Telegram Web Link
«دختر پاك دامن همانند جهاد فی سبيل الله، جهاد پدر و مادرش در دنياست. پاك دامنی او پيروزی آن دو در كارزار زندگی ست».

مصطفی صادق رافعی رحمه الله


🍃🌼
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین #قسمت_بیست_سوم ✍🏼واقعا دلم برای خواهرم میسوخت با تمام #دلتنگی های خودش را با #نگاه ابراز می کرد گفت #خواهر تو چی کشیدی.... الحمدالله دیگه از اون روز از دست کارای محمد نجات پیدا کردیم از یه طرف دلم برای خواهرم میسوخت از…
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین

#قسمت_بیست_و_چهارم

✍🏼آخر اینطوری شد که هر روز قبل #مسجد یا بعد مسجد یه سری حتما به محمد میزدم بعضی وقتا نهار یا شام براش درست میکردم میبردن هر وقتم میرفتم بهم میگفت چرا میای؟ دیگه نیا... 
😔حرف هر روزش بود اما من میدونستم  از ته دلش نبود تا کلا دیگه مطمئن شدم اونم یه روز نتونستم برم مسجد به محمدم سر نزدم...
عصر ساعت 5 بهم زنگ زد گفت اتفاقی که افتاده که نیامدی؟
منم گفت نه چه اتفاقی الحمدالله که هیچی نشده عمدا گفتم تو که همش میگفتی نیا منم گفتم دیگه بسه مزاحمت نمیشم برادر جان اونم هیچی نگفت و قطع کرد..
🤔اون روز مطمئن شدم یه جورایی #رابطه مون مثل سابق شده منم همین برام کافی بود ، محمد پسر عاقلی بود و همیشه خواستار #حق بود از اون طرف مهناز دوستم #ازدواج کرد با پسر عمویه فرشته من و خواهرم بخاطر خانوادمون نتونستیم به عروسیش بریم اون روزم مثل روز های معمولی به مسجد رفتیم شام واسه خودمون درست کرده و برای محمد هم گذاشتم خواهرمو گذاشتم مسجد و خودم رفتم خونه...
وقتی منو دید رنگش زرد شد اما خوشحالم شد سریع فهمیدم یه کاسه زیر نیم کاسه ست(همیشه وقتی تنها میرفتم نمیرفتم تو ولی اون روز رفتم تو)حدسم در درست بود چشام دیگه دنیا رو ندید فقط اینو دیدم رو میز غذا خوری مشروب گذاشته شده.....
بدون هیچ حرفی هیچ کاری همشون به پرت کردم کف زمین انداختم شکوندم سرش داد زدم بهش حرف بد زدم ...... 
😔اونم چیزی گفت خیلی ناراحتم کرد دوباره همون کلمه که همیشه منو خیلی از وجود اذیت میکرد (اسلام اینو بهت یاد داده) این زود #قضاوت کردن رو؟
دهنم قفل شد اون ادامه داد خودت میدونی روژین من اون موقع که توم مسلمان نبودی مخالفت میشدم بخاطر خوردن اینا همیشه از ادمای مشروبی متنفر بودم اینا مال من نیستن دیونه وقتی اومدم روی میز بود....
گفت اسلام اینا رو بهت یاد داد؟ منم این دفعه دق میکردم جوابشو نمیدادم گفتم نه این اشتباهه #من بود نه #اسلام دیگه هیچی نگفتم...
اما برام بیشتر ثابت شد واقعا #پسر عاقلی است غذا رو براش گرم کردم #قرآن گوشیم رو روشن کردم تا زمین رو تمییز کردم قرآن رو گرفتم محمدم هیچی نگفت که چرا قرآن گرفتی...
وقت رفتن به محمد گفتم میدونی #اسلام بهم چی یاد داده اینکه وقتی اشتباهی کردی بجاش #جبران کنی اسلام #دین_خوبی_هاست من بهت ثابت میکنم....

#ان‌شاءالله‌ادامه‌دارد...
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین #قسمت_بیست_و_چهارم ✍🏼آخر اینطوری شد که هر روز قبل #مسجد یا بعد مسجد یه سری حتما به محمد میزدم بعضی وقتا نهار یا شام براش درست میکردم میبردن هر وقتم میرفتم بهم میگفت چرا میای؟ دیگه نیا...  😔حرف هر روزش بود اما من میدونستم …
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین

#قسمت_بیست_و_پنجم

✍🏼میخواستم کمکش کنم اون واقعا #محمد شده بود بخاطر #جدایی از #سوژین ...
اما سوژین به کلی #فراموش کرده بود و همیشه میگفت من مطمئنم که میتونی کمکش کنی اگر اونم نعمتی مثل #قرآن داشت الان اینطوری نبود حال و وضعش...
😔شب و روز صدای ساز #شیطان رو گرفته هر کسی میبود #افسردگی میگرفت...
اینبار سعی کردم بیشتر مواظب رفتار و #اخلاق و برخوردم باشم چون دیگه نمیخواستم بخاطر اشتباهات من #اسلام رو سرزنش کنه هر وقت میرفتم اول از همه #قرآن میگرفتم مواظب نکته به نکته حرفام و رفتارام بودم و رفتارای اونم زیر نظرم بود هر وقت من میرفتم اون #موسیقی نمیگرفت...
حالش کلا عوض شده بود اگر یه روز نمیرفتم بهم #زنگ میزد جوری شده بود که اگر یه نیم ساعتی دیر میکردم میگفت چرا دیر اومدی برام خوشایند بود #امید داشتم که #مسلمان خواهد شد...
چطوری و چگونه نمیدونستم چطوری چون هنوز خودم یه سال نبود #مسلمان شده بودم اما بازم #امیدوارم بودم همیشه #دعا میکردم امیدم بیشتر و بیشتر میشد....
روزا میگذشت #رمضان نزدیک میشد و با اومدن اولین روز رمضان میشد یک سال که من #مسلمان شده بودم و الحمدالله تونسته بودم در مورد #دین با محمد سر صحبت رو باز کنم اما خیلی نه اما بازم جای شکر بود فهمیده بود که هدفم چیه میخواست ازم فاصله بگیر اما نمیتونست چون #الله با من بود
خواهرم الحمدالله شروع به #حفظ قرآن کرده بود اونم خودش یه نیروی بزرگ بود برام هر چند دیگه اون سوژین و روژین سابق تو #خانواده و طایفه نبودیم اما به خیال خودمون خیلی #باعزت تر و عاقل تر بودیم...
اینم از نعمت #اسلام بود #عقیده و باورمون را قبول نداشتن اما اگر حرف حرف خوب میشد اسم دو تا خواهرای دوقلو بود و دیگه کمتر #دعوا بود توخونه اگر #دعوا میشد سر #کلاس دینی رفتن و رفت و آمد #خواهران دینی با ما بود اما دیگه عادی شده بود....
دیگه برایمان #سخت نبود منتظر و آماده بیشتر از ایناها بودیم من بجز همه اینا دنبال #هدایت #برادرم محمد بودم و الحمدالله با اومدن #رمضان کارم واقعا راحت شد و ....

#ان‌شاءالله‌ادامه‌دارد...
•☆•
.

🌺🩷صباح الخیر🌹🌷

.
زن مسلمانی که در مورد علوم شرعی دینش مطالعه میکند برای دشمنان اسلام خطرناک تر از مجاهدی است که سلاح به دست گرفته است
Forwarded from أنْـفٰـَال
#جهاد_مجاهدین

🍃وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَٰكِن كَرِهَ اللَّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ

🔰اگر اراده خروج همراه‌ مجاهدين را داشتند برای آن آمادگی می‌کردند...

آنگاه که مجاهد از هدفش غافل شد و دنبال‌ مخذلین و مرجفین افتاد و برای رویارویی با دشمنان‌ انگیزه‌ای نداشته‌ و برای آن آمادگی نکرده است، توفیق ربانی از او سلب خواهد شد.
گویا الله عزوجل به او‌ می‌گوید تو با نشستگان (زنان و‌ کودکان) بشین و به او توفیق نمی‌دهد با مجاهدين خروج کند.

🔻آنگاه که مجاهدين شبانه‌روزی در معسکرهای آموزشی بودند و مشغول‌ تقويت ایمانی خود بودند، ما شبانه‌روزی در اینترنت و دنبال‌ اکاذیب و اراجيفِ منافقین بودیم.
و‌ هرگز ما با آنها مساوی نیستیم.

لا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ ۚ

https://www.tg-me.com/Jihadi_Activit
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و رها کردن به من صدمه نمی زند، اما
زیبایی خاطرات دلم را می لرزاند 💔
*الهم صلی وسَـلِّم علی نبینا محمدﷺ۰🩶!*
همان دندانِ مرگبار ولی ظاهر فریبنده است.

خیلی درد داره🤕😒
تحسین از آن زنانی‌ست که

اندام‌هایشان، آنها را تعریف نکرده

است و برای عمیق‌تر شناختن

ِ ماهیتشان به عنوان یک فرد تلاش

میکنند ، نه یک جنس.
❐خواهـے برسے بہ #چشــمہ آب‌ِحياتــ

❐لبريـــز شود #نامـــہ تو از  حسناتــ

❐ بر روے سرت ببارد از #حق برڪاتــ

❐بفـرست دمــادґ بہ محمد #صلواتــ

« اللهُم صلِ وسلم وبارك على نبينا مُحمد ﷺ ».
🥹♡゙
بهترین‌وزیباترین‌روزهایت‌آن
روزی‌است‌که‌بدونِ‌گناه‌سپری‌کرده‌ای..!!
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین #قسمت_بیست_و_پنجم ✍🏼میخواستم کمکش کنم اون واقعا #محمد شده بود بخاطر #جدایی از #سوژین ... اما سوژین به کلی #فراموش کرده بود و همیشه میگفت من مطمئنم که میتونی کمکش کنی اگر اونم نعمتی مثل #قرآن داشت الان اینطوری نبود حال و…
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین

#قسمت_بیست_و_ششم

✍🏼تونستم محمد را از چهار دیواری خانه بیرونش بیارم... #مسجد رو بهش نشون دادم انقد از دیدن مسجد #تعجب کرده بود انگار اولین بار مسجد رو دیده...
این دفعه بیشتر باهاش #صحبت میکردم #برادرم رو کلا قانع کرده بودم.
#محمد کسی نبود بترسه از کسی یا #تعصب و یا چیزی دیگری تو دلش نبود خیلی #خواستار_حق بود فقط میگفت از خودم مطمئن نیستم #مسلمان خوبی باشم من همه حرفای تو رو قبول دارم اما از خودم مطمئن نیستم...
26 روز از #رمضان گذشت محمد خیلی مریض بود رفتم پیشش خیلی سردش بود اون موقع هوا گرم بود اما با این حال سردش بود خیلی نگران بودم دستم روی سرش گذاشتم شروع کردم به #قرآن خواندن اونم با چشای بسته خوب یادمه سوره مومنون بود طبق معمول کل حواسم رو #قرآن بود چند آیه م مونده که گیر کردم.........
یه دفعه #حس کردم دستام خیس خیسه چشامو باز کردم محمد کل بدنش پر عرق بود داشت تو تب میسوخت... سبحان الله محمد چت شده #برادر ؟ چند باری صداش کردم چشاشو باز کرد و گفت کلمات...... کلمات  خیلی #سنگین بود... روژین قرآن خواندن تو اینجوری یا همه اینجورین این قرآن اسلامته سرمو انداختم پایین گفتم محمد توهین نکن قبول نمیکنم......
دستم رو سرش برداشتم گفت این توهین نیست من به #قرآن اسلام #ایمان میآورم من عاشق قرآنت شدم چشام نمیدید بخاطر #اشکام فقط میگفتم #الله_اکبر #الله_اکبر الله #اکبر_والحمدالله مثل دیوانه ها یا میخندیدم یا #گریه میکردم دستای #برادرم رو بوسیدم  و بهش تبریک گفتم دوباره الله تعالی این #فضل رو بهم بخشید و شاهد #شهادتین برادر عزیزم محمد جانم شدم....
😭 الحمدالله علی کل حال الحمدالله علی کل حال تنها برادر دنیام بلکه برادر قیامتم هم شد....
اون موقه به محمد گفتم میدونی دین #اسلام بهترین چیزی بهم یاد داده چیه لبخندی زد و گفت چیه خواهر دینی...؟
☺️گفتم اینکه هیچ ناامید نشی منو خیلی از خونه ت بیرون کردی بهم بد و بیراه گفتی بهم #توهین کردی #اسلام زیر سوال بردی اما من ناامید نشدم....
☝️🏼️چون ایمان داشتم این روز را خواهم دید چون بی وقفه برات #دعا کردم 
اشکای محمد اجازه حرف زدن بهش نمیداد فقط گفت دوبار برام قرآن بخوان.....


#ان‌شاءالله‌ادامه‌دارد...
•☆•
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین #قسمت_بیست_و_ششم ✍🏼تونستم محمد را از چهار دیواری خانه بیرونش بیارم... #مسجد رو بهش نشون دادم انقد از دیدن مسجد #تعجب کرده بود انگار اولین بار مسجد رو دیده... این دفعه بیشتر باهاش #صحبت میکردم #برادرم رو کلا قانع کرده بودم.…
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین

#قسمت_بیست_و_هفتم

✍🏼با گذشتن زمان #رابطه های #پاره شده داشت بهم میچسپید اول که منو محمد دوم سوژین و محمد و الحمدالله....
ما دو تا و خواهر و برادر در تلاش برای خوب شدن #رابطه #خانواده مون بودیم با #مسلمان شدن #محمد خیلی چیزا عوض شد...
دیگه هیچ کسی نمیتونست بهمون گیر بده بلکه دیگه جوری شده بود که انگار کل #زندگی مون اینطوری بودیم
#پدر و #مادر مون باهامون حرف میزدن #محبت میکردن سر سفره بودیم باهم میخندیدم باهم #شوخی میکردیم....
☝️🏼️اما هیچ کدومون مثل سابق نشدیم دلیلشم #باور و #عقیده هامون بودن که عرض تا آسمان باهم فرق داشت 
😔نمیدونم اونا رو چقدر #اذیت میکرد اما #وجود منو #خورد میکرد و میکنه..........
منو و خواهرم شروع کردیم به خوندن درس دینی همچنان هم حفظم میکردیم و از اون طرف معلم برادرمم شده بودم....
😭سبحان الله فدای الله بشم جوری شد اون به روزی برسه من شاگردی شو بکنم
شلوار کوتاهش ریش قشنگش چهره ی مسلمانیش......
😊سر #کلاس #درس واقعا لذت بخش بود واقعا اون لحظه ها چیز دیگه ای از #الله نمیخواستم
تا اینکه یه روز مهناز بهم زنگ زد و واسه شام دعوتمون کرد خونه شون وقتی رفتیم چند #خواهر و #برادر دیگر هم اونجا بودن وقتی رفتم خیلی #خوشحال بودم ولی اونجا بود خیلی دلم #تنگ شده بود دلیلشم #چهره مهناز و فرشته بود (من یه عادتی دارم زود میفهمم کسی چیزی رو ازم قایم میکنه یا ناراحته) چهرشون هر دوتاش بود بلاخره #طاقت نیاوردم و گفتم به فرشته گفتم چیزی که نشده احساس میکنم شما دوتا ناراحتید مهناز با برادرت که #دعوا نکردی ؟ گفت نه عزیزم چه دعوایی خودت نمیشناسی اصلا برادرم اهل دعوا نیست...
خیالیم از این بابت راحت شد اما بازم #نگران بودم....
😔اون شب واقعا شب خوب نبودی نگاه های مهناز اذیتم میکرد هر وقت کار بدی میکردم #نگاه های خواهرم اینطوری بود فقط میکردم چه کار #بدی کردم که خواهرم اینجوریه.........

#ان‌شاءالله‌ادامه‌دارد...
•☆•
....
قول ها..."بی اعتبار"
حرف ها..."ناخالص"

علاقه ها..."پوشالی"
محبت ها..."قلابی"

خوبی ها..."تظاهر"
دیدارها..."تفاخر"

صورت ها..."پررنگ"
سیرت ها..."بی رنگ"

شعارها..."بدون عمل"
قضاوت‌ها..."بدون عدل"

درڪدامین نقطه از دین ایستاده ایم؟
یادش بخیر.....
روزی دروغ گو دشمن خدا بود...!!!

....
🌹تلنگر🌹

"بیدار شدنت پس از خواب بدین معناست که خداوند متعال یک روز دیگر به تو مهلت داده است تا توبه کنی
نه اینکه گناهان دیروز را ادامه دهی و تکمیل کنی
یعنی
یک شب دیگر، بیرون از قبر به تو داده شده است پس آن را غنیمت بدان".
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شكستن قلب انسان و ريا كردن محبت را
بسا اين مردم جاهل تباه كردن جماعت را
میدانید ازدواج با همسر موحده و محجبه یعنی چی..؟

> یعنی
1- او فقط مال شما خواهد بود
2- فقط چهره خود را برای شما آشکار خواهد کرد
3- او بخشی از "نقاب" خود را رها می کند و آن را برمی دارد فقط به این دلیل که می خواهید او را حلال ببینید
4- شما و او در جاده خواهید بود و هیچ کس به جز شما چهره یا ویژگی های صورت او را نخواهد شناخت
5- تو با هیچ مردی غیر از خودت صحبت نمی کنی یا با او در می آیی
6- او شما را در میان مردم تنها شوهر خود قرار می دهد
7- هیچ کس نمی تواند دست او را فقط به خاطر آرامش لمس کند جز شما
8- او چنان در خانه خواهد بود که گویی در تابستان است و بیرون از خانه گویی در مسجد است
9- هیچ کس نمی تواند به او توهین کند یا با او بدحجابی صحبت کند، حتی در خارج از خانه، و قلب شما با او آرامش خواهد داشت.

١٠- همانطور که گفته اند:
هُنّ اللَّوَاتِي فِي البُيُوتِ جَوَاهِـــرُ،
اینها جواهرات خانه ها هستند.
*هر کس زنی را آماده کند، نسل ها را آماده می کند*
*«زن تربیت کننده جهان از گهواره تا گور است و او مکتبی است که مردان بزرگ از آن فارغ التحصیل می شوند»
2024/09/28 09:26:47
Back to Top
HTML Embed Code: