«در هر دو جهان حتا یک آتش بس موقت هم از آن ما نیست.
انتخاب و تعهد... هیچ نیستند، مگر اصواتی در این گورستانِ پژمرده ی اشرافی، اینجا که تقلبی مُبْرَم، زندگی برجای مانده را در مرگ، بی صدا کرده است.
https://ibb.co/dr0GaJ
برگرفته از مجموعه شعر:
🔗 #خاکستر_گرامشی
🔗 #پیر_پائولو_پازولینی
🔗 #Pier_Paolo_Pasolini
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
انتخاب و تعهد... هیچ نیستند، مگر اصواتی در این گورستانِ پژمرده ی اشرافی، اینجا که تقلبی مُبْرَم، زندگی برجای مانده را در مرگ، بی صدا کرده است.
https://ibb.co/dr0GaJ
برگرفته از مجموعه شعر:
🔗 #خاکستر_گرامشی
🔗 #پیر_پائولو_پازولینی
🔗 #Pier_Paolo_Pasolini
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
imgbb.com
IMG 20180618 125539 156
Image IMG 20180618 125539 156 hosted in imgbb.com
🔗 #روایت_روزمره_شهر
🔗 #نگاه_میکنیم_همانطور_که_نگاهمان_میکنند.
🔗 #ارسالی
عنوان: ورای موسیقی👆
.............................................................
ساعت نزدیک غروب است. جمعیت فراوانی در خیابان تجمع کرده اند مردم و آتش نشانی و نیروی انتظامی هم هستند. مگر چه خبر است؟؟؟چرا این همه جمعیت آمده است در این خیابان؟ آه کمی نگاه دقیق لازم است، بر روی یه ساختمان نیمه کاره دختر جوانی ایستاده است مگر چه خبر است؟؟ مگر چه اتفاقی می خواهد بیفتاد؟؟؟ ای بابا شاید دخترک می خواهد آرتیس (نمایش بازی) بازی در بیاورد، یا پشت صحنه فیلمی است. بریم بابا وقت این چیزها را نداریم. اما کمی آنطرف مردمی هستند که در این خیابان تجمع کرده اند و دارند شعار می دهند این دیگر چه شعاری است📣📣📣📣 (آهای دختر. اگه جرات داری به پر پایین!! ) (ترسو 📣ترسو📣 بی جرات بی جرات بی جرات ) کمی آنطرف تر از خیابان هم عده ای مشغول گرفتن فیلم هستند کمی آنطرف تر عده ای هم مشغول سلفی گرفتن هستند!!!
نیروی انتظامی و ماموران آتش نشانی از مردم تقاضای باز کردن میسر را دارند ولی کسی توجهی نمی کند و در حال گرفتن فیلم و سلفی و شعار دادن هستند و دخترک هنوز در بالای ساختمان نیمه کاره است ؟؟!! وای خدای من مگر چه خبر است؟!؟! مگر چه اتفاقی قرار است بیفتاد؟؟
از یک نفر سوال کردم جریان چیست؟؟ ابتدا به شوخی گفت جریان. جریان برق است!! مگر کوری طرف می خواهد خودکشی کند. چی #خودکشی!!! اره بابا. حال برو اونطرف تصویر را برفکی نکن.
آه یه نفر می خواهد خودکشی کند و این مردم چکار که نمی کنند وای خدای من!!
وای خدای من دخترک خودش را به پایین پرت کرد، ای وای بر این جماعت باز هم ول کن نیستند و قصد دارند از جنازه دخترک فیلم بگیرند عده ای هم پول خرد به عنوان کفاره بر روی جنازه دخترک پرت می کنند و عده ای هم از کار خودشان ابراز ندامت و پشیمانی می کنند ولی حیف که پیشمانی سودی ندارد!!!!
قصه دخترک بسیار سخت است قصه ای که ابتدا #فرهنگ غلط برخی از مردم عزیز ما نشان می دهد آری مردمی که می توانستند بجایی پرداختن به شعار ها و سلفی گرفتن و فیلم گرفتن ، از او بخواهند ما مشکل تو را حل خواهیم کرد بیا پایین، دختر پایین آمد،اما...
#حمید_رضا_شاهوردی
https://ibb.co/mP5VLJ
عکس: برگرفته از ایران نیوز
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #نگاه_میکنیم_همانطور_که_نگاهمان_میکنند.
🔗 #ارسالی
عنوان: ورای موسیقی👆
.............................................................
ساعت نزدیک غروب است. جمعیت فراوانی در خیابان تجمع کرده اند مردم و آتش نشانی و نیروی انتظامی هم هستند. مگر چه خبر است؟؟؟چرا این همه جمعیت آمده است در این خیابان؟ آه کمی نگاه دقیق لازم است، بر روی یه ساختمان نیمه کاره دختر جوانی ایستاده است مگر چه خبر است؟؟ مگر چه اتفاقی می خواهد بیفتاد؟؟؟ ای بابا شاید دخترک می خواهد آرتیس (نمایش بازی) بازی در بیاورد، یا پشت صحنه فیلمی است. بریم بابا وقت این چیزها را نداریم. اما کمی آنطرف مردمی هستند که در این خیابان تجمع کرده اند و دارند شعار می دهند این دیگر چه شعاری است📣📣📣📣 (آهای دختر. اگه جرات داری به پر پایین!! ) (ترسو 📣ترسو📣 بی جرات بی جرات بی جرات ) کمی آنطرف تر از خیابان هم عده ای مشغول گرفتن فیلم هستند کمی آنطرف تر عده ای هم مشغول سلفی گرفتن هستند!!!
نیروی انتظامی و ماموران آتش نشانی از مردم تقاضای باز کردن میسر را دارند ولی کسی توجهی نمی کند و در حال گرفتن فیلم و سلفی و شعار دادن هستند و دخترک هنوز در بالای ساختمان نیمه کاره است ؟؟!! وای خدای من مگر چه خبر است؟!؟! مگر چه اتفاقی قرار است بیفتاد؟؟
از یک نفر سوال کردم جریان چیست؟؟ ابتدا به شوخی گفت جریان. جریان برق است!! مگر کوری طرف می خواهد خودکشی کند. چی #خودکشی!!! اره بابا. حال برو اونطرف تصویر را برفکی نکن.
آه یه نفر می خواهد خودکشی کند و این مردم چکار که نمی کنند وای خدای من!!
وای خدای من دخترک خودش را به پایین پرت کرد، ای وای بر این جماعت باز هم ول کن نیستند و قصد دارند از جنازه دخترک فیلم بگیرند عده ای هم پول خرد به عنوان کفاره بر روی جنازه دخترک پرت می کنند و عده ای هم از کار خودشان ابراز ندامت و پشیمانی می کنند ولی حیف که پیشمانی سودی ندارد!!!!
قصه دخترک بسیار سخت است قصه ای که ابتدا #فرهنگ غلط برخی از مردم عزیز ما نشان می دهد آری مردمی که می توانستند بجایی پرداختن به شعار ها و سلفی گرفتن و فیلم گرفتن ، از او بخواهند ما مشکل تو را حل خواهیم کرد بیا پایین، دختر پایین آمد،اما...
#حمید_رضا_شاهوردی
https://ibb.co/mP5VLJ
عکس: برگرفته از ایران نیوز
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #مطالعات_فرهنگی
🔗 #هنر (سینما، موسیقی، نقاشی)#ادبیات، #فلسفه، #روانشناسی و #جامعهشناسی
🔗 #هم_دیدگی_از_آنچه_فکر_میکنیم_به_ما_نزدیکتر_است
🔵 پرونده دوم: اَن_بیتی
مِیسن کِری پژوهشگری جذاب است. او در واقع یک محقق اسنادی ساده است، آنچنان که خود می گوید. بنابراین به زندگی بزرگان در هر عرصه ای از زاویه ای خاص نزدیک شده است؛ زاویه ای که فارغ از شخصیتی یگانه که هر یک از افراد تأثیرگذار داشته اند، در واقع، مثل ما هستند. او ابتدا در قالب وبلاگ نویسی شروع کرد به بارگذاری #عادات و #زندگی_روزمره بزرگان کاری که برای او بیشتر جنبه سرگرمی داشت..........
توضیحات تکمیلی این پرونده با هشتگ #میسن_کری در پست های پیش بارگذاری شده است؛ در صورت تمایل می توانید آن را دنبال نمایید.
.............................................................
🔗 #ان_بیتی
#بیتی هنگام شب بهتر کار می کند. در ۱۹۸۰ به مصاحبه گری گفت:
«من واقعا به آدم های شب و روز باور دارم. واقعا گمان می کنم بدن ما ساعت مختلف دارد. من همین حالا با این که دو سه ساعت است که بیدارم باز حس می کنم که تازه از خواب بیدار شده ام. واین حس تا ساعت ۷ شب بَرجا می ماند. در آن موقع رفته رفته سرحال می آیم و ساعت ۹ آماده ام شروع به نوشتن کنم. ساعت هایی که من برای نوشتن دوست دارم از دوازده نیمه شب تا سه بامداد است.»
درهرحال، او هر شب چیز نمی نویسد. می گفت: «من درواقع به هیچ وجه تابع برنامه معینی نیستم، و کوچک ترین میلی به این کار ندارم. گاه گاه که این رویه را آزموده ام، وقتی که در گِل مانده ام، و برای رهایی به خود گفته ام یالا، #آن بشین پشت ماشین تحریر، بیشتر در گل فرورفته ام، مصلحت آن است که بگذارم خودش به تدریج درست شود.» نتیجه این که بیتی گاهی ماه ها چیزی نمی نویسد.
«این را فهمیده ام که نمی توانم خودم را مجبور کنم.» ولی این به معنای آن نیست که او در خلال این دوره های رکود خیالش راحت است و می تواند خودش باشد، برعکس می گوید مثل این است که برای همیشه به نوعی گرفتگی ذهنی نویسندگان، مبتلا شده ام. او در مصاحبه ای در ۱۹۹۸ گفت: من مطمئنا آدمی دمدمی مزاجم، و می توانم بگویم، نه چندان دل به نشاط.
🔗 #Ann_Bieattie
https://ibb.co/ntPS0J
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #هنر (سینما، موسیقی، نقاشی)#ادبیات، #فلسفه، #روانشناسی و #جامعهشناسی
🔗 #هم_دیدگی_از_آنچه_فکر_میکنیم_به_ما_نزدیکتر_است
🔵 پرونده دوم: اَن_بیتی
مِیسن کِری پژوهشگری جذاب است. او در واقع یک محقق اسنادی ساده است، آنچنان که خود می گوید. بنابراین به زندگی بزرگان در هر عرصه ای از زاویه ای خاص نزدیک شده است؛ زاویه ای که فارغ از شخصیتی یگانه که هر یک از افراد تأثیرگذار داشته اند، در واقع، مثل ما هستند. او ابتدا در قالب وبلاگ نویسی شروع کرد به بارگذاری #عادات و #زندگی_روزمره بزرگان کاری که برای او بیشتر جنبه سرگرمی داشت..........
توضیحات تکمیلی این پرونده با هشتگ #میسن_کری در پست های پیش بارگذاری شده است؛ در صورت تمایل می توانید آن را دنبال نمایید.
.............................................................
🔗 #ان_بیتی
#بیتی هنگام شب بهتر کار می کند. در ۱۹۸۰ به مصاحبه گری گفت:
«من واقعا به آدم های شب و روز باور دارم. واقعا گمان می کنم بدن ما ساعت مختلف دارد. من همین حالا با این که دو سه ساعت است که بیدارم باز حس می کنم که تازه از خواب بیدار شده ام. واین حس تا ساعت ۷ شب بَرجا می ماند. در آن موقع رفته رفته سرحال می آیم و ساعت ۹ آماده ام شروع به نوشتن کنم. ساعت هایی که من برای نوشتن دوست دارم از دوازده نیمه شب تا سه بامداد است.»
درهرحال، او هر شب چیز نمی نویسد. می گفت: «من درواقع به هیچ وجه تابع برنامه معینی نیستم، و کوچک ترین میلی به این کار ندارم. گاه گاه که این رویه را آزموده ام، وقتی که در گِل مانده ام، و برای رهایی به خود گفته ام یالا، #آن بشین پشت ماشین تحریر، بیشتر در گل فرورفته ام، مصلحت آن است که بگذارم خودش به تدریج درست شود.» نتیجه این که بیتی گاهی ماه ها چیزی نمی نویسد.
«این را فهمیده ام که نمی توانم خودم را مجبور کنم.» ولی این به معنای آن نیست که او در خلال این دوره های رکود خیالش راحت است و می تواند خودش باشد، برعکس می گوید مثل این است که برای همیشه به نوعی گرفتگی ذهنی نویسندگان، مبتلا شده ام. او در مصاحبه ای در ۱۹۹۸ گفت: من مطمئنا آدمی دمدمی مزاجم، و می توانم بگویم، نه چندان دل به نشاط.
🔗 #Ann_Bieattie
https://ibb.co/ntPS0J
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
imgbb.com
IMG 20180618 205335 358
Image IMG 20180618 205335 358 hosted in imgbb.com
🔗 #مطالعات_فرهنگی
🔗 #موسیقی همچون #اقتصاد_سیاسی:
.............................................................
نگاه از دریچه اقتصاد سیاسی به رسانه های مردمی /توده ای نقطه شروع خود را دارد و آن این واقعیت است که تهیه کنندگان رسانه ی گروهی نهادهایی اساسا صنعتی هستند که با منطق سرمایه داری یعنی کسب حداکثر سود آوری هدایت می شوند . مالکان و مدیران این نهاد ها هم عده ای کمی هستند بسیاری از شرکت های بزرگ در ایالت متحده فعالیت دارند به گونه ای که در چنین وضعیتی قدرت ایدولوزیک اهمیت بسزایی می یابد.شیلر (1999)در بررسی خود نابرابری فراگیری و روز افزون در دسترسی به اطلاعات و تولیدات فرهنگی ناشی از تجاری سازی و خصوصی سازی پخش برنامه ها از آنتن ،کتابخانه ها ،تحصیلات عالی و سایر حوز های مربوط به عموم مردم ارایه داده است .تحلیل گران اقتصاد سیاسی کلاسیک که سعی دارند اهمیت فرهنگ را بکاهند ،آن را عمدتا بازتاب پایه ی اقتصادی جامعه می دانند . تاثیر اقتصاد سیاسی در بحث مارکسیست های معاصر آشکار است ،کسانی که بر روی قدرت سرمایه داری شرکتی برای ایجاد بازار و اعمال نفوذ بر مخاطب و بازار تاکید می ورزند.بیش از هر هنر اجرایی دیگر ،دنیای آواز از یک طرف توسط ثروتمندان و از طرف دیگر با اعمال سانسور اخلاقی تسخیر شده است .امکان ارایه صداهای جایگزین هر روز کمتر می شود ،در این زمانه هیچ امکانی برای آن وجود ندارد ،این یک توهم است که آواز کالایی است به سهولت قابل دستیابی است واقعیت این است که این آواز بخشی از مالکیت خصوصی نهاد های تجاری است (راسلسون ،1979:40). تصویر سرمایه داری شرکتی در صنعت موسیقی که قادر به اعمال نفوذ بر مخاطبان و بازار و حتا به وجود آوردن بازار و مخاطب است ،نشان دهنده ی آن است که سبک و کار موسیقی چگونه یک بخش مکمل از فعالیت شرکت های تولید سرگرمی در قالب یک شبکه جهان است و با همیاری رسانه ای برای حداکثر سود آوری شکل گرفته است .(یاوانت،کاوانگ،1964)-تعمیم این ایده یا آور نظریه امپریالیستی فرهنگ دهه ی 1970 است که در آن گفته می شود فرهنگ مردم پسند تولیدی ،خاصه در ایالات متحده ،اشکال فرهنگ ناب محلی را آلوده ساخته است.
🔵 برای اطلاعات بیشتر، ر.ک. به کتاب
#موسیقی_و_مارکس و مقالات آورده شده.
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #موسیقی همچون #اقتصاد_سیاسی:
.............................................................
نگاه از دریچه اقتصاد سیاسی به رسانه های مردمی /توده ای نقطه شروع خود را دارد و آن این واقعیت است که تهیه کنندگان رسانه ی گروهی نهادهایی اساسا صنعتی هستند که با منطق سرمایه داری یعنی کسب حداکثر سود آوری هدایت می شوند . مالکان و مدیران این نهاد ها هم عده ای کمی هستند بسیاری از شرکت های بزرگ در ایالت متحده فعالیت دارند به گونه ای که در چنین وضعیتی قدرت ایدولوزیک اهمیت بسزایی می یابد.شیلر (1999)در بررسی خود نابرابری فراگیری و روز افزون در دسترسی به اطلاعات و تولیدات فرهنگی ناشی از تجاری سازی و خصوصی سازی پخش برنامه ها از آنتن ،کتابخانه ها ،تحصیلات عالی و سایر حوز های مربوط به عموم مردم ارایه داده است .تحلیل گران اقتصاد سیاسی کلاسیک که سعی دارند اهمیت فرهنگ را بکاهند ،آن را عمدتا بازتاب پایه ی اقتصادی جامعه می دانند . تاثیر اقتصاد سیاسی در بحث مارکسیست های معاصر آشکار است ،کسانی که بر روی قدرت سرمایه داری شرکتی برای ایجاد بازار و اعمال نفوذ بر مخاطب و بازار تاکید می ورزند.بیش از هر هنر اجرایی دیگر ،دنیای آواز از یک طرف توسط ثروتمندان و از طرف دیگر با اعمال سانسور اخلاقی تسخیر شده است .امکان ارایه صداهای جایگزین هر روز کمتر می شود ،در این زمانه هیچ امکانی برای آن وجود ندارد ،این یک توهم است که آواز کالایی است به سهولت قابل دستیابی است واقعیت این است که این آواز بخشی از مالکیت خصوصی نهاد های تجاری است (راسلسون ،1979:40). تصویر سرمایه داری شرکتی در صنعت موسیقی که قادر به اعمال نفوذ بر مخاطبان و بازار و حتا به وجود آوردن بازار و مخاطب است ،نشان دهنده ی آن است که سبک و کار موسیقی چگونه یک بخش مکمل از فعالیت شرکت های تولید سرگرمی در قالب یک شبکه جهان است و با همیاری رسانه ای برای حداکثر سود آوری شکل گرفته است .(یاوانت،کاوانگ،1964)-تعمیم این ایده یا آور نظریه امپریالیستی فرهنگ دهه ی 1970 است که در آن گفته می شود فرهنگ مردم پسند تولیدی ،خاصه در ایالات متحده ،اشکال فرهنگ ناب محلی را آلوده ساخته است.
🔵 برای اطلاعات بیشتر، ر.ک. به کتاب
#موسیقی_و_مارکس و مقالات آورده شده.
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Forwarded from اتچ بات
موزه ی امروز، زندان دیروز.
داستان مجرمان محکوم به اعدام در این زندان مرور شده بود و چیزی که در سرگذشت برخی از آن ها به چشم می خورد این بود که بدون ادله ی کافی قصاص شدند و یک جور شتاب زدگی در اجرای حکمشان دیده می شد.
در این سرزمین جایگاه طناب دار پشت شیشه ی موزه است و بیش از ۱۰۰ سال است که از ابزار اجرای “عدالت” به یک شی تاریخی تغییر ماهیت داده. با خودم فکر می کنم که چه ساده لوح اند... نمی دانند ممکن است فردی از این موزه بازدید کند که در کشورش، همین دیروز و با همین شی تاریخی، انسانی را به عدم فرستادند.
Location: Old Melbourne Gaol
متن و عكس: حديث م.
#سفرگرافی
#🇦🇺
@Beyondthemusic
داستان مجرمان محکوم به اعدام در این زندان مرور شده بود و چیزی که در سرگذشت برخی از آن ها به چشم می خورد این بود که بدون ادله ی کافی قصاص شدند و یک جور شتاب زدگی در اجرای حکمشان دیده می شد.
در این سرزمین جایگاه طناب دار پشت شیشه ی موزه است و بیش از ۱۰۰ سال است که از ابزار اجرای “عدالت” به یک شی تاریخی تغییر ماهیت داده. با خودم فکر می کنم که چه ساده لوح اند... نمی دانند ممکن است فردی از این موزه بازدید کند که در کشورش، همین دیروز و با همین شی تاریخی، انسانی را به عدم فرستادند.
Location: Old Melbourne Gaol
متن و عكس: حديث م.
#سفرگرافی
#🇦🇺
@Beyondthemusic
Telegram
attach 📎
🔗 #خطوط_کتاب
.............................................................
در پشت مجللترین خیابانها، کثیفترین محلات کارگری قرار دارند، تا زمانی که شیوه تولید سرمایه داری پابرجاست، تا بدان زمان خواست این که مسأله مسکن یا هر مسأله اجتماعی دیگری که به کارگران مربوط میشود به تنهایی حل شود، خواستی ابلهانه خواهد بود.
https://ibb.co/fn89FJ
🔗 #درباره_مسأله_مسکن
🔗 #فریدریش_انگلس
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
.............................................................
در پشت مجللترین خیابانها، کثیفترین محلات کارگری قرار دارند، تا زمانی که شیوه تولید سرمایه داری پابرجاست، تا بدان زمان خواست این که مسأله مسکن یا هر مسأله اجتماعی دیگری که به کارگران مربوط میشود به تنهایی حل شود، خواستی ابلهانه خواهد بود.
https://ibb.co/fn89FJ
🔗 #درباره_مسأله_مسکن
🔗 #فریدریش_انگلس
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ImgBB
IMG 20180619 164824 496
Image IMG 20180619 164824 496 hosted in ImgBB
🔗 #اگر_میترسیدم_میمردم
🔗 #ایجاز_روایت
🔗 #بخش_اول
✍️ #فروغ_فرخزاد
🔵 متن پیش رو بخشی از مقدمه کتاب «گزینه اشعار فروغ فرخزاد» است، به قلم خود او. فروغ از تجربه شاعری خود و مواجههاش با شعر و کلمات میگوید.
من از آن آدمهایی نیستم که وقتی میبینم سر یکنفر به سنگ میخورد و میشکند، دیگر نتیجه بگیرم که نباید به طرف سنگ رفت. من تا سر خودم نشکند، معنی سنگ را نمیفهمم. میخواهم بگویم که حتی بعد از خواندن #نیما هم، من شعرهای بد خیلی زیاد گفتهام. من احتیاج داشتم به اینکه در خودم رشد کنم و این رشد زمان میخواست و میخواهد. با قرص ویتامین نمیشود یک مرتبه قد کشید. قد کشیدن ظاهریست، استخوانها که در خودشان نمیترکند. به هرحال یک وقتی شعر میگفتم، همینطور غریزی در من میجوشید. روزی دو سه تا: توی آشپزخانه، پشت چرخ خیاطی، خلاصه همینطور میگفتم چون دیوان بود که پشت سر دیوان میخواندم. و پر میشدم و چون پر میشدم و به هرحال استعدادکی هم داشتم، ناچار باید یکجوری پس میدادم. نمیدانم اینها شعر بودند یا نه، فقط میدانم که خیلی «منِ» آن روزها بودند، صمیمانه بودند، و میدانم که خیلی هم آسان بودند. من هنوز ساخته نشده بودم، زبان و شکل خودم را و دنیای فکری خودم را پیدا نکرده بودم. توی محیط کوچک و تنگی بودم که اسمش را میگذاریم زندگی خانوداگی، بعد یک مرتبه از تمام آن حرفها خالی شدم. محیط خودم را عوض کردم. یعنی جبرا و طبیعتا عوض شد. «دیوار» و «عصیان» در واقع دست و پا زدنی مایوسانه در میان دو مرحله زندگیست. آخرین نفسزدنهای پیش از یک نوع رهایی است.
آدم به مرحله تفکر میرسد. در جوانی احساسات ریشههای سستی دارند، فقط جذبهشان بیشتر است. اگر بعد به وسیله فکر رهبری نشوند و یا نتیجه تفکر نباشند خشک میشوند و تمام میشوند. من به دنیای اطرافم، به اشیای اطرافم و آدمهای اطرافم و خطوط اصلی این دنیا نگاه کردم، آن را کشف کردم و وقتی خواستم بگویمش دیدم کلمه لازم دارم. کلمههای تازه که مربوط به همان دنیا میشود. اگر میترسیدم، میمردم. اما نترسیدم. کلمهها را وارد کردم. به من چه که این کلمه هنوز شاعرانه نشده است. جان که دارد. شاعرانهاش میکنیم. کلمهها که وارد شدند، در نتیجه احتیاج به تغییر و دستکاری در وزنها پیش آمد. اگر این احتیاج پیش نمیآمد، تاثیر #نیما نمیتوانست کاری بکند. او راهنمای من بود، اما من سازنده خودم بودم. من همیشه به تجربیات خودم متکی بودهام. من اول باید کشف میکردم که چطور شد #نیما به آن زبان و فرم رسید. اگر کشف نمیکردم که فایده نداشت. آنوقت یک مقلد بیوجدان میشدم. باید آن راه را طی میکردم. یعنی زندگی میکردم.
وقتی میگویم باید، این «باید» تفسیرکننده و معنیکنندهی یکجور سرسختی غریزی و طبیعی در من است. غیر از نیما خیلیها مرا افسون کردند. مثلا #شاملو. او از لحاظ سلیقههای شعری و احساسات من، نزدیکترین شاعر است. وقتی که «#شعری_که_زندگیست» را خواندم متوجه شدم که امکانات زبان فارسی خیلی زیاد است. این خاصیت را در زبان فارسی کشف کردم که میشود ساده حرف زد. حتی سادهتر از «شعری که زندگیست». یعنی به همین سادگی که من الان دارم با شما حرف میزنم. اما کشف کافی نیست. خب، کشف کردم بعد چه؟ حتی تقلید کردن هم تجربه میخواهد. باید در یک سیر طبیعی، در درون خودم و به مقتضای نیازهای حسی و فکری خودم، به طرف این زبان میرفتم، و این زبان خود بخود در من ساخته میشد، در دیگران که ساخته شده بود. حالا کمی اینطور شده. اینطور نیست؟ من فکر میکنم در این زمینه با هدف پیش رفتم. خیلی کاغذ سیاه کردم. حالا دیگر کارم به جایی رسیده که کاغذ کاهی میخرم. ارزانتر است.
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #ایجاز_روایت
🔗 #بخش_اول
✍️ #فروغ_فرخزاد
🔵 متن پیش رو بخشی از مقدمه کتاب «گزینه اشعار فروغ فرخزاد» است، به قلم خود او. فروغ از تجربه شاعری خود و مواجههاش با شعر و کلمات میگوید.
من از آن آدمهایی نیستم که وقتی میبینم سر یکنفر به سنگ میخورد و میشکند، دیگر نتیجه بگیرم که نباید به طرف سنگ رفت. من تا سر خودم نشکند، معنی سنگ را نمیفهمم. میخواهم بگویم که حتی بعد از خواندن #نیما هم، من شعرهای بد خیلی زیاد گفتهام. من احتیاج داشتم به اینکه در خودم رشد کنم و این رشد زمان میخواست و میخواهد. با قرص ویتامین نمیشود یک مرتبه قد کشید. قد کشیدن ظاهریست، استخوانها که در خودشان نمیترکند. به هرحال یک وقتی شعر میگفتم، همینطور غریزی در من میجوشید. روزی دو سه تا: توی آشپزخانه، پشت چرخ خیاطی، خلاصه همینطور میگفتم چون دیوان بود که پشت سر دیوان میخواندم. و پر میشدم و چون پر میشدم و به هرحال استعدادکی هم داشتم، ناچار باید یکجوری پس میدادم. نمیدانم اینها شعر بودند یا نه، فقط میدانم که خیلی «منِ» آن روزها بودند، صمیمانه بودند، و میدانم که خیلی هم آسان بودند. من هنوز ساخته نشده بودم، زبان و شکل خودم را و دنیای فکری خودم را پیدا نکرده بودم. توی محیط کوچک و تنگی بودم که اسمش را میگذاریم زندگی خانوداگی، بعد یک مرتبه از تمام آن حرفها خالی شدم. محیط خودم را عوض کردم. یعنی جبرا و طبیعتا عوض شد. «دیوار» و «عصیان» در واقع دست و پا زدنی مایوسانه در میان دو مرحله زندگیست. آخرین نفسزدنهای پیش از یک نوع رهایی است.
آدم به مرحله تفکر میرسد. در جوانی احساسات ریشههای سستی دارند، فقط جذبهشان بیشتر است. اگر بعد به وسیله فکر رهبری نشوند و یا نتیجه تفکر نباشند خشک میشوند و تمام میشوند. من به دنیای اطرافم، به اشیای اطرافم و آدمهای اطرافم و خطوط اصلی این دنیا نگاه کردم، آن را کشف کردم و وقتی خواستم بگویمش دیدم کلمه لازم دارم. کلمههای تازه که مربوط به همان دنیا میشود. اگر میترسیدم، میمردم. اما نترسیدم. کلمهها را وارد کردم. به من چه که این کلمه هنوز شاعرانه نشده است. جان که دارد. شاعرانهاش میکنیم. کلمهها که وارد شدند، در نتیجه احتیاج به تغییر و دستکاری در وزنها پیش آمد. اگر این احتیاج پیش نمیآمد، تاثیر #نیما نمیتوانست کاری بکند. او راهنمای من بود، اما من سازنده خودم بودم. من همیشه به تجربیات خودم متکی بودهام. من اول باید کشف میکردم که چطور شد #نیما به آن زبان و فرم رسید. اگر کشف نمیکردم که فایده نداشت. آنوقت یک مقلد بیوجدان میشدم. باید آن راه را طی میکردم. یعنی زندگی میکردم.
وقتی میگویم باید، این «باید» تفسیرکننده و معنیکنندهی یکجور سرسختی غریزی و طبیعی در من است. غیر از نیما خیلیها مرا افسون کردند. مثلا #شاملو. او از لحاظ سلیقههای شعری و احساسات من، نزدیکترین شاعر است. وقتی که «#شعری_که_زندگیست» را خواندم متوجه شدم که امکانات زبان فارسی خیلی زیاد است. این خاصیت را در زبان فارسی کشف کردم که میشود ساده حرف زد. حتی سادهتر از «شعری که زندگیست». یعنی به همین سادگی که من الان دارم با شما حرف میزنم. اما کشف کافی نیست. خب، کشف کردم بعد چه؟ حتی تقلید کردن هم تجربه میخواهد. باید در یک سیر طبیعی، در درون خودم و به مقتضای نیازهای حسی و فکری خودم، به طرف این زبان میرفتم، و این زبان خود بخود در من ساخته میشد، در دیگران که ساخته شده بود. حالا کمی اینطور شده. اینطور نیست؟ من فکر میکنم در این زمینه با هدف پیش رفتم. خیلی کاغذ سیاه کردم. حالا دیگر کارم به جایی رسیده که کاغذ کاهی میخرم. ارزانتر است.
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #اگر_میترسیدم_میمردم
🔗 #ایجاز_روایت
🔗 #بخش_دوم(پایانی)
✍️ #فروغ_فرخزاد
میدانید، من آدم سادهای هستم. بخصوص وقتی میخواهم حرف بزنم، نیاز به این مسئله را بیشتر حس میکنم. من هیچوقت اوزان عروضی را نخواندهام. آنها را در شعرهایی که میخواندم پیدا کردم.
بنابراین برای من حکم نبودند. راههایی بودند که دیگران رفته بودند. یکی از خوشبختیهای من این است که نه زیاد خودم را در ادبیات کلاسیک سرزمین خودمان غرق کردهام، و نه خیلی زیاد مجذوب ادبیات فرنگی شدهام. من دنبال چیزی در درون خودم و در دنیای اطراف خودم هستم- در یک دوره مشخص که از لحاظ زندگی اجتماعی و فکری و آهنگ این زندگی، خصوصیات خودش را دارد. راز کار در این است که این خصوصیات را درک کنیم و بخواهیم این خصوصیات را وارد شعر کنیم. برای من کلمات خیلی مهم هستند. همینطور اشیا. من به سابقه شعری کلمات و اشیا بیتوجهم. به من چه که تا به حال هیچ شاعر فارسیزبانی مثلا کلمه «انفجار» را در شعرش نیاورده است. من از صبح تا شب به هرطرف که نگاه میکنم میبینیم چیزی دارد منفجر میشود. من وقتی شعر بگویم دیگر به خودم که نمیتوانم خیانت کنم. اگر دید، امروزی باشد، زبان هم کلمات خودش را پیدا میکند و هماهنگی در این کلمات را. و وقتی زبان ساخته و یکدست و صمیمی شد، وزن خودش را با خودش میآورد و به وزنهای متداول تحمیل میکند.
من جمله را به سادهترین شکلی که در مغزم ساخته میشود و برروی کاغذ میآورم و وزن مثل نخی است که از میان این کلمات رد شده، بیآنکه دیده شود، فقط آنها را حفظ میکند و نمیگذارد بیفتند. اگر کلمه «انفجار» در وزن نمیگنجد و مثلا ایجاد سکته میکند، بسیار خب این سکته مثل گرهی است در این نخ. با گرههای دیگر میشود اصل «گره» را هم وارد وزن شعر کرد و از مجموع گرهها یک جور همشکلی و هماهنگی به وجود آورد. مگر #نیما این کار را نکرده؟ به نظر من حالا دیگر دوره قربانی کردن «مفاهیم» بخاطر احترام گذاشتن به وزن گذشته است. در زبان فارسی وزنهایی هست که شدت و ضربههای کمتری دارند و به آهنگ گفتگو نزدیکترند. همانها را میشود گرفت و گسترش داد. وزن باید از نو ساخته شود و چیزی که وزن را میسازد و باید ادارهکننده وزن باشد –برعکس گذشته- زبان است: حس زبان، غریزه کلمات، و آهنگ بیان طبیعی آنها. من نمیتوانم در این مورد قضایا را فرمولوار توضیح بدهم به خاطر اینکه مسئله وزن یک مسئله ریاضی و منطقی نیست – هرچند که میگویند هست- برای من حسی است. گوشم باید آن را بپذیرد.
وقتی از من میپرسید در زمینه زبان و وزن به چه امکانهایی رسیدهام، من فقط میتوانم بگویم به صمیمیت و سادگی. نمیشود این قضیه را با شکلهای هندسی ترسیم کرد. باید واقعیترین و قابل لمسترین کلمات را انتخاب کرد. حتی اگر شاعرانه نباشد باید قالب را در این کلمات ریخت، نه کلمات را در قالب. زیادیهای وزن را باید چید و دور انداخت. خراب میشود؟ بشود. اگر حس شما و کلمات شما روانی خودشان را داشته باشند، بلافاصله این خرابی قراردادی را جبران میکنند. از همین خرابیهاست که میشود چیزهای تازه ساخت. گوش وقتی استعداد پذیرشش محدود نباشد، این آهنگهای تازه را کشف میکند. اینهمه حرف زدم و بلاخره کلید پیدا نشده. اشکال در این است که این دو مسئله یعنی وزن و زبان از هم جدا نیستند – با هم میآیند و کلیدشان در خودشان است. من میتوانم به عنوان مثال برای شما نمونههایی بیاورم از کارهایی که در این زمینه شده- از شناختهشدهها میگذریم. مثلا شعر «ای وای مادر» #شهریار را. ببینید وقتی شاعر غزلسرایی مثل شهریار با مسئلهای برخورد میکند که دیگر نمیتواند در برابرش غیرصمیمی باشد، چطور زبان و وزن خود بهخود باهم ساخته میشوند و میآیند و نتیجه کار چیزی میشود که اصلا نمیشود از #شهریار انتظار داشت. این شعر نتیجه یک لحظه توجه صمیمانه و راحت به حقایق زندگی امروزی با شکل خاص امروزیشان است. من میخواهم بگویم که تمام امکانات در نتیجه این توجه خود بهخود به وجود میآیند…اما….
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #ایجاز_روایت
🔗 #بخش_دوم(پایانی)
✍️ #فروغ_فرخزاد
میدانید، من آدم سادهای هستم. بخصوص وقتی میخواهم حرف بزنم، نیاز به این مسئله را بیشتر حس میکنم. من هیچوقت اوزان عروضی را نخواندهام. آنها را در شعرهایی که میخواندم پیدا کردم.
بنابراین برای من حکم نبودند. راههایی بودند که دیگران رفته بودند. یکی از خوشبختیهای من این است که نه زیاد خودم را در ادبیات کلاسیک سرزمین خودمان غرق کردهام، و نه خیلی زیاد مجذوب ادبیات فرنگی شدهام. من دنبال چیزی در درون خودم و در دنیای اطراف خودم هستم- در یک دوره مشخص که از لحاظ زندگی اجتماعی و فکری و آهنگ این زندگی، خصوصیات خودش را دارد. راز کار در این است که این خصوصیات را درک کنیم و بخواهیم این خصوصیات را وارد شعر کنیم. برای من کلمات خیلی مهم هستند. همینطور اشیا. من به سابقه شعری کلمات و اشیا بیتوجهم. به من چه که تا به حال هیچ شاعر فارسیزبانی مثلا کلمه «انفجار» را در شعرش نیاورده است. من از صبح تا شب به هرطرف که نگاه میکنم میبینیم چیزی دارد منفجر میشود. من وقتی شعر بگویم دیگر به خودم که نمیتوانم خیانت کنم. اگر دید، امروزی باشد، زبان هم کلمات خودش را پیدا میکند و هماهنگی در این کلمات را. و وقتی زبان ساخته و یکدست و صمیمی شد، وزن خودش را با خودش میآورد و به وزنهای متداول تحمیل میکند.
من جمله را به سادهترین شکلی که در مغزم ساخته میشود و برروی کاغذ میآورم و وزن مثل نخی است که از میان این کلمات رد شده، بیآنکه دیده شود، فقط آنها را حفظ میکند و نمیگذارد بیفتند. اگر کلمه «انفجار» در وزن نمیگنجد و مثلا ایجاد سکته میکند، بسیار خب این سکته مثل گرهی است در این نخ. با گرههای دیگر میشود اصل «گره» را هم وارد وزن شعر کرد و از مجموع گرهها یک جور همشکلی و هماهنگی به وجود آورد. مگر #نیما این کار را نکرده؟ به نظر من حالا دیگر دوره قربانی کردن «مفاهیم» بخاطر احترام گذاشتن به وزن گذشته است. در زبان فارسی وزنهایی هست که شدت و ضربههای کمتری دارند و به آهنگ گفتگو نزدیکترند. همانها را میشود گرفت و گسترش داد. وزن باید از نو ساخته شود و چیزی که وزن را میسازد و باید ادارهکننده وزن باشد –برعکس گذشته- زبان است: حس زبان، غریزه کلمات، و آهنگ بیان طبیعی آنها. من نمیتوانم در این مورد قضایا را فرمولوار توضیح بدهم به خاطر اینکه مسئله وزن یک مسئله ریاضی و منطقی نیست – هرچند که میگویند هست- برای من حسی است. گوشم باید آن را بپذیرد.
وقتی از من میپرسید در زمینه زبان و وزن به چه امکانهایی رسیدهام، من فقط میتوانم بگویم به صمیمیت و سادگی. نمیشود این قضیه را با شکلهای هندسی ترسیم کرد. باید واقعیترین و قابل لمسترین کلمات را انتخاب کرد. حتی اگر شاعرانه نباشد باید قالب را در این کلمات ریخت، نه کلمات را در قالب. زیادیهای وزن را باید چید و دور انداخت. خراب میشود؟ بشود. اگر حس شما و کلمات شما روانی خودشان را داشته باشند، بلافاصله این خرابی قراردادی را جبران میکنند. از همین خرابیهاست که میشود چیزهای تازه ساخت. گوش وقتی استعداد پذیرشش محدود نباشد، این آهنگهای تازه را کشف میکند. اینهمه حرف زدم و بلاخره کلید پیدا نشده. اشکال در این است که این دو مسئله یعنی وزن و زبان از هم جدا نیستند – با هم میآیند و کلیدشان در خودشان است. من میتوانم به عنوان مثال برای شما نمونههایی بیاورم از کارهایی که در این زمینه شده- از شناختهشدهها میگذریم. مثلا شعر «ای وای مادر» #شهریار را. ببینید وقتی شاعر غزلسرایی مثل شهریار با مسئلهای برخورد میکند که دیگر نمیتواند در برابرش غیرصمیمی باشد، چطور زبان و وزن خود بهخود باهم ساخته میشوند و میآیند و نتیجه کار چیزی میشود که اصلا نمیشود از #شهریار انتظار داشت. این شعر نتیجه یک لحظه توجه صمیمانه و راحت به حقایق زندگی امروزی با شکل خاص امروزیشان است. من میخواهم بگویم که تمام امکانات در نتیجه این توجه خود بهخود به وجود میآیند…اما….
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #از_مسجد_تا_آتلیه_ی_نصیر_الملک
🔗 #اختصاصی
.............................................................
تغییر کاربری همواره یکی از پر چالش ترین مسائل در حفظ و احیای خانه ها و بافت های تاریخی است، سیاست گذاری در نحوه ی اجرای مرمت بر سرنوشت بنا تاثیر گذار است، بدیهی است که نظام مدیریتی بر اساس مقتضیات خویش جهت چگونگی بهره برداری از یک فضای تاریخی تصمیم گیری می نماید. اما آنچه که مسجد نصیر الملک را به عنوان نمونه ی موردی از این قاعده مستثنی می نماید ارتباط مستقیم تغییر خواست و ذائقه جمعی نسبت به بهره مندی از یک فضا( تاریخی- مذهبی) است.
آگاهی اجتماعی و گفتمان قالب در حیات یک دوران مهم ترین عامل در هویت بخشی به اشیاء و اماکن است حتی چنانچه در تعریف رسمی، مفهومی بغیر از آن در نظر گرفته شود و دائما ترویج گردد. آگاهی اجتماعی به عنوان تصورو عقیده ای عمومی، حاکم و جاری نسبت به پیرامون در تعامل و واکنش است، چیزی که می تواند به عنوان جریانی نامرئی در هدایت رفتارهای جمعی مشاهده کرد.
مسجد نصیر الملک همانند بسیاری دیگر از شاهکارهای معماری ایران به عنوان یک مکان تاریخی با ارزش هنری درب آن به روی عموم گشاده است، شبستان این مسجد کما فی سابق آماده برگزاری مراسم مذهبی است و تغییری در چیدمان آن صورت نگرفته است اما آنچه عملا در این مکان اتفاق می افتد استفاده از امکانات زیبایی آن جهت عکسبرداری است. این مسئله تا جایی است که دیگر اثری از کاربری اصلی این فضا دیده و احساس نمی شود، هجوم بازدید کنندگان مجهز به تشکیلات عکسبرداری پیشرفته و آماده سازی سوژه های عکس به شکلی فراتر از صرف بازدید عادی که غالبا با پوششی به خصوص یادآور آتلیه های عکاسی است.
آنچه که امروز در مسجد نصیر الملک مشاهده می گردد حاصل نگرش اجتماع نسبت به اشیاء و اماکن فرهنگی است، رواج عادت ثبت تصویر و یا هر جریان دیگر بر کاربری این فضا تاثیر گذاشته است، مسئله ی قابل استنتاج از این پدیده قابلیت اماکن در ارتباط با مخاطب و حفظ حیات خویش است، در بسیاری از موارد تغییر کاربری های بسیار متناقض با اصالت یک اثر در نظر گرفته می شود و با صرف هزینه تعریف هویت بخشی به آنها تزریق می گردد که از بارزترین آنها می توان به تبدیل حمام های تاریخی به رستوران و یا زندان به موزه اشاره داشت. اما آن چیزی که در این مورد به وقوع پیوسته است تجلی گری افعال اجتماعی بدون دخل و تصرف در سیر تاریخی یک بنای تاریخی است. می توان نتیجه گرفت که اشیاء و اماکن تاریخی دست آخر تسلیم روح دوران گشته و به شرط بقای جسمی خود به شکلی غیر قابل پیش بینی مورد قضاوت و بهره برداری قرار می گیرند.
#سارا_کریمان
https://ibb.co/cXiAaT
🔵عکس از نگارنده
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #اختصاصی
.............................................................
تغییر کاربری همواره یکی از پر چالش ترین مسائل در حفظ و احیای خانه ها و بافت های تاریخی است، سیاست گذاری در نحوه ی اجرای مرمت بر سرنوشت بنا تاثیر گذار است، بدیهی است که نظام مدیریتی بر اساس مقتضیات خویش جهت چگونگی بهره برداری از یک فضای تاریخی تصمیم گیری می نماید. اما آنچه که مسجد نصیر الملک را به عنوان نمونه ی موردی از این قاعده مستثنی می نماید ارتباط مستقیم تغییر خواست و ذائقه جمعی نسبت به بهره مندی از یک فضا( تاریخی- مذهبی) است.
آگاهی اجتماعی و گفتمان قالب در حیات یک دوران مهم ترین عامل در هویت بخشی به اشیاء و اماکن است حتی چنانچه در تعریف رسمی، مفهومی بغیر از آن در نظر گرفته شود و دائما ترویج گردد. آگاهی اجتماعی به عنوان تصورو عقیده ای عمومی، حاکم و جاری نسبت به پیرامون در تعامل و واکنش است، چیزی که می تواند به عنوان جریانی نامرئی در هدایت رفتارهای جمعی مشاهده کرد.
مسجد نصیر الملک همانند بسیاری دیگر از شاهکارهای معماری ایران به عنوان یک مکان تاریخی با ارزش هنری درب آن به روی عموم گشاده است، شبستان این مسجد کما فی سابق آماده برگزاری مراسم مذهبی است و تغییری در چیدمان آن صورت نگرفته است اما آنچه عملا در این مکان اتفاق می افتد استفاده از امکانات زیبایی آن جهت عکسبرداری است. این مسئله تا جایی است که دیگر اثری از کاربری اصلی این فضا دیده و احساس نمی شود، هجوم بازدید کنندگان مجهز به تشکیلات عکسبرداری پیشرفته و آماده سازی سوژه های عکس به شکلی فراتر از صرف بازدید عادی که غالبا با پوششی به خصوص یادآور آتلیه های عکاسی است.
آنچه که امروز در مسجد نصیر الملک مشاهده می گردد حاصل نگرش اجتماع نسبت به اشیاء و اماکن فرهنگی است، رواج عادت ثبت تصویر و یا هر جریان دیگر بر کاربری این فضا تاثیر گذاشته است، مسئله ی قابل استنتاج از این پدیده قابلیت اماکن در ارتباط با مخاطب و حفظ حیات خویش است، در بسیاری از موارد تغییر کاربری های بسیار متناقض با اصالت یک اثر در نظر گرفته می شود و با صرف هزینه تعریف هویت بخشی به آنها تزریق می گردد که از بارزترین آنها می توان به تبدیل حمام های تاریخی به رستوران و یا زندان به موزه اشاره داشت. اما آن چیزی که در این مورد به وقوع پیوسته است تجلی گری افعال اجتماعی بدون دخل و تصرف در سیر تاریخی یک بنای تاریخی است. می توان نتیجه گرفت که اشیاء و اماکن تاریخی دست آخر تسلیم روح دوران گشته و به شرط بقای جسمی خود به شکلی غیر قابل پیش بینی مورد قضاوت و بهره برداری قرار می گیرند.
#سارا_کریمان
https://ibb.co/cXiAaT
🔵عکس از نگارنده
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
imgbb.com
IMG 20180621 113143 022
Image IMG 20180621 113143 022 hosted in imgbb.com
🔗 #واقعیت_همه_جا_است.
.............................................................
علم در شکل جدیدش (عصر مدرن ) نـقـشهای مـهـمـی را در قرون اخیر پـذیـرفـتـه است و نوعی سلطة فکری جامع بر ذهن جوامع فعلی اعمال میکند، در دوران کنونی « "بر واقـعـیـات "» عـلـمـی به همان صورت تدریس میشوند که در همین قرن گذشته « واقعیات » مـذهـبـی تـدریـس میشد ، هیچ تلاشی برای شکوفا ساختن تواناییهای انتقادی محصلین صورت نـمـیگـیـرد، در دانشگاهها که وضع وخـیـمتر است. در آنجا نوعی شستشوی مغزی به صورت کاملاً منظم داده میشود و خود علم در هاله ای از « " تـقـدس "» از هر نـقـدی بالاتر است، از احکام دانشمندان در جامعه با همان احترامی استقبال میشود که تا همین اواخر از احکام اُسقف ها و کاردینالها میشد. همه جا حق با علم است و هر مقابلهای با علم محکوم به شکست است و خلاصه علم خودش به اندازه همان « " ایـدئولـوژیهایی " » که روزگاری با آنها مبارزه میکرد، اکنون « "سـرکـوبـگـر " » شده است.
🔵 برگرفته از کتاب: (در خوانش)
این کتاب در سال ۱۳۸۰ تنها یک چاپ داشته است که توسط مهدی قوام صفری ترجمه شده است.
📖 #ضد_روش-(طرح نظریه انارشیستی معرفت-)
📝 #پاول_فایرآبند
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
.............................................................
علم در شکل جدیدش (عصر مدرن ) نـقـشهای مـهـمـی را در قرون اخیر پـذیـرفـتـه است و نوعی سلطة فکری جامع بر ذهن جوامع فعلی اعمال میکند، در دوران کنونی « "بر واقـعـیـات "» عـلـمـی به همان صورت تدریس میشوند که در همین قرن گذشته « واقعیات » مـذهـبـی تـدریـس میشد ، هیچ تلاشی برای شکوفا ساختن تواناییهای انتقادی محصلین صورت نـمـیگـیـرد، در دانشگاهها که وضع وخـیـمتر است. در آنجا نوعی شستشوی مغزی به صورت کاملاً منظم داده میشود و خود علم در هاله ای از « " تـقـدس "» از هر نـقـدی بالاتر است، از احکام دانشمندان در جامعه با همان احترامی استقبال میشود که تا همین اواخر از احکام اُسقف ها و کاردینالها میشد. همه جا حق با علم است و هر مقابلهای با علم محکوم به شکست است و خلاصه علم خودش به اندازه همان « " ایـدئولـوژیهایی " » که روزگاری با آنها مبارزه میکرد، اکنون « "سـرکـوبـگـر " » شده است.
🔵 برگرفته از کتاب: (در خوانش)
این کتاب در سال ۱۳۸۰ تنها یک چاپ داشته است که توسط مهدی قوام صفری ترجمه شده است.
📖 #ضد_روش-(طرح نظریه انارشیستی معرفت-)
📝 #پاول_فایرآبند
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
در كاور البوم AE nima از گروه #تول اين متن نوشته شده است. (ترجمه از کاور آلبوم)
🔗 #پژوهش_هنر
🔗 #موسیقی
🔗 #تاملات
🔗 #Tool
🔗 Album: #Aneima
.............................................................
((...تیموتی لری یک گونه ژنتیکی را شناسایی کرد که چرخه حیات آنها شروع به فعالیت کرده است و آنها را فوتانت نامید.
فوتانت ها حاصل یک انتخاب طبیعی هستند تا با پذیرش خطرات از میان مشخصه های ژنتیکی شان و وفق دادن خود برای اکتشاف آینده ابقاء و ادامه حیات را تسهیل کنند.
اگر محیط آزادی فراهم نکنیم تا این گونه پیدایشی مثبت، شناسایی شود و در آن فعالیت کند و پس مانده از آگاهی و نوع با ارزش جدا نشود، ما از سرمایه نژادی حیات بخش محروم خواهیم شد. هر زمان دانشمند، فیلسوف، هنرپیشه یا ورزشکار نگرش ما را به زمینه جدیدی جلب می کند، نوع آدمی پیشرفت می کند.
مراسم ساحری شیوه ای از ریاضت ها و تمرین هایی است در جهت فعال کردن بخشی از ذهن که ممکن است به طور طبیعی هرگز استفاده نشود ( در حدود 85% )
با این شیوه ما به درک بهتری از خویش می رسیم.
جادوگر حقیقی هرگز در مراسم پرستش جانش را فدا نکرده است، خون بز ننوشیده یا نقشی از دیگر افسانه های پرستش احمقانه شهری ایفا نکرده است.
این گونه رفتارها مربوط به ایمان آورندگان متحجر، متعصب، روانی است که شما روزانه در تلویزیون می بینید. با رها کردن بمب ها بر سر مردم آنها را با نام خدا می کشند. گمان ها خطرناکند اعتقادها کارکرد ذهن را متوقف می کنند. ذهن بدون کارکرد به طور بالینی مرده است در هیچ ایمان آورید...))
https://ibb.co/nn1vs8
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #پژوهش_هنر
🔗 #موسیقی
🔗 #تاملات
🔗 #Tool
🔗 Album: #Aneima
.............................................................
((...تیموتی لری یک گونه ژنتیکی را شناسایی کرد که چرخه حیات آنها شروع به فعالیت کرده است و آنها را فوتانت نامید.
فوتانت ها حاصل یک انتخاب طبیعی هستند تا با پذیرش خطرات از میان مشخصه های ژنتیکی شان و وفق دادن خود برای اکتشاف آینده ابقاء و ادامه حیات را تسهیل کنند.
اگر محیط آزادی فراهم نکنیم تا این گونه پیدایشی مثبت، شناسایی شود و در آن فعالیت کند و پس مانده از آگاهی و نوع با ارزش جدا نشود، ما از سرمایه نژادی حیات بخش محروم خواهیم شد. هر زمان دانشمند، فیلسوف، هنرپیشه یا ورزشکار نگرش ما را به زمینه جدیدی جلب می کند، نوع آدمی پیشرفت می کند.
مراسم ساحری شیوه ای از ریاضت ها و تمرین هایی است در جهت فعال کردن بخشی از ذهن که ممکن است به طور طبیعی هرگز استفاده نشود ( در حدود 85% )
با این شیوه ما به درک بهتری از خویش می رسیم.
جادوگر حقیقی هرگز در مراسم پرستش جانش را فدا نکرده است، خون بز ننوشیده یا نقشی از دیگر افسانه های پرستش احمقانه شهری ایفا نکرده است.
این گونه رفتارها مربوط به ایمان آورندگان متحجر، متعصب، روانی است که شما روزانه در تلویزیون می بینید. با رها کردن بمب ها بر سر مردم آنها را با نام خدا می کشند. گمان ها خطرناکند اعتقادها کارکرد ذهن را متوقف می کنند. ذهن بدون کارکرد به طور بالینی مرده است در هیچ ایمان آورید...))
https://ibb.co/nn1vs8
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
imgbb.com
IMG 20180621 184913
Image IMG 20180621 184913 hosted in imgbb.com
🔗 #فلسفه_هنر
🔗 #نقاشی
🔗 #منطق_احساس
🔗 #ژیل_دلوز
📂 چرا برای #بیکن #جیغ یکی از #مهم_ترین_موضوعات_نقاشی است؟
به زعم #دلوز، وظیفه ی نقاشی تلاش برای رؤیت پذیرساختنِ نیروهایی است که به خودی خود رؤیت پذیر نیستند. همچنان که موسیقی تلاش می کند نیروهایی را صدامند کند که به خودی خود صدامند نیستند.
مساله ابدا رنگ دادن به صوتی بسیار شدید نیست. موسیقی در حد خود با چنین وظیفه ای روبروست که البته نه به معنای موزون نشان دادن جیغ بلکه برقراری ارتباطی است میان صدای جیغ و نیروهایی که آن را ایجاد می کنند.
نقاشی نیز به نحوی مشابه ارتباطی ایجاد می کند میان این نیروها و وجه مرئی جیغ( دهانی که جیغ می کشد). اما نیروهایی که موجب جیغ می شوند و تا زمانی که از دهان به عنوان منطقه ی سابیده بیرون زنند و بدن را به جنبش در می آورند را نباید با منظره ای قابل مشاهده که جیغ در برابر آن بر می آید؛ و یا حتی با موضوعات محسوس و قابل درک، اشتباه گرفت.
وقتی ما جیغ می کشیم همچون قربانیان نیروهایی نادیدنی و درک ناشدنی چنین می کنیم، نیروهایی که هر منظره ای را در هم می ریزند و حتی فراتر از درد و احساس قرار می گیرند. #بیکن آنجا که می گوید قصد داشته که بیشتر از #وحشت جیغ را نقاشی کند چنین منظوری دارد.
📂 📝 اگر بخواهیم این مطلب را به شکل انتخاب دو وجهی بیان کنیم چنین است:
📥 بیکن وحشت را نقاشی می کند و نه جیغ را : زیرا به فیگور نمایی امر وحشتناک می پردازد.
📤بیکن جیغ را نقاشی می کند و نه امر مرئی را: زیرا جیغ نیرویی نادیدنی را کشف و ثبت می کند.
https://ibb.co/digth8
#مه_ناز_محمدجعفر
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
__________________
🔗 #نقاشی
🔗 #منطق_احساس
🔗 #ژیل_دلوز
📂 چرا برای #بیکن #جیغ یکی از #مهم_ترین_موضوعات_نقاشی است؟
به زعم #دلوز، وظیفه ی نقاشی تلاش برای رؤیت پذیرساختنِ نیروهایی است که به خودی خود رؤیت پذیر نیستند. همچنان که موسیقی تلاش می کند نیروهایی را صدامند کند که به خودی خود صدامند نیستند.
مساله ابدا رنگ دادن به صوتی بسیار شدید نیست. موسیقی در حد خود با چنین وظیفه ای روبروست که البته نه به معنای موزون نشان دادن جیغ بلکه برقراری ارتباطی است میان صدای جیغ و نیروهایی که آن را ایجاد می کنند.
نقاشی نیز به نحوی مشابه ارتباطی ایجاد می کند میان این نیروها و وجه مرئی جیغ( دهانی که جیغ می کشد). اما نیروهایی که موجب جیغ می شوند و تا زمانی که از دهان به عنوان منطقه ی سابیده بیرون زنند و بدن را به جنبش در می آورند را نباید با منظره ای قابل مشاهده که جیغ در برابر آن بر می آید؛ و یا حتی با موضوعات محسوس و قابل درک، اشتباه گرفت.
وقتی ما جیغ می کشیم همچون قربانیان نیروهایی نادیدنی و درک ناشدنی چنین می کنیم، نیروهایی که هر منظره ای را در هم می ریزند و حتی فراتر از درد و احساس قرار می گیرند. #بیکن آنجا که می گوید قصد داشته که بیشتر از #وحشت جیغ را نقاشی کند چنین منظوری دارد.
📂 📝 اگر بخواهیم این مطلب را به شکل انتخاب دو وجهی بیان کنیم چنین است:
📥 بیکن وحشت را نقاشی می کند و نه جیغ را : زیرا به فیگور نمایی امر وحشتناک می پردازد.
📤بیکن جیغ را نقاشی می کند و نه امر مرئی را: زیرا جیغ نیرویی نادیدنی را کشف و ثبت می کند.
https://ibb.co/digth8
#مه_ناز_محمدجعفر
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
__________________
imgbb.com
fa20130314t2a
Image fa20130314t2a hosted in imgbb.com
🔗 #تاملی_کوتاه_بر_مرگ
ترجمه از: ورای موسیقی
.............................................................
اغلب آدم ها طوری رفتار می کنند که انگار هنوز به دنیا نیامده اند.اما ویلیام باروز،هنگامی که محصلی از او پرسید که آیا به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارد، گفت : وتو از کجا میدانی که هنوز نمرده ای؟
📝 #میروسلاو_هولوب
🔗 #Miroslav_Holub
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ترجمه از: ورای موسیقی
.............................................................
اغلب آدم ها طوری رفتار می کنند که انگار هنوز به دنیا نیامده اند.اما ویلیام باروز،هنگامی که محصلی از او پرسید که آیا به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارد، گفت : وتو از کجا میدانی که هنوز نمرده ای؟
📝 #میروسلاو_هولوب
🔗 #Miroslav_Holub
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #فلسفه_هنر
🔗 #کفش_ها
🔗 #ون_گوک
🔗 #هایدگر
.............................................................
ونسان ونگوگ یکی از نقاشانی بود که هایدگر فیلسوف آلمانی، را تحت تاثیر قرار داد. او رساله «منشا اثر هنری» را در پس این تاثیر می نویسد.
یکی از بحث برانگیزترین و مهمترین نظراتِ هایدگر به نقاشی معروف او؛ یعنی کفشها، مربوط ميشود. هايدگر از آن جهت كفشها را مورد مداقه قرار ميدهد كه بتواند هستي فراخوانده شده در ابژه ي به نمايش در آمده را آشكار كند.
كفشهاي ونگوگ؛ كشاورز را در عالمي كه بدان تعلق دارد تكريم ميكند. اين نمايش امري احساسات گرايانه نيست، كفشهاي به تصوير كشيده شده از پوشنده آنها تجليل نميكند. كفشها تنها عالم را با كيفيات زميني اش؛سرما و گرما، رنج و خوشي، راحتي و ناراحتي؛ در يكجا جمع ميكند.
نقاشي ونگوگ مثال خوبي است بر اينكه چگونه احساسات راهي به سوي ابژه ها پيدا ميكنند، نه احساسات ونگوگ و يا احساسات كشاورز بلكه بيشتر ادراك احساسات برانگيز ظهور وجودشناختي.
هایدگر با خوانش مهمترین عنصر این نقاشی یعنی کفشها ميکوشد تا عالمی که این کفشها به آن تعلق دارند را کشف کند.
https://ibb.co/i8TrkT
#مه_ناز_محمدجعفر
🔵 فایل پی دی اف برای خوانش تکمیلی
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #کفش_ها
🔗 #ون_گوک
🔗 #هایدگر
.............................................................
ونسان ونگوگ یکی از نقاشانی بود که هایدگر فیلسوف آلمانی، را تحت تاثیر قرار داد. او رساله «منشا اثر هنری» را در پس این تاثیر می نویسد.
یکی از بحث برانگیزترین و مهمترین نظراتِ هایدگر به نقاشی معروف او؛ یعنی کفشها، مربوط ميشود. هايدگر از آن جهت كفشها را مورد مداقه قرار ميدهد كه بتواند هستي فراخوانده شده در ابژه ي به نمايش در آمده را آشكار كند.
كفشهاي ونگوگ؛ كشاورز را در عالمي كه بدان تعلق دارد تكريم ميكند. اين نمايش امري احساسات گرايانه نيست، كفشهاي به تصوير كشيده شده از پوشنده آنها تجليل نميكند. كفشها تنها عالم را با كيفيات زميني اش؛سرما و گرما، رنج و خوشي، راحتي و ناراحتي؛ در يكجا جمع ميكند.
نقاشي ونگوگ مثال خوبي است بر اينكه چگونه احساسات راهي به سوي ابژه ها پيدا ميكنند، نه احساسات ونگوگ و يا احساسات كشاورز بلكه بيشتر ادراك احساسات برانگيز ظهور وجودشناختي.
هایدگر با خوانش مهمترین عنصر این نقاشی یعنی کفشها ميکوشد تا عالمی که این کفشها به آن تعلق دارند را کشف کند.
https://ibb.co/i8TrkT
#مه_ناز_محمدجعفر
🔵 فایل پی دی اف برای خوانش تکمیلی
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
imgbb.com
IMG 20180623 100247 824
Image IMG 20180623 100247 824 hosted in imgbb.com
🔗 #تاملات
🔗 #طنز_نویسی
🔗 #بخش_اول
(حین خوانش)
.............................................................
پشتکار:روش زورمندانه ای برای شکوفا کردن استعدادی که وجود ندارد.
پشت:قسمتی از اندام دوست تو که در مواقع گرفتاری، حق داری به آنجا خنجر بزنی.
انقلاب:تغییر خشونت آمیز شکل یک حکومت مزخرف و احتمالاٌ با حفظ محتوای آن.
پشه:موجودی که برای جلوگیری ازخواب راحت انسانها آفریده شده.این موجود در تمام جهان همین وظیفه همه را بر عهده دارد.
ثروت:پس اندازهای بسیاری در دست یک نفر
جشن:مهمانی.مثل مهمانی مذهبی مسیحی؛که مشخصه این مهمانی ها پرخوری و مست کردن است و اکثراٌ برای بزرگداشت یک قدیس برگزار میشود که مشهور است همیشه امساک می کرد.
احساساتی شدن: بیماری موهنی که در پی تابعیت مغز از قلب بوجود آمده و گاهی باعث تولید مقادیر معتنابهی هیدرات سدیم کلراید از دو چشم میشود.
📖 #دایره_المعارف_شیطان
🔗 #آمبروز_بیرس
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #طنز_نویسی
🔗 #بخش_اول
(حین خوانش)
.............................................................
پشتکار:روش زورمندانه ای برای شکوفا کردن استعدادی که وجود ندارد.
پشت:قسمتی از اندام دوست تو که در مواقع گرفتاری، حق داری به آنجا خنجر بزنی.
انقلاب:تغییر خشونت آمیز شکل یک حکومت مزخرف و احتمالاٌ با حفظ محتوای آن.
پشه:موجودی که برای جلوگیری ازخواب راحت انسانها آفریده شده.این موجود در تمام جهان همین وظیفه همه را بر عهده دارد.
ثروت:پس اندازهای بسیاری در دست یک نفر
جشن:مهمانی.مثل مهمانی مذهبی مسیحی؛که مشخصه این مهمانی ها پرخوری و مست کردن است و اکثراٌ برای بزرگداشت یک قدیس برگزار میشود که مشهور است همیشه امساک می کرد.
احساساتی شدن: بیماری موهنی که در پی تابعیت مغز از قلب بوجود آمده و گاهی باعث تولید مقادیر معتنابهی هیدرات سدیم کلراید از دو چشم میشود.
📖 #دایره_المعارف_شیطان
🔗 #آمبروز_بیرس
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Forwarded from اتچ بات
🔗#ادبیات (اختصاصی)
🔗 #خاطرات
🔗 #خاطرات_سفر_به_ایتالیا(صوتی)
🔗 #فروغ_فرخزاد
فروغ فرخزاد بهجز دفترهاي شعري که «تولدي ديگر» شناختهترين آنهاست، سفرنامهاي ناتمام که خاطرات سفر او به ايتالياست بهجا مانده است.
سفر او با هواپيمايي باري که محمولهاي ....از تهران به بيروت ميبرد شروع ميشود و بعد، پرواز به بندر برينديزي در جنوب ايتاليا و در ادامه با قطار تا رم است.
فروغ، در زمان اين سفر (تير ماه 1335)، بيست و دو سال دارد. سه سالي است از پرويز شاپور، همسرش جدا شده است. جدا افتادن از پسر خردسالش کاميار، او را افسرده و رنجور کرده است، حتا اولين مجموعۀ شعرش اسير در همان سال آرامشی برای او در پی ندارد. ازینرو با احتیاط و رها بودگی راهی سفر می شود تا بتواند این هجمه ی اندوه را کمی از خود براند...
🔵 در ادامه این سفرنامه صوتی به فایل ضمیمه می شود. Password file:Beyondthemusic
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #خاطرات
🔗 #خاطرات_سفر_به_ایتالیا(صوتی)
🔗 #فروغ_فرخزاد
فروغ فرخزاد بهجز دفترهاي شعري که «تولدي ديگر» شناختهترين آنهاست، سفرنامهاي ناتمام که خاطرات سفر او به ايتالياست بهجا مانده است.
سفر او با هواپيمايي باري که محمولهاي ....از تهران به بيروت ميبرد شروع ميشود و بعد، پرواز به بندر برينديزي در جنوب ايتاليا و در ادامه با قطار تا رم است.
فروغ، در زمان اين سفر (تير ماه 1335)، بيست و دو سال دارد. سه سالي است از پرويز شاپور، همسرش جدا شده است. جدا افتادن از پسر خردسالش کاميار، او را افسرده و رنجور کرده است، حتا اولين مجموعۀ شعرش اسير در همان سال آرامشی برای او در پی ندارد. ازینرو با احتیاط و رها بودگی راهی سفر می شود تا بتواند این هجمه ی اندوه را کمی از خود براند...
🔵 در ادامه این سفرنامه صوتی به فایل ضمیمه می شود. Password file:Beyondthemusic
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
🔗 #نقل_قول
🔗 #تغییر_نگرش
.............................................................
آدمی در اتاقی که درش قفل است و به درون باز می شود ، "زندانی"
خواهد ماند ؛ تا وقتی که به فکرش نرسد که در را به جای آن که
فشارش دهد ، بکشد .
https://ibb.co/msiXc8
📝 #لودویگ_ویتگنشتاین
📖 #فرهنگ_و_ارزش
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #تغییر_نگرش
.............................................................
آدمی در اتاقی که درش قفل است و به درون باز می شود ، "زندانی"
خواهد ماند ؛ تا وقتی که به فکرش نرسد که در را به جای آن که
فشارش دهد ، بکشد .
https://ibb.co/msiXc8
📝 #لودویگ_ویتگنشتاین
📖 #فرهنگ_و_ارزش
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
imgbb.com
IMG 20180623 221348 363
Image IMG 20180623 221348 363 hosted in imgbb.com
🔗 #یادداشت
اختصاصی
📝فریادهایی که در بند شد
✍حمیدرضا شاهوردی (دانشجوی علوم اجتماعی)
در دی ماه امسال بسیاری از دانشجویان کشور، به علت اعتراض به فقر و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی بازداشت شدند و پس از مدتی، برای هر کدام از آنها احکام سنگین قضایی صادر شد، احکامی همچون ۶ الی ۷ سال حبس.
این در حالی است که طبق #قانون_اساسی کشور اعتراض مسالمتآمیز، حق قانونی هر شهروند است.
اعتراضی که هیچگونه تخریب اموال عمومی و بیت المال را در پی نداشته باشد.
فریاد «نان، کار، آزادی» ، فریادیست که ریشه آن را باید در پیدایش انقلاب اسلامی در سال ۵۷ یافت.
این فریاد انقلاب اسلامی ایران بوده است و جز #مطالبه_گری پیامی دیگر نداشته است.
حال چند سوال مهم که در اینجا مطرح خواهد شد؛
نخست آنکه چرا کسانی که این ندای اعتراض و مطالبهگری را در یک محیط مقدس آموزشی سر می دهند، باید سنگین ترین احکام قضایی را تحمل کنند؟
دوم اینکه مطالبهگری که حق قانونی هر شهروند ، به خصوص قشر محترم #نخبه است، آیا پیگیری مطالبهگریها ، برابر با صادر کردن احکام سنگین قضایی است؟
چرا درست در زمانی که صحبت از #وحدت در مقابلِ بیگانه و لزوم رسیدن به گفتگو و آشتی ملی میشود، سنگین ترین احکام و تبعیض آمیزترین رفتار در قبالِ دانشجویان صورت می گیرد؟
چنین وضعیتِ سراپا متناقضی، حتی اگر به خشم هایِ فروخورده بیشتر دامن نزند نشان از عدم وجود حداقل مدارا با دانشجویان دارد.
به راستی چرا برخی از اساتید محترم، در برابر احکام سنگین قضایی برای دانشجویان #سکوت کرده اند و دیگر اساتیدی که برای لغو احکام سنگین قضایی دانشجویان تلاش می کنند را تنها گذاشته اند؟
#احکام_سنگین_قضایی
#همراه_با_دانشجو
☯ @Beyondthemusic
اختصاصی
📝فریادهایی که در بند شد
✍حمیدرضا شاهوردی (دانشجوی علوم اجتماعی)
در دی ماه امسال بسیاری از دانشجویان کشور، به علت اعتراض به فقر و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی بازداشت شدند و پس از مدتی، برای هر کدام از آنها احکام سنگین قضایی صادر شد، احکامی همچون ۶ الی ۷ سال حبس.
این در حالی است که طبق #قانون_اساسی کشور اعتراض مسالمتآمیز، حق قانونی هر شهروند است.
اعتراضی که هیچگونه تخریب اموال عمومی و بیت المال را در پی نداشته باشد.
فریاد «نان، کار، آزادی» ، فریادیست که ریشه آن را باید در پیدایش انقلاب اسلامی در سال ۵۷ یافت.
این فریاد انقلاب اسلامی ایران بوده است و جز #مطالبه_گری پیامی دیگر نداشته است.
حال چند سوال مهم که در اینجا مطرح خواهد شد؛
نخست آنکه چرا کسانی که این ندای اعتراض و مطالبهگری را در یک محیط مقدس آموزشی سر می دهند، باید سنگین ترین احکام قضایی را تحمل کنند؟
دوم اینکه مطالبهگری که حق قانونی هر شهروند ، به خصوص قشر محترم #نخبه است، آیا پیگیری مطالبهگریها ، برابر با صادر کردن احکام سنگین قضایی است؟
چرا درست در زمانی که صحبت از #وحدت در مقابلِ بیگانه و لزوم رسیدن به گفتگو و آشتی ملی میشود، سنگین ترین احکام و تبعیض آمیزترین رفتار در قبالِ دانشجویان صورت می گیرد؟
چنین وضعیتِ سراپا متناقضی، حتی اگر به خشم هایِ فروخورده بیشتر دامن نزند نشان از عدم وجود حداقل مدارا با دانشجویان دارد.
به راستی چرا برخی از اساتید محترم، در برابر احکام سنگین قضایی برای دانشجویان #سکوت کرده اند و دیگر اساتیدی که برای لغو احکام سنگین قضایی دانشجویان تلاش می کنند را تنها گذاشته اند؟
#احکام_سنگین_قضایی
#همراه_با_دانشجو
☯ @Beyondthemusic
🔗 #دوراهی_اندیشه_حال
.............................................................
#سارتر در عبارت معروفی از کتاب «اگزیستانسیالیسم و اومانیسم» خود وضعیت مرد جوانی را بازگو میکند که در فرانسهی سال ۱۹۴۲ بر سر دو راهی قرار گرفته بود: آیا باید به مادر تنها و بیمارش کمک میکرد یا وارد جنبش مقاومت میشد و با آلمانیها میجنگید؟ قطعاً حرف سارتر این است که برای این معما هیچگونه پاسخ پیشاتجربی و فرضیهبنیادی وجود ندارد. آن مرد جوان تنها باید بر تکیه بر آزادی بیانتهای خودش تصمیمی بگیرد و مسئولیت کامل آن را هم بپذیرد. سومین راه خروج از این بنبست که راهی شرمآور است این است که به آن مرد جوان توصیه کنیم به مادرش بگوید که میخواهد به جنبش مقاومت بپیوندد و به دوستانش در جنبش مقاومت هم بگوید که میخواهد از مادرش مراقبت کند ولی در واقع در کُنجی جدا و دور از دیگران بخزد و سرگرم مطالعه شود...
https://ibb.co/cVhkFT
📖 #خشونت
📝 #اسلاوی_ژیژک
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
.............................................................
#سارتر در عبارت معروفی از کتاب «اگزیستانسیالیسم و اومانیسم» خود وضعیت مرد جوانی را بازگو میکند که در فرانسهی سال ۱۹۴۲ بر سر دو راهی قرار گرفته بود: آیا باید به مادر تنها و بیمارش کمک میکرد یا وارد جنبش مقاومت میشد و با آلمانیها میجنگید؟ قطعاً حرف سارتر این است که برای این معما هیچگونه پاسخ پیشاتجربی و فرضیهبنیادی وجود ندارد. آن مرد جوان تنها باید بر تکیه بر آزادی بیانتهای خودش تصمیمی بگیرد و مسئولیت کامل آن را هم بپذیرد. سومین راه خروج از این بنبست که راهی شرمآور است این است که به آن مرد جوان توصیه کنیم به مادرش بگوید که میخواهد به جنبش مقاومت بپیوندد و به دوستانش در جنبش مقاومت هم بگوید که میخواهد از مادرش مراقبت کند ولی در واقع در کُنجی جدا و دور از دیگران بخزد و سرگرم مطالعه شود...
https://ibb.co/cVhkFT
📖 #خشونت
📝 #اسلاوی_ژیژک
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
imgbb.com
IMG 20180624 133118
Image IMG 20180624 133118 hosted in imgbb.com