Telegram Web Link
🔵 نقش عوامل ادراکی و شناختی در ادراک مکان:
#رسان_ورای_موسیقی(تحریر)
🔗 #پیشنهاد_خوانش
.............................................................
حس مکان ترکیبی است پیچیده از معانی، نمادها و کیفیت‌هایی که شخص یا گروه به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه از فضا یا منطقه‌ای خاص ادراک می‌کنند. (Dingenmans in Shamai, 1991) معانی و مفاهیمی که پس از ادراک مکان توسط فرد رمزگشایی می‌شود از عوامل ایجاد حس مکان هستند. در این صورت حس مکان تنها به معنای یک حس یا عاطفه یا هرگونه رابطه با مکانی خاص نیست، بلکه نظام و ساختاری شناختی است که فرد با آن به موضوعات، اشخاص، اشیاء و مفاهیم یک مکان احساس تعلق پیدا می‌کند. از این رو افراد بدون حس مکان قادر به زندگی در محیطی خاص نیستند، چرا که حس مکان توانمندی فضا یا مکان در ایجاد حسی خاص نسبت به کلیت مکان است و با این حس، مکان رابطه فرد با تمامی مفاهیم، اشخاص و سایر موضوعات موجود در آن مکان را تأمین می‌کند. در این مفهوم، حس به معنای احساس مرحله قبل از ادراک نیست بلکه به معنای عاطفه یعنی مرحله پس از شناخت است. به این ترتیب مکان‌ها در افراد مختلف حس‌های متفاوتی ایجاد می‌کنند و نقش شخصیت و تجارب گذشته انسان ها در دریافت این حس مؤثر است. فضایی که در فرد حس مکان و تعلق ایجاد می‌کند دیگر برای او فضا نیست و تبدیل به یک مکان می‌شود. در این صورت مکان کلیتی می‌شود که مردم تمام فعالیت ها و اتفاقات را با آن می‌شناسند، مثلاً مردم وقتی که به مسجدی وارد می‌شوند با مکان مسجد مواجه می‌شوند نه با اشکال مجرد، مردم، تنماز و فضا و همین توانمندی مکان است که در ورای اجزا و فعالیت ها موجب احساس تعلق به مکان مسجد می‌شود.
تعلق به اجتماع نیز از عوامل مؤثر در ایجاد حس مکان است چنان که هیومن حس مکان را شامل تعلق به اجتماع و حس محلی تعریف کرده است. از نظر او حس مکان ادراک فردی مردم از محیط خود و احساسات کم و زیاد آگاهانه آن‌ها از آن محیط است. حس مکان شخص را به گونه‌ای با محیط پیوند می‌دهد که فهم و احساس انسان با زمینه معنایی محیط به یکپارچگی می‌رسد (Hummon, 1992). فریتز استیل معتقد است حس مکان هر محیط بستگی به نحوه ارتباط انسان با آن محیط دارد.(Steele, 1981).

1. رابطه انسان و مکان تعاملی است، یعنی انسان ها چیزهای مثبت یا منفی را به محیط می‌دهند و سپس از آن می‌گیرند. بنابراین چگونگی فعالیت‌های مردم در کیفیت تأثیر محیط بر آن‌ها اثرگذار است.
2. تصور مکان نه فقط کالبدی، بلکه روانی یا تعاملی است و حس مکان به عنوان یک تجربه از ترکیب یک مکان- رفتار و آن چه انسان به آن می دهد، به وجود می آید، به بیان دیگر برخی از چیزهایی که انسان در مکان ایجاد می‌کند، بدون او و مستقل از او به وجود نمی آیند.

3. برخی از فضاها آن چنان روح مکان قویی دارند که بر انسان های مختلف تأثیرات مشابه می‌گذارند.
بنابراین انسان به مکانی که در آن زندگی می‌کند، از پیش، مجموعه‌ای از مفاهیم فرهنگی می‌دهد و این پیش مفهوم‌ها راهی که انسان با مکان مواجه می‌شود را شکل می‌دهد. همچنین قرارگاه‌های رفتاری بر انسان تأثیر می‌گذارند و برای این تأثیرات الگوهایی وجود دارد و مردم نیز با کیفیت طراحی کالبدی و مراقبت مکان‌ها بر قرارگاه‌های رفتاری تأثیر می‌گذارند. این تأثیرات می‌تواند کوتاه، بلند مدت، مثبت یا منفی باشد.

https://ibb.co/mdmVOy
#رسانه_ورای_موسیقی

https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #معرفی_كتاب

🔗 #دگردیسی_صمیمیت (سکسوالیته، عشق و تمایلات جنسی در جوامع مدرن)

🔗 کتاب ترجمه نشده است. (نسخه انگلیسی)

نوشته: #حمیده_محمدزاده

Giddens, Anthony, The Transformation of Intimacy (Sexuality, Love and Eroticism in Modern Societies) 1992, Stanford University Press, First Publish, 222 page.


https://ibb.co/guROvo
گیدنز، آنتونی، دگردیسی صمییمت (سکسوالیته، عشق و تمایلات جنسی در جوامع مدرن)،1992، انتشارات دانشگاه استنفورد، چاپ اول، 222 صفحه

 

فهرست مطالب

پیشگفتار

مقدمه

1- تجربیات روزانه، روابط، سکسوالیته

2- فوکو در سکسوالیته

3- عشق رمانتیک و دیگر دستاوردهایش

4- عشق، تعهد و رابطه ناب

5- عشق، رابطه جنسی و دیگر اعتیادها

6- مفهوم جامعه شناختی وابستگی به هم

7- آشفتگی شخصی، مشکلات جنسی

8- تناقضات رابطه ناب

9- تمایلات جنسی، سرکوب، تمدن

10- صمیمیت به عنوان دموکراسی

11- ضمایم

 

کتاب دگردیسی صمیمیت با عنوان فرعی سکسوالیته، عشق و تمایلات جنسی (شهوت) در جوامع مدرن یکی از پرآوازه ترین و پرطرفدارترین کتاب های آنتونی گیدنز در دهه نود می باشد. به اعتقاد نویسنده کتاب ما امروزه در دنیایی زندگی می کنیم که آن را «دنیای لگام گسیخته» می نامد. دنیایی که وجه مشخصه ی آن مخاطره¬ ها و عدم قطعیت ¬های نوین است این کتاب در ده فصل تشکیل شده است که نویسنده در هر فصل به موضوعات مختلفی می پردازد. فصل اول کتاب مربوط به تجربیات روزانه؛ روابط و سکسوالیته می باشد، به عبارتی دگیر با زبانی ساده و قابل فهم و با بهره گیری از تجربیات روزانه به بحث و بررسی درباره کنش های عاطفی متقابل در میان انسان ها و الگوهای متفاوت صمیمیت پرداخته است. فصل دوم کتاب مربوط به اندیشه های میشل فوکو و عقاید او درباره سکسوالیه می باشد. نویسنده در فصول سوم و چهارم کتابش  به ارایه تعاریفی از عشق، عشق رمانتیک، تعهد و رابطه ناب و بررسی دقیقت تر این مفاهیم می پردازد. در فصل پنچم کتاب به بررسی عشق و تمایلات جنسی و دیگر پدیده های اعتیاد آور از لحاظ روانشناسی و  آسیب شناسی می پردازد و در فصل های پایانی کتابش به پيوند و رابطه بین مفهوم عشق و مدرنيته پرداخته است، و نویسنده تلاش کرده است شكلی جديد و رهايي بخشي از رابطهي آزاد که گیدنز آن را رابطه ناب می نامد، -كه در حال فراگير شدن است را بررسی کند. 
نکته: این مطلب به صورت اختصاصی در اختیار #رسانه_ورای_موسیقی رسانه قرار گرفته است، پیش از این سایت انسان شناسی و فرهنگ آن را درج کرده است.

#رسانه_ورای_موسیقی (بپیوندید)

 https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #شهر_دیو_و_دد

🔗 #تحلیل_فلسفی_و_انسان_شناسی
اختصاصی کانال (ارسالی)

📝 #خسرو_یزدانی (دکتری فلسفه دانشگاه سوربن)

۲۴ اوت ۲۰۱۷، فرانسه.
.............................................................

🔵 «دی شیخ باچراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنک یافت می نشود آنم آرزوست»

گویی در این شهر همه چیز یافت می شود. منظور از همه چیز، همهٔ چیزهای مورد نیاز برای زیستن در یک مکانِ سامان یافته است. شیخ چراغی روشن به دست دارد. این چراغ را در آن شهر ساخته اند. کارگاهی از استادان و کارگران را نیاز است تا این چراغ ساخته شود. در این شهر روغن چراغ می فروشند وشیخ باروغنِ خریداری شده ، چراغ را افروخته است. بیگمان ابزاری برای افروختن دارد تا آن را برای روشن کردن چراغ به کار گیرد.این شهر بی هیچ گمان نگاهبانانی دارد، چراکه شیخ درآرامش وبی ترس وبیم گِردِ شهر می گردد. شیخ نه گرسنه است ونه تشنه. او نه بی جامه است ونه بی پاپوش. شیخ در دل شب،در شهری بیرون زده است که زندگی در جریان است.مردمانی دیگر در بیرون شهرند و گویی گِرد آمده و باهم سرگرم اند. گویی آنان نیز زین پیش گاه گاهی دلزده و خسته از بی چمی به دنبال چیزی بهتر از خود را جسته ونیافته اند. این "شب زیان" که گویی فانوسی به دست ندارند و به تاریکی خو گرفته اند، دیگر در پی و جستجوی چیزی وکسی نیستند و خود و خویش را در دل شهر، بسنده می یابند وبه همین دل خوش اند.
این آدمیانِ بی نام ونشان، در دل شهر زاده می شوند، بزرگ می شوند، هرکدام به کاری می پردازند، در سامان شهر هنباز می شوند، قانون می نویسند، با قانون می زیند، فرزند می آورند و سرانجام می میرند. در این شهر و شهریگری، گویی همه چیز هست به جز آنی که شیخ می جوید.این شهریان می خواهند بیهوده بودن جستجوی شیخ را به او گوشزد کنند واو را آموزه دهند تا از این کار دست کشد. وشاید نیز برآن باشند که او را به سوی خود فراخوانند. به شیخ می گویند که آنان این راه را پیش از او رفته و آنی که شیخ می جوید را جسته و نیافته اند.آنان به شیخ گوشزد می کنند که آنان نیافته اند نه از برای اینکه ناتوانند بلکه آنی را که می جستند یافتنی نیست. شیخ می داند آنجا که آدمی به ناشدنی بودن و نایافتنی بودن سرفرود می آورد، درست همان جا است که ناشدنی به شدنی دگر می شود و رخ می نماید.شیخ می داند که آن چه می جوید را باید در پرتوِ خدا بجوید.
ولی شیخ نیز گاه آنچنان از دیو و دد ملول است که می خواهد شهر را وانهد و رخت بربندد و سوی بیابان بگریزد.
چرا باید در شهری که همه چیز از خورد وخوراک و امنیت و کار و خانه وکاشانه و خانواده هست و زندگی روان است، ملول شد؟ چرا باید این باشندگان در شهر را دیو و دد خواند و از دست آنان هم ملول شد و هم گریزان؟
آیا شهر بی آیین،همان شهر دیوان و ددان است؟ آیا شهری که آسمانش تهی از خدایان است می تواند به جز شهر ددان ودیوان باشد؟ شیخ می خواهد انسانی بیابد که بتواند شهر انسانِ نیایشمند را بنا کند.او پی برده است که شهر را یارای ساختن و آفریدن انسان نیست و به جز دد و دیو چیزی نمی پرورد.انسانی که شیخ می جوید،انسانی است همدم خدایان، انسانی است با خدا و نیایشمند.انسانی که شیخ در پیِ آن است در شهرِ به خود ایستای ددان و دیوان نمی تواند زیست.
انسانی که شیخ می جوید، انسانی است که او نیز به دنبالِ شیخ است که می گردد.این انسان ، بریده نیِ دیگری است از نیستان که آوای رنج وشکنجِ اورا شیخ به گوشِ جان شنیده است . و اکنون، این آوای دردمند است که در تاریکیِ شب شیخ را واداشته که فانوس بردارد و او را بجوید. شیخ در می یابد که آوا از آن سوی مرزهای شهر است که به گوش می رسد. شیخ نمی خواهد بی شهر زید ولی او دل آزرده است از شهری بی خدا که انسان را به دیو و دد دگر می سازد.
شیخ ما را فرا می خواند تا به خود آییم و از دد و دیو بودنِ خود، به خود بلرزیم و بکوشیم از مغاکِ ویرانِ جانِ خود برون آییم و بگذاریم تا آیین وخدایان ما را سزاوارِ یاری شمارند و ما را چونان انسان ریخت بخشند و ریخت دیو و دد از ما و از جان و روانِ ما بزدایند. شیخ ملولِ از شهرِ بی آیین و بی خدا، به دنبال انسانی می گردد تا با او و بایاری خدایان، شهرِ آیین مند را بنا نهد تا بتواند دیوان و ددان را از جان و روانِ کسانِ دیو و دد زده برماند و رهاشدگان را به شهروندی شهر آیین و نیایش درآورد و به سماع کشاند و روانشان را پرواز آموزد تا به سوی نِیِستان بال بگشایند.
از برای این بود که شیخ با فانوسِ فروزان از خانه برون آمد و درشهرِ ملال آورِ دیوان و ددان فغان سرداد که :
" انسانم آرزوست".

https://ibb.co/joO2o8

#رسانه_ورای_موسیقی(بپیوندید)

https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ

نقاشی من خشونت آمیز نیست؛ این زندگی ست که خشن است. من از خشونت جسمی رنج برده ام، حتی دندان هایم را شکسته اند. جنسیت، هیجانات انسانی، زندگی روزمره، تحقیر شخصی (کافی ست تلویزیون را تماشا کنید) - خشونت بخشی از طبیعت انسانی ست. حتی در زیباترین منظره، در میان درختان، زیر برگها، حشرات در حال خوردن یکدیگرند؛ خشونت بخشی از زندگی ست.

https://ibb.co/ev825o

🔗 #فرانسیس_بیکن

🔗 #دو_آمریکایی
🔗 #Two_Americans
🔗 #Francis_Bacon

رنگ روغن روی بوم(۱۹۵۴)

#رسانه_ورای_موسیقی👇

https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Forwarded from اتچ بات
رنگ و‌ موسیقی
🎨🎼
در دوره های رنسانس تا امپرسیونیسم، رنگ در نقاشی اروپایی عمدتاً کارکرد توصیفی داشت. به عبارت دیگر، نقاش فکر یا موضوع قابل بیان با خط و رنگسایه را به وسیله ی رنگ تقویت می کرد. ولی رنگ در نقاشی مدرن اهمیتی خاص بافت و برترین عنصر بیانی شناخته شد. تجربه کیفیات انتزاعی رنگ به ایده ی پیوند رنگ و موسیقی دامن زد. فرانک کوپکا (F. Kupka)، هنرمند چك، آرزو داشت که رنگ ها و ریتم ها در نقاشی اش تاثیراتی همانند موسیقی ایجاد کنند. پاول کله (Paul Klee) و واسیلی کاندینسکی (Wassily Kandinsky) بر رابطه ی “احساس” های دیداری و شنیداری تاکید داشتند. آنان فام را به “دانگ”، رنگسایه را به “طنین” و توان رنگ را به “شدت” صدا ربط می دادند. کاندینسکی حتی ادعا می کرد که با دیدن رنگ، موسیقی آن را می شنود.
رنگ برای کاندینسکی معنایی موسیقایی، نمادین و کیهانی داشت. برای زرد صدای ترومپت می داد (زرد یک رنگ مهاجم و زمینی است). آبی بر حسب آنکه تیره باشد یا روشن، صدای فلوت، ویلنسل و یا ارگ می داد (آبی یک رنگ آرام و آسمانی است). قرمز بر حسب میزان تیرگی، صدایی شبیه توبا یا ویولن دارد (قرمز شور و اشتیاق و نیروی جهت دار است)...
کاندینسکی این ایده های موسیقایی را غالباً از آرنلدشونبرگ (A.Shonberg) [موسیقیدانی که از قواعد سنتی آهنگسازی عدول کرده بود] الهام می گرفت.

📚 برشی از کتاب “مواد و تکنیک ها”؛ ترجمه و تالیف رویین پاکباز

نقاشی: واسیلی کاندینسکی

@Beyondthemusic
🔗 #جامعه_شناسی_مردم_مدار

ترجمه: رسانه ورای موسیقی
.............................................................
من یک نکته را در نظر می گیرم، جدایی میان احتمال و شرایط مطلوب به مثابه ی یک تمایز بنیادی از جامعه ای که آن را کمونیسم می نامیم. این احتمال هست، که شما مردان یا زنان شمرده شوید، آزاد از فشارها و ناامنی حضور هر روزه تحت لوای سرمایه داری، زندگی خود را شکل دهید. در مجموع آنها تصمیم می گیرند کی، چطور، کی و چه چیز بهتره تولید شود.

https://ibb.co/dCBNo8

📝 #Michael_Burawoy

🔗 #مایکل_بوراوی
🔗 #Public_Sociology

#رسانه_ورای_موسیقی👇

https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #پاره_ای_از_کتاب
.............................................................
بحث کردن و کوشش برای متقاعد کردن مردم دیوانگی است.
کسی که می‌خواهد دیکتاتور بشود نباید به روحیه نقد و استدلال مخاطبانش میدان بدهد، چونکه اولین قربانی چنین حرکتی خواهد شد.
یک پیشوا فاشیست باید بداند چطور مخاطبان خودش را بی‌اختیار به دنبال خودش بکشد، آن‌ها را به هیجان درآورد و از خود بی‌خود کند و نفرت و انزجار آن‌ها را از کسانی که با بحث و مناظره وقت را تلف می‌کنند، برانگیزد؛
«با حرف شکم سیر نمی‌شود» بله! با چنین شعاری می‌توان به مقابله سیاستمداران سنتی رفت.

https://ibb.co/jnh4Lo

🔗 #مكتب_ديكتاتورها

📝 #اينياتسيو_سيلونه
🔗 #Ignazio_Silone

#رسانه_ورای_موسیقی

https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #جامعه_شناسی_خواب

🔗 #مطالعات_فرهنگی

🔗 #بخش_اول
.............................................................

برایمان زیاد پیش آمده که با افرادی رو به رو می شویم که مدام از بی خوابی می گویند.

«اصلن خوب نخوابیدم»
«نمی تونم مداوم بخوابم»
«دو روز که نخوابیدم»
«سردرد دارم دیشب بیدار بودم»
و ....

اما چه فرآیندی طی شده تا خواب به پدیده ای گران سنگ بدل شود.؟
به نظر می رسد در آینده ای نه چندان دور مراکزی تاسیس شود که به مردم خواب بفروشند. یا برایشان خواب آرام محیا کنند. مراکزی که با استفاده از فضایی که بر می سازند، خواب را تکینه می کنند. به عبارت دگر، هر کس بتواند خوب بخوابد ارزش والا پیدا می کند و در سوی مقابل عدم خواب از ارزش می کاهد.
خواب امروزه طبقه زدایی شده است. در هر سطح، هر قشر و هر نوع سبک زندگی دست و پنجه کردن با عدم خواب عمیق قابل ردیابی است. روزی می‌رسد که دلالان خواب ظهور می کنند؛ دلالانی که مراتب خواب را تعیین می کنند. بالتبع سرمایه در اینجا دوباره نقش مهمی را ایفا می نماید.
اما چطور، امروز تمام زندگی رسیدن به یک هدف است. رسیدن به یک خواب عمیق و بی دردسر.
سیری در تاریخ اندیشمندان در این میان بسیار جالب می نماید. برای نمونه #دکارت، فلسفه مدرن هنوز مبتنی بر اندیشه های دکارت است، پر واضح است که اصالت چنان در دکارت و اسپینوزا بود که راه به منسوخ شدن نمی برند. دکارت روزانه ۱۵ ساعت می خوابید، #اسپینوزا برای خواب ارزش دو چندان قائل بود. و در هنر موسیقی #باخ بیشتر وقت خود را در خواب می گذراند. از قرن هجدهم و آغاز انقلاب صنعتی و فرایند مدرنیته خواب کمتر شد، انسانها نیاز داشتند بیشتر روز بیدار بمانند و کار کنند، چرخه صنعت روز به روز گسترش پیدا کرد، جامعه مکانیکی به ارگانیک تبدیل شد و در پی آن عقلانیت در جامعه اندام واره مرکزیت یافت. از اینرو عقلانیت خواب را سرکوب می کرد و آن را عبث می شمرد. بیداری ارزش والا پیدا کرد و زندگی روزمره در بیداری معنا گزید. خواب به کناری وانهاده شد‌. و دو گانه بیداری و خواب ساخته شد، بیداری نماد انسان متمدن قرار گرفت؛ انسانی که می جوید، می کاود و مدام خود را باز نمایی می کند. و در طرف دیگر ، خواب مساوی با کاهلی، نامتمدن بودن و جدایی از فرایند پیشرفت در نظر گرفته شد. عقلانیت صوری و قدرت گفتمان خواب را تحکم بخشیدند، برای آن ساعت تعیین کردند، آن را چارچوب مند کردند و براساس سن بیولوژیک، ساعت قرار دادند. انسان مدرن نیاز به بیداری بیشتری پیدا نمود برای آنکه اعتلای بیرونی و درونی را در بیدار ماندن و بها به بیداری داد ، تمام عرصه های زندگی اینهمان با بیداری قرار گرفت که هدفش جز استیلا بر انسان چیز دیگری نیست. اما خواب امروز مقاومتی علیه بیداری نیست، بل مقابله ای علیه تمام وجوهات قدرت و عقلانیت است.
#یوسف_محمدی


https://ibb.co/hMaAYy
#رسانه_ورای_موسیقی

https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مناظره_میشل_فوکو_و_نوام_چامسکی
نهادهای به ظاهر مستقل، اما اشاعه دهنده قدرت سیاسی، فوکو از آموزش و پرورش و پزشکی مثال می آورد و مشروعیت سلطه گروهی بر گروه دیگر.

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
Forwarded from اتچ بات
“دایانا، پرنسسی که هرگز پیراهن دامن پُفی نپوشید”- از دایانا تا مگان

📝 حدیث م.
@Beyondthemusic

عروسی سلطنتی “پرینس هری” و “مگان مارکل” دو روز پيش برگزار شد و خبر لحظه به لحظه ی آن بسیاری از رسانه های دنیا را قبضه کرد و حتما تا چند روزی همچنان قبضه خواهد کرد. عده ای برای خرق عادت و تابو شکنی این زوج کف زدند، عده ی دیگری هم طبق معمول به تفاخری که در ازای آن بی خانمان ها را از کنار کوچه و خیابان ها جمع کردند تا مبادا چهره ی شهر زشت باشد و آلودگی بصری ایجاد شود ناسزا گفتند.
حال قصد تایید یا تخطئه ی هیچ یک از این دو واکنش تکراری را ندارم، چرا که تایید یا تخطئه ی چنین مراسمی نه مشروعیت خاندان سلطنتی را دو چندان می کند و نه بساط آنان برچیده می کند. به نظر می رسد گاهی بد نیست که وقایع را از نگاه خودمان صرفا توصیف کنیم، به دور از قضاوت...
شش ساله بودم كه با پدرم عکس یک ماشین مچاله شده و یک زن جوان را در مجله ای دیدم، مطلبی بود درباره ی کشته شدن پرنسس دایانا در یک تصادف. آن لحظه اولین چیزی که توجهم را جلب کرد نه سرنوشت تراژیک او، بلکه لباس تن او بود. پیراهن سفید ساده ای که دامن پفی نداشت و اين برایم جای تعجب داشت، چرا كه تصویری که از پرنسس بودن داشتم گره خورده بود به پرنسس های دیزنی... آنهایی که با یک بوسه ی شاهزاده از خواب ابدی بیدار می شدند، با یک شعبده بازی از پری دریایی بودن به جایگاه انسانی می رسیدند، لباس کهنه شان به لطف یک فرشته ی نجات به لباسی فاخر تبدیل می شد و صد البته، همواره پیراهن دامن پفی به تن داشتند.
لحظه ی وصال و ازدواج این شخصیت های کارتونی- که در آن یک دختر عادی و چه بسا بخت برگشته به یک پرنسس خوش اقبال تبدیل می شد و همین امر تضمین کننده ی پایان همه ی دردها و رنج های او بود- بمباران ايده آل ها و فانتزی هاست، جوری که سرخوشی و خوشبختی آن لحظه را به کل زندگیشان تعمیم می دهیم، چرا که با دیدن این ایماژها متقاعد می شویم که هرچه هست در همین لحظه است. در این بین، شاید تنها وجه اشتراک عروسی سلطنتیِ عالم واقع با این کاراکترهای کارتونی در همین نکته باشد، یک پایان بسته و عالی که به دنبال آن کمتر کسی میل پیدا می کند که راجع به آینده دور و نزدیک آن زوج تجسسی بکند تا مبادا متوجه “واقعیتی” بشود که آن تصویر اسطوره ای در نظرش تیره و تار شود.
شش ساله بودم که اولین بار فهمیدم این مناسبات می توانند پایان باز داشته باشند. پرنسس دایانا در اثر تصادف کشده شده بود، حال مهم نیست که واقعا تصادف بود یا “تصادف”، چرا که این امر مسلم است که حتی ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم گواهی بدهند که هیچ دست ناپاکی پشت پرده ی مرگ پرنسس نبوده باز هم یک تئوری توطئه پشت همه ی حدس و گمان ها نهفته است و این چیزی نیست جز خاصیت سلبریتی بودن.
چیزی که مهم است این است که پرنسس ها هم می توانند بمیرند، آن هم جوان و آن هم در یک تصادف مرگبار، که در آن از پیراهن دامن پفی و فرشته ی نجاتی که با “بی بی دی با بی دی بو” گفتنش سپر این بلا بشود هیچ خبری نیست.
سال ها گذشت تا فهمیدم هر تغییری که امروز ممکن است مارا انگشت به دهان بکند و باعث شود که برای آن کف و سوت بکشیم، ناچاراً خاطره ی یک ماشین مچاله شده و چهره ی خون آلود یک زن را تداعی می کند. سال ها گذشت تا فهمیدم علارغم همه ی این زرق و برق هایی که بر ازلی و ابدی بودن این پیوند مبارک پای می فشارند، دوران “پیشا پرنسسی” هرگز مساوی با شر مطلق و دوران “پسا پرنسسی” هرگز مساوی با خیر مطلق نیست.

#حالنوشت
@Beyondthemusic
🔗 #نامه‌ای_از_کارل_مارکس_به_همسرش_جنی:



معشوق قلب من،
من دوباره برای تو نامه می‌نویسم، چراکه من تنهایم و همیشه برای من مشکل بوده که با تو به تنهایی در ذهنم گفتگو کنم؛ بدون اینکه تو چیزی درباره‌ی آن بدانی، بشنوی و حتا قادر باشی که به آن پاسخ دهی.

غیبت‌های کوتاه، خوب است چراکه اگر دو نفر به طور دائمی و ثابت با هم باشند مسائل [زندگی] خیلی به هم شبیه می‌شوند و قابل جدا کردن و تمایز از یکدیگرنخواهند بود.

دوری، حتا برج و باروهای بزرگ را هم کوچک می‌کند؛ در حالیکه چیزهای خرد و مبتذل، در یک نگاه نزدیک به چیزهای بزرگ تبدیل می‌شوند.

عادتهای کوچک که امکان دارد در اشکال احساسی و به صورت فیزیکی سبب‌ساز اذیت انسان شود، زمانیکه آن شی از جلوی چشمان برداشته می‌شود، ناپدید می‌گردد.

احساسات عمیق که به واسطه‌ی نزدیکی [و در دسترس بودن] افراد، شکل کوچک و تکراری به خود گرفته، به واسطه‌ی جادوی فاصله رشد کرده و به ابعاد طبیعی‌اش بازمی‌گردد. فاصله سبب می‌شود که تو فقط از من و رویاهای تنهایم، ربوده شوی؛ و من با عشقم به تو، فورا درمی‌یابم که زمان دوری را فقط باید بمانند خورشید و بارانی که برای رشد گیاهان مورد نیاز است، به خدمت گرفت.

زمانیکه تو غایب هستی، عشق من به تو، خودش را نشان می‌دهد و آن چیزی بس غول‌آساست و از انبوهی از تمامی انرژی جمع‌شده در جانم و همه‌ی خصوصیات قلبی‌ام شکل گرفته است. آن باعث می‌شود که من دوباره احساس کنم که انسانم؛ چراکه من حس عمیق و متنوعی را تجربه می کنم؛

مطالعه و آموزش و پرورش جدید، ما را گرفتار خودش کرده است؛ همچنین شک‌گرایی باعث شده که ما در تمامی ادراکات عینی و ذهنی‌مان به دنبال اشتباه بگردیم؛ تمامی اینها، طوری طراحی شده که ما را کوچک، ضعیف و غُرغُرو کرده است. اما عشق – نه عشق فویرباخی- نه برای متابولیزم و نه برای پرولتاریا – بلکه عشق به معشوق و به طور مشخص عشق به تو، باعث می‌شود که یک انسان مجددا حس کند که انسان است.

در این جهان زنان زیادی وجود دارند که در بین‌شان تعدادی از آنها زیبارویند. اما کجا من می‌توانم چهره‌ای که هر جزء آن و حتا هر چروک آن یادآور بزرگترین و شیرین‌ترین خاطرات زندگی من است را پیدا کنم؟

حتا با وجود مواجهه با دردهای بی‌پایان و ضررهای جبران‌ناپذیر وارده بر من، تو شکایتی نکردی.

من با بوسه زدن به درد، آنرا دور می‌کنم، زمانیکه بر صورت شیرین تو بوسه می‌زنم..
بدرود عزیز دلم.
تو و بچه‌ها را هزاران بار می‌بوسم.
کارل خودت


https://ibb.co/fp38GT

🔵 این نامه در 21 ژوئن 1865 در منچستر (انگلستان) به رشته ی تحریر در آمده است.

#رسانه_ورای_موسیقی

https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #جامعه_شناسی_خواب

🔗 #مطالعات_فرهنگی

🔗 #بخش_دوم
.............................................................
در ادامه به این موضوع می پردازیم که خواب در زندگی روزمره ما چه نقشی دارد؟ ما با خواب رابطه دوگانه ای برقرار کرده ایم، از طرفی میل بدان افزون است و در سویی دیگر از آن دوری می جوییم. امروز افراد بر سر کاهش زمان خواب خود، خود را به نحوی بازنمایی می کنند که بیداری هر چه بیشتر فضا را در بر می گیرد. خواب در سلطه ساختار و فردیت گرفتار می شود، از اینرو از خواب مکان زدایی می شود. جلد کتاب «#جامعه_و_خواب» #مخاطره_ای_جامعه_شناسانه_به_دنیای_ناشناخته_ها نوشته: #سیمون_ویلیامز مصداق بارز چنین امری است. او در کتابش ابتدا به فواید خواب اشاره می کند. گزاره های وی از چشم انداز پزشکی، جامعه شناختی و فرهنگی به نقش تعیین کننده خواب می پردازد. در ادامه او به این مطلب می پردازد که چگونه در دنیای امروز خواب طرد شده و بیشتر اعضای جامعه از آن غفلت نمودند.
در حالی که خواب اسرار آمیز ترین مسأله در زندگی انسان است. ورود به دنیایی دگر و جایی که انسان هم کنش دارد و هم تحت تاثیر فضای خواب است. بنا براین وی نتیجه می گیرد که خواب یک مسأله اجتماعی، فرهنگی و تاریخی متغیر و مهم است.
اخیرا به طور نسبی جامعه شناسان و دیگر محققان در علوم اجتماعی و انسان شناسی آغاز کردند که به نقش تعیین کننده خواب در جامعه بپردازند.
با بررسی ارتباط خواب و جامعه، رهسپار سفری پرثمر و سراسر اعجاز می شویم؛ سفری به حوزه های عمدتاً غریب علوم جامعه شناختی.
تم های کلیدی در این میان شامل: نظریه های تغییر و تبیین خواب از میان سنین مختلف است. نگاه تاریخی و تفاوت های فرهنگی در الگوی های خواب و عمل خوابیدن، خواب، تجسد و دنیای زندگی، خواب در سراسر لحظات زندگی، الگوهای اجتماعی و تنظیمات اجتماعی خواب، پزشکی کردن (اختلال خواب) و تجاری سازی آن (مراکز خواب آرام) را شاهد هستیم.
کتاب پیش رو (خواب و جامعه) به نثر آسان اما در عین حال گیرا نگاشته شده و شامل مطالبی است از همه قبیل، با تمرکز بر مسائل روز و بحث بر انگیز و با تفاسیر نو. لذا بی شک هدیه ایست مناسب برای مخاطبِ به واقع مشتاق به مطالعات بین رشته ای.
شامل: دانشجویان و محققان در علوم اجتماعی و انسان شناسی، علوم خواب و حوزه های دگر امری جذاب به نظر می رسد. مشارکت و سیاست گذاری به واسطه علاقه ای که خواب با دیگر حوزه ها می تواند داشته باشد.
فارغ از معرفی این اثر، جنبه های گوناگون خواب بر ما پوشیده است، به طوری که ما درباره بیداری زیاد می دانیم، بیداری عقلانی شده است، بیداری رنج آور شده است، بیداری ناخواسته شده است. بنا براین خواب در این میان بیداری و فضای آن را به یکباره برای خود می کند. تصویر جلد کتاب #ویلیامز مردی است که در یک اتوبوس خالی به خواب رفته است. اینطور به نظر می رسد که اتوبوس تمام ایستگاههای تعیین شده را پشت سر گذاشته است، اما مسافر در خواب عمیقی فرو رفته است و حال تنها مسافر این اتوبوس است. جایی و زمانی که می بایست بیداری را به رخ کشد، به خواب رفته است و در سوی دگر جایی می بایست خواب را ارج نهد، بیدار است. دنیای روزمره ما کشمکش میان کارکرد و عمل این دو مفهوم است. و در این میان ما هر زمان به سوی یک سو کشیده می شویم، بی شک که بیداری بیشتر سهم دارد، اما خواب عجیب است، مرموز است و در بزنگاهی ما را در بر می گیرد که نه خود را در میاییم و نه دگر اجتماعی که در آن زندگی می کنیم. چرا که روند مدرنیسم با قبضه بیداری، یعنی با شعار بیداری بیشتر موفقیت بیشتر، خواب را به حاشیه و با گفتمان پزشکی مثل اختلال خواب و بی خوابی، خواب را ناب و بارزش می پندارد و حول آن اختلالاتی را تعریف می کند که به واسطه عدم خواب ایجاد می‌شود. هوش و قدرت این هیولای هنجارین راه فراری باقی نگذاشته است.
پایان.
#یوسف_محمدی

🔵 با تشکر از آریا مهتدی حقیقی برای همراهی در ترجمه ی بخش هایی از کتاب مذکور

https://ibb.co/jVjNBT

#رسانه_ورای_موسیقی

https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #تامل

🔗 #زندگی_چیست؟
............................................................

زندگی چیست؟ رنج‌نامه‌ای بر صحنه
خنده‌های ما نوایی ناجور و پر هیاهو
زهدان مادران رخت‌خانه‌ای که در آن
خود را می‌آراییم برای این مضحکه‌ی کوتاه
آسمان تماشاگری تیزبین
که می‌نشیند و نشان می‌کند هر بازیگر خطاکار را
گورهای ما که پنهان‌مان می‌کنند از چشم آفتاب کنجکاو
پرده‌ای که فرو می‌افتد در پایان بازی
بدین سان، بازی‌کنان می‌رویم تا واپسین استراحت
تنها به مرگی راستین می‌میریم
و این دیگر بازی نیست...

[سر والتر رالی]


https://ibb.co/eATubT

تصویر: فیلم #اسب_تورین

📖 #زایش_و_مرگ_تراژدی
تفسیری بر زایش تراژدی از درون روح موسیقی #نیچه
📝 حمیدرضا محبوبی آرانی

#رسانه_ورای_موسیقی

https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Head of a woman (Olga Picasso)
1935
#pablo_picasso
@Beyondthemusic
آثارِ هنرمندان زنده را خریداری کنیم،هنرمند مرده به پول نیاز ندارد

«کمپین حمایت از هنرمندان زنده» نادیده گرفتن یا انکارِ هنرمندانی نیست که در میان ما نیستند
برای رسیدن به جهانی انسانی،باید به هر شکلِ ممکن از هنر _در هر شکل و شمایلی که عرضه می‌شود_حمایت کرد.
اما سال‌هاست که در جهان و شاید یک یا دو دهه است که در ایران،بازارها و جشنواره‌هایی برای فروشِ آثارِ هنرمندانی که در میان ما نیستند برگزار می‌شود
مختصر کنیم:
آثار سهراب سپهری را در بازارهایی که در همین ایران خودمان برگزار می‌شود، به میلیاردها تومان خرید و فروش می‌کنند. چقدر از این میلیاردها به بستگان و وابستگان سهراب می‌رسد؟ همین میلیاردها پول اگر در همان سال‌های ۵۷ تا ۵۹ که سال‌های ویرانی سهراب سپهری بود به او می‌رسید آیا کمکی برای درمان او نبود؟ بعد از مرگ، این خرید و فروش‌ها چه ربطی به هنرمند رفته دارد؟
خلاصه می‌کنیم: هنرمندانِ زنده را دریابیم.
نویسنده، شاعر، فیلم‌نامه‌ نویس، موسیقی‌دان، مترجم، نقاش، مجسمه‌ساز، طراح، گرافیست... همه‌ی این‌ها در زنده بودن می‌توانند خلاقیت‌های‌شان را نشان بدهند و باید از حمایتِ مردم‌شان بهره‌مند شوند، وگرنه مطمئن باشید بعد از مرگ، سودجویان و دلال‌ها هستند که سودِ خلاقیت‌های هنری را به جیب می‌زنند، و هنر هم‌چنان بدون حمایتِ ما و غریب می‌ماند.
کمپینِ «حمایت از هنرمندان زنده» با همین تفکر و اندیشه راه اندازی شده است تا جهانِ زنده‌گان را زیبا کند.

لطفا هنرمندانِ زنده به این کمپین بپیوندند
مهری یاوری – نقاش
م. روان‌شید – شاعر، نویسنده
سید علی‌صالحی – شاعر
پگاه(بیگناه) – شاعر
سپیده ثابتیان – شاعر، مجسمه‌ساز
سید میثم آقا سید‌حسینی – کارتونیست
آرش اسلامی – نقاش
دکتر مرتضی اسدی – نقاش، استاد دانشگاه
بیژن شفیقی – کارشناس طراحی پارچه، نقاش
پروین ازادی – شاعر، نقاش
[email protected]

#رسانه_ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #لحظه_اعدام
.............................................................
سال۸۵ درست زمانی که ۱۱ سال داشتم صدا و سیما فراخوان داد که قرار است فردا در میدان بزرگ شهر یک نفر را اعدام کنند من و دوستانم هم قرار گذاشتیم ساعت ۳ صبح در محل جایگاه اعدام باشیم ساعت حدود ۴ صبح بود ازدحام جمعیت انچنان بود که حتی جای سوزن انداختن نیز نبود بسیاری از مردم همراه خانواده شان سر شب خودشان را به جایگاه اعدام رساند تا شاهد اعدام چند شخص باشند ساعت ۵ صبح شد ازدحام جمعیت آنچنان زیاد بود که به شدت همدیگر را هُل می دادند خلاصه پس قرائت حکم اعدام ، حکم اجرا شد و ان لحظه من شاهد جان دادن چند انسان بودم زمانی که حکم اجرا شد مردم که برای عبرت گرفتن امده بودند سوت و کل می زند و به اشخاص اعدامی بی شرف ، بی شرف می گفتند آری این همان مردمانی بودند که به قول خودشان برای عبرت گرفتن امده بودند آری این همان مردمانی هستند که امروزه بدون هر دلیلی دست به خودکشی می زنند آری این همان مردمی هستند که حتی جرات نیست در گفتگو یا مناظره با انها بحث جدی کرد آری این همان مردمانی هستند که حتی علت قتل و جنایت را نمی دانستد انها نمی دانستد بجایی اعدام و تشویق جامعه بسمت مرگ افراد ، باید حتما و حتما به فکر اصلاح باشند به راستی چرا این جماعت به فکر به راه انداختن کمپین آزادی و گذشت متهم ها نبودند تا از این طریق بتوانیم جامعه را بسمت آرامش و مهربانی و گذشت دعوت کنیم

به راستی چرا ما برای مرگ افراد در جامعه در جامعه اشتیاق داریم و برای اصلاح جامعه و افراد اشتیاق نداریم ؟؟

به راستی چرا #نهادهای جامعه خوب فرهنگ سازی نکردند چرا #افرادی که در این جامعه مسولیت فرهنگ سازی داشتند مانند نهاد اموزش و پروش کاری مثبت در جهت مبارزه با این فرهنگ غلط انجام نداده اند ؟؟؟


https://ibb.co/ineVmT

تصویر متعلق به آخرین اعدام در ملا عام در آمریکا است. (۱۹۳۶).

📝 #حمیدرضا_شاهوردی دانشجوی علوم اجتماعی

#رسانه_ورای_موسیقی👇

https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #حقیقت_یا_واقعیت_مسأله_اینست.
ترجمه: رسانه ورای موسیقی
.............................................................
من همیشه حقیقت را می گویم. نه تمام حقیقت را، برای آنکه راهی نیست، تا بتوانیم همه چیز را بگوییم. سخن از حقیقت(همه چیز) بالواقع غیر ممکن است: کلمات کم هستند. از همین غیر ممکن بودن حقیقت است که امر حقیقی در ساحت واقعیت تبیین می شود.

🔗 #ژاک_لاکان
📝 #Jaques_Lacan



https://ibb.co/g8r9WT

#رسانه_ورای_موسیقی

https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
2024/11/20 07:27:34
Back to Top
HTML Embed Code: