خلاصه داستان زندگی منو همين يه جمله توصيف ميكنه:
هميشه از بيرون آرامش داشتم ولی از درون
در حال فكر كردن به همه چيز بودم.
🍀
هميشه از بيرون آرامش داشتم ولی از درون
در حال فكر كردن به همه چيز بودم.
🍀
به من سفارش کن
گاهی از خانه بیرون بروم
و بگو که اینقدر خودم را اذیت نکنم.
من فقط حرف تو را گوش میکنم.
میدانی که؟
#غلامحسین_ساعدی
🌱
گاهی از خانه بیرون بروم
و بگو که اینقدر خودم را اذیت نکنم.
من فقط حرف تو را گوش میکنم.
میدانی که؟
#غلامحسین_ساعدی
🌱
انسان شهرش را عوض میکند، کشورش را عوض میکند ولی کابوسها را نه. فرقی هم نمیکند سوار کدام قطار شده باشی و در کدام یک از ایستگاههای جهان پیاده شده باشی؛ این تنها جامهدانی ست که وقتی باز میکنی همیشه لبالب است از همان کابوس.
وردی که برهها میخوانند
رضا قاسمی
🌱
وردی که برهها میخوانند
رضا قاسمی
🌱
اکنون کاری را شروع کردهام که میتوانستم ده سال پیش آغاز کنم ، اما از اینکه برای آن بیست سال دیگر صبر نکردم ، دلشادم!
#پائولو_کوئیلو
🌱🌱
#پائولو_کوئیلو
🌱🌱
«طاهرهی قشنگ، آیا روزی خواهد رسید که دست کوچک تو طپشهای قلب محنتزدهی مرا احساس کند و من زلفهای زرین تو را ببویام؟»
💌نامه #غلامحسین_ساعدی به طاهره کوزهگرانی
🌱♥️
نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم. چرا تحمل زندگی فامیلی را ندارم. من آنقدر به تنهایی خود عادت کردهام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس میکنم. تا دور هستم دلم میخواهد نزدیک باشم و نزدیک که میشوم میبینم اصلاً استعدادش را ندارم.
#فروغ_فرخزاد
🌱
#فروغ_فرخزاد
🌱
همیشه دوست بودیم نه عاشق، اگرچه گهگاه هم شده بود که از نقش عاشقها را بازی کردن اکراه نداشته باشیم. عشق ما شور و شوقی بهتهرسیده بود و هیچکدام از ما هم نمیخواست این واقعیت را فراموش کند. احتمالاً به خاطر شیوهی درخشیدنش در زندگی روزمره و انداختنمان توی بغل یکدیگر و آخرش هم چایی نوشیدن بود که گفتیم اینکه جنون است و قول دادیم که در آینده فقط دوست خوبی برای همدیگر باشیم که این حقه هم جواب نداد و به جایی رسیدیم که همدیگر را هم نمیدیدیم و به تلفن قناعت کردیم که آن هم روزبهروز کمتر شد. شانس آوردم وقتی دیدمش که از کافهی ماگیار آمد و از ماشین بونبون پیاده شد، آنهم در آغوش مخلوقی خوشتیپ و ازخودمطمئن. آنوقت فهمیدم که نقش من در زندگیاش تمام شده و حسی از آرامش وجودم را فراگرفت.
#آندری_کورکوف
🌱♥️
#آندری_کورکوف
🌱♥️
Forwarded from | هیچ نگار |
دوست داشتنِ یه آدمِ اشتباه،
عین یه غمِ رسوب شده تو سینه اس که انگار تا ابد قراره بمونه ...
عین یه غمِ رسوب شده تو سینه اس که انگار تا ابد قراره بمونه ...
غزاله علیزاده مینویسد:
«فرومایگان، به رؤیای خود وفادار نیستند.»
🌱
«فرومایگان، به رؤیای خود وفادار نیستند.»
🌱
یکبار آن وقتها که خیلی کوچک بودم،
از درختی بالا رفتم و از سیبهای سبز کال خوردم،
دلم باد کرد و مثل طبل سفت شد،
خیلی درد میکرد مادرم گفت اگر صبر میکردم
تا سیبها برسند، مریض نمیشدم
حالا هر وقت چیزی را از ته دل میخواهم،
سعی میکنم حرفهای او را در مورد سیب کال یادم باشد.
🌱
#خالد_حسینی
از درختی بالا رفتم و از سیبهای سبز کال خوردم،
دلم باد کرد و مثل طبل سفت شد،
خیلی درد میکرد مادرم گفت اگر صبر میکردم
تا سیبها برسند، مریض نمیشدم
حالا هر وقت چیزی را از ته دل میخواهم،
سعی میکنم حرفهای او را در مورد سیب کال یادم باشد.
🌱
#خالد_حسینی