Telegram Web Link
Forwarded from Sharif Today
«در ستایش انتخاب آزاد»

#یادداشت_وارده
#جواد_درویش

✴️ یادداشت «نمی‌خواهند این‌ها را ببینید» در شریف‌تودی من را عمیقاً به فکر فرو برد و یاد پژوهشی درباره حجاب انداخت که چند سال پیش گزارشی از آن را خوانده بودم. این پژوهش را یک استاد دانشگاه هاروارد به نام لیلا احمد انجام داده. او متعلق به جریانی‌ست که به آن نومعتزلی می‌گویند. جریان نومعتزلی به طور کلی در مقابل مستشرقان و متفکران غربی که عامل عقب‌ماندگی مسلمانان را دین اسلام می‌دانند، درصدد بازخوانی و معرفی اسلام به عنوان دینی‌ست که از علم، عقلانیت و پیشرفت حمایت می‌کند.

🔹 لیلا احمد فارغ‌التحصیل دانشگاه کمبریج و استاد فعلی دانشگاه هاروارد در رشته مطالعات زنان در دین است. او به‌خاطر کارهای برجسته‌ای که در زمینه مطالعات تاریخی و اجتماعی زنان مسلمان انجام داده، شناخته شده است.

🔹 یکی از کتاب‌های او با عنوان «زنان و جنسیت در اسلام» به فارسی ترجمه شده، اما پژوهش مورد نظر من، چیزی‌ست که او سال ۲۰۱۱ درباره حجاب زنان مسلمان در آمریکا منتشر کرده و برای آن برنده جایزه صدهزار دلاری Grawemeyer دانشگاه لویی‌ویل شده است. او در این پژوهش دیدگاه قبلی خود در مورد حجاب را که معتقد بود حجاب یک کنش مبتنی بر تبعیض جنسیتی‌ست، کنار می‌گذارد و نظریه دیگری را طرح می‌کند.

🔹 لیلا احمد خودش حجاب ندارد، ولی با پدیده افزایش گرایش به حجاب در ایالات متحده مواجه بود. او مصاحبه‌های متعددی با زنان مسلمان فمینیست، عرب‌های ملی‌گرا، دختران مسلمان مذهبی، مسلمانان مهاجر آمریکایی و فعالان اسلام‌گرا انجام داد و آن‌ها را همراه با نظریه جدید خود در کتابی با عنوان «یک انقلاب آرام؛ احیای حجاب از خاورمیانه تا آمریکا» (A Quiet Revolution: The Veil's Resurgence, from the Middle East to America) منتشر کرد.

🔹 حرف جالب و مهم او در کتاب این است که «حجاب زمانی که آزادانه و مختارانه انتخاب شود، یک کنش فمینیستی و مترقی است». او نشان داد که حجاب برای بسیاری از زنان -برخلاف آنچه در ابتدا به ذهن می‌رسد- نمادی‌ست برای مبارزه و بازیابی هویت و حقوق برابر خود. (منبع)

🔹 در این روزها ما شاهدیم که برخی زنان ایرانی، برخلاف آنچه که این پژوهش درمورد زنان آمریکایی می‌گوید، بی‌حجابی را ابزاری برای مبارزه و بازیابی هویت ازدست‌رفته خود می‌دانند. من در اینجا هم اشاره کرده‌ام که زن ایرانی در کشور سردسیری مثل سوئد حاضر است لااقل نصف سال با پوششی بیشتر از پوشش معمول در ایران، در فضای عمومی تردد کند، ولی از اینکه کسی او را مجبور به این پوشش نکرده، احساس هویت و آزادی داشته باشد. حجاب برای زن مسلمان آمریکایی و بی‌حجابی برای زن ایرانی معنابخش و هویت‌آفرین است، چون مبتنی بر «انتخاب آزاد» اوست.

🔹 اما «انتخاب آزاد» فقط هویت‌آفرین نیست، عامل جاودانگی و انتقال بین نسلی نیز هست. من این را برای کسانی که امروز نگران از بین رفتن حجاب هستند می‌نویسم. راز استمرار اسلام در طول ۱۴ قرن و انتشار آن در جمعیتی نزدیک به یک‌چهارم جمعیت جهان، قطعاً در چیزی محکم‌تر، انسانی‌تر و عقلانی‌تر از «گشت ارشاد» بوده است. اگر وقتی می‌گوییم «حجاب»، همان موضوعی که با قیود مشخص خود در شرع آمده، مدنظر ما باشد، آنچه که امروز در خیابان‌های تهران مشاهده می‌کنیم، تغییری را در مورد کمیت باحجاب‌ها و بی‌حجاب‌ها به ما نشان نمی‌دهد. کسی که امروز روسری سر نمی‌کند، دیروز هم روسری او حجاب شرعی محسوب نمی‌شد. اما آنچه مشاهده می‌کنیم، تفاوت بنیادینی در مورد ارزش والای حجاب و جایگاه رفیع آن را نشان می‌دهد. امروز حجاب به عنوان یک کنش انتخابی و آزادانه، پیام انسانی‌تر و جاودانه‌تری دارد و ارزش آن بیش از گذشته در جامعه احیا شده است.

@SharifToday
🔴 “بررسی میزان شیوع مواجهه علمی با باورها و گرایش های دینی در نسل جدید"

این عنوان طرح پژوهشی است که من برای بنیاد نخبگان (طرح شهید احمدی روشن) ارسال کردم و مورد پذیرش قرار گرفت. افراد علاقه مند می‌توانند با ثبتنام از طریق سامانه بنیاد نخبگان برای مشارکت در این طرح اعلام آمادگی کنند.
چکیده پروپوزال طرح در ادامه تقدیم می‌گردد:

🔹بخش مهمی از پدیده‌های فرهنگی از نوع برساخت‌های اجتماعی هستند که در طول زمان و در جغرافیای متفاوت، تحت تاثیر عوامل مختلف تغییر می‌کنند. باورها، رفتارها و گرایش‌های دینی در جوامع نیز به رغم داشتن یک جنبه ثابت الهی، تاحد زیادی متاثر از عوامل اجتماعی هستند. در دوره مدرن به ویژه با غلبه اندیشه فردگرایی و علم گرایی، نوع مواجهه انسان‌ها با دین تغییر کرده است. «دین‌شناسی علمی» در این اتمسفر در فضای علمی و اجتماعی ظهور کرده است. دین‌شناسی علمی به رویکردهایی گفته می‌شود که منشا الهی برای باورهای دینی قائل نیست و یا لااقل در مواردی که نظریه‌ای علمی وجود دارد که آن باور را تبیین می کند، می‌شود از منشا الهی آن دست کشید.
این حوزه شامل طیف گسترده‌ای از نظریات است. آنچه که «کارل مارکس» تحت عنوان «افیون توده‌ها» و با مفهوم «اختلاف طبقاتی» توضیح می‌داد نوع ابتدایی از همین رویکردها به دین است. همچنین فروید از طریق مفهوم «ناخودآگاه» در روانشناسی سنتی سعی در تبیین یا به اصطلاح دقیق‌تر (explain away) کردن دین دارد. اما مهمترین مصداق دین‌شناسی علمی در عصر جدید که دین را نه از منظر علوم اجتماعی که از طریق علوم طبیعی تبیین می‌کند، "دین‌شناسی تکاملی" است که ریشه در اندیشه‌های داروین دارد. این رویکرد، باورها و گرایش‌های دینی را با مفهوم "بقا" و "انتخاب طبیعی" تبیین می‌کند. توضیح دین از طریق علوم طبیعی در علوم شناختی و به ویژه عصب‌شناسی در سالهای اخیر قوی‌تر و فراگیرتر از زیست‌شناسی تکاملی ادامه یافته است. شاخه‌های "علوم شناختی دین " و "الهیات عصب‌شناختی " با دقت علمی بالا سعی در توضیح نحوه شکل‌گیری باورهای و تجربه‌های دینی براساس یافته‌های علوم شناختی و عصب‌شناسی دارند. در عصب‌شناسی از طریق اسکن‌های مغزی و مطالعات آسیب‌های مغز، تجربیات دینی را به اختلال در عملکرد مغز و نورون‌ها فرومی‌کاهند.
دلالت اجتماعی این رویکردها در عامه مردم و همچنین در نخبگان، مساله این پژوهش خواهد بود. در میان عامه مردم با توسعه روان‌شناسی موفقت و مکتب‌های روان‌درمانگر، این پدیده با رویکردی کارکردگرایانه تاثیر خود را نمایان کرده است. در این نگاه صرفا بخش‌هایی از دین که قرین با موفقت و آرامش فردی هستند قابل پذیرش و بقیه قابل صرف نظر هستند. در میان نخبگان با آگاهی بیشتر نسبت به مبانی طبیعت‌گرایانه علم و تبیین‌های علمی باورهای دینی، چنین نگاهی دارای پشتوانه‌های تئوریک هم می‌گردد.

🔶 در اینجا می‌توانید از شرایط لازم برای ثبتنام در طرح مطلع شوید و در اینجا هم می‌توانید ثبتنام کنید. مهلت ثبتنام تا 20 آذر است.
🔴پزشکی غربی .vs اقتصاد اسلامی

وقتی آقای ابراهیم رئیسی برای انتخابات تلاش می‌کرد، دو اولویت را برای دولتش اعلام کرد. اول، واکسیناسیون سراسری کرونا و دوم، اقدام عاجل برای اوضاع وخیم اقتصادی. اولی را به خوبی انجام داد و هنوز هم یکی از دستاوردهای بزرگ دولت همین اعلام می‌شود. رئیسی بطور گسترده اقدام به وارد کردن واکسن کرد و معطل واکسن داخلی نماند. (البته برنامه دولت قبل از او نیز همین بود. ولی به هردلیل آن موقع نشد. هرچند دلایل آن تقریبا برای همه عیان شد)

آن زمان مخالفین واکسن هم سر و صدای زیادی داشتند. حتی تجمعاتی مقابل ریاست جمهوری برگزار کردند. اما رهبری و مراجع تقلید پشت دولت بودند.

سوال من الان این است که چرا این اتفاق برای اقتصاد ما نمی‌افتد؟ چرا در اقتصاد اقدام به وارد کردن نسخه خارجی نمی‌کنند؟ آیا آمار کشته‌های کرونا فجیع‌تر از آمار تورم نزدیک 50 درصد است؟ آیا تعداد خانواده‌هایی که زیر فشار قیمت مسکن و خودرو و دارو و قوت و غذای روزانه، کمر خم کرده‌اند، از خانواده‌هایی که در کرونا آسیب دیدند، کمترند؟
آن نقطه بحرانی تصمیم‌گیری برای دولتمردان که از نسخه‌های داخلی اقتصاد قطع امید کنند، کجاست؟

🔹هرکسی که اندکی در کتب سنتی غور کرده باشد می‌داند که حجم مطالبی که حکمای مسلمان در «علم طب» تولید کرده‌اند، ده‌ها برابر «علم اقتصاد» است. همین درمورد روایات معصومین هم صدق می‌کند. چون اساسا علم اقتصاد علم نوینی است و محصول ایجاد دولت مدرن و جوامع بزرگ-مقیاس امروزی است.
حالا سوال اینجاست که چرا ما در شرایط بحرانی حاضریم دست از همه داشته‌های سنتی خود در «علم طب» بکشیم و به دستاوردهای انسان غربی متوسل شویم ولی در «علم اقتصاد» – که اساسا داشته و اندوخته‌ی چندانی هم نداریم- حاضر به این کار نیستیم؟

🔹من معتقدم سنت فلسفی ما هرچه در فلسفه "واقع‌گرا" است، در علم، "غیرواقع‌گرا" است. این را در مورد خاص مقابله‌های فکری فیلسوف‌های اسلامی معاصر با نظریه "قبض و بسط تئوریک شریعت" که عبدالکریم سروش اوایل دهه 70 مطرح کرد، به وضوح می‌توان دید. فارغ از دقیق بودن یا نبودن این نظریه، آیت الله جوادی آملی یکی از کسانی بود که کتاب "شریعت در آیینه معرفت" را در نقد این نظریه سروش نوشت.
با این حال ایشان اخیرا در مورد اقتصاد به نکته‌ای اشاره کردند که پیش از این -لااقل تلویحا- به چیزی خلاف آن قائل بودند. آنطورکه از ایشان نقل شده، گفته‌اند "اقتصاد یک علم آسمانی نیست که قرآن به ما یاد بدهد."

به نظر من شرایط فاجعه‌بار مردم ایران، آیت الله جوادی آملی را به آن نقطه بحرانی در تصمیم، که باید از نسخه‌های داخلی در اقتصاد -به فرض وجود- قطع امید کرد، رسانده است.
امید آنکه بقیه بزرگان و دولتمردان هم برسند ...
Forwarded from Sharif Today
«دکتر باغرام، کتابخانه شریف و نخبه‌فرستی»

✴️ دال مرکزی دانشگاه شریف همان‌طور که اینجا نوشته‌ام، رفتن و پریدن است، و شاید یکی از مهم‌ترین دلایل فشارهای بیرونی به شریف همین است که چرا مسئولین‌اش در مقابل این حجم نخبه‌فرستی کاری نمی‌کنند؟ من اگر جای این مسئولین باشم، جوابم این است:

🔹 «عالیجنابان! باور کنید ما ۴ سال از این بچه‌ها مراقبت می‌کنیم و در این ۴ سال از جلوی چشم ما دور نمی‌شوند. بعد از آن که می‌خواهند وارد تحصیلات تکمیلی شوند، می‌بینند برخلاف خارج از کشور، اینجا پولی در ازای تحصیل به آنها نمی‌دهند. یا آنها که می‌خواهند وارد بازار کار شوند، می‌بیینند افقی که برای پیشرفت فارغ‌التحصیلان دانشگاه امام صادق(ع) هست، برای آنها نیست. پس می‌روند. حالا کلاه‌تان را قاضی کنید ببینید ما کارمان را درست انجام نمی‌دهیم یا شما؟»

🔹 بگذریم. بهتر است به این مسائل کاری نداشته باشیم و من حقیقتا از یک دوره‌ای که در دانشگاه مسئولیت داشتم، با خودم گفتم بهتر است چشم بر این موضوعات ببندم و برای همین یک مسئله قدمی بردارم. تصمیم گرفتم هرکاری می‌کنم و هر تصمیمی می‌گیرم نیم‌نگاهی داشته باشم به اینکه آیا صحنه خوشایند و خاطره به‌یادماندنی با این تصمیم می‌توانم در ذهن دانشجوها ایجاد کنم؟ یعنی کاری کنم که بعد از رفتن و اتمام تحصیل، اگر مردد بود بین برگشتن به ایران و ماندن و با خودش گفت: «توی اون مملکت دلم رو به چی خوش کنم؟»، یک لحظه صحنه‌هایی که برایش در فعالیت‌های فرهنگی ایجاد شده، تداعی شود.

🔹 من حقیقتا معتقدم برای سوال «توی اون مملکت دلم رو به چی خوش کنم؟» از طرف یک دانشجوی شریفی، یکی از متداول‌ترین و بهترین جواب‌ها «علی‌آقای سگ‌پز» است! به دور از مطایبه، نقشی که این عزیز در ایجاد انگیزه برای برگشت دانشجویان داشته را اکثر اساتید و مسئولین دانشگاه نداشته‌اند. در نقطه مقابل علی‌آقا احتمالا برخی مسئولین و کارمندان (به ویژه در معاونت آموزشی) هستند. در این میان نیز طیفی از اساتید، کارمندان و مسئولین هستند که هریک نقشی مثبت یا منفی در ذهن دانشجویان از خود باقی می‌گذارند.

🔹 برای من که در طول نزدیک به یک سال، هر روز به #کتابخانه_مرکزی شریف رفت‌وآمد داشتم و قبل از آن را هم دیده بودم، برگزاری انواع نمایشگاه‌های هنری و برنامه‌ها، تهیه کتاب‌های جدید، چینش زیبای همه چیز در یک ساختمان قدیمی، نصب تابلوها و نام‌گذاری‌های پرمحتوا در ساختمان، نقاشی، تجهیز و تزئین فوق‌العاده کتابخانه و برخورد محبت‌آمیز کادر، همه نشان می‌داد که کار دکتر #شانت_باغرام با کتابخانه شریف چیزی فراتر از توسعه و تغییر دکوراسیون، و نوعی تغییر در مفهوم و حس‌وحال آنجا و بلکه کل دانشگاه بود، یعنی دقیقا همان چیزی که بعد از سال‌ها هم اگر کسی دور از وطن با خودش بگوید «توی اون مملکت دلم رو به چی خوش کنم؟»، به ذهنش متبادر خواهد شد.

🔹 متن کامل یادداشت #جواد_درویش را در تلگراف یا ویرگول می‌توانید بخوانید.

@SharifToday
بازنشر از مطالب قدیمی همین کانال به مناسبت روز مادر و برای فراموش نکردن نسل #زن هایی که بیش از بقیه #زندگی خود را فدای #آزادی و رفاه بقیه کردند. 👇
🔴 نسل سوخته مادران ایرانی
 
🔹مردان و زنان بعد از ازدواج از "فردیت" خارج میشوند، نسبت به هم تعهدات و تعلقاتی پیدا میکنند. ولی این تعلقات آنقدر زیاد نیست که آنها را از وابستگی‌های سابقشان، علائق شخصی‌شان و در یک کلام از "خودشان" کاملا جدا کند.
وقتی بچه دار می‌شوند، بازهم برای مرد چیزی به طور بنیادین تغییر نمیکند. ولی برای زن چرا! 
زن که حالا #مادر شده، اساسا شخص دیگری میشود! دیگر "خودش" نیست. تمام وجودش متعلق به "دیگری" میشود. به قول فلاسفه، وجود مستقلی ندارد، "عین الربط" به بچه است!
این را من به عینه دیده ام که زن از وقتی مادر میشود، دیگر حتی یک لحظه خودش و برای خودش نیست. یا دستش درگیر تَر و خشک کردن و غذا دادن به بچه است، یا ذهنش مدام نگران مریضی احتمالی و احیانا ناراحتی روحی و آینده تحصیلی اوست. یعنی انگار تمام دغدغه‌ای که هرکس برای خودش دارد را مادر برای بچه‌اش دارد.
لذا من فکر میکنم اساسا لذت دنیا برای یک زن، بعد از مادر شدن تمام میشود. یا به تعبیر دیگر لذتش در لذت بردن بچه خلاصه میشود. با این شرایط حقیقتا هم اگر بالاترین درجات در سرای آخرت از آن مادران نباشد، باید در عدالت خداوند شک کرد!
 
🔹تا اینجا، حرف من درمورد ارزش و جایگاه والای همه مادران از ابتدای تاریخ تا الان بود. اما در بین آنها و در ایران ما، نسلی از مادران هستند که رنج مضاعف برده اند و بار دوچندان به دوش کشیده اند.
منظورم "نسل سوخته" مادرانی هستند که خودشان متولدین دهه 30 و 40 هستند. شاید فکر کنید به این دلیل که سختی ها و فشارهای ناشی از انقلاب و جنگ را دیده اند.
این هست اما آن رنج‌ مضاعفی که من عرض میکنم بیش از این است.

🔹در حقیقت زنان متولد دهه 30 و 40 زنانی بودند که در یک پارادایم شیفت تاریخی یا تغییر گفتمان و فرهنگ بین نسلی زنان در ایران قرار گرفته اند.
آنها "سوختند" تا هزینه گذار از نسل مادرانشان که زنان کاملا سنتی و غالبا روستایی بودند، به دخترانشان که زنان کاملا مدرن و امروزی هستند، باشند.
"سوختند" به این معناست که نه کاملا از مواهب زن سنتی بودن برخوردار بودند؛ و نه از مواهب زن مدرن بودن. هم مشکلات اولی را داشتند، هم سختی های دومی را.
🔸نه مثل (غالب) مادرانشان، آرامش در خانه نشستن را داشتند؛ و نه مثل (غالب) دخترانشان، راحتی رها کردن مسولیتهای خانه و خانواده.
هم باید مشقت پخت و پز سنتی و شستشوی سنتی را به جان میخریدند؛ و هم باید برای درس خواندن و دانشگاه رفتن و کار کردن بیرون از خانه تلاش جان فرسا میکردند.
یعنی هم مثل مادرانشان رب و ترشی و مربا درست میکردند و سبزی پاک میکردند؛ هم مثل دخترانشان ساعت ۷ صبح دنبال اتوبوس و تاکسی میدویدند.

🔸هم مثل مادرانشان استقلال اقتصادی نداشتند (و هرچه هم حقوق میگرفتند اقساط وام و شهریه مدرسه بچه ها را میدادند)؛ هم مثل دخترانشان استرس از دست دادن کار و عقب افتادن حقوق و.. را داشتند.
 
🔸هم مثل مادرانشان مسولیت دو، سه یا چهار بچه را داشتند و مدام با آنها سروکله میزدند؛ هم مثل دخترانشان مسولیت کار بیرون و سروکله زدن با هزار و یک نفر دیگر را
🔸هم مثل مادرانشان میهمانی های بزرگ میدادند و زندگی شلوغی داشتند، هم مثل دخترانشان غالبا آپارتمان نشین بودند و خانه های کوچکی داشتند.
🔸هم مثل مادرانشان تمام مسئولیت های سنگین و جانفرسای داخل خانه با آنها بود؛ و هم مثل دخترانشان دست تنها و بی نصیب از یاری قوم و خویش و حتی همسایگان.
 
🔸هم مثل مادرانشان غم خانواده را داشتند؛ هم مثل دخترانشان درد جامعه را..

🔸و در نهایت، هم مثل مادرانشان راضی به داشته ها و نداشته ها و زندگی یکنواختشان و تفریح های نکرده و آرزوهای دست نیافته برای خودشان بودند؛ و هم مثل دخترانشان خو کرده به دود و ترافیک و زندگی کشنده شهری..
 

🔹ما و تاریخ ما باید سرتعظیم در مقابل همه مادران و بخصوص مادران متولد دهه 30 و 40 (که مادر خود من هم یکی از آنهاست) فرود آورند و برای همیشه قدردان آنها باشند.
🔴 ماجرای فاتیما، دین‌شناسی تکاملی و فرهاد ظریف!
 
من یک زمان فکر می‌کردم ماجرای فاتیما، یعنی آن رویداد معجزه‌گونه که برای سه کودک در پرتغال رخ داده و خانمی از آسمان بر آنها ظاهر شده، درمورد حضرت فاطمه(س) بوده. ماجرایی که هنوز بعد از صد سال، چند میلیون نفر از معبد و منطقه آن سالانه بازدید می‌کنند و به آن توسل می‌جویند.
چون موضوع کار پژوهشی من «فعل الهی در طبیعت» بود و ربط و نسبتی هم به «معجزه» داشت، این رویداد برایم خیلی مهم بود.
اهمیت آن از یک جهت به خاطر این حجم از اعتقاد به یک امر فراطبیعی در دوره غلبه علوم طبیعی به ویژه در غرب بود؛ و از جهت دیگر برای همان تصوری که داشتم و فکر می‌کردم ماجرای آن مربوط به ظاهر شدن دختر پیامبر اسلام برای سه کودک چوپان پرتغالی است.
تا این حد این ماجرا برایم مهم شده بود که سال 2018 که در اروپا بودم، می‌خواستم برای 13 می (یعنی سالروز همان واقعه) به خیل زائران بپیوندم و بروم از نزدیک ببینم چه خبر است. یادم هست تورهای مسافرتی را هم چک کردم و دقیقا مثل اربعین در ایران، آژانس‌های مسافرتی زیادی در آن ایام تورهای زیارتی به پرتغال داشتند.
ولی از صرافتش افتادم. چون فهمیدم کل ماجرا تقریبا هیچ ربطی به حضرت فاطمه (س) نداشته. البته گران بودن آن تورهای مسافرتی هم بی‌تاثیر نبود! لذا به زیارت مجازی و یوتوبی اکتفا کردم. ("به تو از دور سلام!")

🔹فاتیما صرفا یک تشابه اسمی با حضرت فاطمه(س) بود. نام روستایی که زمان سلطه مسلمان بر آندلس، پادشاه آنجا اسم منطقه را به نام دخترش گذاشته و آن روستا به همان اسم مانده است.
بعدها که با نظریات دین‌شناسی تکاملی و علوم شناختی دین آشنا شدم، فهمیدم اتفاقا اگر این ماجرا درمورد حضرت فاطمه(س) بود به این شکل در چشم مسیحیان بزرگ نمی‌شد و این همه جمعیت را هرسال به سوی خود جذب نمی‌کرد. چرا؟

🔹چون  آیین‌ها و باورهای دینی باید ویژگی‌هایی داشته باشند که از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند و باقی بمانند. یکی از این ویژگی‌ها چیزی است که یک روان‌شناس تکاملی دین به نام پاسکال بویر به آن می‌گوید minimal counterintuitiveness  یعنی "ضدشهودی حداقلی". به این معنا که اگر یک باور دینی خیلی عادی باشد، کسی آن را به لحاظ دینی چندان مهم قلمداد نمی‌کند. (مثلا تبدیل شدن آب به بخار) اگر خیلی خیلی عجیب و ضدشهودی باشد ( ضد شهودی حداکثری)، بازهم چندان باورپذیر نیست و در طول نسل‌ها باقی نمی‌ماند. (مثلا فرض کنید تبدیل شدن آب به درخت!) اما چیزی که از یک سو عادی نباشد و از سوی دیگر خیلی خیلی هم غیرعادی نباشد (ضد شهودی حداقلی) ، مثل تبدیل شدن آب به شراب که معجزه حضرت عیسی(ع) است، می‌تواند از نسلی به نسل دیگر منتقل شود و باقی بماند.

البته این بحث نه ربطی به "امکان علمی" این معجزات  دارد و نه ربطی به "وثاقت دینی" آنها. بلکه صرفا درمورد باورپذیری، انتقال بین نسلی و فراگیری اجتماعی باورها و مناسک دینی است.
حالا همین دیدگاه را اگر بر ماجرای فاتیما اعمال کنیم می‌بینیم که ظاهر شدن حضرت فاطمه(س) برای سه کودک پرتغالی در یک بافت فرهنگی مسیحی، احتمالا امری ضدشهودی حداکثری است و اگر رخ هم داده بود، تا الان اینطور باقی نمی‌ماند. اما ظاهر شدن حضرت مریم(س) برای آنها ضدشهودی حداقلی است.

🔹همه اینها را گفتم که به ماجرای حرف اهانت‌آمیزی که بازیکن سابق والیبال درمورد حضرت فاطمه(س) به کار برده اشاره کنم.
باورهای دینی اصیل مردم، امور بسیار پایداری به لحاظ اجتماعی‌اند. جنبش‌هایی به مراتب سهمگین‌تر از اینهایی که شاهدیم را علیه خود دیده و تاب آورده‌اند. این را زیست‌شناسان و الهیدانان خوب می‌فهمند.

به نظر من زیست‌شناسان و الهیدانان به رغم همه اختلافاتی که دارند، در یک چیز مشترک‌اند. دنیای هردو خیلی بزرگتر از دنیای ماست. یک زیست‌شناس، برخلاف ما، انسان را محدود به این نسل و نسل قبل و حتی 6 هزار سال قبل که خط و نوشته و تاریخ شروع می‌شود، نمی‌داند. او می‌گوید من بین تو و مثلا انسان Homo habilis که 2 میلیون سال قبل زندگی می‌کرد و مثل تو ابزار می‌ساخت، تفاوتی زیادی نمی‌بینم. یک الهیدان هم اساسا انسان فعلی را نسبت به زمانی که به تعبیر قرآن چیز قابل ذکری نبود (لم یکن شیا مذکورا)، چندان بزرگ‌تر نمی‌بیند.  

🔹یعنی هر دوی اینها در این ویژگی مشترک‌اند که به این راحتی جوگیر نمی‌شوند. نگران انسان و وضع فعلی او هستند ولی تصور نمی‌کنند که با یک کشف علمی یا جنبش سیاسی، پایان تاریخ نزدیک و همه چیز دگرگون می‌شود.
آنها نیک می‌دانند که اصول ثابت اخلاقی و انسانی و چهره‌های اصیل و تابناک در تاریخ و ادیان -مثل حضرت فاطمه(س)– برای آن روز نبوده‌اند که امروز به راحتی قابل کتمان باشند.
آنها ابزارهای تاریخ مصرف‌ دار نیستند، اهداف اصیل و جاودانه‌ای هستند که کنار زدن و اهانت به آنها اگر اعتبار اجتماعی یک جنبش را کم نکند، قطعا چیزی به آن نخواهد افزود‌.
🔴Theory of everything
یا شاه‌کلیدی به نام "حکمرانی"

جمله معروفی هست از توماس هابز که "انسان، گرگ انسان است." او می‌گفت انسان موجودی است که بر سر میل به قدرت و ثروتِ بیشتر، مدام در تنازع با دیگران است.
اگر این حرف درست باشد، جهان، خیلی تاریک خواهد بود. مثلا فرض کنید پزشکان سعی نمی‌کنند سلامت عمومی بیشتر شود، چون کسب و کار آنها مختل می‌شود. این تصوری بود که عده‌ای در دنیا در دوره فراگیری کرونا هم داشتند. یا در کشور ما معلمان، ناشران آموزشی و متصدیان آموزش عمومی سعی نمی‌کنند کنکور برداشته شود یا اثر آن کم شود، چون در آن صورت اثر خودشان کم می‌شود. یا مثلا گروهی که از وجود تحریم و نپیوستن ایران به FATF نفع بیشتری می‌برند تا از رفع تحریم، سعی نخواهند کرد و اجازه نخواهند داد تحریم برداشته شود. ولو به قیمت نابودی یک نسل و یک کشور با تمدن چند هزار ساله تمام شود. یا مثلا "حکمرانان" یعنی آنها که نسخه‌های درمان برای تقریبا همه بیماری‌های مدیریتی در کشور دارند، سعی نخواهند کرد مشکلات برطرف شود چون حیات آنها در بقای مشکلات کشور است!
با این آخری یعنی همین واژه بی‌سر و ته "حکمرانی" الان کار دارم. چیزی که یک دهه‌ای است مهمان فضاهای آکادمیک، سیاسی و ژورنالیستی ایران شده است. از قرار معلوم "مهمانی" است که خوب هم جا خوش کرده و دارد خود میزبان را از خانه بیرون می‌کند. مثلا حرفهایی شنیده می‌شود از اینکه دوره نهادی سنتی به نام «دانشگاه» گذشته و علم امروز باید در خدمت حل مشکلات دولت باشد.
اما«Governance» در کشورهای توسعه یافته هرچه باشد، با "حکمرانی" در ایران فاصله نجومی دارد. این تفاوت اغلب برمی‌گردد به افرادی که governance را به ایران وارد کردند و آن را ترجمه و تفسیر کردند. اگر governance به سه بازیگر اصلی در توسعه، یعنی دولت، بخش خصوصی و نهادهای مدنی توجه متوازن دارد، "حکمرانی" در ایران برای بسط ید اولی (یعنی دولت) درجهت کنترل دومی و سومی (یعنی بخش خصوصی و نهادهای مدنی) ابداع شده است.
به همین دلیل برای مدیران و متولیان دولتی بسیار جذاب است. این جذابیت باعث سرازیر شدن بودجه نهادهای دولتی و حاکمیتی به سمت توسعه این مفهوم شده است.

🔹نگاه هابزی شاید یک نگاه بدبینانه به اندیشه حکمرانی است. لذا بگذارید یک نگاه واقع‌بینانه‌تر اتخاذ کنم:
اسم این نگاه را می‌گذارم نگاه theory of everything یا به تعبیر ساده‌تر نگاه «شاه کلیدی» به حکمرانی.
مجموعه‌ای را می‌شناسم که در آن واحد پروژه چندصد میلیونی با سازمان محیط زیست برای احیا دریاچه ارومیه! داشت، پروژه چندصد میلیونی با سازمان تبلیغات اسلامی! برای برنامه‌ریزی فرهنگ در کشور و پروژه چند ده میلیونی برای تحول در علوم انسانی!
اعضا و پژوهشگران این مجموعه هم نه متخصص محیط زیست هستند، نه تخصصی در فرهنگ‌پژوهی و هنر و جامعه‌شناسی دارند و نه از ماهیت علوم انسانی چیزی می‌دانند. همه آنها سیاستگذار و حکمران هستند. تنها چیزی که به آنها اجازه گرفتن همه این پروژه‌ها را می‌دهد، غیر از اعتماد به نفس خودشان، ضعف نظری مدیران دولتی در لزوم تفکیک و تقدم «فهم مساله» بر «حل مساله» است. درواقع یک مدیر دولتی که پول و امکانات دارد و می‌داند میز مدیریت چندسالی بیشتر به او وفا نخواهد کرد، می‌خواهد به سرعت یک اقدام روبنایی و عاجل برای حل مساله‌اش کند.

🔸یک مثال خوب که شاید سالهای بعد بتوان در موضوع «حکمرانی بد» آن را در دانشگاه‌ها تدریس کرد، فیلترینگ اخیر اینترنت است.
مدیر، با یک جنبش اعتراضی مواجه می‌شود. آقای حکمرانِ همه‌چیزدان به او می‌گوید منشا آن فضای مجازی است و راه حل مساله، محدود کردن اینترنت است. مدیر اعتماد می‌کند و فیلتر می‌کند.
نتیجه واضح است: قشر جوان و نوجوان که بدنه اصلی جنبش اعتراضی هستند به راحتی فیلتر را دور می‌زنند و افراد گیر کرده پشت فیلتر مثل میانسالانی که دلخوشی و سرگرمیشان گروه‌های خانوادگی و بازنشستگی در واتساپ بود و بخشی از وقتشان را در اینستاگرام می‌گذراندند، همچنین خیل کسب و کارهای اینترنتی و جامعه آکادمیک نیز با خشم و نارضایتی از این اقدام، به جنبش می‌پیوندند.

این یک نمونه از «حل مساله» بدون «فهم ابعاد و اعماق مساله» است که حکمران محترم با راه‌حل مشعشع خود، ابرو را که درست نمی‌کند، هیچ، چشم را هم می‌زند کور می‌کند!
خشک شدن دریاچه ارومیه به عنوان یک ابرمساله اجتماعی، انسانی و محیط زیستی نمونه دیگر است و با توسعه روز افزون این مفهوم در همه سطوح باید منتظر خشک شدن سایر چشمه‌ها و بسته شدن روزنه‌ها باشیم...

پ.ن: به این موضوع ادامه خواهم داد.
💢نشست کارنامه علم دینی در ایران💢

از اوایل دهه شصت، همراه با انقلاب فرهنگی و رواج گفتمان نه غربی نه شرقی، در فضای فکری کشور مجموعه‌دغدغه‌هایی مطرح شدند که می‌توان آن‌ها را ذیل عنوان علم دینی گنجاند؛ نوعی داعیه‌ی طرح جدیدی از علوم یا مبتنی‌ساختن علوم فعلی بر بنیادهای الهیاتی، خصوصا الهیات اسلامی.

هرچند در ابتدا این مسائل حول علوم انسانی مطرح بودند، اما اکنون علومی نظیر فیزیک و ریاضیات نیز مورد توجه این جریان قرار گرفته‌اند. البته این جریان فقط در سطح فکری باقی نماند و منجر به پدیدآمدن نهادها، موسسات و گروه‌های گوناگونی شد که همگی سعی در نقد علم موجود و خلق علمی جدید دارند، و اکنون شاهد نتجیه‌ی مساعی آنان در سیاست‌گذاری‌های کلان عمومی، خصوصا در حوزه آموزش هستیم.

در این نشست بنا داریم به بررسی سابقه این جریان پرداخته و با نظرات حامیان و مخالفین این طرح آشنا شویم.

پرسش‌هایی که در این نشست مطرح خواهند شد:
چند و چه نهادهایی مشغول فعالیت در این حوزه‌ هستند؟ دستاورد نظری آنان تا کنون چه بوده؟
آینده‌‌ی این طرح چه خواهد بود؟
فضای سیاسی و انگیز‌ه‌های حاکمیت چقدر در پیشبرد این طرح موثر بوده‌اند؟

🆔 @hatefcenter_org
🔴 جهان پیر است و بی‌بنیاد..

دیروز خبر درگذشت دوستی را شنیدم که یکی دو ماه پیش در همین کانال درمورد یکی از مطالب، با من به مخالفت شدید برخاسته بود.
از دیروز تا الان از فکرش خارج نمی‌شوم. مدام بر می‌گردم و نوشته خودم و حرفهای او را مرور می‌کنم که نکند حق با او باشد؟ اگر من الان جای او بودم و فرصت تصحیح افکار و آرائم را نداشتم چه؟ اگر همین فردا بمیرم و مشتی حرف اشتباه از من باقی بماند چه؟

بارها در همین‌جا به انحاء مختلف گفته‌ام که کسی‌که علوم انسانی می‌خواند نه زندگی آرامی برای خودش ساخته، نه زاد و توشه‌ای برای اطرافیانش گذاشته. تنها چیزی‌که مایه التیامِ زخمِ احساسِ ناکامی و عقب ماندگی‌اش است، امید اندکیست به تاثیر بر آیندگان و نسل انسان و همین حرفهای دهان پُرکن و دل خوش‌کنک!

🔹 در فلسفه علم دیدگاهی وجود دارد با عنوان pessimistic induction که آن را «استقراء بدبینانه» ترجمه کرده‌اند. طبق آن، همانطورکه بسیاری از نظریات علمی تا الان ابطال شده‌اند، براساس استقرا، نظریات فعلی نیز ابطال خواهند شد. یعنی دل به حقیقت آنها نیز نبند.
این دیدگاه اگر درست باشد و اگر هرکس روی خودش اعمال کند، بخصوص همین اهالی علوم انسانی که هرچند سال یکبار نظراتشان تغییر می‌کند، که باید هم تغییر کند، آنگاه نتیجه بسیار مایوس کننده خواهد بود:
ای کاش من جای او بودم و زودتر می‌رفتم که خودم و اطرافیانم را کمتر اذیت کنم و آیندگان را هم با حرفهایم کمتر متبسم نمایم!
معمولا در ابتدای دوره‌های فلسفه علم که ارائه می‌کنم این عکس را به بچه‌ها نشان می‌دهم و می‌پرسم به نظر شما نقش "عبدالکریم سروش" در مناظرات اول انقلاب که با مارکسیست‌ها برگزار می‌شد، چه بود؟ غالبا می‌گویند از مبانی اسلام دفاع می‌کرد. اما این غلط است. دفاع از مبانی اسلام کار شهید بهشتی و مرحوم مصباح بود. سروش با تکیه بر اندیشه پوپر از علم در مقابل شبه‌علم مارکسیسم دفاع می‌کرد.

در آشفتگی وضعیت ارز و طلا و خودرو و مسکن، خیانت دشمنان و بی‌تدبیری مدیران همه به‌جای خود، اما اندیشمندان و روشنفکرانی که باید بر شبه‌علم‌های امروز که بر مسند اقتصاد کشور نشسته‌، بتازند نیز یا نیستند یا مجبور به سکوت‌اند.
شبه‌علم آفتی است که سالهاست با تکیه بر اندیشه‌های نسبی‌گرایانه در فلسفه علم (در ترجمه افکار کوهن و فایرابند توسط افرادی چون سعید زیباکلام) و اندیشه‌های ضدمدرنیته در غرب پژوهی(در ترجمه افکار هایدگر توسط افرادی چون فردید و شاگردانش) در تار و پود نظام فکری کشور جا خوش کرده.
تا یک نسل دغدغه‌مند از تئوریسین‌ها و مدیرانی که این سموم از فکر و بدنشان دفع شده باشد، پرورش پیدا نکند، با رفت و آمد مدیران مساله حل نخواهد شد.
وادی|جواد درویش
🔴امیرخانی، دیانی و عاشورا نمیدانم شما هم اینطور هستید که مطالبی که در جاهای مختلف میبینید و میخوانید را دوست دارید با متناسب ترین دوستان و اطرافیان به اشتراک بگذارید؟ مثلا طنزی میبینید در گروه دوستان قدیمی منتشر میکنید، مطلب علمی میخوانید با هم‌رشته ای های…
در قریه ماتم‌زده ما هم آیاتی از رحمت هست که فقط وقتی می‌روند و نورشان به خاموشی می‌گراید متوجه ارزش وجودشان می‌شویم:

أَوَمَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلۡكَٰفِرِينَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ (١٢٢ انعام)
آيا آن كس كه مرده بود و زنده اش كرده براى او نورى قرار داديم كه به كمك آن ميان مردم راه مى رود با كسى كه صفت وى در ظلمات (بودن) است و از آن بيرون شدنى نيست چگونه مثل هم توانند بود؟، بدينسان براى كسانى كه كافر شده اند اعمالى كه مى كرده اند آرايش يافته است.
🔴 علم دینی در نزاع با علم بومی

یکی از نخ‌نماترین موضوعات نظری که حجم زیادی از وقت و هزینه مراکز علوم انسانی حوزوی و حاکمیتی را به خود اختصاص داده، موضوع «علم دینی» است. در عین حال به نظر من بهترین زمان برای گفتگو در مورد «کارنامه علم دینی» الان است.
سالها، طرفداران علم دینی در مقابل این سوال که ثمره نظریه‌پردازی‌های شما چیست، استدلال می‌کردند که هیچگاه نهادهای اجرایی و سیاستگذاری در اختیار آنها نبوده و لذا هیچگاه برای پیاده کردن ایده‌های خود مجال کافی نیافته‌اند. اما الان یک سال و اندی است که تقریبا همه وزارت‌خانه‌های کلیدی اقتصادی در اختیار این جریان بوده است. این، علاوه بر نهادها و رسانه‌های حاکمیتی است که موانع مختلف را از پیش پای آنها برداشته‌اند.

🔹اندیشکده هاتف نشستی را برای بررسی همین موضوع ترتیب داد و من در این نشست سعی کردم نشان دهم که ایده علم دینی، لااقل براساس نسخه‌هایی که در سالهای اخیر توسعه یافته، در تعارض و تقابل با علم بومی طرح شده است.
مهمترین استدلال فلسفی در دفاع از علم دینی که بر پایه نظریات فلسفه علوم اجتماعی است، استدلال مبتنی بر زمینه‌مندی (contextuality) علوم انسانی است. مدافعان می‌گویند چون علوم انسانی تاحد زیادی مبتنی بر زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است و چون زمینه تاریخی-اجتماعی ما با غرب متفاوت است، پس علوم انسانی ما باید با آنها متفاوت باشد. یکی از عوامل مهم این زمینه‌مندی مربوط به باورها و گرایش‌های دینی جامعه است و لذا ایده علم دینی از این نظر قابل دفاع است.
افرادی که این موضوع را در ایران دنبال می‌کنند، احتمالا تایید می‌کنند که همواره دو مفهوم «علم دینی» و «علم بومی» در کنار هم و با اندکی مسامحه، معادل هم بکار رفته‌اند.
اما در سالهای اخیر، افزایش بودجه نهادهای علم دینی و بسط ید مدافعان آن در ساختار حاکمیت، با کاهش قدرت تبیینی این علم درمورد جنبش‌های اجتماعی و بحران‌های اقتصادی اخیر، مقارن بوده است. این همبستگی نشان می‌دهد که اساسا در ایران علم دینی در جهت عکس علم بومی حرکت کرده است.
به تعبیر صریح‌تر، مدافعان علم دینی در ایران مرتکب غش در معامله شده‌اند! آنها علم غربی را با توجیه ناكارآمدی در فهم و حل مسائل اجتماعی ایران، از ما گرفته‌اند و علمی ناکارآمدتر و دورتر نسبت به زمینه اجتماعی ما را فروخته‌اند!

🔹فیلم چکیده این نشست در ادامه و فیلم کامل آن از اینجا قابل مشاهده است.
.
🔴 از «سوره» آوینی تا «سوره» دیانی

برای نسل دهه هشتادی که امروز حق خود را از انقلاب و انقلابی‌ها می‌خواهد، همانطور که تفاوتی بین اصلاح‌طلب و اصولگرا نیست، تفاوتی بین سید مرتضی آوینی و وحید جلیلی هم (اگر اساسا این اسامی را بشناسد!) نیست.
رنج و محنتی که در کسب اولیات و بدیهیات "یک زندگی معمولی" برای این نسل ایجاد شده و همچنین تصویری که انقلابی‌ها از خودشان به او نشان داده‌اند، موجب شده که او نگاه بسیطی به افراد و جریان‌های وابسته به این نظام داشته باشد. او همه دینداران و انقلابی‌ها را از یک آبشخور می‌بیند. او هیچ وقت آوینی را ندیده و حتی در رسانه ملی روایت معتبری درمورد او نشنیده (برای آشنایی حداقلی، ویکی‌پدیای فارسی روایت نسبتا منصفانه‌ای درمورد شخصیت او ارائه کرده) ولی تا دلتان بخواهد رائفی‌پور و حسن عباسی را دیده است.
سن این نسل به فیلم "وصل نیکان" و "سفر به چذابه" و مستند "خان گزیده‌ها" نمی‌رسد، او در دوره‌ای به دنیا آمده که  مصداق هنر دینی و سینمای انقلابی "گاندو" و "قلاده های طلا" و برنامه‌های جذاب "مهران رجبی"، هستند!

ادامه این یادداشت در تلگراف
🔴بدبینی چامسکی به ChatGPT

من از این آدمهایی که هرچه علم و تکنولوژی به آن دست میابد میگویند خبری نشده و قبلا هم بوده و...، نیستم. حقیقتش را بخواهید از این تیپ آدمها چندان خوشم هم نمی آید. ولی فلسفه علم به ما آموخته در مقابل هر کشف و اختراعی سریع دست‌پاچه هم نشویم.

ا chatGPT فناوری جدیدی است که هرکس اگر یکبار سوالاتی در حیطه تخصصی خودش را از او پرسیده باشد، حتماً از پاسخ‌های دقیق و منسجم او شگفت زده شده است.
اما فکر میکنید انسانهایی که اولین بار با ماشین حساب کار کرده‌اند، از دقت و سرعت آن در محاسبات ریاضی متحیر نشده‌اند؟

🔹این نکته را در ابتدا باید بگویم که روانشناسی جدید که در حیطه علوم شناختی توسعه پیدا کرده، براساس تشبیه ذهن به کامپیوتر در حال پیشرفت است.
درواقع علوم کامپیوتر با علوم شناختی در یک بده بستان هستند. علوم کامپیوتر سعی میکند خودش را شبیه ذهن انسان کند تا هوشمندی و آگاهی او را در خودش بازتولید کند و علوم شناختی هم سعی میکند از استعاره‌ها و مدلهایی که برآمده از کامپیوتر است، ذهن و مغز انسان را دقیق‌تر بشناسد و کارکردهای آن را تبیین کند.

🔹ماشین حسابها از ساده‌ترین نمونه‌های شبیه سازی ذهن با ماشین هستند که بعدا به کامپیوترهای نسل اول یا کامپیوترهای «فون نویمانی» معروف شدند. ویژگی اصلی آنها این بود که دارای یک پردازنده مرکزی یا CPU بودند.
به زودی متخصصان فهمیدند این کامپیوترها شباهت زیادی به مغز انسان ندارند. عکسبرداریهای مغزی به ویژه بعد از اختراع fMRI نشان داد که مغز انسان اساسا چیزی شبیه به پردازنده مرکزی ندارد. لذا سیستمهای شبکه ای و نظریه «پیوندگرایی» جایگزین آن شد. طبق آن پردازش اطلاعات در کل شبکه صورت میگیرد.
مهمترین ویژگی این سیستمها قابلیت تغییر براساس فیدبک‌ است.
ادراک بصری خفاشها به همین طریق و با ارسال سیگنال صوتی و پردازش انعکاس آن انجام میشود. سیستم مسیریابی زیردریاییها نیز بر همین مبنا ساخته شده است.

🔹هوش، آگاهی، احساس و ادراک آن چیزی است که علوم شناختی سعی میکند از انسان فرا بگیرد و در ماشین پیاده کند.
سیستم‌های هوش مصنوعی AI و یادگیری ماشین ML بر اساس همین رویکرد در حال توسعه هستند و chatGPT آخرین نسل از همین سیستمهاست.
حالا سوال اینجاست که آیا این آخرین ایستگاه است یعنی آیا هوش انسانی توسط ماشین به طور کامل شبیه سازی شده است؟ یا به تعبیر جان سرل، فیلسوف مشهور تحلیلی معاصر، آیا با chatGPT "هوش مصنوعی قوی" محقق شده است؟
پاسخ نوام چامسکی منفی است.

🔹قبل از اینکه به تشریح پاسخ او بپردازم باید بگوییم که چرا باید در اینجا حرف چامسکی را خیلی جدی گرفت.
چامسکی را اکثرا به مخالفت با سیاستهای رسمی آمریکا میشناسند. اقلیتی میدانند که تخصص اصلی او زبانشناسی و علوم شناختی است. اما مهمتر این است که چامسکی اساسا یکی از world changer ها در روان شناسی و فلسفه ذهن معاصر است.
او پیش قراول جمعی از دانشمندان است که با کشفیات و ارائه نظریات خود، نظریه غالب روان‌شناسی قرن نوزدهم یعنی «رفتارگرایی» را از پا انداختند.
آنها مسیر نظریه پردازی درمورد ذهن انسان به مثابه کامپیوتر و همچنین مسیر نظریه کارکردگرایی در فلسفه ذهن را هموار کردند.
این مهمترین نظریه در فلسفه ذهن معاصر و مبنای علوم شناختی و روان شناسی جدید است. تقریبا همه پیشرفت‌ها در علوم شناختی مدیون همین نگاه و درواقع مدل کردن ذهن انسان به کامپیوتر است.

🔹حالا همین چامسکی مهمترین میوه درختی که خودش کاشته یعنی chatGPT را در این مقاله که هفته پیش در نیویورک تایمز منتشر شده، چیزی شبیه به «ابتذال شر» میداند!

او استدلال میکند که فرایند شناخت و آگاهی در ذهن انسان بسیار پیچیده تر و دقیقتر از chatGPT است.
مهمترین بخش مقاله او به نظر من اینجاست:

"The human mind is not, like ChatGPT and its ilk, a lumbering statistical engine for pattern matching, gorging on hundreds of terabytes of data and extrapolating the most likely conversational response or most probable answer to a scientific question. On the contrary, the human mind is a surprisingly efficient and even elegant system that operates with small amounts of information; it seeks not to infer brute correlations among data points but to create explanations.”

او میگوید که chatGPT براساس جمع‌آوری صدها ترابایت داده و تشخیص همبستگی میان آنها با الگوهای از پیش تعیین شده کار میکند.
اما ذهن انسان یک سیستم ظریف و کارآمد است که با مقادیر اندکی داده کار میکند. ذهن انسان به دنبال خلق تبیین است اما chatGPT به دنبال همبستگی‌های صریح میگردد.

🔹چامسکی مثل همین بخش به تفاوت explanation در هوش انسانی که متضمن علیت است و correlation در هوش مصنوعی، اشاره میکند.
این یکی از موضوعات مهم فلسفه تحلیلی و فلسفه علم معاصر است.
قبلا در اینجا و اینجا درمورد برنامه «زندگی پس از زندگی» و تجربه‌های نزدیک به مرگ (NDE) نوشته‌ام.

با شناختی که دارم این دوره بسیار خوبی خواهد بود و بصورت رایگان برگزار می‌شود:
https://evnd.co/KALTy
با دکتر عماد افروغ، که بامداد امروز به رحمت خدا رفتند، دو درس باعنوان "فلسفه علوم اجتماعی" در ارشد و دکتری داشتم.
جلسه اول درس دکتری آمده بودند وارد دانشگاه شوند ولی حراست اجازه نداده بود. نیم ساعت معطل شده بودند تا اجازه ورود پیدا کنند. آمدند سرکلاس و گفتند:
 "من چند ترم در دانشگاه شریف درس داده‌ام و جز بی‌احترامی ندیده‌ام. از مبلغ حق‌التدریس که صرفا موجب وهن استاد است تا برخوردهای حراست. من بعد از این جلسه، پا در این دانشگاه نمی‌گذارم. اگر کسی این درس را می‌خواهد همین ساعت هر هفته بیاید منزل ما!"
خلاصه من به همراه 3 دانشجوی دیگر، یک ترم به منزل ایشان رفتیم. هم شخصا و به گرمی از ما پذیرایی می‌کرد، هم درس می‌داد و هم درمورد سیاست و جامعه درد دل می‌کرد.
طعم شیرین رابطه پر مهر‌ بین استاد و دانشجو که من در آن یک ترم چشیدم را هیچگاه احساس نکرده‌ام.

دکتر افروغ انسان بسیار معتقد، دردمند، زلال، صادق، صریح و شجاعی بود و مثل افراد دیگری که این ویژگی‌ها را داشتند، طرد شد و مورد تهمت و بی‌مهری واقع شد.
خدا ایشان را رحمت کند
و زندگی بدون این تک ستاره‌های روشنی بخش در شب‌های تاریک این مرز و بوم را برای ما معنادار نماید
موسسه انعکاس، رویکرد و افراد آن را قلبا دوست دارم و امید زیادی دارم که نگاه علمی و عمیق آنها در کنار تلاش و اخلاصی که دارند، در مطالعات اسلامی و حتی سایر شاخه‌های علوم انسانی در کشور، الهام بخش و تحول‌آفرین باشد.

https://www.tg-me.com/inekas/299
🔴نون و القلم!

دیروز به دو جلسه دعوت شده بودم. موضوع اولی همفکری و همکاری در یک کار اقتصادی خصوصی و دومی درمورد همکاری در یک مجله اندیشه‌ای بود.

جلسه اول ساعت ۷ صبح بود و آن را فقط به احترام دوستان خوبی که دعوت کرده بودند و در جلسه حاضر بودند، رفتم. لذا جلسه را با اکراه تحمل کردم تا تمام شود و بیرون بیایم.
با اصولی که برای خودم در زندگی گذاشته‌ام، این کارها را عموما پس می‌زنم. البته بی‌استعداد و بی‌علاقه بودنم نیز مزید بر علت است!
بیرون هم که آمدم فقط به این فکر می‌کردم که جواب منفی را چطور و چگونه بدهم.

ساعت ۹ صبح به جلسه دوم که شور و اشتیاق زیادی برای آن داشتم رفتم. جلسه شروع شد و افراد آن که هرکدام دبیر یک سرویس مجله بودند، تک تک درمورد موضوع سرویس خودشان نظر دادند. من هم نظر دادم.
همینطور که جلسه جلو می‌رفت شوق من به دلسردی، سپس به ناامیدی، بعد به نفرت و در نهایت به خشم تبدیل شد!
با اینکه سردبیر را می‌شناختم و قبول داشتم و به خاطر او دعوت اولیه همکاری را قبول کرده بودم، تیم مجله و حرفهایی که زدند به هیچ وجه برایم قابل قبول نبود.
جلسه تمام شد. بیرون آمدم و بی‌درنگ یک صوت برای سردبیر گذاشتم و گفتم من نیستم. گفتم اگر در این موضوع بخواهم کاری کنم دقیقا در نقطه مقابل این افراد هستم و سعی می‌کنم تفکر ارتجاعی آنها را نقد کنم.

صادقانه بگویم یک دلیل قبول دعوت مجله برایم انگیزه مالی بود. ولی بیرون که آمدم به این فکر می‌کردم که انگیزه مالی و فشار اقتصادی چه قلم‌ها و فکرهایی را که مجبور به معامله نکرده است!
دوباره برگشتم به فضای جلسه اول و با خودم گفتم که باید بپذیرم ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که لاجرم یا باید از آرمان اندیشه آزاد دست کشید، و یا باید راه فکر و قلم را از راه تامین معیشت و نان جدا کرد!
Audio
سلسله جلساتی با عنوان «علم، فلسفه و جامعه» در گروه فلسفه علم دانشگاه شریف برگزار می‌شود و هفته پیش از من دعوت کرده بودند که نظراتم را در این زمینه ارائه کنم.
عنوان موضوعی که من انتخاب کردم «مسولیت اجتماعی فیلسوف بودن» بود و سعی کردم راجع به دو مساله صحبت کنم:
اولی، لزوم تفکیک علم از شبه‌علم و تاختن علیه شبه‌علم‌هایی که امروز در جامعه ما وجود دارد.
و دومی، درمورد سوفسطایی گرایی جدید و ادامه بحثی بود که در اینجا پیرامون مفاهیم سیاستگذاری و حکمرانی در فضای علم و فناوری ایران شروع کردم.
2024/11/15 07:36:35
Back to Top
HTML Embed Code: