🔗 #مطالعات_فرهنگی
🔗 #بیرون_از_جعبه
🔗 #بخش_دوم
.............................................................
در ایران سلطه اندیشه آکادمیک هر چه بیشتر دوری از درون و از طرف دیگر روند علمی و در عین حال ساختار زده را می ستاید. این خود جعبه است و تفکری بیرون از آن طرد می شود. در مطالعات فرهنگی این انعطاف تا حدی در بعضی واحد ها وجود دارد که کار مطالعات فرهنگی تعریفی ندارد، هر کاری می تواند جنبه مطالعات فرهنگی داشته باشد و بالعکس. کار مطالعات فرهنگی کردن شهامت و در عین حال عشق بی حد و حصر می خواهد. محکوم می شوید به اینکه آماتوری در نوشتن ، نظریه نمیدانی یا استفاده نکردی، یا پشت پا زدی به تمام مرسومات رایج، در نهایت همه چیز را با هم ترکیب می کنی و دست آخر معجونی درست خواهی کرد که مدام باید بپرسند چه چیز استفاده کردی و چه چیز نه.
تجربه اخیر خودم بسیار جالب بود. مصاحبه با #حمید_رضا_صدر که در مجله #فرهنگ_امروز به چاپ رسید. حمید رضا صدر را با فوتبال، خاطره، لحن قصه گو و اشاره به لحظات ناب در تاریخ می شناسیم. البته آنهایی که فوتبال را دنبال نمی کنند هم اگر پای صحبت های او بنشینند، لذت خواهند برد. صدر بی آنکه آگاه باشد کارهایش در زمینه فوتبال به شدت طعم و رنگ و لعاب #مطالعات_فرهنگی دارد. خواسته یا ناخواسته جامعه، زندگی روزمره و خود را با فوتبال و حول فوتبال روایت می کند.
کار و انعطاف و گستردگی مطالعات فرهنگی اینجا خود را پدیدار می کند. «بی آنکه بدانیم مطالعات فرهنگی را دریافته ایم.» البته عکس این گزاره بیشتر مصداق دارد علی الخصوص وقتی مطالعات فرهنگی طعم و بوی رشته ای بسان دیگر رشته ها به خود گرفت. بحث این نیست که مطالعات فرهنگی تافته جدا بافته است، بلکه این است که تافته های جدا بافته در مطالعات فرهنگی خود را نشان می دهند.
بیرون از جعبه بودن می تواند اَنگ تافته جدا بافته به ما بزند یا خرد کردن روند و مرسوم های رایج ، اما مهم نیست چرا که به هر حال جعبه و سامانه اندیشه و پراتیک امروزی همه چیز نیست.
🔵 متن کامل مصاحبه اینجانب با #حمید_رضا_صدر در زیر قرار می گیرد، امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید.
پ.ن. ناخودآگاه آگاه این پست در آستانه ی بازی های جام جهانی بارگذاری می شود.
https://ibb.co/ncteTT
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #بیرون_از_جعبه
🔗 #بخش_دوم
.............................................................
در ایران سلطه اندیشه آکادمیک هر چه بیشتر دوری از درون و از طرف دیگر روند علمی و در عین حال ساختار زده را می ستاید. این خود جعبه است و تفکری بیرون از آن طرد می شود. در مطالعات فرهنگی این انعطاف تا حدی در بعضی واحد ها وجود دارد که کار مطالعات فرهنگی تعریفی ندارد، هر کاری می تواند جنبه مطالعات فرهنگی داشته باشد و بالعکس. کار مطالعات فرهنگی کردن شهامت و در عین حال عشق بی حد و حصر می خواهد. محکوم می شوید به اینکه آماتوری در نوشتن ، نظریه نمیدانی یا استفاده نکردی، یا پشت پا زدی به تمام مرسومات رایج، در نهایت همه چیز را با هم ترکیب می کنی و دست آخر معجونی درست خواهی کرد که مدام باید بپرسند چه چیز استفاده کردی و چه چیز نه.
تجربه اخیر خودم بسیار جالب بود. مصاحبه با #حمید_رضا_صدر که در مجله #فرهنگ_امروز به چاپ رسید. حمید رضا صدر را با فوتبال، خاطره، لحن قصه گو و اشاره به لحظات ناب در تاریخ می شناسیم. البته آنهایی که فوتبال را دنبال نمی کنند هم اگر پای صحبت های او بنشینند، لذت خواهند برد. صدر بی آنکه آگاه باشد کارهایش در زمینه فوتبال به شدت طعم و رنگ و لعاب #مطالعات_فرهنگی دارد. خواسته یا ناخواسته جامعه، زندگی روزمره و خود را با فوتبال و حول فوتبال روایت می کند.
کار و انعطاف و گستردگی مطالعات فرهنگی اینجا خود را پدیدار می کند. «بی آنکه بدانیم مطالعات فرهنگی را دریافته ایم.» البته عکس این گزاره بیشتر مصداق دارد علی الخصوص وقتی مطالعات فرهنگی طعم و بوی رشته ای بسان دیگر رشته ها به خود گرفت. بحث این نیست که مطالعات فرهنگی تافته جدا بافته است، بلکه این است که تافته های جدا بافته در مطالعات فرهنگی خود را نشان می دهند.
بیرون از جعبه بودن می تواند اَنگ تافته جدا بافته به ما بزند یا خرد کردن روند و مرسوم های رایج ، اما مهم نیست چرا که به هر حال جعبه و سامانه اندیشه و پراتیک امروزی همه چیز نیست.
🔵 متن کامل مصاحبه اینجانب با #حمید_رضا_صدر در زیر قرار می گیرد، امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید.
پ.ن. ناخودآگاه آگاه این پست در آستانه ی بازی های جام جهانی بارگذاری می شود.
https://ibb.co/ncteTT
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
ImgBB
IMG 20180609 201038
Image IMG 20180609 201038 hosted in ImgBB
🔗 #حمید_رضا_صدر
🔗 #مصاحبه
🔗 #مجله_فرهنگ_امروز
شماره۲۲
#پرونده_مطالعات_فرهنگی_و_فوتبال
مصاحبه از: یوسف محمدی
🔵 فوروارد آزاد بدون کپی
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #مصاحبه
🔗 #مجله_فرهنگ_امروز
شماره۲۲
#پرونده_مطالعات_فرهنگی_و_فوتبال
مصاحبه از: یوسف محمدی
🔵 فوروارد آزاد بدون کپی
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #حمید_رضا_صدر
🔗 #مصاحبه
🔗 #مجله_فرهنگ_امروز
شماره۲۲
#پرونده_مطالعات_فرهنگی_و_فوتبال
مصاحبه از: یوسف محمدی
🔵 فوروارد آزاد بدون کپی
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #مصاحبه
🔗 #مجله_فرهنگ_امروز
شماره۲۲
#پرونده_مطالعات_فرهنگی_و_فوتبال
مصاحبه از: یوسف محمدی
🔵 فوروارد آزاد بدون کپی
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #حمید_رضا_صدر
🔗 #مصاحبه
🔗 #مجله_فرهنگ_امروز
شماره۲۲
#پرونده_مطالعات_فرهنگی_و_فوتبال
مصاحبه از: یوسف محمدی
🔵 فوروارد آزاد بدون کپی
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #مصاحبه
🔗 #مجله_فرهنگ_امروز
شماره۲۲
#پرونده_مطالعات_فرهنگی_و_فوتبال
مصاحبه از: یوسف محمدی
🔵 فوروارد آزاد بدون کپی
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
Forwarded from اتچ بات
استرالیا یک کودک است، نواده ی اربابان مو بور و چشم آبی، که از یک طرف سخاوتمندانه و بازیگوشانه نژادهای آسیایی را در کنار خود می پذیرد و از طرف دیگر خودمحورانه با آنان ترش رویی می کند و پسشان می زند...گويا ناگهان به یاد می آورد که خوشایندش نیست که اسباب بازی های شخصی اش را با دیگری تقسیم کند.
جنس غریبی کردنش با بیگانه ها معصومانه است، درست مثل کودکی که هنگام مواجهه با یک فرد جدید پشت پای مادرش پنهان می شود و این متفاوت از جنس غریبی کردن اروپا و آمریکای بزرگسال است که سرد و گرم روزگار محافظه کار و بدبینشان کرده.
استرالیا یک کودک است، خام بودنش را باید پذیرفت، آرام و با لطافت باید به سمتش رفت و اعتمادش را جلب کرد. در نهایت، کشوری است که با زندگی در آن همپای خود ما قد می کشد.
متن و عکس: حدیث م.
#سفرگرافی
#استرالیا🇦🇺
@Beyondthemusic
جنس غریبی کردنش با بیگانه ها معصومانه است، درست مثل کودکی که هنگام مواجهه با یک فرد جدید پشت پای مادرش پنهان می شود و این متفاوت از جنس غریبی کردن اروپا و آمریکای بزرگسال است که سرد و گرم روزگار محافظه کار و بدبینشان کرده.
استرالیا یک کودک است، خام بودنش را باید پذیرفت، آرام و با لطافت باید به سمتش رفت و اعتمادش را جلب کرد. در نهایت، کشوری است که با زندگی در آن همپای خود ما قد می کشد.
متن و عکس: حدیث م.
#سفرگرافی
#استرالیا🇦🇺
@Beyondthemusic
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🔗 #تناقض_مطلق
📝 #سورن_کی_یر_کگارد
🔗 #پیشنهاد_خوانش
🔵 تحلیل نوشتار پست های آتی
گفتاری که پیش روی شماست ترجمه قسمتی از کتاب شرحه های فلسفی تالیف سورنکی برکه گور - متفکر دانمارکی قرن نوزدهم - می باشد. او در اینجا به پارادوکس معروف خود در عشق و سیر تاریخی آن که به نظر او ریشه در تفکرات انسانی در طول تاریخ از سقراط به بعد دارد، می پردازد، تحقیقات کی برکه گور در رابطه با مسایل انسانی و فلسفه وجودی از ویژگی خاصی برخوردار است که در اندیشه های فلسفی بعدی کمتر نمونه از آن می بینیم. اگر بخواهیم تعریف درستی از فلسفه کی یرکه گور ارایه دهیم باید آن را آمیزه ای از ستیزه و عشق بدانیم که در نهایت او را به کشف رموز عشق و تحلیل جدیدی از انسان بر همین پایه بر می انگیزد.
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
📝 #سورن_کی_یر_کگارد
🔗 #پیشنهاد_خوانش
🔵 تحلیل نوشتار پست های آتی
گفتاری که پیش روی شماست ترجمه قسمتی از کتاب شرحه های فلسفی تالیف سورنکی برکه گور - متفکر دانمارکی قرن نوزدهم - می باشد. او در اینجا به پارادوکس معروف خود در عشق و سیر تاریخی آن که به نظر او ریشه در تفکرات انسانی در طول تاریخ از سقراط به بعد دارد، می پردازد، تحقیقات کی برکه گور در رابطه با مسایل انسانی و فلسفه وجودی از ویژگی خاصی برخوردار است که در اندیشه های فلسفی بعدی کمتر نمونه از آن می بینیم. اگر بخواهیم تعریف درستی از فلسفه کی یرکه گور ارایه دهیم باید آن را آمیزه ای از ستیزه و عشق بدانیم که در نهایت او را به کشف رموز عشق و تحلیل جدیدی از انسان بر همین پایه بر می انگیزد.
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
“چرخ دوچرخه” اثر مارسل دوشان
(۱۹۱۳)
خرق عادت در هنر با استفاده از وسايل حاضر و آماده و سر هم بندی کردن آن ها.
حاصل شوک مواجهه با تکنولوژی و پیشرفت افسارگسیخته ی صنعت در آن دوران...
عكس:حديث م.
@Beyondthemusic
(۱۹۱۳)
خرق عادت در هنر با استفاده از وسايل حاضر و آماده و سر هم بندی کردن آن ها.
حاصل شوک مواجهه با تکنولوژی و پیشرفت افسارگسیخته ی صنعت در آن دوران...
عكس:حديث م.
@Beyondthemusic
Telegram
attach 📎
🔗 #شتاب_و_بیگانگی
🔗 #جامعه_مدرن
🔗 #انتقاد_به_زمان_در_جامعه_مدرن_متاخر
🔶جامعهي مدرن پيوسته شتاب بيشتري به خود ميگيرد. با پيدايش فنآوريهاي جديد ارتباطي پيوسته احساس ميكنيم عقب ماندهايم و در جستجوي راهي براي دستيابي به سرعت بيشتر هستيم، نه براي آن كه پيشتر برويم، بلكه براي آن كه سر جايمان بمانيم. #شتاب_و_بيگانگي چارچوبي براي بررسي و شناخت علتها و معلولهاي اين شتاب افسار گسيخته به دست ميدهد و نظريه انتقادي در باب شتاب و بيگانگي انسان در جامعهي مدرن متاخر فراهم ميآورد، و ميكوشد تا راههايي براي برون رفت از اين وضعيت بيابد. ‹‹اين كتاب را ميتوان در راستاي آشنايي با تازهترين بسطهاي نظريهي انتقادي پس از نظريهي ارتباطي #يورگن_هابرماس و نظريهي اعتباريابي اجتماعي #اكسل_هونت خواند››
📝 #هارموت_رزا
📖 #برگرفته_از_کتاب_شتاب_و_بیگانگی
🔗 #Harmut_Rosa
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #جامعه_مدرن
🔗 #انتقاد_به_زمان_در_جامعه_مدرن_متاخر
🔶جامعهي مدرن پيوسته شتاب بيشتري به خود ميگيرد. با پيدايش فنآوريهاي جديد ارتباطي پيوسته احساس ميكنيم عقب ماندهايم و در جستجوي راهي براي دستيابي به سرعت بيشتر هستيم، نه براي آن كه پيشتر برويم، بلكه براي آن كه سر جايمان بمانيم. #شتاب_و_بيگانگي چارچوبي براي بررسي و شناخت علتها و معلولهاي اين شتاب افسار گسيخته به دست ميدهد و نظريه انتقادي در باب شتاب و بيگانگي انسان در جامعهي مدرن متاخر فراهم ميآورد، و ميكوشد تا راههايي براي برون رفت از اين وضعيت بيابد. ‹‹اين كتاب را ميتوان در راستاي آشنايي با تازهترين بسطهاي نظريهي انتقادي پس از نظريهي ارتباطي #يورگن_هابرماس و نظريهي اعتباريابي اجتماعي #اكسل_هونت خواند››
📝 #هارموت_رزا
📖 #برگرفته_از_کتاب_شتاب_و_بیگانگی
🔗 #Harmut_Rosa
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #بیم_و_امید
🔗 #فلسفه_پراتیک
🔗 #اختصاصی(فوروارد بدون کپی)
..............................................................
دمخور شدن و همنشینی با آدم ها نمی تواند معنای گذرا بودن و میرابودن را به من یا تو گذر دهد.
باید چشم های خردِ ناتوان را بست، باید دیدگانِ نهان را گشود. باید در نهانخانه ی دل، با خودِ خدایان که نامیرایند دمخور شد. باید با خودِ مرگ به گفت نشست تا میرا بودن و خدا نبودن را دریافت. باورهای دروغینی که امروزه بر ما رخنه داده اند یا از تواناییِ علم می گوید یا از نجاتبخش بودنِ علم و یا درخشانیِ جایگاهِ تکنولوژی و تکنیک.
آدمی، خود و علم و ماشین را جای خدا نشانده و دیگر کاری از دستِ فلسفه نیز ساخته نیست چراکه خود را به دنبالچه ی علم و تکنیک و جامعه شناسی فروکاسته است.
با اراده ی مدرن نمی توان خود را از چنگِ تکنولوژی رهانید. تکنیک، خدای جهانِ مدرن است و خدا را تنها با خدایی نیرومندتر می توان پس راند.
زمانِ آن فرا رسیده که ایرانی بیدار شود و به ایزد مِهر، خدای پاسدارِ ایران روی آورد تا با خدایان بیگانه بتواند که در افتد.
مردمِ نژاده را با خدایانش می شناسند. یا نژادگی و والاییِ خود را باز خواهیم یافت یا بی تردید نابود خواهیم شد. راه های فردی و تکروی، بازی های مدرن اند و به بیراهه می انجامند.
هیچکس، می گویم هیچکس به ژرفاییِ داستایفسکی تنها راهِ مانده برای آدمی را بیان نکرده است.
"شیاطین"و "برادرانِ کارامازوف" ژرفتر از هر فیلسوف و روانشناسی واقعیتِ جهانِ مارا دیده و حس کرده است. نزد داستایفسکی ایده ها احساس می شوند وآنگاه جاری می گردند.
اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است.
و سخن از خدای شخصی و خدای حقوق بشری نیست.
سخن از خدایی است که ما را باید خاکستر نماید تاکه باز از خاکسترِ خود برخیزیم.
سخن از رستاخیزِ خدایانِ ایران است و ایرانی در پناهِ خدایانِ ایران به ایرانی شدن می آغازد.
آنجا و آنگاه، نه اینجا و اکنون، می توانیم خاکِ خاکستر گشته را دوباره به خاک دگرش سازیم و بر آن سکنی گزینیم.
آدمی بر لبه ی پرتگاه ایستاده است، باید به خود آید و دریابد که سنجه خدایانند و نه آدمی. باید دریابد که زمان تنگ است. باید دریابد که آدمی هرگز نمی تواند و نباید جای خدایان بنشیند. آدمِ به خودایستا تواناییِ جدایشِ نیک و بد را ندارد.
یا باید در پناهِ خدایان زیست و یا جهان رانیز همراهِ خود به مغاک نیستی خواهیم کشاند.
آری جایی که خدانباشد همه چیز مجاز خواهد بود. و آنگاه تنهاپایانی که می توان برای آدمی پیش بینی کرد همانا، نه خودکشیِ قهرمانانه که بوارونه، خود زنیِ کِهمنشانه خواهد بود.
در پناهِ خدایان است که استوره، آیین، تاریخ، رنج، شادی، جنگ، آشتی، میهن ، جانبازی، خانواده، بودن یا نبودن معنا می یابد.
ما هنوز نمی توانیم این همه را دریابیم چراکه هنوز در خوابیم.
نخست باید بیدار شد.
و باید امید به رخدادِ تکان دهنده ای بست که بیداریِ مارا باخود آوَرَد.
رخداد، شکوهمند و دهشت بار خواهد بود.
این بهای بیدارشدن است.
آیا دهشت و شکوهِ رستاخیز را تاب خواهیم آورد؟
📝 #خسرو_یزدانی
(استادیار فلسفه دانشگاه سوربن)
۱۹ سپتامبر ۲۰۱۷ Crétei
#ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #فلسفه_پراتیک
🔗 #اختصاصی(فوروارد بدون کپی)
..............................................................
دمخور شدن و همنشینی با آدم ها نمی تواند معنای گذرا بودن و میرابودن را به من یا تو گذر دهد.
باید چشم های خردِ ناتوان را بست، باید دیدگانِ نهان را گشود. باید در نهانخانه ی دل، با خودِ خدایان که نامیرایند دمخور شد. باید با خودِ مرگ به گفت نشست تا میرا بودن و خدا نبودن را دریافت. باورهای دروغینی که امروزه بر ما رخنه داده اند یا از تواناییِ علم می گوید یا از نجاتبخش بودنِ علم و یا درخشانیِ جایگاهِ تکنولوژی و تکنیک.
آدمی، خود و علم و ماشین را جای خدا نشانده و دیگر کاری از دستِ فلسفه نیز ساخته نیست چراکه خود را به دنبالچه ی علم و تکنیک و جامعه شناسی فروکاسته است.
با اراده ی مدرن نمی توان خود را از چنگِ تکنولوژی رهانید. تکنیک، خدای جهانِ مدرن است و خدا را تنها با خدایی نیرومندتر می توان پس راند.
زمانِ آن فرا رسیده که ایرانی بیدار شود و به ایزد مِهر، خدای پاسدارِ ایران روی آورد تا با خدایان بیگانه بتواند که در افتد.
مردمِ نژاده را با خدایانش می شناسند. یا نژادگی و والاییِ خود را باز خواهیم یافت یا بی تردید نابود خواهیم شد. راه های فردی و تکروی، بازی های مدرن اند و به بیراهه می انجامند.
هیچکس، می گویم هیچکس به ژرفاییِ داستایفسکی تنها راهِ مانده برای آدمی را بیان نکرده است.
"شیاطین"و "برادرانِ کارامازوف" ژرفتر از هر فیلسوف و روانشناسی واقعیتِ جهانِ مارا دیده و حس کرده است. نزد داستایفسکی ایده ها احساس می شوند وآنگاه جاری می گردند.
اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است.
و سخن از خدای شخصی و خدای حقوق بشری نیست.
سخن از خدایی است که ما را باید خاکستر نماید تاکه باز از خاکسترِ خود برخیزیم.
سخن از رستاخیزِ خدایانِ ایران است و ایرانی در پناهِ خدایانِ ایران به ایرانی شدن می آغازد.
آنجا و آنگاه، نه اینجا و اکنون، می توانیم خاکِ خاکستر گشته را دوباره به خاک دگرش سازیم و بر آن سکنی گزینیم.
آدمی بر لبه ی پرتگاه ایستاده است، باید به خود آید و دریابد که سنجه خدایانند و نه آدمی. باید دریابد که زمان تنگ است. باید دریابد که آدمی هرگز نمی تواند و نباید جای خدایان بنشیند. آدمِ به خودایستا تواناییِ جدایشِ نیک و بد را ندارد.
یا باید در پناهِ خدایان زیست و یا جهان رانیز همراهِ خود به مغاک نیستی خواهیم کشاند.
آری جایی که خدانباشد همه چیز مجاز خواهد بود. و آنگاه تنهاپایانی که می توان برای آدمی پیش بینی کرد همانا، نه خودکشیِ قهرمانانه که بوارونه، خود زنیِ کِهمنشانه خواهد بود.
در پناهِ خدایان است که استوره، آیین، تاریخ، رنج، شادی، جنگ، آشتی، میهن ، جانبازی، خانواده، بودن یا نبودن معنا می یابد.
ما هنوز نمی توانیم این همه را دریابیم چراکه هنوز در خوابیم.
نخست باید بیدار شد.
و باید امید به رخدادِ تکان دهنده ای بست که بیداریِ مارا باخود آوَرَد.
رخداد، شکوهمند و دهشت بار خواهد بود.
این بهای بیدارشدن است.
آیا دهشت و شکوهِ رستاخیز را تاب خواهیم آورد؟
📝 #خسرو_یزدانی
(استادیار فلسفه دانشگاه سوربن)
۱۹ سپتامبر ۲۰۱۷ Crétei
#ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #هنر_بی_واسطه
🔗 #نقل_قول
.............................................................
هنرمند زمانی آغاز میشود که مقصودش با نظام شخصی ویژهی تجربیات و شناخت او از جهان واقعی روی نوار و فیلم متبلور شده باشد. کارگردان اثرش را در دادگاه بیننده عرضه میکند، و آن را همچون مهم ترین آرزوی قلبیاش با او در میان میگذارد. فقط در سایهی وجود دیدگاهی شخصی بر پرده،او فیلسوف گونهی هنری خویش میشود و به جایگاه هنرمند ارتقا مییابد و سینماتوگراف،به عنوان هنر مطرح میشود...
https://ibb.co/fRK5Ud
🎥 #آندری_تارکوفسکی_و_راهش
✳️مهران سپهران
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #نقل_قول
.............................................................
هنرمند زمانی آغاز میشود که مقصودش با نظام شخصی ویژهی تجربیات و شناخت او از جهان واقعی روی نوار و فیلم متبلور شده باشد. کارگردان اثرش را در دادگاه بیننده عرضه میکند، و آن را همچون مهم ترین آرزوی قلبیاش با او در میان میگذارد. فقط در سایهی وجود دیدگاهی شخصی بر پرده،او فیلسوف گونهی هنری خویش میشود و به جایگاه هنرمند ارتقا مییابد و سینماتوگراف،به عنوان هنر مطرح میشود...
https://ibb.co/fRK5Ud
🎥 #آندری_تارکوفسکی_و_راهش
✳️مهران سپهران
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ImgBB
IMG 20180614 174231
Image IMG 20180614 174231 hosted in ImgBB
#قانعی_راد از میان ما نمی رود
خبر باور نکردنی مرگ دکتر #محمد_امین_قانعی_راد را شنیدم . خبری ناگوار در لحظات گوارای عیدفطر. اخرین بار ده روز پیش در جلسه جذب دانشجویان دکتری در کنارشان بودم. مثل همیشه با انگیزه و مشتاق به جامعه شناسی بنظر می رسید، چنانچه از لحظات بودن در کنارش درس می آموختم.
قانعی راد براستی جامعه شناسی بود که جامعه شناسانه می زیست، نه تنها به جامعه شناسی باور داشت، بلکه خود را مدافع جامعه شناسی می دانست. او همیشه نسبت به جریانات جدیدی که از جامعه شناسی عبور می کردند با تردید می نگریست.
قانعی راد جامعه شناسی بود که به مسایل خرد و پیش پاافتاده جامعه ایران علاقمند بود، در عین حال سعی می کرد همه این جزئیات را در بستر کلانتری تحلیل کند
من همواره کارهای او را دنبال می کردم، نظریات جامعه شناسی را گونه ای فهم کرده بود که بتواند در رویدادهای اجتماعی بکار بندد، با روشهای تحقیق به خوبی آشنا بود، با ابهت و اطمینان تدریس می کرد، در مسایل روز همیشه ورود می کرد، جامعه شناسی را از دپارتمانهای بی خاصیت دانشکده ای خارج کرد و به مطبوعات وارد می کرد، انجمن جامعه شناسی را ابهتی بی نظیر بخشید، دفاتر استانی انجمن را رونق داد، مرد گفت و گو بود، و معتقد بود که در هرصورت امید را نباید از دست داد و امید خود را تا لحظه مرگ از دست نداد تا وقتی که مرگ امیدوارانه او را در آغوش کشید.
برای من درک مرگ بزرگی چون او دشوار است. خدایش رحمت کند. امید دارم مرگ او هم بتواند زمینه دلبستگی عاطفی ما جامعه شناسان را تقویت کند
#عباس_کاظمی
۲۴ خرداد ۹۷
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
خبر باور نکردنی مرگ دکتر #محمد_امین_قانعی_راد را شنیدم . خبری ناگوار در لحظات گوارای عیدفطر. اخرین بار ده روز پیش در جلسه جذب دانشجویان دکتری در کنارشان بودم. مثل همیشه با انگیزه و مشتاق به جامعه شناسی بنظر می رسید، چنانچه از لحظات بودن در کنارش درس می آموختم.
قانعی راد براستی جامعه شناسی بود که جامعه شناسانه می زیست، نه تنها به جامعه شناسی باور داشت، بلکه خود را مدافع جامعه شناسی می دانست. او همیشه نسبت به جریانات جدیدی که از جامعه شناسی عبور می کردند با تردید می نگریست.
قانعی راد جامعه شناسی بود که به مسایل خرد و پیش پاافتاده جامعه ایران علاقمند بود، در عین حال سعی می کرد همه این جزئیات را در بستر کلانتری تحلیل کند
من همواره کارهای او را دنبال می کردم، نظریات جامعه شناسی را گونه ای فهم کرده بود که بتواند در رویدادهای اجتماعی بکار بندد، با روشهای تحقیق به خوبی آشنا بود، با ابهت و اطمینان تدریس می کرد، در مسایل روز همیشه ورود می کرد، جامعه شناسی را از دپارتمانهای بی خاصیت دانشکده ای خارج کرد و به مطبوعات وارد می کرد، انجمن جامعه شناسی را ابهتی بی نظیر بخشید، دفاتر استانی انجمن را رونق داد، مرد گفت و گو بود، و معتقد بود که در هرصورت امید را نباید از دست داد و امید خود را تا لحظه مرگ از دست نداد تا وقتی که مرگ امیدوارانه او را در آغوش کشید.
برای من درک مرگ بزرگی چون او دشوار است. خدایش رحمت کند. امید دارم مرگ او هم بتواند زمینه دلبستگی عاطفی ما جامعه شناسان را تقویت کند
#عباس_کاظمی
۲۴ خرداد ۹۷
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
📝 #نوبت_عاشقی_است_یک_چندی!
✍ #محمد_امین_قانعی_راد
🔵 (سخت است اینکه امروز افرادی را میبینیم که از همین قشر اول بودند که همیشه مرحوم دکتر #قانعی_راد را نکوهش می کردند و الان شدند شبیه شخصیت هایی که در کوران اندیشه والایی را از دست داده اند).
انتشار کتاب تازه ام به نام (زوال پدرسالاری:فروپاشی خانواده یا ظهور خانواده مدنی؟) .... واکنش های مختلفی را در بین همکاران و دوستان جامعه شناس ایجاد کرده است.. گروهی گفته اند چرا قانعی راد در خارج از حوزه تخصص خود وارد شده است؟نکند قصد کتاب سازی برای نان و ارتقا دارد ؟ و گروهی دیگر این اثر را شکستن حرف های قالبی و به عنوان کاری نوآورانه در حوزه جامعه شناسی خانواده ستوده اند.....از لطف گروه دوم سپاسگزارم و به گروه اول عرض می کنم من با نگاه تخصصی خود(جامعه شناسی معرفت) به تحولات الگوی پدرسالاری به عنوان یک نظام شناختی پرداخته ام.... ضمنا نگاه من به جامعه شناسی نگاه محدود تخصصی نیست و متاثر از سی رایت میلز معتقدم که باید بینش جامعه شناسی را از تخصصی شدن دیوانی و دپارتمنتالیزه شدن نجات داد. یک جامعه شناس باید بتواند حداقل در زمانه نیاز به سخن گفتن با مردم, از زاویه تخصص اصلی خود به سایر پدیده های اجتماعی نیز نظر کند و برای گسترش آگاهی انتقادی در باره آن ها سخن بگوید. بهترین راه برای کاهش نقش جامعه شناسی در تحولات اجتماعی, تقلیل آن به یک تخصص دانشگاهی صرف است. اسم این کانال جامعه شناسی حوزه عمومی است....یعنی جامعه شناسی برای مردم و به زبان مردم....جامعه شناسی را -متاثر از مایکل بوروی- یک دانش چهارگانه می دانم با مخاطب دانشگاهی و برون دانشگاهی:جامعه شناسی حرفه ای-جامعه شناسی انتقادی-جامعه شناسی سیاستی و جامعه شناسی حوزه عمومی..... این مدل چهارگانه را در کتاب (الگوی چهاروجهی برای ارزیابی توسعه علوم انسانی) توضیح داده ام ..... از سال ۱۳۹۴ با کسب ۲۵۶ امتیاز (بیش از دو برابر امتیاز لازم) و با موافقت ۱۸ نفر از ۱۸ نفر اعضای هییت ممیزه دانشگاه علامه طباطبایی به درجه استادی ارتقا پیدا کرده ام... نه به کتاب نویسی نیاز دارم و نه به مقاله نویسی.....اما الان می خواهم تا اگر فرصتی باقی است و هجوم زمانه بگذارد برای مردم - آری برای مردم- و برای دل خودم بنویسم...... معتقدم ما جامعه شناسان ایرانی برای جامعه ایران کم کاری کرده ایم....هجوم مسایل و بحران های متعدد جامعه ما را در برگرفته است و باید کم کاری های خود را جبران کنیم ....برای کمک به مردم و این که رنج کمتری بکشند و از کیفیت زندگی بیشتری برخوردار باشند......برای دوام این تمدن و سرزمین عزیز که سخت سردرگم است و... از همه همکاران عزیزم دعوت می کنم تا حد امکان با مردم و نخبگان راه گم گشته این جامعه سخن بگویند.... هر چند نوشتن برای مردم , هزینه دارد و سختی و تلخی دیدن از دوست و غریبه....ولی جامعه شناسی ایران برای تقویت منزلت,جایگاه و مشروعیت خویش به پیمودن این راه نیز نیاز دارد .به قول کاستلز, تنها سیاست نیست که بر بال رسانه حضور دارد....بلکه می توان گفت جامعه شناسی نیز برای حضور در جامعه به حضور روزمره خود در عرصه گفتمان ارتباطی و رسانه ای نیازمند است.به این نیاز اجتماعی باید پاسخ داد.
اول مردادماه۱۳۹۶
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
✍ #محمد_امین_قانعی_راد
🔵 (سخت است اینکه امروز افرادی را میبینیم که از همین قشر اول بودند که همیشه مرحوم دکتر #قانعی_راد را نکوهش می کردند و الان شدند شبیه شخصیت هایی که در کوران اندیشه والایی را از دست داده اند).
انتشار کتاب تازه ام به نام (زوال پدرسالاری:فروپاشی خانواده یا ظهور خانواده مدنی؟) .... واکنش های مختلفی را در بین همکاران و دوستان جامعه شناس ایجاد کرده است.. گروهی گفته اند چرا قانعی راد در خارج از حوزه تخصص خود وارد شده است؟نکند قصد کتاب سازی برای نان و ارتقا دارد ؟ و گروهی دیگر این اثر را شکستن حرف های قالبی و به عنوان کاری نوآورانه در حوزه جامعه شناسی خانواده ستوده اند.....از لطف گروه دوم سپاسگزارم و به گروه اول عرض می کنم من با نگاه تخصصی خود(جامعه شناسی معرفت) به تحولات الگوی پدرسالاری به عنوان یک نظام شناختی پرداخته ام.... ضمنا نگاه من به جامعه شناسی نگاه محدود تخصصی نیست و متاثر از سی رایت میلز معتقدم که باید بینش جامعه شناسی را از تخصصی شدن دیوانی و دپارتمنتالیزه شدن نجات داد. یک جامعه شناس باید بتواند حداقل در زمانه نیاز به سخن گفتن با مردم, از زاویه تخصص اصلی خود به سایر پدیده های اجتماعی نیز نظر کند و برای گسترش آگاهی انتقادی در باره آن ها سخن بگوید. بهترین راه برای کاهش نقش جامعه شناسی در تحولات اجتماعی, تقلیل آن به یک تخصص دانشگاهی صرف است. اسم این کانال جامعه شناسی حوزه عمومی است....یعنی جامعه شناسی برای مردم و به زبان مردم....جامعه شناسی را -متاثر از مایکل بوروی- یک دانش چهارگانه می دانم با مخاطب دانشگاهی و برون دانشگاهی:جامعه شناسی حرفه ای-جامعه شناسی انتقادی-جامعه شناسی سیاستی و جامعه شناسی حوزه عمومی..... این مدل چهارگانه را در کتاب (الگوی چهاروجهی برای ارزیابی توسعه علوم انسانی) توضیح داده ام ..... از سال ۱۳۹۴ با کسب ۲۵۶ امتیاز (بیش از دو برابر امتیاز لازم) و با موافقت ۱۸ نفر از ۱۸ نفر اعضای هییت ممیزه دانشگاه علامه طباطبایی به درجه استادی ارتقا پیدا کرده ام... نه به کتاب نویسی نیاز دارم و نه به مقاله نویسی.....اما الان می خواهم تا اگر فرصتی باقی است و هجوم زمانه بگذارد برای مردم - آری برای مردم- و برای دل خودم بنویسم...... معتقدم ما جامعه شناسان ایرانی برای جامعه ایران کم کاری کرده ایم....هجوم مسایل و بحران های متعدد جامعه ما را در برگرفته است و باید کم کاری های خود را جبران کنیم ....برای کمک به مردم و این که رنج کمتری بکشند و از کیفیت زندگی بیشتری برخوردار باشند......برای دوام این تمدن و سرزمین عزیز که سخت سردرگم است و... از همه همکاران عزیزم دعوت می کنم تا حد امکان با مردم و نخبگان راه گم گشته این جامعه سخن بگویند.... هر چند نوشتن برای مردم , هزینه دارد و سختی و تلخی دیدن از دوست و غریبه....ولی جامعه شناسی ایران برای تقویت منزلت,جایگاه و مشروعیت خویش به پیمودن این راه نیز نیاز دارد .به قول کاستلز, تنها سیاست نیست که بر بال رسانه حضور دارد....بلکه می توان گفت جامعه شناسی نیز برای حضور در جامعه به حضور روزمره خود در عرصه گفتمان ارتباطی و رسانه ای نیازمند است.به این نیاز اجتماعی باید پاسخ داد.
اول مردادماه۱۳۹۶
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
“...هیچ گرایی (نیهیلیسم) کامل وجود ندارد، همین که گفته می شود: همه چیز بی معنی است، چیزی می گوییم که معنی دارد. انکار هرگونه معنی برای جهان، یعنی حذف هرگونه داوری ارجمند. در صورتی که زیستن، مثلا غذا خوردن، خود یک داوری ارجمند است. چون همین که از مردن خودداری می کنیم، بقا و دوام را برگزیده ایم. در این صورت، برای زندگی ارزشی، ولو نسبی، قائل شده ایم...”
📚 دلهره ی هستی: #آلبر_کامو
🔵 پ.ن.
🔗#فوتبالیست_فیلسوفی_که_برنده_نوبل_ادبیات_شد.
.............................................................
#آلبر_کامو نویسنده، فیلسوف و روزنامه نگار مشهور فرانسوی بود. او در خانواده ای فقیر در دهکدهای کوچک در الجزایر متولد شد. به خاطر فقر خانواده، آلبر مجبور بود پس از پایان دبستان کارگری پیشه کند. اما اموزگارش به استعداد وی پی می برد و او را به امتحان کمک هزینه بگیران و ادامه تحصیل تشویق می کند. او در این آزمون پذیرفته و به هزینه دولت وارد دبیرستان می شود. در آن زمان تحصیلات متوسطه در الجزيره اختصاص به ثروتمندان داشت. به همین جهت، از این پس کامو در دو دنیای جداگانه زندگی می کند. روز، در کنار اغنیا وارد دنیای اندیشه می شود و شب، بر عکس، در کنار فقرا در جهانی دشوار گام می زند. خود او بعدها می گوید: «آزادی را من در آثار مارکس نیاموختم، بلکه خود آن را در دل فقر شناختم» کامو در تعطیلات تابستانی در برابر دریافت دستمزدی اندک در مغازه ها کار می کرد؛ به آموختن انگلیسی پرداخت و با زبان اسپانیایی آشنا شد، ولی نتیجه کار مطلوب نبود. در عوض، در فوتبال که در سراسر زندگی به آن علاقه مند بود، به موفقیت هایی رسید. کامو فوتبال را در باشگاه ورزشی مون پانسيه آغاز کرد. خود او می گوید: «خیلی زود یادگرفتم که توپ هیچگاه از طرفی که فکر می کنید نمی آید و این درس، در زندگی ام - به خصوص در پاریس که هیچ کس با دیگری رو راست نیست - خیلی به دردم خورد.» در سال ۱۹۲۹ به عنوان دروازه بان، به تیم جوانان دانشگاه ریسینگ الجزيره (RUA) پیوست. سال ها بعد وقتی در مصاحبه با یک مجله ورزشی هنگامی از او خواسته شد تا چند کلامی درباره تیم سابقش، RUA، بگوید گفت: «احساساتی می شوم... پس از سالها که جهان، نمایش های زیادی را پیش رویم گذاشت، آنچه را از اخلاق و تعهدات اخلاقی آموختم مدیون ورزش هستم. اینها را در RUA آموختم.
چقدر تیم خودم را دوست داشتم. به خاطر شادی پس از پیروزی، آن گاه که با خستگی پس از تلاش در هم می آمیزد... چقدر بی نظیر و همچنین به خاطر میل احمقانه گریستن در شب های شکست...» یک سال بعد نخستین نشانه های ابتلاء به بیماری سل در او نمایان شد و به همین خاطر مجبور شد فوتبال را برای همیشه کنار بگذارد.
هرچند که تا آخر عمر کوتاهش یک تماشاچی فوتبال باقی ماند. کامو در سال ۱۹۵۷ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. او در بین برندگان نوبل ادبیات، کمترین طول عمر را دارد چراکه دو سال پس از بردن جایزه نوبل یعنی در سال 1960 در یک سانحه تصادف رانندگی درگذشت.
عکس پیوستی صحنه تصادف کامو است.
https://ibb.co/cJgijd
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
📚 دلهره ی هستی: #آلبر_کامو
🔵 پ.ن.
🔗#فوتبالیست_فیلسوفی_که_برنده_نوبل_ادبیات_شد.
.............................................................
#آلبر_کامو نویسنده، فیلسوف و روزنامه نگار مشهور فرانسوی بود. او در خانواده ای فقیر در دهکدهای کوچک در الجزایر متولد شد. به خاطر فقر خانواده، آلبر مجبور بود پس از پایان دبستان کارگری پیشه کند. اما اموزگارش به استعداد وی پی می برد و او را به امتحان کمک هزینه بگیران و ادامه تحصیل تشویق می کند. او در این آزمون پذیرفته و به هزینه دولت وارد دبیرستان می شود. در آن زمان تحصیلات متوسطه در الجزيره اختصاص به ثروتمندان داشت. به همین جهت، از این پس کامو در دو دنیای جداگانه زندگی می کند. روز، در کنار اغنیا وارد دنیای اندیشه می شود و شب، بر عکس، در کنار فقرا در جهانی دشوار گام می زند. خود او بعدها می گوید: «آزادی را من در آثار مارکس نیاموختم، بلکه خود آن را در دل فقر شناختم» کامو در تعطیلات تابستانی در برابر دریافت دستمزدی اندک در مغازه ها کار می کرد؛ به آموختن انگلیسی پرداخت و با زبان اسپانیایی آشنا شد، ولی نتیجه کار مطلوب نبود. در عوض، در فوتبال که در سراسر زندگی به آن علاقه مند بود، به موفقیت هایی رسید. کامو فوتبال را در باشگاه ورزشی مون پانسيه آغاز کرد. خود او می گوید: «خیلی زود یادگرفتم که توپ هیچگاه از طرفی که فکر می کنید نمی آید و این درس، در زندگی ام - به خصوص در پاریس که هیچ کس با دیگری رو راست نیست - خیلی به دردم خورد.» در سال ۱۹۲۹ به عنوان دروازه بان، به تیم جوانان دانشگاه ریسینگ الجزيره (RUA) پیوست. سال ها بعد وقتی در مصاحبه با یک مجله ورزشی هنگامی از او خواسته شد تا چند کلامی درباره تیم سابقش، RUA، بگوید گفت: «احساساتی می شوم... پس از سالها که جهان، نمایش های زیادی را پیش رویم گذاشت، آنچه را از اخلاق و تعهدات اخلاقی آموختم مدیون ورزش هستم. اینها را در RUA آموختم.
چقدر تیم خودم را دوست داشتم. به خاطر شادی پس از پیروزی، آن گاه که با خستگی پس از تلاش در هم می آمیزد... چقدر بی نظیر و همچنین به خاطر میل احمقانه گریستن در شب های شکست...» یک سال بعد نخستین نشانه های ابتلاء به بیماری سل در او نمایان شد و به همین خاطر مجبور شد فوتبال را برای همیشه کنار بگذارد.
هرچند که تا آخر عمر کوتاهش یک تماشاچی فوتبال باقی ماند. کامو در سال ۱۹۵۷ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. او در بین برندگان نوبل ادبیات، کمترین طول عمر را دارد چراکه دو سال پس از بردن جایزه نوبل یعنی در سال 1960 در یک سانحه تصادف رانندگی درگذشت.
عکس پیوستی صحنه تصادف کامو است.
https://ibb.co/cJgijd
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
ImgBB
IMG 20180615 132739
Image IMG 20180615 132739 hosted in ImgBB
"تنتمي" ، به معنی تعلق داشتن
اثر نوجين مصطفی، دختر هنرمند و توانیاب و البته وطن یاب سوری.
نگارخانه ملی ویکتوریا
#هنرومهاجرت
#🇦🇺
@Beyondthemusic
اثر نوجين مصطفی، دختر هنرمند و توانیاب و البته وطن یاب سوری.
نگارخانه ملی ویکتوریا
#هنرومهاجرت
#🇦🇺
@Beyondthemusic
🔗 #کارکردهای_شعر
🔗 #مدرنیته_تعیین_میکند
.............................................................
🔸شعر برای بودلر وسيلهای بوده است تا بهقلب زندگي راه يابد و آن را برهنه و بیدريغ دربر گيرد، چون کاردی که بر سينهای مینشيند. بههمينجهت راه او از راه شاعرانی که ”هنر را برای هنر“ میخواستند و طالب ”شعر محض“ بودهاند، جدا میگردد. خود او در داستان «فانفارلو» مینويسد: «مردم زندگي میکنند، برای آنکه زندگی بکنند؛ و ما (افسوس!) زندگی میکنيم برای دانستن. . . روان خود را میکاويم، چون ديوانگانی که میکوشند تا ديوانگی خود را دريابند و هرچه بيشتر در اين مقصود پای میفشارند، جنون آنان افزونتر میگردد.»
🔸بودلر بهدلخواه، زندگی خود را در تلخکامی گذراند، زيرا معتقد بود که شادی و آسايش، پردهای بر آنچه جان کلام است میکشد. او میانديشيد که غم بهتر از شادی و ناکامی بهتر از کام است، زيرا زندگی را معنیدار میکند. امّا بودلر بيانگر آن نهاد معذّب، ژرف و دردمندی است که هر ملّتی کموبيش از آن نصيب دارد. او مانند حافظ، وجدان ناآگاه قوم خود را ترجمانی میکند و ازاينحيث پژواکگر يک صدای مهجور قرار میگيرد که در عين غرابت، آشناترين صداست. «ملال پاريس و گُلهای بدی»، به گفتة سوآرس منتقد نامی فرانسوی، بعد از «تورات» و «انجيل»، بيشترين نشر را در جهان داشته است.
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #مدرنیته_تعیین_میکند
.............................................................
🔸شعر برای بودلر وسيلهای بوده است تا بهقلب زندگي راه يابد و آن را برهنه و بیدريغ دربر گيرد، چون کاردی که بر سينهای مینشيند. بههمينجهت راه او از راه شاعرانی که ”هنر را برای هنر“ میخواستند و طالب ”شعر محض“ بودهاند، جدا میگردد. خود او در داستان «فانفارلو» مینويسد: «مردم زندگي میکنند، برای آنکه زندگی بکنند؛ و ما (افسوس!) زندگی میکنيم برای دانستن. . . روان خود را میکاويم، چون ديوانگانی که میکوشند تا ديوانگی خود را دريابند و هرچه بيشتر در اين مقصود پای میفشارند، جنون آنان افزونتر میگردد.»
🔸بودلر بهدلخواه، زندگی خود را در تلخکامی گذراند، زيرا معتقد بود که شادی و آسايش، پردهای بر آنچه جان کلام است میکشد. او میانديشيد که غم بهتر از شادی و ناکامی بهتر از کام است، زيرا زندگی را معنیدار میکند. امّا بودلر بيانگر آن نهاد معذّب، ژرف و دردمندی است که هر ملّتی کموبيش از آن نصيب دارد. او مانند حافظ، وجدان ناآگاه قوم خود را ترجمانی میکند و ازاينحيث پژواکگر يک صدای مهجور قرار میگيرد که در عين غرابت، آشناترين صداست. «ملال پاريس و گُلهای بدی»، به گفتة سوآرس منتقد نامی فرانسوی، بعد از «تورات» و «انجيل»، بيشترين نشر را در جهان داشته است.
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #فلسفه_هنر
🔗 #شک_دکارتی
🔗 #سرآغاز
.............................................................
🔶 فلسفه مدرن با شک دکارتی آغاز شد، آیا می توانیم چنین تردیدی را در هنر به کار بریم رهایی از چارچوب های نهادینه شده و رسیدن به هنر در ورای هنر تعدیل شده که حدود و ثغور آن از طرفی بازتولید در سطح انتزاع و از طرف دیگر در عمل به فاصله ای معنا دار می انجامد:
«اکنون مدتی است دریافتهام که از همان نخستین سالهای زندگی بسیاری از عقاید نادرست را بهعنوان آراء حقیقی پذیرفتهام و هرآنچه از آن پس بر اصولی چنین نامطمئن استوار ساختهام بسیار مشکوک و غیریقینی بوده است؛ و از همان زمان متقاعد شدم که باید یکبار در زندگیام خودم را به جِدّ از همهی عقایدی که قبلاً پذیرفته بودم رها سازم، و اگر میخواهم چیزی استوار و پایدار را در علوم مستقر سازم از نو از مبانی آغاز کنم.»
https://ibb.co/fBVGpd
🔗 #رنه_دکارت
📖 #از_مدرنیسم_تا_پست_مدرنیسم، گزاره داخل گیومه
✏️ ویراستار: #لارنس_کهون
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #شک_دکارتی
🔗 #سرآغاز
.............................................................
🔶 فلسفه مدرن با شک دکارتی آغاز شد، آیا می توانیم چنین تردیدی را در هنر به کار بریم رهایی از چارچوب های نهادینه شده و رسیدن به هنر در ورای هنر تعدیل شده که حدود و ثغور آن از طرفی بازتولید در سطح انتزاع و از طرف دیگر در عمل به فاصله ای معنا دار می انجامد:
«اکنون مدتی است دریافتهام که از همان نخستین سالهای زندگی بسیاری از عقاید نادرست را بهعنوان آراء حقیقی پذیرفتهام و هرآنچه از آن پس بر اصولی چنین نامطمئن استوار ساختهام بسیار مشکوک و غیریقینی بوده است؛ و از همان زمان متقاعد شدم که باید یکبار در زندگیام خودم را به جِدّ از همهی عقایدی که قبلاً پذیرفته بودم رها سازم، و اگر میخواهم چیزی استوار و پایدار را در علوم مستقر سازم از نو از مبانی آغاز کنم.»
https://ibb.co/fBVGpd
🔗 #رنه_دکارت
📖 #از_مدرنیسم_تا_پست_مدرنیسم، گزاره داخل گیومه
✏️ ویراستار: #لارنس_کهون
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ImgBB
IMG 20180616 194704 516
Image IMG 20180616 194704 516 hosted in ImgBB
🔗 #مطالعات_فرهنگی
🔗 #هنر (سینما، موسیقی، نقاشی)#ادبیات، #فلسفه، #روانشناسی و #جامعهشناسی
🔗 #هم_دیدگی_از_آنچه_فکر_میکنیم_به_ما_نزدیکتر_است
🔵 پرونده اول: فرانسیس_بیکن
مِیسن کِری پژوهشگری جذاب است. او در واقع یک محقق اسنادی ساده است، آنچنان که خود می گوید. بنابراین به زندگی بزرگان در هر عرصه ای از زاویه ای خاص نزدیک شده است؛ زاویه ای که فارغ از شخصیتی یگانه که هر یک از افراد تأثیرگذار داشته اند، در واقع، مثل ما هستند. او ابتدا در قالب وبلاگ نویسی شروع کرد به بارگذاری #عادات و #زندگی_روزمره بزرگان کاری که برای او بیشتر جنبه سرگرمی داشت..........
با هشتگ #میسن_کری توضیحات مربوط به این پرونده که در پست های پیش بارگذاری شده بود را بخوانید.
🔗 #فرانسیس_بیکن (۱۹۰۹-۱۹۹۲)
از دید ناظر خارجی، بیکن به ظاهر در بی نظمی می بالید و از آن بهره می برد آتلیه های او فضایی بسیار آشفته بود: دیوارها آغشته به رنگ و زمين تا زانو تلّی از کتاب و قلم مو و کاغذ و اثاث شکسته و باقیِ خرت و پرت ها ( خودش میگفت تزیینات داخلی دل نوازتر خلاقیت او را از بین می برد )، و هنگامی که مشغول نقاشی نبود، زندگی او غرق در لذت گرایی افراطی بود. هر روز چندین وعده غذای سنگین می خورد، مقادیر زیادی نوشابه الكلی می نوشید، مواد مخدر هرچه در دسترس داشت مصرف می کرد، تا دیروقت شب معمولا بیرون از منزل می ماند و بیش از هر کس از هم نسلان خود عیش ونوش می کرد.
و با این وصف، همان طورکه مایکل پپیئت زندگی نامه نویس گفته، بیکن «اساسا بندۂ عادت بود» و در دوره کار حرفه ای اش برنامه روزانه زندگی او اندکی تغییر یافت.
نقاشی همیشه مقدم بود. بیکن با آن که شب زنده دار بود همواره سپیده دم بیدار می شد. چند ساعت کار می کرد، و معمولا حوالی ظهر دست از کار میکشید. آنگاه تمام بعدازظهر و عصر را برای عیش ونوش پیش رو داشت، وانگهی بیکن آدمی نبود که بیکار بنشیند. رفیقی پیش او به آتلیه می آمد و هم پیاله می شدند، یا به اتفاق راه می افتادند و روانه این یا آن بار می شدند. آن وقت ناهار مفصلی در رستوران صرف می کردند و بعد نوبت به کلوب های خصوصی ریز و درشت می رسید. غروب باز غذایی در بِهمان رستوران، و رفتن از این نایت کلاب به آن نایت کلاب، و شاید هم سرزدن به فلان كازينو، و اغلب دم دم های صبح، غذایی دیگر در کافه.
بیکن در پایان این شب های دراز، معمولا از رفقایش که تلوتلو می خورد به اصرار می خواست آخرین جرعه را در خانه او بخورند - گویا قصدش از این کار آن بود تا سروکله زدن های شبانه اش با خواب را به تأخیر بیندازد. بیکن برای خوابیدن به قرص خواب معتاد شده بود، و پیش از رفتن به بستر برای آرامشِ اعصاب کتاب های کلاسیک آشپزی می خواند و چندباره خوانی می کرد شب ها فقط چند ساعت می خوابید. با این همه، بنیه این نقاش هنرمند بی اندازه نیرومند و استوار بود. تنها ورزش او قدم زدن در جلو بوم نقاشی بود، و وقتی می خواست رژیم بگیرد مقدار زیادی قرص سیر می خورد و از زرد تخم مرغ و دسر و قهوه پرهیز می کرد اما درعین حال کماکان پنج - شش بطر شراب می نوشید و هر روز چند وعده در رستوران غذای مفصل می خورد. سوخت و ساز بدن او از پس این پرخوری ها بدون آن که از هوش وحواسش کم یا به دور کمرش اضافه کند، على الظاهر برمی آمد. (دست کم، تا اواخر عمر، تا آن که سرانجام می خواری او را از پا انداخت). بیکن حتی خماري گاه گاهی پس از مستی را نوعی موهبت می دانست. میگفت: «اغلب دوست دارم در حال خماری نقاشی کنم، چون مغزم از جنب وجوش می افتد و می توانم خوب فکر کنم.»
https://ibb.co/cdtZ08
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
🔗 #هنر (سینما، موسیقی، نقاشی)#ادبیات، #فلسفه، #روانشناسی و #جامعهشناسی
🔗 #هم_دیدگی_از_آنچه_فکر_میکنیم_به_ما_نزدیکتر_است
🔵 پرونده اول: فرانسیس_بیکن
مِیسن کِری پژوهشگری جذاب است. او در واقع یک محقق اسنادی ساده است، آنچنان که خود می گوید. بنابراین به زندگی بزرگان در هر عرصه ای از زاویه ای خاص نزدیک شده است؛ زاویه ای که فارغ از شخصیتی یگانه که هر یک از افراد تأثیرگذار داشته اند، در واقع، مثل ما هستند. او ابتدا در قالب وبلاگ نویسی شروع کرد به بارگذاری #عادات و #زندگی_روزمره بزرگان کاری که برای او بیشتر جنبه سرگرمی داشت..........
با هشتگ #میسن_کری توضیحات مربوط به این پرونده که در پست های پیش بارگذاری شده بود را بخوانید.
🔗 #فرانسیس_بیکن (۱۹۰۹-۱۹۹۲)
از دید ناظر خارجی، بیکن به ظاهر در بی نظمی می بالید و از آن بهره می برد آتلیه های او فضایی بسیار آشفته بود: دیوارها آغشته به رنگ و زمين تا زانو تلّی از کتاب و قلم مو و کاغذ و اثاث شکسته و باقیِ خرت و پرت ها ( خودش میگفت تزیینات داخلی دل نوازتر خلاقیت او را از بین می برد )، و هنگامی که مشغول نقاشی نبود، زندگی او غرق در لذت گرایی افراطی بود. هر روز چندین وعده غذای سنگین می خورد، مقادیر زیادی نوشابه الكلی می نوشید، مواد مخدر هرچه در دسترس داشت مصرف می کرد، تا دیروقت شب معمولا بیرون از منزل می ماند و بیش از هر کس از هم نسلان خود عیش ونوش می کرد.
و با این وصف، همان طورکه مایکل پپیئت زندگی نامه نویس گفته، بیکن «اساسا بندۂ عادت بود» و در دوره کار حرفه ای اش برنامه روزانه زندگی او اندکی تغییر یافت.
نقاشی همیشه مقدم بود. بیکن با آن که شب زنده دار بود همواره سپیده دم بیدار می شد. چند ساعت کار می کرد، و معمولا حوالی ظهر دست از کار میکشید. آنگاه تمام بعدازظهر و عصر را برای عیش ونوش پیش رو داشت، وانگهی بیکن آدمی نبود که بیکار بنشیند. رفیقی پیش او به آتلیه می آمد و هم پیاله می شدند، یا به اتفاق راه می افتادند و روانه این یا آن بار می شدند. آن وقت ناهار مفصلی در رستوران صرف می کردند و بعد نوبت به کلوب های خصوصی ریز و درشت می رسید. غروب باز غذایی در بِهمان رستوران، و رفتن از این نایت کلاب به آن نایت کلاب، و شاید هم سرزدن به فلان كازينو، و اغلب دم دم های صبح، غذایی دیگر در کافه.
بیکن در پایان این شب های دراز، معمولا از رفقایش که تلوتلو می خورد به اصرار می خواست آخرین جرعه را در خانه او بخورند - گویا قصدش از این کار آن بود تا سروکله زدن های شبانه اش با خواب را به تأخیر بیندازد. بیکن برای خوابیدن به قرص خواب معتاد شده بود، و پیش از رفتن به بستر برای آرامشِ اعصاب کتاب های کلاسیک آشپزی می خواند و چندباره خوانی می کرد شب ها فقط چند ساعت می خوابید. با این همه، بنیه این نقاش هنرمند بی اندازه نیرومند و استوار بود. تنها ورزش او قدم زدن در جلو بوم نقاشی بود، و وقتی می خواست رژیم بگیرد مقدار زیادی قرص سیر می خورد و از زرد تخم مرغ و دسر و قهوه پرهیز می کرد اما درعین حال کماکان پنج - شش بطر شراب می نوشید و هر روز چند وعده در رستوران غذای مفصل می خورد. سوخت و ساز بدن او از پس این پرخوری ها بدون آن که از هوش وحواسش کم یا به دور کمرش اضافه کند، على الظاهر برمی آمد. (دست کم، تا اواخر عمر، تا آن که سرانجام می خواری او را از پا انداخت). بیکن حتی خماري گاه گاهی پس از مستی را نوعی موهبت می دانست. میگفت: «اغلب دوست دارم در حال خماری نقاشی کنم، چون مغزم از جنب وجوش می افتد و می توانم خوب فکر کنم.»
https://ibb.co/cdtZ08
☯ #ورای_موسیقی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ
ImgBB
IMG 20180611 200530
Image IMG 20180611 200530 hosted in ImgBB
🔗 #تاملات
🔗 #مساله_برتری
.............................................................
خطرناک ترین نزاع زمانی نیست که یک عقیده در مقابل عقیده دیگر قرار می گیرد؛ خطرناک ترین نزای زمانی است که دو انسان بر سر یک مسأله مشترک بحث می کنند.
https://ibb.co/dqJt4d
🔗 #سورن_کی_کگارد
#Soren_Keikegaard
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
🔗 #مساله_برتری
.............................................................
خطرناک ترین نزاع زمانی نیست که یک عقیده در مقابل عقیده دیگر قرار می گیرد؛ خطرناک ترین نزای زمانی است که دو انسان بر سر یک مسأله مشترک بحث می کنند.
https://ibb.co/dqJt4d
🔗 #سورن_کی_کگارد
#Soren_Keikegaard
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
ImgBB
IMG 20180617 103800 618
Image IMG 20180617 103800 618 hosted in ImgBB
🔗 #فیلم_روانکاوی
🔗 #مطالعات_فرهنگی
نام فیلم: #کریستین 🚘
#جستارها
دلیل انتخاب: رگه های روانکاوی، انتقادی (مکتب فرانکفورت و مارکسیستی)
محصول 1983
کارگردان: #جان_کارپنتر
کارپنتر در دهه هشتاد تحت تاثیر تحولات روانشناسی دهههای قبلتر به سراغ مفاهیم و مضامین مشتق از اون دوره رفت، کارپنتر به خوبی روح حاکم بر امریکای دهه هشتاد رو در قالب فیلمهایی با اتکا بر فضاسازی به تصویر میکشه (روحیهای هیجانزده که گویی در تسخیر مصرفگرایی است They Live (1988) )، این فضاسازی عمدتا بر پایه موسیقی و تصویربردای (استفاده از لنزهای آنامورفیک، طراحی رنگ براساس روانشناسی شخصیتها و...) استوار شده است. در فیلم «کریستین» دائما موزیکی در سبک راکاندرول در حال پخش است، فیلمساز (که موزیسین نیز هست) راکاندرول را معادلی موسیقایی برای تسخیرشدگی تینایجر فیلم با نام آرنی (با بازی کیث گوردون) میداند، جالب آنکه دیالوگ پایانی فیلم نیز مربوط به همین است، جایی که لی کابوت (دوست دختر آرنی) شکایت میکند:
God, I hate rock and roll🎸🥁
کارپنتر غالبا به شیوۀ سینماسکوپ فیلمبرداری میکرد، در «کریستین» و «آنها زندهاند» نسبت ابعاد 2.35:1 است و نکتۀ جذاب فیلم استفاده از (Lens flare) برای نمایش بعدی از کاراکتر اتومبیل هست، انعکاس نور چراغهای جلو روی عدسی آنامورفیک خطهایی کشیده رو ایجاد میکنه که گویی چشمان معشوق (کریستین) برق میزنند، این برقِ نگاه نوری آبی رو ایجاد میکنه که در کنار رنگ قرمز خودِ اتومبیل ترکیبی از اغواگری و شیطانصفتی رو مجسم میکنه، درواقع اینجا بدنۀ براق و زیبای کریستین جایگاه زن اغواگر (Femme fatale) در فیلم نوآر رو داره و بنظرم میتونیم کریستین رو یک نئونوآر به حساب بیاریم و کمی پیشتر بریم به شکلی که در کنار بدنه، موتور ماشین رو اسلحۀ آرنی بدونیم. در کنار این بعد سینمایی مضمون «ماشینها به عنوان ابژۀ فتیش میان مردان جوان آمریکایی» نیز مطرح میشود، چیزی که کنت انگر در Kustom Kar Kommandos به شیوهای تجربی ولی مستقیم به آن پرداخته بود. ریشههای این ایده رو میشه در روانکاوی لکان و یا فتیشیسم کالایی مارکس پی گرفت، در اینجا گسست روانی آرنی از خانواده و محل تحصیل موجب شکلگیری این شکل از تمایل در او میشود، روح ناآرامی که با غرشخشمگین موتور کمی التیام مییابد.
#پوریا_مرادی
https://ibb.co/gFfPud
#johncarpenter
#kennethanger
#ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
کانال دوم ما اختصاصی سینما و کارهای تصویری 👇👇👇👇👇
@DissolveFilmStudio
🔗 #مطالعات_فرهنگی
نام فیلم: #کریستین 🚘
#جستارها
دلیل انتخاب: رگه های روانکاوی، انتقادی (مکتب فرانکفورت و مارکسیستی)
محصول 1983
کارگردان: #جان_کارپنتر
کارپنتر در دهه هشتاد تحت تاثیر تحولات روانشناسی دهههای قبلتر به سراغ مفاهیم و مضامین مشتق از اون دوره رفت، کارپنتر به خوبی روح حاکم بر امریکای دهه هشتاد رو در قالب فیلمهایی با اتکا بر فضاسازی به تصویر میکشه (روحیهای هیجانزده که گویی در تسخیر مصرفگرایی است They Live (1988) )، این فضاسازی عمدتا بر پایه موسیقی و تصویربردای (استفاده از لنزهای آنامورفیک، طراحی رنگ براساس روانشناسی شخصیتها و...) استوار شده است. در فیلم «کریستین» دائما موزیکی در سبک راکاندرول در حال پخش است، فیلمساز (که موزیسین نیز هست) راکاندرول را معادلی موسیقایی برای تسخیرشدگی تینایجر فیلم با نام آرنی (با بازی کیث گوردون) میداند، جالب آنکه دیالوگ پایانی فیلم نیز مربوط به همین است، جایی که لی کابوت (دوست دختر آرنی) شکایت میکند:
God, I hate rock and roll🎸🥁
کارپنتر غالبا به شیوۀ سینماسکوپ فیلمبرداری میکرد، در «کریستین» و «آنها زندهاند» نسبت ابعاد 2.35:1 است و نکتۀ جذاب فیلم استفاده از (Lens flare) برای نمایش بعدی از کاراکتر اتومبیل هست، انعکاس نور چراغهای جلو روی عدسی آنامورفیک خطهایی کشیده رو ایجاد میکنه که گویی چشمان معشوق (کریستین) برق میزنند، این برقِ نگاه نوری آبی رو ایجاد میکنه که در کنار رنگ قرمز خودِ اتومبیل ترکیبی از اغواگری و شیطانصفتی رو مجسم میکنه، درواقع اینجا بدنۀ براق و زیبای کریستین جایگاه زن اغواگر (Femme fatale) در فیلم نوآر رو داره و بنظرم میتونیم کریستین رو یک نئونوآر به حساب بیاریم و کمی پیشتر بریم به شکلی که در کنار بدنه، موتور ماشین رو اسلحۀ آرنی بدونیم. در کنار این بعد سینمایی مضمون «ماشینها به عنوان ابژۀ فتیش میان مردان جوان آمریکایی» نیز مطرح میشود، چیزی که کنت انگر در Kustom Kar Kommandos به شیوهای تجربی ولی مستقیم به آن پرداخته بود. ریشههای این ایده رو میشه در روانکاوی لکان و یا فتیشیسم کالایی مارکس پی گرفت، در اینجا گسست روانی آرنی از خانواده و محل تحصیل موجب شکلگیری این شکل از تمایل در او میشود، روح ناآرامی که با غرشخشمگین موتور کمی التیام مییابد.
#پوریا_مرادی
https://ibb.co/gFfPud
#johncarpenter
#kennethanger
#ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
کانال دوم ما اختصاصی سینما و کارهای تصویری 👇👇👇👇👇
@DissolveFilmStudio
ImgBB
IMG 20180617 164710 089
Image IMG 20180617 164710 089 hosted in ImgBB
🔗 #خطوط
«همه روشنفکرها خطرناکند، ضعیف، احساساتی و قادر به اینکه بدترین کارهایشان را با بهترین فکرها توجیه کنند.»
https://ibb.co/j6Pzed
📖 #جنگ_آخر_زمان
📝 #بارگاس_یوسا
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
«همه روشنفکرها خطرناکند، ضعیف، احساساتی و قادر به اینکه بدترین کارهایشان را با بهترین فکرها توجیه کنند.»
https://ibb.co/j6Pzed
📖 #جنگ_آخر_زمان
📝 #بارگاس_یوسا
☯ #ورای_موسیقی
@Beyondthemusic
imgbb.com
IMG 20180617 212827
Image IMG 20180617 212827 hosted in imgbb.com