Telegram Web Link
پاییز را خزان نخوانیم
پائیز را حزن و اندوه ندانیم
پائیز فصل صورتهای باران خورده است
پائیز فصل گره کردن دستهاست
پائیز نفوذ باد بر مغز استخوان عشق است
پاییز فصل رنگهاست
پائیزانفجار رنگ عشق بر بستر برگ‌هاست
پاییز شور عشق پای چنارهاست
پاییز فصل عاشقیست

#سیما_علیزاده

https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
نقد و بررسی فیلم هامون در کروه سینمایی آشا
پاییز مهرماه ۱۴۰۲

https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima

https://www.tg-me.com/ashacinema
🍀 هامون و شک فلسفی

در سینمای ایران خیلی طرفدار مهرجویی نبودم واین خاصیت و ذات هنر هست که به هر انسانی حق انتخاب میدهد. و همین انتخاب بر زیباییهای هنر همیشه می افزاید. اما حساب هامون را باید تا حدودی از بقیه جدا کرد.
هامون، فیلم به شدت تحسین شده مهرجویی، را اگرچه در همان سال اکران دیده بودم و چند بار بعد از آن،اما تماشای مجدد آن بعد از سال‌ها چیز زیادی به آن اضافه نکرد. اگر چه هنوز هم گروه زیادی با عنوان “هامون بازها” به طرفداری از آن پرداخته و دیالوگهای آن را همچنان در محاوره و کلام بکار میبرند  و حتی تحت تاثیر آن، نام فرزند خود را نیز هامون گذاشته‌ و می‌گذارند، ولی در دیدن دوباره آن باز هم تشویش و عدم یکپارچگی فیلم مشهود بود به گونه ای که جابجایی سکانسها تغییری درروند فیلم ایجاد نمی کرد . می گویند برای نشان دادن تشویش ذهن هامون این کار صورت گرفته است اما تا کجا میتوان زیبایی یک فیلم را فدا کرد؟ 
داستان فیلم قصه مردی به نام حمید هامون است که همزمان با نگارش پایان‌نامه تحصیلی خود در مورد" عشق، نفرت و ایمان" در زندگی شخصی خود نیز دچار مشکل است و برای سوالات خود در این  موارد پاسخی نمی یابد و درسردرگمی سیر می کند. 
مردی که می‌گوید عاشق زنش هست اما در طی فیلم، ما چیزی از آن عشق درک نمی‌کنیم که آیا این عشق اریستوفانیست  یا در دوره ای در اثر غلیان هورمونی شکل گرقته است؟ قدم زدن یک دختر و پسر در پیاده رو و یا ملاقات در کتابفروشی و یا کباب خوردن عشق نیست و اگر این عشق باشد پس جدایی هم با یک سیلی اتفاق خواهد افتاد. هامون در بیان عشق ضعیف عمل میکند چرا که در عشق مالکیت وجود ندارد  و وقتی مالکیت در الویت باشد عشق از بین میرود . عشق در رهایی نمود پیدا می کند. در دیالوگ معروف هامون وقتی فریاد میزند که " این زن سهم منست "تحکم بر مالکیت و بازگشت به ذات مردسالارنه خود می کند که با مسیر جریان روشنفکری او مغایرت دارد.همچنین بیننده عمق نفرت او را هم نمیتواند درک کند حتی زمانی که به سوی معشوق خود شلیک می کند. هر چند که نفرت چهره دیگر عشق است چرا که معشوق را از قلب به ذهن منتقل می کند. فقط زمانتی که از رابطه مهشید با آن مهندس اطلاع پیدا می کند فرو میریزد و نمی تواند روی پای خود بایستد و شاید تنها در این صحنه هست که بیننده میتواند تا حدودی از علاقه او به مهشید آگاه شود چرا که خیانت در واقع نوعی قتل نفس است . و او همه چیز را بر باد رفته می بیند و تلاش می کند از هر راهی برای نگهداشتن او استفاده کند . حتی با عذاب دادنش.
 مهرجویی در نشان دادن روشنفکران آشفته و فراموش شده کاملن موفق عمل می کند. هامونی که فلسفه خوانده است و قرار است فلسفه، زندگی او را بهتر بکند حالا بیشتر در این تشویش فرو میرود.  در طول فیلم او بیشتر بعنوان حمل کننده کتابها نشان داده میشود تا خواننده آنها . در واقع مهرجویی با این دیالوگ خود "ما آویخته ها به کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده و کپک زده خودمان را" سرگشتگی روشنفکری را بخوبی بیان می‌کند.
هامون همانطور که در عشق ناتوان است در جنبه ها و نقشهای دیگر زندگی هم ناتوان عمل می کند در انجام وظایف پدری کاری از پیش نمیبرد از تعمیر ساده دوچرخه کودک خود نیز غافل است و ناتوان. در حوزه ایمان هم دچار شک است و در این راه به دنبال علی خواهیست. از درک ابراهیم و قربانی کردن فرزندش برای اثبات ایمانش عاجز است و آنقدر در یافتن پاسخ آن در تکاپوست که در مکالمه ساده بین خود و مادر مهشید هم آن را پیش می کشد که جنون خود را وابت می کند. از مراسم گروهی چون سینه زنی گریزان است و برای رسیدن به پاسخ، روی به عرفان می آورد عرفانی که علی آن را دریافته است و به آرامش رسیده است اما حتی در مواجه با علی هم حرف تازه ای برایش ندارد ( حالا علی رو هم ببینی چی داری براش بگی) اما درنهایت هم همین علیست که او را نجات میدهد . او به رویاهای خود هم دقت و توجه ندارد که در رویای دوم خود در آن سردابه بیمار و جراح خود اوست و تنها منجی واقعی او در آینه است.  در ظاهر امر، هامون راه خلاصی را در مرگ می بیند و خود را به دریا میزند اما در واقع با آن فرمی که در تور ماهیگیری قرار دارد ( فرم جنینی )بیشتر بیان تولد دوباره دارد. تولد دوباره از بطن مادری که در زندگی از مهر او سیراب نشده است و کمبود این بخش از زندگی خود را در وجود مهشید دنبال میکند. حمید هامون به شدت  نیازمند توجه است چه در دوران کودکی که با پریدن در آب و بازی غرق شدن آن را بدست آورد و چه در بزرگسالی با  ریختن خون خود می خواهد نظرها را جلب کند.
فیلم هامون از زبان حمید هامون بیان میشود شاید به همین دلیل مهشید در آن کم رنگ است اما چهره ای هم که از اون نشان داده میشود برای یک زن امروزی جالب و مورد پسند نیست و بسیار سطحیست.
سبک نقاشیهای او را مسخره میکند و چون نزد مشاوره میرود او را دیوانه قلمداد میکند در صورتیکه  یک روشنفکر باید به این درجه رسیده باشد که روان آدمی هم چون جسم نیاز به چکاپ دارد. 
بهرحال فیلم هامون در زمان خود تابوهای زیادی را شکسته  و در نوع خود بیانی تازه داشته است و بی دلیل جزو ده انتخاب اول منتقدان قرار نگرقته است. همین که فیلمیست که درباره آن میتوان ساعت‌ها به بحث و گفتگو پرداخت خود شاهدیست بر این مدعا. البته به نظر من هامون ماندگاری خود را بیشتر مدیون و مرهون بازی بسیار زیبا، ملموس و حرفه‌ای خسرو شکیبایی باید بداند. چند سال باید بگذرد تا شکیبایی در سینمای ایران شناخته شود که اثری ماندگار در اذهان بسازد؟

سیما_علیزاده
پاییز مهر ماه ۱۴۰۲


@Alizadeh4755Sima
https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
Instagram.com/alizadehdrsima

https://www.tg-me.com/ashacinema
كلبه باران pinned «🍀 هامون و شک فلسفی در سینمای ایران خیلی طرفدار مهرجویی نبودم واین خاصیت و ذات هنر هست که به هر انسانی حق انتخاب میدهد. و همین انتخاب بر زیباییهای هنر همیشه می افزاید. اما حساب هامون را باید تا حدودی از بقیه جدا کرد. هامون، فیلم به شدت تحسین شده مهرجویی،…»
در آب های جهان قایقی است
و من مسافر قايق
هزارها سال است،
سرود زنده‌ی دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه های فصول می خوانم
و پیش می رانم؛
مرا سفر به کجا می برد؟


سهراب سپهری

https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
عهد بستی
آنچه بین ماست ابدیست...
یادم رفت که بپرسم...
آیا عشق را می گویی یا رنج را...


نزار قبانی

https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
‏اگر موفق شدید به کسی خیانت کنید
آن شخص را احمق فرض نکنید
بلکه بدانیدکه او خیلی بیشتراز آنچه لیاقت داشته ايد به شما اعتماد كرده است

باب مارلی

https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
دوری،
گاهی دردآور نیست
اما دردآور فاصله گرفتن کسی از تو است
که روزی برایش آشكارا گفتی،
دوری اش تنها چیزی است
که تو را می شکند.

#نزار_قبانی

https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
داستان کوچه هایی را که گذر کردیم
بر برگ افراها نگاشتم
باشد که پیام یاس روی دیوار را
شنیده باشی
چنار بود که تصویرت را
بر برگ‌هایش ثبت کرد
پستچی پاییز
نامه ها را سریع میرساند
خبرت هست
پاییز است

#سیما_علیزاده

@Alizadeh4755Sima
https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
Instagram.com/alizadehdrsima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در میان تمام لذت‌های زندگی،
موسیقی فقط در برابر عشق عقب می‌نشیند.
ولی عشق هم چیزی جز یک نغمه نیست...

الکساندر پوشکین

هنرنمایی دکتر لیلی افشار با انگشتان جادوییش

https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
Raze Del
Alireza Ghorbani
ای بی وفا راز دل بشنو از خموشی من این سکوت مرا ناشنیده مگیر ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
Dooset Nadasht
Mehdi Yarrahi
وقتی پاییزو کنارت جا گذاشت
وقتی که رفت و تورو تنها گذاشت….


https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
برای تو
خواهم نوشت که
"هوا در مِنهای تو
همیشه یخ‌بندان است...
و اشک در منفیِ نگاهت
همیشه به انجماد می‌رسد"...
اما !
من هنوز امید دارم به
تحویلِ این تنهایی در بهارِ آغوشِ تو...

زمستان نخواهد ماند...
و "شعر در آغوشِ تو به‌بار خواهد نشست" ...

https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آرامشی اینچنین در میان سبزی طبیعت و هنر دستان هاوزر آرزوست

https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
هرگز در باورم نمی گنجید که در این برهه از زمان، به این نقد برسم و در حالی که در از دست دادن بزرگ مرد سینما به سوگ نشسته ام از هنر او سخن بگویم. بدیهیست که دیدن آثارش و گفتگو درباره همه آنچه استاد گفته است آرامشیست برای روح و جسم رنجورش. صدای غمگین “سنتوری”از دور دست‌ها می آید و من در سوگ تو مشکی پوش ام .

#سیما_علیزاده

نشست ۲۰ سینمایی اشا
با همکاری انجمن ادبی بخوان با ما
نخستین دوشنبه‌‌ی آبان‌ماه، ساعت ۱۷
کرج، خانه‌باغ پارک نبوت
تلفن هماهنگی برای حضور در برنامه:
09214788212
@ShahnameAlborz
@bekhanbama

@Alizadeh4755Sima
https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
Instagram.com/alizadehdrsima
در کوچه های خاطرات دست در دستانت
با انگشتان گره کرده
قدم میزنم
زیر بارش رنگین برگ‌های پاییزی
و هوایی که به شدت بارانی بود
و ترنم باران نوایی غیر از عشق نداشت
باور داشتم
خبرت بود
که پاییز است
تا که کوچه نیز لج کرد
و در آن بن بستی
که مانده بودم
پرواز را آموختم
وقتی
سیبی را که به من داده بودی
در آن کوچه جا گذاشتم

#سیما_علیزاده

@Alizadeh4755Sima
https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
Instagram.com/alizadehdrsima
2024/11/16 11:35:42
Back to Top
HTML Embed Code: