Telegram Web Link
اگر خواستی سرزمینت را آزاد کنی ؛

ده گلوله در تفنگت بگذار،
نه گلوله برای خائنین و آدم‌فروشان
و تنها یک گلوله برای دشمنت کافیست !

#منقول
Forwarded from قیامت (آراس م)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
گاهی اوقات با یک رفتنِ "درست" ، برای همیشه در ذهن‌ها می‌مانی
و گاهی با یک ماندنِ "اشتباه" تا آخر عمر از واقعیت زندگی و خودِ آرمانی‌ات دور خواهی شد...
#قله الاسلام الجهاد

من. ک. میگم رفتن دایماً ب خیر آدما میباشد.
همیشه چو باد تُند زود گذر باش..
برای هیچکسی وهیچ جایی ابدی مباش.

#جندالاقصی
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
شاهکار جدید از خوارج بدبخت شده 😐
شب تون خوش وپر از یاد الله..

در نماز های تهجد تون غزه مبارک رو فراموش نکنید.

بیایید دیوار مستحکم دفاعی برای خاهران وبرادران مظلوم مسلمان مون بسازیم با دعا های نیمه شب خود..

اجرکم علی الله 🍃
السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته

صباح الخیر. 🍃
از راه میگذشتم.
دیدم ک با موهای نیم کوتاه نیم بلند  ،  با کفش های نسبتاً خاهرانه. بلوز بدون آستین. نمیدانم استایل کجارا پیاده کرده بود
جاروب ب دست گرفته و دهن دروازه   دوکان خود را جاروب میکرد.

باخودم گفتم چه حالی دارد حیف است  والله..
هرقدر کوشش کردم ک چیزی نگویم وبگذرم ولی نــشد.
وقتی ی کم نزدیک شدم گفتم:

السلام وعلیکم.
میدونی محمد ابن قاسم وقتی هند رو فتح کرد چند سالش بود؟

گفت ببخشید شما؟
محمد بن قاسم کی هست؟

گفتم محمد ابن قاسم از جمله مردانی بود ک در سن 16 ساله گی. هند رو فتح کرد. نداهای  خاهران اسیر گوش هایش رو خراشید.
وبرای اعلای کلمة الله  از همه زنده. گی خود گذشت..
سن وسالش دقیق برابر شما بود.
ولی شما امروز در چه حالی ب سر میبرید؟
وقتی چنین حالت مسلمانان رو میبینم والله  دلم آتش میگیرد..

گفت چی میگی تو خاله؟
من ترا نمشناسم ونمیفهمم ک چی میگی!

گفتم چند حرفی میگم برو در موردش تحقیق کن.
گفت حتماً.  بگویید.

گفتم اول تر از همه بروید به تاریخ اسلام مروری کنید.
دوم زنده گی نامه محمد ابن قاسم را حتماً مطالعه کنید.
مطالعه کنید تا از کینه وکدورت کفار نسبت ب مسلمانان آگاه بشید. مطمینم اگر میدونستید.  امروز در چنین حالت با کفش های خاهرانه اینجا حضور نمیداشتید.
این چنین بی خبری، بی غیرتی،  وغرق بودن ما در عیش نوش زنده گی است ک فلسطین را کفار تکه وپاره کردن نه ب زن رحم کرد نه ب کودک..
فهمیدم ک خجالت زده شد نزد خودش وسرش را پایین گرفت.

جزاک الله خیرا.
فی امان الله.

#پن
گهی میشود بایک کلمه، با یک نصیحت کوچک بایک رهنمایی. یکی رو از.غفلت بیدار سازی.

عشق جهاد ب دلش بِکاری وحب الشهادة رو ب قلبش غرس کنی..

مطمینم.ک از آن پسر نسبتاٰ خُرد سال.
در آینده مجاهد بزرگی درست خاهد شد..
ان شاءالله ان شاءالله..
دعوت ازما هدایت از جانب الله رزق شون بشه.

#جندالاقصی.
مروری کوتاهى بر زندگی قاری حبیب‌الرحمن “عمر خالد” در نبرد با داعشی‌های خوارج

شهید حبیب‌الرحمن فرزند محمد الف شاه و نوه‌ی محمدشاه باشنده قریه موشکی ولسوالی احمدخیل ولایت پکتیا بود.



وی در سال ۱۴۲۰ هجری قمری مصادف با سال ۱۳۷۸ هجری شمسی در خانواده‌ای متدین و جهادپرور دیده به جهان گشود.



شهید جسور از دوران کودکی به علوم اسلامی علاقه‌مند بود و برای رفع عطش علمی خویش در مدرسه دارالعلوم فیض‌القرآن پیر سباق واقع در نوشهر پاکستان ثبت‌نام کرد و علوم دینی را نزد پیر طریقت و شخصیت مشهور حضرت مولانا قاری بشیر احمد «مدنی» صاحب کامل نموده و در مدرسه مذکور به دست قاری صاحب تاج فضیلت را به سر نهاد.



شهید عمر خالد مظهر تقوا و شخصیت مزین به اخلاق نبوی بود، در دوران تحصیل و جهاد به دوستان خود خدمت زیادی می‌کرد، به ویژه در برابر دستورات اساتید و رهبران جهادی بسیار تسلیم بود، با علما و بالخصوص مجاهدین عشق و علاقه زیادی داشت.



عشق جهاد چنان بر او چیره شد که در سنین خیلی کم آستین همت را برای جهاد بالا زد و کمر خود را برای مبارزه بست.



مبارزه جهادی:

تشکیل اول:

شهید عمر خالد اولین تشکیل نظامی خود را یه شکل مخفیانه از خانواده‌اش تحت فرماندهی قوماندان خاوری در ولسوالی صبری ولایت خوست آغاز کرد. در این سفر حملات مرگ‌باری را علیه دشمن متحمل شد، شرکت کننده‌ی دائمی کمین‌ها و تعرضات بود، پس از دو ماه دوباره به خانه‌اش برگشت.



تشکیل دوم:

وی تشکیل دوم خود را با دوستان کاکای شهیدش نقیب الله نصرت در ولسوالی احمدخیل ولایت پکتیا سپری نمود. او در کمین‌های زیادی علیه دشمن در ولسوالی احمدخیل سهم بارز داشت، پس از به پایان رسیدن زمان تشکیل دوباره با دوستانش به دارالهجرت بازگشت.



در کنار دروس دینی به آموزش‌های نظامی نیز روی آورد، به سرپرستی مولوی صاحب زاهدالله مدنی، دلگی مشر خویش به معسکر حضرت عبیده بن جراح رضی‌الله‌عنه معرفی شد. او با سپری نمودن ۶۰ روز در این معسکر سند فراغت را به سویه عالی به دست آورد.



پس از فارغ‌التحصیلی از معسکر راه خانه‌اش را در پیش گرفت، پس از چند روز دوباره به دارالعلوم فیض‌القرآن جهت دور خواندن قرآن عظیم الشان رفت و با قاری محمد ناصر صاحب سه مرتبه قرآن کریم را دور نمود.



پس از اتمام دور قرآن کریم به زادگاه خویش افغانستان آمد، در مدرسه دینی قریه موشکی و مساجد مجاور آن در ماه مبارک رمضان قرآن مجید را ختم نمود.



تشکیل سوم:

وقت صبح بود، دوستانش در حال رفتن به تشكيل بودند، شهيد عمر خالد نيز برای انجام مسئوليت ملی و دینی خود از پدر و مادرش اجازه گرفت، با خوشحالی همراه دوستانش به سمت تشكيل راه افتاد، هنگامی كه به منطقه حقداری رسيدند، برای دوستانش داستان‌های اعتماد، آرامش و روحیه جهادی را بیان می‌نمود.



از زبان درویش:

شهید تقبله‌الله از نظر جوانی بسیار ضعیف اما از نظر قوت و قدرت خداوند متعال به او نیروی خاصی بخشیده بود، طی این سفر خیلی خوشحال و مطمئن به نظر می‌رسید، مانند اینکه خبر خوش شهادت را شنیده باشد، زمانی که به ولسوالی احمدخیل ولایت پکتیا رسید در چندین جنگ با کمال شجاعت شرکت کرد.



پس از گذشت ۱۵ روز، شایعه‌ای از خوارج در ولایت ننگرهار به گوش رسید، در آن زمان دستوری از سوی والی پکتیا صادر شد که از هر دلگی چهار نفر مجاهد برای از بین بردن خوارج (داعش) خود را آماده کنند. شهید عمر خالد به سرپرست خود گفت: اول نام من را بنویسید!



نام ایشان را همراه با سایر دوستان نوشته کرد، وقت نماز دیگر به سمت ننگرهار شروع به سفر کرد و چند روز به این ولایت رسید، در آنجا تحت قیادت شهید میرزا جان تقبله‌الله چند روزی درگیر نبردهای شدیدی بود، در نهایت پس از فتح کامل توسط ماین جابه‌جا شده‌ی خوارج به شدت مجروح شد که جراحاتش بسیار عمیق و ظریف بود، به تاریخ ۱۳۹۸ هجری شمسی هنگام انتقال به بالاترین مقام شهادت رسید.



نحسبهم کذلک و الله حسیبه!


https://www.tg-me.com/Jehadshahadat
آن کوهی که شعاع آفتاب از قله هایش دیگر نخواهد تابید!
نویسنده: علی انصار

خوارج از آغاز بربریت سیاه خود نه تنها یاران نازنین پیامبر صلی الله علیه وسلم، دو خلیفه بزرگ دوران خلافت اسلامی، نمونه هایی از دلاوری و شجاعت؛ حضرت عثمان بن عفان و حضرت علی رضی الله عنهما را به شهادت رسانیدند بلکه خنجر های وحشت سیاه خود را در سراسر جهان بر تن ظریف چراغ های دین مقدس اسلام و بزرگان گروه های اسلامی، جهادی و مذهبی، علما، مجتهدین، محسنین امت و داعیان فرو بردند و این چراغ ها را برای همیش خاموش نموده و امت اسلامی را بسوی تاریکی ها رهنمون شدند.

خوارج که در صفحات تاریخ از آنها با عنوان ظلمات «تاریکی‌ها» یاد شده است؛ گروه وحشی اند که اکابرین، علما و مجتهدینی را به شهادت می رسانند؛ که در منبر پرده از وحشت سیاه خوارج برافراشته و به پیر و جوان امت آنان را نشاندهی می‌کنند، خوارج اقتدار زور و جبر را به نام خلافت اسلامی، کشتار را به نام جهاد و مفکورهء غربی را بنام دعوت اسلامی تولید می کنند.
خوارج با آن تیر نمرودی یی که عظمت اسلامی را به آسمان عروج میدهد؛ ستاره دیگری از دیانت، تقوا، علم، اجتهاد و دعوت را به شهادت رسانیدند.
امام العزیمة شیخ رحیم الله حقانی نه تنها به افغانستان بلکه برای تمام جهان اسلام؛ الگوی علم، اجتهاد و دعوت بود.
امام العزیمة که شناخت خوبی از خوارج داشت؛ آنان را از پله های منبر به تمام امت اسلامی معرفی نمود، وقتی آنان فهمیدند که اینچنین دیگر چهره واقعی آنها از کسی پوشیده نمیماند؛ همین بود که این کوه علم و دیانت را در حالی فروریختند که در منبر به هزاران طالب العلم قال الله و قال الرسول را بیان مینمود.
هزاران طالب العلم را یتیم و جهان اسلام را از یک عالم دیگر و دبدبه علمی را با به شهادت رسانیدن این محسن امت محروم نمودند.

زمزمه:
خورشید فرورفت، به دل زمین
دنیا رفت، نمی دانم چیزی...

روشنی ها و نفس برآمدن
همه چیز ایستاده به تاریکی درد...

#المرصاد.
پیشنهاد مطالعه برای شناخت بیشتر خوارج... 👆👆
دل نوشته ام
«مجاهدین عزیز قلوب شما تنها نزد مجاهده ها در امن است و ضمن این جایگاه مجاهده ها هم تنها به نزد شما محفوظ خواهد ماند!»
چه زیبا فرمودند مجاهده ام طوعه، ای کاش این طور بود، ای کاش می شد مجاهده ها از آن مجاهدین بودند، و ای کاش می شد نگهبان قلوب زیبایی مجاهدین مجاهده ها باشند، و محافظ عقاید زیبا و درخشان مجاهده ها مجاهدین باشند، ای کاش این طور بود که مایان مجبور به ازدواج با غیر مجاهدین نمی شدیم،قلب ام درد می‌گیرد هنگامی که از من تقاضایی ازدواج با یک انسان غیر مجاهد می شود،چگونه ممکن است که سیرت صحابه بخوانی و ازدواج با یک انسان سبک سر و بی غیرت را بپذیری، نه! امکان ندارد،اصلاً چگونه خودم را دست یک انسان بی غیرت که حتا نامی از جهاد هم به نزد اش بورده نتوانم بسپارم،چگونه فرزندان او را به دنیا بی آورم حال آنکه می دانم که آنها را تربیت درست به شیوه ای که دین با عظمت مان تقاضا دارد را کرده نمی توانم،این روزا خیلی بیچاره ام چون نسبت به همه ای اوقات زنده گی را برایم خانواده ام تنگ کرده اند،دور همی خانواده ام به مثل همیشه بوی گناه می داد نتوانستم تحمل اش کنم بناءً خودم را گوشه ای از منزل رسانیدم و شروع کردم با راز و نیاز با آن یکتایی بی همتا،گفتم:
ای مهربان ترین! تو خودت با رخت سفر بستن اشغال و سیاهی از میهن ام و با آمدن نور آزادی و به اهتزاز آمدن پرچم سفید رنگ محمدی بذر عشق به جانان و معشوق حقیقی که همانا تویی و علاقه ای وافر به جهاد و شهادت را به قلب ام ذرع کردی،محبوبم! اینک این بذر جوانه زده است،و شب و روز را از برای رسیدن به معشوق اعلی و نوشیدن شهد گوارایی شهادت چشمان نمناکِ دارم،
خداوندا! برای تو هیچ امری پنهان نیست،و می دانی که این روز ها در قلب ام آتش افروخته شده است، و تو می دانی که این آتش از برای نرفتن به زیر یوغ اسارت و گناه است در قلب ام پروردگارا خیلی به من فشار وارد میکنند تا ازدواج را بپذیرم با آن غلام یهود گرچه زنده گی اش خیلی مرفع است اما من نمی پذیرم چون او غلامی بیش نیست،ربا! تو نجات ام بده چون من در این زندان به۴ ظاهر خانه جز تو کسی را ندارم،محبوبم! قلب ام را با زیبایی های اجابت و الطاف بیکران خویش نوازش دادی، و این سیاهی و جهل قلب گناه کارم را با نور ایمان عشق به جهاد و شهادت پاک کرده و شُستی، اینک چگونه می توانم به دام آن نا مردی که نامی از غیرت و شجاعت نمی شناسد بی اُفتم، ربا! مردمان می گویند او خیلی پول دار است و هیچ نیازمندیی برای من نخواهد ماند،اما من که می دانم همه چیز تنها در نزد تو جاویدان است، پس چگونه دل ببندم به آن زرق و برق فریب دهنده ای دنیا!
داشتم همین گونه راز و نیاز می کردم که یکی از اعضای خانواده ام آنجا نزدم آمد،البته خانواده ای بنده تماماً به گونه ای خیلی شدیدی طرفداران جمهوریت و باداران ایشان اند، نشست و نگاه حقیر آمیزی به سویم کرد به طرف اش لبخندی زدم بلافاصله من را خطاب قرار داده و گفت:ببین دختر جان این گونه غم مخور که می میری،تبسمی بر لب ام نقش بست و گفتم نه! من نمی میرم شهید می شوم،🍎 جمله ام تکمیل نشده آغاز کرد به توهین کردن و ناسزا گویی برایم،قلب ام خیلی شدید می گریست اما مُهر سکوت در دهن گذاشتم،می دانستم که اگر حرفی از زبان ام کنده شود زنده گی را بد تر از قبل می کنند برایم،
ای وای!!! بر آن ها که نام شهادت برای شان سنگین تمام می شد ولی اگر می گفتم مردار می شوم خیلی خوشحال می شدند،
این را نوشتم تا مجاهدین عزیز بدانند که قلوب مجاهده ها سخت در انتظار ایشان اند،چون ما خود می دانیم که در خدمت بودن برای مجاهد خیلی زیبا است تا در اسارت بودن به نزد یک انسان سبک سر و بی غیرتی که بویی از مردانه گی هم از او به مشام نمی رسد،
نمی دانم من تا چه اندازه ای مقاومت کرده می توانم برای نرفتن به عقد آن که نمی خواهم عقد اش را، چون آروزی نکاح و بزرگ کردن مجاهدین و مجاهده های دین محمدی به همراهی یک مجاهد راه یزدان در قلب ام شوری بر پاه کرده است، اما نمی دانم که اراده ای آن که فوق اراده ها است چی خواهد بود برای من، و از شما مجاهده های عزیز می خواهم متوجه انتخاب خود باشید و در حد توان کوشش کنید با غیر مجاهد ازدواج نکنید که خیلی امری طاقت فرسا است، از شما خواننده گان عزیز خواهشمندم که اولاً دعایی عقد من را با یک مجاهد و اگر این لیاقت را رب ام برایم عنایت نکرده بود دعایی شهید شدنم را کنید،


مجاهده گم نام
🏴
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
دل نوشته ام «مجاهدین عزیز قلوب شما تنها نزد مجاهده ها در امن است و ضمن این جایگاه مجاهده ها هم تنها به نزد شما محفوظ خواهد ماند!» چه زیبا فرمودند مجاهده ام طوعه، ای کاش این طور بود، ای کاش می شد مجاهده ها از آن مجاهدین بودند، و ای کاش می شد نگهبان قلوب زیبایی…
زن ها عاجز ترین طبقه در روی زمین هستن.

با آنها نرم رفتار کنید. ب گفته ها، خواسته ها یشان احترام بگذارید.
زن ها اجناس نیستن ک انهارا با اشتیاق خود. خرید وفروش کنید.

ب اشک هایکه هنگام بیچاره گی از گوشه های چشمان شان روان میشود بی تفاوت نباشیدـ
هر اشک ک میریزد پارچه ی از غم واندوهِ غیر قابل تحمل است.

خطاب برای مجاهدین:
ای برادر مجاهد هیچ زنی دیگری جز مجاهده نمیتونه زنده گی مجاهدی ک تو داری رو قبول کند وتحمل کند.

نبودت در خانه شب وروز.

زنده گی نسبتاً فقیری.
فدای کردن جانت در راه الله.
یتیم شدن فرزندانت.
بیوه شدن همسرت.
هزاران توهین وتحقیر دیگر از سوی بی خردان..
والله هیچ زنی تحمل چنین حالت ترا ندارد.مگر زنانی ک میدونند زنده گی واقعی کجاست وصال واقعی کجاست..

"همانا بهشت جاویدان"


پس هیچگاه ب زیبایی صورت یک.زن نگاه نکن.
درجستجوی قلب خاشع، سیرت زیبا وعقیده جهاد ی همچو خودت باش..

اونجاست ک میدونی زنده گی بایک مجاهده چقدر خوشبختی را ب بار میارد.


#جندالاقصی
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
Photo
مردم در عراق به دنبال اجساد بستگان کشته شدهء خود توسط داعش؛ گودالی را جستجو مینمایند.

آژانس اناضول ترکیه میگوید که مردم قبیله ترکمن پس از کشته شدن نزدیک به ۱۵۰۰ تن از بستگان آنان در بین سال های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ توسط داعش در شمال عراق؛ در جستجوی اجساد آنان در گودالی هستند که داعش خوارج آنها را کشته و در آنجا انداخته اند.

بر اساس گزارش؛ این گودال در منطقه تل عفر در غرب شهر موصل واقع است که عمق آن حدود ۱۰۰ متر است و داعش اجساد کسانی را که می کشتند، در آنجا می انداختند.

یکی از مسئولان منطقه تل عفر گفت که تخمین می شود بیش از ۱۵۰۰ اجساد در این چاه بوده باشد.
نامبرده افزود: تاکنون بیش از ۲۰۰ جسد به شمول زنان و کودکان شناسایی شده و کار جهت یافتن اجساد دیگر ادامه دارد.

این منطقه را داعش در سال ۲۰۱۴ در اولین روزهای قدرت خود به تصرف آورده بود و تا سال ۲۰۱۷ م شاهد جنایات وحشیانه این گروه بود.

#المرصاد

🍃🥀
#مادران_مجاهدپرور🍃🥀
2024/10/01 07:30:39
Back to Top
HTML Embed Code: