Telegram Web Link
اتفاقا دیروز داشتم یک مقاله از دکتر نضال قسوم استاد فیزیک دانشگاه امریکایی امارات را میخواندم که مقالات خوبی در ژورنال های معتبر فلسفه و فیزیک دارد.
به کارهای سطحی که در زمینه علم و دین در عالم اسلام شده بود اعتراض میکرد و میگفت کارهای پوپولیستی مثل "پروژه معجزه گرایی" اعتبار کارهای اساسی را کمرنگ کرده.
معجزه گرایی به معنا این است که همه کشفیات علوم جدید از کیهان شناسی و کوانتم گرفته تا DNA و.. همه را به یک آیه یا روایت قرآن نسبت دهیم.
امثال اقای قسوم، گلشنی و نصر که کارهایی در زمینه علم و اسلام کرده اند، همانند الوین پلنتینگا و ویلیام کریگ و دمبسکی که درمورد علم و مسیحیت کارهایی میکنند، همه، سالهای سال روی بحث های دقیق علمی و فلسفی کارکرده اند و در جامعه اکادمیک حرف زده اند و نقد شده اند ولی درنهایت هیچکدام اینطور بی پروا درمورد مهندسی اسلامی و.. حرف نمیزنند و اساسا این حرفها را قبول هم ندارند‌.
غالبا مثل دکتر گلشنی و قسوم خودشان منتقدان درجه اول اینکارهای سطحی هستند. دلیلش هم واضح است. این کارها هم شان دین را نازل میکند هم وقتی به موفقیت نرسد، که نمیرسد، ایمان مردم عامی که دین به انها اینطور فهمانده شده را تضعیف میکند.
البته در همه دنیا مشابه این بحثها در رسانه های عمومی وجود دارد. ولی فضای آکادمیک اجازه ورود اینکارها را نمیدهد.

دکتر قسوم معمولا نماینده دیدگاه اسلام در کنفرانسها و همایشهای موسسه علم و دین فارادی دانشگاه کمبریج است که در ودیو زیر میتوانید گزارش او را از دیدگاه هایش در حاشیه یکی از این برنامه ها ببینید

https://www.youtube.com/watch?v=XMD6IQe4Ejk
🔴عکاس الهیات!

فیلسوفان قدیم را armchair-philosopher مینامیدند! یعنی بنشین و تفلسف کن!
اما فیلسوفان امروز بعضی از ایشان در بازارند مثل همان که قبلا در اینجا کتاب او را با عنوان "سقراط در دره سیلیکون" معرفی کردم و بعضیشان مثل Thomas Jay Oord که من مطالب جالبش را در فیسبوک و سایتش دنبال میکنم، طبیعت گرد و عکاس هستند.
او خودش را عکاس الهیات معرفی میکند و این پایین یکی از عکسهایی که جلوه خدا را منعکس کرده میبینید

خودش توضیح میدهد:

​When I tell people I do “theological photography,” some ask with a smirk, “You take pictures of God?!” Of course, no photo can capture God. While religious icons may direct our thoughts toward God, they are not deities.

I join most theologians in thinking God is a universal spirit without a localized body. Jesus put it simply: “God is spirit” (Jn. 4:24). Because God is a universal spirit, God doesn’t have shape, height, and weight like we and other creatures have.

The writers of Scripture use various words to describe the “stuff” of which God is constituted. Some compare God to breath, a mind, smoke, or the wind. In recent centuries, believers have compared God to ether, gravity, soul, light, or oxygen. When I make photos in nature, I find myself attracted to photos of smoke, mist, wind, and fog as representations of the incorporeal God.

I often think about God when experiencing nature in its wilder forms. I’m an avid hiker and backpacker. And I’m a theologian who thinks God is present and active in all creation.
 
خلاصه اش اینکه
با صدهزار جلوه برون آمدی که من
با صدهزار دیده تماشا کنم تو را ..



https://godandnature.asa3.org/uploads/1/1/8/3/118305512/published/1-jmt-sunset-from-atop-mt-whitney.jpg?1530645892
مثل انسان، مثل گیاه است
وقتی که در شعاع نور قرار نگیرد، پژمرده میشود..

السلام علیک یا نور الله فی ظلمات الارض
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درهر صنفی ممکن است ارزشهای دینی درمقابل ارزشهای صنفی قرار گیرد. صنف روحانیت هم مستثنی نیست
و مثل همه جا، افراد کمی هستند در این صنف که مثل آقای مرادی و پیشتر و بیشتر زائری، که طرف ارزشهای دینی بیاستند
🔴موفقیت انسان به چیست؟
(یک تجربه شنیدنی)

این سوال مهم و قدیمی دو جواب مهم و قدیمی دارد:

1⃣ هوش و استعداد

2⃣ تلاش و پشتکار

واقعا دنیا به هرسمتی برود و شرایط هرطور باشد کسی نمیتواند اثر این دو عامل را در موفقیت منکر شود. بخصوص دومی که هرکسی را به هرچیزی میتواند برساند.
اما فضای نه چندان سالم جامعه امروز ما به سمتی رفته که یک عامل مهم دیگر هم در موفقیت انسان نقش آفرینی جدی دارد. این عامل در فضای سیاسی ما به این شکل مفهوم پردازی شده:

3⃣ ژن خوب

این مفهوم به خوبی همه عوامل مرتبط با پول و پاراتی و رانت که از طریق پدر حاصل میشود و یک نفر را در رقابت های نابرابر بالا میبرد را نمایندگی میکند.
فقط هم پدر نیست. در واقع جوانان امروز با درک درست از موقعیت حساس کنونی! خوب میدانند که اگر خدا این لطف را در حق آنها نکرد که از موهبت چنین پدرهایی بهره مند شوند، اما به واسطه رحمت بی انتهایش پدر زن یا پدر شوهر را آفرید! و این یعنی فرصت مجدد! فرصتی که برخلاف قبلی، اختیاری است و خیلی از جوانان، بخصوص فعالین تشکل های سیاسی در دوران دانشجویی، آن را مغتنم میشمارند.

🔹اما مساله من در اینجا این عامل هم نیست و این هم در کنار دوتای بالایی به رغم اهمیت و ضریب تاثیر فوق العاده، اگر همراه با عامل چهارمی نباشد، راه به جایی نمیبرد:

4⃣ تصمیم گیری

ما در زندگی سر دوراهی ها و چند راهی های سرنوشت ساز و مهمی قرار میگیریم. درس خواندن یا ازدواج کردن؟ کار کردن یا ادامه تحصیل؟ خارج رفتن یا نرفتن؟ تغییر رشته یا ادامه در همان رشته قبلی؟ در هرکدام هم دوباره انبوه نقاط مهم برای تصمیم گیری هست. با چه کسی ازدواج کنیم؟ کی بچه دار شویم؟ در کار یا تحصیل دنبال علاقه باشیم یا پول؟ و..

گاهی هم در موقعیتهای سرنوشت ساز نیستیم ولی تصمیمی که میگیرم ممکن است سرنوشت ما را تغییر دهد. مثلا اگر در محل کار چیزی از مافوقم دیدم  که ناراحتم کرد چه واکنشی نشان دهم؟ اگر از همسرم یا فرزندم ناراحت شدم چه کار کنم یا چه کار نکنم بهتر است؟
گذشته از تصمیمات سرنوشت ساز، همین زندگی عادی روزانه ما پر از تصمیمات معمولی است. پولم را در کجا سرمایه گذاری کنم؟ اگر میخواهم تفریح کنم چه کنم؟ مسافرت کجا و با چه وسیله ای بروم؟

همه اینها نشان میدهد زندگی ما با تصمیم و تصمیم گیری عجین است و تصمیم درست شاید از همه آن سه عامل قبلی بیشتر بتواند ما را به موفقیت نزدیک کند. در اصل میشود گفت جنس این عامل چهارم با آن سه تا متفاوت است. آنها وقتی به موفقیت من کمک میکنند که من تصمیم درست گرفته باشم. نقش تصمیم گیری در موفقیت مثل قطب نما و GPS است که مرا در مسیر درست و در جهت قله قرار میدهد، و نقش آن سه تای قبلی مثل سوخت و آذوقه و ماشین و موتور و دوچرخه است. وقتی تصمیم گیری و جهت یابی غلط باشد، آن سه عامل فقط سرعت رفتن به ته دره را بیشتر میکنند!

به همین دلیل است که مساله تصمیم گیری یا decision making‌ امروز در مهد کودک ها، مدراس، حتی دانشگاه ها و حتی بیزینس ها و کارآفرینی ها، در کانون توجه است. تصمیم گیری یک موضوع بین رشته در فضاهای اکادمیک است که مقالات و کتب بسیاری در علوم تربیتی، روان شناسی، علوم شناختی، فلسفه و اقتصاد، امروزه به آن میپردازند.
پس خوب است که ماهم نسل های بعدی را با توجه به این دانش ها و روش های تربیتی بزرگ کنیم.
ولی خودمان چطور؟ مثلا ما نسل سوخته دهه شصتی که با سیل جمعیتی هم سالان همیشه در تنازع بقا بودیم و پدران و مادرانمان در صف شیر خشک و پوشاک و مدارس چند شیفته و کنکور، حس و حالی برای فکر کردن به  این سوسول بازی ها نیافتند😊 تکلیفمان چیست؟

🔹در واقع سوال این است که چطور میتوان به تصمیم درست رسید؟

من واقعا روی این موضوع کار و مطالعه نکرده ام فقط می خواهم در حد فهم خودم به دو عامل اشاره کنم.

🔹عامل اول خداست. چون تصمیم درست نیاز به آینده نگری دارد و تنها کسی که علم به آینده دارد، خداست.
البته بحث منبری نمیخواهم بکنم فقط به نظرم میرسد کاری که انسان با کمک گرفتن یا بدون کمک گرفتن از خدا شروع کند، متفاوت میشود. این لزوما به معنای این نیست که همه ما مستجاب الدعوه هستیم! و به محض کمک خواستن از خدا دستی از غیب می آید و ما را به موفقیت میرساند. بلکه بیشتر به این معناست که در سختی های رسیدن به هدف، همیشه احساس پشتگرمی و یک نیروی قوی در وجودمان میکنیم.
همچنین باعث میشود اگر به موفقیت نرسیدیم، احساس شکست مطلق نکنیم. چون میگوییم این کار را برای خدا کردم و این تلاشها را خدا بی مزد نمی گذارد.

البته باز میگویم متخصص این حرفها علمای محترم هستند و اندازه ما برای اینها کوچک است. فقط من میتوانم بگویم این نسخه پیچی من به قول فلاسفه verifiable ‌ است. کسانی که فلسفه دین خوانده اند، میدانند که یکی از مسایل درمورد زبان دین این است که گفته میشود گزاره های دینی، قابل امتحان و آزمایش نیست.

(ادامه دارد 👇)
(ادامه از قبل👆)

یعنی نمیتوان به روش علمی بررسی کرد که گزاره «خدا وجود دارد یا خدا به نیکوکاران پاداش میدهد» درست است یا درست نیست.
هرچند در جای خودش این موضوع بحث و پاسخ دارد، ولی در هرصورت این نسخه پیچی من از آن سنخ نیست. این یک گزاره و یک تجربه دینی قابل امتحان و آزمایش است. واقعا اگر کسی به خدا و قدرت مطلق او اعتقاد دارد، میتواند دو کار مشابه را یکی با کمک خواستن از خدا شروع کند (و البته در طول مسیر هم مدام عهد خود را با خدا تجدید کند) و کار دیگر را بدون کمک و متکی به خودش شروع کند. اینطور میشود آن نسخه را آزمایش کرد و اگر تفاوتی در این دوکار نبود، میشود آن نسخه را کنار گذاشت.

🔹اما نسخه دوم من که به نظرم بسیار بسیار در تصمیم گیری مهم و موثر است، و من در ادامه این مطلب میخواهم گزارش یک نمونه عینی درمورد آن را بدهم، مطالعه سرنوشت افراد است.

 ما تاریخ نمیخوانیم، بیوگرافی و اتوبیوگرافی نمیخوانیم و از سرگذشت و سرنوشت انسانهای قبل از خودمان یا هم عصر خودمان که با مشکلات مشابه ما دست و پنجه نرم کرده اند و نتیجه تصمیماتشان را ثبت کرده اند، بیگانه ایم. اگر این مطالعات را داشتیم واقعا تصمیات بهتر و درست تری میگرفتیم.
چون تلگرام و اینستاگرام و مطالب آنها این فرصت را به ما نمیدهد که از این مطالعات داشته باشیم.
با توجه به همین محدودیت زمانی! ما در گروه تلگرامی هم دوره ایهای مدرسه خودمان تصمیم گرفتیم لااقل سرگذشت خودمان را با هم به اشتراک بگذاریم. ببینیم در این ۱۳ سالی که از مدرسه فارغ التحصیل شدیم، هرکدام چه تصمیماتی گرفتیم، چه مسیری رفتیم و الان در کجا ایستاده ایم؟

هرکس که داوطلب شد، به قول ما روی صندلی داغ نشست. چند دقیقه بصورت صوتی یا متنی درمورد خودش و سرگذشتش از بعد فارغ التحصیلی گفت و بعد تا چند روز سوال جواب درمورد چرایی تصمیماتش و اعتقاداتش و جزییات زندگی اش ادامه یافت.

نتایج واقعا خیره کننده بود. غیر از اینکه قطعا حاصل این حرفها برای کسانی که الان در موقعیت ۱۳ سال قبل از ما هستند، مفید خواهد بود، برای خود ما هم بسیار مفید بود.
اولا از حال یکدیگر باخبر شدیم. مایی که تمام نوجوانی مان باهم بودیم و گاهی از برادر بیشتر همدیگر را میدیدیم، حالا ۱۳ سال فاصله بینمان افتاده بود.
انگار یک مسیر طولانی به سمت موفقیت را به ما نشان داده بودند و از نقطه شروع که لحظه کنکور بود، ما را رها کرده بودند که هرکس در این مسیر حرکت کند. الان ما بعد از ۱۳ سال حرکت، برگشتیم و دیدیم هرکس در کجا قرار گرفته.

یک نفر استاد دانشگاه در اسپانیا بود.
یکی دو نفر هم  مثل من زده بودند جاده های خاکی اطراف و سرگرم زبان و ادبیات و فلسفه و فرهنگ شده بودند.
یک نفر بی خیال همه این موفقیت های از قبل تعیین شده، دنبال علاقه و عشقش در مدرسه که طراحی و نقاشی بود رفته بود و شاید باورتان نشود الان طراح شرکت بنز در آلمان بود که طراحی چند ماشین اخیر بنز را انجام داده بود.
یک نفر دیگر هم به رغم هوش و استعداد فوق العاده اش، رفته بود علوم قران خوانده بود و الان یک معلم ساده بود.
دو نفر در جریانات سیاسی سال ۸۸ زندان رفته بودند که لااقل برای یکی از آنها این زندان مشکلات زیادی به باور آورده بود
یک نفر بعد از اینکه دکترایش را در آمریکا گرفته بود، الان داشت در مایکروسافت کار میکرد.
بعضی ها به دلیل گرفتاری ها و مشکلات شخصی و اجتماعی، همان ابتدای مسیر زمین خورده بودند و هرچه منتظر شده بودند از این رفقای قدیمی کسی دستشان را بگیرد و بلندشان کند، کسی حاضر نشده بود در این مسابقه ی موفقیت به عقب برگردد و دست او را بگیرد...

بقیه هم هرکدام سرنوشت های بسیار جالبی داشتند. طرز فکرشان راجع به کار، درس، ازدواج و.. بسیار شنیدنی بود. همچنین تجربیات زندگی آنها در خارج از کشور و...

در هرصورت این کار نه تنها در طرز فکر خودما برای ادامه زندگی بسیار ارزشمند بود و پیوندهای ما را دوباره قوی کرد، اگر نتایج آن منتشر شود قطعا روی نسلی که ابتدای این مسیر است موثر خواهد بود.
حتی مطالعه سرگذشت ما به عنوان یک سری آدم معمولی، شاید از سرگذاشت خیلی آدمهای خاص و مهم، بیشتر به درد بخورد.
من قصد دارم این کار را بکنم و با کمک خود این دوستان کتاب سرگذشت فارغ التخصیلان دوره ۸ مدرسه روزبه را منتشر کنم و لااقل در اختیار مدرسه خودمان قرار دهم.این مطلب را هم مقدمه همین کتاب میگذارم.

مشابه این کار را به دیگران هم پیشنهاد میکنم.
🔴 طبیعت مسحور کننده

لینک زیر کتابی هست با عنوان "سوال بزرگ: چرا ما نمیتوانیم صحبت درمورد علم، ایمان و خدا را متوقف کنیم"
نویسنده آن Alister McGrath استاد دانشگاه آکسفورد و از برجسته ترین محققان علم و دین است.
کتاب او با این جملات شروع میشود:

"اکثر ما میدانیم که احساس شعف و حیرت ناشی از زیبایی و عظمت طبیعت چیست. من سفری که اواخر دهه ۱۹۷۰ به ایران داشتم را به خوبی به یاد می آورم. داشتم شبانه با اتوبوسی از صحرای بزرگی بین شیراز و کرمان عبور میکردم که ناگهان موتور اتوبوس وسط یک ناکجاآبادی از کار افتاد. ما پیاده شدیم و راننده مشغول تعمیر موتور شد. من ستاره هایی را آن شب دیدم که هیچوقت قبل از آن ندیده بودم: مشعشع، باوقار و خاموش در وسط یک سرزمین ساکت و تاریک. من نمیتوانم شکوه آن احساس مسحور کننده را که آن شب تجربه کردم به راحتی با کلمات بیان کنم. یک شعف عرفانی، حیرت و شگفتی.
من هنوز بعد از این همه سال از یادآوری تجربه ای که در آن صحرا داشتم، یک حس مورمور شدگی و لرزه لذت بخش را تا ستون فقراتم احساس میکنم."

🔹جالب اینکه خود او در جوانی به خدا باور نداشته و در جایی در کتاب میگوید یکی از دلایل اصلی من برای ایمان آوردن این بود که ایمان دینی(برای او مسیحی) چشم انسان را به واقعیت های خیلی بیشتری در عالم باز میکند.



Most of us know that heart-stopping feeling of awed wonder at the beauty and majesty of nature. I remember well a journey I made across Iran in the late 1970s. I was traveling on a night bus through the vast desert between Shiraz and Kerma¯n, when its ailing engine finally failed. It sputtered to a halt in the middle of nowhere. We all left the coach while its driver tried to fix it. I saw the stars that night as I had never seen them before—brilliant, solemn and still, in the midst of a dark and silent land. I simply cannot express in words the overwhelming feeling of awe I experienced that night—a sense of exaltation, amazement and wonder. I still feel a tingle, a shiver of pleasure, running down my spine when I recall that desert experience, all those years ago

https://www.amazon.com/Big-Question-Talking-About-Science/dp/1250077923
🔴 علی افشاری و دکتر گلشنی!

دو سه سال پیش جیمز کلارک، فیلسوف دین برجسته امریکایی، برای همایش اندیشه های شهید مطهری به ایران آمده بود. همان موقع کیهان یک مطلب توهین آمیز نوشت که او ملحد و همجنسباز است و..
(حالا واقعیت ماجرا که محمد مطهری در نامه ای در جواب کیهان نوشته بود چیز دیگری بود. کلارک کاملا مدافع خداباوری و مسیحیت است و همجنسبازی را عملی غیراخلاقی میداند. فقط در یک مصاحبه ای در فضای حقوق بشری امریکا از همجنس گرایی و نه همجنسبازی، به عنوان حقوق اقلیت ها دفاع کرده بود )

دیروز من وقتی یادداشت "علی افشاری" را در سایت علمی "رادیو زمانه" در مورد دکتر گلشنی دیدم، بی درنگ یاد این ماجرا افتادم.
https://www.radiozamaneh.com/405174

واقعا برای مردم عادی و جامعه دانشگاهی وقتی علی افشاری درمورد دکتر گلشنی می نویسد با وقتی که کیهان درمورد جیمز کلارک مینویسد، تفاوتی وجود ندارد!
توجهی نباید کرد و من هم الان نقدی بر افشاری نمیخواهم بنویسم. چون معتقدم کسی را که خدا اینطور خلق کرده نباید نقد کرد!
فقط دو سه نکته را که واقعا قلب واقعیت کرده توضیح میدهم:

او گفته که دکتر گلشنی جایزه تمپلتون را نبرده است. تمپلتون یک بنیاد خیریه علمی بزرگ است که انواع و اقسام جایزه دارد. جایزه اصلی آن یک جایزه یک میلیون دلاری است که سالانه به یک نفر که درزمینه ترویج دین در دنیای معاصر کار شاخصی کرده، اهدا میشود.
دکتر گلشنی در هیچ جا نگفته من این جایزه را برده ام. ایشان همه جا نوشته و گفته که جایزه مربوط به ارائه یک course علم و دین به من اهدا شده.
گرنت این جایزه را تمپلتون تامین کرده و اهدا آن توسط موسسه الهیات و علوم طبیعی برکلی بوده که هردو در اینجا قابل مشاهده است:
http://www.ctns.org/srcp/teaching_syllabi_religion.html

http://www.ctns.org/srcp/index.html

بعد علی افشاری گفته که دکتر گلشنی اولین کسی نبوده که فلسفه علم را در ایران راه اندازی کرده، بلکه اولین نفر سروش بوده.
البته اینجا چند مطلب اشتباه و بیربط هم گفته. مثلا اینکه سروش در انجمن حکمت و فلسفه پژوهشکده فلسفه علم را راه انداخت و بعد که دکتر گلشنی رئیس شد او را کنار گذاشت. که ظاهرا منظورش پژوهشگاه علوم انسانی بوده چون دکتر گلشنی هیچوقت رئیس انجمن حکمت نبود!
ولی کسی که دور و بر فلسفه علم هم در ایران گشته میداند اولین جایی که در فلسفه علم بطور رسمی در نظام دانشگاهی ایران دانشجو گرفته و درس ارائه کرده و به عنوان رشته دانشگاهی ثبت شده، گروه فلسفه علم دانشگاه شریف است که دکتر گلشنی سال ۷۴ آن را تاسیس کرده است. و سابقه آن برمیگردد به کارهای دکتر نصر قبل از انقلاب در شریف و همچنین به همایش بزرگی که خود دکتر گلشنی سال ۶۹ برگزار کرد و نطفه گروه فلسفه علم در همان همایش گذاشته شد و اینها هیچکدام ربطی به سروش نداشت.

بعدهم گفته که دکتر گلشنی حرفهای کلی و مبهم زده و فلسفه علم نمیدانسته و ...
اینجا هم باید خواست از آقای افشاری که شما اول فرق "فلسفه علم" را با "فلسفه شلغم" تبیین کن! تا بعد ما آدرس پایگاه های اسناد علمی که با یک سرچ ساده mehdi golshani انواع کتابها و مقالات و سخنرانی های معتبر در بهترین دانشگاه های اروپا و آمریکا را به شما نشان میدهد را معرفی کنیم.


در نهایت به نظرمن دکتر گلشنی از هردوطرف مغضوب بود و این سرنوشت محتوم همه کسانی است که نه میخواهند از عقاید خود کوتاه آیند و نه سالوس وار رفتار کنند.
دکتر گلشنی خودش بود و هست، با همه بدی ها و خوبی هایی که مثل هر انسان غیرمعصوم دارد. و اتفاقا خودش مهمترین قربانی نظام آموزشی ناسالم کشور ما بود. زمان دولت قبل از پژوهشگاه علوم انسانی کنار گذاشته شد و در این دولت هم از دانشگاه بازنشست شد. دلیلش این بود که ایشان هیچ ابایی نداشت از اینکه با صراحت کامل بی تدبیری مدیران ارشد در نظام آموزشی را بگوید و هیچ ابایی هم نداشت که در هر سخنرانی اش از دکتر نصر و برخی دیگر از مدیران زمان شاه به نیکی یاد کند.
دوست خوبم محمدحسین بادامچی در مطلب زیر اینکه چرا نظام ما نگذاشت پروژه دکتر گلشنی جلو برود را به خوبی توضیح داده است:

https://www.tg-me.com/IslamicLeft/578
https://www.tg-me.com/IslamicLeft/579
🔴 تصاویر مرتبط با جایزه بنیاد تمپلتون برای دکتر گلشنی

مطلب قبلی من در جواب به علی افشاری عده ای را قانع نکرد.
لذا تصمیم گرفتم به خود دکتر گلشنی ایمیل بزنم و درخواست کنم تصاویر مربوط به گواهی جایزه تمپلتون را برایم ارسال کنند که منتشر کنم.
ایشان بزرگوارانه پذیرفتند و برای من ارسال کردند.


از طریق لینک زیر میتوانید تصاویر مرتبط با جایزه تمپلتون دکتر مهدی گلشنی به همراه توضیحات مرتبط به هر تصویر را ببینید.
http://yon.ir/YuzHw
🔹تلاشهای واپسین
نامه خاتمی، گفتگوی تلویزیونی روحانی و پیام تصویری احمدی نژاد، آخرین تلاشهای نسلی است برای بقای سیاسی خود که محکوم به رفتن هستند.
آنها محکوم به رفتن و حذف از تاریخند چون وقتی داشتند مهره چینی میکردند برای دور بعد و دوره های بعدی مسولیت خود یا همکیشان خود، همان موقع غرور پسر جوانی به خاطر بیکاری داشت پیش پدرش، همسرش یا نامزدش شکسته میشد؛ دختر جوانی برای رسیدن به آزادیهای معقول و مشروعش داشت زجر میکشید؛ مرد میانسالی برای اینکه شرمسار همسر و فرزندانش نباشد، دنبال کار دوم و سوم بود؛ دانشجویی از سر آرمانخواهی و برای یک اعتراض معمولی در زندان بود؛ تمام افق های امید و پیشرفت دانش آموزی در آنسوی مرزهای ایران تصویر میشد؛ مرد و زن کهنسالی برای بیمه و قطع یارانه و حقوق و مزایای بازنشستگی، پشت در ادارات تحقیر میشدند؛ بیماری به خاطر کمبود دارو و هزینه های سرسام آور بیمارستان و پزشکان متخصص، درد مضاعف میکشید و...

با این حال هر سه نفر آنها شرف دارند به آن سردار و حجت الاسلام و مسول انتصابیِ مغرور و متوهم که چون هیچگاه کرسی اش با رای مردم تعیین نمیشود، هیچگاه نیازی به صحبت و دلجویی از مردم احساس نمیکند و هیچگاه ذره ای از رنج آنها را درک نمیکند.

اما بهتر است به جای سایه انداختن در تاریکی ها، دست بالا بزنیم و چراغ برای هم برافروزیم. من امید واهی ندارم ولی یاس مطلق هم نمیخواهم داشته باشم. به جوانان هم نسل خودم، همین دهه شصتی هایی که حقیقتا "در رنج آفریده شده اند!"، واقعا امیدوارم که بیایند و این مدیران خسته و فرسوده قبلی را کنار بزنند.
هرچند بین هم نسلهای ما هم افراد زیادی زلفشان را به همان جناح ها و مدیران قبلی گره زده اند و افراد زیادی هم در موقعیتهای رانتی رشد کرده اند، ولی در عین حال هنوز هم هستند افراد فهمیده، شجاع و خالصی که دل در گرو حقیقت دارند و درد مردم را میفهمند و کنار آنها خواهند بود، ولو اینکه به خاطر کم تجربگی، راه حل سریع برای حل مشکلات نداشته باشند.
در قرآن در مقابل ۲۵۰ آیه فقهی، ۷۵۰ آیه درمورد مطالعه طبیعت وجود دارد. حالا علوم طبیعی در حوزه ها و حتی در زندگی ما کجاست؟ فقه کجاست؟
شاهدی دیگر بر مهجوریت رویکرد قرآنی در حیات دینی ما
"باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست"

به نظر من همین یک دلیل جناب حافظ برای نشان دادن فضیلت فرزندان برخی مسولین (که سبک زندگیشان این روزها به سوژه یک رسانه های داخلی تبدیل شده)، نسبت به پدرانشان، کافی است.
🔴 چگونه هوش مصنوعی میتواند به سیاستگذاری درست دینی در جامعه کمک کند!؟

لینک زیر حاوی گزارش عجیبی از یک پروژه عجیب درمورد «مهندسی مذهبی» و «مهندسی فرهنگی » جوامع مدرن است که در همه کشورها کما بیش وجود دارد ولی آنچه این پروژه دارد، از دو جهت متمایز است:
اول، بگارگیری یک برنامه هوش مصنوعی که دقت کار را تا سه برابر بیشتر میکند؛ و دوم، ارائه آن بصورت open source و آزاد و در اختیار گذاشتن نتایج بصورت شفاف که هم برای همه قابل استفاده باشد و هم از سو استفاده های احتمالی که به آن اشاره خواهد شد، جلوگیری شود.
https://www.theatlantic.com/international/archive/2018/07/artificial-intelligence-religion-atheism/565076/

ماجرا از این قرار است که از سه سال پیش مرکز ذهن و فرهنگ دانشگاه بوستون به همراه چند دانشگاه و موسسه تحقیقاتی دیگر،‌ با حمایت بنیاد تمپلتون، پروژه ای را راه اندازی میکنند با عنوان «پروژه مدل سازی دینی» Modeling Religion Project

🔹در این پروژه عده ای از محققان و اساتید علوم کامپیوتر، فلسفه، دین شناسی و جامعه شناسیِ، تعداد زیادی agent یا عامل مجازی طراحی میکنند. کسانی که مثل انسان در یک فضای مجازی باهم تعامل میکنند. باورها و عقایدشان ممکن است تحت تاثیر عوامل مختلف اجتماعی، اقتصادی و آموزشی، تغییر کند و جامعه مجازی آنها بطورکلی به سمتی برود که از قبل قابل پیش بینی نیست.

این برنامه روی سه نمونه تا الان پیاده شده یا درحال پیاده سازی است:

1⃣ مساله مهاجران در نروژ: مساله این است که اگر به جمعیت یک کشور سکولار مثل نروژ یک دفعه ۵۰ ‌هزار مهاجر سوری اضافه شود،‌ چه وضعیتی رخ میدهد؟ بهترین کاری که دولت نروژ میتواند با آنها بکند چیست؟ موقعیت شغلی برای آنها فراهم کند؟ یا آموزش به آنها بدهد؟ کدام سیاست بهتر است و تاثیر هر سیاست بر اقتصاد نروژ چیست؟
در دنیای واقعی اگر سیاستگذار، یک سیاست غلط را انتخاب کند، گذشته از هزینه های زیاد، تاثیرات جبران ناپذیری دارد. اما الان نروژ اینکار را توسط همین برنامه میخواهد انجام دهد. یک سیاست را در جامعه مجازی با اضافه شدن ۵۰ ‌هزار عامل مجازی که وضعیت باورهای دینی و طبقه اقتصادی و آموزشی آنها تقریبا مشخص است، انتخاب میکنند. بعد برنامه را run میکنند و نتایج را می بینند. اگر خوب نبود restart ‌میکنند و سیاست دیگری را انتخاب میکنند. به همین راحتی!

2⃣ چطور میتوان جامعه را دینی تر یا سکولار تر کرد؟ چرا رشد سکولاریزم در اروپا بیشتر از آمریکاست؟
این سوالات موضوع پروژه دیگری است که توسط این برنامه مورد تحقیق قرار گرفته. محققان، داده هایی از ۲۲ کشور را که از ۹۱ تا ۹۸ میلادی جمع آوری شده بود را در اختیار گرفته و باورهای مردم را درمورد خدا و آخرت و..، در سال ۲۰۰۸ با استفاده از این برنامه پیش بینی کرده اند. نتایج تا ۳ برابر دقیق تر از روش های رگرسیون خطی است که در علوم اجتماعی استفاده میشود.
این نتایج میگوید ۴ عامل باعث افزایش سکولاریسم در جامعه میشود: تامین نیازهای اولیه، آزادی های فردی، تکثرگرایی و آموزش
اگر حتی یکی از این عوامل هم نباشد یا کم باشد، رشد سکولاریسم کم میشود. و دلیل رشد کندتر سکولاریسم در آمریکا نسبت به اروپا، عامل سوم و چهارم است. آمریکا کمتر به تکثرگرایی فرهنگی روی خوش نشان داده و آموزش در این کشور غالبا محلی local بوده است.

3⃣ دلایل خشونت های مذهبی:
این مدل نزاع ها و خشونت های مذهبی را هم مطالعه کرده و مثلا یک مورد نزاع بین مسلمانان و هندوها در کجرات هند در سال ۲۰۰۲ که طی سه روز ۷۹۰ مسلمان و ۲۵۴ هندو کشته شدند را به دقت مدل کرده است.
نتیجه جالب این است که نزاع های خونین بین دو گروه (اکثریت و اقلیت) بیشتر وقتی رخ میدهد که اختلاف آنها روی امور کوچکی باشد! و همچنین اعضا احساس توطئه کنند. و الا اگر روی مسایل بزرگ اختلاف باشد و کشمش ها آشکار باشد -نه بصورت جاسوس وار و پنهانی- نزاع کمتر رخ میدهد!


🔹این مدل بطور فوق العاده ای دقیق پیش بینی میکند، فقط مشکل آن یک چیز است:
مجوز اخلاقی برای هر نوع استفاده از آن. Wesley Wildman استاد فلسفه دین دانشگاه آمریکایی بوستون (که من پیش از اینها با او و آثارش در پروژه Divine Action ‌ دانشگاه برکلی و واتیکان آشنا شدم و او را بسیار شخصیت دقیق و اخلاقی یافتم)، یکی از مدیران اصلی این پروژه است.
او میگوید نگرانی استفاده غیراخلاقی از این پروژه، خواب را از چشمش ربوده است.

🔹یک مثال از استفاده غیراخلاقی این است:

سوال این است که چرا گروه های افراطی در بین گروه های دینی، عمر و بقای بیشتری دارند؟
جواب جالب این پروژه این است که سرّ بقای آنها در رهبران کاریزماتیکی است که دارند. رهبران این گروه ها غالبا به هرچه میگویند، خودشان عمل میکنند و این دلیل وفاداری اعضا به رهبران و دلیل پایداری گروه است.
ادامه مطلب 👇
ادامه از قبل 👆

خب بالافاصله و در ادمه پرسیده میشود که راه از بین بردن این گروه ها چیست؟
پاسخ سر راست و یگانه پروژه این است: قتل رهبران !

وایلدمن اظهار بی اطلاعی میکند از اینکه در پشت پرده دولت و نیروهای نظامی کشورش که با بودجه خیلی بیشتری که دارند، حتما به تحقیقات و نتایج مشابه دسترسی دارند، چه میگذرد. اما از اینکه بخواهد نتیجه تصادفی پروژه او به چنین سیاست غیراخلاقی ختم شود، ناراحت است.

🔹مثال دیگر استفاده غیراخلاقی از این برنامه، در کاهش رشد سکولاریزم است. براین اساس یک دولت میتواند با ایجاد یک بلای طبیعی در جامعه، رشد سکولاریزم را طبق پیشبینی این برنامه کاهش دهد.
خود وایلدمن این استفاده های غیراخلاقی را تقریبا اجتناب ناپذیر میداند، مگر اینکه کاربران این برنامه که همانا سیاستگذاران جامعه هستند، اولا شفافیت در کار داشته باشند و ثانیا بطور همزمان به تحقیقات اخلاقی درمورد کارشان مبادرت ورزند.


🔴 در ایران اسلامی چطور میتوان از چنین برنامه ای بهره جست؟
تا اینجا من فقط سعی کردم با تعهد به متن، آنچه در این مقاله آمده را گزارش کنم.
اما الان میخواهم درمورد استفاده از چنین برنامه ای در ایران چند نکته بگویم.
ایران کشوری است که اولا میخواهد سیاستگذاری اش، نه تنها در فرهنگ، که در اقتصاد و سیاست هم دینی باشد؛
ثانیا، توده اجتماعی آن با سرعت زیاد به سمت سکولاریزم پیش میرود؛
ثالثا، سیاستگذاری بطورکلی در ایران به غایت غیرکارشناسی و نادقیق است (بطوریکه برای یک امر بسیار ملموس تر از امور مذهبی مثل کنترل بازار ارز که دانش انباشته و مدلهای دقیق وجود دارد، سیاستگذاری ناکارآمدی دارد).
رابعا، ایران، نهادهای فرهنگی و مذهبی متعدد با بودجه های کلانی دارد که عملا در جامعه بی اثرند، اگر نگوییم بعضا اثر منفی دارند.

🔹در چنین شرایطی پیشنهادات من چنین است:

1⃣ این برنامه مجازی یا نمونه های مشابه آن میتوانند تکلیف برخی مسایل و چالشهای همیشگی نظام، مثل مساله پوشش زنان را حل کنند. میتوان با مدل کردن جامعه ای با زمینه فرهنگی و مذهبی ایران امروزی ولی با پوشش آزاد زنان، دید و سنجید که آیا آثار مثبت روحی و اخلاقی و حتی مذهبی پوشش آزاد در جامعه بیشتر است یا نه؟
چون این برنامه این نگرانی را از سیاستگذار میگیرد که اگر تصمیم او در آزاد کردن پوشش اشتباه بود، دیگر امکان جبران وجود ندارد.

2⃣ تصمیم گیری و سیاستگذاری مذهبی جامعه از معیارهای صرفا سابجکتیو و سلیقه ای (یا به تعبیر بد «شکمی» ) فاصله میگیرد و به معیارهای آبجکتیو، ملموس و قابل توضیح برای همگان تبدیل میشود. چنین تصمیماتی با معیارهای ملموس و قابل توضیح، به مراتب کمتر افرادی را که به آن تصمیم اعتقاد نداشته باشند را از دین ناراضی و متنفر میکند.
میتوان تاثیر سیاستهای مختلف، مثل افزایش حمایت از امور صریحا مذهبی از جمله هیئات و مبلغان دینی را با افزایش حمایت از امور همگانی تر و ضمنی تر مثل کتابخوانی و هنرآموزی و کمک به همنوعان و سفر و سیاحت، مقایسه کرد. و حمایت ها را براساس ضریب تاثیر هر سیاست، بر روی عقاید و باورهای مردم انجام داد.

3⃣ نظام اسلامی ایران براساس این نوع مدل سازی ها بسیار بهتر میتواند آنچه را که سالها تحت عنوان «مهندسی فرهنگی» به دنبال آن بود به دست آورد. چراکه میشود این پروژه را نه فقط در سیاست های دینی و مذهبی که در سیاست های اقتصادی و آموزشی و.. دنبال کرد. یعنی اثر هرتصمیم گیری در اقتصاد و آموزش و صنعت را روی باورها و عقاید مردم درنظر گرفت.
لازم نیست از راه های غیراخلاقی مثل آنچه در بالا درمورد پروژه رشد و افول سکولاریسم مطرح شد، استفاده کنیم. همینکه تصمیمی به کاهش نشاط و خوشی یا well-being ‌ مردم منجر شود، از نگاه اسلامی در جهت سکولاریسم است.

4⃣ یکی از مهمترین نتایج این کار سوق دادن نهادهای متعدد و بودجه های کلان دینی کشور به سمت چیزی است که واقعا به مردم نفع میرساند و روی آنها موثر است. به تعبیر قرآن «وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ» (و آنچه براى مردم سودمند است در زمين پايدار می ماند)

🔹تنها مساله مهم و نگرانی اصلی، همان نگرانی است که وایلدمن مدیر این پروژه هم داشت. یعنی استفاده غلط و غیراخلاقی از این برنامه ها و نتایج آنها.
یعنی مثل پروژه سکولاریسم که در بالا ذکر شد، کسی بخواهد بای نحو کان و با استفاده از راه های غیرانسانی نتایج کوتاه مدت دینی در جامعه بگیرد.
تنها راه غلبه بر این چالش همان کاری است که وایلدمن در پیش گرفته. یعنی شفافیت و انجام تحقیقات موازی اخلاقی.

🔹مثلا در ایران میتوان گروه های مردم نهادی را در یک فرایند کاملا شفاف تشکیل داد و مدل سازی و اجرای این سیاست ها را به آنها سپرد.


🔹پ.ن: مخاطب خاص این مطلب، دوست و استاد گرانمایه، جناب حجت الاسلام محمد قمی است که اخیرا به ریاست سازمان تبلیغات اسلامی منصوب شدند.
🔹اختتامیه ی مدرسه ی طبیعت گرایی علمی
دانشگاه صنعتی شریف
گروه فلسفه ی علم
@scientificnaturalism
🔴محرّمیه1: معرفی چند کتاب درمورد قیام عاشورا

من هرسال محرم سعی میکنم یک کتاب جدید درمورد واقعه عاشورا و قیام حضرت سیدالشهدا(ع) بخوانم. همچنین چند کتاب هست که سعی میکنم همه ساله کل آنها یا بخشهایی از آنها را مجدد بخوانم و برای خودم تکرار کنم.
درواقع این تصمیم را از زمانی گرفتم که سالها قبل و در دوره دبیرستان، در یکی از کتابهای دکتر شریعتی خواندم که یک اشکال ما شیعیان این است که فقط اسامی ائمه را تکرار میکنیم و حداکثر مقامات آسمانی آنها را از منبرها میشنویم و نوحه و مدح و مرثیه در مورد آنها میگوییم و می شنویم. بدون اینکه درست بفهمیم این علی و فاطمه و حسن و حسین (سلام الله علیهم اجمعین) چه کسانی بودند؟ چه میگفتند؟ چطور زندگی میکردند و چرا کشته شدند؟

در این مطلب میخواهم بعضی از کتابهایی که هرسال خوانده ام و یا میخوانم را معرفی کنم. البته این معرفی چندان مفصل نیست. چون نه من حضور ذهن دارم که تک تک آنها را با جزئیات معرفی کنم و نه این مطلب گنجایش آن را دارد. لذا سعی میکنم فقط آنها را دسته بندی کنم و رویکرد هرکدام را توضیح دهم.
بطورکلی رویکردهایی که به واقعه عاشورا شده که منبعث از ابعاد خود این واقعه عظیم است، شامل این موارد است:

#تاریخی : منظور، صرف تاریخ نگاری عاشوراست که بطور خاص در مقاتل به چشم میخورد.
#تحلیلی : منظور بررسی ابعاد اجتماعی و سیاسی قبل از سال 61 هجری است که منجر به واقعه عاشورا شد.
#ایدئولوژیک: منظور بازخوانی این واقعه با عینک مفاهیم معاصر و برای بهره گیری از آن در حل مسائل امروزی است.
#مرثیه ای
#حماسی
#عرفانی
(سه مورد آخر نیاز به توضیح ندارد. )

کتابها و آثاری که درمورد عاشورا نوشته شده ( یا در منبرها بیان شده و بعدا مکتوب شده)، شامل یک یا ترکیبی از چند رویکرد فوق است. آثار مهم و ارزشمند به نظر من آثار ترکیبی هستند و آثار ضعیف و بعضا سخیف، آثاری هستند که همه این حادثه عظیم را سعی کرده اند به یک رویکرد تقلیل دهند.

🔹کتاب "لهوف" سید ابن طاووس که یکی از مهمترین و معتبرترین مقتل های نوشته شده است، نمونه یک کتاب با رویکرد #تاریخی صرف است.

🔹کتاب "نقش ائمه در احیاء دین" اثر بسیار ارزشمند علامه عسگری است که فصل آخر جلد دوم آن به امام حسین (ع) و واقعه عاشورا می پردازد. این کتاب و کتاب "حیات اجتماعی، سیاسی امامان شیعه" نوشته شاگرد علامه عسگری یعنی رسول جعفریان نمونه های خوب و شاخص رویکرد تاریخی_تحلیلی هستند. کتاب ارزشمند و مشهور "پس از پنجاه سال: پژوهشی تازه درمورد قیام حسین علیه السلام" نوشته دکتر سید جعفر شهیدی هم نمونه تمام عیار همین رویکرد است.

🔹آثار ایدئولوژیک اما بیشترین سهم را در میان کتب و سخنرانی ها دارند. این آثار با بهره گیری از بخشهایی از قیام عاشورا یا درصدد حل دعاوی کلامی و اعتقادی هستند، مثل کتاب "شهید جاوید" مرحوم صالحی نجف آبادی؛ و یا درصدد تعیین و تکلیف اجتماعی و سیاسی برای جامعه امروز (یا بطورکلی جامعه معاصر نویسنده یا گوینده). نمونه تمام عیار این رویکرد، کتاب "حسین وارث آدم" دکتر شریعتی است که قیام امام حسین را بسیار نزدیک به منازعات طبقات اجتماعی تحلیل میکند.
بهترین کتاب با این رویکرد کتاب "سفر شهادت" امام موسی صدر است.
و در روزگار ما نسخه مبتذل رویکرد ایدئولوژیک را جناب پناهیان در منبرهای خود ارائه میکند که درصدد تفسیر نوعی بندگی ضدعقلانی به نام ولایت پذیری از واقعه عاشورا است.
نقطه مقابل پناهیان و البته کمی بهتر، کتاب "عقلانیت در عاشورا"، سخنرانی های محمد سروش محلاتی است که درصدد ارائه تفسیری در مقابل گفتمان رسمی جمهوری اسلامی درمورد اخلاق، سیاست خارجی و گفتمان عزت و... است.

🔹مهمترین و مشهور ترین اثر مرثیه ای، "اشعار محتشم کاشانی" است که از سوی شهید مطهری هم مورد نقد جدی قرار گرفته است. کتاب عجیب "مقتل شوشتری" که روضه های شیخ جعفر شوشتری است هم یک کتاب تاریخی-مرثیه ای است.

🔹اما آثاری که به نظر من بهترین آثار درمورد قیام عاشوراست و من هرسال سعی میکنم مجددا همه آنها و یا بخشی از آنها را بخوانم، سه کتاب است که به نظرم ترکیبی بسیار متجانس و درست از رویکردهای بالاست.
اولی کتاب "گنجینه اسرار"، مثنوی زیبا و بلند عمان سامانی شاعر قرن 13 است. که ترکیبی از عرفان، مرثیه و حماسه است.
دومی، کتاب "فتح خون" نوشته سید مرتضی آوینی است که ترکیبی از رویکرد عرفانی، حماسی و ایدئولوژیک است.
و سومی کتاب ارزشمند "حماسه حسینی" شهید مطهری است که ترکیبی است از رویکرد تاریخی، تحلیلی، ایدئولوژیک و حماسی.
وادی|جواد درویش
🔴محرّمیه1: معرفی چند کتاب درمورد قیام عاشورا من هرسال محرم سعی میکنم یک کتاب جدید درمورد واقعه عاشورا و قیام حضرت سیدالشهدا(ع) بخوانم. همچنین چند کتاب هست که سعی میکنم همه ساله کل آنها یا بخشهایی از آنها را مجدد بخوانم و برای خودم تکرار کنم. درواقع این تصمیم…
عمان سامانی _شاعر قرن 13 که ذکرش رفت _ در مثنوی گنجینه الاسرار در عین داشتن لحنی حماسی، با لطافت زایدالوصفی صحنه های مختلف روز عاشورا را به تصویر میکشد.
اما اوج هنرمندی و عشق و عرفان او را در صحنه وداع حضرت زینب (س) با امام حسین (ع) میتوان مشاهده کرد.

در شرح احوال عمان گفته شده که او بطورکلی اهل سیر و سلوک و ریاضت بوده ولی برای سرودن این بخش، سه روز خودش را در اتاقی حبس میکند و بدون آب و غذا در آنجا می ماند تا آن را تمام کند.
حسام الدین سراج بخش های زیادی از گنجینه الاسرار را به زیبایی تمام در آلبوم وداع خوانده است.


خواهرش بر سينه و بر سرزنان
رفت تا گيرد برادر را عنان

سيل اشكش بست بر شه، راه را
دود آهش كرد حيران شاه را

در قفاي شاه رفتي هر زمان
بانگ مهلا مهلااش بر آسمان

كاي سوار سرگران كم كن شتاب
جان من! لختي سبكتر زن ركاب

تا ببوسم آن رخ دلجوي تو
تا ببويم آن شكنج موي تو

شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه چشمي به آن سو كرد باز

ديد مشكين مويي از جنس زنان
بر فلك دستي و دستي بر عنان

زن مگو، مردآفرين روزگار
زن مگو، بنت‌الجلال اخت الوقار

زن مگو، خاك درش نقش جبين
زن مگو، دست خدا در آستين

پس ز جان بر خواهر استقبال كرد
تا رخش بوسد، الف را دال كرد

همچو جان خود، در آغوشش كشيد
اين سخن آهسته بر گوشش كشيد

كاي عنان گير من آيا زينبي؟
يا كه آه دردمندان در شبي؟

پيش پاي شوق زنجيري مكن
راه عشق است اين، عنانگيري مكن

با تو هستم جان خواهر، همسفر
تو به پا اين راه كوبي، من به سر

خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهي مردانه باش

جان خواهر در غمم زاري مكن
با صدا بهرم عزاداري مكن

معجر از سر، پرده از رخ وا مكن
آفتاب و ماه را رسوا مكن

هست بر من ناگوار و ناپسند
از تو زينب گر صدا گردد بلند

هر چه باشد تو علي را دختري
ماده شيرا كي كم از شير نري

با زبان زينبي شاه آن چه گفت
با حسيني گوش، زينب مي‌شنفت

با حسيني لب هر آنچ او گفت راز
شه به گوش زينبي بشنيد باز

گفت زينب در جواب آن شاه را
كاي فروزان كرده مهر و ماه را

عشق را، از يك مشيمه زاده‌ايم
لب به يك پستان غم بنهاده‌ايم

تربيت بوده است بر يك دوشمان
پرورش در جيب يك آغوشمان

تا كنيم اين راه را مستانه طي
هر دو از يك جام خوردستيم مي

هر دو در انجام طاعت كامليم
هر يكي امر دگر را حامليم

تو شهادت جستي ‌اي سبط رسول
من اسيري را به جان كردم قبول

قابل اسرار ديد آن سينه را
مستعد جلوه آن آيينه را

ملك هستي منهدم يكباره كرد
پرده پندار او را پاره كرد

معني اندر لوح صورت نقش بست
آنچه از جان خاست اندر دل نشست

خيمه زد در ملك جانش شاه غيب
شسته شد زآب يقينش رنگ ريب

معني خود را به چشم خويش ديد
صورت آينده را از پيش ديد

آفتابي كرد در زينب ظهور
ذره اي زان آتش وادي طور

از تجلي هاي آن سرو سهي
خواست زينب تا كند قالب تهي

سايه سان بر پاي آن پاك اوفتاد
صيحه زن غش كرد و بر خاك اوفتاد

از ركاب اي شهريار حق پرست
پاي خالي كن كه زينب شد ز دست

شد پياده بر زمين زانو نهاد
بر سر زانو سر بانو نهاد

پس در آغوشش نشانيد و نشست
دست بر دل زد دل آوردش به دست

گفتگو كردند با هم متصل
اين به آن و آن به اين از راه دل

ديگر اينجا گفتگو را راه نيست
پرده افكندند و كس آگاه نيست

dl.irantaraneh1.ir/mp3/13858shookhe%20shirin.mp3
🔴ملاحظه ای بر نقد سروش به شریعتی درمورد عاشورا

نقد سروش بر شریعتی در فایل زیر بطور خلاصه این است که داستان عاشورا اگرچه واقعی بود ولی شبیه تمثیل و استعاره بود. در دنیای واقعی جدالها به این وضوح و با این مرز بندی روشن نیست. نه خوبها امام حسین هستند و نه بدها یزید.
به نظر من اگر دو جنبه و دو رویکرد را در مواجهه با قیام عاشورا از هم جدا کنیم، بهتر میشود بین سروش و شریعتی قضاوت کرد. یکی جنبه تاریخی، تحلیلی و سیاسی واقعه عاشوراست. دیگری جنبه عاطفی، ادبی و صوفی گرایانه است.
این دو رویکرد دقیقا تفاوت بین شریعتی و سروش هم هست. شریعتی متعلق به زیست جهان اول است. او به سیاست، رجال و جریان ها کار دارد. و سروش متعلق به زیست جهان دوم است و عالم را از منظر نگاه صوفی گرایانه مولانا میبیند. در کار او دقتهای تاریخی و تحلیلی جای خود را به توصیفات ادبی و استعاری میدهند.
لذا سروش مجبور نیست عمر سعد، شمر، حر، زهیر و.. را دقیق بشناسد و از انگیزه های آنها با خبر باشد. اتفاقا در نگاه صوفیگرایانه، بهتر است با یک نگاه بسیط و کلی، از تفاوتهای جزئی صرفنظر کنیم و دو جناح را بانگاهی که طی قرنها در تاریخ رسوب کرده (یعنی همان دو صفحه مطلقا روشن و مطلقا تاریک) نگاه کنیم.

اما کار شریعتی تحلیلی و سیاسی است. او باید انگیزه ها و افراد را دقیق بشناسد تا بتواند درست قضاوت کند و برای امروز حرف تازه داشته باشد.
من از منظری شبیه به شریعتی به چند نمونه تاریخی تحلیلی اشاره میکنم تا معلوم شود چرا هنوز -همین امروز و همینجا- بحث امام حسین و یزید به همان شکل جاری است.

🔹نمونه اول : مردم کوفه. با اینکه کتب تاریخی سعی زیادی کرده اند بدعهدی مردم کوفه را به عنوان یک ویژگی خاص آنها قلمداد کنند، اما با نگاه دقیق به شرایط تاریخی، به نظر میرسد مردم کوفه مردم عجیبی نبودند. با مردم امروز و با امثال ما تفاوت زیادی نداشتند.
آنها نمیخواستند زیر پرچم شام بروند اما گزینه ای هم جز امام حسین در مقابل یزید نداشتند. زمانی به امام نامه نوشتند که نعمان ابن بشیر که انسان نسبتا نرمخویی بود، حاکم کوفه بود. اما اوضاع با آمدن ابن زیاد به یکباره تغییر کرد. ابن زیاد پسر زیاد ابن ابیه (حاکم خونخوار اسبق کوفه) بود. خود ابن زیاد هم با خدعه وکشتن هانی و مسلم، جو رعب و وحشت زیادی ایجاد کرد. لذا مردم کوفه غالبا تصمیم گرفتند سکوت کنند و به زندگی خودشان برسند تا این جو ملتهب بگذرد. حتی غالب آنها اینقدر وجدان داشتند که وقتی ابن زیاد آنها را از کوفه به کربلا گسیل میکرد، در میان راه فرار میکردند.
واقعا این مردم با مردم عادی و با اکثر ما تفاوت زیادی دارند!؟

🔹نمونه دوم: خود امام حسین(ع) قبل از عاشورا. امام حسین برای اصلاح امت جدش حاضر به بیعت با یزید نشده بود ولی اینطور نبود که از اول شمشیر بکشد. اساسا امام برای جنگ نیامده بود و الا به جای کوفه باید عازم شام میشد. عازم کوفه شد، چون مردم آنجا از او دعوت کرده بودند. حتی در آنجا هم شروع کننده جنگ نبود. حتی امام در مقابل سپاه حر و ابن سعد خواهان برگشتن و دوری از جنگ شده بود.
اما افرادی که مقابل امام ایستادند هم در کانتکست قواعد و شرایط سال 61 هجری عراق و شام، بدون دلیل و قاعده مقابله نمیکردند. در واقع کسانی که بی تفاوت ماندند، مردمانی به غایت خبیث و بی وجدان! و افرادی که با امام جنگیدند همگی قاتلان بالفطره! نبودند.
اکثر آنها برای خود دلایل عقلانی و شرعی داشتند. آنها امام را لااقل به سه چیز متهم میکردند. اول عدم اطاعت از حاکم ، دوم بر هم زدن وحدت و سوم نقض عهد و پیمان. حتی با خودشان استدلال میکردند که پدر و برادر امام حسین به رغم شرایط مشابه در حکومت ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه، چنین نکردند و وحدت مسلمان را به هم نزدند و نقض عهد با امام مسلمین نکردند.

🔸لذا شرایط به لحاظ سیاسی به سادگی نگاه های صوفیگرایانه نیست. افراد در هر دو سو ، دلایل خود را داشتند. اگرچه تاریخ و بخصوص خون ریخته شده شهدای مظلوم کربلا بسیاری از امور مبهم را واضح کرد و قضاوت را ساده کرد. اما این وقوف بعد از وقوع حادثه کربلا بود. شرایط قبل از آن با شرایط امروز ما قابل مقایسه است.
اگرچه خداوند ما را بدون هادی و رسولان ظاهری و باطنی رها نکرده، اما همه ما مردمانی هستیم که در تصمیم گیریها، به دلایل عقلی و شرعیِ مشابه مردم کوفه و عمر سعد متوسل میشویم.
همه ما در همراهی با یک جریان اصلاح گرا (یا برانداز)، سود و زیان شخصی و امنیت و آرامش خود و جامعه خود را در محاسبات دخیل میکنیم.
همه ما رهبران و اصلاح گران اجتماعی را به دقت ارزیابی میکنیم و قبل از همراهی یا مقابله با آنها، انگیزه، هدف و روش آنها را تحلیل میکنیم.
و در نهایت همه ما در زندگی عادی، در محل کار و کوچه و خیابان، بر سر دو راهی های حق و باطلی قرار میگیرم که بین عقل و دل باید یکی را انتخاب کنیم.

https://www.tg-me.com/SchoolofRumi/1205
🔴 مقایسه رفتار سیاسی #مذهبی‌ها در انگلیس، آمریکا و ایران

واژه Brexit مخفف British exit به معنای خروج انگلیس بعد از رفراندوم سال 2016 از اتحادیه اروپاست.
مقاله زیر که دو روز پیش در اکونومیست منتشر شد، به همبستگی میان باور دینی و رای به خروج از اتحادیه اروپا در انگلیس می پردازد:
https://www.economist.com/erasmus/2018/09/28/the-odd-connection-between-brexit-and-lukewarm-religion

در واقع این مقاله گزارشی از یک پروژه تحقیقاتی است که این موضوع را مورد توجه قرار داده. براساس نتایج این پروژه بیشتر #انگلیکن_ها طرفدار خروج انگلیس از اتحادیه اروپا بودند. 69 درصد از انگلیکن های غیرمتعصب loosely Anglicans به خروج رای مثبت دادند. و این برخلاف #اونجلیکال_ها evangelicals است که اکثرشان طرفدار ماندن در اتحادیه اروپا بودند.

🔹اما باور این دو فرقه مسیحی و تفاوت بین آنها چیست؟ و چرا بین آنها این اختلاف وجود دارد؟ به نظر من نکته اصلی که این مقاله هم به آن اشاره ای کرده، دقیقا در همین جاست.

انگلیکن یکی از فرقه های اصلاح دینی در مسیحیت است که بعد از رنسانس ایجاد شد. در واقع انگلیکن نسخه انگلیسیِ مسیحت پروتستان است که مارتین لوتر در آلمان آن را پایه گذاری کرد. شاه هنری هشتم در قرن 16 در انگلیس برسر اینکه به خاطر بچه دار نشدن همسر خود را طلاق داد و همسر جدیدی گرفت، از سوی کلیسای کاتولیک تکفیر شد. او هم کلیسا را رسما تعطیل کرد و خودش را همزمان شاه و رهبر دینی معرفی کرد. او اصلاحاتی را در مسیحیت ایجاد کرد و انگلیس را هم قدرتمند کرد. در تاریخ انگلیس او شخصیتی محبوب و قهرمان است.

انگلیکن های غیر متعصب به تعبیر این مقاله بیش از اینکه به دنبال خدا باشند، فرهنگ و تاریخ پرشکوه گذشته خود را می جویند. به همین دلیل مطابق الگوی هنری هشتم که توانست استقلال دینی و سیاسی را توامان فراهم کند، آنها هم طرفدار خروج از اتحادیه اروپا برای استقلال سرزمین و آیین خود هستند. به همین دلیل در میان انگلیکن های متعصب -یعنی کسانی که لااقل ماهی یک بار به کلیسا میروند- درصد کمتری طرفدار خروج از اتحادیه اروپا هستند (حدود 55 درصد).
احتمالا به این دلیل که در معادلات ذهنی آنها، نقش باورهای اخلاقی و دینی، پررنگ تر از تعصبات ملی و نژادی است. کما اینکه برای اونجلیکال ها هم چنین است.

🔹اما اونجلیکال ها کیستند؟
اونجلیکال ها فرقه ای نص گرا هستند که تعهد زیادی به متن انجیل دارند. معمولا اونجلیکال ها متعصب تر، مومن تر و سنتی تر از انگلیکن ها هستند.

این مقاله مقایسه جالبی بین اونجلیکالهای انگلیس و آمریکا میکند. در حالی که اونجلیکال های انگلیس غالبا طرفدار ماندن انگلیس در اتحادیه اروپا بودند و در تغییر ایجاد شده در انگلیس –یعنی خروج آن از اتحادیه اروپا- رایشان نافذ نبود؛ اونجلیکال ها در آمریکا توانستند #تغییر ایجاد کنند.
80 درصد اونجلیکال های سفید آمریکایی به ترامپ رای دادند.
در جای دیگری خواندم که این رای حتی بیش از رای مسیحیان محافظه کار آمریکا به جرج بوش بود! ( این مقایسه به این دلیل مهم است که جرج بوش برخلاف ترامپ، شخصیتی مذهبی بود و در مقابل برخی قوانین مثل ازدواج همجنسگراها مقاومت میکرد)
 
 🔹مابه ازاء یا شبیه انگلیکن ها در ایران چه گروه هایی هستند؟
اولا مشابه سازی با گروه های دینی در ایران دشوار است.
ثانیا ما در ایران هیچ کار پژوهشی درست و درمانی روی مسائل اجتماعی #دین نداریم و سنجش علمی از رفتار مومنان نمی کنیم.
(من قبلا در اینجا به یک پروژه دیگری در اروپا و آمریکا اشاره کردم که ما به کاری شبیه به آن سخت نیازمندیم:
https://www.tg-me.com/vaadie/294)
 

🔸اما من فکر میکنم در ایران دو دسته شبیه انگلیکن ها رفتار میکنند:
یکی مذهبیان سنتی که غالبا از قرائت دینی شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه پیروی میکنند؛
و دیگری، بخشی از مذهبیان انقلابی افراطی.

ویژگی مشترک هردوی اینها تقدم دیدگاه های فرقه ای، بر نگاه های ناب اسلامی است. به همین دلیل رجوع هردو به متن اصیل دین کم است.
حجتیه ای ها غرق در دعوای شیعه و سنی هستند، به قرآن مراجعه کمتری دارند و در روایات هم فقط به دنبال تثبیت حقانیت شیعه و باطل بودن اهل سنت هستند.

مذهبی های انقلابی افراطی هم غالبا سخنان امام و رهبری را بیش از قرآن و روایات مطالعه میکنند و برای هر امری، چه دنیوی و چه اخروی، قول و فعل این دو رهبر عالی مقام را عملا بسنده می دانند. البته اینها بخش کمی از مذهبی های انقلابی هستند ولی گاهی صدا و تصویر زیادی دارند.

به همین دلیل من فکر میکنم کنش سیاسی این دو دسته در ایران، از الگویی مشابه انگلیکن ها پیروی میکند. آنها اگرچه در مصداق شبیه هم عمل نمی کنند، ولی بطورکلی ملاحظات و تصمیمات فرقه ای در کنش سیاسی آنها، مقدم بر امور دیگر است.
بسم الله الرحمن الرحیم

قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَحَلَالًا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ
ﺑﺎﺯ (ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﻋﺮﺏ) ﺑﮕﻮ: ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﺭﺯﻗﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ (ﻭ ﺣﻠﺎﻝ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ) ﻭ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩ ﺑﻌﻀﻰ ﺭﺍ ﺣﺮﺍم ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﺭﺍ ﺣﻠﺎﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﺪ، ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻳﺎ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺍﻓﺘﺮﺍ ﻣﻰ ﺑﻨﺪﻳﺪ؟(یونس 59)

ما فکر میکنیم خدا فقط در حرام کردن و ایجاد محدودیت، لحن عتاب آمیز دارد.
اما این آیه از آیات تند و عتاب آمیز خداست، ولی خطاب آن به کسانی است که حلال خدا را حرام میکنند. نه برعکس.

مثل آیه اول سوره تحریم که خداوند با لحن تندی پیامبر را مورد خطاب قرار میدهد که "لم تحرم ما احل الله لک؟" چرا آنچه خدا برای تو حلال کرده بر خودت حرام میکنی؟ و در آیه بعد میگوید حتی اگر قسم خورده ای، خدا راه شکستن قسم را نبسته!

خدا شارع است. یعنی قانونگذار است ولی با قانونگذارانی که ما در ذهن داریم زمین تا آسمان متفاوت است.
او قانونگذاری است که هوای ما را دارد..
هم حرام میکند هم حلال.
هم از حریم حرام ها محافظت میکند؛ هم از حریم حلال ها.

در ادامه همان آیه سوره یونس خداوند تلویحا کسانی را که حلال خدا را حرام میکنند، وعده عذاب میدهد.
با این حال من نمیدانم چرا اکثر قانونگذاران اسلامی، یعنی فقها، آن احتیاطی که در تحریم دارند، در حلیت ندارند؟
چرا فکر میکنند اگر چیزی را به اشتباه حرام کنند یا بیش از حد بر مردمان سخت بگیرند، روز قیامت پاسخگو نخواهند بود؟
2024/10/02 04:17:30
Back to Top
HTML Embed Code: