Telegram Web Link
🔗 #مطالعات_فرهنگی

🔗 #چرا_می‌نویسیم؟

🔗 #پاسخ 👇

«آیا لذتی در نوشتن وجود دارد؟ نمی‌دانم. یک‌چیز مسلم است، فکر می‌کنم یک الزام قوی برای نوشتن وجود دارد. نمی‌دانم این الزام برای نوشتن از کجا می‌آید. می‌توان به گونه‌هایی مختلف از آن آگاه شد. به عنوان مثال، با این واقعیت که وقتی صفحه‌ای در یک روز ننوشته‌اید به شدت نگران و مضطرب می‌شوید. با نوشتن صفحه‌ی روزانه‌ی خود، به خود و وجود خود یک نوع آرامش می‌بخشید. چگونه ممکن است که تظاهر که اینقدر سطحی، غیرواقعی، و ناشی از خودشیفتگی است این تاثیر و آرامش را برای باقی مانده‌ی روز شخص به بار آورد؟
ما می‌نویسیم تا بتوانیم دنیای اطراف و بیرون از ما که بسیار دورتر از کاغذی است که در دست داریم، زندگی‌ای که خیلی هم مفرح نیست بلکه آزاردهنده و پر از اضطراب است و برای دیگران نمایان است را بروی مستطیل کوچک (کاغذ) پیش روی خود ذوب کنیم، ولی زندگی متلاطم انسان هرگز جذب واژگان بی‌حرکت نمی‌شود.»

https://ibb.co/kfh3jJ

🔗 #میشل_فوکو

#رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic

Michel Foucault, (2004) [1969] Michel Foucault à Claude Bonnefoy – Entretien Interprété par Éric Ruf et Pierre Lamandé, Paris: Gallimard
Forwarded from اتچ بات
کمتر جوانی به اندازه ی هلن ماجرای عاشقانه داشته است. آن هایی که محاسن او را داشتند از روی شهوت یا بی ثباتی ذهنی دائم معشوق عوض می کردند. هلن هدفش از پشت هم ردیف کردن عشاق آرمان گرایی بود. هر پسر جدیدی به نظرش سرانجام بهترین مرد می رسید. در شگفتی اولین دیدار، در جذابیت نخستین گفت و گو به او محاسنی می بخشید که در ته دل آرزو داشت. چند روز و چند شب بعد، وقتی توهم خاتمه می یافت و هلن او را آن چنان که در واقعیت بود می دید، با همان جدیتی که جلبش کرده بود رها می ساخت. درد هلن این بود که می خواست دو خواسته ی متضاد را برآورده کند: آرمان گرایی و روشن بینی را. از بس که هر هفته شاهزاده ی رویاهایش را عوض کرد، از خودش و مردها زده شد. طی ده سال آن دختر جوان پر شور و ساده دل مبدل شد به یک زن سی ساله ی بدبین و دلزده.

📚 یک روز قشنگ بارانی؛ اریک امانوئل اشمیت

@Beyondthemusic
🔗 #سینما

🔗 #تارکوفسکی_از_استاکر_میگوید

🔗 #دپارتمان_سینما

.............................................................
ت.گ: استاکر چگونه انسانی است؟

تارکوفسکی: او بسیار صادق، پاک و از نظر ذهنی بی گناه است. همسرش او را خوش رو می نامد. به گفته استاکر، او مردم را به درون منطقه میبرد تا آنها را خوشبخت سازد. او، بدون هیچ منفعت شخصی، خود را کاملا وقف این کار می کند. در واقع، داستان او حکایت واپسین آرمان گرای واقعی است. داستان مردی که به امکان رسیدن به خوشبختی فارق از اراده و ظرفیت انسان اعتقاد دارد. شغل او به زندگی او معنا می بخشد. او همچون کشیش منطقه، مردم را در آنجا هدایت می کند تا به خوشبختی دست یابند. در عالم واقعیت نمیتوان قاطعانه وجود حتی یک انسان خوشبخت را ثابت کرد. در پایان سفرش به منطقه، تحت تاثیر کسانی که هدایتشان را برعهده گرفته، ایمان خود به خوشبختی نوع انسان را از دست می دهد. دیگر نمی تواند کسی را پیدا کند که به منطقه و خوشبختی موجود در این اتاق ایمان داشته باشد. در پایان او با اعتقاد خود مبنی بر رسیدن به خوشبختی از طریق ایمان خالص، تنها می ماند.


https://ibb.co/dVsJ1y

🔵 از مصاحبه تونینو گوئرا با
#آندره_تارکوفسکی
#Stalker ۱۹۷۹


📖 #گفتگو_با_تارکوفسکی

📝 #جان_جیانتينو

🔄 ترجمه: آرمان صالحی

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
#فقر_نقاشان_در_تاریخ_هنر
#دپارتمان_هنر_نقاشی
#مه‌ناز_محمدجعفر

«یک اتاق با ماهی بیست فرانک؛ صبحانه هجده سو و ناهار بیست و دو سو؛ می شود دو فرانک در روز یا شصت فرانک در ماه؛ اگر به این مبلغ بیست فرانک کرایه ی اتاق را اضافه کنیم جمعا هشتاد فرانک می شود. در ضمن باید چیزی هم برای کلاس نقاشی در نظر بگیری؛ یکی از ارزانترین این گونه کلاس ها سوئیس است که گمانم ده فرانک خرج بردارد. بعد باید بگویم ده فرانکی هم برای بوم؛ قلم مو و رنگ لازم داری که به این ترتیب سرجمعش می شود صد فرانک؛ با این حساب بیست و پنج فرانک باقی می ماند برای خشک شویی؛ روشنایی؛ تنباکو؛ پول توو جیبی و هزار و یک خرج دیگر که هر روز تراشیده می شود. اما در آمد جنبی هم می توانی داشته باشی؛ مثلا مشق هایی که در مدرسه می کنی و مهم تر از آن رونگار هایی که در لوور انجام می دهی؛ خیلی خوب فروش می رود… تنها کاری که باید بکنی این است که بازار پیدا کنی؛ که آن هم فقط کار گشتن و جستن است.»

نامه‌ی زولا به سزان ِ پیر
#هنر_سزان
@beyondthemusic
🔗 #فلسفه

🔗 #ادبیات

🔗 #معرفی_کتاب

🔗 #دپارتمان_فلسفه

🔗 #نگارنده

#مه_ناز_محمدجعفر




در جستجوی کتاب در حوزه پدیدارشناسی بودم که به کتاب«#در_کافه_اگزیستانسیالیستی نوشته #سارا_بیکول محصول سال ۲۰۱۶» برخوردم.

💎 نکته ی مثبت و چشم گیری که از این کتاب به چشم می خورد این است که به زبان خیلی خیلی ساده؛ روان و گویا نقطه تلاقی اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی را تشریح می کند. شاید بتوان آن را آمیزه ای از سرگذشتنامه و فلسفه دانست که سارا بیکول با مهارت این دو مقوله را در هم می آمیزد و مطالب و مضامین دشوار فلسفی را از میان وقایع تلخ و شیرین تاریخی عبور داده و برای خواننده حتی غیر متخصص قابل فهم و گیرا میسازد.

💎 از نکات خواندنی این کتاب روابط متقابل و دو به دوی این غولهای فلسفی اروپا است. روابطی که گاه سر از زندگی خصوصی آنها درمی آورد نقاط ضعفشان را بر ملا میسازد و تنشها، هیجانات و تلاطمهای یک سده کامل اگزیستانسیالیستی را به نمایش درمیآورد.
💎 کتاب مملو از اندیشه های دلربا و گاه متضاد کسانی مثل آلبر کامو، کارل یاسپرس،مرلوپونتی، سیمون دوبوار، هایدگر و سارتر و بقیه است.

خود سارا بیکول در شرح کتاب چنین می نویسد: "با خواندن دیدگاه سارتر درباره آزادی، نظر دوبوار درباره مکانیسم بنیادین سرکوب، و رویکرد کیرکگور درباره اضطراب، نگاه کامو به عصیان، تفسیر هایدگر از تکنولوژی و بحث مرلوپونتی در مورد علوم شناختی، گویی در حال شنیدن آخرین خبرها هستی..."

پ.ن: در کتابخانه ی خود داشته باشید و نرم‌نرم بخوانیدش. برای هدیه نیز خوب است.

#در_کافه_اگزیستانسیالیستی
#سارا_بیکول

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #سینما

🔗 #نقب_به_دیالوگ

🔗 #دپارتمان_سینما

تنظیم:
🔗 #خسرو_یزدانی(دکتری فلسفه سوربن)
.............................................................

« گفتگوی قاتل و پلیس در فیلمِ seven »

قاتل: اگر می خواهید که مردم به آنچه می گویید گوش
فرا دارند، بس نیست که به شانه های آنان دست بگذارید
تا متوجه شما بشوند.
نیاز است که با کوبه ی چکش سراغشان روی.
پلیس: تو مگر چه چیز شگفت و ویژه ای داری
که مردمان به تو گوش فرادارند؟
قاتل: من هیچ چیزِ شگفت و ویژه ای ندارم
وهرگز هم چیزی ویژه نداشته ام،
بلکه آنی که دریافته ام
شگفت و ویژه است، کرده هایم:
من آنچه گناهانِ کبیره است را پادافره دادم.
پلیس: چه؟ کرده هایت؟
چیزِ ویژه و شگفتی درآنچه کردی نیست .
و پس از یکی دوماه یکسره فراموش خواهد شد.
قاتل: شاید در آغاز دریافتش اندکی دشوار باشد
ولی دیر یا زود خواهند فهمید.
من آنچه و آنکه ام را برنگزیدم، من برگزیده شدم.
من سرمشق هستم
وآموزه هایم دیگر فراموش نخواهند شد
و پیروانی خواهم داشت که
از پسِ من، پس از من خواهند آمد.
راه های خداوند مسیح رخنه ناپذیرند.


https://ibb.co/ffhGtd

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #فلسفه_پراتیک

🔗 #پدیدار_شناسی

🔗 #دپارتمان_فلسفه

#یوسف_محمدی

📖 چهار ایده و توضیح برای خوانش؛

✳️ #زیبایی_شناسی_معنای_زندگی:
خوانشی در باب معنای زندگی بر اساس نظریات مبتنی بر زیبایی شناسی و نظرات متاخر و تجربی که از زیستن در حال نشات می گیرد.

✳️ #پدیدارشناسی_و_زندگی:
چگونه درک زندگی به مثابه ی عنصری ذهنی می تواند بالفعل شود و تابعی از ذهن تحلیلگر و عمل متناظر با آن قرار گیرد.

✳️ #هنر_زیستن:
بر اساس آراء فیلسوفان و جامعه شناسان کلاسیک و مدرن زندگی در تمام هستی خود می تواند به زیستنی هنرمندانه بدل شود، بالطبع زیستن در مدرنیته در تعارض با هنر زیستن است و آن را امری مجرد می داند، اما با چه کاربست هایی زیستن و زندگی کردن می توانند با یکدیگر در یک راستا قرار و در عین حال یکی شوند؟ به عبارت دیگر آیا زیستن با زندگی کردن تفاوت دارد؟ یا می توانند با یکدیگر اینهمان شوند؟ در دنیای امروز چیزی که مغفول واقع شده همانا زندگی کردن است و زیستن، چطور زیستن مسأله شده است. در این نظر زندگی کردن گامی جلوتر از زیستن است. اما چگونه می شود این دو مفهوم در عینیت و در عمل به یکدیگر نزدیک کرد.

✳️ #نسبیت_زندگی:
زندگی را چطور می شود در شرایط های مختلف منعطف کرد و سازه ای در خور از آن ساخت که بایسته درک و ارزش شود. در این خوانش رای بر ارزش زندگی در شرایط های متفاوت است و هرگونه تعاریف جزمی نگر را در بوته نقد قرار می دهد و آن را منعطف در فضا و زمان خاص می نماید. در این مسأله ما خط بطلانی می کشیم بر هر رویکردی که بخواهد از زندگی تعریف قطعی ارائه دهد. اگر در برهه ای برای زندگی کردن می توانستیم تعریف کلی ارائه دهیم، اما امروزه بنا بر انعطاف شرایط های متفاوت اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی نمی توان تنها به یک معنا زندگی بسنده کرد، چرا که زندگی در هر نقطه نظر و چشم انداز ی کیفیت و معنای خاص خود را داراست که نمی توان سبک و جنبه ای از آن را بر دیگری مرجح دانست. بالطبع نگرشی اینچنینی به زندگی می تواند عمل معنا بخشی به آن را در هر موقعیتی ارزش مند تلقی کند و آن را تابعی از شرایط زمان و مکان بداند که تکرار پذیر نیست یا تکرر در آن با تفاوت های معنا داری همراه است.


https://ibb.co/fYHcid

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #هنر

🔗 #موسیقی

🔗 #انتزاع_در_فلسفه_موسیقی

🔗 #دپارتمان_موسیقی

#همایون_خَش_اندیش
(نوازنده گیتار الکتریک)

فلسفه موسیقی همانند دیگر شاخه های فلسفه هنر، از پیش، معرفت به حیطه مورد مطالعه خود را مفروض می گیرد. اما به خلاف فلسفه علم، فلسفه های هر یك از فعالیت های هنری به عنوان زیر مجموعه فلسفه هنر؛ مثل موسیقی، معرفتی است كه بسیاری از مردم، صرفا به خاطر این كه اعضای فرهنگ موسیقایی جامعه خود هستند، دورنمای قابل توجهی از این رشته دارند. موسیقی، در زندگی بسیاری از مردم، نقشی محوری به عهده دارد.
احتمالا موسیقی هنری است كه مسائل بغرنج فلسفی زیادی را آشكار می كند. بر خلاف نقاشی، آثار موسیقی، واجد نمونه های كثیری است كه هیچ یك از آنها را نمی توان با صرف اثر، یكی دانست. بنابراین پرسش از این كه دقیقا این اثر [یعنی اثر موسیقایی] چیست، در اصل پیچیده تر از چنین پرسشی در رابطه با آثار نقاشی است؛ آثاری كه حداقل در ابتدا اعیان فیزیكی ساده ای به نظر می آیند. یک اثر موسیقیایی می تواند به صورت مستقل و جدا از مسائل و چگونگی و کیفیت اجرا تفسیر شود و اجراها نیز خود می توانند تفسیر جداگانه ای از منظر زیباشناسی در نگاه یک فرد به عنوان رهبر ارکستر و قلیان احساسی و فکری او داشته باشند.
این صحبت به تفسیری اشاره دارد كه موسیقی هنری است كه غرق در معنا ، با این حال به خلاف درام، موسیقی صرف ابزاری كه واجد هیچ محتوای آشكار معنایی نباشد، نیست. این مطلب این پرسش را موجب می شود كه چرا ما موسیقی را اینقدر ارزشمند می دانیم؟ این برای بسیاری از فیلسوفان كه درباره این موضوعات تامل می كنند محوریت دارد كه موسیقی دارای توانایی آشكار در بیان حركات است و در عین حال به یك معنا هنری انتزاعی باقی می ماند.
(nominalists) معتقدند كه آثار موسیقی مجموعه ای از جزئیات عینی مثل نشانه ها و اجراها، هستند.
در حالی كه این نگرش، به خاطر این كه تنها به كمترین انواع غامض موجودات متوسل می شود، جذاب است، با اعتراض های خاصی مواجه است. مثلا، بسیاری اجراهای پرستش بهار(استرانوینسکی) دربردارنده چند نت اشتباه است.(این مسئله به عمد و تشخیص آهنگساز اثر اینگونه ساخته شده است) بنابراین تصور این كه چگونه nominalists از این استنتاج نادرست كه پرستش بهار دربردارنده چند نت اشتباه است، اجتناب می كنند، مشكل است. به نظر می رسد حل این مساله مبتنی بر رجوع به این اثر، مستقل از اجراهای متعدد آن است، ولی چنین رجوعی از نظر nominalists بی ارزش است.
ایده آلیست ها معتقدند كه آثار موسیقی موجوداتی ذهنی هستند. كالینگوود (1938) و سارتر (1940) به ترتیب آثار موسیقی (و دیگر آثار هنری) را اعیان و تجربه هایی خیالی دانستند. مهم ترین اعتراض به این نگرش این است كه: (1) این نگرش در ایجاد دسترس پذیری بین الاذهانی آثار شكست می خورد، زیرا تعداد آثار ذیل عنوان پرستش بهار به تعداد تجربیات ذهنی ای است كه افراد در هنگام اجرای این عنوان داشته اند، (2) این نگرش نقش رسانه ای كه اثر از طریق آن شنیده می شود را در فهم آن بی ارتباط می گرداند. انسان ممكن است تجربه خیالی یكسانی در پاسخ به اجرای زنده پرستش بهار و صدای ضبط شده آن داشته باشد، اما این مساله همچنان گشوده است كه آیا دو رسانه از حیث زیبایی شناختی یكسان هستند یا خیر.
گهگاه این عقیده كه آثار موسیقی آثاری خیالی، داستانی یا غیرواقعی (fictional) هستند مورد توجه قرار می گیرد.
این مطلب، با توجه به وضعیت مناقشه آمیز هستی شناختی موجودات خیالی، چندان مفید و یاری رسان نیست. نظریه های اعیان خیالی در امتداد همان خطوطی طبقه بندی می شوند كه نظریه های آثار موسیقی طبقه بندی می شوند؛ نظریه های نام انگار، ایده آلیست و غیره.
نظریه بدیل دیگر درباره موضوع مورد بحث «حذف انگاری» است، نظریه ای كه براساس آن آثار موسیقی وجود ندارند. حذف انگاری ابتدایی می تواند به وسیله این استدلال مورد دفاع قرار گیرد كه از هیچ كدام از نظریه های اثباتی ماهیت آثار موسیقی نمی توان به شكل قانع كننده ای دفاع كرد. حذف انگاری پیچیده تر احتمالااستدلال می كند كه آثار موسیقی «ناموجودهای التفاتی/ قصدی»(intentional inexistents)هستند (همچنان كه گئورگ رِی (2006) در مورد موجودات خاص زبانی چنین استدلال می كند).

رومان اینگاردن (1986) از موضعی كه به ظاهر اثباتی تر، ولی دارای استدلال های مشابه است، دفاع می كند. استنتاج او این است كه یك اثر موسیقی موجودی التفاتی/قصدی/ است، بدینسان موضع او بین رئالیسم و ایده آلیسم است. دیوید دیویس اخیرا استدلال كرده است كه آثار موسیقی، همانند همه آثار هنری، كنش هستند، آثار موسیقی بخصوص كنش های تركیبی آهنگسازان آنها هستند (2004). بنابراین او آنچه ما احتمالا«نظریه كنش» هستی شناسی هنر می نامیم، احیا می كند.

https://ibb.co/fMTjgy

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #فلسفه_هنر

🔗 #نقل_قول
.............................................................
اگر هنرمند در اثر خود چشم انداز نو نیافریند، کار گِل کرده و انگاره های کهنه را که در ذهنش حک شده اند، تکرار کرده است.


https://ibb.co/g5T88d
📝 #جان_دیویی

📖 #هنر_به_مثابه_تجربه

🔗 #John_Dewey

🔗#Art_as_Experience
1934 p 50
#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #مطالعات_فرهنگی

🔗#هنر_شنیدن

🔗#امر_تراژیک

🔗 #دپارتمان_علوم_اجتماعی

#یوسف_محمدی
.............................................................



🔶 امر تراژیک خود به خود با زندگی کلان‌شهری امروز به شدت گره خورده است. تراژدی شنیدن در عدم هماهنگی و همزیستی ما با اطراف و تعلقاتمان پیش می رود. سالهاست کَر شده ایم، نمی شنویم نه خود و نه دیگران را، در هنر اوضاع به مراتب نگران کننده تر است؛ شنیدنی در کار نیست، بیش تر شنیدن را به تاخیر می اندازیم. در شنیدن چه سختی وجود دارد؟ شنیدن خود به خود مستلزم کشف و پیدا کردن ناپیداها است. برای نمونه در فلسفه یونان باستان سقراط پایه گذار شنیدن به مثابه ی اکتشاف بود، جدل سقراطی که با شنیدن و از شنیده ها هر گونه مدعی و مفهومی را از مرکزیت می انداخت. در صورت های دیگر هم چنین امری ضروری بود حتا در فلسفه خرد گرایی، هنر مدرن، موسیقی و ... اما شنیدن بیش از آنکه امروز لذت بخش جلوه کند، امری سخت است. سخت و رنج آور همچون سکون و سکوت که به شدت ملزم می کند نوعی جدایی درون از بیرون، شنیدن بیش از آنکه در بیرون نمود داشته باشد در درون زیست می کند و بالنده می شود. در بیرون شنیدن به لحظاتی تعلق دارد که ما عدم شنیدن را به تاخیر می اندازیم ، بالواقع می شنویم که نشنویم و بستر دیگری فراهم شود که بتوانیم شنیدن را وسیله ای برای تخلیه کلمات انباشته شده و مسموم به کار بریم. همچنین این کنش در موسیقی و هنر به همین صورت کارکرد دارد. شنیدن و نگریستن به مثابه ی امری تراژیک و رنج آور، ارائه می دهیم به هر طرق ممکن تمام زیسته و شوقی که به ارائه نیاز ندارد، بل به عتاب محتاج است. هنر شنیدن امروز کم‌کم از میان رفته است و جای خود را به هنر نمایش، چیزی که به رویت برسد، نوشته شود، دیده شود و در پس آن گسترش پیدا کند، داده است. مناسبات جامعه مدرن با وصلتی زیرکانه فورانی مخرب از زندگی بیرون در نزد دیگران را فراهم کرده است؛ چنین زیستنی قدرت را پالوده می کند و آن را بیش از پیش از حلقه قدرت تکین و بی همتا بیرون می آورد و به دست شهروندان می سپارد. هنر در این میان مدخل مناسب و چند بعدی برای این مهم است. نگاه کنید، شنیدن به قهقرا می رود و ارائه هر روز بالاتر می رود، گرچه، شاید اینطور به نظر رسد، بسان بالُنی که با تمام شدن گاز از حرکت باز می ایستد و سقوط می کند؛ اما چه سقوطی! آماده شدن برای خیزشی دگر، در اندیشه کلاسیک هنر شنیدن به مثابه ی کمال والا یافت می شد، به عبارت دگر هر چقدر افراد در شنیدن اهتمام می ورزیدند به لایه های عمیق موضوع نائل می آمدند. در موسیقی برای مثال این امر بیش تر قابل ردیابی است. شنیدن بیش از آنکه امر منفعلانه به حساب می آمد، امری والا محسوب می شد؛ آهنگساز با شنیدن مکرر موسیقی و اطرافش ذهن خود را می پرورانید. امروز عمل ارائه دادن مهم می نماید، موسیقی شنیده نمی شود ، شنیدن با رنج همراه است و در عین حال آنرا عملی عبث می پندارند. و بیش تر دوست داردند شنیده شوند ، ارائه و نمایش دهند، نمایش در نمایش نه به مثابه ی عملی که قصد دارد راه دیگر را نشان دهد،بلکه به عنوان عملی که شنیدن را کمرنگ می کند، همه در هر موقعیتی به دنبال ارائه هستند، سخن، کلمات بسان ابزار، حتا در سکوت هم وجهی از همین من ارائه کننده را می بینیم؛ در حالی که شنیدن مستلزم بها به درون نادیدنی است. ارائه نمی کند، سخن نمی پراند و نمایشی را بازتولید نمی کند و در ورای خود به دنبال شستن فرد مدرن امروزی از گرد و غبار من، به عنوان سوژه ی کارآمد است.

https://ibb.co/fZDBBy

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
فضاهای شهری ای که ظاهراً بلا استفاده هستند. به راستی چه نوع حیاتی در این فضاها جریان دارد؟

عکس: حدیث م.

Location: Melbourne, Australia

@Beyondthemusic
🔗 #تاملات

🔗 #تلاقی_فیزیک_و_هنر
........................‌‌‌.....................................
اینشتین بیان کرده بود، اگر نظریه ای نتواند تصویری فیزیکی ارائه دهد که حتی یک کودک آن را بفهمد، احتمالا بلااستفاده است. اما نظریه ریسمانها علیرغم پیچیدگی، مبتنی بر تصویر فیزیکی ساده ای است؛ تصویری براساس مفهوم #موسیقی.

https://ibb.co/mnSHod


#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #جامعه‌_شناسی

🔗 #مرگ_به_شیوه_مدرن

🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی

#یوسف_محمدی
.............................................................
الیاس در کتاب "تنهایی دم مرگ" به بیان و رونمایی از فرآیند سرکوب و طرد مرگ از آگاهی و حوزه عمومی می‌پردازد، فرآیندی که به بیان او؛ همپای روند پرده‌برداری از جنسیت و روابط جنسی در قرن اخیر صورت گرفته است. در جوامع مدرن، انسان‌ها هرچند به شیوه‌های بهداشتی‌تر و کنترل شده تر می‌میرند، اما این مرگ در انزوای عاطفی کامل به وقوع می‌پیوندد. منظور از الیاس از انزوا، طرد بیمار به صورت عاطفی و انتظار برای مرگ او است. هر چه قدر زمان مرگ نزدیک تر، افراد دورتر می شوند. جابجای از تخت احتضار در میان خویشان و نزدیکان به تخت بیمارستان در میانه پزشکان در پرستاران، مصداق استحاله در ساختار اجتماعی و رفتار متمدنانه است، تغییری که هم راستا با الزامات و دلالت‌های سیاسی خاص امروز است.

https://ibb.co/g4YGyd

🔴 برای خوانش بیشتر به کتاب #تنهایی_دم_مرگ از #نوربرت_الیاس مراجعه نمایید.

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
Forwarded from اتچ بات
من مرگ را زیسته ام

با آوازی غمناک

غمناک

وبه عمری سخت دراز و سخت فرساینده

#احمد_شاملو

عکس: علی احمدی اندواری

@Beyondthemusic
🔗 #سینما
📝 #سینما_تجربه_فلسفی
✍️ #آلن_بدیو
مترجم :محمد زرینه

🔗 #دپارتمان_سینما


#سینما دارای رابطه‌ای منحصربه‌فرد با #فلسفه است: می‌توانیم بگوییم مشاهده‌ای فلسفی است. دو پرسش سر برمی‌آورند. اول ، فلسفه به سینما چگونه می‌نگرد؟ دوم ، چگونه سینما فلسفه را دگرگون می‌سازد؟ رابطه میان آن‌ها رابطه‌ای از جنس دانش نیست. فلسفه نمی‌تواند به ما توانایی شناخت سینما را ببخشد.این‌یک زندگی، جوهره رابطه، یک رابطه تغییر شکل یافته شده است. سینما فلسفه را متحول می‌کند، به‌عبارت‌دیگر، سینما مبدل ساز خیالی‌ترین وجه در نسبت با ایده است.سینما به صورتی اساسی عبارت است از خلق ایده‌های جدید در خصوص آنچه یک ایده هست. با در نظر گرفتن وجهی دیگر،سینما موقعیتی فلسفی است.بیانی خیالی از موقعیتی فلسفی که رابطه میان رویکردهایی است که معمولاً رابطه‌ای با یکدیگر ندارند. یک موقعیت فلسفی برخوردی میان رویکردهایی است که خارج از یکدیگر هستند....

از متن:

عشاق در یک موقعیت فلسفی لبخند می‌زنند. برای آنکه به ما نشان دهند میان رخدادی به نام عشق و قواعد معمول زندگی – قواعد شهری و قواعد زناشویی- هیچ‌گونه پیوند متداولی وجود ندارد. حال فلسفه به ما چه خواهد گفت؟ خواهد گفت: « به رخداد بی اندیشیم.» باید به استثنا فکر کنیم. باید بدانیم که در خصوص آنچه نامعمول است باید صحبت کنیم. باید به تغییر در زندگی فکر کنیم. می‌توانیم وظایف فلسفه را در مواجهه با شرایط خلاصه کنیم. اول انتخاب‌های بنیادی بر اساس تفکر را روشن سازد. همیشه انتخابی میان آنچه مورد تمایل و آنچه عدم تمایل است وجود دارد. دوم، فاصله میان تفکر و قدرت ، فاصله میان حکومت و حقیقت را روشن سازد. یعنی مقیاس آن چیزی که فاصله است.برای دانستن آنکه می‌تواند یا نمی‌تواند محل تقاطع باشد.... متن کامل را در فایل #pdf زیر بخوانید.

https://ibb.co/nAJzZJ

#رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
2024/10/02 00:44:02
Back to Top
HTML Embed Code: