Forwarded from 🔥🔥🔥گات های اشو زرتشت 🔥🔥🔥
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای مزدا اهورا،
چیست خواست مدیریت نیک تو؟
و چیست
ارمغان و پاداش تو به من و یارانم؟
چه اندازه آرزو دارم،
که از راه اشا،
تو بر گروندگانت آشکار گردی،
تا با وهومنا،
در پیشبرد کارهای خود کوشا باشند.
#گفتار_اشوزرتشت
#گاتها_هات_۴۸_بند_۸
خوانش: #بانو_آفریدگار
🔥
چیست خواست مدیریت نیک تو؟
و چیست
ارمغان و پاداش تو به من و یارانم؟
چه اندازه آرزو دارم،
که از راه اشا،
تو بر گروندگانت آشکار گردی،
تا با وهومنا،
در پیشبرد کارهای خود کوشا باشند.
#گفتار_اشوزرتشت
#گاتها_هات_۴۸_بند_۸
خوانش: #بانو_آفریدگار
🔥
امروز؛
به روزِ پیروز و فرخ،
روز ؛ رشن» از ماه دی
به سال ۳۷۶۱ ترادادی مزدیسنی
سه شنبه: ۱۲ دی
به سال ۱۴۰۲ خورشیدی
برابر با ۲ ژانویه ۲۰۲۴
02.01.2024
گاهنبار چَهره میدیاریم گاه
🌷🌹🌷
🔹رَشن:
- هجدهمین روز هر ماه سی روزه در گاهشمار ویژه زرتشتیان «رشن» نام دارد.
- واژه «رشن» که در اوستا به ریخت «رَشنُو» آمده، به چمار(:معنی) دادگری است.
- رشن، ایزد درستی، دادگری و دادگستری است و نام يکی از ايزدان همکار اَمشاسپند اَمرداد، همراه با ایزدان مهر و سروش است.
- ایزد رشن در استوره ایرانی در برابر راهزنان و دزدان ایستادگی می کند.
- در ستایش رشن، پس از ستودن دادار اورمزد رایومند و فرهمند در ادبیات کهن اوستایی، اشاره به «رشنِ ترازو دار» نیز شده است.
🌞🌻🌞
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدکورش نیکنام
🏵 @zoroaster33
به روزِ پیروز و فرخ،
روز ؛ رشن» از ماه دی
به سال ۳۷۶۱ ترادادی مزدیسنی
سه شنبه: ۱۲ دی
به سال ۱۴۰۲ خورشیدی
برابر با ۲ ژانویه ۲۰۲۴
02.01.2024
گاهنبار چَهره میدیاریم گاه
🌷🌹🌷
🔹رَشن:
- هجدهمین روز هر ماه سی روزه در گاهشمار ویژه زرتشتیان «رشن» نام دارد.
- واژه «رشن» که در اوستا به ریخت «رَشنُو» آمده، به چمار(:معنی) دادگری است.
- رشن، ایزد درستی، دادگری و دادگستری است و نام يکی از ايزدان همکار اَمشاسپند اَمرداد، همراه با ایزدان مهر و سروش است.
- ایزد رشن در استوره ایرانی در برابر راهزنان و دزدان ایستادگی می کند.
- در ستایش رشن، پس از ستودن دادار اورمزد رایومند و فرهمند در ادبیات کهن اوستایی، اشاره به «رشنِ ترازو دار» نیز شده است.
🌞🌻🌞
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدکورش نیکنام
🏵 @zoroaster33
Forwarded from Mohamad Bayani
گرشاسپنامه منظومهای پهلوانی است دربارۀ سرگذشت و دلیریها و رشادتهای گرشاسب، مهمترین قهرمانان اساطیری و حماسی ایران. این منظومه را اسدی توسی، شاعر نامدار خراسانی و صاحب فرهنگ باارزش «لغت فُرس»، به نام امیر بودُلف شیبانی (متوفّی 456ه.ق.) و به درخواست وزیر شاه ابودلف، محمد، برادر اسماعیل و البته خود شاه، سروده است. بنابر بیتی که خود اسدی در اثر آورده است:
ز هجرت بر او بر سپهری که گشت / شده چارصد سال و پنجاه و هشت
سال 458 ه.ق.، 444ه.ش. و 1065م است.
اسدی که محل تولد او، شهر «طوس» بوده، ظاهراً در نیمۀ قرن پنجم هجری، به سبب آشوب خراسان و انتقال مُلک از غزنویان به سلجوقیان به نخجوان رفته و به خدمت شاه ابودلف، حکمران آنجا، پیوسته است، چرا که دیگر در خراسان بازار شعر و ادب رونقی نداشته و در ایران از رادان و خریداران سخن جز ابودلف کسی باقی نبوده است. او در این باره میگوید:
مرا جز سخن ساختن کار نیست / سخن هست لیکن خریدار نیست
ز رادان همین شاه مانده است و بس / خریدار ازو بهترم نیست کس
حکیم اسدی طوسی در دربار ابودلف معزز و محترم میزیسته، از همپیشگان برتر و با وزیران و بزرگان جلیس و معاشر بوده و به پاس صلات و انعامی که از این پادشاه یافته، -همانطور که ذکر شد- به تشویق او و وزیر او گرشاسبنامه را که بهترین و خوشترین داستانها است، به نظم درآورده. وی در این باره میگوید:
همی جستم از خسرو ره شناس / که نیکیش را چون گزارم سپاس
ازین نامه من بهتر و خوبتر / سزای تو خدمت ندیدم دگر
ز گویندگانی کشان نیست جفت / بخوشّی چنین داستان کس نگفت
رضاقلیخان هدایت در تذکرۀ خود، سال وفات اسدی را 465 ه.ق. ثبت کرده است.
#حماسه_های_پس_از_شاهنامه
#گرشاسب_نامه
#اسدی_طوسی
ز هجرت بر او بر سپهری که گشت / شده چارصد سال و پنجاه و هشت
سال 458 ه.ق.، 444ه.ش. و 1065م است.
اسدی که محل تولد او، شهر «طوس» بوده، ظاهراً در نیمۀ قرن پنجم هجری، به سبب آشوب خراسان و انتقال مُلک از غزنویان به سلجوقیان به نخجوان رفته و به خدمت شاه ابودلف، حکمران آنجا، پیوسته است، چرا که دیگر در خراسان بازار شعر و ادب رونقی نداشته و در ایران از رادان و خریداران سخن جز ابودلف کسی باقی نبوده است. او در این باره میگوید:
مرا جز سخن ساختن کار نیست / سخن هست لیکن خریدار نیست
ز رادان همین شاه مانده است و بس / خریدار ازو بهترم نیست کس
حکیم اسدی طوسی در دربار ابودلف معزز و محترم میزیسته، از همپیشگان برتر و با وزیران و بزرگان جلیس و معاشر بوده و به پاس صلات و انعامی که از این پادشاه یافته، -همانطور که ذکر شد- به تشویق او و وزیر او گرشاسبنامه را که بهترین و خوشترین داستانها است، به نظم درآورده. وی در این باره میگوید:
همی جستم از خسرو ره شناس / که نیکیش را چون گزارم سپاس
ازین نامه من بهتر و خوبتر / سزای تو خدمت ندیدم دگر
ز گویندگانی کشان نیست جفت / بخوشّی چنین داستان کس نگفت
رضاقلیخان هدایت در تذکرۀ خود، سال وفات اسدی را 465 ه.ق. ثبت کرده است.
#حماسه_های_پس_از_شاهنامه
#گرشاسب_نامه
#اسدی_طوسی
Forwarded from Mohamad Bayani
در تذکرۀ دولتشاه سمرقندی، دربارۀ اسدی طوسی آمده که وی شاعری چیره دست، صاحب گرشاسبنامه، سرایندۀ مناظرات دلکش و استاد فردوسی بود که او را دایماً به سرودن شاهنامه ترغیب میکرده است. در بخشی از این افسانه آمده است: «نقل است که چون فردوسی از غزنین فرار کرده به طوس آمد و از طوس به رستمدار افتاد. بعد از آن مدتی که از رستمدار و طالقان مراجعت کرده به وطن مألوف آمد و در آن حین چون وفاتش نزدیک رسید، اسدی را طلب کرد و گفت: «ای استاد! وقت رحیل نزدیک رسید و از شاهنامه قلیلی مانده است، میترسم که چون رحلت کنم، کسی را قوّت آن نباشد که باقی شاهنامه را به قید نظم درآورد». استاد گفت: «ای فرزند! غمگین مباش که اگر حیات باشد، بعد از تو من این شغل را به اتمام رسانم». فردوسی گفت: «ای استاد تو پیری، مشکل که این کار به دست تو کفایت شود». اسدی گفت: «انشاالله تعالی شود» و از پیش فردوسی بیرون شد و آن شب و آن روز تا نماز دیگر چهارهزار بیت باقی شاهنامه را به نظم آورد و هنوز فردوسی در حال حیات بود که سواد آن ابیات را مطالعه نمود، بر ذهن مستقیم استاد آفرین گفت، و آن نظم از اول استیلای عربست بر عجم در آخر شاهنامه و آمدن مغیرة بن شعبه نزد یزدجرد شهریار و حرب سعدبن وقاص به ملوک عجم و ختم کتاب شاهنامه. و فضلا برآنند که آنجا که نظم بردوسی آخر شده و به نظم اسدی رسیده، ظاهراً به فراست معلوم میتوان کرد».
این افسانه در تذکرههای بعدی نیز راه یافته و محل بحث پژوهشگران قرار گرفته است. نتیجۀ این تحقیقات چنین شد که با توجه به عدم تطابق تاریخ پایان سرایش دو اثر، یعنی شاهنامه و گرشاسبنامه، باید به وجود دو اسدی طوسی قایل شد. یکی اسدیِ پدر که استاد فردوسی بود و قصاید مناظرهاش در دیوانها ثبت است و دیگر اسدیِ پسر که صاحب گرشاسبنامه و لغت فرس است. امّا این دستاورد توسّط پژوهشگران دیگر کاملاً از درجۀ اعتبار ساقط شده است.
#حماسه_های_پس_از_شاهنامه
#گرشاسب_نامه
#اسدی_طوسی
این افسانه در تذکرههای بعدی نیز راه یافته و محل بحث پژوهشگران قرار گرفته است. نتیجۀ این تحقیقات چنین شد که با توجه به عدم تطابق تاریخ پایان سرایش دو اثر، یعنی شاهنامه و گرشاسبنامه، باید به وجود دو اسدی طوسی قایل شد. یکی اسدیِ پدر که استاد فردوسی بود و قصاید مناظرهاش در دیوانها ثبت است و دیگر اسدیِ پسر که صاحب گرشاسبنامه و لغت فرس است. امّا این دستاورد توسّط پژوهشگران دیگر کاملاً از درجۀ اعتبار ساقط شده است.
#حماسه_های_پس_از_شاهنامه
#گرشاسب_نامه
#اسدی_طوسی
Forwarded from Mohamad Bayani
دربارۀ مأخذ گرشاسب نامه
نویسندۀ کتاب «تاریخ سیستان» مکرّر از «کتاب گرشاسب» تألیف ابوالمؤید بلخی نام میبرد. برای مثال در آغاز این اثر میخوانیم: «اخبار سیستان از اول که بنا کردند و انساب بزرگان و حدود شهر سجستان که از کجا بود اندر ابتدا و فضایل آن بر دیگر شهرها چنانکه یافته شد اندر کتاب گرشاسب...» (به نقل از مقدمۀ گرشاسبنامه تصحیح حبیب یغمایی). ظاهراً «کتاب گرشاسب» نیز خود بخشی از شاهنامۀ منثور بزرگی بوده که به تألیف آن را نیز به ابوالمؤید بلخی نسبت دادهاند. برخی از نقلقولهایی که از این کتاب در منابع دیگر باقی مانده است، از یکسانی روایت اسدی و ابوالمؤید خبر میدهد. مثلاً بلعمی در تاریخ خود مینویسد: «جم بگریخت و به زاولستان شد به حدیث دراز و گفتند [دختر] شاه زاولستان او [را] بیافت و به زن او گشت و پدر ندانست و پدرش امر به دست دختر کرده بود». اسدی طوسی در این باره نوشته است:
چنان بود پیمانش با ماهروی / که جفت آن گزیند که بپسندد اوی
همچنین با بررسی نسبنامهای که بلعمی از ابوالمؤید ذکر میکند، میبینیم که این همان نسبنامهای است که اسدی ذکر کرده، منتهی با اختلافی جزیی: در روایت ابوالمؤید، نریمان پسر گرشاسب است، امّا اسدی نریمان را برادرزادۀ گرشاسب معرفی میکند.
البته با توجه به اختلاف فوق در کنار دیگر اختلافات میان روایت اسدی و تاریخ سیستان و منابعی که از احوال گرشاسب نقل کردهاند، وجود روایات منثور متعدد از داستان گرشاسب در عرض هم محتمل است. این در حالی است که خالقی مطلق معتقد است تنها یک صورت منثور از کتاب گرشاسب وجود داشته، امّا خود او نیز احتمال فوق را به کلّی رد نمیکند.
#حماسه_های_پس_از_شاهنامه
#گرشاسب_نامه
#اسدی_طوسی
نویسندۀ کتاب «تاریخ سیستان» مکرّر از «کتاب گرشاسب» تألیف ابوالمؤید بلخی نام میبرد. برای مثال در آغاز این اثر میخوانیم: «اخبار سیستان از اول که بنا کردند و انساب بزرگان و حدود شهر سجستان که از کجا بود اندر ابتدا و فضایل آن بر دیگر شهرها چنانکه یافته شد اندر کتاب گرشاسب...» (به نقل از مقدمۀ گرشاسبنامه تصحیح حبیب یغمایی). ظاهراً «کتاب گرشاسب» نیز خود بخشی از شاهنامۀ منثور بزرگی بوده که به تألیف آن را نیز به ابوالمؤید بلخی نسبت دادهاند. برخی از نقلقولهایی که از این کتاب در منابع دیگر باقی مانده است، از یکسانی روایت اسدی و ابوالمؤید خبر میدهد. مثلاً بلعمی در تاریخ خود مینویسد: «جم بگریخت و به زاولستان شد به حدیث دراز و گفتند [دختر] شاه زاولستان او [را] بیافت و به زن او گشت و پدر ندانست و پدرش امر به دست دختر کرده بود». اسدی طوسی در این باره نوشته است:
چنان بود پیمانش با ماهروی / که جفت آن گزیند که بپسندد اوی
همچنین با بررسی نسبنامهای که بلعمی از ابوالمؤید ذکر میکند، میبینیم که این همان نسبنامهای است که اسدی ذکر کرده، منتهی با اختلافی جزیی: در روایت ابوالمؤید، نریمان پسر گرشاسب است، امّا اسدی نریمان را برادرزادۀ گرشاسب معرفی میکند.
البته با توجه به اختلاف فوق در کنار دیگر اختلافات میان روایت اسدی و تاریخ سیستان و منابعی که از احوال گرشاسب نقل کردهاند، وجود روایات منثور متعدد از داستان گرشاسب در عرض هم محتمل است. این در حالی است که خالقی مطلق معتقد است تنها یک صورت منثور از کتاب گرشاسب وجود داشته، امّا خود او نیز احتمال فوق را به کلّی رد نمیکند.
#حماسه_های_پس_از_شاهنامه
#گرشاسب_نامه
#اسدی_طوسی
Forwarded from Mohamad Bayani
دستنویسهای گرشاسبنامه:
از این منظومه نزدیک به چهل نسخۀ کامل و ناقص موجود است. قدیمیترین آنها نسخۀ طوپقاپیسرای در استانبول است که تاریخ کتابت آن 755 ه.ق. ذکر شده است. تعداد ابیات آن 6881 بیت است و شش مجلس مینیاتور دارد، امّا به گفتۀ امیدسالار، ظاهراً ناتمام مانده بوده است، زیرا جای 32 مجلس مینیاتور دیگر را در صفحات آن سفید گذاشتهاند.
دومین نسخۀ تاریخدار این اثر، دستنویس موزۀ لندن است که در کنار کوشنامه، شهنشاهنامه و بهمننامه در یک مجلّد قرار گرفته است. تاریخ آن به سال 800 ه.ق. بازمیگردد و به خط نسخ نوشته شده است و مجموعاً 6774 بیت و 115 عنوان و سه مجلس مینیاتور دارد.
نسخۀ دیگری در ترکیه هست که طبق ماده تاریخ موجود در نسخه، «کسب کتاب» تاریخ آن مطابق 905 ه.ق. میشود. این نسخه دارای 8844 بیت است و از ترنج ابتدای آن مشخص است که این نسخه را برای کتابخانۀ سلطان بایزید بن سلطان محمدخان، یعنی سلطان بایزید دوم نوشتهاند.
نسخۀ دیگر دستنویس سپهسالار، مورّخ 860 ه.ق. است که اساس تصحیح استاد حبیب یغمایی بوده است و مجموعاً 8831 بیت دارد.
دیگر نسخۀ آن در قاهره موجود است که ابیات آن به 8118 میرسد و تاریخ کتاب آن 1037 ه.ق. است.
همچنین یغمایی در مقدمۀ تصحیح خود از دستنویسهای کتابخانۀ آستان قدس، کتابخانۀ ملی ایران به شمارۀ 119، کتابخانۀ مجلس شورای ملی، دستنویس متعلق به استاد رشید یاسمی، فروزانفر و حسن اسفندیاری رییس وقت مجلس شورای ملی نیز نام میبرد.
این اثر نخستین بار توسط کلمان هوار (Clement Huart؛ 1854- 1926م) فرانسوی، بر اساس نسخۀ لندن (مورّخ 800 ه.ق.) با ترجمهای به نثر در سال 1926م در پاریس تصحیح و منتشر شد، امّا تصحیح وی کامل نبود و فقط 2543 بیت نخست را شامل میشد. پس از او استاد حبیب یغمایی بر اساس نسخۀ سپهسالار تصحیح تازهای از آن منتشر کرد.
#حماسه_های_پس_از_شاهنامه
#گرشاسب_نامه
#اسدی_طوسی
از این منظومه نزدیک به چهل نسخۀ کامل و ناقص موجود است. قدیمیترین آنها نسخۀ طوپقاپیسرای در استانبول است که تاریخ کتابت آن 755 ه.ق. ذکر شده است. تعداد ابیات آن 6881 بیت است و شش مجلس مینیاتور دارد، امّا به گفتۀ امیدسالار، ظاهراً ناتمام مانده بوده است، زیرا جای 32 مجلس مینیاتور دیگر را در صفحات آن سفید گذاشتهاند.
دومین نسخۀ تاریخدار این اثر، دستنویس موزۀ لندن است که در کنار کوشنامه، شهنشاهنامه و بهمننامه در یک مجلّد قرار گرفته است. تاریخ آن به سال 800 ه.ق. بازمیگردد و به خط نسخ نوشته شده است و مجموعاً 6774 بیت و 115 عنوان و سه مجلس مینیاتور دارد.
نسخۀ دیگری در ترکیه هست که طبق ماده تاریخ موجود در نسخه، «کسب کتاب» تاریخ آن مطابق 905 ه.ق. میشود. این نسخه دارای 8844 بیت است و از ترنج ابتدای آن مشخص است که این نسخه را برای کتابخانۀ سلطان بایزید بن سلطان محمدخان، یعنی سلطان بایزید دوم نوشتهاند.
نسخۀ دیگر دستنویس سپهسالار، مورّخ 860 ه.ق. است که اساس تصحیح استاد حبیب یغمایی بوده است و مجموعاً 8831 بیت دارد.
دیگر نسخۀ آن در قاهره موجود است که ابیات آن به 8118 میرسد و تاریخ کتاب آن 1037 ه.ق. است.
همچنین یغمایی در مقدمۀ تصحیح خود از دستنویسهای کتابخانۀ آستان قدس، کتابخانۀ ملی ایران به شمارۀ 119، کتابخانۀ مجلس شورای ملی، دستنویس متعلق به استاد رشید یاسمی، فروزانفر و حسن اسفندیاری رییس وقت مجلس شورای ملی نیز نام میبرد.
این اثر نخستین بار توسط کلمان هوار (Clement Huart؛ 1854- 1926م) فرانسوی، بر اساس نسخۀ لندن (مورّخ 800 ه.ق.) با ترجمهای به نثر در سال 1926م در پاریس تصحیح و منتشر شد، امّا تصحیح وی کامل نبود و فقط 2543 بیت نخست را شامل میشد. پس از او استاد حبیب یغمایی بر اساس نسخۀ سپهسالار تصحیح تازهای از آن منتشر کرد.
#حماسه_های_پس_از_شاهنامه
#گرشاسب_نامه
#اسدی_طوسی
Forwarded from Mohamad Bayani
ارزش هنری گرشاسبنامه:
استاد محمود امیدسالار دربارۀ ارزش هنری این اثر حماسی مینویسد:
«با اینکه اسدی طوسی شاعر نسبتاً خوبی است و برخی باریکبینیهای شاعرانۀ خاص خود را نیز دارد، امّا از نظر داستانسرایی ضعیف است و نه تنها هرگز به پای فردوسی نمیرسد، بلکه حتی ایرانشاه بن ابیالخیر، سرایندۀ بهمننامه و کوشنامه نیز از نظر داستانسرایی بر او برتری دارد. به عبارت دیگر، اسدی به قدری در قید لفّاظی و خودنمایی در سخنوری است که گاه رشتۀ داستان را از دست میدهد و آنقدر حاشیه میرود که وقتی که بر سر داستان برمیگردد، دیگر قادر نیست که از تأثیر «دراماتیک» توالی حوادث در روایت بهره جوید و خوانندۀ شعرِ خود را به درون داستان بکشاند. در حالی که هم فردوسی، و هم ایرانشاه بن ابیالخیر، هیچگاه نه در اندرز زیادهروی میکنند و نه در وصف، و همیشه هدف داستانسرایی را که گرهزدن عواطف خوانندۀ داستان به تسلسل اتفاقات داستان است در نظر دارند. مثلاً از نامههای بسیاری که شاهان و پهلوانان در شاهنامه، به این و آن میفرستند، همیشه محتویات نامه که مشخصاً به تسلسل حوادث داستان مربوط است بیانی میشود، و فردوسی هرگز به توصیف بیست و سی بیتی اسب یا شتر قاصد، و یا شکل و شمایل او، نمیپردازد، زیرا نه شمایل قاصد ارتباط مستقیمی با داستان دار و نه خصوصیات مرکب او. مثلاً در داستان فتحنامه فرستادن منوچهر نزد جدّش، فریدون، فردوسی فقط نعت خداوند و آفرین فریدون شاه را، که از نظر آداب نامهنویسی باید پیش از مطالب نامه بیاید، قبل از اصل محتویات نامه ذکر میکند. پس از این مقدمۀ کوتاه، بلافاصله وارد اصل داستان میشود و گزارش میدهد که «رسیدم به خوبی به توران زمین»؛ امّا در گرشاسبنامه، وقتی گرشاسب پیکی میفرستد که خبر پیروزی او را بر اژدها برای پدرش ببرد، اسدی پانزده بیت در وصف اسب پیک میسراید و اصل پیام را در یک مصراع بیان میکند و تازه بعد از این هم، چهار بیت دیگر در وصف انعامی که به پیک و اسبش میدهند، اضافه میکند. اینگونه حاشیهرویها، مخصوصاً در توصیفهایی که با اصل داستان ارتباط چندانی ندارد، از حرکت و هیجان حوادث میکاهد و سخن اسدی را از داستانسرایی به لفّاظی و بیهودهگویی تنزّل میدهد. تشبیهات و استعارات شعر اسدی به قدری زیاد است که به قول استاد شفیعی کدکنی «با یکدیگر تزاحم میکنند و فضای باز شعر حماسی را در تنگنای خود قرار میدهند، چندانکه صراحت و قوّت اسلوب را که رکن اصلی بیان حماسی است از شعر میگیرند»(صور خیال در شعر فارسی). از این روی میتوان گفت که بیان او، بیانی حماسی نیست، بلکه بیانی شاعرانه است که تصویرهای خوبی از مقولۀ تشبیه و استعاره، به طور معلّق و بدون در نظر گرفتن پیوند تصویرها با موضوع، خلق میکند و این تصاویر او همه به طور مستقلّ زیبایی دارند، امّا در کل اثر چنین به نظر نمیرسد. گذشته از این، بیان اسدی در بسیاری از مواضع منظومهاش، بیان حماسی نیست و حتی در تشبیهات و استعارات خوبش، زبانی به کار برده که بیشتر تغزّلی است تا حماسی. مثلاً در وصف یکی از جنگهای بسیار خونین گرشاسبنامه، یکی دو بیت در وصف آغاز پیکار میسراید و سپس در لفّاظیهای تغزّلی، که هیچگونه مناسبتی با جنگ و خونریزی ندارد، غرق میشود. امثال اینگونه تشبیهات و استعارات غیرحماسی برای وصف صحنههای جنگ یا مناظر دیگر حماسی در گرشاسبنامه بسیار است. مثلاً:
ز خون آب در جوی چون باده گشت
یا
تن زخمیانی که خونشان با گِل آمیخته، به خیک سیاهی تشبیه شده که از آن باده ریخته است:
ز تن رفته خون با گل آمیخته / چو خیک سیه باده زو ریخته
مثال دیگر آنجا است که یلان جنگی به درختان باغ و میدان جنگ به باغ و صف نبرد به چمن تشبیه شده است. تقریباً صفحهای نیست که از اینگونه تشبیهات و استعارات خالی باشد. با اینکه اسدی طوسی نمونهای مانند شاهنامۀ فردوسی در پیش رو داشته، هرچند خلق صور خیال در حوزۀ تشبیهات و استعارات تغزّلی ماهرانه کار کرده است، امّا انصاف را از عهدۀ داستانسرایی برنیامده و اگر سخنش را قدری مینهیم، نخست به سبب ان است که گرشاسبنامه روایت منظومی از یکی از داستانهای حماسی دقیم ماست که متن مفصّل آن فقط در شعر اسدی طوسی به جای مانده است، و دوم به سبب اینکه گرشاسبنامه، پس از شاهنامه، قدیمترین متن حماسی است که در دست داریم. از این گذشته، چون اسدی طوسی به عنوان لغوی، شاعر و خطّاط ایرانی اهمیت مخصوصی دارد، کتابش هم در ذهن ادبای ما از نظر ادبی ارزشی یافته که بیش از ارزش واقعی آن به عنوان یک منظومۀ داستانی است.
#حماسه_های_پس_از_شاهنامه
#گرشاسب_نامه
#اسدی_طوسی
استاد محمود امیدسالار دربارۀ ارزش هنری این اثر حماسی مینویسد:
«با اینکه اسدی طوسی شاعر نسبتاً خوبی است و برخی باریکبینیهای شاعرانۀ خاص خود را نیز دارد، امّا از نظر داستانسرایی ضعیف است و نه تنها هرگز به پای فردوسی نمیرسد، بلکه حتی ایرانشاه بن ابیالخیر، سرایندۀ بهمننامه و کوشنامه نیز از نظر داستانسرایی بر او برتری دارد. به عبارت دیگر، اسدی به قدری در قید لفّاظی و خودنمایی در سخنوری است که گاه رشتۀ داستان را از دست میدهد و آنقدر حاشیه میرود که وقتی که بر سر داستان برمیگردد، دیگر قادر نیست که از تأثیر «دراماتیک» توالی حوادث در روایت بهره جوید و خوانندۀ شعرِ خود را به درون داستان بکشاند. در حالی که هم فردوسی، و هم ایرانشاه بن ابیالخیر، هیچگاه نه در اندرز زیادهروی میکنند و نه در وصف، و همیشه هدف داستانسرایی را که گرهزدن عواطف خوانندۀ داستان به تسلسل اتفاقات داستان است در نظر دارند. مثلاً از نامههای بسیاری که شاهان و پهلوانان در شاهنامه، به این و آن میفرستند، همیشه محتویات نامه که مشخصاً به تسلسل حوادث داستان مربوط است بیانی میشود، و فردوسی هرگز به توصیف بیست و سی بیتی اسب یا شتر قاصد، و یا شکل و شمایل او، نمیپردازد، زیرا نه شمایل قاصد ارتباط مستقیمی با داستان دار و نه خصوصیات مرکب او. مثلاً در داستان فتحنامه فرستادن منوچهر نزد جدّش، فریدون، فردوسی فقط نعت خداوند و آفرین فریدون شاه را، که از نظر آداب نامهنویسی باید پیش از مطالب نامه بیاید، قبل از اصل محتویات نامه ذکر میکند. پس از این مقدمۀ کوتاه، بلافاصله وارد اصل داستان میشود و گزارش میدهد که «رسیدم به خوبی به توران زمین»؛ امّا در گرشاسبنامه، وقتی گرشاسب پیکی میفرستد که خبر پیروزی او را بر اژدها برای پدرش ببرد، اسدی پانزده بیت در وصف اسب پیک میسراید و اصل پیام را در یک مصراع بیان میکند و تازه بعد از این هم، چهار بیت دیگر در وصف انعامی که به پیک و اسبش میدهند، اضافه میکند. اینگونه حاشیهرویها، مخصوصاً در توصیفهایی که با اصل داستان ارتباط چندانی ندارد، از حرکت و هیجان حوادث میکاهد و سخن اسدی را از داستانسرایی به لفّاظی و بیهودهگویی تنزّل میدهد. تشبیهات و استعارات شعر اسدی به قدری زیاد است که به قول استاد شفیعی کدکنی «با یکدیگر تزاحم میکنند و فضای باز شعر حماسی را در تنگنای خود قرار میدهند، چندانکه صراحت و قوّت اسلوب را که رکن اصلی بیان حماسی است از شعر میگیرند»(صور خیال در شعر فارسی). از این روی میتوان گفت که بیان او، بیانی حماسی نیست، بلکه بیانی شاعرانه است که تصویرهای خوبی از مقولۀ تشبیه و استعاره، به طور معلّق و بدون در نظر گرفتن پیوند تصویرها با موضوع، خلق میکند و این تصاویر او همه به طور مستقلّ زیبایی دارند، امّا در کل اثر چنین به نظر نمیرسد. گذشته از این، بیان اسدی در بسیاری از مواضع منظومهاش، بیان حماسی نیست و حتی در تشبیهات و استعارات خوبش، زبانی به کار برده که بیشتر تغزّلی است تا حماسی. مثلاً در وصف یکی از جنگهای بسیار خونین گرشاسبنامه، یکی دو بیت در وصف آغاز پیکار میسراید و سپس در لفّاظیهای تغزّلی، که هیچگونه مناسبتی با جنگ و خونریزی ندارد، غرق میشود. امثال اینگونه تشبیهات و استعارات غیرحماسی برای وصف صحنههای جنگ یا مناظر دیگر حماسی در گرشاسبنامه بسیار است. مثلاً:
ز خون آب در جوی چون باده گشت
یا
تن زخمیانی که خونشان با گِل آمیخته، به خیک سیاهی تشبیه شده که از آن باده ریخته است:
ز تن رفته خون با گل آمیخته / چو خیک سیه باده زو ریخته
مثال دیگر آنجا است که یلان جنگی به درختان باغ و میدان جنگ به باغ و صف نبرد به چمن تشبیه شده است. تقریباً صفحهای نیست که از اینگونه تشبیهات و استعارات خالی باشد. با اینکه اسدی طوسی نمونهای مانند شاهنامۀ فردوسی در پیش رو داشته، هرچند خلق صور خیال در حوزۀ تشبیهات و استعارات تغزّلی ماهرانه کار کرده است، امّا انصاف را از عهدۀ داستانسرایی برنیامده و اگر سخنش را قدری مینهیم، نخست به سبب ان است که گرشاسبنامه روایت منظومی از یکی از داستانهای حماسی دقیم ماست که متن مفصّل آن فقط در شعر اسدی طوسی به جای مانده است، و دوم به سبب اینکه گرشاسبنامه، پس از شاهنامه، قدیمترین متن حماسی است که در دست داریم. از این گذشته، چون اسدی طوسی به عنوان لغوی، شاعر و خطّاط ایرانی اهمیت مخصوصی دارد، کتابش هم در ذهن ادبای ما از نظر ادبی ارزشی یافته که بیش از ارزش واقعی آن به عنوان یک منظومۀ داستانی است.
#حماسه_های_پس_از_شاهنامه
#گرشاسب_نامه
#اسدی_طوسی
Forwarded from Mohamad Bayani
منابع جستارهای فوق:
-کتاب «متون منظوم پهلوانی» از سجّاد آیدنلو
- مقدمۀ گرشاسب نامۀ اسدی طوسی به تصحیح حبیب یغمایی
- مدخل «گرشاسب نامه» از محمود امیدسالار، در مجموعه مقالات «فردوسی و شاهنامه سرایی»
-کتاب «متون منظوم پهلوانی» از سجّاد آیدنلو
- مقدمۀ گرشاسب نامۀ اسدی طوسی به تصحیح حبیب یغمایی
- مدخل «گرشاسب نامه» از محمود امیدسالار، در مجموعه مقالات «فردوسی و شاهنامه سرایی»
Forwarded from فرهنگ و منش پارسی
آخر خوش شاهنامه کجاست؟!
سجاد آیدنلو
🔹"شاهنامه آخرش خوش است" یکی از ضربالمثلهای مشهور فارسی است. این مثل غیر از تداول عامه در شعر بعضی از سخنوران یا در قالب ابیات مثل گونه نیز به کار رفته است. این ضربالمثل در گفتار محاورهای به صورت « شانومه آخرش خوشه» به کار میرود و مفهوم آن اشارۀ طنزآمیز به کاری است که پایان ناخوشی دارد یا نتیجه آن کار برخلاف خواست و انتظار و مغایر با مقصود خواهد بود.
🔸دربارۀ علت ساخته شدن و رواج این مثل یا به سخن دیگر اینکه چرا آخر شاهنامه خوش است خوش دانسته شده است؟ چند نظر مختلف وجود دارد.
🔹معروفترین و شاید پذیرفتهترین گزارش این است که چون در تسلسل موضوعی داستانهای شاهنامه، بخش پایانی آن روایت شکست یزدگرد از اعراب و فروپاشی فرمانروایی ساسانیان و در واقع به سر رسیدن شکوه و اقتدار ایرانیان است، با مجاز به علاقه تضاد و عکس کلمه «خوش» در معنای «ناخوش و بدفرجام» به کار رفته است و مراد از این مثل همانگونه که گفته شد این است که باید صبر کرد و عاقبت بد و ناموفق کاری را دید و چشید.
🔸در تفسیری دیگر این مثل با ابیات هجو محمود در آخر برخی دستنویسهای شاهنامه یا هجونامهسرایی فردوسی پس از پایان کار مرتبط انگاشته شده است یعنی کتابی که با ستایش این سلطان آغاز شده (به ظاهر خوش) با نکوهش او پایان میگیرد (سوء عاقبت).
در روایات شفاهی مردمی نیز توضیح این ضربالمثل همین گونه است و آن را ناظر بر سه بیتی دانستهاند که فردوسی پس از ناکامی از دربار غزنه در هجو محمود می سراید و بر پایان شاهنامه میافزاید. عموم مردم چون مخالف سلطان محمود بودند ابیات خوارداشت او را در موخرە شاهنامه، حسن ختام (خوشی آخر شاهنامه) تلقی کرده و مثل را چنین توجیه کردهاند.
🔹اما برخلاف پندار عامه سه بیت پایانی شاهنامه نه تنها هجو محمود نیست که یک بیت از آن سه بیت هم مدح اوست.
در این تحلیل که منظور از مفهوم معکوسِ مثل، ناخوشایندی پایان سرگذشت فردوسی و نشناختن قدر او و اثرش دانسته شده، ضربالمثل به رغم اشاره به تعبیر «آخر شاهنامه» با آخرین داستانهای این متن (حمله اعراب و شکست ایرانیان)مرتبط نیست و مراد، سرانجام کار نظم شاهنامه و طرد آن از دربار محمود است.
🔸به نظر دکتر اسلامی ندوشن «خوش» در این مثل به معنای اصلی آن است و مقصود گویندگان آن اشاره به پیروزی نیروهای نیکی (ایرانیان) بر یاران بدی (تورانیان) بوده است و به موضوع تازش اعراب در دورۀ یزدگرد ربطی ندارد. این گزارش به دو دلیل چندان پذیرفتنی نمی نماید؛ یکی اینکه با مفهوم متداول این ضرب المثل در فرهنگ و ادب ایران(فرجام ناخوش و وارونه کار) مطابق نیست و دیگر«آخر شاهنامه» در آن پایان نبرد ایران و توران دانسته شده که در روندِ روایات شاهنامه میانههای این کتاب است نه پایان آن.
🔹 در توضیحی دیگر که با معنای کنایی مثل مغایر ولی با مجالس شاهنامهخوانی و نقالی مرتبط است «خوش بودن آخر شاهنامه» برگرفته از سنت شیرینی خوری و چای نوشی پس از پایان یک دوره شاهنامهخوانی و نقالی و شادباشی به مناسبت این توفیق شاهنامه خوان و نقال دانسته شده است.
🔸به نظر نگارنده از میان این تفاسیر و استنباط ها، پایان اندوه بار بزرگیها و پیروزی ایرانیان باستان با هجوم اعراب و کشته شدن یزدگرد در آخر داستانهای شاهنامه و پس از آن با احتمالی کمتر، بیمهری محمود به فردوسی و شاهنامه و آزردگی و هجویهسرایی شاعر در آخر کار نظم شاهنامه مقبولتر است و محتملاً گذشتگان ما به یکی از این دو دلیل یا شاید هر دو سبب آخر شاهنامه را به کنایه و استهزاء «خوش» مینامیدهاند.
منبع:
مجله بخارا، سال ۱۴، شماره ۸۱
💎
🆔 @maneshparsi
سجاد آیدنلو
🔹"شاهنامه آخرش خوش است" یکی از ضربالمثلهای مشهور فارسی است. این مثل غیر از تداول عامه در شعر بعضی از سخنوران یا در قالب ابیات مثل گونه نیز به کار رفته است. این ضربالمثل در گفتار محاورهای به صورت « شانومه آخرش خوشه» به کار میرود و مفهوم آن اشارۀ طنزآمیز به کاری است که پایان ناخوشی دارد یا نتیجه آن کار برخلاف خواست و انتظار و مغایر با مقصود خواهد بود.
🔸دربارۀ علت ساخته شدن و رواج این مثل یا به سخن دیگر اینکه چرا آخر شاهنامه خوش است خوش دانسته شده است؟ چند نظر مختلف وجود دارد.
🔹معروفترین و شاید پذیرفتهترین گزارش این است که چون در تسلسل موضوعی داستانهای شاهنامه، بخش پایانی آن روایت شکست یزدگرد از اعراب و فروپاشی فرمانروایی ساسانیان و در واقع به سر رسیدن شکوه و اقتدار ایرانیان است، با مجاز به علاقه تضاد و عکس کلمه «خوش» در معنای «ناخوش و بدفرجام» به کار رفته است و مراد از این مثل همانگونه که گفته شد این است که باید صبر کرد و عاقبت بد و ناموفق کاری را دید و چشید.
🔸در تفسیری دیگر این مثل با ابیات هجو محمود در آخر برخی دستنویسهای شاهنامه یا هجونامهسرایی فردوسی پس از پایان کار مرتبط انگاشته شده است یعنی کتابی که با ستایش این سلطان آغاز شده (به ظاهر خوش) با نکوهش او پایان میگیرد (سوء عاقبت).
در روایات شفاهی مردمی نیز توضیح این ضربالمثل همین گونه است و آن را ناظر بر سه بیتی دانستهاند که فردوسی پس از ناکامی از دربار غزنه در هجو محمود می سراید و بر پایان شاهنامه میافزاید. عموم مردم چون مخالف سلطان محمود بودند ابیات خوارداشت او را در موخرە شاهنامه، حسن ختام (خوشی آخر شاهنامه) تلقی کرده و مثل را چنین توجیه کردهاند.
🔹اما برخلاف پندار عامه سه بیت پایانی شاهنامه نه تنها هجو محمود نیست که یک بیت از آن سه بیت هم مدح اوست.
در این تحلیل که منظور از مفهوم معکوسِ مثل، ناخوشایندی پایان سرگذشت فردوسی و نشناختن قدر او و اثرش دانسته شده، ضربالمثل به رغم اشاره به تعبیر «آخر شاهنامه» با آخرین داستانهای این متن (حمله اعراب و شکست ایرانیان)مرتبط نیست و مراد، سرانجام کار نظم شاهنامه و طرد آن از دربار محمود است.
🔸به نظر دکتر اسلامی ندوشن «خوش» در این مثل به معنای اصلی آن است و مقصود گویندگان آن اشاره به پیروزی نیروهای نیکی (ایرانیان) بر یاران بدی (تورانیان) بوده است و به موضوع تازش اعراب در دورۀ یزدگرد ربطی ندارد. این گزارش به دو دلیل چندان پذیرفتنی نمی نماید؛ یکی اینکه با مفهوم متداول این ضرب المثل در فرهنگ و ادب ایران(فرجام ناخوش و وارونه کار) مطابق نیست و دیگر«آخر شاهنامه» در آن پایان نبرد ایران و توران دانسته شده که در روندِ روایات شاهنامه میانههای این کتاب است نه پایان آن.
🔹 در توضیحی دیگر که با معنای کنایی مثل مغایر ولی با مجالس شاهنامهخوانی و نقالی مرتبط است «خوش بودن آخر شاهنامه» برگرفته از سنت شیرینی خوری و چای نوشی پس از پایان یک دوره شاهنامهخوانی و نقالی و شادباشی به مناسبت این توفیق شاهنامه خوان و نقال دانسته شده است.
🔸به نظر نگارنده از میان این تفاسیر و استنباط ها، پایان اندوه بار بزرگیها و پیروزی ایرانیان باستان با هجوم اعراب و کشته شدن یزدگرد در آخر داستانهای شاهنامه و پس از آن با احتمالی کمتر، بیمهری محمود به فردوسی و شاهنامه و آزردگی و هجویهسرایی شاعر در آخر کار نظم شاهنامه مقبولتر است و محتملاً گذشتگان ما به یکی از این دو دلیل یا شاید هر دو سبب آخر شاهنامه را به کنایه و استهزاء «خوش» مینامیدهاند.
منبع:
مجله بخارا، سال ۱۴، شماره ۸۱
💎
🆔 @maneshparsi
Forwarded from کنفرانس ایرانویچ
📜🕯️🖋️آموزه های مزدکی
✅منابع ما بیشتر به آموزۀ اجتماعی آیین مزدکی میپردازند و درباره خداشناسی مزدکی آشکارا خاموشی گزیده اند در این میان تنها استثنا شهرستانی (در گذشته به سال ۴۵۸ ق / ۱۱۵۳ م ) است. بنا بر نقل قول کوتاه وی از وزاق و دیگر منابع مزدکیان به دو اصل آغازین، یعنی روشنایی و تاریکی معتقد بودند به روشنایی دانش و حس داده شده است و آنچه میکند به قصد اختیار است، اما تاریکی نادان و نابیناست و آنچه میکند به خبط و اتفاق است. آمیزش این دو برآیند حادثه محض است؛ چنانکه جدایی آنها نیز چنین خواهد بود.
✅شهرستانی میافزاید که مزدکیان به سه عنصر ،آب آتش و خاک عقیده داشتند. چون این سه عنصر با هم در آمیزند از آمیزش أنها مدير خير و مدیر شر پیدا شود. خدای بزرگ در جهان برین بر تخت (کرسی) خود نشسته است همچنانکه در جهان زیرین شاهنشاهی (خسرو) برتخت مینشیند. در محضر او چهار قوت حاضر است: تمیز، فهم، حفظ و سرور، چنانکه کار پادشاه را مدار بر چهارکس است هربدان هربد ،موبدان موبد، سپاهبد و رامشگر
✅این چهار نیرو به یاری هفت وزیر که در درون دایره ای از دوازده نیروی روحانی فعالیت می کنند به ادارۀ جهان میپردازند هرگاه که این چهار نیرو و این هفت و آن دوازده در کسی گرد آیند آن کس ربانی میشود و تکلیف از وی بر می خیزد خدای بزرگ به نیروی حروف که از مجموع أنها اسم اعظم به دست میآید جهان را اداره میکند کسانی که از این حروف چیزی دریابند به شر اکبر پی میبرند و هر که از این بی بهره ماند ،در ،کوری ،نادانی فراموشی و کودنی بماند. از واژه خبط که شهرستانی آن را برای روشی که تاریکی عمل میکند به کار میبرد می توان نتیجه گرفت که برخورد روشنی و تاریکی برآیند لغزش اتفاقی تاریکی بوده است.
✅ اما گزارش شهرستانی که جدایی آنها نیز اتفاقی خواهد بود تا اندازه ای شگفتی آور است چنین آموزه ای نه تنها با اعتقاد به هوش و اختیار روشنایی ناسازگار است بلکه برای رسیدن به راه رستگاری که به تنهایی می توانست هدف تعالیم مزدکی باشد نیز جایی باقی نمیگذاشت. از این گذشته این گزارش با سخن مقدسی (۲۰/۲ - ۲۱) درباره باور خرمیان که ستارگان و ماه روان انسانها را جذب میکنند و آنها را به پایگاهی بالاتر انتقال میدهند باوری که همانند باور مانویان است و از طرح رستگاری سنجیده ای خبر می دهد، نیز ناسازگار است بنا بر این آنچه منظور وراق بوده احتمالاً اشاره به روانهای انسانها نبوده، بلکه به آن بخش از روشنایی بوده که چنان زنگ تاریکی گرفته که امیدی به رهایی آن نمی رود.
✅گزارش با ارزش شهرستانی با اینکه کوتاه است ماهیت و معتقدات بنیادی خداشناسی مزدکی را به خوبی روشن می سازد این معتقدات را میتوان چنین خلاصه کرد
🔥(۱) اعتقاد به ثنویت بنیادی
🔥(۲) باورداشتن به عناصر سه گانه که میتوان آن را با چهار عنصر زرتشتی و پنج عنصر مانوی مقایسه کرد
🔥(۳) اعتقاد به منزه بودن خدای بزرگ آنگونه که از فرض دو «مدیر» خیر و شر بر می آید؛
🔥(۴) عقیده به عالم کبیر روحانی که در جهان
خاکی مظهر کوچک و آدمی مظهر کوچکتر آن است
🔥(۵) اعتقاد به نیروی نمادی حروف، کلمات و اعداد که کلیدهای دانش رستگاری هستند؛ و
🔥(۶) عقیده به اینکه همین که شناخت مکاشفه ای ماهیت یا «راز» دین به دست ،آمد تکلیف شرعی برداشته میشود و فرایض دینی معنی ظاهری خود را از دست میدهند.
✅این باورها که نمونه وار دینی عرفانی است آیین مزدکی را آشکارا در شمار ادیان النقاطی در می آورد که در سده های نخستین مسیحی با آمیزه ای از اندیشه های ایرانی سریانی - بابلی و یونانی پیدا شده بود.
🆔@conference_iranvich🔥
✅منابع ما بیشتر به آموزۀ اجتماعی آیین مزدکی میپردازند و درباره خداشناسی مزدکی آشکارا خاموشی گزیده اند در این میان تنها استثنا شهرستانی (در گذشته به سال ۴۵۸ ق / ۱۱۵۳ م ) است. بنا بر نقل قول کوتاه وی از وزاق و دیگر منابع مزدکیان به دو اصل آغازین، یعنی روشنایی و تاریکی معتقد بودند به روشنایی دانش و حس داده شده است و آنچه میکند به قصد اختیار است، اما تاریکی نادان و نابیناست و آنچه میکند به خبط و اتفاق است. آمیزش این دو برآیند حادثه محض است؛ چنانکه جدایی آنها نیز چنین خواهد بود.
✅شهرستانی میافزاید که مزدکیان به سه عنصر ،آب آتش و خاک عقیده داشتند. چون این سه عنصر با هم در آمیزند از آمیزش أنها مدير خير و مدیر شر پیدا شود. خدای بزرگ در جهان برین بر تخت (کرسی) خود نشسته است همچنانکه در جهان زیرین شاهنشاهی (خسرو) برتخت مینشیند. در محضر او چهار قوت حاضر است: تمیز، فهم، حفظ و سرور، چنانکه کار پادشاه را مدار بر چهارکس است هربدان هربد ،موبدان موبد، سپاهبد و رامشگر
✅این چهار نیرو به یاری هفت وزیر که در درون دایره ای از دوازده نیروی روحانی فعالیت می کنند به ادارۀ جهان میپردازند هرگاه که این چهار نیرو و این هفت و آن دوازده در کسی گرد آیند آن کس ربانی میشود و تکلیف از وی بر می خیزد خدای بزرگ به نیروی حروف که از مجموع أنها اسم اعظم به دست میآید جهان را اداره میکند کسانی که از این حروف چیزی دریابند به شر اکبر پی میبرند و هر که از این بی بهره ماند ،در ،کوری ،نادانی فراموشی و کودنی بماند. از واژه خبط که شهرستانی آن را برای روشی که تاریکی عمل میکند به کار میبرد می توان نتیجه گرفت که برخورد روشنی و تاریکی برآیند لغزش اتفاقی تاریکی بوده است.
✅ اما گزارش شهرستانی که جدایی آنها نیز اتفاقی خواهد بود تا اندازه ای شگفتی آور است چنین آموزه ای نه تنها با اعتقاد به هوش و اختیار روشنایی ناسازگار است بلکه برای رسیدن به راه رستگاری که به تنهایی می توانست هدف تعالیم مزدکی باشد نیز جایی باقی نمیگذاشت. از این گذشته این گزارش با سخن مقدسی (۲۰/۲ - ۲۱) درباره باور خرمیان که ستارگان و ماه روان انسانها را جذب میکنند و آنها را به پایگاهی بالاتر انتقال میدهند باوری که همانند باور مانویان است و از طرح رستگاری سنجیده ای خبر می دهد، نیز ناسازگار است بنا بر این آنچه منظور وراق بوده احتمالاً اشاره به روانهای انسانها نبوده، بلکه به آن بخش از روشنایی بوده که چنان زنگ تاریکی گرفته که امیدی به رهایی آن نمی رود.
✅گزارش با ارزش شهرستانی با اینکه کوتاه است ماهیت و معتقدات بنیادی خداشناسی مزدکی را به خوبی روشن می سازد این معتقدات را میتوان چنین خلاصه کرد
🔥(۱) اعتقاد به ثنویت بنیادی
🔥(۲) باورداشتن به عناصر سه گانه که میتوان آن را با چهار عنصر زرتشتی و پنج عنصر مانوی مقایسه کرد
🔥(۳) اعتقاد به منزه بودن خدای بزرگ آنگونه که از فرض دو «مدیر» خیر و شر بر می آید؛
🔥(۴) عقیده به عالم کبیر روحانی که در جهان
خاکی مظهر کوچک و آدمی مظهر کوچکتر آن است
🔥(۵) اعتقاد به نیروی نمادی حروف، کلمات و اعداد که کلیدهای دانش رستگاری هستند؛ و
🔥(۶) عقیده به اینکه همین که شناخت مکاشفه ای ماهیت یا «راز» دین به دست ،آمد تکلیف شرعی برداشته میشود و فرایض دینی معنی ظاهری خود را از دست میدهند.
✅این باورها که نمونه وار دینی عرفانی است آیین مزدکی را آشکارا در شمار ادیان النقاطی در می آورد که در سده های نخستین مسیحی با آمیزه ای از اندیشه های ایرانی سریانی - بابلی و یونانی پیدا شده بود.
🆔@conference_iranvich🔥
امروز؛
به روزِ پیروز و فرخ،
روز ؛ ورهرام» از ماه دی
به سال ۳۷۶۱ ترادادی مزدیسنی
پنجشنبه: ۱۴دی
به سال ۱۴۰۲ خورشیدی
برابر با ۴ ژانویه ۲۰۲۴
04.01.2024
گاهنبار چَهره میدیاریم گاه
🌷🌹🌷
🔷ورهرام:
- بیستمین روز هر ماه در گاهشمار ویژه وترادادی(سنتی) زرتشتیان «وَرَهرام» نام دارد.
- وَرهرام در اوستا به ریخت وِرِترَغنه آمده، در پهلوی وَرهران و در گویش پارسی به نام بهرام گفته می شود.
- وَرهرام به چمار(معنی) پیروزی و کامیابی قابل ستایش است. در باور نیاکان ما نام و جایگاه ورهرام، ایزد وفروزه پیروزی بخش بوده است.
- برخی از باورمندان در چنین روزهایی، به نیایشگاه «شاوَرهرام ایزد» می روند و با سرودن اوستا برای خود، خانواده و همهی راستکرداران آرزوی پیروزی و سربلندی میکنند.
- از آیینهای این روز پختن آش ترادادی، سیروگ(نان روغنی) و پخش آجیل وشیرینی است.
🌞🌻🌞
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدکورش نیکنام
🏵 @zoroaster33
به روزِ پیروز و فرخ،
روز ؛ ورهرام» از ماه دی
به سال ۳۷۶۱ ترادادی مزدیسنی
پنجشنبه: ۱۴دی
به سال ۱۴۰۲ خورشیدی
برابر با ۴ ژانویه ۲۰۲۴
04.01.2024
گاهنبار چَهره میدیاریم گاه
🌷🌹🌷
🔷ورهرام:
- بیستمین روز هر ماه در گاهشمار ویژه وترادادی(سنتی) زرتشتیان «وَرَهرام» نام دارد.
- وَرهرام در اوستا به ریخت وِرِترَغنه آمده، در پهلوی وَرهران و در گویش پارسی به نام بهرام گفته می شود.
- وَرهرام به چمار(معنی) پیروزی و کامیابی قابل ستایش است. در باور نیاکان ما نام و جایگاه ورهرام، ایزد وفروزه پیروزی بخش بوده است.
- برخی از باورمندان در چنین روزهایی، به نیایشگاه «شاوَرهرام ایزد» می روند و با سرودن اوستا برای خود، خانواده و همهی راستکرداران آرزوی پیروزی و سربلندی میکنند.
- از آیینهای این روز پختن آش ترادادی، سیروگ(نان روغنی) و پخش آجیل وشیرینی است.
🌞🌻🌞
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدکورش نیکنام
🏵 @zoroaster33
Forwarded from زرتشت و مزدیسنان (kourosh niknam)
#اشا_در_بینش_زرتشت
✍#موبد_نیکنام
یکی از واژگان کلیدی، سپند و برجسته در پیام زرتشت واژه اشاست.
این واژه در اوستا به گونه "اَشَه" نیز آمده که در جهان مادی به چمار((معنی) قانون(داد)، هنجار و پیراستگی و آراستگی(نظم)، وسامان درست می باشد.
هماهنگ با این واژه در گویش وزبان پارسی یک واژه ویژه را نمی توان یادآوری وجایگزین کرد.
پژوهشگران گاهی به واژه راستی، درستی، پاکی و هنجارمندی اشاره می کنند که همه اینها می تواند درست باشد.
اشوزرتشت که بسیار ازین واژه در پیام خود " گات ها" به آن پرداخته است این ویژگی را به اهورامزدا(دانایی وآگاهی هستی مند) وابسته می داند و بیان می کند که تمام هستی از آغاز تا انجام برپایه اشا پدیدار شده و همچنان دنبال خواهد شد.
امروزه با کمک دانش دریافته ایم که از کوچکترین ذره ها با نیروی سازگار(مثبت= پُروتون) و ناسازگار(منفی =الکترون) ماده، پدیدار شده و هرگاه نیاز باشد مانند کارکرد خورشید می تواند به انرژی های گرما و روشنایی نیز برسد.
اشا یا هنجار درستی که در هستی روان(جاری) است هیچگاه به بی هنجاری نخواهد رسید چون هستی با بی هنجاری متلاشی خواهد شد.
آنچه از پدیدار شدن اشا دریافته ایم همکاری و تلاش دو نیروی همگون و ناهمگون(متضاد) است که از آغاز هستی همزاد بوده اند همچنان هستی را دنبال می کنند. مانند کشش ورانش-- تز وآنتی تز-- کنش و واکنش-- نیروی پذیرش و رانش(جذب ودفع) همه دست به دست هم داده تا هستی وآنچه درآن می بینیم، پایدار بماند.
در این راستا آنگاه که مرتوگان(بشر) با خرد خویش بر زمین پای گذاشته است، با هوشمندی ودانشی که پیوسته فراخواهد گرفت.به سازندگی، نوشدن وسازندگی خواهد رسید.
چنانکه مرتوگان از غارنشینی به پیشرفت کنونی در جهان دست یافته است.
در بینش زرتشت، مرتوگان هنگامی در جهان شایستگی دارند که در پرتو اشا گام بردارند وگرنه از خرد خویش بهره نگرفته و نادانی را پیشه کرده اند.
سعدی برای دست یافتن مرتوها(مردم) به "هنجار اشا" چه گویا و زیبا بیان کرده است:
ابر وباد و مَه وخورشید فلک درکارند/(پیروی از اشا)
تا تو (مَرتو= انسان) نانی به کف آری و به غفلت نخوری/
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار/
شرط انصاف نباشد که فرمان نبری.
این حکیم ایرانی نیز سرپیچی از هنجارراستی را شایستگی مرتوها نمی داند!
سرود ارزشمند وکوتاهی در هات ۲۷ یسنا که پیش درآمد گاتای زرتشت است آمده که "اِشِم وُهو" نام دارد. این سرود که در سرایش اوستا بارها بر زبان می آید، جان مایه بینش اشوزرتشت برای پیوستن به هنجار اشا می باشد.
در برگردان سرود:
آمده که اشا بهترین است.
"وََهیشتِم اَستی"(وَه= به) وَهیشتم= بهترین)
گونه ای اشا که می تواند در جان و روان مرتوگان پدیدار و پویا گردد که(اَشاوَهیشتا= اَردیبهشت)نه تنها او را هویت راستی و درستی وپاکی ببخشد بلکه ویژگی هایی که درگذر گاهداد(تاریخ) مرتوگان به سود خود و دیگران گزینش کرده برسد.
به ویژه فروتنی-- پارسایی-- از خود گذشتگی-- پیمانداری-- نوگرایی-- سازندگی-- دهشمندی و خدمتگزاری به دیگران تا خود و همگی به خوشبختی دست یابند.
چون به دنبال برگردان این سرود می خوانیم که گزینش اشاوهیشتا مرتوگان را به" اوشتا" خواهد رساند
اوشتا به چمار روشن روانی، خوشبختی، آسایش وآرامش است.
برای پیوستن به اشا؛
به نمونه ای گویا اشاره می کنیم.
چنانکه گمان کنیم که همه ذرات هستی نوازنده گونه ای ساز موسیقی باشند و با هنجار اشا که در ساختار خویش دارند. همچون ابر وباد ومَه و خورشید فلک هم در هستی سازهای گوناگون و همه دلنواز را می نوازند. که کوک شده "گئوش اوران" (روان هستی) می باشد.
دگر گونی(تفاوت) مرتو در این است که با خرد خود می تواند ساز خویش را چنانچه مایل باشد، با ساز هستی هماهنگ می کند و بیگمان پروانه دارد تا کوک ساز خود را دلخراش وآزار دهنده نیز جابجا کند.
اشوزرتشت در بند نهم ازهات سی از یسنا(گات ها) می فرماید:
ای مزدا(دانش وآگاهی) خواستاریم
تا ما نیز از رهروان راه اشا باشیم.
از کسانی که زندگی را تازه میکنند جهان را نُو می سازند.
وپیوسته با "اشا" هماهنگ گردیم.
گفتنی است در سرود کوتاه "هَمازوربیم" که در بخشی از نیایش روزانه جای گرفته نیز چنین آمده است:
همازوربیم(هم پیوند و پیماندار باشیم)
همازور هَما اشو بیم( در پرتو اشا وهنجارگرایی با هم هماهنگ باشیم)
هم کرفه کرفه کاران بیم
دور از وناه و وناه کاران بیم...
با ثواب کاران همراه گردیم و از گناهکاران دوری گزینیم...
"اشو"نامی برگرفته از اشا بوده و به کسانی داده می شود که پیرو راه اشا باشند. راستی ونیکی در اندیشه، خوبی و اثربخشی در گفتار، درستی وسازندگی در کردار داشته باشند.
اشوزرتشت با همین ویژگی ها آراسته شده که اشوزرتشت نام دارد.
رهروان اشاره همگی بر "اَشَوَن" نام آورند.
🌷🌷
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدکورش نیکنام
🏵 @zoroaster33 🏵
✍#موبد_نیکنام
یکی از واژگان کلیدی، سپند و برجسته در پیام زرتشت واژه اشاست.
این واژه در اوستا به گونه "اَشَه" نیز آمده که در جهان مادی به چمار((معنی) قانون(داد)، هنجار و پیراستگی و آراستگی(نظم)، وسامان درست می باشد.
هماهنگ با این واژه در گویش وزبان پارسی یک واژه ویژه را نمی توان یادآوری وجایگزین کرد.
پژوهشگران گاهی به واژه راستی، درستی، پاکی و هنجارمندی اشاره می کنند که همه اینها می تواند درست باشد.
اشوزرتشت که بسیار ازین واژه در پیام خود " گات ها" به آن پرداخته است این ویژگی را به اهورامزدا(دانایی وآگاهی هستی مند) وابسته می داند و بیان می کند که تمام هستی از آغاز تا انجام برپایه اشا پدیدار شده و همچنان دنبال خواهد شد.
امروزه با کمک دانش دریافته ایم که از کوچکترین ذره ها با نیروی سازگار(مثبت= پُروتون) و ناسازگار(منفی =الکترون) ماده، پدیدار شده و هرگاه نیاز باشد مانند کارکرد خورشید می تواند به انرژی های گرما و روشنایی نیز برسد.
اشا یا هنجار درستی که در هستی روان(جاری) است هیچگاه به بی هنجاری نخواهد رسید چون هستی با بی هنجاری متلاشی خواهد شد.
آنچه از پدیدار شدن اشا دریافته ایم همکاری و تلاش دو نیروی همگون و ناهمگون(متضاد) است که از آغاز هستی همزاد بوده اند همچنان هستی را دنبال می کنند. مانند کشش ورانش-- تز وآنتی تز-- کنش و واکنش-- نیروی پذیرش و رانش(جذب ودفع) همه دست به دست هم داده تا هستی وآنچه درآن می بینیم، پایدار بماند.
در این راستا آنگاه که مرتوگان(بشر) با خرد خویش بر زمین پای گذاشته است، با هوشمندی ودانشی که پیوسته فراخواهد گرفت.به سازندگی، نوشدن وسازندگی خواهد رسید.
چنانکه مرتوگان از غارنشینی به پیشرفت کنونی در جهان دست یافته است.
در بینش زرتشت، مرتوگان هنگامی در جهان شایستگی دارند که در پرتو اشا گام بردارند وگرنه از خرد خویش بهره نگرفته و نادانی را پیشه کرده اند.
سعدی برای دست یافتن مرتوها(مردم) به "هنجار اشا" چه گویا و زیبا بیان کرده است:
ابر وباد و مَه وخورشید فلک درکارند/(پیروی از اشا)
تا تو (مَرتو= انسان) نانی به کف آری و به غفلت نخوری/
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار/
شرط انصاف نباشد که فرمان نبری.
این حکیم ایرانی نیز سرپیچی از هنجارراستی را شایستگی مرتوها نمی داند!
سرود ارزشمند وکوتاهی در هات ۲۷ یسنا که پیش درآمد گاتای زرتشت است آمده که "اِشِم وُهو" نام دارد. این سرود که در سرایش اوستا بارها بر زبان می آید، جان مایه بینش اشوزرتشت برای پیوستن به هنجار اشا می باشد.
در برگردان سرود:
آمده که اشا بهترین است.
"وََهیشتِم اَستی"(وَه= به) وَهیشتم= بهترین)
گونه ای اشا که می تواند در جان و روان مرتوگان پدیدار و پویا گردد که(اَشاوَهیشتا= اَردیبهشت)نه تنها او را هویت راستی و درستی وپاکی ببخشد بلکه ویژگی هایی که درگذر گاهداد(تاریخ) مرتوگان به سود خود و دیگران گزینش کرده برسد.
به ویژه فروتنی-- پارسایی-- از خود گذشتگی-- پیمانداری-- نوگرایی-- سازندگی-- دهشمندی و خدمتگزاری به دیگران تا خود و همگی به خوشبختی دست یابند.
چون به دنبال برگردان این سرود می خوانیم که گزینش اشاوهیشتا مرتوگان را به" اوشتا" خواهد رساند
اوشتا به چمار روشن روانی، خوشبختی، آسایش وآرامش است.
برای پیوستن به اشا؛
به نمونه ای گویا اشاره می کنیم.
چنانکه گمان کنیم که همه ذرات هستی نوازنده گونه ای ساز موسیقی باشند و با هنجار اشا که در ساختار خویش دارند. همچون ابر وباد ومَه و خورشید فلک هم در هستی سازهای گوناگون و همه دلنواز را می نوازند. که کوک شده "گئوش اوران" (روان هستی) می باشد.
دگر گونی(تفاوت) مرتو در این است که با خرد خود می تواند ساز خویش را چنانچه مایل باشد، با ساز هستی هماهنگ می کند و بیگمان پروانه دارد تا کوک ساز خود را دلخراش وآزار دهنده نیز جابجا کند.
اشوزرتشت در بند نهم ازهات سی از یسنا(گات ها) می فرماید:
ای مزدا(دانش وآگاهی) خواستاریم
تا ما نیز از رهروان راه اشا باشیم.
از کسانی که زندگی را تازه میکنند جهان را نُو می سازند.
وپیوسته با "اشا" هماهنگ گردیم.
گفتنی است در سرود کوتاه "هَمازوربیم" که در بخشی از نیایش روزانه جای گرفته نیز چنین آمده است:
همازوربیم(هم پیوند و پیماندار باشیم)
همازور هَما اشو بیم( در پرتو اشا وهنجارگرایی با هم هماهنگ باشیم)
هم کرفه کرفه کاران بیم
دور از وناه و وناه کاران بیم...
با ثواب کاران همراه گردیم و از گناهکاران دوری گزینیم...
"اشو"نامی برگرفته از اشا بوده و به کسانی داده می شود که پیرو راه اشا باشند. راستی ونیکی در اندیشه، خوبی و اثربخشی در گفتار، درستی وسازندگی در کردار داشته باشند.
اشوزرتشت با همین ویژگی ها آراسته شده که اشوزرتشت نام دارد.
رهروان اشاره همگی بر "اَشَوَن" نام آورند.
🌷🌷
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدکورش نیکنام
🏵 @zoroaster33 🏵
Forwarded from کنفرانس ایرانویچ
#دین_زرتشتی
✅کیش زردشتی کهن ترین دین و چه بسا بیش از هر دین دیگر به طور مستقیم و غیر مستقیم بر جهان بشری اثر نهاده باشد. این کیش خود دین رسمی سه شاهنشاهی بزرگ ایران بوده است که از سده ششم پیش از میلاد تا سده هفتم میلادی تقریباً پیوسته در اوج شکوفایی و قدرت بودند و بر بخش اعظم خاور نزدیک و میانه سلطه داشتند. قدرت و ثروت ،ایران شهرت بسیار این کیش را سبب شد و پاره ای آموزه های اصلی آن را یهودیت مسیحیت و اسلام و نیز شماری طریقه های گنوسی، اخذ کردند و در همان حال در خاور نیز در پیدایی کیش بودایی شمالی مؤثر بوده است. امروزه به سبب فشارهای بیرونی جمعیت زردشتیان به اقلیتهای کوچک پراکنده ای فروکاسته است که اغلب در ایران و هند زندگی میکنند اما باورهایی که نخست پیامبر زردشتیان بدیشان آموخت هنوز هم مقبول دیگر مردمان سراسر جهان اند.
✅کیش زردشتی آنگاه که نخستین بار قدم بر صحنه تاریخ ،نهاد خود، کیشی دیرینه بود و اصل آن به گذشته ای بس دورتر تعلق داشت در ،حقیقت ،ایرانیان چندان مقید به سنت خویش بوده اند که در کیش زردشتی معاصر ،هم عناصری هستند که گویا بتوان پیشینه آنها را تا روزگار هندواروپاییان پی گرفت. این عناصر که با آموزه های جدید در آمیخته اند، آن را دینی کاملاً پیچیده ساخته اند که آگاهی از آن درک پیشرفتهای معنوی بشر در طول هزاره ها را فزونی میبخشد.
✅ کیش ،زردشتی همچنین دینی اصیل است با شماری آموزه های ویژه و برجسته که توانسته است به پیروانش، زندگانی هدفمند و رضایت بخشی اعطا کند و ایمان و ارادتی عمیق را در آنان بیدار سازد. از این رو، این کیش هم به خودی خود و هم به سبب . جایگاهش در تاریخ ادیان، بسی درخور مطالعه است.
✅در مغرب ،زمین این کیش را به نام پیامبر ،آن که یونانیان باستان وی را با نام زراستر می شناختند ،زراستریا نیزم نامیده اند زردشت ایرانی بود و در روزگاران پیش از تاریخ می زیست، بنابراین نمیتوان تاریخ معینی برای زندگانی اش در نظر گرفت؛ ولی بر اساس شواهد، میتوان حدس زد که وی در روزگار گذار ایرانیان از عصر حجر به عصر مفرغ، یعنی احتمالاً میان سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۲۰۰ پ.م. می زیسته است.
منبع:زرتشتیان،باور و آداب دینی آنها
#اثر_مری_بوییس
🆔@conference_iranvich🔥
✅کیش زردشتی کهن ترین دین و چه بسا بیش از هر دین دیگر به طور مستقیم و غیر مستقیم بر جهان بشری اثر نهاده باشد. این کیش خود دین رسمی سه شاهنشاهی بزرگ ایران بوده است که از سده ششم پیش از میلاد تا سده هفتم میلادی تقریباً پیوسته در اوج شکوفایی و قدرت بودند و بر بخش اعظم خاور نزدیک و میانه سلطه داشتند. قدرت و ثروت ،ایران شهرت بسیار این کیش را سبب شد و پاره ای آموزه های اصلی آن را یهودیت مسیحیت و اسلام و نیز شماری طریقه های گنوسی، اخذ کردند و در همان حال در خاور نیز در پیدایی کیش بودایی شمالی مؤثر بوده است. امروزه به سبب فشارهای بیرونی جمعیت زردشتیان به اقلیتهای کوچک پراکنده ای فروکاسته است که اغلب در ایران و هند زندگی میکنند اما باورهایی که نخست پیامبر زردشتیان بدیشان آموخت هنوز هم مقبول دیگر مردمان سراسر جهان اند.
✅کیش زردشتی آنگاه که نخستین بار قدم بر صحنه تاریخ ،نهاد خود، کیشی دیرینه بود و اصل آن به گذشته ای بس دورتر تعلق داشت در ،حقیقت ،ایرانیان چندان مقید به سنت خویش بوده اند که در کیش زردشتی معاصر ،هم عناصری هستند که گویا بتوان پیشینه آنها را تا روزگار هندواروپاییان پی گرفت. این عناصر که با آموزه های جدید در آمیخته اند، آن را دینی کاملاً پیچیده ساخته اند که آگاهی از آن درک پیشرفتهای معنوی بشر در طول هزاره ها را فزونی میبخشد.
✅ کیش ،زردشتی همچنین دینی اصیل است با شماری آموزه های ویژه و برجسته که توانسته است به پیروانش، زندگانی هدفمند و رضایت بخشی اعطا کند و ایمان و ارادتی عمیق را در آنان بیدار سازد. از این رو، این کیش هم به خودی خود و هم به سبب . جایگاهش در تاریخ ادیان، بسی درخور مطالعه است.
✅در مغرب ،زمین این کیش را به نام پیامبر ،آن که یونانیان باستان وی را با نام زراستر می شناختند ،زراستریا نیزم نامیده اند زردشت ایرانی بود و در روزگاران پیش از تاریخ می زیست، بنابراین نمیتوان تاریخ معینی برای زندگانی اش در نظر گرفت؛ ولی بر اساس شواهد، میتوان حدس زد که وی در روزگار گذار ایرانیان از عصر حجر به عصر مفرغ، یعنی احتمالاً میان سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۲۰۰ پ.م. می زیسته است.
منبع:زرتشتیان،باور و آداب دینی آنها
#اثر_مری_بوییس
🆔@conference_iranvich🔥
Forwarded from کتابخانه تخصصی ادبیات
B2n.ir/y04210
#معرفی_کتاب
تازههای کتابخانه تخصصی ادبیات، با پیدیاف برخی صفحات:
مزرا: کندوکاوی در روستای زرتشتینشین مزرعه کلانتر میبد
(سازهها، گاهشماری، جشنها و آیینهای دینی زرتشتی)
فرخ ایزدی کلانتری
تهران: هیرمبا
سال ۱۴۰۲
@eliteraturebook
#معرفی_کتاب
تازههای کتابخانه تخصصی ادبیات، با پیدیاف برخی صفحات:
مزرا: کندوکاوی در روستای زرتشتینشین مزرعه کلانتر میبد
(سازهها، گاهشماری، جشنها و آیینهای دینی زرتشتی)
فرخ ایزدی کلانتری
تهران: هیرمبا
سال ۱۴۰۲
@eliteraturebook
امروز؛
به روزِ پیروز و فرخ،
روز ؛ رام» از ماه دی
به سال ۳۷۶۱ ترادادی مزدیسنی
آدینه: ۱۵دی
به سال ۱۴۰۲ خورشیدی
برابر با ۵ ژانویه ۲۰۲۴
05.01.2024
🌷🌹🌷
🔷 رام:
- بیست و یکمین روز هر ماه در گاهشماری ترادادی مزدیسنان روز «رام» نام دارد.
- رام یا ایزد رام، که در اوستا به گونه رامَه یا رامَن آمده، در زبان پهلوی به صورت رامشن یا همان رام خوانده شده است.
- «رام» به چمار(:معنی) رامش، دوستی و آشتی، آرام، خوشحال است.
- رام، بخشنده چراگاهها و خوراکهای خوب است. ایزد رام همیشه در فرهنگ آیینی با ایزد وَایو یا ایزد «باد» آمده است.
- روز رام در هرماه، یکی از چهار روز پرهیز از خوردن خوراکی های گوشت دار است.
🌞🌻🌞
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدکورش نیکنام
🏵 @zoroaster33
به روزِ پیروز و فرخ،
روز ؛ رام» از ماه دی
به سال ۳۷۶۱ ترادادی مزدیسنی
آدینه: ۱۵دی
به سال ۱۴۰۲ خورشیدی
برابر با ۵ ژانویه ۲۰۲۴
05.01.2024
🌷🌹🌷
🔷 رام:
- بیست و یکمین روز هر ماه در گاهشماری ترادادی مزدیسنان روز «رام» نام دارد.
- رام یا ایزد رام، که در اوستا به گونه رامَه یا رامَن آمده، در زبان پهلوی به صورت رامشن یا همان رام خوانده شده است.
- «رام» به چمار(:معنی) رامش، دوستی و آشتی، آرام، خوشحال است.
- رام، بخشنده چراگاهها و خوراکهای خوب است. ایزد رام همیشه در فرهنگ آیینی با ایزد وَایو یا ایزد «باد» آمده است.
- روز رام در هرماه، یکی از چهار روز پرهیز از خوردن خوراکی های گوشت دار است.
🌞🌻🌞
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدکورش نیکنام
🏵 @zoroaster33
Forwarded from رادیو Zntv1 🌐
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from خردِ پویا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔥 باشد که در پرتو اندیشه، گفتار و کردار نیک، رهروانی راستین باشیم.
📕کانال دانایان #خردپویا
@kheradpouya
📕کانال دانایان #خردپویا
@kheradpouya
امروز؛
به روزِ پیروز و فرخ،
روز ؛ باد» از ماه دی
به سال ۳۷۶۱ ترادادی مزدیسنی
شنبه: ۱۶دی
به سال ۱۴۰۲ خورشیدی
برابر با ۶ ژانویه ۲۰۲۴
06.01.2024
🌷🌹🌷
🔹باد:
- بیست و دومین روز هر ماه در گاهشماری سی روزه و ترادادی( سنتی) زرتشتیان روز باد نام دارد.
- باد در اوستا به ریخت "وایو" آمده که به چمار(معنی) وزيدن است.
در یشت پانزدهم اوستا، ایزد وایو ستایش شده و تا دوران اشکانی و ساسانی نیز ارج داشته است.
- «باد» به چمار(:معنی) نسیم و هوا است.
- در فرهنگ وباور ایرانیان باستان، چهار آخشیج(عنصر) ستودنی و سپندینه و پاک کننده بوده اند. هوا نیز مانند آب و آتش و خاک از گروه چهار آخشیج ورجاوند وسپند است.
- در کردار ایرانیان باستان، پاک نگهداشتن این چهار آخشیج از خویشکاری(:وظیفه) همگان بوده نه تنها آنها را آلوده نمی کردند بلکه در پاسداشت آن کوشا بوده اند.
🌞🌻🌞
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدکورش نیکنام
🏵 @zoroaster33
به روزِ پیروز و فرخ،
روز ؛ باد» از ماه دی
به سال ۳۷۶۱ ترادادی مزدیسنی
شنبه: ۱۶دی
به سال ۱۴۰۲ خورشیدی
برابر با ۶ ژانویه ۲۰۲۴
06.01.2024
🌷🌹🌷
🔹باد:
- بیست و دومین روز هر ماه در گاهشماری سی روزه و ترادادی( سنتی) زرتشتیان روز باد نام دارد.
- باد در اوستا به ریخت "وایو" آمده که به چمار(معنی) وزيدن است.
در یشت پانزدهم اوستا، ایزد وایو ستایش شده و تا دوران اشکانی و ساسانی نیز ارج داشته است.
- «باد» به چمار(:معنی) نسیم و هوا است.
- در فرهنگ وباور ایرانیان باستان، چهار آخشیج(عنصر) ستودنی و سپندینه و پاک کننده بوده اند. هوا نیز مانند آب و آتش و خاک از گروه چهار آخشیج ورجاوند وسپند است.
- در کردار ایرانیان باستان، پاک نگهداشتن این چهار آخشیج از خویشکاری(:وظیفه) همگان بوده نه تنها آنها را آلوده نمی کردند بلکه در پاسداشت آن کوشا بوده اند.
🌞🌻🌞
درگاه (:کانال) زرتشت و مزدیسنان
گزینش ونگرش: موبدکورش نیکنام
🏵 @zoroaster33