آدمىست ديگر؛
حتّی در اقيانوس هم زنده مىماند
اما گاهى در يک جرعه دلتنگى غرق میشود!
-جمال ثریا
حتّی در اقيانوس هم زنده مىماند
اما گاهى در يک جرعه دلتنگى غرق میشود!
-جمال ثریا
بیشتر ما، آدمهای دقیقه نود هستیم! قدر خوبی کسی که عاشقمان بود را وقتی میفهمیم، که چمدان به دست میرود. دقیقه نود یاد کارهایی که میتوانستیم بکنیم و نکردیم میافتیم. دقیقه نود یاد حرفها و کارهایی میافتیم که بخاطر گفتن و انجام دادنشان پشیمان هستیم. اما زندگی بازی فوتبال نیست که در وقتهای اضافی از روی شانس گُل بزنیم. زندگی در لحظه عشق ورزیدن و دوست داشتن است. بخشیدن و مرهم روی زخم بودن را به لحظات بعد موکول نکنیم. دل خوش نکنیم به دقیقه نود. دل خوش نکنیم به وقتهای اضافه! دل شکسته، قلب رنجیده، و عشق دیده نشده، یک عمر هم کم است که مثل روز اولش بشود. آدمهای دقیقه نود، اغلب بازندهی بازی زندگی هستند …
هممون اطرافمون آدم های سمی رو داریم که مدام در حال آزار دادن ما هستند.
یونگ در مورد این آدم ها میگه:
هيچگاه انسان سالم، دیگری را شکنجه نمیکند.
این انسان آزار دیده است که آزار میرساند.
زخم خورده ها علاقه عجیبی به زخم زدن به دیگران دارند،
آنها که از عزت نفس پایینی برخوردارند
میل عجیبی به تحقیر کردن و گرفتن اعتماد به نفس و عزت نفس دیگران دارند.
تو هیچگاه کنار آنها بزرگ نمی شوی، فقط تحقیر می شوي.
چون، یک فرد ناسالم، هرچیز در اطرافش را بیمار میکند.
- کارل گوستاو يونگ
یونگ در مورد این آدم ها میگه:
هيچگاه انسان سالم، دیگری را شکنجه نمیکند.
این انسان آزار دیده است که آزار میرساند.
زخم خورده ها علاقه عجیبی به زخم زدن به دیگران دارند،
آنها که از عزت نفس پایینی برخوردارند
میل عجیبی به تحقیر کردن و گرفتن اعتماد به نفس و عزت نفس دیگران دارند.
تو هیچگاه کنار آنها بزرگ نمی شوی، فقط تحقیر می شوي.
چون، یک فرد ناسالم، هرچیز در اطرافش را بیمار میکند.
- کارل گوستاو يونگ
سلام؛
بر آنان که بی حساب از ترسها، تاریکیها و سیاهیهایم برایشان گفتم و بازهم مرا شجاع، پرنور و پررنگ دیدند..
بر آنان که بی حساب از ترسها، تاریکیها و سیاهیهایم برایشان گفتم و بازهم مرا شجاع، پرنور و پررنگ دیدند..
عشق و دلتنگی رو فروغ فرخزاد تو یکی از نامههاش به ابراهیم گلستان خیلی قشنگ میگه:
« دوستت دارم. قربانت برم. دوستت دارم. میخواهمت. با پوست تنم میخواهمت. توی رختِ خوابم که میغلطم همهاش انتظار دارم که چشمهای تو را نزدیک چشمهای خودم پیدا کنم، اما نگاهم پر از سفیدی ملافهها میشود. »
« دوستت دارم. قربانت برم. دوستت دارم. میخواهمت. با پوست تنم میخواهمت. توی رختِ خوابم که میغلطم همهاش انتظار دارم که چشمهای تو را نزدیک چشمهای خودم پیدا کنم، اما نگاهم پر از سفیدی ملافهها میشود. »
شش عادتی که باعث تحلیل رفتن انرژی روانی شما میشن :
1️⃣ غرق شدن در فضای مجازی
2️⃣ زندگی کردن در گذشته
3️⃣ منفی بافی
4️⃣ بیش از حد فکر و خیال کردن
5️⃣ خوراک ناسالم (نخوردن صبحانه یا خوردن زیاد فست فود)
6️⃣خواب نادرست
1️⃣ غرق شدن در فضای مجازی
2️⃣ زندگی کردن در گذشته
3️⃣ منفی بافی
4️⃣ بیش از حد فکر و خیال کردن
5️⃣ خوراک ناسالم (نخوردن صبحانه یا خوردن زیاد فست فود)
6️⃣خواب نادرست
ولی من هر وقت بریدم، خسته شدم، کم آوردم و فکر کردم دیگه هیچوقت قرار نیست درست شه این جمله ی کتاب کیمیاگر که به ديوار اتاقم زده بودم عجیب دلگرمم کرد:
"آنچه قسمت توست از کنارت نخواهد گذشت.."
| چیش چیشان
"آنچه قسمت توست از کنارت نخواهد گذشت.."
| چیش چیشان
وقتی نمیدونیم چی میخوایم باید حرکت کنیم
وقتی حرکت کردیم یه چیزایی به دست میاریم
حالا ببینیم آیا ما با این چیزی که به دست آوردیم راضی میشیم یا نه؟
•عباس کیارستمی
وقتی حرکت کردیم یه چیزایی به دست میاریم
حالا ببینیم آیا ما با این چیزی که به دست آوردیم راضی میشیم یا نه؟
•عباس کیارستمی
جایی خوندم
"آدم موقع بر آورده شدن آرزوهاش دلهره میگیره."
انگار رسیدن، پایان دلخوشیست!
پایان لذت.
ما چیزهایی که میتوانیم راحت بدست بیاریم رو نمیخواییم.
انگار دویدن و نرسیدن برای ما لذتبخشه و بزرگترین ماجراهای زندگی آنهایی بودند که نبودند.
"آدم موقع بر آورده شدن آرزوهاش دلهره میگیره."
انگار رسیدن، پایان دلخوشیست!
پایان لذت.
ما چیزهایی که میتوانیم راحت بدست بیاریم رو نمیخواییم.
انگار دویدن و نرسیدن برای ما لذتبخشه و بزرگترین ماجراهای زندگی آنهایی بودند که نبودند.
اونایی که از درون ناراحتن بیشتر شوخی میکنن و سعی میکنن همه رو بخندونن چون میخوان خوشحالی و لبخند بقیه رو ببینن
اینارو بیشتر دوست داشته باشین
| کالاماری
اینارو بیشتر دوست داشته باشین
| کالاماری
یه شعر دلبر برفی بخونیم از بیژن الهی؟
«نامش برف بود
تنش برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برفها
بر بامهای کاهگلی
و من او را
چون شاخهای که زیر بهمن
شکسته باشد
دوست میداشتم»
«نامش برف بود
تنش برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برفها
بر بامهای کاهگلی
و من او را
چون شاخهای که زیر بهمن
شکسته باشد
دوست میداشتم»
نوشته بود
دختری که عاشق شده، انگار مادر شده!
و خواستم بگم چقدر درست و قشنگه، وقتی یه دختر عاشق میشه مدام نگرانِ طرف مقابله که حالش خوب باشه و مواظب خودش باشه، بهش یادآوری میکنه موقع رفتن به بیرون لباس گرم بپوشه که مریض نشه، نگرانِ اینه نکنه آدمای دورش اذیتش کنن و ناراحت بشه؟ درست مثل یه مادر نگران کسیه که دوسش داره.
دختری که عاشق شده، انگار مادر شده!
و خواستم بگم چقدر درست و قشنگه، وقتی یه دختر عاشق میشه مدام نگرانِ طرف مقابله که حالش خوب باشه و مواظب خودش باشه، بهش یادآوری میکنه موقع رفتن به بیرون لباس گرم بپوشه که مریض نشه، نگرانِ اینه نکنه آدمای دورش اذیتش کنن و ناراحت بشه؟ درست مثل یه مادر نگران کسیه که دوسش داره.