هیچ کتابی نباید انسان را خسته و کِسل کند...
هر گاه که احساس کردید از خواندن آن خسته شدهاید، کنارش بگذارید
کتاب نباید جای خیلی چیزها را در زندگی انسان بگیرد...
در زندگی خود جای معیّنی برای کتاب خواندن باز کنید...
گاهی اوقات ممکن است نظر شما در مورد چیزی، مخالف نظر قهرمانان این کتاب باشد.
در این صورت نظر خود را فورا عوض نکنید
و باور نکنید که هر چیز که در کتابها نوشته شده کاملا صحیح است ...
اما... برای انتخابِ آنچه که صحیحتر و درستتر است، فکر کنید.
#نادر_ابراهیمی
هر گاه که احساس کردید از خواندن آن خسته شدهاید، کنارش بگذارید
کتاب نباید جای خیلی چیزها را در زندگی انسان بگیرد...
در زندگی خود جای معیّنی برای کتاب خواندن باز کنید...
گاهی اوقات ممکن است نظر شما در مورد چیزی، مخالف نظر قهرمانان این کتاب باشد.
در این صورت نظر خود را فورا عوض نکنید
و باور نکنید که هر چیز که در کتابها نوشته شده کاملا صحیح است ...
اما... برای انتخابِ آنچه که صحیحتر و درستتر است، فکر کنید.
#نادر_ابراهیمی
بالاخره برگه استعفام را روی میز گذاشتم و از اتاق شرکت زدم بیرون. سنگینی نگاه مدیر را پشت سرم احساس میکردم. خیال میکردم رفتنم کمی او را متاثر کند، از دورتر اما وقتی از پنجرههای نه خیلی تمیز دفتر نگاش میکردم دیدم با آن یکی همکارش میخندند و رفتن من او را به قطع نگران و دلواپس نخواهد کرد. من رفتم، چون نباید میماندم.
حالا دو ماهی گذشته، خانه نشین هستم و تمام وقت به مطالعه مشغول. نرگس مدام تشر میزند که چرا آنقدر توی خانه ور دلش نشستهام. سرم را توی کتابهام فرو میبرم و دنبال چیزی میگردم که نیست. هیچ چیزی پیدا نمیکنم. به گمانم آدمهای توی قصه هم دنبال جایی یا کسی و چیزی رفتهاند که نیست.
اخبار از افزایش حقوقها حرف میزند و نمیدانم منِ بیکار و آویزان خانواده چرا باید با دقت به خبری که به من مربوط نیست گوش بدهم! بیکارم و پرکار، و شاید سربار. کتاب میخوانم و مینویسم. مینویسم و کتاب میخوانم. دنبال یک چیزی میگردم و پیداش نمیکنم. فقط پیش میروم و پیش. احساس دوندهای را دارم که خط پایان را از دور میبیند و اما هر چه میدود به آن نمیرسد.
چندسالی از آن چند شب و چند روز گذشته؛ شب است و سکوت برایم ستودنیترین نعمت. یادم آمد که روزی پرنده غمگینی بودم و در سر، فکر پروازی بیمقصد؛ پرندهای که مدتها راه را گم کرده بود. به سما گوش میدهم؛ دارد داستان یک پرندهی گمشده را برایم میخواند. میگوید ولی پریدن به هر قیمتی ارزش دارد، علی میگوید به شرطی که مقصد و هدف داشته باشی. من میگویم ولی همینکه جرات کنی میان اینهمه، سر از آسمان دربیاوری بُردهای. سما میخندد و علی میگوید این هم حرفی است.
میخواهم بگویم باید پرید؛ حتی اگر بالت زخمیست، حتی اگر قفس کشیدهاند برایت. باید یک جایی بزنی و بشکنی و دربروی. حتی اگر مقصدی نباشد. باید بروی تا به چیزی برسی. که زمین گستردهتر از تمام رویاهایت است.
👤#مجتبی_پورفرخ
@mojtaba_pourfarrokh
حالا دو ماهی گذشته، خانه نشین هستم و تمام وقت به مطالعه مشغول. نرگس مدام تشر میزند که چرا آنقدر توی خانه ور دلش نشستهام. سرم را توی کتابهام فرو میبرم و دنبال چیزی میگردم که نیست. هیچ چیزی پیدا نمیکنم. به گمانم آدمهای توی قصه هم دنبال جایی یا کسی و چیزی رفتهاند که نیست.
اخبار از افزایش حقوقها حرف میزند و نمیدانم منِ بیکار و آویزان خانواده چرا باید با دقت به خبری که به من مربوط نیست گوش بدهم! بیکارم و پرکار، و شاید سربار. کتاب میخوانم و مینویسم. مینویسم و کتاب میخوانم. دنبال یک چیزی میگردم و پیداش نمیکنم. فقط پیش میروم و پیش. احساس دوندهای را دارم که خط پایان را از دور میبیند و اما هر چه میدود به آن نمیرسد.
چندسالی از آن چند شب و چند روز گذشته؛ شب است و سکوت برایم ستودنیترین نعمت. یادم آمد که روزی پرنده غمگینی بودم و در سر، فکر پروازی بیمقصد؛ پرندهای که مدتها راه را گم کرده بود. به سما گوش میدهم؛ دارد داستان یک پرندهی گمشده را برایم میخواند. میگوید ولی پریدن به هر قیمتی ارزش دارد، علی میگوید به شرطی که مقصد و هدف داشته باشی. من میگویم ولی همینکه جرات کنی میان اینهمه، سر از آسمان دربیاوری بُردهای. سما میخندد و علی میگوید این هم حرفی است.
میخواهم بگویم باید پرید؛ حتی اگر بالت زخمیست، حتی اگر قفس کشیدهاند برایت. باید یک جایی بزنی و بشکنی و دربروی. حتی اگر مقصدی نباشد. باید بروی تا به چیزی برسی. که زمین گستردهتر از تمام رویاهایت است.
👤#مجتبی_پورفرخ
@mojtaba_pourfarrokh
Forwarded from آصف گنجی(نویسنده) (Acef Ganji)
تقدّسِ عشقِ میان چشمان دو معشوق دیدنیست؛
خصوصاً وقتی که بوسه میکارند و عشق میچینند و آغوش درو میکنند!
حسود است هر کسی ببیند و حال دلش...
آه...!
کاش حسرتها به حسادت مبدّل نشوند
و حالِ خوشِ دیگری، عیسیِ بغضِ فروخوردهی کسی نشود!
کاش... کاش... کاش...
این عشق باشد که همهگیر میشود.
#آصف_گنجی
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
@AcefNevis
خصوصاً وقتی که بوسه میکارند و عشق میچینند و آغوش درو میکنند!
حسود است هر کسی ببیند و حال دلش...
آه...!
کاش حسرتها به حسادت مبدّل نشوند
و حالِ خوشِ دیگری، عیسیِ بغضِ فروخوردهی کسی نشود!
کاش... کاش... کاش...
این عشق باشد که همهگیر میشود.
#آصف_گنجی
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
@AcefNevis
بی پروا به تو میگویم که دوست داشتنی خالصانه، همیشگی و رو به تزاید، دوست داشتنی است بسیار دشوار تا مرزهای ناممکن. اما من نسبت به تو از پس این مهم دشوار به آسانی برآمدهام، چرا که خوبی تو، خوبی خالصانه، همیشگی و رو به تزایدی است که هر امر دشوار را بر من آسان کرده است و جمیع مرزهای ناممکن را فرو ریخته.
📚 چهل نامه کوتاه به همسرم
#نادر_ابراهیمی
🩵🌱
📚 چهل نامه کوتاه به همسرم
#نادر_ابراهیمی
🩵🌱
🌱🌸
بهار میآید…
در روزگاری که نه آسمان آبیست و نه زمین نماد زندگانی!
بهار در این روزگار هم از راه میرسد تا به ما یادآوری کند روشنی راه خود را از پس تمام تاریکیها پیدا خواهد کرد و زندگی هرگز جریانش متوقف نخواهد شد! که زور زندگانی میچربد به تمام عطرهای مردگانی!
پس تو هم زندگی کن حتی در این روزگار تیره و تار:)
#سیما_امیرخانی
🍃
بهار میآید…
در روزگاری که نه آسمان آبیست و نه زمین نماد زندگانی!
بهار در این روزگار هم از راه میرسد تا به ما یادآوری کند روشنی راه خود را از پس تمام تاریکیها پیدا خواهد کرد و زندگی هرگز جریانش متوقف نخواهد شد! که زور زندگانی میچربد به تمام عطرهای مردگانی!
پس تو هم زندگی کن حتی در این روزگار تیره و تار:)
#سیما_امیرخانی
🍃
به من دل ببند
ما هنوز
عمقِ سبزِ بهاران را نزیسته ایم
ما هنوز به اوجِ شعر
به لحظه ی نفس گیرِ رسیدن
نرسیده ایم ..
دوستم داشته باش
سر بر شانه ی حوصله که بگذارم
تو را کنارِ هر واژه
به صراحتِ میسرایم ...
#نیکىفیروزکوهی
🌸🌱
ما هنوز
عمقِ سبزِ بهاران را نزیسته ایم
ما هنوز به اوجِ شعر
به لحظه ی نفس گیرِ رسیدن
نرسیده ایم ..
دوستم داشته باش
سر بر شانه ی حوصله که بگذارم
تو را کنارِ هر واژه
به صراحتِ میسرایم ...
#نیکىفیروزکوهی
🌸🌱
Forwarded from سیما امیرخانی
آبادی و آزادی ایران
سلامتی و شادی و ثروت مردمِ ایران
آرزوی من برای سال نو🌱🩵
سلامتی و شادی و ثروت مردمِ ایران
آرزوی من برای سال نو🌱🩵
و سلامی دوباره به بهار
که به هر دویمان آموخت
که بعد از هر زمستان سخت
باید جوانه بزنیم و میوه بدهیم.
که زندگی چیزی به جز
تکرار دوبارهی یک پرواز نیست.❤
👤#مجتبی_پورفرخ
@mojtaba_pourfarrokh
که به هر دویمان آموخت
که بعد از هر زمستان سخت
باید جوانه بزنیم و میوه بدهیم.
که زندگی چیزی به جز
تکرار دوبارهی یک پرواز نیست.❤
👤#مجتبی_پورفرخ
@mojtaba_pourfarrokh
Forwarded from آصف گنجی(نویسنده) (Acef Ganji)
اینجا نامت را بیهیچ پسوند و پیشوندی صدا زدهام؛
اما تو بخوان:
عزیز، قلب، رفیقِ شفیق، همدم روزهای سخت و نهایتاً عشق بیتکرار تکتک لحظات زندگیام.
تعجب نکن، همهچیز که همیشه گفتنی نیست!
عاشقی بلدی؟
عشقم به تو را از چشمانم بخوان
و من و این زبان قاصرم را به حال خودم بگذار.
حال بیخودی که بدون تو درمانش نیست!
علاجم کن با بودنت، با عشقت، با احساسی که از تو متولد شده و با تو پایان خواهد یافت.
گفته بودی:
عاشقی بلدی؟
پس خوب این منِ تو را ببین! که از الفبای عشق تو به کجاها که سیر نکرده و چه دیوانگیها خلق نکرده...
آری زندگی همین است، ثبت لحظهای فراموش نشدنی، روی یک بوم نقاشی.
#آصف_گنجی
۲ فروردین ۱۴۰۳
@AcefNevis
اما تو بخوان:
عزیز، قلب، رفیقِ شفیق، همدم روزهای سخت و نهایتاً عشق بیتکرار تکتک لحظات زندگیام.
تعجب نکن، همهچیز که همیشه گفتنی نیست!
عاشقی بلدی؟
عشقم به تو را از چشمانم بخوان
و من و این زبان قاصرم را به حال خودم بگذار.
حال بیخودی که بدون تو درمانش نیست!
علاجم کن با بودنت، با عشقت، با احساسی که از تو متولد شده و با تو پایان خواهد یافت.
گفته بودی:
عاشقی بلدی؟
پس خوب این منِ تو را ببین! که از الفبای عشق تو به کجاها که سیر نکرده و چه دیوانگیها خلق نکرده...
آری زندگی همین است، ثبت لحظهای فراموش نشدنی، روی یک بوم نقاشی.
#آصف_گنجی
۲ فروردین ۱۴۰۳
@AcefNevis
زندگی
نمایشی است که
هیچ تمرینی برای آن وجود ندارد!
پس آواز بخوان، اشک بریز، بخند...
و با تمام وجود زندگی کن؛
قبل از آنکه پرده ها فرود آیند ،
و نمایش تو بدون هیچ تشویقی به پایان برسد ...!
🌱
#چارلی_چاپلین
نمایشی است که
هیچ تمرینی برای آن وجود ندارد!
پس آواز بخوان، اشک بریز، بخند...
و با تمام وجود زندگی کن؛
قبل از آنکه پرده ها فرود آیند ،
و نمایش تو بدون هیچ تشویقی به پایان برسد ...!
🌱
#چارلی_چاپلین
پسرک گفت: نمیتونم مسیر رو کامل ببینم.
اسب گفت: میتونی قدم بعدیت رو ببینی؟
پسرک گفت: آره.
اسب گفت: پس فعلاً فقط همون قدم رو بردار.
#چارلی_مکسی
🌱
اسب گفت: میتونی قدم بعدیت رو ببینی؟
پسرک گفت: آره.
اسب گفت: پس فعلاً فقط همون قدم رو بردار.
#چارلی_مکسی
🌱
Forwarded from سیما امیرخانی
تو بهار همهی فصلهای من بودی
تو بهار همهی دفترچههایی که
چیزی درشان ننوشتم.
بگذار پاسخ دهم
همچنان که دوستانه میگریم.
هرچه بلور است به فصل پیش بسپاریم.
بگذار تا با رنگهای تنت
دوستت بدارم:
عریان شو زیر آبشارهای خورشید
#بیژنالهی
🌱🌸
تو بهار همهی دفترچههایی که
چیزی درشان ننوشتم.
بگذار پاسخ دهم
همچنان که دوستانه میگریم.
هرچه بلور است به فصل پیش بسپاریم.
بگذار تا با رنگهای تنت
دوستت بدارم:
عریان شو زیر آبشارهای خورشید
#بیژنالهی
🌱🌸
#توئیت 🖇♥️
توصیف چشمانتظاریایی که میدونی
وصالی نداره به روایت #شمس_لنگرودی؛
اونجا که میگه:
"دلخوش نشستهام که تو شاید گذر کنی
لعنت به شایدی که مهیا نمیشود... "
توصیف چشمانتظاریایی که میدونی
وصالی نداره به روایت #شمس_لنگرودی؛
اونجا که میگه:
"دلخوش نشستهام که تو شاید گذر کنی
لعنت به شایدی که مهیا نمیشود... "
تو بگو که در دلِ ما به چه حیله راه کردی؟
که به آن طریق شاید، به دلت کنیم راهی...
عرفی شیرازی
🌱🪻
که به آن طریق شاید، به دلت کنیم راهی...
عرفی شیرازی
🌱🪻
از دست نده کسی را که وقتی اسمت را میبرد،
گویی مکانِ امنی را توصیف میکند.
• محمود درویش
گویی مکانِ امنی را توصیف میکند.
• محمود درویش
از دور دوستت دارم؛
بیآنکه بویت را به جان کشیده باشم!
بیآنکه وجودت را به آغوش کشیده باشم!
بیآنکه صورتت را لمس کرده باشم!
فقط دوستت دارم.
#جمال_ثریا
🪻🌱
بیآنکه بویت را به جان کشیده باشم!
بیآنکه وجودت را به آغوش کشیده باشم!
بیآنکه صورتت را لمس کرده باشم!
فقط دوستت دارم.
#جمال_ثریا
🪻🌱