Telegram Web Link
Forwarded from اتچ بات
🔗 #موسیقی
🔗 #نقل_قول
@Beyondthemusic

🔶 کلمات و تئوری زاده ی منطق اند، لذا قادر به وصف موسیقی جز نیستند.
نمی توان با کلام، عواطف را به زبان آورد چرا که واژه از جنس حس نیست. به این خاطر از سعی مردم و موزیسین ها برای تحلیل موسیقی جز به مثابه یک تئوری عقلانی، همواره می رنجم؛ جز تئوری نیست، حس است.

🔗 #بیل_اوانس
🎹 #Bill_Evans
🎺 #Jazz_music
🎼 #Jazz_Pianist
Forwarded from اتچ بات
🔗#موسیقی

🔗#هنر_شنیدن

🔗#تراژدی_شنیدن
.............................................................

@Beyondthemusic

🔶 امر تراژیک خود به خود با زندگی کلان‌شهری امروز به شدت گره خورده است. تراژدی شنیدن در عدم هماهنگی و همزیستی ما با اطراف و تعلقاتمان پیش می رود. سالهاست کَر شده ایم، نمی شنویم نه خود و نه دیگران را، در هنر اوضاع به مراتب نگران کننده تر است؛ شنیدنی در کار نیست، بیش تر شنیدن را به تاخیر می اندازیم. در شنیدن چه سختی وجود دارد؟ شنیدن خود به خود مستلزم کشف و پیدا کردن ناپیداها است. برای نمونه در فلسفه یونان باستان سقراط پایه گذار شنیدن به مثابه ی اکتشاف بود، جدل سقراطی که با شنیدن و از شنیده ها هر گونه مدعی و مفهومی را از مرکزیت می انداخت. در صورت های دیگر هم چنین امری ضروری بود حتا در فلسفه خرد گرایی، هنر مدرن، موسیقی و ... اما شنیدن بیش از آنکه امروز لذت بخش جلوه کند، امری سخت است. سخت و رنج آور همچون سکون و سکوت که به شدت ملزم می کند نوعی جدایی درون از بیرون، شنیدن بیش از آنکه در بیرون نمود داشته باشد در درون زیست می کند و بالنده می شود. در بیرون شنیدن به لحظاتی تعلق دارد که ما عدم شنیدن را به تاخیر می اندازیم ، بالواقع می شنویم که نشنویم و بستر دیگری فراهم شود که بتوانیم شنیدن را وسیله ای برای تخلیه کلمات انباشته شده و مسموم به کار بریم. همچنین این کنش در موسیقی و هنر به همین صورت کارکرد دارد. شنیدن و نگریستن به مثابه ی امری تراژیک و رنج آور، ارائه می دهیم به هر طرق ممکن تمام زیسته و شوقی که به ارائه نیاز ندارد، بل به عتاب محتاج است. هنر شنیدن امروز کم‌کم از میان رفته است و جای خود را به هنر نمایش، چیزی که به رویت برسد، نوشته شود، دیده شود و در پس آن گسترش پیدا کند، داده است. مناسبات جامعه مدرن با وصلتی زیرکانه فورانی مخرب از زندگی بیرون در نزد دیگران را فراهم کرده است؛ چنین زیستنی قدرت را پالوده می کند و آن را بیش از پیش از حلقه قدرت تکین و بی همتا بیرون می آورد و به دست شهروندان می سپارد. هنر در این میان مدخل مناسب و چند بعدی برای این مهم است. نگاه کنید، شنیدن به قهقرا می رود و ارائه هر روز بالاتر می رود، گرچه، شاید اینطور به نظر رسد، بسان بالُنی که با تمام شدن گاز از حرکت باز می ایستد و سقوط می کند؛ اما چه سقوطی! آماده شدن برای خیزشی دگر، در اندیشه کلاسیک هنر شنیدن به مثابه ی کمال والا یافت می شد، به عبارت دگر هر چقدر افراد در شنیدن اهتمام می ورزیدند به لایه های عمیق موضوع نائل می آمدند. در موسیقی برای مثال این امر بیش تر قابل ردیابی است. شنیدن بیش از آنکه امر منفعلانه به حساب می آمد، امری والا محسوب می شد؛ آهنگساز با شنیدن مکرر موسیقی و اطرافش ذهن خود را می پرورانید. امروز عمل ارائه دادن مهم می نماید، موسیقی شنیده نمی شود ، شنیدن با رنج همراه است و در عین حال آنرا عملی عبث می پندارند. و بیش تر دوست داردند شنیده شوند ، ارائه و نمایش دهند، نمایش در نمایش نه به مثابه ی عملی که قصد دارد راه دیگر را نشان دهد،بلکه به عنوان عملی که شنیدن را کمرنگ می کند، همه در هر موقعیتی به دنبال ارائه هستند، سخن، کلمات بسان ابزار، حتا در سکوت هم وجهی از همین من ارائه کننده را می بینیم؛ در حالی که شنیدن مستلزم بها به درون نادیدنی است. ارائه نمی کند، سخن نمی پراند و نمایشی را بازتولید نمی کند و در ورای خود به دنبال شستن فرد مدرن امروزی از گرد و غبار من، به عنوان سوژه ی کارآمد است.
Forwarded from اتچ بات
🔗 #درباره_یک_هنرمند

🔗 #یک_آلبوم

🔗 #ارهان_یئلدیز
🔗 #Erhan_Tekyildiz
.............................................................

@Beyondthemusic

🔶 اِرهان یئلدیز موزیسنی اهل کشور ترکیه است که آلبوم اخیرش در سبک نیو ایج توانست نظر مخاطبان کشور خود را که موسیقی را مبتنی بر خواننده مقبول می بینند، جلب کند. آلبوم « عشق کامل» مصداق نبوغ و خلاقیت وی در خلق موسیقی است که نه از پارادایم موسیقی های بدیع در این سبک نشات می گیرد و نه آنکه به نوعی تشتت گرایی انجامیده که خلاقیت را مساوی با ساختار شکنی می دانند. ساختار شکنی که تنها بسان چهل تیکه ای می ماند که تنها بار مفهومی را یدک می کشد و در عمل موسیقی نتوانسته تم خاص و رنگ خود را داشته باشد. اما یئلدیز توانسته صدا و طعم خود را خلق کند، به عبارت دگر هر آنچه را که احساس می کند و نه آنکه چیزی که باید اینطور احساس شود. آلبوم وی سراسر با چنین حسی هم آمیخته است، بهره گیری از سازهای مختلف، نوآوری در تنظیم و استفاده از سینی سایزر، احساس های مرکب که توامان با حفظ تم ملودی را تغییر می دهد. اما حفظ تم در موسیقی چه ارزشی دارد؟ هنرمندانی که در حوزه موسیقی بی کلام ( اینستریومنتال) فعالیت می کنند در همه ی سبک ها و سطوح در تم و حفظ تم بسیار دقت به خرج می دهند. این را می توانیم در سبک های جنت، پراگرسیو، و جز مدرن که با بداهه نوازی با جز بی باب موازنه می شود از اهمیت بیشتری برخوردار است.
اما برگردیم به آلبوم مزبور که در کشوری که موسیقی متمرکز بر آواز و خواننده محور است؛ نقطه عطفی به شمار می آید که شنیدن آن بیش از پیش ما را به درک، احساس، و یکی شدن موسیقی با خویشتن نزدیک می کند.

⭕️ در ادامه قطعات در خور این آلبوم را با هم می شنویم.

🎼 #Erhan_Tekyildiz
🎼 #Instrumental_Music
💿 #Mukemmel_Ask(Perfect love)
📆 #2017
Forwarded from اتچ بات
🔗 #موسیقی

🔗 #سرمایه_فرهنگی

🔗 #پیر_بوردیو

🔗 #تالیفی (در توضیح کوتاه درباره سرمایه فرهنگی)
📝 #Pierre_Bourdieu
🔖 #Cultural_Capital
...........................................................

@Beyondthemusic

🔶 فرهنگ های زنده و اولویت های فرهنگی بررسی جامع پی یر بوردیو نشان داده است که متن های فرهنگی ،رفتار ها و ارزش ها چگونه ممکن است در میان گرو ههایی مختلف اجتماعی ارزش هایی متفاوت یابند و به این ترتیب اشکال سرمایه داری فرهنگی ساخته شدند .چنین نتیجه ای نشان دهنده این است که با آنکه رسانه های گروهی معاصر به دلیل تقسیم تجربه ی خود میان قشری وسیع مردمی هستند ،کمتر نظیر فرم های فرهنگ سنتی از نظر طبقه قابل تقسیم بندی هستند و جذابیت شان منشایی پیچیده دارد.بوردیو بر این نظر است که هیچ چیز به روشنی سلیقه موسیقی نمی تواند موقعیت طبقه ای فرد را مشخص کند (1984،:18).
Forwarded from اتچ بات
#موسیقی
#علم
#موتزارت
#انشتین
.............................................................
@Beyondthemusic

🔶 این سوال همیشه مطرح بوده است که هنر با علم چه رابطه ای دارد ، علم از هنر وام می گیرد، یا بالعکس؟ در دو پارادایم فکری می شود این مسأله را بررسی کرد؛ پارادایم علم گرایانه که مبتنی بر حواس، تجربه و استقرا است. و پارادایمی که بخشی از آنرا می توان در فلسفه اگزیستانسیالیستی مشاهده نمود و بخشی از آن را در نظریات فلاسفه یونان باستان همچون سقراط و افلاطون. هنر به پارادایم دوم نزدیک تر است پارادایمی که وجود را محترم می شمارد و علم را ابزاری برای شناخت نادانی هرچه بیشتر انسان همچون « پوپر» که قرابت نزدیکی را با انتقاد گرایان از علم در پیش گرفته بود. بدین صورت عجیب نیست که انشتین مفهوم نسبیت را از شنیدن به موتزارت به دست آورده باشد نه حساب و کتاب دقیق علمی که سالها بر آن تاکید می شد. اما این به معنای از مرکزیت انداختن علم نیست، بلکه بدیل هایی است که می تواند بن بست های معرفت شناختی علم گرایان را باز کند و هنر یکی از آن بدیل ها است. حال موسیقی حلال مشکلات انشتین بود:

ممکن است این دو موضوع بیش از آنچه به نظر می رسد به هم مرتبط باشند. انیشتین در یکی از سخنرانی های خود اظهار داشته بود : "درحالیکه خلاقیت بتهوون در موسیقی بر کسی پوشیده نیست، اصالت موسیقی موتزارت او را در جهان جاودان و در انتظار کشف، باقی نگه داشته است."

انیشتین معتقد بود در ماورای مشاهدات و تئوری های فیزیک، موسیقی نهفته شده است و یک هارمونی از پیش ساخته شده بین این دو، تقارن و هماهنگی می آفریند. قوانین موجود در طبیعت، از جمله قانون نسبیت نیز مانند توانایی های موسیقی موتزارت، در انتظار کشف شدن توسط افرادی با قوه شنوایی بخصوص بوده اند.

بنابراین ارائه تئوری های گوناگون تجلی یافته از "تفکر ناب" فردی همچون انیشتین، چندان دشوار و دور از ذهن نخواهد بود. گفته های وی حاکی از این نکته است که او مجذوب موتزارت بود و ارتباط عمیقی بین خلاقیت های ذهنی اش با این آهنگساز بزرگ احساس می نمود.

اما همانگونه که می دانیم انیشتین در زمان تحصیل شاگرد خوبی نبود ولی به موسیقی به عنوان روزنه ای برای بیان هیجانات و احساسات درونی علاقه داشت. زمانی که پنج سال بیشتر نداشت، به فراگیری ویولن پرداخت اما متاسفانه پس از گذشت زمانی اندک تمرینهای خشک و بیش از اندازه به نظرش سخت آمد و با پرتاب صندلی به طرف استادش او را از خانه بیرون راند.

او در سن سیزده سالگی برای اولین بار سونات های موتزارت را کشف کرد. پس از آن ارتباط شگفت انگیز انیشتین با آثار موتزارت آغاز شد، هنس بیلند (Hans Byland) از دوستان دبیرستان انیشتین، در ارتباط با تاثیر موتزارت بر موسیقی او اظهار داشته:
"زمانی که انیشتین در مقابل من ویولنش را به دست گرفت و شروع به نواختن نمود، برای اولین بار اصالت موسیقی موتزارت با خلوص کامل در مقابلم پدیدار گشت."

از سال 1902 تا 1909، زمانی که انیشتین 6 روز در هفته مشغول مطالعات و تحقیقات فیزیکی بود، موسیقی موتزارت به عنوان منبع تغذیه روح او به شمار می رفت و اساس تفکر خلاقه اش را تشکیل می داد. (ر.ک. به اظهارات همسر انشتین در مورد او)

موتزارت در نوجوانی با آثارش حیرت همگان را بر می انگیخت و در مقابل انیشتین جوان زندگی کولی واری را برای خود برگزیده بود، ظاهر نامتعارف او با موهای بلند و عشق و علاقه اش به موسیقی و فلسفه، بیشتر او را شبیه به شعرا می کرد تا دانشمندان! اشتیاق او به ویولن و نوازندگی به اندازه ای بود که همواره حضار را مفتون خود می نمود.

انیشتین بارها و بارها از توانایی موتزارت در ساخت قطعاتی متمایز و برجسته تحت شرایط بسیار دشوار سخن رانده است. خود او نیز در سال 1905، زمانی که فرضیه نسبیت را مطرح کرد، درآپارتمانی کوچک با مشکلات مالی و خانوادگی بسیاری دست به گریبان بود.

.
Forwarded from اتچ بات
در بهار همان سال او چهار مقاله ارائه داد که به منزله تحولی در دنیای علم تلقی شد، نظریات او در مورد فضا و زمان که از دید فیزیکی نامتناسب به نظر می رسید، زیبایی و ظرافت طبیعت را در خود نهفته داشت. تئوری هایی که در آنها ساختار و وحدت باطنی که او در آثار باخ و موتزارت کشف نموده بود، به وضوح به چشم می خورد.

انیشتین در کشمکش های خود با مفاهیم بسیار پیچیده ریاضی که به نظریه عمومی نسبیت در سال 1915 ختم شد، از زیبایی و اصالت موسیقی موتزارت بسیار الهام گرفته است.

پسر بزرگ او در این باره می گوید : "هر زمان که پدرم احساس می کرد در کار خود در موقعیت های دشوار قرار گرفته و به ته خط رسیده، به موسیقی پناه می برد که معمولا حلال کلیه مشکلات او بود."

در نهایت، انیشتین احساس نمود که در رشته خود مانند آنچه موتزارت در عرصه موسیقی انجام داده موفق به پرده برداری از پیچیدگی های جهان هستی شده است.
دانشمندان نظریه نسبیت او را زیباترین تئوری فرموله شده تا به امروز بر می شمرند، انیشتین نیز خود تاکید بسیاری بر زیبایی این تئوری داشت، در اظهارات او آمده است: "نادیده گرفتن زیبایی و افسون موجود در این تئوری برای افرادی که موفق به درک کامل آن شده اند، کار بس دشواری است."

در حقیقت این تئوری نگرش یک فرد در مورد ماهیت جهان است و در کمال ناباوری انیشتین با به کار گیری مفاهیم و فرمولهای پیچیده ریاضیات پدیده هایی چون سیاه چاله ها را آشکارا توجیه و تعریف کرده است.

همان تحولی را که موتزارت در موسیقی ایجاد نمود، تئوری نسبیت انیشتین در فیزیک کلاسیک بوجود آورد و مقدمات ورود به عرصه فیزیک اتمی را فراهم نمود. همانگونه که آثار موتزارت نقطه عطفی در دنیای موسیقی است، فعالیت های انیشتین نیز نقشی مشابه را در حیطه علم و دانش ایفا نموده است.

در سال 1979 کنسرتی به مناسبت صدمین سالگرد تولد انیشتین برگزار شد و کوارتت زهی جولیارد (Juilliard Quartet) در منزل انیشتین در پرینستون (Princeton) ایالات متحده به اجرای کنسرت پرداخت، قطعاتی از بتهوون، بارتوک و موتزارت نواخته شد. روبرت من (Robert Mann) نوازنده ویولن پس از

اجرای قطعاتی از بارتوک در مورد انیشتین چنین گفت:

"هر چند دکتر انیشتین تمرین چندانی نداشت و اغلب به نت های نوشته شده مراجعه نمی کرد، اما ظرافت انگشتان، هماهنگی و تمرکز او در نواختن بی نظیر بود."

⭕️ اطلاعات بیشتر رجوع شود به سایت فیزیک دانان جوان، خاطرات انشتین ، زندگی نامه، و نقل قول ها

@Beyondthemusic

🔗 #Music
🔗 #Science
🎼 #Mozart
🔎 #Albert_Enstein
Forwarded from اتچ بات
“...هیچ گرایی (نیهیلیسم) کامل وجود ندارد، همین که گفته می شود: همه چیز بی معنی است، چیزی می گوییم که معنی دارد. انکار هرگونه معنی برای جهان، یعنی حذف هرگونه داوری ارجمند. در صورتی که زیستن، مثلا غذا خوردن، خود یک داوری ارجمند است. چون همین که از مردن خودداری می کنیم، بقا و دوام را برگزیده ایم. در این صورت، برای زندگی ارزشی، ولو نسبی، قائل شده ایم...”

📚 دلهره ی هستی: #آلبر_کامو

@beyondthemusic
Forwarded from اتچ بات
🔗 #موسیقی
🔗 #درباره_یک_قطعه
نام قطعه: #راه_من
🔗 #فرانک_سیناترا
...........................................................

@Beyondthemusic

🔶 فرانک سیناترا در سال ۱۹۶۹ قطعه ای را روانه بازار کرد که اوج تعبیر از زندگی هنرمند به مثابه ی انسانی که فارغ از تعینات اجتماع به زندگی خود ادامه می دهد چرا که هنر و هنرمند گرچه در چنبره اوضاع زمانه اش است. (اصل قطعه فرانسوی است که شعر آن توسط «ژاکوئس ریویس» سروده شده است و توسط «کلود فرانسیس» در ۱۹۶۷ اجرا شد. دو سال بعد سیناترا با همکاری «پُل آنکا» قطعه را به انگلیسی ترجمه کردند و همان سال توسط سیناترا خوانده شد و به اوج محبوبیت رسید. البته این قطعه در سال ۱۹۷۷ توسط آلویس پریسلی باز خوانی شد اما از نظر علاقمندان موسیقی خوانش سیناترا به سبک و سیاق خاصی بوده است) اما هنرمند در درون خود چارچوب های عقلانی را می شکند و به راه خویش قدم بر می دارد. حتا اگر باد عقلانی دنیا در جهت مخالف بوزد و او را با خود ببرد باز او راه خود را پیدا می کنند و بر آن استوار است. شاید این نقل از کتاب چنین گفت زرتشت پر بیراه نباشد آنجا که به یاران خود گفت « به راه خود بروید، آنگاه که به راه خود رفتید مرا باز خواهید یافت» البته ذکر این نکته الزامی است که نیچه در هنگام نوشتن کتاب تحت تاثیر راه و زندگی اندیشمندانی مثل « اسپینوزا» و «شوپنهاور» بود. اما قطعه مزبور دغدغه ها و سرد و گرم روزگار را به کنایه و تمسخر می گیرد و آن را برای به راه خویش رفتن چالشی میبیند که نمی بایست در بند آن اسیر شد.

⭕️ در ادامه ترجمه #شعر_قطعه که توسط تیم محتوا کانال ترجمه شده قرار می گیرد. همچنین قطعه بازخوانی #الویس_پریسلی هم برای مقایسه با شاهکار #سیناترا در کانال قرار می گیرد تا دوستان هر دو اجرا را بشنوند .

Song: #My_Way
Artist: #Frank_Sinatra
Release: #1969
2024/10/05 20:12:49
Back to Top
HTML Embed Code: