نظر می رسد فرد باید فرایند فروپاشی و جان سپردنش را چنان دردناک و دهشتناک طراحی کند تا شدت بیزاری اش از هستی را به بهترین نحو برای همگان تفهیم کند... هرچه باشد این کنش یک حسن ختام است و چه بسا حرف آخر باید در عین وزین بودن گویا و شفاف هم باشد.
فکر خودکشی بدون درد و خونریزی و در یک کلام “آسان”، افشاگر ته مانده ای از تعلق خاطر فرد به زندگی است. چرا که در این مقوله ی خاص، اساسا جایی برای دلسوزی و ترحم برای خود وجود ندارد.

📷 photo by: Rob Wiles, NYC, 1947

صحنه ی خودکشی دختر جوانی به نام Evelyn Mchale، که به عنوان “زیباترین خودکشی” از آن یاد می کنند.

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
از یک آآنِ نه چندان خفیف ِناپایدار در میانه ی یک روزِ کشدارِ معمولی آغاز می شود. آنی که تابِ درون‌بودگی ات را نمی آوری. و از آن تن سپردگی و فرو غلتیدن در خلا و مراتب شخصی ات، مثل جنینی نا بالغ به بیرون کشیده می شوی تا ببینی دنیای بیرون به چه منوال است و چطور دارد فضای هرزگی اش را به دوش می کشد.

همان هرج و مرج، اختلال، هذیان، آشفتگی، جنون مزمن، ایستایی بورژوایی در ارائه ی آثار هنری، نا به هنجاری روانی، دغل کاری های عمدی و تزویرهای وقیحانه در گالری ها و تحقیر تنگ نظرانه ی هر آن چه بارور است. آن کس که خود را به محفظه ی معلقِ شیشه ایِ انباشته از آب یا درون نا کجای خارج از اتمسفر و جدا افتاده از روند هستی بسنده می کند؛ همان است که در یک آن ِ خفیف ناپایدار در یک روزِ کشدار معمولی، با لحظه ای تعلل بیرون می غلتد و مواجهه با دنیای مدرن را تجربه می کند.

🖋 #مه‌ناز_محمدجعفر

@beyondthemusic
🔗#نقب_به_یک_داستان

پرونده واکاوی خود کشی(۲)

🔗 #دپارتمان_فلسفه

آلبر کامو در ابتدای کتاب "افسانه ی سیزیف" می گوید: «تنها یک مسئلۀ فلسفی واقعاً جدی وجود دارد و آن هم خودکشی است. تشخیص اینکه زندگی ارزش دارد یا به زحمت زیستنش نمی ارزد، در واقع پاسخ صحیحی است به مسائل اساسی فلسفه. باقی چیزها مسائل بعدی و دست دوم را تشکیل می دهد». بعضی ها ممکن است بگویند که خودکشی، نه یک "مشکل" و نه یک "سوال" است، بلکه تنها یک عمل است. یک سوال فلسفی حقیقی ممکن است اینگونه مطرح شود: «تحت چه شرایطی عمل خودکشی مجاز است؟» و همانگونه که ویلیام جیمز در کتاب "اراده ی معطوف به باور/The will to believe" خود می گوید، یک جواب فلسفی نیز ممکن است در راستای توضیح همین سوال باشد: «اینکه زندگی به زحمت زیستنش می ارزد یا نه، واقعا به چه معناست؟» اما برای کامو، در افسانه ی سیزیف سوال فلسفی دیگری مطرح است: «آیا باید خودم را بکشم؟». برای کامو، بسیار روشن است که نتیجۀ اولیه ی فلسفه، در واقع عمل و نه ادراک است. درگیری کامو با "ضروری ترین ِ سوال ها"، کمتر حالت نظریه پردازی و بیشتر به صورت مشکلی با مسئله ی مرگ و زندگی و چگونه زیستن است.

https://ibb.co/cT6w1p

🔗#رونالد_آرُونسون
دانشنامه ی فلسفی استنفورد

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #نقل_قول

پرونده واکاوی خودکشی(۳)

ترجمه از ورای موسیقی

قصد به کشتن خویش شوخی زمانه ما است.

🔗 #تئودور_آدورنو
🔗 #Theodor_Adorno

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
Channel name was changed to «رسانه ورای موسیقی»
Forwarded from اتچ بات
🔗 #پرونده_واکاوی_خودکشی(۴)

🔗 #با_بوطیقای_نو_در_آثار_هدایت

✍️جواد اسحاقیان

▪️با رویکرد #فرویدی “شور زندگی” و “شور مرگ” در آثار “هدایت”

“زندگی، عرصه ی تضاد میان غرایز مرگ و غرایز زندگی است”
“فروید”

🔹دو اندیشه ی فلسفی و محوری در آثار هدایت، نخست ناتوانی های ذاتی و غریزی آدمی و هراس از چیرگی دیو درون بر پندار، گفتار و کردار کسان داستان او و دو دیگر، اشارات عاشقانه ی روح مینوی است و اگر بخواهیم به زبان روانکاوانه سخن بگوییم، از نمودهای دو غریزه ی برجسته در روان آدمی یعنی “شور مرگ” ۱ و “شور زندگی ” ۲ در مصطلحات “فروید” ۳ یاد باید کرد. در یک داوری کلی، به پندار “هدایت” توان “شور زندگی” آدمی برای چیرگی بر نیروهایی که “فروید” از آن به “شور مرگ” تعبیر می کند ـ اندک است و آدمی در کشاکش میان این دو نیروی نابرابر، پیوسته با شکست روبه رو است.

💬از متن:
🔹من با این داوری برخی منتقدان که گویا انگیزه های اجتماعی ـ تاریخی از یک سو و مطالعه یا آشنایی “هدایت” با برخی آثار فلسفی ـ ادبی غربی بر جهتگیری ذهنی او تأثیر نهایی و “تعیین کننده” ای داشته، همداستان نیستم، بی آن که بخواهم نقش این عوامل و رویکردها را در جهت بخشی حیات هنری ( و نه ذهنی ) او کلا ً انکار کنم. “هدایت” مانند شاعر ـ نقاش برجسته ی کشورمان “سهراب سپهری” بیش از آنچه زیر تأثیر جریان های عینی اجتماعی قرار داشته باشد، تحت تأثیر نهاد بی آرام و سلوک روحی و فردی خویش است.

🔹او علاقه ی ای برای نوشتن در باره ی “دیگران” ندارد. او “خود” را می نویسد اما سبک نوشته ی او، گول زننده و غلط انداز است. خطای بسیاری از تحلیلگران یا به اصطلاح “منتقدان” ادبی هم، نا آگاهی از همین آمیزش در سبک و سیاق نوشته ها است؛ به گونه ای که “هدایت” مشکلات زندگی فردی و شخصی خود را، همان دشوارها و معضلات حیات اجتماعی وانمود می کند.

🔹در داستان آیینه ی شکسته در مجموعه ی سه قطره خون شخصیتی زن به نام “اودت” هست که “مثل گل های بهار تر و تازه ” است و یک دسته از زلف های بورش همیشه ” از روی گونه اش آویزان ” است و وقتی والس “گریزری” را در ویولون می نوازد، قلب راوی از جا کنده می شود. چنان که ملاحظه می شود، همه ی نشانه های وجود “شور زندگی” در زن و عاشق هست و هیچ دلیل خاصی برای #خودکشی “اودت” در داستان وجود ندارد. اما در “هدایت” مرضی هست که هیچگاه شخصیت داستان خود را زنده نمی خواهد.

📜متن کامل را در فایل #PDF زیر بخوانید.

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #خطوط_برجسته

پرونده واکاوی خودکشی (۵)
____________________________

درست همچون آن کس که خود را به دار می‌آویزد، پس از کنارزدن چارپایه‌ای که بر آن ایستاده بود، یعنی همان آخرین ساحل، به‌جای احساس پریدن به درون خلأ فقط طنابی را حس می‌کرد که او را تا آخر و بیش از همیشه و چنان‌که تاکنون نبوده است بسته به آن هستی‌ای نگاه می‌داشت که می‌خواست آن را ترک کند.
(تومای تاریک، موریس بلانشو)


https://ibb.co/eywzaz

📖خیلی کم... تقریباً هیچ
🔗 #سایمون_کریچلی

🔗 #Simon_Critchley

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
2024/10/01 15:37:22
Back to Top
HTML Embed Code: