Alone
Hesam Naseri & Saman Samimi
گوشاتونُ ناز میکنه🌱
_دوئت پیانو و کمانچه
_دوئت پیانو و کمانچه
Cheshmhayash (Dashti) (Ft Hesam Naseri)
Alireza Ghorbani
علیرضا قربانی این غزل شهریار رو اینقدر قشنگ میخونه دلت میخواد فقط بشینی و گوش کنی.
#Persian
#Persian
دیشب بهم گفت
کاش میشد از خودت بیای بیرون و از بالا به خودت نگاه کنی
از دید من
اونوقت بفهمی انگار یه تیکه از خدایی
یه فرشته کوچولو که که افتاده رو زمین
و اونوقت امکان نداشت به خودت اجازه بدی انقدر غصه بخوری و ناراحت باشی…
ميگفت باورم نمیشه دارمت
هی دست میکشید به موهام
هی میگفت واقعی ای؟ هی میخندید :))
پونه🌿
کاش میشد از خودت بیای بیرون و از بالا به خودت نگاه کنی
از دید من
اونوقت بفهمی انگار یه تیکه از خدایی
یه فرشته کوچولو که که افتاده رو زمین
و اونوقت امکان نداشت به خودت اجازه بدی انقدر غصه بخوری و ناراحت باشی…
ميگفت باورم نمیشه دارمت
هی دست میکشید به موهام
هی میگفت واقعی ای؟ هی میخندید :))
پونه🌿
درس امشب:
اگه واسه یه آدم واقعاً مهم باشید، واستون وقت میذاره، بهتون بهاندازه ابراز علاقه میکنه، واسه خوشحالکردنتون تلاش میکنه و کاری نمیکنه از دستتون بده یا فکر کنید بهتون اهمیت نمیده. پس اگه حس میکنید مهم نیستید، فکرتون درسته.
اگه واسه یه آدم واقعاً مهم باشید، واستون وقت میذاره، بهتون بهاندازه ابراز علاقه میکنه، واسه خوشحالکردنتون تلاش میکنه و کاری نمیکنه از دستتون بده یا فکر کنید بهتون اهمیت نمیده. پس اگه حس میکنید مهم نیستید، فکرتون درسته.
نرگس جادو
Olafur , Shajarian , Meshkatian Mashup
از طرف عزیزی برای من فرستاده شد که نجاتبخش امشب شد🤍
یه افسانهی ژاپنی هست که میگه:
اگه احساس میکنی داری
همهچیز رو از دست میدی،
این رو به یاد بیار!
که درختها هم هر سال برگهاشون میریزه،
ولی همچنان سرپا به
انتظارِ سبز شدن،
شکفتن،
گل دادن...
و روزهای بهتر میایستند...🌿✨
اگه احساس میکنی داری
همهچیز رو از دست میدی،
این رو به یاد بیار!
که درختها هم هر سال برگهاشون میریزه،
ولی همچنان سرپا به
انتظارِ سبز شدن،
شکفتن،
گل دادن...
و روزهای بهتر میایستند...🌿✨
از قدمهای پیوسته برای ارتباط خوشم میاد، آروم اما مطمئن و متقابل. از آدمی که میخواد برات واضح باشه و نمیذاره مدام معنیش کنی، از جسارت پر رنگ موندن و بیحوصلگی برای نصفه و نیمه بودن.
Saye
@Wallpaper_4K3D
با این ترکیب صدای هوشنگ ابتهاج و علیرضا قربانی روحت زلال میشه.
قطعا یکی از زیباترین هاست...!
قطعا یکی از زیباترین هاست...!
من خیلی آدم واکنش نشون نده ای هستم.
اگه دیدید خیلی واکنش نشون میدم بدونید لایه های عمیق روح و روان وجودم رو لمس کردید.
اگه دیدید خیلی واکنش نشون میدم بدونید لایه های عمیق روح و روان وجودم رو لمس کردید.
استاد فیزیولوژی داشتیم که میگفت:
"دست بیمارهای در حال احتضار را توی دستتان بگیرید!"
میگفت: "جان،از دستها جریان پیدا میکند"!
قبل ترها،همدیگر را میدیدیم.
بعد تلفن آمد.
دستها همدیگر را گم کردند.
بغل ها هم همینطور.
همه چیز شد صدا.
هرم گرم نفس ها،دیگر شتک نمیزد به بیخ گردنمان.
اما صدا را هنوز میشنیدیم.
حتی صدای نفس مزاحم هایی که فقط فوت میکردند...
بعدتر،اس ام اس آمد.
صدا رفت.
همه چیز شد نوشتن.
ما مینوشتیم.
بوسه را مینوشتیم.
بغل را مینوشتیم.
گاهی هم،همدیگر را "نفس" خطاب میکردیم.
یعنی حتی نفس را هم مینوشتیم...
مدتی بعد،صورتک ها آمدند.
دیگر کمتر مینوشتیم.
بجایش،یک صورت کج و معوج برای هم میفرستادیم که مثلا داشت میگفت:
"هاگ(hug)" یا یک بوسه فرستاده بود.یا هر چیزی...
چندوقت پیش هم،یکی آدرس کانالش را برایم فرستاد.
تا پیام را خواندم،آمدم چیزکی بنویسم برایش.
زیر صفحه را گشتم،دیدم نمیشود.
یعنی دیگر حتی نمیشد نوشت.
ما دست و نفس و بوسه و بغل را قبلا کشتیم.
ولی کلمه...
من نمیخواهم کلمه را از دست بدهم.
این آخرین چیز است...
"دست بیمارهای در حال احتضار را توی دستتان بگیرید!"
میگفت: "جان،از دستها جریان پیدا میکند"!
قبل ترها،همدیگر را میدیدیم.
بعد تلفن آمد.
دستها همدیگر را گم کردند.
بغل ها هم همینطور.
همه چیز شد صدا.
هرم گرم نفس ها،دیگر شتک نمیزد به بیخ گردنمان.
اما صدا را هنوز میشنیدیم.
حتی صدای نفس مزاحم هایی که فقط فوت میکردند...
بعدتر،اس ام اس آمد.
صدا رفت.
همه چیز شد نوشتن.
ما مینوشتیم.
بوسه را مینوشتیم.
بغل را مینوشتیم.
گاهی هم،همدیگر را "نفس" خطاب میکردیم.
یعنی حتی نفس را هم مینوشتیم...
مدتی بعد،صورتک ها آمدند.
دیگر کمتر مینوشتیم.
بجایش،یک صورت کج و معوج برای هم میفرستادیم که مثلا داشت میگفت:
"هاگ(hug)" یا یک بوسه فرستاده بود.یا هر چیزی...
چندوقت پیش هم،یکی آدرس کانالش را برایم فرستاد.
تا پیام را خواندم،آمدم چیزکی بنویسم برایش.
زیر صفحه را گشتم،دیدم نمیشود.
یعنی دیگر حتی نمیشد نوشت.
ما دست و نفس و بوسه و بغل را قبلا کشتیم.
ولی کلمه...
من نمیخواهم کلمه را از دست بدهم.
این آخرین چیز است...
با اینکه فکر میکردم به او نزدیکم،
نتوانستم بفهمم چه در درونش میگذرد.
حتی نزدیکترین آدمها نیز حرفهای ناگفتهی زیادی دارند شاید کلمات برای پوشاندن به وجود میآیند.
چیزی را میگویی تا چیزی را نگویی.
-اردشیر رستمی
نتوانستم بفهمم چه در درونش میگذرد.
حتی نزدیکترین آدمها نیز حرفهای ناگفتهی زیادی دارند شاید کلمات برای پوشاندن به وجود میآیند.
چیزی را میگویی تا چیزی را نگویی.
-اردشیر رستمی
حرف بزنیم ! وقتی از چیزی ناراحت میشیم وقتی موضوعی اذیتمون میکنه حرف بزنیم ، نذاریم طرفمون مجبور شه رفتارمون رو عین پازل کنار هم بچینه و تهش هم برداشت شخصی خودش رو بکنه ، آدمها رو به استیصال چیکار کردم و این بچه الان چشه نذاریم ، آدم باشیم ، آدم ارتباط