🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
تو*بر خویشتن گر کنی سد گزند
چه آسانی آید بدین ارجمند؟**
اگر ماندهستش** به گیتی زمان
بمانَدْ تو*بیرنج با او بمان
وُگَر زین جهان این جوان** رفتنیست
به گیتی نگه کن که جاوید کیست
شکاریم یَکسرْ همهْ پیشِ مرگ
سری زیرِ تاج و سری زیرِ ترگ
#فردوسی
————
*رستم
**سهراب
و در این هفته امید که:
تو را یار بادا جهانْآفرین
بماناد روشن کلاه و نگین
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
تو*بر خویشتن گر کنی سد گزند
چه آسانی آید بدین ارجمند؟**
اگر ماندهستش** به گیتی زمان
بمانَدْ تو*بیرنج با او بمان
وُگَر زین جهان این جوان** رفتنیست
به گیتی نگه کن که جاوید کیست
شکاریم یَکسرْ همهْ پیشِ مرگ
سری زیرِ تاج و سری زیرِ ترگ
#فردوسی
————
*رستم
**سهراب
و در این هفته امید که:
تو را یار بادا جهانْآفرین
بماناد روشن کلاه و نگین
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
ادبسار
💭 واژههای پارسی در زبان تازی خوشبوش = از پارسی خوشپوش خُوش = تازی گشته ی خوُش (باشه، خوب) خوشَق = از پارسی خوشه خَولَنجان = از پارسی خاولنجان، از گیاهان دارویی خَوَند = از پارسی خاوند یا خداوند خوی = از پارسی خوی، سرشت خیار = از پارسی خیار خیار شنَبر =…
🎍 واژههای پارسی در زبان تازی
داب = از پارسی داب، خیم
دَأثا = از پارسی داه، دادا، کنیزی که کودکان را بزرگ کند و پرورش دهد
دؤ دؤ = از پارسی داده، روز چهاردهم هر ماه
داحوُل = از پارسی داهول، داخول، داخُل، دام شکار آهو
دار = از پارسی دار: آبادانی و درخت
دارسین، دارصین = از پارسی دارچین
دارشیشغان = درختی بسیار بزرگ
دار فلفل = از پارسی دار پلپل
داشن = از پارسی دَشَن، جامهای که پوشیده نشده و یا خانهای که کسی در آن نزیسته
داغ = از پارسی داغ، نشانه، پایه، فِتَن (شکل و شمایل)، واژهی سرآغاز هر رویهی نَسک(کتاب)
داما = از پارسی بازی دام، شترنگی که سدتا خانه و مهرههای سنگی دارد
داماد = از پارسی داماد
داموق = از پارسی دَمگان، بسیار داغ (کورهی آهنگری)
داناج = از پارسی دانا
دانَجَ = از پارسی دانِه
دانَج اَبروج = از پارسی دانهی اَمرود، اَنچُوچَک، درختی که دانهی آن خوردنی است
🎍 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🎍 @AdabSar
داب = از پارسی داب، خیم
دَأثا = از پارسی داه، دادا، کنیزی که کودکان را بزرگ کند و پرورش دهد
دؤ دؤ = از پارسی داده، روز چهاردهم هر ماه
داحوُل = از پارسی داهول، داخول، داخُل، دام شکار آهو
دار = از پارسی دار: آبادانی و درخت
دارسین، دارصین = از پارسی دارچین
دارشیشغان = درختی بسیار بزرگ
دار فلفل = از پارسی دار پلپل
داشن = از پارسی دَشَن، جامهای که پوشیده نشده و یا خانهای که کسی در آن نزیسته
داغ = از پارسی داغ، نشانه، پایه، فِتَن (شکل و شمایل)، واژهی سرآغاز هر رویهی نَسک(کتاب)
داما = از پارسی بازی دام، شترنگی که سدتا خانه و مهرههای سنگی دارد
داماد = از پارسی داماد
داموق = از پارسی دَمگان، بسیار داغ (کورهی آهنگری)
داناج = از پارسی دانا
دانَجَ = از پارسی دانِه
دانَج اَبروج = از پارسی دانهی اَمرود، اَنچُوچَک، درختی که دانهی آن خوردنی است
🎍 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🎍 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻مَثَلا = نمونهوار، چُنانکه، برای نمونه، نمونه، همانند، چون، انگار، انگاری
✍نمونه:
🔺این مدرسهها مثلا غیرانتفاعیاند=
این آموزشگاهها انگاری ناسودبَر اند
🔺همه موافق نبودند، مثلا من یکی از مخالفین بودم =
همه یکدل نبودند، چنانچه من یکی از ناهمدلان بودم
همه همداستان نبودند، برای نمونه من یکی از پادوَرزان بودم
🔺اسمهای قشنگی با پسوند "شید" داریم، مثلا:
آفشید، بهشید، مهشید، جمشید، فرشید =
نامهای زیبایی با پسوند "شید" داریم، نمونه:
آفشید، بهشید، مهشید، جمشید، فرشید
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#مثلا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻مَثَلا = نمونهوار، چُنانکه، برای نمونه، نمونه، همانند، چون، انگار، انگاری
✍نمونه:
🔺این مدرسهها مثلا غیرانتفاعیاند=
این آموزشگاهها انگاری ناسودبَر اند
🔺همه موافق نبودند، مثلا من یکی از مخالفین بودم =
همه یکدل نبودند، چنانچه من یکی از ناهمدلان بودم
همه همداستان نبودند، برای نمونه من یکی از پادوَرزان بودم
🔺اسمهای قشنگی با پسوند "شید" داریم، مثلا:
آفشید، بهشید، مهشید، جمشید، فرشید =
نامهای زیبایی با پسوند "شید" داریم، نمونه:
آفشید، بهشید، مهشید، جمشید، فرشید
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#مثلا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
⚡️🌘 نبودنت
خانه را سرد کرده است
فوران گرما هم کاری نمیکند
باز میلرزم
زمستانم به دراز انجامید
آذرخشها میخروشند و
پیش پایمان را روشن میکنند
ما رهسپاران سرگشته
چرخان در خیابانهای تاریک
سرما نشسته است تا مرز استخوان
کاش بادی بیایید
خرمنبیز
تا دانهها درخشان گردد
در درخشش خورشید…
✍ سراینده و فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#چکامه_پارسی
⚡️🌒 @AdabSar
خانه را سرد کرده است
فوران گرما هم کاری نمیکند
باز میلرزم
زمستانم به دراز انجامید
آذرخشها میخروشند و
پیش پایمان را روشن میکنند
ما رهسپاران سرگشته
چرخان در خیابانهای تاریک
سرما نشسته است تا مرز استخوان
کاش بادی بیایید
خرمنبیز
تا دانهها درخشان گردد
در درخشش خورشید…
✍ سراینده و فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#چکامه_پارسی
⚡️🌒 @AdabSar
🔺واژگان امن و امنیت و هممانکهای آنان بیگانه هستند و جایگزین پارسی آنها این واژگان هستند:
🔸 امان: زینهار/ پناه/ آسایش
🔸 امن: آرامش/ در پناه/ اَبیمی/ زنهار
🔸 امنیت: اَبیم/ بیهراسی/ آرامش
🔸 آمن: پناهجو/ خواهان زمان و پناه
🔸 مُستاًمن: پناه دهنده/ نگهدارنده
✍ برای نمونه:
❌ فارسی-عربی:
این سفر را در امان حق به سلامت طی کنید.
✅ پارسی:
این سفر را در پناه پروردگار به آرامی بگذرانید.
❌ فارسی-عربی:
لطفا امانم بدهید.
✅ پارسی:
به مِهر، زنهارم بدهید.
❌ فارسی-عربی:
ارتشیان در تهاجم هشت ساله امنیت ایران را تامین کردند.
✅ پارسی:
ارتشیان در جنگ هشت ساله، آسایش و اَبیم ایران را فراهم کردند.
فرستنده: #عباس_ربیعی (فرهود)
#امن #امان #امنیت #آمن #مستامن
@AdabSar
🔸 امان: زینهار/ پناه/ آسایش
🔸 امن: آرامش/ در پناه/ اَبیمی/ زنهار
🔸 امنیت: اَبیم/ بیهراسی/ آرامش
🔸 آمن: پناهجو/ خواهان زمان و پناه
🔸 مُستاًمن: پناه دهنده/ نگهدارنده
✍ برای نمونه:
❌ فارسی-عربی:
این سفر را در امان حق به سلامت طی کنید.
✅ پارسی:
این سفر را در پناه پروردگار به آرامی بگذرانید.
❌ فارسی-عربی:
لطفا امانم بدهید.
✅ پارسی:
به مِهر، زنهارم بدهید.
❌ فارسی-عربی:
ارتشیان در تهاجم هشت ساله امنیت ایران را تامین کردند.
✅ پارسی:
ارتشیان در جنگ هشت ساله، آسایش و اَبیم ایران را فراهم کردند.
فرستنده: #عباس_ربیعی (فرهود)
#امن #امان #امنیت #آمن #مستامن
@AdabSar
آدمی همچون بردهی ژنها
بردگی پنهان
فرستنده: #علی_صفری_سنجانی
- همهی آنچه آدمی ارج مینهد و ارزش میداند، مانند کوشش، مانند سازندگی؛
- همهی آنچه آدمی پاک میداند و ستایش میکند، مانند راستگویی، مانند دینورزی؛
- همهی آنچه آدمی برای آن میجنگد، مانند فرزند، مانند فرهنگ، مانند کشور، یا دین، خانواده، همسر؛
- همهی آنچه آدمی در بهشت نهاده است، مانند خوراکی و نوشیدنیهای سرمست کننده، مانند مردان نیرومند و درستکار برای زنان، مانند زنان زیبا و دلربا برای مردان، مانند جاودانگی؛
- همهی آنچه که به دیگران پیشنهاد شده است، مانند پندار نیک، مانند گفتار نیک؛
- همهی آنچه که ما بر آن واداشته میشویم، مانند رفتار نیک؛
- و همهی کوششهای ما؛
همه و همه، فرمان پنهان ژنها است تا بمانند و فراوان شوند؛
همگی برای ماندگاری، زایش و فراوان شدن ژنهای ما است.
🧬🧪
- همهی آنچه آدمی از آن دوری میکند و بیارزش میداند، مانند پلشتی، مانند ستمکاری؛
- همهی آنچه آدمی ناپاک میداند و سرزنش میکند، مانند دروغگویی دیگران به ما، مانند دستبرد یا چپاول دیگران بر ما؛
- همهی آنچه آدمی در برابر آن میایستد و میجنگد، مانند فرزند، مانند فرهنگ، کشور یا دین بیگانه؛
- همهی آنچه آدمی در دوزخ نهاده است، مانند آتش و گرما، مانند سوز و سرما، مانند خوردنی و نوشیدنیهای تلخ و زهری، مانند سیاهی؛
- همهی آنچه که ما از آن میترسیم، مانند نابودی، مانند تنهایی؛
- همهی آنچه که ما از آن بازداشته میشویم، مانند بدرفتاری یا بدکرداری؛
- و همهی ترسها و گریزانیهای ما؛
همه و همه، فرمان پنهان ژنها است تا بمانند و فراوان شوند؛
همگی برای پایداری و زایش ژنهای ما است.
🧬🧪
همهی کنشها و واکنشهای ما به جهان بیرون
فرمان پنهان ژنها برای ماندن و فراوان شدن آنها هستند.
🧬🧪
خرد ما، ابزاری در دست ژنها است.
خردورزیِ ابزاری و در پی آن داوریهای ما وابسته به امید و ترس های ما است؛ همان که ژنها دستور دادهاند.
همهی ما در بندیم؛ وه که چنین زندگیای زیستن نیست، بندگی است.
این زیستن به همان اندازه با ارزش است که سوسکی سرگینی را میچرخاند.
او در زندگی به بردگیِ پنهان برای ماندن و فراوان شدن یا زایش ژنهایش بهکار تنوَرزی و دلوَرزی گماشته شده است.
زیستن ما آدمیان گاهی سوسکی نیست و آن هنگامی است که بندگی نمیکنیم. زمانی که از بردگی پنهان و بردگی خودخواسته رها میشویم و با خرد وارسته، خردورزی میکنیم.
آن هنگامی است که تنها خرد وارسته داوری میکند؛
هنگامی که فراتر از خرد ابزاری و خرد وابسته، داوری میکنیم.
پس ما داوری نمیکنیم، مگر بر پایهی راستیآزمایی!
در آن هنگام است که زشتِ درست پذیرفته میشود و زیبایِ نادرست کنار گذاشته میشود.
وه که برای آدمی، سوسک سرگین چرخان نبودن چه اندازه دشوار است؛
این است رنج ژنها (خدایان) بر سیزیف نافرمان از آنها!
🧬🧪
- آیا ما به دانشی رسیدهایم که با دستکاری ژنها از پذیرش بیگانگان و زشتهایی که درست هستند، رنجیده نشویم؟
- آیا ما به دانشی رسیدهایم که با دستکاری ژنها از کنار گذاشتن خویشان و زیباهایی که نادرست هستند، اندوهگین نشویم؟
- آیا ما به دانشی رسیدهایم که از گرسنگی و تشنگی ژنی ما بکاهد تا کمتر در پلههای تنورزی و دلورزی بمانیم؟
- آیا ما به دانشی رسیدهایم که با دستکاری ژنها از وابستگی، اشغ(عشق) و بردگی پنهان ما بکاهد و زودتر و آسانتر به پایهی خردورزی و خداوندی برسیم؟
#پیام_پارسی
🧬🧪 @AdabSar
بردگی پنهان
فرستنده: #علی_صفری_سنجانی
- همهی آنچه آدمی ارج مینهد و ارزش میداند، مانند کوشش، مانند سازندگی؛
- همهی آنچه آدمی پاک میداند و ستایش میکند، مانند راستگویی، مانند دینورزی؛
- همهی آنچه آدمی برای آن میجنگد، مانند فرزند، مانند فرهنگ، مانند کشور، یا دین، خانواده، همسر؛
- همهی آنچه آدمی در بهشت نهاده است، مانند خوراکی و نوشیدنیهای سرمست کننده، مانند مردان نیرومند و درستکار برای زنان، مانند زنان زیبا و دلربا برای مردان، مانند جاودانگی؛
- همهی آنچه که به دیگران پیشنهاد شده است، مانند پندار نیک، مانند گفتار نیک؛
- همهی آنچه که ما بر آن واداشته میشویم، مانند رفتار نیک؛
- و همهی کوششهای ما؛
همه و همه، فرمان پنهان ژنها است تا بمانند و فراوان شوند؛
همگی برای ماندگاری، زایش و فراوان شدن ژنهای ما است.
🧬🧪
- همهی آنچه آدمی از آن دوری میکند و بیارزش میداند، مانند پلشتی، مانند ستمکاری؛
- همهی آنچه آدمی ناپاک میداند و سرزنش میکند، مانند دروغگویی دیگران به ما، مانند دستبرد یا چپاول دیگران بر ما؛
- همهی آنچه آدمی در برابر آن میایستد و میجنگد، مانند فرزند، مانند فرهنگ، کشور یا دین بیگانه؛
- همهی آنچه آدمی در دوزخ نهاده است، مانند آتش و گرما، مانند سوز و سرما، مانند خوردنی و نوشیدنیهای تلخ و زهری، مانند سیاهی؛
- همهی آنچه که ما از آن میترسیم، مانند نابودی، مانند تنهایی؛
- همهی آنچه که ما از آن بازداشته میشویم، مانند بدرفتاری یا بدکرداری؛
- و همهی ترسها و گریزانیهای ما؛
همه و همه، فرمان پنهان ژنها است تا بمانند و فراوان شوند؛
همگی برای پایداری و زایش ژنهای ما است.
🧬🧪
همهی کنشها و واکنشهای ما به جهان بیرون
فرمان پنهان ژنها برای ماندن و فراوان شدن آنها هستند.
🧬🧪
خرد ما، ابزاری در دست ژنها است.
خردورزیِ ابزاری و در پی آن داوریهای ما وابسته به امید و ترس های ما است؛ همان که ژنها دستور دادهاند.
همهی ما در بندیم؛ وه که چنین زندگیای زیستن نیست، بندگی است.
این زیستن به همان اندازه با ارزش است که سوسکی سرگینی را میچرخاند.
او در زندگی به بردگیِ پنهان برای ماندن و فراوان شدن یا زایش ژنهایش بهکار تنوَرزی و دلوَرزی گماشته شده است.
زیستن ما آدمیان گاهی سوسکی نیست و آن هنگامی است که بندگی نمیکنیم. زمانی که از بردگی پنهان و بردگی خودخواسته رها میشویم و با خرد وارسته، خردورزی میکنیم.
آن هنگامی است که تنها خرد وارسته داوری میکند؛
هنگامی که فراتر از خرد ابزاری و خرد وابسته، داوری میکنیم.
پس ما داوری نمیکنیم، مگر بر پایهی راستیآزمایی!
در آن هنگام است که زشتِ درست پذیرفته میشود و زیبایِ نادرست کنار گذاشته میشود.
وه که برای آدمی، سوسک سرگین چرخان نبودن چه اندازه دشوار است؛
این است رنج ژنها (خدایان) بر سیزیف نافرمان از آنها!
🧬🧪
- آیا ما به دانشی رسیدهایم که با دستکاری ژنها از پذیرش بیگانگان و زشتهایی که درست هستند، رنجیده نشویم؟
- آیا ما به دانشی رسیدهایم که با دستکاری ژنها از کنار گذاشتن خویشان و زیباهایی که نادرست هستند، اندوهگین نشویم؟
- آیا ما به دانشی رسیدهایم که از گرسنگی و تشنگی ژنی ما بکاهد تا کمتر در پلههای تنورزی و دلورزی بمانیم؟
- آیا ما به دانشی رسیدهایم که با دستکاری ژنها از وابستگی، اشغ(عشق) و بردگی پنهان ما بکاهد و زودتر و آسانتر به پایهی خردورزی و خداوندی برسیم؟
#پیام_پارسی
🧬🧪 @AdabSar
🌻🌻🌻
🌻🌻
🌻
چُنینست کَردارِ چرخِ بلند
به دستی کلاه و به دیگر کمند
چو شادان نِشیند کسی با کلاه
به خَمِّ کمندش رباید ز گاه
چرا مِهر باید همی بر جَهان
بباید خُرامید با همرهان
چُن اندیشهی گنج گردد دراز
همی گشت باید سوی خاک باز
اگر هست ازین چرخ را آگهی
همانا که گشتهست مغزش تهی
چنان دان کزین گَردش آگاه نیست
ز چرخِ برین بگذریْ راه نیست
#فردوسی
و در این هفته امید آنکه:
درودِ جَهانْآفرین بر تو باد
خمِ چرخِ گردون زمینِ تو باد
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻
🌻🌻
🌻
چُنینست کَردارِ چرخِ بلند
به دستی کلاه و به دیگر کمند
چو شادان نِشیند کسی با کلاه
به خَمِّ کمندش رباید ز گاه
چرا مِهر باید همی بر جَهان
بباید خُرامید با همرهان
چُن اندیشهی گنج گردد دراز
همی گشت باید سوی خاک باز
اگر هست ازین چرخ را آگهی
همانا که گشتهست مغزش تهی
چنان دان کزین گَردش آگاه نیست
ز چرخِ برین بگذریْ راه نیست
#فردوسی
و در این هفته امید آنکه:
درودِ جَهانْآفرین بر تو باد
خمِ چرخِ گردون زمینِ تو باد
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻
ادبسار
🎍 واژههای پارسی در زبان تازی داب = از پارسی داب، خیم دَأثا = از پارسی داه، دادا، کنیزی که کودکان را بزرگ کند و پرورش دهد دؤ دؤ = از پارسی داده، روز چهاردهم هر ماه داحوُل = از پارسی داهول، داخول، داخُل، دام شکار آهو دار = از پارسی دار: آبادانی و درخت دارسین،…
🛍 واژههای پارسی در زبان تازی
دانَق، داناق = از پارسی دانگ، یک ششم درهم
دایه = از پارسی دایه
دَبّاء، دبه = از پارسی دَبا، کدو
دَبابیچ، دیباج، دَبج = از پارسی دیبا، دیباها
دَبّاج = از پارسی دیبا، دیبا فروش
دَبدَبه = از پارسی دبدبه، شکوه، بزرگی، سرافرازی
دَبُّوس = از پارسی توپوز، دَبوُس، گرز آهنی
دَبُوقه = از پارسی دُنبوقه، دستار، موی از پس سر آویخته
دبَنگ = از پارسی دبنگ، کودن
دجَح، دجه = از پارسی دجاج، مرغ خانگی
دجَر = از پارسی دجر، لوبیا
دجله = از پارسی دیگلت، تیگرا، زورا، اروند، کودک دریا، دیِله، اربلرود
دَچّه = از پارسی دکه، سکو، کمهوش
دجنِه، دجی = از پارسی داج، تاریکی
دَجوجی = از پارسی داج، شب تاریک
دَخدار = از پارسی تختار، تختدار، روتختی، جامهی خواب (پاجامه)
🛍 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🛍 @AdabSar
دانَق، داناق = از پارسی دانگ، یک ششم درهم
دایه = از پارسی دایه
دَبّاء، دبه = از پارسی دَبا، کدو
دَبابیچ، دیباج، دَبج = از پارسی دیبا، دیباها
دَبّاج = از پارسی دیبا، دیبا فروش
دَبدَبه = از پارسی دبدبه، شکوه، بزرگی، سرافرازی
دَبُّوس = از پارسی توپوز، دَبوُس، گرز آهنی
دَبُوقه = از پارسی دُنبوقه، دستار، موی از پس سر آویخته
دبَنگ = از پارسی دبنگ، کودن
دجَح، دجه = از پارسی دجاج، مرغ خانگی
دجَر = از پارسی دجر، لوبیا
دجله = از پارسی دیگلت، تیگرا، زورا، اروند، کودک دریا، دیِله، اربلرود
دَچّه = از پارسی دکه، سکو، کمهوش
دجنِه، دجی = از پارسی داج، تاریکی
دَجوجی = از پارسی داج، شب تاریک
دَخدار = از پارسی تختار، تختدار، روتختی، جامهی خواب (پاجامه)
🛍 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🛍 @AdabSar
🔥
نگه کرد هوشنگ با هوش و هنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زورِ کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگِ گران سنگِ خُرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
«سده» که در دهم بهمنماه برپا میشود، کهنترین جشن ایرانزمین و چهبسا کهنترین جشن جهان است.
ایرانیان که از دیرباز پاسبان فروغ ایزدی بودهاند، آتش را که نماد این روشنایی ایزدی است هماره از دل و جان گرامی داشتهاند. سوای این، آتش زیربنای سیوایش (تمدن) آدمی است، چه هیچ سیوایشی بیبهره از آتش نتوانسته است از دل کوهها توپالها( فلزات) را بیرون کشد، آنها را با آتش بگدازد و ابزارهای کار و سنارش (صنعت) بیافریند. همچنین به یاری آتش است که آدمی توانست خوراکها بپزد و از نیروی درون آنها بهینهتر سود ببرد.
دانشمند عمر خیام نیشابوری، فرزانه، انگارشدان (ریاضیدان) ستارهشناس و چامه سرای نامی ایران، دیگر شَوَند (دلیل) برپایی #جشن_سده را شکست آژیدهاک (ضحاک به دست فریدونشاه در همین روز میداند و در نبیگ(کتاب) نوروزنامه که گفته میشود از اوست، چنین مینویسد: «آفریدون همان روز که آژیدهاک بگرفت جشن سده برنهاد و مردمان که از زورگویی و ستم آژیدهاک رسته بودند پسندیدند و از روی نیکویی، آن روز را جشن کردندی و هر سال تا به امروز آیین پادشاهان نیک پیمان را در ایران و دور آن به جای میآورند».
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
بازخَنها:
۱- نورزنامه
۲-شاهنامه
۳- فرهنگ ریشهشناختی «جواد پاژین»
🔥 @AdabSar
نگه کرد هوشنگ با هوش و هنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زورِ کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگِ گران سنگِ خُرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
«سده» که در دهم بهمنماه برپا میشود، کهنترین جشن ایرانزمین و چهبسا کهنترین جشن جهان است.
ایرانیان که از دیرباز پاسبان فروغ ایزدی بودهاند، آتش را که نماد این روشنایی ایزدی است هماره از دل و جان گرامی داشتهاند. سوای این، آتش زیربنای سیوایش (تمدن) آدمی است، چه هیچ سیوایشی بیبهره از آتش نتوانسته است از دل کوهها توپالها( فلزات) را بیرون کشد، آنها را با آتش بگدازد و ابزارهای کار و سنارش (صنعت) بیافریند. همچنین به یاری آتش است که آدمی توانست خوراکها بپزد و از نیروی درون آنها بهینهتر سود ببرد.
دانشمند عمر خیام نیشابوری، فرزانه، انگارشدان (ریاضیدان) ستارهشناس و چامه سرای نامی ایران، دیگر شَوَند (دلیل) برپایی #جشن_سده را شکست آژیدهاک (ضحاک به دست فریدونشاه در همین روز میداند و در نبیگ(کتاب) نوروزنامه که گفته میشود از اوست، چنین مینویسد: «آفریدون همان روز که آژیدهاک بگرفت جشن سده برنهاد و مردمان که از زورگویی و ستم آژیدهاک رسته بودند پسندیدند و از روی نیکویی، آن روز را جشن کردندی و هر سال تا به امروز آیین پادشاهان نیک پیمان را در ایران و دور آن به جای میآورند».
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
بازخَنها:
۱- نورزنامه
۲-شاهنامه
۳- فرهنگ ریشهشناختی «جواد پاژین»
🔥 @AdabSar
🔥🪐 نگاهی به آنچه که دربارهی پیدایش و برگزاری جشن سده کمتر شنیدهایم
🔥 تاکنون دربارهی جشن سده و داستانهای پیدایش آن بسیار شنیده و خواندهایم. از داستانهای هوشنگ تا جمشید و فریدون. از دیدگاههایی که پدیدههای کیهانی، ستارگان و گاهشماری را پایهی پیدایش سده دانستهاند تا نیازهای زندگی کشاورزی و راهکارهای مردمان باستان برای رویارویی با پدیدههای سختی چون سرما و تاریکی.
🔥 یکی از داستانها این است که فریدون پس از به بند کشیدن آژیدهاک دستور داد تا مردم در بامها آتش بیفروزند و این پیروزی را جشن بگیرند و سپس جشن سده بنیاد گذاشته شد. یکی از افسانههای خواندنی جشن سده این است که فریدون پس از پیروزی بر آژیدهاک با «ارمایل» روبرو شد. ارمایل را آشپز و وزیر آژیدهاک خواندهاند. فریدون ارمایل را نکوهید که چرا مغز جوانان را خوراک آژیدهاک کرده است و ارمایل پاسخ داد که من هر روز یک جوان را از مرگ رهانیدم. زیرا بهجای مغز دوم یک مغز گوسپند به آژیدهاک خوراندم تا یک جوان جان بهدر برد. فریدون گفت چگونه بدانم که راست میگویی؟ ارمایل پیکی برای آن جوانان فرستاد که در شب در بامها آتش بیفروزند تا فریدون ببیند. شبهنگام سد(صد) آتش روشن و نمایان شد. پس این رخداد به پیدایش جشن سده انجامید. فریدون به بیگناهی او پیبرد و فرمانروایی دماوند را به ارمایل سپرد.
🔥 یکی از کهنترین جشنهای ایرانی که هنوز در میان زرتشتیان یزد زنده است و در آذرماه برگزار میشود، جشن «هیرُمبو» یا «هیرُمبا» است که جشنی دینی نبود در هزارههای دور نیز سد روز مانده به نوروز برگزار میشد. به گمان برخی پژوهشگران جشن سده همین جشن است که با گذر زمان تا دهم بهمن جابجا شده است.
✍ #پریسا_امام_وردیلو
پیشتر در ادبسار به گستردگی دربارهی جشن سده نوشته و بررسی کردهایم که میتوانید با دنبال کردن برچسب #جشن_سده آنها را بخوانید.
🔥🪐 @AdabSar
🔥 تاکنون دربارهی جشن سده و داستانهای پیدایش آن بسیار شنیده و خواندهایم. از داستانهای هوشنگ تا جمشید و فریدون. از دیدگاههایی که پدیدههای کیهانی، ستارگان و گاهشماری را پایهی پیدایش سده دانستهاند تا نیازهای زندگی کشاورزی و راهکارهای مردمان باستان برای رویارویی با پدیدههای سختی چون سرما و تاریکی.
🔥 یکی از داستانها این است که فریدون پس از به بند کشیدن آژیدهاک دستور داد تا مردم در بامها آتش بیفروزند و این پیروزی را جشن بگیرند و سپس جشن سده بنیاد گذاشته شد. یکی از افسانههای خواندنی جشن سده این است که فریدون پس از پیروزی بر آژیدهاک با «ارمایل» روبرو شد. ارمایل را آشپز و وزیر آژیدهاک خواندهاند. فریدون ارمایل را نکوهید که چرا مغز جوانان را خوراک آژیدهاک کرده است و ارمایل پاسخ داد که من هر روز یک جوان را از مرگ رهانیدم. زیرا بهجای مغز دوم یک مغز گوسپند به آژیدهاک خوراندم تا یک جوان جان بهدر برد. فریدون گفت چگونه بدانم که راست میگویی؟ ارمایل پیکی برای آن جوانان فرستاد که در شب در بامها آتش بیفروزند تا فریدون ببیند. شبهنگام سد(صد) آتش روشن و نمایان شد. پس این رخداد به پیدایش جشن سده انجامید. فریدون به بیگناهی او پیبرد و فرمانروایی دماوند را به ارمایل سپرد.
🔥 یکی از کهنترین جشنهای ایرانی که هنوز در میان زرتشتیان یزد زنده است و در آذرماه برگزار میشود، جشن «هیرُمبو» یا «هیرُمبا» است که جشنی دینی نبود در هزارههای دور نیز سد روز مانده به نوروز برگزار میشد. به گمان برخی پژوهشگران جشن سده همین جشن است که با گذر زمان تا دهم بهمن جابجا شده است.
✍ #پریسا_امام_وردیلو
پیشتر در ادبسار به گستردگی دربارهی جشن سده نوشته و بررسی کردهایم که میتوانید با دنبال کردن برچسب #جشن_سده آنها را بخوانید.
🔥🪐 @AdabSar
☀️🐎
برای رفتگان این سرزمین خاموش
هزار دریچه آرزو دارم
هزار سرای سرود
هزار اسپ بادپا
با نشان اهورایی…
ابرمرد بیباک!
از خفتگان بیدار، هیچ اندوهناک مباش
در فره فرشتهی «اشی»
در پرتو ایزد مهر و سروش
مهرانه و مهرآیین
تاج زرین فرهنگ را به مهمانی خورشید ببر
نیزاران را در اشتیاق روز موعود آبیاری کن
اسبان حادثه را سیراب کن
و روح دلاوران ایران زمین را
از پشت دریچه فریاد بزن!
آیندگانِ خاک میشنوند:
هیاهوی سواران پیشاهنگ
شیههی اسبان تازهنفس
که سم بر زمین سرد میکوبند!
به پدربزگ بگو:
دوباره شاهنامه
دوباره شاهنامه
و گرز حماسه را در هوا بچرخان!
ما در شب نشستگانیم
برگرد
ای مهر گردان!
ای ابرمرد خردبیدار!
در گوشِ یادها، بادها میخوانند:
روزی در گوش زمین سرد،
صدای سم اسبان اصیل پارسی خواهد پیچید!
سراینده و فرستنده: #کوروش_زرفتن
☀️🐎 @AdabSar
برای رفتگان این سرزمین خاموش
هزار دریچه آرزو دارم
هزار سرای سرود
هزار اسپ بادپا
با نشان اهورایی…
ابرمرد بیباک!
از خفتگان بیدار، هیچ اندوهناک مباش
در فره فرشتهی «اشی»
در پرتو ایزد مهر و سروش
مهرانه و مهرآیین
تاج زرین فرهنگ را به مهمانی خورشید ببر
نیزاران را در اشتیاق روز موعود آبیاری کن
اسبان حادثه را سیراب کن
و روح دلاوران ایران زمین را
از پشت دریچه فریاد بزن!
آیندگانِ خاک میشنوند:
هیاهوی سواران پیشاهنگ
شیههی اسبان تازهنفس
که سم بر زمین سرد میکوبند!
به پدربزگ بگو:
دوباره شاهنامه
دوباره شاهنامه
و گرز حماسه را در هوا بچرخان!
ما در شب نشستگانیم
برگرد
ای مهر گردان!
ای ابرمرد خردبیدار!
در گوشِ یادها، بادها میخوانند:
روزی در گوش زمین سرد،
صدای سم اسبان اصیل پارسی خواهد پیچید!
سراینده و فرستنده: #کوروش_زرفتن
☀️🐎 @AdabSar
ما به هوای تو
به خیابان آمدیم
تویی که نیستی
ولیک، همچنان در پروازی
با پرتوهای دلگشا و
ناخنهای سرخ گلآگین.
خیابان تُهی است
و شهر در خندههای
کشدار زنی پا به ماه
باز فریاد میزند
شب ترک برمیدارد
در فریادهایی
که پنهان میکنند
تا خموشیمان
در آرامش بگذرد
و تو بگویی:
آه چه شبهای دلانگیزی…
سراینده و فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#چکامه_پارسی
🌃 @AdabSar
به خیابان آمدیم
تویی که نیستی
ولیک، همچنان در پروازی
با پرتوهای دلگشا و
ناخنهای سرخ گلآگین.
خیابان تُهی است
و شهر در خندههای
کشدار زنی پا به ماه
باز فریاد میزند
شب ترک برمیدارد
در فریادهایی
که پنهان میکنند
تا خموشیمان
در آرامش بگذرد
و تو بگویی:
آه چه شبهای دلانگیزی…
سراینده و فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#چکامه_پارسی
🌃 @AdabSar
ادبسار
🛍 واژههای پارسی در زبان تازی دانَق، داناق = از پارسی دانگ، یک ششم درهم دایه = از پارسی دایه دَبّاء، دبه = از پارسی دَبا، کدو دَبابیچ، دیباج، دَبج = از پارسی دیبا، دیباها دَبّاج = از پارسی دیبا، دیبا فروش دَبدَبه = از پارسی دبدبه، شکوه، بزرگی، سرافرازی دَبُّوس…
📚 واژههای پارسی در زبان تازی
دخُر = از پارسی خُرد، خُرد شدن
دخریص، دخاریص = از پارسی تیریز، تیریج، تیریز جامه، خشتک جامه
دَخیاء = از پارسی داج، تاریک شده
دِراب = از پارسی در، درها، کوچهها
دَرابنِه = از پارسی دربان، دربانان
دَرابّه = از پارسی درِ آبه، چیزی که با آن راه آب را ببندند، بند در تازی، در دکان چوبی
دُرّاج = از پارسی تُراج، پرندهی خوشرنگ
دُرانَج، دُرونَج = از پارسی درونک، دارویی خاکستری رنگ از جانوری همسان کژدم برای درمان گزیدگی
درب = از پارسی در
دربان = از پارسی دربان
دُردی = از پارسی دُرد، لِرد، تهنشین
دَرز = از پارسی درز
دَرزه، دَرزی = از پارسی دَرزی، دوزنده
دَرباس = از پارسی درباس(سد)، بستن
دُربکّهٔ = از پارسی دنبه
دَربی، دَربیّهٔ = از پارسی در پای، افتادن به دردسر یا گرفتاری سخت
📚 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
📚 @AdabSar
دخُر = از پارسی خُرد، خُرد شدن
دخریص، دخاریص = از پارسی تیریز، تیریج، تیریز جامه، خشتک جامه
دَخیاء = از پارسی داج، تاریک شده
دِراب = از پارسی در، درها، کوچهها
دَرابنِه = از پارسی دربان، دربانان
دَرابّه = از پارسی درِ آبه، چیزی که با آن راه آب را ببندند، بند در تازی، در دکان چوبی
دُرّاج = از پارسی تُراج، پرندهی خوشرنگ
دُرانَج، دُرونَج = از پارسی درونک، دارویی خاکستری رنگ از جانوری همسان کژدم برای درمان گزیدگی
درب = از پارسی در
دربان = از پارسی دربان
دُردی = از پارسی دُرد، لِرد، تهنشین
دَرز = از پارسی درز
دَرزه، دَرزی = از پارسی دَرزی، دوزنده
دَرباس = از پارسی درباس(سد)، بستن
دُربکّهٔ = از پارسی دنبه
دَربی، دَربیّهٔ = از پارسی در پای، افتادن به دردسر یا گرفتاری سخت
📚 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
📚 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻غیر = جز، نا، مگر، جدا از، دیگر، دیگران
🔻غیر از = جدا از، بهجز، جز این
🔻در غیراین صورت = وگرنه
🔻ولاغیر = و دیگرهیچ
✍نمونه:
🔺مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست =
مشنو ای دوست که جدا از تو مرا یاری هست =
🔺یواش صحبت کنید، در غیر این صورت موجب اذیت دیگران میشوید =
آهسته سخن بگویید، وگرنه مایهی آزار دیگران میشوید
🔺در محفل ما صحبت از غیر نکن =
در خوانگاه ما سخن از دیگری مگو
🔺تنها راه همین است که گفتم، ولاغیر! =
تنها راه همین است که گفتم، و دیگر هیچ!
🔺و به این صورت، غیر مستقیم فهمید که دروغ بد است =
و بدین گونه، ناراسته دریافت که دروغ بد است
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#غیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻غیر = جز، نا، مگر، جدا از، دیگر، دیگران
🔻غیر از = جدا از، بهجز، جز این
🔻در غیراین صورت = وگرنه
🔻ولاغیر = و دیگرهیچ
✍نمونه:
🔺مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست =
مشنو ای دوست که جدا از تو مرا یاری هست =
🔺یواش صحبت کنید، در غیر این صورت موجب اذیت دیگران میشوید =
آهسته سخن بگویید، وگرنه مایهی آزار دیگران میشوید
🔺در محفل ما صحبت از غیر نکن =
در خوانگاه ما سخن از دیگری مگو
🔺تنها راه همین است که گفتم، ولاغیر! =
تنها راه همین است که گفتم، و دیگر هیچ!
🔺و به این صورت، غیر مستقیم فهمید که دروغ بد است =
و بدین گونه، ناراسته دریافت که دروغ بد است
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#غیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
ادبسار
📚 واژههای پارسی در زبان تازی دخُر = از پارسی خُرد، خُرد شدن دخریص، دخاریص = از پارسی تیریز، تیریج، تیریز جامه، خشتک جامه دَخیاء = از پارسی داج، تاریک شده دِراب = از پارسی در، درها، کوچهها دَرابنِه = از پارسی دربان، دربانان دَرابّه = از پارسی درِ آبه، چیزی…
🌲 واژههای پارسی در زبان تازی
دَرخوش = از پارسی درخشِش، روزنهی کوچک
درد = از پارسی درد
دَردار = از پارسی دردار، درخت ستبری که پشه به آن میچسبد، درخت سپیدار
درد بیس = از پارسی درد پیس، بلا، گزند، درد پیس هنوز در شهرهای کردنشین بهکار میرود مانند درد بیدرمان، بیماری سخت
دَردَق = از پارسی دردق، کودک ریز پیکر، گوسفند یا شتر ریز پیکر
دِردِم = از پارسی دردمند، شتر پیر
دُردور = از پارسی دردور، گِرداب
دُردی = از پارسی دُر دره، دُر یا ریگ درخشان کف دره که پس از تُندآب بر جای بماند، تفالهی زیتون و مانند آن، لِرد، تهنشین
دُرُوب، تک درب = از پارسی دَر، دروازه
دَرز، دروز = از پارسی دوزنده، شکاف
دُرُوز = از پارسی دَرزها، شکافها، تباری در سوریه
دَرزی = از پارسی درزیکار، زن دوزنده
دُرُست = از پارسی درست، تندرست، رسا (کامل)
🌲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🌲 @AdabSar
دَرخوش = از پارسی درخشِش، روزنهی کوچک
درد = از پارسی درد
دَردار = از پارسی دردار، درخت ستبری که پشه به آن میچسبد، درخت سپیدار
درد بیس = از پارسی درد پیس، بلا، گزند، درد پیس هنوز در شهرهای کردنشین بهکار میرود مانند درد بیدرمان، بیماری سخت
دَردَق = از پارسی دردق، کودک ریز پیکر، گوسفند یا شتر ریز پیکر
دِردِم = از پارسی دردمند، شتر پیر
دُردور = از پارسی دردور، گِرداب
دُردی = از پارسی دُر دره، دُر یا ریگ درخشان کف دره که پس از تُندآب بر جای بماند، تفالهی زیتون و مانند آن، لِرد، تهنشین
دُرُوب، تک درب = از پارسی دَر، دروازه
دَرز، دروز = از پارسی دوزنده، شکاف
دُرُوز = از پارسی دَرزها، شکافها، تباری در سوریه
دَرزی = از پارسی درزیکار، زن دوزنده
دُرُست = از پارسی درست، تندرست، رسا (کامل)
🌲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🌲 @AdabSar
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
چُنین گفت بهرامِ نیکوسَخُن
که با مردگان آشْنایی مکن
نه ایدر همی مانْد خواهی دراز
بسیچیده باش و دِرنگی مساز
به تو داد یَک روز نَوبت پدر
سَزد گر تو را نایب آید پُسَر
چُنینست و رازش نیامد پدید
نیابی به خیره چه جویی کلید
#فردوسی
امید اینکه:
همیشه هنرمند بادا تَنَتْ
رسیده به کام دل روشنت
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
چُنین گفت بهرامِ نیکوسَخُن
که با مردگان آشْنایی مکن
نه ایدر همی مانْد خواهی دراز
بسیچیده باش و دِرنگی مساز
به تو داد یَک روز نَوبت پدر
سَزد گر تو را نایب آید پُسَر
چُنینست و رازش نیامد پدید
نیابی به خیره چه جویی کلید
#فردوسی
امید اینکه:
همیشه هنرمند بادا تَنَتْ
رسیده به کام دل روشنت
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
ادبسار
🌲 واژههای پارسی در زبان تازی دَرخوش = از پارسی درخشِش، روزنهی کوچک درد = از پارسی درد دَردار = از پارسی دردار، درخت ستبری که پشه به آن میچسبد، درخت سپیدار درد بیس = از پارسی درد پیس، بلا، گزند، درد پیس هنوز در شهرهای کردنشین بهکار میرود مانند درد بیدرمان،…
🪆 واژههای پارسی در زبان تازی
دَرش = از پارسی درش، پوست سیاه، رنگ سیاه، جایگاه جانورانی مانند اسپ و...، گونهای خیار باریک و دراز
درُشت = از پارسی درشت
درفس = از پارسی درفش
دَرَق، درقه = از پارسی درق، سپر چرمی
دَروَنَج = از پارسی دَروَنَک، دَرُنِه، بیخ گیاهی است کژدُم مانند که پادزهر جانوران زهردار است.
دَرکاه = از پارسی درگاه، کاخ، خانه
درکون = از پارسی درگون، درنگ
درنَک ،درنوک، درنیک از پارسی درانک درانیک گونهای گستردنی(فرش) و یا پارچهی مخملی
درما ٕ = از پارسی درما، خرگوش
دَرمَق = از پارسی درمک، آرد سپید و خوب
دروازه = از پارسی در شهر، دروازه
دَروَز = از پارسی درزی (خیاط)
درواسنج = از پارسی دروازگاه، زین اسب
دُروغ = از پارسی دروغ
دَروَند = از پارسی دروند، چنگک و قلاب
🪆🪆
درویش = از پارسی در پیش، بینوا
دَرَهرهَه = از پارسی دَرَه، ستارهی بسیار روشن، کارد سرکج و یا داس
دِرهم = از پارسی دیرام
دراخمه، درم، دریاجه = از پارسی دریاچه
دَریجان = از پارسی دریگان، سه بهر یا سه بخش پیکرههای آسمانی در ستارهشناسی
دریشه = از پارسی دریچه
دُزدار = از پارسی دژدار، پاسدار دژ
دَزگه = از پارسی دستگاه، میزکار
دزّینه = از پارسی دسته
دَساتیر، تک دستور = از پارسی دستورها، آیینها
دَساتین = از پارسی داستانها، پردههای خنیا
دَست = از پارسی دستِ بازی
دَست = از پارسی دَشت، دست و مانکهای بسیار آن مانند سود، جامه، نیرنگ
دستاران = از پارسی دستاران، پیشمزد، داشن، بخشش
دَستان = از پارسی دَستان، داستان، اَفسانه
دستبان = از پارسی دستبان، دستکش
🪆 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🪆 @AdabSar
دَرش = از پارسی درش، پوست سیاه، رنگ سیاه، جایگاه جانورانی مانند اسپ و...، گونهای خیار باریک و دراز
درُشت = از پارسی درشت
درفس = از پارسی درفش
دَرَق، درقه = از پارسی درق، سپر چرمی
دَروَنَج = از پارسی دَروَنَک، دَرُنِه، بیخ گیاهی است کژدُم مانند که پادزهر جانوران زهردار است.
دَرکاه = از پارسی درگاه، کاخ، خانه
درکون = از پارسی درگون، درنگ
درنَک ،درنوک، درنیک از پارسی درانک درانیک گونهای گستردنی(فرش) و یا پارچهی مخملی
درما ٕ = از پارسی درما، خرگوش
دَرمَق = از پارسی درمک، آرد سپید و خوب
دروازه = از پارسی در شهر، دروازه
دَروَز = از پارسی درزی (خیاط)
درواسنج = از پارسی دروازگاه، زین اسب
دُروغ = از پارسی دروغ
دَروَند = از پارسی دروند، چنگک و قلاب
🪆🪆
درویش = از پارسی در پیش، بینوا
دَرَهرهَه = از پارسی دَرَه، ستارهی بسیار روشن، کارد سرکج و یا داس
دِرهم = از پارسی دیرام
دراخمه، درم، دریاجه = از پارسی دریاچه
دَریجان = از پارسی دریگان، سه بهر یا سه بخش پیکرههای آسمانی در ستارهشناسی
دریشه = از پارسی دریچه
دُزدار = از پارسی دژدار، پاسدار دژ
دَزگه = از پارسی دستگاه، میزکار
دزّینه = از پارسی دسته
دَساتیر، تک دستور = از پارسی دستورها، آیینها
دَساتین = از پارسی داستانها، پردههای خنیا
دَست = از پارسی دستِ بازی
دَست = از پارسی دَشت، دست و مانکهای بسیار آن مانند سود، جامه، نیرنگ
دستاران = از پارسی دستاران، پیشمزد، داشن، بخشش
دَستان = از پارسی دَستان، داستان، اَفسانه
دستبان = از پارسی دستبان، دستکش
🪆 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🪆 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻ثابت = با دوام، استوار، پابرجا، سخت، پایور، پایدار، پایا، اَستوان، ماندگار، فَرنودین، ایستا، اِستِنیک، دامَند
🔻ثابتالشکل = ایستاچهر
🔻ثابت رای = ایستا رای، ایستا بُوش
🔻ثابت ستاره = اختری
🔻ثابت عزم = پابرجا، ایستاهنگ
🔻ثابت قدم = اَستوان، پابرجا، آهنگُمَند، هنگُمَند، خورتک، اَوَرتاک
🔻ثابت کردن = درواخ کردن، استواراندن، پایور کردن، فَرنودن، درست کردن
🔻ثابت مطلق = استئار یَله
🔻قسمت ثابت = ایستانه
🔻کوکب ثابت = ستاره برجا
🔻وضع ثابت = تختال
✍نمونه:
🔺امارت خراسان طاهر را ثابت شد =
سالاری خراسان "طاهر" را ماندگار شد
🔺ستون چادر را در جای خود ثابت کرد =
ستون چادر را در جای خود استواراند
🔺رنگش ثابت است =
رنگش ماندگار است
رنگش با دوام است
رنگش پایدار است
رنگش پایا است
🔺روی قولش ثابت ماند =
روی پیمانش استوار ماند
روی پیمانش پابرجا ماند
🔺بر عقیدهاش ثابتقدم بود =
بر دیدگاهش اَستوان بود
بر باورش پابرجا بود
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#ثابت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻ثابت = با دوام، استوار، پابرجا، سخت، پایور، پایدار، پایا، اَستوان، ماندگار، فَرنودین، ایستا، اِستِنیک، دامَند
🔻ثابتالشکل = ایستاچهر
🔻ثابت رای = ایستا رای، ایستا بُوش
🔻ثابت ستاره = اختری
🔻ثابت عزم = پابرجا، ایستاهنگ
🔻ثابت قدم = اَستوان، پابرجا، آهنگُمَند، هنگُمَند، خورتک، اَوَرتاک
🔻ثابت کردن = درواخ کردن، استواراندن، پایور کردن، فَرنودن، درست کردن
🔻ثابت مطلق = استئار یَله
🔻قسمت ثابت = ایستانه
🔻کوکب ثابت = ستاره برجا
🔻وضع ثابت = تختال
✍نمونه:
🔺امارت خراسان طاهر را ثابت شد =
سالاری خراسان "طاهر" را ماندگار شد
🔺ستون چادر را در جای خود ثابت کرد =
ستون چادر را در جای خود استواراند
🔺رنگش ثابت است =
رنگش ماندگار است
رنگش با دوام است
رنگش پایدار است
رنگش پایا است
🔺روی قولش ثابت ماند =
روی پیمانش استوار ماند
روی پیمانش پابرجا ماند
🔺بر عقیدهاش ثابتقدم بود =
بر دیدگاهش اَستوان بود
بر باورش پابرجا بود
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#ثابت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🌺🌺🌺
🌺🌺
🌺
سَخُن چون برابر شود با خرد
روانِ سراینده رامش برد
کسی را که اندیشه ناخَوش بوَد
بدان ناخَوشی رای او گَش بوَد
همی خویشتن را چَلیپا کند
به پیش خردمند رسوا کند
وُ لیکن نبیند کس آهو*ی خویش
تو را روشن آید همی خوی خویش
#فردوسی
—————————
*آهو = بدی، کاستی، کمبود، لغزش
امیدوارم:
همیشه بزی شاد و برترمنش
ز تو دور بادا بدِ بدکنش
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌺🌺
🌺🌺🌺
🌺🌺
🌺
سَخُن چون برابر شود با خرد
روانِ سراینده رامش برد
کسی را که اندیشه ناخَوش بوَد
بدان ناخَوشی رای او گَش بوَد
همی خویشتن را چَلیپا کند
به پیش خردمند رسوا کند
وُ لیکن نبیند کس آهو*ی خویش
تو را روشن آید همی خوی خویش
#فردوسی
—————————
*آهو = بدی، کاستی، کمبود، لغزش
امیدوارم:
همیشه بزی شاد و برترمنش
ز تو دور بادا بدِ بدکنش
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌺🌺
🌺🌺🌺
ادبسار
🪆 واژههای پارسی در زبان تازی دَرش = از پارسی درش، پوست سیاه، رنگ سیاه، جایگاه جانورانی مانند اسپ و...، گونهای خیار باریک و دراز درُشت = از پارسی درشت درفس = از پارسی درفش دَرَق، درقه = از پارسی درق، سپر چرمی دَروَنَج = از پارسی دَروَنَک، دَرُنِه، بیخ گیاهی…
🧤 واژههای پارسی در زبان تازی
دستبند = از پارسی دستبند، درتازی به گونهای وَشت (رقص) دستهای زرتشتیان گویند
دستج = از پارسی دستک
دستجه = از پارسی دستچه، تُنگ شیشهای کوچک
دَستخار = از پارسی دستخاست، شکاری که به دلخواه از دست بپرد
دَستَفشار = از پارسی دستفشرده از هرچیز مانند انگبین(عسل)
دست فِیمان = از پارسی دستپیمان: آنچه از پول و کالا و زیور پیش از زناشویی به اروس(عروس) میدهند و در جهانگیری مَهر و کابین است
دَسکَره = از پارسی دَسگَره، شهر، ده بزرگ، میخانه
دستَنبویه = از پارسی دستانبوی(بوی)، گونهای از خربزهی خوشبوی
دُستُور، دُستوری = از پارسی دستوَر، وزیر، دفتر کار، آیین، فرمان
دسته = پارسی تازی گشتهی دسته، گروه، تبار، جُرگه
دستینج = از پارسی دستیانه، دست برنجن، دستانه
دَستینِج = از پارسی دستینه(امضا)، دفتر، انگشتری از زر و سیم
دَستیج، دستیجه = از پارسی دستچه، دَستی، آوند(ظرف) با دستهای برای برداشتن، جام و کاسه
دُشاخ = از پارسی دوشاخ، دوشاخه (شعبه)
🧤 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🧤 @AdabSar
دستبند = از پارسی دستبند، درتازی به گونهای وَشت (رقص) دستهای زرتشتیان گویند
دستج = از پارسی دستک
دستجه = از پارسی دستچه، تُنگ شیشهای کوچک
دَستخار = از پارسی دستخاست، شکاری که به دلخواه از دست بپرد
دَستَفشار = از پارسی دستفشرده از هرچیز مانند انگبین(عسل)
دست فِیمان = از پارسی دستپیمان: آنچه از پول و کالا و زیور پیش از زناشویی به اروس(عروس) میدهند و در جهانگیری مَهر و کابین است
دَسکَره = از پارسی دَسگَره، شهر، ده بزرگ، میخانه
دستَنبویه = از پارسی دستانبوی(بوی)، گونهای از خربزهی خوشبوی
دُستُور، دُستوری = از پارسی دستوَر، وزیر، دفتر کار، آیین، فرمان
دسته = پارسی تازی گشتهی دسته، گروه، تبار، جُرگه
دستینج = از پارسی دستیانه، دست برنجن، دستانه
دَستینِج = از پارسی دستینه(امضا)، دفتر، انگشتری از زر و سیم
دَستیج، دستیجه = از پارسی دستچه، دَستی، آوند(ظرف) با دستهای برای برداشتن، جام و کاسه
دُشاخ = از پارسی دوشاخ، دوشاخه (شعبه)
🧤 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🧤 @AdabSar