Telegram Web Link
تمثیلِ بیل، بنیانگذارِ AA از غرور و تکبر معنوی، و بزرگراه فروتنی.

قصه ای که میخواهم بگویم یک تمثیل و تشبیه است از خطرات مسیرِ روحانی :
با چند تن از دوستان، تصمیم گرفتیم که تعدادی مسیر انحرافی را در این جاده ( بهبودی ) بپیماییم. ما مسیرِ خود را انتخاب کردیم و شادمانه در آن مشغولِ جستجو و گشت و گذار شدیم. خیلی زود یک نفر از ما با غرور و شادی گفت: "شاید بالای آن کوه طلا پیدا کنیم". و بعد در کمال تعجب ما بجای تکه های پوسیده ی فلز در جوب ها، موفق به پیدا کردن طلا شدیم در بلندی ها. طلایی که بصورت سکه های آماده ضرب شده بود. روی هر کدام از این سکه ها حک شده بود: "این طلای ناب ۲۴ عیار است".
قطعاً ما فکر کردیم که این پاداشِ صبر و شکیباییِ ما در مسیر دشوارمان به سوی روشنایی ابدیِ آن بزرگراه بوده است. اما خیلی زود توجه مان به نوشته های حک شده در پشت سکه ها جلب شد و دلشوره ی عجیبی از اینکه مبادا این طلاها بد یُمن باشند، به ما دست داد. پشت بعضی از سکه ها نوشته های جذابی دیده میشد، نوشته بود: "من قدرت هستم"، "من شکوه هستم"، "من ثروت هستم"، "من خودِ درستکاری ام".
بعد‌ چشم مان به نوشته های دیگری افتاد که خیلی عجیب به نظر می آمدند، بطور مثال: "من نیرویِ برتر هستم"، "من ولی نعمت و سرورِ مردم هستم"، "من منشاء خیرم"، "من خدا هستم".
این دیگر واقعاً مبهوت کننده بود. و لذا ما سکه ها را در جیبمان ریختیم. اما اندکی بعد، از دیدن حقیقت شوکه شدیم. در حالی که نوشته ها به نظر جورِ دیگری حک شده بودند از نزدیک اینطور خوانده می شدند : "من غرور هستم"، "من خشم هستم"، "من تجاوز هستم"، "من انتقام هستم"، "من تفرقه هستم"، "من هرج و مرج هستم"، و آنگاه که ما رویِ یکی از سکه ها را برگرداندیم، روی آن حک شده بود : "من خودِ شیطان هستم".
بعضی از ما وحشتزده شدیم و فریاد می زدیم: "این طلا ها مالِ احمق هاست، بیایید از اینجا جان خود را به در ببریم!".
اما خیلی ها با ما بازنگشتند. آنها گفتند: "بیا اینجا بمونیم و این سکه های لعنتی رو دسته بندی کنیم. فقط اون سکه هایی رو بر میداریم که روی اونا شگونِ خوب حک شده. مثلاً اون سکه هایی که روشون نوشته: "قدرت" و "شکوه" و "درستکاری". شما رفقا پشیمون خواهید شد که چرا نموندید".

عجیب نیست که این تمثیل، حکایتِ سالهای پیشِ انجمن ما در بازگشت از راه های میانبر به بزرگراه اصلی بود.

کسانی که قسم خورده بودند هرگز بازنگردند، گفته بودند : "این ثروت، طلای واقعی است. سعی نکنید چیز دیگری به ما بگویید. ما قصد داریم که آنها را روی هم انباشت کنیم و میتوانیم‌ که چنین کنیم. قطعاً ما از این پند و اندرز های احمقانه خوش مان نمی آید. در ضمن، اینجا یک عالمه هیزم هست. ما همه ی این سکه ها را ذوب میکنیم و تبدیلشان میکنیم به شمش های طلای ناب".

سپس آخرین بازماندگان آن مهلکه افزودند: "اینگونه بود که طلای غرور، ادعای برادرانمان را پاسخ داد. وقتی ما آنجا را ترک میکردیم آنها مشغول دعوا بر سر شمش های طلایی شدند که از ذوب کردن سکه های غرور به دست آمده بود. بعضی ها مجروح و بعضی دیگر در حال مرگ بودند. آنها خودشان شروع به نابود کردنِ یکدیگر کرده بودند."
این تصویرِ سمبلیک، به من به گونه ای قابل تصور میگوید که من به همان اندازه ای که از باتلاق جرم و گردنکشی و آن سرزمین زیبا اما فریبنده، که مملو از سکه های غرور است اجتناب کنم؛ می توانم " برای امروز " ( به اندازه ی امروز ) فروتنی کسب کنم. این طریقی است که میتوانم جاده فروتنی را پیدا کنم و در آن بمانم. جاده ای که در یک طرف آن باتلاقِ احساس گناه و در طرف دیگر آن سرزمین فریبنده ی غرور است. و جاده ی فروتنی از میانِ احساس گناه و احساس غرور میگذرد. ✍️
بنابراین یک ترازنامه ی موشکافانه بطور دائم باید در دستور کار باشد که نشان دهد چه زمانهایی من از این جاده بیرون میزنم.

بیل دابلیو

منبع : بخشی از نوشته ی بیل در نشریه گریپ واین، ژوئن ۱۹۶۱
Humility for Today
by Bill W.
AA Grapevine, June 1961



•••⊰𖣔‎‌💕𝐽𝑂𝐼𝑁

•••⊰𖣔‎‌ @weyar

•••⊰𖣔‎‌ @weyar1

•••⊰𖣔‎‌ @weyar2

•••⊰𖣔‎‌

🍃🌸
🌸🍃 مسئولیت ڪیست؟

یڪ الڪلی‌های گمنام مثل جمعیت ما قادر به رسیدگی به تمامی مشڪلات شخصی اعضای خود نیست. فراموش ڪنید در دنیای غیرالڪلی‌های اطراف ما گروه‌ها چه می‌ڪنند. گروه ما برای مثال میانجی مسائل خانوادگی یا فراهم ڪنندهٔ ڪمڪ‌های مالی به هیچ‌ڪس نیست.

اگر چه ممڪن است بعضی مواقع فردی از طرف دوستانش در الڪلی‌های گمنام مساعدت مالی شود، با این وجود مسوولیت اصلی برای پیدا ڪردن راه‌حل‌هایی برای مشڪلات زندگی هر عضو ڪاملاً بر عهده خود آن فرد است. چنانچه الڪلی‌های گمنام خود را درگیر اینگونه ڪمڪ‌ها سازد، تاثیرگذاری و انرژی خود را پراڪنده و از دست خواهد داد.

و به همین خاطر است ڪه «هوشیاری» یعنی رهایی از الڪل بوسیله تدریس و تمرین اصول دوازده گانه الڪلی‌های گمنام ڪه این تنها هدف گروه است. اگر به این اصل اساسی پایبند نباشیم، بدون شڪ دچار سقوط و فروپاشی می‌شویم و چون سقوط ڪنیم دیگر قادر نخواهیم بود به ڪسی ڪمڪ ڪنیم.

📖 از دیدگاه بیل
نامه، ۱۹۶۶

•••⊰𖣔‎‌🌷𝐽𝑂𝐼𝑁

•••⊰𖣔‎‌ www.tg-me.com/weyar

•••⊰𖣔‎‌ www.tg-me.com/weyar1

•••⊰𖣔‎‌ www.tg-me.com/weyar2

•••⊰𖣔‎‌

🍃🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🌺🍂🍃🌺🍂
🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍃
🌺🍂
🍃
❄️در کتاب الکلی های گمنام  در جاهای مختلف" خداوند" را به عنوان تنها نیرویی که میتواند به ما کمک کند معرفی می کند که چند نمونه از انها ارائه میگردد.
🍁فصل مربوط به بی اعتقادان و ماجراهای فردی ما در گذشته و حال،این سه نظریه کلی را به وضوح مشخص میکند؛
الف-که ما الکلی بودیم و نمیتوانستیم زندگی خود را اداره کنیم.

ب-که احتمالا هیچ نیروی انسانی قادر نبوده است ما را از الکلیسم نجات دهد.

ج-و او پروردگار است که میتواند،اگر در جستجویش باشیم.

الکلی های گمنام ص۹۱

🍁به نظر ما خودخواهی و خودپرستی ریشه تمام گرفتاری های ما است.

الکلی های گمنام ص۹۲

🍁ما الکلی ها باید از این خودخواهی دست برداریم زیرا در غیر این صورت نابودمان میکند.
در این راه خدا با ما است.معمولا اینطور به نظر می رسد که رهایی از شر خودخواهی بدون کمک خدا امکان پذیر نیست.بسیاری از ما به اخلاقیات و فلسفه های فراوانی معتقد بودیم و با آنکه مایل بودیم،نمی توانستیم آنها را به اجرا در آوریم.در مقابل خودخواهی هم،سعی و کوشش ما به جایی نرسید و ما به کمک " خدا " نیاز داشتیم.

الکلی های گمنام ص۹۳

•••⊰𖣔‎‌🌷𝐽𝑂𝐼𝑁

•••⊰𖣔‎‌ www.tg-me.com/weyar

•••⊰𖣔‎‌ www.tg-me.com/weyar1

•••⊰𖣔‎‌ www.tg-me.com/weyar2

•••⊰𖣔‎‌

🍃🌸
بدین ترتیب بنیاد دوست ما بر جای خود محکم شد و دیگر هیچ تحولی موفق به لرزانیدن آن نشد، آری سالها پیش، در آن شب مشکل مشروبخواری او ناپدید شد و از میان رفت و به جز چند لحظه کوتاه وسوسه انگیز، دیگر هرگز فکر مشروب خواری به مغزش خطور نکرد.

ص86 و 87




•••⊰𖣔‎‌🌷𝐽𝑂𝐼𝑁

•••⊰𖣔‎‌ www.tg-me.com/weyar

•••⊰𖣔‎‌ www.tg-me.com/weyar1

•••⊰𖣔‎‌ www.tg-me.com/weyar2

•••⊰𖣔‎‌

🍃🌸
*⭑۱۹۶۶شخصیت در چارچوب اصول⭑*

قسمت اول

موضوع ما در این کنفرانس هم مثل سال قبل در تورنتو" "من مسئول هستم" می باشد. همچنین از اینجا به بعد با مساله ی اصول پیش روی شخصیت ها سر و کار داریم. همانطور که لویس تصاویری از دوران گذشته و جو این گروه های اولیه ایجاد کرد ، به خاطر آوردم چقدر تلاش کردیم اصولی را تمرین کنیم که زندگی های مان را نجات می داد و شخصیت های لجوع و گمراه مان را سر به راه می ساخت، چراکه می بینید که در این روز های اول، مساله ی پرهیزکاری چندان ضرورتی نداشت. می دانستیم قربانیان یکی از لاعلاج ترین وسوسه های دیوانه واری بوده ایم که بشر می شناسد و ممکن است خیلی زود دوباره قربانی آن شویم. موضوع، زنده ماندن بود. موضوع، قمار زندگی جدیدی بود که تازه طعم آن را چشیده بودیم. آیا میتوانستیم ادامه دهیم؟

خوب در آن روزها ، همه چیز خیلی ساده بود . بنابراین ما خیلی با دقت به وظیفه ی هشیار باقی ماندن و انجام آنچه برای هشیار ماندن لازم است پرداختیم. خودکشی ها و شکست ها احاطه مان کرده بود، نان و عشق و هم دلی مان را به میزان زیادی بنا بر میزان واندازه ی رشد مان با هم شریک می شديم، و سه سال گذشت - بیشتر افراد آمده بودند، نگاه کرده بودند و رفته بودند، ولی میان ما هسته ی محکمی شکل گرفته بود که آنطور که اکنون توصیف کردم، احساس و رفتار می کرد. هیچ چیز پیچیده ای نبود. ما باید زنده می ماندیم.


*⭑📖 ڪتاب مسئولیت عظیم ماصفحه 44⭑*



•••⊰𖣔‎‌💕𝐽𝑂𝐼𝑁

•••⊰𖣔‎‌ @weyar

•••⊰𖣔‎‌ @weyar1

•••⊰𖣔‎‌ @weyar2

•••⊰𖣔‎‌

🍃🌸
*⭑ ۱۹۶۶ شخصیت در چارچوب اصول ⭑*

قسمت دوم

باید با خوشی ها و هدایایی که دریافت کرده بودیم توسعه می یافتیم. آنگاه دریافتیم که این کارها را انجام دهیم زیرا درست بودند ، چون باید آنها را انجام می دادیم. عده ی زیادی از آنهایی که از دوازده قدم اشباع شده بودند ، در اصول ساده ی ما روش جدیدی برای زندگی یافته بودند. تا اینجا خیلی خوب بود. ولی ما فقط چهل نفر بودیم تعداد الکلی های دنیا بیست میلیون و در ایالات متحده کانادا شش میلیون نفر بود. تعهد ما به آنها چه بود؟ این یعنی گام بزرگ جدیدی در مسئولیت. اما هنگامی که ما شروع به بر دوش کشیدن این مسئولیت کردیم، شدیداً با عواملی برخورد کردیم که در زندگی قبلی مان ما را به گرداب کشانده بودند: کتاب الهام بخش ها توسط کسانی ایجاد شد که به طرز فکر شخصیت پرداز و تایید طلب قدیمی شان رجوع کرده بودند. زیرا این کتاب مساله ی پول را مطرح کرده ی تالیف مطرح شد در حالیکه هیچ نویسنده ای مشخص نبود. مساله ی پرستیژ مطرح شد، بنابراین ، پروژه ی کتاب به نوعی سراسر یک باتلاق بد منظر بود. و در جایی که ما قرار گرفته بودیم و از هر دیدگاه منطقی ای، یک حماقت بود. چه کسی انتظار داشت چهل آدم مست کتابی در مورد خودشان و تجربیات شان بنویسند؟ چه کسی انتظار داشت که ما خودمان آن را منتشر کنیم؟ و از آن به سود جنبش مان استفاده کنیم؟
این ها انتظارات معقولی نبود، به این دلیل، روی هم رفته نود درصد ما مخالف این پروژه بودیم. آنها می گفتند بیایید سختش نکنیم، آنگاه هسته ی سختی از آنچه باید شخصیت طلبان بنامم، کم و بیش توسط من آرام گرفت و رهبری و پافشاری کردم که باید این کتاب را داشته باشیم. مردم می گفتند چگونه می توانید آن را داشته باشید؟ چه کسی قرار است آن را بنویسد؟ خب، دو فصل پیش نویس شد شد فقط نویسندگان احمق سعی می کنند کتاب خود را منتشر کنند. بهتر است کتاب به یک ناشر سپرده شود. و کس دیگری گفت: چرا آن را به یک ناشر بدهیم و بگذاریم او نشریات مان را کنترل کند؟ آیا این جنبش نباید نشریات خود را کنترل کند؟
سپس شروع کردیم به نگاه کردن به مساله از زاویه ی پول. بعضی از ما که تجربه ی واقعی در این کار داشتیم می دانستیم که این کتاب می تواند به یک دهم قیمت خرده فروشی هر جلد سی و پنج سنت به چاپ برسد و روی آن قیمت سه دلار و پنجاه سنت حساب کرده بودیم.

*⭑ڪتاب مسئوليت عظيم ما صفحات 45،46⭑*



•••⊰𖣔‎‌💕𝐽𝑂𝐼𝑁

•••⊰𖣔‎‌ @weyar

•••⊰𖣔‎‌ @weyar1

•••⊰𖣔‎‌ @weyar2

•••⊰𖣔‎‌

🍃🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
*⭑ ۱۹۶۶شخصیت در چارچوب اصول ⭑*

قسمت سوم

بنابراین، به سراغ تعدادی از دوستانمان رفتیم و گفتیم این دو فصل از کتاب و این حاشیه سود آن است. و یک آگهی وال استریتی تهیه کردیم، نه از آن نوع که برای تبلیغ خانه و املاک تهیه میکنند. این کار نشان می داد صرفأ برای شروع، روی ۱٠/٠٠٠ جلد چقدر درآمد داریم وسپس نشان می داد ۱۰۰/۰۰۰ جلد چقدر فروش میرود. و من دوستی داشتم که به من کمک می کرد و حتی از من مشتاق تر هم بود و روی نیم میلیون نسخه اصرار داشت. چقدر می توانست درآمد داشته باشد؟ سی و پنج سنت در مقابل سه دلار و پنجاه سنت. اوه، البته، منهای بعضی هزینه ها.؟! خب، می ترسیدم کسانی که از آنها درخواست می کردیم خیلی مشتاق نباشند. آنها به درستی گفتند: چرا فکر می کنی سهمی از کتابی را می خریم که هنوز نوشته نشده؟ سوال خوبی بود و باید کاری می کردیم.
در حول و حوش آن ایام، ترکیب معتمدین ما مشخص شده بود. دوستان آقای راکفلر و دیگران کمک کرده بودند. بنابراین، فکر کردیم که اگر به سراغ ریدرز دایجست (ماهنامه ی آمریکایی محبوب مردم آمریکا) برویم و واکنش زنجیره ای را که در آن زمان با "بزرگترین جنبش تاریخ همه ی دوران ها" که تازه هنوز چهل عضو (داشت) آغاز شده بود، پیشنهاد و به خاطر حرمتی که برای مان می آورد، از آقای راکفلر هم نام ببریم- آنگاه دایجست ممکن بود به ما کمک کند. ممکن بود یک آگهی نه تنها در مورد انجمن بلکه درباره ی کتاب جدید :(قیمت سه دلار و پنجاه سنت چاپ کند.) و این دوازده میلیون خواننده ی در راه، می توانستند چند کامیون از کتاب را بخرند. نمی دانم سود را بر این اساس حساب کردیم یا نه. خوب این کار پای پول را وسط میکشید حتی از سوی کسانی که محتاط بودند. و اندک اندک پیش رفت و ما در واقع سهام کتابی را فروختیم که هنوز نوشته نشده بود - با ارزش هر سهم بیست و پنج دلار و بیشتر این سهام به صورت ماهی پنج دلار به ما پرداخت شد. این مبالغ، من و دوست مشوقم و آن دختر شگفت انگیز، روئی هاک اولین منشی دفترمان را که به ما کمک می کرد روی پا نگه داشت. حتی مبلغی پول از چارلی تاونز پیر قرض کردیم همه به اعتبار ریدرز دایجست و جان راکفلر.


*📖 ڪتاب مسئولیت عظیم ماصفحه 47-48*



•••⊰𖣔‎‌💕𝐽𝑂𝐼𝑁

•••⊰𖣔‎‌ @weyar

•••⊰𖣔‎‌ @weyar1

•••⊰𖣔‎‌ @weyar2

•••⊰𖣔‎‌

🍃🌸
*⭑۱۹۶۶ شخصیت در چارچوب اصول ⭑*

قسمت چهارم

برگه ی سهام نشر سال ۱۹۴۰ ، طرح اولیه ی بیل دابيلو برای تامین بودجه ی چاپ الکلی های گمنام با فروش سهام کتابی بود که هنوز نوشته نشده بود.
و نهایتاً، نوشتن کتاب محقق شد، ولی نه بدون مشقت زیاد. یک فصل از کتاب در کنار هم چیده می شد و به اکرون فرستاده می شد. دکتر باب خیلی راجع به آن در معرض عموم صحبت نمی کرد:" موضوع نوشتن یک کتاب در میان اعضاء آنجا چندان طرفدار نداشت "وال استریت در حال ورود به AA .بود!".
تایید طلبی، شخصیت، شهرت و شخصیت شهرت و غيره. ولی در اتاق پذیرایی در خیابان کلینتون این فصل ها مرتب از هم جدا می شد و دوباره در کنار هم قرار می گرفت. در یک طرف محافظه کارانی داشتیم که امیدوار بودند یک کتاب تقریباً مذهبی تولید کنند و در سمت دیگر دوست من و جیمی بی می گفتند: "گور پدر موضوع خدا، وقتی رسیدند. کتاب را توی سرشان پرت کن. بجاش یک کتاب روانشناسی به آنها بده!".
جان راکفلر غیر الکلی، حامی قدرتمند AAدر سال های تشکیل آن بود.
خب این موقعیت دشواری بود. به خاطر می آورم که پنج فصل پیش رفتیم: تعدادی فصل مقدماتی داشتیم و نهایتاً به جایی رسیدیم که باید گفته می شد که این برنامه چگونه کار می کند. بنابراین، این ایده به ذهن مان رسید که شش اصلی را که داشتیم در نظر بگیریم آن ها را به کوچکتری خرد کنیم، طوری که خواننده ی مست نمی توانست بین آنها وول بخورد. و وقتی آنها را شمردیم دوازده تا بودند. با خود گفتم: کار خوبی انجام داده ام"


*📖 ڪتاب مسئولیت عظیم ماصفحه 48_ 49_50*



•••⊰𖣔‎‌💕𝐽𝑂𝐼𝑁

•••⊰𖣔‎‌ @weyar

•••⊰𖣔‎‌ @weyar1

•••⊰𖣔‎‌ @weyar2

•••⊰𖣔‎‌

🍃🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در مقابله با خودخواهی هم سعی و کوشش ما به جایی نرسید و ما به کمک خدا نیاز داشتیم.
حال میخواهیم بدانیم چطور و چرا؟ قبل از هر چیز می بایستی از بازی کردن نقش خدا دست بر می داشتیم، زیرا هیچ نتیجه ای نداشت و می بایست تصمیم می گرفتیم که صحنه گردانی زندگی خود را به او واگذار کنیم. ما پذیرفتیم که او اصل و بنیاد است و ما عوامل او، او پدر است و ما فرزندان او.

~ کتاب بزرگ الكلیهای_گمنام ، ص ۹۳، قدم_سوم


Neither could we reduce our self-centeredness much by wishing or try­ing on our own power. We had to have God’s help. This is the how and why of it. First of all, we had to quit playing God. It didn’t work. Next, we decided that hereafter in this drama of life, God was going to be our Director. He is the Principal; we are His agents. He is the Father, and we are His children.

~ Big Book of Alcoholics_Anonymous , p. 62, Step_3


•••⊰𖣔‎‌💕𝐽𝑂𝐼𝑁

•••⊰𖣔‎‌ @weyar

•••⊰𖣔‎‌ @Anonymous_AAIRAN100

•••⊰𖣔‎‌ @refctiohsDaily

•••⊰𖣔‎‌

🍃🌸
خداوندا

🙏مرا بینشی عطا فرما تا تو را بشناسم
و دانش عطا فرما تا خود را بشناسم
🙏مرا صحتی عطا فرما تا از کار لذت ببرم
و ثروتی عطا فرما تا محتاج نباشم
🙏مرا نیرویی عطا فرما تا در نبرد زندگی فائق شوم
و همتی عطا فرما تا گناه نکنم
🙏مرا صبری عطا فرما تا سختی ها را تحمل کنم
و طبعی عطا فرما که با مردم بسازم
🙏مرا بزرگواری عطا فرما که با دشمنم مدارا کنم
و بینشی عطا فرما تا زیباییهای جهان را ببینم
🙏مرا عشقی عطا فرما تا تو و همه را دوست بدارم
و سعادتی عطا فرما تا خدمتگذار دیگران باشم
🙏مرا ایمانی عطا فرما تا اوامرت را اطاعت کنم
و امیدی عطا فرما تا از ترس و اضطراب بر کنار باشم
🙏مرا عقلی عطا فرما تا از خود نگویم
و معنویتی عطا فرما تا زندگی معنی داشته باشد

آمین

•••⊰𖣔‎‌💕𝐽𝑂𝐼𝑁

•••⊰𖣔‎‌ @weyar

•••⊰𖣔‎‌ @Anonymous_AAIRAN100

•••⊰𖣔‎‌ @refctiohsDaily

•••⊰𖣔‎‌


🍃🌸
مامایل نیستیم کسی را الکلی خطاب کنیم واین شماهستیدکه میتوانید درمورد خود قضاوت کنید، برای انجام اینکار به نزدیکترین اغذیه فروشی بار بروید وسعی کنید مشروبخواری خودرا کنترل کنید، مشروب خوردن وقطع ناگهانی آن راامتحان کنید واینکار را بیش از یکبارانجام دهید، اگر باخود صادق باشید درمدت کوتاهی متوجه خواهید شد که الکلی واقعی هستیدیانه، اگراین آزمایش کمک کند که شماازوضعیت خود اطلاع پیداکنید،ارزش دردسرش را دارد، ص62

•••⊰𖣔‎‌🌷𝐽𝑂𝐼𝑁

•••⊰𖣔‎‌ www.tg-me.com/weyar

•••⊰𖣔‎‌ www.tg-me.com/weyar1

•••⊰𖣔‎‌ www.tg-me.com/weyar2

•••⊰𖣔‎‌

🍃🌸
ما افسران جوان از پلاتسبرگ به آنجا اعزام شده بودیم.
از اینکه مردم ما را به خانه های خود مهمان می کردند خوشحال بودیم و احساس قهرمانی میکردیم .
آنجا جنگ با لحظاتی والا از عشق و تحسین بود که در فواصل آن طنز خنده همراه داشت. بلاخره من نیز جزیی از آن زندگی شدم. در گرماگرم این هیجانات بودم که الکل را کشف کردم و هشدارهای شدید و تعصب آلود خویشان را درمورد آن به فراموشی سپردم. پس از مدتی با کشتی به طرف ماموریت جدیدی حرکت کردیم و من که شدیدأ تنها بودم دوباره به الکلی روی آوردم.

📖کتاب بزرگ فصل اول داستان بیل ص1

••••⊰𖣔‎‌💕𝐽𝑂𝐼𝑁

•••⊰𖣔‎‌ @weyar

•••⊰𖣔‎‌ @weyar1

•••⊰𖣔‎‌ @weyar2

•••⊰𖣔‎‌

🍃🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
2024/09/29 23:20:23
Back to Top
HTML Embed Code: