Telegram Web Link
▪️مطالعه‌ی فلسفه برای نوآموزان
▫️با امیرحسین پوررستمی

(با تکیه بر دو کتاب الفبای فلسفه و آثار کلاسیک فلسفه به همراه دو کتاب انتخابی دیگر)

📌قصد کلاس این خواهد بود که موانع مفهومی در مسیر مطالعه ی فلسفی برداشته شود، تا مطالعات آینده ی افراد روشمند صورت گیرد.
شرکت در این کلاس توصیه می شود به کسانی که در ابتدای مطالعه ی فلسفه هستند و یا قصد دسته بندی مطالعات قبلی را دارند یا برای نگاشتن مقاله و یا پایان نامه نیاز به آشنایی با اندیشه های فلسفی دارند.

▪️ده جلسه، هر جلسه سه ساعت
🔻سه‌شنبه‌ها ساعت پنج عصر
🔻شروع دوره سه‌شنبه نوزدهم آذر ماه

▫️برای ثبت نام با تلفن ۰۹۹۰۹۲۹۰۰۹۲ تماس بگیرید و یا به واتساپ و تلگرام @pardstudio پیام بفرستید.

▪️آموزشگاه پارد: خیابان زرتشت غربی - بین ولیعصر و فلسطین - پلاک چهارده - طبقه‌ی اول
@pard_studio
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آن که گفت آری...

ویدئو پیشنهادی برای دوستداران و دنبال کنندگان فلسفه آکادمیک و تجربی

عشق به سرنوشت در اندیشه نیچه


ترجمه و صدا: ایمان فانی

رسانه ورای موسیقی

@Beyondthemusic
چرا انسانها شورش می کنند؟

✍️ کیوان فقیه

یکی از تحقیقات مفصلی که درباره علل رخداد انقلاب ها و خشونت های جمعی انجام شده، کتاب "تد رابرت گر" است با عنوان "چرا انسانها شورش می کنند" (why men rebel)که درسال ۱۹۷۰ به نگارش درآمده است.

رابرت گر با رویکردی روانشناسانه و تا حدی فردگرایانه به مبحث خشونت جمعی و سیاسی، سعی می کند علل بروز خشونت ها را تبیین کند. دراین نظریه، خشونت سیاسی به عنوان تمامی حملات فراگیری که درون یک جامعه سیاسی علیه رژیم سیاسی، بازیگران آن یا سیاست های آن انجام می شود تعریف شده است.

نظریه رابرت گر ازجمله نظریه های تجربی و سیستماتیک در حوزه علوم سیاسی است؛ به این معنا که:
۱. این نظریه تا آنجا که ممکن است روشن و به دور از ابهام است،
۲. از تناقض های منطقی یا محال احتراز می کند، و
۳. میزان هماهنگی و انطباق آن واقعیت های تجربی معین و قابل تشخیص است.

رابرت گر برخلاف نظریه هایی که با دیدگاه اقتصادی محض به این مسائل نگاه می کنند و نیز صرفا به شرایط عینی و واقعی جوامع توجه می کنند، انتظارات فزاینده انسانها را عامل مهم بروز خشونت ها می داند؛ یعنی فاصله ای که مردم با ارزش ها و شرایط مطلوبی که درپی دستیابی به آنها هستند، احساس می کنند. این ارزشها به سه صورت ارزش های رفاهی(رفاه مادی و فرصت های موجود برای استفاده از توانایی های ذهنی و مادی)، ارزشهای قدرتی(میزان توانایی انسانها برای تاثیرگذاری بر دیگران و اجتناب از دخالت ناخواسته در زندگی و اعمال و رفتار آنها) و ارزشهای بین الاشخاصی(رضایت های روانی به دست آمده در تعاملات اجتماعی) تقسیم بندی می شوند.

البته می توان در چارچوب این نظریه، متناسب با شرایط تاریخی، اجتماعی و فرهنگی جوامع مختلف، خواسته ها و ارزش های مختلف را در این چارچوب تحلیلی وارد کرد و یا به صورت های دیگری آنها را دسته بندی و تعریف کرد.

بنابراین فارغ از چیستی این ارزش ها، هرچه شکاف میان "انتظارات ارزشی کنشگران" و رسیدن آنها به این خواسته ها یا به عبارتی "توانایی های ارزشی" بیشتر باشد، احتمال بروز خشونت و وقوع اتفاقاتی نظیر آشوب های مردمی و درنتیجه انقلاب بیشتر است.
انتظارات ارزشی، میانگین موقعیت هایی هستند که کنشگران خود را به گونه ای توجیه پذیر مستحق آن می دانند و توانایی های ارزشی، میانگین موقعیت هایی هستند که کنشگران خود را احتمالا توانا در دستیابی به آنها می دانند.

ازجمله نقاط قوت نظریه رابرت گر این است که سعی می کند دریابد در ذهن کنشگران چه می گذرد و خود را به آنچه در واقعیت اتفاق می افتد محدود نمی کند. به عبارتی، علاوه براینکه از دیدگاه صرف اقتصادی فراتر می رود و عوامل دیگر را نیز در مدل خود وارد می کند، فقط آنچه در درون جامعه درحال اجراست را درنظر نمیگیرد و از "انتظارات ارزشی" حرف می زند که در ذهن مردم نقش بسته اند. ازدیگرسو، صرفا پتانسیل و توانایی های بنیادین برای رسیدن به این خواسته ها را ملاک قرار نمی دهد؛ بلکه با یک نگاه جامع تر، تصور ذهنی کنشگران یا برداشت کنشگران در امکان رسیدن به خواسته هایشان را به عنوان یک متغیر مهم وارد مدل خود می کند.

https://ibb.co/MMzrtKr

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#تاملات
تصور می کنم همه باید بر این مسئله متفق شویم که روی زمین گسترده ی ما ، احمق ها در اکثریتی به شدت هول انگیز قرار دارند.
حق هیچوقت با اکثریت نیست
.
📖دشمن مردم
🖌 هنریک ایبسِن

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#خطوط_برجسته
مغازه‌ی کلاه‌فروشی را می‌بینم. می‌بینم گلوله همه‌ی کلاه‌ها را سوراخ کرده، در هر کلاهی ده‌ها سوراخ.. جای دیگر، می‌بینم سرهایی را که لابد باید این کلاه‌ها را بخرند و بپوشند و زندگی را در جاهای دور و کاملاً متفاوت پی گیرند... می‌بینم گلوله‌ها آن‌ها را هم سوراخ کرده‌اند... هر گلوله همان‌جایی از سر را شکافته که کلاه مقدر برای آن سر را هم سوراخ کرده بود!

📚 کابوس‌های بیروت
🖌 غاده السمان

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔻مستند تهی‌دستان جدید
🔹آیا جامعه ایران فقیرتر شده است؟

اسکان نیوز: در این مستند به دنبال این سوال بودیم که فقر در جامعه ایران چه ابعادی دارد و آیا در سال‌های اخیر فقر چند بعدی در جامعه افزایش پیدا کرده است؟ برای پاسخ به این سوالات با سعید مدنی جامعه‌شناس و حسین راغفر اقتصاددان گفتگو کردیم.

🔹به اعتقاد سعید مدنی "نابرابری بسیار ماندگارتر از فقر در جامعه ایران بوده است و مقاومت در برابر کاهش نابرابری توانسته وضعیت جامعه ایران را نامطلوب کند."

🔹حسین راغفر نیز می‌گوید: تا زمانیکه مجلس، دولت و دستگاه قضایی به تسخیر صاحبان سرمایه درآمده و بنابراین همه تصمیمات برای تامین منافع آن‌ها اتخاذ می‌شود و نه منافع عموم مردم، شاهد رشد نابرابری‌ها و فقر کمرشکن در بین گروه‌های مختلفی از جامعه هستیم.

لینک مستند:

www.eskannews.com/video/24255/

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#تاملات
دلیر باش در به‌کارگرفتن فهم خویش! این است شعار روشن‌نگری... نابالغی آسودگی‌ست.
کانت

برگرفته از کتاب «از مدرنیسم تا پست‌مدرنیسم»
ویراستار: لارنس کهون
نقاشی از کامرون لیمبریک با عنوان «روشنگری»

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
علیه "افسردگی ملی

🖌 مصطفی مهرآیین"

۱.همه جا سخن از بنزین و گرانی و سخت شدن زندگی است.این را می توان پذیرفت.اما نباید فقط در همین سطح باقی ماند و همچون افراد بیسوادی چون سعید لیلاز و محسن رضایی و حسام الدین آشنا و عطاالله مهاجرانی و مسعود بهنود و .....حرکت مردم را صرفا ناشی از فقر و بی پولی و ....دانست و آنها را دعوت به مقاومت و پیروی از نظام کرد.
۲.به تاسی از آنچه کریستوا درباره جنبش می ۶۸ فرانسه می گوید،جنبش مردم ایران را جنبشی علیه "افسردگی ملی" می دانم.جنبش مردم ایران تلاشی ساده است برای به پرسش کشیدن قوانین و ارزش ها و هنجارهای موجود که لحظه ای حیاتی در زندگی روانی افراد و جوامع است.جنبش مردم ایران جنبش "سرپیچی" است که بدون سرپیچی انسان نمی تواند حتی با خود سخن بگوید و با خود به گفتگو بنشیند.جنبش ایران جنبش علیه فقر که در پیوند با معاش و مدیریت و برنامه و یارانه و کمک و ....باشد،نیست.جنبش ما یعنی جنبش سرپیچی انتخابی بنیادین در "حیات" یک جامعه( و نه صرفا معاش) است که "شادمانی" را ممکن می کند.شادمانی تنها به معنای خلاص شدن از دست فقر نیست،بلکه دست یافتن به "هنر زیستن" است.جنبش جامعه ایران جنبش خواست شادی است که تنها با سرپیچی ممکن می شود.
۳.جامعه ما افسرده است.جامعه ما آنقدر که از گریه و لباس سیاه و ریش و بد اخلاقی و تحکم و هشدار و نصیحت و پند و جملات کلیشه ای و .....آسیب دیده است و سعی در گریختن از آنها دارد از فقر و بی پولی ناراحت نیست.خواست شادی خواست سعادت اقتصادی و نان نیست،بلکه خواست آزادی معنوی و زبانی و رفتاری و عاشقانگی است.خواست شادی خواست زندگی است.این زندگی است که در نتیجه سوگواری و عزاداری دایم مرده است.آتش زدن نشان از مرگ ندارد.آتش نشان از سرپیچی از وحشت ایدئولوژیک حاکم بر زندگی ما دارد.
۴.به انسان ایرانی بسته معیشتی ندهید،بسته شادی و فرصت زندگی و عشق بدهید تا روان افسرده اش درمان شود و گرنه خشم انسان افسرده از هیچ لشکر و سلاحی نمی ترسد.


ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#خطوط_برجسته

اگر شما گیوتین را به جلو صحنه آورده‌اید و آن را با این شادمانی و افتخار افراشته و به آسمان رسانده‌اید فقط برای این است که "بریدن سر از همه کار آسان‌تر است و پروردن اندیشه در سر از همه کار دشوارتر".
شما تنبلید!
پرچم شما کهنه پارچه‌ای بیش نیست...
نماد ناتوانی.

📕 تسخیر شدگان

فئودور داستایوفسکی

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#خطوط_برجسته
ما بردگانیم، محروم از تمام حقوق ممکن، برهنه در برابر هر اهانت، محکوم به مرگی مسلّم. اما هنوز یک چیز داریم، و باید با تمام قوا آن یک چیز را حفظ کنیم، چرا که آخرین دارایی ماست: مقاومت در برابر وادادگی. پس باید حتماً، حتی اگر شده بدون صابون و در آن آب کثیف، صورتمان را بشوییم و آن را با ژاکتمان خشک کنیم. باید کفش‌هایمان را واکس بزنیم، نه از این‌رو که قواعد اردوگاه ایجاب می‌کند، بلکه صرفاً به سبب بزرگی و برازندگی. باید شق و رق راه برویم نه پاکِشان، نه برای ادای احترام به نظم پروسی، که برای زنده‌ماندن، یا به عبارت بهتر برای آغازنکردن مرگ.

از کتاب «اگر این نیز انسان است»،
صفحه‌ی ۵۹
نوشته‌ی پریمو لوی

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
📝حاشیه برابر با متن است

عباس کاظمی

آنچه امروز شورش حاشیه علیه متن نام گرفته است باید از نو بازخوانی شود. دو گانه حاشیه و متن عمدتا به گونه‌ای فهم می‌شود که گویا "اینجا" و "آنجا" دو عرصه کاملا مجزا از هم هستند. "آنها" نه "آنجا " دور از ما، و نه بسیا متفاوت از ما هستند. این افراد بیش از آنچه که فکر می‌کنیم به ما نزدیک‌اند. کافی است در اداره‌ای که کار می‌کنید به آبدارچی یا به خدماتی‌ها بیشترتوجه کنید، کافی است به زنان خدمتکاری که به خانه‌های‌تان می‌آیند، به سرایدار مجتمع‌ها، به پیک‌هایی که اشیا دوست داشتنی‌تان را ردو بدل می‌کنند یا غذای گرمی که سفارش دادید برای‌تان می آورند، به دستفروشانی که پشت چراغ‌های قرمز به انواع کارها مشغول‌اند، به واکسی‌های سر چهار راه، به کارگرانی که در کارواش‌ها ماشین‌ شما را جلا می‌دهند و به رانندگان تاکسی‌های اینترنتی نگاهی بیندازید. آنها همه جا هستند و هیچ وقت دور از ما نبودند فقط ما آنها را از پیش نمی‌دیدیم. شورش‌ها تنها آنان را به حاشیه‌ای دیدنی و تحلیل‌کردنی تبدیل کرده‌اند.
___

🔸می‌خواهم صرفا یکی از هزاران روایتی را که شما روزانه با آن روبرویید بیان کنم. در یکی از دانشگاه‌هایی که تدریس می‌کنم، فردی به عنوان آبدارچی تا چندی پیش مشغول بکار بود، در یکی از روزهای گرم تابستان متوجه شدم کتابی شعر و یک رمان روی میز اوست، روز دیگری کتابی علمی در باب زیست شناسی. برایم جالب شد و با او به گفت و گو نشستم و بعدا بیشتر با هم حرف زدیم، فرد مجردی بود که به خاطر نیاز مالی خانواده دست از دانشگاه کشیده بود و اکنون چای می‌آورد، طبقات را طی می‌کشید و دستشویی‌ها را می‌شست. اولین نکته‌ای که به چشمم آمد فاصله منزلتی و احساس ناکامی بود که مدام درون خود احساس می‌کرد.
اما او که بود؟ از کجا آمده بود؟ به چه چیزهایی فکر می‌کرد و چه آرزوهایی در سر داشت؟ هیچکس حتی در دانشگاهی که کار می‌کرد از احوال او خبر نداشت. این همان وضعیتی است که کل جامعه را فراگرفته است و ما نسبت بدان غافلیم، پدیده‌ای که بنظرم با مفهوم بی‌عاطفگی اجتماعی باید توضیح داده شود. در میان همه مسائلی که مردم با آنها روبرو هستند، مانند فقر، بیکاری، بی‌خانمانی، بنظرم این مفهوم که ذیل احساس تنهایی و بی‌پناهی و بی‌کسی درک می‌شود باید از اهمیت بیشتری برخوردار باشد.
دانشگاه و استادانی که کارشان مطالعه مسائل اجتماعی و روانی و مسائلی از این دست است به کل به این جزئیات علاقه‌ای نداشتند. اکنون او مدتی است که کارش را به دلایلی از دست داده است. من مشترکاتی بین او و مردمی که به خیابان آمدند پیدا کرده‌ام.

🔸یکم، مهاجرت: به تازگی از یکی از شهرستان های غرب ایران آمده است،از خانواده‌اش جدا شده است تا برای آنها معاشی فراهم سازد.
دوم، بی مکانی: جایی مناسب و با ثبات برای اقامت ندارد و به طور موقت در منزل یکی از اقوامش مستقر است.
سوم، حاشیه تهران: از هشتگرد هر روز به تهران می‌آید. گرچه در حاشیه می‌خوابد اما در تهران زندگی می‌کند.
چهارم، بیکاری یا کار بی ثبات: او اکنون بیکار است، وقتی هم که کار داشت ذیل شرکت‌های استعماگری فعالیت می‌کرد که هر لحظه امکان از دست دادن شغلش را انتظار می‌کشید.
پنجم، اگرچه مدرک بالایی ندارد اما کم سواد نیست. او تحصیلات دانشگاهی‌اش را ناتمام رها کرده است به دلیل مشکلاتی که داشته است اما به لحاظ روحی خود را فردی تحصیلکرده می‌داند.
ششم، احساسی مبهم همراه با اضطراب، سرگشتگی و ناامیدی او را فرا گرفته است. شرایط او به حدی سخت است که به خودکشی نیز فکرکرده است.
هفتم سن: سن او در رنج سنی 20 تا 28 سال و مجرد است.
همه این مولفه‌هایی که از این فرد ذکر شد با خصوصیاتی که از معترضین آبان ماه عمدتا روایت می‌شود نوعی شباهت خویشاوندی وجود دارد. من در همان دانشگاه سه نمونه دیگر دارم یکی در کسوت استاد حق التدریسی، دوم در موقعیت دانشجویی و سوم در شغل خدماتی که در بسیاری از ویژگیهای ذکر شده با هم اشتراکاتی دارند و شاید همین اشتراکات است که نامیدن این جماعت عظیم ناراضی را دشوار کرده باشد. همه این جماعت در سردرگمی، پادرهوایی و بلاتکلیفی ( شغل، مسکن، منزلت و...) با هم اشتراک دارند.

🔸اغلب تصاویر و بازنمائی‌هایی که از شورش‌ آبان ماه ارائه شده است مبتنی بر خواست طبقات برتر و آلوده به دیدگاههای فرادستانه است. برای ما گفته‌اند که آنها با ابزار خشونت خواست خود را بیان می کنند، اینکه بر خلاف طبقه متوسط گفت و گو پذیر نیستند، اینکه دست به تخریب بیت المال می‌زنند و دچار بیماری اجتماعی وندالیستی هستند، اینکه ابزار دست قدرتهای خارجی هستند، اینکه نوعی بی عاطفگی و بی‌‌رحمی در اعتراضات‌شان نهفته است. این عبارت‌ها تنها از زبان یک فرادست بیان می‌شوند حتی اگر روشنفکر یا استاد دانشگاه یا خود از وضع موجود ناراضی باشد.

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
دیکتاتوری رژیمی است که در آن، مردم به جای فکرکردن نقل‌قول می‌کنند و همه هم از یک کتاب نقل‌قول می‌کنند.

از کتاب «مکتب دیکتاتورها» صفحه‌ی ۳۵

نوشته‌ی اینیاتسیو سیلونه
تصویر: نقاشی با عنوان دیکتاتور از برگیر رافن فردریکسون

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from نوشتارهایی درباره موسیقی (Homayoon Khashandish)
واژه هایی نخ نما؛ موسیقی فاخر و مبتذل

همایون خشندیش: بحث موسیقی فاخر و مبتذل آنگونه که در ایران مطرح است خواستگاهی دولتی حاصل از نظارت بر اساس دغدغه های اعتقادی و اخلاقی در قالبی ایدئولوژیک دارد. صفت فاخر در بعد از انقلاب در مقابل آثاری که در قبل از سال 57 در حوزه موسیقی تولید شده اطلاق می گردد. بنابراین این صفت هیچ جایگاهی از نظر فنی در حوزه موسیقی ندارد.

در واقع در دنیای موسیقی هیچ اثری حتی کلاسیک و غیره نه می تواند مبتذل باشد و نه فاخر چرا که محل ارزش گذاری اثار موسیقی از نظر فنی از نگاه منتقدین گذاره های اخلاقی، اعتقادی و یا ایدئولوژیک نیست. این در حالی است که در ایران امروز منبع ارزش گذاری گاهی حتی اسامی آثار است. مثلا اثر دفاع مقدس از چاکناواریان خواه و ناخواه در حوزه اثر فاخر قرار می گیرد بدون اینکه مورد نقد فنی قرار گرفته باشد و حتی اگر در حوزه نقد فنی از نگاه منتقدین یک اثر مورد قبول باشد نیز باز از واژه هایی نظیر فاخر و مبتذل برای آن استفاده نمی شود.

واژه هایی نظیر فاخر بیشتر از محل هایی برخاسته که مسئولین و ناظران کیفی تولید در حوزه دولتی از قبیل وزارت ارشاد، حوزه هنری و ... حضور دارند و نه در حوزه های آکادمیک موسیقی. اما ناظران دولتی تمام تلاش خود را برای کنترل آثار و در واقع ممیزی آثار موسیقی با واژه هایی مبهم و گاه مردم فریبانه انجام داده اند.به عنوان مثال در انتخاب اشعار مورد استفاده در موسیقی ممیزی هایی قائل شدند. ولی این طیف شعر را با عنوان " ساحت شعر و طیف دیگر را با عنوان ساحت موسیقی بیان کردند.

نهله های فکری واژه های نظیر موسیقی فاخر زمانی که محمد خاتمی رئیس جمهور اصطلاحات در دولت آقای هاشمی وزیر ارشاد بود گذاشته شد و زمانی که آقای خاتمی شخصا رئیس جمهور شد در وزارت ارشاد ایشان این واژه دستاویزی برای صدور و عدم صدور مجوز برای فعالین حوزه موسیقی شد. بسیاری از موسیقی دان های آن زمان هم به دلایل بسیار همراه این تئوری پردازی شدند، در حالی که می دانستند این واژه سازی ها بار فنی ندارد و قطعا بهتر از هر کسی می دانستند با این واژه ها به راحتی می توانند رقبای خود را  برای همیشه حذف کنند.

کافی است نگاهی به اسامی برخی از اساتید مشهور دهه  هفتاد بیاندازیم و آلبوم هایی که پشت سر هم با ارکستری که ناگهان ملی شد بیرون آمد.جزئیات خارج از حوصله این نوشتار است.اما همین قدر کافی است که بدانیم واژه هایی از قبیل فاخر و مبتذل چه به روز موسیقی ایران آوردند.

@homusic

 
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خزندگان

اثر مارکوس مگنوسون

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
نوشته ای از پیرسانسو

بوطیقای شهر

🔄 برگردان ناصر فکوهی و زهره دودانگه

ما می‌توانیم لذت و شادمانی‌ای که این تظاهرات به آنها می‌داد را درک کنیم: اینکه از خیابان قوی‌تر باشند، یعنی از جامعه قوی‌تر باشند، اینکه در کاری شرکت کنند که بزرگ و تأثیرگذار باشد، اینکه واقعاً و کاملاً خودشان باشند و در میان کسانی قرار بگیرند که سرنوشت آنها را به دوستان همکارشان تبدیل کرده و حالا همه تصمیم گرفته‌اند با هم زندگی کنند...
ادامه مطلب در لینک زیر:
https://b2n.ir/345449

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#خطوط_برجسته
رسانه‌ها، چه بخواهند و چه نخواهند، همیشه برای گزارشی که می‌دهند، تبلیغ هم می‌کنند.
ترورِ تصاویر اگر کسی را به تروریست تبدیل نکند، به تماشاگر ترور تبدیل می‌کند. هر یک از ما بدین معنا پیوسته در معرض اخاذی است؛ زیرا کسی که شاهد عینی شده در ضمن درخور این سرزنش است که چرا برای توقف جنایاتی که شاهد آن بوده، کاری صورت نمی‌دهد؟

از کتاب «در ستایش بی‌سوادی»، صفحه‌ی ۱۲۲،
نوشته‌ی «هانس ماگنوس انسنس‌برگر»

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
درباره یک کارتون
🖌 یوسف محمدی

تصویر بالا کارتونی از موردیو کارتونیست نام آشنا و فقید آرژانتینی است؛ کارتونی که به طرز جالبی متفاوت اندیشیدن و سرکوب مقاومت و بازسازی راه های قدیمی و منسوخ برای آزادی در یک حکومت دیکتاتوری را به تصویر کشیده است. در کارتون بالا مردی را می‌بینیم که سقف خانه اش را براساس رویکرد شخصی متفاوت از سقف تمام خانه های شهر رنگ کرده است و به محض اتمام کار نیروی سرکوب از راه رسیده و او را با ضرب و شتم به داخل ماشین حمل زندانیان می‌برد. اما اگر قدری عمیق تر به کارتون موردیو بنگریم نظام سراسر بینی فوکویی در این کارتون به خوبی مشهود است. همه زیر نظر یک چشم بزرگ که همان قدرت است قرار دارند و کوچکترین خللی در نظم و هارمونی قدرت با سرکوب مواجه می شود. در کارتون مردی که در برابر این نظام سراسر بین مقاومت کرده است و بنحوی سعی در روشنگری ای داشته که هر خانه می تواند رنگ مختص به خود و طراحی خود را (اندیشه) داشته باشد. وی کار خود را برای تکان دادن قدرت و همچنین اذهان مردم انجام داده است، اما در کارتون سطل رنگ نیمه خالی است که نشان دهنده اینست که مرد در نظر داشته تمام خانه خود را با رنگ های متفاوت رنگ کند. تا کوچکترین شباهتی با دیگر خانه ها را از بین ببرد(به چالش کشیدن تمامیت قدرت) که نیروی سرکوب سرمی‌رسد. نیروی سرکوب و کنترل همان پلیس است که دستورات را اجرا می کند و در واقع پلیس هم حامل قدرت و هم دستیار قدرت است.
همسان سازی همگانی و آنکه همه در شرایطی مساوی یک دستورالعمل را بپذیرند و با آن کنار بیایند از شکل خانه های کارتون موردیو به خوبی مشخص است. وی ضد آرمان شهری را به تصویر کشیده است که روز به روز مردم خود را در تمام سطوح به زیر می کشد.

https://ibb.co/vdDXpwz

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#خطوط_برجسته
انسان می‌تواند سبک‌مغزی‌های مردم را ببیند، می‌تواند به آن‌ها بخندد یا بر آن‌ها دل بسوزاند، اما باید آن‌ها را در راهشان آزاد بگذارد.

📚 از داستان دوست من: کنولپ

🖌نوشته ی هرمان هسه

داستان مرد رندی است آزاده و نترس

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
♦️چرا ما توانستیم ۴۸ ساعته اعتراضات را جمع کنیم؛ اما فرانسوی‌ها شش ماهه نتوانستند؟

بخوانید👇👇👇

🔸پاسخ از هانا آرنت:
قاطع‌ترین دستور از لوله تفنگ بیرون می‌آید که به آنی‌ترین و کامل‌ترین اطاعت می‌انجامد. چیزی که هیچگاه از این لوله در نمی‌آید قدرت است.

هرجا قدرت از دست برود؛ حکومت با خشونت عریان به میدان می‌آید. خشونت که پیروز می‌شود یعنی حکومت با قدرتش خداحافظی کرده است.

قدرت هیچگاه مال فرد نیست؛ به گروه تعلق دارد و فقط تا زمانی وجود خواهد داشت که گروه گردهم بماند. وقتی از شخصی که در قدرت است سخن می‌گوییم در واقع به این اشاره می‌کنیم که گروهی از مردم به او قدرت داده‌اند تا به نام‌شان عمل کند. لحظه‌ای که صدای تفنگ‌ها بلند شود سیمای گروه، که خاستگاه قدرت است، محو می‌شود.

خلاصه کنم: قدرت و خشونت اضدادند؛ جایی که یکی از آنها ظاهر می‌شود، دیگری ناپدید می‌شود. خشونت زمانی ظاهر می‌شود که قدرت در مخاطره است، اما هرچه خشونت جلوتر بیاید قدرت عقب‌تر می‌رود.

"در میدان جنگ؛ تیرها که به هدف می‌خورند پیروزی قطعی؛ اما در میدان شهر؛ تیرها که به بدن بخورند؛ شکست حتمی هست."

🖌دکتر نظام بهرامی کمیل

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#خطوط_برجسته
آدمی مبتلا به مرضی دردناک یا چندش‌آور، آدمی که بار سنگینی است به دوش آدم‌هایی که به‌شان علاقه دارد، آدمی که جنون تهدیدش می‌کند، آدمی بی‌ هیچ مال و منال، بی هیچ شغلی یا امیدی، آدمی که خودش را بی‌آبرو کرده، دائم‌الخمری که هیچ‌چیز چاره‌اش نمی‌کند! چرا ما از یک سرباز شجاع یا یک مأمور آتش‌نشانی قدردانی می‌کنیم و از آدمی که به جا و به‌موقع خودکشی کرده نه؟

📚 گرینگوی پیر
صفحه‌ی ۷۵

🖌نوشته‌ی کارلوس فوئنتس

ورای موسیقی
@Beyondthemusic
2024/09/30 11:42:59
Back to Top
HTML Embed Code: