Telegram Web Link
🔗 #خطوط_تنهایی

🔗 #دپارتمان_ادبیات

چهره اش را خم کرده بود و به نت موسیقی با نگاه عمیق و غم انگیز می نگریست. گریگوار برای اینکه این نگاه را ببیند باز هم کمی جلوتر آمد و سرش را به طرف زمین خم کرد آیا او جانوری نبود؟ این موسیقی بی اندازه او را متاثر کرد،حس می کرد که راه تازه ای جلویش باز شده و او را به سوی خوراک ناشناسی که به شدت آرزویش را داشت راهنمایی می نمود. تصمیم داشت راهی به سوی خواهرش باز کند؛ دامن لباسش را بکشد و به او بفهماند که باید پیش او بیاید؛ چون اینجا هیچ کس به اندازه او قدر ویولون زدنش را نمی دانست.


https://ibb.co/j5HZKT

On Pilgrimage to #Franz_Kafka

تصویر برگرفته از: Blog.nli.org

🔗 #مسخ

🔗 #فرانتس_کافکا
ص٣۴

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #ابلوموفیسم

🔗 #مریضی_روشنفکران

🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی

#همایون_خش_اندیش


.............................................................

مرحوم #غلامحسین_ساعدی درباره مریضی شبه روشنفکران ایرانی می نویسد:
شبه هنرمند گرفتار #ابلوموفیسم است. ابلوموفیسم کامل ذهنی، چون هیچ امر اجتماعی برایش مطرح نیست، هیچ جریانی او را تکان نمی‌دهد، دنیا را آب ببرد او را خواب برده‌است، اما با این همه مردگی، اصلاً جمود نعشی ندارد. او در زندگی روزمره مدام می‌دود و می‌دود و می‌دود، از این گوشه دنیا به آن گوشه دنیا، از این شهر به آن شهر، از این جشن به آن جشن، از این مجلس به آن مجلس فقط به این دلیل که همیشه حضور داشته باشد، که او را همه جا ببینند، و فضا را بسنجد و ببیند که باد از کدام سمت می‌وزد و به کدام جهت باید مایل شد، به کدام سمت باید رو کرد...
اگر شبه هنرمند یک ابلوموف کامل است [اما] در چالاکی همچون پله [فوتبالیست] است...
شبه هنرمند دلال و معامله‌گر خوبی است، تنها منافع شخص خودش مطرح است، مثل هر دلاکی چانه می‌زند، همیشه دست پیش می‌گیرد که پس نیفتد، در مقابل زورمندان چاپلوس و متملق و خاکسار و عبد و ذلیل است، در مقابل مردم گردن کش و زورگو و از خود راضی و مغرور. دائم رنگ عوض می‌کند و دائم این بت عیار به شکل دگر آید...
اینگونه افراد در هر مجلسی و هر محفلی باید حضور داشته باشند و اگر کاری انجام دهند به هزار بند و بست دست می‌زنند...
با وسایل به اصطلاح ارتباط جمعی از روزنامه بگیر تا رادیو و تلویزیون روابط بسیار حسنه دارند...
با حالت‌های بزرگوارانه در صفحه تلویزیون ظاهر می‌شوند، صدای‌شان از برنامه‌های متعدد رادیو پخش می‌شود. دست به مصاحبه‌شان بسیار عالی است، کاری بکنند، کاری نکنند، دائم مصاحبه می‌کنند، اظهار فضل‌های نامربوط و کوبیدن حریفان...(هنر آنهاست)...
دُور و بر ما پُر از ابلوموف است
.................................................
* ابلوموف (به روسی: Обломов) نام رمانی است نوشته ایوان گنچاروف نویسنده روس به سال ۱۸۵۹ میلادی. ابلوموف هجوی است دربارهٔ اشراف قرن نوزدهم روسیه که زندگی را با تن‌پروری و خمودگی می‌گذاراند. رمان گنچاروف در روسیه بسیار مورد توجه مردم و منتقدان ادبی قرار گرفت. تولستوی آن را شاهکار بزرگ ادبی می‌نامد و داستایفسکی زاده ذهنی سرشار می‌خواندش. در رمان ابلوموف، نوستالژی (خاطره‌های دور)، رؤیا، و تخیل موج می‌زند و نگاه جزیی نگر گنچاروف و توصیف وی از رویدادها و شخصیت‌ها از منظر روانشناختی قابل تأمل است. اَبلوموف نمایانگر مسخ انسان است. لنین (ضمن نطقی در ۱۹۲۲) گفت: «روسیه سه انقلاب را از سر گذرانده‌است، اما هنوز آبلوموف‌ها باقی مانده‌اند» منظور وی این بود که روحیه تنبلی و کرختی چنان با طبع و سرشت برخی از افراد، حتی افراد روشنفکر و فرهیخته، عجین شده‌است که انقلاب هم نتوانسته آن را ریشه‌کن کند. دکتر غلامحسین ساعدی با اشاره به آبلوموف گفته است گنچاروف در دنیای دیکتاتوری سیاسی، بزرگترین کتاب را نوشته‌است.

https://ibb.co/cBMQdo

تصویر از سایت مد و مه برگرفته شده است.

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #نوشتار_اختصاصی


از بدو فعالیت رسانه ورای موسیقی که قریب به دو سال از آن می گذرد، احترام به هموندان را در اولویت قرار داده و از هر رویکرد جزمی گرایانه ای به دور بوده ایم.

ورای موسیقی، در همه حال مورد تمجید و پیشنهاد و گاهی هم با انتقاد روبرو بوده که همه را به روی چشم می گذاریم و آن را سورمه راهمان می کنیم.

از اینرو بر اساس نگرش #شخصیت_پذیری برای رسانه الزام دیده ایم که #لوگو و نشان خاص مان را طراحی و آماده نمائیم.
امروز بعد از تمام فراز و فرودها, لوگوی رسانه آماده و بارگذاری خواهد شد.

پیشا پیش تیم تحریریه #رسانه_ورای_موسیقی از خانم #مه‌ناز_محمدجعفر، سردبیر دپارتمان هنر به خاطر طراحی و اجرای لوگو مراتب قدردانی خود را اعلام می‌دارد.

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #مطالعات_فرهنگی

🔗 #رنج_ها

🔗 #زندگی_روزمره

🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی

#یوسف_محمدی


............................................................
#بتهوون در تمام طول عمرش شخصیتی تند خو، عصبی، و خودخواه در انظار دیده می شد. بیشتر اوقات با خود حرف می زد و حتا دشنام هم به خود می داد. ما حصل عمرش او را عاشق دو زن کرده بود که برای هر کدام از آنها قطعاتی نوشت و قتی حضار با شنیدن شان به گریه افتادن او گفت: انها احمق اند مگر این قطعه ها چه هستند. زنان دیگر در برخورد با او طردش می کردند و در واقع مشتاق رابطه با او نبودند. و قتی کم کم متوجه کم شدن حس شنوایی خود شد با انگیزه تر شد بیشتر قطعه می نوشت و انگاری نشنیدن خود موهبتی به سان شنیدن صدای درونی بود. دوستانی داشت که او را تکریم می کردند، اما هیچ کدام برای او اهمیت نداشت. در سن 57 سالگی وقتی تابوتش را برای خاک سپای حمل می کردند تنها یک نفر از دوستانش و -تنها همان- حضور داشت. علی رغم تمام اوصاف بالا بتهوون ماندنی شد او تنها مشهور نشد، بلکه محبوب هم شد کسی که در زمان حیاتش حتا رابطه به معنای واقعی را درک نکرده بود. بتهوون ، #موتزارت، #باخ و...... کسانی بودند که نه تنها مشهور نبودند،بلکه به شکل کاملا دهشتناکی گذران زندگی کرده اند. شهرت سنتی در همین مناسبات خلاصه می شد افراد برای کاری شگرف مورد تشویق قرار می گرفتند و بعد از آن هر کدام به سمت زندگی غریب خود پناه می بردند. موتزارت مورد تکریم دربار بود،اما در خانه اش همچون فردی مستاصل زندگی می کرد حتا در شهر او را فردی "بی عرضه" خطاب می کردند. سرانجام او هم در جدال با شبح قطعه ای که ذهنش را درگیر کرده دچار مرگ مغزی شد و حتا همسر و خانواده اش در مراسم او حضور نداشتند. گرچه جسم آنها به زیر خاک رفت، اما روح آنها تبدیل به موسیقی شد برای همین هر فرمی از موسیقی و هر چشم اندازی در آینده نمی تواند چنین انرژی را نادیده گیرد.

https://ibb.co/jEDPpT


#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #جامعه‌شناسی_ادبیات

🔗 #فرودستی_ابدی

🔗 #زایش_مارکس_از_بطن_طنز

🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی

#یوسف_محمدی


🔗 #نقب_به_یک_داستان
.............................................................
#عزیز_نسین نویسنده طنز دوست اهل ترکیه است. که اغلب نوشته هایش طنز هایی برخاسته از درون جامعه است، اما در پس زمینه تلخی آن حس می شود. به خاطر فعالیت های سیاسی ضد نابرابری، فقر و چموشی ثروتمندان چندین بار سر از زندان درآورد، اما باعث نشد که رویکرد خویش، یعنی تلاش برای اقشار فرو دست و استیضاح فرادستان دست بکشد. بیشتر کتاب های وی به فارسی ترجمه شده است و مورد استقبال خوانندگان ایرانی قرار گرفته است. در یکی از کتاب هایش #دیوانه_ای_بالای_بام داستانی را روایت می کند که نه تنها وجه طنز ندارد، بلکه تراژیک و عمیق، جامعه ای را نشان می دهد که امروز برای ما خیلی آشناست.
________________________________
داستان مردی که تمام گذشته اش با خانواده اش مستاجر نشین بوده است ، از این خیابان در استانبول به آن خیابان، دعواهای پدر و مادرش در هر اثاث کشی تبدیل به ترومایی برای او شده است. بعد از مرگ پدر و مادرش تصمیم می گیرد کار کند، پس انداز کند ، تا خانه ای برای خود بخرد. در سی سالگی آغاز به کار می کند، یک کفش را سه سال می پوشید لباس نمی خرید و از خیلی چیزها می زد تا بتواند خانه ای بخرد. در اواسط ۱۹۳۰ دو هزار اثر پس انداز کرد بعد از پنج سال کار، قطعه زمینی پیدا کرد، بد نبود، اما قیمتش ۳۵۰۰ لیر بود، بنابراین باید دو تا سه سال دیگر کار می کرد تا می توانست ۱۵۰۰ لیر دیگر پس انداز نماید. بعد از سه سال دوباره به همان زمین برمی گردد ، قیمت نصف آن به ۶۰۰۰ هزار لیر رسیده بود زمین هایی هم که ۳۵۰۰ لیر بودند در جای نامناسبی قرار داشتند ، او با خودش عهد کرده بود خانه مناسبی بخرد، چرا که سالها اجاره نشینی انگار برای او عقده شده بود که فقط یک خانه نسبتا خوب می توانست آن را وا کند. پس باید بیشتر کار می کرد، تمام لباسش وصله و پینه شده بود، نیازش را به حداقل رسانده بود بعد از سه سال ۶۰۰۰ هزار لیر پس انداز کرده بود، اما زمین در همان ناحیه به بالای ۱۰۰۰۰ هزار لیر رسیده بود. آیا باید قید خانه را می زد یا بیشتر کار می کرد. دومی را انتخاب کرد چند سال دیگر پس انداز کرد، دیگر بیمار شده بود بعد از چند سال در ۱۹۵۶ توانست ۱۲۰۰۰ هزار لیر پس انداز کند. پیر شده بود، و توان کار هم نداشت فقط خانه ای می خواست تا بتواند در آن سکنی گزیند و دمی استراحت کند. مراجعه کرد تا بتواند زمینی بخرد، به نظرش آمد پول خوبی پس انداز کرده است. اما با تمسخر دلالان زمین مواجه شد چرا که همان زمین ۱۰۰۰۰ هزار لیری به ۴۰۰۰۰ هزار لیر رسیده بود. بی خیال خانه شد. در مسیر برگشت به شهر با قبرستانی مواجه می شود. پیش خود می گوید تا قبری برای خود بخرد تا بتواند بعد از مرگ استراحت کند. قبر خوب ۲۰۰۰۰ لیر بود، اما توانست با ۱۲۰۰۰ هزار لیر قبری برای خود بخرد. دگر کارش شده بود اینکه هر روز سر قبرش رود کنارش را آب دهد و آن را آماده کند. بلاخره خانه ای خریده بود که می توانست راحت تا بی نهایت در آن استراحت کند. گرچه بزرگ نبود ، اما برای خواب و استراحت خانه بدی نبود برای بدن تکیده شده اش.


https://ibb.co/h6O14T

تصویر برگرفته از👇 http://Atlasdergisi.com

🔵 داستان فوق با نام #میخواست_خانه_ای_بسازد/بخرد، از مجموعه داستان‌هایی با نام ،
#دیوانه_ای_بالای_بام به قلم عزیز نسین با ترجمه شیوا ارسلان فصیحی توسط نشر #ققنوس منتشر شده است.


#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #جامعه‌شناسی_انتقادی

🔗 #صنعت_آموزش!

🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی

#حمیدرضا_شاهوردی

متاسفانه امروزه حدود (۸۷) درصد از مراکز علمی و آموزشی کشور به صورت خصوصی و پولی اداره می شود و تنها حدود ۱۲ درصد آن به صورت رایگان اداره می شود دانشگاه های همچون (پردیس خودگردان، آزاد اسلامی، پیام نور، علمی کاربردی، سما، غیر انتفاعی، شبانه (نوبت دوم)، نیمه حضوری) همگی به صورت پولی و خصوصی اداره می شوند لذا در اینجا این مسئله (پولی سازی آموزش یا خصوصی سازی آموزش) دارای آسیب ها و آفت هایی برای قشر دانشجو می باشد که در اینجا به اختصار به آنها خواهیم پرداخت.

#بیگارورزی_دانشجو

بیگارورزی به فعالیت کاری گفته می شود که دارای ساعت طولانی کار و با حقوق پایین باشد. متاسفانه امروزه بسیاری دانشجویان کشور به علت نداشتن بضاعت مالی برای پرداخت شهریه، مجبور هستند ساعت های طولانی ، با حقوق پایین کار کنند تا‌ شاید از این طریق بتوانند شهریه دانشگاه خودشان را پرداخت کنند. بیگارورزی دانشجو باعث آن شده است که دانشجویان به علت ساعت های طولانی کاری دیگر علاقه ای به مطالعه علمی نداشته باشند و بیشتر در پی پاس کردن دورس و گرفتن مدرک باشند تا اینکه به دنبال علم ، دانش و شناخت علمی باشند.

«انسان دانشگاهي»

کتاب انسان دانشگاهی اثر #بوردیو جامعه شناس فرانسوی می باشد بوردیو در این کتاب (تجاری کردن آموزش) را یک فاجعه می داند از دیدگاه بوردیو تجاري كردن دانشگاه فاجعه است هدف بوردیو خودكاوي اجتماعي يك روشنفكر دانشگاهي است در واقع اگر امروزه ما نسبت رشته های دانشگاهی شناخت و معرفت نداریم شاید یکی از علتهای اساسی و مهم آن مسئله (پولی سازی آموزش یا خصوصی سازی آن) باشد. در واقع پولی سازی آموزش به دنبال تجاری کردن و کسب سرمایه از طریق دانشگاه و مراکز علمی است تا اینکه به دنبال تحویل دادن یا پرورش انسان دانشگاهی به جامعه باشد. آری در سیاست پولی سازی آموزش، دانشگاه ها به مراکز تجاری تبدیل خواهند شد و هدف اساسی آنها کسب سرمایه از طریق علم و دانش هست آنها دیگر در پی تحویل #انسان_دانشگاهی به جامعه نیستند و این مسئله به خوبی در دانشگاه های ما دیده می شود امروزه متاسفانه دانشگاه های ما به علت (خصوصی سازی یا پولی سازی) در حال تولید #آشغال_علمی هستند تا اینکه در حال تولید #ارزش_علمی باشند مثلا اساتید به دانشجویان پروژه و کارهای تحقیقاتی می دهند و دانشجویان سریع از مراکز تحقیقاتی و علمی یک تحقیق آماده ، را تهیه می کنند و استاد بدون مطالعه تحقیق یا با یک نگاه جزئی ، سریع نمره را به دانشجو می دهد.

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #تاملات

🔗 #در_باب_نویسنده
.............................................................
نویسنده باید مفلس باشد. مهم این است! تصور می‌شود نویسنده پول هنگفتی دارد و درآمدش را آدم دم‌کلفتی تأمین می‌کند، و یا (قوی‌تر از همجوشی اتم‌ها)، راز زندگی‌کردن بدون خورد‌وخوراک را کشف کرده است.

https://ibb.co/jYtFYo

🔗 #لوئی_فردینان_سلین

از کتاب «گفت و گوهایی با پرفسور ایگرگ»
ن: فرهنگ جاوید.

🔗 #درباره_کتاب👇

«کتاب «گفت‌و‌گوهایی با پروفسور ایگرگ» نوشتهٔ ل. ف. سلین، نویسندهٔ مشهور فرانسوی، در ۱۹۵۵ برای اولین بار منتشر شد.
داستان این کتاب متمرکز بر بحث و گفت‌وگوی سلین و شخصی خیالی دربارهٔ ادبیات و ارتباط بین نویسنده و فرهنگستان است.»



#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #فلسفه_هنر

🔗 #مفهوم_هنر

🔗 #تالیفی(بخشی از جستار)

🔗 #دپارتمان_فلسفه

نویسنده
#یوسف_محمدی
.....................................................‌‌‌........



🔶 تولستوی بیان می دارد:
«هنر یک فعالیت انسانی است»،بدین معنی که مشخص ،عالمانه و با استفاده از برخی نشانه های خارجی ،احساساتی را که تجربه کرده است به دیگران سرایت میدهد ،و این دیگر مبتلای این احساسات می شوند و خود آنها را تجربه می کنند .رهیافت دیگر به مسله تعریف ،این نظریه بوده است که اصلا جست و جوی هر تعریفی برای هنر به گمراهی می انجامد . این رهیافت حاصل ظهور فلسفه ی متاخر ویتگنشتاین از سال 1953 به بعد است.ویتگنشتاین مستقلا به مسله تعریف هنر نمی پردازد ،بلکه نوعی فلسفه ی فراخ دامنه ی زبان را مطرح می کند که موضوع تعریف ،در وجه کلی و از جمله مفاهیم مندرج در آن است .وی به مقابله با این فرض کلی بر می خیزد که واژهای مورد استفاده ما باید بر مبنای شرط لازم و کافی قابل تعریف باشند ،و ادعا می کند که یک واژه می تواند نقش خود را به خوبی ایفا می کند بدون آنکه چنین تعریفی از آن ارایه شده باشد .ویتگنشتاین در بحث های خود از مفهوم هنر استفاده نمی کند ،ولی مثال هایی مختلفی می آورد که یکی از آنها عدد است اگر به اعدادی مانند صفر ،اعداد منفی ،اعداد اصم توجه کنیم خواهیم دید که مفهوم ما از عدد ،نتیجه ی سیر تکاملی آن در جریان تاریخ است .از جمله دید گاههای که با هیچ تعریفی از هنر میانه خوبی ندارند خود هنر مندان آفرینش گر هستند که می خواهئد آفرینش گری خود را با فرا رفتن از مرز های هر معیار و ضابطه پذیرفته شده ای اعنمال کنند. وایتس می گوید درست همان سرشت بالنده و حادثه ی جوی هنر، دگر گونی های همیشگی و خلاقیت های بدیع آن، مطلقا اجازه نمی دهد که با هر مجموعه ای از صفات تعریف کننده جور در آید.
کلاویو بل در کتابش به نام هنر که در سال 1914 انتشار یافته است؛ اشاره می کند که هنر را فرم معنا دار تعریف کرده است؛ می گوید این تعریف به ما کمک نمی کند که چیستی هنر را در یابیم، ولی در زمانی عنوان می شود که نوع جدیدی از نقاشی
(انتزاعی یا باز نمایی)برای نخستین بار در عرصه هنر پدیدار می گردد که خواص فرمی در آن اهمیت جدیدی پیدا می کند.
منشا اثر هنری،در معنایی که هایدگر به آن توجه دارد ،هنرمند نیست، بلکه هنر است. هایدگر در بخشی به اذعان بعدی خود دارد-مبهم می گوید که منشا یک چیز ،منبع ماهیت آن است (همان)بنا بر این احتمالا مقصود این است که اگر چه بی شک هنر مند منشا علی اثر هنری است اما او منشاشان آن به عنوان یک اثر هنری و بدین سان منشا متعلقی ماهیت آن به عنوان یک اثر هنری نیست.پس منشا به معنای مورد توجه هایدگر،منشا مفهومی یا منطقی است یعنی امری که به واسطه ی آن هویتی از یک نوع خاص {متعلق}این نوع خاص به حساب می آید.
هایدگر در نیچه در بسیاری از جاهای دیگر اشاره می کند که یونانیان مفهومی مطابق با مفهوم هنر های زیبای ما نداشتند.هم هترو هم فن ،به همراه همه ی اشکال آشکار کردن حقیقت در نظر آنان پس اگر ما به شیوه ی اندیشه یونانی بازگردیم،خواهیم دید که واژه ی هنر کاملا عام و به معنای هر نوع قابلیتی است که حقیقت را ظاهر می سازد آن را به گونه ای می فهمیم که مطابق مفهوم یونانی تخته است. ظاهرا عمده نظریه پردازان موسیقی با این موسیقی با این سخن شوپنهاور موافقت دارند که به استثنای موسیقی برنامه ای ،موسیقی عالم شهود بیرونی را بازنمایی نمی کند . به جز صورت گرایان که موسیقی را مر تبط به چیزی جز موسیقی نمی دانند، نظریه پردازان موسیقی متمایل به این نتیجه گیری اند که قلمرو موسیقی عالم درونی احساسات است.


https://ibb.co/hOMpb8

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
جمعه

عكس: حديث م.

@Beyondthemusic
🔗 #روشنگری_چیست؟

🔗 #پراتیک_کانت

🔗 #پیشنهاد_خوانش

🔗 #خطوط_برجسته

🔗 #دپارتمان_فلسفه
.___________________________________
تا کتابی هست که برایم اسباب فهم است، تا کشیش غمگساری هست که در حکم وجدان من است و تا پزشکی هست که می‌گوید چه باید خورد و چه نباید خورد و... دیگر چرا خود را به زحمت اندازم اگر پول‌اش فراهم باشد مرا چه نیازی به اندیشیدن است؟ دیگران این کار ملال‌آور را برایم [و به جایم] خواهند کرد. و برای این‌که بخش هرچه بزرگتری از آدمیان (ازجمله جنس لطیف به تمامی) به‌سوی بلوغ‌رفتن را نه فقط دشوار که بسیار خطرناک نیز بدانند، قیم‌هایی که از سر لطف نظارت عالیه بر آنان را به‌عهده گرفته‌اند تدارک [بایسته] می‌بینند. اینان پس از آن‌که جانوران دستاموز خود را خوب تحمیق کردند، سخت مواظبت می‌کنند که این موجودات سربه‌راه نکند از قفسک کودکی‌شان، همان زندانی که ایشان برای‌شان فراهم کرده‌اند، پا بیرون بگذارند. آن‌گاه در گوش‌شان می‌خوانند که اگر به‌تنهایی قدم بیرون بگذارند چه خطرهایی تهدیدشان می‌کند. اما این خطرها چندان هم که می‌گویند بزرگ نیستند، بلکه با چندبار افت‌وخیز سرانجام شیوه‌ی راه‌رفتن را می‌آموزند. اما یک نمونه‌ی ناکام کافی است که همه را از آزمون‌های بعدی بهراساند.

ایمانوئل کانت؛ در پاسخ به پرسش روشن‌نگری چیست؟


📖از مدرنیسم تا پست‌مدرنیسم (نشر نی)
✏️ ویراستار: لارنس کهون
✏️با سرپرستی و ویرایش: عبدالکریم رشیدیان

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
#معرفی_کتاب
#دپارتمان_هنر_نقاشی

🔰 عنوان کتاب: تصویر دوریان گری
🔰نویسنده: اسکار وایلد
🔰مترجم: رضا مشایخی
🔰نشر: جامی

#تصویر_دوریان_گری شاهکار ادبی اسکار وایلد، #داستان_نقاش و تابلوی نقاشی او، کتابی است که از هر حیث، ظرافت، تازگی، بلاغت و فصاحت بیان؛ و توجه به زیبایی به حد پرستش، دقت، موشکافی و قضاوت در بسیاری از مسائل روزانه زندگی؛ درخشندگی فکر، بی نظیر است.


#برشی_از_کتاب:کدام یک از ماست که بعد از شبی که یا در سکوت و رکود مطلق بدون هیچ رویا و خیالی که بی شباهت به مرگ نیست گذرانیده و یا پس از یک شب متلاطم و پر از رویا که از اثر مغز و هیجان و سرمستی تحت تاثیر مناظر روزانه به منتها درجه متشنج شده؛ مانند پرده صنعت گوتیک که واقعا مظهر کاملی است از این نوع تخیلات در هم و پر آشوب؛ قبل از سپیده ی صبح از جا برنخواسته و دستان رنگ پریده ی خود را نزدیک پرده نبرده باشد که آن را از جلوی پنجره کنار بزند. کمی روشنایی از خلال پنجره وارد اتاق می شود؛ ولی به اندازه ای نیست که تمام گوشه و زوایا را مکشوف سازد؛ در آن گوشه و کنار سایه ی تاریکی؛ مانند شبه لرزانی کپیده و خود را به اشیا چسبانده است.

https://ibb.co/mOd4w8

#رسانه_ورای_موسیقی

@beyondthemusic
🔗 #فلسفه_پراتیک

🔗 #سهل_ممتنع_فلسفه_بوکفسکی

🔗 #تلاش_نکن.

❇️ نکته: تلاش نکن را می توان به زبان عامیانه امروزی زور نزن معنی کرد. یا دست و پا زدن.

انتخاب و تنسیق

🔗 #دپارتمان_فلسفه


________________________________
@Beyondthemusic

در سال 1999، چارلز بوکوفسکی در قبرستان لوس آنجلس، در زیر سنگ قبری ساده دفن شد. بر روی این سنگ قبر، علاوه بر نام، نشانی از یک بوکسور در میان تاریخ تولد و مرگ نقش بسته است که سمبل "کشاکش و مبارزه" در زندگی‌اش می‌باشد. جمله‌ای موجز نیز بر روی این سنگ قبر حک شده است: "سعی نکن"

همین جمله، فلسفه بوکوفسکی در هنر و زندگی را خلاصه می‌کند، ولی چه معنایی از این جمله استنباط می‌شود؟ تنها با مراجعه به نامه‌ها و یادداشت‌هایش می‌توان ادراک وی را پشت این دو کلمه پیدا کرد.

در اکتبر 1963، در نامه ایی به جان ویلیامز کورینگتون، به پرسشی اشاره کرد که از وی شده بود: "چگونه می‌نویسی و خلق می‌کنی؟"، وی به این سؤال اینگونه پاسخ می‌دهد: اصلاً نباید سعی کنی، مسئله مهم در همین است: سعی نکردن، حتی بخاطر کادیلاک‌ها، خلق کردن و یا جاودانگی. می‌بایست صبر کنی و اگر اتفاقی نیافتاد، بیشتر باید صبر کنی، مثل حشره ایی که بالای دیوار جا خوش کرده است، صبر می‌کنی تا او به سراغ تو بیاید، وقتی به اندازه کافی نزدیک شد، دستت را دراز می‌کنی و می‌قاپی و می‌کشی، یا اگر از قیافه‌اش خوشت آمد، او را حیوان خانگی خودت می‌کنی."

پس، کلید زندگی و هنر، در صبوری، ممارست، زمانبندی و انتظار برای لحظه موعود خلاصه می‌شود؟ بله، ولی این همه چیز نیست.

در سال 1990، بوکوفسکی نامه ایی به دوستش، ویلیام پکارد فرستاد و به وی گوشزد کرد: " ما بیش از حد کار می‌کنیم، ما بیش از حد تلاش می‌کنیم، سعی نکن، کار نکن، همه چیز در سر جایش قرار دارد، دارد مستقیم به ما نگاه می‌کند و انگار دارد تلاش می‌کند تا از آن رحم، به بیرون بجهد، این قانون گرایی، بیش از حد است، ولی می‌بایست همه چیز آزاد باشد، لازم نیست چیزی به ما گفته شود، چه کلاسی؟ کلاس برای احمق‌هاست، نوشتن شعر به سهولت خود ارضایی یا نوشیدن بطری آبجوست."

کلید زندگی خوبی سپری کردن و خلق کردن هنری برازنده، فکر نکردن بیش از حد یا مجادله برای یافتن راه حل است. کلید، فرصت دادن برای ظاهر شدن استعدادهایمان است.

در سال 2005، مایک وایت با لیندا، همسر چارلز بوکوفسکی، مصاحبه ایی ترتیب داد و از وی درخواست کرد تا همه چیز را شفاف بیان کند:

وایت: داستان "سعی نکن" چیست؟ آیا تکه ایی از نوشته‌هایش است؟

لیندا: آن کتاب‌های قطور را می‌بینی؟ اسمشان هست: "در آمریکا، هر کسی چه کسی است؟" شامل همه کس می‌شود، هنرمندان، دانشمندان، همه. نام چارلز هم در این مجموعه هست و وقتی برای نوشتن در موردش به او مراجعه کردند، از او پرسیدند در مورد کتابهایش کمی توضیح دهد. در پایان صحبت‌هایشان، از چارلز پرسیدند، فلسفه زندگی تو چیست؟ برخی در پاسخ این سؤال، جواب‌های طولانی می‌دهند و برخی نوشته‌هایی بلند بالا ارائه می‌کنند، مثل یک پایان نامه و برخی بی پایان، شروع به حرف زدن می‌کنند. هنک در پاسخ فقط گفت: " سعی نکن"، حالا برای تو، این جمله چه معنی دارد؟

وایت: خوب، برای من، همیشه این معنی را می‌دهد که "طبیعی باش"
لیندا: بله، بله

وایت: نه اینکه.... تنبل باش!

لیندا: "بله، من از مردم مختلفی که این جمله را درک نکرده‌اند، ایده‌های مختلفی گرفته‌ام، سعی نکن؟ سست عنصر باش؟ دراز بکش؟ و من فقط پاسخ می‌دهم: سعی نکن، فقط انجامش بده، چون اگر داری وقت صرف می‌کنی تا چیز جدیدی را امتحان کنی، آن را انجامش نمی‌دهی،...فقط سعی نکن."


https://ibb.co/dny6B8

🔗 #چارلز_بوکفسکی

منتشر شده در ماهنامه‌ی ادبی چوک شماره‌ی ٧٥

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic


🔗 #دنیای_مملو_از_درجه_یک_ها

🔗 #کوتاه_جستار

🔗 #مطالعات_فرهنگی


#یوسف_محمدی

..........‌‌‌‌........................‌‌‌‌...........................
@Beyondthemusic

مدت ها است که کشور پذیرای درجه یک ها است. همه درجه یک هستند. نوازنده درجه یک، عکاس درجه یک، نقاش درجه یک، کارگردان درجه یک، درجه یک در احتجاج فلسفی و فلان درجه یک و تا امروز همین طور متکثر شدند. این همه درجه یک! چطور همه اینجا جمع شدند؟ یعنی هیچ کس درجه دو یا سه یا بی درجه نیست؟ اما این موضوع بیش از آنکه در حدود انسانی استفاده بشه در صفت های مصنوعی کارکرد دارد. مثلن نمی شنویم یا کمتر می شنویم که کسی چنین گوید: فلانی انسانی درجه یک هستند. در این لحظات، همیشه انواع تهمت ها و دشنام ها سرازیر می شود. و به جای آن می شنویم، همه جا، نوازنده درجه یک، استعداد بی نظیر، نویسنده نابغه، اما کم مان می آید بگوییم انسان درجه یک، انگار در این عصر انسان بودن دال تهی است که نه تنها جذابیتی ندارد، بلکه سرافکندگی دارد. اگر کسی انسان خوبی باشد، اما سازی نزند، دوربینی نداشته باشد، بوم نقاشی نداشته باشد، به فلسفه فائق نیاید و .... هیچ جذابیتی ندارد. #لوکاچ تعبیر در خور اندیشه ای دارد: «وقتی اشیا مدخل ارتباط باشند، انسان نه تنها شی نیست، بلکه یک فرم کالبدی است.» #فروید همین مسأله را در ناخودآگاه دنبال کرد، وقتی ناخودآگاه روان شود، عینیت را در غرایز دنبال می کند و این غرایز در اشیا بیش از هر چیز نمود دارد. از همین رو ما انسانها را بر اساس میل ناخودآگاه در اشیا جستجو می کنیم. در اینکه وجه کالایی به انسان ببخشیم و ضد انسان را بازتولید کنیم. درجه یک، این نگاه باعث می شود که تفاوت ها را نه در انسانها و ویژگی هایشان جستجو کنیم، بلکه اشیا را جستجو می کنیم. اشیایی که حتا دیگر همان تفاوت را در ناخودآگاه ایجاد نمی کنند همه در یک برابری درجه یک هستند. این تناقض امروز محلی از اعراب ندارد. چرا که همه در یک سکو یکدیگر را بر می سازند.

https://ibb.co/gw0WB8

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗#موسیقی
🔗 #علم
🔗 #موتزارت
🔗 #انشتین

🔗 #بخش_اول

🔗 #دپارتمان_فلسفه
#یوسف_محمدی
.............................................................
@Beyondthemusic

🔶 این سوال همیشه مطرح بوده است که هنر با علم چه رابطه ای دارد ، علم از هنر وام می گیرد، یا بالعکس؟ در دو پارادایم فکری می شود این مسأله را بررسی کرد؛ پارادایم علم گرایانه که مبتنی بر حواس، تجربه و استقرا است. و پارادایمی که بخشی از آنرا می توان در فلسفه اگزیستانسیالیستی مشاهده نمود و بخشی از آن را در نظریات فلاسفه یونان باستان همچون سقراط و افلاطون. هنر به پارادایم دوم نزدیک تر است پارادایمی که وجود را محترم می شمارد و علم را ابزاری برای شناخت نادانی هرچه بیشتر انسان همچون « پوپر» که قرابت نزدیکی را با انتقاد گرایان از علم در پیش گرفته بود. بدین صورت عجیب نیست که انشتین مفهوم نسبیت را از شنیدن به موتزارت به دست آورده باشد نه حساب و کتاب دقیق علمی که سالها بر آن تاکید می شد. اما این به معنای از مرکزیت انداختن علم نیست، بلکه بدیل هایی است که می تواند بن بست های معرفت شناختی علم گرایان را باز کند و هنر یکی از آن بدیل ها است. حال موسیقی حلال مشکلات انشتین بود:

ممکن است این دو موضوع بیش از آنچه به نظر می رسد به هم مرتبط باشند. انیشتین در یکی از سخنرانی های خود اظهار داشته بود : "درحالیکه خلاقیت بتهوون در موسیقی بر کسی پوشیده نیست، اصالت موسیقی موتزارت او را در جهان جاودان و در انتظار کشف، باقی نگه داشته است."

انیشتین معتقد بود در ماورای مشاهدات و تئوری های فیزیک، موسیقی نهفته شده است و یک هارمونی از پیش ساخته شده بین این دو، تقارن و هماهنگی می آفریند. قوانین موجود در طبیعت، از جمله قانون نسبیت نیز مانند توانایی های موسیقی موتزارت، در انتظار کشف شدن توسط افرادی با قوه شنوایی بخصوص بوده اند.

بنابراین ارائه تئوری های گوناگون تجلی یافته از "تفکر ناب" فردی همچون انیشتین، چندان دشوار و دور از ذهن نخواهد بود. گفته های وی حاکی از این نکته است که او مجذوب موتزارت بود و ارتباط عمیقی بین خلاقیت های ذهنی اش با این آهنگساز بزرگ احساس می نمود.

اما همانگونه که می دانیم انیشتین در زمان تحصیل شاگرد خوبی نبود ولی به موسیقی به عنوان روزنه ای برای بیان هیجانات و احساسات درونی علاقه داشت. زمانی که پنج سال بیشتر نداشت، به فراگیری ویولن پرداخت اما متاسفانه پس از گذشت زمانی اندک تمرینهای خشک و بیش از اندازه به نظرش سخت آمد و با پرتاب صندلی به طرف استادش او را از خانه بیرون راند.

او در سن سیزده سالگی برای اولین بار سونات های موتزارت را کشف کرد. پس از آن ارتباط شگفت انگیز انیشتین با آثار موتزارت آغاز شد، هنس بیلند (Hans Byland) از دوستان دبیرستان انیشتین، در ارتباط با تاثیر موتزارت بر موسیقی او اظهار داشته:
"زمانی که انیشتین در مقابل من ویولنش را به دست گرفت و شروع به نواختن نمود، برای اولین بار اصالت موسیقی موتزارت با خلوص کامل در مقابلم پدیدار گشت."

از سال 1902 تا 1909، زمانی که انیشتین 6 روز در هفته مشغول مطالعات و تحقیقات فیزیکی بود، موسیقی موتزارت به عنوان منبع تغذیه روح او به شمار می رفت و اساس تفکر خلاقه اش را تشکیل می داد. (ر.ک. به اظهارات همسر انشتین در مورد او)

موتزارت در نوجوانی با آثارش حیرت همگان را بر می انگیخت و در مقابل انیشتین جوان زندگی کولی واری را برای خود برگزیده بود، ظاهر نامتعارف او با موهای بلند و عشق و علاقه اش به موسیقی و فلسفه، بیشتر او را شبیه به شعرا می کرد تا دانشمندان! اشتیاق او به ویولن و نوازندگی به اندازه ای بود که همواره حضار را مفتون خود می نمود.

انیشتین بارها و بارها از توانایی موتزارت در ساخت قطعاتی متمایز و برجسته تحت شرایط بسیار دشوار سخن رانده است. خود او نیز در سال 1905، زمانی که فرضیه نسبیت را مطرح کرد، درآپارتمانی کوچک با مشکلات مالی و خانوادگی بسیاری دست به گریبان بود.


https://ibb.co/bwFgw8

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
نگاهی به نمايشگاه عكس "به نگاه من"؛ عباس كيارستمی

📝 حدیث م.
@Beyondthemusic

“به نگاه من”، مجموعه عکس هایی از عباس کیارستمی است که حاصل سال ها پرسه زدن او در موزه ی لوور و ثبت لحظاتی بوده است که در آن بازدید کنندگان در مقابل آثار هنری دمی توقف می کردند و آن ها را سرسری و یا با دقت ورانداز می کردند. این عکس ها از چند جهت قابل بررسی هستند.
به محض این که وارد هر موزه ای می شویم و در مقابل شاهکارهایی که در چند قرن پیش خلق شده اند قرار می گیریم، بی درنگ حس می کنیم که همه ی آن ها در هاله ای از تقدس قرار گرفته اند و دژ نامرئیِ محکم و عبور ناپذیری ما را از آثار جدا می کند. در اینجا بین اثر هنری و مخاطب فرسنگ ها فاصله است، فاصله ی زمانی و فاصله ی ارزشی، که با شدت تمام باید این فاصله حفظ شود. شاهکارها در مقابل چشمان ما مدام تفاخر می کنند و شکوه و جلال خود را به رخ می کشند و بنابراین، نباید به آن ها بیش از حد نزدیک شد، لمسشان کرد و یا حتی با فلاش از آن ها عکاسی کرد تا مبادا آسیبی ببینند و چیزی از ارزش آن ها بخاطر اقدام ناشیانه ی ما “بی ارزش ها” کم شود.
تا این لحظه سر و کار ما با آثار هنرمندانی است که چهره ی یک پادشاه، یک اشراف زاده، یک شخصیت ایده آل و آرمانی و یا یک واقعه ی مهم تاریخی و... را به تصویر کشیده اند. اما چنانچه که هنرمند دیگری از بین خودمان که هم عصر ماست ظهور کند و در لحظه ای ما و شاهکارها را در کنار هم و در یک قاب قرار دهد چه اتفاقی می افتد؟
اینجاست که با این همنشینی، گویا آن دژ مستحکمی که بین ما و آثار هنری فاصله انداخته بود به یکباره فرو می ریزد، شاهکارها با ما یکی می شوند و تبع این اتفاق، به نوعی از آن ها تقدس زدایی می شود.
اثر هنریِ قدیمی به برکت وجود و همکاری نادانسته ی مای امروزی از نو خلق می شود و از نو معنا پیدا می کند. گویی جان تازه ای بر کالبد خاک خورده اش دمیده می شود، از آن حالت سکونِ فخر فروشانه ی خود بیرون می آید، حالتی سیال و پویا به خود می گیرد و در زندگی روزمره ی ما ادغام می شود. در این معادله، یک طرف قضیه که آثار هنری باشند، دیگر ارزشمند مطلق نیستند و ما هم که در طرف دیگر قضیه هستیم بی ارزش مطلق نیستیم. اینک هر دو طرف هم ارز شده اند و دست به دست هم داده اند تا اثر هنری جدیدی را بسازند. با نگاه کردن به این عکس ها بیش از هرچیز حرکت و کنش و واکنش بین آثار هنری و مخاطبان دیده می شود و همین امر باعث شده است که شاهکارها قابلیت احیا شدن و نفوذ در زندگی روزمره ی ما را داشته باشند و بالعکس، ما هم در حیات آثار هنری شریک و سهیم شویم و جایگاهی داشته باشیم و در نهایت دوگانگی و مرز بین اثر و مخاطب از بین برود.

#عباس_کیارستمی
#هنر_عکاسی
#نقد
@Beyondthemusic
2024/10/01 22:39:03
Back to Top
HTML Embed Code: