Telegram Web Link
چرا تورا غمگین میبینم؟!
آیا از بهشت محروم شدی
و یا بشارت دوزخ را به تو داده اند؟!
سخت نگیر اینجا چیزی جز دنیای فانی نیست . .❤️‍🩹🙂
Forwarded from ‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ☝️🕋 (فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢_ با خانم هایتان محبت داشته باشید.

💢_ یکی از حق زن بالای شوهر.


مولانا صاحب احمد فیروز احمدی❤️
زه تل يو لېونی ېم خپل جانان پسې....

لکه لیلی په صحرایم خپل مجنون پسې.

هغه چي هیڅ نه وینی زما حال هیڅکله....

زه چی وینم هغه تل دی خپل یاران پسې ..

هر څومره وژاړم هر څومره وژاړم مئین کي...

هغه هیڅ معلوم نه کیژی ده بیابان پسې...

هر چاته ووينم وايي ستا جانان چیرته دی...

زه سنګه وایم چې هغه دی خپل جانان پسې..

#ارسالی🫣😐
💎علّم طفلك القرآن
والقرآن سَيعلّمه كل شيء .

🧕به فرزندتان قرآن بیاموزید
و قرآن همه چیز را به او خواهد آموخت.


صباح الخیر 🍃
Forwarded from تمکین
🔺تمکین: خامنه‌ای، در اولین اظهاراتش پس از حمله‌ به اسرائیل گفت که «موضوع تعداد موشک‌های شلیک‌شده و یا موشک‌های به هدف اصابت کرده که طرف مقابل روی آن‌ها تمرکز کرده، موضوع دست دوم و فرعی است.»

▪️خامنه‌ای خوب می‌داند که پهبادها و موشک‌هایش خونی از بینی یک یهودی هم جاری نکرده است به همین دلیل آن را موضوع فرعی و دست دوم می‌نامد. او تنها به تبلیغات رسانه‌ای این حمله نیاز داشت که به آن رسید.
السلام علیکم

شب همه گی بخیر..
ان شاءالله ک دارای صحت وعافیت کامل باشید.. 😐🍃
#داستان_نعمت قرآن

زنی روبروی مسجد گدایی می کرد، روزی امام مسجد که زن را می شناخت از او پرسید: خواهر من! تو که وضعت خوب بود و پسرت اهل مسجد و نماز بود پس چرا گدایی می کنی؟
زن‌گفت: ای شیخ! تو باخبری که شوهرم چند سال پیش وفات کرد تنها فرزندم نیز یکسال پیش برای کار و تجارت به خارج رفت و مقداری پول برایم گذاشت که چند ماهی هست پول ها تمام شدند و مجبورم گدایی کنم.

امام مسجد از او پرسید: پسرت چی؟ برایت پول نمی فرستد؟
زن گفت: پسرم هرماه توسط پست فقط  عکس میفرسته ومن آن عکس ها را می بوسم و در گوشه ای از خانه نگهداری می کنم و دیگر هیچ!
امامِ مسجد برای بررسی وضعیت زن به خانه اش رفت. زن نیز عکس هایی را که پسرش برای او فرستاده بود به امام نشان داد. امام از آنچه دید بسیار تعجب کرد که پسرش هرماه برای مادرش هزار دلارچک می فرستد اما مادرش چون خواندن و نوشتن بلد نیست فکر میکند اینها عکس هستند و استفاده نمی کند. لذا امام رفت و چک ها را برای زن نقد کرد و زن نیز بسیار خوشحال شد.

نتیجه:
چقدر این داستان با‌ زندگی ما شباهت دارد!!
بسیاری از ما بدنبال خوشبختی و زندگی زیبا و آرامش در زندگی هستیم اما غافل از اینکه گنج و راهنمای بزرگی در اختیار داریم که بعلت اینکه خواندن آن را بلد نیستیم در گوشه ای از خانه گذاشتیمش و هیچ استفاده ای از آن نمی کنیم و بدنبال گداییِ‌خوشبختی در این جهان بزرگ هستیم اما بدستش نمی آوریم.
ما دارای گنج بزرگ خوشبختی و آرامش هستیم. نعمت قرآن؛ بزرگترین ثروت زندگی ما.

دوستان من! شما خوشبخت هستید فقط کافیه از قرآن استفاده کنید!


https://www.tg-me.com/zghml
اوصاف_زن_صالحه*

« المَرأَةُ الصَّالِحَةُ؛ لَا ترضَى بِأَن يُفَضِلَهَا
زَوجُهَا عَلَى أَبَوَيهِ الصَّالِحَينِ ».

📚منبع: |[ مقبل الوادعي، الرِّحلة الأخيرة : ٢٤٠ / الرِّحلة الأخيرة ٢٤٠]

💫ترجمه: زن صالحه به این راضی نمی‌شود که همسرش او را بر پدر و مادر صالحش ترجیح دهد.

https://www.tg-me.com/zghml
🌱ده خصلت آدمای موفق:

۱. درگیر آدم های منفی نمیشوند
۲. در مورد دیگران غیبت نمیکنند
۳. وقت شناس هستند
۴. بدون انتظار میبخشند
۵. مثبت می اندیشند
۶. خود بزرگ بینی ندارند
۷. قدردان هستند
۸. مودب هستند
۹. بهانه تراشی نمیکنند
۰. بدون برنامه ریزی مهربانند، نه فقط با اشخاصی که برایشان نفع دارند


https://www.tg-me.com/zghml
⭕️ ابوعبیده دیشب یک پیغام زیبا منتشر کرد:

🔹"ما با مردم خود در یک سنگر هستیم. ما آنچه را که نازی های اشغالگر ویران کردند، دوباره بازسازی خواهیم کرد.

🔹یک لقمه نان و یک لیوان آب را هم با مردم خود تقسیم می‌کنیم.

🔹این تجاوز به قدرت الهی شکست خواهد خورد".


https://www.tg-me.com/zghml
یک داستان واقعی و پند آموز👌

امیر قاهره، شجاع الدین شَرَزی می‌گوید:
نزد مردی از اهل صعید مصر بودم... او پیری بود با پوست سبزه؛ ناگهان فرزندان او به نزدش آمدند که بسیار سفیدپوست و زیبا بودند... از او درباره‌ی آنان پرسیدیم. گفت: مادرشان فرنگی است و با او داستانی دارم. از او درباره‌اش پرسیدم... گفت:
جوان که بودم به شام رفتم ... در آن هنگام شام در اشغال صلیبیان بود؛ مغازه‌ای را اجاره کردم و در آن کتان می‌فروختم... در حالی که در مغازه‌ام بودم همسر یکی از فرماندهان صلیبی به نزد من آمد و زیبایی‌اش مرا جادو کرد... به او جنس فروختم و بسیار تخفیفش دادم...
وی رفت و پس از چند روز بازگشت و باز با تخفیف به او جنس فروختم... او همینطور به نزد من رفت و آمد می‌کرد و من نیز با دیدن او خوشحال می‌شدم تا جایی که دانستم عشق او در دلم افتاده...
وقتی کار به اینجا رسید به پیرزنی که همراه او بود گفتم: دل به فلانی بسته‌ام، چگونه می‌توانم به او برسم؟
گفت: او همسر فلان فرمانده است و اگر کار ما را بداند هر سه‌مان را خواهد کشت!
همچنان دلبسته‌ی او بودم تا آنکه از من پنجاه دینار خواست و قول داد که آن به خانه‌ام بیاورد...
تلاش کردم تا آنکه پنجاه دینار گیر آوردم و به او دادم...
آن شب در خانه‌ام منتظرش ماندم تا آنکه آمد... با هم خوردیم و نوشیدیم...
هنگامی که پاسی از شب گذشت با خود گفتم: از خداوند شرم نمی‌کنی در حالی که در غربت در برابر خداوند همراه با زنی نصرانی معصیتش می‌کنی؟!
آنگاه به آسمان چشم دوخت و گفتم: خداوندا شاهد باشد که از روی حیا و تقوای تو از این زن نصرانی پاکدامنی پیشه کردم...
سپس از بستر آن زن دوری کردم و در بستری دیگر خوابیدم... او که چنین دید برخاست و در حالی که خشمگین بود از خانه‌ام رفت...
صبح به مغازه‌ام رفتم...
هنگام چاشت آن زن در حالی که ناراحت بود از کنار مغازه‌ام گذشت، گویی چهره‌اش ماهی تابان بود...
با خود گفتم: تو کی هستی که بتوانی در برابر چنین زیبایی‌ای عفت پیشه کنی؟ تو ابوبکری یا عمر؟ یا آنکه جنید عابدی؟ یا حسن بصری زاهد؟!
همینطور در حال حسرت خوردن بودم تا از کنار من گذشت... به دنبال پیرزنِ همراه او رفتم و گفتم: به او بگو امشب برگردد...
گفت: به حق مسیح سوگند که نمی‌آید مگر در مقابل صد دینار...
گفتم: باشد...
با زحمت بسیار آن مبلغ را جمع کردم و به او دادم...
شب هنگام در خانه منتظرش ماندم تا آنکه آمد... انگار ماه به نزد من آمده بود... هنگامی که با هم نشستیم دوباره ترس خدا به دلم آمد... چگونه می‌توانستم با یک کافر، او را معصیت کنم؟ بنابراین از ترس خداوند او را ترک گفتم...
صبح هنگام به مغازه‌ام رفتم در حالی که قلبم هنوز مشغول او بود...
هنگام چاشت باز آن زن در حالی که خشمگین بود از کنار مغازه‌ام گذشت...
تا او را دیدم خود را برای رها کردنش ملامت کردم و همچنان در حسرت او بودم... باز به آن پیرزن درخواست کردم که او را به نزد من بیاورد.
گفت: نمی‌شود، مگر با پانصد درهم... یا در حسرتش بمیر!
گفتم: باشد... و تصمیم گرفتم مغازه و اجناسم را بفروشم و پانصد دینار به او بدهم...
در همین حال ناگهان جارچی صلیبی‌ها در بازار ندا زد که: ای مسلمانان؛ آتش بس میان ما و شما پایان یافته و همه‌ی بازرگانان مسلمان را یک هفته مهلت می‌دهیم تا بروند...
باقی‌مانده‌ی کالاهای خود را جمع کردم و در حالی که قلبم آکنده‌ی حسرت بود از شام بیرون آمدم...
سپس به تجارت کنیزان روی آوردم تا محبت او از قلبم برود...
سه سال گذشت، سپس نبرد حطین روی داد و مسلمانان همه‌ی سرزمین‌های ساحل را از صلیبیان پس گرفتند...
از من برای ملک ناصر کنیزی خواستند... کنیزکی زیبا نزد من بود که آن را به صد دینار از من خریدند و نود دینار به من دادند و ده دینار آن باقی ماند...
پادشاه گفت: او را به خانه‌ای که زنان اسیر نصرانی در آن هستند ببرید و یکی از آن‌ها را در مقابل ده دینار برگزیند.
هنگامی که در خانه را برایم گشودند آن زن فرنگی را دیدم و با خود بردم...
هنگامی که به خانه‌ام رسیدم به او گفتم: مرا می‌شناسی؟
گفت: نه.
گفتم: من همان دوست بازرگان تو هستم که صد و پنجاه دینار از من گرفتی و گفتی: جز با پانصد دینار به من دست نخواهی یافت! اکنون با ده دینار صاحب تو شده‌ام!
گفت: أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله... اسلام آورد و اسلامش نیکو شد و با وی ازدواج کردم...
پس از مدتی مادرش صندوقی برایش فرستاد؛ هنگامی که آن را باز کردیم هر دو کیسه‌ی‌ دیناری را که به او داده بودیم در آن یافتیم... در اولی پنجاه دینار و در دومی صد دینار... همچنین لباسی که همیشه با آن می‌دیدمش در آن صندوق بود... او مادر این فرزندان است و این غذا را نیز او پخته است!


https://www.tg-me.com/zghml
السلام علیکم
صباح الخیر.. 🫀
عادت کردیم با درد کشــــیدن مردم غزه... 💔
✍🏻 شیخ اسامه بن لادن تقبله الله

ما به قیادات صادق نیاز داریم تا وظیفه جمع آوری نیروهای مورد نیاز مسلمین در این میدان را انجام دهند. امت از یک ورشکستگی بزرگ در قیادات در رنج است بر خلاف آن چیزی که بسیاری از مسلمین گمان می کنند که قیاداتی دارند که آنها را به ساحل امنیت می رساند.

در حقیقت این یک وهم بزرگ و خلل بزرگ است. باقی ماندن فلسطین برای نه دهه زیر اشغالگری و علاوه بر آن شیوع فقر و جهل و مرض با وجود درآمدهای سرشار، نشانه واضحی از این امر است. هر چقدر که کشتی بزرگ باشد ولی قیادات امینی نداشته باشد، هرگز به ساحل امنیت نخواهد رسید.
معاشرت با صالحان شما را از 6 حالت به 6 حالت ديگر می رساند:

➊ از شک تا یقین
➋. از ریا تا اخلاص
➌. از غفلت تا یاد
➍. از دلبستگی به دنیا تا دلبستگی به آخرت
➎. از تکبر تا فروتنی
➏ از نیت بد گرفته تا خیرخواهی

🍂 امام ابن قیم رحمه الله
Forwarded from نداـٰےمظلومیت قدسیان 🕌 (﷽محمدياسر سايبري﷽)
سخنرانی ابوعبیده در روز ۲۰۰ جنگ علیه غزه

شبکه الجزیره تا دقایقی دیگر سخنرانی تصویری ابوعبیده سخنگوی گردان‌های قسام شاخه نظامی حماس به مناسبت گذشت ۲۰۰ روز از جنگ در غزه را پخش خواهد کرد.
◯ نداـٰےمظلومیت قدسیان 🕌
https://www.tg-me.com/Quds_Mazlum313
2024/10/01 00:15:39
Back to Top
HTML Embed Code: