نقدی دیگر بر تفسیر تسنیم(۳۳۵۸)
(قابل توجه مؤلف محترم و ویراستاران علمی تفسیر مزبور)
دوستان متن و نقدش را با دقت بخوانند! خصوصا مواردی را که برجسته کردهایم
متن تسنیم
تحریفکنندگان و اهل کتمان اگرچه در دنیا مرفّهند و به حسب ظاهر از انواع غذاها میخورند، لیکن در حقیقت در همین دنیا جز آتش نمیخورند و آنچه در قیامت رخ میدهد ظهور چیزی است که در دنیا وجود داشت؛ یعنی در قیامت روشن میشود که آنها در همه مدت زندگی خود در دنیا فقط آتش میخورند:
«انّ الذین یکتمون ما انزل الله من الکتاب و یشترون به ثمناً قلیلا أُولئک ما یأکلون فی بطونهم الّا النّار»۱
نکته قابل توجه در این آیه آن است که اهل کتمان فقط آتش میخورند؛ چون پیام آیه مزبور شدیدتر و قویتر است از پیامی که درباره خوردن اموال ایتام است که بدون کلمه حصر(!) وارد شده است:
«اِنّ الذین یأکلون اموال الیتامی ظلماً اِنّما یأکلون فی بطونهم ناراً»۲
سرّ این اختلاف آن است که، کسی که مال یتیم میخورد بخشی از درونش را در برابر جهنم فروخته و بخش دیگر آن ممکن است برای توبه باز باشد، اما کسی که اصل حق را کتمان و دین خدا را تحریف کرده، چون مانع دینداری دیگران میشود، همه هستی خود را به دنیا که حقیقتش جهنم است فروخته است. از این رو جز آتش چیزی نمیخورد.(تفسیر تسنیم، ج۴،ص۱۰۵_۱٠۴)
🖌نقد قویم
انّه لا فرق هنا بین الآیتین؛ الاُولیٰ و الثّانیة اذ کلتاهما ذاتُ حصرٍ و انّما الفرق بینهما فی طریقة الحصر؛ فاِنّ الحصر فی الآیة الاُولیٰ:«... ما یأکلون فی بطونهم الّا النّار» بطریقة النّفی و الاستثناء، و اَمّا فی الآیة الثّانیة:«... انّما یأکلون فی بطونهم ناراً» فبطریقة«اِنّما». علی اَنّ الطّریقة الثّانیة تئول۳ الی الطّریقة الاُولیٰ و بعبارة اُخریٰ؛ اِنّ کلمة «اِنّما» ترجع الی النّفی و الاستثناء؛اُنظر الی قوله تعالیٰ:«اِنّما الحیاةُ الدّنیا لَعِبٌ و لهوٌ»۴ و الی قوله تعالی:«ما الحیاةُ الدّنیا الّا لَعِبٌ و لهوٌ»۵.فالتّعلیل علیلٌ و هکذا التّمثیل علی ما سنبیّن ذیلاً بالفارسیّة:
باری، آیه دوم«اِنّما یأکلون فی بطونهم ناراً» نیز مثل آیه اول«ما یأکلون فی بطونهم الّا النّار» دارای حصر است؛تنها تفاوت در طریقه و شیوه حصر است که در آیه اول، به طریقه«ما» و «الّا» است و در آیه دوم، به طریقه «اِنّما».
وانگهی«اِنّما» را اگر تحلیل کنیم،به همان طریقه اول برمیگردد. یعنی آیه «انّما یأکلون فی بطونهم ناراً» مساوی است با «ما یأکلون فی بطونهم الّا ناراً».دلیل این مدعای گران_یعنی برگشتِ «اِنّما» به«ما و الّا» خودِ قرآن است.از باب مثال،آیه ۲۰ حدید را بسنجید با آیه ۱۳۱ انعام. که در طلیعه این نقد ملاحظه نمودید.
بنابراین، از یکسو، کسانی که آیات الهی را کتمان میکنند و از این راه روزی میخورند، با کسانی که اموال یتیمان را ستمگرانه میخورند، یکساناند و هر دو گروه در واقع فقط آتش میخورند.
و از دیگرسو، همانطور که درِ توبه برای خورندگانِ اموال یتیمان باز است، برای کتمان کنندگانِ حقایق نیز باز است به دلیل آیه ۱۶۰ سوره بقره:«الّا الذین تابوا و اصلحوا و بیّنوا فاُولئک اتوب علیهم و انا التّواب الرّحیم» که استثنا است از آیه ۱۵۹ بقره:«انّ الذین یکتمون ما انزلنا من البیّنات و الهدیٰ من بعد ما بیّناه للنّاس فی الکتاب اُولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللّاعنون».
پس، آن ادعای جناب جوادی آملی مبنی بر«شدیدتر و قویتر بودنِ پیام آیه۱۷۴ سوره بقره از پیام آیه ۱۰ سوره نساء به این دلیل که آیه بقره حصر دارد و اما آیه نساء حصر ندارد»۶ باطل است چون به تفصیل گذشت که هر دو آیه مزبور دارای حصراند و از این رو پیام هر دو آیه، یکسان است و تفاوتی در کار نیست.
و نیز این تعلیل ایشان در ذیل آن دو آیه:
«سرّ این اختلاف آن است که، کسی که مال یتیم میخورد، بخشی از درونش را در برابر جهنم فروخته و بخش دیگر آن ممکن است برای توبه باز باشد، اما کسی که اصل حق را کتمان و دین خدا را تحریف کرده، چون مانعِ دینداری دیگران میشود، همه هستی خود را به دنیا که حقیقتش جهنم است فروخته است از این رو جز آتش چیزی نمیخورد»
کاملا علیل است و بیپایه_و مصداق بارز تفسیر به رأی_چون اولا، طبق فرض ایشان؛ اگر مالِ یتیم خورنده، بخشی از درونش را در برابر جهنم فروخته و بخشی دیگر آن ممکن است برای توبه باز باشد(!) دقیقا همین فرض_و همین حالت_بر کتمانکننده حقایق نیز صادق است به دلیل آیه ۱۶۰ سوره بقره که استثنا بود از آیه ۱۵۹ بقره پیرامون کتمانکنندگان حقایق.
ثانیا،فرض مزبور اساسا نادرست است زیرا«درون آدمی»_ که همان «قلب» است_ ماده نیست که قابل تقسیم باشد و بخشی را به جهنم بفروشد و بخشی دیگر در اختیار او باشد برای توبه!!
ادامه👇👇
@yosefzadehgilani1
(قابل توجه مؤلف محترم و ویراستاران علمی تفسیر مزبور)
دوستان متن و نقدش را با دقت بخوانند! خصوصا مواردی را که برجسته کردهایم
متن تسنیم
تحریفکنندگان و اهل کتمان اگرچه در دنیا مرفّهند و به حسب ظاهر از انواع غذاها میخورند، لیکن در حقیقت در همین دنیا جز آتش نمیخورند و آنچه در قیامت رخ میدهد ظهور چیزی است که در دنیا وجود داشت؛ یعنی در قیامت روشن میشود که آنها در همه مدت زندگی خود در دنیا فقط آتش میخورند:
«انّ الذین یکتمون ما انزل الله من الکتاب و یشترون به ثمناً قلیلا أُولئک ما یأکلون فی بطونهم الّا النّار»۱
نکته قابل توجه در این آیه آن است که اهل کتمان فقط آتش میخورند؛ چون پیام آیه مزبور شدیدتر و قویتر است از پیامی که درباره خوردن اموال ایتام است که بدون کلمه حصر(!) وارد شده است:
«اِنّ الذین یأکلون اموال الیتامی ظلماً اِنّما یأکلون فی بطونهم ناراً»۲
سرّ این اختلاف آن است که، کسی که مال یتیم میخورد بخشی از درونش را در برابر جهنم فروخته و بخش دیگر آن ممکن است برای توبه باز باشد، اما کسی که اصل حق را کتمان و دین خدا را تحریف کرده، چون مانع دینداری دیگران میشود، همه هستی خود را به دنیا که حقیقتش جهنم است فروخته است. از این رو جز آتش چیزی نمیخورد.(تفسیر تسنیم، ج۴،ص۱۰۵_۱٠۴)
🖌نقد قویم
انّه لا فرق هنا بین الآیتین؛ الاُولیٰ و الثّانیة اذ کلتاهما ذاتُ حصرٍ و انّما الفرق بینهما فی طریقة الحصر؛ فاِنّ الحصر فی الآیة الاُولیٰ:«... ما یأکلون فی بطونهم الّا النّار» بطریقة النّفی و الاستثناء، و اَمّا فی الآیة الثّانیة:«... انّما یأکلون فی بطونهم ناراً» فبطریقة«اِنّما». علی اَنّ الطّریقة الثّانیة تئول۳ الی الطّریقة الاُولیٰ و بعبارة اُخریٰ؛ اِنّ کلمة «اِنّما» ترجع الی النّفی و الاستثناء؛اُنظر الی قوله تعالیٰ:«اِنّما الحیاةُ الدّنیا لَعِبٌ و لهوٌ»۴ و الی قوله تعالی:«ما الحیاةُ الدّنیا الّا لَعِبٌ و لهوٌ»۵.فالتّعلیل علیلٌ و هکذا التّمثیل علی ما سنبیّن ذیلاً بالفارسیّة:
باری، آیه دوم«اِنّما یأکلون فی بطونهم ناراً» نیز مثل آیه اول«ما یأکلون فی بطونهم الّا النّار» دارای حصر است؛تنها تفاوت در طریقه و شیوه حصر است که در آیه اول، به طریقه«ما» و «الّا» است و در آیه دوم، به طریقه «اِنّما».
وانگهی«اِنّما» را اگر تحلیل کنیم،به همان طریقه اول برمیگردد. یعنی آیه «انّما یأکلون فی بطونهم ناراً» مساوی است با «ما یأکلون فی بطونهم الّا ناراً».دلیل این مدعای گران_یعنی برگشتِ «اِنّما» به«ما و الّا» خودِ قرآن است.از باب مثال،آیه ۲۰ حدید را بسنجید با آیه ۱۳۱ انعام. که در طلیعه این نقد ملاحظه نمودید.
بنابراین، از یکسو، کسانی که آیات الهی را کتمان میکنند و از این راه روزی میخورند، با کسانی که اموال یتیمان را ستمگرانه میخورند، یکساناند و هر دو گروه در واقع فقط آتش میخورند.
و از دیگرسو، همانطور که درِ توبه برای خورندگانِ اموال یتیمان باز است، برای کتمان کنندگانِ حقایق نیز باز است به دلیل آیه ۱۶۰ سوره بقره:«الّا الذین تابوا و اصلحوا و بیّنوا فاُولئک اتوب علیهم و انا التّواب الرّحیم» که استثنا است از آیه ۱۵۹ بقره:«انّ الذین یکتمون ما انزلنا من البیّنات و الهدیٰ من بعد ما بیّناه للنّاس فی الکتاب اُولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللّاعنون».
پس، آن ادعای جناب جوادی آملی مبنی بر«شدیدتر و قویتر بودنِ پیام آیه۱۷۴ سوره بقره از پیام آیه ۱۰ سوره نساء به این دلیل که آیه بقره حصر دارد و اما آیه نساء حصر ندارد»۶ باطل است چون به تفصیل گذشت که هر دو آیه مزبور دارای حصراند و از این رو پیام هر دو آیه، یکسان است و تفاوتی در کار نیست.
و نیز این تعلیل ایشان در ذیل آن دو آیه:
«سرّ این اختلاف آن است که، کسی که مال یتیم میخورد، بخشی از درونش را در برابر جهنم فروخته و بخش دیگر آن ممکن است برای توبه باز باشد، اما کسی که اصل حق را کتمان و دین خدا را تحریف کرده، چون مانعِ دینداری دیگران میشود، همه هستی خود را به دنیا که حقیقتش جهنم است فروخته است از این رو جز آتش چیزی نمیخورد»
کاملا علیل است و بیپایه_و مصداق بارز تفسیر به رأی_چون اولا، طبق فرض ایشان؛ اگر مالِ یتیم خورنده، بخشی از درونش را در برابر جهنم فروخته و بخشی دیگر آن ممکن است برای توبه باز باشد(!) دقیقا همین فرض_و همین حالت_بر کتمانکننده حقایق نیز صادق است به دلیل آیه ۱۶۰ سوره بقره که استثنا بود از آیه ۱۵۹ بقره پیرامون کتمانکنندگان حقایق.
ثانیا،فرض مزبور اساسا نادرست است زیرا«درون آدمی»_ که همان «قلب» است_ ماده نیست که قابل تقسیم باشد و بخشی را به جهنم بفروشد و بخشی دیگر در اختیار او باشد برای توبه!!
ادامه👇👇
@yosefzadehgilani1
جمعبندی
باری، آیه دوم«انّما یأکلون فی بطونهم ناراً» نیز مثل آیه اول«ما یأکلون فی بطونهم الّا ناراً» دارای حصر است؛تنها تفاوت در طریقه و شیوه حصر است.که به طور مفصل و مستدل توضیحش گذشت.فله الحمد اولاً و آخراً.
❗️منشأ اشتباه
منشأ اشتباه آقای جوادی آملی غفلت از قاعده بلاغی_ادبی بود که منجر به تفسیر به رأی شد!
❗️حالا،آن دوست خوب ما که در کانالش نوشته بود نقد بنده بر تفسیر تسنیم قویم نیست(!) در باره این نقد فعلی(۳۳۵۸) چه جوابی دارند؟! آیا به نظر مبارکشون قوی و قویم هست یا نه؟!
آری؛
چون غرض آمد،هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل،به سوی دیده شد
🔶پینوشتها
۱.بقره/۱۷۴.
۲.نساء/۱٠.
۳.تئول: ترجع.
۴.حدید/۲٠.نصّ الآیة هکذا:«اِعلَموا اَنّما الحیاةُ الدّنیا لَعِبٌ و لهوٌ». قال فی المغنی ذیل کلمة«اَنّ» نقلاً عن الزّمخشری:«اَنّما»_بالفتح_ تفید الحصر ک«اِنّما»_بالکسر_و قد اجتمعا فی قوله تعالی:«قل اِنّما اُوحِیَ الیّ اَنّما الهُکم الهٌ واحدٌ»(انبیاء/۱٠۸)انتهیٰ کلامه. و معلومٌ اَنّ جهة الفتح _فی آیتی الحدید و الانبیاء _هی المعمولیّة فلولاها لکسرت الهمزة. فتدبّر!
۵.انعام/۱۳۱.
۶.عین تعبیر تفسیر تسنیم:«بدون کلمه حصر».
@yosefzadehgilani1
باری، آیه دوم«انّما یأکلون فی بطونهم ناراً» نیز مثل آیه اول«ما یأکلون فی بطونهم الّا ناراً» دارای حصر است؛تنها تفاوت در طریقه و شیوه حصر است.که به طور مفصل و مستدل توضیحش گذشت.فله الحمد اولاً و آخراً.
❗️منشأ اشتباه
منشأ اشتباه آقای جوادی آملی غفلت از قاعده بلاغی_ادبی بود که منجر به تفسیر به رأی شد!
❗️حالا،آن دوست خوب ما که در کانالش نوشته بود نقد بنده بر تفسیر تسنیم قویم نیست(!) در باره این نقد فعلی(۳۳۵۸) چه جوابی دارند؟! آیا به نظر مبارکشون قوی و قویم هست یا نه؟!
آری؛
چون غرض آمد،هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل،به سوی دیده شد
🔶پینوشتها
۱.بقره/۱۷۴.
۲.نساء/۱٠.
۳.تئول: ترجع.
۴.حدید/۲٠.نصّ الآیة هکذا:«اِعلَموا اَنّما الحیاةُ الدّنیا لَعِبٌ و لهوٌ». قال فی المغنی ذیل کلمة«اَنّ» نقلاً عن الزّمخشری:«اَنّما»_بالفتح_ تفید الحصر ک«اِنّما»_بالکسر_و قد اجتمعا فی قوله تعالی:«قل اِنّما اُوحِیَ الیّ اَنّما الهُکم الهٌ واحدٌ»(انبیاء/۱٠۸)انتهیٰ کلامه. و معلومٌ اَنّ جهة الفتح _فی آیتی الحدید و الانبیاء _هی المعمولیّة فلولاها لکسرت الهمزة. فتدبّر!
۵.انعام/۱۳۱.
۶.عین تعبیر تفسیر تسنیم:«بدون کلمه حصر».
@yosefzadehgilani1
#میانچالش(۲)۱
اشاره:اشکال(۳۳۵۹) در نقد تفسیر تسنیم، محور این میانچالش است.
متن تفسیر تسنیم
٠٠٠بنابراین، میتوان گفت:«سبحان الذی اَوْحیٰ بعبده الاسراء من المصر الی البحر و من البحر الی البرّ سالماً عن درک العدوّ و ناجیاً عن الیمّ، قاهراً علی البحر و قادراً علی انجاء بنی اسرائیل من الغرق باذن الله سبحانه».
(تفسیر تسنیم،ج۴،ص۳۷۸)
نقد قویم
در دو خط عبارت عربی یادشده به قلم آقای جوادی آملی دستکم چهار اشکال فاحش و عمده دیده میشود...
آن چهار اشکال کدامند؟
به جواب کامل یک جلد «نقدی قویم بر تفسیر تسنیم»(مناظره مکتوب) تعلق میگیرد.
⚡️پینوشت
۱.میانچالش(۱)شرکتکنندهای نداشت.
یادآوری: پنج چالش اصلی قبلی بر محور بیت«خیره مکن چشم به انگشت من...» از نظرها گذشت و سه چالش آن باقی مانده است که به تناوب برگزار خواهد شد.
@yosefzadehgilani1
اشاره:اشکال(۳۳۵۹) در نقد تفسیر تسنیم، محور این میانچالش است.
متن تفسیر تسنیم
٠٠٠بنابراین، میتوان گفت:«سبحان الذی اَوْحیٰ بعبده الاسراء من المصر الی البحر و من البحر الی البرّ سالماً عن درک العدوّ و ناجیاً عن الیمّ، قاهراً علی البحر و قادراً علی انجاء بنی اسرائیل من الغرق باذن الله سبحانه».
(تفسیر تسنیم،ج۴،ص۳۷۸)
نقد قویم
در دو خط عبارت عربی یادشده به قلم آقای جوادی آملی دستکم چهار اشکال فاحش و عمده دیده میشود...
آن چهار اشکال کدامند؟
به جواب کامل یک جلد «نقدی قویم بر تفسیر تسنیم»(مناظره مکتوب) تعلق میگیرد.
⚡️پینوشت
۱.میانچالش(۱)شرکتکنندهای نداشت.
یادآوری: پنج چالش اصلی قبلی بر محور بیت«خیره مکن چشم به انگشت من...» از نظرها گذشت و سه چالش آن باقی مانده است که به تناوب برگزار خواهد شد.
@yosefzadehgilani1
#چالش میانی(۳)۱
نام سورهای قرآنی
نشانیست از نشانی۲
زمان چالش: پنج روز.
جایزه:مناظره مکتوب۳
🔶پینوشتها
۱.همان«میانچالش» است که به جهت مراعات سجع گفته شد«چالش میانی».
۲.در «نشانی» دوم، نشانه جمع «ها» افتاده است باز به جهت سجع.(نشانیست از نشانیها)
۳.همان «نقدی قویم بر تفسیر تسنیم» است. البته افزودههایی دارد چنانکه نقدی قویم هم تفصیلاتی دارد. فعلی المحقق اَن یجمع بینهما.
دو یادآوری
یکم.دوستان لطف کنند جواب چالشها را در گروه به اشتراک بگذارند نه در ویژانه. در چالش اخیر چهار پنج کاربر محترم جواب چالش را به ویژانه فرستاده بودند.
دوم. با این که آمار چالشهایی که تاکنون برگزار شده، زیاد نبوده، در عین حال، حدود ده چالشگر جایزه دریافت کردهاند(نقدی/کتاب)
@yosefzadehgilani1
راهنمایی نهایی:
منظور از «نشانیست از نشانیها»(address) است.
زمان چالش میانی(۳) ساعت ۱۱ امشب به پایان میرسد.
نام سورهای قرآنی
نشانیست از نشانی۲
زمان چالش: پنج روز.
جایزه:مناظره مکتوب۳
🔶پینوشتها
۱.همان«میانچالش» است که به جهت مراعات سجع گفته شد«چالش میانی».
۲.در «نشانی» دوم، نشانه جمع «ها» افتاده است باز به جهت سجع.(نشانیست از نشانیها)
۳.همان «نقدی قویم بر تفسیر تسنیم» است. البته افزودههایی دارد چنانکه نقدی قویم هم تفصیلاتی دارد. فعلی المحقق اَن یجمع بینهما.
دو یادآوری
یکم.دوستان لطف کنند جواب چالشها را در گروه به اشتراک بگذارند نه در ویژانه. در چالش اخیر چهار پنج کاربر محترم جواب چالش را به ویژانه فرستاده بودند.
دوم. با این که آمار چالشهایی که تاکنون برگزار شده، زیاد نبوده، در عین حال، حدود ده چالشگر جایزه دریافت کردهاند(نقدی/کتاب)
@yosefzadehgilani1
راهنمایی نهایی:
منظور از «نشانیست از نشانیها»(address) است.
زمان چالش میانی(۳) ساعت ۱۱ امشب به پایان میرسد.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به یاد او که بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افقهای باز نسبت داشت...
حائری را میگویم
محیالدین شیرازی
متفکر، نکتهپرداز
استاد بیبدیل تمثیل
او یک پای دفاع مقدس هشتساله بود۱
در دست هر رزمنده جزوهای از برداشتهای نغز و شیرین قرآنی و روایی با چاشنی ابیات حافظ و سعدی بود
به گفته سردار شهید قاسم سلیمانی حوزه علمیه مانند او را صدسال دیگر هم نمیتواند بپروراند!
بیتردید درست گفت آن شهید سعید...
پینوشت
۱.پای دیگر جبهه صادق آهنگران بود
اولی خردها را تغذیه میکرد و دومی دلها را...
@yosefzadehgilani1
و از اهالی امروز بود
و با تمام افقهای باز نسبت داشت...
حائری را میگویم
محیالدین شیرازی
متفکر، نکتهپرداز
استاد بیبدیل تمثیل
او یک پای دفاع مقدس هشتساله بود۱
در دست هر رزمنده جزوهای از برداشتهای نغز و شیرین قرآنی و روایی با چاشنی ابیات حافظ و سعدی بود
به گفته سردار شهید قاسم سلیمانی حوزه علمیه مانند او را صدسال دیگر هم نمیتواند بپروراند!
بیتردید درست گفت آن شهید سعید...
پینوشت
۱.پای دیگر جبهه صادق آهنگران بود
اولی خردها را تغذیه میکرد و دومی دلها را...
@yosefzadehgilani1
سنگ تمام
#چالش میانی(۳)۱ نام سورهای قرآنی نشانیست از نشانی۲ زمان چالش: پنج روز. جایزه:مناظره مکتوب۳ 🔶پینوشتها ۱.همان«میانچالش» است که به جهت مراعات سجع گفته شد«چالش میانی». ۲.در «نشانی» دوم، نشانه جمع «ها» افتاده است باز به جهت سجع.(نشانیست از نشانیها) …
یک راهنمایی نهایی دیگر:
نشانی(آدرس) مزبور معمولا در پاورقی کتابها کاربرد دارد.
مرور چالش میانی:
✓نام سورهای
✓نشانی از نشانیهاست(آدرسی از آدرسها)
✓این نشانی یا آدرس در پاورقی کتابهاست.
( با این توضیحات به جواب چالش اشاره شده)
❗️ آخرین فرصت : ۱۰ دقیقه
@yosefzadehgilani1
جواب چالش میانی(۳)
سوره ص
توضیح: در پاورقی کتابها برای ارجاع خواننده به منبع یا منابع مورد نظر مثلا مینویسند:
تفسیر المیزان، ج۲،ص۲۰
مجمع البیان، ج۳،ص۳۰
روح المعانی، ج۴،ص۴۰
روح البیان، ج۵،ص۵۰
نشانی(آدرس) مزبور معمولا در پاورقی کتابها کاربرد دارد.
مرور چالش میانی:
✓نام سورهای
✓نشانی از نشانیهاست(آدرسی از آدرسها)
✓این نشانی یا آدرس در پاورقی کتابهاست.
( با این توضیحات به جواب چالش اشاره شده)
❗️ آخرین فرصت : ۱۰ دقیقه
@yosefzadehgilani1
جواب چالش میانی(۳)
سوره ص
توضیح: در پاورقی کتابها برای ارجاع خواننده به منبع یا منابع مورد نظر مثلا مینویسند:
تفسیر المیزان، ج۲،ص۲۰
مجمع البیان، ج۳،ص۳۰
روح المعانی، ج۴،ص۴۰
روح البیان، ج۵،ص۵۰
🌴نقدی جدید بر تفسیر تسنیم
( به مناسبت این روز فرخنده۱)
متن تسنیم
نکته:آنچه از عنوان« مدینه» فهمیده میشود، از عنوان «قریه» استطهار نمیشود. از این رو تعبیر «اَنا مدینةُ العلم و علیٌّ بابُها» گویاتر از«اَنا قریةُ العلم...» است.
تفسیر تسنیم،ج۴،ص۵۵۴
نقد قویم
مگر«اَنا قریةُ العلم و علیٌّ بابُها» هم داریم تا «اَنا مدینةُ الْعلم و علیٌّ بابُها» گویاتر از آن باشد؟!
پینوشت
۱.این پست در کانال سنگ تمام تلگرام به مناسبت ولادت امام علی علیه السّلام نوشته شده است.
#جعل_ترکیب
@yosefzadehgilani1
( به مناسبت این روز فرخنده۱)
متن تسنیم
نکته:آنچه از عنوان« مدینه» فهمیده میشود، از عنوان «قریه» استطهار نمیشود. از این رو تعبیر «اَنا مدینةُ العلم و علیٌّ بابُها» گویاتر از«اَنا قریةُ العلم...» است.
تفسیر تسنیم،ج۴،ص۵۵۴
نقد قویم
مگر«اَنا قریةُ العلم و علیٌّ بابُها» هم داریم تا «اَنا مدینةُ الْعلم و علیٌّ بابُها» گویاتر از آن باشد؟!
پینوشت
۱.این پست در کانال سنگ تمام تلگرام به مناسبت ولادت امام علی علیه السّلام نوشته شده است.
#جعل_ترکیب
@yosefzadehgilani1
🌴نقدی دیگر بر تفسیر تسنیم
متن تسنیم
شُکر به معنای ظهور است.
تفسیر تسنیم، ج۴،ص۴۲۲
نقد قویم
عبارت کوتاه مزبور«شکر به معنای ظهور است» فاقد ظهور است و از وضوح دور!
اگر نگوییم نادرست است و مردود_که البته صد درصد نادرست است و مردود_چه، تفسیر «شکر» به«ظهور» نه با معنای لغوی«شکر» میخواند و نه با معنای اصطلاحیِ آن میسازد. معنای لغوی شکر این است:
«فعلٌ یُنبئُ عن تعظیم المنعم بسبب الاِنعام سواءٌ کان ذکراً باللّسان اَو اعتقاداً اَو محبّةً بالجَنان اَو عملاً و خدمةً بالاَرکان۱» و معنای اصطلاحیاش چنین:
«صرفُ العبدِ جمیعَ ما اَنعمَ اللهُ علیه الی ما خُلِقَ۲ لِاَجْله۳».
پینوشتها
۱.تفتازانی، مطول،ص۶.
۲.یا«خَلَقَ» به صیغه معلوم.
۳.چلبی، حاشیة المطول،ص۴۰.
@yosefzadehgilani1
متن تسنیم
شُکر به معنای ظهور است.
تفسیر تسنیم، ج۴،ص۴۲۲
نقد قویم
عبارت کوتاه مزبور«شکر به معنای ظهور است» فاقد ظهور است و از وضوح دور!
اگر نگوییم نادرست است و مردود_که البته صد درصد نادرست است و مردود_چه، تفسیر «شکر» به«ظهور» نه با معنای لغوی«شکر» میخواند و نه با معنای اصطلاحیِ آن میسازد. معنای لغوی شکر این است:
«فعلٌ یُنبئُ عن تعظیم المنعم بسبب الاِنعام سواءٌ کان ذکراً باللّسان اَو اعتقاداً اَو محبّةً بالجَنان اَو عملاً و خدمةً بالاَرکان۱» و معنای اصطلاحیاش چنین:
«صرفُ العبدِ جمیعَ ما اَنعمَ اللهُ علیه الی ما خُلِقَ۲ لِاَجْله۳».
پینوشتها
۱.تفتازانی، مطول،ص۶.
۲.یا«خَلَقَ» به صیغه معلوم.
۳.چلبی، حاشیة المطول،ص۴۰.
@yosefzadehgilani1
🌴نقدی دیگر بر تفسیر تسنیم
متن تسنیم
مجزوم بودن فعل«یُخرِجْ»۱یا نشان جزم علمی آنان۲ به تأثیر دعای حضرت موسی بود یا علامت دُگم و توقع قاطع و مصرّانه آنها بوده است.
تفسیر تسنیم، ج۴،ص۶۳۷
نقد قویم
جزم فعل مضارع«یُخرِجْ»_ در آیه۶۱ بقره_ بر پایه قاعده نحوی است نه نشانه جزم علمی بنی اسرائیل و نه علامت قاطعیت عملی آنان در خواستهاشان. وانگهی زبان بنی اسرائیل عبری بود نه عربی!
بنابراین، جزم فعل مزبور هیچ ربطی به قول و فعل قوم بنی اسرائیل ندارد.
توضیح قاعده نحوی
فعل مضارع در جواب فعل امر مجزوم میشود به تقدیر«اِن» شرطیه. شاهد بارزش همان آیه مشهور «اُدعونی اَستَجِبْ لکم۳»است اَی اُدْعُونی_اِن تدعونی_اَستَجِبْ لکم. که در این آیه جمله شرطیه«اِن تدعونی» به قرینه«اُدعونی» حذف شده است تا سرعت تحقق اجابت دعا و ترتّب سریع آن را بر دعا برساند. باری،«اُدعونی اَستَجِبْ لکم» یعنی دعاکردنتان همان و اجابتکردن من همان. و همینگونه است آیه مورد گفتوگو یعنی آیه۶۱ بقره:«اُدعُ... یُخرِجْ»(=اُدعُ_ اِن تَدعُ_ یُخرِجْ).
پینوشتها
۱.در آیه۶۱ سوره بقره:« و اذ قلتم یا موسیٰ: لن نصبر علی طعام واحد فَادْعُ لنا ربّک یُخرِجْ لنا...»
۲.یعنی بنی اسرائیل.
۳.غافر/۶٠.
#تفسیر_به_رأی
@yosefzadehgilani1
متن تسنیم
مجزوم بودن فعل«یُخرِجْ»۱یا نشان جزم علمی آنان۲ به تأثیر دعای حضرت موسی بود یا علامت دُگم و توقع قاطع و مصرّانه آنها بوده است.
تفسیر تسنیم، ج۴،ص۶۳۷
نقد قویم
جزم فعل مضارع«یُخرِجْ»_ در آیه۶۱ بقره_ بر پایه قاعده نحوی است نه نشانه جزم علمی بنی اسرائیل و نه علامت قاطعیت عملی آنان در خواستهاشان. وانگهی زبان بنی اسرائیل عبری بود نه عربی!
بنابراین، جزم فعل مزبور هیچ ربطی به قول و فعل قوم بنی اسرائیل ندارد.
توضیح قاعده نحوی
فعل مضارع در جواب فعل امر مجزوم میشود به تقدیر«اِن» شرطیه. شاهد بارزش همان آیه مشهور «اُدعونی اَستَجِبْ لکم۳»است اَی اُدْعُونی_اِن تدعونی_اَستَجِبْ لکم. که در این آیه جمله شرطیه«اِن تدعونی» به قرینه«اُدعونی» حذف شده است تا سرعت تحقق اجابت دعا و ترتّب سریع آن را بر دعا برساند. باری،«اُدعونی اَستَجِبْ لکم» یعنی دعاکردنتان همان و اجابتکردن من همان. و همینگونه است آیه مورد گفتوگو یعنی آیه۶۱ بقره:«اُدعُ... یُخرِجْ»(=اُدعُ_ اِن تَدعُ_ یُخرِجْ).
پینوشتها
۱.در آیه۶۱ سوره بقره:« و اذ قلتم یا موسیٰ: لن نصبر علی طعام واحد فَادْعُ لنا ربّک یُخرِجْ لنا...»
۲.یعنی بنی اسرائیل.
۳.غافر/۶٠.
#تفسیر_به_رأی
@yosefzadehgilani1
🌴نقدی دیگر بر تفسیر تسنیم
(حُزوب یا حَزْب؟)
متن تسنیم
حضرت رسول صلّیالله علیه وآله و سلّم هنگام حزوب حادثه و نزول سانحه غمبار، گذشته از شکیبایی، به نماز پناه میبرد.
تفسیر تسنیم، ج۴،ص۱۸۴
نقد قویم
واژه«حُزوب» در لغت نیامده است بل «حَزْب» آمده است بر وزن«حرب»، یقال:«حَزَبَهُ الامرُ حَزْباً» یعنی کاری دشوار برایش پیش آمد. و در حدیث آمده است:«کان رسولُ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم اذا حَزَبَهُ اَمرٌ فَزِعَ الی الصّلاة»۱.اساساً «فَعَلَ یَفعَلُ» که معمولا متعدی است، مصدرش بر وزن «فَعْل» میآید، مثل«قَتَلَ یَقْتُلُ قتلاً» و «نَصَرَ یَنْصُرُ نصراً»، نه بر وزن« فُعول»۲. بنابراین، فعل «حَزَبَ یَحْزُبُ» که متعدی است، مصدرش چنانکه گفتیم«حَزْب» است نه«حُزوب».
قال ابن مالک:
فَعْلٌ قیاسُ مصدرِ المعَدّیٰ
مِن ذی ثلاثةٍ ک«رَدَّ رَدّا»
پس،لازم است در اینجا از خیر همسازی بیجا صرف نظر نمود و تن به غلطگویی نداد.۳
پینوشتها
۱.الدّرّ المنثور، ج۱،ص۱۶۳؛(چون کاری دشوار برای پیامبر خدا پیش میآمد، به نماز پناه میبرد)
۲.وزن«فُعول» نوعا مصدر فعل لازم به کار میرود، مثل«قَعَدَ یَقْعُدُ قعوداً» و «جَلَسَ یَجلِسُ جلوساً» و «حَضَرَ یَحْضُرُ حضوراً» کما قال ابن مالک:
و «فَعَلَ» اللّازمُ مثلَ قَعَدا
له فُعولٌ باطّرادٍ ک: غَدا
۳.ایشان در عبارت مورد نقد، با به کارگیری واژه ساختگی«حُزوب» خواسته است در مقابل کلمه «نزول» کلمهای هموزن بنشاند!
#جعل_واژه
@yosefzadehgilani1
(حُزوب یا حَزْب؟)
متن تسنیم
حضرت رسول صلّیالله علیه وآله و سلّم هنگام حزوب حادثه و نزول سانحه غمبار، گذشته از شکیبایی، به نماز پناه میبرد.
تفسیر تسنیم، ج۴،ص۱۸۴
نقد قویم
واژه«حُزوب» در لغت نیامده است بل «حَزْب» آمده است بر وزن«حرب»، یقال:«حَزَبَهُ الامرُ حَزْباً» یعنی کاری دشوار برایش پیش آمد. و در حدیث آمده است:«کان رسولُ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم اذا حَزَبَهُ اَمرٌ فَزِعَ الی الصّلاة»۱.اساساً «فَعَلَ یَفعَلُ» که معمولا متعدی است، مصدرش بر وزن «فَعْل» میآید، مثل«قَتَلَ یَقْتُلُ قتلاً» و «نَصَرَ یَنْصُرُ نصراً»، نه بر وزن« فُعول»۲. بنابراین، فعل «حَزَبَ یَحْزُبُ» که متعدی است، مصدرش چنانکه گفتیم«حَزْب» است نه«حُزوب».
قال ابن مالک:
فَعْلٌ قیاسُ مصدرِ المعَدّیٰ
مِن ذی ثلاثةٍ ک«رَدَّ رَدّا»
پس،لازم است در اینجا از خیر همسازی بیجا صرف نظر نمود و تن به غلطگویی نداد.۳
پینوشتها
۱.الدّرّ المنثور، ج۱،ص۱۶۳؛(چون کاری دشوار برای پیامبر خدا پیش میآمد، به نماز پناه میبرد)
۲.وزن«فُعول» نوعا مصدر فعل لازم به کار میرود، مثل«قَعَدَ یَقْعُدُ قعوداً» و «جَلَسَ یَجلِسُ جلوساً» و «حَضَرَ یَحْضُرُ حضوراً» کما قال ابن مالک:
و «فَعَلَ» اللّازمُ مثلَ قَعَدا
له فُعولٌ باطّرادٍ ک: غَدا
۳.ایشان در عبارت مورد نقد، با به کارگیری واژه ساختگی«حُزوب» خواسته است در مقابل کلمه «نزول» کلمهای هموزن بنشاند!
#جعل_واژه
@yosefzadehgilani1
🌴نقدی دیگر بر تفسیر تسنیم
متن تسنیم
از جمله«ایّای فارهبونِ»۱ استفاده میشود که انسان باید در ترس نیز موحّد باشد و منحصرا از خدا بترسد. حصری که از این جمله استفاده میشود از دو جهت، از حصری که از مثل جمله«ایّاک نعبد» استظهار میشود برتر است؛ زیرا افزون بر تقدیم ضمیر منفصل«ایّای» که همانند تقدیم«ایّاک» افاده حصر میکند، وجود ضمیر متصل یای متکلم در «فارهبونِ» که کسره نون نشان آن است، نیز مفید حصر است.
تفسیر تسنیم، ج۴،ص۳۷
نقد قویم
در آیه مزبور فقط تقدیم«ایّای» نشانه حصر است اما افزودن یای متکلم در «فارهبونِ»(=فارهبونی) از باب حصر نیست بل از باب تأکید است چون این ضمیر متصل مؤخر، مساوی است با آن ضمیر منفصل مقدم. پس تأکید از ناحیه تکرار است و به جز حصر اول(ایّای) حصری دیگر در کار نیست.
#نقش_ادبیات_در_تفسیر
#نقش_بلاغت_در_تفسیر
پینوشت
۱.در آیه ۴۰ بقره:«یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی الّتی انعمتُ علیکم و اَوفوا بعهدی اُوفِ بعهدکم و ایّایَ فارهبونِ»
@yosefzadehgilani1
متن تسنیم
از جمله«ایّای فارهبونِ»۱ استفاده میشود که انسان باید در ترس نیز موحّد باشد و منحصرا از خدا بترسد. حصری که از این جمله استفاده میشود از دو جهت، از حصری که از مثل جمله«ایّاک نعبد» استظهار میشود برتر است؛ زیرا افزون بر تقدیم ضمیر منفصل«ایّای» که همانند تقدیم«ایّاک» افاده حصر میکند، وجود ضمیر متصل یای متکلم در «فارهبونِ» که کسره نون نشان آن است، نیز مفید حصر است.
تفسیر تسنیم، ج۴،ص۳۷
نقد قویم
در آیه مزبور فقط تقدیم«ایّای» نشانه حصر است اما افزودن یای متکلم در «فارهبونِ»(=فارهبونی) از باب حصر نیست بل از باب تأکید است چون این ضمیر متصل مؤخر، مساوی است با آن ضمیر منفصل مقدم. پس تأکید از ناحیه تکرار است و به جز حصر اول(ایّای) حصری دیگر در کار نیست.
#نقش_ادبیات_در_تفسیر
#نقش_بلاغت_در_تفسیر
پینوشت
۱.در آیه ۴۰ بقره:«یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی الّتی انعمتُ علیکم و اَوفوا بعهدی اُوفِ بعهدکم و ایّایَ فارهبونِ»
@yosefzadehgilani1
🌴برگی دیگر از نقد قویم بر تفسیر تسنیم
متن تسنیم
از خدای سبحان مسألت داریم همگان مخصوصا راقم سطور و اِرقام او را از زلّت و ازلال مصون دارد...
تفسیر تسنیم، ج۳،ص۴۱۴
نقد قویم
انّه لیس فی اللّغة کلمة«اِرقام»_بکسر الهمزة_ مصدر باب الاِفعال؛ بل المستعمل فی اللغة هو «الرّقْمُ»_رَقَمَ یَرْقُمُ رَقْماً_یقال مثلا:«رَقَمَ الرّسالةَ»؛(نامه را نوشت) و یقال للحاذق فی فنّه:«هو یَرْقُمُ فی الماء»؛(او در آب مینگارد) کنایةٌ عن نهایة المهارة؛ یعنی در کار خود، نیک خبره است و کاری میکند که از دیگران ساخته نیست۱و«الرّقیم» فعیلٌ بمعنی «المرقوم» اَی المکتوب. والمبالغة من هذه المادّة هو «التّرقیم» یقال:«رَقَّمَ الرّسالةَ ترقیماً» یعنی نامه را نیک نگاشت.
پینوشت
۱.البته مثال مزبور یعنی«هو یَرْقُمُ فی الماء» یا «هو الرّاقمُ فی الماء» درباره کسی که کارهایی بیثمر و بیاثر انجام میدهد نیز به کار میرود.
#جعل_واژه
@yosefzadehgilani1
متن تسنیم
از خدای سبحان مسألت داریم همگان مخصوصا راقم سطور و اِرقام او را از زلّت و ازلال مصون دارد...
تفسیر تسنیم، ج۳،ص۴۱۴
نقد قویم
انّه لیس فی اللّغة کلمة«اِرقام»_بکسر الهمزة_ مصدر باب الاِفعال؛ بل المستعمل فی اللغة هو «الرّقْمُ»_رَقَمَ یَرْقُمُ رَقْماً_یقال مثلا:«رَقَمَ الرّسالةَ»؛(نامه را نوشت) و یقال للحاذق فی فنّه:«هو یَرْقُمُ فی الماء»؛(او در آب مینگارد) کنایةٌ عن نهایة المهارة؛ یعنی در کار خود، نیک خبره است و کاری میکند که از دیگران ساخته نیست۱و«الرّقیم» فعیلٌ بمعنی «المرقوم» اَی المکتوب. والمبالغة من هذه المادّة هو «التّرقیم» یقال:«رَقَّمَ الرّسالةَ ترقیماً» یعنی نامه را نیک نگاشت.
پینوشت
۱.البته مثال مزبور یعنی«هو یَرْقُمُ فی الماء» یا «هو الرّاقمُ فی الماء» درباره کسی که کارهایی بیثمر و بیاثر انجام میدهد نیز به کار میرود.
#جعل_واژه
@yosefzadehgilani1
🌴نقدی دیگر بر تفسیر تسنیم
اشکال ۱۷۶۶ در نقد قویم
متن تسنیم
متأسفانه... برخی از مسلمانان، تصلیه را ابتر کرده و با صلوات بتراء فقط بر رسول اکرم درود میفرستند... و نام اهل و آل او را حذف میکنند...
تفسیر تسنیم، ج۳،ص۴۴۴_۴۴۳
نقد قویم
ما در لغت عرب،«تصلیه»_در معنیِ تحیّت و سلام_نداریم بل «صلاة» داریم؛ یقال«صَلّیٰ یُصَلّي صلاةً» لا «تصلیةً»_ تحلیل و تعلیل این مسأله را در مناظره مکتوب،ص۲۷۸ و نیز در جلد دوم نقد قویم، ذیل اشکال(۹۳٠)،صفحه۱۹۸ ببینید_جالب است که در روایت نیز تعبیر«صلاة بتراء» مطرح شده است نه «تصلیة بتراء»؛ فانّه قال الرّسول الاکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم:«لا تُصلّوا علیَّ الصّلاةَ البتراء» فقالوا یا رسولَ الله! و ما الصّلاةُ البتراءُ؟ قال: اَنْ تقولوا: اللّهم صلِّ علی محمّد_و تمسکوا_بل قولوا: اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد»۱
پینوشت
۱.الدّرّ المنثور، ذیل آیه ۵۶ سوره احزاب.
@yosefzadehgilani1
اشکال ۱۷۶۶ در نقد قویم
متن تسنیم
متأسفانه... برخی از مسلمانان، تصلیه را ابتر کرده و با صلوات بتراء فقط بر رسول اکرم درود میفرستند... و نام اهل و آل او را حذف میکنند...
تفسیر تسنیم، ج۳،ص۴۴۴_۴۴۳
نقد قویم
ما در لغت عرب،«تصلیه»_در معنیِ تحیّت و سلام_نداریم بل «صلاة» داریم؛ یقال«صَلّیٰ یُصَلّي صلاةً» لا «تصلیةً»_ تحلیل و تعلیل این مسأله را در مناظره مکتوب،ص۲۷۸ و نیز در جلد دوم نقد قویم، ذیل اشکال(۹۳٠)،صفحه۱۹۸ ببینید_جالب است که در روایت نیز تعبیر«صلاة بتراء» مطرح شده است نه «تصلیة بتراء»؛ فانّه قال الرّسول الاکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم:«لا تُصلّوا علیَّ الصّلاةَ البتراء» فقالوا یا رسولَ الله! و ما الصّلاةُ البتراءُ؟ قال: اَنْ تقولوا: اللّهم صلِّ علی محمّد_و تمسکوا_بل قولوا: اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد»۱
پینوشت
۱.الدّرّ المنثور، ذیل آیه ۵۶ سوره احزاب.
@yosefzadehgilani1
🌴نقدی دیگر بر تفسیر تسنیم
متن تسنیم
از سهل تستری رسیده است:«خوف، مذکر است و رجا مؤنث و از اجتماع و تناکح این دو، حقایق ایمان متولد میشود»
تفسیر تسنیم، ج۴،ص۳۸
نقد قویم
واژه«رجا»(رجاء) نیز مثل واژه «خوف» مذکر است نه مؤنث. چون فاقد علامت تأنیث است۱و آن همزه آخر منقلب است از «واو» عله، والاَصلُ:«رَجاو» مِن قولهم«رَجَوْتُهُ». قال ابن فارس:«الرّجاء و هو الاَمل؛ یقال: رَجَوْتُ الاَمرَ اَرجوه رجاءً. ثمّ یتّسع فی ذلک، فربّما عبّر عن الخوف بالرّجاء، قال الله تعالیٰ:ما لکم لاتَرجون لله وقاراً۲اَی لاتخافون له عظمةً؛ و ناسٌ یقولون: ما اَرجو، اَی ما اُبالي»۳. فاَعاد علی«الرّجاء» ضمیر التّذکیر فی السّطر الاوّل:«الرّجاءُ هو الاَمل».
براین اساس، آن سخن سهل تستری نادرست است و بیاساس.
پینوشت
۱.علامةُ التّأنیث تاءٌ و اَلِف
(الف هم اعم است از مقصور و ممدود، مثل کبریٰ و زهراء)
۲.نوح/۱۳.
۳.معجم مقاییس اللّغة، ص۴۲۴.
@yosefzadehgilani1
متن تسنیم
از سهل تستری رسیده است:«خوف، مذکر است و رجا مؤنث و از اجتماع و تناکح این دو، حقایق ایمان متولد میشود»
تفسیر تسنیم، ج۴،ص۳۸
نقد قویم
واژه«رجا»(رجاء) نیز مثل واژه «خوف» مذکر است نه مؤنث. چون فاقد علامت تأنیث است۱و آن همزه آخر منقلب است از «واو» عله، والاَصلُ:«رَجاو» مِن قولهم«رَجَوْتُهُ». قال ابن فارس:«الرّجاء و هو الاَمل؛ یقال: رَجَوْتُ الاَمرَ اَرجوه رجاءً. ثمّ یتّسع فی ذلک، فربّما عبّر عن الخوف بالرّجاء، قال الله تعالیٰ:ما لکم لاتَرجون لله وقاراً۲اَی لاتخافون له عظمةً؛ و ناسٌ یقولون: ما اَرجو، اَی ما اُبالي»۳. فاَعاد علی«الرّجاء» ضمیر التّذکیر فی السّطر الاوّل:«الرّجاءُ هو الاَمل».
براین اساس، آن سخن سهل تستری نادرست است و بیاساس.
پینوشت
۱.علامةُ التّأنیث تاءٌ و اَلِف
(الف هم اعم است از مقصور و ممدود، مثل کبریٰ و زهراء)
۲.نوح/۱۳.
۳.معجم مقاییس اللّغة، ص۴۲۴.
@yosefzadehgilani1
🌴برگی دیگر از نقد قویم
متن تسنیم
فرق دقیق است بین«واجبٌ علی الله» و «واجبٌ عن الله»؛ یعنی قبول توبه نصوح امری قطعی و ضروری از خداوند صادر خواهد شد، نه آنکه بر خداوند لازم است چنین کند. مثلا صدور عدل«واجبِ از خداست» نه «واجبِ بر خدا» و صدور ظلم «ممتنعِ از خداست» نه «ممتنع بر خدا» و جریان پذیرش توبه، چنین تفضّلی«از» خداوند ضروری است، نه آنکه «بر» او ضروری و واجب باشد.
تفسیر تسنیم، ج۳،ص۴۵۳_۴۵۲
نقد قویم
وقتی که خدا خود به صراحت میگوید:«کَتَبَ علی نفسه الرّحمةَ»۱ یعنی« اَوجبها علی ذاته»۲ یا «الزمها علی نفسه»۳ که مساوی است با تعبیر «واجبٌ علی الله»؛ دیگر طرح تعبیر «واجبٌ عن الله» مهمل است و بیمعنا. چه، این تعبیر بیپایه است و خلاف آیه. برخلاف تعبیر «واجبٌ علی الله» که مطابق و موافق است با آیات قرآن:«کَتَبَ علی نفسه».
نکته:بر پایه آیه:«کَتَبَ علی نفسه الرّحمةَ» میتوان گفت مثلا:«کَتَبَ علی نفسه العدلَ» و:«کَتَبَ علی نفسه الهدایةَ» کما قال تعالیٰ صریحاً:«اِنّ علینا لَلهدیٰ»۴.باری، خدا اموری مهم و سرنوشتساز مثل عدالت و هدایت را بر خود واجب کرده است چنانکه در آیهای دیگر مهرورزی و توبهپذیری را بر خود لازم دانسته است:«کَتَبَ ربُّکم علی نفسه الرّحمةَ اَنّه مَن عَمِلَ منکم سوءً بجهالة ثمّ تابَ مِن بعده و اصلح فَاَنّه غفورٌ رحیمٌ»۵
گفتنی است که در دنباله آیه پیشگفته یعنی آیه ۱۲ انعام:«کَتَبَ علی نفسه الرّحمةَ» میافزاید: «لَیجمعنّکم الی یوم القیامة لاریب فیه» که خداوند حکیم در اینجا با طرح معاد_که آخرین سیر تکاملی آدم و عالَم است، معنیبخشی به خلقت و آفرینش هستی را به نمایش گذاشته است و با تأکید شدید میگوید خدا رحمت را بر خود واجب کرده است که با ایجاد معاد، آدم و عالم را به آخرین مرحله تکامل برساند چه، اگر خلقتِ هستی منحصر به همین سرا باشد و با مرگ، همه چیز تمام شود، رحمتش ناتمام خواهد بود. همان رحمتی که غایت خلقت است حدوثاً و بقاءً اَمّا حدوثاً فلقوله تعالیٰ:«ولا یزالون مختلفین الّا مَن رَحِمَ ربُّک و لذلک خلقهم»۶ و اَمّا بقاءً فلقوله تعالیٰ:«کَتَبَ علی نفسه الرّحمةَ لیجمعنّکم الی یوم القیامة»۷.
سؤال
در اینجا جا دارد که سؤالی از صاحب تفسیر تسنیم پرسیده شود و آن اینکه فاعل در تعبیر «واجبٌ عن الله» کیست؟ یعنی چه کسی حکم کرده است که مثلا صدور عدل از خدا لازم است؟
و یا قبول توبه از سوی خدا لازم است؟
اگر در پاسخ بگویند فاعلِ حکم مزبور، خودِ خداست بدین معنی که خدا بر خود واجب نموده است؛ میگوییم این همان«واجبٌ علی الله» است_که شما در متن تسنیم منکر آن شدید!_ و اگر بگویید فاعل، خارج از خداست، میگوییم این پاسخ شما مستلزم هزار تالی فاسد است!
بنابراین، با طرح و شرح مباحث و مسائلی بیمبنا و بیمعنا نباید برای خدا تعیین تکلیف کرد. خدا خود میداند چه چیزی بر او لازم است و چه چیزی بر او لازم نیست و یا چه چیزی از خود صادر کند و چه چیزی را صادر نکند و دریغ دارد. فَاِنّ اَزِمّةَ الاُمورِ طُرّاً بیده.
پینوشتها
۱.انعام/۱۲
۲.کشاف، ج۲،ص۸.
۳.تفسیر راهنما.
۴.لیل/۱۲.
۵.انعام/۵۴.
۶.هود/۱۱۹.منظور از« رحمت» مزبور، هدایت است.آری، تنها مردمی از عوارض اختلاف و تفرقه در دین بیمهاند که با تبعیت از عقل و نقل، مشمول هدایت الهی شده، به سعادت ابدی میرسند.
۷.انعام/۱۲.
@yosefzadehgilani1
متن تسنیم
فرق دقیق است بین«واجبٌ علی الله» و «واجبٌ عن الله»؛ یعنی قبول توبه نصوح امری قطعی و ضروری از خداوند صادر خواهد شد، نه آنکه بر خداوند لازم است چنین کند. مثلا صدور عدل«واجبِ از خداست» نه «واجبِ بر خدا» و صدور ظلم «ممتنعِ از خداست» نه «ممتنع بر خدا» و جریان پذیرش توبه، چنین تفضّلی«از» خداوند ضروری است، نه آنکه «بر» او ضروری و واجب باشد.
تفسیر تسنیم، ج۳،ص۴۵۳_۴۵۲
نقد قویم
وقتی که خدا خود به صراحت میگوید:«کَتَبَ علی نفسه الرّحمةَ»۱ یعنی« اَوجبها علی ذاته»۲ یا «الزمها علی نفسه»۳ که مساوی است با تعبیر «واجبٌ علی الله»؛ دیگر طرح تعبیر «واجبٌ عن الله» مهمل است و بیمعنا. چه، این تعبیر بیپایه است و خلاف آیه. برخلاف تعبیر «واجبٌ علی الله» که مطابق و موافق است با آیات قرآن:«کَتَبَ علی نفسه».
نکته:بر پایه آیه:«کَتَبَ علی نفسه الرّحمةَ» میتوان گفت مثلا:«کَتَبَ علی نفسه العدلَ» و:«کَتَبَ علی نفسه الهدایةَ» کما قال تعالیٰ صریحاً:«اِنّ علینا لَلهدیٰ»۴.باری، خدا اموری مهم و سرنوشتساز مثل عدالت و هدایت را بر خود واجب کرده است چنانکه در آیهای دیگر مهرورزی و توبهپذیری را بر خود لازم دانسته است:«کَتَبَ ربُّکم علی نفسه الرّحمةَ اَنّه مَن عَمِلَ منکم سوءً بجهالة ثمّ تابَ مِن بعده و اصلح فَاَنّه غفورٌ رحیمٌ»۵
گفتنی است که در دنباله آیه پیشگفته یعنی آیه ۱۲ انعام:«کَتَبَ علی نفسه الرّحمةَ» میافزاید: «لَیجمعنّکم الی یوم القیامة لاریب فیه» که خداوند حکیم در اینجا با طرح معاد_که آخرین سیر تکاملی آدم و عالَم است، معنیبخشی به خلقت و آفرینش هستی را به نمایش گذاشته است و با تأکید شدید میگوید خدا رحمت را بر خود واجب کرده است که با ایجاد معاد، آدم و عالم را به آخرین مرحله تکامل برساند چه، اگر خلقتِ هستی منحصر به همین سرا باشد و با مرگ، همه چیز تمام شود، رحمتش ناتمام خواهد بود. همان رحمتی که غایت خلقت است حدوثاً و بقاءً اَمّا حدوثاً فلقوله تعالیٰ:«ولا یزالون مختلفین الّا مَن رَحِمَ ربُّک و لذلک خلقهم»۶ و اَمّا بقاءً فلقوله تعالیٰ:«کَتَبَ علی نفسه الرّحمةَ لیجمعنّکم الی یوم القیامة»۷.
سؤال
در اینجا جا دارد که سؤالی از صاحب تفسیر تسنیم پرسیده شود و آن اینکه فاعل در تعبیر «واجبٌ عن الله» کیست؟ یعنی چه کسی حکم کرده است که مثلا صدور عدل از خدا لازم است؟
و یا قبول توبه از سوی خدا لازم است؟
اگر در پاسخ بگویند فاعلِ حکم مزبور، خودِ خداست بدین معنی که خدا بر خود واجب نموده است؛ میگوییم این همان«واجبٌ علی الله» است_که شما در متن تسنیم منکر آن شدید!_ و اگر بگویید فاعل، خارج از خداست، میگوییم این پاسخ شما مستلزم هزار تالی فاسد است!
بنابراین، با طرح و شرح مباحث و مسائلی بیمبنا و بیمعنا نباید برای خدا تعیین تکلیف کرد. خدا خود میداند چه چیزی بر او لازم است و چه چیزی بر او لازم نیست و یا چه چیزی از خود صادر کند و چه چیزی را صادر نکند و دریغ دارد. فَاِنّ اَزِمّةَ الاُمورِ طُرّاً بیده.
پینوشتها
۱.انعام/۱۲
۲.کشاف، ج۲،ص۸.
۳.تفسیر راهنما.
۴.لیل/۱۲.
۵.انعام/۵۴.
۶.هود/۱۱۹.منظور از« رحمت» مزبور، هدایت است.آری، تنها مردمی از عوارض اختلاف و تفرقه در دین بیمهاند که با تبعیت از عقل و نقل، مشمول هدایت الهی شده، به سعادت ابدی میرسند.
۷.انعام/۱۲.
@yosefzadehgilani1
🌴نقد شماره(۱۷۶۹)
متن تسنیم
آنچه در اینجا مطرح است این است که چرا جریان تشریع و وحی و نبوت به صورت جمله شرطیه که مفید شک است۱ بیان شد؟
در توجیه مشکوک بودن اصل ارسال پیامبران وجوهی ارائه شده که به برخی از آنها اجمالا اشاره میشود...
آنچه میتوان درباره عنصر محوری بحث و حل اشکال مطروح گفت این است که هرگز جمله شرطیه به لحاظ وجود عینی، نه منافی ضرورت مقدم و تالی یا امتناع هر دو و نه مستلزم امکان وجود مقدم و تالی است؛ چنانکه به لحاظ وجود علمی نه منافی قطع به تحقق مقدم و تالی یا قطع به تحقق آنهاست و نه مستلزم شک در تحقق آنها.
آنچه مصبّ حکم شرطیه متصله لزومیه است، تلازم بین مقدم و تالی و آنچه مدار حکم منفصله عنادیه است تنافی بین آنهاست؛ یعنی در متصله یک جزم است و آن نسبت به «تلازم» است و در منفصله یک جزم است و آن نسبت به «تعاند» است. هرگز تردید و شک و احتمال در قضیه شرطیه راه ندارد.
تفسیر تسنیم، ج۳،ص۴۷۲_۴۷۳
نقد(مقدمه)
ایشان در عبارت یادشده، سؤالی برگرفته از زمخشری را مطرح کرده بعد در جوابش راهی بس طولانی بیهوده پیموده و فرسنگها از حقیقت دور افتاده!
سؤال این بود که چرا در آیه«فَاِمّا یأتینّکم منّی هدیً» مسأله هدایت توسط پیامبران_که امری است مسلّم و قطعی_ به صورت قضیه شرطیه_که مفید شک و تردید است_بیان شده است؟
که حاصلِ جواب ایشان به سؤال مزبور این شد که چه کسی گفته قضیه شرطیه مفید شک است؟!! نه، هرگز تردید و شک و احتمال در قضیه شرطیه راه ندارد!!!
اما جواب ناقد به سؤال یادشده را پس از نقد عبارت تسنیم ذیلا با دقت بخوانید.
نقدی قویم
در تلازم شرط و جواب، بحثی نیست بل بحث بر سرِ وضع «اِنْ»۲ شرطیه است که این واژه برای بیان شک و تردید وضع شده است و در شرطی شکآمیز به کار میرود، مثل«اِنْ اَتیتنی اَتیتُک» که در اینجا آمدن مخاطب، مشکوک الوقوع است و محتمل است بیاید یا نیاید. از این رو گفته نمیشود«اِنْ طلعتِ الشّمسُ اَتیتُک» چون طلوع شمس، قطعی است. دقیقا واژه «اِنْ» نقطه مقابل واژه «اذا» است که در شرطِ قطعیّ الوقوع به کار میرود. به سه آیه زیر نیک بنگرید:
یکم:« فاذا جائتهم الحسنةُ قالوا لنا هذه و اِنْ تُصبهم سیّئةٌ یَطّیّروا بموسی و مَن معه...»۳
دوم:« و اذا اذقنا النّاسَ رحمةً فرحوا بها و اِنْ تُصبهم سیّئةٌ بما قدّمتْ اَیدیهم اذا هُم یقنطون»۴
سوم:« و اِنّا اذا اذقنا الانسانَ منّا رحمةً فرح بها و اِنْ تُصبهم سیّئةٌ بما قدّمتْ اَیدیهم فانّ الانسان کفور»۵
چنانکه ملاحظه میکنید در سه آیه یادشده هر دو واژه شرطیه مورد بحث یعنی«اذا» و «اِنْ» جمع شدهاند که اولی در شرط محقق الوقوع (برخورداری مردم از حسنه و رحمت الهی) به کار رفته است و دومی در شرط محتمل الوقوع(گرفتاری مردم به سیئه و بدی) استعمال شده است. قال الصّاوی:« و الحکمة فی تصدیر النّعمة ب«اذا» و البلاء ب«اِنْ» هو الاشارة الی اَنّ النّعمة محقّقة الحصول بخلاف البلاء؛ لانّ رحمة الله تغلب غضبه»۶
اما جواب تحقیقی به آن سؤال و اشکال مورد اشاره مفسری چون زمخشری که گفت:«لِمَ جیئَ
بکلمة الشّک و اتیانُ الهدیٰ کائنٌ لا محالة لوجوبه؟»۷ این است که در آیه مورد بحث، واژه«اِنْ» شرطیه با «ما» زایده به کار رفته:«فَاِمّا یأتینّکم منّی هدیً...۸ و خاصیت «ما» زایده، تأکید و حتمیّت مفاد جمله است، مثل آیه ۲۶ سوره مریم:«فَکُلی واشربی و قرّی عیناً فَاِمّا تَرَیِنّ من البشر احداً فقولی اِنّی نذرتُ للرّحمان صوماً فلن اُکلّم الیومَ انسیّاً». گذشته از آن، فعل شرط نیز در هر دو آیه، مؤکّد به نون ثقیله آمده است(یأتینّکم، تَرَیِنّ) که مایهی زیادت تأکید و حتمیّت است. بنابراین، اتیان هدایت الهی از طریق ارسال رسل و انزال کتب، حتمی و قطعی است و تردیدناپذیر.
نکته
بر پایه مطالب پیشگفته، بر مفسر و مترجم است که در مقام تفسیر و ترجمه، تأکید مزبور را در آیه مذکور بازتاب دهد. تفسیر راهنما در این باره حق سخن را ادا کرده است:«اِمّا، مرکّب است از اِنْ شرطیه و "ما" زایده است. شرطیه بودن جمله از یکسو و تأکید آن با "ما" زایده و نون تأکید در "یأتینّ" از سوی دیگر، اقتضا میکند که آیه چنین معنا شود:«اگر هدایتی از جانب من آمد_که البته خواهد آمد_...»۹
فانقدح ممّا تقدّم،بطلان قوله:«هرگز تردید و شک و احتمال در قضیه شرطیه راه ندارد»
چرا؟ زیرا با وضع «اِنْ» شرطیه_که گفتیم برای بیان شک و تردید است_منافات دارد.
پینوشتها
۱.فی «...فَاِمّا یأتینّکم منّی هدیً فمن تبع هدایَ فلاخوفٌ علیهم و لا هم یحزنون»(بقره/۳۸)
۲.«اِمّا»در آیه مورد بحث=اِنْ شرطیه +ما زایده برای تأکید.
۳.اعراف/۱۳۱.
۴.روم/۳۶.
۵.شوری/۴۸.
۶.صفوة التّفاسیر،ج۳،ص۱۴۵.
۷.کشاف،ج۱،ص۱۲۹.
۸.گذشت که واژه«اِمّا» مرکّب است از «اِنْ» شرطیه و «ما» زایده؛ که نون ساکنه به میم مبدّل شده، آنگاه میم در میم ادغام گشته است.
۹.تفسیر راهنما،ج۱،ص۱۱۴.
@yosefzadehgilani1
متن تسنیم
آنچه در اینجا مطرح است این است که چرا جریان تشریع و وحی و نبوت به صورت جمله شرطیه که مفید شک است۱ بیان شد؟
در توجیه مشکوک بودن اصل ارسال پیامبران وجوهی ارائه شده که به برخی از آنها اجمالا اشاره میشود...
آنچه میتوان درباره عنصر محوری بحث و حل اشکال مطروح گفت این است که هرگز جمله شرطیه به لحاظ وجود عینی، نه منافی ضرورت مقدم و تالی یا امتناع هر دو و نه مستلزم امکان وجود مقدم و تالی است؛ چنانکه به لحاظ وجود علمی نه منافی قطع به تحقق مقدم و تالی یا قطع به تحقق آنهاست و نه مستلزم شک در تحقق آنها.
آنچه مصبّ حکم شرطیه متصله لزومیه است، تلازم بین مقدم و تالی و آنچه مدار حکم منفصله عنادیه است تنافی بین آنهاست؛ یعنی در متصله یک جزم است و آن نسبت به «تلازم» است و در منفصله یک جزم است و آن نسبت به «تعاند» است. هرگز تردید و شک و احتمال در قضیه شرطیه راه ندارد.
تفسیر تسنیم، ج۳،ص۴۷۲_۴۷۳
نقد(مقدمه)
ایشان در عبارت یادشده، سؤالی برگرفته از زمخشری را مطرح کرده بعد در جوابش راهی بس طولانی بیهوده پیموده و فرسنگها از حقیقت دور افتاده!
سؤال این بود که چرا در آیه«فَاِمّا یأتینّکم منّی هدیً» مسأله هدایت توسط پیامبران_که امری است مسلّم و قطعی_ به صورت قضیه شرطیه_که مفید شک و تردید است_بیان شده است؟
که حاصلِ جواب ایشان به سؤال مزبور این شد که چه کسی گفته قضیه شرطیه مفید شک است؟!! نه، هرگز تردید و شک و احتمال در قضیه شرطیه راه ندارد!!!
اما جواب ناقد به سؤال یادشده را پس از نقد عبارت تسنیم ذیلا با دقت بخوانید.
نقدی قویم
در تلازم شرط و جواب، بحثی نیست بل بحث بر سرِ وضع «اِنْ»۲ شرطیه است که این واژه برای بیان شک و تردید وضع شده است و در شرطی شکآمیز به کار میرود، مثل«اِنْ اَتیتنی اَتیتُک» که در اینجا آمدن مخاطب، مشکوک الوقوع است و محتمل است بیاید یا نیاید. از این رو گفته نمیشود«اِنْ طلعتِ الشّمسُ اَتیتُک» چون طلوع شمس، قطعی است. دقیقا واژه «اِنْ» نقطه مقابل واژه «اذا» است که در شرطِ قطعیّ الوقوع به کار میرود. به سه آیه زیر نیک بنگرید:
یکم:« فاذا جائتهم الحسنةُ قالوا لنا هذه و اِنْ تُصبهم سیّئةٌ یَطّیّروا بموسی و مَن معه...»۳
دوم:« و اذا اذقنا النّاسَ رحمةً فرحوا بها و اِنْ تُصبهم سیّئةٌ بما قدّمتْ اَیدیهم اذا هُم یقنطون»۴
سوم:« و اِنّا اذا اذقنا الانسانَ منّا رحمةً فرح بها و اِنْ تُصبهم سیّئةٌ بما قدّمتْ اَیدیهم فانّ الانسان کفور»۵
چنانکه ملاحظه میکنید در سه آیه یادشده هر دو واژه شرطیه مورد بحث یعنی«اذا» و «اِنْ» جمع شدهاند که اولی در شرط محقق الوقوع (برخورداری مردم از حسنه و رحمت الهی) به کار رفته است و دومی در شرط محتمل الوقوع(گرفتاری مردم به سیئه و بدی) استعمال شده است. قال الصّاوی:« و الحکمة فی تصدیر النّعمة ب«اذا» و البلاء ب«اِنْ» هو الاشارة الی اَنّ النّعمة محقّقة الحصول بخلاف البلاء؛ لانّ رحمة الله تغلب غضبه»۶
اما جواب تحقیقی به آن سؤال و اشکال مورد اشاره مفسری چون زمخشری که گفت:«لِمَ جیئَ
بکلمة الشّک و اتیانُ الهدیٰ کائنٌ لا محالة لوجوبه؟»۷ این است که در آیه مورد بحث، واژه«اِنْ» شرطیه با «ما» زایده به کار رفته:«فَاِمّا یأتینّکم منّی هدیً...۸ و خاصیت «ما» زایده، تأکید و حتمیّت مفاد جمله است، مثل آیه ۲۶ سوره مریم:«فَکُلی واشربی و قرّی عیناً فَاِمّا تَرَیِنّ من البشر احداً فقولی اِنّی نذرتُ للرّحمان صوماً فلن اُکلّم الیومَ انسیّاً». گذشته از آن، فعل شرط نیز در هر دو آیه، مؤکّد به نون ثقیله آمده است(یأتینّکم، تَرَیِنّ) که مایهی زیادت تأکید و حتمیّت است. بنابراین، اتیان هدایت الهی از طریق ارسال رسل و انزال کتب، حتمی و قطعی است و تردیدناپذیر.
نکته
بر پایه مطالب پیشگفته، بر مفسر و مترجم است که در مقام تفسیر و ترجمه، تأکید مزبور را در آیه مذکور بازتاب دهد. تفسیر راهنما در این باره حق سخن را ادا کرده است:«اِمّا، مرکّب است از اِنْ شرطیه و "ما" زایده است. شرطیه بودن جمله از یکسو و تأکید آن با "ما" زایده و نون تأکید در "یأتینّ" از سوی دیگر، اقتضا میکند که آیه چنین معنا شود:«اگر هدایتی از جانب من آمد_که البته خواهد آمد_...»۹
فانقدح ممّا تقدّم،بطلان قوله:«هرگز تردید و شک و احتمال در قضیه شرطیه راه ندارد»
چرا؟ زیرا با وضع «اِنْ» شرطیه_که گفتیم برای بیان شک و تردید است_منافات دارد.
پینوشتها
۱.فی «...فَاِمّا یأتینّکم منّی هدیً فمن تبع هدایَ فلاخوفٌ علیهم و لا هم یحزنون»(بقره/۳۸)
۲.«اِمّا»در آیه مورد بحث=اِنْ شرطیه +ما زایده برای تأکید.
۳.اعراف/۱۳۱.
۴.روم/۳۶.
۵.شوری/۴۸.
۶.صفوة التّفاسیر،ج۳،ص۱۴۵.
۷.کشاف،ج۱،ص۱۲۹.
۸.گذشت که واژه«اِمّا» مرکّب است از «اِنْ» شرطیه و «ما» زایده؛ که نون ساکنه به میم مبدّل شده، آنگاه میم در میم ادغام گشته است.
۹.تفسیر راهنما،ج۱،ص۱۱۴.
@yosefzadehgilani1
🌴برگی دیگر از نقد قویم
(آیا«زوجة» غیر فصیح است؟
جواب:نه،فصیح است)
متن تسنیم
تعبیر به زوج به جای زوجة_با آنکه مقصود، حوّا زوجه آدم است۱ _از این روست که زوج، از زوجة فصیحتر است گرچه به گفته طبری اکثر عرب با "ها" استعمال میکنند۲ و فصحا به همسرِ مؤنث، زوج اطلاق میکنند نه زوجة؛ زیرا این کلمه اسم است نه وصف. از این رو علامت تأنیث نمیپذیرد و از این لحاظ بر فرزدق که کلمه زوجة را در شعر خود به کار برده انتقاد شده است»
تفسیر تسنیم، ج۳،ص۳۲۵
نقد قویم
اولا، زوج وصف است_صفت مشبهه است_به معنی جفت۳،نه اسم. ثانیا، بر فرض اگر اسم باشد، مگر علامت تأنیث ویژه وصف است؟! از عبارت تفسیر تسنیم برمیآید که علامت تأنیث، ویژه وصف است که این نظر درست نیست زیرا علامت تأنیث به اسم نیز میپیوندد، مثل فاطمة و ناقة. بنابراین، آن تعلیل صاحب تفسیر تسنیم _مبنی بر این که چون زوج اسم است از این رو علامت تأنیث نمیپذیرد_علیل است و نامقبول. پس کاربرد زوجة نیز درست است و صحیح و فصیح. و اتفاقا یکی از قبایل مطرح عرب به نام بنیتمیم زوجة به کار میبرند«و بنوتمیم یقولون: هی زوجته»۴.و فرزدق _که سخنش سند است_سروده است:
و اِنّ الّذی یسعیٰ لِیُفسدَ۵ زوجتی
کساعٍ الی اُسْدٍ الشّریٰ یَستبیلُها۶
و اگر به این بیت فرزدق_به تعبیر صاحب تفسیر تسنیم به نقل از تفسیر «التحریر و التنویر، ج۱،ص۴۱۴»انتقاد شده است؛ در پاسخ میگوییم که در عوض، لغتشناسی بزرگ مثل اسماعیل جوهری به بیت مزبور احتجاج جسته، استشهاد نموده است«و قال الجوهری اَیضاً: هی زوجته. و احتجّ ببیت الفرزدق»۷.و معلومٌ اَنّ اللغویین هُمُ المعوّل علیهم عند التعارض بین کلامهم و کلام المفسّرین. و جناب جارالله زمخشری نیز_که هم مفسر است و هم لغتدان_لغت زوجة را تأیید کرده است:«هو زوجُها و هی زوجتُه»۸.قال الفیّومی:« و اهل نجد یقولون فی المرأة زوجةٌ بالهاء و اهل الحرم یتکلّمون بها و عَکَسَ ابنُ السّکّیت فقال و اهل الحجاز یقولون للمرأة زوجٌ بغیر هاءٍ و سائر العرب زوجةٌ بالهاء و جمعها زَوْجاتٌ و الفقهاء یقتصرون فی الاستعمال علیها للایضاح و خوف لَبْس الذّکَر بالاُنثیٰ اذ لو قیل_مثلا_تَرِکَة فیها زوجٌ و ابْنٌ، لم یُعلم أ ذَکَرٌ هو اَم اُنثیٰ».۹ هذا فانّه جیّدٌ. و فراتر و برتر از همه این موارد_ که بر لغت زوجة مهر صحت زدند و تأییدش کردند_ سخن امیر سخن امام علی علیه السلام در نهج البلاغه است فی نعت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام:«و لم تکن له زوجةٌ تَفتِنُه، ولا ولدٌ یَحزُنُه»۱۰؛(زنی نداشت تا او را فریفته خود سازد، و فرزندی نداشت تا غم وی خورَد). و می دانید که کلام امیر کلام۱۱_علی علیه السلام _سند و مدرک فصاحت است و کتابش متد و ملاک بلاغت. پس این سخن پسین صاحب تفسیر تسنیم:«و فصحا به همسرِ مؤنث، زوجة اطلاق نمیکنند»، نادرست است و مردود.
پینوشتها
۱.در آیه ۳۵ بقره:« و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجُک الجنّة...»
۲.جامعالبیان، ج۱،ص۱۸۲.
۳.چون جفت در اصل به معنی همتا و همانند است چنانکه فرخی سیستانی در نعت ممدوحش سروده است:
نه به فضل، او را جفتی ز بزرگان عرب
نه به علم، او را یاری ز بزرگان عجم
از این رو مرد را جفت زن گویند و زن را نیز جفت مرد.
۴.لسان العرب، ج۶،ص۱۰۸.
۵.در لسان العرب_ج۶،ص۱۰۸_به جای«لِیُفسدَ»،«یُحرِّش» آمده است.
۶.صحاح الجوهری، ج۱،ص۲۹۵.
۷.لسان العرب، ج۶،ص۱۰۸.
۸.اساس البلاغه، ص۳۲۹.
۹.المصباح المنیر، ص۲۵۹(با تصرف).
۱۰نهج البلاغه،خطبه۱۶۰.
۱۱.«و اِنّا لَاُمراء الکلام...». نهج البلاغه،خطبه۲۳۳.
@yosefzadehgilani1
(آیا«زوجة» غیر فصیح است؟
جواب:نه،فصیح است)
متن تسنیم
تعبیر به زوج به جای زوجة_با آنکه مقصود، حوّا زوجه آدم است۱ _از این روست که زوج، از زوجة فصیحتر است گرچه به گفته طبری اکثر عرب با "ها" استعمال میکنند۲ و فصحا به همسرِ مؤنث، زوج اطلاق میکنند نه زوجة؛ زیرا این کلمه اسم است نه وصف. از این رو علامت تأنیث نمیپذیرد و از این لحاظ بر فرزدق که کلمه زوجة را در شعر خود به کار برده انتقاد شده است»
تفسیر تسنیم، ج۳،ص۳۲۵
نقد قویم
اولا، زوج وصف است_صفت مشبهه است_به معنی جفت۳،نه اسم. ثانیا، بر فرض اگر اسم باشد، مگر علامت تأنیث ویژه وصف است؟! از عبارت تفسیر تسنیم برمیآید که علامت تأنیث، ویژه وصف است که این نظر درست نیست زیرا علامت تأنیث به اسم نیز میپیوندد، مثل فاطمة و ناقة. بنابراین، آن تعلیل صاحب تفسیر تسنیم _مبنی بر این که چون زوج اسم است از این رو علامت تأنیث نمیپذیرد_علیل است و نامقبول. پس کاربرد زوجة نیز درست است و صحیح و فصیح. و اتفاقا یکی از قبایل مطرح عرب به نام بنیتمیم زوجة به کار میبرند«و بنوتمیم یقولون: هی زوجته»۴.و فرزدق _که سخنش سند است_سروده است:
و اِنّ الّذی یسعیٰ لِیُفسدَ۵ زوجتی
کساعٍ الی اُسْدٍ الشّریٰ یَستبیلُها۶
و اگر به این بیت فرزدق_به تعبیر صاحب تفسیر تسنیم به نقل از تفسیر «التحریر و التنویر، ج۱،ص۴۱۴»انتقاد شده است؛ در پاسخ میگوییم که در عوض، لغتشناسی بزرگ مثل اسماعیل جوهری به بیت مزبور احتجاج جسته، استشهاد نموده است«و قال الجوهری اَیضاً: هی زوجته. و احتجّ ببیت الفرزدق»۷.و معلومٌ اَنّ اللغویین هُمُ المعوّل علیهم عند التعارض بین کلامهم و کلام المفسّرین. و جناب جارالله زمخشری نیز_که هم مفسر است و هم لغتدان_لغت زوجة را تأیید کرده است:«هو زوجُها و هی زوجتُه»۸.قال الفیّومی:« و اهل نجد یقولون فی المرأة زوجةٌ بالهاء و اهل الحرم یتکلّمون بها و عَکَسَ ابنُ السّکّیت فقال و اهل الحجاز یقولون للمرأة زوجٌ بغیر هاءٍ و سائر العرب زوجةٌ بالهاء و جمعها زَوْجاتٌ و الفقهاء یقتصرون فی الاستعمال علیها للایضاح و خوف لَبْس الذّکَر بالاُنثیٰ اذ لو قیل_مثلا_تَرِکَة فیها زوجٌ و ابْنٌ، لم یُعلم أ ذَکَرٌ هو اَم اُنثیٰ».۹ هذا فانّه جیّدٌ. و فراتر و برتر از همه این موارد_ که بر لغت زوجة مهر صحت زدند و تأییدش کردند_ سخن امیر سخن امام علی علیه السلام در نهج البلاغه است فی نعت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام:«و لم تکن له زوجةٌ تَفتِنُه، ولا ولدٌ یَحزُنُه»۱۰؛(زنی نداشت تا او را فریفته خود سازد، و فرزندی نداشت تا غم وی خورَد). و می دانید که کلام امیر کلام۱۱_علی علیه السلام _سند و مدرک فصاحت است و کتابش متد و ملاک بلاغت. پس این سخن پسین صاحب تفسیر تسنیم:«و فصحا به همسرِ مؤنث، زوجة اطلاق نمیکنند»، نادرست است و مردود.
پینوشتها
۱.در آیه ۳۵ بقره:« و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجُک الجنّة...»
۲.جامعالبیان، ج۱،ص۱۸۲.
۳.چون جفت در اصل به معنی همتا و همانند است چنانکه فرخی سیستانی در نعت ممدوحش سروده است:
نه به فضل، او را جفتی ز بزرگان عرب
نه به علم، او را یاری ز بزرگان عجم
از این رو مرد را جفت زن گویند و زن را نیز جفت مرد.
۴.لسان العرب، ج۶،ص۱۰۸.
۵.در لسان العرب_ج۶،ص۱۰۸_به جای«لِیُفسدَ»،«یُحرِّش» آمده است.
۶.صحاح الجوهری، ج۱،ص۲۹۵.
۷.لسان العرب، ج۶،ص۱۰۸.
۸.اساس البلاغه، ص۳۲۹.
۹.المصباح المنیر، ص۲۵۹(با تصرف).
۱۰نهج البلاغه،خطبه۱۶۰.
۱۱.«و اِنّا لَاُمراء الکلام...». نهج البلاغه،خطبه۲۳۳.
@yosefzadehgilani1
🌴برگی دیگر از نقد قویم
(استفهام فرشتگان اعتراضی بود نه استرشادی و استعلام محض!)
متن تسنیم
فرشتگان هرچه در درون داشتند با جمله"أ تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء؟! و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک"که استعلام محض است بیان داشتند.
تفسیر تسنیم، ج۳،ص۲۵۳
نقد قویم
اِنّه یستفاد من ظاهر الآیة و سیاقها اَنّ سؤال الملائکة لم یکن سؤالاً صرفاً و استعلاماً محضاً بل کان سؤالاً اعتراضیّاً و استفهاماً انتقادیّاً؛ و مفهومه اَنّنا_معاشرَ الملائکة_اَوْلیٰ بالخلافة فی الارض لا غیرنا.
بنابراین، سؤال فرشتگان صبغه اعتراضی و جنبه انتقادی داشت و باب نقد و انتقاد را خدا خود به روی آنان گشود و باز گذاشت. باری، فرشتگان پاک را میتوان پیشقراولان میدان نقد و انتقاد شمرد... در این باره یکی از فضلای حوزه علمیه در ذیل و ظل آیه مورد بحث یعنی«و اذ قال ربّک للملائکة اِنّی جاعلٌ فی الارض خلیفة...» گفتاری مفصل و مستدل دارد که در پی میآید.۱
تفسیر راهنما_که از جمله بهترین تفسیر علمی کاربردی به روشی نوین است_نیز بر اعتراضی بودن«أ تجعل فیها من یفسد فیها...» تصریح میکند.۲
آقانجفی قوچانی هم در «سیاحت غرب» بر آن است که سؤال فرشتگان از خدا درباره خلقت آدم از سر اعتراض بوده است. ایشان پس از یادکرد آیه سوره حشر«هو الله الذی لا اله الّا هو عالمُ الغیب و الشّهادة، هو الرّحمان الرّحیم؛ هو الله الذی لا اله الّا هو الملک القدّوس السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر؛ سبحان الله عمّا یشرکون»۳، مینویسد:« این آیه شریفه را که در دنیا در تعقیب نماز صبح به خواندن آن مداومت داشتم، محض اظهار فضل برای آنها(فرشتگان) خواندم، که خیال نکنند بنیآدم فضلی و کمالی ندارند، چنانکه از روز اول بر خلقت بنیآدم اعتراض نمودند که: غیر از فساد و خونریزی چیزی در آنها نیست»۴
لسان روایات
فراتر از همه، پارهای از روایات اهل بیت در دست است که دالّ بر اعتراضی بودن استفهام فرشتگان است، مثل روایت زیر از امام باقر علیه السلام به نقل کلینی در کتاب کافی:«اِنّ الله عزّ و جلّ لمّا اَمَرَ الملائکة اَن یسجدوا لآدم علیه السلام ردّوا علیه فقالوا"أ تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک" قال الله تبارک و تعالیٰ:"اِنّی اَعلمُ ما لا تعلمون" فغَضِبَ علیهم ثمّ سألوه التّوبةَ فاَمرهم اَن یطّوّفوا بالصّراخ و هو البیت المعمور و مکثوا یطوفون به سبع سنین یستغفرون الله عزّ و جلّ ممّا قالوا ثمّ تاب علیهم من بعد ذلک فرَضِیَ عنهم. فهذا کان اصل الطّواف ثمّ جعل الله البیت الحرام حذو الضّراح توبةً لمن اذنب من بنیآدم و طهوراٌ لهم».۵
طرفه اینکه همین روایت در تفسیر تسنیم، جلد هفتم، صفحه۴۰ یاد شده است. بنابراین، استفهام فرشتگان، اعتراضی بود وگرنه غضب الهی بیمعنی بود؛ توبه و استغفار فرشتگان بیمعنی بود؛ پذیرفتن توبه و رضایت الهی از فرشتگان بیمعنی بود.
جمعبندی
استفهام فرشتگان اعتراضی بود و انتقادی نه استرشادی و استعلام محض.
پینوشتها
۱.گفتار مزبور چون نسبتاً گسترده و درازدامن است، در این مجال نافراخ نمیگنجد. مشتاقان تفصیل رجوع کنند به نشریه بشارت، سال دوم، شماره۱۲،ص۶_۱۱.
گفتنی است که گفتار مفصل مزبور در جلد دوم نقد قویم خواهد آمد.
۲.ر.ک. تفسیر راهنما،ج۱،ص۹۳.
۳.حشر/۲۲_۲۴.
۴.سیاحت غرب، ص۲۴،قم، نشر انصاری.
۵.الکافی،ج۴،ص۱۸۸.
@yosefzadehgilani1
(استفهام فرشتگان اعتراضی بود نه استرشادی و استعلام محض!)
متن تسنیم
فرشتگان هرچه در درون داشتند با جمله"أ تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء؟! و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک"که استعلام محض است بیان داشتند.
تفسیر تسنیم، ج۳،ص۲۵۳
نقد قویم
اِنّه یستفاد من ظاهر الآیة و سیاقها اَنّ سؤال الملائکة لم یکن سؤالاً صرفاً و استعلاماً محضاً بل کان سؤالاً اعتراضیّاً و استفهاماً انتقادیّاً؛ و مفهومه اَنّنا_معاشرَ الملائکة_اَوْلیٰ بالخلافة فی الارض لا غیرنا.
بنابراین، سؤال فرشتگان صبغه اعتراضی و جنبه انتقادی داشت و باب نقد و انتقاد را خدا خود به روی آنان گشود و باز گذاشت. باری، فرشتگان پاک را میتوان پیشقراولان میدان نقد و انتقاد شمرد... در این باره یکی از فضلای حوزه علمیه در ذیل و ظل آیه مورد بحث یعنی«و اذ قال ربّک للملائکة اِنّی جاعلٌ فی الارض خلیفة...» گفتاری مفصل و مستدل دارد که در پی میآید.۱
تفسیر راهنما_که از جمله بهترین تفسیر علمی کاربردی به روشی نوین است_نیز بر اعتراضی بودن«أ تجعل فیها من یفسد فیها...» تصریح میکند.۲
آقانجفی قوچانی هم در «سیاحت غرب» بر آن است که سؤال فرشتگان از خدا درباره خلقت آدم از سر اعتراض بوده است. ایشان پس از یادکرد آیه سوره حشر«هو الله الذی لا اله الّا هو عالمُ الغیب و الشّهادة، هو الرّحمان الرّحیم؛ هو الله الذی لا اله الّا هو الملک القدّوس السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر؛ سبحان الله عمّا یشرکون»۳، مینویسد:« این آیه شریفه را که در دنیا در تعقیب نماز صبح به خواندن آن مداومت داشتم، محض اظهار فضل برای آنها(فرشتگان) خواندم، که خیال نکنند بنیآدم فضلی و کمالی ندارند، چنانکه از روز اول بر خلقت بنیآدم اعتراض نمودند که: غیر از فساد و خونریزی چیزی در آنها نیست»۴
لسان روایات
فراتر از همه، پارهای از روایات اهل بیت در دست است که دالّ بر اعتراضی بودن استفهام فرشتگان است، مثل روایت زیر از امام باقر علیه السلام به نقل کلینی در کتاب کافی:«اِنّ الله عزّ و جلّ لمّا اَمَرَ الملائکة اَن یسجدوا لآدم علیه السلام ردّوا علیه فقالوا"أ تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک" قال الله تبارک و تعالیٰ:"اِنّی اَعلمُ ما لا تعلمون" فغَضِبَ علیهم ثمّ سألوه التّوبةَ فاَمرهم اَن یطّوّفوا بالصّراخ و هو البیت المعمور و مکثوا یطوفون به سبع سنین یستغفرون الله عزّ و جلّ ممّا قالوا ثمّ تاب علیهم من بعد ذلک فرَضِیَ عنهم. فهذا کان اصل الطّواف ثمّ جعل الله البیت الحرام حذو الضّراح توبةً لمن اذنب من بنیآدم و طهوراٌ لهم».۵
طرفه اینکه همین روایت در تفسیر تسنیم، جلد هفتم، صفحه۴۰ یاد شده است. بنابراین، استفهام فرشتگان، اعتراضی بود وگرنه غضب الهی بیمعنی بود؛ توبه و استغفار فرشتگان بیمعنی بود؛ پذیرفتن توبه و رضایت الهی از فرشتگان بیمعنی بود.
جمعبندی
استفهام فرشتگان اعتراضی بود و انتقادی نه استرشادی و استعلام محض.
پینوشتها
۱.گفتار مزبور چون نسبتاً گسترده و درازدامن است، در این مجال نافراخ نمیگنجد. مشتاقان تفصیل رجوع کنند به نشریه بشارت، سال دوم، شماره۱۲،ص۶_۱۱.
گفتنی است که گفتار مفصل مزبور در جلد دوم نقد قویم خواهد آمد.
۲.ر.ک. تفسیر راهنما،ج۱،ص۹۳.
۳.حشر/۲۲_۲۴.
۴.سیاحت غرب، ص۲۴،قم، نشر انصاری.
۵.الکافی،ج۴،ص۱۸۸.
@yosefzadehgilani1